نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و زبان های خارجی، دانشگاه اراک، اراک، ایران
2 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی، دانشگاه اراک، اراک، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The term "wisdom" and its derivatives represent one of the most frequently used and fundamental concepts in Ferdowsi's Shahnameh. This study aims to examine the concrete and tangible linguistic representations of the abstract and intangible notion of wisdom in Shahnameh. This study seeks to investigate the conceptual metaphor of "wisdom" as its target domain in Ferdowsi’s Shahnameh, utilizing the full induction method and a descriptive-analytical approach to address the following two research questions: 1) Through which types of conceptual metaphors is the target domain of wisdom conceptualized in Shahnameh? 2) What specific lexical items are employed in Shahnameh to make the concept of wisdom more tangible? The findings of the study indicate that the abstract concept of "wisdom" in Shahnameh is realized through ontological and orientational conceptual metaphors. The concretization of "wisdom" in Shahnameh aligns with the logic of heroic poetry and the possible world of the epic, in which Ferdowsi conceptualizes wisdom as kingdom objects such as "crown" and "throne" or heroic elements like "bow", "banner", and "axe".
کلیدواژهها [English]
مقدمه
در منابع بلاغی در تعریف اصطلاح استعاره نگرشهای گوناگونی وجود دارد و این تنوع و تطور در تعبیر و تعریف، ناشی از گذشت زمان و گسترش دامنة بحث میان بلاغیان و منتقدان است. در منابع بلاغت، گزارههایی مانند «نامیدن چیزی به نام چیز دیگر»، «کاربرد واژه در معنای غیر ما وضع له»، «مجازی با علاقۀ مشابهت»، «تشبیهی که یکی از طرفین آن حذف شده» و «تشبیه و تمثیلی مبتنیبر قیاس» در تعریف استعاره آمده است (رضایی جمکرانی، 1401، ص. 135ـ141). در منابع نقد و نظریۀ ادبی سرآغاز بحث از استعاره براساس نگرش ارسطو در فن شعر است که استعاره را انتقال برحسب قیاس، مناسبت و مشابهت دانسته است (ارسطو، 1337، ص. 146-147). مرور آنچه دربارة استعاره در منابع بلاغت سنتی و نقد و نظریة ادبی مطرح شده است، نشان میدهد بحث استعاره و انواع آن و مرز استعاره با دیگر موضوعهای بلاغت، مانند مجاز و کنایه ازنظر پژوهشگران دور نمانده است. در دیدگاه سنتی و کهن، استعاره در عین اینکه شگردی زبانی ـ بلاغی است، نقشی بارز در گسترش معنا دارد. از نگاه بلاغیان کارکرد استعاره تزئین صِرف نیست؛ بلکه از آن برای روشن کردن معنی، تأکید، مبالغه و ایجاز نیز استفاده میشود (آقاحسینی و همتیان، 1394، ص. 239-240). هرچند در کتابهای آموزشی بلاغت، بیشتر به جنبۀ بلاغی و زیباییشناختی استعاره توجه میشود و آن را آرایهای «ازپیشاندیشیدهشده» (هاوکس، 1377، ص. 135) و صناعتی کاربردی در چهارچوب زبان ادبی و منحصر به بیان هنری میانگارند. در منابع نقد و نظریة ادبی معاصر، بحث استعاره علاوهبر بلاغت در حوزههای مختلفی نظیر زبانشناسی، روانشناسی و... مطرح میشود؛ یکی از این حوزهها زبانشناسیِ شناختی است که استعاره را امری ذهنی و ابزاری شناختی میداند که میتواند بازنمود زبانی نیز داشته باشد.
در نگرش سنتی و بلاغی اساس تحلیل در موضوع استعاره، بر حذف مشبّه در ساختار تشبیه، بنیان گذاشته میشود؛ به این صورت که وقتی مشبهٌبهِ جملهای تشبیهی، در جملة جدیدی به کار رفته باشد و مخاطب با آگاهی از ساختار جملة تشبیهی اولیه به این درک برسد که «مشبهٌبه در جملة جدید، همارزش مشبّه در جمله پیشین است» (صفوی، 1396، ص. 123) استعاره شکل میگیرد. در منابع بلاغی فارسی با در نظر گرفتن این الگو، استعاره و گونههای آن طبقهبندی و تعریف و تبیین شده است. (ر.ک: آقاحسینی و همتیان، 1394، ص. 187-245).
در رویکرد جدید به استعاره که با مقالة «استعارة مجرا» (The Conduit Metaphor) از مایکل ردی (Michael Reddy) آغاز شده است، تحلیل استعاره بهجای محدودة زبان به سطح ذهن گسترش داده میشود (Lakoff & Johnson, 2003, p. 30). استعارة مفهومی یک شاخۀ مطالعاتیِ معناشناسیِ شناختی است که بنیاد آن (معناشناسی شناختی) بر چند اصل متکی است: 1. انسان جهان اطراف را با دستگاه حسی ـ حرکتی خود تجربه میکند و ابزار شناختش حواس اوست؛ 2. انسان جهان پیرامون خود را مقولهبندی میکند و ابزار آن، زبان است؛ 3. تمام فعالیتهای ذهنی انسان ـ خودآگاه یا ناخودآگاه ـ شناختی به شمار میآید (صفوی، 1399، ص. 209)؛ بهطور کلی میتوان گفت استعارة مفهومی «عبارت است از درک امور انتزاعی بر پایة امور عینی؛ به دیگر سخن، استعاری اندیشیدن یعنی تجسم مفاهیم ذهنی» (اویسی کهخا و تیموری، 1401، ص. 118).
استعارة مفهومی سه گزارة اساسی دارد: 1. استعاره پدیدهای شناختی است؛ 2. استعاره، استنساخ حوزهای مفهومی به حوزة دیگر است؛ 3. استعاره بر پایة تجربة انسان از جهان پیرامونش شکل میگیرد. این نگرش نو به استعاره که با رابطة ذهن و زبان در معناشناسی شناختی پیوند دارد، با پژوهشهای جورج لیکاف (George Lakoff) و مارک جانسون (Mark Johnson)، ایو سویتزر (Eve Sweetser)، مارک ترنر (Mark Turner) و زولتان کووچش (Zoltan Kövecse) ابعاد تازهای یافته است. در مطالعات جدید، استعارة مفهومی در پنج گروهِ استعارة جهتی (Orientational Metaphor)، استعارة ساختی (Structural Metaphor)، استعارة هستیشناختی (Ontological Metaphor)، استعارة تصویری (Image Metaphor) و کلاناستعاره (Mega Metaphor) طبقهبندی میشود (افراشی، 1400، ص. 78).
شاهنامة فردوسی شاخصترین اثر ادبی فارسی از نوع (Genre) حماسه است و با توجه به پیشینة آن (خداینامه) و روزگار سروده شدنش، در میان آثار ادبی، کمتر اثری میتوان یافت که به اندازة شاهنامه دربارة «خرد و خردورزی» در آن سخن گفته شده باشد؛ از نخستین بیت شاهنامه که با ستایش آفریدگار جان و خرد آغاز شده است تا فرجام این اثر، بسامد واژة خرد و مشتقات آن، توصیف خرد، ستایش شخصیتهای خردمند و رفتارشان (جنبة ایجابی خرد) و نکوهش عملکرد خردگریزان (جنبة سلبی خرد)، همه بیانکنندۀ اهمیت و جایگاه خرد و خردورزی در این اثر حماسی است. «خردکیشی» فردوسی نوعی میراث دوگانه است برجایمانده از مذهب و مأخذ کار او یعنی شاعر هم ازنظر گرایش مذهبی و هم ازنظر امانتداری در نقل مطالب، خود را متعهد به خردگرایی میداند (زرینکوب، 1379، ص. 366). «خرد در شاهنامه کلیدیترین مفهوم شخصیتی و مهمترین ویژگی فردی است» (محبتی، 1379، ص. 177). پژوهشگرانی که به موضوع خرد و خردورزی در شاهنامه و شرح و تفسیر آن پرداختهاند، گاه با اصطلاحات رایج در فلسفه و کلام، ابیات مربوط به خرد را گزارش و تبیین نمودهاند (خالقی مطلق، 1389، ص. 1؛2؛ 8؛ برگ نیسی، 1386، ص. 19-24؛ کزازی، 1392، ص. 192-213) و گاه به یاری استعارة مفهومی زبانیشدة خرد، معنا و مفهوم ابیات را عرضه کردهاند و در نهایت به دو گونۀ خرد در شاهنامه اشاره نمودهاند: عقل نظری و عقل عملی (صفا، 1379، ص. 258)، عقل کل در حکمت اسماعیلی و عقل جزئی (زریابخویی، 1389، ص. 21-24) آسنَ خرد یا خرد فطری و گئو سروتَ خرد یا خرد مکتسب (اوشیدری، 1371، ص. 110؛ 253؛ 404) و بر این نکته تأکید کردهاند که ازنظر بسامد در شاهنامه، خرد جزئی یا عقل عملی نمود بیشتری دارد و این گونة خرد بهعنوان نیروی تشخیص نیک و بد، زمینهساز میانهروی، مدارا و روشنبینی است (موسوی و خسروی، 1389، ص. 3؛ مسکوب، 1389، ص. 232).
جستار پیش رو درصدد است به بررسی و تحلیل بازنمودهای زبانی عینی و ملموس از مفهوم مجرد و انتزاعی خرد در شاهنامه با رویکرد استعارة مفهومی بپردازد و به این پرسشها پاسخ دهد:
1ـ در شاهنامة فردوسی حوزة مقصد خرد در قالب کدام نوع استعارة مفهومی، عینی شده است؟
2ـ در شاهنامة فردوسی برای عینی و ملموس شدن مفهوم خرد از چه واژگانی استفاده شده است؟
پیشینة پژوهش
دربارة دو کلیدواژة اصلی این نوشتار یعنی «استعارة مفهومی» و «خرد در شاهنامة فردوسی» پژوهشهای بسیاری در قالب کتاب، مقاله و رسالههای دانشگاهی انجام شده است. از میان این آثار، برخی از تحقیقاتی که با موضوع نوشتار پیش رو همسویی بیشتری دارد، عبارت است از:
آثاری که دربارة استعارة مفهومی نوشته، ترجمه و تدوین شده است و در آنها با دیدگاه زبانشناسی شناختی به تعریف، تبیین و طبقهبندی انواع استعارههای مفهومی پرداخته شده است، به شرح زیر است:
کتاب Metaphor we live by از لیکاف و جانسون (Lakoff & Johnson, 1980) که توسط آقاابراهیمی (1394) با عنوان استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم و گندمکار (1396) با عنوان استعارههایی که باور داریم ترجمه و چاپ شده است. کتاب Metaphor A Practical Introduction اثر زولتان کوچش (Kövecses, 2010) که میرزابیگی (1396) این کتاب را با عنوان استعاره: مقدمهای کاربردی ترجمه کرد. همچنین، کتاب Metaphor and metonymy at the Crossroads: A Cognitive آنتونیو بارسلونا (Barcelona, 2012) توسط سجودی و همکاران (1390) با عنوان استعاره و مجاز با رویکردی شناختی ترجمه شد. کتاب استعاره: مبنای تفکر و ابزار زیباییآفرینی نیز شامل یک مقالة تألیفی و شش مقالة ترجمهای دربارة استعاره، مجاز و استعارة مفهومی است که به کوشش ساسانی (1383) منتشر شده است. صفوی (1396) در کتاب استعاره به بررسی و نقد دو نگرش غالب در باب استعاره پرداخته است. همچنین، افراشی (1397) در کتاب استعاره و شناخت در 9 فصل به تبیین نظریة استعارة مفهومی پرداخته است.
علاوهبر کتابهای یادشده، پایاننامهها و رسالهها و مقالاتی دربارة استعارة مفهومی در زبان و ادبیات فارسی نوشته شده است و در اغلب آنها جامعة آماری تحقیق از متون منظوم و منثور عرفانی برگزیده شده است که عبارت است از: 1. پایاننامۀ کارشناسی ارشد با عنوان «بررسی استعارههای مفهومی در عبهر العاشقین» نوشتة زهرا خدادادی (1390)؛ 2. پایاننامۀ کارشناسی ارشد با عنوان «بررسی تطبیقی استعاره در غزلیات حافظ و مولوی از منظر معنیشناسی شناختی» نوشتة علی کوچکزاده (1394)؛ 3. رسالهای با عنوان «نقد و تحلیل استعارة مفهومی و طرحوارة تصویری در غزلیات مولوی» نوشتة حسن توفیقی (1398)؛ 4. رسالهای با عنوان «استعارة مفهومی خدا در غزلیات عرفانی» نوشتة مهتاب صادقنژاد (1398). علاوهبر پایاننامهها و رسالهها ذکرشده مقالاتی نیز به چاپ رسیده است؛ منجمله مقالۀ مینا بهنام (1389) با نام «استعارة مفهومی نور در دیوان شمس»؛ زهره هاشمی و ابوالقاسم قوام (1392) با عنوان «نگرش احمد غزالی به عشق بر بنیاد نظریه استعارة شناختی»؛ «تحلیل شناختی استعارة مفهومی جمال در مثنوی و دیوان شمس» از ذوالفقار علامی و طاهره کریمی (1395)؛ مقالۀ داوود اسپرهم و سمیه تصدیقی (1397) با عنوان «استعارة شناختی عشق در مثنوی مولانا»؛ «عرفان خرابات است» نوشتة جهاندوست سبزعلیپور و سهیلا وزیری (1397)؛ مقالۀ «استعارة مفهومی شادی در دیوان شمس» از عباس محمدیان و مجید فرحانیزاده (1397)؛ «بررسی استعارة مفهومی «جهان هستی درخت است» در متون عرفانی» نوشتة فاطمه سلطانی و طاهره میرهاشمی (1398). بررسی بخش پیشینه نشان میدهد که در آثار ترجمه و تألیفی استعارة مفهومی و اقسام آن در قلمرو زبانشناسی شناختی تعریف و تبیین و شواهدی از زبان روزمره در توصیف و طبقهبندی آن ارائه شده است. در پژوهشهای فارسی نیز بیشتر به انواع استعارة مفهومی در آثار ادبی عرفانی توجه شده است و مقالة حاضر ازنظر بحث در مبانی نظری با آنها همسویی دارد.
آثاری نیز دربارة خرد و جایگاه آن در شاهنامة فردوسی نوشته شده است؛ ازجمله کتابهای پیوند خرد و اسطوره در شاهنامة فردوسی موسوی و خسروی (1389)؛ شکوه خرد در شاهنامة فردوسی از محمود رضایی دشت ارژنه (1392) و... . مقالههای «مفهوم خرد و خاستگاههای آن در شاهنامه» از محمدرضا صرفی (1383)؛ «استعارههای هستیشناختی در شاهنامۀ فردوسی از دیدگاه زبانشناسی شناختی» از اشرف سراج و بهروز محمودی بختیاری (1396) و نیز «خرد و ابعاد آن در میانفزودهای شاهنامة فردوسی از اشرف خسروی و همکاران (1399) و... . موضوع بیشتر این آثار دربارة خرد و خردورزی، پیشینة خرد در متون پیشاز اسلام، انواع خرد، توصیف و جایگاه خرد در شاهنامة فردوسی و پیوند خرد با اسطورههاست و تنها مقالة «استعارههای هستیشناختی در شاهنامۀ فردوسی از دیدگاه زبانشناسی شناختی» با نوشتة حاضر همسو است؛ در این مقاله، نویسندگان فقط استعارههای هستیشناختی مادی را از جلد دوم شاهنامه و از میان 3800 بیت استخراج کرده و با ارائة شواهد متنی به این نتیجه دست یافتهاند که از انواع استعارههای مفهومی، استعارههای هستیشناختی مادی در شاهنامه بسامد بیشتری دارد. نویسندگان در پژوهش حاضر ضمن استقرای تام در هشت جلد شاهنامه چاپ خالقی مطلق، تمام شواهد خرد را از این اثر استخراج کرده (750 نمونه) و در طبقهبندی انواع استعارة مفهومی نیز به تفکیک استعارههای جهتی، ظرف، ماده و جاندارانگاری پرداختهاند.
خرد و خردورزی در شاهنامه مفهومی انتزاعی و ذهنی است. این مفهوم انتزاعی و واژة معنا (در برابر اسم ذات) با هر تعبیر و تفسیری که پژوهشگران از آن به دست دادهاند؛ ازجمله نیرویی مینوی و انتزاعی، جوهر مجرد، خرد غریزی، خرد اکتسابی، قدرت تشخیص نیک و بد و... مفهومی عقلانی، غیر حسی، انتزاعی و دور از دسترس تجربه و حس آدمی است که در شاهنامه بازنمود زبانی این مفهوم ـ خرد ـ بهعنوان حوزة مقصد، در چهارچوب استعارة مفهومی هستیشناختی عینیت یافته و تجربهپذیر شده است.
گزارة بنیادی در استعارة مفهومی این است که جایگاه اصلی تولید استعاره ذهن است و استعارة تولیدشده در ذهن، میتواند بازنمود زبانی داشته باشد؛ بنابراین استعاره منحصر به زبان و محدود به حوزة بلاغت نیست. لیکاف و جانسون بر این نکته تأکید دارند که استعاره ابزار فهم انسان است و نظام مفهومی او بهشکل استعاری، ساختاریافته و تعریف شده است (Lakoff & Johnson, 2003, p. 96) منظور از نظام مفهومی در این دیدگاه این است که انسان مفاهیمی را که از راه تجارب جسمانی به دست آورده، به مفاهیم انتزاعی تعمیمداده، پیوند میزند و با نظم و انسجام آنها را به حافظه میسپارد و نظام مفهومی را سامان میدهد (عبدالکریمی، 1393، ص. 111ـ112؛ 163). بر پایة این نگرش نقش استعاره این است که مفهومی را که بیشتر انتزاعی و مجرد است، به کمک مفهومی دیگر که بیشتر عینی و تجربهپذیر است، قابل درک و فهم کند.
در نگاهی اجمالی میتوان گفت در نظریة استعارة مفهومی، استعاره بهمثابۀ مفهومسازی حوزهای از تجربه برحسب حوزهای دیگر تعبیر میشود. در استعارۀ مفهومی، معمولاَ از یک حوزۀ تجربه استفاده میشود تا حوزۀ دیگر را بهتر درک کنیم. این حوزۀ اول، اغلب ماهیت فیزیکیتری دارد و تجربۀ آن مستقیمتر و شناختهشدهتر است. حوزههای تجربه در ذهن با مفاهیمی بهصورت چهارچوب ذهنی یا مدلهای شناختی بازنمایی میشوند (Kövecses, 2015, p.2).
در تولید و تعبیر استعارة مفهومی از چهار اصطلاح حوزة مبدأ، حوزة مقصد، نگاشت و نام نگاشت استفاده میشود. تعریف و توصیف این اصطلاحات بهاختصار به شرح زیر است:
ز بهر پرستش سر و تن بشست به فرمان ما چشم روشن کنید همیشه بدی شاد و به روزگار خردها فزونتر شد از کار تو |
|
به شمع خرد راه یزدان بجست خرد را برین رزم جوشن کنید روان را خرد بادت آموزگار جهان گشت روشن به دیدار تو |
در نتیجه میتوان گفت استعارههای مفهومی سازوکارهایی ذهنیاند که مفهومسازی در حوزههای انتزاعی را میسر میکنند و در زبان، فرهنگ، آدابورسوم، هنر و هر نظام نشانهای که بشر با آن سروکار دارد، بازنمود پیدا میکنند (افراشی، 1397، ص. 81)؛ به عبارت دیگر استعارة مفهومی نتیجة نگاشت از حوزة مفهومی مبدأ به حوزة مفهومی مقصد خواهد بود.
در پژوهشهای جدید استعارة مفهومی در پنج گروه استعارة جهتی، استعارة ساختی، استعارة هستیشناختی، استعارة تصویری و کلاناستعاره طبقهبندی میشود. در استعارة هستیشناختی «مفاهیم انتزاعیای که درک آنها با پیچیدگی همراه باشد یا بیانشان دشوار باشد میتواند بر مبنای استعارههای هستیشناختی قابل درک و بیان شوند» (افراشی، 1400، ص. 83). به بیان دیگر برای درک، تعبیر و شناخت یک مفهوم، مبنای هستیشناختی جدیدی ایجاد میشود و مفهوم انتزاعی و دور از تجربة مستقیم و حسی در قالب شیء، ماده و حجم، هستی مییابد. در این نوع از استعارة مفهومی، اطلاعات کلی و اندکی از حوزه مبدأ به کار گرفته میشود تا مفهومی در حوزة مقصد شکل بگیرد و از این نظر این گونه در تقابل با استعارة ساختی است. استعارة مفهومی هستیشناختی به سه نوع تقسیم میشود.
در این گونه از استعارة مفهومی هستیشناختی، انسان برخی از مفاهیم و امور انتزاعی و ذهنی را بهصورت مواد، عناصر و اشیای فیزیکی در نظر میگیرد و به آنها ارجاع میدهد و هر طبقهبندی و استدلالی را بر مبنای اشیا و عناصر فیزیکی سامان میدهد؛ برای نمونه در شاهنامه حوزة مقصد «خرد» که مفهومی مجرد و انتزاعی است در قالب پدیدههای فیزیکی و اشیاء مادی «تخت پادشاهی»، «جوشن»، «تبر»، «تاج و افسر»، «کمان» و «بادبان کشتی» تجسم و عینیت یافته است:
به تخت خرد برنشست آزتان بدید این جهان را دل روشنم به روی زمین یکسر اندیشه کرد خرد افسر شهریاران بود زوان در سخن گفتن آژیر کن در پادشا همچو دریا شمر |
|
چرا شد چنین دیو انبازتان خرد شد ز بدهای او جوشنم خرد چون تبر هوش چون تیشه کرد همان زیور نامداران بود کمان کن خرد را سخن تیر کن پرستنده ملاح و کشتی هنر |
در شواهد بسیاری «خرد» در شاهنامه شیء انگاشته شده است و در قالب این انگارة کلی و استعارة هستیشناختی ماده، گاهی خود شیئ بهعنوان پدیدة فیزیکی با اسم ذات در حوزة مبدأ «خرد» یاد شده است، مانند نمونههای گفتهشده و در بیشتر موارد یکی از ویژگیها و خصوصیات شیء و پدیدة مادی ذکر شده است، مانند گزارههای «خرد چیزی است که گم میشود» (فردوسی، 1389، ج. 1/113، 203)؛ (فردوسی، 1389، ج. 2/255، 453)؛ (فردوسی، 1389، ج. 6/39، 79)؛ (فردوسی، 1389، ج. 7/64) و (فردوسی، 1389، ج. 8/10، 38، 467، 483)، «خرد بند و زنجیر است» (فردوسی، 1389، ج. 1/4(؛ (فردوسی، 1389، ج. 2/446(؛ (فردوسی، 1389، ج. 3/8)؛ (فردوسی، 1389، ج. 7/148، 205، 265) و (فردوسی، 1389، ج. 8/208) و «خرد چیزی یافتنی و کسب کردنی است» (فردوسی، 1389، ج. 1/94، 104، 216، 217)؛ (فردوسی، 1389، ج. 2/249، 280، 298، 406)؛ (فردوسی، 1389، ج. 4/243)؛ (فردوسی، 1389، ج. 5/192، 283، 525)؛ (فردوسی، 1389، ج. 6/91، 115، 231، 520، 539، 550)؛ (فردوسی، 1389، ج. 7/197، 207، 250، 298، 299، 370، 445، 506، 525) و (فردوسی، 1389، ج. 8/21، 24، 103).
گنهکارتر چیز مردم بود کسی کو ز بند خرد جَسته بود که من با جوانی خرد یافتم |
|
که از کین و آزش خرد گم بود به زندان نوشینروان بسته بود به هر نیک و بد تیز بشتافتم |
دادههای بهدستآمده از حوزة مقصد «خرد» در قالب استعارة هستیشناختی ماده را در جدول زیر بهصورت نگاشت میتوان بدین صورت جمعبندی کرد:
استعارههای هستیشناختی مادی از حوزة مقصد «خرد» در شاهنامه |
||
ردیف |
نگاشت |
بسامد |
1 |
خرد چیزی است که شخص از آن برخوردار است [داشتن خرد] |
134 |
2 |
خرد چیزی یافتنی است |
30 |
3 |
خرد ابزار سنجش است |
23 |
4 |
خرد چیزی همراه با شخص است |
14 |
5 |
خرد چیزی گمشدنی است |
13 |
6 |
خرد چیزی بایسته و ضروری است |
10 |
7 |
خرد بند و زنجیر است |
8 |
8 |
خرد پایه و ستون [بنا] است |
8 |
9 |
خرد چیزی آموختنی است |
7 |
10 |
خرد تاج است |
6 |
11 |
خرد جوشن است |
6 |
12 |
خرد آب است |
5 |
13 |
خرد ردا و خلعت است |
4 |
14 |
خرد تار پارچه [در مقابل پود] است |
4 |
15 |
خرد زیور و پیرایه است |
4 |
16 |
خرد چیزی ارزشمند و ستودنی است |
4 |
17 |
خرد چیزی زایلشدنی است |
4 |
18 |
خرد روشنیگیرنده و روشنیدهنده است |
3 |
19 |
خرد توشه و زاد است |
3 |
20 |
خرد چیزی به یادداشتنی است |
3 |
21 |
خرد میوه و بار [درخت] است |
3 |
22 |
خرد چیزی گردآوردنی است |
3 |
23 |
خرد درخت است |
2 |
24 |
خرد شاخة [درخت] است |
2 |
25 |
خرد تخت است |
2 |
26 |
خرد رایت برافراشتنی است |
2 |
27 |
خرد چیزی بخشپذیر است |
2 |
28 |
خرد افشاندنی و نثارکردنی است |
2 |
29 |
خرد کالا و سرمایه است |
2 |
30 |
خرد لگام است |
1 |
31 |
خرد دارو است |
1 |
32 |
خرد چراغ است |
1 |
33 |
خرد شمع است |
1 |
34 |
خرد کمان است |
1 |
35 |
خرد بادبان است |
1 |
36 |
خرد تبر است |
1 |
37 |
خرد ابزاری تیزکردنی است |
1 |
38 |
خرد باد است |
1 |
39 |
خرد چیزی زدودنی و صیقل دادنی است |
1 |
جمع |
323 |
انسان، برخوردار از جسم است و این جسم همانند ظرفی است که درون، برون، عمق و سطح دارد و آدمی ازطریق همین جسم، مرز وجودی خود را از جهان پیرامونش تعیین و متمایز میکند. در استعارة مفهومی هستیشناختی ظرف، انسان بسیاری از پدیدههای روانی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... را ظرف میانگارد و در حقیقت آنچه را فاقد حجم، درون و برون است، طوری حسی و عینی میکند که گویی ظرفی قلمداد شده است تا بتوان آن را درک و تعبیر کرد. در شاهنامه حوزة مقصد، «خرد» گاهی همانند ظرفی است که سخن در آن جای گرفته است و در بیشتر مواقع «خرد» مادهای است که در ظرفی مانند «سر، دل، مغز و جان» قرار گرفته، میزان آن اندک و بسیار میشود؛ مانند نمونههای زیر:
تو را خود خرد زانِ ما بیشتر کسی را که جنگی چو رستم بود به یک پرّ پشه ندارد خرد نگنجد تو را این سخن در خرد |
|
روان و گمانت به اندیشتر براند خرد در سرش کم بود ازیرا کسی را به کس نشمرد نه زین جان آن بدتنان بر خورد |
در شاهنامه حوزة مقصد «خرد» ازنظر استعارة هستیشناختی ظرف، بهگونهای عینی و ملموس میشود که گویی خرد مادهای (مظروف) است که در ظرفی جای گرفته است و با اوصافی مانند «پُر» (فردوسی، 1389، ج. 1، 116، 151، 217، 319، 351، 354)؛ (فردوسی، 1389، ج. 2/26، 335، 394)؛ (فردوسی، 1389، ج. 3/43، 133، 178، 263، 373)؛ (فردوسی، 1389، ج. 4/113، 145، 210)؛ (فردوسی، 1389، ج. 5/51، 59، 190، 284، 289)؛ (فردوسی، 1389، ج. 6/62، 91، 147، 196، 396)؛ (فردوسی، 1389، ج. 7/18، 188، 220، 435) و (فردوسی، 1389، ج. 8/5، 64)، «اندک» (فردوسی، 1389، ج. 2/287)؛ (فردوسی، 1389، ج. 4/79)؛ (فردوسی، 1389، ج. 7/440، 568) و (فردوسی، 1389، ج. 8/334)، «کم» (فردوسی، 1389، ج. 1/76، 203)؛ (فردوسی، 1389، ج. 2/18، 149، 453، 460، 349)؛ (فردوسی، 1389، ج. 3/213)؛ (فردوسی، 1389، ج. 5/253، 464)؛ (فردوسی، 1389، ج. 6/368)؛ (فردوسی، 1389، ج. 7/122، 379) و (فردوسی، 1389، ج. 8/346)، «روشن» (فردوسی، 1389، ج. 3/218)؛ (فردوسی، 1389، ج. 6/269)؛ (فردوسی، 1389، ج. 7/143، 188، 448) و (فردوسی، 1389، ج. 8/9، 19) و... یاد میشود. در جدول زیر بهصورت نگاشت میتوان این نوع استعاره را بدین صورت جمعبندی کرد:
استعارههای هستیشناختی ظرف از حوزة مقصد «خرد» در شاهنامه |
||
ردیف |
نگاشت |
بسامد |
1 |
خرد پُر است |
44 |
2 |
خرد مادهای است که کم و اندک میشود |
29 |
3 |
خرد ماده است که خالی و نیست میشود |
24 |
4 |
خرد مادهای است که افزون میشود |
20 |
5 |
خرد جفت جان است |
10 |
6 |
خرد جفت زبان و سخن و گفتار است |
8 |
7 |
خرد روشن است |
7 |
8 |
خرد در سر است |
7 |
9 |
خرد جفت مغز است |
6 |
10 |
خرد در مغز است |
5 |
11 |
خرد جا و مکان دارد |
4 |
12 |
خرد جفت رای و دل و هنر است |
4 |
13 |
خرد در دل است |
4 |
14 |
خرد ظرف است |
4 |
15 |
خرد مادة ترکیبپذیر است (با کین و روان) |
3 |
16 |
خرد در روان است |
3 |
17 |
خرد تیره و تاریک است |
2 |
18 |
خرد در جان است |
1 |
جمع |
185 |
استعارة هستیشناختی شخصیتبخشی که میتوان آن را با شگرد بلاغی تشخیص و جاندارانگاری (Personification) در پیوند دانست، بر این اصل استوار است که انسان ویژگیها و فعالیتهای خود را که برایش ملموس و بدیهی است به پدیدههای غیرانسانی نسبت میدهد؛ به این معنا که انسان از دانشی که دربارة خود دارد برای درک و تعبیر پدیدههای انتزاعی و غیر حسی دیگر کمک میگیرد. در شاهنامه اینگونه از استعارههای هستیشناختی گاهی بهصورت «انسان» (شخصیتبخشی) و گاهی یکی از «اعضای بدن انسان» بازنمایی و نگاشت میشود و در بیشتر مواقع یکی از کارکردهای انسان به «خرد» نسبت داده میشود. در مثالهای زیر گزارههای «خرد پادشاه است»، «خرد برادر مدارا است»، «خرد چشم دارد» و «خرد آموزگار است» نمونهای از این گونه استعارة مفهومی است:
خرد شاه باید زبان پهلوان مدارا خرد را برادر بود همه مر تو را بند و تنبل فروخت کسی کش خرد باشد آموزگار |
|
چو خواهی که بیرنج باشد جهان خرد بر سر جان چو افسر بود به اروند چشم خرد را بدوخت نگه دارد این گردش روزگار |
وقتی مفهوم «خرد» در آغاز بهعنوان شخص، عینی و ملموس شد، در گام دوم با شناختی که انسان از وجود خود دارد کنشهایی را که خود انجام میدهد و ویژگیهایی را که دارد یا بر او عارض میگردد به «خرد» نسبت میدهد و نگاشتهایی مانند: «خرد مغلوب میشود» (فردوسی، 1389، ج. 1/101)؛ (فردوسی، 1389، ج. 2/16، 123)؛ (فردوسی، 1389، ج. 3/364)؛ (فردوسی، 1389، ج. 4/46)؛ (فردوسی، 1389، ج. 5/562)؛ (فردوسی، 1389، ج. 6/234، 271)؛ (فردوسی، 1389، ج. 7/90، 99، 289، 290، 604)؛ (فردوسی، 1389، ج. 8/113)، «خرد یار و یاور است» (فردوسی، 1389، ج. 1/4)؛ (فردوسی، 1389، ج. 2/390)؛ (فردوسی، 1389، ج. 3/227)؛ (فردوسی، 1389، ج. 4/78)؛ (فردوسی، 1389، ج. 5/392)؛ (فردوسی، 1389، ج. 6/15، 217)؛ (فردوسی، 1389، ج. 7/210، 315، 523، 598) و (فردوسی، 1389، ج. 8/64)، «خرد گواهی میدهد» (فردوسی، 1389، ج. 4/347)؛ (فردوسی، 1389، ج. 7/189، 202، 254، 420 و 453) و... به دست میآید. دادههای بهدستآمده از حوزة مقصد «خرد» در قالب استعاره هستیشناختی جاندارانگاری را در جدول زیر بهصورت نگاشت میتوان بدین صورت جمعبندی کرد:
استعارههای هستیشناختی جاندار انگاری از حوزة مقصد «خرد» در شاهنامه |
||
ردیف |
نگاشت |
بسامد |
1 |
خرد شخص است با اوصاف گوناگون |
31 |
2 |
خرد شخص راهنما است |
29 |
3 |
خرد جاندار پرورنده و پروردنی است |
17 |
4 |
خرد شخص همنشین است |
14 |
5 |
خرد شخصی است که چشم دارد |
14 |
6 |
خرد شخص مغلوب شدنی است |
14 |
7 |
خرد یار و دستگیر است |
12 |
8 |
خرد پادشاه و سالار است |
8 |
9 |
خرد شخص آموزگار است |
7 |
10 |
خرد شخص گواه و شاهد است |
6 |
11 |
خرد پاسبان است |
5 |
12 |
خرد شخص میانجی و داور است |
4 |
13 |
خرد شخص جوینده است |
4 |
14 |
خرد شخص فرمانبر و پرستار است |
3 |
15 |
خرد شخصی است که دست دارد |
2 |
16 |
خرد شخص خوابرونده است |
2 |
17 |
خرد شخص بیهوششونده است |
2 |
18 |
خرد شخصی پیر است |
2 |
19 |
خرد شخص بیگانه است |
2 |
20 |
خرد شخص برآورنده و دهنده است |
2 |
21 |
خرد شخصی است که برمیگردد |
2 |
22 |
خرد شخصی است که رانده میشود |
2 |
23 |
خرد شخصی است که سر دارد |
1 |
24 |
خرد شخصی است که گوش دارد |
1 |
25 |
خرد شخص آشنا است |
1 |
26 |
خرد دشمن دارد |
1 |
جمع |
188 |
در استعارههای جهتی، حوزه مبدأ جهتهای اصلی در نظر گرفته میشود؛ یعنی انسان، مفهومی انتزاعی و مجرد را با توجه به ویژگیها جسمانی و عملکرد بدنی خود در یک محیط به جهت مکانی پیوند میزند و در نهایت مفهومی غیرحسی، جهتی مکانی مییابد. در شاهنامه حوزة مقصد «خرد» بهصورت «مسیر و جهت» انگاشته میشود که باید طی شود و ویژگیهایی مثل دور، نزدیک، پیش، پس، حاشیه و مرکز به این مسیر و جهت نسبت داده میشود:
از این دو یکی را نجنبید مهر هر آن کس که گردد ز راه خرد پسندیدم این رای با هنگ اوی |
|
خرد دور بُد مهر ننمود چهر سرانجام پیچد ز کردار بد که سوی خرد بینم آهنگ اوی |
فراوانی استعارههای مفهومی جهتمند در قیاس با دیگر انواع کمتر است و ویژگیها بهکاررفته در این نوع استعاره در سه مقولة «پیش»، «سوی» و «دور» زبانی شده است؛ «خرد راه است» (فردوسی، 1389، ج. 1/7، 217، 287)؛ (فردوسی، 1389، ج. 2/90، 103، 276)؛ (فردوسی، 1389، ج. 3/287، 366)؛ (فردوسی، 1389، ج. 4/71، 78)؛ (فردوسی، 1389، ج. 5/237، 312، 369)؛ (فردوسی، 1389، ج. 6/93، 258، 357، 385، 403)؛ (فردوسی، 1389، ج. 7/152، 293، 346، 627) و (فردوسی، 1389، ج. 8/399، 423) و «خرد دور شد یا دور بود» (فردوسی، 1389، ج. 1/185، 201)؛ (فردوسی، 1389، ج. 5/429، 464)؛ (فردوسی، 1389، ج. 6/323، 548)؛ (فردوسی، 1389، ج. 7/190) و (فردوسی، 1389، ج. 8/21) عمدهترین نگاشتهای این حیطه است. دادههای بهدستآمده از حوزة مقصد «خرد» در قالب استعارة جهتمند را در جدول زیر بهصورت نگاشت میتوان بدین صورت جمعبندی کرد:
استعارههای مفهومی جهتمند از حوزة مقصد «خرد» در شاهنامه |
||
ردیف |
نگاشت |
بسامد |
1 |
خرد راه است |
25 |
2 |
خرد دور شد / بود |
10 |
3 |
پیش خرد [بردن به / رفتن] |
5 |
4 |
سوی خرد [رفتن و بردن] |
2 |
جمع |
42 |
«خرد» در شاهنامه بیشتر استعارهای زبانی شده است و بهصورت ملموس و عینی در قالب استعارههای مفهومی هستیشناختی و جهتی نمود یافته است؛ اما گاهی این مفهوم ـ خرد ـ در همان صورت مجرد و انتزاعی بیان شده است و گزارههایی که در آنها این کاربرد دیده میشود، در قالب استعارة مفهومی نمیگنجد، مثال:
روانش خرد بود و تن جان پاک نباشد خرد جان نباشد رواست یکی داستان از کیان یاد کن مدارا خرد را برابر بود |
|
تو گفتی که بهره ندارد ز خاک خرد جان پاک است و ایزد گواست ز فام خرد گردن آزاد کن خرد بر سر دانش افسر بود |
گفتنی است که دادههای بهدستآمده از حوزة مقصد «خرد» (738 نمونه) در چهارچوب استعارة مفهومی با ویژگیها کلی صور خیال در شاهنامه همسویی دارد؛ بدین معنی که شعر حماسی شعری روایی است که انسان [پهلوان] در مرکز آن قرار دارد (خالقی مطلق، 1386، ص. 9) و ازآنجاکه فضای اساطیری و رخدادهای حماسی انتزاعی و شگفت است (شفیعی کدکنی، 1372، ص. 452) سراینده میکوشد برای همراه کردن مخاطبان، جهان ممکنی ملموس و عینی بسازد و در صور خیال نیز بیشتر به تصاویر مادی و محسوس بسنده کند تا هم از غرابت جهان اساطیری بکاهد و هم سرعت گزارش و روایت را بیشتر کند و در نتیجه مخاطب را از توقف در درک و تحلیل تصاویر وهمی رهایی بخشد.
یک ویژگی برجستة صور خیال در شاهنامه این است که «تصاویر شعری شاهنامه رنگ حماسی دارد» (شفیعی کدکنی، 1372، ص. 442) و شاعر در آفرینش صور خیال از حوزة امور ملموس و عینی، آن هم با رنگی حماسی و پهلوانی بهره میبرد؛ این ویژگی در گزینش واژهها و تعابیر حوزههای مبدأ استعارة مفهومی «خرد» نیز دیده میشود؛ به این معنا که نگاشت مفاهیم در حوزههای مبدأ از منطق زبان حماسی پیروی میکند و شاعر «خرد» را اشیایی شاهانه و پهلوانی مانند «تاج»، «تخت»، «کمان»، «رایت»، «تبر» و... انگاشته است. این گزینش با فضای کلی این اثر همسو و هماهنگ است.
استعاره در نگرش سنتی، شگردی بلاغی است که در قلمرو ادبیات، بیشتر بدان میپردازند؛ اما در رویکرد جدید در زبانشناسی شناختی، استعاره ابزار شناخت انسان است و این موضوع بهدلیل قابلیتی است که استعاره در انتقال و جایگزینی در حوزة مفاهیم دارد؛ بهویژه هنگامی که مفاهیم انتزاعی و مجرد (حوزه مقصد) ازطریق مفاهیم ملموس و حسی (حوزه مبدأ) عینیت مییابد.
«خرد» در هر دو معنای «خرد غریزی» و «خرد اکتسابی» یک مفهوم مجرد، انتزاعی و در عین حال کلیدی شاهنامه است و جایگاه مهمی در متن شاهنامه ازنظر بسامد و تکرار و نیز در نگرش فردوسی ازنظر روزگار حیات شاعر دارد. مفهوم انتزاعی «خرد» در شاهنامه در قالب استعارههای مفهومی هستیشناختی و جهتمند، عینی و ملموس، شده است. استعارههای هستیشناختی حوزة مقصد «خرد» بهترتیب بسامد در قالب سه نگاشت «خرد شیء است» (323 مصداق)، «خرد جاندار است» (188 مصداق) و «خرد ظرف است» (185 مصداق) نمود زبانی یافته است و استعاره جهتمند حوزة مقصد «خرد» در قالب نگاشت «خرد راه است» (42 مصداق) زبانی شده است.
در شاهنامه، عینی و ملموس کردن مفهوم «خرد» با منطق شعر حماسی و جهان ممکن حماسه منطبق است و شاعر خرد را اشیایی شاهانه همچون «تاج» و «تخت» یا پهلوانی نظیر «کمان»، «رایت» و «تبر» انگاشته است. به بیان دیگر فردوسی «خرد» را در قالب واژگان مادی و محسوس شعر حماسی بازنمایی و با این روش، شگفتی و شگرفی رازناک جهان اساطیری را باورپذیر کرده است. مخاطب شاهنامه به یاری استعارة مفهومی، مفاهیم ذهنی و انتزاعی را بهتر درک و تعبیر میکند و همسو با روایت شاعر گزارش رخدادها را پی میگیرد و از درنگ در صور خیال وهمی و دور از جهان مادی و حسی بینیاز میشود.