خوانشی کاربردشناختی از فن بدیعی «مبالغه» براساس «اصل همکاری» گرایس

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانش‌آموختة دکتری زبان و ادبیات عربی، دانشکدة ادبیات و زبان‌ها، دانشگاه اراک، اراک، ایران

2 دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشکده ادبیات و زبان ها، دانشگاه اراک، اراک، ایران

3 استادیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشکدة ادبیات و زبان‌ها، دانشگاه اراک، اراک، ایران

4 دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشکدة ادبیات و زبان ها، دانشگاه اراک، اراک، ایران.

چکیده

مبالغه ازجمله برجسته­ ترین شگردهای کلامی است که از دیرباز توجه بسیاری از زبان ­پژوهان را به خود جلب کرده و به‌گونه‌ای ویژه در ذیل علم بدیع طرح یافته است. آنچه دربارة این فن بدیعی، مانند هر فن بدیعی دیگری، مهم است آنکه طی چه فرایندی آفرینش یافته و چگونه دریافت و خوانش شده است. پژوهش حاضر برای پاسخ به چنین پرسش بنیادینی، روش توصیفی‌تحلیلی را در پیش گرفته و با بهره­ مندی از نظریة کاربردشناختی «اصل همکاری گرایس» به تجزیه و تحلیل فرایند ساختی- معنایی این فن بدیعی پرداخته است. نتایج حاکی از آن است که آفرینش فن بدیعی مبالغه در اساس بر رعایت‌نکردن آنچه گرایس قاعدة «کیفیت» می­ نامند، استوار است؛ چراکه در روند آفرینش این فن، متکلم از اینکه اطلاعاتی درست و استدلال‌پذیر در اختیار مخاطب قرار دهد، خودداری‌کرده و بدین­ گونه قاعدة کیفیت را رعایت نمی­ کند؛ البته باید توجه داشت که رعایت‌نکردن قاعدة کیفیت در این فرایند عامدانه و به­ گونه ­ای آشکار و تشخیص ­پذیر بوده [= نقض قاعدة کیفیت] و متلکم نه با هدف فریب‌دادن یا گمراه‌ساختن مخاطب [= تخطی از قاعدة کیفیت]، بلکه با هدف رهنمون‌ساختن وی به «تضمن­ مکالمه­ ای» دست به چنین کاری می ­زند. این مطلب می­ تواند معیاری دقیق برای تمییز مبالغه از سخن دروغین قلمداد شود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Pragmatic Approach to Rhetorical Technique of "Exaggeration" Based on Grice’s "Cooperative Principle"

نویسندگان [English]

  • Hassan Rahmani 1
  • Qasem Mokhtari 2
  • Mohammad Jorfi 3
  • Ebrahim Anari Bozchlooi 4
  • Mahmoud Shahbazi 4
1 Ph.D. Graduated in Arabic Language and Literature, Faculty of Literature and Languages, Arak University, Arak, Iran
2 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Faculty of Literature and Languages, Arak University, Arak, Iran
3 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Faculty of Literature and Languages, Arak University, Arak, Iran
4 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Faculty of Literature and Languages, Arak University, Arak, Iran
چکیده [English]

Exaggeration is among the most prominent rhetorical techniques that has long been of significant interest to linguists and scholars, specifically under the discipline of Badi (rhetorical embellishment). What is important about this rhetorical technique, like any other rhetorical technique, is the process by which it was created and how it is received and read. This study adopts a descriptive-analytical approach to answer this fundamental question and utilizes Grice's "Cooperative Principle" from pragmatic theory to analyze the structural-semantic process of this rhetorical technique. The results indicate that the creation of the rhetorical technique of exaggeration is fundamentally based on the non-observance of what Grice calls the Maxim of "Quality" because, in the process of creating this technique, the person refuses to provide correct and arguable information to the audience, thus refusing to comply with The Maxim of "Quality". Of course, it should be noted that the failure to comply with the Maxim of Quality in this process was intentional and in some way obvious and recognizable [= Flouting the Quality Maxim] and not with the purpose of deceiving or misleading the audience [= violation the Quality Maxim]. Rather, he does this with the aim of guiding him to "Conversational Implicature".This study can be considered an accurate criterion for distinguishing exaggeration from lying.
 
Keywords: The Science of Rhetoric, Exaggeration, Pragmatics, Grice, Cooperative Principle, the Maxim of Quality, Conversational Implicature.
 
Introduction
Badi, the art of eloquence, strives to teach us the method of fine speaking. Despite its value and importance, we observe that the beautiful and captivating visage of this science has long been covered in the dust of antiquity and obsolescence, with little effort made to scientifically explain its subtleties and delicacies. Therefore, the current research aims to utilize contemporary linguistic data to delve into the rhetorical technique of Badi and present a more scientific image of this technique to the audience.
 The rhetorical technique of "exaggeration" (Mubalaghah) is one of these notable techniques. Given its extensive application in literary and everyday language and its ambiguous proximity to false speech, it deserves to be examined and read more thoroughly than any other rhetorical technique. The crucial aspect of this rhetorical technique, like other techniques, is understanding the process by which it is created and received. Undoubtedly, a scientific response to this question can provide a clear picture of the technique of exaggeration for the modern audience and potentially cleanse this rhetorical technique from the ignominy that has been attributed to it by some linguists for many years.
 
Materials and Methods
This research is based on a descriptive-analytical method and has been conducted with reference to library sources. To achieve the intended objectives, we utilized one of the prominent theories in the "Pragmatics" approach called the "Cooperative Principle", and based on it, we analyzed the structural-semantic process of the rhetorical technique of exaggeration. Furthermore, we have endeavored to analyze examples containing this rhetorical technique in both Arabic and Persian languages, based on the model derived from the structural-semantic process of exaggeration, and provide a new perspective on them.
 
Research Findings
The study of the rhetorical technique of exaggeration shows that this technique is created and finds meaning within a fully communicative context [speaker®audience]. In the process of creating this technique, the speaker (=A) amplifies or diminishes the specific characteristic of a person or thing beyond its actual reality in the external world and presents it to the audience (=B) (=Norm-Breaking); thus, claiming the utmost possession of that specific characteristic by that person or thing (= intentionality). 
 
Discussion of Results and Conclusion
By aligning the above content with what Grice proposes under the Cooperative Principle and its four maxims, it can be understood that the creation of the rhetorical technique of exaggeration fundamentally relies on the "Flouting the Quality Maxim". In fact, during the creation process of this rhetorical technique, the speaker (=A) is required to provide information that they know is false or cannot substantiate, thus "Flouting" the Quality Maxim. In doing so, the speaker guides the audience (=B) towards "conversational implicature".
This research emphasizes that what happens regarding the non-observance of the "Quality Maxim" in the process of creating the rhetorical technique of exaggeration is a " Flouting" that occurs in a conscious, explicit, and recognizable manner; rather than a "violation" which is non-explicit, unrecognizable, and intended to deceive or mislead the audience. This distinction can be considered a precise criterion for differentiating exaggeration from lying.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • The Science of Rhetoric
  • Exaggeration
  • Pragmatics
  • Grice
  • Cooperative Principle
  • the Maxim of Quality
  • Conversational Implicature

مقدمه

بدیع، علم سخن­وری است و می ­کوشد تا روش نیکو سخن‌گفتن را به ما بیاموزد. این علم مجموعه ­ای از شگردها و شیوه­ های کلامی را در بر گرفته است که اگر به­ درستی استفاده شود، روح و جان شنونده را مجذوب خود ساخته و او را با آنچه قصد متکلم است همراه می‌کند. باوجود چنین ارزش و اهمیتی، شاهد آنیم که سالیانی دراز غبار کهنگی و فرسودگی بر چهرة زیبا و فریبای این علم نشسته است و تلاش چندانی برای تبیین علمی ظرافت ­ها و لطافت­ های آن صورت نمی­ گیرد. از همین­ رو آنچه دغدغة پژوهش حاضر قرار گرفته، آن است که با بهره ­مندی از داده­ های زبان­ شناسی معاصر به واکاوی فنون بدیعی پرداخته شود تا تصویری هرچه علمی ­تر از این فنون پیش روی مخاطب قرار گیرد.

فن بدیعی «مبالغه» (Exaggeration) ازجملة این فنون ارزشمند است که با توجه به کاربست فراوانش در زبان ادبی و روزمره و نیز قرابت شبهه ­ناکش با سخن دروغین شایستگی آن را دارد که پیش‌از هر فن بدیعی دیگری واکاوی و خوانش شود. آنچه در گام نخست دربارۀ این فن بدیعی، مانند دیگر فنون بدیعی، مهم به نظر می‌رسد آن است که طی چه فرایندی آفرینش یافته و چگونه دریافت و خوانش شده است. بی­ شک پاسخی علمی به این پرسش تصویر روشنی از فن مبالغه پیش روی مخاطب امروزی قرار می‌دهد و چه ­بسا دامان این فن بدیعی را از رذیلتی که سالیانی دراز ازسوی برخی سخن ­پژوهان به آن نسبت داده­ شده است پاکیزه کند.

در پژوهش حاضر برای پاسخ به چنین پرسش بنیادینی به سراغ یکی از نظریه­ های برجسته در رویکرد «کاربردشناسی زبان» (Pragmatics) با نام «اصل همکاری» (Cooperative principle) رفته و براساس آن به تجزیه و تحلیل فرایند ساختی- معنایی فن بدیعی مبالغه پرداخته ایم. به نظر می­ رسد که این نظریة کاربردشناختی با تبیین صحیحی که از اصول و قواعد منطقی حاکم بر یک گفت‌وگو ارائه می­ دهد، بتواند پرده از نحوة آفرینش فن بدیعی مبالغه برداشته و مرز میان آن و سخن دروغین را آشکار کند.

 

1-1. پیشینة پژوهش

با جستجو در میان پژوهش ­های صورت ­گرفته دربارۀ فنون بدیعی، اثری که براساس اصل همکاری گرایس به مطالعة فن مبالغه پرداخته باشد یافت نشد. چنان‌که این امر در رابطه با دیگر فنون بدیعی نیز صورت نگرفته است و پژوهش حاضر در این زمینه اثری پیشگام و نو به‌شمار می­ رود. با این وجود پژوهش ­های ارزشمندی دربارة فن مبالغه مشاهده می ­شود که از زوایای گوناگونی به مطالعة این فن بدیعی پرداخته­ اند. مهم ­ترین­ این آثار عبارتند از:

- مقالة «مبالغه؛ تصویری فراتر از خیال» از محمّدحسین محمّدی و میثم حاجی­پور (1392)، نویسندگان ضمن پرداختن به تعریف مبالغه و اقسام آن و نیز بیان ارزش­ های زیبایی­ شناختی آن معتقدند که مبالغه تصویری است فراتر از خیال بشر و ابزاری است در دست شاعر تا با بسط و تأکید کلام، سخن خویش را اعتلا دهد.

- مقالة «مبالغه در قرآن» از عبدالله رادمرد و صالحه غضنفری‌مقدم (1394)، نویسندگان ضمن بررسی آیات قرآنی مشتمل بر فن مبالغه معتقدند که کاربست این فن در قرآن کریم نه تنها خدشه­ ای به ساحت مقدس آن وارد نمی ­سازد؛ بلکه سبب اثرگذاری بیشتر آیات وحی بر روی مخاطب می ­شود.

- مقالة «تحلیلی فرامتنی بر مبالغه در قرآن» از بهجت‌السادات حجازی (1395)، نویسنده ضمن بررسی آیة 40 سورة أعراف معتقد است که کاربست مبالغه در این آیة مبارکه برای اثبات حقیقتی انکارناپذیر، یعنی محال‌بودن ورود تکذیب ­کنندگان به بهشت بوده است.

- مقالة «فن مبالغه در سنت بلاغت اسلامی و جنبه­ های بلاغی آن» از رمضان رضایی (1397)، نویسندگان ضمن پرداختن به پیشینة پیدایش فن مبالغه در سنت بلاغی و ارتباط آن با دیگر شگردهای بلاغی معتقدند که کاربرد این فن در کنار فنون دیگری چون تشبیه، استعاره، کنایه، اطناب، حسن‌تعلیل و قصر بر لطف معنی و دلنشینی بیشتر کلام افزوده و این فنون به‌ضرورت برای تزئین کلام نیستند؛ بلکه نقش برجسته در دلالت معنایی دارند.

- مقالة «مبالغه و گزافه ­آرایی در قرآن و احادیث» از محمد عالم­زادة‌ نوری (1398)، نویسنده ضمن تأکید بر کاربست شیوه‌های مبالغه در کلام خدای متعال و امامان معصوم به تفاوتی اساسی میان مبالغه و کذب قائل بوده و معتقد است که گوینده در این اسلوب بیانی، برخلاف کذب، هرگز قصد فریب و تزویر ندارد و به همین دلیل سخن را در هاله ­ای از قراین حالی و شواهد عقلی و سیاقی عرضه می ­کند؛ به‌گونه­ ای که مخاطب حتی بدون دقت و تأمل، هرگز معنای ظاهری را برداشت نمی­ کند.

- مقالة «تبیین کارکرد استدلالی ـ اقناعی فن بدیعی اقتباس براساس تکنیک احتجاجی حجت سلطه» از حسن رحمانی و همکاران (1401)، این تحقیق براساس یکی دیگر از نظریه­ های کاربردشناحتی با عنوان "احتجاج" به بررسی یکی دیگر از فنون بدیعی با عنوان «اقتباس» پرداخته است و همچون پژوهش حاضر توانسته است تصویری مبتنی بر داده ­های رویکرد کاربردشناسی از یک فن بدیعی پیش روی مخاطب قرار دهد.

 

2- مبانی نظری پژوهش

2-1- فن بدیعی «مبالغه»

مبالغه از مادة «بَلَغَ» و به معنای «نهایت کوشش در امری» است؛ به‌گونه ­ای که کوشش به بالاترین حد خود رسیده و هیچ ­گونه کاستی و کوتاهی در آن صورت نپذیرد (ر.ک. الزبیدی، 1987م، ج. 22/451). این مفهوم لغوی با آنچه که از کاربرد آن در علم بدیع به چشم می­ خورد هم­خوانی کامل دارد؛ چراکه براساس فن بدیعی مبالغه، فرد در توصیف کسی یا چیزی زیاده ­روی می­ کند تا بدان‌جا که از حد عادت گذشته و برای شنونده شگفت ­انگیز می‌نماید (ر.ک. همایی، 1389، ص. 171).

گفتنی است که این شیوة کلامی به‌سبب ریشه­ های استواری که در ذات افراط ­گرا و نیز تخیل­ گرای بشری دارد شاید هیچ‌گاه با کلام بشری بیگانه نبوده است. از همین روست که در کهن ­ترین­ کتب بلاغی نیز از اشاره به آن غفلت ‌نشده و با نام‌های گوناگونی همچون «الإفراط، الإغراق، المبالغة، التبلیغ، الغلو» به سخن از آن پرداخته­ اند. ابن أبی‌الإصبع مصری (654هـ.) دراین‌باره توضیح می­ دهد که ابن‌معتز عباسی (296هـ.) از این فن با نام «الإفراط فی الصفة» سخن گفته است، حال‌آنکه پس‌از وی، قدامه‌بن‌جعفر (337هـ.) آن را «المبالغة» نامیده است و پس‌از آن دو، برخی نیز نام «التبلیغ» را بر آن نهاده ­اند که البته در این میان تسمیة قدامه به‌سبب سبکی و شهرت بیشتر، استقبال افراد بیشتری را در بر گرفته است (ر.ک. ابن أبی الإصبع، 1957م، ج. 2/54). فارغ از بحث تسمیه آنچه مهم به نظر می‌رسد درس­نامة مدونی از فن مبالغه است که نخستین ­بار توسط خطیب قزوینی (739هـ) در علم بدیع با عنوان «المبالغة» طرح یافته و مشتمل بر سه فن «التبلیغ، الإغراق و الغلو» قرار داده شده است. اهمیت این درس ­نامه از آن روست که سرلوحة بسیاری از بلاغت پژوهان پسین قرارگرفته و حتی در دوران معاصر نیز معمولاً به‌شیوة آن از فن مبالغه سخن می­ رود.

در آثار بلاغی فارسی رادویانی (قرن پنجم) از این فن با عنوان «اغراق فی الصفه» سخن می­ گوید و پس‌از وی وطواط (573هـ) عنوان «مبالغت» را نیز در تعریف این فن وارد می­ کند. پس‌از این دو، ظاهراً واعظ کاشفی سبزواری (910هـ) نخستین کسی است که به پیروی از خطیب قزوینی اصطلاح «مبالغت» را برای مفهومی مشتمل بر سه فن «تبلیغ، اغراق ­الصفه و غلو» به‌کار می­ برد و بدین­ گونه مجال مناسبی را برای رواج و گسترش درس­نامة خطیب قزوینی در میان بلاغت­ پژوهان فارسی ­زبان فراهم می‌کند.

2-2. نظریة «اصل همکاری»

«اصل همکاری» ازجمله مهم­ ترین نظریه ­های کاربردشناختی درخصوص قوانین حاکم بر تعامل ­های زبانی است که هربرت پل گرایس (Herbert Paul Grice) - فیلسوف تحلیل زبانی انگلیسی­ تبار- آن را ارائه داده و بنیان نهاده است. وی در مقالة خود با عنوان «منطق و گفت‌وگو» (Logic and Conversation) چنین استدلال می ­کند که تعامل­ های زبانی، زنجیره ­ای از اظهارات ازهم‌گسسته نیستند که اگر چنین باشد دیگر منطقی و معقول نخواهند بود، این تعامل­ ها دراساس تلاش ­هایی هم‌یارانه هستند و هریک از طرفین ارتباطی، هدف یا مجموعه ­ای از اهداف مشترک یا دست­ کم جهت­ گیری­ های توافق‌شده را در آن تعامل تشخیص می‌دهند (Grice, 1975, p. 45). وی این اندیشة کلی را با عنوان «اصل همکاری» مطرح ساخته و معتقد است که تحقق این اصل در گرو رعایت چهار «قاعدة» (Maxim) اساسی است که با الهام از اندیشه­ های فیلسوف سرشناس آلمانی، ایمانوئل کانت (Immanuel Kant)، آنها را با عنوان‌های «کمیت (Quantity)، کیفیت (Quality)، ربط (Relation) و شیوه (Manner)» نام‌گذاری می ­کند. شکل زیر چارچوب کلی اصل همکاری گرایس و قواعد چهارگانة آن را نشان می­ دهد:

 

شکل (1): اصل همکاری گرایس و قواعد چهارگانة آن.

 

أ) قاعدة «کمیت»، به میزان اطلاعاتی مربوط می­ شود که باید در یک تعامل زبانی ارائه شود. کاتینگ (Joan Cuttin) دراین‌باره توضیح می­ دهد که اگر متکلم از ارائة اطلاعات کافی و لازم برای یک تعامل زبانی خودداری کند، ممکن است مخاطب قادر به تشخیص موضوع نشود. از سویی دیگر، او می­داند که ارائة اطلاعاتی بیش‌از میزان نیاز سبب آزردگی و رنجش خاطر مخاطب ‌می‌شود (see: Cutting, 2002, p. 35-36).

ب) قاعدة «کیفیت»، به‌راستی و صداقت در ارائة اطلاعات در یک تعامل زبانی مربوط می­شود. به باور گرایس عملیاتی‌شدن دیگر قواعد، صرفاً با فرض رعایت قاعدة کیفیت امکان می­یابد. این امر بدین معناست که اگر اطلاعات تبادل‌شده مطابق با دیگر قواعد باشد، ولی صادقانه نباشد و مخاطب پی به این نکته ببرد، دیگر حاضر به ادامة تعامل زبانی با وی نخواهد بود. از همین رو گرایس معتقد است فردی که در گفتار خود بی­ جهت دراز­گویی می­ کند نسبت به فردی که سخن نادرستی بیان می ­کند، کمتر سرزنش می‌شود (see: Grice, 1975, p. 46).

ج) قاعدة «ربط»، به مرتبط‌بودن اطلاعات ارائه‌شده با موضوع یک تعامل زبانی مربوط است. چنان‌که پالتریچ (Brian Paltridge) توضیح می­دهد این قاعده فرد را ملزم می­ کند تا در یک تعامل زبانی، مرتبط با موضوع گفت‌وگو سخن بگوید و یا اینکه انحراف از موضوع اصلی را خاطر نشان کند (see: Paltridge, 2012, p. 4)؛ چراکه هرگونه سخن انحرافی ممکن است به پایان گفت‌وگو بینجامد.

د) قاعدة «شیوه»، به‌وضوح و شفافیت اطلاعات ارائه‌شده در یک تعامل زبانی مربوط می­ شود. باید توجه داشت که این قاعده تفاوت ماهوی با سه قاعدة دیگر دارد و آن اینکه اگر سه قاعدة پیشین به‌طور مستقیم به خودِ «آنچه گفته می ­شود» مربوط می ­شدند، این قاعده­ به نحوة بیان و چگونگی تعبیر از «آنچه گفته می­ شود» مربوط می­ شود. براین‌اساس متکلم هر آنچه را که در سه قاعدة پیشین ذکر شده بود، به‌گونه ­ای شفاف و درخور فهم در اختیار مخاطب قرار می ­دهد؛ بدین­سان که اطلاعات کافی و لازم، صادقانه و مستدل و درنهایت مرتبط با موضوع گفت‌وگوشده را بی­ هیچ­ پیچیدگی و دوپهلویی به‌صورت منظم و در کوتاه­ ترین تعابیر ممکن به مخاطب انتقال می­ دهد (See: Grice, 1975, p. 46).

با اینکه قواعد چهارگانة فوق ویژگی ­های اساسی یک تعامل زبانی معقول را نشان می ­دهند؛ اما گرایس خود به‌خوبی می‌دانست که سخنان تبادل‌شده در تعامل ­های زبانی همواره مطابق با این قواعد نبوده و در موارد فراوانی از رعایت آنها خودداری می­ شود و سخن­­ وران حتی با علم به این موضوع گفت‌وگوی خود را ادامه‌داده و به پایان می­ رسانند؛ ازاین‌رو باید توجه داشت که آنچه گرایس از طرح اصل همکاری مدّ نظر داشته هرگز این نبوده است که افراد را ملزم به رعایت قواعد چهارگانة آن در گفت‌وگوهای خود نشان دهد؛ بلکه نکتة اساسی در عکس این ماجرا نهفته است. در واقع مسئلة مدّ نظر گرایس در اصل همکاری این بوده است که نشان دهد افراد در موارد فراوانی از رعایت این قواعد خودداری می ­کنند. وی و دیگران پنج حالت را برای رعایت‌نکردن این قواعد بر می­ شمرند که عبارتند از:

  • نقض قواعد (Flouting a Maxim): این حالت مهم ­ترین حالتی است که درخصوص رعایت‌نکردن قواعد مطرح‌شده و به آنچه گرایس «تضمن­ مکالمه­ ای» (Conversational Implicature) می­ نامد، می­ انجامد. متکلم در این حالت عامدانه و به­ گونه ­ای آشکار و تشخیص ­پذیر بدون آنکه قصد فریب‌داد‌ن یا گمراه‌ساختن مخاطب را داشته باشد قاعده ­ای را رعایت نمی‌کند؛ چراکه می­ خواهد توجه مخاطب را به معنای افزون یا متفاوت از آنچه گفته‌شده [= تضمن­ مکالمه ­ای] برانگیزد (See: Thomas, 2013 , p. 65). مخاطب نیز با اطمینان به این امر که متکلم پایبند به اصل همکاری است، هرگونه نقض ظاهری قواعد را نشانة هدف­داری قلمداد می­ کند که او را به معنایی فراتر از معنای ظاهری آنچه گفته شده است رهنمون می­ کند.
  • تخطی از قواعد (Violating a Maxim): متکلم در این حالت، عامدانه و آگاهانه، اما به‌گونه ­ای غیرآشکار و تشخیص‌ناپذیر، قاعده ­ای را رعایت نمی­کند تا بدین­گونه مخاطب را به اشتباه انداخته و او را فریب دهد (See: Grice, 1975, p. 49)؛ به سخن دیگر، در این حالت متکلم عامدانه اطلاعاتی ناکافی، نادرست، نامربوط و یا ناشفاف ارائه می‌دهد و مخاطب به اشتباه تصور می ­کند که گوینده براساس اصل همکاری عمل نموده و قواعد چهارگانه را رعایت کرده است (See: Cutting, 2002, p. 40).
  • تخلف از قواعد (Infringing a Maxim): متکلم در این حالت، نه با هدف ایجاد تضمن و نه با هدف فریب‌دادن مخاطب خود، بلکه به‌سبب نقصان در کنش زبانی قاعده­ای را رعایت نمی­ کند (See: Thomas, 2013, p. 74). توماس دلایلی را برای این حالت برمی­ شمرد؛ ازجمله آنکه ممکن است متکلم به زبان تکلم‌شده تسلط کافی نداشته باشد (کودک یا زبان­ آموز)، توانش زبانی متکلم به دلایلی مشکل پیدا کرده باشد (در حالت مستی، هیجان، عصبی)، متکلم گرفتار آسیب شناختی شده باشد و یا اینکه به‌صورت مادرزادی ­نتواند به‌طور واضح در ارتباط با موضوع سخن بگوید (See: Thomas, 2013).
  • انصراف از قواعد (Opting out of a Maxim): متکلم در این حالت چون تمایلی به شرکت در مکالمه ندارد؛ ازاین‌رو از رعایت قاعده­­ ای خاص صرف‌نظر می­ کند. باید توجه داشت که در این حالت متکلم قصد ایجاد معنای تضمنی ندارد، به‌علاوه آنکه نمی­ خواهد این کار وی حاکی از همکاری‌نکردن به نظر برسد. توماس توضیح می­ دهد که در مواردی متکلم به دلایلی (قانونی یا اخلاقی) از پاسخ به سوالی که مخاطب در حالت عادی انتظار شنیدن آن را دارد خودداری می ­کند. (See: Thomas, 2013).
  • تعلیق قواعد (Suspending a Maxim): در این حالت به علل فرهنگی یا عقیدتی خاص هیچ انتظاری از جانب شرکت‌کنندگان در مکالمه دربارة رعایت برخی قواعد وجود ندارد؛ ازاین‌رو رعایت‌نکردن یک قاعدة خاص به‌عنوان یک اصل پذیرفته‌شده هیچ نوع تضمنی ایجاد نمی­ کند.

چنان‌که اشاره شد در میان حالت­ های پنج ­گانة فوق، آنچه بیش‌از همه اهمیت داشته و در کانون توجه گرایس قرار گرفته است، حالت نخست، یعنی «نقض قواعد» است که به ایجاد «تضمن­ های­ مکالمه ­ای» می ­انجامد. تضمن، چنان‌که لاینز (John Lyons) می­ گوید، فرایند درک معنای ضمنی است؛ یعنی معنایی که در ظاهر پاره ­گفتارهای ما وجود ندارد؛ ولی می ­توان آن را درک کرد (ر.ک. لاینز، 1391، ص. 390). این مفهوم بیانگر آن است که معنای یک پاره ­گفتار تنها در آنچه که آشکارا ازطریق زبان اظهار می­ شود خلاصه نمی ­شود؛ بلکه بخش شایان‌ توجهی از این معنی به‌صورت پنهانی در ضمن پاره­ گفتار جای‌گرفته و طی فرایندهایی عقلانی و قاعده ­مند به مخاطب انتقال می­ یابد. در واقع گرایس با طرح اصل همکاری بر آن است که نشان ­دهد فرد چگونه با نقض هریک از قواعد چهارگانۀ معنایی تضمنی را در کلام خود جای‌داده و مخاطب را متوجه آن می ­کند.

پس‌از تبیین مبانی نظری پژوهش، اینک به سراغ نمونه ­هایی از تعاریف فن مبالغه و نیز نمونه­ هایی مشتمل بر این فن بدیعی می­ رویم تا براساس داده­ هایی که نظریة کاربردشناختی اصل همکاری پیش رویمان قرار داده است، تصویر روشن ­تری از مکانیزم ارتباطی فن مذکور به‌دست دهیم.

 

3- ذکر و بررسی نمونه ­ها

3-1- تعاریف

3-1-1-قدامة بن جعفر (337هـ): «هِیَ أن یَذکُرَ الشَّاعِرُ حَالاً مِنَ الأحوالِ فی شِعرٍ لَو وَقَفَ عَلیها لَأجزَأهُ ذلِکَ فی الغَرَضِ الَّذی قَصَدَهُ، فَلا یَقِفُ حَتى یَزیدَ فی مَعنى ما ذَکَرَهُ مِن تِلکَ الحالِ ما یَکونُ أبلَغَ فیما قَصَدَ لَهُ» (قدامة بن جعفر، 1302ق، ص. 50). ترجمه: «آن است که شاعر در شعر خود حالتی را ذکر کند که اگر بر [حد حقیقی] آن متوقف شود، همان او را در غرض مقصود کفایت کند؛ اما [در این حد] متوقف نمی‌شود تا معنای آن حالت را زیادت بخشیده و از این ‌طریق نسبت به غرض مقصود بلیغ ­تر و رساتر شود».

3-1-2- رادویانی (قرن پنجم): «پارسی وی در رفتن بوَد اندر صفت، چنان­که خرد اندر پذیرفتن وی بشَمَد» (الرادویانی، 1362، ص. 62).

3-1-3- الخطیب القزوینی (739هـ): «أن یُدَّعَى لِوَصفٍ بُلوغُهُ فی الشِّدَّةِ أو الضَّعفِ حَدّاً مُستَحیلاً أو مُستَبعَداً؛ لِئَلاّ یُظَنَّ أنَّه غَیرُ مُتَناهٍ فیه، وتَنحَصِرُ فی التَّبلیغِ، والإغراقِ، والغُلُوِّ؛ لِأنَّ المـُدَّعى إن کانَ مُمکِناً عَقلاً وعادَةً فَتَبلیغٌ ... وَإن کانَ مُمکِناً عَقلاً لا عادَةً فإغراقٌ ... وإلّا فَغُلُوٌّ» (الخطیب القزوینی، 1904م، ص. 370-371). ترجمه: «ادعانمودن، رسیدن وصفی است در شدت و ضعف به‌حدی که آن حد یا  محال است و یا بعید تا گمان نشود که آن وصف به نهایت نرسیده است. این فن منحصر بر سه قسم «تبلیغ»، «اغراق» و «غلو» است؛ بدین­سان که اگر آن امر ادعایی عقلاً و عادتاً ممکن باشد تبلیغ خواهد بود ... و اگر عقلاً ممکن باشد ولی عادتاً نه، اغراق خواهد بود ... وگرنه غلو خواهد بود».

 3-1-4- جلال ­الدین همایی: «آن است که در صفت‌کردن و ستایش و نکوهش کسی یا چیزی افراط و زیاده ­روی کنند، چنان‌که از حد عادت معمول بگذرد و برای شنونده شگفت ­انگیز باشد» (همایی، 1389، ص. 171).

تعریف­ های فوق از فن بدیعی مبالغه ما را به نکات مهمی رهنمون می­ کند؛ ازجمله اینکه:

1- تمامی نمونه ­ها حول این نکتة محوری می­ چرخند که در فرایند شکل ­گیری فن مبالغه ویژگی کسی یا چیزی از حد واقعی خود خارج می­ شود. در این میان نمونة سوم توضیح می­ دهد که این خروج ممکن است در سه سطح صورت ­پذیرد. در سطح نخست، خروج به میزانی است که هم ازنظر عقلی و هم در واقعیت هستی امکان تحقق آن وجود دارد [= تبلیغ]، در سطح بالاتر، خروج به میزانی است که تحقق آن ازنظر عقلی ممکن است ولی در واقعیت هستی معمولاً چنین امری رخ نمی‌دهد [= اغراق] و در بالاترین سطح، خروج به میزانی است که تحقق آن نه تنها در واقعیت هستی ممکن نیست؛ بلکه ازنظر عقلی نیز تحقق چنین امری امکان ­پذیر نیست [= غلو]. براین‌اساس آنچه سبب تمایز میان سه سطح می ­شود، میزان فاصله­ ای است که از حقیقت و واقعیت گرفته می­ شود.

 

شکل (2) : اقسام سه­ گانة فن مبالغه

 

2- در فرایند شکل­ گیری فن مبالغه، فرد (أ)، نهایت برخورداری کسی یا چیزی از یک ویژگی معینی را ادعا ­می ­کند. در تمامی نمونه ­ها به نحوی به این فرد اشاره شده است. این اشاره در نمونة (1) به‌صورت فاعل مذکور [الشاعر] و در نمونة (2) به‌صورت فاعل محذوف [در رفتن] و در نمونه ­های (3) و (4) به‌صورت فاعل مجهول [أن یُدَّعَى / ... کنند] صورت گرفته است؛ اما شواهد حاکی از آن است که فرد (أ) در این فرایند نمی ­تواند تنها باشد؛ بلکه در برابرش فرد (ب) قرار می­ گیرد که ادعای مذکور به گوشش رسیده و توسط وی خوانش می شود. نمونة (2) از این فرد با عبارت [خرد] یاد می ­کند که منظور، خرد و اندیشة فردی است که در مواجهه با چنین ادعایی برآشفته و شگفت ­زده می ­شود. در نمونة (3) با عبارت [لِئَلاّ یُظَنَّ ...] به این فرد اشاره شده است که در نتیجة چنین ادعایی یقین می­ کند که موصوف در برخورداری از آن صفت به حد نهایی و کمال رسیده است. نمونة (4) نیز به‌صراحت با عبارت [شنونده] از این فرد یاد می ­کند که شنیدن چنین ادعایی او را به شگفتی وا می ­دارد. پس به‌طور کلی فن مبالغه توسط فرد (أ) به‌عنوان «متکلم» آفرینش‌یافته و به‌کارگرفته می­ شود تا توسط (ب) به‌عنوان «مخاطب» دریافت و خوانش شود. از همین رو تأکید می ­کنم که شکل ­گیری فن مبالغه در بستری ارتباطی [متکلم‌ مخاطب] شکل می‌گیرد.

 

شکل (3): ساختار ارتباطی فن مبالغه

3- در مورد نخست گفتیم که آنچه اساس آفرینش فن مبالغه قرارگرفته خروج یک ویژگی معین از حد واقعی خود است؛ بدین معنی که فرد (أ) ویژگی کسی یا چیزی را که دارای میزان معین و مشخصی است از حد واقعی خود خارج ساخته و بیشتر و یا کمتر از آن چیزی که در جهان خارجی حقیقت دارد به فرد (ب) عرضه می ­دارد. این مطلب مؤید آن است که سخن در فرایند آفرینش این فن، براساس شیوه ­ای معمول جریان نمی ­یابد؛ چرا که معمول آن است که فرد به هنگام ذکر ویژگی ­های کسی یا چیزی آن را در حد واقعی و آن ­طور که در جهان خارجی حقیقت دارد بیان­ کند، نه بیشتر و نه کمتر. براین‌اساس باید گفت که در فرایند شکل ­گیری فن مبالغه برخی هنجارهای زبانی نادیده انگاشته می­ شوند. از این ویژگی فن مبالغه با نام ویژگی «هنجارگریزی» یاد می­ کنیم.

4- اینکه فرد (أ) در فرایند آفرینش فن مبالغه چنین هنجاری را نادیده می­ گیرد، نه به این سبب است که وی در اثر حالاتی غیرهوشیارانه گرفتار هذیان­ گویی شده و ادعایی گزاف که گاهی نه با واقعیت هستی هم­خوانی دارد و نه با امکان عقلی مطرح می­ کند، چنان‌که این عمل وی از روی دروغ­گویی و به‌سبب گمراه‌ساختن فرد (ب) نیست؛ بلکه این عمل کاملاً آگاهانه و هوشیارانه و به‌سبب منظوری معین صورت می­ پذیرد. در واقع منظور فرد (أ) از این هنجارگریزی فهماندن این نکته به فرد (ب) است که کسی یا چیزی در برخورداری از یک ویژگی معین به تمام و کمال رسیده است. در نمونة (3) با ذکر عبارت [لِئَلاّ یُظَنَّ ...] به این مطلب تصریح شده است. در نمونة (1) نیز چنین آمده است که فرد با زیاده ­روی در معنای یک ویژگی درصدد است تا معنای مدّ نظر خود را به‌صورتی رساتر و گویاتر به فرد مقابل منتقل کند، از همین رو از فرد (ب) انتظار می‌رود که به هنگام مواجهه با گفته ­ای مشتمل بر فن مبالغه در معنای ظاهری گفته ­متوقف نشود؛ بلکه باید فراتررفته و در جستجوی معنای پنهانی آن باشد. این ویژگی را ویژگی «هدف­مندی» فن مبالغه می­ نامیم.

 

3-2- مثال­ ها

نمونة 1: «أَبلى الهـــــــــَــــــــــــــوى أَسَفاً یَومَ النَوى بَدَنی
روحٌ تَرَدَّدُ فــــــــــــــی مِثلِ الخِـــــــــــــــــــــــــــــلالِ إِذا
کَفى بِجِسمـــــــــــــــی نُحــــــــــــــــــــــــــولاً أَنَّنی رَجُلٌ

 

وَفَرَّقَ الهَجرُ بَیــــــــنَ الجَفـــــــــــــــــــنِ وَالوَسَـــــــــــــــنِ
أَطارَتِ الریــــــــــــــــــــــــــــحُ عَنهُ الثَـــــــــــــــــــــــوبَ لَم یَبِـنِ
لَــــــــــــولا مُخــــــــــــــــــاطَبَتــــــی إِیـــّـــــــــــــــــــــــــــــــــاکَ لَم تَرَنی»
                 (المتنبی، 2012م، ص. 406)

ترجمه: «عشق از شدت اندوه فراق، بدنم را پوساند و هجران یار میان چشمانم و خواب فاصله انداخت. مرا روحی است که در بدنی همچون چوب نازک رفت‌وآمد می ­کند؛ چنان‌که اگر باد لباسم را برکنده و کنار بیندازد از شدت لاغری کسی مرا نخواهد دید. از شدت لاغری بدنم همین را بگویم که اگر با تو سخن نگویم مرا نخواهی دید».

در این نمونه شاعر [= (أ)] چنین ادعا می ­کند که غم هجران با جسم او چنان‌کرده که اگر باد لباس را از روی آن برکند و براندازد و یا اینکه اگر با او سخن گفته نشود، رؤیت نخواهد شد، حال‌آنکه چنین چیزی عادتاً و عقلاً شدنی نیست [= غلو]. مگر می ­شود آدمی به ­قدری لاغر شود که دیده نشود؟! [= هنجارگریزی]، از همین رو بی­شک معنای ظاهری گفته مراد نیست؛ بلکه او با این گفته صرفاً می ­خواهد به مخاطب [= (ب)]  بفهماند که «از غم هجران به­‌شدت در عذاب است و جسمش شدیداً نحیف و لاغر شده است» [= هدف­مندی].

نمونة 2:  «وَ نُــــــــــــکــرِمُ جــــــــــــــــــارَنــــا مـــــــــادامَ فـــــــــینا

 

وَ نُتبِـــــــــعُهُ الکَـــــــــــــــرامَةَ حَیــــــــــــــــــثُ مَالا»
               (عبد‌الجابر، 1984م، ص. 98)

ترجمه: «ما همسایه­ مان را تا زمانی که در میان ما سکونت دارد اکرام می­ کنیم و هرکجا که برود کرامت خود را با او همراه می ­کنیم».

در این نمونه شاعر [= (أ)] ادعا می­ کند که هم­سایه ­اش را آن زمانی که در جوارش ساکن باشد، همواره اکرام می ­کند؛ اما اگر وی بار سفربسته و به مکانی دیگر بکوچد نیز همچنان دست از اکرام او برنداشته و فضل و کرم خود را به‌سوی او روانه می‌‌کند. این امر هرچند ازنظر عقلی شدنی است، معمولاً در واقعیت هستی رخ نمی ­دهد [= اغراق]. شاعر نیز از این عادت هستی استثنا نبوده و پیداست که وقتی همسایه­ اش به مکانی دیگر کوچ کند، پیوند میان­شان نیز به سستی خواهد گرایید، از همین رو می‌گوییم که این ویژگی حقیقتاً در شاعر یافت نمی­ شود و خود او نیز حقیقتاً چنین ویژگی­ ای را در خود نمی­ بیند [= هنجارگریزی]؛ بلکه او با این گفته صرفاً می­ خواهد به مخاطب [= (ب)] بفهماند که «انسان بسیار کریمی است و تا توان دارد در اکرام دیگران کوتاهی نمی ­کند» [= هدف­مندی].

نمونة 3: «وَأخَـــــفــــتَ أَهلَ الشِّــــــــرکِ حَتّى إِنَّــــــــهُ

 

لَتَــخــــــــافُکَ النُّـــــطَفُ الَّتی لَم تُخـــــــلَــــــقِ»
                   (أبونواس، بی­تا، ص. 452)

ترجمه: «تو [هارون الرشید] مشرکان را ترساندی تاجایی‌که نطفه­ هایی که هنوز آفرینش نیافته ­اند نیز از تو می­ ترسند».

در این نمونه شاعر [= (أ)] در توصیف ممدوح خود ادعا می ­کند که حتی نطفه ­هایی که هنوز آفریده نشده ­اند از ترس او به خود می ­لرزند؛ حال‌آنکه چنین چیزی عقلاً و عادتاً شدنی نیست [= غلو]. مگر می­ شود که نطفه از کسی بترسد؟! آن هم نطفه‌ای که هنوز خلق نشده است! [= هنجارگریزی] بی ­شک معنای ظاهری گفته مراد نیست؛ بلکه شاعر با این گفته صرفاً می‌خواهد به مخاطب [= (ب)] بفهماند که «فرد ممدوح بسیار شجاع و دلاور است» [= هدف­مندی].

نمونة 4: «وَ أصـــــــــرَعُ أیَّ الوَحــــــــــشِ قَفَّــــــــــــیتُــــه بِــــــــــــــــــه

 

وَأنــــــــــــــــزِلُ عَـــــــــــــنهُ مِـــــــــــثلُهُ حــــــــــــینَ أرکَــــــــــــــــــــــبُ»
                 (المتنبی، 2012م، ص. 139)

ترجمه: «با این اسب هرگونه حیوان وحشی را دنبال کرده و شکار می­ کنم و درنهایت همان­ گونه که بر آن سوار شدم از آن پیاده می ­شوم».

در این نمونه شاعر [= (أ)] ادعا می­ کند که سوار بر اسبش انواع گوناگونی از حیوانات وحشی را دنبال کرده و با موفقیت شکارشان می­ کند و پس‌از پایان شکار بی­ آنکه خستگی یا هر مشکل دیگری بر آن اسب عارض شود از آن به زمین فرو می ­آید. این که اسبی پس‌از شکار اصلاً خسته نشود هم ازنظر عقلی شدنی است و هم اینکه در واقعیت هستی ممکن است چنین اسبی مشاهده شود [= تبلیغ]؛ اما مسئله آن است که اسب شاعر در حقیقت از چنین ویژگی ­ای برخوردار نیست و او نیز خود به این حقیقت کاملاً واقف است [= هنجارگریزی]. دراین‌باره مراد وی از این گفته معنای ظاهری آن نیست؛ بلکه او صرفاً می‌خواهد به مخاطب [= (ب)] بفهماند که «آن اسب بسیار تیز و چابک است و به آسانی خسته نمی ­شود» [= هدف­مندی].

نمونة 5: «أسکَرُ بِالأمـــــــــــسِ إن عَزَمتُ عَلى الشُّر

 

بِ غَـــــــــــداً إنَّ ذَا مِــــــــــــــــن العَجَـــــــــــبِ»
                       (اعتیق، بی­تا، ص. 98)

ترجمه: «اگر فردا قصد شُرب خَمر کنم، روز قبل از آن مست می ­شوم».

در این نمونه شاعر [= (أ)] ادعا می­کند که اگر فردا قصد نوشیدن شراب را داشته باشد از روز قبل­ مست و مدهوش آن می ­شود [= غلو]، حال‌آنکه چنین چیزی به‌هیچ‌وجه شدنی نیست. مگر می­ شود که شراب‌نخورده مست شد؟! [= هنجارگریزی] بی‌شک معنای ظاهری گفته مراد نیست؛ بلکه او با این گفته صرفاً می ­خواهد به مخاطب [= (ب)] بفهماند که «به‌شدت اهل می و مستی است» [= هدف­مندی].

نمونة 6:  «تَـــــــــکادُ قِســــــــــــــِیُّهُ مِـنْ غــــــــــــــــــــــــــــیرِ رامٍ
تَکـــــــــادُ سُیُــــــــــــوفُهُ مِنْ غَیــــــــــــــــــــرِ سَلٍّ

 

تُمَکّنُ فی قُـلُـــــــــــــــــــــــــــــوبِهِمُ النّبَــــــــــــــــــــــــــــــــــــالا
تُجِدُّ إلى رِقــــــــــــــــــــــــــــــــابِهِمُ انْسِـــــــــــــــــــــــــــــلالا»
                   (المعری، 1957م، ص. 48)

ترجمه: «نزدیک است کمان ­هایش بدون تیرانداز، تیرها را در قلب دشمنان بنشانند و نیز نزدیک است که شمشیرهایش بی‌آنکه از نیام بیرون کشیده شده باشند، سر از تن دشمنان جدا کند».

در این نمونه شاعر [= (أ)] در توصیف ممدوح خود چنین ادعا می ­کند که نزدیک است کمانش به تنهایی و بی­ آنکه کسی با آن تیری پرتاب کند، تیرها را در قلب دشمنان بنشاند و نیز نزدیک است که شمشیرهایش بی ­آنکه از نیام بیرون کشیده شده باشند سر از تن دشمنان جدا کند [= غلو]، حال‌آنکه چنین چیزی به‌هیچ‌وجه شدنی نیست. مگر می ­شود کمانی به خودی خود تیر پرتاب کند؟! یا مگر می ­شود که شمشیرها در درون نیام بی ­آنکه بیرون کشیده شوند سر از تن دشمنان جدا کنند؟! [= هنجارگریزی] بی­ شک معنای ظاهری گفته مراد نیست؛ بلکه او با این گفته صرفاً می ­خواهد به مخاطب [= (ب)] بفهماند که «فرد ممدوح بسیار شجاع و دلاور است» [= هدف­مندی].

نمونة 7: «شود کوه آهن چو دریــای آب

 

اگر بشــنود نـــــام افراسیـــــاب»
              (فردوسی، 1373، د. 4/194)

در این نمونه شاعر [= (أ)] ادعا می­ کند که کوه سخت و سنگی از شنیدن نام افراسیاب به آب روان تبدیل می­ شود [= غلو]، حال‌آنکه چنین چیزی به‌هیچ‌وجه شدنی نیست [= هنجارگریزی]. در واقع کوه شیئی بی­ جان است و اصلاً درکی از مسائل پیرامونی ندارد که اگر هم داشت هیچ‌گاه از شنیدن نام کسی به آب تبدیل نمی ­شد. بی ­شک معنای ظاهری گفته مراد نیست؛ بلکه او با این گفته صرفاً می ­خواهد به مخاطب [= (ب)] بفهماند که «افراسیاب فردی بسیار شجاع و دلاور است» [= هدف­مندی].

نمونة 8: «به دنبال محمل چنان زار گریم

 

که از گریه­ام ناقه در گــــل نشیند»
        (طبیب اصفهانی، 1347، ص. 28)

در این نمونه شاعر دل­سوخته [= (أ)] چنین ادعا می ­کند که در پی کجاوة یار مسافر خود چنان زار می­ گرید که از اشک‌های فراوانش خاک راه به باتلاقی از گِل و لای تبدیل می ­شود، به‌گونه ­ای که شتر هم نمی‌تواند از آن عبور کند و از حرکت می‌ایستد و در آن فرو می‌رود [= غلو]. این ادعا درحالی مطرح می ­شود که اشک آدمی هیچ‌گاه نمی ­تواند به این شدت بوده و به‌هیچ‌وجه نمی­ تواند چنین صحنه ­ای را خلق کند [= هنجارگریزی]. بی­ شک معنای ظاهری گفته مراد نیست؛ بلکه او با این گفته صرفاً می ­خواهد به مخاطب [= (ب)] بفهماند که «از هجران معشوق بسیار دردمند بوده و از چنین دردی به­ شدت می­ گرید» [= هدف­مندی].

نمونة 9: «همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع

 

همی بدادی تا در ولـــی نماند فقیر»
                 (رودکی، 1373، ص. 126)

در این نمونه شاعر [= (أ)] ادعا می­ کند که ممدوحش چنان کشتاری در میان سپاهیان دشمن به راه انداخته که حتی یک مرد دلاور در میان­شان باقی نمانده است و نیز چنان بخششی در میان مردم سرزمین ­اش روا داشته که حتی یک فقیر نیز در میان­شان یافت نمی ­شود. تحقق این امر هرچند ازنظر عقلی ممکن به نظر می ­رسد و حتی در جهان واقعیت نیز شدنی است [= تبلیغ]؛ اما شخص ممدوح حقیقتاً نه چنین کشتاری به راه انداخته و نه چنین بخشی روا داشته است [= هنجارگریزی]. در واقع شاعر با چنین توصیفی صرفاً می­ خواهد به مخاطب [= (ب)] بفهماند که «ممدوحش بسیار شجاع و دلاور بوده و در عین حال بسیار بخشنده و کریم است» [= هدف­مندی].

نمونة 10: «بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران

 

کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران»
                (سعدی، 1385، ص. 820)

 

در این نمونه شاعر دل­سوخته [= (أ)] لحظات بسیار دردناکی را سپری‌کرده و چنین ادعا می­ کند که در هنگامة جدایی یاران از یکدیگر چنان غم­بار است که حتی سنگ­ ها نیز شیون و زاری می­ کنند [= غلو]، حال‌آنکه چنین امری از جسمی بی‌جان و بی­ احساس همچون سنگ که نماد سختی و جمود است، هیچ­گاه سر نمی­ زند [= هنجارگریزی]. بی­ شک معنای ظاهری گفته مراد نیست؛ بلکه شاعر با این گفته صرفاً می ­خواهد به مخاطب [= (ب)] بفهماند که «روز وداع با یاران روز بسیار دردناکی است و او در چنین روزی به‌شدت می­ گرید» [= هدفمندی].

 

4- تحلیل و جمع­ بندی داده­ ها

چنان‌که در تعاریف و نیز ­مثال ­های بررسی‌شده مشاهده می­ کنیم آفرینش اقسام سه ­گانة فن مبالغه بر این امر استوار است که فرد (أ) دربارة کسی یا چیزی اطلاعاتی را در اختیار فرد (ب) قرار دهد که خود می­ داند نادرست بوده و یا شواهدی در این باره ارائه نشده است. از همین رو می ­توان مدعی شد که فن بدیعی مبالغه براساس رعایت‌نکردن آنچه گرایس قاعدة «کیفیت» می ­نامد، آفریده می‌شود. در واقع فرد با رعایت‌نکردن قاعدة «کیفیت» از اینکه اطلاعاتی درست و درخور استدلال در اختیار مخاطب قرار دهد خودداری می‌کند و از این رهگذر زمینة آفرینش فن بدیعی مبالغه را فراهم می ­آورد.

همچنین بررسی­ ها نشان می­ دهد که رعایت‌نکردن قاعدة کیفیت صرفاً ازطریق «نقض» آن صورت گرفته و هدف از آن ایجاد «تضمن­ های مکالمه ­ای» است. این مطلب به این معنی است که حالت­ های دیگر نمی ­توانند در فرایند آفرینش فن مبالغه نقشی داشته باشند. در میان این حالت­ ها بهتر است به حالت «تخطی از قواعد» اشاره کنیم تا از رهگذر آن شاید به نزاع قدیمی درخصوص رد یا قبول فن مبالغه به‌عنوان یکی از وجوه بلاغی پایان داد. توضیح اینکه به­ کارگیری این فن در کلام سبب بحث و جدل­ های فراونی میان بلاغت ­پژوهان شده است؛ بدین­سان که برخی آن را کذب و از عیوب کلام برشمرده و به‌شدت به تقبیح آن پرداخته­ اند و برخی نیز آن را در اعلی درجۀ فصاحت کلام قرار داده و سرسختانه به دفاع از آن برخاسته ­اند و برخی دیگر نیز روشی میانه در پیش گرفته­ اند (ر.ک. العلوی، 1914م، ج. 3/117-121؛ المدنی، 1968م، ج. 4/207-210). در واقع آنچه سبب‌شده تا برخی این فن را از عیوب کلام برشمرده و رد و انکار کنند آن است که این افراد مبالغه را نوعی سخن کذب و دروغ می ­دانند [= تخطی از قاعدة کیفیت]، حال‌آنکه به باورمان آنچه در فرایند آفرینش فن مبالغه رخ می ­دهد صرفاً با هدف ایجاد معنای تضمنی است [= نقض قاعدة کیفیت] نه دروغ­گویی و فریب. گفتة برخی بدیع ­نگاران نیز مؤید همین مطلب است؛ برای نمونه شمیسا در تفاوت میان مبالغه و دروغ بر این باور است که در مبالغه برخلاف دروغ ازطریق قرائن عقلی می‌شود فهمید که مطلب حقیقت ندارد (ر.ک. شمیسا، 1395، ص. 97). طباطبایی نیز سخنی مشابه داشته و توضیح می­ دهد که در فن مبالغه مخاطب از قرائن می‌فهمد که مطلب در واقعیت به آن صورت که در سخن متکلم آمده، نیست، متکلم هم قصد ندارد که ظاهر گفتة خود را برابر با واقعیت وانمود کند؛ اما در دروغ، هم متکلم می ­خواهد گفتة خود را واقعیت جلوه دهد و هم مخاطب گمان می ­برد که واقعیت همان است که می­ شنود (ر.ک. طباطبایی، 1386، ص. 163). همایی نیز با تأکید بر وجود قرائن حالی یا مقالی در فن مبالغه مرزی آشکار میان این فن و سخن کذب قائل می ­شود و بهترین شاهد بر چنین باوری را آن می­ داند که تاکنون هیچ­ کس به‌سبب مبالغات و اغراقات شعری به ضلالت و فریب نیفتاده است (ر.ک. همایی، 1389، ص. 174).

حال براساس آنچه در بخش حاضر گفته شد، مثال ­های پیشین را می ­شود در قالبی نوتر به‌صورت زیر تجزیه و تحلیل کرد:

نمونة 1

(أ): غم هجران چنان مرا لاغر کرده است که از فرط لاغری به چشم دیده نمی­ شوم.

(ب): [فرد (أ) خود می­ داند که وقوع چنین امری عقلاً و عادتاً ممکن نیست؛ از همین رو وی در طرح چنین ادعایی صادقانه عمل نکرده است. در واقع او آگاهانه و آشکارا قاعدة کیفیت را نقض کرده است تا مرا متوجه تضمنی مکالمه ­ای کند و آن اینکه «از غم هجران به­‌شدت نحیف و لاغر شده است»].

نمونة 2

(أ): من هم­سایه­ ام را حتی اگر از من دور باشد اکرام می­ کنم.

(ب): [فرد (أ) خود می­داند که وقوع چنین امری هرچند که ازنظر عقلی ممکن باشد ولی در جهان واقعی معمول نبوده و او هم از قاعدة عادت مستثنی نیست، از همین رو وی در طرح چنین ادعایی صادقانه عمل نکرده است. در واقع او آگاهانه و آشکارا قاعدة کیفیت را نقض کرده است تا مرا متوجه تضمنی مکالمه­ ای سازد و آن اینکه «انسان بسیار کریمی است و تا می‌تواند در اکرام دیگران کوتاهی نمی­ کند»].

نمونة 3

(أ): نطفه­ های آفرینش ­نیافته از ترس ممدوح به خود می ­لرزند.

(ب): [فرد (أ) خود می­داند که وقوع چنین امری عقلاً و عادتاً ممکن نیست، از همین رو وی در طرح چنین ادعایی صادقانه عمل نکرده است. در واقع او آگاهانه و آشکارا قاعدة کیفیت را نقض کرده است تا مرا متوجه تضمنی مکالمه­ ای کند و آن اینکه «فرد ممدوح بسیار شجاع و دلاور است»].

نمونة 4

(أ): اسب من پس‌از دوندگی بسیار کاملاً تازه ­نفس است و هیچ ­گاه خسته­ نمی­ شود.

(ب): [فرد (أ) خود می­ داند که وقوع چنین ادعایی هرچند ازنظر عقلی ممکن بوده و در جهان واقعی نیز ممکن است رخ دهد؛ ولی اسبش حقیقتاً از این ویژگی ادعایی برخوردار نیست، از همین رو وی در طرح چنین ادعایی صادقانه عمل نکرده است. در واقع او آگاهانه و آشکارا قاعدة کیفیت را نقض کرده است تا مرا متوجه تضمنی مکالمه ­ای سازد و آن اینکه «آن اسب بسیار تیز و چابک است و به آسانی خسته نمی ­شود»‌].

نمونة 5

(أ): من پیش‌ از نوشیدن شراب مست می ­شوم.

(ب): [فرد (أ) خود می ­داند که وقوع چنین امری عقلاً و عادتاً ممکن نیست، از همین رو وی در طرح چنین ادعایی صادقانه عمل نکرده است. در واقع او آگاهانه و آشکارا قاعدة کیفیت را نقض کرده است تا مرا متوجه تضمنی مکالمه ­ای سازد و آن اینکه «به‌شدت اهل می و مستی است»].

نمونة 6

(أ): چیزی نمانده که کمان ممدوح بدون تیرانداز، تیرها را بر قلب دشمنان بنشاند و شمشیر ممدوح بی­آنکه از نیام بیرون کشیده شده باشد سر از تن دشمنان جدا کند.

(ب): [فرد (أ) خود می­ داند که وقوع چنین امری عقلاً و عادتاً ممکن نیست، از همین رو وی در طرح چنین ادعایی صادقانه عمل نکرده است. در واقع او آگاهانه و آشکارا قاعدة کیفیت را نقض کرده است تا مرا متوجه تضمنی مکالمه­ ای کند و آن اینکه «فرد ممدوح بسیار شجاع و دلاور است»].

نمونة 7

(أ): کوه سخت و سنگی از شنیدن نام افراسیاب به آب روان تبدیل می­ شود.

(ب): [فرد (أ) خود می­ داند که وقوع چنین امری عقلاً و عادتاً ممکن نیست، از همین رو وی در طرح چنین ادعایی صادقانه عمل نکرده است. در واقع او آگاهانه و آشکارا قاعدة کیفیت را نقض کرده است تا مرا متوجه تضمنی مکالمه­ ای کند‌ و آن اینکه «افراسیاب فردی بسیار شجاع و دلاور است»].

نمونة 8

(أ): به دنبال کجاوة یار چنان می ­گریم که خاک راه در اثر اشک­ هایم به باتلاقی از گِل و لای تبدیل ­شود، به‌گونه ­ای که شتر هم نتواند از آن عبورکرده و در آن فرو رود.

(ب): [فرد (أ) خود می­ داند که وقوع چنین امری عقلاً و عادتاً ممکن نیست، از همین رو وی در طرح چنین ادعایی صادقانه عمل نکرده است. در واقع او آگاهانه و آشکارا قاعدة کیفیت را نقض کرده است تا مرا متوجه تضمنی مکالمه ­ای کند و آن اینکه «از هجران معشوق بسیار دردمند بوده و از چنین دردی به­ شدت می­ گرید»].

نمونة 9

(أ): فرد ممدوح آن‌قدر از دشمنان کشته که دیگر هیچ فرد شجاعی در میان­شان باقی نمانده است و آن‌قدر به مردم سرزمین­ اش مال بخشیده که دیگر در میان­شان هیچ فقیری باقی نمانده است. 

(ب): [فرد (أ) خود می ­داند که وقوع چنین ادعایی هرچند ازنظر عقلی ممکن بوده و در جهان واقعی نیز ممکن است رخ دهد؛ ولی ممدوحش در حقیقت از این ویژگی ادعایی برخوردار نیست. در واقع او آگاهانه و آشکارا قاعدة کیفیت را نقض کرده است تا مرا متوجه تضمنی مکالمه ­ای کند و آن اینکه «ممدوحش بسیار شجاع و دلاور بوده و در عین حال بسیار بخشنده و کریم است»].

نمونة 10

(أ): هنگامة جدایی یاران از هم چنان غم­بار است که حتی سنگ­ها نیز زاری می­ کنند.

(ب): [فرد (أ) خود می ­داند که وقوع چنین امری عقلاً و عادتاً ممکن نیست، از همین رو وی در طرح چنین ادعایی صادقانه عمل نکرده است. در واقع او آگاهانه و آشکارا قاعدة کیفیت را نقض کرده است تا مرا متوجه تضمنی مکالمه­ ای کند و آن اینکه «روز وداع با یاران روز بسیار دردناکی است و او در چنین روزی به‌شدت می ­گرید»].

 

  1. نتیجه

خوانشی کاربردشناسانه از فن بدیعی مبالغه نشان می­ دهد که این فن در یک بستر کاملاً ارتباطی [متکلم‌ مخاطب] آفرینش‌یافته و معنی پیدا می ­کند؛ چنان‌که در فرایند آفرینش این فن، متکلم (= أ) ویژگی کسی یا چیزی را که دارای میزان مشخصی است از حد واقعی خود خارج ساخته و بیشتر و یا کمتر از آن چیزی که در جهان خارجی حقیقت دارد به مخاطب (= ب) عرضه می­ دارد (= هنجار گریزی)، تا از این رهگذر نهایت برخورداری آن کس یا چیز را از آن ویژگی معین مدعی شود (= هدف­مندی).

با تطبیق مطالب فوق با آنچه گرایس آن را اصل همکاری و قواعد چهارگانة آن مطرح می ­کند می­ شود دریافت که آفرینش فن بدیعی مبالغه دراساس بر «نقض قاعدة کیفیت» مبتنی است. در واقع در فرایند آفرینش این فن از فرد (أ) خواسته می‌شود تا با ارائة اطلاعاتی که خود می ­داند نادرست است و یا شواهدی برای ارائه آن وجود ندارد، قاعدة «کیفیت» را «نقض» کند تا از رهگذر آن فرد (ب) را متوجه «تضمن مکالمه ­ای» کند.

پژوهش حاضر تأکید دارد که آنچه درخصوص رعایت‌نشدن قاعدة «کیفیت» در فرایند آفرینش فن مبالغه رخ می دهد «نقض» آن است که به‌گونه ­ای آگاهانه، آشکارا و تشخیص ­پذیر صورت می­ پذیرد و نه «تخطی» از آن، که به‌گونه ­ای غیرآشکار و تشخیص‌ناپذیر بوده و با هدف فریب و به اشتباه انداختن مخاطب صورت می ­پذیرد. این مطلب معیاری دقیق برای تمییز مبالغه از سخن دروغین قلمداد می‌شود.

ابن أبی الإصبع (1957م). بدیع القرآن) حفنی محمد شرف، تحقیق؛ ج.2؛ د. طبع). نهضة مصر للطباعة والنشر والتوزیع.
أبونواس، الحسن بن هانئ (بی­تا). الدیوان (د. طبع). دار صادر.
حجازی، بهجت السادات (1395). تحلیلی فرامتنی بر مبالغه در قرآن. پژوهش­های زبانشناختی قرآن، 5(1)، 37-56.
الخطیب القزوینی، جلال­الدین (1904م). التلخیص (عبدالرحمن البرقوقی، شرح؛ طبع الاول). دارالفکر العربی.
رادمرد، عبدالله، و غضنفری‌مقدم، صالحه (1394). مبالغه در قرآن. پژوهش­های ادبی-قرآنی، 3(1)، 57-80.
الرادویانی، محمد‌بن‌عمر (1362). ترجمان‌البلاغه (احمد آتش، مصحح؛ چاپ اول). انتشارات اساطیر.
رحمانی، حسن، مختاری، قاسم، جرفی، محمد، اناری برچلویی، ابراهیم، و شهبازی، محمود (1401). تبیین کارکرد استدلالی ـ اقناعی فن بدیعی اقتباس براساس تکنیک احتجاجی حجت سلطه. فنون ادبی، 14(2)، 71-92.
رضایی، رمضان (1397). فن مبالغه در سنت بلاغت اسلامی و جنبه­های بلاغی آن. بلاغت کاربردی و نقد بلاغی، 2(2)، 61-75. https://prl.journals.pnu.ac.ir/article_5868.html
رودکی، جعفر بن محمد (1373). دیوان (جهانگیر منصور، مصحح؛ چاپ اول). انتشارات ناهید.
الزبیدی، مرتضی (1987). تاج العروس (علی هلالی، محقق؛ ج.22؛ طبع الاول). مطبعة حکومة الکویت.
سعدی، مصلح‌الدین (1385). کلیات (محمدعلی فروغی، مصحح؛ چاپ اول). هرمس.
شمیسا، سیروس (1395). نگاهی تازه به بدیع (چاپ اول). میترا.
طباطبایی، سید محمدرضا (1386). هنر بدیع (چاپ اول). انتشارات دارالعلم.
طبیب‌اصفهانی، عبدالباقی (1347). دیوان (حسین مظلوم، مصحح؛ بی­چاپ). بی­نا.
عالم­زادة نوری، محمد (1398). مبالغه و گزافه­آرایی در قرآن و احادیث. علوم حدیث، 24(3)، 23-50.
عبد‌الجابر، سعود (1984م). شعر الزبرقان بن بدر و عمرو بن الأهتم (طبع الاول). مؤسسة الرسالة.
عتیق، عبدالعزیز (بی­تا). علم البدیع (د. طبع). دار النهضة العربیة.
العلوی، یحیی‌بن‌حمزة (1914م). الطراز (ج.3؛ طبع الاول). مطبعة المقتطف.
فردوسی، أبو القاسم (1373). شاهنامه (دفتر4؛ جلال خالقی‌مطلق، محقق؛ بی­چاپ). بنیاد میراث ایران.
قدامة‌بن‌جعفر، أبوالفرج (1302ق). نقد الشعر (طبع الاول). مطبعة الجوانب.
لاینز، جان (1391). درآمدی بر معنی­شناسی زبان (کوروش صفوی، مترجم؛ چاپ اول). نشر علمی.
المتنبی، أبو الطیب (2012م). دیوان المتنبی بزیاداته (شهاب الدین أبو عمرو، محقق؛ طبع الاول). دار الکتب الوطنیة.
محمّدی، محمّدحسین، و حاجی­پور، میثم (1392). مبالغه؛ تصویری فراتر از خیال. پژوهشنامة نقد ادبی و بلاغت، 2(2)، 95-114. https://doi.org/10.22059/jlcr.2014.50571
المدنی، ابن معصوم (1968م). أنوار الربیع (ج.4؛ شاکر هادی‌شکر، محقق؛ طبع الاول). مطبعة النعمان.
المعری، أبو العلاء (1957). دیوان سقط الزند (د. طبع). دار بیروت- دار صادر.
همایی، جلال­الدین (1389). فنون بلاغت و صناعات ادبی (چاپ اول). اهورا.