متمم قیدی، گروه قیدی، گروه اسمی یا گروه حرف اضافه ای؟

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانش آموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

چکیده

 متمم گروه اسمی است که پس از حرف اضافه قرار می گیرد و وجود آن در جمله گاه اجباری و گاه اختیاری است. هرچند موضوع متمم در دستور زبان از جمله موضوعات اصلی به شمار می رود، اما هنوز بسیاری از ابعاد آن مورد پژوهش و واکاوی قرار نگرفته است. یکی از این ابعاد تفکیک متمم اجباری(متمم فعلی) از متمم اختیاری(متمم قیدی) است که تنها زبان شناسان ودستورنویسان جدید به آن توجه کرده اند. در این پژوهش نگارنده ابتدا به موضوعات متمم، قید، گروه و انواع آن ها در جمله می پردازد، سپس با توجه به اینکه متمم قیدی خود یکی از انواع قید به شمار می رود و ازجمله قابل حذف است و از طرفی ترکیبی از حرف اضافه و گروه اسمی است، جایگاه این نوع متمم را در جمله از حیث گروه‌های موجود در جمله مشخص می کند.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Complement of adverb, adverbial phrase or Prepositional phrase?

نویسنده [English]

  • Maryam Heidari
Ph.D. Graduated of Persian Language and Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran
چکیده [English]


Discussion of complement types is among new grammatical issues, not addressed in all its aspects yet. Place of adverbial complement in the sentence is also worthy of attention and study, since it is categorized as types of adverbs and also types of complements. What is a complement? There are enormous differences in the definition of complement. So much that almost no two grammarians have the exact same views. This is because some define complement as “what completes the meaning of the noun before or the sentence in which it has been used”, and some consider “a special type which is prepositional complement”.
Complements are noun phrases placed after the preposition in a sentence and are sometimes compulsory and sometimes optional in accordance with their role. Complement types: Complement categories are very diverse and different in books. Thus, perhaps Kamyar’s division in this respect is more complete since only prepositional complements are included and almost all types are expressed: 1) verb complements, 2) noun complements, 3) adjective complements, 4) adverb complements, 5) pseudo-sentence complements.
Adverb types: Adverbs are classified based on type and structure: a) adverbs with no indicator: 1- specific adverb 2- adverbs in common with nouns 3- adverbs in common with adjectives. b) Adverbs with indicators: 1- Adverbs with nunation 2- prefix adverbs 3- adverbial complements
Types of phrases: 1.The grammatical unit made of one or more related terms, where the main word or the nucleus is a noun is called a noun phrase. 2. The verb phrase appears in the location of the statement and includes one or more smaller units. The main element here is the verb. 3- Adverbial phrase is part of the sentence that the verb does not need, and thus can be removed. 4. A string of words used as a phrase with an adjective nucleus is called an adjective phrase. Before the adjective a qualitative preposition, or a grade preposition can be used, and it can be followed by noun phrases, prepositional phrase or adjective phrases in a complementary role. So the adjective phrase may also appear as only an adjective.
5. The prepositional phrase is made of “a preposition + noun phrase”. Prepositions are grammatical words that appear only in front of a noun phrase. Prepositional phrases are used with various grammatical relationships, especially prepositional complement in noun phrase, indirect object and complement in verb phrase and also complement or adverbial complement. Prepositional phrase is not used in direct object and subject’s grammatical relations.
Place of the adverbial complement in the sentence: Since the complement is a noun phrase that comes after the preposition and the adverb is removable it is hard to determine the position of adverbial complement as a phrase. So instead of being limited to noun, verb and adverbial phrases, we had better also consider prepositional and adjectival phrases. Thus, all the complements are categorized as prepositional phrases. It is also more appropriate for nouns in common with adverbs to be called adverbial complements whose preposition is removed.
Conclusion: Mainly, differences about complements is due to authors’ perceptions because some, especially older authors, consider the complement solely with the literal meaning of the word, i.e. something that completes, in their definitions, so in addition to prepositional complement they consider other components such as objects and predicate as complements. Some, on the other hand, consider the connotation of the term and only categorize nouns placed after prepositions as complements of different types. This difference in perception could solve many uncertainties regarding the complements.
Adjective in common with adverbs are categorized as either adverbial phrase or the adjectival phrase according to their role in the sentence. Whenever they are perceived as an adjective, they will be categorized as adjectival phrase, and whenever they are perceived as an adverb, as adverbial phrase. Therefore, it is vital to consider a word’s meaning and use in different sentences to determine their place. Limiting phrases to verb, adverb, and noun in the subject of adverbial complement and adjectives that take the role of a predicate will lead to ambiguities that can be disambiguated solely through considering the other two types of phrases, i.e. adjectival phrases and prepositional phrases.
It is better to separate the prepositional phrases and noun phrases and consider the prepositional phrase as a combination of the nucleus, as a preposition, and a noun phrase

کلیدواژه‌ها [English]

  • complement
  • adverb
  • Adverbial complement
  • noun phrase
  • adverb phrase
  • Prepositional phrase

مقدمه

بحث متمم و انواع آن در دستور زبان از گذشته تا به امروز تحولات بسیاری را پشت سر گذاشته است و دستورنویسان در این زمینه اختلاف‌نظر فراوانی دارند که باید گفت بیشتر این اختلافات یا ناشی از برداشت‌های متفاوت از مبحث متمم است یا در به کار بردن اصطلاحات.

در کتاب­های دستوری قدیم به بحث متمم توجه شایانی نشده است و بیشتر به صورت گذرا تحت عنوان متمم فعل مطرح می‌شود؛ برای مثال، در دستور پنج استاد حالت مفعول و متمم با عنوان متمم فعل یعنی تمام‌کنندة معنای فعل مطرح می­شود (یاسمی، 1378: 48). امر مسلم این است که آنچه در گذشته به عنوان متمم فعل مطرح شده است با متمم فعلی در دستور جدید تفاوت بسیار دارد؛ چراکه متمم در دستور قدیم تنها در معنای تمام­کننده به کار رفته و به ابعاد دیگر این مفهوم یعنی تمام­کنندة معنای اسم یا صفت توجهی نشده است. دکتر وحیدیان کامیار در مقالة «متمم چیست؟» این مبحث را مورد توجه قرار می‌دهد و معنای متمم فعل در گذشته و امروز را مقایسه می­کند و عدم توجه به سایر معنای متمم را نقد می­کند (وحیدیان­کامیار، 1377: 25)، درحالی‌که به نظر می‌رسد معنای متمم فعل در گذشته با امروز بسیار متفاوت است.

نکته دیگر اینکه در دستور قدیم، متمم به عنوان نقشی فرعی که می­توان آن را از جمله حذف کرد آمده است و این موضوع به طور گذرا تحت عناوینی به غیر از متمم مطرح می­شود. خیامپور به جای کلمة متمم از مفعول غیرصریح یا مفعول به­واسطه استفاده می‌کند؛ اصطلاحی که در بسیاری از کتب دستوری قدیم دیده می­شود؛ «حروف اضافه ادواتی هستند که به اول اسم درمی‌آیند تا آن را با یکی از معانی ابتدا، انتها، ظرفیت یا علیت به فعل یا شبه فعل نسبت دهند؛ در آن صورت اسم، مفعول غیرصریح فعل یا شبه فعل است» (خیامپور، 1375: 105).

بنابراین، بحث انواع متمم از موضوعات جدید دستوری به شمار می­رود که هنوز به تمام جنبه­های آن پرداخته نشده است. جایگاه متمم قیدی نیز در جمله از این جهت که هم در دسته‌بندی انواع قید و هم در میان انوع متمم قرار می­گیرد، درخور توجه و پژوهش است، که نگارنده در این سطور سعی در روشن کردن این جایگاه و پرداختن به ابعاد دیگر این نوع از متمم دارد.

 

متمم چیست؟

از نظر لغوی، متمم به معنای تمام‌کننده و تکمیل‌کننده چیزی است. دهخدا متمم را به معنای «تمام‌کننده و به انجام‌رساننده و کامل‌کننده» می‌داند (دهخدا: ذیل واژه). متمم در علوم مختلف و از منظرهای متفاوت معانی متنوعی دارد اما آنچه در اینجا مورد نظر است، متمم در اصطلاح دستور زبان فارسی است. با بررسی کتب دستور زبانی که تا امروزه برای زبان فارسی نگاشته ­شده ­است، می‌توان پی برد که اغلب دستورنویسان متمم را آن‌گونه که باید جدی نگرفته و به‌راحتی از کنار آن گذشته‌اند. حال آنکه این بخش از دستور زبان جزئیاتی دارد که تنها با دقت در آنها و نکته‌سنجی می‌توان به این دقایق پی برد.

دستورنویسان، متمم را اسمی می‌دانند که بعد از حروف اضافه واقع می‌شود. بنابراین، در دستور زبان متمم سازه‌ای است متشکل از یک حرف اضافه و یک گروه اسمی (حرف اضافه + اسم (گروه اسمی). همانند جملات زیر:

کلام خاقانی آکنده از ابهام است. حرف اضافه = از // متمم = ابهام

او کسانی را که به ایران گزند رسانده بودند، دوست نمی‌داشت. حرف اضافه = به // متمم = ایران

متمم‌ها هم در جمله‌های اسنادی می‌آیند و هم در جمله‌های غیراسنادی؛ یعنی صرف‌نظر از نوع فعل جمله، گاهی متمم به‌عنوان جزئی از اجزای جملات ایفای نقش می‌کند و موجب تکمیل معنای جمله می‌شود و گاهی نیز تنها توضیحی به جمله می‌افزاید؛ در حالی که جمله ضرورتاً به آن نیاز ندارد.

 با وجود تعاریف متعددی که از متمم در کتاب‌های مختلف آمده است، به نظر می­رسد بیشتر این تعریف­ها جامع و کاربردی نیست. انوری در کتاب خود متمم را این گونه تعریف می­کند: «متمم یا متمم فعل، اسم یا کلمه­ای دیگر است که همراه حرف اضافه می­آید و به فعل یا صفت نسبت داده می‌شود» (انوری، 1375: 119). باید دانست­که متممی که به صفت نسبت داده می­شود متمم صفت، یعنی تمام کنندة معنای صفت است نه متمم فعل؛ در صورتی­که در این تعریف بدون توجه به اختلاف این دو موضوع هر دو با عنوان متمم فعل مطرح می­شود و درواقع تناقضی در تعریف ایجاد شده است.

تعدادی از دستورنویسان نیز متمم را نوعی مفعول می­نامند و در واقع مفعول را به دو دستة مفعول به­واسطه و مفعول بی­واسطه تقسیم می­کنند. مفعول بی­واسطه همان مفعول صریح یا مفعول «رایی» است و مفعول به­واسطه، متمم یا گروه حرف‌اضافه­ای نامیده می­شود: «اسم به واسطۀ یکی از حروف اضافه، مفعول واقع می­شود و بنابراین هر کلمه بعد از حروف اضافه حالت مفعولی دارد: از خانه آمد (عمرانی 1383: 300).

خانلری نیز مانند سایرین می‌نویسد: «متمم فعل یک یا چند کلمه یا عبارتی است که با یکی از حروف اضافه به جمله می­پیوندد و توضیحی به مفهوم فعل می­افزاید». وی در ادامه می‌گوید: «فعل متعدی برای تمام شدن معنا محتاج به مفعول است و بی­آن معنی جمله ناقص است اما فعل چه لازم باشد و چه متعدی باشد برای تمام شدن معنا محتاج متمم نیست» (ناتل ­خانلری، 1384: 82-81). به نظر می­رسد در این تعریف متمم­های اجباری یا فعلی که از جمله قابل‌حذف نیستند نیز گنجانده شده است.

بیشتر دستورنویسان جدید متمم را گروه اسمی می­دانند که پس از حرف اضافه می­آید و حضورش در جمله گاه اجباری و گاه اختیاری است. «هر اسمی که پس از حرف اضافه بیاید متمم است. وجود همة متمم‌ها در جمله الزامی است به‌جز متمم قیدی» (وحیدیان ­کامیار، 1384: 29).

مشکوه­الدینی در کتاب خویش به معنای تمام­کنندگی متمم توجه می­کند: «متمم ویژگی خاص و عمده‌ای داراست؛ به این معنی که بر پایة مشخصه­های نحوی واژه هسته اجباراً همراه آن به کار می­رود و به همین لحاظ با آن ارتباط نزدیک دارد؛ مثلاً در گروه اسمی «این کتاب دستور زبان فارسی»، دستور زبان، متمم است؛ زیرا به لحاظ مشخصه­های زیر‌مقوله­ای «نوع کتاب» را مشخص می‌کند. در گروه فعلی «این کتاب را خریدم»، گروه اسمی «این کتاب را» مفعول صریح فعل «خریدم» و متمم آن است. در گروه حرف‌اضافه‌ای «در ایران»، به دنبال حرف اضافه، الزاماً گروه اسمی ظاهر می‌شود و به همین سبب گروه اسمی متمم حرف اضافه است (مشکوه­الدینی، 1384: 131). در واقع، وی متمم مورد نظر در این مقاله را تحت عنوان گروه حرف‌اضافه­ای مطرح می­کند که در مبحث گروه­ها بررسی خواهد شد. باطنی نیز مفعول و مسند را از نوع متمم می‌داند و برای آن انواعی قائل می‌شود. وی مفعول به­واسطه یا گروه حرف‌اضافه­ای را از مقولة متمم خارج می­کند: «آنچه به اعتبار معنی «مفعول به‌واسطه خوانده می‌شود؛ به اعتبار صورت، (داشتن حرف اضافه) جزو گروه قیدی به حساب می‌آید و متمم شناخته نمی‌شود (باطنی، 1389: 88). متمم حرف‌اضافه‌ای در کتاب وی تحت عنوان ادات مطرح می­شود و شاید مورد نظر ایشان تنها متمم قیدی بوده است.

همان­گونه که مشاهده می­شود، در تعریف متمم اختلاف‌نظرها بسیار زیاد است؛ به طوری که شاید نتوان دو یا سه دستورنویس را پیدا کرد که کاملاً نظرهایشان منطبق بر هم باشد. علت آن است که بعضی «متمم، را در معنای تمام‌کننده معنای اسم قبل از خود یا جمله‌ای که در آن قرار گرفته­اند به کار برده­اند و بعضی نیز به نوع خاص آن که متمم حرف‌اضافه­ای است اشاره کرده­اند. آنچه موردنظر دستورنویسان جدید و این مقاله است نیز متمم حرف­اضافه­ای است که این­گونه تعریف می‌شود: متمم گروه اسمی است که پس از حرف اضافه قرار می‌گیرد و وجود آن در جمله با توجه به نقش آن گاهی اجباری و گاهی اختیاری است.

 

انواع متمم

از آنجا که فعل قلب و هستة مرکزی جمله است، تعیین نوع جمله، تعداد اجزای جمله و بسیاری ویژگی‌های دیگر جملات به فعل بستگی دارد؛ یعنی فعل است که مشخص می‌کند جمله اسنادی است یا غیراسنادی، دوجزئی، سه‌جزئی یا چهار‌جزئی است.

برخی از فعل‌ها گذرا و برخی ناگذرا هستند؛ یعنی برخی برای تکمیل معنای جمله علاوه بر نهاد به جزء دیگری نیاز ندارند و برخی دیگر نیز با نهاد معنای آنها کامل نمی‌شود و برای تکمیل جمله به جزئی غیر از نهاد نیاز دارند. اگر این جزء مفعول باشد، فعل گذرا به مفعول است و اگر متمم باشد، گذرا به متمم است، نیز اگر آن جزء مسند باشد، فعل گذرا به مسند است. در اینجا تنها به متمم می‌پردازیم و از بررسی انواع دیگر صرف‌نظر می‌کنیم.

با توجه به مطالب گفته‌شده، ارزش متمم در جمله‌هایی که فعل آن‌ها گذرا به متمم است، به اندازة مفعول در جملاتی است که فعل آن‌ها گذرا به مفعول است؛ یعنی همان‌گونه که حذف مفعول در آن جملات موجب ابهام و نقص در جمله می‌شود، حذف متمم نیز در جملاتی که فعل آن‌ها گذرا به متمم است، ابهام و نامفهومی به همراه دارد. این نوع متمم را «متمم اجباری» می‌خوانند. مشکلات متمم در متمم اجباری نیست؛ زیرا متمم اجباری بخشی از کلام است که نبود آن را به روشنی می‌توان درک کرد. علاوه بر این، در متمم اجباری نکات ریز و قابل‌توجه چندانی وجود ندارد و تمام حواشی متمم ناشی از حضور متمم اختیاری است؛ یعنی، متمم اختیاری است که موجب دامنه‌دار شدن بحث متمم می‌شود: «اشکال وقتی پیش می‌آید که همین ساخت (حرف اضافه + گروه اسمی) علاوه بر این کاربرد یعنی متممی، کاربرد دیگری هم دارد که مورد نیاز هیچ فعلی نیست؛ یعنی وجودش اختیاری است و جنبة توضیحی دارد و اگر از جمله حذف شود، هیچ نقصی در جمله پیش نمی‌آید. فقط توضیح حذف می‌شود» (وحیدیان کامیار، 1384: 24). برای جلوگیری از این اشکال و تشخیص انواع متمم و جدا کردن هر گروه لازم است در این خصوص به بررسی‌هایی بپردازیم و انواع متمم را نشان دهیم و خصوصیات هر کدام را بیان کنیم.

همان­گونه که پیش از این اشاره شد، در گذشته به متمم و دسته‌بندی انواع آن توجه چندانی نمی­شده است. ظاهراً برای اولین بار در کتاب دستور زبان بر پایة نظریة گشتاری سخن از متمم فعل و متمم قید با حرف اضافه به میان آمده است. البته آنچه در این کتاب تحت عناوین یادشده مطرح می­شود با آنچه بعداً در کتاب‌های دستوری متمم فعل یا قید نامیده می‌شود متفاوت است؛ برای مثال، مشکوه‌الدینی قید را نیز جزو مقولة متمم قیدی مطرح می­کند. وی در جمله‌های «خوشبختانه علی در دانشگاه پذیرفته شد» و «سربازان دلیرانه با دشمن جنگیدند» و «این نویسنده در سال گذشته کتابی نوشت» نقش یا رابطۀ دستوری صورت­های «خوشبختانه»، «در دانشگاه»، «با دشمن» و «در سال گذشته» را متمم قیدی یا قید می‌نامد (مشکوه‌الدینی، 1389: 97). وی انواع دیگری نیز برای متمم قائل است: متمم مفعول به­واسطه مانند «به علی» در جملة «افشین آن کتاب را به علی داد» (همان: 110)؛ متمم مفعولی مانند «به مادرش» در جملة «کودک به مادرش نگاه می‌کرد». در گروه فعلی جملة بالا به همراه فعل تنها متمم حرف‌اضافه­ای اجباری به کار می­رود. از لحاظ رابطه دستوری متمم حرف‌اضافه‌ای به همراه این دسته از فعل‌ها «هدف»، یعنی شخص یا چیزی را که فعل به سوی آن اشاره می‌کند، نشان می­دهد. به همین سبب، به آن «متمم حرف‌اضافه­ای مفعولی» یا به طور خلاصه «متمم مفعولی» گفته می‌شود (همان: 112).

متمم عامل: در جملة نمونة «ما از دشمن نمی‌ترسیم.» در گروه فعلی به همراه فعل متمم حرف‌اضافه­ای اجباری به کار می­رود. از لحاظ رابطۀ دستوری متمم حرف‌اضافه­ای به همراه این دسته از فعل­ها به عامل یعنی کننده یا منشأ فعل اشاره می­کند. به همین سبب، «متمم حرف‌اضافه‌ای عامل» یا به طور خلاصه «متمم عامل» نامیده می‌شود (همان: 113).

البته باید ذکر شود سه نمونة اخیر از انواع متمم در واقع متمم اجباری هستند و می‌توان هر سه را در یک دسته تحت عنوان «متمم اجباری» جای داد که دستورنویسان بعدی «متمم فعلی» نامیده‌اند؛ خود نویسنده نیز به اجباری بودن این متمم‌ها اذعان دارد.

متمم ابزاری یا وسیله: در جملة «برخی مردم با قطار سفر می‌کنند.» در گروه فعلی، گروه حرف‌اضافه‌ای با حرف اضافة «با» ظاهر می­شود که این گروه حرف‌اضافه­ای به­طور اختیاری به کار می­رود (همان: 115). این دسته از متمم­ها را نیز به همراه متمم‌های قیدی می­توان تحت عنوان «متمم اختیاری» در گروهی جداگانه دسته‌بندی کرد.

گروهی دیگر نیز در تقسیم‌بندی انواع متمم تنها به معنا توجه می­کنند: «متمم یک معنی اضافی به جمله می­بخشد. این معنی اضافی گاهی زمان وقوع فعل، گاهی مکان، گاهی غرض و منظور، گاهی ابزار و وسیله و گاهی چگونگی وقوع فعل را نشان می‌دهد، و در واقع توضیحی به مفهوم فعل می‌افزاید. (ناتل­خانلری، 1384: 82).

دومین دستورنویسی که میان متمم فعل و متمم قیدی با حروف اضافه فرق گذاشته، غلامرضا ارژنگ است. ایشان معیار معنایی را برای تشخیص این دو مقوله از هم مطرح کرده، می‌نویسد: «از نظر صوری مفعول­های به­واسطه، به متمم ] متمم فعل = گروه قیدی با حرف اضافه[ شبیه اند؛ زیرا هر دو اسمی هستند که با کمک یکی از حروف اضافه در جمله آمده‌اند: با او جنگیدم؛ با اتومبیل آمدم؛ ولی فرق آنها در این است که متمم و گروه قیدی با حرف اضافه را می­توان از جمله حذف کرد؛ بی آنکه جمله ناقص شود ولی اگر مفعول باواسطه را بدون هیچ قرینه­ای از جمله حذف کنیم، جمله ناقص می­شود (ارژنگ، 1374: 89).

کامیار نیز متمم را به پنج نوع تقسیم می‌کند: 1) متمم فعل، 2) متمم اسم، 3) متمم صفت، 4) متمم قید 5) متمم شبه‌جمله. متمم فعل گروه اسمی است که پس از حرف اضافه می‌آید و فعل به آن نیاز دارد و با حذف آن جمله ناقص می‌شود. «با دانایان درآمیز» (وحیدیان ­کامیار، 1384: 17). متمم اسم: اسمی که نیاز به متمم دارد و در همة نقش­ها و کاربردهایش متمم می‌گیرد. وجود متمم اسم الزامی است. این متمم مستقل نیست و در شمار اجزاء اصلی جمله به حساب نمی­آید با اسم همراه خود تشکیل یک گروه اسمی می­دهد: «در دوره‌های دیگر نمونه‌هایی از این نوع نثر دیده می‌شود.» متمم صفت همة صفت‌ها تفضیلی و بعضی از صفت‌ها دیگر نیاز به متمم دارند. «دردی بزرگ‌تر از نادانی ندیدم.»

متمم قید: همة قیدهای تفضیلی نیاز به متمم دارند و با آن تشکیل گروه قیدی می‌دهند: «او زودتر از سایر دونده­ها به خط پایان رسید» (همان: 31). در اینجا لازم است به نکتة بسیار مهمی اشاره شود و آن تفاوت «متمم قیدی» و «متمم قید» است. نزدیکی نام این دو در بسیاری موارد موجب اشتباه می‌شود، اما حقیقت آن است که این دو کاملاً با هم متفاوت‌اند و هر کدام خصایص خود را دارد. در اینجا به برخی از این تفاوت‌ها می‌پردازیم.

متمم قید همیشه با قید تفضیلی یا برتر می‌آید و حضورش با قید الزامی است ولی متمم قیدی تنها به‌عنوان توضیح می‌آید و وجودش الزامی نیست و قابل‌حذف است؛ مثلاً: «او تندتر از من می‌نویسد». در این جمله «من» متمم است که برای قید قبل از خود آمده است؛ یعنی متمم قید است اما در جملة علی با اتوبوس آمد، «اتوبوس» متممی است که کار قید را انجام می‌دهد و توضیحی به جمله می‌افزاید. متمم قیدی قابل‌حذف است و جمله ضرورتاً به آن نیاز ندارد اما متمم قید در جمله به‌تنهایی قابل‌حذف نیست و حذف آن موجب ابهام در جمله می‌شود و تنها در صورتی می‌توان آن را حذف کرد که آن را با قیدش حذف کنیم. پس، می‌توان گفت متمم قید متمم اجباری است؛ در حالی که متمم قیدی متمم اختیاری است. متمم قیدی می‌تواند متعدد باشد. به زبان دیگر، می‌توان متمم قیدی را به تعدد و پشت سر هم آورد؛ مثلاً، او با اتوبوس از تهران به اهواز آمد، اما متمم قید یکی بیش نیست و در هر بار تنها می‌توان یک متمم قید آورد. متمم قیدی توضیحی به فعل جمله می‌افزاید و از آن رفع ابهام می‌کند؛ در حالی که متمم قید، به قید تفضیلی قبل از خود توضیحی می‌افزاید و از آن رفع ابهام می‌کند.

کامیار مبحث متمم قیدی را در بحث انواع متمم نمی­گنجاند و تنها در بحث اجزای جمله به آن اشاره می­کند! و بالاخره برخی از شبه­جمله­ها نیز متمم می­گیرند و معنایشان را با آن کامل می­کنند. در این کاربرد نیز یک حرف اضافه عامل پیوند میان شبه‌جمله و متمم است، در این جا هم متمم به شبه‌جمله مربوط است و بخش اجباری آن است نه از اجزای اصلی جمله یا فعل.

آفرین بر شما ( شما: متمم آفرین که شبه‌جمله است)

مرحبا به این شجاعت، بارک‌الله بر تو، بدا به حال او اگر این موضوع حقیقت داشته باشد،

فریاد از این همه بی‌عدالتی !امان از حرف مردمو...   

همان­گونه­که مشاهده می­شود، دسته­بندی­ متمم در کتاب‌ها بسیار متنوع و متفاوت است، تا آنجا که گاه دچار پراکندگی شده، شاید تمام انواع متمم را دربرنگیرد. در این میان، شاید بتوان تقسیم‌بندی کامیار را از این جهت که تنها به بیان انواع متمم‌های حرف‌اضافه‌ای پرداخته و تقریباً تمام انواع آن را بیان کرده کامل‌تر دانست. به عقیده نگارنده طور کلی شاید انواع متمم حرف‌اضافه‌ای را می­توان به شکل زیر دسته‌بندی کرد:

اسم

صفت

شبه جمله

قید

 

اجباری

 

                                         فعلی (اجباری)                     

متمم حرف‌اضافه‌ای                                        

                                            غیر فعلی

 
 

اختیاری (متمم قیدی)

 

 

 

 

 

البته ذکر این نکته لازم است که با توجه به تعاریف و دسته­بندی­هایی که در کتب برای متمم انجام گرفته است، شاید در مرحله اول لازم باشد که متمم را به دو گروه کلی حرف‌اضافه­ای و غیرحرف­اضافه­ای تقسیم کرد. در این صورت مفعول و مسند و قید که در بعضی کتب با عنوان متمم مطرح می­شود، جزو متمم‌های غیرحرف‌اضافه‌ای قرار می‌گیرد.

قید و انواع آن

در کتا­ب­های دستور در باب قید نیز اغلب تعاریف مشابهی ارائه شده است که بیشتر آنها جامعیت کافی ندارد و بین قید و گروه قیدی تمایزی قائل نشده­اند. وحیدیان کامیار در تعریف قید می­نویسد: «گروه قیدی بخشی از سخن است که فعل به آن نیازمند نیست و به همین دلیل از جمله قابل‌حذف است و جنبه توضیحی برای فعل دارد» (وحیدیان­ کامیار، 1384: 104).

 فرشیدورد در کتاب دستور مفصل قید را این­گونه تعریف می­کند: «قید کلمه­ای است که مضمون جمله یا فعل یا صفت یا قید یا گروه وصفی یا قیدی با فعلی و یا هر کلمة دیگر به جز اسم را مقید کند و چیزی به معنی آن بیفزاید» (فرشیدورد، 1384: 459) تعریف شریعت نیز از قید تقریباً با تعریفی که از فرشیدورد ارائه شد منطبق است و به نظر می‌رسد دو تعریف اخیر از قید کامل‌تر از سایر تعاریف باشد زیرا قید تمامی عناصر جمله و جمله را جز اسم و جانشین آن مقید می­کند.

در باب دسته‌بندی‌های قید نیز از گذشته تغییرات فروانی در کتب دیده می‌شود و قید از جنبه­های مختلف، تقسیم‌بندی شده‌اند.

1- تقسیم قید از جهت مقید ساختن اجزای جمله

- قید فعل         آن نویسنده خوب می‌نویسد.

- قید صفت         کتاب بسیار جالبی از کتابفروشی خریدم.

- قید قید         بچه‌ها خیلی تند غذایشان را خوردند.

- قید جمله        خوشبختانه علی امتحان را با موفقیت گذراند.

البته بعضی قید مسند را در این دسته‌بندی جای داده‌اند که به نظر می‌رسد همان قید صفت باشد:

موضوع خیلی جالب بود.

2- گاهی قید بر اساس معنا و مفهوم تقسیم می­شود:

- قید زمان، مکان، کیفیت، مقدار، حالت و ... در این گروه قرار می‌گیرند که اغلب این نوع قیدها فعل را مقید می‌کنند و توضیحی بر معنای فعل می­افزایند.

3- قیود بر اساس نوع و ساختمان نیز دسته‌بندی می­شوند:

الف – قید بی­نشانه که سه نوع است:

قید مختص مانند هرگز، همیشه، هنوز و ...

- اسم مشترک با قید مانند: دیروز، امروز، بهار و ...

- صفت مشترک با قید مانند: خوب و جالب و بیشتر صفات بیانی ساده

ب) قیدهای نشانه‌دار

- قیود تنوین دار مانند اکثر کلمات تنوین دار که به فارسی وارد شده­اند.

- قید پیشوندی مانند به سرعت، به زودی و ...

- متمم قیدی مانند علی به مدرسه رفت.

شایان ذکر است بعضی کتب متمم قیدی و قید پیشوندی را تحت عنوان متمم قیدی مطرح می­کنند که به نظر می­رسد این دو مقوله از یکدیگر متمایزند؛ چراکه قیدهای پیشوندی در همة جمله‌ها جای می­گیرند، اما متمم­های قیدی نمی­توانند با هر فعل و در هر جمله­ای بیایند:

قید پیشوندی               متمم قیدی

علی به سرعت می­دود.          علی به مدرسه رفت.

علی به سرعت می­نویسد.        علی به مدرسه گفت.

علی به سرعت می­خورد.         علی به مدرسه دید.

دلیل دیگر اینکه به جای قیود پیشوندی می­توان یک کلمه صفت مشترک با قید جایگزین نمود، اما متمم­های قیدی همواره شکل ثابتی دارند؛ به عنوان مثال، می­توان گفت: علی سریع می­دود.

نکته دیگر اینکه شاید بتوان اسم­های مشترک با قید را در گروه متمم­های قیدی جای داد چرا که اسم‌هایی که در جمله جایگاه قید را اشغال می­کنند معمولاً حرف‌اضافه­ای در تقدیر دارند که حذف شده است.

تابستان به مسافرت می­رویم.        ]در[ تابستان به مسافرت می­رویم.

 

انواع گروه در جمله

مبحث گروه و انواع آن، از جمله مباحث جدید مطرح در دستور جدید است که در دستور قدیم جایگاهی ندارد. گروه به عنوان یک واحد زبانی بزرگ‌تر از واژه و کوچک‌تر از جمله در زبانشناسی مطرح می­شود و دسته‌بندی­های متفاوتی از آن صورت می‌گیرد. «گروه به آن واحد زبانی گفته می­شود که از یک کلمه یا بیشتر ساخته شده است و خود در ساختمان بالاتر یعنی بند به کار می­رود. در سلسله‌مراتب واحدها گروه پایین­تر از بند و بالاتر از کلمه قرار می­گیرد. گروه­های فارسی به سه طبقه تقسیم می‌شوند. گروه فعلی، گروه اسمی، گروه قیدی، گروه فعلی در ساختمان واحد بالاتر یعنی بند همیشه جایگاه اسناد را اشغال می‌کند، گروه قیدی همیشه در جایگاه ادات قرار می‌گیرد، گروه اسمی در جایگاه مسندالیه، متمم و گاهی نیز در جایگاه ادات قرار می­گیرد.

مثال:

در هر روز هزار میلیون فوت مکعب گاز از طریق لولة سرتاسری به شوروی فرستاده می­شود.

 1 ادات           2مسندالیه                   3ادات                   4ادات         5اسناد

در مثال فوق شماره‌های 1 و 3 و 4 گروه‌های قیدی هستند که در ساختمان این بند جایگاه ادات را اشغال کرده‌اند. شمارة 2 گروه اسمی در جایگاه مسندالیه قرار گرفته است. شماره 5 گروه فعلی است که در جایگاه اسناد قرار گرفته است (باطنی، 1389: 110).

با توجه به مطالب بالا باطنی تمامی متمم­های حرف‌اضافه­ای را با عنوان ادات در طبقة گروه‌های قیدی قرار می‌دهد که همانگونه که پیش از این مطرح شد از جمله قابل‌حذف هستند. اما باید توجه داشت که متمم­های حرف‌اضافه­ای ممکن است قابل‌حذف نباشند مانند متمم‌های فعلی و اسمی که وجود آنها در جمله و در گروه اسمی اجباری است.

کامیار نیز به وجود سه گروه فعلی، اسمی و قیدی در جمله معتقد است. وی متمم‌های قیدی را در گروه قیدی مطرح اما جایگاه متمم‌های فعلی و اسمی را در میان گروه­ها مشخص نمی­کند و به احتمال زیاد با توجه به تعریفی که از متمم می­کند: «متمم گروه اسمی است که پس از حرف اضافه می­آید و فعل به آن نیاز دارد» (وحیدیان­ کامیار، 1384: 95)، شاید متمم­ها را در طبقة گروه اسمی جای می­دهد، که ایجاد چنین جایگاهی اشکالات خاص خود را ایجاد می­کند. که در مبحث بعد به آن پرداخته می‌شود.

شاید کامل­ترین و جامع­ترین دسته‌بندی از انواع گروه در جمله را بتوان در کتاب‌های مشکوه‌الدینی پیدا کرد. در واقع مبحث اصلی کتاب‌های وی همین بحث گروه و بررسی و تحلیل آن است.

«گروه رشته­ای یکپارچه از واژه­هاست که از رهگذر پیوندهای ساختی درونی و لایه‌ای خاص و با هستة همسان با گروه، با رابطة دستوری خاصی در جمله به کار می‌رود. واژه‌های اسم، فعل، صفت و حرف اضافه واژه‌های هسته­ای هستند که به ترتیب گروه‌های اسمی، فعلی، صفتی و حرف‌اضافه­ای را پدید می­آورند» (مشکوه‌الدینی، 1388: 127).

در واقع ایشان بر خلاف نظر سایرین به جای سه گروه پنج نوع گروه در جمله مطرح می­کنند که می‌تواند دقیق­تر و کامل­تر باشد و مسائل دسته‌بندی‌های قبلی را حل نماید.

1-گروه اسمی به آن واحد نحوی که از یک یا چند واژة به هم مرتبط پدید می­آید و واژة اصلی یا هستة آن اسم است گروه اسمی گفته می­شود. در گروه اسمی ممکن است تنها اسم هسته در جایگاه گروه اسمی ظاهر شود (مشکوه‌الدینی، 1388: 142).

گروه اسمی می­تواند یک یا چند وابسته نیز بگیرد که وجود وابسته اختیاری است به عبارت دیگر اگر اسم وابسته هم نگیرد باز هم گروه اسمی است چون بالقوه می‌توان برای اسم وابسته یا وابسته‌های متعدد آورد.

وابسته­های اسم دو گونه­اند: پیشین و پسین. وابسته‌های پیشین عبارت است از: صفت اشاره، صفت پرسشی، یک نکره، صفت تعجبی، صفت مبهم، صفت شمارش اصلی، صفت شمارش ترتیبی نوع 1 (با پسوند مین)، صفت عالی شاخص. وابسته‌های پسین اسم عبارتند از: «ی» نشانة نکره، نشانه‌های جمع، صفت شمارشی ترتیبی نوع 2، مضاف الیه و صفت میانی (کامیار، 1384: 69). البته، نظرهای مختلف در خصوص وابسته‌های گروه اسمی وجود دارد؛ به عنوان مثال، وابسته‌های پیشین در کتاب‌های مشکوه‌الدینی با عنوان مشخص­نما وابسته‌های پسین با عنوان متمم نامیده می‌شود.

2- گروه فعلی در جایگاه گزاره ظاهر می‌شود و یک یا چند واحد نحوی کوچک­تر را شامل می­شود که عنصر اصلی آن فعل است. گروه فعلی بر حسب واحدهای نحوی سازندة آن به صورت تجزیه­های روساختی خاص به شکل‌های زیر است:

- گروه فعلی با مفعول به واسطه اجباری       آن دختر کتاب را به مادرش داد.

- گروه فعلی با قید مکان اجباری             من کتاب را در کیفم گذاشتم.

- گروه فعلی با مسند مفعول             همه او را آدم درستکاری می­دانستند.

- گروه فعل با فعل گذرا                باغبان گلها را چید.

- گروه فعلی با فعل ناگذر              جانداران می­میرند.

- گروه فعلی با گروه­های همراه اختیاری       معمولاً با اتوبوس یا با قطار به سر کار می­روند.

- گروه فعلی با گروه­های همراه قیدی          همیشه در شغل خود با دقت کار می­کنند.

3-گروه قیدی بخشی از سخن است که فعل به آن نیازمند نیست و به همین دلیل از جمله قابل حذف است (وحیدیان­کامیار، 1384: 104).

با توجه به این تعریف هر گروهی که از جمله قابل‌حذف باشد و نبود آن موجب نقصان جمله نشود در طبقة گروه قیدی جای می­گیرد. حال این گروه قیدی می‌تواند قید مختص مشترک یا متمم قیدی باشد. در صورتی که باطنی تمامی متمم‌های حرف‌اضافه‌ای با عنوان ادات در گروه قیدی قرار می‌دهد بدون آنکه متمم‌های اجباری را از این مقوله جدا کند (باطنی، 1389: 171). اما مشکوه‌الدینی در مبحث گروه قیدی به این موضوع توجه داشته و می­نویسد «گروه اسمی و گروه حرف‌اضافه‌ای نیز ممکن است با رابطه دستوری قید به کار روند. در این حالت، گروه اسمی و گروه حرف‌اضافه‌ای با اشاره به یکی از مفاهیم قیدی به جمله یا به گروه فعلی مربوط هستند» (مشکوه‌الدینی، 1389: 201). در واقع وی تنها وقتی متمم‌های حرف‌اضافه­ای را در گروه قیدی قرار می‌دهد که به یکی از مفاهیم قیدی مانند زمان مکان حالت و ... را در برداشته باشد.

4-گروه صفتی، به رشته­ای از واژه­ها که به صورت گروه با هستة صفت به کار می‌رود گروه صفتی گفته می­شود که ممکن است پیش از صفت، حرف کمی یا حرف درجه و به دنبال آن گروه اسمی، گروه حرف‌اضافه­ای یا گروه صفتی با رابطه‌ای متمم به کار رود؛ بنابراین گروه صفتی ممکن است به صورت تنها یک صفت نیز ظاهر شود (مشکوه‌الدینی، 1389: 183). گروه صفتی گاه در جمله جایگاه مسند را اشغال می­کند که در این صورت می­تواند وابسته­های پیشین و پسین را به همراه داشته باشد یا اینکه به تنهایی بیاید.

هوا خوب است. هوا بسیار خوب است.

هوا بسیار خوبتر از دیروز است.

و گاه نیز به تنهایی یا به همراه وابسته‌هایی به عنوان وابستة پسین در گروههای اسمی ظاهر می‌شود که در این جایگاه نقش اصلی به شمار نمی­آید. صفت­هایی که مشترک با قید هستند و با توجه به مفهومی که در جمله دارند در گروه قیدی یا گروه صفتی قرار می­گیرند؛ یعنی هرگاه در مفهوم قید باشند، در گروه قیدی و هرگاه در مفهوم صفت باشند در گروه صفتی جای می­گیرند.

صفات در جمله جانشین اسم نیز می­شوند که تعداد آنها در زبان فارسی کم نیست، در این صورت نیز صفات نه در گروه صفتی بلکه در گروه اسمی جای می­گیرند و حتی می­توانند هستة گروه اسمی باشند. وجود همین اشتراکات میان صفت و سایر مقوله‌ها باعث شده است تا در بیشتر کتاب­ها گروه صفتی به عنوان یک طبقة جداگانه در نظر گرفته نشود. اما ضرورت قائل شدن چنین طبقه‌ای زمانی احساس می‌شود که صفت در جایگاه مسند قرار گیرد در این صورت، مسند را تنها در گروه صفتی می‌توان جای داد نه در سایر گروه­ها.

5-گروه حرف‌اضافه­ای به صورت «حرف اضافه + گروه اسمی» است. حروف اضافه دسته­ای از واژه‌های دستوری هستند که تنها در جلو گروه اسمی ظاهر می‌شوند. گروه حرف‌اضافه­ای با روابط دستوری متفاوتی به ویژه رابطة دستوری متمم حرف‌اضافه‌ای در گروه اسمی، مفعول به­واسطه و متمم در گروه فعلی و نیز قید یا متمم قیدی به کار می­رود؛ گروه حرف‌اضافه­ای در رابطة دستوری نهاد و مفعول صریح به کار نمی‌رود (مشکوه‌الدینی، 1389: 198).

در واقع هستة این نوع گروه­ها حرف‌اضافه­ای است که با گروه اسمی، همراه اجباری است و الزاماً به عنوان متمم به دنبال آن می­آید. که می­تواند در جمله با رابطة دستوری مسند، مفعول به واسطه و قید (متمم قیدی) ظاهر شود.

 

جایگاه متمم قیدی در جمله

همان­گونه که پیش از این اشاره شد، منظور از متمّم­های قیدی آن دسته از قیدهاست که به شکل متمّم ظاهر می‌شوند ( حرف اضافه + گروه اسمی ) این گروه‌های اسمی را هم از آن جهت که پس از حرف اضافه‌‌ می‌آیند، متمّم باید نامید امّا در هر حال در جمله، جایگاه قید را اشغال می­کنند.

مانند: کودک به‌آرامی خوابیده بود.

تفاوت متمّم فعلی با متمّم قیدی آن است که وجود متمّم قیدی الزامی نیست و چون جنبه توضیحی دارد و هیچ یک از فعل‌ها به آن نیازی ندارد قابل‌حذف است مانند:

سیاوش به خانه آمد = سیاوش آمد

اما متمّم فعلی آن است که فعل به آن نیاز دارد و با حذف متمّم، جمله ناقص می­شود و این نوع متمم یکی از اجزای اصلی گزاره به حساب می­آید، هر گزاره یا جمله تنها می­تواند یک متمم فعل داشته باشد مانند: سربازان با دشمن جنگیدند.

فعل­هایی که به متمّم نیاز دارند، دارای حرف اضافۀ اختصاصی هستند اما فعل­هایی که به متمّم نیاز ندارند، دارای حرف اضافۀ اختصاصی نیستند و معمولا با هر حرف اضافه­ای می­آیند. به دو جملۀ زیر دقّت کنید:

الف – رستم از پیشنهاد اسفندیار می­رنجد. (متمّم فعل)

ب - رستم از دربار کاووس می­رود. (متمّم قیدی)

در جمله‌‌ دوم «از دربار کاووس» متمّم قیدی است؛ زیرا‌‌ می‌توان «به دربار کاووس» یا تا دربار کاووس» هم گفت. به عبارت دیگر، «می‌رود» حرف اضافۀ اختصاصی ندارد.

علاوه بر این، فعل­های متمّم خواه، تنها یک متمّم در جمله دارند اما تعداد متمّم­های قیدی را در هر جمله می­توان افزایش داد:

مانند: رستم با شتاب از دربار کاووس به خیمۀ خود می‌رود.

هم چنین متمّم فعل جزءِ اجزای اصلی جمله است و در شمارش تعداد اجزای جمله به حساب می­آید اما متمّم قیدی در شمارش تعداد اجزای اصلی جمله محسوب نمی­شود.

متمم گاه در جمله به جای مسند می­نشیند، مانند:

او از دانش‌آموزان باهوش کلاس است.

با توجه به اینکه متمم، گروه اسمی است که پس از حرف اضافه می­آید. و از سوی دیگر قید گروهی است که از جمله قابل حذف است، مشخص نمودن جایگاه متمم قیدی در جمله به عنوان یک گروه دشوار می­نماید. بعضی متمم­ها را در طبقة گروه اسمی جای می­دهند با این استدلال که الزاماً اسم پس از حرف اضافه جای می­گیرد اما آیا این موضوع در خصوص تمام متمم­ها می­تواند صدق کند؟ با توجه به اینکه متمم قیدی در بحث قید به عنوان قید نشانه دار مطرح می­شود آیا باز هم می‌توان آن را در گروه اسمی جای داد؟ یا اینکه با توجه به قابل‌حذف بودن آن از جمله آن را جزء گروه‌های قیدی بدانیم؟ به نظر می­رسد رسیدن به پاسخی قابل‌قبول برای این مسأله چند راه وجود داشته باشد.

1- به جای اینکه گروه­ها را در جمله محدود به گروه­های اسمی، فعلی و قیدی کنیم، دو گروه حرف‌اضافه­ای و صفتی را نیز در جمله در نظر بگیریم. در این صورت تمامی متمم­ها در جمله در طبقة گروه حرف‌اضافه­ای جای می­گیرند که در نقش­های:

 مسند: این انگشتر از طلاست.

متمم اجباری: کودک از تاریکی ترسید.

 قید با بیشتر مفاهیم قیدی:

- مکان       علی در خانه درس می‌خواند.

- زمان       در تابستان مدارس تعطیل است.

- آغاز و مقصد     از خانه تا مدرسه را پیاده رفت.

- حالت       در آرامش زندگی می‌کرد.

- تشبیه      مانند شیر با دشمن جنگید.

- دعا        به خواست خدا پیروز شدیم.

و... در جمله به کار می‌رود.

گروه حرف اضافه در سایر موارد چه زمانی که برای فعل متمم واقع شود و چه برای غیر فعل، وجودش در جمله الزامی و اجباری است و قابل حذف نیست، ولی در هر حال در طبقة گروه حرف‌اضافه‌ای قرار می‌گیرد نه گروه اسمی.

2- در دسته­بندی انواع قید، دسته­ای از قیدهای بی­نشانه با عنوان اسم مشترک با قید می­آیند مانند امروز، دیروز، تابستان و ... و از آن جهت با این عنوان نامیده می‌شوند که در بعضی جمله‌ها در نقش‌های اصلی می‌آیند و در بعضی در جایگاه قید قرار می‌گیرند.

تابستان را بسیار دوست دارم.

اسم در جایگاه مفعول

تابستان به مسافرت رفتیم.

 

قید

در واقع اینگونه اسم­ها هرگاه در جایگاه قید قرار می­گیرند، حرف اضافه­ای در تقدیر دارند که معمولاً محذوف است؛ مثلاً، در جملة بالا حرف اضافة «در» حذف شده است و به همین دلیل متمم‌های قیدی را در واقع همان اسم‌های مشترک با قید و در طبقه گروه اسمی قرار می‌دهند که به نظر درست نیست؛ چراکه بهتر بود اسم­های مشترک با قید را در اصل متمم قیدی نامید که حرف اضافة آن حذف شده است.

بنابر آنچه گفته شد برای مشخص کردن گروه­ها در جمله مرز مشخصی وجود ندارد؛ چراکه ممکن است در درون هر گروه، گروه­های دیگری نیز قرار گرفته باشد اما بهتر است گروه حرف‌اضافه­ای از گروه اسمی متمایز شود و در واقع، گروه حرف‌اضافه‌ای را ترکیبی از هستة گروه به عنوان اضافه و یک گروه اسمی بدانیم. که این گروه اسمی می­تواند از اسم­های مشترک با قید باشد که در این صورت متمم حرف‌اضافه­ای ما با رابطة دستوری متمم قیدی در جمله ظاهر شده است.

 

نتیجه‌

بیشتر اختلاف نظرها در موضوع متمم ناشی از نوع برداشت نویسندگان از این موضوع است چرا‌که بعضی، به خصوص نویسنده‌های قدیمی­تر در تعاریف خود از متمم تنها به معنای لغوی این کلمه یعنی «تمام کنندگی» توجه داشته و به همین جهت علاوه بر متمم حرف­اضافه­ای سایر اجزا جمله مانند مفعول و مسند را نیز متمم می­نامند، برخی دیگر نیز به معنای اصطلاحی آن توجه داشته و تنها اسمی را که پس از حرف اضافه قرار می­گیرد، متمم می­نامند و به بیان انواع آن می­پردازند. توجه به همین اختلاف برداشت می­تواند ابهامات بسیاری را در موضوع متمم برطرف کند.

صفت­هایی که مشترک با قید هستند، با توجه به مفهومی که در جمله دارند در گروه قیدی یا گروه صفتی قرار می­گیرند یعنی هرگاه در مفهوم قید باشند در گروه قیدی و هرگاه در مفهوم صفت باشند در گروه صفتی جای می­گیرند.در واقع جهت مشخص کردن جایگاه کلمات در جمله، توجه به معنا و کاربرد متفاوت آن در جمله­های مختلف امری ضروری است.

محدود کردن گروه­ها در جمله به فعلی، قیدی و اسمی درموضوع متمم قیدی و صفت­هایی که در نقش مسندی می­آیند ابهاماتی ایجاد می­کند که تنها با قائل شدن دو نوع دیگر از گروهها یعنی گروه صفتی و گروه حرف­اضافه­­ای می­توان آن را حل کرد. در این صورت متمم قیدی در گروه حرف‌اضافه­ای قرار می­گیرد و از مبحث گروه قیدی و اسمی خارج می­شود.

هرچند ممکن است در درون هر گروه، گروه­های دیگری نیز قرار گیرد و برای مشخص کردن گروه­ها در جمله مرز مشخصی نتوان قائل شد، اما بهتر است گروه حرف‌اضافه­ای را ازگروه اسمی جدا کنیم و در واقع گروه حرف‌اضافه­ای را ترکیبی از هستة گروه به عنوان حرف اضافه و یک گروه اسمی بدانیم. که این گروه اسمی می‌تواند از اسم‌های مشترک با قید باشد که در این صورت متمم حرف‌اضافه­ای ما با رابطة دستوری متمم قیدی در جمله ظاهر شده است.

  1. منابع

    1. ارژنگ، غلامرضا. (1381). دستور زبان فارسی امروز، تهران: قطره.
    2. افراشی، آزیتا. (1389). ساخت زبان فارسی، تهران: سمت.
    3. انوری، حسن، احمدی گیوی، حسن. (1375). دستور زبان فارسی، تهران: فاطمی.
    4. باطنی، محمدرضا. (1390). نگاهی تازه به دستور، چ15، تهران: آگاه.
    5. باطنی، محمدرضا. (1389). توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی، تهران: امیرکبیر.
    6. خیام پور، عبد الرسول. (1375). دستور زبان فارسی، تهران: کتاب­فروشی.
    7. دهخدا، علی‌اکبر. (1377). لغتنامه، تهران، مؤسسة چاپ و انتشارات دانشگاه تهران.
    8. عمرانی، غلامرضا. (1383). زبان دستور،  تهران: لوح زرین.
    9. غلامعلی زاده، خسرو. (1374). ساخت زبان فارسی، تهران: احیای کتاب.
    10. فرشیدورد، خسرو. (1374). پیوند در زبان فارسی، تهران: وحید.
    11. ــــــــــــــــــ. (1384). دستور مفصل امروز، تهران: سخن.
    12. لازار، ژیلبر. (1389). دستور زبان فارسی معاصر، ترجمه مهستی بحرینی، تهران: هرمس.
    13. مشکوه­الدینی، مهدی.  (1388). دستور زبان فارسی واژگان و پیوندهای ساختی، تهران: سمت.
    14. ــــــــــــــــــــ. (1389). دستور زبان فارسی بر پایۀ نظریۀ گشتاری، دانشگاه فردوسی مشهد.
    15. ناتل­خانلری، پرویز. (1347). زبان­شناسی و زبان فارسی، تهران: امیرکبیر.
    16. ــــــــــــــــــ. (1384). دستور زبان فارسی، تهران: توس.
    17. وحیدیان­کامیار، تقی. (1377). «متمم چیست؟»، رشد زبان و ادب فارسی، ش 49/24-27.
    18. ـــــــــــــــــــ. (1384). دستور زبان فارسی، تهران: سمت.
    19. یاسمی، رشید. (1378). دستور زبان پنج استاد، تهران: فردوس.