بررسی ضرب المثل‌های فارسی در دو سطح واژگانی و نحوی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تربیت مدرس

چکیده

ضرب المثل‌ها، در کنار کنایات، اصطلاحات، زبانزدها و واژگان، از جمله مواد و مصالح زبانی به شمار
می­روند که غنای هر زبان به کمیت و کیفیت همین مواد بستگی دارد.
در این مقاله مؤلف می­کوشد پس از طرح موضوع و تعریف مثل، این گونة زبانی را در دو سطح واژگانی و نحوی بررسی نماید. در سطح واژگانی، واژگان امثال از چند زاویه بررسی می­شوند:
1- میزان کاربرد واژگان بیگانه، عامیانه و  شکسته با تکیه بر  نمونه­گیری از  کتابهای امثال معروف که معلوم می­گردد 4/14 درصد واژگان عربی، دو درصد عامیانه و کمتر از  یک درصد شکسته است. این بررسیها به صورت مقایسه­ای انجام می­گیرد تا میزان واژگان یاد شده را در مقایسه با نثر معیار و مواد دیگر ادب شفاهی چون افسانه­ها، لالایی­ها، ترانه­ها و  مثل ها نشان دهد؛
2- واژگان ممنوع (حرام) و تابو 75/2درصد از کل واژگان امثال را تشکیل می­دهد؛
3- در  بخش فواید زبانی واژگان مثل نیز به نقش واژگان امثال در ماندگاری واژگان زبان فارسی و مطالعات زبانی اشاره می­شود؛
4- تغییر و جابه­جایی واژگان در محور جانشینی از ویژگیهای مثلهاست که علل آن به تفصیل و با نمونه بررسی و تحلیل می­شود.
در سطح نحوی مباحثی مانند نوع جمله­های مثلی، اجزای جمله­های مثلی و ترتیب و انواع آنها از نظر فعل، ساختمان و وجه بررسی می­شود. در ادامه، حذف اجزای جمله­های مثلی در هشت نوع دستوری با ارائه شواهد کافی و دلایل و  چگونگی و نوع حذف­ها  (لفظی و معنوی) می­آید و در پایان گونه­های نوشتاری و گفتاری در مثلها بیان می­شود.
 روش تحقیق توصیفی- تحلیلی و به صورت نمونه گیری و مطالعه موردی است. تعداد نمونه­ها، پنجاه مثل از  پنج منبع مثل مکتوب و به زبان معیار است؛ بنابراین، ضرب المثل های گویشی در این پژوهش مورد نظر نیست. همچنین برای مقایسه و یا هدفهای خاص، نمونه­گیری­های دیگری نیز انجام داده­ایم. 

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

A Lexical and Syntactic Study of Persian Proverbs

نویسنده [English]

  • Hasan Zolfaghari
Assistant Professor of Persian Language and Literature, Tarbiat Modares University
چکیده [English]

Proverbs along with metaphors, idioms, axioms and expressions are among the materials whose quality and quantity contribute to the enrichment of every language. In this article, the objective is, after defining it, to deal with this lingual category in two lexical and syntactic levels.
    In the lexical level, the proverbial terms and lexicon will be investigated from different angles.
1.     The usage frequency of alien, folkloric, or common terms, determined via the samples extracted from well-known proverbs, show that 14.4 percent is Arabic, two percent common and folkloric and about one percent others like "Shekasteh".  Such studies are carried out comparatively to convey the frequency of the mentioned lexicon compared to the standard prose and other literary forms like legends, lullabies and proverbs.
2.     Prohibited or taboo words form 2.75 percent of the total lexicon.
3.     In the part of lingual advantage of proverbial terms, the function of proverbial lexicon and its influence on durability of Persian terms and in lingual studies are discussed.
4.     Transformation and displacement of the terms in substitutive level is one of the features of proverbs whose causes will be studied in details.
    In syntactic level, issues like proverbial expressions, the constituents of proverbial expressions and their sequence, verbal types, structure and mode will be studied.
    Moreover, omission of constituents of proverbial expressions in eight grammatical types will be examined by presenting adequate evidence and also the quality and kinds of these omissions will be determined. In the end, the written and verbal categories will be rendered.
    The methodology is descriptive-analytical based on the samples and case studies. 50 proverbs from five recorded proverbial sources in standard Persian have been provided. Therefore, spoken cases have not been included in this research.

کلیدواژه‌ها [English]

  • proverb
  • lexical level
  • syntactic level

1- مقدمه

مثل­نگاران و مثل­شناسان و علمای بلاغت ایرانی و غیر ایرانی تاکنون بیش از بیست تعریف از مثل ارائه داده­اند (ر. ک: بهمنیار، 1382: 17 – 18؛ پارسا، 1384: 4- 17 و میدانی، 1987: 6 و 7 ) که هر یک به بُعدی از ابعاد مثل اشاره دارد و هیچ یک به تنهایی معرّف خصایص و کارکردهای آن نیست. در کتاب فرهنگ بزرگ ضرب المثل های فارسی مثل چنین تعریف شده است: «مثل جمله­ای است کوتاه، [گاه] آهنگین، مشتمل بر تشبیه با مضمون حکیمانه که به واسطة روانی و سادگی الفاظ، و روشنی معنا و لطافت ترکیب بین عامه مشهور شده و آن را بدون تغییر یا با تغییر جزئی در گفتار خود به کار برند» (ذوالفقاری، 1388: 1/25).

یکی از ابعاد زبان ضرب المثل ها هستند. پیچیدگی زبان انسان، زبان‌شناسان را بر آن داشته است تا برای مطالعة بهتر و راحت‌تر زبان، آن را در سطوح آوایی، وا‍‍ژگانی، نحوی و معنایی مطالعه می­کنند. مطالعة سطح آوایی زبان بر عهدة شاخة «آوا‌شناسی» است. مطالعة سطح دستوری زبان در دو حوزة صرف (ساخت واژه) و نحو صورت می‌گیرد. صرف، ساختمان کلمه و نحو، ساختمان جمله را بررسی می‌کند. مطالعة سطح معنایی زبان بر عهدة دانش معنی‌شناسی است.

این مقاله درصدد است مثلها را در دو سطح واژگانی و نحوی بررسی نماید. بررسی مثلها می­تواند از ابعاد مختلف انجام پذیرد؛ از جمله تأثیر و نقش ضرب المثل‌ها بر رسایی گفتار و نوشتار؛ بررسی عوامل و عناصر بلاغی و زیبایی­شناسی و موسیقیایی زبان مثلها و نظایر آن که در حوزه­های یاد شده کمتر به آنها پرداخته شده است.

مواد و مصالح زبانی را واژگان، ترکیبات، اصطلاحات، زبانزدها، کنایات و ضرب المثل‌ها تشکیل می­دهند و هر زبانی به واسطة همین مواد و مصالح، قدرت و قوت می­گیرد و توانایی هر زبان نیز به میزان، تعداد و غنای همین مواد زبانی بستگی دارد وسنجیده می­شود.

هدف اساسی این مقاله، معرفی ضرب المثل ها به عنوان یک نوع زبانی خاص و مستقل و قابل مطالعه است که تاکنون بااستناد به کتاب­شناسی ضرب المثل های فارسی (ذوالفقاری، 1385) درمورد ابعاد زبانی ضرب المثل‌ها هیچ گونه مقاله یا کتابی نوشته نشده است؛ از این‌رو تحقیق حاضر می­تواند، برخی مسائل زبانی را در امثال فارسی نشان دهد و زمینة پژوهش­های دامنه­دار بعدی را فراهم آورد.

مبنای این مقاله و جامعة آماری آن نمونه­گیری و مطالعه موردی است. تعداد نمونه­ها، پنجاه مثل از پنج منبع مثل مکتوب و به زبان معیار است؛ بنابراین ضرب المثل های گویشی در این پژوهش مورد نظر نیست. همچنین برای مقایسه و یا هدف­های خاص نمونه­گیری­های دیگری نیز انجام داده­ایم1.

 

2- بررسی مثلهادر سطح واژگانی

واژگان زبان را در دوسطح واژه شناسی و واژه نگاری می­توان مطالعه کرد. درسطح واژه­شناسی، انواع روابط ساختاری، تاریخی وجامعه شناختی موجود میان واژه­ها بررسی می­شود. از میان مسائل متعدد این سطح، تنها به میزان واژگان عربی، عامیانه و شکسته درامثال می­پردازیم.

برای بررسی این سه نوع واژه از پنج کتاب­ ضرب­المثل زیر به طور مساوی و تصادفی پنجاه مثل برگزیدیم:

مثلهای 1-10 فرهنگ نوین مثلهای فارسی (ابریشمی، 1376: 162 – 164)؛

مثلهای 11-20 گزیده امثال و حکم دهخدا (شریفی گلپایگانی، 1376: 209-211)؛

مثلهای 21-30 داستان­نامه بهمنیاری (بهمنیاری، 1381: 385 – 386)؛

مثلهای 31-40 دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آنها (شکورزاده بلوری، 1380: 804)؛

مثلهای 41-50 فرهنگ امثال سخن (انوری، 1384: 624)؛

در شمارش واژگان از ضمایر، حروف اضافه، ربط و نشانه صرف­نظر کردیم.

 

مثلهای شاهد:

  1. گاو با گاو جنگ می­کند، گوساله از میان می­رود.
  2. گاو بکش، گنجشک هزارش یک من است.
  3. گاو شاخ­زن هم یکی را برای خودش می­گذارد که علف به او بدهد.
  4. گاو که پیر شد گوساله­اش عزیزتر می­شود.
  5. گاوی­که­به­کهنه­خوردن آموخته شد، ول­کن نیست
  6. برای گاو نر چه یک جریب چه صد جریب.
  7. زمین که سخت شد، گاو از چشم گاو می­بیند.
  8. گنه کنند گاوان، کدخدا دهد تاوان.
  9. هر روز گاو نمی­میرد تا کوفته ارزان شود.

10. گدا تا نان در سفره دارد، خوابش نمی­برد.

11. تنبان مرد که دو تا شد، به فکر زن دوّم می­افتد.

12. تن زنده به جان است و جان زنده به علم.

13. تنبل مرو به سایه، سایه خودش می­آید.

14. تن بی­درد دل جز آب و گل نیست.

15. تند می­روی جانا، ترسمت فرومانی.

16. تنِ عور و آتش­بازی.

17. تنها به قاضی رفته است.

18. تنها مانی چو یار بسیار کشی.

19. توانگر بود هر که را آز نیست.

20. تنها تو نوبرش را به بازار نیاورده­ای.

21. سازنده کم بود، یکی هم از میلچهری آمد.

22. ساعت، چوب خط عمر است.

23. ساقی که غلط کند، خودش خواهد خورد.

24. سال دیگر با برف پایین می­آید.

25. سال زور سیزده ماه است.

26. سال دیگر گر بمانی قطب دین حیدر شوی.

27. سالی که نکوست، از بهارش پیداست.

28. سبزی مثقالی هفتصد دینار.

29. سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد.

30. سبزی نداشت والسلام.

31. کوزه­اش سر ما را شکست، سکّه­اش گیر دیگران آمد.

32. کوزه بریزد چو لبالب بود.

33. کوزة بی­دسته چو بینی به دو دستش بردار.

34. کوزة خالی زود از لب­بام می­افتد.

35. کوزه­گر از کوزه شکسته آب می­خورد.

36. کوزة نو دو روز آب را سرد نگه می­دارد.

37. کوزه همیشه سالم از آب برنیاید.

38. کوسه پی ریش رفت، بروت نیزبرسر آن نهاد.

39. کوسه و ریش پهن نمی­شود.

40. کوشش بی­فایده است وسمه بر ابروی کور.

41. زورش که به مول ننه­اش نمی­رسد، می­گوید آقا داداش.

42. زور، قبض و برات نمی­خواهد.

43. زور کمان دَمی که نماند، کباده است.

44. زهد با نیت پاک است، نه با جامة پاک.

45. زور که آمد، حساب برخاست.

46. زهد نبود روی چون طاعون و قطران داشتن.

47. زهر آن را غذا و این را مرگ.

48. زهر از قِبَل تو نوشداروست.

49. زِ هَر طرف که شود کشته سود اسلام است.

50. زِ هر چیزی بتر چشم انتظاری­است.

 

میزان و نوع واژگان عربی، شکسته و عامیانه را در جدول زیر مشاهده می­کنیم:

 

 

منبع

تعداد واژگان

واژگان عربی

واژگان شکسته

واژگان عامیانه

میانگین تعداد واژگان در جمله

ابریشمی

66

4 کلمه:علف، عزیز، جریب (معرب) 2 بار

_

ول­کن، آموخته

5/6 کلمه

دهخدا

 

52

7 کلمه: تنبان (معرب توبان) عور، قاضی، فکر، جان 2 بار، علم

می­آید

تنبان

5 کلمه

بهمنیاری

 

48

12 کلمه: ساعت، عمر، ساقی، مثقال، دینار، سامری، غلط، قطب، دین، حیدر، ید بیضا، اسلام

_

_

5 کلمه

شکورزاده

 

55

3 کلمه: سکه، سالم، وسمه

_

_

5/5 کلمه

انوری

 

49

13 کلمه:قبض، برات، حساب، قطران، زهر 2 بار، غذا، اسلام، زهد، قبل، طرف، طاعون، سود

_

مول، داداش

5 کلمه

جمع

     270

39 (4/14 درصد)

1

5 (2 درصد)

5/5 کلمه

( جدول یک- میزان ونوع واژگان عربی، شکسته و عامیانه)

 1-2. واژگان عربی

واژگان عربی در مثلها به نسبت نثرهای معیار امروزی بسیار کمتر است. از 270 واژه تنها 39 واژه عربی است؛ یعنی 4/14 درصد که از این میان دو کلمة جریب و تنبان معرب گریب و توبان هستند؛ درحالی که معدل کلمات عربی در نثر امروز 35 درصد است. برای این مقایسه از میان آثار ده نویسنده معاصر پنجاه کلمه را تصادفی انتخاب کردیم و نتایج زیر به دست آمد: (برای پرهیز از طولانی شدن حجم مقاله، تنها به نشانی منابع اکتفا می­کنیم و آوردن اصل متن ضرورتی ندارد).

نویسنده

هدایت

1341: 20

زرین­کوب

1347: 132

اسلامی ندوشن

1371: 5

دولت­آبادی 1358: 10

شفیعی کدکنی

1366: 243

غلامحسین یوسفی

1373: مقدمه

ایرج افشار

1344: 356

واژه عربی

 8

34

21

7

24

24

9

درصد

16%

 68%

42%

14%

 48%

68%

 18%

نویسنده

پرویزناتل خانلری.382:

سیمین دانشور 1340: 10

جلال آل احمد1362 : 1

.جمع

 

واژه عربی

22

 11

 15

 175

 

درصد

44%

 22%

 30%

35%

 

                         

(جدول دو-میزان کاربرد واژگان عربی در نثر معیار)

 

کمی تعداد واژگان عربی جز در مثلها در گونه­های دیگر نظم و نثر فارسی مشاهده نمی­شود و بسیار جالب توجّه است. زبان مردم، زبان ساده، دور از تکلف، خالص و به دور از تأثیر و نفوذ زبان عربی است، خلاف زبان شعر و ادب و زبان فرهیختگان که به دلایل متعدد از زبانهای بیگانه، بخصوص زبان عربی متأثر می­شود. ناآشنایی مردم با واژگان زبان عربی یک علّت استفاده نکردن از واژگان عربی است.

از آنجایی که ضرب المثل‌ها برخاسته از متن جامعه... و تقریباً صد در صد متکی به فرهنگ اجتماعی هستند، از بین انواع گونه‌های نثر معیار کمترین واژگان قرضی را دارند. در چنین مواردی، تنها آن عناصر قرضی در ضرب المثل‌ها راه می‌یابند که در تداول عامه به کار می‌روند یا از بسامد بسیار بالایی برخوردارند یا بخشی از واژگان زبان قرض‌گیرنده را تشکیل می‌دهند.

 

2-2. واژگان شکسته

احمد سمیعی می­نویسد: «زبان شکسته در مقابل لفظ قلم قرارمی­گیرد. این زبان را نباید با زبان محاوره یکی شمرد. زبان محاوره را می­توان شکست و می­توان نشکست» (سمیعی، 52:1378). برخی عناصر پذیرای شکستگی نیستند. شکستگی بیشتر در عناصر پربسامد زبان روی می­دهد.

نکته جالب توجه در بررسی واژگان امثال، درصد بسیار پایین شکستگی امثال است. از میان 270 واژه تنها یک کلمه (می­­آیه) شکسته است؛ یعنی کمتر از 04% درحالی که چون ضرب المثل‌ها مربوط به فرهنگ شفاهی و عامه است، تصور می­رود میزان شکستگی بیش از این باشد. البته، مردم هنگام کاربرد مثلها و در گفتار خود، بر میزان شکستگی آن می­افزایند، امّا مثلهای مضبوط و مدوّن فارسی فاقد شکستگی بسیار هستند. اجماع مثل­نگاران نیز هنگام ضبط مثلها، از ضبط شکل گفتاری و شکسته واژگان مثل­ خودداری کرده­اند. تنها در کتاب قند و نمک (شهری، 370ا) (که مثلها به لهجه تهرانی است) و کتاب کوچه (شاملو، 1380) مثلها شکسته شده و اغلب به همان شکل گفتاری ضبط شده­اند. حتی در برخی کتابها چون امثال و حکم دهخدا، شکل مثل، کاملاً ادبی شده است. با مطالعة امثال شکستة زیر درمی­یابیم، شکستگی بیشتر در افعال و به دلیل رعایت سجع، قافیه یا وزن اتفاق می­افتد:

حالا که تالان تالانه، صد تومان زیر پالانه.

بپوش بپوش مبارکه، بکن بکن امانته.

بچه خمیره، خدا کریمه.

 

3-2. واژگان عامیانه

واژگان عامیانه به­تعبیر ابو الحسن نجفی:«عبارت است ازکلمات و ترکیبات زبان محاوره مردم نیمه فرهیخته که بی قید و بند سخن می­گویندو الفاظی بر زبان می­آورند که مردم فرهیخته از ادای آنها خاصه در محافل رسمی، به شدت احتراز می­کنند» ( نجفی، هفت:1378).

درمورد واژگان عامیانه نیز علی­رغم کاربرد فراوان از سوی عوام و سیطره فرهنگ مردم بر آن، می­بینیم که از میان 270 کلمه، تنها پنج واژه عامیانه مشاهده می­شود؛ یعنی تنها 2درصد از واژگان عامیانه هستند و بقیه از واژگان معیار و بالای خط معیار استفاده شده است.

این موضوع درگونه­های دیگر ادب شفاهی تفاوت دارد. تعداد و میزان کاربرد واژگان عامیانه را در پنجاه کلمه از گونه­های مختلف ادب شفاهی در جدول زیر مشاهده می­کنیم:

انتخاب همة موارد از کتاب فرهنگ عامیانه مردم ایران (هدایت، 1381) است:

 

گونه­های ادب شفاهی

لالایی

افسانه

 متل

 ترانه

 جمع

واژه عامیانه

6

5

14

9

 34

درصد

12%

 10%

28%

 18%

 17%

(جدول سه- میزان کاربرد کلمات عامیانه در انواع ادب شفاهی)

بنابراین، گزارش کاربرد کلمات عامیانه در انواع ادب شفاهی 17درصد واژگان را تشکیل می­دهد؛ یعنی از دویست واژه انتخابی از چهار گونه ادب شفاهی تنها 34 کلمه عامیانه دیده شده است.

 

4-2. واژه­های ممنوع

واژه­های ممنوع (حرام) اغلب شامل روابط جنسی، نام مقعد و عمل دفع و جز اینهاست که بر زبان آوردن آنها در جمع به دلایلی چون شرم، ترس، اعتقادات دینی و مذهبی ویا رعایت احترام حرام وممنوع به شمار می­آید. به عقیدة «فروید: «تابوهای بدوی و بیم­های عصر کنونی ناشی از نفرت اشخاص یا اشیا یا اعمالی است که انسان ناخودآگاه خواهان آنهاست یا آنها را می­ستاید» (مصاحب، 1380: 589).

اسامی ممنوع نیز همچون کارکرد و نقش آن در حیات بشری و به همان نسبت در کل واژگان هر قوم، ملّت و فرهنگی وجود دارد و ممکن است از فرهنگی به فرهنگی دیگر تعداد این واژگان کاهش یا افزایش یابد، امّا هیچ­گاه به صفر نمی­رسد..همچنین میان طبقات مختلف اجتماعی نیز میزان و نوع کاربرد آن متفاوت است؛ چنان که در فرهنگ عامه و زبان و ادبیات متعلق به آن، بیشترین کاربرد را پیدا می­کند.

این کلمات در متون نظم و نثرگذشته عیناً به کار می­رفته­اند و مثل امروز، به جای این کلمات نقطه­چین
نمی­گذاشته­اند و کاربرد آنها عیب شمرده نمی­شده است. «آنچه مسلم است، از بدو کتابت در ایران بعد از اسلام که نسخه­های خطی موجودند، در هیچ یک از آنها نقطه­چین وجود ندارد... و نیز کتابهای فقهی که فقها در مبحث نکاح، حیض، نفاس، غسل، طهارت و موارد دیگر، مطالب مطروحه را با ذکر جزئیات، ولی با لغات عربی آورده­اند» (مجاهد، 1382: چهل و هشت).

جدول زیر، مستخرج از فرهنگ بزرگ ضرب المثل‌های فارسی (از مجموع 99261مثل)، میزان و نوع برخی واژگان ممنوع (فقط روابط جنسی، نام مقعد و عمل دفع) را نشان می­­دهد.

 

 

واژگان

ک...ن

گ...ز

خا...ه

ر...یدن

گُ...

...س

گا...دن

شا...یدن

چ... یدن

گو... یدن

جمع

تعداد

1173

183

178

121

321

66

21

126

17

534

2740

درصد

17/1

18/0

17/0

12/0

32/0

06/0

20/0

12/0

017/0

53/0

75/2

(جدول چهار- میزان و نوع کلمات حرام در ضرب المثل‌ها)

 

 

 

 

 

با توجه به جدول، از مجموع 99261 مثل، 2740 واژة ممنوع معادل 75/2درصد از مثلها شامل این گونه واژگان می­شوند.

در کتابهای مثل قدیم، مثل مجمع­الامثال، شاهد صادق، خزینه­الامثال، کلمات ممنوع عیناً به کار رفته­اند. در آثار جدیدتر برخی به جای این واژگان از معادلهایی چون گُند، ادرار، قاروره، تلنگ، تیزی و نظایر آن استفاده کرده­اند و گاه به جای آن سه نقطه گذاشته­اند.

دهخدا این امثال را یاحذف می­کند؛ یا تغییر می­دهد و یا نقطه­چین می­گذارد. «مطالعه امثال و حکم دهخدا نشان می­دهد دهخدا مردی بسیار متین و محجوب بوده و عفت کلام او مانع شده است که مثلهای فارسی را که دارای واژة مستهجن است، ضبط کند. دهخدا ذیل مَثل: خر از یک سو بز از یک سو، چنین گفته است: «سوزنی را در این مثل تمثیلی زشت و ناستوده هست که رعایت عفت جوانان و زنان خوانندة این کتاب را از نگاشتن نوع آن همیشه احتراز شده است» (ابریشمی، 1376: 29).

دهخدا در برخی موارد به جای واژگان مستهجن، کلمه­ای دیگر به کار می­برد؛ برای مثال درضرب المثل« برای مصلحت بوسه بر دم خر می­زنند»به جای« ک. . . نِ خر»« دم خر» گذاشته است یا «چیزی که شده پاره، وصله برنمی­داره» دراصل «ک. . . نی که شده پاره» بوده­است. همچنین مثل« ریش خام طمع به جیب مفلس» در اصل«به ک... نِ مفلس» بوده­است. چنین نمونه­هایی در امثال و حکم کم نیست. رویة بهمنیار خلاف دهخدا است؛ وی تمامی امثال و حکم را ضبط می­کند، و گویا پس از مرگ وی و در چاپ دوم، این امثال حذف می­شوند.

کاربرد واژگان مستهجن، آن هم در تعداد زیادی از امثال نشان می­دهد، مردم در کاربرد چنین واژگانی خود را محصور نمی­کرده­اند. احمد مجاهد به تفضیل به کاربرد عین کلمات حرام در احادیث اشاره می­کند و نمونه­هایی را ارائه می­دهد و به قول جاحظ بصری، از دانشمندان مشهور عرب  (م:255) استشهاد می­کند که می­گوید: «بعضی از مردم هرگاه نام آلت، فرج و وَطی را می­شنوند، می­لرزند و اظهار دوری از زشتی می­کنند و دم از پارسایی می­زنند و بیشتر کسانی که این تظاهرات را می­نمایند، چیزی از جوهر عفت و بزرگواری و وقار حقیقی در آنها نیست جز صورت تصنعی­اش» (الحیوان، 3/40؛ به نقل ازمجاهد، 1382: چهل و هشت).

مثلهایی که لحن خارج از نزاکت دارند یا واژگان مستهجن در آنها دیده می­شود، زمینه­ای قوی از اندرز و تعلیم در خود دارند و هدف هرزه­نگاری یا هجو نیست. اتفاقاً قبح عملی زشت در مثلی با لحن خارج از نزاکت به خوبی نمایانده می­شود؛ مثل «ک... ر هر کس ک...ن هر کس رفت رفت.» نشان دهندة هرج و مرج امور مملکت، نبود قانون و بی­عدالتی است. وقتی ابلهی ساکت به سخن درآید و سخنان ابلهانه می­گوید، در بزرگ­نمایی و نمودن قبح عمل زشت وی می­گویند: «که گفته مرده نمی­گ. . . زد» و گاه به مزاح، شنونده می­گوید: یعنی جفت جفت!

این روش بزرگان ادب ما هم بوده است. نگاهی گذرا به آثار شاعران بزرگی، چون انوری، سنایی، مولوی، نظامی، سعدی، جامی و نویسندگانی، چون عبید زاکانی، قابوس بن وشمگیر نشان می­دهد که این بزرگان در کمال بی­پروایی (که لااکراه فی­الدین) و آزاد اندیشی برای القای برخی معانی خود، ناگزیر به عنوان ابزاری البتّه مؤثر از این کلمات بهره می­جسته­اند. هیچ کس نمی­تواند داستان زیبای زیر را از مولانا که مصراعی از آن مثل هم شده است، در برابر کاربرد یک واژه نکوهش کند که از قضا لطف داستان نیز در همین کاربرد درست است:

آن یکی نایی که خوش نی می­زدست ناگهان از مقعدش بادی بجست.

نای را بر ک... ن نهادی که ز من«گر تو بهتر می­زنی بستان بزن» ( مثنوی: 4/770 و 4/324).

 

5-2. مثلها عامل بقای واژگان

واژگان برخی مثلها اغلب به همان شکل باقی می­مانند. مثلها به لحاظ صرفی، نحوی و واژگانی از جملات معمولی ماندگارتر هستند و در این ویژگی، کارکرد شعر را دارند.

ضرب المثل مانند شعر، یکی از عوامل بقای واژگان زبان است. بسیاری از لغات، اصطلاحات و کنایات زبانی در مثلها ضبط می­شود و از زوال و مرگ آنها پیشگیری می­کند؛ زیرا همواره آن مثل در میان مردم رواج دارد؛ برای مثال واژگان «شتل»، «کلک»، پناباد»، «کنبوزه»، «توشمال»، «منگال»، «ششتری»، «خاک­بازی»، «گُنج»، «کِشمان»، «کلو» در مثلهای زیر امروزه همچنان در میان مردم جاری است:

- از بد قمار هر چه ستانی شتل بود (شتل: اصطلاحی در قماربازی است).

- ای فلک به همه منقل دادی و به ما کلک (کلک: آتشدان سفالی).

- باید ز جان گذشت و پناباد خرده کرد (پناباد: سکّة نقره­ای. مخفف پناه آباد نام قلعه شوشی).

- بزک نمیر بهار می­آد، کمبوزه با خیار می­آد (کمبوزه (کنبزه): خربزه نارسیده، کالک).

- به توشمال گفتند ساز بزن، گفت: پایم می­خارد (توشمال: نوازنده محلّی).

- به درو راهت ندهند، منگالت را که نمی­گیرند (منگال: نوعی داس).

- پلاس را با شُشتری پینه نکنند (شُشتری: نوعی فرش مرغوب).

- خاک بازی پاک بازی می­خواهد (خاک بازی: کشت و زرع).

- خدا سرما را به گُنج لباس می­دهد (گُنج: مقدار، اندازه، گنجایش).

- آب می­داند کَشمان کجاست (کشمان: زراعت، کشتمان).

- اگر سگ سزاوار نبود، کلوش سفال نبود (کلو: مصغر کلّه، ظرف).

در برخی موارد، مردم برخی واژگان مهجور را به کلمات مشابه و مفهوم آنان در کاربرد خود بدل می­کنند؛ چنان که در مثل «گرگ بالان دیده» بالان را به باران تبدیل و مثل را به «گرگ باران دیده» بدل کرده­اند.

بالان به معنی تلّه و دام است؛ بنابراین، گرگ بالان دیده؛ یعنی گرگی که گرفتار تله شده و مجرب و کارکُشته است. در صورتی که تمام گرگ­های وحشی بیابان حتماً باران را دیده­اند و باران دیدگی صفتی برای گرگ نمی­تواند باشد و تجربه­ای برای او نیست، بلکه بالان دیدگی تجربة مؤثری برای گرگ است! ایرج میرزا نیز در این شعر بالان دیده را برگزیده است:

همانا گرگ بالان دیده باشی

 

تو خیلی پاردم سائیده باشی

 (دیوان، 348)

بنابراین فرهنگ نگاران برای دریافت معنی دقیق برخی واژگان مهجور نیز می­توانند از امثال به عنوان شاهد مثال استفاده کنند.

همچنین فایدة دیگری که ضبط مثل دارد، درحوزة گویش­شناسی است. از میان امثال گذشته و واژگان باقی مانده گویشی میان آنها می­توان به اطلاعات ذی­قیمتی دربارة فارسی عامیانه و گویشی آن روزگار دست یافت. برای مثال در مجمع­الامثال هبله­رودی برخی واژگان به شکل عامیانه به کار رفته­اند؛ البته تعداد آنها اندک است؛ زیرا هبله رودی، اغلب آنها را به صورت ادبی درآورده است. در مثل 1838 «می­شکند» را «می­شکنه» «واجم» را به جای گویم و «واجی» را به جای «گوید» در مثل 1771 و «وَرَم کش» را به معنی بَرَم کش (بالایم کش) در مثل 1918 آورده است که این آخری به زعم دکتر صادق­کیا (هبله­رودی، 1364: 9) از گویش پیشین شهر تبریز است.

در سده­های اخیر نیز که ده­ها کتاب مثل به گویش اصلی به همراه برابرهای فارسی تدوین شده است، گنجینه­ای از عبارات و جملات شناخته شده و شاخص مربوط به گویشهای مختلف ایران را ضبط می­کند و در اختیار پژوهندگان و آیندگان قرار می­دهد. بسیاری از واژگان اصیل و نادر محلی موجود در مثلها، تنها از همین طریق به شکل مکتوب و یا حتی غیرمکتوب و رایج در میان مردم حفظ و نگهداری می­شود.

 

6-2. تغییر یا جابه­جایی واژگان در محور جانشینی

یکی از ویژگیهای مثلها تعدد روایات و تغییر شکل مثلهاست. خلاف مثلهای عربی که تغییردر آنها را جایزنمی­دانند که «الامثال لاتغیر»این موضوع یکی از تفاوتهای مثل فارسی با عربی است. مثل معروف «مرگ می­خواهی برو گیلان» به شکل­های زیر در مناطق مختلف ایران کاربرد دارد:

مرگ می­خواهی برو بهاباد (کرمانی)

مرگ می­خواهی برو قندز (افغانی)

مرگ می­خواهی برو هکون (جهرمی)

مرگ می­خواهی برو گرواز (گیلانی)

مرگ می­خواهی برو تهران، کک می­خواهی برو گیلان (مازندرانی)

مرگ می­خواهی برو گیلان، دین داری برو دادگاه (آْلاشتی)

مرگ می­خواهی برو گیلان، کرباس می­خواهی برو ابرقو (زرقانی)

این مثل در هر منطقه­ای با توجّه به مقصود و شرایط مورد نظر آن­جا درآمده است. در سه مَثَل اخیر بخشی افزوده نیز دارد که این پاره­ای افزوده باعث توازن و آهنگین شدن و افزایش بار معنایی آن نیز شده است.

یکی از ویژگیهای ادبیات عامه تعدد روایات است. این موضوع را در تعدد روایات یک افسانه، ترانه، متل، چیستان و لالایی هم می­توان دید. مثلها هم که بخش مهمی از این ادبیات را تشکیل می­دهند، این ویژگی را در خود دارند.

علت این تعدد و گوناگونی روایات، تعدد راویان است. اگر روایات فرهنگ عامه، مردم باشند، هرکس با توجه به ذوق و علاقه، نیازها، شرایط زمانی و مکانی، اقلیم، فرهنگ، شرایط خاص و بسیاری عوامل دیگر مثلها را به نفع خود مصادره به مطلوب می­کند و به قیاس مثل اصلی، نمونه­هایی دیگر را می­سازد.

گاه نیز علت این تغییرات، تبدیل کلیدواژه­ای به هم معنا و مرادف آن است؛ چنان که به جای «آدم» از
مترادف­هایی چون «مرد»، «انسان»، «شخص» و «آدمیزاد» استفاده می­شود؛ مثلاً:

آدمیزاد شیر خام خورده است.

 بنی­آدم شیر خام خورده است.

انسان شیر خام خورده است.

بشر شیر خام خورده است.

 آدمی شیر خام خورده است.

در مثل «هزار تا کوزه بسازد، یکیش دسته ندارد» دیدیم که به جای کوزه از کلیدواژه­هایی قریب­المعنی و همنوع و مشابه و نه مترادف، چون سبو، چاقو، آفتابه، آغل، قبا، کیسه، تیشه،... استفاده شده بود.

مثل «احمدک بس خوشگل بود، آبله هم درآورد» به شکل­های زیر ضبط شده است:

مبارک، بس که خوشگل بود، آبله هم درآورد.

عروس­خانم، از بس قشنگ بود، آبله هم درآورد (آذری)

عروس، خوشگل بود سالک هم درآورد (شیرازی)

آقا خیلی خوشگل بود، زد و آبله هم درآورد (آذری)

کاکامبارک از بس خوشگل بود، آبله هم درآورد (عوام)

گوزل آغا خیلی خوشگل بود، زد آبله هم گرفت (آذری)

کاکاسیاه از بس خوشگل بود، آبله هم درآورد (عوام)

میمون خیلی خوشگل بود، آبله هم درآورد (تهرانی)

حسنی خیلی خوشگل بود، آبله هم درکرد (تهرانی)

فاطی خیلی خوشگل بود، جوش هم درآورد (سوادکوهی)

در این مثلها تنها نهاد (فاعل) در محور جانشینی تغییر کرده است و تغییرات در سایر اجزای جمله اندک است. اغلب این تغییرات، در کلیدواژه­های اصلی و استعاری مثلها صورت می­گیرد. تغییر این کلید­واژه­ها و مطالعة سیر تحول آنها ممکن است ما را به نتایج در خور توجهی برساند؛ ازجمله آن که برخی مثلها میان مشاغل مختلف رفته و به تناسب شغل آنان تغییر کرده است؛ چنان که مثلهای زیر در حوزة مشاغلی چون چاقو سازی، صنعتگری، دامپروری، کشاورزی، خیاطی و بنایی در فرهنگ بزرگ ضرب المثل‌های ایرانی به شکلهای زیردرآمده است:

هزار/ صدتا کوزه (سبو) بسازد. یکیش دسته ندارد.

هزار/ صدتا چاقو بسازد. یکیش دسته ندارد.

صدتا آفتابه بسازد. یکیش دسته ندارد.

صدتا آغل ببندد. یکیش کهره­کور ندارد

صد/ هزارتا قبا بدوزد. یکیش آستین ندارد.

صد/ هزار کیسه بدوزد. یکیش ته ندارد.

صدتا تیشه تراشد. یکیش دسته ندارد.

صدتا سد ببندد. یکیش بسته نمی­شود.

صدتاتخم­مرغ بشکند. یکیش زرده.ندارد.

صد دسته گندم ببندد. یکیش دانه ندارد.

هزار خانه.بسازد یکیش سقف ندارد.

این ساخت قیاسی ممکن است بر اثر تحولات زبانی باشد و کلمات قدیم و تاریخی و غیرمستعمل جای خود را به واژگان امروزی بدهند. مثل «با همه بله با من هم بله» به ترتیب تاریخی به شکلهای زیر ضبط شده است:

با همه پلاس با ما هم پلاس

با همه سالوس با ما هم

با همه پنج با من هم پنج

با همه ها با من هم ها

با همه بله با ما هم بله

در این نمونه­ها واژة «پلاس» و «سالوس» به «ها» و «بله» و «پنج» تبدیل شده­اند.

 گاه کلیدواژه­ها تغبیر نمی­کنند، بلکه این تغییر، جابه­جایی ارکان جمله در محور همنشینی است. این نوع از ویژگیهای گفتار است:

دایة مهربانتر از مادر را باید پستان برید.

پستان دایة مهربانتر از مادر را باید برید.

دایة از مادر مهربانتر را باید پستان برید.

باید پستان دایة مهربانتر از مادر را برید.

دراین جابه­جایی تنها گزاره ثابت مانده و بقیة اجزا جابه­جا شده است.

گاه میزان تغییرات بسیار بیشتر است­؛ چنان که در مثل «سیبی را به هوا بیندازی تا به زمین برسد، هزار چرخ
می­خورد» بیش از سی شکل یافته است و این تغییرات تنها مربوط به کلیدواژه­های اصلی نمی­شود، بلکه تمام کلمات آن تغییر می­کند:

سیبی را که به هوا بیندازی تا به زمین برسد، هزار چرخ می­خورد.

سیب را که به هوا بیندازی، هزار چرخ می­خورد تا به زمین برسد.

یک سیب را که به هوا بیندازی، هزار تا چرخ می­خورد تا دوباره به زمین می­رسد.

اگر سیبی را به هوا بیندازی، هزار تا قِل می­خورد تا به زمین برسد.

سیبی که بالا می­رود، تا پایین بیاید، هزار تا چرخ می­خورد تا برسد به زمین.

تا یک سیب را به آسمان می­اندازی، پایین بیاید صد تا چرخ می­زند.

و...

کلمات تغییر یافتة این مثل در نمونه­های دیگر به شرح زیر است:

به جای «سیب» کلاه، سنگ، سکه، توپ؛به جای «هوا» آسمان، بالا؛ به جای «بیندازی» انداختی، می­رود،
می­خورد، برود، می­اندازی، بیندازد، پرتاب کنی؛ به جای «زمین» پایین؛ به جای «برسد» برگردد، می­رسد، بیاید؛ به جای «هزار» صد؛ به جای «چرخ می­خورد» چرخ می­زند، قِل می­خورد. به جای «که» یک، اگر، تا.

ژرف ساخت دستوری و معنایی مثلها (محور همنشینی) یکی است، تفاوت در روساخت و محور جانشینی آنهاست.

در محور همنشینی تمامی روایتها از سه پاره، شامل یک پایه و دو پیرو تشکیل شده است که جمله پایه چهار جزئی (نهاد+ مفعول+ متمم+ فعل) و جمله پیرو اول سه جزئی (نهاد+ مسند+ فعل) و جمله پیرو دوم هم سه جزئی (نهاد+ مفعول+ فعل) است.

تغییرات در برخی از مثلها چنان است که ساخت دستوری دو مثل متفاوت است، ولی مفهوم و برخی کلیدواژه­ها یکی است:

دختر می­خواهی ماماش را ببین، کرباس می­خواهی پهناش را ببین (شکورزاده)

کرباس را کنارش ببین، دختر را برارش بین (کوچه)

کرباس را از بر بگیر، دختر را از مادر (افغانی)

و یا :

خدا نجار نیست، اما در (لت) و تخته را خوب به هم می­اندازد. (شکورزاده)

خدا تخته تراش نیست، به هم انداز است. (دهخدا)

اگر خدا نجّار نیست، در و تخته را خوب به هم می­اندازد. (بختیاری)

خدا نجّار نیست، اما در و تخته را خوب با هم جفت و جور می­کند. (دهخدا)

خدا نجّار نیست، ولی تخته به تخته می­زند. (گیلکی)

خدا نجّار نیست، ولی لنگة در به لت­انداز خوبی است. (شاهرودی)

خدا نجّار نیست، ولی خوب تخته­پاره­ها را با هم جور می­کند. (سنگسری)

خدا نجّار نیست، اما تخته را به تخته می­اندازد. (لری)

دلیل دیگر تعدد روایات امثال، ضبط نشدن آنهاست. مثلها چون سینه به سینه نقل می­شوند، هنگام انتقال اجزای جمله بنا به ضرورت مکانی، کلامی و یا هر دلیل دیگر تغییر می­کند و یا بخشی حذف یا اضافه می­­شود یا کلید
واژه­ای تغییر می­کند.

کثرت تداول و کاربرد امثال در میان مردم باعث می­شود هرکس مثل را به گونه­ای که می­خواهد در کلام خود استخدام نماید. در این کاربردها افعال صرف می­شوند و در وجوه و صیغه­های مختلف و متناسب با موقعیت به کار می­روند؛ مثلاً:

مگر بلال که مُرد، اذان­گو پیدا نشد؟

بلال که مُرد اذان نگفتند؟

بعد از بلال اذان­گو قحط نمی­شود.

حالا مگر بلال است که اگر بمیرد، اذان­گو قحط شود؟

هم بلال مُرد، هم اذان­گو پیدا شد؟

مگر می­شود بعد از بلال کسی اذان نگوید؟

بلال مُرد و اذان­گو هم پیدا شد.

اگر بلال بمیرد، صبح نمی­شود؟

و...

گاه تعدد روایات نتیجه تصحیف، تحریف و یا تبدیل و حتی به روز کردن مثلهاست ؛چنان­که اشاره شد «گرگ بالان دیده» بر اثر مرور زمان به «گرگ باران دیده» بدل شده که برای مردم مشهورتر است.

آنچه در مورد تغییر شکل مثلها گفتیم به مثلهای غیرمنظوم مربوط می­شود؛ مثلهای منظوم و امثال شعری کمتر دچار تغییر می­شوند. تغییرات تنها درحد تبدیل یک کلیدواژه به کلیدواژة هم­معنی آن است، زیرا هر گونه تغییر باعث اختلال و به هم­ریختگی وزن می­شود.

مثلها در طول زمان از منطقه­ای به منطقه­ای دیگر کمتر دچار تغییرات اساسی می­شوند. شاید این تغییر - چنان که اشاره شد- در حد تغییر کلیدواژه­ باشد. قالب مثلها با وجود ایجاز و اختصار، وزن و آهنگ، جاافتادگی و کاربرد فراوان آن کمتر دچار دخل و تصرف می­شود. از این رو، از سایر انواع ادب ماندگارتر است. علامه دهخدا معتقد است: «مثل در سینه­ها می­ماند، و از این رو مقاومت یا مخالفتهای سخت دارد؛ چنان که دوبار یا سه بار که تغییر خط، ادب و تاریخ و علوم گذشته، ما را یکباره از روی زمین محو کرد، تنها این قسمت را (آن دشمن خانه برانداز) نتوانست از میان بردارد!» (دهخدا، 1366: 21)

 

3- بررسی مثلها در سطح نحوی  

1-3. جمله

جمله سخنی است که حداقل دارای دو جزء اصلی(نهاد و گزاره) باشد و پیام کاملی را برساند ؛ مثل پرویز می­رود (خانلری، 1363: 10). هر مثل به دلیل دارا بودن شرایط تعریف جمله، یک جمله به شمار می­رود؛ به عبارتی، هر چه شبیه مثل باشد، از جمله کنایه، زبانزد، اصطلاح و یا تعبیر چون جملة کامل نیست و با ویژگیهای دیگر مَثَل همخوانی ندارد، مَثل به شمار نمی­آید. پس اصطلاحاتی چون«لاف زدن»، «پهلوان پنبه»، «دست مریزاد»، «پا در هوا»، «دو آتشه»، «پاشنه ساییده» و ده­ها نظیر آن، مدخل واژگانی است که در فرهنگ واژگان و لغت­نامه­ها ثبت و درج می­شود، نه در فرهنگهای ضرب­المثل.

 

2-3 .ترتیب اجزای جمله

 برای نشان دادن ترتیب معمول اجزای جمله­های مثلی پنجاه مثل (همان نمونه­های سطح واژگان) را از این جهت بررسی کردیم که معلوم شد 44 جمله یعنی 88% جملات به ترتیب معمول دستوری به شرح زیر است:

نهاد+ مفعول + فعل

نهاد+ مسند + فعل

نهاد+ مفعول+ متمم+ فعل

در این ترتیب، تنها قیود به ضرورت معنی و تکیه جا­به­جا می­شوند و 12% جملات؛ یعنی اجزای شش جمله جابه­جا شده است. از این شش مورد چهار مورد منظوم است که به ضرورت قافیه فعل در آنها جا­به­جا شده است و دو مورد دیگر نیز به زبان گفتاری و موزون است و وزن آن عروضی نیست، بلکه هجایی است و از دستور زبان گفتار تبعیت می­کند.

این نکته نشان می­دهد شکل و ساخت نحوی امثال فارسی علی­رغم تأثیر از فرهنگ مردم، کمتر از زبان گفتار تأثیر پذیرفته است.

در مثلهای منظوم جا­به­جایی اجزای جمله به دلیل حفظ وزن و قافیه امری طبیعی و خارج از این بررسی است:

چرا غم می­خوری از بهر مردن. که هم غم می­خوری هم خواهی مردن.

چشم بینا بهتر از سیصد عصا.

جا­به­جایی ترتیب اجزای جمله در مثلها جز حفظ وزن و آهنگ، جنبة بلاغی نیز دارد. در مثلهای زیر اجزای جمله برای رعایت سجع جا­به­جا شده­اند:

در زمستان جُلی بهتر از گُلی. در اصل: جُلی در زمستان از گُلی بهتر [است].

دوستی دوستی، از سرت می­کنند پوستی. دراصل: بادوستی دوستی، از سرت پوستی می­کنند.

که زند دسته به هاون، که خورد هلیم و روغن..در اصل: که به هاون دسته زند، که هلیم و روغن [را] خورد.

گاه برای تأکید برخی ازاجزا فعل مقدم می­شود:

چرت می­زند، بهتر از مرشد. در اصل: بهتر از مرشد چرت می­زند.

چرا نشود عالم خراب، شپشک خورده شراب..در اصل: چرا عالم نشود خراب، شپشک شراب خورده[است]..

 

3-3. اجزای جمله­های مثلی:

دوجزئی:

1)  نهاد + فعل: آدم دو بار به دنیا نمی­آید.

سه جزئی:

2)  نهاد + مفعول + فعل: آب صدای خودش را نمی­شنود. (عوام)

3)  نهاد + مسند + فعل: آب حیوان درون تاریکی است. (سنایی)

4)  نهاد + متمم + فعل: از مهریة مادرش بگذرد، از شکمش نمی­گذرد. (دهگان)

چهار جزئی:

5)  نهاد + مفعول + متمم + فعل: خدا سرما را به گُنج لباس می­دهد.

6)  نهاد + مفعول + مسند + فعل: وسمه قد را بلند نمی­کند. (دهخدا)

7)  نهاد + متمم +.مسند + فعل: به کور می­گویند عین علی.

چنان که گفتیم، حدود 40% مثلها مرکب هستند که از جملات هسته و وابسته تشکیل می­شوند:

احمدک خوشگل بود، آبله هم درآورد.

 [ نهاد مسند فعل] [مفعول فعل]

 جمله هسته جمله وابسته

این جملة مرکب از دو جمله سه جزئی با مسند و مفعول تشکیل شده که نمودار درختی آن چنین است:

                                                   جمله مرکب

 

مطالعه در پنجاه مثل (نمونه­های سطح واژگانی) پراکندگی انواع هفتگانه اجزای جمله مثلی را نشان می­دهد:

درپنجاه مثل مورد مطالعه به دلیل آن که تعدادی از مثلها از جمله­های مرکب تشکیل یافته­اند، تعداد کل جملات 82 است.

 

 

 (1)

دو جزئی

     (2)

سه جزئی با مفعول

   (3)

سه جزئی با مسند

    (4)

سه جزئی با متمم

      (5)

چهار جزئی مفعول و متمم­دار

    (6)

چهار جزئی مفعول و مسنددار

    (7)

چهار جزئی متمم­ و مسنددار

 تعداد

 18

 16

36

6

 5

1

      0

 درصد

22%

19.5%

44%

7.5%

6%

 1%

       0

(جدول پنج- پراکندگی انواع هفتگانه اجزای جمله­ در ضرب المثل ها )

 

تعدد جملات دو جزئی 18 (22%)، سه جزئی 58 (71% ) و چهار جزئی 6 (7%) است که جملات سه جزئی بیشترین تعداد جملات مثلی را تشکیل می­دهد. توجه داشته باشیم که از پنجاه مثل مورد مطالعه، تنها یازده جمله ساده است و سی ونه جمله دیگر مرکب است. این جملات مرکب اغلب ازیک هسته و وابسته تشکیل شده­اند که در بیشتر موارد جملات اسنادی (سه جزئی با مسند) بیشترین تعداد جملات مورد مطالعه را تشکیل می­دهند. دلیل این امر هم روشن است؛ زیرا بنای مثل بر پند و اندرز است که اغلب پندها و حکمتها در قالب جملات اسنادی بیان
می­شوند.

 

 

4-3. انواع جمله­های مثلی از نظر فعل

1-4-3. بی­فعل

فعل برخی مثلها به دلیل ایجاز ذاتی یا مرور زمان به قرینه لفظی و معنوی حذف می­شود:

اَلو به از پلو

این آش و این کاسه

ممکن است دو کلمه یا دو بخش به کمک پیوندهای همپایگی جمله­ای بی­فعل را تشکیل دهند که از نظر مفهومی با هم در تقابل قرار می­گیرند؛ مثل:

نه شیر شتر، نه دیدار عرب (دهخدا)

هم فال و هم تماشا

چه خواجه علی و چه علی خواجه

یا تخت یا تخته

سر ما و تقدیر خدا

ممکن است رابط دو بخش صرفاً پیوند همپایگی نباشد، بلکه حرف عطف باشد که در قالب جملات امری، استفهامی، استفهام انکاری، خبری و یا التزامی به کار می­رود؛ مثل:

دوری و دوستی

پیش لوطی و معلق­بازی؟

حرف درست و زبان سست

از خرس مویی و از قلندر هویی

مستی و راستی

یا بدون حرف ربط:

چهار دیواری، اختیاری

خلایق هر چه لایق

سر به سر بی­دردسر

مال بد بیخ ریش صاحبش

سر پیری، داغ امیری

گاه در آغاز برخی مثلها ادات تشبیه «مثل»، «مانند»، «چون»، «انگار»، «گویی»، و... قرار می­گیرند که به این گونه مثلها، مثلهای تشبیهی می­گویند و تعداد آنها نیز بسیار زیاد است. این گونه مثلها نیز در حکم شبه جمله هستند:

مِثلِ اَجلِ معلق

مثل کنیز حاج باقر

مثل شپش لحاف کهنه

مثل عقرب زیر حصیر

مثل مادر وهب

مثل جن بو داده

 

2-4-3. با فعل

جمله­های مثلی ممکن است با فعل اسنادی باشد:

آواز دهل شنیدن از دور خوش است (هبله­رودی)

یا فعل تام:

دهن باز بی­روزی نمی­ماند (دهخدا)

در نمونه­گیری از صد ضرب­المثل در مورد نوع فعل نتایج زیر به دست آمد.

 

 بی­فعل

 فعل اسنادی

 فعل تام

ابریشمی

 1

 13

 36

بهمنیار

 1

 23

 26

جمع

 2

 36

 62

درصد

 2%

 36%

 62%

(جدول شش- میزان و نوع افعال در ضرب المثل‌ها)

5-3. انواع جمله­ های مثلی از نظر وجه

از نظر وجه تمام وجوه معمول خبری، التزامی و امری در مثلها دیده می­شود:

1-5-3. وجه خبری:

تر و خشک با هم می­سوزند. (دهخدا)

امشب که ما دزد شدیم، ماهتاب شد. (ابریشمی)

فعل جمله­های خبری می­تواند لحن پرسشی، تعجبی و عاطفی نیز داشته باشد.

آدم چرا روزة شک­دار بگیرد؟ (دهخدا)

حیف از آن مسجد که در سمنان بود! (دهخدا)

مثلهای پرسشی چند گونه است؛ یا پرسش تنهاست: که زند دسته به هاون؟ که خورد هلیم و روغن؟

یا پرسش و جواب: کور از خدا چه می­خواهد؟ دو چشم بینا

2-5-3. وجه امری:

تعارف کم کن و بر مبلغ افزای. (امینی)

خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو.

فعل جمله­های امری می­تواند لحن خطاب، تحذیر، فرمان، هشدار، امر و نهی و پرهیز داشته باشد.

3-5-3. وجه التزامی: فعل مثلهای زیر در وجه التزامی است:

دعا، نفرین، تحذیر: خدا پدر صاحب خر را بیامرزد. (شکورزاده)

شرط: تا مار راست نشود، به سوراخ نرود. (بهمنیاری)

آرزو: کاش از اول نبودی شیشه با سنگ آشنا. (امثال موزون)

شک: شاید که چو وابینی خیر تو در آن باشد. (حافظ)

پرسش: اگر خر نخواهم، به خانة میرزا هم بروم؟ (تمثیل و مثل)

جمله­های التزامی اغلب به صورت جمله پیرو به کار می­روند.

زمان فعل ضرب المثلها در تمامی وجوه یاد شده، اغلب حال است. یکی ازعلل ماندگاری امثال نیز همین نکته است وبه همین علت، مثلها در تمامی زمانها قابل استفاده هستند.

 

6-3. انواع جمله­های مثلی از نظر تعداد فعل

یک فعلی: همسایه از همسایه ارث می­برد. (ابریشمی)/ کفش پینه­دوز پاشنه ندارد. (دهخدا)

دو فعلی: همسایه را بپرس، خانه را بخر.

سه فعلی: از نوکیسه قرض مکن، قرض که کردی، خرج مکن.

چهار فعلی: هر جا عروسی است، پاچه ورمی­مالد، هرجا عزاست، یقه می­دراند (ابریشمی)

پنج فعلی: قاشق ساختن کاری ندارد، یک مشت می­زنی گود می­شود، دمش را می­کشی دراز می­شود.

هفت فعلی: کار من کار دیو است، می­گویم شل کن سفت می­کند، می­گویم سفت کن شل می­کند (امینی)

برخی از مثلهای مرکب، شکل گفت­و­گو دارند؛ مثل:

به شتر مرغ گفتند: «بپر» گفت: «شترم» گفتند: «بار بردار» گفت: «مرغم» (دهخدا)

به خرچنگ گفتند: «چرا کج می­روی؟» گفت: «جوانی است و هزار چم و خم» (هبله­رودی)

به درویش گفتند: «چرا نماز نمی­خوانی؟» گفت: «نادعلی می­خوانم که پدر نماز است» (بهمنیاری)

یکی به بچّه­اش گفت: «می­زنمت زمین صدای کنبزه بدهی» گفت: «ننه کنبزه می­خوام.»

اغلب مثلهای گفت­و­گویی با «به» و «از»؛ یعنی با جملة سه جزئی متمم­پذیر آغاز می­شود که متمم اختیاری آنها اغلب حذف شده است. متمم اجباری این جملات (خرچنگ، شترمرغ و... ) اغلب مفرد است که از میان تیپ­های حیوانی (شتر، گرگ، خرچنگ) یا انسانی (کچل، لر، درویش) انتخاب می­شود.

 

7-3. حذف اجزای جمله­های مثلی

یکی از سنتهای زبانی برای رعایت اختصار، کم­کوشی، تأثیر زبان گفتار، ایجاز و یا هر دلیل دیگر مقوله حذف برخی اجزای جمله به قرینه­هایی چون لفظی و معنوی است. امّا میزان حذف در مثلها به دلیل جنبه­های ادبی آن بیشتر از زبان معیار است، چه آن که حذف­ها به شیوایی و رسایی مثل و ایجاز آن بسیار کمک می­کنند.

برای درک میزان حذف در مثلها و مقایسه آن با زبان معیار، میزان حذف درصد جمله از نثر معیار را با صد مثل مقایسه کنیم:

نمونه­ها: پنجاه جمله از آغاز داستان داش آکل (هدایت، 1341) و پنجاه جمله از کتاب با کاروان حله «پیر نیشابور» (زرین­کوب، 1357: 97)؛ پنجاه مثل نمونه سطح واژگانی و پنجاه نمونه از داستان­نامه بهمنیاری (ص 114-112).

 

نهاد

فعل

حرف ربط

حرف را

مسند

مفعول

اضافه

مضاف­الیه

متمم

جمع

درصد

نثر معیار

39

1

2

---

 ---

2

3

1

1

51

51%

مثل

30

25

3

3

1

3

2

1

---

68

68%

(جدول هفت- میزان حذف در مثلها)

میزان حذف­ در مثلها 17% بیشتر از نثر معیار است.

1-7-3. حذف نهاد (فاعل، مسندالیه)

در هر دو گروه حذف نهاد بیشترین بسامد را داراست. حذف نهاد اختیاری به دلیل وجود شناسه، علت عمده حذف در این نوع است. علت حذف نهاد در مثلها آن است که اغلب، کلیدواژة مثل جنبة استعاری دارد و به نهاد خاصی باز نمی­گردد و حذف آن به ایجاز مثل و جنبه­ی استعاری آن کمک می­کند همچنین بیشتر، تکیه بر گزاره است نه نهاد:

[آن آش]، آَش دهن­سوزی نیست.

[تو] بیمار باشی به که [تو] بیکار باشی.

2-7-3. حذف فعل

در نثر معیار حذف فعل بسیار اندک است (1 درصد) در حالی که 25 درصد افعال در مثلها حذف می­شوند و این حذف­ها اغلب حذف فعل ربطی در جملات اسنادی است:

همان خر سیاه [است] و همان راه آسیا [است].

امروز نقد [است]، فردا نسیه [است].

حذف فعل خاص کمتر اتفاق می­افتد:

وصلت با خویش [کن]، معامله با بیگانه [کن].

با دوستان مروت [داشته باش] با دشمنان مدارا [کن].

در تمامی مثلهای تشبیهی که با «مثلِ» شروع می­شود، فعل اسنادی به قرینه حذف می­شود:

مثل خروس جنگی [است].

مثل خروس بی­محل [است].

مثل خر افسار گسیخته [است].

گاه حذف فعل برای رعایت سجع و قافیه است:هر جا پلو [است] همان جا بدو/ در زمستان اَلو به از پلو [است].

3-7-3. حذف حرف ربط

اغلب حرف شرط در مثلها حذف می­شود:[اگر] مسجد میری، بنال، [اگر] حمام میری، بمال. /[اگر] ماهی را هر وقت از آب بگیری، تازه است. /[اگر] ماهی را نمی­خواهی دمش را بگیر. / [اگر] صد تا کوزه بسازد، یکیش دسته ندارد.

حرف ربط که: اشتری [که] در مرغزاری رفت، رفت.

4-7-3. حذف «را»: گاو [را] بکش، گنجشک هزارش یک من است. /آشنا داند زبان آشنا [را]

5-7-3. حذف مسند: اسراف نکو نیست مگر در عمل خیر [نکو] [است]

6-7-3. حذف مفعول: اکبر [روزی را] ندهد، خدای اکبر [روزی را] بدهد

7-7-3. حذف حرف اضافه: از هلیم و [از] شوربای کاشان واماندیم/ باران بهار [بر] سر خر ببارد، دم خر خبر ندارد

8-7-3. حذف متمم:از همان دست که می­پرورم [از همان دست] می­گیرم

گاه در برخی از مثلها تعداد حذف­ها به چند مورد هم می­رسد:

ده برای کدخدا خوبست و [برای] برارش [خوب] [است]

از خرس مویی [کندن] [غنیمت] [است]، از قلندر هویی [گفتن] [غنیمت] [است]

در تمامی نمونه­ها حذف با دو قرینه لفظی و معنوی انجام گرفته است که وجود حذف­ها به قرینة معنوی بیشتر از قرینة لفظی است. از 23 مثال این بخش تنها چهار مورد حذف­ها (17درصد) به قرینه لفظی و 19 مورد (82 درصد) حذف به قرینه معنوی است.

همچنین به نسبت نثر معیار، حذف به قرینة معنوی در مثلها بیشتر است؛ زیرا در نثر معیار، متن پیوسته است و اغلب حذفها به قرینه لفظی انجام می­پذیرد، امّا مثلها که یک جملة مستقل هستند، حذف­ها به سیاق کلام و مفهوم جمله و زمینه­های فرهنگی قبلی انجام می­پذیرد. از سویی، شهرت و رواج مثلها، کمک می­کند تا لفظ محذوف را خواننده در ذهن خود تداعی کند. به همین دلیل است که میزان حذفها در مثلها زیاد است.

 

نتیجه

ضرب المثل‌ها از جمله مواد زبانی است که باعث غنای هر زبان و از جمله زبان فارسی است. زبان فارسی با داشتن امثال فراوان ازذخیره فرهنگی غنی و پرباری برخوردار است. مثلها بر اثر تراش­خوردگی، تکرار و رواج، سادگی طبیعی، خالی بودن از عناصر بیگانه، بی­تکلّفی و صمیمیت، زبانی ویژه یافته­اند؛ از این رو می­توان آنها را در سطوح مختلف زبانی بهتر شناخت.

در سطح واژگانی، کاربرد واژگان عربی در مثلها نصف کاربرد واژگان عربی در نثر معیار امروز است. از 270 واژه در پنجاه مثل تنها 39 واژه عربی است؛ یعنی 14 درصد؛ در حالی که معدل کاربرد واژه­های عربی در نثر معیار ده نویسندة معاصر 55% است.

دلیل کمی واژگان عربی در مثلها، نزدیکی آنها به زبان مردم و دوری مردم از تأثیر و نفوذ زبان عربی و ناآشنایی آنان با واژگان عربی است.

درصد واژگان شکسته در امثال فارسی کمتر از یک درصد است؛ تنها در 270 واژه یک کلمه شکسته دیده شد. شکستگی اغلب در افعال صورت می­گیرد که به علت رعایت سجع، وزن و قافیه است.

از میان 99261 مثل از فرهنگ بزرگ ضرب المثل های ایرانی، 2740 واژه (75/2%) تابو و ممنوع در مثلها دیده شد که اغلب شامل روابط و اعضای جنسی، مقعد، عمل دفع و جز این است. از آن جایی که کاربرد واژگان تابو در زبان مردم و میان طبقات عامه بیشتر کاربرد دارد، بازتاب آن در مثلها چندین برابر نوشته­های رسمی است. برخی گردآورندگان مثلها این واژگان را حذف یا تبدیل می­کنند و یا سه نقطه می­گذارند که خود باعث خدشه وارد آوردن در اصالت مثلها می­گردد.

فواید واژگانی مثلها آن است که به دلیل ماندگاری شکل نحوی و صرفی آنها، بسیاری از واژگان و بافتهای زبانی را حفظ می­کند؛ از این حیث مثلها در گویش­شناسی و زبان­شناسی تاریخی، به پژوهشگران کمک زیادی می­کنند.

واژگان امثال، خلاف زبانهای عربی و انگلیسی، در محور جانشینی دچار تغییرات بسیار زیادی می­شود؛ چنانکه گاه از یک مثل با تغییر واژگان د­ه­ها شکل دیگر دیده می­شود. تغییر کلیدواژه­ها به تغییر اقلیم، شرایط فرهنگی و جغرافیایی مسائل زبانی و اجتماعی و بسیاری عوامل دیگر بستگی دارد. تغییر کلیدواژه­ها به معانی مترادف اغلب در کلیدواژه­های اصلی صورت می­گیرد که معنی استعاری دارند. مطالعة نوع، میزان و چگونگی تغییرات به مطالعات جامعه­شناختی، زبان­شناختی و ادبی منتهی می­گردد. از علل تغییرات زیاد در مثلها این است که معمولاً در مقولات فرهنگ مردم تعدد روایات یک اصل است؛ زیرا به علت ضبط نشدن ضرب المثل ها وذوق و سلیقة مردم دراستفاده از شکلهای تازه­تر، می­بینیم که در زبان گفتار به نسبت زبان نوشتار میزان تغییرات بسیار بیشتر است.

بررسیهای سطح نحوی نشان می­دهد 88% جملات مثلها همان ترتیب اجزای معمول جملات فارسی را داراست که 12 درصد جملات تغییر­یافته یا شعر است که از قواعد خود پیروی می­کند، یا مثل به زبان گفتار است که معمولاً ترتیب اجزای جمله در این دو نوع بر هم می­خورد. این نکته نشان می­دهد مثلها علی­رغم تأثیر زیاد از فرهنگ و زبان مردم، کمتر از ساخت نحوی گفتار عامه تأثیر پذیرفته اند. حتی گویش­ها و زبانهای ایرانی نیز بر تحول ساخت نحوی امثال تأثیر نگذاشته است.

هفت ساخت جملات دو جزئی، سه جزئی و چهار جزئی به طور کامل در مثلها دیده می­شود44درصد جملات سه جزئی با مسند، 22درصد دو جزئی، 19.5درصد سه جزئی با مفعول است که نسبت به بقیه ساختهای هفتگانه بیشترین جملات مثلی را تشکیل می­دهند.

در نمونه­گیری از صد مثل، 2درصد بی­فعل، 36درصد اسنادی و 62درصد آنها فعل تام دارند.

تمامی وجوه افعال در مثلها دیده می­شود؛ امّا وجه التزامی کاربرد بیشتری دارد و اغلب جملات مرکب از نوع التزامی است از صد مثل 39درصد جملات مرکب و 61درصد ساده هستند که گاه در جملات مرکب تا هشت فعل هم دیده شده است. زمان فعل ضرب المثل ها در تمامی وجوه یاد شده، اغلب حال است. یکی از علل ماندگاری امثال نیز همین نکته است وبه همین دلیل، مثلها در تمامی زمانها قابل استفاده هستند.

به دلیل ایجاز مثلها، حذف اجزای جمله در مثلها بسیار زیاد دیده می­شود، چنانکه میزان حذف در مثلها 17درصد بیشتر از نثر معیار است. حذف فعل در مثلها بیشتر از بقیه است؛ چنانکه 25درصد از افعال در مثلها حذف می­شوند. این حذفها دلایل بلاغی و عروضی دارد. 8درصد حذفها به قرینه معنوی و 12درصد به قرینه لفظی.

 

پی­ نوشت

1- از این پس تمام نمونه مثلها برگرفته از فرهنگ بزرگ ضرب المثل­های فارسیاست.

1- آل احمد، جلال. (1362). مدیر مدرسه، تهران: رواق.
2- ابریشمی، احمد.(1381). فرهنگ نوین گزیده مثلهای فارسی، تهران: زیور.
3- اسلامی ندوشن، محمدعلی. (1371). صفیر سیمرغ، تهران: یزدان.
4- افشار، ایرج. (1344). سواد و بیاض، تهران: دهخدا.
5- انوری، حسن. (1384). فرهنگ امثال سخن (2 جلد)، تهران: سخن.
6- ایرج میرزا. (1356). دیوان، تصحیح محمدجعفر محجوب، تهران.
7- بهمنیار، ‌احمد. (1381). داستان‌نامه بهمنیاری، تهران: ‌انتشارات دانشگاه تهران.
8- پارسا، احمد. (1384). «مثلها از نگاهی نو»، رشد آموزش زبان و ادبیات فارسی، ش 75، دوره نوزدهم، 7-14.
9- خانلری، پرویز. (1363). دستور زبان فارسی، تهران: توس.
10- ــــــــــــــ. (1367). هفتاد سخن (3 جلد)، تهران: توس.
11- دانشور، سیمین. (1340). شهری چون بهشت، تهران:خوارزمی.
12- دهخدا، علی­اکبر. (1376). گزیده و شرح امثال و حکم، فرج­الله شریفی گلپایگانی، تهران: هیرمند.
13- دولت آبادی، محمود. (1385). جای خالی سلوچ، تهران: چشمه.
14- ذوالفقاری، حسن. (1385). «کتاب­شناسی ضرب المثل‌های فارسی»، ‌فصلنامة مطالعات ایرانی، کرمان: زمستان، ‌ش 9.
15- ــــــــــــــــ. (1388). فرهنگ بزرگ ضرب المثل های ایرانی، تهران: معین.
16- زرین­کوب، عبدالحسین. (1357). با کاروان حله، «پیر نیشابور»، تهران: جاویدان.
17- ـــــــــــــــــــــــــ. (1347). شعر بی­دروغ، شعر بی­نقاب، تهران: جاویدان.
18- سمیعی، احمد. (1378). نگارش ویرایش، تهران: نشردانشگاهی.
19- شاملو، احمد. (1380). کتاب کوچه، تهران: مازیار.
20- شهری، جعفر. (1379). قند و نمک، تهران: معین.
21- شکورزاده بلوری، ابراهیم. (1380). دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آنها، مشهد: آستان قدس رضوی
22- مجاهد، احمد. (1382). جوحی، تهران: دانشگاه تهران.
23- مصاحب، غلامحسین. (1380). دایرةالمعارف فارسی (3 جلد)، تهران: امیرکبیر.
24- میدانی، ابوالفضل. (1987). مجمع­الامثال، به اهتمام محمد محی­الدین عبدالحمید، بیروت: دارالجیل.
25- نجفی، ابوالحسن. (1378). فرهنگ فارسی عامیانه، تهران: نیلوفر.
26- هبله­رودی، محمدعلی. (1364). مجمع­الامثال، به کوشش صادق­کیا، تهران: اداره کل فرهنگ عامه.
27- هدایت، صادق. (1341). سه قطره خون، تهران: امیرکبیر، چاپ ششم.
28- ـــــــــــــــ. (1381). فرهنگ عامیانة مردم ایران، به کوشش جهانگیر هدایت، تهران: چشمه.
29- کیا، صادق. (1364). مجمع­الامثال هبله­رودی، اداره کل فرهنگ عامه.
30- یوسفی، غلامحسین. (1373). چشمة روشن، تهران: علمی.