نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
2 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
In Persian poetry, the ode of candlesconundrum by Manouchehri (d 431 AH) with opening lines “Oh you’ve gotten on your crown, our body is alive by your life and your life by the body (Manouchehri, 1991: 79) is well-known among literature scholars and followers. The ode has been composed in the praise of Unsuri Balkhi (d. 431 AH) who was regarded for Mahmoud Ghaznavi as Malek o-Sho'arā Bahār. The ode is begun by the candle conundrum and its description, and ended by pen name couplet through the reproach and complaint against Manouchehri’s green-eyeds. And then Manouchehri continues by expressing his scholarship and expertise in Arabic literature. It may be thought that the candle conundrum and its theme is of Manouchehri’s initiatives, while Manouchehri serves as a linking transferring some of themes in candle conundrum from Arabic literature to Persian one. He possessed a wide range of information on Arabic literature, literary themes and Arab poets. After him, there are 9 candle conundrums from the beginning of 4th century AH, until the end of 7th century in Persian literature. Some poets imitated and followed Manouchehri including Osman Mokhtari (512-548 AH). Mu'izzi (d. 520 AH). Abdul al-Rahim Sarakhsi also known as Ayazi (d. 6th century AH). Rafei Neyshabouri (d. 6th century AH). Zulfikar Shervani (d. 669 AH). Nizam Al-Din Qamar Isfahani (d. 7th century AH). Athir al-Din Akhsiketi (d. 609 AH). Seif Esfarangi (6th & 7th century AH) and Farid Ahval Isfahani (7th century AH). They followed him in topic, rhyme and rhythm, form and theme.
1) Following in Topics:
Conundrums in Persian literature are of description categories. Description is considered as one of poetic motives. And its importance and application in prose is much more than other poetic motives. Conundrums are composed in two manners:First: the poet clearly points out the composed conundrum. Second: the poet doesn’t points out explicitly the conundrum, and most of conundrums are fallen in this category such as this candle conundrum by Manouchehri. Poets such as Osman Mokhtari, Mu'izzi and Abdul al-Rahim Sarakhsi has begun their odes by interjection like Manouchehri.
2) Following in rhyme and rhythm:
Rhythm of Manuchehri’s candle conundrum is Faelaton Faelaton Faelaton Faelat (Ramn Mossamman Mahzoof). The same is of the most important cue to attract poets’ attention to each other's poetry. Of 9 poets following Manouchehri, 5 poets have imitated Manouchehri in rhyme and rhythm and even in Zohaf. These poets are Osman Mokhtari, Abdul al-Rahim Sarakhsi, Zulfikar Shervani, Rafei Neyshabouri, and Athir al-Din Akhsiketi. It is noticeable that after Manouchehri, none of conundrums has been in Radif following him. In terms of rhyme, Manuchehri has chosen the rhyme character “ن”. In this respect, Seif Esfarangi, Rafei Neyshabouri, Farid Ahval Isfahani, and Abdul al-Rahim Sarakhsi have followed exactly Manuchehri.
3) Following in form:
All of above poets, except Qamar Isfahani, followed Manouchehri in terms of the form. Qamar Isfahani has described the candle in the form of Gheteh. Of other Manouchehri’s characteristics followed by poets is the number of couplets in conundrum. Manouchehri has dedicated 17 couplets to conundrum, Mu'izzi (15 couplets), Seif Esfarangi (16 couplets), Farid Ahval Isfahani (16 couplets), and Osman Mokhtari (17 couplets) have composed the most couplets in conundrum following Manouchehri.
4) Following in themes:
Manouchehri has derived some of his themes for ode of candle conundrum from Arabic literature. Following him, other poets have applied such themes in their poets. In fact, at the beginning of this stream is seen the composition of candle conundrum whose first symptoms can be seen in Arab poetry. Following Manouchehri, the poets have used in their poems the themes as follows: Shortening the wick of the candle, candles’ yellow face, candles’ laughing and crying, candles’ soul and body, Love and Lovers.
1- مقدمه
در شعرِ فارسی قصیدة لُغَز شمع منوچهری (م431 ق) با مطلعِ «ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن / جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن» (منوچهری، 1370: 79) که در مدح عنصری بلخی (م431 ق)، ملکالشّعرای دربار محمود غزنوی، سروده شده است، در بین ادبدوستان و محققّان شهرت بسیار دارد. این قصیده با توصیف شمع، آغاز و با گله و شکایت از حاسدان منوچهری به بیت تخلّص میرسد و در ادامه وی به بیان تبحّر خود، در ادب عرب میپردازد.
در ابتدا به نظر میرسد که سرودن لُغَز شمع و مضامینی که در آن به کار رفته است، از ابتکارات منوچهری است، در حالی که این شعر منوچهری سبب شده است، برخی از مضمونهای لغز شمع از ادب عرب به ادب فارسی انتقال بیاید. منوچهری اطّلاعات وسیعی از شعر و ادبیات عرب داشته است. «منوچهری از شاعرانی است که شعر خود را علاوه بر اینکه وسیلة بیان عواطف و افکار خود قرار داده، آن را میدانی برای خودنمایی و اظهار فضل و هنر خویش نیز ساخته است، شاید این بدان جهت بوده که وی شاعری جوان بوده که در بین عدّهای از شعرای با سن و سال میزیسته و برای ابراز شخصیت خود به اظهار معلومات خویش نیاز داشته است. چون دانستن زبان عربی و اصطلاحات علوم عصر که غالب آنها نیز به زبان عربی بوده، بزرگترین هنر و فضیلت به شمار میرفت؛ از این رو، در اشعار خود از این گونه معلومات خود زیاد مایه میگیرد. منوچهری در اشعار خود از شعرای عرب بسیار تقلید نموده و در این امر راه مبالغه را پیموده است» (الکک، 1986:15).
1-1- پیشینۀ پژوهش
این پژوهش دارای پیشینهای مستقل با این عنوان نیست. در کتب بلاغی، زیرِ عنوان «چیستان و لغز»، لغز شمع منوچهری به عنوان یک نمونه مثال زده میشود.
1-2- بحث و بررسی
در ادب فارسی از آغاز قرن چهارم تا پایان قرن هفتم 9 لغز شمع وجود دارد. شعرایی چون عثمان مختاری (512 – 548 ق)، معزّی (م520 ق)، عبدالرّحیم سرخسی، معروف به عیاضی (م قرن6ق)، رافعی نیشابوری (م قرن 6ق)، ذوالفقار شروانی (م669ق)، نظامالدّین قمر اصفهانی (م قرن7ق)، اثیرالدّین آخسیکتی (م 609ق)، سیف اسفرنگی (قرن 6 و 7ق) و فرید احول اصفهانی (قرن 7 ق) به استقبال لُغَز شمع منوچهری رفتهاند.
1-3- موضوع
«الغاز» ادب فارسی از گونة «وصف»ها هستند. «وصف» یکی از اغراض شعری به شمار میآید که اهمیت و کاربرد آن در ادبیات منظوم، بسیار بیشتر از دیگر اغراض شعری است. ابن رشیق در اهمیت وصف میگوید: «شعر به جز اندکی از آن، به وصف بر میگردد. وصف را نمیتوان محدود کرد و یا برشمرد. وصف مناسب تشبیه و مشتمل بر آن است؛ امّا تشبیه نیست» (ابنرشیق قیروانی، 1374ق: 294). پس وی در تعریف بهترین نوع وصف میگوید: «بهترین نوع وصف آن است که شیء طوری توصیف شود که گویی در مقابل شنونده مجسّم شده است» (همان).
سرایش الغاز به دو صورت اصلی انجام میشود: صورت اول: شاعر به طور آشکار به اینکه «لغز» سروده است، اشاره میکند؛ مانند این شعر از انوری که در موضوع طلب خربزه سروده است و در بیت دوم این قطعه میگوید:
لغزی گفتهام که تشبیهش |
|
هست ز احوال بدسگال تو چست |
این الغاز گاهی با حروف ندا و گاهی بدون آن، شروع میشوند. در این نوع اخیر، شاعر به طور آشکار به سرایش لغز اشاره نمیکند. مانند همین لغز شمع منوچهری. شعرای پس از منوچهری، چون عثمان مختاری، معزّی و عبدالرّحیم سرخسی، دقیقاً همانند منوچهری، از شیوة کاربرد حرف ندا در آغاز استفاده کردهاند. شاعران پیرو منوچهری همانند خود او هیچکدام در شعرشان بصراحت به سرودن لغز اشاره نکرده اند.
2- وزن و قافیه
وزن لغز شمع منوچهری فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات (رمل مثمن محذوف) است. وجود وزن و قافیه یکسان از مهمترین نشانههای توجه شاعران به شعر یکدیگر بوده است. از بین 9 شاعر مقلّد منوچهری 5 شاعر چون عثمان مختاری، عبدالرّحیم سرخسی (عیاضی)، ذوالفقار شروانی، رافعی نیشابوری و اثیرالدین آخسیکتی در وزن از منوچهری تقلید کردهاند و نکتة جالب توجه آنکه هیچیک از لغزهای پس از منوچهری، به تبعیت از وی، ردیف ندارند. از حیث قافیه منوچهری حرف قافیه « ـَ ن» را انتخاب کرده است. از این جهت نیز سیف اسفرنگی، رافعی نیشابوری، فرید احول اصفهانی و عبدالرّحیم سرخسی (عیاضی) دقیقاً از منوچهری پیروی کردهاند (ر.ک: جدول).
3- قالب
منوچهری در قالب قصیده، این لغز را سروده است. قالب قصیده اگرچه در ابتدای ادب فارسی برای سرایش چیستان و لغز چندان مورد توجه نبوده است. از این عصر ادبیات و بخصوص شعر به خدمت دربار درمیآید و به نوعی ابزار تبلیغی شاهان محسوب میشود. شعرا نیز به سبب راهیابی به دربار و پشت سرگذاشتن آزمونهای سخت و دشوار برای پیوستن به شعرای درباری، تکلّف و هنرنمایی را وارد شعر کردند. همین نشان دادن توانایی خود و به کار گرفتن مضامین در یک موضوع خاص و توصیف اشیا، مسیر را برای سرایش چیستان و لغز در قالب قصیده هموار کرد. از انتهای قرن پنجم تا نیمة اوّل قرن هفتم این وضعیت در ادبیات فارسی دیده میشود. بهجز قمر اصفهانی، تمام شعرای نامبرده، از این نظر تابع منوچهری بودهاند. قمر اصفهانی در قالب قطعه شمع را وصف کرده است. از دیگر تتبّعات شعرا از منوچهری رعایت تعداد ابیات لغز یا چیستان است. منوچهری 17 بیت از قصیدة خود را به لغز اختصاص داد. معزّی (15 بیت)، سیف اسفرنگی (16 بیت)، فرید احول اصفهانی (16 بیت) و عثمان مختاری (17بیت) بیشترین تناسب تعداد ابیات سرودهشده برای لغز را با منوچهری دارند. جدول زیر موارد ذکرشده را نشان میدهد:
جدول 1- تعداد تتبعات شعرا از منوچهری
ردیف |
نام شاعر (تاریخ فوت) |
مطلع (مصراع اوّل)
|
تعداد ابیات کل |
تعداد ابیات لغز |
بحر |
منبع |
1 |
منوچهری (431ق) |
ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن |
75 |
17 |
رمل |
دیوان: 79-84 |
2 |
عثمان مختاری (512 – 548 ق) |
ای نگار کهرباپیکر، بت یاقوتسار |
70 |
17 |
رمل |
دیوان: 105 - 114 |
3 |
معزّی (520 ق) |
ایا تن تو همه ساله پیش روح فدی |
50 |
15 |
مجتث |
دیوان: 726 - 728 |
4 |
عبدالرحیم سرخسی (؟) |
ای به تن برگشته ناایمن ز جان خویشتن |
13 |
11 |
رمل |
عرفات العاشقین: 2725 - 2726 |
5 |
رافعی نیشابوری (قرن 6 ق)
|
چیست آن شخص چو زرینسرو چون سیمینبدن |
19 |
11 |
رمل |
مجمع الفصحا: 1263 - 1264 |
6 |
ذوالفقار شروانی (669 ق) |
چیست شب کوکبه آن کوکب سیاره نثار |
49 |
20 |
رمل |
دیوان: 87 - 89 |
7 |
قمر اصفهانی (قرن 7 ق) |
زنگیی چیست زرد رخساره |
7 |
7 |
خفیف |
دیوان:180 - 181 |
8 |
اثیر آخسیکتی (609 ق) |
چیست آن معشوقه کاو نه ز خاص است و نه عام |
7 |
7 |
رمل |
دیوان: 435 - 436 |
9 |
سیف اسفرنگی (قرن 6 و 7 ق) |
آن چیست که میکند هم از تن |
16 |
16 |
هزج |
دیوان: 365 |
10 |
فرید احول (قرن 7 ق) |
در مجلس دوشینه شب تا روز شد بد یار من |
39 |
16 |
رجز |
دیوان: 154 - 157 |
4- مضامین
منوچهری برخی از مضامین قصیدة لغز شمع را از ادب عرب اقتباس کرده است و به تبع وی شاعران دیگر، این مضمونها را در شعر خود به کار گرفتهاند. وی در واقع در سرآغاز جریان سرایش لغز شمع قرار دارد که نخستین نشانههای آن در شعر عرب به چشم میخورد. در ادامه به بررسی این مضامین در این اشعار میپردازیم.
4-1- کوتاه کردن فتیله شمع
در بیت زیر، عبارت «گردن زدن» همان کوتاه کردن فتیلة شمع است.
چون بمیری آتش اندرتو رسد زنده شوی |
|
چون شوی بیمار، بهتر گردی از گردن زدن |
این مضمون از مضامین شعرای عرب است.
السًریّ الرفّاء1 (م 972م) مضمون کوتاه کردن فتیلة شمع را این گونه بیان کرده است:
«نجزّ لإِصلاحها راسها |
|
فإِفسادها عند اصلاحها»
|
[برای اصلاح آن سرش را بریدند. پس نابودی آن در اصلاح (سرش) است]
همین مضمون در شعر مهیار الدیلمی2 (م 1036م) نیز به چشم میخورد.
«تزداد نورا اذا أَبصارها انتقصت |
|
قضَّا، وتَنبت إِمَّا جُزَّتِ اللِّمَمُ» |
[هنگامی که چشمش ناقص شود، نورش زیاد میشود]
عثمان مختاری در بیت زیر، قیچی را «مشّاطهای بلعجب»، «جادو خادمی» و «طرفه مرغ» توصیف کرده است. (منقارِ قیچی همان لبههای بُرندة آن است).
بلعجب مشّاطهای داری و جادوخادمی |
|
طرفهمرغی کو گذارد با تو از منقار، کار |
ذوالفقار شروانی نیز مانند عثمان مختاری قیچی را با صفت «مرغ» یاد میکند که لبههای برندة آن منقار اوست.
مرغکی بی پر پرواز کند بر سر او |
|
واوش هر لحظه زبانی نهد اندر منقار |
قمر اصفهانی از تعبیر منوچهری استفاده کرده است. عبارت «گردن از سر برگرفتن» همان کوتاه کردن فتیله است.
به نوازش همی شود خاموش |
|
تا سرش برنگیری از گردن |
سیف اسفرنگی از زاویهای دیگر به این مضمون نگاه میکند. سیف شعلة آتشین شمع را دندان آن میداند. این دندان مسلماً کُند میشود و نیاز به تیزکردن پیدا میکند. تیزکردن سر شمع ذهن را به کوتاه کردن فتیله میکشاند.
دندانش ز آتش است و گه گاه |
|
محتاج شود به تیز کردن |
رافعی نیشابوری از تشبیه برای توصیف شعله سود برده است. در مصراع دوم بیان میکند که هرچه زبان شمع (فتیله) را بهتر ببرند، بهتر سخن میگوید.
آخته چون خنجر زرّین زبانی وآن زبان |
|
هرچه به برند پنداری که بِه گوید سخن |
4-2-زردرویی شمع
منوچهری از گیاه شنبلید به جهت داشتن رنگ زرد، برای بیان زردی و طراوت شمع استفاده میکند، امّا رنگِ خود را مانند شنبلید، زرد و به تبع آن نشانة پژمردگی، لاغری و بیماری می داند.
روی تو چون شنبلید نوشکفته بامداد |
|
وآن من چون شنبلید پژمریده در چمن |
این مضمون نیز از ادب عرب به لغزهای شمع فارسی راه یافته است. مهیار دیلمی این مضمون را چنین بیان میکند:
«هیفاء ! دِقَّتها فیها و صفرتها |
|
من صحّه و هما فی غیرها سَقَمُ» |
[هیفاء! در آن (شمع) و زردی رنگش، هنگام سلامتیش و در غیر آن (شمع) و بیماریش دقّت کن].
همین مضمون در شعرابوالفتوح کشاجم3 (م 350هـ. ق) آمده است.
و صُفر من بناتِ النَّحل تُکسَی |
|
بواطِنُها و أَظهُرُها عَواری |
[زردرنگی از دختران زنبور که از درون لباس دارد؛ ولی از بیرون برهنه است]
عثمان مختاری هم شمع زرد را به گل زرد تازه تشبیه کرده است.
ای گل زردی که چون نیلوفر اندر آبگیر |
|
رویی و با چشمة خورشید باشی سازگار |
عیاضی نیز زردی شمع را به زعفران تشبیه کرده است.
هم به بالا چون قضیبی، هم به صورت چون قلم |
|
هم به رخ چون زعفران، هم به عارض چون سمن |
معزّی از تشبیه ماهی استفاده میکند. بدنه زرد شمع را با لفظ «زر» ذکر میکند. شمع مانند ماهیی با بدنه ای طلایی است.
چو ماهی عجبی در میان سیمین حوض |
|
به زرّ ناب همی پیکر تو کرده طلی |
سیف اسفرنگی نیز از لفظ ـ«پیراهن زرنگار» استفاده میکند. زر دقیقاً زردی شمع را برای مخاطب تداعی میکند. معزّی نیز برای توصیف زردی بدنة شمع از «زر» سود جسته است.
از آتش وجد میدراند |
|
پیراهن زرنگار بر تن |
رافعی نیشابوری نیز از ترکیب «سرو زرین» برای بیان زردی بدنه یاد میکند.
چیست آن شخصی چو زرینسرو چون سیمینچمن |
|
خویشتن سوزان و گریان و گدازان همچو من |
4-3- خنده و گریه شمع
شعرا از آب شدن موم شمع در اثر حرارت با تعبیر شاعرانة «گریه» و از روشنایی فتیله و شعله شمع با تعبیر «خنده» یاد میکنند. این دو تعبیرِ متناقضنما را در بیت ایجاد میکند. منوچهری میگوید:
تا همی خندی همی گریی واین بس نادرست |
|
هم تو معشوقی و هم عاشق هم بتی و هم شمن
|
منوچهری علاوه بر ایجاد این تصویر پارادوکسی از عناصر غنایی مانند معشوق و عاشق همچنین بت و شمن نیز بهره برده است. این مضمون نیز در شعر مهیار دیلمی بدین صورت بیان شده است:
«من کل خافقه الأَحشاء ساکنه |
|
تضاحک اللیل و الأَجفان تنسجم» |
[کسی که میلرزد و درونش ساکن است، شبها میخندد درحالی که پلکهایش سازگارهستند]
فرید احول نیز همان مضمون را با همان تعابیر به کار برده است:
با جامه، عریان آمده، بر آب، بریان آمده |
|
با خنده، گریان آمده، شب تا سحر برخویشتن |
عیاضی علاوه بر تصویر متناقضنما در بیت اوّل از تشبیه نیز استفاده کرده است.
چون سحابی گشته گریان، چون درخشی خندهناک |
|
بی طرب خندان شدستی، باز گریان بیحزن |
ذوالفقار شروانی نیز مانند منوچهری، علاوه بر تصویر متناقضنما از عناصر غنایی نیز استفاده کرده است. ذوالفقار شروانی مانند دیگر شعرا از تشبیه در بیت سود جسته است. درواقع، این شاعر ترکیبی از مضمون شعرای پیش از خود را به کار گرفته است:
هست با خنده دلدار و چو نی دلگریان |
|
هست با شیوه معشوق و چو عاشق نزار |
در این بیت اثیرالدین آخسیکتی همان مضمون را با تصویر متناقضنما به کاربرده است.
گاه در تیمار یاران گاه در تیمار خود |
|
خوش همی خندد مقیم و زار میگرید مدام |
منوچهری در لغز شمع مضامینی به کار برده که در ادب عرب نمونهای برای آن یافت نمیشود؛ اما شعرای پس از وی این مضمونهارا تقلید کردهاند؛ از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
الف) روح و بدن شمع4
در این مضمون، روشنایی و حرارت شمع بهمنزلة روح آن و بدنة مومی، به عنوان بدن در نظر گرفته شده است. در ادامه، این مضمون بیان میشود که روح از جسم یا بدن میکاهد.
منوچهری روح شمع را که همان گرمای آن است، در جسم مومی آن، در حال پنهان شدن میداند. در واقع، این دلیل علمی را، که حرارت باعث ذوب موم میشود، منوچهری با دیدی شاعرانه بیان کرده است:
هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند
|
|
گویی اندر روح تو مضمر همیگردد بدن |
عیاضی علاوه بر مضمون منوچهری با دیدی عارفانه به بیان علّت آب شدن بدنة مومین شمع میپردازد:
از بدن جانت گریزان،چون به دوزخ جان بدی |
|
کز طریق راستی زندان جان باشد بدن |
معزّی آویختن روح (حرارت) را با جسم (بدنه مومین) باعث روشنایی تاریکی بیان میکند.
چو روح پاک به جسم تو اندر آویزد |
|
ضلال شب بگریزد بدل شود به هدی |
رافعی نیشابوری علّت نابودی جسم شمع را رفتن روان و جان (نور و گرما) از شمع میداند.
چون روان رفت از بدن بیشک بدن گردد فنا |
|
طرفهترآن کز روان او تبه گردد بدن |
4-4- عاشقی و معشوقی
علاوه بر مضامینی که بیان شد، در این الغاز درونمایة تغزّلی نیز به چشم میخورد که به آنها اشاره میکنیم.
منوچهری، در بیت زیر، شمع را عاشقی میداند که معشوقش لگن (جاشمعی) است.
کوکبی آری ولیکن آسمان توست موم |
|
عاشقی آری ولیکن هست معشوقت لگن |
شمع در بیت زیر به سمندر (از جهت علاقه به نور) تشبیه شده است. شاعر به داستان عاشقانة شمع و پروانه و سرانجام آن (= مرگ پروانه)، نیز نظر داشته است:
همچو سمندر نور خَور، پروانه را سوزنده پر |
|
زنبور زادش زآن مگر، شد نوشبخش و نیشزن |
رافعی نیشابوری نیز در اشارهای کاملاً آشکار و ضمنی (در مصراع دوم) خود را غلام پروانه و سوختن پروانه در آتش شمع را عاشقانه و حاصل عشق میداند.
من غلام عاشقی کز بهر معشوقی چنین |
|
خویشتن در آتش اندازد به دست خویشتن
|
علاوه بر این، شعرا به تناسبات شمع با عاشق و معشوق توجه فراوان کردهاند. این تناسبات برای عاشق مانند: اشک ریزان بودن، زردی چهره، نزاری، گرمی دل، سوختن و ساختن، سکوت و ... است. تناسبات با معشوق نیز عبارتاند از: جنس مومین شمع که دارای عسل بوده و قاعدتاً شیرین است و شعرا گاهی از داستان خسرو و شیرین یا شیرین و فرهاد هم برای افزایش تناسب و ایجاد ایهام استفاده میکنند. توجه همه در مجلس به شمع، داشتن شباهتهای خاص با معشوق، مانند خنده، روشنی شعله که با چهره معشوق برابر است.
گریانی، زردی رخسار و در سوز و گداز بودن برای عاشق بیان شده است:
هر دو گریانیم و هردو زرد و هر دو در گداز |
|
هردو سوزانیم و هر دو فرد و هر دو ممتحن |
در شعر زیر، ایهام در کلمه شیرین مدّ نظر است. همچنین، شاعر با این ایهام از تلمیح داستان فرهاد و شیرین نیز سود جسته است:
از نور نار اندوخته، وز نار نور افروخته |
|
فرهادوش دلسوخته، دور از لب شیرین چو من |
در بیت زیر، گریانی عاشق مورد توجه است.
با بکا و بی وسن،زانی که چون ما عاشقی |
|
عاشق آن باشد که باشد با بکا و بی وسن |
ذوالفقار شروانی خنده معشوق و نزاری عاشق را در نظر داشته است:
هست با خنده دلدار و چونی دل گریان |
|
هست با شیوه معشوق چو عاشق نزار |
در بیت زیر، داستان لیلی و مجنون مورد نظر است:
تنت چو سوختن آموزد از دل مجنون |
|
سرت فروختن آموزد از رخ لیلی |
خندة معشوق از عناصر غنایی بیان شده در بیت زیر است:
چیستان معشوقه کاو نه ز خاصست و نه عام |
|
با حریفان سربهسر یکسان بود در ابتسام |
سپردن دل و جان به معشوق در بیت زیر بیان شده است:
هست معشوقی نکوپیکر که در بیغولهها |
|
عاشقان دارد به عشق او دل و جان مرتهن |
نتیجه
منوچهری به لحاظ تاریخی در بیان مضامین لغز شمع خود حدّ فاصل شعرای عرب پیش از خود و معاصرانش قرار دارد. این مضامین در شعر شعرای عرب و در پیش از روزگار منوچهری وجود داشته است و با توجه به اینکه وی بر شعر عرب آگاه بوده، این مضامین را در قصیدة لغز شمع خود به کار گرفته است. هیچ شاعر فارسیزبان دیگری را نمیشناسیم که پیش از وی، این مضامین را از شعر عرب در شعر خود وارد کرده باشد. اهمیّت و رواجی که لغز شمع منوچهری در دورههای بعد پیدا کرده است، باعث شده که برخی از شاعران به استقبال این قصیده بروند و در همین وزن و قافیه یا در همین موضوع، اشعاری بسرایند و بالطبع تحت تأثیر مضامین وی قرار بگیرند و در این میان مضمونهایی که منوچهری مستقیماً از شعر عرب گرفته است، در شعر شعرای فارسیزبان نمود پیدا کرده است.
پینوشتها
1- «ابوالحسن السریبن احمدالسری الکندی الرفاء در موصل متولّد شد و در همانجا پرورش یافت. به سیف الدّوله پیوست و او را مدح گفت و مدّتی در خدمت او بود. پس از وفات امیر حمدانی به بغداد رفت و به مهلّبی وزیر پیوست. میان او و ابوبکر محمدبن هاشم خالدی و ابوعثمان سعیدبن هاشم خالدی که هر دو در کتابخانة سیفالدّوله خدمت میکردند، دشمنی افتاد و کارشان به هجا کشید. سری الرفاء را دیوانی است که بیشتر در مدح سیف الدّوله و مهلّبی وزیر و افراد خاندان حمدانی است و نیز هجای برادران خالدی» (الفاخوری، 1374: 523).
2- «ابوالحسن (یا ابوالحسین) مهیاربن مرزویه دیلمی (مرگ ۴۲۸ هجری) شاعر و دانشمند ایرانی عربیگوی بود. از آنجا که زمانی پیشه دبیری داشته به کاتب یا الکاتب لقب یافته بود. مهیار در آغاز زرتشتی بود؛ ولی به دست استادش سیّدرضی، در سال ۳۹۴ هجری، اسلام آورد و شیعه شد. وی در دیلم گیلان زاده شد و در بغداد میزیست. همچنین مهیار در شعرهایش به تبار ایرانی خود میبالید. مهیار از نوابغ عرصة شعر عرب است و تازیان او را از بزرگترین شعرای ادب عربی میدانند. مضامین اشعار وی علاوه بر مدیحهها و تغزّلات، متضمّن بیان مسائل کلامی شیعه است. مهیار در سال ۴۲۸ ق در بغداد وفات یافت» (مدرّس، 1369: 454).
3- «ابوالفتح محمودبن الحسینبن شاهک معروف به کشاجم، هندیالاصل بود. او طباخ سیفالدوله بود. او را دیوانی است. از دیگر تألیفات او ادبالندیم است» (الفاخوری، 1374: 522).
4-در کتاب حافظنامه (ص650) آقای خرمشاهی تفسیری از خنده شمع دارد. براساس آنچه در این مقاله بیان شد، شاید حافظ در بیت زیر به ابیات منوچهری نظر داشته است:
میان گریه میخندم که چون شمع اندرین مجلس |
|
زبان آتشینم هست لیکن درنمیگیرد |
منابع