نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد نجفآباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجفآباد، ایران
2 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد نجفآباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجفآباد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Khosrow and Shirin of Nezami is one of the well-known Persian verses in lyrical literature. In this story, there are four women with various capitals. They, through the conflicts of the story, confront special situations and unavoidably apply their capital toward their benefits. This research is an interdisciplinary study using references and library documents. This descriptive-analytical study analyzes the cause and quiddity of the pendulum (variation) of the lovers’ dominance in the mentioned verses from the sociological viewpoint using Pierre Bourdieu’s theory of action. Based on this theory, we can analyze different patterns of productivity of each of the characters according to their capital types and show the role of the capital arena and the mental orientation of woman in their life. In this study, the quadruple capitals of Bourdieu which involve financial capital, cultural capital, social capital, and symbolic capital were analyzed in line with the four prominent women of the verse (Mahin Banoo, Shirin, Maryam, and Shekar). The findings show that women possessing different quadruple capitals are active in different fields and are present in dominant parts, but because of the unbalanced capitals and ineffective use of them, none of them except Shirin attain consistency.
Keywords: Khosrow and Shirin verse, Pierre Bourdieu’s Theory, Lyrical Literature, Quadruple Capitals, Domination, Women.
Introduction
The principle in applying a theory should be achieving the new different interpretive results and methodically a systematic precise reading of the text so that the addressee attain a new categorization through which the work analysis would be more enjoyable for him/her in a way that formulates an approach in readers’ mind to increase his/her knowledge in studying texts. There are articles about the women’s role in narrating and exPublicationing their characters. However, the strength of the concept in these studies was always ambiguous and without any examples and the researcher could not exPublication the clear prominent causes of the events. For the first time, Pierre Bourdieu, one of the famous sociologists, noticed this social concept in the capital of the people and theorized it as financial, social, cultural, and symbolic capital. According to Bourdieu’s definition, each individual and society project their action in the form of these four patterns. The acceptance of this approach has been validated to the extent that some consider it imPublicationive in all fields of social sciences. This theory is regarded as the action theory. There are critics against this approach; however, it is considered a kind of norm in the capital analysis of individuals and societies. Another important point with a humanitarian approach which is suggested in this theory is that in spite of the fatalistic viewpoint that believes human fate is affected by supernatural powers, life is not anything but the action of individuals and societies in the field. The authors of the current study have applied this viewpoint in women’s capital analysis in narrating Khosrow and Shirin to analyze the actions of the characters based on the kind of capital they apply to achieve their goals.
Materials and Methods
The methodology in this study is comparative analytic in a way that the content of the lyrical verse of Nezami (Khosrow and Shirin) has been analyzed based on the social viewpoint of Pierre Bourdieu. Other related books written by Pierre Bourdieu used as references are Distinction (2020) and Lesson About Lesson (2019).
Research Findings
Considering Bourdieu’s viewpoint, the importance of women’s capital in Khosrow and Shirin’s process of domination has been studied. Although recently women’s actions regarding their capital have been analyzed in several stories, the women in Khosrow and Shirin have not been analyzed. This study introduces the women characters of the verse (Shirin, Maryam, Shekar, and Mahin Banoo) and analyzes them from the viewpoint of social action and domination of the prominent women characters in the story.
The findings show that these women with various capitals enjoy acting in different fields and are present in the dominant part of the fields, but because of the unbalanced capitals and ineffective use of them, none of them except Shirin attain consistency. Symbolic Capital is the capital that dignifies and respects its owner like having a charismatic character and enjoying the situations related to religious, ethnical, and organizational power, and the situations following reverence. Symbolic capital is attributed to any possession and capital including natural, financial, cultural, and social. Considering Bourdieu’s viewpoint, symbolic capital is nothing but financial and cultural when it is recognized and formalized.
Discussion of Results and Conclusion
Classification of the quadruple capitals of Bourdieu in this verse tells us that Maryam uses all of her capitals in role contention and the story field in order to be the first lady of Iran. On the other hand, Shekar does not have enough capital, and each of her financial, social, cultural, and symbolic capital is less than Maryam and Shirin. On the other side, we have Shirin and her art and her talent in recognizing fields and rivals. She is a skillful antagonist. Maryam has the same capitals and perceptive art as her. Shirin, for the first time, meets Khosrow in spring, which is the symbol of purity, and uses the lord as her cultural dignity capital. She applies her last symbolic and cultural capital (i.e. her innocent spirit) to warm the stabbed lifeless body of Khosrow with her fresh blood, and ultimately, in the last field, she pays with her dignity for the good fame and fidelity to the grandeur of the dynasty. Thereby she made herself eternal in the lyrical literature of the world.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
اعتبار نظریه زمانی آشکار میشود که بتواند در فرایند تحلیل روایت، گرهی بگشاید یا روشنگریای بکند که پیشتر در بررسیهای بدون منظر، رخ ننموده است. در خیل عظیم تحلیلهایی که در پرتو نظریهای ساخت و پرداخت شدهاند، بهجرأت میتوان گفت کمتر چنین هدفی تحقق یافته است. یکی از دلایل مخالفت منتقدان نظریههای ادبی دقیقاً در همین نکته نهفته است؛ چنانکه اگر توضیح نظریه از مبانی نظری حذف شود و کلیدواژههای آن در خلال متن تحلیلی نیاید، نتیجهای از آن به دست میآید که در موقعیت معمول تحقیق نیز به دست میآمد؛ به شرطی که سؤال پژوهشگر بر رسیدن به چنان پاسخی متمرکز میبود. پس اصل در کاربست نظریه، باید رسیدن به نتایج متفاوت، روشنگر و بدیع باشد.
حال دربارة منظومۀ خسرو و شیرین پیشتر در زمینۀ نقش زنان در روایت و تبیین شخصیت آنان مقالاتی داشتهایم و دریافتهایم که برخی از زنان قدرت لازم برای رسیدن به اهداف خود را داشتهاند و برخی خیر؛ اما همواره در این تحقیقات، قدرت مفهومی گنگ و بیمصداق بوده است و محقق نمیتوانسته است دلایل بارز و برجستۀ مصادیق قدرت را تبیین کند. پییر بوردیو، از جامعهشناسان مکتب فرانکفورت، برای نخستینبار این مفهوم اجتماعی را در سرمایۀ انسانی افراد دید و به نظریهپردازی در این زمینه پرداخت و آن را به سرمایۀ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سرمایة نمادین صورتبندی کرد. براساس تعریف بوردیو از سرمایهها، شخص و جامعه کنشهای خود را در قالب این الگوی چهارگانه نمایان میکنند. مقبولیت این نظریه تا بدان حد اعتبار یافته است که برخی آن را مؤثر بر همة علوم اجتماعی میدانند. این نظریه همانند دیگر نظریهها منتقدانی دارد؛ اما عمدتاً این مدل چهارگانه را همچون پارادایمی معتبر پذیرفتهاند و با توجه بر نظریۀ کنش، آن را نوعی معیار (استاندارد) برای تحلیل اعمال سرمایهایِ اشخاص و جامعه میدانند.
نکتۀ مهم دیگری که با رویکردی انسانگرایانه (اومانیستی) در این نظریه طرح میشود، آن است که برخلاف نگاه تقدیرگرایان که معتقد بودند سرنوشت انسانها متأثر از دخالت نیروهای ماوراءالطبیعه است، امروز از پس چنین نگاهی، زندگی چیزی بهجز کنش فرد و کنش اجتماعی در میدان عمل نیست.
نویسندگان مقالۀ حاضر، در تحلیل سرمایۀ زنان در روایت خسرو و شیرین این منظر را برگزیدهاند تا کنش شخصیتها را براساس نوع سرمایهای بررسی کنند که آن را به کار میگیرند تا به اهدافشان برسند،. زنان این داستان کلاسیک نمونهای از همة منظومههای کهن به شمار میآید.
پرسش مهمی که ما را بر آن داشت تا چنین پژوهشی را به انجام برسانیم این است که «در داستان خسرو و شیرین، سرمایههای چهارگانة زنان مدّنظر بوردیو (سرمایههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نمادین) چه نقشی در هژمون (سلطه)، کامیابی یا ناکامی عشاق داشته است؟».
فرضیة مهم نیز این است که میتوان در داستان خسرو و شیرین، تأثیر سرمایههای زنان بر نقش سلطه را براساس نظریۀ کنش پییر بوردیو، بر شخصیتها و کلیت داستان خسرو و شیرین (در جایگاه «نمونهنما»یی از جامعۀ معاصر خلق این آثار) منطبق و بررسی کرد.
1ـ1 پیشینۀ پژوهش
بهتازگی کنشگری زنان ازمنظر سرمایههای آنان، در چند داستان بررسی شده است؛ اما زنان منظومۀ خسرو و شیرین (شیرین، مهینبانو، مریم و شکر) نقد نشده است. با این حال، پژوهشهای زیر که بیشتر در دهۀ نود انجام شده، به قرار زیر است:
حسینی و سالارکیا در سال (1392) مقالهای با عنوان «بررسی تأثیر سرمایههای زنان بر نقش سلطه در رمان رؤیای تبت براساس نظریۀ کنش پییر بردیو» نوشتهاند که در آن به تشریح انواع سرمایه در شخصیتهای رمان میپردازند.
گلمرادی، فقیهی و فاضلی (1393) در مقالۀ «نقد جامعهشناسانۀ سرمایههای زنان در رمان قصۀ تهمینه محمد محمدعلی براساس نظریۀ انواع سرمایۀ پییر بوردیو» به این نتیجه میرسد که در فضای اجتماعی این رمان هیچ سرمایۀ متقارنی برای زنان وجود ندارد. آنان فقط با تکیه بر یک بُعد از سرمایهشان، در میان خود، به تخاصم آشکار و پنهان میپردازند؛ در همین محیط برای جایگیری در قدرت منازعه میکنند و به فرادست و فرودست تقسیم میشوند. اگرچه در فضاهای خرد زنانه، مادرانی با «قدرت پدرانه» دیده میشوند، در فضای کلان اجتماعی سرمایههای تثبیتشده، کلان و گسترده متعلق به مردان است و زنان قصه، حتی تهمینه، در جوار آنها حاشیهای بر متن تلقی میشوند؛ درواقع، داستان بهنوعی آگاه یا ناخودآگاه در بازتولید فرادستی مردان و فرودستی زنان در عرصهها تجربهای عینی و کلیدی به دست میدهد.
گلمرادی در سال 1394 در مقالۀ «نقد جامعه شناختی سرمایه های اجتماعی و فرهنگی زنان در رمان دل فولاد اثر منیرو روانیپور براساس نظریة انواع سرمایه پیر بوردیو» نیز به بررسی نظریۀ کنش بوردیو، ولی با انتخاب دو نوع سرمایه به تحلیل رمان دلفولاد پرداخته است. وی به این نتیجه میرسد که سرمایۀ اقتصادی زنان سیری منفی دارد. در تولید و بازتولید سرمایۀ نمادین با بحران ناباروری روبهرو هستند و سرمایۀ اجتماعیشان نیز در معرض خشونت قرار دارد. فقط سرمایۀ فرهنگی زنان در این رمان در حدی محدود روندی پویا را نشان میدهد.
مشفقی و دوستی (1396) به «بررسی جامعهشناختی رمان پرندة من اثر فریبا وفی، براساس نظریۀ عمل پییر بوردیو» پرداختهاند. در این تحقیق قهرمان بهواسطۀ مسئلة میدانها و عادتوارهها، آغاز و پایان زندگی را نمیتواند روشن و امیدوارانه ترسیم کند. نبود سرمایة اقتصادی، تعلق وی به میدان خشونتبار مردانه، از او تصویری ناموفق در رمان میسازد. بااینکه او از سرمایة اجتماعی نسبی برخوردار است، ناهماهنگی بین انواع سرمایهها موجب شکستش در برابر تمایلاتش میشود.
2ـ مبانی نظری
پیش از ورود به بحث، لازم است الگوی سرمایهای پییر بوردیو به قدر ضرورت تشریح شود. پییر بوردیو (Pierre Bourdieu, 1930-2002)، جامعهشناس فرانسوی، عضو مکتب فرانکفورت با ارائۀ نظریۀ کنش و مدلی از انواع سرمایه، از قرن بیستم تا آغاز قرن بیستویکم مفاهیم تازهای را وارد ادبیات جامعهشناسی کرد که در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، قابلیت طرح یافتهاند. او در نظریۀ کنش به سرمایه، انباشت سرمایه، آثار و پیامدهای کاربست سرمایه، سرمایۀ نمادین و دیگر جنبههای سرمایهای پرداخته است. از نظر بوردیو، واقعیت شبکهای از روابط است و افراد با برخورداری از سرمایههایشان در برساختهای به نام «فضای اجتماعی» کنشگری دارند. چکیدۀ آرای بوردیو دربارة منظر این پژوهش برای ورود به بحث بهصورت موجز بیان میشود.
2ـ1 میدان عمل
آنگونه که شوارتز میگوید: میدان شامل موقعیتهایی میشود که نسبتبه هم تعریف میشوند؛ زیرا تفکر میدانی متضمن تفکر رابطهای میشود (Swartz, 1977: 119). توسلی به نقل از بوردیو میدان را قسمت و جزئی از جهان اجتماعی میداند؛ این جهان اجتماعی بهطور مستقل عمل میکند و در هر جامعهای میدانهای گستردهای همانندِ میدان سیاسی، هنری، دانشگاهی، رسانه و نظایر آن وجود دارد. به اعتقاد وی، میدان شامل فضای زندگی اجتماعی است که آهسته و کمکم از یکدیگر مستقل شده و در طول زمان بر محور روابط اجتماعی تشکیل شدهاند. افراد در میدانهای مختلف در اجتماع فعالیت دارند و توان و استعدادهای خود را عرضه میکنند (توسلی، 1383: 23). همچنین میدان قدرت، بخش فوقانی میدان طبقات اجتماعی را به خود اختصاص میدهد. «میدان نظامِ ساختیافتۀ موقعیتهایی است ـ که توسط افراد یا نهادها اشغال میشود که ماهیتش تعریفکنندۀ وضعیت آن برای دارندگان این موقعیتهاست» (جنگینز، 1385: 35)؛ بنابراین، میدانِ قدرت در فضای اجتماعی بسیار تأثیرگذار است. همچنین همانند فرامیدان، اصل سازماندهندۀ تمایز و منازعه در میدانهاست و طبقۀ اجتماعی مسلط را طراحی میکند.
2ـ2 کنش
کنش برابر است با میدان بهاضافة منش. کنش پیامد رابطه بین منش و میدان است.
2ـ3 منش
منش نظامی از طبایع فرد است که عادتوارهها را نیز شامل میشود.
2ـ4 سرمایه
سرمایه بسته به قلمروی تعریف میشود که در آن کاربست دارد یا استفاده میشود. از نظر جامعهشناسان، مجموع داراییهای مالی و غیرمالی که امکان دسترسی به آنها موجود باشد، سرمایه به شمار میرود. پییر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی، انواع سرمایه را شامل سرمایۀ اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نمادین میداند. او در نظریة کنش به سرمایۀ سیاسی نیز پرداخته است. در این مبحث سرمایۀ سیاسی را ذیل سرمایۀ نمادین در نظر خواهیم داشت و در تعاریف سرمایه، همان سرمایة چهارگانة بوردیو را شرح داده و نقش این سرمایهها را در کنشگری و سلطۀ شخصیتهای برجستۀ زن در منظومۀ خسرو و شیرین بررسی خواهیم کرد.
2ـ4ـ1 سرمایۀ اقتصادی
منظور مبادلهای است که از جهان عینی و ذهنی در راستای حداکثرسازی سود یا به عبارت دیگر، مبتنی بر منافع شخصی است (بوردیو، 1389: 134). سرمایة اقتصادی مانند زمین، دارایی، نیروی کار و چیزهایی است که ارزش و جنبۀ مادّی دارد که در تنظیم روابط اجتماعی و انتخابها نقش مهم ایفا میکند.
2ـ4ـ2 سرمایۀ فرهنگی
بوردیو سرمایۀ فرهنگی را به سه دستۀ متجسد، عینیتیافته و نهادینهشده تقسیم میکند. برای دستۀ اول، ویژگیهای پایدار جسمی و فکری، برای دستۀ دوم کالاهای فرهنگی و برای سومین دسته، مدارک تحصیلی را مثال میزند (همان: 147‑137). سرمایۀ فرهنگی، خاستگاه فرهنگی، خانوادگی و آموزشی دارد؛ برآیند تعلیم و تربیت است که تسهیلات، قابلیتهای فرهنگی، هنری، بیانی و کلامی را در بر میگیرد. این سرمایه نیز نقش مهمی در تعامل با جامعه و تثبیت موقعیت فرد دارد.
2ـ4ـ3 سرمایۀ اجتماعی
سرمایۀ اجتماعی جمع منابع واقعی یا بالقوهای است که درنتیجۀ ایجاد شبکهای از روابطِ کمابیش نهادینهشدهای مانند شناخت متقابل و آشنایی شکل گرفتهاند. این شبکه نیز محصول راهبرد سرمایهگذاری فردی یا جمعی، آگاهانه یا ناآگاهانه است و هدف آن، بازتولید روابط اجتماعی است که در درازمدت یا کوتاهمدت از آنها استفاده میشود (همان: 149‑147)؛ به عبارت دیگر، خانواده، دوستان، آشنایان، بستگان و همۀ کسانی که در شبکۀ اجتماعی ما قرار میگیرند و میتوان در هنگام لزوم به آنها تکیه کرد، سرمایۀ اجتماعی ما را شکل میدهند.
2ـ4ـ4 سرمایۀ نمادین
ارزش ذاتی آثار هنری، دانش و درک حقیقت، اشرافیت، اصالت و مسائلی از این دست، شامل سرمایههای نمادین فرد میشود (گرنفل، 1389: 172). این نوع سرمایه، سرمایهای است که دارندۀ آن عزتمند و محترم میشود؛ مانند داشتن شخصیت کاریزما و برخورداری از موقعیتهایی که برآمده از اقتدار دینی، قومیتی، سازمانی و داشتن موقعیت احترامبرانگیز است (رامین، 1387: 608). سرمایة نمادین، سرمایهای است که افرادْ حقیقت آن را درک نمیکنند و جنبۀ مادّی و ملموس ندارد؛ اما آن را به رسمیّت میشناسند.
3ـ بحث اصلی
بوردیو بهرهمندی از ویژگیهای تعالیبخش ادبیات را نفی نمیکند؛ اما از نظر او، ادبیات را باید از حالت متعالی و تاریخی خارج کرد و مانند یک پدیدۀ مادّی و دنیوی درک کرد تا بتوان به کُنه آن پی بُرد. او ادبیات را محصول ساختار اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دورۀ تولید و پیشاتولید آن میداند. باورمندی به همین نگرش موجب شده است تا آثار کلاسیک فراوانی با این رویکرد به بوتۀ نقد و تحلیل درآیند. این پژوهش با توجه به نگاه بوردیو، به مطالعۀ اهمیت کاربست سرمایۀ زنان داستان خسرو و شیرین در فرایند سلطه پرداخته است. در ادامه، معرفی شخصیتهای زن منظومه و تحلیل آنان ازمنظر کنش اجتماعی و انواع سرمایه بیان میشود.
3ـ1 شیرین
شیرین شخصیت اصلی داستان است؛ شخصیتی پویا و کنشگر که بهخاطر کنشهای اجتماعی تغییر و تحولات عمدة مهمی را رقم میزند. نظامی در شعرش شیرین را اینگونه معرفی میکند:
پریدختی پری بگذار ماهی |
|
به زیر مقنعه صاحبکلاهی |
شبافروزی چو مهتاب جوانی |
|
سیهچشمی چو آب زندگانی |
رخش نسرین و بویش نیز نسرین |
|
لبش شیرین و نامش نیز شیرین |
|
|
(نظامی، 1376: 155) |
شیرین دختری از نصارای آرامی مغربِ ایران بود، 1 شاهدختی دلربا، زیبا و آزاده که پاکدامنی در سرشت او نهاده شده است. رفتار سنجیدة شیرین، باعث سرآمدشدنِ شخصیت و نام شیرین در فرهنگ و ادب ایرانی میشود. شیرین نمونهای از زنان خردمند و رایمند است. «شیرین نهتنها از برتریهای مادّی خسروپرویز چیزی کم ندارد، بلکه در جلال معنوی و اخلاقی، خسرو را تحتالشعاع خود قرار میدهد» (زرینکوب، 1386: 108):
بسا رعنازنا کاو شیرمرد است |
|
بسا دیبا که شیرش در نورد است |
|
|
(نظامی، 1376: 424) |
مهینبانو خردمندانه شیرین را پند میدهد و شیرین هم به نصیحتها و پندهای عمهاش گوش فرا داده و به آنها پایبند است. مهینبانو در این پند تنها زیبایی شیرین را در نظر ندارد؛ بلکه حلوای شیرین افزونبر زیبایی او، استعاره از دیگر سرمایههای شیرین نیز هست که عمة دانا و خردمند بر آن است شیرین بهرایگان این سرمایههای هنگفت را در اختیار خسرو قرار ندهد. شیرین در میدان و موقعیت، از این پند شمیرا (مهینبانو) بهره میگیرد و آگاهانه سرمایههایی را که در اختیار دارد، برای ارتقای موقعیت خویش به کار میبرد:
بسا باده که در ساغر کشیدند |
|
به جرعه ریختندش چون چشیدند |
تو خود دانی که وقت سرفرازی |
|
زناشویی بهست از عشقبازی |
چو شیرین گوش کرد این پندِ چون نوش |
|
نهاد این پند را چون حلقه در گوش |
|
|
(نظامی، 1376: 121) |
3ـ2 سرمایۀ اقتصادی شیرین
شیرین سرمایههای اقتصادی متنوع، هنگفت و گاه نادری دارد؛ سیم و زر و گنجخانۀ کافی، کنیزکان بسیار و بینظیر، کاخها و مالکیت سرزمینی، ملکت و پادشاهی، بادپای اسطورهای شبدیز و اسب خاص گلگون، بخشی از سرمایۀهای او هستند. شیرین درحالیکه قدر سرمایههایش را میداند، بهموقع و بهجا و برای افزایش سلطه حاضر است همه را در مسیر اهداف خود خرج کند. بنا دارد عنقای بلند آشیانی باشد که به بند هرکس نیاید:
بود سرمایهداران را غم بار |
|
تهیدست ایمن است از دزد و طرّار |
نه آن مرغم که بر من کس نهد قید |
|
نه هر بازی تواند کردنم صید |
گر آید خسرو از بتخانۀ چین |
|
ز شورستان نیابد شهد شیرین |
اگر شبدیز توسن را تکی هست |
|
ز تیزی نیز گلگون را رگی هست |
و گر مریم درخت قند کشته است |
|
رطبهای مرا مریم سرشته است |
گر او را دعوی صاحبکلاهی است |
|
مرا نیز از قصب سربند شاهی است |
نخواهم کردن این تلخی فراموش |
|
که جان شیرین کَند مریم کُند و نوش |
|
|
(همان: 205) |
|
|
|
3ـ3 شبدیز اسب افسانهای
یکی از سرمایههای اقتصادی شیرین شبدیز است. این اسب بهلحاظ ماهیت اسطورگیاش (امتزاج سنگ و مادیان) به سرمایههای نمادین شیرین ارتقای منزلت میدهد:
ز دشت رم گله در هر قرانی |
|
به گشن آید تکاور مادیانی |
ز صد فرسنگی آید بر در غار |
|
در او سنبد چو در سوراخ خود مار |
بدان سنگ سیه رغبت نماید |
|
به رغبت خویشتن بر سنگ ساید |
به فرمان خدا زو گشن گیرد |
|
خدا گفتی شگفتی درپذیرد |
هر آن کرّه کزان تخمش بود بار |
|
ز دوران تک برد وز باد رفتار |
چنین گوید همیدون مرد فرهنگ |
|
که شبدیز آمدهست از نسل آن سنگ |
|
|
(همان: 57) |
شیرین مانند رستم و رخش، با شبدیز پیوندی از بنِ جان یافته است؛ همچنانکه رستم خداوند رخش است، شیرین خداوند شبدیز است. شیرین در میدان اشرافیت قرار دارد که جزئی از میدان اجتماعی دو طرف اصلی داستان (شیرین و خسرو) است. وی این سرمایۀ اقتصادی و نمادین را مانند رهاوردی رونمایی میکند و با بخشیدن اسب خود به خسرو در میدان اشرافیت و سخاوتمندی هم، بالادست معشوق خود قرار میگیرد. او با این کار خسرو را خداوند شبدیز میکند؛ اما همین سخاوتمندی شاهانه، موقعیت و میدان را به نفع او متعالی میکند و اثر افزایشی سلطهاش را بسط میدهد.
بر آخر بسته دارد رهنوردی |
|
کز او در تک نیابد بادگردی |
سبق برده ز وهم فیلسوفان |
|
چو مرغابی نترسد ز آب طوفان |
به یک صفرا که بر خورشید رانده |
|
فلک را هفت میدان بازمانده |
به گاه کوهکندن آهنین سم |
|
گه دریا بریدن خیزران دم |
زمانه گردش و اندیشه رفتار |
|
چو شب کارآگه و چون صبح بیدار |
نهاده نام آن شبرنگ شبدیز |
|
بر او عاشقتر از مرغ شبآویز |
یکی زنجیر زر پیوسته دارد |
|
بدان زنجیر پایش بسته دارد |
نه شیرینتر ز شیرین خلق دیدم |
|
نه چون شبدیز شبرنگی شنیدم |
|
|
(همان: 54‑53) |
3ـ4 سرمایۀ اجتماعی شیرین
شیرین در میان جامعه، پایگاه اجتماعی والایی دارد. دامنۀ پایگاه اجتماعیاش تا عاشق دیگر او امتداد دارد که جوانی صنعتگر به نام فرهاد است. شیرین از هوشمندی و تربیت خانوادگی خود و سرمایههای اجتماعیاش نهایت بهرهمندی را میبرد و به خسرو میگوید چندین نفر در یک دل نمیگنجد. ازهمینروی، از خسرو میخواهد که هر دو فقط ازآنِ یکدیگر باشند. خسرو عهدشکنی میکند و سراغ مریم میرود؛ درنتیجه او از سرمایۀ اجتماعیاش بهره میگیرد و سراغ فرهاد میرود تا در میدان، بازای هر پارهسنگی که خسرو در کفۀ ترازو میگذارد، سنگی بگذارد:
به گل چیدن بُدم در خار ماندم |
|
به کاری میشدم دربار ماندم |
چو خود بد کردم از کس چون خروشم |
|
خطای خود ز چشم بد چه پوشم |
یکی را گفتم این جان و جهانست |
|
جهان بستد کنون دربند جانست... |
ترازو را دو سر باشد نه یکسر |
|
یکی جو در حساب آرد یکی زر |
ترازویی که ما را داد خسرو |
|
یکی سر دارد آن هم نیز پر جو |
دلم زان جو که خرباری ندارد |
|
به غیر از خوردنش کاری ندارد |
نمانم جز عروسی را در این سنگ |
|
که از گچ کرده باشندش به نیرنگ |
|
|
(همان: 201) |
3ـ5 سرمایۀ فرهنگی شیرین
«هنر دارندگی است و برای عموم انسانها بهعنوان یک سرمایۀ فرهنگی مورد درک و تأیید است» (بوردیو، 1389: 155). هنر و مهارت شیرین در چوگان از سرمایههای فرهنگی اوست. او از این سرمایه در بازی چوگان با شاه استفاده میکند و همترازی و گاه هژمونی خود را به رخ شاه میکشد و در میدان چوگان، از این سرمایۀ خاص که کمتر کسی از آن برخوردار بوده است، برای خود موقعیتهای همتراز و گاه برتر میسازد.
ز یک سو ماه بود و اخترانش |
|
ز دیگرسو شه و فرمانبرانش |
گوزن و شیر بازی مینمودند |
|
تذرو و باز غارت میربودند |
گهی خورشید بردی گوی و گه ماه |
|
گهی شیرین گرو دادیّ و گه شاه... |
بیا تا بامدادان، ز اوّلِ روز |
|
شویم از گنبد پیروزه پیروز |
|
|
(نظامی، 1376: 125‑121) |
قدرت زبانآوری و توان مجابکنندگی که از سرمایههای فرهنگی است، در خلال داستان و در «میدان زبان» به کار شیرین میآید. او هوش میدانشناسی بالایی دارد. در معرفی خویش از زبان نکیسا، هوش و هنر موسیقایی خود را بهظرافت به کار میبندد؛ ذرهای از اصالت هدف ـ رامکردن خسرو در منش و میدانی که خود او تعریف میکند ـ و نیز ذرهای از کنش رقبا غافل نیست. پیوسته درحال موقعیتشناسی و موقعیتسازی است. او براثر درک درونی از میدان ـ که برآمده از همترازی و جایگاه شاهانگیاش با خسرو است ـ درمییابد که چگونه باید خسرو را رام خود کند و در یک فرصتشناسی فرهنگی، مرگ مریم را فرصت مغتنمی برای پاسخدادن به تعزیتی میشمارد که خسرو در مرگ فرهاد به او داده است. پس هنرمندانه و با گشادهزبانی، در قالب تعزیتی بر «سوگ»، نهال «ظفر» میکارد:
گر آهویی ز صحرا رفت، بگذار |
|
که در صحرا بود زین جنس بسیار |
وگر یک دانه رفت از خرمن شاه |
|
فدا بادش فلک با خرمن ماه |
گلی گر شد، چه باید دید خاری؟ |
|
عوض باشد گلی را نوبهاری |
بتی گر کسر شد، کسری بماناد |
|
غم مریم مخور، عیسی بماناد |
|
|
(همان: 271) |
سرمایة فرهنگی، در قالبهای فکری یا عملی، امتیازهایی مانند عزتنفس و گاه جاهطلبی پدید میآورد (بوردیو، 1399: 760). شیرین بهسبب سرمایۀ فرهنگی خود، عزتنفس، اعتمادبهنفس و جاهطلبی شاهانه دارد؛ همچنانکه گفته آمد، هنر ِدیگر شیرین، میدانشناسی و رقیبشناسی هوشمندانة اوست. خسرو برای رسیدن به شیرین، رقیبی چون فرهاد دارد و پس از آنکه به لطایفالحیل نمیتواند او را از میدان به در کند، به خشونت نمادینِ اشرافیت متوسل میشود که حذفاندیشی است و صورت مسئله را پاک میکند. از آنسو، شیرین هم رقیبی زَبَردست چون مریم دارد که او نیز، همانند خود، میدانشناسی و رقیبشناسی فراستمندانه و سرمایههای همتراز دارد. او مریم را بهلحاظ زندگی در مقام شاهدخت و جایگاه یاریگری و تاجبخشی پدر ـ پادشاهش، بهدرستی رقیب اصلی خود و نیز شکر را رقیبی دیگر میشناسد. اگرچه ازمنظر اشرافیت و میدان و موقعیت، شکر را همتراز خود نمیداند، متوجه ترفندهای دلبرانۀ او نیز هست و شکر را نیز دستکم نمیگیرد. پس برای ایجاد سلطه در میدان، همة سرمایههایش را به کار میبرد.
3ـ6 سرمایۀ نمادین شیرین
«مهارت و هنر، از سرمایههای فرهنگی است؛ اما این سرمایۀ فرهنگی در شرایط خاص به یک سرمایة نمادین تبدیل میشود» (بوردیو، 1389: 155). شیرین از این سرمایۀ ذاتاً فرهنگی و ارتقایافته به نمادین، بهترین بهره را میبَرَد. میتوان گفت هنر اصلی شیرین استفادۀ بهینه از همین نکته است که در شَمای اتوریته جلوهگر میشود.
به تعبیر بوردیو، اشخاص متأثر از ساختارهای اجتماعی و سرمایۀ فرهنگی دارای نوعی اقتدار و اعتبار میشوند که سرمایة نمادین نامیده میشود (همان). شیرین اقتدار (اوتوریتۀ) شاهی دارد؛ محبوب قلبهاست؛ عدالتخواه است؛ در دوران ولیعهدی، جامعه انتظار پادشاهی او را میکشد؛ اینها از سرمایههای بارز نمادین اوست و در ایجاد سلطه نقش ممتاز ایفا کرده است.
مطابق دیدگاه بوردیو، در ادوار گذشته، پادشاهی، دربار شاهی، عدالتخانۀ شاهی، حوزۀ قضایی پادشاه و شخص شاه و نایبالحکومهها ازطریق ساختار و پذیرش عامه و اجتماع، دارای نوعی برجستگی و مقبولیت میشدند که سرمایۀ نمادین آنان تلقی میشد. شیرین در آن دوره که ولیعهد شمیرا (مهینبانو) است و در دورهای که شاه سرزمین پدری خود و سپس شهبانوی ایرانزمین شده است، پیاپی از ضریب افزایشی این اوتوریته یا سرمایة نمادین برخوردار بوده و به بهترین وجهی از آن استفاده کرده است:
شکرلفظان لبش را نوش خوانند |
|
ولیعهد مهینبانوش دانند |
پریرویان کزان کشور امیرند |
|
همه در خدمتش فرمانپذیرند |
ز مهترزادگان ماهپیکر |
|
بود در خدمتش هفتاد دختر |
بهخوبی هریکی آرامِ جانی |
|
بهزیبایی دلاویز جهانی |
|
|
(نظامی، 1376: 53‑52) |
شیرین خردمندی خود را از مهینبانو آموخته است. ضمن اینکه تحت تربیتی از نوع شاهزادگان قرار گرفته است که اصول رفتارهای نجیبزادگی را به آنان میآموزند؛ بنابراین، پس از آگاهی مرگ مریم مدتی صبر میکند؛ سپس دربارۀ مریم با خسرو به گفتوگو میپردازد:
ولیک از کار مریم تنگدل بود |
|
که مریم در تعصب سنگدل بود |
ملک را داده بُد در روم سوگند |
|
که با کس در نسازد مهر و پیوند |
چو شیرین از چنین تلخی خبر یافت |
|
نفس را زین حکایت تلختر یافت |
|
|
(نظامی، 1376: 182) |
در برههای که افول قدرت، برهمخوردن نظم و کاهش جایگاه اشرافیت شیرین، موجب تضعیف موقعیتش در میدان شد، او بهدرستی فهمید که این خدشه به جایگاه اشرافیت و تقلیل شاهزادگیاش به موقعیتسازی دیگری نیاز دارد:
برآوردی مرا از شهریاری |
|
کنون خواهی که از جانم برآری؟ |
من از بیدانشی در غم فتادم |
|
شدم خشک از غم، اندر نم فتادم |
در آن جان گر ز من بودی یکی سوز |
|
به گیسو رفتمی راهش شب و روز |
|
|
(همان: 200) |
کنیزکان که حلقۀ نخست تقدیس شیرین هستند، از سرمایههای اقتصادی و اجتماعی شیرین به شمار میروند. شیرین نزد آنان نوعی قدسیّت یافته است. این قدسیّت به سرمایة نمادین او بدل شده است. تبدیل سرمایۀ اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به سرمایۀ نمادین، یکی از مهمترین دستاوردهای تعاملی انواع سرمایه به شمار میآید:
همه آراسته با رود و جامند |
|
چو مه منزلبهمنزل میخرامند |
|
|
(همان: 53) |
همه در گرد شیرین حلقه بستند |
|
چو حالی بر نشست او، برنشستند |
به صحرایی شدند از صحن ایوان |
|
به سرسبزی چو خضر از آب حیوان |
|
|
(همان: 74) |
ساختار صورتهای میدان و کنشهای شیرین نشان میدهد که وی عاشقی هوشمند است و با استفاده از ارزش افزودهای که پندها و خردمندیهای مهینبانو در وی ایجاد کرده است، مستعد کاربست مجموع سرمایههای خویش (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نمادین) برای همنواگرایی منطقی و اخلاقی شده است. او با کاربردیکردن همۀ سرمایههای خود، قدرت سامانبخش و کارآمدی و قابلیتمندی فراهم میآورد که فرجام آن رسیدن به مقصود و ازدواج با خسرو است. شیرین بهکمک اجتماع سرمایهها و قدرت زیبایی، بر عادتوارههای نابجای خسرو مثل تنوعطلبی در عاشقی غالب میشود. او نخستینبار در چشمه که نماد پاکی است، به دید خسرو میآید. این موقعیت مکانی در نخستین دیدار، خود نماد پاکی درون شیرین نیز هست. پس اوست که خسرو را با عشقی پاک تا جهان آخرت همراهی میکند. توصیف شیرین در چشمه از ماندگارترین ابیات این منظومه است:
عروسی دید چون ماهی مهیّا |
|
که باشد جای آن مه بر ثریا |
نه ماه آیینۀ سیمابداده |
|
چو ماه نخشب از سیماب زاده |
در آب نیلگون چون گل نشسته |
|
پرندی نیلگون تا ناف بسته |
همه چشمه ز جسم آن گلاندام |
|
گل بادام و در گل مغز بادام |
|
|
(همان: 80) |
در این میان شاپور، گاه میدانهای دیگری خلق میکند. شیرین خودآگاه و ناخودآگاه پارهای از میدانهای نوبنیاد شاپور را میشناسد. شاپور که مطابق کهنالگوهای کارل گوستاو یونگ، نقش پیر خردمند را دارد، در جایگاه راهنما برای ایجاد وصلت بین خسرو و شیرین، ایفای نقش میکند. او در این کار درپی دو هدف مهم است: نخست، خدمتگزاری به ولینعمت خویش، آن هم در جایگاه راهنما؛ دوم، رسیدن به مقامی شایسته که پس از ازدواج شیرین با خسرو این مهم، یعنی رسیدن به مقام پادشاهی ارمن تحقق مییابد. درواقع، شیرین سرمایۀ پادشاهیاش را نیز در میدان رقابت خرج میکند تا خسروِ تحولیافته و وفادار به همسر را ازآنِ خود کند.
چنانکه لوکاچ میگوید: «در هر اثر خلاقانۀ بزرگی شخصیتها در کنش متقابل فراگیر و چندوجهی با یکدیگر، با جامعه و با مسائل بزرگ جامعۀ خود تصویر شدهاند» (لوکاچ، 1394: 75)، شخصیتهای اصلی آثار نظامی نیز چنین ویژگیهایی دارند. میلر نیز معتقد است: در یک کنش اجتماعی برای میل به عدالت اجتماعی باید دو اصل آزادی برابر و برابری فرصتها حفظ شود (میلر، 1390: 129). اینگونه است که شیرین در دورۀ ولایتعهدی، آزادی برابر و فرصتهای برابری برای حضور در میدانها ندارد؛ مهینبانو در برابرش در جایگاه بازدارندهای قد علم میکند؛ اما شیرین به بازدارندگیها اعتنا نمیکند؛ سوار بر شبدیز تیزپای، بهسوی مداین میرود و در اغلب اوقات با هوشمندی که ناشی از سرمایۀ فرهنگی اوست، میدانهای تازهای خلق میکند و سرمایههایش را برای پیروزی در آن میدانها به کار میبندد.
3ـ7 مریم
مریم در منظومۀ خسرو و شیرین نظامی مظلومترین چهرۀ داستان است که ناخواسته در صحنه ظاهر میشود. چون خسروپرویز بهقصد جنگ با بهرام چوبین، از قیصر روم کمک خواسته است، قیصر ضمن وعدۀ تاج و تخت به درخواست او جواب میدهد. خسرو بعد از باز پس گرفتن تاج و تخت، محبتش را از مریم دریغ میکند و او اگرچه با مریم ازدواج کرده است (ازدواج سیاسی)، دل در گرو عشق شیرین دارد. بدعهدی خسرو نسبتبه سوگند و پیمانی که به مریم و قیصر روم داده بود، باعث کشیدهشدن مریم به بستر بیماری میشود؛ همچنین وجود شیرین خود مزید بر علت است تا در جوانی دار فانی را وداع گوید. مریم و شکر دو رقیب عشقی برای شیرین در منظومۀ خسرو و شیرین نظامی شناخته شدهاند. مریم بانویی بااصالت و وفادار است. اگرچه او از عشق خسرو نسبتبه شیرین مطلع میشود و میداند خسرو دلباختۀ او نیست، همة تلاشش را میکند تا کاشانۀ خود را سروسامان دهد:
ز مریم بود در خاطر هراسش |
|
که مریم روز و شب میداشت پاسش |
به مهد آوردنش رخصت نمییافت |
|
به رفتن نیز هم فرصت نمییافت |
|
|
(نظامی، 1376: 183) |
بنابراین از آنجایی که سرنوشت مریم با خسرو پیوند یافته است، به او وفادار میماند و عشق خسرو به بانوی آرامی را تحمل میکند. «خسرو دلش در گرو عشق شیرین بود؛ اما مصلحت پادشاهی را در رعایت خاطر مریم میدید و میان عاشقی و مصلحتاندیشی سرگردان مانده بود» (سعیدی سیرجانی، 1367 : 53). نگاه مریم به شیرین در گفتوگوی با خسرو چنین است:
مرا با جادویی هم حقه سازی |
|
که برسازد ز بابل حقهبازی |
تو را بفریبد و ما را کند دور |
|
تو زو راضی شوی ما از تو مهجور |
|
|
(همان: 196) |
3ـ8 سرمایۀ اقتصادی مریم
مریم یا ماریا، دارای سرمایه، خدم و حشمی است که پادشاه روم همراه وی کرده است. او در اوج لایههای اشرافیت زیسته و از مکنت شاهی برخوردار است. خسرو که براثر تهاجم بهرام چوبین و در خطر افتادن تاج و تخت خود، منهزم است، راهی بهجز مددخواهی از امپراتور روم ندارد؛ پس از سرمایههای اقتصادی و اقتدار شاهی پدر مریم بهرهمند میشود. درواقع، منابع نظامی و مالی بسیاری برای جنگ از پدر مریم به دست میآورد:
چو روزی چند شاه آنجا طرب کرد |
|
به یاریخواستن لشگر طلب کرد |
سپاهی داد قیصر بیشمارش |
|
به زر چون زر مهیا کرد کارش |
ز بس لشگر که بر خسرو شد انبوه |
|
روان شد روی هامون کوه در کوه |
|
|
(همان: 160) |
حمایتهای لجستیکی و نظامی موریس رومی (پدر مریم) و جنگجویانی که این امپراتور در اختیار خسرو نهاده است، از این پس، بخشی از سرمایههای تعیینکنندۀ قدرت مریم میشوند و کمترین نقش آنها در زندگی مریم، نقش جهیزیۀ طلایی اوست ـ بهویژه اینکه این جنگجویان، بهنوعی سرجهیزیه و حافظان مریم هستند ـ هم خسرو در میدان رقابتهای عشقی، ناگزیر به مراعات آنهاست و هم مریم هوش و قدرت استفاده از آنها را دارد. با این حال، این سرمایهها بهسبب زیرکی شیرین فقط میتوانستند او را بین طرب و تلخکامی معلق نگه دارند:
شد آواز نشاط و شادکامی |
|
ز مرو شاهجان تا بلخ بامی |
چو فرخ شد بدو هم تخت و هم تاج |
|
درآمد غمزۀ شیرین به تاراج |
نه آن غم را ز دل شایست راندن |
|
نه غمپرداز را شایست خواندن |
به حکم آنکه مریم را نگه داشت |
|
کز او بر اوج عیسی پایگه داشت |
اگرچه پادشاهی بود و گنجش |
|
ز بییاری پیاپی بود رنجش |
نمیگویم طرب حاصل نمیکرد |
|
طرب میکرد لیک از دل نمیکرد |
|
|
(همان: 166) |
3ـ9 سرمایۀ اجتماعی مریم
سرمایۀ اجتماعی مریم، اشرافیّت و حلقههای متصل به آن است. او از اَبَرقدرتی و اقتدار پدرامپراتور، برخوردار است. میدان سیاسی از برگهای برندۀ اوست؛ زیرا خسرو پرویز ِشکستخورده، در میدانِ سیاست، مدیون موریس امپراتور روم (پدر مریم) و حمایتهای تجهیزاتی لجستیکی و جنگجویان رومی است. فرار خسرو از جنگ با دشمن، پناهندگی به روم و حمایتخواهی از امپراتوری رقیب، مریم را در موقعیت ممتازی قرار میدهد. چنین موقعیت و میدانی در اختیار اوست؛ پس میکوشد تا از این سرمایهها برای رسیدن به هدف خود بهره ببرد که همانا شهبانویی ایرانزمین است و تا حدودی نیز موفق میشود؛ بنابراین، از خسرو تضمین گرفته میشود که مریم تنها شهبانو بماند:
ملک را داده بُد در روم سوگند |
|
که با کس در نسازد مهر و پیوند |
|
||
|
|
(همان: 182) |
|
||
پس آنگه بر زبان آورد سوگند |
|
به هوش زیرک و جان خردمند |
|||
به تاج قیصر و تخت شهنشاه |
|
که گر شیرین بدین کشور کند راه |
|||
به گردن برنهم مشگین رسن را |
|
برآویزم ز جورت خویشتن را |
|||
همان به کو در آن وادی نشیند |
|
که جغد آن به که آبادی نبیند |
|||
|
|
(همان: 197) |
|||
سرمایۀ اجتماعی مریم و تهدید او به خودکشی، به خسرو اجازه نمیدهد که روی بهسوی شیرین آورد:
من ازبهر صلاح دولت خویش |
|
نیارم رغبتیکردن بدو بیش |
که ترسم مریم از بس ناشکیبی |
|
چو عیسی برکشد خود را صلیبی... |
از آن او را چنین آزرم دارد |
|
که از پیمان قیصر شرم دارد |
|
|
(همان: 198) |
3ـ10 سرمایۀ فرهنگی مریم
سرمایۀ فرهنگی او مهارت و تعلیمات درباری و شاهزادگی اوست. شیرین سرمایهها و میدانهای فعالیت او را خوب میشناسد و مصمم است که نگذارد سرمایۀ صاحبکلاهی مریم، بر قدرت سربند شاهی او به برتری رسد و وضعیت بازندگی میدان را بر او تحمیل کند:
و گر مریم درخت قند کِشته است |
|
رطبهای مرا مریم سرشته است |
گر او را دعوی صاحبکلاهی است |
|
مرا نیز از قصب سربند شاهی است |
نخواهمکردن این تلخی فراموش |
|
که جان شیرین کَند مریم کُند نوش |
|
|
(همان: 205) |
3ـ11 سرمایۀ نمادین مریم
سرمایۀ نمادین مریم شاهدختی اوست؛ شاهدختی که پدرش سلطنت را به خسرو برگردانده است. این اقدام، مریم را در چشم خسرو و هواداران او بسیار محترم کرده است. او شهبانوی خسروی با مزیّت تاجبخشی از جانب پدر است. بیماری مریم از سرمایۀ نمادین او میکاهد. «سرمایۀ نمادین هر فردی نهتنها درحال تغییر بلکه در واکنش به وضعیت و ساختار میدان دائماً در سیلان و جریان دگرگونی قرار دارد» (گرنفل، 1389: 206). پس مسلم است که شناختناپذیری مسیرها و سرانجامهای فرایند تاریخی دقیقاً با شناختناپذیری نقشآفرینان تاریخ پاسخ داده میشود. این انسانها موقتاً و براثر شرایط عینی و ذهنی مشخص و معینی دچار انزوا نمیگردند؛ بلکه اساساً و از بنیاد تنها هستند (لوکاچ، 1391: 389). مریم با تمام سرمایۀ نمادینی که دارد، در دربار خسرو تنهاست؛ ولی به تنها عشق خسرو تبدیل نمیشود:
وز آنجا نیز یکران راند یکسر |
|
به قسطنطنیه شد سوی قیصر |
عظیم آمد چو گشت آن حال معلوم |
|
عظیمالروم را آن فال در روم |
حساب طالع از اقبال گردش |
|
به عون طالع استقبال کردش |
چو قیصر دید کامد بر درش بخت |
|
بدو تسلیم کرد آن تاج با تخت |
چنان در کیش عیسی شد بدو شاد |
|
که دخت خویش مریم را بدو داد |
دو شه را در زفاف خسروانه |
|
فراوان شرطها شد در میانه |
حدیث آن عروس و شاه فرخ |
|
که اهل روم را چون داد پاسخ |
همان لشگر کشیدن با نیاطوس |
|
جناح آراستن چون پر طاوس |
|
|
(نظامی، 1376: 160) |
مریم با این همه سرمایه و این همه ازدحام جایگاهی، دچار نوعی انزوای خودخواسته میشود. براثر همین وضعیت، پیش از مرگ، میدان را به شیرین واگذار کرده است؛ اما تعهد و قول و قرار خسرو، شرایط را تاحدودی به نفع مریم متعادل نگه میدارد و در فرجام، مرگ او میدان را بهتمامی، به نفع شیرین متحول میکند.
3ـ12 شکر
شکر از دارایی و ثروتهای حقیقی و نمادین برخوردار است. ازنظر جایگاه اجتماعی و سرمایۀ اجتماعی، او در لایههای اشرافیّت زیسته است؛ رفتار اشرافی (آریستوکراتیک) او برآمده از جامعۀ شرف (جامعهای که معتقد به ارزشهای بلند نیکنامی است) است.
3ـ13 سرمایۀ اقتصادی شکر
سرمایۀ اقتصادی شکر کنیزکان فراوان و بینظیر و امکانات بسیارش است. شکر بهواسطۀ کنیزکان و حرفهای که دارد، قضاوتهایی از دور دربارۀ او میشود. در آغاز و بهخاطر همین قضاوتهای دورادور، ذهن خسرو نسبتبه او، معطوف به یک نجیبزاده با حفظ حریم اخلاقی نیست. خسرو با توصیفاتی که از زیبایی او شنیده است و ذهنیات نازیبایی که از مرام او دارد، برای نزدیکشدن به او در تردید است؛ اما لغزشهای اخلاقی، تنوعخواهی و نیز انتقام از شیرین، او را مجذوب شکر میکند:
شکر نامی که شکر ریزد، او بود |
|
نباتی کز سپاهان خیزد، او بود |
کنیزان داشتی رومی و چینی |
|
کز ایشان هیچگاه مثلی نبینی |
|
|
(نظامی، 1376: 280) |
3ـ14 سرمایۀ اجتماعی شکر
شکر جامعهپذیری بالایی دارد؛ در میان اجتماع آنقدر شناختهشده است که قلمروِ آوازه و شهرتش از مداین و کاخ شاهی گذشته است. عیبی که یکی از راویان از شکر برای خسرو تعریف کرده است، بعدها در مواجهۀ حضوری خسرو و شکر رنگ میبازد. یکی از این افراد پایگاه اجتماعی او را نوعی عشرتکدهداری تعریف کرده است. سعیدی سیرجانی نیز در کتاب سیمای دو زن (1367: 16) با اشاره به عجز خسرو در برابر مریم، خسرو را در برابر شکر نیز ناتوان مییابد؛ حال آنکه این حالت ناشی از استفادۀ حسابگرانۀ شکر از سرمایههای خود در میدان عمل است:
چو خسرو بر سر کوی شکر شد |
|
سپاهان قصر شیرینی دگر شد |
|
|
(نظامی، 1376: 280) |
جز این عیبی ندارد آن دلارام |
|
که گستاخی کند با خاص و با عام |
به هرجایی که باد آرام گیرد |
|
چو لاله با همهکس جام گیرد |
ز روی لطف با کس در نسازد |
|
که آنکس خانمان را درنبازد |
|
|
(همان: 280) |
3ـ15 سرمایۀ فرهنگی شکر
سرمایۀ فرهنگی شکر دانایی اوست. او مهارت فراوانی در بازیهای سیاسی دارد و دارای قدرت رامکنندگیِ عادات شاهانه و نرمکردن غرور آنان است:
چو ویسه فتنهای در شهدبوسی |
|
چو دایه آیتی در چاپلوسی |
|
|
(همان: 280) |
در میدانی که تنوعخواهیهای خسرو آن را ترسیم میکند، او این سرمایه را بهدرستی به کار میگیرد. شکر نیز خواهان تکهمسری خسرو و شهبانوشدن است. برای رسیدن به مقصود، بهجای خود کنیزکی را همبستر شاه میکند. شاه که فکر میکند شب را با شکر غنوده است، فردا از شکر میپرسد مهمانت را چگونه دیدهای؟ شکر طعنهای ایهامواره، پندآمیز و پندآموز به او میزند و میگوید:
یکی عیب است، اگر ناید گرانت |
|
که بویی در نمک دارد دهانت |
نمک در مردم آرد بوی پاکی |
|
تو با چندین نمک چون بویناکی؟ |
|
|
(همان: 282) |
شکر نیز از خسرو میخواهد که ارزیابیاش را از میزبان بازگوید. خسرو عین شکر، تنوعخواهی او را عیب او برمیشمارد:
چو دور چرخ با هرکس بسازیم |
|
چو گیتی با همهکس عشق بازیم |
نداری مرغی، ای تمثال چینی |
|
چرا هر لحظه بر شاخی نشینی |
غلاف تازگی داری، دریغی |
|
که هر ساعت کنی بازی به تیغی |
|
|
(همان: 283) |
شکر که با نشاندادن و رونمایی از سرمایههای اقتصادی و اجتماعی خویش، نشان داده است که اشرافزادهای لایق است، در آخر، سرمایۀ فرهنگی خویش را که نجابت اشرافی در جامعۀ شرف است، به رخ خسرو میکشد:
جوابش داد شکر کی جوانمرد |
|
چه پنداری کز این شکر کسی خورد |
به ستاری که ستر اوست پیشم |
|
که تا من زندهام بر مُهر خویشم |
نه کس با من شبی در پرده خفتست |
|
نه دُرّم را کسی در دَور سفته است |
کنیزان مناند اینان که بینی |
|
که در خلوت تو با ایشان نشینی |
|
|
(همان: 284) |
3ـ16 سرمایۀ نمادین شکر
شکر کاریزمای شهرت دارد تا آنجاکه از نظر مردم زیبندۀ بزم شاهان است:
یکی گفتا: سزای بزم شاهان |
|
شکر نامی است در شهر سپاهان |
به شکر بر ز شیرینیش بیداد |
|
وزو شکر به خوزستان به فریاد |
|
|
(همان: 1610) |
قدرت پیوسته در معرض تهدید است؛ تهدید ازسوی حقیقت که پرده از ظواهر آن برمیدارد (فکوهی، 1392: 291). شکر همة سرمایههای در اختیارش را به کار میگیرد؛ اما سرمایههای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و بهویژه سرمایۀ نمادین او از شیرین کمتر است؛ ازهمینروی، میدان را بهسبب نقصان سرمایۀ فرهنگی و نمادین به شیرین میبازد؛ تا آنجا که پس از خواستگاری خسرو از او، متأثر از سرمایههای شیرین، بازندة رقابت است. بازگشت خسرو به شیرین، هم بهخاطر شناختی است که خسرو از شیرین دارد و هم متأثر از زیبایی او و هم برگرفته از دیگر سرمایههای زنانۀ وی است:
ز شیرین تا شکر فرقی عیان است |
|
که شیرین جان و شکر جای جان است |
پریروی است شیرین در عماری |
|
پرند او شکر در پردهداری |
بدارد اینقدر هر کش تمیز است |
|
که شکر بهر شیرینی عزیز است |
دلش میگفت: شیرین بایدم زود |
|
که عیشم را نمیدارد شکر سود |
|
|
(نظامی، 1376: 276) |
3ـ17 مهینبانو
در منظومۀ خسرو و شیرین، مهینبانو راهنما و هدایتگر شیرین بهسمت خوبیهاست و همواره شیرین را به اصول عفت و خویشتنداری راهنمایی میکند. وی را میتوان پیر خردمند یا همان خرد درون تجسم کرد:
نظامی در توصیف مهینبانو میگوید:
ندارد شوی و دارد کامرانی |
|
به شادی میگذارد زندگانی |
ز مردان بیشتر دارد سترگی |
|
مهینبانوش خوانند از بزرگی |
شمیرا نام دارد آن جهانگیر |
|
شمیرا را مهینبانوست تفسیر |
|
|
(همان: 49) |
مهینبانو در رأس سرزمین خود قرار دارد. او زنی مهربانتر و دلسوزتر از مادر برای شیرین است. در بزرگی و نسب بیهمتاست. زنی مقتدر، خیرخواه و مشاوری دانا برای شیرین است. گرچه او از نبود شیرین بیتاب و کمطاقت بود، در مقابل بزرگان ایستاد و از اقدامات و کارهای عجولانة آنان دربارۀ شیرین جلوگیری کرد. مهینبانو خردمندانه شیرین را پند میدهد و شیرین هم نصیحتها و پندهای عمهاش را گوش فرامیدهد و به آنها پایبند است.
از صفات منسوب به مهینبانو «شوق و شفقت مادرانه، قدرت جادویی زنانه، فرزانگی، رفعت روحانی که برتر از دلیل و برهان است، هر غریزه و انگیزۀ یاریدهنده، هرآنچه که مراقبت میکند و میپروراند، است» (یونگ، 1377: 24). مهینبانو، بانویی بسیار آگاه است. او تلاش میکند دل شیرین را با خود همسو نگه دارد تا در زمان مناسب، او را با نصیحتها و پندهایش آگاه کند:
ز گنج خسروی و ملک شاهی |
|
فدا کردش که میکن هرچه خواهی |
دلش میداد تا فرمان پذیرد |
|
قویدل گردد و درمان پذیرد |
|
|
(نظامی، 1376: 112) |
مهینبانو معشوق خسرو نیست. در این جستار، پردازش به او، بهخاطر نقشی است که در داستان ایفا میکند. او از جمیع سرمایهها برخوردار است؛ هم خود دارای موقعیت و میدان است و هم موقعیت و میدانسازی میکند:
«زنی فرمانده است از نسل شاهان |
|
شده جوش سپاهش تا سپاهان |
|
|
(سرمایۀ فرهنگی) |
همه اقلیم اران تا به ارمن
|
|
مقرر گشته بر فرمان آن زن |
|
|
(سرمایۀ اجتماعی و نمادین) |
ندارد هیچ مرزی بیخراجی |
|
همه دارد، مگر تختی و تاجی |
|
|
(سرمایۀ اقتصادی) |
هزارش قلعه بر کوه بلند است |
|
خزینهاش را خدا داند که چند است |
|
|
(سرمایۀ اقتصادی) |
ز جنس چارپا چندان که خواهی |
|
به افزونی فزون از مرغ و ماهی |
|
|
(سرمایۀ اقتصادی) |
ندارد شوی و دارد کامرانی |
|
به شادی میگذارد زندگانی |
|
|
(سرمایۀ اجتماعی) |
ز مردان بیشتر دارد سترگی |
|
مهینبانوش خوانند از بزرگی |
|
|
(سرمایۀ فرهنگی و نمادین) |
نشست خویش را در هر هوایی |
|
به هر فصلی مهیا کرده جایی |
|
|
(منش، عادتواره) |
به فصل گل به موقان است جایش |
|
که تا سرسبز باشد خاک پایش |
|
|
(سرمایۀ اقتصادی) |
به تابستان شود بر کوه ارمن |
|
خرامد گلبهگل خرمنبهخرمن |
|
|
(دارندگی املاک، سرمایۀ اقتصادی) |
به هنگام خزان آید به ابخاز |
|
کند در جستن نخجیر پرواز |
|
|
(املاک و مهارت، سرمایۀ اقتصادی) |
زمستانش به بردع میل چیر است |
|
که بردع را هوای گرمسیر است |
|
|
(املاک و سرمایۀ اقتصادی) |
چهارش فصل ازینسان در شمار است |
|
به هر فصلی هواییش اختیار است |
|
|
(املاک و سرمایۀ اقتصادی) |
نفس یکیک به شادی میشمارد |
|
جهان خوشخوش به بازی میگذارد |
|
|
(منش و عادتواره) |
درین زندانسرای پیچبرپیچ |
|
برادرزادهای دارد دگر هیچ |
|
|
(سرمایههای اقتصادی و اجتماعی) |
|
|
(نظامی، 1376: 50‑49) |
میدانی که پیش روی مهینبانو است، بهقدری مبهم است که جرأت تصمیمگیری را برای او مشکل میکند؛ گویی دچار نوعی درماندگی اجتماعی شده است. از یکسو باید به مسئولیت زنشاهی خود و انتقال تاج و تخت پس از خود به شیرین بیندیشد و ازسوی دیگر متوجه حیات اجتماعی شیرین در کسوت شهبانوی است که معلوم نیست پس از ازدواج با خسرو تکلیف تخت و تاج چه میشود. او یک درگیری ذهنی دیگر نیز دارد و آن عشق و عاطفهاش به شیرین است. ازنظر عاطفی با عاشقانگی شیرین همدلی میکند و در فرجام فهم اجتماعی او به اجرای عاطفهاش کمک میکند؛ گویی به تعلیماتی که به شیرین داده است و خودتعلیمیهای شیرین و مهارتهای خودتنظیمی و سرمایههای اجتماعی و فرهنگی شیرین اعتماد دارد. او به سرمایۀ خانوادگی و خاندانی خود که اینک جایگاهی مهم و سرمایۀ اجتماعی عظیمی برایش به ارمغان آورده و او در اختیار برادرزادهاش قرار داده است، ایمان دارد؛ بنابراین دست شیرین را برای اتخاذ تصمیم خردمندانه در عشق بازمیگذارد:
همه لشگر به خدمت سر نهادند |
|
به نوبت گاه فرمان ایستادند |
که گر بانو بفرماید به شبگیر |
|
پی شیرین برانیم اسب چون تیر |
مهینبانو به رفتن میل ننمود |
|
نه خود رفت و نه کس را نیز فرمود |
|
|
(همان: 75) |
4ـ نتیجه
نظامی گنجوی در داستان خسرو و شیرین به همة طبقات از فرادست تا فرودست میپردازد. مسئلۀ شخصیتهای عاشق داستان، گاهی بقا در موقعیت است و گاهی هدف. کنشگری، هویّتخواهی و هویّتیابی شخصیتها در فضای اجتماعی نشان میدهد که اغلب شخصیتهای داستان میکوشند از نظم اجتماعی و حاکم بر محیط پیروی کنند. در میان آنها تنها شیرین است که هرجا از دستش برآید ساختارگریزی و تابوشکنی میکند.
مریم در جدال نقشها و در میدان داستان، همۀ سرمایههایش را به کار میگیرد تا بانوی نخست ایران شود. سرمایۀ اقتصادی او که زر و سیم و خدم و حشم است، در میدان تفاخر به اشرافیّت و رقابت با شیرین بهدرستی و با ظرافتمندی به کار گرفته میشود. سرمایۀ اجتماعی او بر سلسلهمراتب خانواده، اجتماع و شاهزادگی او متمرکز است و بهوسیلۀ پدرش (امپراتور روم) در قالب تجهیزات نظامی و اختصاص جنگجویان رومی در اختیار اوست تا در رسیدن به هدف وی (شهبانویی ایرانزمین) به کار آید. سرمایۀ فرهنگی او از منش شاهی و شناخت دربار، درک درست از نظام شاهنشاهی، عناصر قدرت، تناسب قدرت و سلسلهمراتب و آداب آن است.
سرمایۀ نمادین او شهدختی و کاریزمای دخترشاهی اوست. او شاهزادهای از کشوری بیگانه و از یک امپراتوری عظیم و نیرومند و رقیب است که اکنون پدرش نقش یاریگر و تاجبخش برای شهریار نوپای ایران ایفا میکند و این از مزیّتهای سرمایهای اوست. بهکاربستن همین سرمایههاست که در میدان متنوع ِعشق، خسرو پرویز را متعهد میکند تا با مریم وصلت کند.
مریم تنها یک شهبانو نیست؛ بلکه تا زنده است سفیر و عامل صلح بین ایران و روم است. البته نجبای ایران ولیعهدزایی او را بهخاطر نسب غیرایرانی مادر، مخالف منشور شاهی میدانند و برنمیتابند؛ در فرجام هم، همین ناهنجاری سیاسیِ نژاد و عدول از قواعدِ بازی در میدان شاهی در نهاد شیرویه بارور میشود و سینۀ خسرو را میشکافد و بهتبع آن جگرگاه شیرین نیز شکافته میشود.
از آنسو، شکر وضعیت دیگری دارد؛ نه میدان برای او میدان مناسبی است و نه سرمایههایش وزن و سنگ لازم برای رقابت در بالاترین لایۀ اشرافیت دارند. تکتک و مجموع سرمایههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نمادین شکر نسبتبه مریم و شیرین بسیار کم است؛ شکر اساساً از اول رقیب مریم نیست؛ بلکه رقیبی است در بازۀ پسامریم علیه شیرین. با این حال، او از سرمایههایش در حد بضاعت بهره میبرد و بهنوعی ازدواجگونگی با خسرو ـ چیزی که امروزیان ازدواج موقتش مینامند ـ میرسد که همین مقدار هم در بازی سرمایهها دستاورد کمی نیست.
از دگرسو، شیرین وضعیتی بهمراتب پیچیدهتر دارد؛ گاه در میدان، آزادی برابر و فرصت برابر ندارد. میدانهایش تودرتو، چندلایه، پیچیده و موسعاند و اغلب ثابت نیستند؛ بنابراین خطاها و بدبهرهوریهایش از هر سرمایه، خسارتهای جبرانناپذیری به بار میآورد. هنر ِاو، میدانشناسی و رقیبشناسی هوشمندانۀ اوست. رقیبی زبردست چون مریم دارد که او نیز همانند خودش، این هنرهای فراستمندانه و سرمایههای همتراز را دارد. او مریم را بهلحاظ زندگی در موقعیت شاهانگی و جایگاه یاریگر و تاجبخشی پدر، بهدرستی رقیب اصلی و نیز شکر را رقیب دوم میشناسد. اگرچه ازمنظرِ اشرافیت، میدان و موقعیت، شکر را همتراز خود نمیداند، متوجه ترفندهای دلبرانۀ او نیز هست و شکر را نیز دستکم نمیگیرد؛ پس برای ایجاد سلطه در میدان، همه سرمایههایش را به کار میبرد.
شبدیز، هم سرمایۀ اقتصادی و هم سرمایۀ نمادین شیرین است. در یک میدان، سوار بر این اسب بادپا به مداین میگریزد تا خسرو را بیابد. در میدان دیگر شبدیز را که بهخاطر اسطورگی سرمایۀ نمادین اوست، به خسرو میبخشد تا در سخاوت دستِبالا را بیابد. شیرین اوتوریتۀ شاهی دارد؛ ملکۀ قلبهاست؛ خواستار برابری اجتماعی است. در دوران ولیعهدی است و جامعه انتظار پادشاهی او را میکشد. اینها از سرمایههای بارز نمادین اوست که آن را در ایجاد سلطه به کار میگیرد و ازطریق آن، نقش ممتاز ایفا میکند. با هوش فرهنگی و سرمایۀ فرهنگی خود، در میدان ورزشی و میدان موسیقایی، مهارت چوگان را در زمین بازی و مهارت زبانآوری را ازطریق آواز نکیسا به رخ خسرو اپرویژ (شکستناپذیر) میکشد؛ در همة میدانهای رقابت میکوشد تا در چمبرۀ خشونت و خشونتهای نمادین و انحرافات اجتماعی گرفتار نیاید؛ اما ناپسریاش شیرویه (زادۀ رقیب او مریم) که در لایههای پنهان نظام خشونتخیزِ دربار رشد کرده است، در فرجام، قاعدۀ بازی را با کشتن پدر به هم میزند و میکوشد شیرین را تصاحب کند و بدینترتیب، صورتبندی رفتارهای مشروع را از سقف عاطفهمندی اخلاقی به سطح رفتار نامشروع تنزل دهد. شیرین که نخستینبار در چشمه ـ که نماد پاکی است ـ خسرو را ملاقات کرده است، از سرمایۀ شرافت فرهنگی خود، یعنی نجابت بهره میگیرد و آخرین سرمایۀ نمادین و فرهنگی خود، یعنی جان پاک را به کار میبندد تا پیکر دشنهخورده و بیجان خسرو را با خون تازۀ خود گرم نگه دارد. سرانجام، وی در آخرین میدان، سرمایۀ نجابتش را بهمنظور نیکنامی و وفاداری به شرف خاندانی، هزینه میکند و بدینگونه با همین «صرف سرمایهها» خود را در ادبیات غنایی جهان مانا کرده است.
پینوشت