نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه رازی کرمانشاه
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
The ironic expression "az bone dandan" (from the root) has been written to mean "wholeheartedly and desirous "in all persian dictionaries including general and specific ones like those of idioms and expressions or the ones devoted to a particular poet’s or works terminology. In fact they have just pointed to one aspect of its meaning. Since this meaning was not in accordance whit the semantic structure of some of the lines of poetry, this study analysed a number of cases from old poetry and prose texts. The outcome shows that the aforementioned expression should be regarded as one of the "Opposits" in Persian, because in the collected cases one can see that the expression means exactly something contradictory which has been ignored by lexicographers. In the opposite case the expression means: "obliged or forced to do something. "This expression is an adverbial and a prepositional phrase.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
واژه سازی عمدهترین نشانة زایایی زبان و از مهمترین شیوههای حفظ و استمرار آن به شمار میآید. زبان یک قوم باید توانایی زایش و ساخت واژههای نو برای مفاهیم تازه را داشته باشد؛ به همین سبب، غنای واژگانی و دوام و بقای یک زبان در گرو برخورداری آن زبان از دستگاه واژهسازی توانمند، فعّال و مولّد است. این دستگاه باید چنان شالودة استواری داشته باشد که بتواند در ساخت و تولید واژههای جدید و متناسب با نیاز گویندگان و نویسندگان، بخوبی از عهده برآید. هر زبانی برای زنده ماندن و ادامة حیات خود نیازمند چنین پشتوانهای است.
واژه سازی برای مفاهیم تازه به شیوههای مختلفی صورت میگیرد؛ امّا رایجترین این شیوهها، اشتقاق و ترکیبسازی است. زبان فارسی به عنوان یکی از زبانهای خانوادة هند و اروپایی (Indo-European) از شیوههای مختلف و متنوّعی برای واژهسازی بهره میبرد. فرایند واژه سازی از دو راه است:
الف ـ اشتقاق یا امتزاج یک پایهواژه با یک یا دو پیشوند و پسوند.
ب ـ ترکیب یا امتزاج دو یا چند پایه واژه. علاوه بر این دو راه، شیوة دیگری نیز وجود دارد که ترکیبی از دو روش ذکر شده است. واژهای که به این شکل پدید میآید، «مشتق ـ مرکّب» نامیده میشود. امروزه اساس اشتقاق بر ترکیب وند با ریشه (پایه واژه) است؛ برخلاف مطالعات کلاسیک که اشتقاق را بر مبنای ترکیب «وند» با پایهواژة فعلی (مصدری) میدانستند.
واژهسازی در زبان فارسی عمدةً مبنی بر ترکیب است، و اشتقاق (Derivation) از ارکان مهمّ واژهسازی به شمار میآید.1 شیوههای مختلف ساختِ واژة جدید را میتوان بر مبنای زیر عرضه کرد:
الف ـ ترکیب سازی (اعمّ از صرفی و گروهی)
ب ـ اشتقاق با «وندها» و «وند وارهها»
پ ـ دو رگه سازی (نوعی از ترکیب و اشتقاق)
ت ـ وامگیری از زبانهای بیگانه با تصرّف زبانی
ث ـ وامگیری از زبانهای خاموش همخانواده
ج ـ وامگیری از گویشها
چ ـ برساختن واژه بی توجّه به اصالت و ریشه و تبار عناصر
ح ـ امتزاجی از این راههای گوناگون (سمیعی گیلانی، پاییز 1379: 13).
خ ـ بازیابی واژگان کهن و متروک (شعبانی، 1385: 170ـ 161).
برای یک معنی و مفهوم واژههای مختلفی ایجاد کردن و یا برای یک واژه، مفاهیم و معانی متعدّد قرار دادن، یکی از راههای ترکیب سازی است. بدین منظور با استفاده از واژههای موجود و زندة زبان، ترکیبی جدید به زبان ارائه میشود که بار معنایی خاصّی را به دوش میکشد؛ برای نمونه، در متون کهن فارسی با استفاده از هستة اسمی «دندان» اصطلاحات و ترکیبهای کنایی متعدّد و مختلف زیادی ساخته شده است:
از دیده و دندان دادن: به میل و به طبع دادن، از دل و جان پرداختن و بی تعلّل عمل کردن؛ « ... بندهای نگوید که حساب صاحب دیوان مملکت نباید گرفت و مالی که بر او بازگردد، از دیده و دندان او را بباید داد» (بیهقی، 1371: 498؛ همان، 593/ شرح شمارة 31).
از دیده و دندان برکشیدن: به سختی و شدّت بازستاندن؛ «این مردک مالی بدزدیده و در دل کرده که ببرد و نداند که من پیش تا بمیرم از دیده و دندان وی برخواهم کشید» (بیهقی، 1371: 499 ؛ همان، 593/ شرح شمارة 22).
این مفهوم تازه ممکن است در زبان ـ در واژهها و ترکیبات دیگری ـ موجود باشد و یا امکان دارد که ترکیبِ جدید مفهوم نوظهوری را اراده کند که پیشتر در زبان تولید نشده است. ازجملة این نوع ساختها، ترکیبهای اصطلاحی هستند؛ ترکیبهایی که در ساختار واژگانیشان از یک یا دو حرف اضافه و دو تکواژ مستقل (دو پایه واژه) استفاده شده است. علاوه بر «اصطلاح» و«ترکیب اصطلاحی» این ساخت را میتوان «گروه حرفِ اضافهای» نیز نامید. برخی از این ترکیبهای اصطلاحی، مفهومی کنایی دارند. گاه اتّفاق میافتد که این معنی کنایی دوگانه و متضادّ است و بسته به بافت جمله یکی از آن دو مفهوم اراده میشود. ترکیب کنایی «از بنِ دندان»2 یکی از این نمونههاست که در شرح متون ادبی نظم و نثر کهن، تنها به یک مفهوم کنایی آن توجّه شده و همین موجب اشتباهاتی در فهم یا آموزش این قبیل متون شده است. غرض نگارنده، بیانِ معنیِ منفی و ثانویِ ترکیبِ مذکور است تا از این راه بنمایاند که ترکیب اصطلاحی مورد بحث، از اضداد زبان فارسی است.
بیان مسأله
تقریباً در همة فرهنگهای فارسی ترکیب کنایی «از بن دندان» به معنی ادای کاری همراه با طوع و میل، رضا و رغبت، و پذیرش امری توأم با اشتیاق و ذوق درونی و اعتقاد قلبی آمده است. سجّادی این اصطلاح را «ترکیب فارسی» و به معنی «از بن گوش» و «بالطّوع» دانسته و به نقل از لغتنامة دهخدا، قول صاحب برهان را درج کرده است: « کنایه از طوع و رضا و و رغبت و از ته دل و مکنون خاطر باشد» (سجّادی، 1374: 1/77).
وراوینی در داستان آهو و موش و عقاب از باب دوم مرزبان نامه، ملتمسِ آهوی در دام افتاده را از موش چنین بیان میکند: «... توقّع میکنم که این افتادة صدمة نوایب را دست گیری و عقدة این محنت از پای من به دندان برگشایی تا چون خلاصی باشد از بن دندان خدمت تو همه عمر لازم شمرم و طوق طاعت تو در گردن نهم و رقم رقیّت ابد بر ناصیة حال خود کشم ...» (وراوینی، 1370: 126). خطیب رهبر، آن را کنایه از طوع و رغبت و در مفهوم نظیر از بن گوش یا از ته دل دانسته، و محمّد روشن این ترکیب را صمیمانه معنی کرده است (رک. همان، 1367: 1/86 ).
باید اذعان کرد که خطیب رهبر از جمله کسانی است که این ترکیبِ کنایی را در تنها در وجه مثبت آن فهم کرده و در شرحی که بر تاریخ بیهقی نوشته ـ در هرجا که ترکیب فوق به کار رفته ـ آن را کنایه از رضا و رغبت دانسته است: «... دُر میش بَت نیز بترسید و بدانست که اگر به جانب وی قصدی باشد، در هفتهای برافتد. رسول فرستاد و زیادت طاعت و بندگی نمود و بر آن چه پذیرفته بود از خراج و هدایا زیادت کرد. و بوالحسن خلف و شیروان که ایشان را پایمرد کرده بود و سوی ایشان پیغامها داده، شفاعت کردند تا امیر عذر او بپذیرفت و قصد وی نکرد و فرمود تا رسول او را بخوبی بازگردانیدند؛ بر آن شرط که هر قلعت که از حدود غرجستان گرفته است، باز دهد. دُر میش بَت از بن دندان بلاحمر و لااجر قلعتها را به کوتوالان امیر سپرد و هر چه بپذیرفته بود، امیر هنوز در غور بود که به درگاه فرستاد...»3 (بیهقی، 1371: 171 ؛ همان، 311 / شرح شمارة 17 ؛ نیز رک. غنی و فیّاض، 1362: 119).
در قسمتی دیگر از تحریرات بیهقی چنین میخوانیم: «... و آن سپاهان وی را بسنده باشد، به خلیفتی ما. و سالار و کدخدایی که امروز فرستیم بر سر و دل وی باشد و ری و جبال ما را باشد و پسر کاکو از بن دندان سر به زیر میدارد»4 (همان، 413 و 513/ شرح شماره 11؛ نیز رک. همان، 264). چنانکه ملاحظه میشود، از این ترکیب معنای «میل و رضا و رغبت» یا «اشتیاق درونی و ذوق و تمایل قلبی» برنمیآید، بلکه به نظر میرسد که بیانگر اقدام به امری از سرِ تسلیم و نارضایتی و مبادرت به عملی از روی «اضطرار و ناچاری» یا «اکراه و اجبار» و امثال آن باشد. این احساس دوگانگی و تردید در صحّت رای برخی مصحّحان و شارحان متون کهن فارسی موجب شد تا به این متون مراجعه و شواهد و نمونههای بیشتری برای بررسی و رفع ابهام استخراج شود؛ زیرا گمان آن میرفت که ترکیب اصطلاحی مورد نظر از زمرة «اضداد» باشد.
ارائه و بررسی دادههای پژوهش در باب مفهوم دوگانة «از بن دندان»
پس از استقصای متون و تأمّل در کاربرد مفهومی این ترکیب اصطلاحی در دو معنای متفاوت، شواهد به دست آمده بر اساس هر کدام از این دو حوزة معنایی دستهبندی گردید. در نخستین رده، نمونههایی ذکر میشود که در وجه مثبت و معنای متداول و شناخته شدة آن؛ یعنی: طوع و رضا و رغبت و میل قلبی و ... به کار رفتهاند. در دستة دوم، دلالت معناییِ شواهد شعری مفیدِ معنیِ «تسلیم، اکراه، اجبار و ناگزیری»؛ یعنی وجه منفی و مفهوم کمتر شناختهشدهتر این ترکیب است.
3ـ1ـ از بن دندان در وجه معروف (از تَه دل، از روى میل، از صمیم قلب، از سرِ رضا و رغبت):
دندانة هر قصـری پنــدی دهـدت نـونـو |
|
پنـد ســر دنـدانـه بشــنو ز بـن دندان |
از بـن دنــدان بـه دنـــدان مــــزد تــو |
|
جـان دهــم جـای دگــر مهمــان مشــو |
عبدالرّسولی ترکیب مورد نظر را به معنی «اطاعت و رغبت تمام» آورده است (رک. عبدالرّسولی، 2537: 844 پاورقی).
دنـدانهـای تـاج بقـا شــرع مصطـفاسـت |
|
عقـل آفـرینـش از بن دندان کنـد ضمـان |
رسته دندان از در سلطان به دست خاصّگان |
|
از بن دنـدان طفیـل هفـت مـردان آمـده |
در نسخة مصحّح سجّادی با اختلاف در ضبط مصراع نخست، بیت چنین ضبط شده است:
رسته دندان نیـاز آنجا و پیر هشـت خلـد |
|
از بن دندان طفیــل هفـت مـردان آمـده |
هوا را از سر غیرت قفای خاک پاشان زن |
|
خرد را از بن دندان حریف آب دندان شو |
عبدالرّسولی این ترکیب را کنایه از «اطاعت و انقیاد» دانسته است (رک. همان، 2537: 458 پاورقی).
به نظر میرسد که ضبط این بیت به صورت جابهجایی دو واژة هوا و خرد در صدر دو مصراع (با توجّه به مضمون غالب در این ترکیببند، یعنی عشق) تناسب و پیوند معنایی بیشتری با ابیات بعدی داشته باشد:
خرد را از سر غیرت قفای خاک پاشـان زن |
|
هـوا را از بن دندان حریف آب دنـدان شـو |
ای دهـان غـافــل بـدی زیـن بـاد رو |
|
از بـن دنــدان در استغـفـــار شـــو |
هر دم از یاد لبش، جان لب خود میلیسد |
|
ور سقط میشـنود، از بن دنـدان کشــدش |
گر مرا خار زند آن گـل (بت) خنـدان، بکشـم |
|
ور لبـش جـور کنـد از بـن دنـدان بکشـم |
اگر امروز دلدارم درآید همچو دی خندان |
|
فلک اندر سجود آید نهـد سـر از بن دندان |
شکر تو من ز چه رو از بن دندان نکنـم |
|
کـز لـب تـو شکــرم در بـن دنـدان باشد |
گــر بــاد بر آن زلــف پریشــان زنـــدت |
|
مــه طـــال بقـــا از بـن دنـدان زنــدت |
ای ناصـح من ز خـود برآیـی وز نُصح |
|
گـر ز آنچـه دلـم چشـیده بـر جـان زندت |
پادشاهییافتهستی بر نبات و بر ستـور |
|
هـر چه گویی «آن کنیـد»، آن از بن دندان کنند |
محقّق در کتاب تحلیل اشعار ناصر خسرو این ترکیب کنایی را به معنیِ «از ته دل» نوشتهاند (محقّق، 1363:288).
کیست آن کو پیش تو سجده نبـرد؟ |
|
بنـــــده بـاری از بـن دنــــدان بـــرد |
صادقی باید که چون بوبکر در صدق و صواب |
|
زخـم مـار و بیـم دشمن از بـن دندان کشد |
خود چو پروین که مه و مهر همی سجدة عشق |
|
ســـر دنــدان تـو را از بن دنــدان آرنـد |
گـر نهنـگ حکــم حـق بر جان ما دنـدان زند |
|
مـا به پیش خدمـت او از بن دندان شـویـم |
لؤلؤ چو نام لعل گهربار او شنید |
|
لالای او شد از بن دندان، چنان که من |
بنده یاقوت تو را از بن دندان لؤلؤ |
|
در خط از سنبل مشکین سیاهت کافور |
آن امیری که امیران جهان بی اجبار |
|
از بن دندان فرمانبر و خدمتگارش |
سیّد حسن غزنوی در قصیده معروف خود به مطلع:
هـر نســیمی که به من بوی خراسان آرد |
|
چـون دم عیســی در کالبـــدم جـان آرد |
در این بیت کنایة مورد نظر را چنین به کار برده است:
خورشیــد زد علامـت دولـت بـه بـام تو |
|
تـا گشـت دولـت از بن دنـدان غلام تو |
|
از دل و جان هر که پنهـان نیســت در فرمان تو |
|
آشکــارا از بـن دنـدان تو را فرمانبر است |
|
بندة آن لب نوشین و خط فستقیم |
|
که برد سـجـدة شـکر از بن دنـدان شـکرش (نجیب جرفاذقانی، به نقل از: دهخدا، 1373: ذیل از بن دندان) |
|
بهر تعویذ تو نشگفت که پیل سرمست |
|
ناخن شیر ژیان از بن دندان آرد |
|
از بن دندان لبم بخت ببوسید از آنک |
|
دادم در مدح تو کام زبان آوری |
|
رخ او راست چمن چاکر از سر اخلاص |
|
لب او راست جهان بنده از بن دندان |
|
کعبة اقبال، درگاه تو آمد زین قبل |
|
روز و شب گردون طوافش از بن دندان کند |
|
لعل تو چون سر دندان کند از خنده سپید |
|
گوهرش حلقه به گوش از بن دندان باشد |
|
گر شبی بر لب شیرین تو فرمان بدهم |
|
جان شیرین به سرت کز بن دندان بدهم |
|
از بـن دنــدان ســـر دنـــدان گـرفـت |
|
داد به شکــــرانه کـــم آن گـرفــــت |
زنجانی، ترکیب «از بن دندان» را «از صمیم قلب » معنی کرده است (رک. زنجانی، 1384: 191 پاورقی).
بهـــر دعــا بـا یکــی زبــان و یکــی دل |
|
متّفـق آینـــد جملــــه از بـن دنــــدان |
|
بندگی چیست؟ به فرمان رفتن |
|
پیش امر از بن دندان ذفتن |
|
عقل سرکش چو بیند لب و دندان تو را |
|
پیش لعل لب تو از بن دندان آید |
|
عقل چون شرح لب تو بشنود |
|
پیش لعلت از بن دندان رود |
|
عقل لبش را مرید از بن دندان شده است |
|
نیست درینهیچشککان لبودندان خوشاست |
|
وز در بیغاره گردون خندة دندان نما |
|
از بن دندان به خصم آب دندان کرد باز |
|
ما بی توکّلیم وگرنه در این چمن |
|
رزق شکوفه از بن دندان برآمده |
|
نشنید یک تن از بن دندان حدیث من |
|
از فکر اگرچه پیکر من چون خلال شد |
|
گر نیالودی لب از شیر و لاطبع صفا |
|
کی توانستی ثناگوی از بن دندان شدن |
|
بر سر عدل ار قبول را نهی انگشت |
|
چرخ کند طاعت تو از بن دندان |
|
3ـ2ـ از بن دندان در مفهوم ثانوی و متقابل (از سر ناچاری، از روى اکراه و بیمیلی، از سر تسلیم، ناگزیر و ناخواسته):
ترکیب اصطلاحی «از بن دندان» گاهی نیز در معنی و مفهومی مخالف و در تضادّ با معنی اوّلیّه و متداول آن؛ یعنی ادای کار و پذیرش امری همراه با اکراه و اجبار، اضطرار و ناچاری و فرمانبری و انقیاد از سر درماندگی و بد دلی و جبر و کُره به کار رفته است. بطور کلّی میتوان « از بن دندان» را با توجّه به این کاربرد دوگانه و مفهوم متضاد، ترکیبی ذومعنیین، دووجهی و در عِداد أضداد به شمار آورد. برخی تنها به معنای مثبت و مشهورتر آن؛ یعنی میل و رضا و رغبت و ... توجّه کردهاند و عدّهای نیز مفهوم کمتر شناخته شدهتر آن، یعنی اجبار و اکراه و ناچاری و ... را پیش چشم داشتهاند؛ مثلاً مترجم تاریخ یمینی این اصطلاح را با توجّه به شیوة ترادف سازی مرسوم بین مورّخانی که به نثر مصنوع و متکلّف اقبال کردهاند، به صورت معطوف به کاربرده است: «... و او از سر اضطرار و بن دندان خدمت مستنصر را کمر بست...» (عتبی، 1382: 195). یا: «... و این حاکم عدل، امانت و استقصا به جای آورد و مالی بسیار از بنِ دندانِ این محتال مستحیل بیرون آورد به تهدید و تخویف» (همان، 475).
عوفی نیز در جوامعالحکایات در وصف وزیر، محمّدبن ابیسعد جنیدی، چنین آورده است:
چرخ که هر شب کند با همه دندان سفید |
|
خدمت درگـاه او از بـن دنــدان کنــــد |
مولوی هم در حکایت «بیدار کردن ابلیس، معاویه را که خیز وقت نماز است» ابتدا در بیتی چنین گفته است:
گفت بسیار آن بلیس از مکــر و غـدر |
|
میــر از او نشنیــد کرد استیز و صبر |
سپس از زبان ابلیس که ضمیر خود را برای معاویه بازگو میکند، چنین میگوید:
از بـن دنــــدان بگفتــش بهــــر آن |
|
کـردمــت بیـــدار میــدان ای فـــلان |
تـا رسـی انــدر جمـاعـت در نمــــاز |
|
از پــی پیغمبـــر دولــت فـــــراز |
زمانی در مجلّد هفتم شرح جامع مثنوی (فهرست راهنما) این ترکیب را یک بار و آن هم به صورت «بن دندان» ذکر کرده است (رک. زمانی، 1381- 1372: 7/164) و در جای دیگر «در بیان حال خودپرستان و ناشکران» و از زبان همان ها گفته:
هیــچ چاره نیســت از قـوت عیـال |
|
از بـــن دنــدان کنــم کســــب حـلال |
نفـس چـون بـا شیـخ بیند کـام تـو |
|
از بـــن دنـــدان شــــود او رام تـــو |
زمانی مصراع دوم این بیت را این گونه ضبط کرده: «او بنِ دندان شود، او رام تو» که بی تردید نتیجة اشتباه چاپی است؛ امّا در جای دیگر و در شرح بیت بالا، ترکیب از بن دندان را «از صمیم دل» معنا کرده است (همان: 2/ 672 پاورقی).
برخی از سرایندگان شعر فارسی؛ از جمله خاقانی، هم با مفهومِ منفی این ترکیب آشنا بوده و آن را در اشعار خود آورده است:
از بن دندان خواهم که جگر هم بخورم |
|
چه کنم چون سـر دنـدان به جگـر مینرسد |
میبدی نیز در کشف الاسرار، این اصطلاح را چند بار به کار گرفته است؛ ازجمله: «... ایشان را گفت: نهام من خداوند شما؟ همه پاسخ دادند: بَلیٰ، أنْتَ رَبُّنَا؛ تویی خداوند ما. همه اقرار دادند؛ امّا قومی به طوع از میان جان و قومی بر تقیّه از بن دندان. مؤمنان را تقریر بود و بیگانگان را تهدید» (میبدی، 1371: 3/786 ). یا: « ... وَ لَهُ أسلَمَ؛ و خدای را گردن نهاد. مَن فی السَّمواتِ وَ ألأرضِ؛ هر که در آسمان ها و زمین کس است. طَوعاً وَ کَرهاً؛ بعضی از میان جان و بعضی از بن دندان» (همان، 2/177) و یا: «ربّ العالمین با فرزندان آدم گفت: اَلَستُ بِرَبِّکُم؟ قَالُوا: بَلیٰ، بعضی بَلیٰ به طوع گفتند از میان جان و قومی به کَره گفتند از بُنِ دندان» (همان، 2/183). همانگونه که ملاحظه میشود، ترکیب «از بن دندان» تحقیقاً، به معنى «از روى ناچارى، به اضطرار و به ناکام» به کار رفته است.
از بـن دنــــدان بکشــــم جــور تـو |
|
بــو کــه تـو را بـر سـر دنـدان شـــوم |
بـی لـب و دنــدان شیـریـن تـو صبــر |
|
از بـن ســـی و دو دنـــدان مـیکنـــم |
گـویـی مشتـــاب تـا کـه وقــت آیـد |
|
گــر خـواهـی و گــر نـه از بـن دنــدان |
چو از خوان وصال او ندارم جز جگر قوتی |
|
بخـایم از بـن دندان جگر ناچار چتوان کرد؟ |
گر به دنـدان ز جهان خیــره درآویــزم |
|
نـهلنــــدم، بِبَــرنـد از بـُـنِ دنـدانـم |
مینوی و محقّق ضبط دیگری از ترکیب مورد نظر در مصراع دوم به دست دادهاند که موجب خوانشی دیگر از آن شده است که معنی و مفهوم پارة دوم بیت را بکلّی دگرگون میسازد: «نهلندم، بِبُرَند از بُنْ دندانم» (ناصرخسرو، 1368: 196).
هرچه کان را به دل خوش ندهی از پـی مُـزد |
|
آن بـه کـار بـزه، جز کـز بن دنـدان نـدهی |
همان که با او پیکار جسـت و دندان زد |
|
کنـون بـه طـاعت او آمـد از بـن دنــدان |
رفیقا از بن دندان بکن دندان این زندان |
|
که سخت افتادهای ز اوّل حریف آب دندانش |
بیازمایــش، ورش آزمـــون کنـی بینـی |
|
هلاک خویـش همـان ساعـت از بـندنـدان |
شـاهـان جهان را چو همیدرنگرم |
|
بنـدگـی بـایـد کـرد از بـن دنـدان ایــدر |
و گر چون بندگان آیند خـدمت را میـان بسـته |
|
گرامی دارشان کان آمدن هسـت از بن دندان |
از بـن دنــدان بکنـد هـر کـه هســت |
|
آنـچـه بــدان انـــدر مـا را رضـاســت |
کدام شاه که یک روز با تو دندان سـود |
|
که بندة تو نگشــت آخـر از بن دنـدان |
فتـح بـه دنـدان دیتــش جـان کنـــان |
|
از بـن دنــدان شـــده دنــدان کنــــان |
از دل و جان هر که سر بر خطّ شاهنشــه نهـد |
|
یا نه، انـدر طـاعـت او از بن دنــدان بـود |
مصراع دوم این بیت ضبط دیگری نیز دارد: «ماند اندر طاعت او از بن دندان بود»؛ ظاهراً تصحیفی در دو واژة آغازین «یا نه» روی داده و درست نیست (رک. دهخدا،1374: ذیل از بن دندان؛ و چترایی،1380: 24 پاورقی).
خدمت او از میان جان کنـد هر بنـدهای |
|
وآن که باشد دشمنش هم از بن دنـدان کنـد |
از دل و جان هـر که با تو دل نـدارد چـون الـف |
|
از بن دندان به خدمت پشـت چون لام آورد |
روم و چین و مکّــه را کـردی به یـک تدبـیر رام |
|
عهـد بستــی از پی دین با امیرالمـؤمنین |
از بن دنـدان پذیرفتنـد هـر ســالی خـراج |
|
قیصــر روم و امیــر مکّه و فغفــور چیـن |
از بن دندان هزیمت کرد و از بیم تو شد |
|
چـون بـن دنــدان افعـی مـوی بـر انــدام او |
هر که دین دارد، رهـی باشـد تو را از جـان و دل |
|
ور ز جـان و دل نبـاشـد از بـن دنــدان بود |
هرکِت به زبان مدح نگفت از بن دندان |
|
آب دهنش خـون شـد و جانش به لب آمـد |
ناکام بین که از بن دندان همـیکشــم |
|
هربــد که بـا من آن رخ نیکـوش میکنـد |
به عون و عصمت حق دولتت چنان بادا |
|
که چـرخ از بن دنــدان شــود مسخّــر او |
نتیجه
همواره باید در نظر داشت که مفهوم واژهها، اصطلاحات و ترکیبهای فراموش شدة فارسی که امروزه از حوزة کاربرد زبان عادی و معیار و حتّی زبان ادبی خارج شدهاند، تنها از طریق مراجعه به لغت نامهها و فرهنگهای خاص قابل دریافت هستند. اساس کار این فرهنگها برای تبیین و توضیح معنی (معانی) این واژهها و ترکیبهای از یاد رفتة قاموسی، استناد به کاربرد این گونه کلمات و اصطلاحات در متون نثر و نظم کهن فارسی و استشهاد به نمونههای منثور و منظوم این قبیل آثار ادبی است. بدیهی است که هر پژوهشگر صاحبنظر برای دریافت همة مفاهیم وضع شده برای ترکیبهای دو یا چند معناییای همانند اصطلاح «از بن دندان»، شواهد مختلفی از متون ادبی در ادوار گوناگون (اعمّ از متقدّم، میانه و متأخّر) استخراج و در آنها تدبّر کند. چنان که در پژوهش به عمل آمده، نمونهها و شاهد مثالها به ما مینمایاند که از بن دندان ـ در معنای اصطلاحی و کنایی آن ـ ترکیبی دوسویه است با دو مفهوم نقیضی و متضاد؛ از یک سو در وجه مثبت آن به معنی پذیرش امر یا مبادرت به کاری است، از روی طوع و رضای قلبی و ایمان و اعتقاد راسخ؛ یعنی سرسپردگی و طاعت محض است، از سر وجوب و فرض فرمانبری مثل، اطاعت و انقیاد بنده از امر حق تعالی، یا نفاذ امر سلطان از جانب زیردستان، و نرم گردنی و سفته گوشی غلام در برابر صاحب و گاه نیز طواعیت و فرمانبرداری از سر دل سپردگی و دل دادگی و دل نهادگی عاشق شوریده است، ناز و طنّازی و دلبری معشوق را و امّا از دیگر سو مفهوم ثانوی این ترکیب، بیانگر اضطرار و کراهت در مبادرت ورزیدن به کار یا شغلی است که فاعل آن از سر اجبار و اکراه یا درماندگی و تسلیم، پذیرهاش میشود. به عنوان مثال یکی دیگر از این نمونههای نقیضی و متضاد، ترکیب کنایی «از بن گوش»است که هم به معنی قبول و پذیرش چیزی از روی اختیار و علاقه و هم به مفهومِ تن در دادن به امری از سرِ اکراه و اجبار، در متون ادبی و کهن فارسی به کار رفته است. نکتة درخور توجّه دیگری که از ملاحظة مثالها و نمونههای ارائه شده به دست میآید، این است که از دیدگاه دستوری و نقشی، ترکیب اصطلاحی «از بن دندان» ـ در هر دو مفهوم آن ـ گروه حرف اضافهای، قیدواره یا متمّمِ قیدیای است که کاربرد قیدی داشته است.
پینوشتها
1ـ تا به حال مطالعات فراوانی در بارة واژهسازی؛ بویژه از طریق اشتقاق صورت گرفته است. در غرب، کسانی چون میتوس (1991)، اسپنسر (1997)، کاتامبا (1993) و آرونوف (1994) در زمینة اشتقاق، تحقیقاتی انجام دادهاند (فرخنده، 1380: 121ـ 105). برخی اشتقاق را نیز مقولهای از «ترکیب سازی» شمردهاند و واژة مشتق را از زیرمجموعههای واژة مرکب به حساب آوردهاند (خوئینی 1385: 43ـ 31). عدّهای نیز ساخت ترکیبی (مشتق، مرکّب و مشتقِّ ـ مرکّب) را جزئی از ساخت اشتقاقی به شمار آوردهاند (کلباسی، 1371: 35).
2ـ اصطلاح «شکر خوردن» نیز ترکیبی کنایی است که در کاربرد کهن و معنای قریب آن، به مفهوم واقعیِ «خوردن و تناول از شکر» یا «بیان سخنان شیرین و سرودن و خواندن اشعار دلکش» به کار رفته است؛ امّا در متون معاصر و فارسی امروزی در معنای کناییِ غلط کردن، اشتباه کردن، بیجا کردن و به تعبیر عامیانهاش «حرف مفت زدن و حرف بیخود زدن» فهم میشود. بنابر این، ترکیب «شکر خوردن» حائز دو معنی متفاوت و مخالف هم است و از مقولة اضداد به شمار میآید؛ همانگونه که مولوی آن را در مفهوم نخست (شیرین سخنی یا الفاظ شیرین فارسی بر زبان راندن) به کار برده است:
مسلمانان مسلمانان، به کوی او سپاریدم |
|
بر آن خاکم بخسبانید که زان خاک است بینایی |
|
|
مسلمانان مسلمانان، زبان پارسـی گویم |
|
که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی |
|
|
اخلّایی اخلّایی، که هر روزی یکی شوری |
|
بـه کـوی لولیان افتـد از آن لـولـی سرنایی |
||
اخلّـایی اخلّـایی، زبان پارسـی مـیگـو |
|
که نبود شرط در حلقه، شکر خوردن به تنهایی |
||
و خواجة شیراز در تعریف از اشعار خود ترکیب «شکر شکنی» را رندانه به کار گرفته و چنین گفته است:
شکّـــرشکـــن شوند همه طوطیان هند |
|
زیـن قنـد پارسـی کـه بـه بنگـاله می رود |
3ـ این واقعة تاریخی که ابوالفضل بیهقی آن را این چنین به تصویرکشیده مربوط است به حملة امیر مسعود به غور (411 هـ. ق.) و محاصره و فتح آن ناحیه و پس از آن، حرکت او و سپاهش به سوی «جُروس»، مقامگاه «دُر میش بَت». نقطة قوّت و تأکید این گزارش تاریخی، بیان هیبت و احتشام امیر مسعود و ترس دشمنان دور و نزدیک و خُرد و کلان از صلابت مسعود و سپاه اوست که در نهایت به انقیاد و تسلیم «دُر میش بَت»، استرداد قلاع تصرّف شدة ناحیة غور به امیر غزنه و خراجگزاری او میگردد. رواقی، ضمن نقد و بررسی چاپ نخست تصحیح تاریخ بیهقی به کوشش خلیل خطیب رهبر (دورة سه جلدی) در مقالة «نگاهی کوتاه به تاریخ بیهقی» از جمله ایراداتی که بر روش مصحّح در شرح لغات و ترکیبات مشکل تاریخ بیهقی وارد کردهاند، نگاه محدود و یکبُعدی ایشان به این دسته از واژههاست. دکتر رواقی با توجّه به شرحی که خطیب رهبر از عبارت فوق به دست داده است، مینویسند: «از گفتة بیهقی بر میآید که دُر میش بَت از ترس امیر مسعود، قلعهها را به دژبانان امیر میسپارد؛ از این روی بهتر است که از بن دندان را در اینجا برابر کَرهاً بدانیم؛ یعنی بناچار و نه از روی میل و به این معنی باز هم در تاریخ بیهقی آمده است...» (رواقی، 1369: 45). ایشان چند نمونة دیگر از کاربردهای «از بن دندان» را در آثار منثور (2 نمونه از کشف الاسرار میبدی، 1 نمونه از تاریخ الوزراء، 1 نمونه از ترجمة تاریخ یمینی) منظوم (2 نمونه از دیوان امیر معزّی، 1 نمونه از دیوان ناصر خسرو) برای تأکید بر همین معنی مثال آوردهاند (رواقی، 1369: 45ـ44). یاحقّی نیز در تصحیح جدید و عالمانهای از تاریخ بیهقی در دو مجلّد (ج1 متن کتاب و ج2 شامل تعلیقات، توضیحات و فهرستهای سودمند) ضمن اشاره به نظر ادیب (حاشیة 114) که ترکیب مورد بحث ما را «کنایه از اطاعت و انقیاد» دانستهاند، به دیدگاه متفاوت دکتر رواقی اشاره کرده و بر آن صحّه نهادهاند (بیهقی، 1388: 2/905ـ904).
4ـ این موضوع مربوط به آن بخش از تاریخ بیهقی است که خواجه احمد حسن میمندی، پسر کاکو را برای انتصاب به سالاری ری و جبال، پیشنهاد میکند. امیر مسعود به خاطر غرور و جاه طلبی پسر کاکو، همان سالاری سپاهان راـ که در اختیار اوست ـ برای او کافی میداند و توصیه میکند که شخص مقتدر و باکفایت دیگری برای سالاری ری و جبال نامزد گردد تا بتواند ناظر و محاسب اعمال پسر کاکو در امارت بر سپاهان نیز باشد.
5ـ با عنایت به بیت بعدی (بیت دوم) این قصیده:
«چو با تو نیست ایشان را توان داوری کردن |
|
چه چاره است از تواضع کردن و پذرفتن پیمان» |
روشن است که آمدن دشمنان، مانند بندگان، برای خدمت کردن [به] پادشاه، از این روی است که چارهای ندارند و ناگزیرند که تواضع کنند و پیمان پادشاه را بپذیرند. در بیتهای قبل از این دو بیت:
« ... خداوندا، جهاندارا! ز خانان دوستـی نایـد |
|
که بیرسمند و بی قولند و بد عهدند و بد پیـمان |
زبانشان نیست با دلشـان یکی در دوستی کردن |
|
تو خود به دانی از هرکـس رسوم و عادت ایشان |
گـر از بیـم تو با تو دوستی جویند و نزدیکـی |
|
بدان کان چیست ایشان را مخالف دان و دشمن خوان» |
نیز همین قرائن موجود است (نیز رک. چترایی، 1380 : 25).