نگاهی دیگر به جناس

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانش آموخته زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تربیت مدرس

2 استاد گروه زبان و ادبیات فارسی،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

چکیده

جناس یکی از ابزارهای ایجاد موسیقی درکلام و از انواع قاعده افزایی است. جناس کارکردهای مختلفی دارد. اگر چه دو شرط «اتفاق لفظ» و «اختلاف معنی» در جناس پذیرفته شده است، با این همه گاه تفاوت‌هایی در تعاریف و مصادیق آن به چشم می‌خورد. بررسی تاریخی این تعاریف، اشکالاتی را که در برخی از کتب بدیعی معاصر وجود دارد، آشکار می‌کند. تکرارهای مخفّف، مرز میان سجع و جناس و نیز مصادیق اشتقاق مواردی است که در این مقاله مطرح شده است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Another Glance to the Pun

نویسندگان [English]

  • Nahid TehraniSabet 1
  • Taghi Pournamdarian 2
1 Ph.D. Graduate of Persian Language and Literature, Tarbiat Modares University
2 Professor, of Persian Language and Literature, The Institute of Humanity
چکیده [English]

Pun is one of the tools of creating music in speech, and it is one type of extra regulation. Pun has various applications. Although the two conditions of "word agreement "and" meaning differences" are accepted in Pun, sometimes we can see some differences in definitions and examples of it. Historical review of these definitions reveals some drawbacks in contemporary books of Figures of Speech. This article discusses about Short Repetitions, the border line between Rhyme and Pun, and also instances of Derivation.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Rhetoric
  • Figures of speech
  • Pun
  • rhyme
  • Derivation
  • Repetition

مقدمه

جناس از جمله‌‌ فنون مهم ادبی است که اغلب در صدر آرایه‌های لفظی و گاه در صدر کتب بدیعی قرار دارد. در باب اهمیّت آن، همین بس که برخی آن را در پیوندی درونی با ایهام و استخدام دانسته‌اند (ر.ک. مدنی، 1968: 1/ 113و114؛ تجلیل، 1370: 67؛ راستگو، 1376: 18). جناس کارکرد‌های مختلفی دارد و می‌تواند ابزار ایجاد فنون دیگری نیز باشد «اساس اسلوب حکیم بر جناس تام است» (شمیسا ، 1386: 142) و از برخی انواع آن می‌توان در لغز و تعمیه نیز استفاده نمود.

    با توجه به اهمیّت این صنعت در عرصة شعر و ادب و نیز وجود اشکالاتی که گاه در برخی از کتب بدیعی معاصر در مصادیق آن صورت گرفته و هم‌چنین اشتراکاتی که با سجع یافته است، لزوم بازنگری به این صنعت و نقد و بررسی آن، قوّت می‌یابد. در این مقاله ضمن بررسی تاریخی تعاریف جناس نزد علمای بزرگ بلاغت، برخی اشکالات موجود در کتب معاصر مطرح شده است.

 

 

وجه تسمیة جناس

    در تاریخ بلاغت عربی «اصمعی» (م211 ه.ق ) نخستین کسی است که انواع جناس را گردآوری می‌کند و آن را بدین نام می‌خواند (ر.ک. مدنی، 1968: 1/ 97). پیش از او جناس را با نام «عطف» یا «التفات» می‌شناختند (رک: ابن‌رشیق، 1972: ج1/331). « قدامة بن جعفر به پیروی از ثعلب«جناس تام» را «مطابق» می‌نامد» (ضیف، 1385: 81) و ابوهلال ‌عسکری آن را با نام « تعطف» در بخشی جداگانه مطرح می‌کند (ر.ک. ابی‌هلال عسکری، 1989: 474- 476).

    نام‌های دیگر جناس، تجنیس، مجانسه و تجانس است که همگی مشتق ازجنس‌اند و جنس اصل هرچیز است که از آن انواع حاصل می‌شود.1 این اسامی که مصادر بابهای تفعیل، مفاعله و تفاعل‌اند بر مشابهت و هم‌شکلی و هم‌نوایی دلالت می‌کنند. در نزد فلاسفه، مجانسه اتحاد در جنس است. نامگذاری آرایة جناس نیز به دلیل آن است که حروف الفاظ آن از جنس و مادة واحدی هستند (ر.ک. صفدی،1987: 23-26).

تعاریف جناس نزد قدما

    در تعاریف قدما از جناس تفاوت‌هایی وجود دارد. اصمعی، خلیل‌بن‌احمد و ابن معتز جناس را علاوه بر تشابه حروف، شامل تشابه معنی و اشتقاق نیز می‌دانند (ر.ک. ابن‌معتز،1945: 55)، در حالی‌که قدامة، مجانس را تنها در اشتقاق دانسته2 و جناس تام را با عنوان «مطابق»3 از آن جدا می‌کند (ر.ک. قدامة، بی‌تا: 162 ،163).

    رمّانی(م386 ه.ق) معتقد است، تجانس در بلاغت آوردن انواع کلام است که ریشة واحدی در زبان آن را فراهم می‌آورد و شامل دو نوع «مزاوجت» و «مناسبت» است. مقصود او از مزاوجت همان مشاکله است؛ مانند آیة «و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین» که در آن واژة «مکر» در کنار واژة «الله» به معنی «جزاء» به کار رفته است. منظور او از مناسبت نیز ظاهراً همان تردید است؛ مانند آیة «ثم انصرفوا صرف اللّه قلوبهم» که در آن بین رویگردانی و انصراف از یاد خدا و انصراف دل از خیر که اصل واحدی دارند، مجانست دیده می‌شود (ر.ک. رمّانی،1346: 91-93). از آن جا که مراد او از تجانس همة انواع جناس نیست، صفدی تعریف او را جامع نمی‌داند (ر.ک. صفدی، 1987: 36) .

    در میان قدما ابن‌رشیق و ابن اثیر حقیقت جناس را اشتراک لفظ می‌دانند. ابن اثیر جناس ناقص را حقیقی نمی‌شمارد؛ بلکه آن را تحت عنوان «و ما یشبه بالتجنیس » مطرح می‌کند و معتقد است، این نامگذاری به دلیل مشابهت صورت گرفته و بر حقیقت آن نام دلالت ندارد4؛تأکید او بر جناس تام است به همین دلیل شرط اصلی تجنیس را تماثل یا همانندی لفظ و اختلاف معنی معرفی می‌کند5 (ر.ک. ابن‌اثیر،1959: 1/ 342). 

    سکّاکی نیز در تعریف جناس از واژة تشابه سود جسته است.6 در تعریف او شرط اختلاف معنی وجود ندارد؛ شاید به این دلیل که وی محاسن کلام را به لفظی و معنوی تقسیم نموده و جناس را در گروه فنون لفظی آورده است؛ امّا همین واژة تشابه در تعریف او نشان دهندة اختلاف معنی در جناس است.

    تعاریف مذکور مسلّم می‌سازد که اگر چه در جناس یکسان‌ بودن لفظ امکان‌پذیر است؛ امّا یکسان بودن معنی به هیچ عنوان پذیرفته نیست.

تفاوت ماهوی جناس تام و جناس ناقص

    همان‌طور که ابن‌اثیر نیز گفته، حقیقت جناس تام با جناس ناقص متفاوت است؛ زیرا اختلاف معنی در جناس تام به دلیل اشتراک لفظ است؛ امّا در جناس ناقص ناشی از تفاوت در واج‌های (صامت‌ها و مصوت‌ها) آن‌هاست. در زبان‌شناسی «هریک از آواهای متمایز‌کنندة معنی در زبان، واج نامیده می‌شود» (یول، 1384: 69). به این معنی که تغییر واج تغییر معنی را به همراه دارد؛ به عنوان مثال اختلاف معنی در کلمات «دست» و «بست» به دلیل اختلاف صامت آغازین و در «خَلق» و «خُلق» درمصوّت آغازینشان است. به همین دلیل تفاوت معنا در جناس ناقص طبیعی و ناگزیر است و به نظر می‌رسد، ذکر این شرط (اختلاف معنی) تنها در جناس تام ضرورت داشته باشد. شاید توجه به همین موضوع است که باعث شده تا قدامة بن جعفر، جناس تام را با عنوان «مطابق» از جناس اشتقاق متمایز نماید، ابوهلال ‌عسکری آن را در باب جداگانه‌ای مطرح نماید، ابن اثیر جناس ناقص را «و ما یشبه بالتجنیس» بنامد و سکّاکی در تعریف خود از جناس، شرط اختلاف معنی را ذکر نکند. با این همه دو شرط «اشتراک لفظ» و «اختلاف معنی» هم چنان در جناس وجود دارد.

    در کتاب «نگاهی تازه به بدیع» واژگانی نظیر «بوستان و بستان»،«شه و شاه»، «نگه و نگاه»، «گه و گاه» و تمامی کلمات مخفّف در شمار جناس اشتقاق یا اقتضاب (جناس اختلاف مصوّت بلند) قرار دارند (ر.ک. شمیسا،1386: 59). در حالی که در آن‌ها شرط اختلاف معنی که در جناس شرطی اساسی است، وجود ندارد. آن چه در این کلمات صورت گرفته تنها تکرار ناقص یک صورت زبانی است در حالی که ما در جناس با دو صورت زبانی مواجه‌ایم.

فرق تصریف و تجنیس

    برخی از علمای بلاغت؛ از جمله ابوهلال ‌عسکری و ابن‌رشیق میان تصریف و تجنیس تقاوت قائل شده‌اند؛ به اعتقاد ایشان اختلاف معنی در جناس نباید ناشی از تصریف باشد. ابوهلال عسکری «آمر» و «مأمور» را در جملة «أمر الآمر المآمور» جناس نمی‌داند و معتقد است که این دو کلمه به جهت تصریف مشتق شده‌اند؛ یعنی برای به عهده گرفتن نقش‌های نحوی فاعل و مفعولٌ‌به و نه به جهت تجنیس (ر.ک. ابو‌هلال‌عسکری: 353 – 355 ) و اگر چه ابن‌معتز به پیروی از خلیل‌ابن‌احمد اشتقاق در معنی را جایز دانسته و قدامة تنها اشتقاق را مجانس به شمار آورده؛ امّا شواهد شعری ایشان نشان می‌دهد که مقصود آنها اشتقاقی است که معنای جدید، از معنی ریشه فاصله گرفته و برای قرار گرفتن در جمله و داشتن نقش نحوی حاصل نشده است؛ به عنوان مثال در آیة «اسلمت مع سلیمان» واژة سلیمان اگر چه از ریشة سَلَمَ مشتق شده؛ امّا اسم خاص است.

    ابن‌رشیق نیز در این باره می‌نویسد: «حقیقت جناس نزد رمانی مناسبت در ریشه است و بسیاری از مواردی که گمان می‌رود، از غرابت تجنیس باشد از مقولة تصرّف است. او به سه نوع تصرّف معتقد است؛ اوّل، تصرّف در لفظ مثل «طلوع و مطلع» و «قرب و اقتراب». دوّم تصرّف در لفظ و معنی مثل «ضرب و مضاربه و استضراب»، و سوّم تصرّف در معنی مثل واژة «عین» در «عین‌المیزان و عین‌الانسان» (ر.ک. ابن‌رشیق، 1972: 1/ 332). از میان این انواع، تصرّف در معنی از مقولة تجنیس است؛ زیرا در آن شرط اتفاق لفظ و اختلاف معنی با مضاف واقع شدن دو واژه حاصل شده است7 (ر.ک. الصیقل، 2004: 39 ). صفدی نیز در کتاب «جنان‌الجناس» به این مطلب اشاره می‌کند و می‌نویسد: قَتَل و قَتَّل جناس نیست؛ زیرا فَعَّل به معنی مبالغه در فعل است، امّا عادنی وعادّنی جناس‌اند؛ زیرا اولی از عادت ناشی شده و دومی از دشمنی (ر.ک. صفدی،1978 :51). این امر یادآور سخن اصمعی است که معتقد بود، تجنیس مولّد (نوظهور) است (ر.ک. مدنی، 1968: ج 1/ 97)، یعنی پیش از این سابقه نداشته است؛ زیرا اگر مقصود از جناس همان اشتقاق صرفی باشد، در زبان عربی چیز نوظهوری نخواهد بود.

    وطواط به پیروی از رادویانی تمام موارد مشهور اشتقاق و شبه‌اشتقاق را که در کتب بلاغت عربی با عنوان تجنیس مطرح شده‌اند، تحت عنوان اشتقاق یا اقتضاب قرار می‌دهد. واژة «مقتضب» به گفتة رادویانی از سوی پارسیان به این نوع اطلاق شده و به معنی «بازبریده» است (ر.ک. رادویانی، 1362: 20). فخر رازی نیز در «نهایةالایجاز» به پیروی از وطواط اشتقاق را به عنوان یک صنعت بدیعی مستقل از جناس جدا می‌کند (ر.ک. ضیف، 1383: 375). این در حالی است که سکّاکی و پیروانش آن را از ملحقات جناس دانسته‌اند. اگر بخواهیم نظر سکّاکی را بپذیریم، باید اشتقاقات واژگان در زبان فارسی را نیز از آن جمله به شمارآوریم؛ مواردی مانند: «غم و غمخوار»، «ناز و نازنین» و « گل و گلستان» که اختلاف بین دواژه بیش از دو حرف است؛ این نمونه‌ها در کتاب «نگاهی تازه به بدیع» تحت عنوان «جناس پسوند» مطرح شده و مواردی همچون «رسل و رسایل»، «والی و ولایت» و نیز «خواهان و خواهش و خواهنده» که از اشتقاقات زبان فارسی است «جناس ریشه» نامیده شده است (ر.ک. شمیسا، 1386 :60). در حالی که همة این انواع، به نوعی اشتقاقند. در این کتاب هم‌چنین اختلاف در مصوّت بلند در کلماتی مانند «دارا و دارو» و « رسول و رسیل» و اختلاف در یک مصوّت بلند و یک مصوّت کوتاه مانند «شبه و شبی»8و « دوست و دست»، «بوستان و بستان» نوعی اشتقاق9دانسته شده که دلیل آن روشن نیست (ر.ک. همان، 60-57)؛ بنابراین بهتر است، اشتقاق را تنها شامل مشتقات فارسی و عربی بدانیم و این موارد را از آن خارج کنیم؛ زیرا به نظر می‌رسد، این تعریف در همة موارد با تعریف اشتقاق که در اصل براساس قواعد زبان عربی شکل گرفته سازگار نباشند، حتی اگر اشتقاقات زبان فارسی را نیز بدان بیفزاییم.

کارکردهای جناس

    جناس یکی از ابزارهای ایجاد موسیقی درکلام و از انواع قاعده افزایی است که نتیجة آن ایجاد توازن است. از طریق گونه‌های مختلف تکرار کلامی است که توازن حاصل می‌شود (ر.ک. صفوی، 1383: 1/150 - 154). تکرار می‌تواند در سطح آوایی، واژگانی و نحوی و به دو گونة ناقص و کامل اعمال شود و مجموعه‌ای از صنایع را به وجود آورد که به برونة زبان مربوطند و اسباب ایجاد نظم به شمار می‌روند. قافیه، سجع و جناس مقولاتی با ساخت آوایی به شمار می‌روند که مبنای آنها ساختی واژگانی است. این صنایع از سویی واژگانی یا تصریفی و از سوی دیگر آوایی و در سطح واژ- واجی قابل بررسی‌اند (ر.ک. همان،258). بر این اساس جناس تام، جناس مرکّب و جناس لفظ (خطا و ختا) «تکرار آوایی کامل دو صورت زبانی» و بقیة انواع آن « تکرار ناقص آوایی» دانسته شده است (همان، 1-270)؛ بنابراین روشن است که جنبة آوایی جناس، کارکردی موسیقیایی دارد.

    کارکرد دیگری که برای جناس متصوّراست، انسجام‌بخشی آن است. ویژگی اصلی متن، توالی و پیوستگی اجزا است که انسجام نام دارد و به ارتباط معانی موجود در یک متن اطلاق می‌شود. تکرار، یکی از ابزارهای ایجاد انسجام نزد زبان‌شناسان متن به شمار می‌رود و مقصود از آن آوردن واژگانی است که از لحاظ معنایی مرجع واحدی دارند. این امر به چهار شکل صورت می‌پذیرد: تکرار کامل واژه، ترادف، اسم شامل و کلمات عام (ر.ک. هلیدی وحسن، 1976: 277 و299). آنچه در این جا مورد نظر است، تکرار کامل واژه است. هنگامی که ترس از فراموشی یا گسست مطلب وجود دارد، گوینده برای ربط میان اجزای کلام از تکرار تام بهره می‌برد. این ویژگی در متون طولانی که نتیجه‌ای را دربردارد، محسوس‌تر می‌نماید. به نظر می‌رسد، یکی از وظایف «ردیف» در شعر کلاسیک فارسی ایجاد وحدت و یکپارچگی در کلام و تشکیل متن بوده است. درمیان فنون بدیعی نیز «تکریر»(تکرار)، «تردید»، «تعطف»، «ردالعجزعلی‌الصدر»، « تشابه الاطراف» و «اشتقاق» از مقولة تکرار واژگانی‌اند که علاوه بر نقش موسیقایی، عامل ایجاد انسجام نیز به شمار می‌روند. در این میان جناس به دلیل اختلاف معنایی ارکان آن، در گروه عوامل انسجام واژگانی قرار نمی‌گیرد؛ امّا در نگاه اوّل، توهّم تکرار را به همراه دارد که می‌توان آن را به نوعی در ایجاد انسجام مؤثّر دانست (ر.ک. عبدالمجید، 2006: 90و101). در واقع رکن دوم جناس به دلیل شباهت‌های ظاهری تداعی‌کنندة رکن اول است که این امر، خود عامل ایجاد ارتباط میان اجزای کلام و انسجام می‌شود.

      بُعد دیگر جناس جنبة معنایی آن است. جرجانی معتقد است در جناس شاعر به گونه‌ای فریبنده واژه‌ای را تکرار می‌کند، به صورتی که گویا برای تأکید به کار رفته است؛ امّا او فایدة تازه‌ای را در نظر دارد. با اندکی تأمّل درمی‌یابیم که کلمة دوّم معنای جدیدی را بیان می‌کند و این دریافت همچون یک بخشش غیرمنتظره ما را غافلگیر می‌کند و بر دل می‌نشیند و این همه، ناشی از یک معنای روانی است و نه صورت و آهنگ حسی حروف؛ پس زیبایی جناس ناشی از فریب یاد شده است که ما را وامی‌دارد تصوّر کنیم، معنی واژة دوّم همان معنی نخست است (ر.ک. جرجانی، 1374: 4). ممکن است، در آغاز به نظر رسد که جرجانی این ویژگی را تنها برای جناس تام در نظر دارد؛ اما او آن را در باب جناس ناقص نیز صادق می‌داند و دربارة دو واژة «عواص و عواصم» می‌نویسد: پیش از آن‌که آخر کلمة دوّم را ببینی یا بشنوی، گمان می‌کنی که همان کلمة نخست به جهت تأکید تکرار خواهد شد؛ امّا چون تمام کلمه در دل جای گرفت و گوش تو حرف آخر آن را شنید، پندارت زایل می‌شود و نکتة تازه‌ای که امید دانستنش را نداشتی، برای تو حاصل می‌گردد. این مطلب در موارد عکس حالت قبل؛ یعنی زمانی که اختلاف دو رکن جناس در حرف آغازین آنها است، مانند «عوارف و وارف» نیز صادق است؛ البته با تخیّلی که از حیث نیرومندی کمتر از قبل است (همان، 11). البته این مطالب نشان می‌دهد که در گذشته شعر مانند خطابه اغلب جنبة شنیداری داشته است.

     جرجانی هم‌چنین معتقد است: الفاظ خدمتگزاران معانی‌اند و ارزش سجع و جناس برخاسته از زنگ و آهنگ کلمات و ظاهر لغویشان نیست. به اعتقاد او آن‌چه جناس را برتری می‌دهد، جز به یاری معنی حاصل نمی‌شود؛ زیرا اگر این فضیلت به لفظ مربوط باشد، چنین اقسام مستهجنی نخواهد داشت. به همین دلیل است که زیاده‌روی در آن ناپسند است؛ جناس و سجع زمانی مقبول خواهند بود که معنی کلام آن را طلب کند و از آوردن آن گریزی نباشد؛ از نظر جرجانی جناسی که بدون آمادگی و قصد قبلی و بدون کوشش در طلب آن ایراد گردد، بهترین و عالی‌ترین نوع جناس است (همان، 3- 5). این در حالی است که در «مفتاح العلوم» سکّاکی و کتب متأثّر از آن، جناس در زمرة صنایع لفظی قرار می‌گیرد.

     برخی از قدما کارکرد دیگری را نیز برای جناس قائل شده‌اند که جنبة دیداری و نوشتاری آن است. مازندرانی در کتاب «انوار البلاغه»، صنایع بدیعی را به لفظی، معنوی و خطی تقسیم کرده و می‌نویسد: محسّنات خطّیه اموری است که در زینت معنی و لفظ دخالتی ندارد؛ بلکه موجب زینت صورت خط می‌شود. او جناس اشتقاق و شبه اشتقاق را که نزد سکّاکی از ملحقات جناس به شمار آمده، ذیل صنایع خطی آورده است (ر.ک. مازندرانی، 1376 : 371).

   کارکردهای مختلف جناس روشن‌ می‌سازد که زیبایی جناس تنها در بعد موسیقایی آن نیست؛ چرا که اساساً صورت و معنی رابطه‌ای متقابل دارند و گاه مرز قاطعی میان لفظی و یا معنوی بودن آرایه‌های ادبی نمی‌توان یافت. در بسیاری از کتاب‌های مشهور بلاغت فارسی نظیر «ترجمان البلاغه»، «حدائق السحر»، «المعجم » «ابدع البدایع» و ... تقسیم‌بندی فنون ادبی به شکل لفظی و معنوی نیست و برخی حتی معتقدند که تمیز میان لفظی و معنوی بودن صنایع منوط به ذوق است (ر.ک. تقوی، 1363 : 206). این نشان می‌دهد که نحوة کاربرد صنایع در شعر و نثر نقش مهمی را ایفا می‌کند

سجع یا جناس

     در کتاب «نگاهی تازه به بدیع» در تعریف سجع متوازی آمده است: «و آن با تغییر دادن صامت نخستین در کلمات یک هجایی حاصل می‌شود؛ مانند «بار و کار» و در کلمات چند هجایی «واضح است که هجای نخستین دو کلمه می‌توانند کاملاً همسان باشند و فقط صامت نخستین هجای دوم متفاوت باشد؛ مانند «گلنار و گلبار». گاهی ممکن است در وسط یکی از این کلمات مصوت کوتاه e (کسرة اضافه) آمده باشد؛ در آن صورت ملحق به سجع متوازی می‌گوییم. مانند جویبار و جوی یار» (شمیسا، 1386: 34). در این نمونه‌ها «گلنار و گلبار» و حتی «جویبار و جوی یار» از انواع جناس‌اند. در این تعریف مرز مشخصی میان سجع و جناس نمی‌توان یافت؛ در حالی‌که این دو مقوله با یکدیگر متفاوتند. سجع عبارت است از تشابه دو یا چند واژه در وزن، حرف روی و یا هر دو که در نتیجة آن به ترتیب، انواع متوازن10، مطرّف11 و متوازی12حاصل می‌شود (ر.ک. وطواط،1362: 15)، در صورتی که جناس تشابه دو واژه در لفظ و اختلافشان در معنی است. آن چه در جناس اهمیّت دارد، یکسانی صامت‌ها13 و در سجع یکسانی تمام یا برخی از مصوّت‌هاست. محل قرار گرفتن سجع در شعر و نثر مشخص است؛ اما جناس جایگاه مشخصی ندارد. در کتب بلاغی طبقه‌بندی دیگری از سجع وجود دارد که براساس کوتاهی و بلندی جملات یا قرینه‌ها شکل گرفته و به سه دستة قصیر و طویل و متوسط14 تقسیم می‌شود: (ر.ک. ابن‌اثیر،1959، ج1/ 333 – 336) هر چه جملات کوتاه‌تر باشند، کلام آهنگین‌تر است. برخی معتقدند این تقسیم‌بندی بیشتر از انواع متوازی، مطرّف و متوازن به روح سجع نزدیک است(ر.ک. مطلوب،2000 :313 ). با جناس نیز می‌توان در کلام سجع و آهنگ به وجود آورد، همان‌طور که می‌توان آن را در جایگاه قافیه قرار ‌داد. هم‌چنین در کلمات یک‌هجایی گاه مصادیق سجع و جناس مشترک می‌شوند، مانند «کار و بار» اما این نکات مانع از تمایز قائل شدن میان این دو مقوله نخواهد بود.

 

نتیجه‌

   بررسی تاریخی تعاریف جناس روشن می‌سازد که دو شرط اتفاق لفظ و اختلاف معنی در جناس از شروط اساسی است. اگر چه سکّاکی و پیروانش جناس را از جمله فنون لفظی و زبان‌شناسان آن را از انواع قاعده‌افزایی دانسته‌اند که ابزار ایجاد نظم است و برونة زبان اثر می‌کند؛ امّا باید دانست که جناس تنها کارکرد آوایی و موسیقایی ندارد. تأکید بر جنبة موسیقایی جناس سبب شده است که گاه شرط اختلاف معنی فراموش شود و تکرارهای ناقص یک صورت زبانی یا به عبارتی مخفف‌ها را از مقولة جناس بدانند؛ مواردی همچون «گه و گاه»، «بوستان و بستان» و ... که جناس نیستند.

   در میان علمای بلاغت، برخی اشتقاق را جناس نمی‌دانند؛ امّا برخی دیگر آن را از ملحقات جناس دانسته‌ و گروهی آن را به صورت صنعت مستقلی مطرح کرده‌اند. از آن جا که کتب بلاغت فارسی متأثّر از عربی است و نیز واژگان عربی در زبان فارسی بوفور دیده می‌شود و از طرفی ساختار زبان عربی با فارسی متفاوت است؛ اگر بخواهیم اشتقاق را از گروه جناس به شمار آوریم باید اشتقاقات زبان فارسی را نیز به آن بیافزاییم. این مشتقات گاه از ترکیب اسم و صفت با پسوند ساخته می‌شوند، مانند «غم و غمخوار» و «ناز و نازنین» و گاه از ترکیب بن فعل و پسوند مانند «خواهش و خواهنده» که شمیسا به ترتیب آن‌ها را جناس پسوند و جناس ریشه نامیده‌اند که می‌توان همة آن‌ها را از انواع اشتقاق دانست و اشتقاقات عربی را که به فارسی راه یافته‌اند، نظیر «رسل و رسائل» به آن‌ها افزود.

    نکتة دیگر این که باید مرز مشخصی میان سجع و جناس قائل شد. اگر چه این دو مقوله گاه با یکدیگر مشترکاتی می‌یابند؛ اما باید دانست که جناس بر یکسانی صامت‌ها و مصوّت‌های دو کلمه استوار است که گاه با اختلاف یک یا دو حرف ظاهر می‌شود، در حالی که سجع مبتنی بر همسانی مصوّت‌ها است و جایگاه مشخصی دارد. کلمات متجانس تکرار را به ذهن متبادر می‌کنند و سجع قافیه را. در بسیاری از مواقع از جناس برای ایجاد سجع استفاده می‌شود. همان طور که گاه جناس در جایگاه قافیه قرار می‌گیرد و صنعت التزام را به وجود می‌‌آورد. کلماتی نظیر گلبار و گلنار در وهلة اول جناسند که می‌توانند برای ایجاد سجع نیز به کار روند.

 

پی نوشت‌ها

1- «الجنس: الضرب من کل شئ، ... و هو اعم من النوع» (اللسان العرب).

2- «و اما المجانس فإن تکون المعانی اشتراکها فی الفاظ متجانسة علی جهة الاشتقاق».

3- «اما المطابق فهو ما یشترک فی لفظة واحدة بعینها».

4- «فانه ( تجنیس) هو اللفظ المشترک و ما عداه فلیس من التجنیس الحقیقی فی شئ الاّ انّه قد خرج من ذلک ما یسمّی تجنیساً و تلک تسمیة بالمشابهه لا لانّها دالة علی حقیقة المسمی بعینه».

5- «و حقیقته أن یکون اللفظ واحدا و المعنی مختلفا».

6-«التجنیس و هو تشابه الکلمتین فی اللفظ» (سکّاکی، بی‌تا: 227).

7- در کتاب «نگاهی تازه به بدیع» نیز این نوع تصرّف از مقولة جناس به شمار آمده است. مواردی که حقیقةً بین دو واژه اختلاف معنی نیست؛ اما شاعر در معنی یکی از دو طرف جناس تصرّف می‌کند، مانند: به «به یاد لعل تو و چشم مست میگونت / ز جام غم می لعلی که می‌خورم خون است» که لعل نخست استعاره از لب و لعل دو مجازاً به معنی سرخ است (شمیسا، 1386 :50).

8-« شبی چون شبه روی شسته به قیر» دراین مثال باید شب را با شبه در نظر گرفت و نه شبی و شبه را.

9- همایی نیز مواردی همچون «زمین و زمان»، «آستان و آستین»، «کمان و کمین»، «پارسی و پارسا»، «توختند و تاختند»، «سوختند و ساختند» را از مقولة جناس شبه‌اشتقاق دانسته‌اند (همایی، 1371: 61- 63).

10- مانند: «الهی دلی پردرد دارم و جانی پرزجر».

11- مانند: «سرعشق نهفتنی است نه گفتنی».

12- مانند: «شما را طرب داد و ما را تعب».

13- با اختلاف یک یا دو حرف مگر در اشتقاق و شبه اشتقاق که ممکن است بیشتر باشد.

14- خطیب قزوینی نوع متوسط را نیز بدان می‌افزاید.

 

1- ابن‌اثیر، ضیاءالدین. (1959). المثل السائر، القسم الاول، مصر: مکتبة نهضة مصر، الطبعة الاولی.
2- ابن‌رشیق، ابی‌علی‌الحسن. (1672). العمدة، محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت: دارالجیل.
3- ابن‌معتز، عبدالله. (1364-1945). البدیع، محمد عبدالمنعم خفاجی، مصر.
4- ابو‌هلال عسکری، حسن‌بی‌عبداللّه‌بن‌سهل. (1989). الصناعتین الکتابه والشعر، حققه مفید قمیحة، بیروت: دارالکتب العلمیة، الطبعة الثانیة.
5- تجلیل، جلیل. (1367). جناس در پهنة ادب فارسی، تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
6- تقوی، نصرالله. (1317). هنجارگفتار، تهران: بی‌جا.
7- جرجانی، عبدالقاهر. (1374). اسرارالبلاغه، جلیل تجلیل، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
8- حسینی تهرانی، سید هاشم. (1366). علوم العربیة، جلد اول-علم صرف، تهران: انتشارات مفید.
9- حق شناس، علی‌محمد. (1370). مقالات ادبی زبان‌شناختی، تهران: نیلوفر.
10- رادویانی، محمد بن عمر. (1362). ترجمان البلاغة، به اهتمام احمد آتش، تهران: انتشارات اساطیر.
11- راستگو، سید محمد. (1379). ایهام در شعر فارسی، تهران: سروش، 1379.
12- الرمّانی، ابی الحسن علی‌بن‌عیسی.(1346). «النکت فی اعجازالقرآن» در:ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، حققها و علق علیها محمد خلف اللّه، محمد زغلول سلام، مصر.
13- سکاکی، ابویعقوب. (بی‌تا). مفتاح العلوم، مصر: مطبعة الادبیة بسوق الخضارالقدیم، بی تا.
14- شمیسا،(1386). نگاهی تازه به بدیع، تهران: میترا، 1386.
15- صفدی، صلاح الدین. (1978). جنان الجناس، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1978.
16- صفوی، کوروش. (1383). از زبانشناسی به ادبیات، جلد اول: نظم، تهران: سوره مهر .
17- صیقل، محمدبن سلیمان‌بن ناصر. (1425هـ.ق،2004م). البحث البلاغی و النقدی عند ابن‌رشیق القیروانی فی کتابه (العمدة)،‌ ریاض: مرکز الملک فیصل للبحوث و الدراسات اسلامیة،
18- ضیف، شوقی. (1383). تاریخ و تطورعلوم بلاغت، ترجمه محمدرضا ترکی، تهران: سمت.
19- عبدالمجید، جمال، البدیع بین البلاغة العربیه و اللسانیات النصیة، مصر: الهیئة العامة للکتاب، 2006.
20- قدامة‌ ابن جعفر، ابی‌الفرج. (بی تا). نقد الشعر، تحقیق و تعلیق محمد عبد المنعم خفاجی، بیروت: دارالکتب العلمیة.
 21- مازندرانی، محمد هادی‌بن محمد صالح مازندرانی. (1376). انوارالبلاغه، به کوشش محمدعلی‌ غلامی‌نژاد، تهران: مرکز فرهنگی نشر قبله (دفتر میراث مکتوب).
22- مدنی، علی صدرالدین بن معصوم. (1388 ه.ق – 1968 م). انوار الربیع فی انواع البدیع، الجزء الاول، شاکر هادی شکر، نجف: مطبعة‌النعمان، الطبعة الاولی.
23- همایی، جلال‌الدین. (1371). فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: نشر هما.
24- یول، جورج. (1384). نگاهی به زبان، ترجمة نسرین حیدری، تهران: سمت.