1دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور، اصفهان، ایران
2استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور، اصفهان، ایران
چکیده
یکی از رویکردهای داستاننویسی نوین، ورود فرهنگ عامه شامل گویش، آداب و رسوم محلی، اصطلاحات، ضربالمثلها و باورها و اعتقادات در ادبیات داستانی است. دلیل این اتفاق را میتوان ورود ادبیات داستانی به زندگی مردم عـادی و برخـاستن از بطن جـامعه و دغدغههای مردم عـامی دانست که بهناچار ادبیـات داستانی را با فرهنگ عامیانه عجین میکند. در این میان، یکی از داستاننویسان معاصر که در آثار داستانی خود به این مقـوله پرداخته، ابوالقاسم پاینده نجفآبادی است. در ایـن مقـاله ضمن معرفی این نویسنده، به بـررسی یکـی از شاخصههای برجستة آثـار داستانی او یعنی فرهنگ عـامه میپردازیم که بهحق داستانهای او آیینۀ تمامنمای فرهنگ مردم محل و زمان او بوده و سبب شده است آداب و رسوم، بــاورها و اعتقــادات، ضربالمثلها، زبان محلی و تمامی مطـالبی که فرهنگ یک منطقه را به نمایش میگذارد در آثـار داستـانی این نویسنده درخشش پیدا کند و ضمن معرفی فرهنگ «شهرک نون» بر ملی و ایرانی بودن داستانهای او تأکید کند و بر دستمایة طنز داستانهایش بیفزاید و سبب شود خواننده بهتر با قلم پاینده انس بگیرد.
Mohammadhossein Pouresmaeili Najafabadi1؛ Ali Zamani2
1M. A. Student of Persian Language and Literature, Payam Noor University, Isfahan, Iran
2Asisstant Professor of Persian Language and Literature, Payam Noor University, Isfahan, Iran
چکیده [English]
Folklore is considered as one of the indispensible features of Payandeh's stories. Folklore in his stories included the use of popular beliefs in social, religious, superstitious and medical fields. Local dialects and lexicon are used frequently, Current proverbs among communities is one of the symbols folkloric literature which abound in the works of Payandeh. Due to the fact that Payandeh deals with different classes of people in his prose works, his stories contain literary, media and local features and rarely do others works contain all these together. The characters in his stories from intellectuals to peasants, feature their own linguistic features. The fact juxtaposes dialectic and aesthetic features with each other. His prose style alternates as the speakers change. Therefore, we expose to a realistic linguistic atmosphere when common people speak. On the other hand, when the intellectual class speaks, the language becomes pompous, formal and pretentious. Two important reasons lead to this impressionability of Payandeh's stories from pop culture: 1. Writer's hometown 2. The environment where these stories have taken place. The local customs and beliefs applied in his stories are divided into three categories: 1. Social customs and beliefs including those concerning pilgrimage, burials, marriage, inheritance and so on. Metaphysical issues such as jinn, cosmology, charm, chance and fate are also referred to. 2. Religious customs and beliefs: Writer's hometown is known as Dar al-Momenin and abounds with pure religious beliefs which have manifested themselves in his works. Beliefs such as prohibition of drinking and usury are rooted in the beliefs of his community. 3. Superstitious beliefs: Superstitions are popular beliefs which are severely criticized in Payandeh's stories with a comic tone. Among these superstitions are those related to eclipse, looking into mirror and bad omen. 4. Medical beliefs: Ancients' beliefs in metaphysical power and their ability for curing diseases are frequently referred to in his stories. They include popular beliefs in charm, magic, mystery and traditional remedies. 5. Proverbs and ironies: Proverbs in Payandeh's stories are visible in high frequency and they are also sometimes altered comically. Irony, in the same vein, is applied every now and then in his stories. His stories are sometimes replete with the use of irony. According to Nasrehesfahani, the most conspicuously used figure of speech which is rooted in popular beliefs is irony. After simile, he believes irony is the most effective means of giving his stories the required sense of imagination. 6. Slang Language: Various elements of slang language are obvious in his stories which make them as close as possible to pop culture. Recently a new books is compiled through the scattered notes left by Payandeh which is entitled Ghadamgahe Shahrake Noon.
کلیدواژهها [English]
folk tale, Customs, colloquial language, beliefs, fiction
اصل مقاله
1- مقدمه
ادبیات داستانی، به این دلیل که از زندگی عادی مردم الهام میگیرد، از فرهنگ عامه حاکم بر زندگی آنها و اجتماع تأثیر میپذیرد. این فرهنگ را نخستین بار جمالزاده در ادبیات داستانی ایران به کار گرفت. سپس نویسندگـان معاصر دیگری چون صادق هدایت و جلال آل احمد از آن و ادبیات عامه در آثار خود استفاده کردند. ابوالقاسم پاینده نیز، که در سبک نویسندگی پیرو جمالزاده است، با وارد کردن فرهنگ اقلیم خود در داستانهایش رنگ و بـوی ملـی و ایرانی بـودن را به آثـار داستـانی خـود داده که از سویی سبب پـر رنگ شدن جنبه رئالیستـی داستانهایش شده است و از سویی خواننده را در شناخت باورها و اعتقادات و آداب و رسوم و بهطور کل فرهنگ مکان و زمان خود یاری داده است.
استفاده از فولکلور در آثـار داستانی پاینده قومی و محلـی بودن را یکی از ویژگیهای بارز داستانهای وی کرده است. پاینده در آثار داستانی خود از عناصر فولکلوریک شامل باورها و اعتقادات مردم در زمینههای اجتماعی، مذهبی، خرافی، پزشکی، و زبان و ادبیات عامیانه شامل گویشهای محلی و واژههای کوچهبازاری با بسامد بالا استفاده کرده است و شکستهنویسی (یکی از ارکــان ادبیات عامیـانه) در داستانهای وی بهوفور دیده میشود. ضربالمثلهای رایج در میان مردم نیز یکی از مصداقهای فرهنگ عامه است که در آثار پاینـده کاربرد دارد. در ایـن مقاله سعی بر آن شده است که ضمن نگاهی به تاریخچة تحقیقات فـولکلوریک و شـروع آن در ایـران، همچنین معرفی پـاینده در مقام داستاننویس معـاصر که از عناصر فولکلوریـک در آثـار خود بهـره گـرفته است، مصداقهای استفاده از فرهنگ عامه در داستانهای این نویسنده بررسی میشود؛ زیرا علیرغم بررسیهای فراوان بهعملآمده بر روی موضوع فولکلور در آثار بسیاری از نویسندگـان معاصر، در این خصوص تحقیقی در آثـار پاینده صورت نگرفته است. از آنجا که وی در داستانهای خود با اقشـار مختلف مردم سر و کـار دارد، نثر او دارای آمیختگی در جنبههای ادبـی، تقـریـری، مطبـوعـاتی و کوچهبازاری است و کمتر نثـری است که همة این ویژگیها را با هم داشته باشد. شخصیتهای داستانهای پاینده- از روشنفکر تا مردم عامه- هریک بـا زبان خود در داستان ظاهر میشوند که این خود سبب همنشینی اصالت زبان داستانهای وی در کنار صنعت زبان شده است.[1]
1-1 پیشینة تحقیق
تحقیقات صورتگرفته پیرامون آثار پاینده و مقـالات چاپشده، بیشتر در زمینۀ ترجمة قرآن پاینده است. در بارۀ آثار داستانی او نیز مقـالاتی با موضوعات سبکشناسی داستانهای کوتاه پاینده، (ر.ک: فنون ادبی، 1390: ش4)، انعکـاس اجتماعیات در داستانهای پاینده (ر.ک: جامعهشناسی هنر و ادبیات، 1390: ش1) و ارتبـاط زمانبندی و کنشگران در داستانهای کوتـاه «مردهکشان جوزان» (ر.ک: نشریة پژوهش زبان و ادبیات فارسی، 1392: ش31) نوشتة محمدرضا نصر اصفهانی به چاپ رسیده است. دیگر مقالات موجود به کلیات زندگـی و شخصیت پـاینده میپردازد، اما با وجود اینکه در مـورد کـاربرد فرهنگ عـامه در آثـار بسیاری از نویسندگان معـاصر چون جمالزاده، هدایت، جلال آل احمد و سیمین دانشور مقـالاتی به چاپ رسیده، در مورد کاربرد فولکلوریک در آثار پاینده با وجود بسامد آن هنوز مقالهای مستقل چاپ نشده است.
1-2 معرفی پاینده
ابوالقاسم پاینده نجفآبادی نویسنده، مترجم و محقق توانـای معاصر در سال 1287 در خـانوادهای متدیّن و نهچندان متمکن در محلة حکیم شهرستـان نجفآباد اصفهـان، که خود در مجمـوعـه داستــانهـایش آن را «قصبـة نون» مینامد، پا به عرصه وجود نهاد. وی از نویسندگان، مترجمان و روزنامهنگاران خوشقریحه و توانمندی بود که آثار مـاندگارش او را در زمرۀ قلمداران ادب معاصر جاودانه کرد. از مرحوم پاینده بیش از چهل ترجمه و تألیف اعم از کتاب و مقاله وجود دارد که بیشتر ترجمههای وی از عربی به فـارسی و از کتابهای اسلامـی و تـاریخـی بینظیر است. از جملة آنها میتوان ترجمة قرآن کریم، تاریخ سیاسی اسلام،زندگانی محمّد (ص)،تاریخ عرب، تاریخ طبری، تاریخ نوشتههای جغرافیایی در اسلام، مروجالذهب، التنبیه و الاشراف، همچنین گردآوری و ترجمة احادیث معتبر پیامبر اســلام در مجموعهای ارزشمند با عنوان نهجالفصـاحه را نـام برد. از تألیفات اسلامـی او نیز میتوان به کلید گنج قرآن، علی ابرمرد تاریخ و سه نامه از پیامبر (ص) اشاره کرد. گفتنی است که پاینده تسلط خود بر زبان عربی و ترجمهها و تألیفات اسلامی خـود را مرهـون تحصیلات حـوزوی خویش است. او در علــوم حـوزوی سرآمد همدورهایهای دوران طلبگی خویش بود؛ به طوری که در وصف او گفتهاند: «اگر ابوالقاسم پاینده در کسوت طلبگی و روحانیت باقـی مانده بود، از نوابغ میشد» (مرحوم شیخ محمدعلی احمدیان نجفآبادی همدرس دوران طلبگی پاینده).
آثار داستانی پاینده به ترتیب تاریخ چاپ به شرح زیر است:
· در گوشة دارالمجانین (۱۳۱۱)؛
· در سینمای زندگی (۱۳۳۶) که بعدها به مردهکشان جوزان تغییر نام داد؛
· دفاع از ملانصرالدین (۱۳۴۸)؛
· جناب آقای دکتر ریش (۱۳۴۹)؛
· داستانهای برگزیده (1350) که البته این کتاب دوازده داستان برگزیده از بین داستانهای دو مجموعه در سینمای زندگی و دفاع از ملانصرالدین است؛
· ظلمات عدالت (1354).
بهتازگی از بین یادداشتهای پراکندة پاینده کتاب دیگری با نام قدمگاه شهرک نون منتشر شده است. این نویسنده در حالی که سالهای آخر حیات پربار خویش را در انزوا و تمام وقتش را به تحقیق، تألیف و ترجمه میگذراند، پس از گذراندن عمری پرفرازونشیب در روز ۱۸ مرداد ۱۳۶۳ شمسی پس از مدتی نقاهت و از پس آن ده روز اغما در اثر عارضة قلبی در بیمارستان ساسان تهران از این جهان فانی رخت برکشید و در ضلع شرقی امامزاده ابنبابویه در جوار آرامگاه جهانپهلوان تختی و شیخ صدوق در تکیة محمدی به خاک سپرده شد. روانش شاد.
1-3 تاریخچة پژوهش در فولکلور
«فولکلور که کلمهای انگلیسی است در سال 1848 میلادی برای اولین بار به وسیله ”آمبروز موتن“ عنوان مقالهای قرار گرفت که موضوع آن بحث دربارة دانش و آداب و رسوم سنتی بود. رواج این اصطلاح در زبان فارسی در حدود نیمقرن سابقه دارد. صادق هدایت آن را در کتاب فواید گیاهخواری (1306ش) و نیرنگستان (1312ش) به کار برد و کمی بعد اصطلاح فولکلور عنوان مقالهای بود از رشید یاسمی در مجلة تعلیم و تربیت، از آن به بعد بهتدریج اصطلاح فولکلور به معنی دانش عامیانه و دانستنیهای تودة مردم رواج یافته است» (روحالامینی، 1357: 275 و 276)، همچنین «در ایران جمعآوری و تحقیق در فولکلور بهطور منظم و علمی بهوسیلة زندهیاد صادق هدایت شروع گردید» (روحالامینی، 1368: 82).
1-3-1 تعریف فولکلور
«فرهنگ مردم ترجمة کلمه «فولکلور» است، این کلمه را نخستین بار «ویلیام جیتامس»، باستانشناس انگلیسی (درگذشته به سال ۱۸۸۵م) وضع کرد. کلمة فولکلور مرکب است از دو جزء فولک folk و لر lore که جزء اول را در فارسی به مردم، توده، عامه، خلق و عوام ترجمه کردهاند و بخش دوم را به دانش، آگاهی، دانستنی، معلومات، حکمت و کلماتی از این گونه برگرداندهاند. درمجموع، مترجمان پارسیزبان در برابر فولکلور اصطلاحات «فرهنگ مردم»، «فرهنگ توده»، «دانش عوام»، «حکمت عامیانه»، «فلسفة عوام»، «معرفت عامه»، «دانستنیهای عوام»، «فرهنگ عامه»، «فرهنـگ قومی»، «آداب و رسـوم»، «اعتقادات عامه»، «اخلاق عامیانه»، تودهشناسی» و عباراتی از این قبیل آوردهاند. در فولکلور امید و خوشبینی موج میزند. در داستانهای عامیانه نیز وقتی قهرمان داستان دستش از هر جا کوتاه میشود، نگاهش متوجه غیب و جادو و انجام کارهای آن خارقالعاده میگردد و به این ترتیب پیروزی را برای خود مسلم میسازد» (بیهقی، 1365: ۱۸، 32).
در تعریفی دیگر «فولکلور یعنی مجموعة دانش مردم، فرهنگ مردم، سواد تودة مردم، معلومات عامه و معلومات عوامانه، چون همانطور که ما ادبیات رسمی داریم، ادبیات عوامانه هم داریم همانطور که طب و حکمت رسمی داریم طب عوامانه هم داریم. مجموعه اینها را در اصطلاح بینالملل فولکلور میگویند و در ایران گفتهایم فرهنگ مردم» (انجوی شیرازی، 11371: 22 و 23)
1-3-2 قلمرو فولکلور
«فولکلور در ابتدا محدود به ادبیات شفاهی بود. معمولاً از قصهها، افسانهها، آوازهای محلی، ضربالمثلها و چیستانها تجاوز نمیکرد. مطالعهکنندگان فولکلور بهتدریج دامنة کنجکاوی علمی خود را توسعه دادند و آداب و رسوم و معتقدات عامیانه را نیز به قلمرو فولکلور افزودند و کمکم فن و هنرهای عامیانه را نیز مشمول آن کردند؛ زیرا اعتقادات و باورهای عامیانه از فن و هنر و همچنین از کاربرد و اجرای اعمال مربوط به آن جداشدنی نیست» (روحالامینی، 1357: 281 و 282).
2- کاربرد عناصر فولکلوریک در داستانهای ابوالقاسم پاینده
«ادبیات داستانی برای رشد و بالندگی خود، نیازمند شناخت ژرف نویسنده از جامعه و فرهنگ رایج مردم است و هرچه این شناخت دقیق و ژرف باشد، احتمال موفقیت نویسنده بالاتر میرود؛ از این رو، نویسندگان ادبیات داستانی بیشتر از هرکس دیگری خود را در شناخت و گردآوری فرهنگ مردم، نیازمند و موظف دانستند» (دالوند، 1384: 165 و 166). پاینده بهخوبی در آثار داستانی خود از فرهنگ توده استفاده کرده است؛ زیرا او کاملاً با فرهنگ مردم زمان و اقلیم خویش آشنا بوده و داستانهایش برگرفته از اتفاقـات زادگاهش دیـار نون است و مسلماً این آشنایی در رشد و بـالندگی پاینده و آثارش بیتأثیر نبوده است. عنـاصر فولکلوریک استفادهشده در آثار داستـانی پـاینده را میتوان به سه دستة کلی تقسیم کرد:
آداب و رسوم و اعتقادات شامل آداب و رسوم و اعتقادات اجتماعی و فرهنگی، مذهبی و خرافی، و پزشکی؛
ضربالمثلها و کنایات؛
زبان عامیانه؛
1- آداب و رسوم و اعتقادات
«به نقل از سی. اس. برن موضوعاتی که به نام فولکلور بررسی میشوند در سه مقولة اصلی و چندین مقولة فرعی قرار میگیرند: الف) باورها و عرف و عادات مربوط به زمین و آسمان و دنیای گیاهان و روییدنیها، دنیای حیوانات، دنیای انسانی، اشیای مخلوق و مصنوع بشر، روح و نفس و دنیای دیگر، موجودات مافوق بشر، غیبگویی، معجزات و کرامات، سحر و ساحری، طب و طبابت؛
ب) آداب و رسوم مربوط به نهادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، شعائر و مناسک، زندگی انسان، مشاغل و پیشهها، گاهشماری، تقویم، جشنها، بازیها، سرگرمیهای اوقات فراغت؛
ج) داستانها، ترانهها و ضربالمثلها» (نقل از بیهقی، 1365: ۲۱).
1-1 آداب و رسوم و اعتقادات اجتماعی
«مهمترین وجه زندگی، فرهنگ و اعتقادات است که شیوة زندگی و باور مردمان را دربارة جهان و پدیدههای هستی بیان میکند. از لابهلای این باورها و فرهنگ عامه است که میتوان به آداب و عادات اقوام و ملل گوناگون پی برد» (صیرفی، 1387: 4).
زندگی در یک جامعه به رعایت برخی آداب و رسوم ملزم است؛ به طوری که تخطی در رعایت آن، تقبیح افکار عمومی است. آداب و رسوم حاکم بر جامعه دستاورد ارادهای فراتر از ارادة فرد است و افراد جامعه اسیر و مقهور باورها و آیینهای حاکم بر جامعه هستند. «فرد مطلوب و اجتماعی آن است که همچون نیاکان خود بیهیچ کم و کاستی، مؤمن به باورها عامل به آیینها باشد، در غیر این صورت جامعه نهتنها پذیرای او نیست که درصدد راندن آن نیز برمیآید» (دالوند، 1384: 164).
«بخشی از رفتار اجتماعی، مثل آداب رفت و آمد، آداب سفره، نشست و برخاست، خیز و خفت، دید و بازدید، تعارفات، مراسم و آداب زندگی از زادن تا مردن، همة اینها گوشهای از فرهنگ عامه را تشکیل میدهد. اصولاً تصور اینکه فردی در جامعه بتواند بدون تکیه بر فرهنگ عامه زندگی کند محال مینماید» (بیهقی، 1365: 21).
پاینده که در آثار داستانی خود واقعگرا و برخاسته از متن جامعه است، به بسیاری از این آداب و رسوم اشاره کرده که برخی از آنها ریشه در مذهب مردم داشته است. وی در داستانهای خود به آن دسته از آداب و رسومی که به اعتقادات مذهبی مردم بازمیگردد احترام میگذارد و آنچه مورد نقد و انتقاد اوست تعصبات و خرافههای راه یافته به اعتقادات است.
- امور اعتقادی
زیارت: در گذشته اعتقاد بر این بود که مستحب است زیارت اماکن مقدسه در مدتی طولانی انجام شود تا انسان در مدت زیارت استخوان سبک کند؛ از این رو زیارت در آن روزها، ماهها به طول میانجامید. البته، نبود وسیله و پیمودن راه با پای پیاده یکی از دلایل طولانی شدن سفر بود؛ اما زیارت عتبات عالیات با پای پیاده بهویژه در اربعین از رسوم گذشته بود که تاکنون نیز ادامه دارد. در داستانها پاینده این پیاده پیمودن راه سفر بهانهای شده بود برای مقابله با تجدد و پیشرفت؛ به طوری که زیارت با اتومبیل را قلابی و آبکی و عاری از ثواب میدانستند. در خصوص امور اعتقادی و اهمیت آن در آثار پاینده میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
«آنها که بیستودو قران نداشتـه بودند که با لاری سیمدار قفســی سفـر کنند و آنها کــه سالهای پیش سه ماه و بیشتر در راه مشهد خاک وطن خورده بودند فغان میکردنــد که ای بـابـا! این زیارت قلابی و آبکی چه ثمر داشت! ندید بدیدهای بدبخـت! خدا و پیغمبر گفته یک مــاه برو و یک ماه برگــرد و یک مـاه در آستـانة حضرت، استخـوان سبـک کن و راه بهشـت را بکـوب تـا فرشته حساب طومار گناهانت را بشورد و آمرزیده شوی. تا بوده همین بوده؛ اجداد ما با خر و قاطر و کجاوه و پالکی رفتهاند و برگشتهاند و یک وجب خاک راه به سرو برداشتهاند» (مجموعه داستان ظلمات عدالت، داستان ارابة شیطون: ۱۱۵).
چاووشی: چاووشی آوازی است که با صدای زیبا و دلنشین در بازگشت زوار از زیارت امـاکن مقدس خوانده میشود. چاووشیخوانی نیز سنتی است که از قدیمالایام در بین مسلمانان ایران مرسوم بوده، اما متأسفانه امروزه رو به فراموشی است: «همـیشه زوار مشـهـد و کربـلا از بـیـرون شهـرک با چـاووش مـیآمـدنـد، پیشـوازیـان صـلـوات میفرستادند» (همان: ۱۱۴).
نامحرم: پاینده تحت تأثیر تربیت مذهبـی، همچنین تجددطلبی هم به اعتقـاداتش اشاره میکند و هم بیانکنندة انعکـاس تفکرات سیاسی حاکم بر جامعة دوران خویش است: «در حصار رسوم بود. نمیباید از خانه درآید، نمیباید با نامحرم روبهرو شود، نمیباید در کوچه آفتابی شود. لنگرهای سنگین به دست و پایش بسته بود، ملای محله گفته بود: زن تو پستو نماز بوخونه بهتره که تو اتاق بوخونه» (همان، داستان زیارتنامه عاشورا: 202).
- امور مربوط به مرگ
شامل آداب و رسوم کفن و دفن و اعتقاداتی در این مورد بوده است؛ مانند گذاشتن تربت ائمه (ع) همراه میت، خواندن قرآن بر سر قبر و اعتقاداتی که دربارة بهشت و جهنم و آن سوی دنیا وجود داشت:
کفن و دفن: «مادربزرگ خاموش بود. مدتها بود که به پیشواز مرگ میرفت. سال پیش کفنش را که حج یداللـه حملهدار به مکه برده بود و به آب زمزم شسته بود، با مقداری تربت در صندوق آهنپوش جای داده بود» (قدمگاه شهرک نون: 4).
«از ملا احمد اردبیلی قصه میگفت که غبار راه خراسان را در کیسة ابریشمین کرده بود که در کفنش بگذارند. گفته بود: ”میخواهم روز محشر با این غبار مقدس آتش جهنم را خاموش کنم“» (مجموعه ظلمات عدالت، داستان ارابة شیطون: ۱۱۶).
«مرا ببین که برای کفنت پارچة سفید نو خریدم و برای انجام غسلت مطابق رسوم شرع این همه سفارش کردم و برای جلوگیری از آلودگی کفنت، پنبه نو و چوب صاف آماده کردم. چه سدر اعلای خالص و چه کافور دست اولی برای خوشبو کردنت آوردم. حیف از آن قبر خوب که در بهترین جای قبرستان، برای تو مرده لجباز بیاعتنا به فتوای رسمـی سفارش دادم» (پاینده الف، 1357: ۱۶۸).
قرائت قرآن بر قبر مرده: «نمیدانم چرا بد دل شدم و به فال نیک نگرفتم. میدانید که معمولاً قرآن را به صدای بلند در عزا، بر قبر مرده و جلوی جنازه میخوانند» (همان، 129).
- امور اجتماعی
«موضوع فولکلور پرداختن به جنبههای سنتی جامعه، یعنی شیوههای اعمال، رفتار، عادات و باورهای سنتی است. افراد معمولاً برای انجام اعمال، پذیرش افکار و بروز احساساتی که سنتی هستند به دلیل نیازی ندارند؛ زیرا جنبههای سنتی جامعه در بین عموم افراد متداول است. از دید مردمشناسی جنبههای سنتی فرهنگ تنها میراث گذشته است، بلکه هر عنصر سنتی حامل یک ارزش و مبین داوری جامعه دربارة چیزی است. هر جامعهای آداب را بهخوبی میشناسد و پارهای از آنها را پسندیده یا ناپسند میداند» (فاضلی، 1381: 82).
آداب و رسوم مربوط به ازدواج مثل سن ازدواج که در گذشته پایین بوده تا مراسم خاص ازدواج، ارثی بودن شغل پدری که در گذشته مرسوم بوده است که ملازاده ملا شود و اگر غیر این بود، از نظر اجتماع پسندیده نبود، یا برخی اعتقاداتی که ریشه در مذهب داشت و در امور اجتماعی بروز میکرد؛ مثل اعتقاد بر اینکه کودک تا پانزدهسالگی جز قرآن نباید کتاب دیگری بخواند و اعتقاداتی که دربارة تراشیدن ریش وجود داشت و بعضی رفتارها نیز در اجتماع نامرسوم بود مثل گریة مرد که جامعه آن را ناپسند میدانست و بسیاری از آداب اجتماعی که پاینده از آن به عنوان رسوم نامکتوب نام میبرد:
ازدواج: «سید پدر به رسم مردم روستا در پانزدهسالگی زن گرفت» (مجموعه مردهکشان جوزان، داستان کارت طلایی حضرت اشرف: ۱۵۵).[2]
ریش زدن: «رسوم نامکتوب شهرک ما چون خط سنگی استوار بود. بیریش، ناسزایی شرمآور بود. قانون ابدی روزگاران بود که ریش سکه مرد است. موی ریش را بهجای نوشته و پـول میدادند» (مجموعه داستان ظلمات عدالت، داستان ارابة شیطون: ۱۱۳).
گریة مرد: «شاید بدانید که در عرف مردم ولایتنشین، گریه کردن مرد، جز در عزا آن هم عزای امام، ننگی است بزرگ» (پاینده الف، 1357: ۵۱).
قرائت قرآن: «پیرهزن رئوف که گویی آثار شوق و اصرار را در چشمان من خوانده بود کمی نرم شد؛ اما نمیخواست بهآسانی تسلیم شود میگفت: پدرش گفته است بچهها تا پانزدهسالگی فقط باید قـرآن بخوانند، کتـابهای دیگر برای بچه خوب نیست. شاید بهحکم همین رسم بود که مدت شش سال در مکتب، پیوسته قـرآن را به سر میبردم و باز از سر میگرفتم و همین چند ماه اخیر قرآن چهارم را به نیمه برده بودم» (پاینده، 1348: 45).
ارثی بودن شغل پدر: «از سالها پیش، از خیلی پیش از زمان آدم پدر و شاید هم جلوتر رسم بر این بود که پسر ملا، ملا باشد و پسر کشاورز، کشاورز و هیچکس از گلیم خودش پا بیرون نکند» (همان: 150).
«در شهر نون به حکم رسوم، پسر جای پدر را میگرفت؛ اگر آهنگر بود، آهنگر میشد و اگر نمدمال بود، نمدمال و اگر ملا بود، پند[3] را رایج این بود که پس از همدمی پدر، هنر او را به ارث ببرد» (پاینده پ، 1357: ۳۰).
«جماعت صلوات فرستاد و برای واعظ معلول راه گشود. از روی فرش خزید تا پای منبر رسید. ملممد چاووش بغلش کرد و بر پلة سوم نهاد، ملازاده نبود و قانون نامکتوب رسوم اجازه نمیداد پای بر پله آخر نهد» (همان: ۲).
پسانداز: «پساندازی نداشت و اگر داشت از هیچ چندان بیشتر نبود، شاید به رسم روستا یکی دو اسکناس کوچک و لولهشدة بانک شاهی را در لیفة تنبان وصلهدار خود پنهان کرده بود» (همان: ۲۹).
- ایام
از دیرباز اعتقادات خاصی درمورد بعضی از روزها بوده که معروفترین آنها روز سیزدهم فروردین است که بر نحس بودن آن روز اعتقاد دارند و رسم بر این بوده که در این روز نباید در شهر و خانه ماند و باید به طبیعت رفته نحسی این روز را به در کرد:
سیزدهبدر: «تعطیل سیزده را به خلاف رسم در شهر گذرانیدم» (پاینده الف، 1357: 118).
- امور ماوراءالطبیعه
پدیدههای ماورایی (متافیزیک یا ماوراءالطبیعه) شامل پدیدههایی هستند که از نظر علمی و طبیعی تعریفپذیر نیستند و دلایل مشخصی ندارند؛ بهطوریکه هنوز هم بسیاری از دانشمندان آن را نمیپذیرند. این پدیدهها را میتوان در باور به وجود چیزهایی در ورای فیزیک و طبیعت مثل اعتقاد به جن، طالع بینی، طلسم، الهام، شانس، تقدیر و غیره دانست که در باورهای عامیانة مردم بسیار دیده میشود. آثار داستانی پاینده نیز که از متن مردم برخاسته است از این باورها به دور نیست:
جن: «از ما بهتران، یعنی جنیان یعنی آن موجودات لطیف نامرئی که در هوا و خاک و شیرۀ درختان و آب روان و در همهجا هستند و پیوسته مراقب فرزند سیهروز آدمند و اگر بسمالله نگفته آبی بر آتش ریخت یا در تاریکی بیاحتیاط قدم نهاد و کانون جنهای کوچولو را به هم ریخت جن به جانش رخنه میکند و کارش به جنون میکشد» (همان: ۱۱).
1-2 آداب و رسوم و اعتقادات مذهبی
«اعتقادات، اندیشهها و اصول مذهبی جهت و هدف زندگی را مشخص و معیـن میکند. در بسیـاری از موارد هم میبینیم که شـرایط مذهبـی اوضاع اقتصادی را تحتالشعاع قرار میدهد. مـردم خـود را ملـزم میدانند از انجام کارهای احیاناً سودآوری که با اعتقاد و دیدگاههای مذهبیشان مباینت دارد دوری کنند؛ مثلاً شراب انداختن بر اساس اعتقاد مذهبی عمـلی حرام است همیـن مورد باعث شده که در بعـضی روستـاها از کـاشتن درخت انگور خودداری کنند» (بیهقی، 1365: 26).
زادگاه پاینده که خاستگاه آثار داستانی او و به دارالمؤمنین مشهور است، از اعتقادات پاک مذهبی مملوست که در آثار پاینده بروز کرده و بر غنای فولکلویک آن افزوده است؛ اعتقاداتی چون بیبرکتی دست ناپاک، حرام بودن پول نزول، توسل، نجاست شراب، قباحت دروغ و بسیاری باورها که در مذهب جامعه ریشه دارد:
دست ناپاک: «به پندار او دست ناپاک همانند خوره بود و همینکه به مال کسی دراز میشد برکـت آن میرفت و چون یخ بیحفاظ در چلة تابستان، خودبهخود نابود میشد» (پاینده الف، 1357: 8).
عاقبت بیاعتنایی به قرآن: «گفت: مردم! همة بلیاتی که از اجنه به شما میرسد از گناه بیاعتنایی به قرآن خداست به تعهدات خودتان وفا نمیکنید و اوفوا بالعقود را فراموش کردهاید» (همان: ۱۸).
دعا: «به خانة چند سید فقیر رفت و نیازی داد و تقاضای دعا کرد. در خانة یک سید پیر عیالمند که میگفتند نفسش شفاست و دعایش مستجاب بیشتر توقف کرد» (همان،: 45).
«سال دیگر که پس از رفع این گرفتاری به مکه میروم، زیر ناودان طلا دعا میکنم خدا تو را همیشه عزیز بدارد» (همان: ۱53).[4]
نجاست شراب: «یکی از بزرگان دین گفته بود که اگر یک قطره شراب به دریا بیفتد و دریا خشک شود و جای آن علفزار شود و گوسفندی در آن علفزار بچرد و به گلة گوسفندی درآید، من از گوشت گوسفندان گله نخواهم خورد و باز فرموده بود: اگر یک قطره شراب در چاهی بریزد و چاه پر شود، بر روی آن مناری برآرند من بر آن اذان نخواهم گفت» (همان: ۵۷).
دروغ: «مادرم پیوسته در گوشم خوانده بود که دروغگو دشمن خداست و بندة خوب خدا حتّی برای منفعت دروغ نمیگوید» (همان: 98).
خواست خدا: «مادربزرگم که حاکم واقعی خانه بود به دفاع از من گفت: خدا این جور خواسته، بچه تقصیر ندارد. شاید خیر شما در این بود، از کجا که قضای بزرگتری در انتظار شما نبود. راضی باشید که ضرر جانی نیامد ضرر مالی را میشود با رضایت تحمّل کرد» (همان: 100).
توسل: «نیم شبی پای ضریح دلم شکست، گریه کردم تا خوابم برد. خواب دیدم طاق حرم شکافت، آقای مجللی با عمامه سبز و قبای سبز و ریش سبز بر اسب سبز بال دار پایین آمد. دامنش را گرفتم. سرم را بلند کرد، آب دهان به دهانم انداخت که چون عسل شیرین بود و چون برف خنک. بیدار شدم، سحرگاه بود. درهای علم به رویم باز شد. واقف به علوم اولین و آخرین شدم» (پاینده ب، 1357: ۷۵ و ۷۶).
نماز باران: «همین سال پیش که باران نیامده بود، ماه دوم پاییز، یک روز جمعه به صحرا رفت. خیلیها دنبالش بودند، من هم رفتم. در زمینهای بایر پشت لورک، نماز باران خواند، خدا را به پنج تن آل عبا قسم داد، گریه کرد. خیلیها اشک ریختند. من هم میخواستم گریه کنم، اما اشک نداشتم. هفتة بعد، دو روز و دو شب بارید، سیل راه افتاد» (همان: ۹۲).
نذر: «یک قوچ بزرگ نذر قدمگاه کردند با صد و شصت شمع بزرگ مومی که چهل شب جمعه بر چهار گوشة ضریح روشن کنند. چهل و یک شمع گچی نذر چهل و یک منبر کردند و چهل کبوتر سفید برای چهل دختران شهید جوزان، که پس از ادای حاجت آنجا رها کنند» (همان: 118).
«به تأیید دعوی خویش میگفت: از هفتهها پیش منتظر خضر بودم، دعا خواندم، ختم انعام گرفتم، نذر کردم، سفره انداختم» (همان: 281).
علائم ظهور: «در خبر هست که مقارن ظهور، فاصلهها از میان میره و شهرها به هم نزدیک میشه» (همان: 121).
«اصراری بود که حوادث جاری را با اخبار ظهور پیوند کنند. یک شیخ نیمفکلی که از بغداد آمده بود از یأجوج و مأجوج سخن داشت. میگفت: سد ذوالقرنین خراب شده و یأجوج و مأجوج بیرون ریختهاند و هر جا برسند سنگ و خاک و درخت و حیوان و انسان را میخورند و چشمهها و رودخانهها را خشک میکنند. این از علائم ظهوره. در جلد سیزدهم بحار هس که پیش از ظهور امام، یأجوج و مأجوج طغیان میکنند» (همان: ۱۵۵).
تراشیدن ریش: «تردید نبود که هر که ریش بتراشد دشمن خداست، اما معلوم نبود چرا؟ میگفتند: بزرگان دین همه ریش داشتهاند و باید داشت، اگر ریش لازم نبود آنها نداشتند» (همان: 189).
«شب چله ملرضا کرباسی اختیار زبانش از دست رفت گفت: ”تنبان تنگ و ریش تراشیده و گیوه ملکی نوکتیز امین مالیه، نشان ظهور دجاله. شاید خود امین مالیه دجال باشه، کی میدونه؟ باید صبر کرد و دید. اگه خدا میخواس مرد را هم مثل زن بیریش میساخت. به مرد ریش داد تا زن و مرد تفاوت داشته باشن، هر کی ریش میتراشه اسباب دست شیطونه“ و گریه کرد» (همان: ۱۹۰).
تنزیل: «شیخ جحور پیشنماز، برادرم مجتهد مسلمه، حلال و حرومو میدونه، ازش بپرس تا بهت بگه تنزیلخوری جنگ با خداس، ممکنه خدا شمرو ببخشه کو سر امامو برید؛ اما تنزیل خورو نی میبخشه کو نی میبخشه» (همان: 214).
اطاعت از خدا: «اینجا مادربزرگ حاشیه بر حاشیه میزد میگفت: خدا بندگـان را ذلیـل و زبـون میخواهد. بنده نباید در مقابل خدا اراده داشته باشد. باید مطیع مطلق باشد» (همان: 267).
قیامت: «میگفت: ”اگر بنده گنهکار یک پشه را به ناحق کشته باشد، روز قیامت باید حساب پس بدهد.“ مادر بزرگ که منش شاعران داشت چه تصویر دقیقی از قیـامت میساخت. میگفت: وقتی دنیا به آخر میرسد، آدمها و حیوانها و فرشتهها همه مردهاند. عزرائیل، فرشتة مرگ هم عاقبت به چنگ میافتد، خودش جان خودش را میگیرد. آن وقت نوبت آفتاب است که بمیرد، تاریک میشود و ستارهها مثل سیب رسیده از آسمان میافتد. آسمان مثل پنبة حلاج میشد. آن وقت نوبت اسرافیل میشد که در بوق بدمد» (همان: 273).
ورود به بهشت: «جذبة جمال حور صدای ملای لنگ را روشن کرده بود میگفت: مردان نیکاعتقاد که عمر خود را با عبادت خدا به سر کردهاند، که اندیشه گناه به دل راه ندادهاند، که مال مردم نخوردهاند، که مردم آزاری نکردهاند، که چشم به نامحرم ندوختهاند، که غیبـت نکردهاند وارد بهشت میشوند» (پاینده پ، 1357: ۵).
گریه در عزای امام: «مل تقی گفته بود: در مجلس عزای امام هر که بگرید یا بگریاند و اگر حال گریه نداشت گریهنمایی کند، بهشت بر او واجب است» (همان: 4).
1-3 آداب و رسوم و اعتقادات خرافی
«خرافات هم مانند همة گونههای عقاید و افکار، زندگی بهخصوص خود را دارد. گاهی به وجود میآید و جانشین خرافات دیگر میشود و زمانی هم از بین میرود. ترقی علوم، افکار و زمان به این کار خیلی کمک مینماید. بسیار اتفاق میافتد که یک دسته از آنها را از بین میبرد، در صورتی که یک دستة دیگر را خیلی سختتر جای آنها میآورد. البته اگر آنها را به حال خود بگذارند جنبة الوهیت خود را دیرزمانی نگه میدارند؛ چون مردم عوام آنها را مانند مکاشفات و وحی الهی دانسته به یکدیگر انتقال میدهند. برای از بین بردن اینگونه موهومات، هیچ چیز بهتر از آن نیست که چاپ بشود تا از اهمیت و اعتبار آن کاسته، سستی آن را واضح و آشکار بنماید» (دالوند، 1385: 183).
خرافهها آن دسته از اعتقادات عامه است که پاینده در داستانهایش با آنها به ستیز برخاسته و آنها را به انتقاد با زبان طنز گرفته است و عدهای نیز به غلط وی را مذهبگریز دانسته حال آنکه او خرافهستیز بوده است. آیا کسی که مترجم قرآنکریم، نهجالفصاحه و تاریخ طبری و آثار متعدد دربارة تاریخ اسلام است میتواند مذهبگریز باشد؟ خرافات از اعتقادات ناپسند جامعه مانند طلسم و جادو و بعضی ادعیه و ... است که کاربرد آنها موجب زیانهایی میشود و بسیاری از این اعتقادات برای گول زدن مردم و سوء استفاده از آنها اختراع شده و بیشتر آنها که در نظر جامعه ناپسند است از فکر ایرانی تراوش نیافته و نتیجة معاشرت با بیگانگان است: «البته همة اعتقادات و باورها در فرهنگ عامه پسندیده و پذیرفته نیست، توجه و به کار بستن برخی از آنها زیانهای بزرگی در بر دارد. اعتقاد و خرافاتی که بداندیشان و شکستخوردگان جامعه به عمد یا غیر عمد ساخته و پرداخته و در میان مردم رواج دادهاند؛ مانند افسانه و امثال زشت و مستهجن و طلسم و جادو و عقاید مربوط به آل و بختک و غول بیابانی و مراسم بختگشایی دختران و بعضی ادعیه و اوراد عجیب و غریب که در هیچ کتاب و حدیث معتبری وجود ندارد که البته باید سعی کرد اینگونه عقاید غلط و زیان آور از ذهن مردم محو و به کلی معدوم گردد» (رادفر، 1380: 153).
«باید دانست که یک قسمت این عادات و خرافات که امروزه در نظر جامعه زشت و ناپسند میآید بیشک حاصل فکر ایرانی نبوده است، بلکه در نتیجة معاشرت با نژادهای بیگانه و به دلیل فشارهای مذهبی و خارجی تحمیل شده است» (هدایت، 1342: 6).
فال: «در فولکلور امید و خوشبینی موج میزند. در داستانهای عامیانه وقتی که قهرمان دستش از همه جا کوتاه میشود نگاهش متوجه غیب و جادو و انجام کارهای خارق العاده میگردد» (بیهقی، 1365: 33).
«فال نخود هم میدید و از زیر و زبر و طاق و جفت نخودها، سرگذشت کسـان را در آیینۀ غیب چون نامه سرگشاده آسان میخواند. در آن روزها که سرنوشت کلید هند به ترازوی قدر بود و همگان نگران بودند که فردا از مادر آبستن قضا چه میزاید، بازار فال نخود، گرمتر از همیشه بود» (پاینده ب، 1357: ۹).
نو شدن سال: پدیدة نو شدن سال نیز مقولهای فولکلوریک در آثار پاینده است که بیان میکند بر اساس باورهای خرافی و عامیانه زمین بر روی شاخ گاو قرار دارد و زمان نو شدن سال زمانی است که گاو زمین را از شاخی به شاخ دیگر میاندازد: «بعضی ذکر فرمودهاند که زمین بر روی یک شاخ گاو است، هر وقتیکه آن شاخ خسته میشود، آن گاو سر خود را حرکت میدهد و میجنباند و زمین را میاندازد بر روی شاخ دیگر و هر موضع از زمین که بر روی شاخ گاو قرار میگیرد، آن قطعه زلزله میشود» (هدایت، 1342: 100).
«زمین ما روی شاخ گاو لمیده، روی یک شاخ گاو. شاخ دیگر ول است، استراحت میکند تا سال بعد. وقت تحویل سال، گاو خسته سرش را تکان میدهد البته خیلی ملایم وگرنه زلزله میشود و زمین، آرام از روی این شاخ روی آن شاخ میلغزد و سال، نو میشود. در آن اثنا که زمین از این شاخ به آن شاخ میرود، گاو خسته، یک لحظه استراحت میکند تا یک سال دیگر زمین را روی شاخ نگه دارد» (پاینده ب، 1357: 71).
خورشیدگرفتگی: در قدیم اعتقاد بر این بود که «مه و خورشید که میگیرد برای این است که اژدها آن را در دهن خودش میگیرد برای اینکه اژدها بترسد و آن را قی کند. باید آتشبازی بکنند، ساز بزنند، تیر خالی بکنند و تشت بزنند. آن وقت اژدها میترسد و آن را رها میکند» (هدایت، 1342: 102).
«گرفتگی ماه و خورشید (خسوف و کسوف) ذهن عامة مردم را وامیدارد تا در این جریان ردپای دیو و اژدها را که دشمن مهر و ماهند بیابند. آنها میپندارند که در این حال اژدها و دیو گلوی خورشید و ماه را میگیرند تا آنان را خفه کنند و ببلعند. اینجاست که بهعنوان یک وظیفه به کمکشان میشتابند و با برآوردن صدای طبل و کوبیدن بر ظروف مسی و اخیراً تیراندازی با تفنگ باعث راندن دیو یا اژدها میشوند و خورشید و ماه را نجات میدهند» (بیهقی، 1365: 32).
شاهد این باور عامیانه را نیز به وضوح در آثار پاینده میتوان دید: «نوکر ملا یک طشت بزرگ را وارونه کرده بود و با یک چماق به آن میکوفت؛ اما با احتیاط که قر نشه. ملا گفته بود اژدهای دریانشین که عرض دهانش یکصد و پنجاه و دو گز است و دندانهایش بیست و دو گز از صدای مس میرمد و خورشید را ول میکند» (پاینده ب، 1357: 75).
نگاه کردن در آیینه: «میگفت: وقت و بیوقت در آیینه نگاه نباید کرد، آدم جنی میشه» (همان: 81).
صبر بعد از عطسه: در باورهای عامیانه اگر کسی هنگام خارج شدن از منزل عطسه کرد باید کمی صبر کند و صلوات بفرستد و از خانه خارج شود چون عطسه را بدشگون میدانند و اصطلاحاً می گویند صبر آمد واتفاق ناگواری میافتد: «یک عطسه علامت صبر است در جوابش میگویند: ”عافیت باشد و برای شکستن صبر هفت صلوات باید فرستاد.“ دو عطسه علامت جخد (جهد) باید تعجیل کرد. چه سالم چه ناخوش هر که عطسه بکند مسلماً تا سه روز زنده خواهد بود» (هدایت، 1342: 46).
«حالا که رضا زیر خاک رفته بود شبح دلهره را میدید. وقتی میرفت فاطی عطسه زد، صبر آمده بود، شگون بد بود، باید برمیگشت، باید صبر میکرد. تا دم کوچه دوید و فریاد زد: ”رضا! رضا! صبر اومد» (پاینده ب، 1357: 200).
طلسم: «همان شب و شاید همان وقت ذبحی به زنش میگفت: امروز کارها طلسم شده بود، یکشای دشت نکردیم» (همان: 219).
شگون: «حرفه پدر را رها کرده بود، میگفت: از بیماری و رنج مردم نان خوردن شگون ندارد» (همان: ۲۷۷ و ۲۷۸).
نظرکرده: «باز پچ و پچ شد که چنار سیصد ساله نظر کرده را نبرید» (همان: 112).
1-4 آداب و رسوم و اعتقادات پزشکی
«نوع دوم اعمال دینی عبارت است از طلب نیرو یا ودیعة شفادهندگی که این ودیعه در صورتهایی بسیار متغیر و متفاوت متجلی میشود» (روحالامینی، 1375: 225).
گفتنی است که اعتقادات پزشکی در قدیم شامل اعتقاد به عوامل مافوق طبیعت مثل دعا و توسل و گاهی موارد خرافی مانند طلسم و جادو و استفاده از مواد مرموز، طب سنتی و استفاده از مواد طبیعی و اعضای بدن حیوانات و روشهای گوناگون بود که برای درمان و شفای بیماران استفاده میشده است. همچنین افرادی در قدیم بودهاند که با استفاده از این روشها به درمان بیماران میپرداختهاند. امروزه نیز ردپایی از آنها در امور پزشکی وجود دارد و مردم نیز اعتقاداتی در این زمینه دارند. در گذشته، که از منشأ و نوع بیماریها آگاهی نداشتند بیماری را نشانهای از نیروی ماوراءالطبیعی و ارواح زیانکار میدانستند و فکر میکردند جهان را ارواح خبیث و شرور فرا گرفته است که با نفوذ و ورود به درون انسان او را ناخوش میکنند. این فکر بهویژه درمورد بیماریهای روحی و روانی رواج داشت؛ از این رو برای درمان بیماریها و رهایی از آثار زیانبخش و مرگآور ارواح به سحر و جادو متوسل میشدند و یکی از روشهای درمانی در آن زمان کاربرد انواع طلسمها، افسونها، باطلالسحرها و جادو بود.
«از اتفاق خوب، همان روزها یک درویش هندی در محلة پامنار، کوچة صدر اعظم، بساط جنگیری گسترده بود که او را برای علاج حماقت شعار آوردند. به تجویز جنگیر مجرب، طلسم معروف هندی را که بر فلز چارگوش حکاکی شده بود با زنجیری بلند از گردنش آویختند میگفت: جن خیرهسر به بوی طلسم از هزار فرسنگ میگریزد. یک شب تاریک زمستان چهار مشت خاک از چهار قبر کهنه گرفتند و در هاون چوبین صلایه کردند و به گلاب دعا دیده آغشتند و در آفتاب روز جمعه تکانیدند و بازکوبیدند و هنگام خواب روی بسترش کشیدند. یک مرغ سیاه خالدار را که سه هفته تمام زیر مراقبت جنگیر بود و از داروهای مرموز هندوستان طعمه میخورد به کارد نقره سر بریدند و پیشانی حماقت شعار را به خون گرم آن آغشتند. چهل شب پیاپی بر بالین او کندر و مرمکی سوختند و باید بدانید که دود کندر و مر با جن ناجنس همان میکند که د. د. ت با پشه مرداب» (پاینده ب، 1357: ۳۲ و ۳۳).
«میگفتند نفسش شفا بود، با جنها سر و کار داشت. در علاج بیماران سخت از جن کمک میگرفت» (همان: ۲۷۷).
«هر که تخم کبوتر بخورد چنان تند میدود که گویی پرواز میکند. جگر شیـر شجـاعت میآورد. هر که پیه گردة آهو به زانو بمالد باد به گردش نمیرسد. پشت مازة میمون هر خرفتی را باهوش میکند. کباب روباه هر احمقی را زرنگ میکند» (پاینده، 1348: 116).[5]
2- ضربالمثلها و کنایات
از این مقوله از فرهنگ عامه پاینده به کرات در داستانهایش استفاده کرده، بهویژه ضربالمثلها را به مناسبتهای مختلف آورده و گاهی تغییراتی به طنز در آنها داده است. در داستانهای پاینده که از بطن جامعه برخاسته است و زبان کوچه و بازار در آن جاری است ضربالمثلهای آن هم همانهایی است که در گفت و گوهای مردم کوچه و بازار میشنوی و از گذشتگان خود به میراث بردهاند و جلوهای دیگر از فرهنگ عامه در داستانهای پاینده است: «صادق هدایت مثلهای فارسی را پر ارزشترین نمونههای نثر فارسی و قابل عرضه در عرصة بینالمللی میداند. مثلها با سادهترین و صادقانهترین کلمات زندهترین طنزها و کنایه ها و قصهها را برای ما میسرایند» (رادفر، 1384: 158).
«پاینده با بهره گرفتن از ضربالمثلها، تعبیرات و اشارات عامیانه، به زبان و نثری دست یافته است که در عین، ساده و آسان فهم بوده و سهل و ممتنع و تقلیدناپذیر است» (کرمی، 1386: ۴۰).
«دروازه را میشد بست؛ اما دهان مردم را نمیشد بست» (پاینده ب، 1357: 12).
«شاید قصة آن خان مسافر را شنیده باشید که گوشت تخمه و پوست خربزه را پشت سر هم خورد و گفت: نه خانی آوید و نه خانی رات» (همان: 30 و 31).
«شنیده بود که سر بیگناه پای دار میرود؛ اما بالای دار نمیرود و او سر بیگناه بود» (همان: ۵۹).
«گاهی حروفچین غلط میچینه، یک نمره غلط میشه، سه میشه هفت، تقی میشه نقی، عباس میشه کناس، اووخ باقالی بیار و خر بار کن» (همان: ۲۱۱).
«نشنیدی، مغرور شدی، به عقل خودت نازیدی. حالا تو آن ور جوب و من این ور جوب» (همان: ۲۷۰).
«احمق میرزا پامنبری خوان محله بالا، گفته بود آب را از سرچشمه باید بست» (پاینده پ، 1357: ۳۹).[6]
زبان پاینده همچنین آمیخته به طعن و کنایه بود و به همین دلیل یکی از پربسامدترین آرایههای ادبی در داستانهای وی کنایه است و این به دلیل ارتباط مستقیم آثار پاینده با عقاید مردم، بهویژه طبقة عامه است؛ از این رو بسیاری از کنایهها در داستانهای پاینده از زبان مردم برخاسته و بر غنای زبان عامیانة آثار او افزوده است. نصر اصفهانی در مورد کنایه در آثار پاینده معتقد است که «بارزترین آرایة ادبی که با عقاید مردم، خاصه طبقة عوام سرو کار دارد کنایه است. میتوان ادعا کرد که بعد از تشبیه پربسامدترین شیوه مخیل کردن کلام در داستانهای کوتاه پاینده کنایه است» (نصر اصفهانی،1390: 103).
«کلاً حسین حماسه کدخدا را میشنید و خون میخورد...» (پاینده الف، 1357: 29).
«آب از آسیا افتاد» (همان: 68).
«و این مردم خوشباور که کدخدا در روزهای چرچر و خوشی اعتنای سـگ به آنها نداشت» (همان: ۸۵).
«آخوند رابط باد در آستین من کرد» (همان: 126).
«برو عقلتو آب بکش» (پاینده ب، 1357: 87).
«یک دسته تفنگدار زیر بلیطش هستند» (همان)
3- زبان عامیانه
«زبان عامیانه زبانی ساده، صمیمانه، زنده، پویا، پرتحرک و کارآمد و سرشار از الفاظ، اصطلاحات، مثلها، عبارات، کنایات، تکیهکلامها و تحکمها و تعریضهایی برگرفته از متن زندگی جمعی و بسیار توانمند در بر آوردن خواستها، بیان نیازها، طرح دردها و رنجها و انعکاس امیدها و آرزوها و ... است که در عین سادگی، پر راز و رمز و در عین صمیمیت پیچیده در حکمتها و معارف برآمده از تجارب گستردة اجتماعی- تاریخی است. این زبان نرم و پرتپش در هر دوره از حیات مردم، به تفاوت شرایط هر دوره، علاوه بر ایفای شایستة نقش ارتباطی خویش در حیات اجتماعی، با ادبیات هر دوره نیز تعامل شایسته داشته است؛ آن چنانکه گاه یافتههای شهودی اهل ادب یا ساختههای زبانی آنان بر زبان عامیانه تأثیر میکرده و گاه اهل ادب یا به گزیدن واژگان، اصطلاحات، کنایات و... عامیانه و بهرهگیری خلاق از آنها، بر تپش و انعطاف و گوشنوازی و تأثیرگذاری آثار خویش افزودهاند. در روزگار ما که ادبیات آفرینشی، بهویژه ادبیات داستانی با زندگی مردم درآمیخته و اصولاً انعکاس این زندگی را با همة عیبها و حسنهایش وجهة همت خود ساخته است، عنایت نویسندگان به زبان مردم در حکم اصلیترین پدیدة حیات اجتماعی آنان، به کمال است. هر اثر داستانی روزگار ما، به شرط آنکه یکسره با اندیشههای انتزاعی و تجریدی دست به گریبان نشده باشد، گنجینة شایانی است از آنچه مردم حس میکنند، میاندیشند، بر زبان میآورند، انتقال میدهند و... با تورقی در هر اثر از این دست، به واژهها و اصطلاحاتی بر میخوریم که چه بسا از چرخة زندگی و زبان مردم خارج شدهاند؛ اما ثبت و ضبط آنها در این آثار تا حدودی جاودانشان ساخته است» (میری، 1380: 60).
پاینده در عین حال که زبان عامیانه را در داستانهایش به کار برده از صنایع لفظی نیز استفاده کرده است: «نثر پاینده و زبان او در داستاننویسی چیزی آمیخته از صنعت و اصالت است» (کسمایی، 1363: 168).
عناصر مختلف زبان عامیانه در داستانهای پاینده به چشم میخورد که بر غنای فرهنگ عامه در آثار او افزوده است. از جمله عناصر زبان عامیانه در آثار این نویسنده میتوان به شکستهنویسی اشاره کرد که نتیجة کاربرد گویشهای محلی در داستانهای وی و نیز ترکیبات و عبارات شامل اتباع، کنایات و واژگان همگون، تعارفات، فحش، نفرین، دعا، قسم، واژههای عامیانه و ... است که در اینجا نمونههایی از آن آورده میشود:
3-1 شکستهنویسی
شکستهنویسی یعنی تحریف واژهها که به تقلید از طرز تلفظ عوام در زبان روزمره به وجود آمده است، درواقع، آوردن زبان محاورهای در ادب فارسی سبب شکستهنویسی شده است. شکستهنویسی به اشکال گوناگون وجود دارد، از جمله کوتاه شدن یا کاهش هجاها، تغییر الگوهای هجایی و کوتاه شدن آن، تغییر تقطیع هجایی، تغییر نوع مصوت و حذف صامت. در آثار داستانی پاینده زبان و گویشهای محلی و ابدال، حذف واج و افزایش واج از انواع شکستهنویسی است که بهوفور به چشم میخورد.
3-1- 1 زبان و گویشهای محلی: هر منطقه دارای گویش و زبان خاص خود است که با آن گویش، راحتتر پیام خود را منتقل و با دیگران ارتباط برقرار میکند. در اصل گویش هر قومی گویای هویّت فرهنگی آن است. پاینده نیز گویشهای محلی به را یکی از عناصر فرهنگ عامه میداند و در داستانهای خود زیاد استفاده کرده است تا ضمن پاسداری از این میراث فرهنگی آن را به نسلهای بعد منتقل کند. درحال حاضر، که با ورود واژهها و لهجههای بیگانه مردم از اصالت فرهنگی خود دور میشوند کاربرد زبان محلی در آثار پاینده ممکن است گنجینة گویای فرهنگ منطقه در اختیار نسل حاضر باشد؛ از این روست که کسمایی محلی بودن نثر پاینده را بزرگترین خصوصیت آثار او دانسته است: «باید تکرار کرد که بزرگترین خصیصة داستانهای پاینده ایرانی بودن و در واقع اصیل بودن مضمون آنهاست» (کسمایی، 1363: 156). اصطلاحاتی چون کارچاقکن، دلغنجه، جقله، وخی، ارسی، شارا، بنزیل و ... در آثار پاینده موج میزند که بیشتر از زبان و لهجة مردم اصفهان، بهویژه نجفآباد متأثر است.
«وخی پولتو بگیر» (پاینده ب، 1357: ۹۳).
«همه جا چو افتاد» (همان: 110).
«آسمان می قرمبد» (همان: ۱۱۲).
اگرد شوفول گفت: صمیمی بیشی نید» (همان).
«زیارت چپری کردهاند» (همان: ۱۱۵).
«دو تا پیاز هم برداشت که قاتق نان کند» (همان: ۱۲۶).[7]
3-1-2 ابدال: ابدال در لغت به معنی بدل کردن و قرار دادن حرفی به جای حرف دیگر است؛ برای مثال در آثار پاینده کو به جای که، ایوون به جای ایوان، مچد به جای مسجد، یخه به جای یقه و موارد بسیار دیگر مشاهده میشود:
3-1- 3 حذف واج: کوچکترین واحد صوتی زبان واج است که در شکستهنویسی گاه یک واج از کلمه حذف میشود؛ یعنی در زبان محاورهای برخی کلمات مخفف و یک واج از آن حذف میشود. در آثار داستانی پاینده که از فرهنگ عامة مردم برگرفته است از این کلمات بسیار دیده میشود که جملات را به زبان عامه و گویشهای محلی نزدیک کرده است:
3-1-4 افزایش واج: یکی از نمونههای شکستهنویسی افزایش واجهاست که در زبان عامه کاربرد فراوان دارد؛ برای مثال «بوموند» به جای «بماند» و مثالهای فراوان دیگری که در آثار پاینده از لهجة محلی سرشار است دیده میشود:
«یک دوک کون بود که قند و چای داست» (همان: 124).
«گفت بوموند برا بعد» (همان: 125).
«تو قهوه خونه دیلیجون چای خوردیم» (همان: 161).
«آب آتیشو خاموش نی میکونه؛ اما آتیش آبو گرم میکونه» (همان: ۱۹4 و 195).[10]
3-1-5 مخفف کردن اسامی: در زبان محاوره مردم عامه، اسامی به صورت مخفف استعمال میشده و نیز اغلب اسامی همراه با شغل یا نسبت یا خصوصیتی شخص میآمده است و همگی شخصیتها درواقع وجود داشتهاند و جنبة رئال داستانهای پاینده را بالا برده است: «آبراتعلی، آقا یحیی کار چاق کن، رضا حسین کلهپز، آسید ممباقر، خدجه حافظی، شیخ ممرضی، میز ممدلی واعظ، سید ممباقر پیشنماز، مل جعفر صحاف، مش غولوم کالا مال، میز ممرضا عریضهنویس، آکبلا میز رضا، آق جمال قالیباف، میزمم ولی باغ وحشی، مش ممدحسن چاروادار، مش یعقوب خرکچی، رضا حملهدار، حج ممدحسن چاقوساز».
3-2 واژه: از دیگر عناصر زبان عامیانه که در داستانهای پاینده یافت میشود واژهها یا کلمات عامیانه است که در قالب صفت، اصوات و اعداد در زبان عامیانه و محاورهای به کار رفته که در ادامه ذکر میشود.
3-2-1. صفت: صفات عامیانه از دیگر مقولههای عناصر زبان عامه است که گاه به صورت توابع و گاه به صورت صفات مرکب و ساده در داستانهای پاینده به کار رفته است:
«چون آهوی گوشدراز کمهوش به گل فروماند» (پاینده ب، 1357: 18).
«بالای سر قاضیان مجسمه عدالت ایستاده بود. یک زن کت و کلفت با چشمان بسته ...» (همان: 63).
«چشمان زیلش را روی من انداخت» (همان: 79).
«زیارت چپری کردهاند» (همان، 115).
3-2-2 صوت: اصوات به لغاتی گفته میشود که در بردارندة آوای اشیا و حیوانات است و نیز به تصویر کشیدن حالات روحی انسانها مثل شادی با قاهقاه خندیدن. این عنصر از زبان عامیانه در داستانهای پاینده تصویرسازی زیبایی را به وجود آورده است:
«دوباره به جان دستگاه افتادم درر!...درر!...درر!... بوق!.. بوق!.. و تالاک!..» (همان: 258).
«خضر قاهقاه خندید» (همان: 270).
«اجاق میجوشید و زیر آن چوبهای تر، ترق ترق میکرد و دود میداد» (پاینده، 1348: 35).
«باز چپقش را توتون کرد و آتش زد و هوفهوف مکید» (همان،: 155).
3-2-3 عدد: یکی دیگر از عناصر زبان عامیانه در آثار پاینده اعداد است که پاینده با کاربرد آن به صورت ترکیبی زبان عامیانه را در نوشتههای خود برجستهتر کرده است:
«این صنار سهشای که دولت را گدا نمیکند» (همان: 191).
«دو پسر ده دوازده ساله او یکی پس از دیگری نفله شدند» (پاینده الف، 1357: ۶).
«قیمت هر بطری شش، هفت قران بیشتر نیست» (همان: 71).
«یک جفت سیلی نوش جان کرده بود» (همان: 104).
3-3 کاربرد ترکیب به صورت زبان عامیانه: یکی از مواردی که در فرهنگهای زبان عامیانه، سازندة لغات عامیانه است ترکیباتی با صورتهای مختلف با ترکیب کلمات است که لغاتی کاربردی را در زبان عامه تشکیل میدهد:
3-3-1 پیشوند + اسم: «سابقه نداشت که او بیخبر تا دیروقت به خانه نیاید» (همان: 46).
«در جنگ با یک مشت ملخ بیسروپا شکست خوردهایم» (همان: 84).
«این بی پدر و مادر فرش مرا از خانهام برده و...» (همان: 102).
3-8 فعل مرکب: انعکاس زبان عامیانه را در افعال مرکب نیز میتوان یافت:
«جبر و هندسه و مثلثات وابدهند» (پاینده ب، 1357: 17).
«به دقت وارسی کرده بودند» (همان: 22).
«روی مبل چرمی چندرک زد» (همان: 55).
«از غم انتظار دق میکرد» (همان: 56).
«خورشید را ول میکند» (همان: 75).
3-9-کاربرد جمله مبتنی بر تشبیه: «چون چغندر و هویج در میدان ترهبار، قیمت معین داشت» (همان: 14).
«چون کاسة چشم حریصان پر نمیشد» (همان).
«چون دانههای زنجیر به هم پیوسته و...» (همان).
3-10 تعارف، دعا، فحش، قسم و نفرین: یکی از موارد فولکلوریک در آثار پاینده، تعارفها، دعاها، قسم و نفرینها و فحشهایی بوده است که در زبان عامة مردم به کار میرفته است و جزئی از فرهنگ عامیانه آن منطقه را تشکیل میداده است؛ برای مثال وقتی بزرگتری به مجلسی وارد میشد به احترام او بلند میشدند و با گفتن «یاالله» به او تعارف میکردند که بنشیند یا وقتی برای کسی آرزوی بزرگی و پختگی داشتند دعا میکردند «خدا پیرت کند» و دیگر موارد که در قالب نفرین و قسم و فحش به کار میرفته است:
3-10- 1 تعارف: «شما این را میگویید رشوه! خدا نکند!» (همان: 25).
«سایة شما کم نشه» (همان: 76).
«خوش آمدید خانه خودتونه» (همان).
«به احترامم نیمخیز شد و گفت: یا الله» (همان: 100).
3-10-3 فحش: «از جام به شکم پاره شده شرابخواران میرود» (پاینده الف، 1357: 57).
«کدخدای دغل رند قلاش ما چه کلاه بزرگی به سرش گذاشت» (همان: ۸۸).
«زنش گفته بود اگر این پدرسوختههای بی پدر و مادر، یعنی مأموران محترم و اصیل دفع ملخ، یک روز دیگر اینجا بمانند طلاق خواهد گرفت» (همان: 90).
«این بی پدر و مادر فرش مرا از خانهام برده و...» (همان: 102).
«در محل ما میرزای هرهری کلاش، قلاش پاچه ورمالیده نخالهای بود» (همان: ۱۴۴).
«و به تحریک بدخواهان، فروشنده مغرض لاکردار دامن شوخ را به رنگ تهمتآلود» (پاینده، 1348: 128).
«بیا و ما را از دست عمال یزید شرابخوار قمارباز تخم حرام میمونباز سگپدر و مادربهخطا رها کن» (پاینده ب، 1357: 128).
3-10-4 قسم: «شما را به خدا رحم کنید» (همان: 21).
«به خدا حماقت شعار بینوا به همه عمر رنگ رشوه ندیده بود» (همان: 25).
«خدایا به سی جزو کلام الله، به حرمت یس، به حق فاتحه ...» (همان: 98).
«به خدا به پیر به پیغمبر زنم نماز میخونه ...» (همان: 243).
3-10-5 نفرین: «الهی از جهنم دریچه به گورش واکنند» (همان: 203).
«الهی سر سالم به گور نبری ... الهی جوان مرگ بشی ...» (همان: 222).
3-11 استفاده از واژههای کوچه بازاری
زبان دارای سبکهای متفاوتی برای بیان واژگان است و یکی از این سبکها که سبک محاورهای نامیده میشود، در بین مردم کوچه و بازار رواج دارد؛ از این رو، به آن کوچه بازاری گفته میشود که بسیاری از اصطلاحات آن را شاملو در فرهنگ کوچه جمعآوری کرده است. در سبک زبان کوچهبازاری از واژههای تخصصی یا ادبی استفاده نمیشود بلکه بیشتر اصطلاحات محاورهای است. این سبک بین مردم کوچه و خیابان و در سطوح مختلف طبقاتی، سنی و تحصیلاتی گسترده است و هر قشر از جامعه اصطلاحات خاص خود را دارد: «ناتورالیستها برای اولین بار زبان گفت و گو را به شیوة عادی و طبیعی در داستان به کار بستند و در روایت، گفت و گوی هر کس را همانطور که حرف میزند به کار بردند و حالت و لحن و روحیۀ خاص او را از طریق گفت و گو به نمایش گذاشتند. گفتوگو با ذهنیت شخصیتهای داستان هماهنگی و همخوانی دارد و با موقعیتهای اجتماعی و علاقههای شخصی آنها در تناقض نیست؛ مثلاً گفتوگوی معلمها از گفتوگوی میداندارها و بارفروشها متمایز است و هریک از آنها واژهها و اصطلاحهای خاص خـود را دارنـد و نحوۀ صحبتشان نیز با هم متفاوت است. این اختلافات گاه در لحن و لهجههای خاص آنها خـود را نشـان میدهد گاه در تعبیـرات و اصطلاحـات و کلمـاتی کـه آنها به کـار میبرند» (میرصادقی، ۱۳۶۶: ۴۷۰ و ۴۷۱).
پاینده در آثار داستانی خود از این زبان محاورهای استفاده کرده است و فرهنگ کوچه و بازار را به نمایش میگذارد:
«نقض بلاارجاع، به فارسی سره، یعنی مالیده!» (پاینده ب، 1357: ۳۰).
«فریاد زد: آی زکی حق داری از شمر تعریف کنی» (همان،: ۱۳۷).
«مرتیکه سجلته احوال تو کلاته» (همان: 206).
«با مشممد و شاه بگوم رفتند هلفدونی» (همان: ۲۱۹).
«با ورقپارهها لاس میزدیم» (پاینده، 1348: 96).
«سازمان برنامه پولها را نفله میکند» (همان: ۱۱۳).
نتیجه
1. مجموعه داستان ظلمات عدالت در بین مجموعه داستانهای پاینده بیشترین عناصر فولکلوریک را دارد و از این مجموعه، داستانهای دلهرة شب عید، ارابة شیطون، کوچة بنبست، نظرآقا قهرمان دلیر تاریخ، زیارتنامة عاشورا، دارای بیشترین بسامد کاربرد عناصر فرهنگ عامه است. پس از آن، مجموعة مردهکشان جوزان با داستانهای مردهکشان جوزان، مفتش شاه، پول بانک استقراضی و معجزة مسیح از این نظر بسامد بالایی دارد.
2. پاینده در داستانهایش زبانی متفاوت و متناسب با شخصیتهای داستان دارد؛ از این رو، در جایی که مردم عادی و قشر متوسط جامعه شخصیت داستانها را تشکیل میدهند و داستان دارای فضایی رئال و آمیخته با فرهنگ عامه است زبان او عامیانه و کوچه بازاری است و در جاهایی که با قشر روشنفکر و دولتی سرو کار دارد زبانی رسمی به کار برده است و در بعضی جاها نثر او فخامت و جزالت نثر کهن فارسی را نشان میدهد. این ویژگیها سبب شده است که داستانهای پاینده خصوصیت ملی و ایرانی و در عین حال جهانی داشته باشد. از سویی این داستانها در عین قومی و محلی بودن دارای رسالت انسانی نیز است و همة این ویژگیها که در ادبیات معاصر تازگی هم دارد پاینده را همردیف نویسندگان اصیل ایرانی مانند هدایت، علوی، چوبک، آل احمد و پرویزی قرار داده است.
3. پاینده با توجه به شخصیتهای مختلف در داستانهایش که شامل قشر روشنفکر، دولتی و مردم عادی است، برای هر قشری زبان خاص خودش را به کار برده است و متناسب با فضای داستان از زبان کوچه بازاری، عامیانه، روشنفکرانه و مطبوعاتی استفاده کرده است و این در هم آمیختن جنبههای تقریری، عامیانه و ادبی قدرت بیمثالی به قلم پاینده بخشیده است.
4. از آنجا که بیشتر داستانهای پاینده واقعگرایانه است، شخصیتهای داستانهای او را اغلب مردم عادی تشکیل دادهاند که مشکلات و مسائل سیاسی و اجتماعی و اعتقادات خرافی آن دوران، که دغدغة فکری نویسنده نیز هست، در قالب شخصیتهای داستان بیان میشود که در بسیاری از داستانها نویسنده به عنوان شاهد عینی راوی داستان است.
5. پاینده از زبان عامیانه بیشتر از دیگر عناصر فرهنگ عامه در داستانهایش استفاده کرده است؛ به طوری که داستانهایش گنجینهای از اصطلاحات محلی زادگاه پاینده شده و در این راه، از عناصر مهم در انتقال لهجه محل زندگی و زادگاه پاینده، شکستهنویسی و ابدال و حذف که خصیصة لهجه اصفهانی است استفاده شده است.
6. میتوان گفت دو عامل مهم تأثیرپذیری داستانهای پاینده از فرهنگ عامه عبارتاند از زادگاه او و محیطی که داستانها در آن اتفاق افتاده که بیشتر محل زندگی نویسنده و از خاطرات دوران کودکی و نوجوانی اوست.
در پایان باید بیان کرد که از دیگر عناصر فرهنگ عامه انعکاس اعتقادات اجتماعی، مذهبی و خرافی و آداب و رسوم محل زندگی نویسنده است که در آثار داستان وی نمود دارد که بیشتر در بارۀ مبارزه با خرافههای راهیافته به اعتقادات مردم عامه است که یکی از دغدغههای پاینده بوده است.
1. همچنین رک به ظلمات عدالت: 93-94-96-131 و دفاع از ملانصرالدین: 33.
1. همچنین، رک: ظلمات عدالت، 202
2. همچنین، رک: ظلمات عدالت، 13-15-17-19-22-51-52-57-58-76-81-147-156-218-225-244-260-262 و مردهکشان جوزان، 46-77-102-145-157-178-194-210-240-149 و دفاع از ملانصرالدین، 11-12-97-98-111-114-137-139-147-153 و قدمگاه شهرک نون، 36-40.
[7]. رک: ظلمات عدالت، 127-132-136-143-154-155-159-162-202-208-210-211-219-244-254 و مردهکشان جوزان، 5-7-23-28-37-38-39-131-150 و دفاع از ملانصرالدین، 152
[8]. رک: ظلمات عدالت، 115-125-132-161-162-201-204-207-214-216 و دفاع از ملانصرالدین، 155و قدمگاه شهرک نون، 49
3. رک: ظلمات عدالت: 204-214-216
4. رک: همان، 204- 211-242
مراجع
انجوی شیرازی، سید ابوالقاسم (1371). فولکلور، مجلۀ کلک، ش 25 و 26، صص22 و 23.
بیهقی، حسینعلی (1365). پژوهش و بررسی فرهنگ عامة ایران، مشهد: آستان قدس رضوی.
پاینده، ابوالقاسم (1357الف). مردهکشان جوزان شانزده داستان دیگر، تهران: جاویدان.
ـــــــــــــــ (1357ب). ظلمات عدالت و سیزده داستان دیگر، تهران: جاویدان.
ـــــــــــــــ (1348). دفاع از ملا نصرالدین و چند داستان دیگر، تهران: وحید.