An analysis of the rhetorical and anecdotal structure of the Nezami's eulogy poem about the Holy Prophet, in the Makhzan al- Asrar

Document Type : Original Article

Authors

1 Ph.D. Student of Persian Language and Literature, Payame Noor University, Tehran, Iran

2 Associate Professor of Persian Language and Literature, Payame Noor University, Tehran, Iran

Abstract


Nezami is one of the most eminent poets who has an special position within the realm of Persian poems. Nezami's devotion to the Holy Prophet of Islam (S.A.) is the main theme of his eulogy-poems which in particular in his long sonnet form poet in makhzan al-asrar. His first eulogy in Makhzan al-asrar which has 23 verses is distinguished in its subject. In this eulogy-poem, Nezami presents in the battlefield of Uhud, while in his pervious poem he explains a spiritual ascension. Through de familiarization of the battle, he tries to narrate a renewal historical event and changes it to a new anecdotal work. Linear setting of the poem is in complete coordination with the Prophet's eulogy of Nezami. In order to analyze this poem we divide it to four parts:

1 to 4th verses are devoted to the eulogy of the Prophet of Islam (S.A.).
The fifth verse is a prologue to the main narration of the poem.
Verses 6 to 20 are narrating the body of the tale.
Verses 21th to the end, which are devoted to the conclusion and a return to the beginning eulogy.

What gives the story a certain glory is its nice musical tone which is the fast rhythm of the poetic form called (Bahre Sari'). This form is very interesting and has a very special pomposity. The pleasing rhythm of this poem is similar to the festive rhythm, called (Bazmi), and is very important factor that reduce the bitterness of the tragedy in the main body of the tale. Nezami, by using special linguistic tricks, such as repetition, phonological and semantic fit in the vertical and horizontal order of verse, nice selectivity of the words in succession and literary composition, and so on, gives a kind of de familiarization to the historical event he wants to tale, so that the reader reviews this narration intensively. In this story, the narrative logical sequence in the usual traditional narratives, with clear beginning and middle and end, not been met. Rather, Nezami begins his narration from the middle of the story, with node and suspension, very similar to the modern tale narrators.
He stars by a question: why the stone broke his gem? The offender of this story is present in the scene and has to answer to the narrator's questions. Seemingly some symbols used in this story are not attractive and pleasant, such as stone, heavy gem, teeth, shells, flag, daggers, battlefield, armies, and anger, to wound, and so on. Stone is the symbol of oppression and hardness, and flag and dagger are symbols of war. However, the arrangement of these words in the Nezami's artistic hands, are in a way that they lose their roughness in meaning and serve to the aim of poet. These rough symbols beside the words like "thanks", "victory", and nice face and so on, change poet style to a soft tone and light expression. Thus, the audience of this message is not face with a harsh and sad tone.
Unlike the main subject of this poem, two important factors change the main theme to a calm and emotional case:

The first is the above-mentioned musical rhythm of the poem.
The next is the main subject matter of the poem that is "the submission" and "acceptance".

In this narration we see the Nezami's own view which is the result of his spiritual training. The main offender in his story is a wicked and angry stone. Nezami give life to a stone I order to not complain against destiny; not to condemn God's predestination, because the God who is merciful, is always good writer. Because the ruling think in this work is thankfulness and submission, the tone of the story, develops from bitterness to sweetness and talking about the Holy Prophet transforms any rough to soft and any thistle to nice flower. Since the main theme of the story focuses on a special event, its characterization, like minimal stories, is restricted and interesting. But unlike the minimal stories the role of narrator in this story is very colorful, because the presence of the wise or omniscient narrator in this work is very important. After the Holy Prophet who is the main personage of the story, the "stone" and the "victory" are playing the major and minor roles respectively. The stable plot of this story should not be ignored. Also the emotional aspect of the Nezami's poem which is playing very important role by offering questions of a vey dynamic mind is very apparent.
In Nezami’s poem, it is possible to see the coherence in language, phonological aspects, syntax, vocabulary and semantic level. He is to seek a structure which is able to add to literary dimension. The audience of Nezami’s poem knows that in many versed, to detect the direct message is impossible and he must go through the maze of figures of speech and artistic images and he must comprehend the proportions of word and meaning to understand the poem’s message.

Keywords


مقدمه و ضرورت بحث

نظامی از سخنورانی است که در گسترة ادب پارسی جایگاه ویژه و مقامی برجسته دارد. «زبان نظامی، زبانی است پرمایه، خوش آهنگ و سرشار از تصویرهای خیال­انگیز تشبیه، مجاز و به خصوص استعاره» (زرین‌کوب، 1383: 223) و هر جا که با اندیشه و بینش شاعر و حالت­های روحی او گره­خوردگی داشته باشد، پیچیده است (یوسفی، 1376: 165)؛ اما واژه­ها و ترکیبات شعری او به قدری روان، پویا و پرتحرک­اند که خواننده، بی­آنکه به دشواری­های سخن بیندیشد، آن را زمزمه می­کند.

استادی نظامی بیشتر در بزم­سرایی­های اوست؛ اما در نعت و مناجات و معراج­نامه نیز هنری تمام دارد. از معراج سروده­هایش چنان تازگی می­تراود که پنداری همین لحظة پیش، نبی اکرم ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - و سلم:

زان سفر عشق نیاز آمده

 

در سفری رفته و باز آمده
                                (نظامی 1378: 9)

 

عشق نظامی به حضرت رسول -‌‌- صلی‌الله علیه و آله - و سلم- جان­مایة اصلی نعت­های او و غزلی است در قالب مثنوی.

این مقاله نعتی از مخزن‌‌الاسرار را پیش چشم دارد تا با تحلیل ساختمان این اثر و بررسی ساختار روایی متن، بازخوان چند بیتی از خوش سروده­های نظامی باشد. شعر نظامی از چنان ظرفیتی برخوردار است که هر روز می­توان با بیانی متفاوت آن را مرور کرد.

ما در این اثر با یک شعر اصیل مواجهیم؛ شعری که متضمن تخیل و تصاویری است که پیش­تر احساس و ادراک نشده­اند؛ «تصاویری که زندگی رقم نزده، بلکه خود شاعر خلق کرده است. کلام شاعرانه، روشنگر وجودی است که همزمان با بیان شاعرانه آفریده می­شود؛ با تخیل که آفرینش واقعیتی نو از راه کلام و در جان کلام است‌‌ (عباسی، 1390: 32). نظامی در نعت حضرت رسول ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - و سلم، وقتی به واژة گوهر می‌رسد، از گوهر وجود به یاد گوهر دندان، یاقوت لب، مفرح، زادن گوهر ز سنگ و ...‌‌ می‌افتد. این تداعی معنا که ذهن شاعر را به واقعة احد کشانده است، سبب‌‌ می‌شود خاطره­ای کهن با احساسی نو درقالب واژه تصویر شود.

علاوه بر روح حاکم بر شعر نظامی که آن را از آثار مشابه خود ممتاز می­سازد، یکی از راه­های شناخت اثر ادبی، شناخت اجزای همان اثر است؛ زیرا «متن ادبی یک ساختار است و تمام عناصر موجود در آن با یکدیگر رابطه­ای متقابل دارند و به هم وابسته­اند. در یک اثر ادبی چیزی وجود ندارد که مجزا و به تنهایی قابل مشاهده و مطالعه باشد. هر عنصر منفرد، کارکردی خاص دارد و به واسطة آن کارکرد، به کلیت اثر پیوند می­خورد» (برتنس، 1383: 57).

واج­ها، واژه­ها، جمله­ها و شیوة پیوند آنهاست که چگونگی یک اثر را نشان می­دهد. تحکیم کلام، انتقال احساس، تأثیر بر خاطب، کارکرد عاطفی زبان، در این اثر است. نعت اول مخزن‌‌الاسرار که 23 بیت دارد، با نعت‌های دیگر نظامی به لحاظ انتخاب موضوع متفاوت است. نظامی که در شعر قبل، از معراج بازگشته، به ناگاه در صحنۀ نبرد احد حاضر می­شود و با «آشنایی­زدایی» از یک واقعة تاریخی، بازآفرین و تصویرساز اثری روایی، در دل شعر است. روایتی که در چینش طولی شعر با هدف اصلی او که نعت پیامبر ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - است؛ هماهنگی دارد.

 

پیشینة پژوهش

مخزن­الاسرار نظامی، به عنوان اثری ادبی و عرفانی، از دیرباز مورد اهتمام ادب­پژوهان و محققان بوده است. دشواری‌های این اثر که حاصل آمیختن زبان شعر با حکمت و اصطلاحات علمی و آفرینش ترکیبات جدید استعاری است؛ دانشوران را بر آن داشت که به شرح این اثر ماندگار بپردازند. شرح‌ محمد بن قوام بلخی (معروف به کرّی) در سده هشتم هجری از قدیمی‌ترین شرح‌ها بر مخزن­الاسرار است (قوجه­زاده، 1383: 19). جدیدترین شرح‌ها را ادب­پژوهانی چون بهروز ثروتیان، برات زنجانی، وحید دستگردی و حسینعلی یوسفی، پدید آورده‌اند. آنچه در تمام شرح‌ها مد نظر بوده است، معانی لغوی واژه‌ها و ترکیبات، صنایع ادبی و تفسیر ابیات با توجه به آیات قرآنی و احادیث نبوی است و مخزن­الاسرار از جنبه‌های گوناگون سبکی، بلاغی، محتوایی بررسی شده است.

برخلاف چهار گنج دیگر نظامی، مجموعه مخزن‌الاسرار بنای داستانی ندارد؛ بنابراین، در مقاله‌های امروزی، حتی بخش‌های روایی این اثر به طور جداگانه تحلیل ساختارگرایانه نشده‌اند؛ اما گسترش نظریه‌های ادبی، این فرصت را فراهم کرده است تا خوانشی دوباره از متون کهن داشته باشیم.

 

1- تحلیل ساختار کلی شعر

ساختار طولی نعت اول مخزن‌الاسرار را به چهار بخش می­توان تقسیم کرد:

1-          از بیت 1 تا 4 که وصف حضرت رسول اکرم ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - است.

2-          بیت 5 که به منزلة براعت استهلالی است برای شروع روایت.

3-          از بیت 6 تا 20 که تنة اصلی روایت است.

4-          بیت 21 به بعد بیان نتیجه و بازگشت به نعت است.

1

شمسة نه‌مسند هفت اختران

 

ختـم رسـل خاتـم پیغــمبـران

 

احمد مرسل که خرد خاک اوست

 

هر دو جهان بستة فتراک اوست

 

تازه­تــرین سنبـل صحــرای نــاز

 

خاصـه­تریـن گوهــر دریـای راز

 

سنبــل او ســنبـلة روزتــاب

 

گوهــــر او لـــعل­گر آفــــتاب

5

خند‌‌ۀ خوش زان نزدی شکرش

 

تا نبرد آب صــــدف گوهــرش

 

گوهـر او چون دل سنگی نخست

 

سنـگ چرا گوهـر او را شکست

 

کرد جــدا سـنگ ملامـت­گـرش

 

گوهــری از رهــگذر گوهـرش

 

یافت فراخـی گـهر از دُرج تنگ

 

نیست عجب زادن گوهر ز سنگ

 

آری از آنجـا که دل ســنگ بود

 

خشـکی سوداش در آهـنگ بود

10

کی شدی این سـنگ مفرح‌گزای

 

گر نشدی دُرشکن و لـعل‌سای

 

هر گهری کز دهن سنگ خاست

 

با لـبش از جملة دندان بهاسـت

 

سیــم دیت بود مـگر سـنگ را

 

کامد و خسـت آن دهن تنگ را

 

گوهر سنگین که زمین کان اوست

 

کی دیـت گوهــر دندان اوست

 

فتـح به دندان دیتش جان­کنـان

 

از بـن دندان شده دنـدان­کنـان

15

چون دهن از سنگ به خونابه شست

 

نام کـرم کرد به خود بر درست

 

از بـن دندان سر دندان گـرفت

 

داد بشـکرانه کــم آن گـرفـت

 

زآرزوی داشـته دندان گذاشـت

 

کز دو جهان هیچ به دندان نداشت

 

خنجر او ساخـته دندان نثـار

 

خوش نبود خــنجر دندانه دار

 

در صـف ناوردگـه لشـکرش

 

دست علم بود و زبان خنجرش

20

این‌همه چـه؟ تا کرمش بنگرند

 

خار نــهند از گـل او برخورند

 

باغ پر از گل سخن خار چیست

 

رشته پر از مهره دم مار چیست

 

بـا دم طــاوس کــم زاغ گــــیر

 

بـا دم بلبــل طرف باغ گـــیر

 

طبع نظامی که بدو چون گل است

 

بر گـل او نغــزنوا بلبــل است

 

 

 

                      (نظامی 1378: 9-10)

2- موسیقی شعر

وزن گوش­نواز بحر سریع به این ابیات شکوه خاصی بخشیده است. بحری با وزن تند و طرب­انگیز که بیشتر مناسب منظومه­های بزمی است. تأثیر این وزن را در لحن کلام خواهیم دید. یکی از عوامل برجسته­سازی که تلخی موضوع را در این اثر روایی کم‌رنگ می­کند، وزن شعر است. «برجسته­سازی زبان و غرابت بخشیدن به آن از طریق سازماندهی عروضی و تکرار اصوات، شالودة شعر را می­سازند» (کالر، 1382: 107).

«وزن در سرعت انتقال مضامین کاملاً مؤثر است» (ذوالفقاری، 1380: 94). خوش­آهنگی اثر، خواننده را چنان مجذوب خود می­کند که پیچیدگی کلام را از یاد برده، راه دشوار را آسان می­یابد.

اصوات و افکار بین خود و آنچه در پی نمود آن‌اند، پیوندهایی دارند و همواره معلوم شده است که درک نظم آن پیوندها با درک نظم پیوندهای افکار مرتبط است. بنابراین، زبان شاعران همیشه نوعی تکرار یکسان و هماهنگ اصوات را ایجاب کرده است که بدون آن شعر، شعر نیست (دیچز، 1379: 189).

موسیقی شعر، قابل‌ترجمه نیست؛ برای مثال، هم­آوایی و هم­خوانی واک­های مصرع «شمسة نه‌مسند هفت‌اختران» که آغاز زیبای این اثر است، قابل‌انتقال به زبان ترجمه نخواهد بود. اولین هنجارشکنی و آشنایی­زدایی این شعر آن است که نظامی روایتی غمناک را با وزنی شاد تنظیم کرده است که با درون­مایة آن بی­ارتباط نیست.

3-1- بخش اول: وصف پیامبر ‌‌- صلی‌الله علیه و آله

نظامی شعرش را از اوج آسمان، از «شمسة نه‌مسند هفت‌اختران» آغاز می­کند؛ از جایی که متناسب با مقام مورد ستایش باشد. «شمسه» در اصطلاحات نجومی، بالاترین جایگاه فلک است (غزنی،139:1363). پیامبر اکرم ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - نیز در چینش نظام هستی، بالاترین جایگاه را دارد. از طرفی، شمسه، فلزی خورشیدشکل بود که بالای قبه­ها نصب می­کردند؛ هم برای زیبایی، هم برای محفوظ ماندن از بلاها. در تصویر خیال­انگیز نظامی، تمام عالم، قبه­ای است که پیامبر خاتم، خورشیدی فروزان بر سر آن و حافظ این نظام است. کارکرد ادبی زبان در این مصرع و درنگی که برای دریافت معنا نیاز دارد بیش­تر از مصرع دوم است.

بیت دوم که با نام منعوت آغاز می­شود، به گونه­ای ادامه مصرع دوم است: نگین حلقة پیغمبران، احمد مرسلی ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - است که خرد خاک اوست؛ که هر دو جهان بستة فتراک اوست، که...

در بین چهار بیت اول، تنها بیت سوم، فعلی از نوع اسناد دارد و در سه بیت دیگر هیچ نوع فعلی نمی­بینیم؛ زیرا جمله­ها به قصد ارجاع بیان نمی­شوند و در کارکرد عاطفی زبان، هدف بیان احساس و ایجاد تأثیر است و جملات عاطفی معمولاً صورت مشخصی ندارند. شعر از افلاک آغاز می­شود و در بیت دوم با خاک پیوند می­خورد (خرد خاک اوست) و به دریا و صحرا گسترش‌‌ می‌یابد و در بیت چهارم با سنبله، دوباره به آسمان باز می­گردد تا لعل­گر آفتاب شود.

سنبلزلف معشوق، به لحاظ لفظ و معنا، سنبله را در ذهن شاعر، تداعی کرده است. سنبله (عذرا یا سماک اعزل) نام ششمین برج سال است؛ طبق افسانه‌ها، سنبله، خوشه گندمی را نشان می‌دهد که در دست دوشیزه­ای است و فرارسیدن زمان کشت را به یاد دهقان می‌آورد. در روزگار گذشته، آن را ستاره نیک­بختی می‌دانستند‌‌ (دگانی، 1391: 43-44). اگر سنبله، آسمان شب را می‌آراید، گیسوی دلدار، فراتر از سنبله، چهرة روز (یا معشوق) را آراسته.

3-2- بخش دوم: براعت استهلال

بیت پنجم به منزلة براعت استهلالی است، برای ورود به صحنة روایت. نظامی با حسن تعلیلی دلنشین، به سیرة نبوی اشاره می­کند که آن حضرت هرگز به صدای بلند، خنده نفرموده­اند و همواره لبخندی ملیح آن چهرة دلارام را آراسته بود.

خندة خوش زان نزدی شکّرش

 

تا نبرد آب صدف گوهرش

امروزه «خوش­خنده» به کسی می­گویند که بسیار بخندد؛ ولی در این بیت منظور خنده­ای است که دندان‌های شخص نمودار شود. تصویر این بیت بر پایة دو استعاره و یک مجاز است. شکر که تصویری از لب‌های پیامبر اکرم - صلوات­الله علیه - است، با خنده، پیوند معنایی دارند و گوهر که تصویری از دندان پیامبر ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - است، با صدف که مجازی از مروارید است، هماهنگ است. البته بنای این حسن تعلیل بر تفضیل مشبه است.

در بیت چهارم، سخن از گوهر وجود پیامبر ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - است که با توجه به ابیات بعد، می­توان گوهر بیت چهارم را هم گوهر دندان تصورکرد، با وجه شبه درخشش و زیبایی. اما بیت پنجم به صراحت گوهر دندان را مطرح می­کند. دندانی که حادثة روایت بر محور او می­چرخد.

3-3- بخش سوم: آشنایی­زدایی درتنة اصلی روایت

روایت این شعر برگرفته از غزوة احد است. «در سال سوم هجری مشرکان قریش به تلافی شکست جنگ بدر و خونخواهی از کشتگان خود راهی مدینه شدند و در چهار کیلومتری شهر مدینه، در دامنة کوه احد با مسلمانان وارد جنگ شدند. مشرکان سه هزار نفر بودند. با سازوبرگ پیشرفته و مسلمانان هزار تن بیش نبودند. ابتدا مسلمانان بر قریش پیروز شدند. ولی تیراندازانی که مأمور محافظت از جناح لشگر مسلمانان بودند به طلب غنایم مقر خود را ترک کردند. خالدبن ولید از فرصت استفاده کرد و با سواران خود به قلب لشگر اسلام زد. در گرماگرم نبرد، چند تن از مشرکان قصد جان پیامبر کردند که در اثر آن دندان ایشان شکست و صورتشان شکاف برداشت. همچنین 74 نفر از مسلمانان به همراه حمزه عموی پیامبر در این جنگ به شهادت رسیدند‌‌ (جوادی، فانی، خرمشاهی، 1375: 496).

نظامی تمام این واقعه را در شعر خود نقل نمی­کند؛ بلکه تنها برش کوتاهی از آن را در نظر دارد. تنها این قسمت را که ابن هشام روایت کرده است: در جنگ احد «عتبة بن ابی وقّاص دندان رسول خدا را شکست و لب پایین ایشان را مجروح ساخت»‌‌ (آیتی، 1379: 318).

نظامی به شیوة آشنایی­زدایی، این صحنه را از نو می­آفریند؛ زیرا شاعر «چیزی را که قبلاً بوده تقلید نمی‌کند، بلکه نمایش می‌دهد» (دیچز، 1379: 108). گاهی تکراری شدن یک موضوع از اثر عاطفی و احساسی آن می­کاهد. آشنایی­زدایی یعنی ناآشنا ساختن همین مفاهیم تکراری، با استفاده از واژه­های متفاوت، نگاه جدید، وزن که با هنجارهای همیشگی برابر نیست و ... .

اینکه ساحل­نشینان صدای امواج را نمی­شنوند، جملة معروفی است که شکلوفسکی و دوستانش را وارد مقولة آشنایی­زدایی نمود. آنان در صدد راهی بودند که ساحل­نشینان بار دیگر صدای امواج را بشنوند‌‌ (مهدی پورعمرانی، 1386: 251). آن­ها در پی اثبات این سخن بودند که هنرمند باید به گونه­ای به آفرینش ادبی روی آورد که حتی تکراری­ترین موضوعات هم جدید به نظر برسد. شکلوفسکی «شعر را تازه کردن و عجبیب کردن می‌دانست» (ولک، 1382: 279).

شاعر گنجه با استفاده از شگردهای خاص زبانی و ادبی، چون تکرار، تناسب آوایی و معنایی در محور عمودی و افقی بیت­ها. حسن انتخاب واژه­ها در محور جانشینی و ترکیب ادبی آن­ها در محور همنشینی و ... از این واقعة تاریخی آشنایی­زدایی می­کند؛ به گونه­ای که گیرندة پیام او با احساسی تازه­تر این متن ادبی را مرور کند.

به گفتة لوتمان، هر متن ادبی از چندین نظام ساخته می­شود (واژگانی، نوشتاری، وزنی، واجی و نظایر آن) و از طریق برخوردها و تنش­های مداوم میان این نظام­هاست که مفهوم پیدا می­کند. هر کدام از این نظام­ها نمایشگر هنجاری است که نظام‌های دیگر از آن منحرف می­شود؛ به عنوان مثال، وزن انگارة خاصی را به وجود می­آورد که ممکن است نحو در تقابل آن قرار گیرد. به این ترتیب، هر یک از نظام­های متن، نظام­های دیگر را آشنایی­زدایی می­کند و به آن­ها برجستگی ویژه­ای می‌بخشد‌‌ (ایگلتون، 1380: 140).

زبان نظامی در این روایت که از بیت 6 تا 18 بدان پرداخته، بر محور آشنایی­زدایی است؛ چنان که گذشت زمان از طراوت آن نکاسته است.

3-3-1- تحلیل ساختار روایی شعر

3-3-2- روایت؛ یعنیماجراهایی که در زمان رخ می­دهند و از تسلسل برخوردارند و به واسطة کنش شخصیت­ها و یا از طریق صدای راوی و یا تلفیقی از این دو نقل می­شود‌‌ (ایگلتون، 1384: 45).

در این داستان، ترتیب و توالی منطقی روایت که در روایات معمول سنتی آغاز و میانه و پایان مشخصی دارند، رعایت نشده است. بلکه نظامی همچون داستان­های مدرن امروزی، روایت را از میانة داستان، از خود حادثه با گره و تعلیق آغاز می‌کند. با یک سؤالِ «سنگ چرا گوهر او را شکست؟» مجرم در صحنه حضور دارد و باید به سؤالات راوی پاسخ دهد؛ بدین ترتیب عناصر داستان در این روایت به شرح زیر است:

3-3-3- موضوع داستان: شکسته شدن دندان حضرت رسول ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - و مجروح شدن لب ایشان است.

3-3-4- طرح داستان: در طب قدیم، مفرح دارویی شادی­آور بود که از یاقوت و مواد کانی دیگر ترکیب می­یافت و برای درمان بیماری­هایی چون سودا، خفقان و غش به کار می­رفت (مهری، 278:1391). در این روایت، سنگی که از بیماری سودا رنج می­بَرد، به دنبال مفرّحی برای درمان خویش است. به محض اینکه چشمش به لعل لب و گوهر دندان پیامبر ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - می­افتد، دیوانه­وار این لعل و گوهر را می­ساید. بدین ترتیب، بیماری او بهبود می­یابد؛ ولی حالا او مجرمی است که توان پرداخت دیة این جرح را ندارد. حتی اگر تمام جواهرات زمین را هم استخراج کنند، برابر دیة لب و دندان ایشان نخواهد شد. بنابراین، فتح (شخصیت سوم داستان) وارد صحنه می­شود. او با جان و دل، در میدان نبرد، دست و پایی می­زند. شاید با شکست دشمن بتواند دیة این جراحت را بپردازد؛ اما حضرت نبی ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - شکرگزارانه از سر دندان گذشته و بی هیچ چشم­داشتی، همه را بخشیده است. در میدان نبردی که علم و خنجر لشگرش، دست و زبان حضرت رسول باشد، دیگر نیازی به این دندان شکسته نیست.

3-3-5- زاویة دید در این اثر دانای کل است که سررشتة سخن را به دست دارد. نگاه بیرونی که روایت را پیش می‌برد؛ در داستان مداخله می­کند و از ابتدا تا انتها حضور مؤثر دارد.

3-3-9- شخصیت­ها: شخص اولی و اصلی داستان حضرت نبی ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - است و شخصیت ضدقهرمان این روایت «سنگ» است که شخصیتی «ایستا» دارد. در اول داستان بیمار است و سودایی، در انتها نیز ناتوان و درمانده. «فتح» شخصیت سوم داستان است که با اخلاص و فداکارانه در پی رضایت محبوب است.

3-3-7- صحنه­پردازی: فعل­هایی که نشان­دهندة ظرف زمانی این روایت­اند، «گذشته» است و ظرف مکانی آن، میدان جنگ است. ناوردگه، صف، لشگر، علم، خنجر، واژه­هایی است که نظامی در صحنه­پردازی استفاده می­کند. در ناوردگهی که لشگرها آراسته­اند، بیرق افراشتة این صحنه، دست پیامبر ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - است. وسیلة نبرد او نیز سخنان الهی است.

3-3-9- پیرنگ داستان قوی است. روابط علی و معلولی آن را اینگونه می­توان شرح کرد: سنگ چون بیمار است؛ مفرحی می­خواهد. آن مفرح کجاست؟ در وجود نازنین گوهرآفرینش. به چنین شخصی نمی­توان دست سود و حریم او را شکست؛ اما سنگ سودایی است و این توجیه دوم عمل نابخردانة اوست. حال باید در پی دیه و جبران خسارت بود؛ پس لازم است، فتح هم به میدان بیاید، اما از دست او هم کاری ساخته نیست؛ زیرا حضرت نبی هم از دندان، هم از دیه چشم پوشیده است. چرا؟ تا زمینة هدایت برای خلق خدا فراهم شود ... .

عجیب نیست اگر این اثر ادبی پیرنگی مستحکم داشته باشد؛ زیرا نظامی دستی تمام در آفریدن علت دارد. چنان­که دیده­ایم او در حسن تعلیل­هایش هم شگفتی­آفرین است؛ به‌خصوص، حسن تعلیل­هایی که دربارة اوصاف حضرت نبی دارد؛ برای مثال، خط ننوشتن حضرت را چنین بیان می­کند:

زان بزد انگشت تو بر حرف پای

 

تا نشود حرف تو انگشت­سای
                              (نظامی، 13:1378)

 

پای زدن بر حرف و انگشت زدن بر حرف هر دو نشانة تحقیر کردن امر نوشتن است، اما در مصرع بعد می­گوید: اگر تو می‌نوشتی، آن وقت این نوشته آن­قدر عظمت پیدا می­کرد که کسی لایق لمس کردن نوشتة تو نبود. پس تو به این دلیل کتابت ننمودی که کسی به خط تو انگشت نساید و خرده­گیری هم نتواند. بررسی این حسن تعلیل­ها مقال دیگری می­طلبد؛ اما نمونه­ای ذکر شد تا شاهدی باشد بر این­که نظامی توانایی ژرفی در به هم پیوستن حوادث و ایجاد رابطة علت و معلولی بین آن­ها دارد.

3-3-10- جریان سیال ذهن: مانالوگ یا تک­گویی درونی از مهم­ترین عناصر جریان سیال ذهن، یعنی تداعی احساسات و معانی، ضمن روایت است. مانالوگ صحبت یک‌نفره‌ای که ممکن است مخاطب داشته باشد یا نداشته باشد (میر صادقی، 41:1376). واگویه­های نظامی را بارها در این روایت می­بینیم، پرسش و پاسخ­های متن، نمونه­ای از جریان سیال ذهن نظامی است. نظامی دائم از خودش می­پرسد: سنگ چرا گوهر او را شکست؟ اگر این مصراع را با تکیه بر واژة «او» بخوانیم، چنین معنایی به ذهن تداعی شود. چرا او؟ او که حتی دل سنگی را هم نیازرده؟ چرا او؟ اینگونه سؤال­ها را در کلام عامیانه هم شنیده­ایم. وقتی مصیبتی به کسی می­رسد می­گوید: چرا من؟ من که آزارم به یک مورچه هم نمی­رسد؟ جمله استفهامی نظامی، علاوه بر تعجب و اظهار اندوه با توبیخ و ملامت سنگ نیز همراه است. در جای دیگر باز می­پرسد: سیم دیت بود مگر سنگ را؟ یا گوهر سنگین ... کی دیت گوهر دندان اوست؟ این سؤال­های بلاغی که داستان را پیش می­برد، درگیری ذهن شاعر است که مفهومی از حسرت و ملامت را تکرار می­کند.

3-3-11- درون­مایة این روایت آشکار شدن کرم پیامبر ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - بر جهانیان است تا زمینة هدایت خلق فراهم شود و نمایشی باشد از رضا و تسلیم و رقت قلب ایشان که حتی دل سنگی را نیازرده؛

اینهمه چه؟ تا کرمش بنگرند

 

خار نهند از گل او برخورند

 

این بیت، بخش پایانی روایت است که پیام نهایی داستان را بازگو می­کند، به همان شیوة روایات تعلیمی؛ زیرا هدف شاعر تنها بیان داستان نیست بلکه پروردن مطلب برای او مهم­ترین هدف است.

3-3-12- ارتباط لحن داستان با درون­مایه

موضوع این روایت، به ظاهر تلخ است و برخی از واژه­هایی که در ساختمان اثر به کار رفته چون سنگ، گوهر سنگین دندان، صدف، علم، خنجر، ناوردگه، لشگر، خشکی سودا، خستن، سیم دیت ... به نظر سخت و بی‌روح­اند. سنگ نماد بی­رحمی و سختی؛ علم و خنجر نماد جنگ­اند. با این همه، چینش این کلمات در محور همنشینی به گونه­ای است که در لطافت کلام نظامی، محو می­شوند و از ضخامت واژگانی آن­ها کاسته می­شود. وقتی که در کنار واژه­هایی چون شکرانه، فتح، دهن تنگ، دست و زبان قرار می­گیرند، در موسیقی شعر، نرم و سبک و جاری می­گردند. بنابراین، گیرندة این پیام یا مخاطب با لحنی خشن و اندوهبار مواجه نیست. دو عامل مهمی که بر خلاف موضوع، لحن کلام را آرام و عاطفی جلوه می­دهد: 1- وزن و موسیقی شعر است که در ابتدای این جستار به آن اشاره کردیم. 2- درون­مایة اثر که بر پایة تسلیم و رضاست. ما در این روایت با نوع نگاه خود نظامی مواجهیم. بینشی که حاصل تربیت عرفانی اوست. مجرم اصلی صحنه روایت او سنگی است بی­رحم و سودایی. او به سنگ جان بخشیده تا از قضا و قدر شکایتی نکند؛ تا تقدیر الهی را زیر سؤال نبرد؛ زیرا خدای رحمان، همیشه راقم خیر است.

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

 

آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
                             (حافظ، 1371: 82)

 

و در همه حال بر قضای الهی، رضای باید داد.

چو حکمی راند خواهـی یا قضایـی

 

به تسلیــم آفرین در من رضایـی
                           (نظامی، 1378: 275)

چون فکر حاکم بر اثر، شکر و تسلیم است، لحن داستان، از تلخی به شیرینی می­گراید و نگاه جمیل حضرت رسول ‌‌- صلی‌الله علیه و آله - سخن را از خار به گل می­رساند.

باغ پر از گل سخن خار چیست

 

رشته پر از مهره دم مار چیست؟

 

این روایت از آن­جا که بر روی یک حادثة اصلی تمرکز دارد، شخصیت­پردازیش محدود و تم جذّابی دارد، شبیه داستان‌های مینی­مال است، ولی از آن جهت که در داستان­های مینی­مال حضور راوی کم­رنگ است، با آن تفاوت پیدا می­کند؛ زیرا حضور راوی یا دانای کل را در این اثر نمی­توان نادیده گرفت.

3-4- بخش چهارم: بازگشت به نعت

سه بیت پایانی شعر در حالی که هم­خوانی خود را با ابیات پیشین حفظ می­کند، بازگشتی به نعت است، گرچه در بیان عاطفه، قدرت ابیات آغازین را ندارد. می­توان گفت این چند بیت هم بیان نتیجة روایت باشد. در هر صورت، هدف کل شعر، وصف حضرت رسول است که نظامی بدان دست یافته. او از خار حادثه به دامن باغ می‌گریزد تا از گل وجود پیامبر بهره گیرد و بلبل نغمه­سرای این گلستان باشد.

 

5- انسجام متن و شیوه­های بلاغی

هر اثر ادبی، مجموعه­ای از جمله­هاست که بر اساس قواعدی خاص به هم می­پیوندند و کلیتی منسجم پدید می­آورند. عواملی که میان جمله­ها ارتباط برقرار می­کند و متنی یکپارچه را به وجود می­آورد، عناصر انسجام متن نامیده می­شود. «درک ارزش شعر، تجربه و تشخیص کیفیات ارزشمند زیبایی­شناختی و روابط ساختمانی است که در شعر وجود دارد» (رنه ولک، 1382 :289). در شعر نظامی، انسجام را در سطح زبان، در جنبه­های آواشناختی، نحوی، واژگانی و معناشناختی می­توان دید. او در پی ساختاری است که بر بُعد ادبی کلام بیفزاید. مخاطب شعر نظامی می­داند که در بسیاری از ابیات، پیام مستقیم قابل‌دریافت نیست و باید از پیچ و خم آرایه­ها و تصویرهای هنری بگذرد و تناسب­های لفظی و معنایی را دریابد تا پیام شعر را درک کند.

در کارکرد ادبی «جهت­گیری پیام» به سوی خود پیام است. از نظر یاکوبسن، در کارکرد شعری فرایند زبان بر خود پیام تأکید می­کند که این تأکید جنبه­های شاعرانه و زیباآفرینی زبان را برجسته می­کند (علوی مقدم، 1377: 224). همچنین یاکوبسن شعر را «کارکرد زیبایی­شناسیک زبان و هجوم سازمان­یافته و آگاه به زبان هر روزه» می­داند (احمدی، 1375: 68).

کارکرد ادبی پیام، آگاهی به همین جنبه­های زیبایی­شناسی پیام است. با شناخت اینکه چه چیزی پیامی کلامی را به اثری هنری تبدیل می­کند، شگردهای خاص زبانی، چون تناسب آوایی که از تکرار واج­ها و هجاها و واژه­ها به وجود می­آید. تناسب معنایی در مراعات­النظیرها و تضادها ... تصویرسازی با تشبیه و استعاره و ... از عواملی است که در ساختار کلام ادبی مؤثر است. حال برخی از عناصر زیبایی شعر نظامی را که در انسجام متن و هم­خوانی ابیات مؤثر است، مرور می­کنیم.

5-1- تناسب آوایی

علاوه بر وزن کلی شعر که تمام ابیات را به هم پیوند می­دهد، موسیقی شعر بر ضرب­آهنگی است که از تکرار واج­ها در میان ابیات و هماهنگی واژه­ها در پایان مصراع­ها به وجود می­آید؛ برای مثال، در مصرع اول تکرار واک a (هفت بار) و تکرار واک e (سه بار) شعر را به تحرک وامی­دارد. بیشترین ارتباط آوایی کلمات در محور افقی به شرح زیر است:

جناس: تاب، آفتاب/ ختم، خاتم

سجع متوازی: ناز، راز/ تنگ، سنگ/ لشگر، خنجر/ خار، مار/ زاغ، باغ

سجع مطرف: خاک، فتراک/ نخست، شکست/ کان، دندان/ سنگ، آهنگ/ گزای، سای/ اختران، پیغمبران

در محور عمودی، مصوت e و صامت­های s، g، n بیش­ترین تکرار را دارند، علاوه بر اینکه سه واژة سنگ (10 بار)، دندان (8 بار) و گوهر (12 بار) در مجموع 30 بار در کل شعر تکرار شده­اند. گویا بنای شعر بر این سه واژه است که در ایجاد تناسب معنایی هم مؤثر است.

5-2- تناسب معنایی

چینش کلمات در اثر نظامی به گونه­ای است که مخاطب را به درنگ و تأمل وامی­دارد، به‌خصوص ابیات نخستین. واژه‌به‌واژة ابیات با یکدیگر ارتباط معنایی دارند. ارتباط­هایی از نوع تناسب، تضاد، مراعات­النظیر و تداعی معنا.

در محور افقی شمسه و هفت اختر و نه مسند (استعاره از نه فلک) مراعات­النظیر از اصطلاحات نجومی­اند، رسل و پیغمبران ترادف معنایی دارند و ختم و خاتم (به کسر تا) اگر خوانده شود، در یک معنا هستند.

سنبل، تازه، صحرا/ گوهر، دریا/ روزتاب، آفتاب/ گوهر، لعل/ خنده، شکر، خوش/ مفرح، درشکن، لعل‌سای/ سیم­دیت، خستن/ صف، ناوردگه، لشگر، علم، خنجر/ باغ، گل، خار/ طاووس، زاغ، بلبل/ مهره، مار، نمونه­های دیگری از ارتباط معنایی واژگان در محور افقی است. اما در محور عمودی واژه­ها با زنجیرهای نامرئی به هم پیوند می­خورند. گویا تداعی معنا، واژه­ها را در یک رشته طولی قرار می­دهد. بدین ترتیب که تکرار واژة گوهر در بیت چهارم او را به یاد گوهر دندان می­اندازد و با لبخندی که نمادی از لطافت باطن است، ارتباط پیدا می‌کند و این دو واژه (لب و دندان) حادثة روایت را برای او تداعی می‌کند. واژه­هایی چون گوهر، صدف، لعل، درج تنگ، مفرح، دُر، عناصر دیگری هستند که با هم تناسب معنایی دارند؛ همان­گونه که سنگ و خشکی سودا، مفرح، در ساختار معنایی شعر تأثیر می­گذارند و آن را گسترش می­دهند.

5-3- تصویرسازی

زبان ادبی، زبانی است مخیل و تصویری، یعنی مرکب از تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه و سمبل و اسطوره (شمیسا، 1381: 33). خواجه­نصیر نیز جوهر شعر را تخیل می­داند و کلام مخیل به کلامی می­گویند که در خواننده انفعال نفسانی ایجاد کند (طوسی، 1326: 587). بی­گمان یکی از زیبایی­های این اثر نظامی استفادة گستردة او از خیال­های مبتنی بر تشخیص، تشبیه، استعاره و کنایه است. سنگ و فتح، شخصیت اصلی و فرعی این روایت­اند.

در تشبیه نیز نظامی از ابزار توصیف بهره می­گیرد؛ یعنی تشبیه او تشبیه واژه به واژه نیست، بلکه نوعی تشبیه تفصیل است که موجب بسط بلاغی کلام می­شود. او نمی­گوید شخص مورد ستایش من چون شمسه، گوهر، خاتم، سنبل است بلکه در تصویر شعری او حضرت رسول ‌‌- صلی‌الله علیه و آله -، شمسه­ای است بالای نه مسند و هفت اختر که بر تمام عالم اشراف دارد. یا اینکه دیگر پیامبران چون حلقة انگشتری­اند که حضرت رسول نگین آن است (که بر دیگر پیامبران تفضیل دارد). او تازه­ترین سنبلی است که در صحرای ناز می­روید، خاص­ترین گوهری که از دریای راز می­توان به دست آورد ... . غیر از یک بیت آخر، تمام تصویرهای تشبیهی در این شعر از نوع بلیغ مؤکد است؛ یعنی هیچ­گونه ادات تشبیهی به کار نرفته است، تا همانندی بیشتر باشد.

بیشتر تشبیه­ها در این شعر از نوع محسوس به محسوس است تا تصاویر ملموس­تر باشد. البته از تشبیه معقول به محسوس هم برای عمیق بخشیدن به پیام خود استفاده کرده است. خرد با تمام عظمتی که دارد خاک اوست، تشبیه ناز به صحرا، راز به دریا و طبع به گل نمونه­های دیگر تشبیه معقول به محسوس است.

دیگر شاخصة زبانی در این شعر، استعارة مصرحه است که موجب برجسته­سازی کلام اوست. «کلمات غریب تنها مایة سردرگمی ما هستند و کلمات متعارف هم فقط آنچه را از پیش می­دانیم به ما منتقل می­کند، تنها با استعاره می­توان به بهترین وجه چیزی تازه حاصل کرد. استعاره صورت کوتاه­شدة تشبیه است که در یک کلمه فشرده شده است. کلمه در جایگاهی که به آن تعلق ندارد قرار می­گیرد که گویا به‌راستی جای خود اوست و دریافت این شباهت است که مایة التذاذ می­شود (ماوکس، 1380: 24).

استعارة مصرحه: نه مسند: نه فلک/ سنبل: زلف/ گوهر: دندان و در بیت سوم استعاره از وجود، درج تنگ: دهان/ دٌر: دندان/ لعل: لب/ باغ: کلام یا معنا/ خار: دشمن یا حادثة تلخ/ دُم طاووس، گل: معانی دلپذیر/ رشته: سخن/ زاغ و دم مار: معانی ناخوش‌آیند.

مفاهیم کنایی نیز در این شعر بسامد بالایی دارند: دو عبارت خاک کسی شدن و بسته فتراک بودن، خرد را به شخصی تشبیه می­کند که خاک اوست و در مصرع دوم هر دو جهان را چون شکاری می­داند که بسته فتراک اوست. در نتیجه، می­شود گفت این دو عبارت کنایی در استعارة مرکب به کار رفته‌اند. البته در مصرع اول همانطور که قبلاً هم اشاره شد، می­شود خرد را مستقیماً به خاک تشبیه کرد.

نکته قابل‌توجه آن است که نظامی از عبارات کنایی که با واژة «دندان» مرتبط است در این اثر بسیار بهره برده است: دندان­کنان/ سر دندان گرفتن/ از بن دندان/ چیزی به دندان نداشتن/ خنجر دندانه­دار/ دندان بها.

6- کارکرد عاطفی زبان

در کارکرد عاطفی جهت­گیری پیام به سوی خود گوینده است. زبان حال گوینده در کارکرد عاطفی نمود می­یابد. این کارکرد، تأثری از احساس و عاطفة گوینده است (علوی‌مقدم، 1377: 232).

بیشترین نمود عاطفی نظامی در جملات پرسشی است که در جریان سیال ذهن اشاره شد. از طرفی، جملاتی که با افعال پرسشی به پایان می­رسند درگیری ذهن مخاطب را در پی دارند و گیرنده باید پویا باشد تا زیبایی پیام را دریابد و معانی ثانوی جملات را دنبال کند. جملاتی چون «سنگ چرا گوهر او را شکست؟، سیم دیت بود مگر سنگ را؟، یا گوهر سنگین زمین، کی دیت گوهر دندان اوست؟»، علاوه بر توبیخ و ملامت سنگ، با اظهار تأسف و تأثر نظامی همراه است.

در پایان شعر نیز وقتی می­خواهد فضای شعر را شیرین­تر کند، به کلی خار را کنار می­گذارد و می­گوید باغ پر از گل سخن خار چیست؟ که دعوت به شادباشی است و رشته پر از مهره، دم مار چیست؟ گریزی است به مهرورزی و دوستی. سپس با دو جملة ترغیبی کم زاغ گیر و طرف باغ گیر، پیام خویش را مؤکد می­سازد و شعری را که از آسمان آغاز کرده، در گلستان به نوای بلبل ختم می­کند.

 

7- نتیجه

شاعر گنجه با استفاده از شگردهای خاص زبانی و ادبی، چون تکرار، تناسب آوایی و معنایی در محور عمودی و افقی بیت­ها، حسن انتخاب واژه­ها در محور جانشینی و ترکیب ادبی آن­ها در محور همنشینی و ... به شیوة آشنایی‌زدایی، واقعه­ای تاریخی را به شکل روایتی در دل نعت بازآفرینی می­کند؛ به گونه­ای که گیرندة پیام او، با احساسی تازه­تر، این متن ادبی را مرور کند.

بررسی و تحلیل ساختاری این سروده نشان می­دهد که افزون بر نعت که هدف اصلی است، اجزا و واژگان اثر دریافتی منسجم و نظام­مند در خدمت بازآفرینی موضوع مطرح شده است. شیوه­های بلاغی کلام نیز در خدمت موضوع است تا تأثیری واحد را القا کند. سه واژة دندان، سنگ، گوهر در ایجاد تناسب آوایی و معنایی شعر، بیشترین تأثیر را دارند.

بعد از حضرت رسول - صلی­الله علیه وآله - که قهرمان داستان است، سنگ و فتح، شخصیت اصلی و فرعی این روایت­اند. این اثر، با داشتن تم جذّاب، شخصیت­پردازی محدود که بر یک حادثة اصلی تمرکز دارد؛ شبیه داستان­های مینی‌مال امروزی است؛ ولی با حضور پررنگ راوی، براعت استهلال و نتیجه‌گیری پایانی آن، به ساختار روایی کهن‌‌ می‌ماند.

پیرنگ استوار این روایت را نمی­توان نادیده گرفت، همچنین نمود عاطفی شعر نظامی را که با جملات پرسشی در جریان سیال ذهن نقش‌آفرینی می­کند.

بر خلاف موضوع که به واقعه‌ای غمناک اشاره دارد؛ لحن این روایت، نرم و شیرین است، دو عامل مهم این ناهمگونی عبارت‌اند از: الف- وزن (بحر سریع) که کلام را پرتحرک و پویا ادا می­کند. ب- درون­مایه این اثر که بر پایة تسلیم و شکرگزاری نبی اکرم است.

اینهمه چه؟ تا کرمش بنگرند

 

خار نهند از گل او برخورند

 

  1. References

    1. Abbasi, Ali (1390). The structures of the imagination in terms of Gilbert Duran. Tehran: Elmi-farhangi.
    2. Ahmadi, Babak (1375). The interpretation of the text, 3rd ed., Tehran: Markaz.
    3. Ayati, Mohammad Ebrahim (1379). The history of the Prophet Mohammad. Ab ol-Gasm Gorjy (emend.), 6th ed., Tehran: University of Tehran.
    4. Bertnes, H. (1383). Principles of literary theories. Reza A bol-Qhasemi (trans.), Tehran: Mahi.
    5. Degany, M.H. (1391). Astronomy in plain language. Mohammad Reza Khajehpour (trans.), 3rd ed., Tehran: Gita Shenasi.
    6. Dychez, D. (1379). Styles of literary criticism. Mohammad Taqi Sadiqani; Gholamhossein Yosefi (trans.), 5th ed., Tehran: Elmi-farhangi.
    7. Egelton, T. (1380). An introduction on literary theory. Abbas Mokhber; Mohammad Reza A bol-Qhasemi (trans.), Tehran: Markaz.
    8. Gavadi,Amad Reza;Fani, Kamran& khoramshahi, Baha ol-Din (1375). Encyclopedia of Shiism, 3rd ed., Tehran: Shahid Said Mohebbi.
    9. Hafez, Shams od-Din (1371) Divan Hafez.Qasm Qany; Allameh Qazvin (Trans.), Tehran: Sahel.
    10. Kaler, J. (1382). Literary theory. Farzaneh Taheri (trans.), Tehran: Markaz.
    11. Mahdi, Pur omrany, Roh ol-Lah (1386). Teaching story writing. Tehran: Tyrgan.
    12. Mehri, Effat. (1392). Medical terminology in Persian poetry. Tehran:Zavvar.
    13. Maveks, T. (1380). Metaphor. Farzaneh Taheri (trans.), Tehran: Markaz.
    14. Mir Sadeghi, Jamal (1376). Elements of the story, 3rd ed., Tehran: Sokhan..
    15. Nezami, Elyas ben Yosof (1378). Collected Khamse Nezami. Vahid Dastgerdi (emend.), 3rd ed., Tehran: Negin.
    16. Qazni, Sarfaraz (1363). The course of the stars in the Divan of Hafez. Tehran: Amir Kabir.
    17. Qujeh-Zadeh, Ali Reza (1383). Makhzan ol-Alasrar commentaries. The Heritage’s Mirror. The new summer period, No. 25, p. (90-108).
    18. Shamisa, Sirus (1381). Stated. 9th ed., Tehran: Ferdowsi.      
    19. Tusi,Khage nasir al-din (1326). Asas ol-eqtebas. Modarres razawi (emend.), Tehran: University of Tehran.
    20. Velek, R., & Veran, A. (1382). Literary theory. Ziya Mowahhed,Parviz Mohajer (trans.), Tehran: Elmi-farhangi.
    21. Yousefi, Hosein Ali (1376). Ka'ba John. Mashhad: Astan Quds Razavi.
    22. Zarinkub, Abd ol-Hosain (1383). The Oldman of Ganjeh in search of nowhere. 6th ed., Tehran: Sokhan.
    23. Zolfagari, Mohsen (1380). A dictionary of poetry’s music. Qom: Nojaba