صدیقه (پوران) علیپور
چکیده
نشانهشناسی دانشی است در زمینۀ مطالعۀ نشانهها و چگونگی کاربرد آنها در متن که با عنوان دکترین نشانهها از آن یاد میشود. زبانشناسان، در طول تاریخ مطالعات نشانهشناختی، پدیدۀ نشانه را از دیدگاههای ...
بیشتر
نشانهشناسی دانشی است در زمینۀ مطالعۀ نشانهها و چگونگی کاربرد آنها در متن که با عنوان دکترین نشانهها از آن یاد میشود. زبانشناسان، در طول تاریخ مطالعات نشانهشناختی، پدیدۀ نشانه را از دیدگاههای گوناگون مطالعه کردهاند. یکی از این دیدگاهها که در جستوجوی شیوهای برای تبیین کارکرد رابطهای نشانه و تجلی معنایی آن در بافت متن است، نشانهشناسی بر پایۀ تقابلهای دوتایی است که به منتقد فرصت میدهد تا چگونگی تولید معنای متن را با این رابطه در نظامهای نشانهای بررسی کند. این شیوه کانون توجه گاستون باشلار بوده است. وی بر نظریهپردازان ساختارگرایی مانند سوسور، کالر، گرماس و غیره تأثیر عمیقی گذاشت. بر اساس این روش، میتوان به نوعی طبقهبندی دلالتهای متنی دست پیدا کرد که رابطۀ تقابلی آنها صور و تخیلات حاکم بر ساختار نشانهای متن را مکشوف میکند. البته برای تحلیل معنای این ساختارهای نشانهای، باید از ثابتها و متغیرهای معنایی استفاده کرد. یکی از داستانهای کهن فارسی، که در شاهنامۀ فردوسی بهخوبی میدرخشد، داستان بیژن و منیژه است که قابلیتهای زیادی برای تحلیل دارد. در این مقاله سعی میشود تا با توجه به زبان نشانهای بهکارگرفتهشده در متن و روابط تقابلی موجود در نظام اجزای آن، این داستان تحلیل شود؛ لذا ابتدا کل داستان بر طبق یک ساختار کلان نشانهای، به دو قطب تجزیه میشود، سپس ضمن تقسیم داستان به چند فصل (سکانس)، قطبهای فرعی استخراج و بر اساس ثابتها و متغیرهای نشانهای موجود در آنها، روابط تقابلهای دوتایی از منظر «تناقض، دیالکتیک و پیوندی» تعیین و دلالتهای معنایی حاصل از آن تأویل میشود.