زحافات عروضی تابع نظمی دقیق

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه لرستان

چکیده

این مقاله به بررسی شیوه‌های قدیم بیان زحافات در کتاب‌های عروضی و ارائۀ روشی نو و علمی برای آن می‌پردازد. زحافات یا تغییراتِ احیاناً جزئی و جایزی که در افاعیل عروضی رخ می­دهند، در عروض سنتی و جدید کاربرد ویژه­ای دارند. این زحافات در کتب متقدّمان و معاصران به شیوه­های تقریباً مختلفی دسته­بندی شده­است، امّا شیوه رایج و مرسوم بیشتر کتاب‌های عروضی آن بوده است که زحاف­های هر بحری در زیر آن ذکر شود. این روش که چندان علمی­ نیست، یادگیری و یاددهی عروض را همواره با مشکل مواجه کرده است. در این مقاله سعی شده است تا حد زیادی به این زحافات، نظمی علمی داده شود تا یادگیری و یاددهی آنها تقریباً برای همگان آسان شود

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Prosodic Zhafat based in an exact discipline

نویسنده [English]

  • Ali Heydari
Associate Professor of Persian Language and Literature, Lorestan University
چکیده [English]

Zahf means farness from the orgion and delay from the purpose and goal. In term of prosody, every change that is occurred in afaeel pricipals is called zahaf.
  In ancient prosody books, sometime zahafs of persion prosody have been classified in a particular method and approximately scientific, but this method used as a sample for the earliest accoding to different reasons such as: unuseful complications, being of littleimportance in learning prosody, etc.  Maybe these matters are the reason why honorable authors didn’t try to classify them.
  Among predecessors, Khaja Nasir od-Din has done useful efforts. But his efforts are not enough. The fact is that learning prosodic zahafs in the way mentioned in the most of prosody books is very difficult and probably impossible. Paying attention to these classifications, we can consider zahafs as one of prosody problems in zahafs section.
  In this essay, to facilitate learning and more importantly to make it long-lasting in the memory, we divide these zahafs in a different way. In a general classification, changes of zahafs in prosody afa’eel are either singular or compound.
1-     Singular zahaf:
1.1-           In this case one or some of syllables (short or long) in the beginning or at theend are deleted.
1.2-           One syllable is added.
1.3-           One syllebe from beginning, middle or endis changed to a short one.
1-   Compound zahaf:
In this cases two or three zahaf which have been concurrent by the methods of part one simultanously occurred in a foot, or all of the changes are from one method (for example long different syllable have been shortened two times), or simultaneouslya syllable deleted and other syllable is shortened and… that in the most cases for this zahaf obtained from all of those zahafs is created another name or sometimes is not. It’s clear that in the part one (1.1) (shortening long syllable) which are the most famous and practical in prosodic zahaf in Persian, each of prosody afaeel (Mafa’eelon, Faelaton, Mostafalon, Maf’oolato, Faelon, Fa’oolon) mostly have three zahafs of the four above-mentioned, and each of them certainly has not one of the four above-mentioned. For example, Mafa’eelon and Faelon have not Makhboon zahaf, because their first syllables are short and Makhboon means shortening the first long syllabl. Fa’elaton and Fa’elon feet, have not Mathvi zahaf, because their second syllables are short. The Mostaf’elon foot has not Maghtoo zahaf, because its third syllable is short and also Maf’oolato has not Makfoof zahaf, because its fourth syllable is short.
     The zahafs we classified according these qualities are approximately the most fomous and practical ones in persion. Constructing some other regulations which are in the way of this classification, we can also classify the rest cases.
Considering what mentioned above, we can conclude that porosodic zahafs are based in a scientific regularity and arrangement.
 

مقدمه

در مورد زحاف که جزء لاینفک عروض سنتی و جدید است، سخنان ارزشمند فراوانی گفته شده است که مبیّن یک معنی هستند. تقریباً همه متّفق‌القول­اند که زحاف به معنی دور شدن از اصل و در اصطلاح عروضی به تغییراتی گفته می‌شود که در افاعیل عروضی رخ می­دهد. به طور مختصر به نظر چند تن از دانشمندان متقدم و معاصر اشاره می­کنیم: «زحف به معنی دوری است از اصل و تأخیر از مقصد و مقصود و از این جهت سهم زاحف، تیری را گویند که از نشانه به یک سوی افتد» (شمس قیس رازی، 1373: 53). در اصطلاح عروض «هر تغییری که به اصول افاعیل عروض درآید آن را زحاف خوانند» (همان: 53). خواجه نصیر در این مورد می­گوید: «هم­چنان‌که ارکان سالم را اصول خوانند، ارکان مغیره را «فروع» خوانند، و بعضی به جای تغییر، زحاف گویند» (خواجه نصیرالدین طوسی، 1369: 53). خانلری اختلافاتی را که در اوزان اصلی رخ می­دهد امّا وزن را از قاعده خارج نمی­کند، زحاف نامیده است (ناتل خانلری، 1373: 257). آقای کرمی، زحاف را در اصطلاح عروضی، تغییرات جایزی می­داند که به افاعیل عروضی وارد می­گردد تا اجزای غیرسالم یا مزاحف حاصل شود (کرمی، 1380: 15) و...

   در کتب متقدّم عروضی، گاهی اوقات زحاف­های عروض فارسی به شیوه­ای خاص و تقریباً علمی دسته­بندی شده­ است، امّا این شیوه بنا به دلایل گوناگون از جمله پیچیدگی­های غیرمفید، کم‌اهمیّتی آنها در فراگیری عروض و... الگوی متأخران قرار نگرفته است. خانلری پس از تقسیم­بندی اوزان و زحافات می­گوید: «احتیاج ما از اکثر زحافات و عللی که در کتب عروض شرح داده شده، سلب می­شود» (ناتل خانلری، همان: 261). شمیسا در کتاب آشنایی با عروض و قافیه چنین نوشته است: «شمارة زحافات بسیار است (قریب به 100) و به خاطر سپردن آنها بیهوده؛ زیرا اولاً در عروض جدید کاربرد ندارد، ثانیاً در مواقع لزوم می­توان به کتب قدیم مراجعه کرد» (شمیسا،1372: 82). آقای شهری نیز یادگیری زحافات را در عروض جدید لازم نمی­داند (شهری،1370: 86). شاید از همین رهگذر بوده است که مؤلّفان محترم برای دسته­بندی این زحافات تلاش نکرده­اند و به شیوة فرعی پیشینیان اکتفا کرده­اند یا اگر تلاش­هایی در این زمینه صورت گرفته است، کامل و کافی نیست.

 

پیشینة موضوع

 خواجه نصیر در معیارالاشعار به طور کلی زحافات را از لحاظ مختلف تقسیم­بندی کرده است: «و بر جمله، تغییر یا به نقصان بود یا به زیادت؛ و تغییر به نقصان یا خاص نبود به موضعی، یعنی که در هر موضع که آن رکن افتد آن تغییر ممکن باشد یا خاص بود به اوایل ابیات و مصراع­ها یا به اواخر آن، و تغییر به زیادت همیشه خاص بود به اوایل یا به اواخر و در وسط نیفتد... (خواجه نصیرالدین طوسی، همان:54). او زحافات را به شیوة دیگر نیز تقسیم­بندی کرده است: «گوییم تغییر یا مفرد بود یا مرکب و مفرد آن بود که در رکنی یک نوع تغییر بیش نیفتد و مرکب آن بود که زیادت از یک نوع بود و...» (همان­جا). دقّت نظر خواجه نصیر در توضیح بعضی از این زحافات ستودنی است؛ مثلاً زحاف مفرد را به چهار دسته تقسیم‌بندی می­کند و مورد اول (تغییر در سبب خفیف) را به دو دسته تقسیم­بندی می­کند (عام=اسقاط ساکن سسب است. سپس در مورد اسقاط ساکن سبب می­گوید: «ساکن سبب یا حرف دوم بود یا حرف چهارم یا حرف پنجم یا حرف هفتم و حرف اول و سیم و ششم نتواند بود، اگر حرف دوم بود، آن رکن را پس از اسقاط مخبون خوانند و اگر چهارم بود مطوی و اگر پنجم بود مقبوض و اگر هفتم بود مکفوف (خواجه نصیرالدین طوسی، 1389: 32) و دیگر تغییر خاص بود= اسقاط ساکن سسب و ساکن کردن متحرک آن و... (همان­جا) محمّد سعدالله مفتی مرادآبادی که در قرن سیزدهم کتاب میزان‌الافکار فی شرح معیار‌الاشعار را در شرح معیار‌الاشعار خواجه نوشته است، به‌خوبی از عهدة شرح قوانین خواجه در مورد زحافات برنیامده است و همین قاعده را به یک یا دو رکن عروضی محدود کرده است (ر.ک: مفتی مرادآبادی، 1389: 246).

   خود خواجه نیز پس از آنکه سربسته قواعدی را استخراج می­کند، هنگام شرح آنها، زحافات هر بحر را جداگانه ذکر می­کند که بعداً تقریباً شیوة مرسوم بیشتر کتب عروضی شده است؛ مثلاً تمام زحافات یک رکن (فعولن، مفاعلین، فاعلاتن و...) را در زیر هر کدام از این افاعیل عروض ذکر می­کند (خواجه نصیرالدین، 1389: 34 تا39). به همین دلیل، بسیاری از زحافات چندین بار تکرار می­شود؛ مثلاً زحاف مخبون در زیر مجموعة فاعلاتن، مستعفلن، مفعولات، فاعلن آمده است و...

   در المعجم نیز زحافات به سه دسته تقسیم شده است: «نوعی آن است که در شعر هیچ گرانی پدید نیارد... نوع دوم زحافی باشد که از سالم خوش­تر و به طبع نزدیک­تر بود... نوع سیم زحافی باشد که شعر بدان گران شود (شمس قیس رازی: همان: 54). چنان­که مشخص است این تقسیم‌بندی ربطی به تقسیم‌بندی از سنخ آنچه خواجه و دیگران ارائه کرده‌اند ندارد، بلکه نقدگونه­ای بر زحافات رایج و نادر است. او هم، مانند خواجه نصیرالدین، زحافات مخصوص هر بحر را در زیر افاعیل عروضی توضیح می­دهد (همان: 57).

سیروس شمیسا در کتاب آشنایی با عروض و قافیه زحافات را به سه دسته تقسیم­بندی کرده است: 1- افزودن حرفی: مفاعیلان 2- کاستن حرفی: مفاعیل3- ساکن کردن متحرکی: متفاعلن= (مستفعلن). سپس به شیوة سایر کتب به ترتیب؛ زحافات مشهورِ«مفاعیلن»، «فاعلاتن»، «مفعولات»، «مستفعلن» و... را ذکر می­کند (شمیسا،1372: 37 و82). ایشان قبلاً نیز کتاب فرهنگ عروضی را نگاشته‌اند که این زحافات مانند یک فرهنگ لغت به‌درستی توضیح داده شده ­است، امّا چنان­که خاصیت فرهنگ­هاست هیچ­گونه نظمی بین آنان وجود ندارد (شمیسا،1370).

   آقای شهری نیز مانند شمیسا زحافات را به سه دسته تقسیم­بندی کرده است: «افزودن حرفی به رکن اصلی، کاستن حرفی از رکن و ساکن کردن متحرکی از رکن اصلی» (شهری، همان: 86). آقای ایرج کابلی نیز تغییرات را به دو دسته؛ افزودنی و مرکب، دسته­بندی کرده است و برای هر کدام، زیرمجموعه­هایی آورده است، امّا در شرح و توضیح زحافات، مانند خواجه و شمس قیس، بسیاری از آنها را چندین بار ذکر کرده است (کابلی، 1378).

   خانلری در کتاب وزن شعر فارسی تمام زحافات عروضی را تحت سه عنوان حذف و اضافه و تبدیل ذکر کرده، برای هر کدام قواعد مختلفی را بیان کرده است (ناتل خانلری، همان: 260). شاید بیشترین کوشش در دسته­بندی علمی زحافات، در دورة معاصر به‌وسیلة خانلری صورت گرفته است. هر چند به سادگی نمی­توان از کوشش­های دقیق استاد خانلری چشم‌پوشی کرد، امّا ایراداتی به چشم می­خورد؛ مثلاً در بخش زحافات مفرد، قسمت «3»، «قواعد تبدیل» آمده است. تبدیل دو بلند به دو کوتاه:

شکل: چنان‌که از فاعلاتن، فعلاتُ حاصل شود. خبل: چنان‌که از مستفعلن فَعَلَتن حاصل شود (همان:260) که باز هم مانند بیشترکتاب­ها موردی برخورد کرده است. بدیهی است که نوآموز از خود خواهد پرسید که چرا در هر دو مورد دو هجای بلند به دو هجای کوتاه تبدیل شده است، امّا دو اسم مختلف دارند؟ این ایراد که معضل اساسی تقسیم­بندی این زحافات است، تقریباً در سراسر تقسیم‌بندی­های سه گانه­ی خانلری پا برجاست.  

   خانلری در ادامه در توضیح زحافات مرکب می­نویسد: «علاوه بر اینها بعضی ازاحیف دیگر هست که چون آنها را بر حسب این روش بیان کنیم، باید گفت مرکب از قواعد حذف و قلب یا حذف و تبدیل است و آنها عبارت‌اند از «ثرم»، «خرب»، «نقص» و... چون این القاب نزد همه یکسان نیست و همه در رد و قبول آن قواعد متفق نیستند، از ذکر آنها می‌گذریم» (همان: 260). چنان‌که خواهد آمد، بعضی از زحافات مرکب می­توانند ترکیبی از دو قاعده، یا از سه قاعدۀ مزبور نباشد، بلکه دو تغییر از یک قاعده صورت گرفته باشد؛ مثلاً فاعلاتن با زحاف «خبن» به فعلاتن تبدیل شده، سپس با زحاف «کف» به فعلاتُ مبدل گشته است (که هر دو تغییر از یک سنخ­ است= کوتاه کردن هجای بلند) که به آن «شکل» می­گویند؛ یعنی مجموع زحاف «خبن» و «کف» که هر دو زیر مجموعة قاعدة «تبدیل» هستند، این زحاف جدید به وجود آمده است؛ چنان‌که خواجه نصیر برخلاف نظر استاد خانلری، زحاف شکل را مرکب می­داند نه مفرد. «فعلاتُ و این مخبون است و هم مکفوف و آن را مشکول خوانند» (خواجه نصیرالدین طوسی،1369: 41).

   آقای محسن کرمی نیز زحافات را به چهار دسته، تقسیم­بندی کرده است: 1-کاستن؛ 2- افزودن؛ 3- افزودن و کاستن؛ 4 -اسکان (کرمی، همان: 17). امّا در شرح زحافات مانند دیگر کتب، زحافات مخصوص هر بحر را جداگانه ذکر می‌کند؛ مثلاً زحافات بحر رمل (38 تا 41) هزج (54 تا 56) و...  لذا بسیاری از این زحافات چندین بار در اوزان مختلف تکرار شده است؛ مثلاً زحاف «خبن» در بحر رمل (34)، رجز (74)، خفیف (110)، سریع (134) و...آمده است. در کتاب عروض فارسی، شیوه­ای نو برای آموزش عروض و قافیه نیز مانند دیگر کتب عروضی در ذیل هر بحری زحافات آن بحر ذکر شده است (ماهیار، 1379: 40).

   به‌ناچار گاهی یک زحاف در چند بحر تکرار شده است و ظاهراً باعث حجم زحافات شده است. در کتب دیگر از جمله عروض آسان (نوروزی،1370 :35)، آهنگ شعر فارسی (فضیلت، 1378: 34)، علم عروض و قافیه (شهری، همان: 86)، بررسی اوزان شعر فارسی (زمانیان، 1373: 113)، مختصری در شناخت علم عروض و قافیه (مسگرنژاد،1370 :59 تا 153)، بحثی پیرامون زحاف رایج در شعر فارسی (عبداللهی، 1369: 41)، فرهنگ کاربردی اوزان شعر فارسی (مدرسی، 1384) و... نیز به شیوة مرسوم دیگر کتب، زحافات هر رکن یا بحر را در زیر آن ذکر کرده­اند.  

   راست آن است که یادگیری زحافات عروضی به آن شیوه که در بیشتر کتب عروضی ذکر شده، بسیار دشوار و احیاناً ناممکن است و با توجه به همین تقسیم­بندی است که یکی از معظلات عروض را بخش زحافات دانسته­اند: «مشکل برزگ عروض سنتی زحافات است که کثرت آنها هر متعلم مشتاقی را می­رماند (نجفی، 1359: 595). وحیدیان کامیار نیز چنین عقیده­ای دارد: «فرا گفتن و حفظ کردن اسامی زحافات عروضی (تغییرات ارکان اصلی برای انشعاب ارکان فرعی) حتی برای عرب زبانان نیر مشکل است چنان­که یکی از عروضیان عرب، {نورالدین صمود} می­گوید: ... این زحاف­ها را نام­های غریبی است که از برکردن آن­ها حتی برای اهل فن دشوار است» (وحیدیان کامیار، 1370: 8).

   با توجه به نحوة دسته­بندی زحافات در کتب قدما و معاصران، تشخیص و تمییز زحاف­های عروضی از یک­دیگر به ویژه برای نوآموزان دشوارتر است؛ مثلاً چرا «فاعلن» را گاهی «محذوف» و گاهی «مطوی مکشوف» و گاهی«اشتر» و... می‌خوانند؟ یا چرا «مفاعلن» را گاهی «مقبوض» و گاهی« مخبون» می­نامند. و یا برعکس، مثلاً چرا «فعلاتن» و «مفاعلن» هر دو را که  نه هم­شکل­اند و نه از یک بحر، «مخبون» می­دانند؟ و... ظاهراً دانشجویان و یا نوآموزان چاره­ای ندارند جز این­که مانند معنی لغات با خود تکرار کنند که؛  فاعلن از فاعلاتن، مخبون و از مفعولات مطوی مکشوف و...

   عروض­دانان سنتی به‌درستی قواعد موجود در زحافات را می­دانستند و در صدد دسته­بندی آن نیز تا حدی برآمده بودند، امّا از آن­جایی که هم­زمان شیوة دیگری (ذکر زحافات هر وزن یا افاعیل عروضی به صورت جداگانه) را نیز مطرح کرده بودند، این شیوة دوم مد نظر منتقدان و معلمان عروض به‌ویژه در دورة معاصر قرار گرفته است. در حالی که به اعتقاد ما عروض، اعم از عروض فارسی و عربی تابع یک سیستم دقیق علمی و منظم است. هم­چنان­که بحور و اوزان عروضی از یک نظم و انسجام ریاضی­وار و خیره‌کننده­ای برخوردارند، زحافات آنها نیز بدون شک از قوانین ویژه­ای تبعیت می­کند. کشف و تبیین این قوانین می­تواند به یادگیری زحافات کمک کند.

  در این مقاله، برای سهولت یادگیری و از آن مهم­تر برای دیرپایی آن در حافظه، این زحافات را به شکل دیگری تقسیم‌بندی می‌کنیم، اگرچه در هیچ­کدام از زحافات و اسامی آنها دخل و تصرفی صورت نگرفته و از طرف دیگر تا حدی مبنای کار از کتب دیگر از جمله معیارالاشعار گرفته شده است، از ذکر اصطلاحاتی مانند «سبب ثقیل»، «سبب خفیف» و... که در عروض جدید کاربرد ندارند و تدریس نمی­شوند و فهمیدن آنها برای نوآموزان مشکل خواهد بود، خودداری کرده­ایم و به جای آنها از اصطلاحات امروزی و رایجی مانند «هجا»، «هجای کوتاه و بلند» و... استفاده کرده‌ایم. با این همه، به شیوه­ای که ما تقسیم‌بندی کرده­ایم به طور کامل در هیچ­یک از کتب قدما نیز ذکر نشده است.

   در یک تقسیم‌بندی کلی تغییرات (زحافات) در افاعیل عروضی یا مفرد است یا مرکب.

الف- زحاف مفرد: در این صورت؛ یک یا چند هجا (کوتاه یا بلند) حذف می­شود، یا یک هجا اضافه می­شود و یا یک هجای بلند به هجای کوتاه تبدیل می­شود.

ب- زحاف مرکب: در این موارد هم­زمان دو یا سه زحاف که از شیوه­های قسمت «الف» به وجود آمده، در رکنی اتفاق می­افتد یا همة تغییرات از یک شیوه است. (مثلاً دو بار هجاهای بلندِ مختلف، کوتاه شده است) یا هم­زمان هجایی حذف و هجایی کوتاه شده است و... که در بسیار موارد برای این زحاف که از مجموع آن چند زحاف به دست آمده، اسم دیگری وضع شده است و گاهی اوقات اسم جدیدی وضع نشده است؛ مانند مخبونِ مکشوف (مفعولات به فعولن تبدیل شود= کوتاه شدنِ هجای بلند اول و حذف هجای کوتاه آخر) یا مخبونِ محذوف (فاعلاتن به فعلن تبدیل شود) یا مطوی مکشوف (مفعولات به فاعلن تبدیل شود) و... که برای این تغییر­­ات اسم جدیدی وضع نشده است. چنان­که پیداست، تفاوتی نمی­کند که این تغییر­ات از یک نوع باشند یا از چند نوع (مثلاً یک تغییر از کوتان شدن هجای بلند به دست آمده باشد و دیگری از حذف کردن هجایی باشد و...)

   خواجه نصیر در مورد نام­گذاری زحافات مرکب و چگونگی آنها می­گوید: «امّا تغییرات مرکب، باشد که ثنایی بود و باشد که ثلاثی بود و از آن جمله بعضی را لقب خاص بود و بعضی را نبود و به حسب ترکیب از آن عبارت کنند» (خواجه نصیرالدین طوسی، 1369: 34). خواجه در ادامه به هیچ­یک از این زحافات مرکب (چه آنهایی که لقب خاص دارند و چه آنهایی که لقب خاص ندارند) به صورت منظم اشاره­ای نمی­کند.

در زیر برای سهولت یادگیری مهم­ترین و تقریباً پرکاربردترین زحافات را در شبه جدولی ذکر می­کنیم:   

 

 

                                   اگر رکن مورد نظر چهار هجایی باشد =اخرم

                       هجای اول کوتاه باشد  (مفاعیلن به مفعولن تبدیل شود)

              حذف هجای اول         اگر رکن مورد نظر سه هجایی باشد=اثلم

1-مفرد:  الف: حذف                  (فعولن به فع لن تبدیل شود)

 

 

                          هجای اول بلند باشد= مرفوع. مفعولات به مفعول تبدیل شود و...

             حذف هجای آخر    اگر هجای آخر کوتاه باشد= مکشوف. تبدیل مفعولات به مفعولن

                        اگر هجای آخر بلند باشد=محذوف. تبدیل فاعلاتن به فاعلن و...

                 

                        حذف چند هجا از آخر   حذف دو هجای بلند از آخر=مجبوب. تبدیل مفاعیلن به فَعل و...

                        حذف سه هجای آخر(دو بلند و یک کوتاه)=منحور. (مفعولاتُ= فع)

 

                       کوتاه کردن هجای اول= مخبون. تبدیل فاعلاتن به فعلاتن و...

1- ب: کوتاه کردن یک هجای بلند        کوتاه کردن هجای دوم= مطوی. تبدیل مستفعلن به مفتعلن و...

                       کوتاه کرده هجای سوم= مقبوض. تبدیل مفاعیلن به مفاعلن و...

                       کوتاه کردن هجای چهارم= مکفوف. تبدیل فاعلاتن به فاعلاتُ و...

 

 

 

1- ج: اضافه کردن:   اضافه کردن یک هجا به آخر رکن= ترفیل. مستفعلن به مستفعلاتن تبدیل شود و...

             هجای بلند آخر رکن به هجای کشیده تبدیل شود=اذالت. تبدیل مستفعلن به مستفعلان

                                                                        =اسباغ. تبدیل فاعلاتن به فاعلاتان

 

 

                                اخرم + مکفوف = اخرب. (مفاعیلن به مفعول تبدیل شود)

                                اخرم + مقبوض = اشتر. مثلاً (مفاعیلن به فاعلن تبدیل شود)

  2-زحاف مرکب :         مخبون + مکفوف =  مشکول. مثلاً (فاعلاتن به فَعَلاتُ تبدیل شود)

                                مخبون + مطوی = مخبول. مثلاً (مستعفلن به فَعَلَتن تبدیل شود)

                                مقبوض + اثلم = اثرم (فعولن به فَع لُ تبدیل شود )

                                محذوف + مقصور= اهتم. مثلاً (مفاعیلن به مفاع(مفع)=فعول (فَعل) تبدیل شود)

 

   بدیهی است که در قسمت «1- ب» (کوتاه کردن هجای بلند) که مشهورترین و پرکاربردترین زحافات عروض فارسی‌اند، هر کدام از افاعیل عروضی (مفاعلین، فاعلاتن، مستعفلن، مفعولات، فاعلن، فعولن) حداکثر داری سه زحاف از چهار زحاف فوق هستند و هر رکن حتماً یکی از چهار زحاف بالا را ندارد؛ مثلاً مفاعلین و فعولن زحاف مخبون را ندارند. چون هجای اول آنها کوتاه است و مخبون یعنی کوتاه کردن هجای بلند اول. ارکان فاعلاتن و فاعلن، زحاف مطوی ندارند، چون هجای دوم آنها کوتاه است. رکن مستعفلن؛ زحاف مقطوع ندارد چون هجای سوم‌ آن کوتاه است و هم­چنین رکن مفعولات، زحاف مکفوف ندارد، چون هجای چهارم آن کوتاه است.

   زحافاتی را که تحت این ضوابط دسته­بندی کرده­ایم، تقریباً مشهورترین و پرکاربردترین زحافات عروض فارسی‌اند. با وضع چند قاعدة دیگر که مطابق با معیار همین تقسیم‌بندی است، می­توان بقیة موارد را نیز دسته­بندی کرد، مثلاً زحافاتی که از تغییر در سه هجا به دست آمده باشند (یعنی در سه هجای یک رکن تغییر شکل گرفته باشد). از جمله «زلل» که از مجموع «محذوف، مقصور و اخرم» به وجود می­آید یعنی «مفاعلین» به «فع» تبدیل شود. هم­چنین بنا به دلایلی و آگاهانه از ذکر زحافات نادر و کم کاربرد یا بی­کاربردی که خاص شعر فارسی نیستند، مانند مذال مُضمر، موقوص مذال و...که از زحافات «متفاعلن» (بحر کامل) هستند، و خاص شعر عربی­اند، و در همین تقسیم‌بندی گنجانده خواهند شد، صرف نظر کرده­ایم.

نکتة مهم دیگر: با توجه به اینکه در زحاف­های مفرد (قسمت1) بعضی از زحاف­ها در بحری خاص به وقوع می­پیودند (مثلاً زحاف «اثلم» فقط خاص فعولن- بحر متقارب- است؛ زیرا فعولن تنها رکن اصلی­ است که سه هجا دارد و رکن اول آن کوتاه است) یا برعکس بعضی از زحاف­ها در بحری اصلاً اتفاق نمی­افتد، (مثلاً مطوی در فاعلاتن وجود ندارد) در یادگیری زحافات مرکب (قسمت 2) بسیار راهگشا خواهد بود؛ مثلاً زحاف «مخبول» که از مجموع «مطوی» و «مخبون» به دست آمده است، هیچ‌گاه در بحری که از تکرار یا تناوب «فاعلاتن» (رمل) یا «مفاعیلن» (هزج) به دست آید، اتفاق نخواهد افتاد (چون مطوی در فاعلاتن و مخبون در مفاعیلن هیچ­گاه اتفاق نمی­افتد) یا برعکس؛ مثلاً زحاف «اثرم» که از مجموع «مقبوض و اثلم» به دست آمده، به دلیل اینکه اثلم فقط مخصوص «فعولن» است (افتادن هجای کوتاه اول به شرطی که سه هجایی باشد که تنها مصداقش فَعولُن است)، زحاف «اثرم» نیز فقط در فعولن (بحرمتقارب) اتفاق خواهد افتاد.

 

نتیجه

با توجه به آنچه گذشت می­توان به این نتیجه رسید که زحافات عروضی تابع نظم و نسقی علمی هستند که به طور مختصر می‌توان آن را به دو دستة مفرد و مرکب تقسیم­بندی کرد. در بخش زحافات مفرد نیز سه شیوه وجود دارد: 1- هجا یا هجاهایی (کوتاه یا بلند) حذف شده است؛ 2- هجا یا هجاهایی اعم از کوتاه و بلند، اضافه شده است؛ 3- هجای بلندی کوتاه گشته است. در بخش زحافات «مرکب» نیز هم­زمان در یک رکن حداقل دو تغییر (زحاف) از زحافات مفرد صورت گرفته است. خواه این دو تغییر از یک سنخ (کوتاه کردن هجای بلند) باشد یا از شیوه­های مختلف زحافات مفرد.   

منابع­
1- خواجه نصیرالدین طوسی، محمّد (1369). معیار‌الاشعار، مصحّح؛ جلیل تجلیل، تهران: جامی.
2-ــــــــــــــــــــــــــــــــ. (1389). معیار‌الاشعار، تصحیح محمّد فشارکی، چ1، تهران: مرکز پژوهش­های میراث مکتوب.
3- شمس قیس رازی، شمس‌الدین محمّد‌بن قیس (1374)، المعجم فی معاییر اشعار‌العجم، مصحّح؛ سیروس شمسیا، چ 1، تهران: فردوس.
4- زمانیان، صدرالدین (1373). بررسی اوزان شعر فارسی (عروض)، چ1، تهران: فکر روز.
5- شمیسا، سیروس (1373). آشنایی با عروض و قافیه، چ 6، تهران: فردوس.
6-ــــــــــــــ  (1370). فرهنگ عروضی، چ 1، تهران: علم.
7- شهری، محمّد (1370). علم عروض و قافیه، چ 2، مشهد: نیما.
8- عبداللهی، رضا (1369). بحثی پیرامون زحاف رایج در شعر فارسی، چ 1، تهران: امیر کبیر.
9- فضیلت، محمود (1378). آهنگ شعر فارسی، چ 1، تهران: سمت.
10- کابلی، ایرج (1376). وزن شناسی و عروض، چ 1، تهران: آگه. 
11- کرمی، محسن (1380). عروض و قافیه در شعر فارسی، چ 1، شیراز: نشر دانشگاه شیراز.
12- مدرسی، حسین (1384). فرهنگ کاربردی اوزان شعر فارسی، چ 1، تهران: سمت.
13- مسگرنژاد، جلیل (1370). مختصری در شناخت علم عروض و قافیه، چ 1، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی.
14- مفتی مرادآبادی، محمّد سعدالله (1389). میزان‌الافکار فی شرح معیار‌الاشعار، مصحح؛ محمّد فشارکی، چ 1، تهران: مرکز پژوهش‌های میراث مکتوب.
15- ناتل خانلری، پرویز (1373). وزن شعر فارسی، چ 6، تهران: توس.
16- نجفی، ابوالحسن (1359). «دربارة طبقه‌بندی وزن‌های شعر فارسی»، آشنایی با دانش، ش.7، صص 591 تا 595.
17- نوروزی، جهانبخش (1370). عروض آسان...، شیراز: نوید. 
18- وحیدیان کامیار، تقی (1370). بررسی منشأ وزن شعر فارسی، مشهد: آستان قدس رضوی.