نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران (تبعه کشور پاکستان)
2 استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران.
3 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Denomination and ritual are subjects that have fascinated writers all around the world for many years. The denomination is a wide-ranging topic that cannot be included in concise books or writings. Poets, especially Urdu poets, express specific beliefs toward their denomination, ritual, and religious leaders. Denomination and ritual are involved effectively in human life and are evident in his speech and writing. The present study investigates the concerns and interests of the Urdu poet Iftikhar Arif. It studies his denomination and understanding and the influence of Islamic leaders. He has been able to take his name and his poems to the top of the literary sky in religious literature. His poems are full of a deep understanding of Islam, love for the Prophet (PBUH) of Islam, and his household. It can be said that he has a sufficient understanding of religion and has expressed the issues of the present age in the context of religion.
Introduction
Ritual literature is not apart from other common literature in the Persian language in terms of its verbal structure and appearance and the use of various styles, artistic techniques, and verbal and spiritual arrays. What distinguishes ritual literature is its spiritual form and content. Any prose text or verse that is influenced by the speech of the Holy Quran, the history of Islam and religious leaders, the speech of Imam Ali (AS) in Nahj al-Balagha, and prayers such as Sahifa Sajjadiyyah is placed in the realm of ritual literature.
Ritual literature has been included in human institutions since the beginning of creation. It includes prayers to God, prayers and praises of religious and scholastic elders, the mourning of elders, local and religious rites, asking for rain, morals and education, waiting for relief and opening in religious and worldly matters, as well as verses that are full of Quranic teachings, school subjects, religious and divine teachings. Poets, by taking inspiration from the school of revelation and heavenly orders, have been able to create works in the field of Persian thought and literature and present them to the scientific and literary society (Ramadhan Khani, 2015).
Materials and Methods
The present descriptive-analytical research used printed books and online materials about poets’ life and works. Iftikhar Arif and his poems have always been the focus of discussions and critics, and many articles have been written about his theories and thoughts. Studying his works is the basis of this research, but so far, a review of ritual literature in the poems of Iftikhar Arif has not been written in the Persian language. In this study, an attempt has been made to examine the topics and content of religious literature, the influence of the poet on Islam, and the life of the pioneers of Islam. Since the poems by Iftikhar Arif have religious and ritual content and themes and have not yet been translated into Persian, in presenting examples of his works, translation and then collecting examples are used.
Research Findings
In the present study, we came to the conclusion that Islamic history, the forerunners of Islam, the Quran, and Hadith had a vast impact on the poet. The main topics we found in the verses are Prophet Mohammad (PBUH), the tragedy of Karbala, and the massage and the impact of Karbala. Further, we see that the poet used the sayings of Imam Ali (AS), especially from Nahj al-Balagha.
Prophet Mohammad (PBUH) is an eternal character of the religion of Islam and humanity. The characters of Imam Ali and Imam Hussain (AS) are also the topics mentioned in Iftikhar’s poetry. Iftikhar Arif has beautiful poems praising the Prophet of Islam (PBUH), the Prophet's city, the importance of sending greetings and the desire to visit the Prophet's city and important events such as the ascension and migration of the Prophet. Moreover, the shining face of Imam Ali (AS) and his importance in Islam is the main part of the verses of the poet in the form of the one who gave life to the lifeless body of Islam.
Discussion of Results and Conclusion
Based on the results, we conclud that the poet has his own opinion in the field of religion and wrote poems in this regard, the language of which is simple and easy to understand for the general public. The poet has been able to attract the reader's attention with his new and fresh combinations and terms and the use of different topics in his poems. He has always been able to express long themes with the power of reciting poetry and his complete mastery of literary presentations using a minimum of words and without making his compositions long. In a verse or in short order, he has been able to express vast and extensive topics in one place with the simplicity of expression and fluency of words. Religious topics are mentioned in the poet's poems and the poet has been able to use religious topics not only to express religion but also to portray the situation of his society and the solution to the problems and oppression in religious messages, especially in the events of Karbala. The poet's imitation of the Karbala event and the bravery of the faithful companions of Ahl al-Bayt and the Prophet's family is very clear.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
«ادبیات آیینی ازنظر ساختار لفظی و نمای بیرونی و بهکارگرفتن انواع سبکها، شگردهای هنری و آرایههای لفظی و معنوی، هیچ فرقی با سایر ادبیات رایج در زبان فارسی ندارد؛ و آنچه ادب آیینی را متمایز میسازد، شاکلة معنوی و بار محتوای آن است. هر متن منثور و یا منظومی که از گفتار قرآن کریم، تاریخ اسلام و پیشوایان دینی، گفتار امام (ع) در نهجالبلاغه و دعاهایی مانند صحیفة سجادیه تأثیر گرفته باشد، در قلمرو ادبیات آیینی قرار میگیرد. ادبیات آیینی بهدلیل سروُکار داشتن با باورها و اعتقادات مردم و همچنین جذابیت هنری، ارتباط عمیقی با اقشار گستردهای از مردم برقرار میکند و نیز با توجه به بُعد هنری آن میتواند بهعنوان ابزاری کارآمد و مؤثر در زمینۀ آموزش و ترویج مفاهیم به کار گرفته شود» (رضایی و رضاییدیل، 1397: 2).
ادبیات آیینی حوزۀ گستردهای از ادبیات را به خود اختصاص داده است و در کل جهان نمونههای از این قبیل با مذهب و باورهای دینی گره خورده است. پیروان هر مذهب برای بیان احساسات خود نسبتبه مذهب، ادبیات را انتخاب کردهاند؛ چه شعر و چه نثر. اگر حرف از دین اسلام نیز در میان باشد، این موضوع بسیار گسترده است و حتی غیرمسلمانان نیز به آن توجه داشتهاند؛ بهگونهای که در میان آثار پیروان مذهب هندو و مسیحیت و... نیز نوشتههایی با موضوع «اسلام» پیدا میشود. ادبیات آیینی یا همان سرودههای مذهبی در مراسم دینی نیز کاربرد بسیاری دارد و شاعران هر دوره کوشیدهاند با افکار لطیف خویش سرودههایی بگویند که حرف دل مردم را بیان کند. شعر در هر زمینهای بیانگر احساسات درونی مردم است؛ بهویژه وقتی حرف از مذهب در میان باشد؛ مردم دلبستۀ مذهب هستند و کیفیت درونی خویش را در اشعار شاعران پیدا میکنند؛ به همین سبب شعرگفتن بهویژه شعر آیینی در دورههای مختلف بسیار رایج بوده است.
«ادبیات آیینی و یا در معنای عام آن ادبیات، از همان بدو خلقت در نهاد انسان قرار داده شده و این درونمایهها عبارتاند از: مناجات با معبود، منقبت و مدح بزرگان دینی و علمی و...، سوگواریهای بزرگان، آیینهای محلی، دینی و مذهبی، طلب باران، اخلاق و تربیت، انتظار فرج و گشایش در امور دین و دنیایی و همچنین ابیاتی که درونمایۀ آنها مشحون از آیات قرآنی، موضوعات مکتبی، تعالیم دینی و آموزههای الهی است. شاعرانی که با الهامگرفتن از مکتب وحی و دستورات آسمانی توانستهاند آثاری درخور، در عرصة اندیشه و ادب فارسی بیافرینند و به جامعة علمی و ادبی عرضه نمایند» (رمضانخانی، 1394: 1).
2ـ پیدایش زبان اردو
زبان اردو از بطن زبان هندی زاده شده است و از همان سرآغاز با زبانهایی مانند فارسی، عربی و ترکی درآمیخت. این زبان در سدۀ بیستم اندکاندک هویت خود را یافت و اینک زبانی زنده در علم زبانشناسی شناخته میشود. نفوذ زبان و فرهنگ پارسی از زمان فرمانروایی «عادل شاه» (حک. 1490‑1686/ 876‑1096 ق.) و «قطب شاهی» (حک. 1518‑1687/ 918‑1098 ق.) در جنوب هند و فرمانروایان بابری (حک. 1526‑1857/ 933‑1274 ق.) در شمال هند رو به گسترش نهاد. ازسوی دیگر در زمان حکومت صفویان (حک. 1501‑1722/ 907‑1135 ق.) در ایران، بسیاری از سرایندگان ایرانی بهدلیل بیتوجهی شاهان صفوی به شعر و ادب پارسی و در مقابل، استقبال «اکبر شاه» و فرزندانش از پارسیسرایان به شبهقارۀ هند گریختند؛ ازجمله: فیضی، ملا عبدالقادر بدایونی، نقیبخان، امیر سینگ (سینگھ)، ملا سعداله مسیح، سلیم تهرانی (درگذشته 1057 ق.)، عمادالدین اسدآبادی (درگذشته 1064 ق.)، حکیم رکنا مسیح کاشانی (درگذشته 1066 ق.) و محمدباقر خردهکاشی (شاعر سدة 11 ق.). همچنین، پس از حملۀ اعراب، بسیاری از ایرانیان به هند پناه بردند که در آنجا ماندگار شدند و زبان و آیین و فرهنگ ایرانیان را در جامعۀ پارسیان پروراندند (یزدانمنش، 1395: 10).
پس از استقلال پاکستان هزاران داستان و شعر نوشته شد و دیگر اصناف سخن نیز گسترش یافت؛ ولی نوشتههایی که در دست داریم خیلی اندک است؛ به عبارت دیگر، میتوان گفت از آن زمان آثاری ماندنی وجود ندارد (اختر، 1991: 278). در این دوره بسیار به بحث نقد ادبی توجه شد. در مقایسه با شصت سال پیش، در حوزة ادبیات اردو و نقد ادبی بسیار کار شده است؛ اما در حوزهها و مباحث دیگر پیشرفت خاصی دیده نمیشود (همان: 279).
3ـ ادبیات اردو
ادبیات اردو بهطور رسمی از قرن هجدهم آغاز شد. با وجود اینکه شعر اردو در قرنهای شانزدهم و هفدهم آغاز شد، آثار بهجامانده از این دوره محدود است و نمیتوان این دوره را یک دورة شکوفایی ادبی دانست؛ بنابراین، دورهای که میشود آن را دورۀ کلاسیک نامید، از همان سدۀ هجدهم آغاز شده است (رِجا، 2003: 41). دیگر انواع ادبی نیز در سالهای بعد در ادبیات اردو پاکستان بسیار پیشرفت کرد؛ ازجمله: داستان کوتاه، رمان، ادب زنان، افسانه، طنز و... . در این میان، نهضت ترقیخواه که تأثیر آن بر ادب اردو دیده میشود، بیشتر بر نثر تأثیر گذاشت و در شعر چندان تأثیر خاصی نداشت. فقط شاعری به نام «فیض احمد» پرچم نهضت ترقیخواه را در شعر افراشته نگاه داشت (همان: 56).
تقسیم هندوستان در سال 1947م./ 1326 ش. بر ادبیات اردو تأثیر بسزایی داشت. بعد از آزادی، نوع غزل بسیار پیشرفت کرد. هر شخصی که به شعرگفتن روی میآورد، از غزلگفتن آغاز میکرد و علتش این بود که شاعران موقیعت بهتری نسبتبه قبل پیدا کردند. موضوعات غزل و اسلوب آن نیز گسترش یافت. رمان و داستان کوتاه، نقد و تحقیق نیز پیشرفت کرد (اختر، 1991: 50‑51). ادب اردو بسیار تحت تأثیر آزادی از هند قرار گرفت و نسبتبه قبل، در شیوة تفکر، تغییرات اساسی ایجاد شد؛ برای مثال، مردم به موضوعات جدید توجه کردند و تأثیرش بر ادب نیز چنان بود که شاعران و ادیبان کوشیدند در سخن و شعر و سرودهایشان از موضوعات تازه سخن بگویند (همان: 55).
4ـ جایگاه ادبیات آیینی در پاکستان
ادبیات آیینی در کشور پاکستان جایگاه ویژة خود را دارد. بهطور کلی، کشوری که به نام اسلام و مذهب ایجاد شده باشد، در ادبیات آن، نگاه دقیق به حوادث تاریخی ـ مذهبی بسیار است. شاعران ادبیات اردو در پاکستان، تلمیحات قرآنی، کربلایی و عاشورایی را بسیار به کار بردهاند؛ عقیدة افتخار به خانوادۀ پیامبر و درک او نسبتبه حادثۀ کربلا و نیز تأثیر این واقعه در تاریخ بشر، هم در شعر افتخار و هم در ادبیات پاکستان اهمیت دارد. کربلا از وقایعی است که بر افکار و زندگی مردم تأثیر بسزای دارد و کسی نمیتواند اهمیت و تأثیر آن را انکار کند. کربلا نماد صبر و استقامت است؛ نیز بیانگر شجاعت و دلاوریهای مسلمانان در مقابل کفر، و جانبازیهای زنان در مسیر اسلام است؛ حتی نشاندهندۀ معرفت برحق کودکان از اسلام و خداست که برای حفظ دین، از جان گذشتند؛ در تاریخ ثبت شد که برای حفظ دین و آیینِ پروردگار، نه سن و سال اهمیت دارد و نه بین زن و مرد تفاوتی هست. وقتی اسلام در خطر است، همه باید با هم به صدای حق لبیک بگویند. پس به همین دلیل شاعران دربارۀ این واقعه شعرهای زیادی سرودهاند و هیچگاه از مدح و ستایش دلاوران این واقعه صرفنظر نکردهاند. واقعۀ خونین کربلا، حادثهای است که امروزه همانند یک فرهنگ زنده و پایدار به آن نگریسته میشود. شعر زیباترین زبان برای بیان فاجعه است و کارسازترین وسیله برای تبلیغ واقعه کربلاست (درگاهی، 1379: 25).
آغاز سرایش شعر عاشورایی دقایقی پس از اتمام واقعۀ کربلاست؛ اما اگر اشعار امام حسین (ع) در عاشورا را نیز شعر عاشورایی به شمار بیاوریم، میتوان شعر عاشورایی و عاشورا را همزمان دانست. شعر بسیار مشهور «یا دهر اف لک من خلیل/ کم لک بالاشتراق و الاصیل» از زیباترین غزلهایی است که در این باره سروده شده است که خود اباعبدالله (ع) نزدیکیهای غروب، در لحظههای تنهایی و غربت کربلا سرودهاند (سلمانی، 1381: 183).
یا دَهرُ اُفٍ لَکَ مِن خلیلٍ |
|
کَم لَکٌ بِالاِشراقِ و الاصیلِ
|
بنابر گفتۀ سیّد احمد شهریار، شاعر جوان پاکستان، دکتر عارف نخستین کسی است که شعر کربلا را در قالب غزل سرود. بازتاب شعر ایشان دربارۀ کربلا، در میان آثار شاعران جوان پاکستانی دیده میشود (خبرگزاری میزان، 1395).
5ـ زندگینامۀ افتخار عارف
«افتخار عارف» نامی شناختهشده در بین شاعران معاصر پاکستان است. وجه شهرت او بهسبب غزلها و شعرهای نو اوست. افتخار حسین، متخلص به عارف، ۲۱ مارس ۱۹۴۴ م. در شهر «لکنئو» در هند به دنیا آمد. در همین شهر درس خواند و وارد دانشگاه لکنئو شد. او از این دانشگاه در سال ۱۹۶۲ م. لیسانس علوم اجتماعی گرفت و در کنار آن، دورۀ دروس عمومی اردو، سنسکرت و انگلیسی را هم پشت سر گذاشت. همچنین، در سال ۱۹۶۵ م. موفق شد مدرک کارشناسیارشد خود را از همین دانشگاه کسب کند. او در ادامه، تحصیلات خود را در دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک، در رشتۀ مدیریت رسانه به پایان رساند (بیات، 1394: ۶). مجموعههای شعر افتخار عارف عبارتاند از: مهر دو نیم ( ۱۹۸۴)، حرف باریاب (۱۹۹۴)، جهان معلوم ( ۲۰۰۵)، و کتاب دل و دنیا که شامل همة سرودههای افتخار عارف، اعم از سه مجموعة قبلی و چند سرودة بعد از آنهاست (همان: ۱۰).
شخصیت افتخار عارف را میتوان از زوایای مختلف بررسی کرد؛ اما ماهیت و هویّت اصلی شعر او نگرش خلاقانه، شعور فکری، سیاسی و اخلاقی و اجتماعی اوست. سرودههای افتخار عارف ازنظر سبکی نیز منحصربهفرد است. برای همین او را میتوان شاعری دانست که در بین دیگر شاعران معاصر اردو اگر بینظیر نباشد، کمنظیر و ممتاز است (مجید، ۲۰۰۵ : ۶۹). افتخار عارف شاعری است که نهتنها ویژگیها و هویّت فردی او مشخص و واضح است، بلکه سرودههای او نیز در بین عوام و خواص به یک اندازه مشهور و رایج است. با بررسی کلیات شعر افتخار عارف میتوان فهمید همانطور که میکوشد ادراک خود را از حقیقت و زیبایی بیان کند، در تلاش است تا احوال درونی خود را نیز به تصویر بکشد. همچنین، سعی میکند حس باطنی خود را در شعرش ذکر کند؛ درحالیکه هر شاعری نمیتواند بهطور احسن از عهدة این امر برآید. با وجود این، افتخار عارف توانسته است صدای باطن خود را با دقت دریابد و آن را در اشعارش بیان کند. در اشعار وی احساس و صورخیال بسیار قوی است؛ اما بحث تنها کیفیت احساس نیست؛ بلکه حالاتی است که شاعر در زندگی شخصی خود دیده و در اشعار خود آنها را به خواننده منتقل کرده است. او کوشیده است از تجربیات گوناگون زندگی خود برای مردم معاصرش شعری بینظیر خلق کند (همان: 89).
این شاعر بزرگ آثار مختلفی را به رشتۀ تحریر درآورده که عبارت است از: مهر دو نیم؛ حرف باریاب؛ جهان معلوم؛ کتاب دل و دنیا (مجموعه کامل اشعار وی)؛ باغ گل سرخ.
6ـ شخصیتهای ذکرشده در ادبیات آیینی و در اشعار افتخار عارف
اگر حرف از اسلام باشد، چهرههای درخشان مذهب اسلام عبارتاند از: حضرت محمد مصطفی (ص)، امام علی ابن ابیطالب (ع) امامان مذهب اسلام، اصحاب باوفای پیامبر اکرم (ص) و بانوان خاندان اهل بیت و صحابه. در سرودههای شاعرانی که ادبیات آیینی را موضوع اشعار خویش قرار دادهاند، همۀ این اسمها دیده میشود. در اشعار افتخار عارف نیز ذکر پیغمبر اسلام (ص)، شهر پیغمبر (ص)، ذکر محسنین اسلام مانند حضرت خدیجه و حضرت ابوطالب، ذکر وقایع کربلا و ذکر اصحاب مانند ابوذر غفاری و حجر بن عدی و شهیدان راه حق بسیار دیده میشود. در این پژوهش چند مثال از اشعار افتخار عارف بهویژه اشعاری در موضوع آیین و دین بیان خواهد شد.
6ـ1 پیغمبر اسلام
حضرت محمد مصطفی (ص) شخصیت جاوید مذهب اسلام و انسانیّت است؛ در کتاب آسمانی پروردگار نیز مدح محمد مصطفی (ص) دیده میشود. گاهی خدا آن حضرت را «مدثر» و گاهی «مزمل» خوانده است. جایی در قرآن در وصف اخلاق ایشان آمده است: «لقد کان لکم فی رسول الله اُسوة حسنة» (احزاب: 21) (بهیقین برای شما، در زندگی رسول خدا الگویی نیکویی است) و در جای دیگر از عبادتشان ذکر شده است: «قم اللیل الا قلیله، نصفه او انقص منه قلیلا» (مزمل: 2‑3) (به پا خیز شب مگر اندکی، نیمی از شب یا اندکی از آن بکاه). افتخار عارف نیز در ستایش پیغمبر اسلام، قلم برداشته و سروده است:
میں نے قرآن کی تفسیر میں سیرت کو پڑھا
من در تفسیر قرآن، سیرت را خواندم
نور کو دائرۀ نور کے اندر رکها
گویا نور را در دایرة نور قرائت کردم
(بیات، 1394: 164)
شاعر میخواهد این موضوع را بیان کند که سیرت پیامبر با مطالب قرآن یکی است؛ همانطور که در قرآن ذکر شده است: «و ما ینطق عن الهوی» (و هرگز به هوای نفس سخن نمیگوید.)؛ شاعر از عبارت «نور در دایرۀ نور» استفاده میکند که یک تشبیه بلیغ است. در ادبیات آیینی، اینگونه تشبیهات و استعارهها برای بیان عقیدة خاص شاعران نسبتبه پیامبر و اهل بیتش موجود است. جایی دیگر چنین پیامبر را توصیف کرده است و میگوید:
نمودِ نور ہے غیب سے شہود میں ہےٍ
جلوة نور است و از عالم غیب و شهادت است
مری دُعا کی جزا خود مرے درود میں ہے
پاداش دعای من در نماز من خلاصه میشود
کتاب و حکمت و خیرِ کثیر و ملکِ عظیم
قرآن و علم حکمت و خوبی بسیار و تمام دنیا،
بڑی جزا مگر ایک ہی وجود میں ہے
این همه پاداش و اجر در یک وجود خلاصه میشود در وجود پیامبر اسلام
(عارف، 1390: 103)
در این بیت نیز استعارۀ نور را برای پیامبر آورده و چون در روایات ذکر شده است که فرمودهاند «اول ما خلق الله نوری»، شاعر در بیشتر اوقات کلمۀ نور را بهجای اسم پیامبر برای ادای احترام ذکر میکند. در بیشتر اشعار شاعر، کلمۀ «نور» را میبینیم. پروردگار محبوب خویش را به جایگاه والای سدرةالمنتهی دعوت کرد و به دعوت پروردگار، حضرت محمد مصطفی (ص) به معراج تشریف بردند و از آنجا خبرهایی آوردند که مردم از آن بیخبر بودند. در قرآن نیز این اخبار بیان شده است و خداوند متعال چنین میگوید: «فَکَانَ قَابَ قَوسینِ أَو ادنَی» (نجم: 9) (تاجاییکه فاصلهاش بهاندازة دو کمان یا کمتر شد). همین مطلب را افتخار عارف در سرودهای با زیبایی کلمات و ترکیب چنین بیان میکند:
دو کمانوں سے بهی کم، منزلِ سدره سے اُدهر
کمتر از دو کمان فاصله از آن طرف سدرةالمنتهی
ایک عالم ہے اُس عالم کی خبر لاتا کون
یک عالمی هست، چه کسی از آن عالم خبر میآورد (میداد)
(همان: 87)
شاعر معراج پیامبر را با استفاده از آیهای قرآنی در شعر خود بیان کرده است. او آیۀ چهاردهم سورۀ نجم (عند سدرةالمنتهی؛ نزد سدرةالمنتهی) را بدون تغییر در کلمات و معانی بیان کرده و زیبایی شعر و بلاغت کلام را افزوده است.
خدا، حضرت پیغمبر اسلام (ص) را تاحدی محبوب داشته است که جواب گستاخی گستاخان رسول را در قرآن آورده است: «إِنَّ شانِئک هُو الأبتر» (کوثر: 3) (همانا دشمن تو بی نسل و دمبریده است). شاعران نیز این مطلب را بسیار در اشعار مربوطبه ذکر پیغمبر (ص) آوردهاند؛ این بیت زیبا با زبان ساده از افتخار عارف نیز همینگونه است:
جس کسی نے بهی کبهی شان میں گستاخی کی
هرکسی کو جرأت گستاخی به مقام ایشان یافت
ابد آباد تک اُس شخص کو اَبتر رکها
تا ابدیت ابترش مقرر فرمود
(بیات، 1394: 164)
این وجود نازنین حضرت محمد مصطفی (ص) چنان در درگاه پروردگاه جایگاه والایی دارد که خداوند متعال حتی نمیپسندد کسی در حضور ایشان صدایش را بلند کند؛ یعنی خدا از مردم خواسته است تاحدی احترام حضرت محمد مصطفی (ص) را نگه دارند که هیچگاه بیادبی از خود نشان ندهند؛ حتی درحال حرفزدن. در قرآن آمده است: «یَا ایّها الَّذین آمنوا لا ترفعوا أصواتکم فَوقَ صوت النبی» (حجرات: 2) (ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نبرید). در این بیت از افتخار عارف نیز این سخن قرآن را میتوان دید:
اُن کی آواز سے اونچی نہ ہو کوئی آواز!
از صدایشان بلندتر نشود صدای کسی
مالک اُلملک نہ فرماتے تو فرماتا کون
اگر مالکالملک نمیفرمود؛ چه کسی میگفت
(عارف، 1390: 87)
اشعار بسیاری در بیان وصف پیغمبر اکرم در کلام افتخار عارف دیده میشود؛ اما چند نمونه از شعرهای زیبا با زبان ساده و با آوردن ترکیبات و اصطلاحات بکر از این شاعر ذکر میشود که بیانگر تسلط خوب و کامل شاعر بر مقولۀ شعر است. شاعر توان خود را در این اشعار بروز داده و در عین حال عشق خود را به پیغمبر اسلام (ص) و درک مطالب قرآن بیان کرده است. در ابیات بالا اگر دقت کنیم، متوجه میشویم شاعر تسلط خود را بر علوم قرآنی نشان داده است. هر بیت یا بیانگر مطلبی از آیۀ قرآن و یا ترجمه از قرآن است؛ درواقع شاعر تشبیهات و استعارات قرآنی را بهشکلی زیبا و آسانفهم در سرودههایش استفاده کرده است.
6ـ2 شهر پیغمبر
شاعران از دیرباز تاکنون به مدح و ستایش شهری پرداختهاند که پیامبر (ص) در آن ساکن بود؛ حتی خداوند در قرآن کریم از شهر مکه، بهدلیل وجود نازنین پیامبر (ص) در این شهر، یاد میکند و میفرماید: «اِنَّ اوّل بیت وُضع للناس لَلَّذی بُبکة مبارکاً وَ هدیً للعالمین» (آلعمران: 96) (نخستین خانهای که برای پرستش مردم نهاده شده است، در مکه است. آنجا با برکت و راهنمایی برای جهانیان است)؛ در سورۀ انعام، اسمش «امالقری» آمده است و یا در آیات مختلف از سورۀ التین و قصص ذکر شهر مکه به میان آمده است؛ نیز در آیة ذیل آن شهر، مکان امن به شمار آمده است: «إِذ قال ابراهیم ربِّ اجعل هذا البلد آمنا» (ابراهیم: 35) (هنگامی که ابراهیم گفت: خدایا! این شهر را محل امن قرار بده).
همین قدر که در قرآن شهر مکه توصیف شده است، شاعر نیز بیان میکند که شهر مکه شهری است که در قرآن نام آن زیاد آمده است و سرودهای به نام «فاذکرونی اذکرکم» میآورد؛ او دربارۀ شهر مکه میگوید: ای شهری که ذکر تو در کتاب مقدس و آسمانی قرآن ذکر شده است، من نیز تو را با داشتن نسبت نزدیک با پیامبر توصیف میکنم و معترفم که تو شهر بزرگی هستی که وجود نازنین پیامبر در تو به دنیا آمده است.
منزلِ ذکر میں ہر شہر پہ چهائے ہوئے شہر
در مقصود ذکر (بیان) بالاتر از هر شهری
کیا ثنا ہو تری قرآن میں آئے ہوئے شہر
چه تمجیدی از ما برمیآید برای تو
میرے آقاؤں کے مسکن، مرے الله کے گهر
اقامتگاه اربابانم، خانة خدای من
میرے نبیوں کی دعاؤں میں بسائے ہوئے شہر
شهری که شامل دعاهای پیامبران ماست
زمزم و کوثر و تسنیم، تسلسل تیرا
زمزم و کوثر و تسنیم، تداوم توست
چشمہ خیر کا فیضان اٹھائے ہوئے شہر
شهری پربرکت از سرچشمههای (منبعهای) خیر
رُخِ سرکارِ دو عالم کے پلٹنے کی تهی دیر
با برگشت رو پرنور آقای دو جهان
قبلہ رو ہوگئے سب راه پہ آئے ہوئے شہر
همه شهرها (کل جهان) روبهراه شد
ایک بوسے کی اجازت حجرِ اَسود پر
اجازة بوسیدن حجر اسود میخواهم
اے نور کی بارش میں نہائے ہوئے شہر
ای شهر غرق در باران نور!
خاک ہم رتبہ افلاک ہوئی جن کے سبب
خاک تو برابر (همرتبه/ مساوی) افلاک شده
اُن کی آواز سے آواز ملائے ہوئے شہر
همصدا با آن حضرت شدهای شهر
(همان: 77)
شاعر اوصاف شهر پیامبر را بهخوبی در سرودهاش آورده و حتی اسم شعر را آیۀ 152 سورۀ بقره قرار داده است. همة استعارههای قرآنی ازقبیل زمزم و کوثر و حجر اسود و... را برای بیان شهری به کار گرفته که پیامبر اسلام در آن زندگی کرده است؛ او چنین میگوید که همۀ برکات و رحمات و نعمات پروردگار در وجود نازنین محبوب خدا جمع شده است. شاعر در این شعر، حال دل عاشقان پیامبر را ذکر کرده و معترف است که حتی با اینکه مکه خانۀ خدا را دارد و مکانی والا در جهان به شمار میرود، باز هم عاشقان پیامبر میل رفتن به مدینهالنبی را دارند؛ چون آنان عاشقان ذات پیامبر اسلام هستند و بسیار به حرم پیامبر اسلام علاقه دارند؛ به همین سبب از مکه با شوق و اشتیاق فراوان بهسوی مدینهالنبی حرکت میکنند.
دیکهنے والوں نے دیکهے ہیں وه آشفتہ مزاج
بینندگان (شاهدان) آن حال و هوای آشفتگان (ملتمسان) را دیدهاند
جو حرم سے بهی مدینے کی طرف دیکهتے ہیں
کسانی که حتی از حرم (بیتالله) بهسوی مدینه پیامبر مینگرند
(همان: 82)
6ـ3 امام علی ابن ابیطالب (ع)
چهرۀ درخشان جهان اسلام، فاتح خیبر و بدر و احد و خندق، اسمی است که هم در میان مسلمانان و هم در بین غیرمسلمانان جایگاه خاصی و مقام والایی دارد. نهفقط مسلمانان، حتی مسیحیها و مردم مذاهب مختلف نیز در توصیف این دلاور بیهمتا لب گشودهاند. «جرج جرداق» در توصیف این دلاور اسلام «علی؛ صدای عدالت انسانی» را نوشته و در توصیف این فرد شجاع چندینبار قلمفرسایی کرده است. جرج جرداق مسیحی در وصف امام علی میگوید: «ای دنیا! چه میشد که همۀ توان خود را گرد میآوردی و در هر روزگاری علیای با آن قلب و زبان و امتیازاتش عنایت میکردی!» (جرداق، 1393: 47). افتخار عارف، شاعر بینظیر زبان اردو نیز از تأثیر این مرد دلاور بیبهره نمانده و چندین شعر در مدح و توصیف آن حضرت سروده است که چند نمونۀ آن در این پژوهش ذکر میشود:
فتکلوا تعرفو؛ کلام کرو تاکہ پچان جاؤ
دعوت، ہجرت
در دعوت، هجرت
بدر، اُحُد، خیبر، خندق، ایک ایک ورق پر
در جنگ احد، خیبر، خندق، بر هر ورقی
خطّ جلی سے لکها ہے اک نام
به خطّ جلی، فقط یک نام نوشته شده است!
علی کا نام
نام علی
علی کے نام کا وِرد و وظیفہ کرتے گزری عمر تمام
سراسر عُمرم، با ورد و ذکر نام علی (ع) سپری شد
اوّل سے آخر تک، اسم محمد کی تنویر
از اول تا آخر، به تنویر نام محمد گذشت!
اعلی، علی، معلّی، عالی، نور کی اک زنجیر
اعلی، علی، معلّی، عالی، زنجیرهای از نور
نور کی اس زنجیر کا، حلقہ حلقہ نور نژاد
حلقهحلقة این زنجیر، از نسل نور
سرمنزل همه یکی است
طیبہ، نجف، کربلا، مشہد، کاظمین، بغداد
طیبه، نجف، کربلا، مشهد، کاظمین، بغداد
غوث، قطب، ابدال، قلندر، سب کی منزل ایک
غوث، قطب، ابدال، قلندر
هدف همه یکی است
ذکر، بیان، کلام، عبادت، سب کا حاصل ایک
ذکر، بیان، کلام، عبادت
اس حاصل تک جانے والی لہر کا دریا ایک
موجة رود روان بهسوی آن هدف، یکی است!
شہرِ نور کے رستے کی دھول، مرا انعام
جادة روان شهر بهسوی آن هدف، یکی است!
دعوت، ہجرت، بدر، اُحُد، خیبر، خندق، ایک ایک ورق پر
در دعوت هجرت
در جنگِ احد، خیبر، خندق، بر هر ورقی
خطّ جلی سے لکها ہے اک نام، علی کا نام
به خطّ جلی، فقط یک نام نوشته شده است! نام علی
علی کے نام کا ورد و وظیفہ کرتے گزری عمر تمام
سراسر عمرم، با ورد و ذکر نام علی سپری شد!
(بیات، 1394: 130)
همة تاریخ اسلام را در این سروده میتوان خواند؛ وقتی از شب هجرت و یا از غزوة بدر و احد و خیبر و خندق ذکر شده است، همهجا اسم علی (ع ) میدرخشد. شاعر با کلمات و اصطلاحات آسان درکش را برای خواننده آسان، و در عین حال تاریخ اسلام را خلاصه کرده است. سبب درخشیدن نام علی در جهان این است که نور علی و مصطفی یکی است.
افتخار عارف در جاهای مختلف، از شجاعت، حلم، عطا و بخشش و از دیگر صفتهای امام علی سخن گفته است؛ اما گاهی انسان به خود مینگرد و با این حقیقت روبهرو میشود که فقط با زبان، نام امام علی را میگوید و هنوز نتوانسته است از دل با آن حضرت باشد؛ یعنی اظهار عقیده و ایمان فقط زبانی است، نه عملی. شاعر نیز جایی این حقیقت را آورده است و چنین میگوید:
یہ دنیا اک سؤر کے گوشت کی ہڈی کی صورت
این جهان چون استخوان گوشت خوک
کوڑھیوں کے ہاتھ میں ہے
در دستان جزامی
اور نان و نمک کی جستجو میں دربدر، قریہ بہ قریہ مارا مارا پهر رہا ہوں
و من در جستوجوی نان و نمک، دربهدر قریهبهقریه، حیران و سرگردانم
ذرا سی دیر کی جھوٹی فضیلت کے لیے
برای اندکی فضیلت دروغین
ٹھوکر پر ٹھوکر کها رہا ہوں، ہر قدم پر منزل عزّ و شرف سے گر رہا ہوں
خواریها را تحمل میکنم و در هر گام
ازجایگاه عزّت و شرف سقوط میکنم
اور مری انگشتری پر یاعلی لکها ہوا ہے
بر نگین انگشتری من کلمة یا علی(ع) نقش بسته است
مگر انگشتری پر یاعلی کنده کرا لینے سے کیا ہوگا کہ دل تو
اما از چنین نقشی چه سودی عاید خواهد شد
مرحبوں کی دسترس میں ہے
زمانی که دل در تصرف مرحبهاست!
مسلسل نرغۂ حرص و ہوس میں ہے
(عجب دنیایی است که چشمها قادر به دیدن هستند؛ اما دلها در سینهها کور شدهاند)
(بیات، 1394: 86)
اما باز هم یقین دارد که حتی فقط گفتن نام امام علی(ع) باعث بخشش و نجات انسان میشود و فقط اسم علی را با زبان گفتن هم برای یک انسان بسیار ضروری است. در ادامة همین شعر، شاعر میگوید:
کبهی سلمان آتے ہیں
گاهی سلمان میآید
کبهی بوذر، کبهی میثم، کبهی قنبر، مری ڈھارس بندھاتے ہیں
گاهی ابوذر و کاهی میثم و گاهی هم قنبر، میآیند و مرا تسلّی میبخشند
کمیل آتے ہیں، کہتے ہیں:
کمیل میآید و میگوید
پکارو افتخار عارف! پکارو!
ای افتخار عارف! صدا کن صدا کن
اپنے مولا کو پکارو! اپنے مولا کے وسیلے سے پکارو!
صدا کن مولای خودت را! با کمک مولای خود صدا کن
اُجیبُ دعوه الدّاع کرنے والے کو پکارو!
صدا کن کسی را که گفت: اجیب دعوة الداع
یہ مشکل بهی کوئی مشکل ہے؟ دل چھوٹا نہیں کرتے
این مشکل که مشکلی نیست، دل باید قوی داشت که
کریم اپنے غلاموں کو کبهی تنہا نہیں کرتے، کبهی رسوا نہیں کرتے!
کریمان، غلامان خود را تنها نمیگذارند و رسوایشان نمیکنند!
(همان)
بعضی گفتارهای امام علی (ع) در کتاب ارزشمند نهجالبلاغه، کرم و بخشش امام علی (ع) به پیروانش را بیان میکند. «انا مدینة العلم و علی بابها» (من شهر دانشم و علی دروازة آن است) (حاکم نیشابوری، 1420 ق، ج 3: 138، ح 4639؛ ابناثیر، 1315 ق، ج 4: 95، ح 3789؛ القرطبی النمر، 1431 ق، ج 3: 205، الرقم 1875؛ قیومی اصفهانی، 1387: 123، ح 82). افتخار عارف نیز مانند یک عاشق واقعی پیغمبر اسلام (ص) خود را موظف میداند همیشه به در شهر علم متصل بماند تا از علم و حکمت دور نماند.
عمر بهر ٹھوکریں کهاتا نہ پهروں شہر بہ شہر
از اینکه تمام عمر، هیچجا دربهدر نباشم
ایک ہی شہر میں اور ایک ہی دَر پر رکها
خودم را در یک شهر، در برابر یک در (امام علی) تسلیم شدم
(عارف، 1390: 84)
شاعر معتقد است آن که از شهر علم دوری میجوید، دربهدر میشود و به مرادش نمیرسد.
6ـ4 امام حسن مجتبی (ع)
امام حسن (ع) وارث حلم و بردباری رسول اکرم (ص) است. سیوطی در تاریخ خود مینویسد: «کان الحسن مناقب کثیرة، سیدا حلیما، ذا سکینة و وقار و حشمة، جوادا، ممدوحا» (حسن (ابن علی) دارای امتیازات اخلاقی و فضایل انسانی فراوان بود، او (شخصیتی) بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخاوتمند و ستوده بود) (سیوطی، 1383: 189).
آینۀ انما حسن ہیں
آینه انما است حسن
کیا جانے زمانہ کیا حسن ہیں
زمانه چه بداند کی است حسن
اک صبر ہے فاطمہ کی میراث
یک میراثی از صبر فاطمه
اک حجت قائمہ ہیں حسن
یک حجت قائمه است حسن
اک بدر حسین میں مجسم
یک نمونه از جنگ بدر است حسین
اک صلح حدیبیہ حسن ہیں
یک الگویی از صلح حدیبیه است حسن
زینب ہیں تمتۀ شهادت
زینب است اتمام صحیفة شهادت
دیباچۂ کربلا حسن ہیں
دیباچة کربلا است حسن
(همان: 142)
شاعر همة زندگی امام حسن (ع) و تفاوت رفتار وی با برادرش امام حسین (ع) و ادامهدهندۀ راه پدربزگشان، حضرت محمد مصطفی(ص)، را توضیح داده است. امام حسن چرا صلح را انتخاب کرد و امام حسین به چه دلیل برای جنگ و قیام به میدان رفت؟ زیرا خود پیامبر نیز در موقیعتهای مختلف رفتار متفاوتی داشت. با جملات کوتاه و عامفهم، شاعر سعی بر این دارد که کریم اهلبیت را با همان سادگی که خود آن بزرگوار مظهر آن است در شعر خود نمایان کند.
6ـ5 امام حسین (ع) شهید کربلا
امام حسین (ع) آن کسی است که کالبد بیجان اسلام را جان بخشید و همه کس و همه چیزش را در راه خدا نثار کرد و جاویدان شد. یزید از ایشان بیعت طلبید و جواب حسین (ع) جوابی بود که تا دنیا باقی است آن جواب هر ظلمی و هر ستمی و هر جبر و زورگویی است و بعد از آن، کسی جرأت نمیکند حق را بیوارث بشمارد. امام حسین (ع) فرمودند: «مثلی لا یبایع مثله» (مجلسی، 1345، ج 44: 325) (هرگز شخصی همانند من، با مردی همانند وی بیعت نخواهد کرد). این بود که امام حسین (ع) همۀ ظالمین را در یکجا شکست داد. آن آبی که بر حسین بسته بود، از حسین و از لب تشنۀ حسین شرمنده بود. آن خاک، آن شمشیر، آن خنجر، آن سنگی که بهسوی امام حسین پرت کردند، شرمندۀ حسین شد. یزید در دربار خویش از دست وابستگان حسین ذلیل و خوار شد.
شرف کے شہر میں ہر بام و در حسین کا ہے
هر بام و در، در شهر شرف، ازآن حسین است!
زمانے بهر کے گهرانوں میں گهر حسین کا ہے
بین تمام خاندانها، خاندان ازآن حسین است!
فراتِ وقتِ رواں! دیکھ سوئے مقتل دیکھ
ای فراتِ زمان! سوی مقتل بنگر!
جو سر بلند ہے اب بهی وه سَر حسین کا ہے
سری که هنوز برقرار است ازآن حسین است!
(عارف، 1383: 31؛ بیات، 1394: 140)
یا در جای دیگر چنین آورده است:
حسین! تم نہیں رہے تمہارا گهر نہیں رہا
حسین تو دیگر نیستی (شهید شدی) خانوادة تو هم شهید شد
مگر تمہارے بعد ظالموں کا ڈر نہیں رہا
ولی بعد از تو هیبت و ترس ظالمین نیز باقی نماند
مدینہ و نجف سے کربلا تک ایک سلسلہ
از مدینه و نجف تا کربلا یک سلسله است
ادھر جو آگیا وه پهر اِدهر اُدهر نہیں رہا
کسی که به این طرف (طرف حق) آمد، دیگر سوی باطل نرفت
(عارف، 1390: 134)
حر نیز الگویی برای مردم و انسانهایی شد که بعد از واقعۀ کربلا به دنیا آمدهاند. مانند حر هرکس راه حق را انخاب کند دیگر جایی در گروه باطل نمییابد. حسین راهی را به مردم نشان داد که هرکه به آن راه رود، هیچ وقت گمراه نمیشود. تاریخ اسلام بدون ذکر امام مظلوم، حسین (ع) کامل نمیشود؛ پس شعر آیینی چطور ممکن است بدون بیان و توصیف امام حسین (ع) کامل شود. شاعر در سرودۀ بالا کل واقعۀ کربلا را بیان کرده؛ او شرح واقعه را در بیت «از مدینه و نجف تا به کربلا/ کسی که به این طرف آمد دیگر سوی باطل نرفت» بیان کرده است؛ راه حسین همان راه پدرش علی (ع) و پدربزرگش محمد مصطفی (ص) بوده است و هیچ راه دیگری نبوده است که حسین آن را انتخاب کرده باشد و همانطور که راه پیامبر راه حق بود، راه حسین نیز ادامۀ آن مسیر حق بود. در صدر اسلام، حسین شخصیتی بود که باعث سربلندی اسلام در زمانی شد که کفر جای اسلام را گرفته بود؛ تشخیص حق و باطل کار سختی بود و ترس از ظالمین بسیار زیاد بود و قیام امام حسین باعث سربلندی حق شد.
6ـ6 بانوان خانوادة پیغمبر (ص)
شجاعتْ وراثت خاندان پیغمبر است و فقط ویژة مردان نیست. در خانوادۀ پیغمبر اسلام (ص) بانوان شجاع زیادی پیدا میشوند. هیچگاه نهضتی پیروز نخواهد شد، مگر وقتی که بانوان نیز شریک آن نهضت شوند. در کربلا مردم شاهد جانفشانی و شهامتی هستند که بانوان اهلبیت از خود بروز دادند؛ این رشادت بینظیر بوده است. شاعر نیز معتقد است در این دوره و زمان همۀ ما به چنان مادرانی نیاز داریم؛ چون اگر بخواهیم اوضاع جاری تغییر یابد و ظالمین شکست بخورند، باید مادرهایی مانند حضرت زینب و حضرت رباب و مادر وهب در دنیا باشند. آنان مادرانی بودند که پسران خویش را در راه حق قربانی کردند؛ اما هیچ وقت شکایت نکردند.
خیامِ تسلیم و سائبانِ رضا کی ویرانیا بتائیں
ویرانههای خیمههایِ تسلیم و سایبن (سراپرده) رضا بگویند
جو اپنی آنکهوں سے اپنے پیاروں کا خون دیکهیں، اب ایسی مائیں کہاں سے لائیں
مادرانی را که یارای تماشای مرگ عزیزان خود را داشته باشند، از کجا باید یافت!
(بیات، 1394: 102)
سلسلۀ عجیب وفا و صدق و صفا در بانوان این خاندان بیان شده است. جانفشانی خدیجه (س)، صدق و رضای زهرا (س) و صبر و رضای حضرت زینب (س) درک و فهمش سخت است. انسان نمی تواند بهراحتی درک کند بانویی با این همه صبر، شهامت، شجاعت و با رضایت به رضای الهی زندگی کرده باشد و همیشه سر تسلیم در راه حق خم کند.
عجب اک سلسہ ہے
در حیرتم از این سلسله
خدیجه، فاطمه، زینب
خدیجه، فاطمه، زینب
وفا کے باب میں، صدق و رضا کے باب میں، صبر و رضا کے باب میں
وفا، صدق و صفا، صبر و رضاشان
کیسا منور راستہ ہے
چه راه پر نوری است
(عارف، 1383: 16؛ بیات، 1394: 126)
هیچ نهضتی بدون خانمها به پیروزی نمیرسد. اگر فداکاریهای زنان اسلام نبود، نهضت اسلام که با دعوت حق پیامبر اسلام آغاز شد و تا امروز ادامه دارد، هیچگاه به این صورت رشد نمیکرد. پس ادبیات آیینی هیچگاه بدون ذکر بانوان شجاع اسلام کامل نمیشود. افتخار عارف نیز بیان شجاعتهای بانوان را توصیف کرده و در شأن آن بانوان بزرگوار شعر سروده است؛ ازجمله دربارة «حضرت زهرا» (س).
در عظمت حضرت زهرا (س) گفتۀ امام حسن عسکری (ع) بس است که فرموند: «نَحنُ حُجج اللهِ علی الخلق و الفاطمة حجة الله علینا» (طیب، 1370، ج 13: 236) (ما حجت خدا بر مردم هستیم؛ اما فاطمه حجت خدا بر ماست). این روایت را برای بیان عظمت حضرت زهرا (س) آوردهایم؛ هرچند هیچیک از ما از عظمت این بانوی بزرگ بیخبر نیست. پیغمبر اکرم (ص) بهسبب مقام والای ایشان نزد پروردگار به احترام آن بانوی بزرگوار از جا بلند میشدند و ایشان را بهجای خویش مینشاندند. افتخار عارف نیز جای عظمت حضرت زهرا (س) را به احترام حضرت محمد (ص) چنین بیان کرده است:
نبی جن کی تعظیم کو اٹھیں وه زہرا (س)
زهرا (س) کسی که به احترامش نبی (ص) از جای برمیخیزد
(عارف، 1383: 15؛ بیات، 1394: 132)
6ـ7 حضرت زینب (س)
حضرت زینب (س) پیکرۀ صبر و رضاست؛ زینب (س)، خواهر حسین (ع) در میدان کارزار کربلا چنان جرأتی نشان دادند که در تاریخ بشریّت بینظیر است.
باب شہر حکمت سے
از در شهر حکمت تا
خیمہ گاہ نصرت تک
خیمهگاه نصرت
محضرِ شہادت تک
تا محضر مقام شهادت
کیسے کیسے نام آئے
چه نامآورانی آمدند!
کیا عجب مقام آئے
حق کی پاسداری کو
همانانی که پاسداری از حق را
فرض جاننے والے
از واجبات میخواندند
راهِ حق میں کام آئے
در جادة حق به کار آمدند !
ساتھ ساتھ تھی زینب
و همگام آنها زینب بود
کربلا گواہی دے
کربلا گواه است!
(عارف، 1363: 125؛ بیات، 1394: 110)
یا در جای دیگر افتخار عارف گفته است:
شام آئے گی سیّدۂ عالم کی بیٹی جلے ہوئے خیموں کے درمیاں سجدۂ شکر بجا لائے گی
شب خواهد آمد و دختر فاطمه (س) در بین خیمههای سوخته سجدۀ شکر بهجا میآورد
(عارف، 1390: 146)
شاعر شجاعتی بینظیر را بیان کرده است. خانمی در تاریکی شب میان جسدهای بیجان عزیزان و نزدیکان و در میان دشمنان با لبان تشنه و بچههای ترسیده و گرسنه و زنان بیحجاب؛ این عجب حالتی است که حتی تصورش هم محال است که خانمی فقطوفقط برای رضای خدا و برای تسلیم به امر خدا این شجاعت را نشان دهد؛ اما تجسم این صحنه در یک بیت از این شاعر توانمند ممکن شده است. شاعری که با انتخاب کلمات موزون، یک شب وحشتناک را با همة هراس و دلهرگی فقط در دو مصرع بیان کرده است.
نهضت کربلا بدون حضور حضرت زینب (س) پیروز نمیشد و این زینب بود که باعث ترویج پیام نهضت کربلا شد و افتخار عارف هرجا از کربلا یادی کرده از حضرت زینب (س) را نیز نام میآورد.
6ـ8 حضرت عباس (ع)
علمدار کربلا حضرت عباس مانند پدر بزرگوارش حضرت ابوطالب علمبردار اسلام بود و همسان پدربزرگش مددکار اسلام شد. عارف، افتخار میکند که اسلام چنین علمداری شجاع و باوفا دارد. شاعر مباهات میکند و مینالد که ما مالک مال و زر دنیا نیستیم؛ اما این سربلندی نصیب ما شد که نسبتی با وارث پرچمدار اسلام داریم:
نہ مال و زر نہ جاه و حشم ہمارا ہے
نه مال و زر نه جاه و حشم ازآن ماست
مگر خدا کی عطا ہے قلم ہمارا ہے
اما شکر خدا که قلم ازآن ماست
علَم کسی نے کسی کو دیا تها خیبر میں
علم از کسی به کسی داده شد در خیبر
وه دن اور آج کا دن ہے اب علَم ہمارا ہے
از آن روز تا به امروز عَلم ازآن ماست
(همان: 149)
دوستان باوفای اهل بیت همیشه باعث سربلندی اسلام شدند. در کربلا نیز مردان دلاور و باوفا با شهیدشدن و قربانیدادن باعث افتخار اسلام شدند. کربلا جایی بود که یاران امام حسین با صبوری و شجاعت جان خویش را در راه اسلام دادند و تاریخساز شدند؛ تاریخ سربلندی اسلام، تاریخ پیروزی دین، تاریخ موفقیت پیغام خدا، تاریخ نصرت و غلبة حق.
بریده بازؤں والے نےلکھی ریت پر
کمی با بازوهای بریده نوشته شد بر خاک کربلا
کچھ کہانی کہہ گیا اک بے زبانِ کربلا
کمی داستان کربلا گفته شد با زبان یک شیرخوار
(همان: 136)
6ـ9 اصحاب پیغمبر و ناصران اهلبیت
کسی که به حق یاری کند، شایستة توصیف و مدح است. هرکس راه حق را انتخاب کرده باشد، سربلند شده است. بعضیها از اول با حق بودند و خیلیها بعد سنجش حقایق به حق ملحق شدند. به هرحال هرکس به حق پیوست، جایگاه بالا و مقام بلند در بارگاه حق به خود اختصاص داده است و مداحان در مدح آنان همیشه چیزهای نوشتهاند. افتخار عارف نیز در مدح یاوران خاندان نبوت قلم برداشته و شعرهای متعددی سروده است.
6ـ9ـ1 حر (ع)
حضرت حر الگوی حریّت است. آن کس که راه را بر حسین بست، در پایان به حق پیوست و بهسوی حسین آمد؛ حسین نیز از او استقبال کرد و وی را در جمع خود جای داد. حر مثال کسی است که در آخرین لحظات نجات بیابد.
آگ لئے جاتی تھی حر کو اپنی طرف
آتش حر را بهسوی خویش میبرد
ایک قدم اور اهل بهشت می شامل تها
یک گام جلوتر با اهل بهشت همراه بود
(همان: 148)
یا در جای دیگر شاعر چنین آورده است:
ٹھوکروں میں هے شکوه و شوکتِ دربارِ شام
رسوا شده شکوه و عز و جلالِ دربار شام
کوئی حر کے دل سے پوچهے عزّ و شان کربلا
از دل حر بخواهید عز و شأن کربلا
(همان: 137)
شاعر بر این باور است که طرف یزید و یزیدیان جز هلاکت و جهنم و باطل نیست و کسی که بهجانب حسین آمد، یعنی در مقابل باطل، حق و در برابر دوزخ بهشت را انتخاب کرده است.
6ـ9ـ2 حضرت ابوذر
ابوذر آن کسی است که محمد مصطفی (ص) صداقت و راستگویی او را تصدیق میکند. محمد مصطفی آن بزرگواری که از او راستگوتر کسی نیست و دربارۀ گفتار او در قرآن چنین آمده است: «ما ینطق عن الهوی، إن هو إلا وحی یوحی» (نجم: 3‑4) (و نه از روی نفس سخن میگوید. سخن او جز وحی که به او نازل میشود، نیست).
زمیں نے بوجھ ایسے آدمی کا نہیں اٹھایا جو تم سے سچا ہو
که ای ابوذر! زمین، وزن کسی را که از تو راستگوتر باشد، متحمل نشده است!
وہ کہہ رہے تھے
ایشان (ص) میفرمودند:
فلک نے سایہ نہیں کیا ایسے شخص پر جو تم سے سچا ہو
فلک بر کسی که از تو راستگوتر باشد، سایه نینداخته است!
سبھی یمین و یسار تصدیق کر رہے ہیں
تمام یسار و یمین تصدیق میکردند
سبھی اہل یقین تصدیق کر رہے ہیں
تمام اهل یقین تصدیق میکردند
سلام ان پر درود ان پر
سلام و درود بر رسولالله
(بیات، 1394: 54)
در ادامۀ همین نظم آمده است:
بہت زمانہ گزر گیا ہے مگر ابوذر نگاہ میں ہیں
زمانة درازی سپری شده، اما ابوذر در دیدگان من است
پس کمین گاہ جبر و زورآوروں کی سازش کے سارے منظر
نگاہ میں
تمام چشماندازِ کمینگاه جبر و توطئة زمامداران
در دیدگان من است
دمشق و بغداد و قرطبہ کے سلاسلِ مصلحت کی بخشش پر پلنے والے
تمام منبر ساختهشده با بخشش زنجیرههای مصلحت در دمشق و بغداد و قرطبه
در دیدگان من است
جہانِ مظلوم خواب دیگر کا منتظر ہے
جهانِ مظلوم، منتظر رؤیایی دیگر است
نیا زمانہ نئے ابوذر کا منتظر ہے
روزگار جدید، منتظر ابوذری دگر است!
(همان)
شاعر بعد از توصیف صدق حضرت ابوذر بیان میکند که در این دور زمان نیز منتظر ابوذر دیگری است. کسی که با خصلتهای صدق و شجاعت و جرأت مقابلة حق با ظلمستیزی برپا خیزد. در این سرودهها، شاعر با آوردن تلمیحات دورۀ اسلام، برای بیداری مردم عصر خویش میکوشد. شاعر اوضاع نابسامان عصر حاضر را بهروشنی بیان نکرده است؛ اما با آوردن واقعات دوران خلفای اسلام و اوضاع دورة زمان اصحاب پیامبر (ص) مردم را با حقیقت آشنا کرده ست و مدعی است که در این دوره ما نیز به کسی نیازمندیم که مانند حضرت ابوذر شجاع باشد.
6ـ9ـ3 حجر بن عدی
از میان یاران اهلبیت، حجر بن عدی نیز نامآور و یار باوفای اهلبیت است. افتخار عارف حادثهای جانسوز را به تصویر کشیده است؛ اینکه چگونه او را شهید کردند و این ظلم تاریخساز شد.
سلام حجر بن عدی
سلام بر حُجر بن عَدی
سلام حجر بن عدی
سلام بر حُجر بن عَدی
ستم گری کی حد ہوئی
مزار منہدم ہوا
ستم به اوج خود رسید و مزار تو منهدم بشد
جو مرجع عوام تها
آن مزار که ملجأ عوام بود
وه جس کا صاحبانِ حق نگر میں احترام تها
کسی که بین مردان حقپرست، قابل صد احترام بود
شہید قبر می صلیب ظلم گاڑ دی گئی
درون قبر آن شهید، صلیب ظلم برافراشته شد
لحد اجاڑ دی گئی
قبری که نشان خیر بود
جو خیر کا نشان تهی
سنگ لحدش درهم شکسته شد
سلام حجر بن عدی
سلام بر حَجر بن عَدی
حضور حق میں جس کی ہر دعا قبول ہوتی تهی
کسی که هر دعای او در حضور حق، قبول میشد
نفس نفس جہاں اطاعتِ رسول ہوتی تهی
کسی که هر نفسش اطاعت رسول حق میبود
محاذ حق پہ جس کا ہر قدم قلندرانہ تها
کسی که هر قدمش در جبهة حق، قلندروار میبود
سرشت قنبرانہ تهی، مزاج بوذرانہ تها
کسی که سرشت او قنبروار و مزاج ابوذروار میبود
پهر ایک بار علی(ع) کے عشق کی جزا ملی اسے
دوباره سزای عشق علی به او رسید
شہید راه حق تها، دائمی بقا ملی
شهید راه حق که بود، بقای جاودانه هم به او رسید
ورق ورق کتاب حجر خیر پڑھ رہے ہیں لوگ
مردم، ورقورق کتاب «حُجر الخیر» را میخوانند
دمشق! دیکھ پهر علی(ع) کی سمت بڑھ رہے ہیں لوگ!
ببین مردم دمشق را که باز سوی علی روانهاند
(بیات، 1394: 62)
موقعی که مزار حضرت حُجر بن عَدی را مسمار کردند، غاصبین ستمکار ظلم بزرگی از خود نشان دادند و چهرۀ نکوهیده و قبیح خود را آشکار کردند؛ اما شاعر معتقد است وقتی ظلم از حد بگذرد، مردم بهسوی حق میروند. این انتهای ظلم درواقع آغاز به حق پیوستن مردم و نشانة پیروزی حق است. ذکر اصحاب پیامبر که در ادبیات کم دیده میشود، در کلام این شاعر دیده میشود و نشان میدهد که افتخار عارف نهتنها مطالعۀ گستردهای از اسلام دارد، بلکه میکوشد هر گوشۀ تاریخ اسلام به مردم رسانده شود؛ زیرا بر این باور است که هر اتفاقی که در تاریخ اسلام افتاد، آموزهای برای مردم است.
6ـ10 اهلبیت
خداوند متعال محمد مصطفی (ص) را محبوب خویش قرار داد و محمد مصطفی (ص) به اهلبیت خویش عشق ورزید. دخترش فاطمه را محبوب خود میفرمود (البته بهسبب جایگاهی که نزد پروردگار داشت)؛ عشق پیغمبر اسلام (ص) نسبتبه امام حسن و امام حسین(ع) بهیادماندنی است و حیدر، عموزادة خویش را هم تاحدی دوست میداشت که همیشه او را همراه خود جای میداد.
عشق به اهلبیت وظیفهای است که هر مسلمان عاقل باید به آنها دل ببندد و از ایشان پیروی کند. عشق به اهلبیت چیزی نیست که فراموش شود یا بتوان از آن صرفنظر کرد.
شاعران همیشه وقتی پیغمبر اسلام را توصیف میکردند، روششان بر این بود که اهلبیت را نیز بستایند. افتخار عارف شعرهایی در مدح اهلبیت پیغمبر (ص) دارد؛ چند شعر وی در ادمه ذکر میشود:
وه جو اسمِ اعظمِ عشق ہیں، تجهے اُن کے نور کا واسطہ
آنانی که اسم اعظم عشق هستند، به نور ایشان قسم (بهتوسط نور ایشان)
مجهے اُن کے رنگ میں رنگ دے ، مجهے اُن کی راه پہ ڈال دے
من را به سنت ایشان درآورد
(عارف، 1400: 47)
افتخار عارف در اشعار خود نشان داده است که راه اهلبیت راه حق است و پیروانشان راه پیروزی را انتخاب کردند و کسی که بخواهد در راه خدا پیروز شود باید از پیروان اهلبیت الگویی برگزیند.
شاعر بر این باور است که انسان تا جایی که بتواند باید در راه عشق و مسیر اهلبیت قدم نهد. اهلبیتِ پیغمبر انسانهایی هستند که عشق و راهشان را باید از خدا خواست. شاعر اینجا نیایش میکند و دست سؤال بهسوی خدا دراز کرده و میگوید: خدایا بهواسطة نور اهلبیت مرا به سنت ایشان درآور و من راهی راه حق، راه اهلبیت شوم تا در روز قیامت سربلند در حضور تو بیایم.
6ـ11 کربلا
ادبیات آیینی هیچگاه بدون ذکر کربلا کامل نمیشود و افتخار عارف نیز این موضوع را در سرودههایش بیان کرده است.
مدینہ و نجف و کربلا میں رہتا ہے
در مدینةالنبی و در نجف و کربلا منزل کرده است
دل ایک وضع کی آب و ہوا میں رہتا ہے
قلب در آب و هوای خاصی منزل کرده است
(عارف، 1390: 89)
کربلا بیانگر پیروزی ابدی و سربلندی حق و حقانیّت، شکست ظلم و فتح و غلبة ظالمین، مقابلة حق و باطل و در پایان ظفر و کامرانی عدل و انصاف است.
نہ معجزه ہے کربلا نہ حادثہ ہے کربلا
نه معجزه است کربلا نه حادثه است کربلا
جو خون سے لکها گیا وہ فیصلہ ہے کربلا
حکمی که با خون نوشته شود؛ کربلا است
یہی نہیں کے اپنے عہد میں ہو، آج بهی
نهتنها در عصر خویش، حتی امروز نیز
جہان مصلحت میں حرفِ برملا ہے کربلا
در دنیای مصلحت حرف عیان است کربلا
ہر ایک جبر کے خلاف خیر کے محاذ پر
در مقابل هر جبر در جبهة خیر
جو مستقل بپا رہے وه معرکه ہے کربلا
نبردی که دائم (همیشه) برپا باشد آن است کربلا
(همان: 143)
کربلا نه معجزه است و نه حادثه؛ بلکه یک واقعیت تغییرناپذیر است. یک حقیقت ابدی و ازلی است چنانکه در قرآن آمده است: «إِن البَاطل کان زَهوقا» (اسراء: 81) (آری باطل همواره نابودشدنی است). باطل همیشگی نیست و زود به پایان می رسد و معرکۀ کربلا نمونۀ زنده و جاوید این وعدۀ خداست. ادبیات آیینی بدون ذکر کربلا کامل نمیشود. این واقعه پناهدهندۀ اسلام و ستون محکم برای استحکام ساختمان لرزیدۀ اسلام از کفر است. شاعر نیز کربلا را یک استعاره در مقابل کفر قرار داده است.
6ـ12 دشمنان اهلبیت
همانطور که تولّا جزو اسلام است، تبرّا نیز در اسلام ضروری شمرده شده است. مذمت دشمنان اهلبیت، چه با اسم و چه بدون اسم، در قرآن نیز آمده است. شاعر نیز از دشمنان اهلبیت ذکر میکند:
از ازل تا بہ ابد سارے یزیدوں کا حساب
از ازل تا به ابد همه یزیدصفتها
ایک ہی دفترِ بدنام میں رکها گیا
در یک دفتر بدنام قرارگرفته شدند
(همان: 132)
شاعر همچنان موضوعی را که در سوره آمده، در این بیت ذکر کرده است که هرکس در رابطه با اهلبیت از خودش کبر نشان دهد، همیشه بینام و نشان میماند. کسی که با پیامبر اسلام دشمنی ورزد، منقطعالنسل و بی نام و نشان خواهد ماند؛ اما خود نسل پیامبر و نام مبارکش جاویدان میماند.
جس کسی نے بهی کبهی شان میں گستاخی کی
هرکس در شأن وی (پیغمبر اکرم (ص)) کبر را نشان داد
ابد آباد تک اُس شخص کو اَبتر رکها
تا ابد او را خالق ابتر (نسلبریده) قرار داد
(بیات، 1394: 164)
یا در جای دیگر چنین میگوید:
جو ان کے جادۀ رحمت سے منحرف ہو جائیں
آن کسی که از راه رحمت آنان منحرف گردد
زمانے ان کو کبھی محترم نہیں کرتے
دنیا آن را هیچگاه محترم نمیشمارد
(عارف، 1390: 99)
شاعر در بیتهای بالا نشان داده است که وعدۀ نابودی دشمنان پیامبر اسلام (ص) و نزدیکانش ازسوی خدا همیشه تحقق یافته است. نکتۀ جالب این است که شاعر بر این باور است که در قرآن فقط اسم ابولهب آمده است که در شأن پیامبر گستاخی کرد و خداوند او را عتاب کرد؛ اما هرکسی که در شأن پیامبر مرتکب هر گستاخی شود، مجازاتش همین است و نزد عاشقان پیامبر عتاب خواهد شد. شاعر با آوردن کلماتی مانند آن کس، هرکس و همۀ یزیدصفتها بر این اصرار دارد که فرقی نمیکند در کدام زمان و در کدام موقیعت در برابر عظمت پیامبر اسلام (ص) و اهلبیت وی بیادبی رخ داده، انجام کار همۀ بدکاران همان است که خدا فرمود؛ یعنی جهنم و تذلیل و عذاب.
6ـ13 دوستان اهلبیت
دوستداشتن و محبوبگزیدن پیامبر سنت خداست و هرکس به خدا ایمان دارد، باید از این سنت پیروی کند. شاعر بین موضوعات مختلف آیینی ذکر دوستان اهلبیت را نیز بیان کرده است.
میں نے خاکِ درِ حسّان کو سرمہ بنایا
من خاکِ درِ حسّان (حسان بن ثابت انصاری از مداحان پیامبر) را سرمه انگاشتم
اور ایک ایک سبق نعت کا ازبر رکها
و من تکتک درس نعت را از بر کردم
(بیات، 1394: 164)
همچنین افتخار عارف بر این باور است که در زندگی خویش در هر موقیعتی، چه غم و چه خوشی، رمز زندگیکردن را از اصحاب پیغمبر (ص) یاد گرفتم و مانند ابوذر و سلمان در حدود آیة «هل أتی» زندگی میکنم. همین مطلب را در این شعر نیز آورده است و میگوید اینکه من مدحسرای اهلبیت هستم، به این دلیل است که همیشه از اصحاب باوفای پیغمبر اسلام و روششان پیروی کردهام.
بحق کفش برداران دربار رسالت
بحق کفشداران درگاه رسالت
ثنا خوانوں میں شامل ہوگیا اک بے ہنر بهی
یک بینام نیز از مداحان محمد شمرده شد
(عارف، 1390: 97)
یا در جای دیگر میگوید:
غلام بوذر و سلمان دل ، خوشی ہو کہ غم
دل که غلام بوذر و سلمان است، شادی باشد یا که غم
حدودِ زاویہ ھل اَتی میں رہتا ہے
در حدِ (حدود) زاویة «هل اتی» میماند
(همان: 89)
افتخار عارف معتقد است که یک نظر حضرت محمد مصطفی(ص) انسان را به یک جایگاهی ویژه تعالی میدهد. همچنان حضرت بلال و ابوذر و سلمان فارسی که آدمهای عادی بودند؛ ولی غلامی پیغمبر (ص) باعث رشد معنویشان شد و من هم منتظر چنین نظر معنوی هستم تا به جایگاه والایی رشد کنم.
بلال و بوذر و سلمان کے آقا اِدهر بهی
ارباب بلال و بوذر و سلمان سوی ما نیز
بدل جاتی ہے جس سے دل کی دنیا وه نظر بهی
آن نگاهی بیندازید که قلب و جان را دگرگون میکند
(عارف، 1390: 96)
شاعر معتقد است پیامبر و اهلبیت به هرکس نظر کردند، آن فرد مقام والایی در دنیا و آخرت گرفته است؛ شاعر نیز خواستۀ خود را در شعر بیان میکند که من نیز منتظر نظر کرم اربابانم هستم و حتی بر این اعتقاد دارد که من هرچه دارم و هر شعری سرودهام، عطای پیامبر و اهلبیت وی است. من از خود چیزی ندارم و چون احسان و کرم اربابانم را تجربه کردم، مثل ابوذر و سلمان اهلبیت را هیچوقت رها نمیکنم.
7ـ نتیجه
با توجه به پژوهش انجامشده، به این نتیجه رسیدیم که شاعر در زمینة دین، عقیدۀ خاص خود را دارد و اشعاری در این باره سروده است که زبانشان ساده، و فهم و درک مطالب برای عموم فراهم است. ترکیبات و اصطلاحاتْ تازه است و شاعر با استفاده از موضوعات متفاوت در شعرها توانسته است توجه خواننده را به خود جلب کند. شاعر مضمونهای طولانی را با قدرت شاعریاش و تسلط کاملش بر آرایههای ادبی، در کمترین کلام و بدون اطناب بیان میکند. در یک بیت یا در یک نظم کوتاه توانسته است موضوعات وسیع و گسترده را یکجا با سادگی بیان و روانی کلام بیان کند.
بیشتر موضوعات آیینی در سرودههای شاعر آمده و شاعر توانسته است موضوعات مذهبی را از یکسو برای بیان دین وارد شعر کند و ازسوی دیگر، سعی بر این داشته است که اوضاع جامعۀ خویش و راه حل مشکلات و ظلمستیزی را در پیامهای مذهبی و بهویژه در وقایع کربلا بر زبان آورد. الگوپذیری شاعر از حماسۀ کربلا و شجاعت یاران باوفای اهلبیت و خود خاندان پیامبر بسیار واضح است؛ پژوهش فعلی بیانگر افکار و اندیشههای شاعرانۀ افتخار عارف دربارة موضوع آیینی است.
پس از مطالعةدقیق و تحلیلی هر چهار اثر مدّنظر، نتایج زیر به دست آمد که در جدولهای ذیل نشان داده شد:
جدول شمارة 1: شخصیتهای اسلام در ادبیات آیینی و بود و نبود آنها در سرودههای افتخار عارف
باغ گل سرخ |
جهان معلوم |
حرف باریاب |
مهر دو نیم |
شخصیتها |
10 |
17 |
18 |
-- |
پیامبر اسلام (ص) |
8 |
8 |
9 |
-- |
امام علی |
10 |
4 |
4 |
-- |
حضرت زهرا |
-- |
2 |
1 |
-- |
امام حسن |
6 |
15 |
16 |
-- |
امام حسین |
2 |
5 |
4 |
-- |
حضرت زینب |
2 |
8 |
6 |
-- |
اباالفضل العباس |
-- |
1 |
3 |
-- |
حضرت ابوطالب |
-- |
-- |
1 |
-- |
علیاکبر |
-- |
1 |
3 |
-- |
علیاصغر |
-- |
-- |
1 |
-- |
عون و محمد |
-- |
-- |
1 |
-- |
قاسم ابن الحسن |
-- |
4 |
-- |
-- |
حر |
-- |
-- |
1 |
-- |
مسلم ابن عقیل |
-- |
1 |
-- |
-- |
حضرت خدیجه |
-- |
5 |
1 |
-- |
ابوذر |
-- |
5 |
-- |
-- |
سلمان فارسی |
1 |
-- |
-- |
-- |
بلال حبشی |
-- |
1 |
-- |
-- |
میثم تمار |
-- |
1 |
-- |
-- |
قنبر (غلام علی) |
-- |
1 |
-- |
-- |
کمیل ابن زیاد نخعی |
مادران دلاوران در کربلا |
1 |
-- |
-- |
-- |
منجی بشر (امام مهدی) |
-- |
4 |
-- |
-- |
دشمنان اهل بیت |
1 |
-- |
-- |
-- |
چنانکه در جدول بالا دیده میشود؛ میزان ذکر شخصیتهای مهم اسلام اعم از پیامبر اکرم (ص) و اهلبیت و اصحاب باوفای پیامبر اکرم (ص) و دوستان اهل بیت در سرودههای افتخار عارف در سه کتاب جهان معلوم، حرف باریاب و باغ گل سرخ زیاد دیده شد. پس میتوان نتیجه گرفت هر سه کتاب موضوعهای آیینی دارد.
جدول شمارة 2: نتیجة بررسی بود و نبود وقایع مهم اسلام در چهار مجموعة شعری
وقایع مهم اسلام |
مهر دو نیم |
حرف باریاب |
جهان معلوم |
باغ گل سرخ |
معراج پیامبر |
-- |
3 |
2 |
-- |
مهاجرت پیامبر |
-- |
1 |
3 |
2 |
دعوت ذوالعشیره |
-- |
1 |
-- |
-- |
جنگ بدر |
-- |
3 |
1 |
-- |
جنگ احد |
-- |
1 |
-- |
-- |
جنگ خیبر |
-- |
2 |
-- |
-- |
جنگ خندق |
-- |
1 |
-- |
-- |
واقعه کربلا |
1 |
6 |
20 |
4 |
صلح حدیبیه |
-- |
-- |
1 |
-- |
ادبیات آیینی فقط مدح و ستایش نیست؛ بلکه جنگها و وقایع مهم مذهب و دین را نیز بیان میکند. میزان ذکر این حوادث در کلام افتخار عارف در جدول بالا آمده است.
جدول شمارة 3: نتیجة بررسی بود و نبود موضوعات آیینی در چهار مجموعة شعری
باغ گل سرخ |
جهان معلوم |
حرف باریاب |
مهر دو نیم |
موضوعات آیینی |
2 |
1 |
1 |
1 |
ذکر خدا |
1 |
2 |
4 |
-- |
قرآن (کتاب آسمانی) |
10 |
14 |
7 |
-- |
اقوال معصومین و حدیث پیامبر |
2 |
4 |
3 |
-- |
دعا |
-- |
-- |
1 |
-- |
امید به خدا |
-- |
-- |
2 |
-- |
عطا و کرم پروردگار |
-- |
-- |
-- |
1 |
تخلیق کائنات |
-- |
1 |
-- |
-- |
بیاعتنایی به دنیا |
-- |
2 |
-- |
-- |
نزول وحی (غار حرا) |
-- |
-- |
1 |
-- |
حدیث قدسی |
-- |
1 |
-- |
-- |
زمزم، کوثر، حجر اسود و تسنیم |
1 |
2 |
2 |
-- |
شوق زیارت |
1 |
16 |
5 |
-- |
آیات قرآنی |
توحید و وحدانیّت خدا |
1 |
-- |
-- |
-- |
در ادامه چند موضوع دیگر را نیز که در حوزة ادبیات آیینی بیان میشود، ارزیابی و میزان آن را در کلام افتخار عارف بیان میکنیم.
جدول شمارة 4: نتیجة بررسی بود و نبود شهرهای مقدس در چهار مجموعة شعری
شهرها |
مهر دو نیم |
حرف باریاب |
جهان معلوم |
باغ گل سرخ |
مکه المکرمه |
-- |
1 |
3 |
-- |
مدینه النبی |
-- |
7 |
6 |
1 |
نجف اشرف |
-- |
3 |
2 |
1 |
کربلا معلی |
1 |
11 |
6 |
2 |
مشهد مقدس |
-- |
1 |
1 |
-- |
بغداد |
-- |
2 |
-- |
-- |
کاظمین |
-- |
2 |
-- |
-- |
شهرهایی که اهلبیت در آن زندگی کردند یا دفن شدند، احترام خاصی بین مردم دارند و در ادبیات آیینی همیشه ذکر این شهرها رایج بوده است. در اشعار افتخار عارف نیز از کربلا و نجف و مدینةالنبی و... یاد شده است. همانطور که از جدول فوق ظاهر است، کربلا از همه بیشتر در کلام شاعر ذکر شده است.
درمجموع مضامین بسیاری از دین و مدح و دعا و... در کلام شاعر ذکر شد و بیانگر این موضوع است که شاعر موضوعهای آیینی را در کلام خود آشکارا بیان کرده است؛ نیز علاقة خاص به آیین و دین، و معلومات کافی نسبتبه قرآن و حدیث و تاریخ دارد.
https/: maizanonline.com/000xIR