بررسی آماری اوزان غزل های بیدل دهلوی و مقایسه آن با وزن غزل فارسی و سبک هندی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه یزد

2 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه یزد

3 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه یزد

چکیده

بیدل دهلوی (1054-1133 ه.ق.) یکی از بلندآوازه­ترین شاعران پارسی­گوی سرزمین هندوستان و بزرگترین شاعر شاخة هندی سبک مشهور به هندی است؛ اما اشعار او در ایران به قدر کافی نقد و بررسی نشده است.
وزن یکی از عناصر اصلی شعر و از مهمترین عوامل تأًثیرگذاری آن است. بنابراین، در مسیر ارزیابی و نقد شعر، یکی از گامهای اصلی، بررسی کیفیت وزن آن است.
اغلب بیدل­خوانان و بیدل­شناسان، غزل های او را ارزشمندترین محصولات طبعش می­دانند. از سوی دیگر، قالب غزل با توجه به پیشینه و ماهیت غنایی‌­اش پیوند عمیقتری با موسیقی دارد و نقش وزن در آن برجسته­تر از دیگر قالبهاست. به همین دلایل، در پژوهش حاضر، وزن غزل های این شاعر معرفی و با اوزان رایج غزل فارسی و غزل قرن یازدهم مقایسه شده است و خصوصیات وزنی غزلیات او آشکار گردیده که خلاصة آن چنین است:
بیدل 2858 غزل را در 32 وزن سروده است که از آن میان، شش وزن پرکاربردتر که 81% کل غزل ها را شامل می­شود، همان شش وزن پرکاربرد کل غزل فارسی و غزل قرن یازدهم است. بدین ترتیب، بیدل که اشعارش به متفاوت و نامعمول بودن زبانزد است، از نظر وزن ِبیش از چهار پنجم غزل هایش، تا حد زیادی مطابق معیار و «معمولی» است؛ اما در اوزان نسبتاً کم­کاربردتر، تشخص­ها و نوآوریهایی در کار این شاعر وجود دارد: بیدل در پنج وزن از اوزان بسیار نادر شعر فارسی، از 1 تا 56 غزل، و به یک وزن دیگر نیز که بنا بر شواهد موجود، در شعر کلاسیک فارسی هیچ نمونة شناخته­شده­ای ندارد، چهار غزل سروده است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

A Study of the Meters of Bidel Dehlavi's Ghazals(Sonnets) and their Comparison with the Meters of Ghazals(Sonnets) in Persian and Indian-Style Ghazals(Sonnets)

نویسندگان [English]

  • Mahdi Kamali 1
  • Mohammad Kazem Kahdouei 2
  • Seyyed Mahmoud Elham Bakhsh 3
1 Ph.D Student of Persian Language and Literature, Yazd University
2 Associate Professor,of Persian Language and Literature, Yazd University
3 Assistant Professor,of Persian Language and Literature, Yazd University
چکیده [English]

Bidel Dehlavi (1644 A.D./1054 A.H.-1721 A.D./1133 A.H.) was one of the most famous Persian poets of India and the greatest poet in Indian branch of a style well-known as Sabk-e Hendi (Indian Style). However, his poems have not sufficiently been studied in Iran .
 Meter is one of the basic elements and most effective one in poetry. Therefore, examining the quality of its meter could be one of the basic steps in interpreting and evaluating a poem.
 Most of Bidel-readers and Bidel-scholars consider his ghazals as the most valuable product of his wit. Furthermore, according to its history and lyrical nature, ghazal pattern has a closer connection with music and the function of meter in ghazal form is more prominent than that of the others. For this reason, in the present study, first the meters of this poet's ghazals have been introduced and then they are compared with current meters of Persian ghazal and those of the eleventh (A.H.) century. Finally, the metrical features of his ghazals are determined as follows:
Bidel composed 2858 ghazals in 32 different meters, six of which were the most frequent ones in all Persian ghazals and in the eleventh (A.H.) century. In this way,  Bidel, whose poems are famous because of their different and unusual quality, significantly conforms four fifth of his ghazals to the standard and thus they are considered "ordinary". But one can see some creativity and experimentation in the meters which are relatively less frequent meters: among the five less frequent meters in Persian poetry, Bidel composed from 1 to 56 ghazals in those meters and 4 ghazals in one meter which, according to the current evidence, there was not such an example known in Persian classical poetry at all.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Bidel Dehlavi
  • meter
  • Ghazal
  • Sabk-e Hendi (Indian Style)

مقدمه

1- سابقة تحقیق در تنوع و تعداد اوزان شعر فارسی

در دوران معاصر چند تن از محققان کوشیده­اند اوزان شعر فارسی را به شیوه­ای علمی طبقه­بندی کنند: خانلری حدود 142 وزن را به دست داده است (1337)؛ فرزاد 257 وزن را طبقه­بندی کرده (بهمن 1349)؛ الول ساتن 208 وزن تشخیص داده است (1976م.) و نجفی هر سه شیوة جدید را در کنار عروض سنتی نقد و تحلیل کرده است (1359). او تعداد اوزان اشعار موجود فارسی را حدود 300 وزن می­داند (همان:591). مدرسی 620 وزن را در فرهنگ کاربردی اوزان شعر فارسی فهرست کرده که البته خود، کمتر از 10 درصد آنها را تکراری و ارجاعی دانسته است (1384: 1). اما به برخی از این وزنها هیچ شاعری شعری نسروده و تنها نویسندگان کتب عروض بیتی برای شاهد ساخته­اند، و تعداد بیشتری از این اوزان نیز بسیار کم­کاربرد است. اوزان رایج و پرکاربرد شعر فارسی را فرزاد 33 وزن (بهمن1349: 651)، الول ساتن 30 وزن (1976: xiv) و شمیسا 31 وزن (1371 :33-36) دانسته است.

ساتن وزن 20155 قطعه شعر فارسی را در قالبهای مختلف، به جز مثنوی و رباعی، از 42 شاعر مختلف از قرن سوم تا دورة معاصر بررسی کرده و 87 وزن در آنها یافته است (همان:160-197).

 

 2- سابقة تحقیق در اوزان غزل

در باب اوزان رایج در غزل و سیر تحول تاریخی آن نیز تحقیقاتی انجام شده است. خانلری کاربرد بیست وزن پرکاربردتر را در 20996 غزل از 51 شاعر از قرن ششم تا قرن سیزدهم سنجیده و نتیجه را به تفکیک شاعران و قرنها به دست داده و چگونگی و علل تغییر میزان کاربرد اوزان در دوره­های مختلف را نیز بررسی کرده است (1327: 147-206). بیدل جزو غزل­سرایان مورد بررسی او نیست.

ساتن در میان جداول آماری متعدد که از کاربرد اوزان مختلف در طول تاریخ شعر سنتی فارسی به دست داده است، به کاربرد اوزان به تفکیک قالب نیز توجه کرده و 27 وزنی را که در کل غزل های مورد بررسی او درصد کاربردشان بیش از1/0درصد بوده، معرفی و درصد کاربردشان را ذکر کرده است (1976 :163-166).

شمیسا در سیر غزل در شعر فارسی خلاصه­ای از نتایج دو تحقیق پیش­گفته را نقل و مقایسه و به برخی ابهامات و ضعف­ها در هر دو کار اشاره کرده است (1386 :220-231).

صبور در آفاق غزل فارسی در بررسی دوره­های مختلف غزل، به خصوصیات و تحولات اوزان غزل در این دوره­ها نیز می­پردازد و در بخش مربوط به سبک هندی، آمارها و تحلیل­های مربوط به اوزان غزل های این دوره را از تحقیق پیش­گفته خانلری نقل می­کند (1370:457-459).

در تحقیقات یادشده، هدف بررسی سیر تحول و وضعیت کلی اوزان غزل بوده است. به همین سبب، تنها به اوزان پرکاربردتر توجه شده و میزان کاربرد اوزان کم­کاربردتر و سبک شخصی و احیاناً نوآوریهای وزنی هر یک از شاعران بررسی نشده است. اما برای بررسی آماری وزنهایی که یک شاعر خاص در سروده­هایش به کار برده نیز تحقیقاتی انجام گرفته است.

 3- سابقة تحقیق در اوزان مورد استفادة یک شاعر خاص

مسعود فرزاد در سه مقالة «عروض مولوی» (اردیبهشت1349)، «عروض رودکی» (آبان1349) و «عروض حافظ» (1350) تمام وزنهایی را که این شاعران در سروده­هایشان به کار برده بودند، به همراه آمار و درصد (نسبت) کاربرد هر وزن معرفی کرد و از طریق مقایسة آنها با اوزان رایج کل شعر فارسی (به نظر او 25تا33 وزن) سلیقه و سبک هر شاعر را به لحاظ نوع و تنوع اوزان مورد استفادة او، و احیاناً نوآوریهای وزنی او را نشان داد.

مشیری (مهشید) غزل های سعدی و حافظ را برحسب وزنشان دسته بندی کرده و تعداد اوزان و تعداد غزل های سروده شده به هر وزن را برای هر یک از این دو شاعر به دست داده است، اما به سبب بی­توجهی به مصداق «وزن مستقل» و اساساً مفهوم «وزن»، الگوهای هجایی را که با وجود اختلاف جزئی در حد استثنائات و اختیارات شاعری، در یک غزل با هم به کار می­رود، اوزان مستقل به حساب آورده و بدین ترتیب، تعداد اوزان غزل های سعدی را که 27 است، 58 و اوزان حافظ را که 22 است، 43 تعیین کرده است (1380: 1-7).

 

4- سابقة تحقیق در اوزان شعر بیدل

دربارة اوزان غزل ها یا دیگر اشعار بیدل تاکنون تحقیق جامعی صورت نگرفته است؛ حتی خانلری و ساتن که اوزان غزل فارسی را به روش آماری بررسی کرده­اند، چنانکه پیشتر اشاره شد، حدود سه هزار غزل بیدل را نادیده گرفته­اند، اما از اندکی پس از دورة حیات شاعر تاکنون عده­ای از ادبا و محققان (اغلب غیرایرانی)، به بعضی از ویژگیهای وزنی غزل او اشاره کرده­اند و این اشارات اخیراً گسترده­تر شده است.

نخستین بار آزاد بلگرامی (هندی) در خزانة عامره به استفادة موفقیت­آمیز بیدل از اوزان جدید (بحور کامل و متدارک) اشاره کرده است (1177ه.ق.:153، نقل از فتوحی،1379: 344). در دوران معاصر صلاح الدین سلجوقی (افغانستانی) از ابتکار بیدل در به­کارگیری وزنهایی که با موسیقی هماهنگی بیشتری دارد، یاد کرده است (1343، نقل از چاپ 1380:145) 1. شفیعی کدکنی به اوزان بلند و خوش­آهنگ خاص بیدل به عنوان ویژگی برجستة غزل او اشاره و همان قول آزاد بلگرامی را نقل کرده است (1366: 25). نبی هادی (هندی) با اشاره به همین اوزان بلند کم­کاربرد در شعر فارسی، آهنگی را که از تکرار «متفاعلن» و «فعول فع­لن» [مفاعلاتن] به وجود می­آید، کشف خاص بیدل معرفی می­کند (ترجمه فارسی، 1376: 148). او به تناسب غزل هایی که بیدل در این اوزان سروده است با رقص آیینی هندوان اشاره می­کند و آنها را «تجربة فنّی [عملی] و علمی ارتباط رقص و شعر» می­داند (همان:130). اخلاق احمد آهن (هندی یا پاکستانی؟) با اشاره به غزل هایی از بیدل در وزنهای «متفاعلن» و «مفاعلاتن»، اوزان ابداعی او را 2 نتیجة آشنایی این شاعر با «موسیقی ضربی هند» و «تال» (ضرب) های آن می­داند و غزل هایی را که او در این وزنها سروده، کاملاً متناسب با «رقص کلاسیک هند» به نام «کتهک» معرفی می­کند (1386: 127). احمد ذاکری نیز به برخی اوزان کم­کاربرد شعر فارسی که در غزل بیدل نمونه­های متعدد دارد، مانند «متفاعلن»، «مفاعلاتن»، «مفتعلاتن»، «متفاعلتان» [فعلن فعلن] اشاره می­کند (1387: 363 -365).

 

5- هدف و مسألة پژوهش

بیدل در ایران تا حدود دو دهه پیش از این بکلی مورد بی­اعتنایی بود. امروز که به همت عده­ای از علاقه­مندان، باب آشنایی با او گشوده شده است، به نظر می­رسد برای حصول شناختی واقع­بینانه و به دور از کلی­گویی­های ستایشگرانه یا تخطئه­آمیز- که دربارة او هر دو رایج است- باید با معیارهای علمی نقد شعر، جوانب مختلف سروده­های او را سنجید تا جایگاه این اشعار و شاعرشان در دفتر پر برگ­و­بار ادب فارسی بتدریج آشکار شود.

از میان اشعار بسیار بیدل که هر یک را می توان از جنبه­های مختلف هنر شعری بررسی کرد، در این پژوهش
غزل های او از منظر وزن نگریسته شده است. مسألة تحقیق این است که تنوع و کیفیت اوزان غزل بیدل چگونه است و این اشعار در مقایسه با غزل­ فارسی و بخصوص سبک هندی، احیاناً چه ­ویژگیها و تمایزاتی دارد؟

 

معرفی آماری اوزان غزل های بیدل

در ادامه اوزان غزل های بیدل به ترتیب فراوانی کاربرد معرفی می­شود3. در برابر هر وزن تعداد غزل های سروده شده به آن وزن و نسبت آنها به کل غزل های بیدل ثبت شده است.

جدول1: اوزان غزل های بیدل و میزان کاربرد آنها (به ترتیب بسامد)

شماره

وزن مصراع*

نام وزن

تعداد

درصد

1

فاعلاتن­فاعلاتن­فاعلاتن فاعلن

رمل مثمن محذوف

787

53/27

2

مفاعیلن*4

هزج مثمن سالم

488

07/17

3

مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

311

88/10

4

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

مجتث مثمن مخبون محذوف

266

31/9

5

مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن

هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف

257

99/8

6

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

رمل مثمن مخبون محذوف

205

21/7

7

مفعول فاعلاتن*2

مضارع مثمن اخرب

96

36/3

8

مفاعلن فعلاتن*2

مجتث مثمن مخبون

66

31/2

9

متفاعلن*4

کامل مثمن سالم

56

96/1

10

فعلاتن مفاعلن فعلن

خفیف مسدس مخبون محذوف

42

47/1

11

فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

رمل مسدس محذوف

29

01/1

12

مفاعیلن مفاعیلن فعولن

هزج مسدس محذوف

27

94/.

13

مفتعلن فاعلن*2

منسرح مثمن مطوی مکشوف

27

94/.

14

مفتعلن مفاعلن*2

رجز مثمن مطوی مخبون

25

87/.

15

مفاعلاتن*4

رجز مثمن مخبون مرفل

24

83/.

16

فعولن*4

متقارب مثمن سالم

22

76/.

17

مفعول مفاعیلن*2

هزج مثمن اخرب

16

56/.

18

فعلاتن فعلاتن فعلن

رمل مسدس مخبون محذوف

16

56/.

19

فعلات فاعلاتن*2

رمل مثمن مشکول

14

49/.

20

فعولن فعولن فعولن فعل

متقارب مثمن محذوف

13

44/.

21

فاعلات مفعولن*2

مقتضب مثمن مطوی مقطوع

13

44/.

22

مستفعلن*4

رجز مثمن سالم

11

38/.

23

مفتعلن*4

رجز مثمن مطوی

7

24/.

24

مفعول مفاعلن فعولن

هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف

7

24/.

25

مفتعلن فاعلات مفتعلن فع

منسرح مثمن مطوی منحور

6

21/.

26

مستفعلاتن*2

رجز مربع مرفل

6

21/.

27

مفتعلن مفتعلن فاعلن

سریع مسدس مطوی مکشوف

5

17/.

28

فعلن*8

متدارک مخبون شانزده رکنی

4

14/.

29

فاعلات مفتعلن*2

مقتضب مثمن مطوی

4

14/.

30

فعلاتن*4

رمل مثمن مخبون

4

14/.

31

فعلاتن مفاعلن*2

خفیف مثمن مخبون

3

1/.

32

مفتعلاتن*4

رجز مثمن مطوی مرفل

1

03/

 

جمع کل غزلها

 

2858

100

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

* برخی از این اوزان به گونة دیگر نیز قابل تقطیع است و در کتب عروض نامهای دیگری نیز برای آنها ذکر شده است.

 

چنانکه مشاهده می­شود، بیدل 2858 غزل را در 32 وزن سروده است. این 32 وزن را برحسب میزان استفادة شاعر از آنها (بسامد، فراوانی) می­توان به چهار گروه تقسیم کرد. بسامد وزن هفتم کمتر از نصف وزن ششم است، بنابراین، شش وزن اول را که بیشترین بسامد را دارد، باید در یک گروه جا داد. بیدل حدود 81% غزل هایش را به همین شش وزن سروده است. ده وزن بعدی (از وزن 7 تا 16) را که کاربردی متوسط دارد، می توان گروه دوم در نظر گرفت. 6/14% کل غزل های او در این ده وزن است. شش وزن بعدی (از شمارۀ 17 تا 22) وزنهای کم­کاربرد او به شمار می رود و تنها 8/2% غزل های او در این وزنها سروده شده است. ده وزن آخر که در گروه چهارم جای می­گیرد، هر کدام در کمتر از ده غزل به کار گرفته شده است که جمعاً کمتر از 6/1% غزل های او را تشکیل می­دهد.

 

 بررسی مقایسه­ای اوزان غزل بیدل

ادامة مقاله به بررسی و تعیین ویژگیهای سبک شخصی بیدل در زمینة وزن غزل اختصاص دارد. سبک را می­توان مجموعة ویژگیهایی در نظر گرفت که دارنده­اش را از اقران و شیوة رایج متمایز می­کند. بنابراین برای دریافتن این که بیدل از نظر انتخاب وزن تا چه حد مطابق معمول شعر فارسی رفتار کرده است و احیاناً چه مقدار تمایز و ویژگی سبکی در این زمینه دارد، میزان کاربرد نسبی هر یک از اوزان غزل هایش را با میزان کاربرد نسبی آن وزن در غزل سبک هندی (براساس تحقیق خانلری) 4 مقایسه می­کنیم تا آشکار شود که بیدل احیاناً از نظر میزان استفاده از هر وزن، چه مقدار از اوزان معمول غزل سبک هندی فاصله گرفته است (البته، موقعیت وزن در کل غزل فارسی هم در نظر خواهد بود.).

اما خانلری تنها بیست وزن پرکاربردتر را بررسی کرده و از آن میان نیز میزان کاربرد نسبی چهار وزن کم­کاربردتر را جداگانه به دست نداده است؛ از این رو، آن تعداد از وزنهای بیدل که میزان کاربردشان در غزل سبک هندی در دست نباشد، با اوزان غزل فارسی (بر اساس تحقیق ساتن) سنجیده خواهد شد و انحراف از آن ویژگی سبکی محسوب خواهد گردید.

بدیهی است که تعدادی از 32 وزن غزل های بیدل در میان 27 وزن رایج غزل نیز یافت نخواهد شد. در این موارد، سنجش آماری (میزان کاربرد نسبی) نه ممکن است، نه ضروری. دربارة این اوزان باید بررسی شود که آیا جزو حدود 33 وزن معمول شعر فارسی است یا نه؛ اگر وزنی در فهرست مذکور نیز وجود نداشت، سابقة کاربرد آن در کل شعر فارسی بررسی می­شود.

نظر به اهمیت آمارهای خانلری در این مقایسه­ها، و نقش تحلیلهای او، از ویژگیهای اوزان در بررسی سیر تحول میزان کاربرد و جایگاه آنها در در دوره­های مختلف، نقل خلاصه­ای از تحقیق او و نقد برخی مواضع آن ضروری
می­نماید.

 

1- خلاصه و نقد تحقیق خانلری

خانلری بیست وزن مورد بررسی خود را بر اساس سه ملاک طول (برحسب تعداد هجا)، خفت و ثقل (برحسب نسبت هجای کوتاه به بلند)، و تناوب (برحسب وقف در میان مصراع) به پنج گروه اوزان کوتاه، متوسط ثقیل، متوسط خفیف، بلند ثقیل، ومتناوب تقسیم کرده و در تحلیل رواج هر یک از این گروه­های وزنی در دوره­های مختلف، آن را به «اوضاع اجتماعی و حالت روحی ملت ایران» ربط داده است (1327 :204). این گروه­بندی اوزان خالی از اشکال نیست: سه ملاک یادشده برای دسته­بندی اوزان، در عرض هم است، نه در طول هم؛ یعنی اوزان بر حسب هر یک از این ملاکها جداگانه قابل تقسیم است: از لحاظ طول به کوتاه و متوسط و بلند، از لحاظ خفت و ثقل به خفیف و ثقیل، از نظر تناوب به متناوب و غیرمتناوب. اما خانلری ملاکها را به گونه­ای گزینشی ادغام کرده و پنج گروه وزنی به دست آورده در حالی که هیچ توضیحی برای این گزینش نداده است. به نظر می­رسد او با توجه به بار احساسی و عاطفی که در بخش تحلیل نتایج آماری کاربرد اوزان به هر یک از گروه­های وزنی مورد نظر خود نسبت داده، آنها را با منظور کردن این بارهای عاطفی، ساخته است.

یافته­های او نشان می­دهد که از حدود قرن هشتم اوزان متوسط ثقیل بویژه«فاعلاتن*3فاعلن» بتدریج جای اوزان کوتاه و متوسط خفیف را که پیش از آن در غزل رواج داشت، می­گیرد و این سیر تا پایان قرن یازدهم ادامه می­یابد. او این وضعیت را با «اوضاع اجتماعی و حالت روحی ملت ایران» مرتبط می­داند و اوزان خفیف را مهیج و سرورآور و متناسب با مضامین نشاط انگیز و شادی­بخش، و متوسط ثقیل را دارای آهنگی متین و سنگین و غم­انگیز معرفی می­کند. در باب وزنهای بلند ثقیل («مفاعیلن*4» و «مستفعلن*4») نیز توضیح می­دهد که هرچند به دلیل بلندتر، متین­تر و سنگین­تر بودن باید غم­انگیزتر باشد، اما به سبب تقسیم شدن به قطعات مساوی و مرتب، حرکت و جنبش و هیجانی در آنها وجود دارد که در اوزان متوسط ثقیل نیست (همان:204-206). او وزنهای «مفاعیلن*4» و «مستفعلن*4» را جزو اوزان متناوب (دوری) طبقه بندی نکرده است، اما توصیفی که هنگام تحلیل بار عاطفی این دو وزن به دست می­دهد، واجد ویژگیهایی است که برای اوزان متناوب نیز برشمرده: «بعضی از اوزان ... از دو پارة مشابه تشکیل می­شود که در میان آنها وقف یا سکوتی هست ... . اوزان متناوب به گوش ضربی­تر و مرتب­تر است» (همان:152). در اینجا نیز اشکال یادشده؛ یعنی تداخل داشتن ملاکهای او برای گروه بندی اوزان، آشکارا به چشم می­آید.

نقص توجیه­ناپذیری نیز در اوزان بیستگانة مورد بررسی خانلری دیده می­شود و آن فقدان وزن «مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن» است که ششمین وزن پرکاربرد غزل فارسی براساس تحقیق ساتن (1976 :164)، هشتمین وزن غزلیات حافظ (فرزاد،1350 :650) و ششمین وزن غزل های سعدی و صائب (تحقیق نگارنده) است.

هدف او در این تحقیق، بررسی چگونگی تحول اوزان غزل و رابطة آن با شیوه­های غزل­سرایی بوده است، و در نهایت، شش شیوه غزل­سرایی را به اعتبار نوع وزنهای رایجتر در آنها معرفی کرده که هر کدام در مکان و دورة زمانی مشخصی رواج داشته است:

1-     شیوة خراسانی در خراسان و عراق، قرن ششم: اوزان کوتاه؛

2-     شیوة آذربایجانی درشمال غربی ایران، نیمة دوم قرن ششم: اوزان متناوب؛

3-     شیوة شیرازی در فارس و کرمان و عراق، قرون هفتم و هشتم: اوزان متوسط خفیف؛

4-     شیوة هندی در ایران و هندوستان، قرون دهم و یازدهم: اوزان متوسط ثقیل؛

5- شیوة اصفهانی در اصفهان و نواحی دیگر عراق، قرن دوازدهم: اوزان بلند ثقیل؛

6- بازگشت در تهران و نواحی دیگر، قرن سیزدهم: اوزان متوسط خفیف (همان:206).

ارزش کار خانلری به عنوان آغازگر تحقیقات علمی در زمینة ویژگیهای صوری شعر انکارناپذیراست، اما در بررسی اوزان غزل های شاعران شیوة هندی، بیدل دهلوی با نزدیک به سه هزار غزل نادیده گرفته شده است؛ هرچند با توجه به فقدان چاپ معتبر آثار شاعران ایرانی در آن زمان (1326 ه.ش.) که سبب شده خانلری غزل های بسیاری از ایشان را از روی نسخ خطی یا چاپهای نامنقح و ناقص بررسی کند، پذیرفتنی است که دیوان بیدل اساساً در دسترس نبوده است.

 

2- نقد تحقیق ساتن

در استفاده از نتایج کار ساتن نیز ملاحظاتی ضروری است: طبقه­بندی ساتن از اوزان شعر فارسی، به علت ضعف او در تشخیص دادن اوزان دوری، دارای اشکالاتی است (نجفی،1359: 621) که بخشی از آن به جداول آماری او نیز راه یافته است. او دهمین و چهاردهمین وزنهای پرکاربرد غزل را به ترتیب «مفعول فاعلات مفاعیل فاعلاتن» با 4/2% و «مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلن» با 6/1% کاربرد در کل غزل های مورد بررسی­اش معرفی کرده است5، در حالی که این دو وزن نه تنها دارای چنین جایگاهی (رتبه­های 10 و 14) در اوزان غزل نیست، بلکه حتی در فهرست سی وزن رایج شعر فارسی به روایت خودِ ساتن هم یافت نمی­شود! و آخری ظاهراً در تمام تاریخ شعر فارسی نمونه ندارد (در فرهنگ کاربردی اوزان شعر فارسی حسین مدرّسی با بیش از ششصد مدخل وزنی، موجود نیست).

نجفی تذکر داده که ساتن گاه یک وزن را یک بار دوری و یک بار غیردوری در نظر گرفته است (همانجا). از مقایسة اوزان جدول اول ساتن مندرج در صفحات 147 تا 160 کتابش که کاربرد 87 وزن را در اشعار 42 شاعر نشان می­دهد، با جداول سوم و چهارم مندرج در صفحات 162 تا 166 که نشان­دهندة میزان کاربرد نسبی اوزان است، می­توان دریافت [البته بسختی!] که دو وزن مورد بحث که ساتن آنها را با کدهای (به ترتیب) 4.7.15 و 4.4.15 معرفی می­کند، در دو جدول اخیر جانشین دو وزن دوری نزدیک به آنها در جدول اول شده است؛ یعنی دو وزن «مفعول فاعلاتن*2» و «مفتعلن فاعلن*2» که ساتن آنها را در جدول اول با کد (به ترتیب) (2).4.7.7 و (2). 4.4.7 معرفی کرده است، اما در دو جدول بعدی اثری از آنها نیست و البته، در جدول اول هم خبری از کدهای آن دو وزن غیردوری نیست. توضیح جزئیات نحوة خلط شدن این دو وزن دوری با آن دو وزن غیردوریِ تقریباً ناموزون، در این مختصر نمی­گنجد. به هر صورت، در پژوهش حاضر از روایت اصلاح­شدة آمارهای ساتن استفاده خواهد شد. در جدول بعد، سه ستون اول که گزارش اوزان غزل های بیدل و میزان کاربرد نسبی آنهاست، از جدول 1 نقل شده است؛ ستونهای چهارم و پنجم، رتبه و کاربرد نسبی (درصد) هر یک از این وزنها در غزل قرن یازدهم بر اساس یافته­های خانلری است و دو ستون آخر­، رتبه و کاربرد نسبی همان وزن را در کل غزل فارسی بر اساس یافته­های ساتن نشان می­دهد (علامت - به معنی فقدان اطلاعات در منابع یادشده است).

ترتیب در غزل بیدل

 

                      وزن

فراوانی

نسبی در غزل­بیدل

ترتیب

در قرن

یازده

فراوانی

نسبی در

ق.یازده

ترتیب

درغزل

فارسی

فراوانی

نسبی در

غ.فارسی

1

فاعلاتن­فاعلاتن­فاعلاتن فاعلن

53/27

1

12/20

2

6/14

2

مفاعیلن*4

07/17

5

89/10

5

4/8

3

مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

88/10

3

09/16

1

8/14

4

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

31/9

2

65/16

3

5/13

5

مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن

99/8

-

-

6

9/6

6

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

21/7

4

42/12

4

5/13

7

مفعول فاعلاتن*2

36/3

10

80/1

10

4/2

8

مفاعلن فعلاتن*2

31/2

14

3/

17

1/1

9

متفاعلن*4

96/1

-

-

-

-

10

فعلاتن مفاعلن فعلن

47/1

6

44/4

8

9/2

11

فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

01/1

9

19/2

11

2/2

12

مفاعیلن مفاعیلن فعولن

94/0

7

39/2

7

7/3

13

مفتعلن فاعلن*2

94/0

12

38/

14

6/1

14

مفتعلن مفاعلن*2

87/0

15

27/

15

3/1

15

مفاعلاتن*4

83/0

-

-

-

-

16

فعولن*4

76/0

-

-

21

6/

17

مفعول مفاعیلن*2

56/

16

12/

12

2

18

فعلاتن فعلاتن فعلن

56/0

-

ناچیز

18

1/1

19

فعلات فاعلاتن*2

49/0

13

32/

16

2/1

20

فعولن فعولن فعولن فعل

44/0

-

ناچیز

22

6/0

21

فاعلات مفعولن*2

44/0

-

-

-

-

22

مستفعلن*4

38/0

11

91/

13

8/1

23

مفتعلن*4

24/0

-

-

-

-

24

مفعول مفاعلن فعولن

24/0

8

23/2

9

7/2

25

مفتعلن فاعلات مفتعلن فع

21/0

-

-

19

9/0

26

مستفعلاتن*2

21/0

-

-

26

2/0

27

مفتعلن مفتعلن فاعلن

17/0

-

ناچیز

20

7/0

28

فعلن*8

14/0

-

-

-

-

29

فاعلات مفتعلن*2

14/0

-

-

-

-

30

فعلاتن*4

14/0

-

-

23/0

5/0

31

فعلاتن مفاعلن*2

1/0

-

-

-

-

32

مفتعلاتن*4

03/0

-

-

-

-

جدول 2: مقایسة میزان کاربرد نسبی ازان غزل بیدل با غزل بیدل با غزل قرن یازدهم و غزل فارسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

3- مرور کلی جدول 2

اولین نکته­ای که از مرور کلی اطلاعات صدر جدول آشکار می­شود، این است: شش وزن پرکاربرد (اوزان گروه اول) که بیدل 81% کل غزل هایش را در آنها سروده، همان شش وزن پرکاربرد کل غزل فارسی و غزل قرن یازدهم است. البته، چنانکه پیشتر اشاره شد، خانلری وزن «مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن» (وزن پنجم بیدل) را که ششمین وزن پرکاربرد غزل فارسی است، متأسفانه بررسی نکرده است، اما با توجه به این که وزن یادشده در غزل های صائب نیز در جایگاه ششم قرار دارد، می توان احتمال داد که در کل دوره نیز در همین حد به کار رفته باشد.

بدین ترتیب، بیدل که اشعارش به متفاوت، تازه، غیر­عادی و نامعمول بودن زبانزد است، از نظر وزن ِ بیش از چهارپنجم غزل هایش، تا حد زیادی مطابق معیار و «معمولی» است و تنها در مرتبة برخی از این شش وزن، بین او و معیار تفاوتهایی هست که بررسی خواهد شد. این وضعیت مؤید نتیجه­ای است که خانلری از تحقیقش در این زمینه گرفته؛ او پس از بررسی آمار اوزان مختلف در غزل های شاعران در تمام دوره­ها می­نویسد: «نخستین نکته­ای که از این بحث به دست آمد و به اثبات رسید، این است که اختیار وزن در غزل­سرایی تنها منوط به ذوق شاعر نیست، بلکه سنت شاعری و شیوة معمول زمان، شاعر را بی آن که خود بداند، به اختیار بعضی از اوزان و ترک بعضی دیگر وا می­دارد» (1327 :202).

نکتة کلی دیگر که از مقایسة اطلاعات مربوط به سه موضوع جدول؛ یعنی اوزان غزل فارسی، غزل قرن یازدهم و بیدل آشکار می شود، این است: میزان کاربرد اوزان مختلف در غزل قرن یازدهم، تفاوتهایی با متوسط کل غزل فارسی دارد که می توان آنها را ویژگیهای سبک هندی شناخت (و این تفاوتها اغلب همانهایی است که در تحقیق خانلری نیز سبک هندی را متمایز کرده است). این ویژگیها اغلب در غزل بیدل با شدت بیشتری وجود دارد؛ یعنی اگر کاربرد وزنی در سبک هندی کمتر از متوسط غزل فارسی است، در غزل بیدل این مقدار از متوسط سبک هندی هم کمتر است، و به عکس. اما به هر صورت، لازم است میزان استفادة بیدل از یکایک اوزان، با اطلاعات متناظرِ قرن یازدهم و همچنین کل غزل فارسی مقایسه شود تا وجوه تمایز احتمالی او شناخته شود.

 

4- بررسی یکایک اوزان

چنانکه در جدول دیده می­شود، وزن رتبة اول (فاعلاتن*3فاعلن) در هر سه مجموعة مورد بررسی (غزل بیدل، سبک هندی و کل غزل فارسی) پرکاربردترین است، اما کاربرد آن در بیدل بیش از میزان متوسط قرن یازدهم، و این میزان نیز بیش از متوسط غزل فارسی است؛ یعنی افزایش کاربرد این وزن از قرن هشتم به بعد که خانلری به آن اشاره کرده بود، در غزل بیدل نیز ادامه یافته و از حدود 20% متوسط قرن یازده به حدود 27% رسیده است. اما تذکر این نکته ضروری است که خانلری وزن مورد بحث را بر خلاف معیاری که خود بیان کرده، متوسط در نظر گرفته است، زیرا او اوزان سیزده و چهارده هجایی را متوسط و پانزده و شانزده هجایی را بلند معرفی می­کند (همان:152)؛ بدین ترتیب، وزن مذکور (و دو وزن دیگر نیز که او متوسط محسوب کرده) باید بلند محسوب شود.

دربارة شش وزن پرکاربرد (گروه اول) - چنانکه یاد شد - آنچه بیدل را متمایز می­کند تنها، تفاوت در رتبة برخی از آنهاست. او از «مفاعیلن*4» در حد چشمگیری بیش از متوسط قرن یازدهم و همچنین متوسط غزل فارسی استفاده کرده و آن را از مرتبة پنجم تا جایگاه دوم بالا برده است و در عوض سه وزن «مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن» (سوم)، «مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن» (چهارم) و «فعلاتن*3فعلن» (ششم) را کمتر از هر دو دورة یادشده به کار برده است. بر اساس توصیف خانلری از اوزان، می­توان گفت بیدل وزن بلند (دوم) را بر اوزان متوسط (اعم از ثقیل و خفیف) ترجیح داده و ثقیل (سوم) را بر خفیف. همچنین می­توان افزود بیدل وزنی را که قابل تقسیم به قطعات مساوی است، بر اوزانی که فاقد این امکان هستند، ترجیح داده است (هرچند او وزن یادشده را معمولاً به حالت دوپاره به کار نگرفته) و در نتیجه، سه وزن پیشتر یادشده را که کوتاهتر و نامرتب­ترند، کمتر از حد معیار به کار برده است.

دربارة وزن پنجم جدول، پیشتر به رواج آن در غزل، از جمله شعر صائب، و کوتاهی خانلری از بررسی آن اشاره شد، اما به هرصورت این وزن چهارده هجایی که نسبت هجای کوتاه به بلند در آن شش به هشت است، با ملاکهای مورد نظر خانلری متوسط نسبتاً ثقیل محسوب می­شود و رواج آن در قرن یازدهم مورد انتظار و سازگار با وضعیت کلی اوزان آن دوره است.

اوزان هفتم (مفعول فاعلاتن*2) و هشتم (مفاعلن فاعلاتن*2) که کاربردشان در قرن یازدهم در حد محسوسی کمتر از متوسط غزل فارسی است، در غزل بیدل در حد بسیار چشمگیری (وزن هشتم حدود هشت برابر) بیش از دورة یادشده و حتی بیش از متوسط غزل (وزن هشتم بیش از دو برابر) به کار رفته است. هر دو وزن را خانلری در گروه اوزان متناوب جای داده (ص156و 157). بدین ترتیب، کاربرد بالای این اوزان را در بیدل می­توان ویژگی سبک شخصی محسوب کرد.

وزن نهم جدول در هیچ دوره­ای جزو اوزان رایج غزل نبوده و نظر به این که استفادة بیدل از آن در حد قابل توجهی است، جزو ویژگیهای برجستة سبک شخصی او محسوب می­شود.

وزنهای مرتبة دهم (فعلاتن مفاعلن فعلن)، یازدهم (فاعلاتن*2فعلن) و دوازدهم (مفاعیلن*2فعولن) که بیدل در حد قابل توجهی کمتر از هر دو میزان معیار (غزل فارسی و قرن یازدهم) به آنها تمایل نشان داده است، هر سه از اوزان کوتاه است (همان:153) و این گزینش او را می­توان با علاقه­اش به اوزان بلندتر که نمونة دیگرش را در پرکاربرد بودن وزن دوم جدول دیدیم، مرتبط دانست.

کاربرد اوزان سیزدهم و چهاردهم که هر دو از اوزان متناوب مورد بررسی خانلری هستند، در بیدل در حد قابل توجهی بالاتر از قرن یازدهم، اما کمتر از متوسط کل، است.

پانزدهمین وزن مورد استفادة بیدل نیز، همچون وزن نهم اساساً هیچ گاه جزو اوزان رایج در غزل نبوده است و باید به عنوان یکی از وجوه برجستة امتیاز او در کاربرد وزن در نظر گرفته شود.

وزن شانزدهم جدول را خانلری جزو بیست وزن رایج غزل تشخیص نداده و رتبة این وزن در فهرست ساتن (بیست و یکم) نیز موافق با تشخیص اوست. با این حال، بیدل وزن مذکور را بیش از متوسط غزل فارسی به کاربرده است.

اوزان هفدهم و نوزدهم نیز که هردو در گروه اوزان متناوب خانلری جای دارند، در غزل های بیدل بیش از قرن یازدهم و کمتر از غزل فارسی به کار رفته­ است. این کمتر بودن، با توجه به یافتة خانلری مبنی بر کاهش کاربرد اوزان متناوب تا پایان قرن یازدهم، منطقی است، اما بالاتر از میزان دوره بودن باید ویژگی سبک شخصی تلقی شود.

وزن هجدهم به گفتة خانلری جزو چهار وزن کوتاهی است که «هیچ­گاه نزد شاعران غزل­سرا رواجی نیافته است» (ص158). به همین سبب، او میزان کاربرد هر یک از این چهار وزن را مستقلاً به دست نداده و تنها مجموع متوسط کاربرد چهار وزن را ثبت کرده است. بدین ترتیب، امکان مقایسة دقیق میزان کاربرد این اوزان در غزل های بیدل و قرن یازدهم وجود ندارد، و حتی مقایسة میزان کاربرد مجموع این چهار وزن نیز امکان­پذیر نیست، زیرا بیدل یکی از این چهار وزن را اصلاً به کار نبرده است، اما همین نکتة اخیر در کنار مقایسة میزان کاربرد بیدل با متوسط غزل فارسی، بیانگر کم­علاقگی او به این اوزان به نسبت دیگر غزل­سرایان، و کاربرد کمتر از معیار است.

وزن بیستم نیز همچون نوزدهمین، جزو چهار وزن کوتاه کم کاربرد در غزل است و در بیدل نیز وضعیتی مشابه همان دارد.

وزن بیست­ویکم بیدل - چنانکه در جدول دیده می­شود - اساساً جزو اوزان رایج در غزل نیست و هرچند در بیدل نیز جزو اوزان گروه سوم (کم کاربرد) است، اما اگر به طور کلی در شعر فارسی وزنی بسیار کم کاربرد و استثنایی باشد، باید همین میزان کاربرد نیز ویژگی سبک شخصی تلقی شود.

وزن بیست­و دوم را بیدل در حد محسوسی کمتر از هر دو میزان معیار به کار برده است. این وزن یکی از دو وزن بلند ثقیل به نظر خانلری است.

وزن بیست­وسوم وضعیتی مشابه وزن بیستم دارد.

وزن بیست­وچهارم را بیدل بسیار کمتر از هر دو معیار- که به هم نزدیک است - به کار برده (حدود یک دهم آنها). این وزن از اوزان کوتاه محسوب می­شود.

وزنهای بیست­وپنجم و بیست­وششم از اوزان کم کاربردی است که خانلری بررسی نکرده است. اولی را که از شش هجای کوتاه و هفت هجای بلند تشکیل شده و با ملاکهای خانلری باید وزن متوسط نسبتاً خفیف محسوب کرد، بیدل در حد محسوسی کمتر از متوسط غزل فارسی به کار برده که با یافته­های خانلری مبنی بر کاهش کاربرد اوزان متوسط خفیف از قرن هشتم تا قرن دوازدهم سازگار است و بعید است میزان استفادة بیدل از این وزن تفاوت چندانی با میانگین قرن یازده داشته باشد، اما دومی که میزان استفادۀ بیدل از آن با میانگین غزل فارسی برابر است، وزنی دوری (به اصطلاح خانلری متناوب) و کوتاه است (به عبارت دقیق­تر بسیار کوتاه، زیرا ده هجایی است و اوزان کوتاه مورد بررسی خانلری یازده و دوازده هجایی است) و بر اساس هنجاری که خانلری بیان می­­کند، کاربرد آن در قرن یازدهم باید کمتر از دوره­های دیگر باشد. بنابراین، می­توان احتمال داد که میزان استفادة بیدل از آن بیش از متوسط این قرن است.

کاربرد بسیار اندک وزن بیست­وهفتم در بیدل که در حد محسوسی کمتر از میانگین غزل فارسی و احتمالاً برابر با میزان آن در قرن یازدهم است، سازگار با هنجار کاهش استعمال اوزان کوتاه است که خانلری بیان کرده و در کاربرد این وزن تشخصی در کار بیدل به نظر نمی­رسد.

اوزان بیست­وهشتم، بیست­ونهم، سی­ویکم و سی­ودوم هرچند کاربردی اندک در غزل های بیدل دارد، اما از آنجایی که در فهرست اوزان غزل وارد نشده است، باید سابقة کابرد آنها در شعر فارسی بررسی شود.

وزن سی­اُم از اوزان کم کاربردی است که خانلری بررسی نکرده و کابرد بیدل نیز در مقایسه با میانگین غزل فارسی بسیار پایین­تر است، هرچند نظر به کوچک بودن ارقام و احتمال خطا، به نظر می­رسد باید در داوری دربارة تشخص میزان استفادة بیدل از این وزن احتیاط کرد. به هر صورت، این وزن از هشت هجای کوتاه و هشت هجای بلند تشکیل شده و با ملاکهای خانلری باید وزن بلند نسبتاً خفیف محسوب شود و پایین­تر بودن کاربرد آن در قرن یازدهم، بر اساس یافته­های خانلری، دور از انتظار نیست.

 دسته­بندی اوزان غزل بیدل

به نظر می­رسد بتوان اوزان بررسی­شده را از این نظر که استفادة بیدل از آنها تشخص سبکی دارد یا خیر، به دو دستة کلی اوزان غیرسبکی و اوزان سبکی تقسیم کرد:

1- اوزان غیرسبکی: وزنهایی که میزان استفادة بیدل از آنها کم و بیش برابر سبک دوره (قرن یازدهم) و یا با توجه به نکتة پیش­گفته، مبنی بر شدت ویژگیهای سبک یادشده در شعر او، ادامة منطقی همان مسیر تحولی است، و در مواردی هم که میزان کاربرد وزن در آن دوره موجود نیست، متناسب با میزان قابل پیش­بینی برای دورة مورد نظر بر اساس جهت تغییر میزان کاربرد اوزان است. وضعیت این وزنها در مجموعه غزل مورد نظر، بیانگر مطابقت آن با سبک دوره و تناسب با سیر تحول سبکهاست و نقشی در شناخت ویژگیهای سبک شخصی شاعر ندارد. در غزل هایی که در این وزنها سروده شده است، اگر تشخص موسیقایی وجود داشته باشد، باید در حوزه­هایی جز خود وزن (مثلاً اختیارات شاعری یا هماهنگی­های آوایی و ...) در جستجوی عامل آن بود که خارج از موضوع نوشتة حاضر است. بر اساس جدول و توضیحات آن، وزنهای 1 ، 5، 18، 20، 25، 27، 30 در این دسته جای می­گیرد.

2- اوزان سبکی: اوزانی که میزان استفادۀ بیدل از آنها با میزان کاربرد معیار تفاوت دارد و به نحوی استفادة سبکی محسوب می شود و دارای تشخص است. این تفاوت در میزان کاربرد یک وزن، عبارت از استفادة بیش از حد معیار یا کمتر از آن است. بنابراین، وزنهای دستة اخیر (سبکی) به دو دستة فرعی تقسیم می شود: اوزانی که کاربردشان در غزلهای بیدل کمتر از معیار است؛ اوزانی که بیدل بیش از حد معیار در آنها طبع­آزمایی کرده است.

هرچند منطقاً نتیجة مقایسة میزان کاربرد وزنها خارج از این سه حالت (برابر، کمتر، بیشتر) نخواهد بود، اما به نظر می­رسد بهتر است وزنهایی که جزو اوزان رایج غزل نیست و امکان مقایسة میزان کاربرد آنها وجود ندارد، جداگانه بررسی شود. آن دسته از وزنها را نیز بر اساس این که بیدل در چه حدی به کار برده باشد؛ یعنی متعلق به کدام یک از گروه­های چهارگانة وزنی بیدل (ر.ک.ص5) باشد، می­توان به دو دسته تقسیم کرد: اوزانی که بیدل در حد قابل توجه (گروه دوم) به کار برده؛ وزنهایی که در غزل های او نیز استثنائی است. این موارد ممکن است به عنوان نمونه­هایی از کاربرد اوزان نادر شعر فارسی، دارای ارزش در تحقیقات عروضی نیز باشد.

2-1. وزنهایی که میزان کاربرد آنها در بیدل کمتر از معیار است؛ کاربرد اوزان 3، 4، 6، 10، 11، 12، 22 و 24 در غزل های بیدل کمتر از متوسط قرن یازدهم و همچنین متوسط کل دوره­هاست.

دربارة اوزان 3، 4 و 6 چنانکه در بررسی یکایک اوزان جدول گفته شد، در واقع موضوع، ترجیح وزن بلند ثقیل رتبة دوم جدول بر آنهاست: وزن 3 کوتاه­تر از وزن 2 است و اوزان 4 و 6 خفیف است. اوزان 10 و 11 و 12 و 24 همه کوتاه است. بدین ترتیب، می­توان گفت یکی از ویژگیهای سبکی وزن غزل های بیدل، اندک بودن اوزان کوتاه است. یادآوری می­شود که بیدل یکی از اوزان کوتاهی را که به گفتة خانلری جزو بیست وزن رایج غزل است، اصلاً به کار نبرده است.

میزان کاربرد وزن 22 (مستفعلن*4) نیز در غزل های بیدل کمتر از معیار است، هرچند اختلاف این دو مقدار (میزان انحراف از معیار)، به اندازة اوزان پیشتر یادشده نیست: 38% به 91% در مقایسه با 24% به 23/2% در وزن شمارۀ 24، اما به هر حال، این وضعیت با ویژگیهای سبکی اوزان بیدل که تا اینجا بررسی شد، همسو نیست و انتظار این بود که این وزن نیز مانند «مفاعیلن*4» و دیگر اوزان بلند و قابل تقسیم به دوپاره، مورد علاقة بیدل باشد.

 

2-2. وزنهایی که بیدل آنها را بیش از میزان معیار به کار گرفته است؛ اوزان 2، 7، 8، 13، 14، 16، 17 و 19 و شاید 26 در غزل های بیدل بیش از متوسط قرن یازدهم به کار رفته است.

وزن 2 بلند و ثقیل و دارای تکرار تام (قابل تقسیم به دو یا چهار پاره) است. اوزان 7، 8 و 13، 14، 17 و 19 متناوب (دوپاره) است و 8، 14 و 19 ضمناً بلند (شانزده هجایی) نیز هست. بدین ترتیب، می­توان گفت بلند بودن، ثقیل بودن و قابلیت تقسیم به دوپاره از ویژگیهای اوزان مورد علاقة بیدل است.

وزن 26 که میزان استفادة بیدل از آن برابر با میانگین غزل فارسی و احتمالاً بیش از متوسط دوره است، وزنی دوپاره و بسیار کوتاه است؛ بنابراین، واجد یک ویژگی مورد علاقة بیدل و یک ویژگی مورد پرهیز اوست. به هر حال، به نظر می رسد تأثرات وزنی خاص شاعر از برخی اشعار پیش از خود را نباید نادیده گرفت. حافظ سه غزل به این وزن کم کاربرد دارد و شاید بیدل در استفاده از آن، تحت تأثیر او بوده باشد.

2-3-1. وزنهای گروه دوم (با کاربرد متوسط) بیدل که در غزل فارسی رایج نیست؛ اوزان 9 و 15 غزل های بیدل، نه جزو 27 وزن معمول در غزل است و نه در فهرست 33 وزن رایج شعر فارسی وجود دارد.

2-3-2. وزنهای دو گروه سوم و چهارم (کم­کاربرد) بیدل که در غزل و شعر فارسی هم نامعمول است؛ اوزان 21، 23، 28، 29، 31 و 32 که جز اولی با سیزده بار کاربرد، بقیه هریک در کمتر از ده غزل بیدل به کار رفته است، هیچ یک جزو اوزان رایج غزل نیست. از این تعداد، وزنهای 23 و 31 در فهرست 33 وزن معمول شعر فارسی وجود دارد، اما فرزاد آن دو را در ذیل همان فهرست، نسبت به دیگر اوزان رایج، کم­کاربردتر دانسته است (بهمن 1349: 649-651)؛ باقی در فهرست یادشده نیز وجود ندارد. بنابراین، به نظر می­رسد با توجه به استفادۀ اندک بیدل از این دو وزن که شانزده هجایی و دوپاره است و سازگار با سلیقة وزنی بیدل، باید کاربرد آنها را در غزل های بیدل کم­وبیش مطابق معیار و فاقد تشخص یا ارزش تحقیقاتی در عروض فارسی تلقی کنیم؛ بویژه آن که وزن 23 را مولوی در 58 غزل به کار برده است (فرزاد، اردیبهشت1349: 179). اما دربارۀ وزن 31 واقعیت این است که نظر فرزاد خالی از کم دقتی نیست، زیرا وزن یادشده را ساتن جزو اوزان رایج نمی­داند6 و خود فرزاد نیز در «مجموعة اوزان شعر فارسی» در نمونه­های کاربرد این وزن، به یک بیت از رودکی، یک غزل از خاقانی و سیزده غزل از مولوی اشاره می­کند و می­نویسد: «نمی دانم این وزن بسیار شیرین چرا بعد از مولوی در زبان فارسی متروک شده است.» (بهمن 1349: 626). بنابراین، سه غزلی که بیدل به این وزن شیرین متروک سروده، از نظر تحقیق در اوزان نادر شعر فارسی ارزشمند است 7.

بدین ترتیب، وزنهای 9، 15، 21، 28، 29 و 32 که هیچ محققی آنها را از اوزان رایج شعر فارسی ندانسته است، باید از لحاظ سابقة کاربرد در شعر فارسی بررسی شود. بدیهی است منظور از سابقه در این تحقیق، کاربرد شاعران پیش از بیدل است؛ تک­بیت­های باردی که عروضیان قدیم ساخته­اند تا وزن بی­مثال نماند، کاربرد «شاعران» محسوب نمی­شود و این نیز که برخی از این وزنها بعد از بیدل (در دورة بازگشت و سپس معاصر) مکرر به کار رفته است، برای استفادۀ بیدل سابقه به شمار نمی­رود.

بررسی تفصیلی اوزان نادر (شواذ وزنی) شعر فارسی در غزل های بیدل

وزن 21: اولین کاربرد شناخته­شدة این وزن غزلی از عطار است (مدرسی، 1384: 344). حافظ هم غزلی در آن سروده که البته یگانه تخطّی او از اوزان رایج شعر فارسی است و شگفت انگیز 8. جالب است که این وزن دوپاره را حتی مولوی که 30 وزن از 46 وزن غزل هایش دوپاره است، به کار نبرده. فرزاد (بهمن1349 :594) و ساتن (1976، معرفی وزن :113 و جدول آماری، 158و159) فقط از همان دو غزل عطار و حافظ خبر داده­اند و مدرسی علاوه بر آن دو شعر، بیتی از بیدل را نیز بی ذکر نام شاعر، به نقل از غیاث اللغات آورده است (1384: 343). باقی ابیات متعدد که او نقل کرده، از شاعران بعد از نیمة قرن دوازدهم است و قدیمترینشان واله داغستانی (م 1170 ه.ق.). چند بیت هم بی ذکر نام شاعر از کتب عروض نقل شده که بعید است هیچ­یک مقدم بر بیدل سروده شده باشد. با این حال خواجوی کرمانی (ف. 753)، اهلی شیرازی (ف. 942)، صائب (ف. 1086)، کلیم (ف. 1061) و فیض کاشانی (ف. 1090) هر یک در این وزن طبع­آزمایی کرده، یکی دو غزل یا تک­بیت به آن سروده­اند9. به هر صورت، بیدل سیزده غزل به این وزن سروده که وجود نمونه­هایی معدود کمی پیش از او، اهمیت استفادۀ او از این وزن را از نظر تحقیقات عروضی، کاهش نمی­دهد.

وزن 29: در المعجم یک بیت بی ذکر نام شاعر برای این وزن شاهد نقل شده است (شمس قیس رازی:156)، اما صاحب معیار الاشعار دربارۀ این وزن نوشته: «در پارسی نیامده است.» (نصیرالدین طوسی:50) و «این بحر به تازیان خاص است... و به پارسی به تکلف امثله آورده­اند.» (همان:109). فرزاد جز آن یک بیت مجهول­الشاعر المعجمی، قطعه­ای دوبیتی از ناصر خسرو به این وزن ذکر کرده است (بهمن1349: 642). جدول آماری ساتن خبر می­دهد که هر یک از این چهار شاعر یک شعر به این وزن دارند: اوحدی، حافظ، جامی، صائب (1976، معرفی وزن،108 و جدول، ص157و158)، اما این خبر دربارة حافظ قطعاً نادرست است و در نتیجه، دربارۀ سه شاعر دیگر نیز باید با احتیاط تلقی شود. پیشتر به مشکل ساتن در تشخیص و طبقه­بندی اوزان دوری اشاره شد؛ دربارۀ حافظ به احتمال بسیار او وزن تنها غزل این شاعر در وزن «فاعلات مفعولن*2» را که اخیراً به آن اشاره کردیم (وزن 21 جدول اوزان بیدل)، به اشتباه «فاعلات مفتعلن*2» تشخیص داده، بویژه این که در آن وزن، نمونه­ای برای حافظ ثبت نکرده است. دربارۀ صائب نیز به احتمال بسیار، همین اشتباه پیش آمده و غزل او به وزن «فاعلات مفعولن*2» را که اخیراً به آن اشاره شد، ساتن برای این وزن دیگر ثبت کرده است. مدرسی بیتی از سلمان ساوجی نیز در این وزن معرفی کرده (به نقل از درة نجفی) و یکی دو بیت مجهول­الشاعر از کتب عروض به علاوۀ دو نمونه از بیدل دهلوی (1384: 227و228). (چنانکه پیشتر اشاره شد، اشعار مؤخر بر بیدل مورد نظر نیست). آشکار است که این وزن در شعر فارسی بسیار نادر است و به احتمال زیاد هیچ شاعر دیگری پیش از بیدل به اندازة او (چهار غزل) در آن طبع­آزمایی نکرده است.

وزن 32: فرزاد برای این وزن تنها دو نمونه در شعر فارسی سراغ دارد که هردو از مولوی است (بهمن1349: 649). ساتن اصلاً این وزن را در طبقه­بندی­اش از اوزان شعر فارسی نیاورده و ظاهراً اطلاعی از آن نداشته است (نجفی این نقص کار او را تذکر داده است؛ ر.ک.1359: 617). مدرسی صرفاً ابیاتی از یک غزل مولوی را نقل کرده (1384: 50) و با توجه به این که او در اوزان کم­کاربرد، تقریباً تمام شواهد موجود در کتب و رسالات عروض قدیم و جدید را جمع کرده است، می­توان نتیجه گرفت که یگانه غزل بیدل در این وزن، از نمونه­های انگشت­شمار کاربرد آن در شعر فارسی است. محتشم کاشانی هم غزلی در این وزن سروده است: «زلف و قدت راست ای بت سرکش، چشم و رخت راست ای گل رعنا / سنبل و شمشاد هندو ِ چاکر، نرگس و لاله بنده و لالا» (دیوان محتشم: 324)

وزن15: فرزاد این وزن را از ابتکارات جامی دانسته و جز یک غزل او، تنها از دو نمونه در شعر معاصر خبر داده است (بهمن1349: 640)، در حالی که خانلری بسیار پیش از او، بیتی از بیدل را به عنوان شاهد این وزن نقل کرده است (1327: 123). ساتن این وزن را نیز (مثل وزن 32) اصلاً نمی­شناخته است. مدرسی علاوه بر همان غزل جامی، بیتی از محتشم کاشانی را هم به نقل از یک رسالة عروضی معرفی کرده (1384: 42).

بیدل این وزن را که سابقة کاربرد شناخته­شدة آن محدود به همین دو نمونه (جامی و محتشم) است، در 24 غزل به کار برده است. بدین ترتیب کاربرد این وزن از برجسته­ترین ویژگیهای سبک وزنی اوست.

وزن 9: خانلری اشاره کرده که سلمان ساوجی و محتشم کاشانی (و چند شاعر بعد از نیمة قرن دوازدهم) به این وزن شعر ساخته­اند (1327: 97)، اما بیتی که برای شاهد این وزن نقل کرده، از هاتف (م. 1198ه.ق.) است (همان:122). فرزاد قدیمترین نمونة آن را از جامی معرفی کرده، می­نویسد که فقط دو غزل دیگر به این وزن دیده است، از هاتف و قرة­العین (بهمن1349: 613). ساتن این وزن را اساساً ثبت نکرده و نجفی ضمن تذکر این نقص در کار او، کاربرد آن در شعر اوحدی مراغه­ای (م. 738ه.ق.) را معرفی کرده است (1359: 617 و 618). مدرسی بیت عربی مشهور دیباچة گلستان (بلغ العلی ...) را هم نقل کرده که البته از نظر تحقیق حاضر، مصداق کاربرد در شعر فارسی محسوب نمی­شود؛ همچنین بیتی از سلمان را به نقل از یک رسالة عروضی (اگر سندیت داشته باشد) و بیتی هم از بیدل دهلوی به نقل از یک رسالة عروضی دیگر (1384: 156-158)؛ اما نکتة شایستة تأمل این که نام شاعر آن «بیدل شیرازی» ثبت شده است! این اشکال، که البته به مأخذ مدرسی و نه کار خود او، وارد است، دست کم یک بار دیگر هم از مأخذی دیگر به کتاب او راه یافته که به آن اشاره خواهد شد. به نظر می­رسد گمنامی مظلومانة بیدل در ایران سبب شده بوده که ابیات او جز در مواقعی که به عنوان شاهد مثال تعقید معنوی نقل می شود، به نام شاعری دیگر ثبت گردد!10 علاوه بر اینها فیض کاشانی نیز غزلی در این وزن دارد: «به خرامشی چه شود اگر سوی عاشقان گذری کنی / به نوازشی چه زیان دهد به منتظران نظری کنی» (کلیات فیض کاشانی: 636) [رکن سوم مصراع دوم «مفاعلتن» است.]

بیدل در این وزن که کاربرد آن پیش از او تا این حد نادر بوده، 56 غزل سروده است. بدین ترتیب، به نظر می­رسد این وزن باید برجسته­ترین ویژگی سبک وزنی او محسوب شود.

وزن 28: وزنی که هر مصراع آن از تکرار هشت بار «فعلن» ساخته شده باشد، ظاهراً به فکر هیچ عروضی و هیچ شاعر قدیم و جدید جز بیدل نرسیده است. اوزان «فعلن*3» و «فعلن*4» در المعجم با شاهد مثالهای برساخته معرفی شده است (شمس قیس:180). خانلری همان مثال­های المعجمی را تکرار کرده (1327: 126)، اما فرزاد یک غزل از مولوی و همچنین منظومة «شیر و شکر» شیخ بهایی (م. 1031ه.ق.) را در وزن «فعلن*4» معرفی کرده است (بهمن1349: 637). در کتاب ساتن چنین وزنی نیست. مدرسی این وزن (فعلن*8) را معرفی کرده و به نقل از یک کتاب عروض، بیتی از بیدل شیرازی را شاهد آورده که مانند نمونة یادشده دربارة وزن پیشین، از بیدل دهلوی است. سپس می­نویسد: «بیدل دهلوی نیز در همین وزن دو غزل شانزده رکنی به مطلع­های زیر سروده است...» (1384: 175). بدین ترتیب، هر سه شاهد معرفی شده در آن کتاب از بیدل دهلوی است. بیدل چهار غزل در این وزن دارد که احتمالاً تنها اشعار شناخته شدة زبان فارسی به این وزن است.

برای استفادة تحقیقی و همچنین حسن ختام، مطلع این چهار غزل نقل می­شود.

نیم آن که به جرأت وصف لبت رسدم خم و پیچ عنان ادب

 

 

 

ز تأمل موج گهر زده­ام درِ حسن ادا به زبان ادب (ص159)

 

می و نغمه مسلّم حوصله­ای که قدح­کش گردش سر نشود

 

 

بحل است سبک­سری آن قدرت که دماغ جنون­زده تر نشود (ص650)

 

     

 

چه بود سروکار غلط­­ ­سبقان درِ علم و عمل به فسانه زدن

 

 

 

ز غرور دلائل بی­خردی همه تیر خطا به نشانه زدن (ص1040)

 

می جام قناعت اگر بچشی المی ز جنون هوس نکشی

 

 

 

 چه کم است عروج دماغ غنا که خمار توقع کس نکشی (ص1190)

 

تحلیل استفادة بیدل از این اوزان نادر یا بی­سابقه، که از مسیر بررسی ویژگیهای آوایی آنها می­گذرد، موضوع پژوهش مستقلی است.

 

نتیجه

1- نتیجه­ای که خانلری از تحقیق در تحول اوزان غزل گرفته است، تأیید می­شود: «نخستین نکته­ای که از این بحث به دست آمد و به اثبات رسید، این است که اختیار وزن در غزل­سرایی تنها منوط به ذوق شاعر نیست، بلکه سنت شاعری و شیوة معمول زمان، شاعر را بی آن که خود بداند، به اختیار بعضی از اوزان و ترک بعضی دیگر وا می­دارد.» (1327: 202)، زیرا بیدل که به داشتن «ذوق متفاوت» شهره است، ظاهراً به تبع «سنت شاعری و شیوة معمول زمان»، از نظر شش وزن پرکاربرد غزل هایش، تفاوت چندانی با آنچه معمول غزل فارسی و سبک هندی است، ندارد. در این سروده­ها اگر تشخصی به لحاظ موسیقایی احساس شود، به نحوة استفاده شاعر از وزن (میزان بهره­گیری ازاختیارات و...) و دیگر عوامل مؤثر در موسیقی شعر مربوط است.

2- نوآوریها و تشخص سروده­های یک شاعر در عرصة وزن، در اوزان نسبتاً کم­کاربردتر مجموعة اشعار او قابل
پی­گیری است و به این منظور باید تمام اوزان مورد استفادة شاعر (دست کم در یک قالب شعری معین)، و نه صرفاً اوزان پرکاربرد او، شناسایی و با اوزان رایج مقایسة آماری شود.

3- بیدل وزنهای «متفاعلن*4» و «مفاعلاتن*4» را که از اوزان بسیار نادر شعر فارسی است، در حد چشم­گیری در غزل هایش به کار برده است و استفاده از این دو وزن را می­توان از برجسته­ترین امتیازات او در عرصة وزن دانست.

4- بیدل در وزنهای «فاعلات مفعولن*2»، «فاعلات مفتعلن*2» و «مفتعلاتن*4» که نمونه­های کاربردشان در شعر فارسی پیش از او انگشت شمار است، طبع­آزمایی کرده و از یک تا سیزده غزل، سروده است.

5- چهار غزل در وزن «فعلن*8» (یا «متفاعلتن*4») از بیدل در اختیار است که ظاهراً تنها نمونه­های کاربرد این وزن در شعر رسمی فارسی است. استفاده از این وزن را ظاهراً باید نوآوری بیدل در زمینة وزن شعر فارسی به حساب آورد.

6- برخی از ابداعات و امتیازات وزنی بیدل، به دلیل گمنامی او در ایران، در برخی کتب عروض به نام دیگران (به طور مشخص بیدل شیرازی) ثبت شده است.

بدین ترتیب، بررسی اوزان نسبتاً کم­کاربردتر غزل های بیدل، از نظر تحقیقات عروضی در اوزان نادر شعر فارسی، ارزشمند است.

البته، تمام آمارها و نتایج پژوهش حاضر مستند به کلیات بیدل چاپ کابل (1341) است و اگر نسخة معتبر کاملتری ازغزل های او در دسترس قرار گیرد، امکان تغییر در آمارها وجود دارد، اما به نظر نمی­رسد در نتایج کلی این بررسی، مؤثر باشد.

 

پی­نوشتها

1-شمارة صفحات چاپ کابل و چاپ ایران مطابق نیست و چاپ کابل هم در دسترس نیست.

2-البته، این نظر ایشان است وگرنه هیچ یک از این دو وزن - چنانکه در ادامه خواهیم دید- ابداع بیدل نیست.

3-متن مورد استفاده برای غزل ها، کلیات بیدل چاپ کابل (وزارت تعلیم افغانستان،1341) است. این چاپ با وجود برخی نقص­ها و اشتباهات تایپی، کاملترین و معتبرترین چاپ آثار بیدل محسوب می شود. اشتباه چاپی نوعاً تأثیری در وزن غزل ندارد، اما در یک مورد که استثنائاً اشتباه مؤثر در وزن وجود داشت، اصلاح شد: غزل با مصراع آغازین «داد عجز ما ندهد سعی هیچ مشغله» (ص 1110) که مصاریع مقفای آن بر وزن «فاعلات مفتعلن فاعلات فاعلن» بود و مصاریع غیر مقفا بر وزن «فاعلات مفتعلن*2»، در وزن اخیر محسوب شد. توضیح این که در برخی نسخ خطی، «ی» وحدت یا نکره­ای که بعد از کلمة مختوم به «ه» غیرملفوظ قرار می­گرفت، به شکل «ۀ» نوشته می­شد؛ در غزل موضوع بحث، کلمات قافیه چنین وضعی دارند؛ یعنی «مشغله­ای» و ... درست است و در تصحیح و چاپ موجود، «ای» از پایان مصاریع مقفا ساقط شده که با افزودن آن، طول مصراع­ها برابر و غزل بر وزن «فاعلات مفتعلن*2» خواهد بود.

4- او از شاعران قرن یازدهم، ظهوری، نظیری، کلیم و صائب را بررسی کرده است که در واقع، نمایندگان شاخة ایرانی سبک هندی هستند.

5- البته، ساتن تنها از علایم هجای کوتاه و بلند (u و _ ) و نه افاعیل سنتی، برای نشان دادن وزنها استفاده می­کند.

6- ساتن در بررسی آماری کاربرد اوزان شعر فارسی که پیشتر به ویژگیهای آن اشاره شد، تنها نمونه­های کاربرد آن را در خاقانی، مولوی و ادیب­الممالک یافته است (1976: 154-155).

7- شاهد مثالهایی که در فرهنگ کاربردی ... مدرسی برای این وزن نقل شده نیز، نشان دهندۀ نادر بودن آن در شعر فارسی است (ر.ک. به مدرسی،1384: 19و20).

8- این اظهار نظر فرزاد در «عروض حافظ» : «همة اوزان حافظ خوشاهنگ و از اوزان عادی عروض فارسی است. به عبارت دیگر، حافظ به هیچ یک از اوزان نادر یا نامطبوع شعر نساخته است.» (1350: 217) محل تأمل است. گذشته از این که وزن نادر و نامطبوع، همچنین خوشاهنگ و عادی لزوماً یکی نیست، خود او وزن موضوع بحث را که حافظ هم یک بار به کار برده، در فهرست اوزان معمول نیاورده است.

9- مطلع غزل ها چنین است: «رحم بر گدایان نیست ماه نیمروزی را / مهر ِ ماش چندان نیست ماه نیمروزی را» (دیوان خواجو کرمانی:183)؛ «ترکِ چشم ِ مخمورش مستِ ناتوانیهاست // فتنه با نگاه او گرم ِهم­عنانی­ها ست» (دیوان صائب:1104)؛ «پیش چشم مژگانی کز سرشک شاداب است // سیل آبِ شمشیر است موج تیغ ِبی­آب است» (دیوان کلیم:140)؛ «صبر از دلم برخاست، ساقیا بیا هی­هی // عشق همچنان برجاست، ساقیا بیا هی­هی» (کلیات فیض کاشانی:599)؛ اما طبع­آزمایی اهلی شیرازی در این وزن، محدود به سه تک­بیت است که در سه قصیدۀ مصنوع مشهورش سروده است؛ قصایدی که در آنها به گفتة خودش «اصول بحور و منشعبات و مزاحفات و دوایر ستّه [را] که اوزان نوزده­گانه است و تفکیک بحور و اوزان مختلف [را] چنان که نزدیک هفتادوپنج وزن مختلف» (کلیات اهلی: 823) را شامل می­شود، تضمین کرده است و در هر قصیده، یک بیت به این وزن که آن را به «فاعلن مفاعیلن*2» تقطیع کرده و «هزج اشتر» نامیده، سروده است تا این وزن را از قلم نینداخته باشد. ابیات چنین است: «ساقیا بهار آمد فاش کن چه پنهان است / غنچة که می­گرید نرگسی [شاید: نرگس ِ] که خندان است» (همان: 784)، «بزم گل چو خلد آمد، خلد اگر شراب استش // سبزه خضر را ماند، خضر اگر شباب استش» (همان: 807)، «باغ گل چو جنت شد، جنت ار نسیم استش // چین گل چو حور آمد، حور اگر شمیم استش» (همان: 833).

 10- برای اطلاع از احوال بیدل شیرازی که «حکیم باشی، ندیم، شاعر و منشی­الممالک دربار فتحعلی شاه قاجار» بوده و بعد از 1257ه.ق. درگذشته است، ر.ک: دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج13: 368 . شایسته است بررسی شود که چه مقدار از سرمایة آن ندیم مرحوم برای پیوستن به «کاروان حله»، از کیسة بیدل دهلوی برداشته شده است!

 

الف. کتابها
1- اهلی شیرازی. (1344). کلیات مولانا اهلی شیرازی، به کوشش حامد ربانی، تهران: سنایی.
2- بیدل دهلوی، عبدالقادر. (1341). کلیات دیوان مولانا بیدل دهلوی، ج1: غزلیات، تصحیح خال محمد خسته و خلیل­الله خلیلی، کابل: وزارت تعلیم افغانستان.
3- خانلری، پرویز ناتل. (1373). وزن شعر فارسی، چاپ ششم (اول1337)، تهران: توس.
4- ___________. (1327). تحقیق انتقادی در عروض فارسی و چگونگی تحول اوزان غزل، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
5- خواجوی کرمانی. (1369). دیوان اشعار خواجو کرمانی، تصحیح احمد سهیلی خوانساری، تهران: پاژنگ، چاپ دوم (اول پاژنگ).
6- سلجوقی، صلاح الدین. (1380). نقد بیدل، تهران: عرفان، چاپ دوم (اول در ایران).
7- شفیعی کدکنی،محمدرضا. (1371). شاعر آینه­ها، تهران: انتشارات آگاه، چاپ سوم.
8- شمس قیس رازی. (بی تا). المعجم فی معاییر اشعارالعجم، تصحیح محمد قزوینی و تصحیح [مجدد] مدرس رضوی، تهران: کتاب فروشی تهران.
9- شمیسا، سیروس. (1371). آشنایی با عروض و قافیه، تهران: انتشارات فردوس، چاپ هفتم.
10- __________. (1386). سیر غزل در شعر فارسی، تهران: نشر علم، چاپ هشتم.
11- صائب تبریزی. (1371). دیوان، به کوشش محمد قهرمان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
12- صبور، داریوش. (1370). آفاق غزل فارسی، تهران: نشر گفتار، چاپ دوم.
13- فتوحی، محمود. (1379). نقد خیال (نقد ادبی در سبک هندی)، تهران: نشر روزگار.
14- فیض کاشانی. (1383). کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی، تصحیح و مقابله محمد پیمان، تهران:سنایی.
15- کلیم کاشانی، ابوطالب. (1369). دیوان، با تصحیح و مقابلة بیژن ترقی، تهران: کتاب­فروشی خیام، چاپ دوم.
16- محتشم کاشانی. (1370). دیوان، به کوشش مهرعلی گرگانی، تهران: سنایی، چاپ سوم (اول سنایی).
17- مدرسی، حسین. (1384). فرهنگ کاربردی اوزان شعر فارسی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) و مشهد: بنیاد پژوهش­های اسلامی.
18- مشیری، مهشید. (1380). فرهنگ بسامدی اوزان و بحور غزلهای سعدی و حافظ، بندرعباس: دانشگاه هرمزگان.
19- نصیرالدین طوسی. (1369). معیارالاشعار، به اهتمام جلیل تجلیل، تهران: نشر جامی.
20- هادی، نبی. (1376). عبدالقادر بیدل دهلوی، ترجمة توفیق سبحانی، تهران: قطره.
21- دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج.13
22- Sutton, Elwell .(1976). The Persian Metres, London, CambridgeUniversity Press.
 
ب. مقالات
1- اخلاق احمد آهن. ( 1386).«غزلسرایی بیدل»، مجلة دانش (فصلنامة مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان)، اسلام آباد، ش 91، زمستان، ص121-130.
2- ذاکری، احمد. ( 1386).«موسیقی شعر بیدل دهلوی»، مجلة قند پارسی (فصلنامة فرهنگ و زبان و ادب فارسی)، دهلی نو، ش 39و40، زمستان و بهار، ص360- 375.
3- فرزاد، مسعود. ( 1349). «مجموعة اوزان شعری فارسی»، خرد و کوشش، دورة دوم، دفتر چهارم، بهمن، ص585- 651.
4- ـــــــــــــــــــ. ( 1349).«عروض مولوی»، خرد و کوشش، دورة دوم دفتر اول، اردیبهشت، ص141- 225.
5- ـــــــــــــــــــ. ( 1349). «عروض رودکی»، خرد و کوشش، دورة دوم دفتر سوم، آبان، ص465-498 .
6- ــــــــــــــــــــ. ( 1350). «عروض حافظ»، مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال 18 ش1، فروردین ، ص201-217.
7- نجفی، ابوالحسن. ( 1359). «دربارة طبقه­بندی وزنهای شعر فارسی»، آشنایی با دانش، شمارة پیاپی 7 فروردین، ص591-625.