نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اراک
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Metaphor is the most important transmission device language than true application to figurative application, It plays a role more than other poetic elements in new creation and forming Personal Style. Khaqani is a creator of new metaphor in number and the most creative power speaking persian. He used artistic creation and hard to obtain in making poem. He profits of new and rare metaphors. Comprehension the metaphors of Kaqani´s Poem results to Underestanding his creation in Imaginary and his Poem. This article with this aim is studing background metaphor creation in Kaqani´s poem and his modernity new relation and similarity between objects and phenomenons that cause making new metaphor. Sometime his discovery relation between two objects formed in several relation layer that could call them Multi layered metaphor.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
زبان مجازی مناسبترین و وسیعترین قلمرو برای بلند پروازهای تخیّل شاعر است که گفتار او را از تنگنای زبان عرف و حقیقی میرهاند و به عالم پر از شگفتی شعر وارد میسازد. این زبان از زبان عادی نشأت میگیرد، تکامل مییابد و با تمهیدات هنری آراسته و خود زبانی مستقل میشود، به گونهای که چیزی میگوید و چیز دیگری را اراده میکند.
زبان مجازی حاصل کوشش و خلّاقیت ذهنی است، بر اساس هنجارهای خاص زیبا شناختی برای درهم شکستن قاعدههای متعارف زبان عادی. این زبان در بافت درونی متن معنا مییابد. فرای مینویسد: «در ضمن خواندن یک متن توجه ما در دو سمت سیر میکند: برون سو به سمت معنای عرفی یا معنای به یاد مانده و درون سو به سمت معنای متنی خاص ...، جنبة درون سو را میتوانیم جنبة ادبی ساختارهای کلامی بدانیم» (فرای،1379 :77).
هنگامی که شاعر میگوید:
طاووس بین که زاغ خورد و آنگه از گلو |
|
گاورس ریزه های منقّا بر افکند |
(خاقانی،1373 : 134)
پدیدهای حقیقی را در عالم بیرون متن روایت نکردهاست؛ بلکه معنای مورد نظر در بافت درونی متن حاصل میشود. شاعر نوعی تغییر و انحراف معنایی را در زبان حقیقی ایجاد و معنا را به پدیدهای دیگر منتقل کرده است. به همین خاطر میگویند: «زبان مجازی دانسته در نظام کاربرد حقیقی زبان تصرف میکند؛ زیرا بر این فرض متکی است که عبارت هر گاه در معنای حقیقی با یک شیء در ارتباط باشند به شیء دیگری نیز میتوان منتقلشان کرد» (هاوکس، 1377 : 12).
شعر در کارکرد مجازی زبان شکل میگیرد و مهمترین و اساسیترین ابزار انتقال زبان از معنای حقیقی آن به معنای مجازی، استعاره است.
جاحظ در تعریف استعاره میگوید: «استعاره نامیدن چیزی است به نامی جز نام اصلیش، هنگامی که جای آن چیز را گرفته باشد» (ر.ک. شفیعی کدکنی، 1366 : 109). استعاره را میتوان هم نوعی تشبیه دانست و هم نوعی مجاز. «استعاره در اصطلاح لفظی است که استعمال شود در غیر معنای اصلی که موضوعُ له باشد، به علاقۀ مشابهتی که بین معنی اصلی و معنی مستعمل فیه است با بودن قرینه مانع از ارادۀ معنی اصلی» (رجایی، 1353: 287). «حق آن است که استعاره مجاز لغویست نه مجاز عقلی و حقیقت لغویه؛ چنانکه بعضی توهم کردهاند و گفتهاند که تصرّف در امر عقلی شده که مشبّه از جملۀ افراد مشبّهٌ به است مثلاً رجل شجاع بر حسب ادّعا جملۀ افراد حیوان مفترس است و بنابراین ادّعا استعمال اسد در آن بر وجه حقیقت است؛ زیرا که به محض ادّعا از جملۀ افراد او نخواهد شد؛ پس استعمال در غیر موضوعٌ له و مجاز خواهد بود» (تقوی، 1363: 181). در هر دو صورت، استعاره مبتنی بر کشف مشابهت است و ذهن با کشف شباهت بین دو چیز است که میتواند استعاره را خلق کند. استعاره موجب صعود هنری سخن میشود. عنصرالمعالی میگوید: «اگر خواهی سخن تو عالی نماید بیشتر مستعار گوی و استعارت بر ممکنات گوی...» (عنصرالمعالی، 1352: 189).
لذّت از استعاره به خاطر کشف شباهتهای جدیدی است که بین دو شیء تصور شده است. تخیّل شاعر با کشف مشابهت بین دو قلمرو یا دو شیء یکی را جایگزین دیگری میکند و ذهن را به جستجو وا میدارد و شگفتی میآفریند و باعث ایجاد زبان ادبی میشود. شمیسا مینویسد: «استعاره کارآمدترین ابزار تخییل و به اصطلاح ابزار نقاشی کلام است» (شمیسا، 1370 : 142). به همین خاطر میتوان گفت استعاره، هنریترین و عالیترین صورت بیان یک مطلب ادبی است.
آی. ای. ریچاردز عقیده دارد که کارکرد اصلی استعاره توسّع زبان است. هاوکس براساس این عقیدة ریچاردز
میگوید: «چون زبان واقعیت است، استعاره گسترش واقعیت است... استعاره با کنار آوردن عناصری که کنش و واکنش شان بعد جدیدی به هر دو میبخشد واقعیت جدیدی خلق میکند و در دسترسی همگان قرار میدهد» (هاوکس،1377 :95). بر این اساس این عنصر خیال، باعث تکثّر معنا و غنای واژگانی یک زبان میشود.
نقش استعاره در بررسی ویژگیهای سبکی و میزان نوآوری یک شاعر بسیار حائز اهمیت است. نمایش خلّاقیت و نوآوری و ایجاد زبان هنری خاص، بیش از هر چیزی با آفرینش استعارههای نو انجام پذیر است.
برخی از استعارات خاقانی دیریاب است و نشان میدهد که شاعر در عمق پدیدهها و اشیا نگریسته و بین آنها یکسانیهایی دیده که کشف راز هنری آن در آغاز برای مخاطب آسان نیست. کزّازی مینویسد: «راز هنری در سخن هرچه نهانتر و شگفتی ما در برابر آن هر چه فزونتر باشد، ما بیشتر با آن در گیر میشویم؛ زیرا برای گشودن راز سخن بیشتر کوشیدهایم پس ناخودآگاه از آن بهرهای بیشتر برای خود میپنداریم» (کزّازی، 1370 :35). کوشش ذهنی مخاطب در کشف این راز هنری کمتر از کوشش گویندة آن نیست. خواننده، ذهن خود را به جستجو وا میدارد تا راز هنری را کشف کند. دنیا را از دیدگاه گویندة آن مینگرد تا تجربة عاطفی شاعر برای او نیز به وقوع پیوندد. همة جایگزینیها را به جا و مناسب میبیند، میپذیرد؛ ولی به شگفت میماند از دقت گوینده.
معمولاً بیشتر کارهایی که در مورد استعاره انجام گرفته، به استخراج انواع استعارهها بر اساس طبقهبندیهای رایج (استعارة مکنیه، مصرّحه (مجرّده، مطلقه، مرشّحه)، قریب و بعید و...) پرداخته است و زمینههای کشف مشابهتها توسط شاعر، چگونگی ایجاد ارتباط بین اشیاء و پدیدهها و به طور کلّی دلایلی که موجب ساخت استعارههای تازه شده، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله سعی شده است، به استعاره در شعر خاقانی نگاهی تازه بکنیم.
زمینههای ساخت استعاره و عواملی را که باعث بسامد فراوان استعاره و بخصوص استعارههای تازه و مستقل(آنهایی که ساختة تخیّل شاعرند نه برگرفته از تصاویر دیگران) در شعر خاقانی شده در چند سرعنوان قابل بررسی است:
1- حس نوجویی و نوآوری
شاید در قرن ششم و بخصوص مکتب آذربایجانی بیشتر از همة دوران، شاعران در پی ایجاد ابتکار در سبک سخنوری بودهاند. شاعران این دوره «با دقت فراوان و اصرار درآوردن مضامین دقیق باریک در کلام مزّین خو گرفته بودند و شیوة دورة سامانی که عنصری و همعصران او در دربار محمود مکمّل آن بودند به کار این شاعران نمیآمد و هر یک از آنان دنبال طریقة تازهای در شعر میگشت» (صفا،1371 :336).
شاعری که در پی ایجاد سبک خاص است تا جای ممکن از کاربرد تصاویر ذهن پسودة دیگران پرهیز میکند. خاقانی را میتوان شاعری مبتکر دانست. یک شاعر مبتکر «هیچ گاه نمیتواند خود را در چهار چوب معهود فکری و هنری گرفتار ببیند و دربارة طبیعت و جهان ذهنی خویش بدانگونه بیندیشد که دیگران اندیشیدهاند؛ بلکه برعکس علیه همة نظامهای موجود و تمامی اندیشههای جاری و پسندیده بویژه در عرصة تخیل عصیان می کند و برای خود روابط و جهتهای تازه و ابتکاری میجوید» (اردلان جوان، 1367 : 6).
دغدغة نوجویی و نوآوری وجود خاقانی را فراگرفته بود و نمیتوانست به تقلید از سبک گذشتگان بپردازد. وی که با نیروی خیال و پشتوانة علمی و فرهنگی خود نیازی به باز گفت سخنان پیشینیان نداشت، توانست در لفظ و معنی شیوهای تازه را بنا کند. او خود بارها به این شیوه اشاره میکند:
منصفان استاد دانندم که از معنی و لفظ |
|
شیوة تازه نه رسم باستان آوردهام |
(خاقانی، 1373 : 258)
هست طریق غریب نظم من از رسم و سان |
|
هست شعار بدیع شعر من از پود و تار |
(همان، 181)
مرا شیوه خاص و تازه است و داشت |
|
همان شیوة باستان عنصری |
(همان، 926)
هست طریق غریب اینکه من آوردهام |
|
اهل سخن را سزد گفته من پیشوا |
(همان، 29)
زرّین کوب در مورد بیت اخیر مینویسد: «]خاقانی[ کلام خود را غریب و ناآشنا میخواند و به کنایه اهل سخن را که همان شاعران معاصر او در شروان و نواحی هستند، پیرو کلام خود میخواند و کلام خود را با آن که غریب است، پیشوای آنان میشمارد» (زرّین کوب، 1379 : 126).
نوآوریهای خاقانی بیش از هر چیز در استعارههای او تجلّی یافته است. این نوآوریها را میتوان در دو حوزه مورد بررسی قرار داد: کشف شباهتهای تازه بین اشیاء و پدیدهها و آفرینش استعارههای تازه، تغییر در ساختار استعاره و آفرینش استعارههای چند لایهای.
الف: آفرینش استعارههای تازه
دیوان خاقانی از نظر وجود استعارههای تازه از غنیترین دیوانهاست. استعارههای او در مورد کعبه، آتش، خورشید و ... کم نظیر و حتی بینظیر است و زاییدة قریحه بارور و دامنة آگاهیهای شاعر است. قریحة او میتواند برای یک یا چند مطلب چندین تصویر تازه و پیاپی را در یک یا چند بیت متوالی بیافریند و مخاطب را مسحور هنرنمایی خویش سازد. شاید مهمترین هنرمندی خاقانی همین تضاعف تصاویر باشد که وی بارها از این شیوه بهره برده است. منظور از تضاعف تصاویر آن است که «شاعر در یک بیت یا مصرع به خلق و استعمال چند تشبیه و استعاره و حتی اسطوره و سمبول برای یک امر یا شخص معین بپردازد» (رستگار فسایی،1353 :20). اما اینگونه تصاویر میتواند در ابیات متوالی نیز صورت پذیرد آنچنان که بیشتر تضاعف تصاویر خاقانی در ابیات متوالی به وجود آمدهاست. مانند این تصاویر که از خورشید ارائه داده است:
جنبید شیب مقرعة صبح هم کنون |
|
ترسم که نقره خنگ به بالا برافکند |
در ده رکاب می که شعاعش عنان زنان |
|
بر خنگ صبح برقع رعنا برافکند |
گردون یهودیانه به کتف کبود خویش |
|
آن زرد پاره بین که چه پیدا برافکند |
چون برکشد قواره دیبا ز جیب صبح |
|
سحرا که بر قوارة دیبا برافکند |
هر صبحدم که برچند آن مهره ها فلک |
|
بر رقعه کعبتین همه یکتا برافکند |
(خاقانی، 1373 : 133)
شاهین خیال شاعر به گونهای است که نمیتواند تنها به صید یک تصویر بسنده کند. در قصیدة دیگری تضاعف تصاویری از شرارههای آتش به دست میدهد:
چون شرارش را علم بر چرخ سنبل گون رسید |
|
تخم گل گویی ز شاخ ارغوان افشاندهاند |
یا زمین شد خایه و ابر سیه شد ماکیان |
|
آنگه ارزن ریزه پیش ماکیان افشاندهاند |
رومیان بین کز مشبّک قلعه بام آسمان |
|
نیزه بالا از برون خونین سنان افشاندهاند |
شکل خان عنکبوتان کردهاند آنگه به قصد |
|
سرخ زنبوران درآن شوریده خان افشاندهاند |
کردهاند از زاده مریخ عقرب خانهای |
|
باز مریخ زحل خور در میان افشاندهاند |
(همان، 106)
البته باید توجه داشت که وی با این روش در پی دیریاب کردن شعر نیست؛ بلکه بیشتر به نگارگری توجه دارد، زیرا وقتی مخاطب به دو سوی استعاره در یکی از ابیات پی برد، کشف راز هنری ابیات دیگر برای او دشواری چندانی ندارد، ولی از تماشای تصاویر زیبا و رنگارنگ آن و دقت گوینده در ایجاد این ارتباط، مسحور میماند. بنابراین با توجه به تزاحم تصویرهای او در برخی قصاید میتوان با کشف دو سوی یک استعاره، آسانتر به طرفین استعارههای ابیات قبل یا بعد آن نیز پی برد. وی از این گونه تصاویر در غزلهای خود نیز بهره برده است. در غزلی که در وصف شرابخواری است، تصاویر بدیعی از شراب را به نمایش میگذارد و شعر را تا عرصة نقاشی به پیش میبرد:
سر مستم و تشنه آب در ده |
|
آن آتشگون گلاب در ده |
در حجلة جام آسمان رنگ |
|
آن دختر آفتاب در ده |
آن خون سیاوش از خم جم |
|
چون تیغ فراسیاب در ده |
یاقوت بلور حقّه پیش آر |
|
خورشید هوا نقاب در ده |
تا ز آتش غم روان نسوزد |
|
آن طلق روان ناب در ده |
تا جرعه ادیم گون کند خاک |
|
آن لعل سهیل تاب در ده |
خاقانی را دمی به خلوت |
|
بنشان و بدو شراب در ده |
(خاقانی، 1373: 2-661)
علاوه بر این موارد، تعدد تصاویر نیز در دیوان خاقانی بسامد زیادی دارد. منظور از تعدّد تصاویر «آوردن چند تشبیه یا استعاره است که مربوط به شخص یا شیء واحد نباشد؛ ولی بیت یا مصرع را انباشته از تصویر کند» (رستگار فسایی، 1353 : 19). مانند تصاویر این بیت:
بدین دو خادم چالاک رومی و حبشی |
|
درم خرید دو خاتون خرگه سنجاب |
(همان، 48)
مصرع اول استعاره از شب و روز، خرگه سنجاب استعاره از آسمان و دو خاتون خرگه سنجاب استعاره از خورشید و ماه است.
در این نوع تصاویر، خاقانی با آنکه امور مختلفی را به تصویر درآورده؛ اما نوعی پیوند و همبستگی بین چند تصویر وجود دارد که این امر موجب انسجام تصاویر و پویایی و تحرّک بیشتر آنها شدهاست و این نشان دهندة قدرت تخیل شاعر در ساخت و هم نشینی تصاویر است. مانند این تصاویر:
بر لعاب گاو کوهی دیدهای آهوی دشت |
|
از لعاب زرد مار کم زیان افشاندهاند |
(همان، 110)
که بین لعاب گاو کوهی (استعاره از کاغذ)، آهوی دشت (استعاره از قلم) و زرد مار کمزیان (استعاره از قلم) از آنجا که زمینة ساخت این تصاویر نام حیوانات است، نوعی تناسب بین تصاویر رعایت و تصاویر منسجمتر و پویاتر شده است. یا در این بیت:
آن خایههای زرین از سقف نیم خایه |
|
سیماب شد چو بر زد سیماب آتشین سر |
(خاقانی، 1373: 186)
بین خایههای زرین (استعاره از اختران) و سیماب آتشین سر (استعاره از پرتوهای خورشید) از آنجا که در ساخت هر دو تصویر نام فلز آمده است، نوعی تناسب وجود دارد. گاهی نیز بین تصاویر تناسبهای لفظی مانند جناس وجود دارد:
برندة ناخنة چشم شب به ناخن روز |
|
کنندة ناخن روز از حنای صبح خضاب |
(همان، 50)
که بین ناخنه (ی چشم شب که استعاره از ستارگان است) و ناخن روز (استعاره از خورشید) جناس وجود دارد. گاهی نیز بین لفظ مستعار و واژههای دیگر بیت جناس وجود دارد:
این کعبتین بی نقش آورد سر به کعبم |
|
تا بر دو کعبه گشتم چون کعب مدح گستر |
(همان، 188)
بنابراین مخاطب به همان اندازه که از کشف طرفین استعاره لذّت خواهد برد، از ایجاد صور بدیعیای که لفظ مستعار با واژههای دیگر بیت ساخته است، محظوظ خواهد شد. این امر موجب استحکام همة اجزای استعارات خاقانی شده است، به گونهای که اگر گاهی لفظ مستعار را نیز تغییر دهیم، برخی از تناسبها و آرایههای موجود در بیت مانند مراعات النظیر، جناس و... از بین میرود.
اگر استعارههای خاقانی استخراج و براساس مستعارٌله (مشبّه) دستهبندی شود، بهتر میتوان پی به قدرت خیال او برد.
متنوّعترین تصاویر خاقانی در مورد خورشید است. وی در قصاید خود بیست و نه استعاره مکنیه و شصت و هشت استعاره مصرّحه مختلف در مورد خورشید دارد. از بین استعارههای مصرحه او مانند: «صدف آتشین، نان زرّین چرخ، شاه اختران، قندیل عیسی، نقره خنگ، شاه فلک، خوانچه زرین، پاره زرد کتان، چراغ آسمان، گوشه جام شکسته، زال آینه گردان، زرّین کاسه، بیضة آتشین، دست موسی، کعبتین همه یکتا، طشت زرد، نان فلک، امام انجم، عروس نه فلک، بیرق صبح، گوگرد سرخ، خسرو چین، قوارة دیبا، سیماب آتشین، زرّ سرخ سپهر، طاووس آتشین، زرّین صدف، شاه نیمروز، یوسف زرین رسن، یوسف گردون نشین، آینه، طاس زر، آتشین کاسه، عروس خاوری، قبای مشرقی صبح، سیمرغ زرین پر و... » هشت مورد نخست، در قصاید دیگر او نیز تکرار شدهاست. علاوه بر این موارد بیست و چهار استعاره مختلف نیز در مورد اشعة خورشید دارد. مانند: «ردای زر، گنج روان، زر سرخ، صفرای ناب، سجاده زربفت، زوبین اصفر، خرمن زر، نسج زر اندود، زرین دهره و...»
خاقانی شیوهای تازه پی افکنده و میداند که سخن او با پیشینیان و معاصران متفاوت است. بنابراین شایسته است که تصاویر زیبایی برای سخن خود بیافریند تا اهمّیّت آن را بهتر نشان دهد. وی در قصاید سی و سه استعارة مصرحة متنوع برای سخن خود آورده است؛ از جمله «دُرّ، سحر دم، معجزه، درخت میوه، ید بیضا، من و سلوی، عقد، سحر حلال، گهر، تار ردای روح، اکسیر نفس ناطقه، دختر، چشمه حیوان، نور چراغ و...» که یازده مورد نخست، در قصاید دیگر او نیز تکرار شده است.
خاقانی اشتیاق وصف ناپذیری نسبت به کعبه دارد. وی دوبار به سفر حج میرود و علاوه بر تحفة العراقین، قصاید غرّایی را رهاورد میآورد. وی هشت استعارة مصرّحه در مورد کعبه ساخته است. «خاتون عرب، عروس عرب، شاه مربع نشین، تازی رومی خطاب، ناف خاک، خاتون کائنات، مربع خانه نور، آخور سنگین» که تنها «خاتون عرب» در قصاید دیگر تکرار شده است. یا در مورد شراب که از بیست و هشت استعارة مصرّحة مختلف او چهار مورد آن تکرار شده است.
این طبقه بندی نشان میدهد که قریحة شاعر آنچنان بارور و زایاست که نه تنها از تصاویری که دیگران به کار بردهاند، کمتر استفاده میکند؛ بلکه تا جای ممکن از یک تصویر ابداعی خود، چندین بار بهره نمیگیرد. قریحة شاعر هر بار برای یک مطلب تکراری تصویری تازه میآفریند تا مخاطب از تصاویر تکراری، دلزده و ملول نگردد و این یکی از رازهای موفقیت خاقانی است.
یکی دیگر از وجوه خلاقیت هنری خاقانی ابداع ترکیبات تازه است. فروزانفر مینویسد: «خاقانی از جهت ابداع تراکیب و ایجاد کنایات دلپذیر همپایه و در ردیف بزرگترین شعرای ایران است و کمتر بیتی از ابیاتش توان دید که بر یک یا چند ترکیب تازه مشتمل نباشد. عمدة براعت او در ترکیب مفردات است و او را در این زمینه دقائقی است که هیچ یک از پیروانش بدان دست نیافته» (فروزانفر،1380 : 38).
بسیاری از استعارات خاقانی از رهگذر ترکیب به وجود آمده است و این نشان دهندة خلاقیت هنری و اطلاعات گوناگون اوست که با ترکیب دو یا چند واژه، معنای تازهای میآفریند. ترکیباتی مانند خون رز (استعاره از شراب)، نظامان سحر (استعاره از شاعران)، خوانچة زرّین (استعاره از خورشید)، فرزند آفتاب (استعاره از گوهر و لعل)، عجوز خشک پستان (استعاره از روزگار) و صدها ترکیب دیگر که هم نشینی مناسب و هنرمندانة واژهها موجب ایجاد زبانی ادبی و خلق معانی تازه در قالب استعاره شده است.
ب: استعارههای چند لایهای
تغییر در ساختار استعاره یکی دیگر از وجوه خلاقیت شعری خاقانی است که باعث دیریابی اشعار او شده است. گاهی ارتباط کشف کرده او بین دو شیء در چند لایة ارتباطی شکل گرفته است و مخاطب برای پی بردن به منظور شاعر ابتدا باید طرفین استعارة نخست را بیابد و از طریق آن به طرفین استعارة دوم که منظور اصلی شاعر است دست یابد. به تعبیر دیگر وی با این روش به گونهای ساختار دو استعاره را در آمیخته و راه ذهن را در رسیدن به معنا دورتر ساخته است. مخاطب باید ارتباط هنری طرفین هر دو استعاره را کشف کرده تا به منظور اصلی شاعر دست یابد.
مثلاً در این بیت:
گرچه نیسانم خزان آرد من اندر ذهن و طبع |
|
آتش نیسان نه بل کآب خزان آوردهام |
(خاقانی، 1373 : 258)
در لایة اول «آب خزان» استعاره از «باده» است که در پائیز پرورده میشود و در لایة دوم خود «باده» به قرینة مصراع اول (اندر ذهن و طبع) استعارهای از «سخنان شاعر» است به دلیل گیرایی و تأثیر گذاری آن. «آتش نیسان» نیز در لایة اول خود، استعاره از «گل (آتشگون)» است که در بهاران میشکوفد. (البته آتش نیسان را میتوان استعارة آشکار از خورشید نیز دانست.) خاقانی، سپس در لایة دوم از گل یا خورشید، آشکارا سخن خویش را اراده کردهاست. لایههای پنهان سخن خاقانی از ابیات بعدی این قصیده که در وصف سخن اوست، بهتر مشخص میشود:
پادشاه نظم و نثرم در خراسان و عراق |
|
کاهل دانش را ز هر لفظ امتحان آوردهام |
منصفان استاد دانندم که از معنی و لفظ |
|
شیوة تازه نه رسم باستان آوردهام |
در ادامه میگوید:
من سپهرم کز بهار باغ شب گم کردهام |
|
روز نو را بین ترنج مهرگان آوردهام |
(همان)
کزّازی درمورد این بیت مینویسد: «ترنج مهرگان استعارة آشکار از خورشید است که در گردی و زردی به ترنج مانند شده است که در پائیز میروید و در پی آن، از سرودة خاقانی که خورشیدوار میدرخشد و جهان را میافروزد» (کزّازی، 1378: 377). بنابراین «ترنج مهرگان» در لایة نخست استعاره از «خورشید» و «خورشید» در لایة دوم، استعاره از «سخن شاعر» است.
خاقانی در همین قصیده که در وصف خاک مقدسی سروده که از بالین حضرت ختمی مرتبت (ص) به ارمغان آورده چند مورد چنین ساختاری به کار بردهاست:
هین صلا ای خشک پی پیران تر دامن که من |
|
هر دو قرص گرم و سرد آسمان آوردهام |
(همان، 254)
«دو قرص گرم و سرد آسمان» استعاره از «خورشید و ماه» است. و «خورشید و ماه» خود استعارهای است از «خاک مقدّس بالین پیامبر(ص)». خواننده چنان مسحور استعاره در لایة نخست میشود که در نمییابد این کشف، خود استعارهای است، برای معنای مورد نظر شاعر. سر انجام با پی بردن به هر دو استعاره، لذّت دو چندانی به دست میآورد.
در این ابیات نیز معنای استعاره در زیر چند لایة پر نقش و نگار نهفته است:
جام کیخسرو است خاطر من |
|
که کند راز کائنات اظهار |
سلسبیل حلال خور زین جام |
|
وز حمیم حرام شو بیزار |
فیض ابن السحاب خور چو صدف |
|
حیض بنت العنب به جا بگذار |
(خاقانی، 1373: 198)
«ابن السحاب» استعاره از «باران» و «باران» نیز استعارهای از «سخنان پر فیض شاعر» است و حیض بنت العنب استعاره از باده است.
در این بیت نیز چنین ساختاری شکل گرفته است:
چون کوه خسته سینه کنندم به جرم آنک |
|
فرزند آفتاب به معدن در آورم |
(همان،240)
«فرزند آفتاب» استعارة مصرّحه از «گوهر» است و «گوهر» نیز در لایة دیگر استعارهای از «سرودة شاعر» است.
این ارتباطهای چند لایهای به گونههای دیگری نیز در شعر خاقانی آمدهاست. از آنجا که استعاره، نوعی تشبیه است، وی گاهی استعاره را یکی از طرفین تشبیه قرار میدهد و چند لایة ارتباطی بین ارتباط کشف کردة خود به وجود میآورد. مانند این بیت:
لعل تو طرف زرست بر کمر آسمان |
|
وصل تو مهر تب است در دهن اژدها |
(همان،37)
«لعل» استعاره از «لب معشوق» است که خاقانی آن را دوباره در یک ارتباط دیگر، مشبّه قرار داده و مانند کمربندی بر کمر آسمان دانسته است.
یا در این بیت که استعاره را مشبه به یک تشبیه قرار داده است:
کوس چون صومعه پیر ششم چرخ کز او |
|
بانگ شش دانه تسبیح ثریّا شنوند |
(همان،101)
«صومعه» استعاره از «آسمان ششم» است و مشتری (که پیر فلک است) در آن قرار دارد و در اینجا «صومعه»، مشبّهٌ به «کوس» قرار گرفته است. یا در این بیت:
شحنة نوروز نعل نقره خنگش ساخته است |
|
هر زری کاکسیر سازان خزان افشاندهاند |
(همان، 107)
مصرع دوم استعاره از «برگ زرد فرو افتاده درختان» است که شحنة نوروز (خورشید) آن را مانند نعلی برای اسب خود (اشعّة خورشید) قرار میدهد.
از این گونه تصاویر در شعر خاقانی فراوان است. در این بیت نیز استعاره مکنیه (از نوع تشخیص) و تشبیه با هم جمع آمده است:
گرز همام گفت که ما کوه آهنیم |
|
نقرس گرفته باد ز زخم گران ماست |
(همان،80)
«گرز» ممدوح انسانی تصور شده که سخن گفته و خود را به «کوه آهن» تشبیه ساخته است. در این بیت از غزلیات خاقانی که قبلاً نیز به آن اشاره شد، استعارة مصرّحه و مکنیه در یکدیگر آمیخته است:
در حجلة جام آسمان رنگ |
|
آن دختر آفتاب در ده |
(خاقانی، 1373: 2-661)
«آفتاب» انسانی پنداشته شده که دارای دختر است. (استعارة کنایی) و خود «دختر آفتاب» استعارة مصرّحه از «باده» است.
باید توجه داشت خاقانی تنها به آوردن استعاره بسنده نمیکند؛ بلکه تصویری را که از راه استعاره خلق میکند، تمهیدی قرار میدهد تا بتواند تصاویر یا آرایههای بدیعی دیگری نیز براساس آن بیافریند. گاهی تصویری را که به دست میدهد، آمیزهای از استعاره و مجاز است:
ای فضلا پروری کز شرف نام تو |
|
مدعیان را زند قافیه من قفا |
(همان،38)
«قافیه» مجاز و به علاقة جز به کل؛ یعنی «شعر» که در اینجا به شخصی تشبیه شدهاست که مدعیان را پسگردنی
میزند (استعارة مکنیه از نوع تشخیص).
کارگاه خیال خاقانی هر لحظه تصویری تازه آفریده است. «تلاطم معانی در ذهن او به وی مجال نمیداده است که آنها را در قالب جملههای متداول ریزد و پیوسته در این تلاش بودهاست که با توسّل به استعارات و تشبیهات، صور ذهنی خود را قویتر و زندهتر نشان دهد» (دشتی،1381 : 15). به همین خاطر تصاویر را در هم میآمیزد و از منظرهای مختلف هنری به یک موضوع می نگرد و همزمان برای آن موضوع، چند تصویر خلق میکند. در این بیت:
عشق تو را نواله شد گاه دل و گهی جگر |
|
لاغر از آن نمیشود چون برة دو مادری |
(همان، 407)
«عشق با تشبیه آشکار به برة دو مادری مانند شده است؛ برة دو مادری کنایة ایماء است از برة فربه. عشق از دیگر سوی با استعارة کنایی جاندار و نواله خوار انگاشته آمده است» (کزّازی، 1378 : 847).
این تصاویر مخیّل و آمیخته به هم نشان دهندة غلبة عواطف و احساسات شاعر است. «وقتی انسان در عرصة انفعالی ذهن، اسیر عواطف و تمایلات میشود، ادراک او نیز تحت تأثیر انفعالات درونی قرار میگیرد و به زبان ساده تر، نگرش او، نگرشی مخیّل و عاطفی میشود؛ آنگاه برای بیان این دریافت و نگرش، زبان دیگرگونه و غیر عادی میطلبد، زبانی که حقیقی و ارجاعی نیست، غیر منطقی و خیالی است» (چاوشی،1381 :100). هر چه شدت و رقت عواطف و احساسات بیشتر باشد؛ زبان شاعر مخیّلتر خواهد شد. بنابراین میتوان گفت هنگامی که شاعر چنین تصاویر آمیخته به همی را ارائه میدهد، در نهایت احساس و عاطفه قرار گرفتهاست به گونهای که نه تنها زبان حقیقی قادر به بیان احساس و تجربههای عاطفی او نبوده؛ بلکه زبان مجازی مرسوم نیز نتوانسته عمق عاطفة شاعر را نشان دهد. به همین خاطر شاعر به زبانی سخن گفته که در اوج خیال انگیزی قرار دارد.
2-استعاره لازمة سبک فاخر خاقانی
مهمترین ویژگی شعر خاقانی پیچیدگی و دیریابی معناست. زرّین کوب می نویسد: «شیوة بیان خاقانی بر پدید آمدن معنیهای نا آشنا و آفریدن تعبیرهای تازه مبتنی است. دقت در توصیف که موجد تشبیههای غریب و تعبیرهای بی سابقه است و غور در مناسبات لفظی و معنوی که سبب ابداع معانی نو و صنایع بدیع میشود از مزایای طرز اوست. او حتی در بیان مضامین عادی و مشترک با پدید آوردن تنوع در تعبیر چندان تصرّف میکند که آن معانی را چون مضامین اختراعی خویش جلوه میدهد و این نکته گاه منتهی میشود به اینکه سخن وی زیاده مشکل و غریب جلوه میکند»
(زرّین کوب، 1374: 193-194).
شعر خاقانی، فنی است و سرشار از تشبیهات بدیع، اصطلاحات علمی، اشاره به افسانهها و اسطورهها، کاربرد کنایات و استعارات دور از ذهن و تناسبهای لفظی و... است. شاعر مصنوع سرا قدرت سخنوری خود را در این عرصهها نشان میدهد. شعر مصنوع شعر خواص است. مخصوص یک قشر تحصیل کرده که برای فهم سخن و لذّت بردن از آن، ابتدا باید از علمهای گوناگونی سر رشته بدست آورند، سپس به خواندن چنین اشعاری بپردازند.
خاقانی استعاره را تنها به عنوان یک زیور کلام به کار نبردهاست؛ بلکه یکی از لازمههای او در ایجاد سبک فاخر و مصنوع، کاربرد فراوان استعاره و بخصوص استعارههای تازه و دیریاب است. استعاره در دست او تبدیل به ابزاری میشود در جهت رسیدن به سبک خاص و دیریاب ساختن شعر. چهرة شعر او بدون نقاب استعاره، قسمت زیادی از شکوه و عظمت خود را از دست خواهد داد.
بررسی چند بیت از خاقانی و چند بیت از سعدی که میتوان گفت در نقطة مقابل خاقانی قرار دارد، میتواند این ویژگی شعر خاقانی را بهتر نشان دهد. هر دو شعر در وصف بهار و از قصاید دو شاعر انتخاب شده است:
رخش بهرّا بتاخت بر سر صفر آفتاب |
|
رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب |
کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل |
|
عودی خاک از نبات گشت مهلهل به تاب |
(خاقانی،1373 :42)
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار |
|
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار |
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار |
|
که نه وقت است که در خانه بخفتی بیکار |
(سعدی،1386: 867)
همین چند بیت گویای تفاوت در شیوة سخنوری گویندگان آنهاست. تنها برای فهم بیت اول شعر خاقانی، خواننده باید بداند که رخش، صفر و گنج روان به ترتیب استعاره از خورشید، برج حمل و اشعة آفتاب است و تاختن خورشید به برج حمل؛ یعنی فرا رسیدن فصل بهار. چه بسا یک خواننده که با نجوم و شیوة شاعری خاقانی آشنا نباشد، این ابیات را بخواند و پی نبرد که در وصف بهارست.
از سوی دیگر سعدی با روانی و سادگی، به گونهای که برای همه قابل فهم باشد، بهار را توصیف میکند. در شعر سعدی از واژههای پر هیمنه و طمطراق و استعارات پیچیده و فنی که در قصیده خاقانی آمده خبری نیست. بنابراین میتوان گفت استعاره از مهمترین تمهیدات هنری خاقانی در جهت دیریاب ساختن شعر و ایجاد سبک فاخر و پر طمطراق است.
3- احاطه بر دانشهای گوناگون و آشنایی با باورهای مردمی، اساطیر ملّی و آیین ترسایی
از گذشته بین علوم مختلف و شعر رابطهای دو سویه وجود داشته؛ یعنی هر یک از این دو فن در فن دیگر نیز کاربرد داشته است. نظامی عروضی میگوید: «اما شاعر باید... در انواع علوم متنوّع باشد و در اطراف رسوم مستطرف؛ زیرا چنانکه شعر در هر علمی به کار همی شود هر علمی در شعر به کار همی شود» (نظامی عروضی، 1380: 47). باید توجه داشت ورود به عرصة شعر در گذشته مانند دوران معاصر به سادگی و بدون آگاهی از دانشهای گوناگون میسر نبوده است. از همین روی است که برخی شاعران مانند ناصر خسرو، خیام و....، علاوه بر شاعری، حکیم نیز بودند و در علوم زمانه مهارت داشتند.
یکی از ویژگیهای مهم شعر خاقانی، تجلی و انعکاس علوم مختلف، فرهنگها و باورهای مردمی، اساطیر و آیین ترسایی در دیوان اوست. شمیسا در مورد سبک آذربایجانی مینویسد در این مکتب «فاضل نمایی و اشاره به علوم مختلف، تلمیحات گوناگون از جمله به آداب و رسوم مسیحت، اشاره به فولکلور و عقاید عامیانه از جمله طب و نجوم و جانورشناسی عامیانه مطرح است به نحوی که این مکتب غالباً محتاج شرح و تفسیر است» (شمیسا، 1374 : 143).
این موضوع نشان میدهد که تنها بازی واژگانی، ترکیبات نو و استعارات تازه و غریب نیست که موجب قبول خاطر اشعار او شدهاست؛ بلکه در پشت این این حجابهای رنگین و شیشههای مه آلود، دریایی از دانشها، باورها و عقاید نهفته است و این مسائل در کنار هم موجب شده شعر او هم از نظر معنایی و هم از نظر لفظی غنی باشد. دانستههای گوناگون خاقانی در جای جای دیوان او انعکاس یافته است. از همین روی است که میگویند: «عشق و اشتیاق خاقانی به درج تمامی دانستههایش در شعر، دیوان او را به صورت دایرة المعارفی از علوم مختلف در آوردهاست... و برای شرح کامل دیوان او لازم است عدهای منجّم و طبیب و موسیقیدان و ریاضیدان و عالم دین و... گرد هم جمع شوند» (معدن کن، 1372 : 14).
خاقانی از جمله شاعرانی است که علم را در خدمت ادب آورده و از آن، مضامین دلکش و گیرایی آفریده است. دیوان او نشانة سازگاری علم و فرهنگ و ادب و خیال با یکدیگر است. پشتوانة غنی علمی و فرهنگی خاقانی به وی در ساخت استعارات تازه کمک شایانی کرده و بسیاری از استعارات او بر خاسته از علوم مختلف است. به اجمال به نقش برخی از دانستههای وی در ایجاد استعاره اشاره می شود:
الف: نجوم
شاهین خیال شاعر آنقدر بلند پرواز است که از کرة خاکی در میگذرد و به عالم بیکران آسمان ها سر میزند و صیدی مناسب، به ارمغان میآورد. خاقانی زمین را با افلاک پیوندی ادبی میزند تا استعارات بدیع زاده شوند. این کار را به دو طریق انجام میدهد:
الف– واژگان معمولی و زمینی را مستعارٌمنه و اصطلاحات نجومی را مستعارٌ له قرار میدهد. مانند:
کعبه جان زان سوی نه شهر جوی و هفت ده |
|
کاین دو جا را نفس امیر و طبع دهقان دیدهاند |
(خاقانی،1373 :89)
نه شهر (مستعارٌ منه) استعاره از نه فلک (مستعارٌ له) است.
از جور هفت پرده ازرق ز اشک لعل |
|
طوفان به هفت رقعه ادکن در آورم |
(همان،240)
هفت پرده (مستعارٌ منه) استعاره از هفت آسمان (مستعارٌ له) است.
ب- اصطلاحات نجومی مستعارٌمنه و واژههای معمولی را مستعارٌ له قرار میدهد:
مرّیخ بین که در زحل افتد پس از دهان |
|
پروین صفت کواکب رخشا بر افکند |
(همان، 134)
مرّیخ (مستعارٌ منه) استعاره از زغال سرخ و آتش در گرفته (مستعارٌ له) است.
ای لعل تو پرده دار پروین |
|
ای زلف تو سایبان نسرین |
(همان،652)
پروین (مستعارٌ منه) استعاره از دندانهای معشوق (مستعارٌ له) است.
باید توجه داشت هدف شاعر از درج اصطلاحات و قوانین علم نجوم در شعر، آموزش آن علم نیست؛ بلکه از این دانستة خود در جهت ساخت تصاویر ادبی استفاده کرده است. منظوم ساختن اصطلاحات و قوانین هیچ دانشی بدون چاشنی خیال نمیتواند موجب آفرینش شعر شود، به همین خاطر در ابیاتی که متضمّن اصطلاحات علمی است، نوعی تشبیه، استعاره یا سایر عناصر خیال وجود دارد که آن را از زبان علمی به زبان ادبی تبدیل میکند؛ بنابراین همانقدر که آگاهی شاعر از علوم مختلف مهم است، همانقدر یا حتی بیشتر از آن، قدرت تخیل شاعر در جهت ادبی بخشیدن به دانسته های علمی خود، اهمیت دارد.
ب: آیین ترسایی
از مهمترین مضامینی که به شعر خاقانی تشخص میدهد، تجلّی اصطلاحات و مفاهیم مسیحیت در شعر اوست. زرّین کوب مینویسد: «محیط شروان و قفقاز که در آن همه جا صلیب و مناره در جوار هم جلوه داشت و حتی در خانه پدرش یک زن نسطوری نسب (مادرش) را در کنار یک نجّار مسلمان نشانده بود، سبب شد که کودک با آیین عیسی و سرگذشت مسیح آشنایی بیابد و از عقاید ترسایان اندک اندک اطلاعات به دست آورد» (زرّین کوب، 1373 : 189).
خاقانی از این آگاهی و دانستة خود در جهت خلق تصاویر نو بهره برده است. کشف راز هنری برخی از تصاویر او مستلزم آگاهی مخاطب از آیین مسیحیت است:
ماه نو را نیمة قندیل عیسی یافته |
|
دجله را پر حلقة زنجیر مطران دیدهاند |
(خاقانی،1373: 90)
زنجیر مطران استعاره از موج آب است.
آن آتشین صلیب در آن خانه مسیح |
|
بر خاک مرده باد مسیحا برافکند |
(همان، 136)
آتشین صلیب استعاره از خورشید است.
ج- تاریخ، اساطیر و داستان های ملی
حس میهن دوستی خاقانی و آشنایی او با تاریخ و اساطیر ایران از قصایدش؛ بویژه قصیدة ایوان مدائن، کاملاً آشکار است. آشنایی او با این مسائل، زمینه ساز آفرینش برخی از استعارات او شده است:
از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزد |
|
این زال سپید ابرو وین مام سیه پستان |
(همان،360)
زال سپید ابرو و مام سیه پستان استعاره از روزگار است. طفلان، استعاره از انسانها و سرخاب، استعاره از اشک خونین و سرخ انسانها و فلق و شفق آسمان است.
دست آهنگر مرا در مار ضحاکی کشید |
|
گنج افریدون چه سود اندر دل دانای من |
(همان، 321)
مار ضحاک و گنج افریدون به ترتیب استعاره از غل و زنجیر و دانش است. یا در این موارد که تصاویر او چند لایهای است:
چون کند پروانه جان افشان به شمع |
|
من بر او جان همچنان خواهم فشاند |
خود کیم من وز سگان کیست جان |
|
تا بر آن فخر جهان خواهم فشاند... |
یا غبار لاشة دیو سفید |
|
بر سوار سیستان خواهم فشاند |
یا لعاب اژدهای حمیری |
|
بر درفش کاویان خواهم فشاند |
(خاقانی،1373: 142)
«سوار سیستان» استعاره از «رستم» و «رستم» در اینجا استعاره از «ممدوح» است. «اژدهای حمیری» نیز استعاره از «ضحاک» و لعاب او استعاره از «جان ناقابل و بی ارزش شاعر» است.
خاقانی از همه اندوختههای خود در جهت آفرینش تصاویر هنری بهره میگیرد. گاهی تخیّل شاعر برای خلق چند تصویر در مورد یک مطلب، به همة اندوختهها و پشتوانة علمی و فرهنگی و... شاعر رجوع کرده و با مدد آنها تصاویر متنوّعی میآفریند که زمینة آفرینش هریک از آنها، یکی از دانستههای شاعر بوده است. مانند این تصاویر پیاپی:
نالنده اسقفی ز بر بستر پلاس |
|
رومی لحاف زرد به پهنا برافکند |
غوغای دیو وخیل پری چون به هم رسند |
|
خیل پری شکست به غوغا برافکند |
مریخ بین که در زحل افتد پس از دهان |
|
پروین صفت کواکب رخشا برافکند |
طاووس بین که زاغ خورد و آنگونه از گلو |
|
گاورس ریزه های منقّا برافکند |
(همان، 134)
در بیت نخست، آموختههای خود از دین ترسایی، در بیت دوم آگاهی خود از باورهای مردمی و اسطورهای، در بیت سوم دانش خویش از نجوم و در بیت چهارم طبیعت و موجودات را دست مایة آفرینش تصاویر قرار داده است. از این شیوه در قصاید دیگری نیز بهره برده است. مانند این ابیات که برای نشان دادن ناقابل بودن جان برای نثار به ممدوح این گونه تصویر آفرینی کرده است:
ابلهم تا فضلة ماء الحمیم |
|
بر لب حوض جنان خواهم فشاند |
یا نحوس کید قاطع را ز جهل |
|
بر سعود شعریان خواهم فشاند |
یا غبار لاشة دیو سفید |
|
بر سوار سیستان خواهم فشاند |
اینت جهل ار فضلة گوی جعل |
|
بر مد مدهآمتان خواهم فشاند... |
(همان، 142)
نتیجه
خاقانی در ساخت استعارههای ابتکاری و مادر که زاییدة تخیّل شاعر است، در ردیف خلًاقترین شاعران فارسی قرار دارد. بسامد فراوان استعاره را در شعر او میتوان به چند علّت دانست. به خاطر داشتن حس نوآوری و نوجویی، وی در پی آن بوده که تا جای ممکن از کاربرد دوبارة تصاویر شعر دیگران دوری گزیند و خود موجب آفرینش استعارههای تازه شود. وی در این زمینه، دو گونه نوآوری را موجب شده است. از یک سو با کشف شباهتهای تازه بین اشیا و پدیدهها، موجب ساخت استعارههای تازه شده و از سوی دیگر با آمیختن دو استعاره در یکدیگر، نوعی دگرگونی را در ساختار استعاره ایجاد کرده است.
خاقانی شاعری مصنوع سراست و استعارههای تازه و دیر یاب لازمة سبک اوست. استعاره در دست وی، ابزاری است در راستای رسیدن به سبک خاص و دیر یاب ساختن شعر.
افزون بر این موارد وی دانستههای گوناگون خود را در زمینههای نجوم، آیین ترسایی، فرهنگ و باورهای ملّی و... با تخیل خویش آمیخته و موجب ساخت استعارههای تازه و ابتکاری شده است.
یکی از رازهای ماندگاری شعر خاقانی آن است که قریحة وی در خلق تصاویر آنچنان بارور و زایاست که نه تنها از تصاویری که دیگران به کار بردهاند، کمتر استفاده میکند؛ بلکه تا جای ممکن از یک تصویر ابداعی خود، چندین بار بهره نمیگیرد.