نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شیراز
2 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه هرمزگان
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
In Azerbaijani style due to strong language and motifs, Khaghanie’s poem is outstanding. Although there are some difficulty in understanding his verses, but using lingual devices like alliteration, creating new compound, virtual language, coining new words, attention to internal and external music and side rhythm, make his poem melodious. High frequency of alligory and finding new motifs are what make his poem close to Indian style. Of course there are some elements like educated language and epic tone that make his poetry different from Indian ones. Khaghani also has powerful imaginery and benefit from folklores and current belifes of his age in order to endow best effect to his poem.
In this article we try to show the aesthetic aspects of his verses and also distinguish the poetic devices he has practiced and clarify how these devices can help reader to understand the beauty of his verses.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
در میان شاعران پارسی گوی شعر خاقانی از جاذبه و دافعه غریبی برخوردار است. کم نیستند کسانی که در اولین برخورد، از شعر او دلزده و مأیوس میشوند. اینان خود را در پیچ و خم های بی پایانی مییابند که رهایی از آن ممکن نیست. اما آنهایی که از این دشواری اولیه نمیهراسند و ماجراجویانه توسن سرکش شعر وی را لگام میزنند و پیچ و خم ها را پشت سر میگذارند؛ در شعر او جاذبهای مسحور کننده مییابند که از خواندن و شنیدن آن سیر نمیشوند.
خاقانی را از مهمترین شاعران سبک ارّانی (آذربایجانی)1 به شمار آوردهاند. سبکی که به گفتة سبک شناسان «بنیان زبان همان زبان خراسانی است» (شمیسا، 1374 : 14). اگر چه این سخن خطا نیست و زبان این دوره به صورت بنیادین و عمیق تحول نیافته، با اینوجود به کارگیری قابلیتهای ناشناختة زبان و بالفعل کردن آنها، زبان این دوره را از سبک خراسانی متمایز کردهاست. در این دوره در سطح واژگان تحول زیادی به وجود نمیآید و واژههای جدید زبانی ساخته نمیشود؛ ولی شاعران غالباً برای تزیین شعر و یا برطرف کردن نیاز واژگانی خود، از شیوههایی چون به کارگیری قابلیت زبان درساخت ترکیب اضافی و وصفی ،گشودن بیشتر دروازههای زبان به سوی کلمات وعبارات عربی و ترکی و استفاده از زبان مجازی سود جستهاند.
دوره خاقانی را «عصرحاکمیت قصیده فنی»2 نامیدهاند. در این دوره شعرای بزرگی چون سنایی، معزّی، مسعود سعد، نظامی، انوری، جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی، رشید وطواط و... ظهور کردند. افزایش شمار شعرا و کسادی بازار شعر، شاعران این عصر را به رقابتی آشکار و نهان فراخواند. از میان رقبا آنان که قالب مثنوی یا راه عرفان را در پیش گرفتند، گر چه از کمند جاذبة زبان فنی رهایی نیافتند؛ ولی شعر خود را از تصنّع و تکلّف گونه نجات دادند و راهی نو گشودند، اما قصیده سرایان شاید به دلیل فقدان اندیشة نو و عدم تحول فکری، اجتماعی و نتیجتاً ادبی، بیشترین تمرکز خود را بر فنون و صنایع ادبی گذاشتند. در حقیقت تصنّع و تکلّف شعر خاقانی محصول چنین شرایطی است. با این همه تأملی در شعر وی و مقایسه قصاید وی با دیگرشعرای این عصر نشان میدهد، خاقانی «به اندازة بعضی از معاصران خود مانند رشید وطواط و عبدالواسع جبلی پایبند صنایع لفظی نبودهاست» (سجادی، 1378 :54).
نکتة قابل توجه این که زبان خاقانی در غزل به هیچ وجه دشواری قصیده را ندارد. این واقعیت از آن جا ناشی
میشود که اولاً غزل قالبی جدید و نو پا به شمار میرفت و ثانیاً به تبع سبک خراسانی، در سبک ارّانی رقابت اصلی در قصیده بود.
برخلاف بسیاری از شعرای قرن ششم، خاقانی بخوبی توانسته فنون ادبی را درخدمت موسیقی زبان درآورد. به همین دلیل شعر او از سویی شنیداری است؛ یعنی مخاطب، حتی اگر به معنای دقیق شعر پی نبرد، از موسیقی جاندار و دلنشین اشعار وی لذت فراون میبرد و از سوی دیگر شعر او دیداری است. چون جز با دیدن متن و تعمّق در آن ظرافت مضامین و دقایق آن درک نمیشود. در اینجا به برخی از کارکردهای زبانی و شیوههای تصویر آفرینی این شاعر اشاره خواهیم کرد.
زبان شعر خاقانی
امروز محققان ادبی بر این اصل اتفاق نظر دارند که شعر از حداقل سه عنصر اصلی: زبان، تصویر(خیال)، و موسیقی ساخته شدهاست.3 این عناصر خود از اجزاء و زیر مجموعههایی ساخته شده که برخی برای ما شناخته شده و بسیاری دیگر ناشناختهاند. زبان به عنوان جایگاه تجلّی تصویر و موسیقی، در شعر نقشی محوری دارد و بیشترین توجه منتقدان جدید؛ بویژه فرمالیستها بر آن معطوف شدهاست، به طوری که در تعاریف خود گفتهاند: «شعر رویدادی است در عالم زبان یا آفرینشی است زبانی» (آشوری،1375:142) و یا «شعر حادثهای است که در زبان روی میدهد و در حقیقت گویندة شعر، با شعر خود، عملی در زبان انجام میدهد که خواننده میان شعر او و زبان روزه مره و عادی- و یا به قول ساخت گرایان چک- زبان اتوماتیکی تمایز احساس میکند» (شفیعی کدکنی ، 1379: 3). این حادثه و اتفاق زبانی که شعر نامیده میشود، کارکرد هنری زبان است و با زبان معیار مردم عادی تفاوت دارد. این زبان از یک یا همة عناصر موسیقایی، آوایی، معنایی و تصویر برخوردار شدهاست. بیتردید بررسی زبان شعر به این علت که مرزش با عناصر دیگر متداخل است، چندان کار سادهای نیست؛ خصوصاً دربارة شـعر شاعری چون خاقانی که با تعمّد عناصر موسیقایی، خیال و زبان را در هم تنیدهاست.
در گذشته نیز زبان شعر خاقانی توجه منتقدان سنتی را به خود جلب کردهبود. آنها با صفاتی کلی چون «زبان مطنطن و پر طمطراق» به توصیف آن پرداختهاند.4 اما هیچ یک توضیح ندادهاند که راز این فخامت و طنطنه چیست و چه عواملی به شعر او چنین شکوه و فخامتی بخشیدهاست. به نظر میآید، خاقانی برای عظمت بخشیدن به زبان شعری خود و متمایز ساختن آن از دیگر شعرا شگردهای زبانی زیر را بیشتر و بهتر به کار بردهاست:
1- بسامد بالای مصوتها
خاقانی چه در مدح چه در سوگنامه و غمگویه (حبسیه) این شگرد زبانی را با شگردهای زبانی دیگر بخوبی تلفیق کرده و لحنی «مطنطن» آفریده است:
صبحگاهی سر خوناب جگر بگشایید |
|
ژالـة صبحـدم از نرگـس تـر بگشایید |
گریه گر سوی مژه راه نداند مـژه را |
|
ره سوی گریه کز او نیست گذر بگشایید |
(خاقانی، 1378 : 158)
در میان یازده واژة بیت اول، هشت مصوت بلند و سه «نیم مصوّت»5دیده میشود. علاوه بر بسامد بالای مصوتها و نیم مصوّتها، کاربرد وسیع «واجهای سایشی»6 مثل «س- ز» -که در آنها واج با فشار هوای بیشتری ادا میشود و تقریباً زمان بیان آنها با مصوتهای بلند هم اندازه است، شکوه و فخامت بیت را افزایش داده است:
در بیت زیر نیز این ویژگیها بخوبی دیده میشود:
آتشین آب از خوی خونین برانم تا به کعب |
|
کاسیا سنگ است بر پای زمین پیمای من |
(همان، 321)
علاوه بر این، آرایة اغراق که از ارکان اصلی حماسه به شمار میآید، سخت مورد توجه شاعر بوده و در ایجاد و تقویت لحن باشکوه وی بسیار موثر بودهاست.
2- موسیقی زبانی
به نظر میرسد در شعر آراسته یا فنّی خاقانی، آنچه در درجة نخست اهمیت است، آفریدن شیء هنری از زبان است تا دست یافتن به معنا. معنی در مرحلة بعد است و البته این سخن به منزلة بیتوجهی شاعر به محتوا نیست. خاقانی گوهری است که مادة خام و ابزار هنرش مروارید واژه هاست؛ باید آنها را بخوبی تراش دهد و با هنرمندی درکنار هم بنشاند، از این رو شاعر با ترکیب قواعد موسیقایی، یعنی تناسب های لفظی و معنایی، کلمات و مضـامین را به هـم پیـوند میزند. در این فرایند، اولیـن کلمهای که به ذهـن وی خطـور میکند؛ خانوادة معنایی و واژههای خاص خود را «تداعی» میکند. معمولاً چنین است که کلمات نخستین اشتقاقات، تقابلها و ترادفها را به یاد شاعـر میآورد و شـاعـر با ذهـن خـلّاق خود از میان همة وجوه ممکن، کلماتی را برای تکمیل شعر خود برمیگزیند که در موسیقی کلام مؤثرتر باشد. مخاطب شعر خاقانی باید همواره متوجه این نکته باشد که این معمار در ساختن بنای شعر خود
واژهها را هدفدار و بر اساس توانایی آنها در آراستگی ساختار زبان و خیال برمیگزیند. برای خاقانی واژهها باید مانند گرههای یک بافتة هنرمندانه با ظرافت در هم تنیده شوند، به طوری که هر واژه مکمل معنی و موسیقی واژة دیگر باشد.
شعر آراستة خاقانی با شعرای صنعت پرداز معاصرش؛ همچون وطواط و معزّی چند تفاوت عمده دارد. خاقانی در آفرینش هنری خود جانب معنا، مضمون و صنایع ادبی را همزمـان حفـظ میکـند، هر چند که جانب لفظ بیشتر رعایت شدهاست. علاوه بر این در شعر وی سهل انگاری زبانی دیده نمیشود» وی شاعری کمالگرا است؛ لذا مسامحه در زبان شعر را گناهی نابخشودنی میداند»، (سلطانی1370: 11) در حالی که قدرت زبانی دیگر شعرای این عصر به پای وی نمیرسد و ارجحیت صنایع ادبی، شعر برخی از این شعرا را به ابتذال کشیدهاست.
عواملی که باعث ایجاد و تقویت موسیقی شعر خاقانی میشود بسیارند. از این جملهاند: انتخاب وزنهای متناسب با موضوع، وزنهای دوری، موسیقی کناری شامل: ردیفهای اسمی و فعلی طولانی، برخی از این ردیفها از دایرة تعریف ردیف درشعر فارسی پا فراتر مینهد؛ یعنی ردیف که در اصل باید ثبات معنایی داشته باشد توسع معنایی یافته است7 و از همه مهمتر، موسیقی درونی و معنوی است که در این قسـمـت به جنبههایی از آن اشاره میکنیم:
خاقانی موسیقی درونی و معنوی خود را بر اساس آمیزش سه اصل تداعی، واج آرایی و تناسب پرورش داده است: دقت در مثال زیر ما را در فهم این نکته بهتر یاری میکند:
تا تو خود را پای بستی باد داری در دو دست |
|
خاک بر خود پاش کز خود هیچ نگشاید تو را |
(خاقانی، 1378: 16)
فرآیند تداعی ذهن شاعر با کلمه «تا» آغاز میشود و کلمات مشابه یا«جفت کمینههای»8«را ، پا، دا، خا، با» که اجزاء کلمات «را، پای، باد، داری، خاک، پاش» میباشند به یاد میآورد. این کلمات به اضافة کلمات دیگر «دوست، بستی، هیچ، نگشاید» دارای مصوت بلند هستند و به شعر صلابت و آهنگ میبخشند. در این بیت و نظایر آن که دیوان خاقانی از آن آکنده است، شاعر، مانند نقاشی ماهر به کمک واژهها به نقاشی خط و زبان پرداخته و هنری آفریده که از مرز صنایع لفظی معمول چون جناس فراتر رفتهاست. علاوه بر مصوتهای بلند، واج آرایی به وسیلة واج «د» در کلمات «باد، داری، در، دو، دست، خود، نگشاید» و تکرار واج «ت» درکلمات «تا، تو، بستی، دوست، تو» که با واج «د» هم مخرج، و هر دو «واج دندانی»9 به حساب میآیند؛ موسیقی بیت را زیبا و دلنشین کردهاست. قدرت در ترکیب عناصر کنایی«پای بستی، باد در دست داشتن، خاک بر خود پاشیدن» که هم از لحاظ معنایی و هم از لحاظ موسیقی با هم ارتباط دارند، به بیت تناسبی شگفت دادهاست و کمک کرده زبان، صورتی غیر مستقیم و مجازی بیاید. بنابراین برای درک زیبایی شعر به عنوان یک ساخته هنری و خصوصاً شعر خاقانی باید مجموعة عوامل سازنده را با هم نگریست.10چرا که بررسی اجزاء بدون در نظر گرفتن نقش موسیقایی، زبانی و تصویرگریِ آن جزء در رابطه با کل، کارکرد و اصل تداعی و تناسب را از میان میبرد و مانع درک ساختمان هنری شعر میگردد.
خاقانی نهایت کوشش خود را برای بهرهوری از تمام امکانات زبانی و موسیقایی واژه واژة شعر خود به کاربسته است. مثلاً دربیت زیر در نگاه اول توان واج آرایی شاعر با واجهای «س، ز، آ» به چشم میآید؛ اما درنگاهی عمیقتر، ترکیبات کنـایی شاعـر با واژة «سر» و در مرحــله بعـد هماهنــگـی این واژه با کــلمه «کلاه» مشخص میشود:
سر بنه کاینـجا سـری را صـد سر آید در عوض |
|
بلکه بر سر هرسری را صد کلاه آید عطا |
(همان، 1)
به نظر میآید یکی از بهترین بهرههایی که مخاطب شعرخاقانی در آن به اوج میرسد «لذت کشف» است. مخاطب هر بار که شعر خاقانی را میخواند به کشفی جدید در حوزه زبان و خیال دست مییابد که در گذشته از درک آن عاجز بودهاست. خواندن شعر وی به صعود قلهای میماند که در هر ایستگاه پس از رنج و سختیهای بیشمار، مناظری بدیع و با شکوه نمایان میگردد و انسان را به بالا رفتن و بهرهمندی بیشتر تشویق میکند و در نتیجه خستگیها را به شوق مبدّل میسازد.
با ذکر چند بیت دیگر وجوه موسیقایی شعر وی را بیشتر بررسی میکنیم:
سامری سیرم نه موسی سیرت ار تا زندهام |
|
در سـم گوســالــه آلایــد ید بیضـای من |
(همان، 3220- 322)
بسامد بالای مصوتهای بلند و نیم مصوت «ی» تناسب واژگانی و معنایی میان موسی، سامری، ید بیضا، گوساله، واج آرایی به وسیلة واج مورد علاقة خاقانی، «س»، و ترکیب آن با واج واکدار11 «ض، ز،» که با واج «س» تناسب آوایی دارند و همچنین جناس میان کلمه «سیر،سیرت» موسیقی بیت را دلپذیر کردهاست. بر این همه باید افزود آشنازدایی شاعر در تقدّم جزای شرط بر جملة شرط در مصرع نخست که از نظر معنایی حالتی غیره منتظره به بیت دادهاست. این موارد؛ تنها بخشی از موسیقی بیت را تشکیل میدهد.
در سور سر رسیده و دیده به چشم سر |
|
خلوتسرای قدمت بی چون و بی چرا |
(همان، 6)
واجآرایی با واجهای «س، ج» و جناس بین «سر ، سَر» و ترکیب بدیع «خلوتسرای قدمت بی چون»؛ از جمله وجوه زیبایی زبانی و خطی بیت است.
با دولت شاه اخستان منسوخ دان هر داستان |
|
کز خسروان باستان در صحف اخبار آمده |
(همان، 391)
موسیقی درونی کلمات مختوم به «ان» و واج آرایی با واج «س» و جناس بین «اخستان، دان، داستان، خسروان و باستان» به همراه تکرار مصوتهای بلند »«ا»، لحن حماسی به بیت بخشیده و موسیقی آن را دو چندان کردهاست.
در ساغر آن صهبا نگر درکشتی آن دریا نگر |
|
بر خشک تر صحرا نگر کشتی به رفتار آمد |
(همان، 389 )
واجآرایی با واج «ر» تناسب و تقابل الفاظ «کشتی، دریا، خشکی، تر، ساغر، صهبا» پارادکس «خشک تر» و تصویر بدیع مصرع دوم به همراه وزن ضربی «مستفعلن» و تکرار قافیه و ردیف درونی، گونههای مختلف موسیقی خط و زبان را باعث شدهاست.
3- زبان مجازی
میان زبان عادی و روزمره که کارکرد اصلی آن انتقال پیام است با زبان ادبی که در آن پیام به گونهای بیان میشود که ارزش زبانی آن بیش از ارزش معنایی است، تفاوتهای چندی وجود دارد. در زبان عادی سعی بر آن است که کلمات و عبارات در معنای واقعی خودشان به کار روند. به عبارت دیگر، کلمات بر اسـاس «محور هم نشینی» در جایگاه خود قرار میگیرند؛ اما در شعر، زنجیرة گفتار عادی گسسته میشود، زبان توسعه مییابد و گاه کلمات و عــبارات در جــایگاهـی قرار میگیـرند که در اصل بدان تـعلّـق ندارند. در واقع مجاز در معنای کلی خود شامل انواع مجازها، استعاره، کنایه، نماد، آرکی تایپ و اسطوره از این جا شکل میگیرد. مجازها معمولاً برای نخستین بار در زبان ادبی ظهور میکنند و پس از چندی به زبان گفتار و محاوره را مییابند. کلمه با جدا شدن از محور همنشینی و تشکیل زنجیرههای معنایی جدید یا اصطلاحاً مجاز، عامل پویایی و شادابی زبان میشود. در سبک خراسانی زبان مستقیم است؛ یعنی مجازها هنوز قدرت ظهور و باروری نیافتهاند؛ از این رو زبان شعر- به جز شعر حماسی- تشبیهگراست. با ظهور سبک ارّانی (آذربایجانی)، گرایش به زبان مجازی شدت یافت. شعرای این سبک که تجربة سبک خراسانی را پیش رو داشتند، بر این باور بودند که باید به زبان شعر خود تمایز و تشخص بخشند و زبان مجازی این امکان را برای آنها فراهم آورد. نمایندگان شاخص این سبک؛ یعنی خاقانی و نظامی میل شدیدی به استفاده از استعاره و کنایه ازخود نشان دادهاند. از دلایل ادبی مذکور که بگذریم دلایل اجتماعی نیز در این گرایش بی تأثیر نبودهاست، گریز از واقعیت و ساختن واقعیت انتزاعی؛ خصوصاً با توجه به قدرت گرفتن عرفان و تصوف، روحیة تفاخر شعرا وگسترش حوزة زبان میتواند از دیگر دلایل توجه به زبان مجازی به شمار آید.
شاعر این سبک خود را برتر از رقبا میداند و برای اثبات توانایی و ادعای خود میبایست شعر خود را متمایز و برتر از دیگران جلوه دهد. با وجود این بسیاری از شعرای این سبک، با کاربرد مفرط زبان مجازی، عاملی را که
میتوانست باعث تقویت و قدرت شعرشان شود، وسیلة تخریب هنر خود ساختند و به همین دلیل است که جز نظامی و خاقانی هیچ یک از شعرای این سبک در شعر و ادب پارسی به جایگاه ارزندهای دست نیافته است.
خاقانی با کاربرد هنرمندانة زبان مجازی و غیر مستقیم، آن را عامل توانمندی شعر خود قرار داده است. استفاده از این زبان گرچه موجب دیریابی شعر وی شده؛ اما به واسطة توانایی شاعر در تلفیق آن با دیگر عناصر زبان، نه تنها به ارتباط معنایی و لفظی شعر کمک کرده؛ بلکه موسیقی کلام نیز تقویت گردیدهاست. انواع مجاز، استعاره و کنایه بسامد بسیار بالایی در شعر خاقانی دارد. نکتة قابل توجه این است که وی تمایل زیادی به بازی زبانی با این آرایهها را دارد:
از نسیـم مغفرت کــابـی و خاکی یافته |
|
آتشـی را از آن گـفـتن پشیمـان دیدهاند |
(همان، 193)
ترکیب اضافی «نسیم مغفرت» استعاره مکنیه است و آب، خاک، آتش، علاوه بر مراعات نظیر، به ترتیب استعاره از موجودات دریایی، انسان و شیطان هستند. ارتباط هنرمندانه بین کلمات دو مصرع ضمن ایجاد موسیقی معنوی، زبان را نمایشی و غیرمستقیم ساختهاست. همچنین شاعر با آوردن واژة نسیم به جای باد- عنصر چهارم- آشنازدایی کردهاست. از دیگر وجوه هنری این بیت، تقابل سه عنصر نسیم (باد)، آب و خاک با آتش (شیطان) است که هم در معنای مجازی و هم در معنای حقیقی قابل توجیه است.
در مثال زیر کنایههای «خود را پای بستن، باد در دست داشتن، خاک برخود پاشیدن» با هنرنمایی شاعر، سازگاری معنایی و لفظی یافتهاند و تکلّف اولیه جای خود را به ظرافت شاعرانه دادهاست.
تا تو خود را پای بستی باد داری در دو دست |
|
خاک بر خود پاش کز خود هیچ نگشاید تو را |
(همان، 1)
یا در دو بیت زیر بازی هنری با معانی مجازی واژه «آب» درکنار سایر صنایع ادبی در خور توجه است:
من نـکنم کـار آب کــو ببرد آب کـار |
|
صبح خرد چون دمید آب شود کار آب |
(همان، 46)
بگو با مغان کاب کار شما را |
|
که در کار آب شما می گریزم |
(همان، 288 )
از دیگر نمودهای زبان مجازی شاعر، جان بخشی یا هویت بخشیدن به عناصر بی جان است (استعاره مکنیه یا تشخیص). جان بخشی به اشیاء، در شعر خاقانی نمودی دیگر دارد. وی این آرایه را بر خلاف دیگر شعرا بیشتر برای اشیاء غیرمحسوس و انتزاعی مثل همت، عقل، عزلت و... به کار گرفتهاست:
همت به سرم کرد که جاه آمد مپذیر |
|
عزلت به دلم گفت که فقر آمد دریاب |
(همان،57)
این آرایه گاه برای اشیاء ملموسی چون گل و گیاه، پرندگان... به شیوة روایی و دیالکتیک به کار رفتهاست. این عناصر به دنیای انسانی پا میگذارند و آزادانه به گفتگوی شاعرانه میپردازند، یا به عبارت بهتر سخن از داستان گلها وگیاهان انسان نما است:
فاخته گفت از نخست مدح شکوفه که نحل |
|
سـازد از آن برگ تلخ مایه شیرین لعـاب |
بلبل گفتا که گل به ز شکـوفه است از آنک |
|
شـاخ جنیبت کش است گل شه والاجناب |
قمری گفتا ز گـل مملکت سـرو بـــه |
|
کــاندک بـادی کنـد گنبـد گل را خـراب |
(همان، 43)
آن با و تا شکن که به تعریف او گرفت |
|
هم قاف و لام رونق و هم کاف و نون بها |
(همان،4)
(اشاره شاعر به واژههای «بت، قل و کن») میباشد. مراعات نظیر با حروف الفبا و ایهام در کلمه «قاف» روشن است.
گوید این خاقانی دریا مثابت خود منم |
|
خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا |
(همان،19)
(تبدیل خاقانی به خانی و تناسب چشمه و دریا و تقابل این دو بر پیچیدگی و زیبایی بیت افزودهاست.)
چنـان استاده ام پیش و پس طعن |
|
که استـاده اسـت الفهـای اطعــنا |
(همان،25)
مینورسکی این بیت را از خیالیترین تشبیهات خاقانی دانسته (رک. همان،980) ولی همانطور که ملاحظه میشود، تصویرآفرینی با الفاظ در شعر خاقانی آنقدر وسیع، زیبا و متنوع است که نمیتوان این بیت را بر دیگر ابیات برتری نهاد.
ماند کــژاوه حامـــلة خوش خــرام را |
|
انــدر شکــم دو بچه بمـانده محصــرش |
یا بی قــلـم دو نـون مـربـــع نگاشـــتـه |
|
اندر میان چو «تا» دو نقط کرده مضمـرش |
(همان،217)
(دو پارة کجاوه به دو «ن» تشبیه شده که مسافرانش مانند دو نقطه حرف «تا» در آن قرار گرفتهاند. تناسب میان این دو حرف الفبا و ظرافت تشبیه بدیع مینماید.)
حق میکند ندا که به ما ره دراز نیست |
|
از مـال لام بفـکـن و بـاقـی شـنـاس مـا |
(همان، 6)
(بسامد مصوت بلند «آ» وبازی لفظی با «مال و ما» در بیت دیده میشود که هر یک به موسیقی درونی کمک میکنند.)
عقل وجان چون «ی» و«سین» بردر«یا سین خفتند |
|
تن چو«نون» کز قلمش دور کنی «تا» ببینند |
(همان،69)
(مصرع دوم این بیت به دلیل ایهام در حرف «تا» شگفت انگیز و خارق العاده است «تا» در اینجا یکبار به معنی تا شدن بدن و خمیدگی و معنای دیگر آن واج «ت» است که واج نخست کلمه «تن» است. با برداشتن آن، واج «ن» باقی
میماند که باز بر خمیدگی دلالت دارد.)
این قسمت را با چند بیت متوالی خاقانی در مورد زادگاهش، شروان، به پایان میبریم و در آن خواهیمدید که شاعر چگونه از ظرفیت کلمات برای مضمون پردازی و آراستگی شعر نهایت بهره را بردهاست:
خاک شروان مگو که وان شر است |
|
کان شرفوان بـه خـیـر مشتهــر اسـت |
هـم شرفـــوان بـبـینـمـش لـکـن |
|
حـرف عـلت ازآن مـیـان بـه در اســت |
عیـب شــروان مـکن که خـاقانـی |
|
هست ازآن شـهـرکه ابتـداش شـر است |
عیب شهری چرا کـنی به دو حــرف |
|
کــه اول شــرع و آخـر بـشـر اســت |
جـرم خورشید را چـه جرم بـدانـک |
|
شرق و غرب ابتدا شر است و غـر است |
گـرچه هســت اول بدخـشــان بـد |
|
نـه نتیـجـش نـکـوترین گـهـر اسـت |
(همان،68)
5- ترکیبهای بدیع
از دیگر شیوههای زبانی خاقانی که اتفاقاً هم در شعر وی خوش نشسته، ابداع ترکیبهای تازه است. بعید به نظر
میرسد، در ادبیات فارسی بتوان شاعری را یافت که به اندازة خاقانی به ترکیب آفرینی دست زده باشد. وی برای بالا بردن توان زبان مجازی و همچنین برطرف کردن نیاز خود به واژه ها به ابداع ترکیبهایی دستزده که معمولاً با چاشنی تشبیههای نمادین همراه است و در برجستگی شعر او عاملی اساسی به حساب میآید. برخی از این ترکیبها به صورت سلسلهای از اضافهها به کار رفتهاست. ظرافت معنایی و خوش آهنگی موسیقیایی این ترکیبها بخوبی نشان
میدهد که در زبان فارسی اگر «تتابع اضافات» هنرمندانه به کار رود نه تنها عیب فصاحت نیست؛ بلکه بر رونق کلام میافزاید. برای مـثال میتـوان به این ترکـیـب ها اشـاره کرد «خاطر روح القدس پیوند عیسی زای من»، «مریخ ذنب فعل زحل سیما»، «طبع مریم زاد»، «عده دار بکر»، «آفتاب مشتری حکم»، «سپهر قطب حکم»، «سیماب دل»، «سلطان یک سواره گردون»، «صدف آتشین»، «یوسف رسته ز دلو»، «خاک بیزان هوس»، «براق طبع»، «خشک آخر خذلان»، «مریخ زحل فش»، «شه ره عار»، «نکتة دوشیزه».
در برخی از این ترکیبها حداقل یکی از اجزای ترکیب حکم نماد را یافته که با نمادهای دیگر ترکیب میشود و نمادی نو در نهایت اغراق میسازد. برای درک این مسأله، ذهن مخاطب باید توان لازم را داشته باشد که هر لحظه از نمادی به نماد دیگر بلغزد و ارتباط این نمادها را در پیوند با کل بیت کشف کند. این امر برای مخاطب امروزی که از باورها و اعتقادات عصر شاعر فاصله گرفته،کار آسانی نیست، مثلاً در ترکیب «مریخ زحل فش» ابتدا باید ویژگی نمادین مریخ و زحل و اعتقادات قدما دربارة رنگ و ویژگیهای آن ها را بداند؛ آن ها را با هم ترکیب سازد و به نتیجهای که خود استعاره از شمشیر ممدوح است پی برد و یا در ترکیب «یوسف رسته ز دلو» علاوه بر درک استعاره و تلمیح در کلمة «یوسف» و ایهام در واژة «دلو»، آگاهی از جایگاه بروج در تقویم گذشته نیز ضروری است و پس از درک درست این ترکیب، ذهن در ابتدای راه پیوند آن با ساختار کلی بیت قرار میگیرد.
استعارة مکینه نیز در ترکیبهای خاقانی جایگاه ویژهای دارد. نکتة بارز در این نوع استعارهها آمیزش آنها با تلمیح است که باز بر جنبة هنری آن میافزاید: از این جملهاند: «خاطر روح القدس پیوند عیسی زا، طبع مریم زاد...».
از دیگر شگردهای هنری خاقانی استفاده از آیات، احادیث و ترکیبهای عربی است، شاعر به قدری ماهرانه این عبارات را با بافت فارسی بیت پیوند میزند که از لحاظ موسیقی و محتوا با ساخـتار بـیـت کامـلاً سازگاری مییابد مثالهای زیر این نکته را بهتر روشن میسازند:
پرویز کنون گم شد ز آن گمشده کمتر گو |
|
زرین تره کو بر خوان؟ رو«کم ترکوا »برخوان |
(همان،359)
«تکرار واج «ک» و سجع بین کلمات «ترکوا و تره کو» بیگانگی عبارت عربی را زدوده و بر زیبایی بیت افزودهاست. از دیگر عناصر هنری و موسیقایی این بیت: بسامد بالای مصوتهای بلند، تکرار واج «گ،م،ن» و سجع میان «برخوان،برخوان» قابل ذکرند. تکرار واج «ک ،گ» علاوه بر موسیقی، به نوعی زیبایی نوشتاری یا «نقاشی خطی» منجر شدهاست و واج «م، ن» که هر دو واکدارند، زمان بیان کلمات را طولانیتر میکنند و به همراه مصوتهای بلند بر شکوه وفخامت بیت میافزایند».
گر سر یوم یحمی بر عقل خواندهای |
|
پـس پایمـال مــال مباش از سـر هوا |
(همان،4)
تکرار دو واج «م،ا» در عبارت عربی و کلمات فارسی موسیقی بیت را تقویت و بیگانگی عبارت عربی را کم رنگ کردهاست.
تنگ آمده است زلزلت الارض هین بخوان |
|
بـرمـال هــا و قـال الانــسـان مـالــهـا |
(همان،4)
میتوان چنین نتیجه گرفت که خاقانی عبارات عربی را با کمک شگردهای موسیقایی به شعر فارسی پیوند میزند، زبان آنها را تلطیف میکند و به یاری آنها بر غنای محتوا و معنای شعر خود میافزاید.
6- تمثیل
تمثیل در شعر خاقانی و عصر وی یک حادثة غریب است. کاربرد وسیع این آرایه در شعر وی هر مخاطبی را متعجب میسازد. تمثیل به شیوة اسلوب معادله در واقع ویژگی سبک اصفهانی است و تا قبل از این سبک با چنین بسامدی، در شعر هیچ یک از شعرا مواجه نیستیم. به این دلیل تشخّص و تمایزی در شعر وی دیده میشود که خوانندة آگاه را به یاد سبک اصفهانی (هندی) میاندازد. دشتی مینویسد: «از مرور به دیوان خاقانی در ذهن این پندار صورت میبندد که خاقانی نقطة آغاز سبکی است که در تاریخ ادبی به «سبک هندی» معروف است» (دشتی، 1340 :62). علاوه بر کاربرد گسترده تمثیل، گرایش به مضمونپردازی نیز خاقانی را به سبک اصفهانی (هندی ) نزدیک کردهاست. دشتی تشابه خاقانی و سبک هندی را بیشتر در همین جنبه دیده و به صورت مفصل مضامین غزلهای مشترک آنها را بررسی کردهاست. اما درحقیقت آنچه باعث نزدیکی شعر خاقانی و سبک اصفهانی (هندی) میگردد، بسامد بالای تمثیل است با این تفاوت که آنها تمثیل را در غزل به کار میبردند و خاقانی در قصیده، علاوه بر این زبان شعر خاقانی استوار و با صلابت است، در حالی که زبان سبک اصفهانی (هندی) ظریف و مینیاتوری است.
هدف خاقانی از کاربرد تمثیل علاوه بر تمایز زبانی، القاء سخن بر دل مخاطب با براهین عقلی و ادبی است. براین باید افزود، ردپای روحیة تفاخر شاعر را، چرا که با افکندن گرهی شاعرانه و لطیف، کشف و گره گشایی آن را بر عهدة مخاطب میگذارد تا شنونده پس از کشف رابطة تمثیل از قدرت شاعری و سخنوری وی به شگفت آید. ذکر این نکته نیز خالی از اهمیت نیست که تمثیلهای وی به دلایل متعددی چون عدم شمول و فراگیری، محدود بودن طیف خوانندگان، استفاده از اصطلاحات غریب و بیگانه و… نتوانسته به شکل مثل سائر درآید. نکتة دیگر در این مورد، تنوع گونههای مختلف این شیوه، مثل اسلوب معادله، ارسال مثل و تمثیل تشبیه در شعر خاقانی است.
نمونه ای از تمثیلهای شاعر:
از داده دهـــر اسـت هـمـه زاده سلـوت |
|
از بخشش چاه است همه ریزش دولاب |
زخـــشـکسال حـوادث امـیـــد امـن مـدار |
|
که در تمـوز نـدارد دلـیـل بـرف هـوا |
(همان،8 )
خوشی طلب کنی از خلق ساده دل مردی |
|
کـه از زکات ستانان زکات خواست عطا ؟ |
(همان،8)
ز چرخ اقبال بی ادبار خواهی، او نـدارد هم |
|
که اقبال مـه نو هست با ادبار سرطانش |
(همان،213)
7- خیال و تصویرآفرینی
در صفحات پیشین به تصویرهای صوری که خصوصاً با واجها ساخته میشد، اشاره کردیم و اکنون تصویرآفرینی را در قالب صور خیال بررسی میکنیم. خیال جزء جدایی ناپذیر شعر است. شاعر با نیروی تخیل که بر آمده از هیجان و احساس وی نسبت به جهان اطراف است به آفرینش تصویر اقدام میکند. تصویر در حقیقت «نحوه خاص ظهور یک شیء در شعور انسانی است ویا به طریق اولی، تصویر طریقة خاصی است که شعور انسانی، به وسیلة آن یک شیء را به خود ارائه میدهد» (براهنی1380، :1/114). شاعر با ابزار خیال چون تشبیه، استعاره، سمبل، اسطوره، به ترسیم دنیای شعری خود میپردازد و با تصویر اصیل خود به کشفی نو از رابطة انسان با خودش، طبیعت و جامعه دست مییابد و به این وسیله بر حس زیباشناختی مخاطب اثر میگذارد «از این رو تأثیر تصویر روی خواننده بیش از تأثیر سایر اجزاء شعر است گرچه بدون آن قسمتها، تصاویر چندان تأثیری نخواهد داشت» (همان، 24).
در میان شاعران فارسی زبان، شعر خاقانی از عناصر تصویری خاصی برخوردار است. وی کوشیده تا از تمام امکانات موجود برای تصویرآفرینی بهره ببرد. حماسه، طب، نجوم، باورها و اعتقادات، اسطوره، دین و عرفان همه ابزارهایی هستند که شاعر برای مضمون آفرینی به خدمت گرفتهاست. ازاینرو تصاویر شعر او و معاصرانش که از این شیوه یاری جستهاند، دارای پیچیدگی و دشواری است.
همان طور که گفته شد، تصاویر شعر خاقانی مضمون است، یعنی تصویری حاصل از معنایی جزیی که بر مناسبات لفظی و سنن رایج در شعر متکی است.12 دقت در نحوة تصویر آفرینی شاعر، گوشه هایی از هنر وی را آشکار
میسازد:
1-7- تداعی
در قسمتهای قبل گفتیم شاعر همة امکانات و فنون را برای تزیین خیال به کار گرفتهاست. یکی از این امکانات «واژه» است. گونهای از تصویرآفرینی شاعر با واژه را در بخشهای قبل بررسی کردیم. در این قسمت به نوع دیگری از هنرنمایی شاعر اشاره میکنیم که درآن شاعر تداعیهای مختلف یک کلمه را از جنبههای گوناگون و به کمک صور خیال ارائه کردهاست. در مثال زیر این هنرنمایی شاعر با کلمه «زبان» دیده میشود:
سـلاح کـار خـود ایـنجـا زبـی زبـانی سـاز |
|
که بی زبـانی دفـع زبانیـه است آنجا |
چـو خوشه چند شوی صد زبان نمی خواهی |
|
که یک زبان چو ترازو بوی به روز جزا |
دراین مقام کسـی کو چو مـار شد دو زبـان |
|
چـو ماهـی اسـت بریده زبان درآن مأوا |
خـرد خـطیـب دل اسـت ودمــاغ منـبــر او |
|
زبـان بصـورت تـیـغ و دهـان نیام آسا |
درون کــام رهـا کن زبـان که تیغ خطیـب |
|
بـرای نـام بـود در بـرش نـه بـهـر وغا |
زبان به مهر کـن و جز به گــاه لا مــگشای |
|
کــه در ولایــت قالــو بــلی رسـی ازلا |
(خاقانی،1378: 9-8)
شاعر در هر بیت تداعی خاصی از واژه «زبان» ارائه میدهد و با بهرهگرفتن از اطلاعات خود در زمینة فنون نظامی، زیستشناسی، دین و عرفان مضامین بکر میآفریند و فراتر اینکه هر بار متناسب با معنای مجازی این واژه، موجی از تناسبهای لفظی و معنایی را به کار میگیرد.
2-7- تصاویر نجومی
آسمان پاک، صاف و پرستاره در نظر و باور انسان گذشته زیبا، پرجاذبه و بس اسرارآمیز مینمود و چون راهی برای بر شدن به آن نمیدید؛ از نیروی تخیل خود یاری میجست و پندار و مشاهده خود را به هم گره میزد و از آسمان و ستارگان در باور خود دنیایی اسطورهای میساخت که امروز تجلّی گوشهای از آن را در شعر پیشینیان میتوان مشاهده کرد. در میان شاعران گذشته بعید به نظر میرسد، کسی به گستردگی و زیبایی خاقانی تصاویر نجومی را در شعر خود منعکس ساخته باشد. او طبق نجوم بطلمیوسی و قوانین نجوم گذشته، تصاویری جاندار و بدیع از آسمان، بروج، ستارگان و سیارهها ارائه کردهاست و از این نظر شعر خود را از دیگران متمایز ساختهاست. در این دسته از اشعار، خاقانی متناسب با موضوع دلخواه خود: مدح، توصیف، هجو و... از نجوم برای مضمونآفرینی و تصویرسازی یاری گرفته است. تصاویر نجوم در شعر خاقانی در مواردی به صورت تک بیتهای مجزا بیان شدهاست که نظیر آن را در اشعار انوری، نظامی و دیگر شعرا نیز میتوان دید؛ اما نمود واقعی هنر وی در مواردی است که هیأت کاملی از تصاویر نجومی ارائه میدهد. تصاویری که حداقل در ادب پارسی بی نظیر مینماید.
محور تصاویر نجومی در شعر خاقانی خورشید است و البته این امر شگرفی نیست؛ چرا که تا قبل از رنسانس خورشید به دلیل بزرگی، نورانیت و منشاء تحول شب و روز بودن در ناخودآگاه جمعی بشر جایگاهی محوری داشته و حتی اسطوره شناسان آن را مبدأ اصلی پیدایش اسطوره میدانند.
القاب بینظیر و مضامین بیشمار خورشید در شعر خاقانی، نمودی آشکار دارد که حاکی از توجه ویژة شاعر به آن است. او صدها نام، لقب و ترکیب برای خورشید به کار برده که اغلب آفریدة تخیل و تلاش ذهنی خود اوست. برای مثال در ابیات زیر تصاویر متعددی از خورشید در پایان فصل زمستان و آغاز فصل بهار ارائه شده و در پردازش آن شاعر از اطلاعات گوناگون علمی و ادبی استفاده کردهاست.
سلطان یک سوارة گردون بــه جنگ دی |
|
بر چرمه تنگ بندد و هـرّا بر افــکنـد |
با بیست ویک وشـاق ز سـقـلاب تـرک وار |
|
بر راه دی کمـین به مفاجا بر افکـنـد |
از دلو یوسفی بجـهـد آفــتــاب و چـشـم |
|
بر حـوت یونسی به تماشـا برافکــنـد |
ماهـی نهنـگ وار بـه حـلـقـش فـرو بـرد |
|
چون یونسش دوبـاره به صحرا بر افکند |
چشمه به ماهی آید و چون پشت ماهیـان |
|
زیور به روی مرکز غــبرا بــر افـکـنـد |
آن آتـشین صــلیب در آن خـانـه مســیح |
|
بـر خـاک مرده بـاد مسیحـا بر افکـند |
|
|
(همان،136) |
|
|
|
در ابیات زیر تصویری از آسمان شب ارائه شده، شاعر با دقت یک کارگردان مستندساز از جنبهها و زوایای گوناگون به توصیف شب، ماه و ستارگان پرداخته و فراتر از توانایی هر مستندسازی از باورهای عمومی و زبان مجازی برای خیال انگیزتر کردن این تصاویر بهترین بهره را بردهاست:
مــاه نـو دیـدی حمایل ز آسـمان انگیـخته |
|
اختــران تعویذ سیمین بی کران انگیخته |
شــب ز انجم گرد بر گرد حـمایل طفـل وار |
|
سیمـهای قل هواللـهی عیـان انگیخــته |
شب همانا نسر طائر خواهد افکندن که هست |
|
از کواکب مهره ها و ز مه کمان انگیـخته |
زهــره با مــاه و شفق گویی زبابل جادویست |
|
نـعــل وآتــش در هوای قیروان انگیخـته |
در بــره مریخ گرز گاو افـریدون به دســت |
|
وزمـجرّّه شب درفــش کاویان انگیختــه |
شیـر بـا گاو و بره گرگ آشتی کرده به طبـع |
|
آشتی شان اورمـزد مهــربان انگیــختــه |
سازآن رعنای صاحب بربــط اندر بزم چــرخ |
|
سوز از آن قرّ ای صاحب طیلسان انگیخـته |
چشم بزغاله بر آن خوشه که خرمن کرده شب |
|
داس و گرد آن ز راه کهکشـان انگیخــته |
(همان،394)
به نظر میرسد مخاطب اهل ذوق هرگز از خواندن چنین تصاویر زیبا و بدیعی دلزده نمیشود و علیرغم اینکه بناچار و از ترس دراز گویی، تنها قسمتهایی از این تصویر زیبا و جذاب را ذکر کردیم؛ با این حال زیبایی و گیرایی همین ابیات ساحرانه نیز بخوبی قدرت خیال و مضمون پردازی شاعر را نشان میدهد. هنر خاقانی در این است که هر کجا و متناسب با هر موضوعی توانسته از روابط نجومی تصویر دلخواه را بیافریند. در قصیدة «نزهة الاشباح» متناسب با مراسم حج چنین سرودهاست:
سعد ذابح بهر قربان تیــغ مریــخ آختــه |
|
جرم کیوانش چو سنگ مکی افسان دیــدهاند |
چــون بـره کاید به مـادر گوسفند چرخ را |
|
ســـوی تیغ حاج پویان و غریوان دیــدهاند |
(همان،94)
و گاه تصاویر نجومی سلاحی است برای هجو دشمنان و حاسدان:
گر مرا دشمن شدند این قوم معذورند از آنک |
|
مـن سهیلم کامــدم بر مــوت اولاد الزنا |
(همان،18)
(اولادالزنا همان کرم شبتاب است و در اینجا ایهامی هجو آمیز به دشمنان شاعر دارد. با دمیدن ستاره سهیل کرم شبتاب از جلوه میافتد. ظهور خاقانی نیز مرگ دشمنان و حاسدانش را در پی دارد.)
3-7- تصویر آفرینی از آتش
خاقانی علاقة زیادی به نوکردن تصاویر از خود نشان دادهاست. ذهن خلّاق او موضوع را از زوایای مختلف بررسی میکند تا مضامین متعددی ارائه دهد. از میان شعرای سبک خراسانی منوچهری؛ خصوصاً در شعر «قطره باران»13 این شیوه را به کار برده وبا تشبیهات حسی از جنبههای گوناگون قطره باران را توصیف کردهاست. این روش در شعرخاقانی به صورت یک ویژگی سبکی درآمده است. گویی شاعر مضمون مورد نظر را زیباتر از آن یافته که بتواند تنها به یک تصویر بسنده کند.
سرد اســت سخت سنبلة رز به خــرمن |
|
تـا ســستیی بـه عقــرب سرما برافـکـنـد |
بی صـرفه در تنـور کـن آن زرّ صــرف را |
|
کو شعـــــله ها به صرفه و عوّا بر افـکـنـد |
گویی که خرمگس پرد از خان عــنکبـوت |
|
بــر پــر ســـــــبز رنگ غبیـرا بر افکـنـد |
نالنــده اسقفــی ز بــر بستــر پــــلاس |
|
رومــی لحــاف زرد به پـهـــــنا بر افکـند |
غوغای دیو و خیل پری چون به هم رسند |
|
خــــیل پری شکست به غوغــا بر افکـنــد |
مریخ بین که در زحل افتـد پس از دهــان |
|
پرویـــن صفت کـــواکب رخشا بر افکنــد |
طـاووس بین که زاغ خورد آنگه از گلـو |
|
گــــاورس ریــزه هــای مـنقا بـر افــکنــد |
(همان،136 )
نمونة دیگری از این شیوه را میتوانیم در تصویرپردازی شاعر از «کوس» ببینم در آنجا نیز با دوازده عکس یا دوازده تداعی شاعرانه از این واژه روبه رو میشویم.14
4-7- مضامین دینی
خاقانی چنانکه از شعرش برمیآید، بیشتر متشرع است تا یکعارف. با این همه به صورت گسترده مفاهیم دینی و عرفانی را برای مضمون پردازی به کار برده؛ یعنی همان کاری که با طب و نجوم و سایر علوم کردهاست. با وجود آن که هیچ کس نمیتواند، گرایشهای عمیق شرعی و عرفانی و تبحر شاعر در علوم دینی را منکر شود، شعر او از
اندیشههای بلند عرفانی، شطح و کشف خالی است. او ریزهخوار خوان عرفان و تصوف است تا از این گرایش که اتفاقاً در عصر وی مورد توجه روز افزونست، بهترین مضامین و تصاویر را ارائه دهد. درست همانگونه که توجه به شراب و باده گساری نیز از این لحاظ که ابزاری مناسب برای مضمون پردازی بوده، مورد توجه وی قرار گرفتهاست.
یکی ازمضامین مذهبی که در شعر وی بارها و بارها به تصویر کشیده شده «لا اله الا الله» است در ابیات زیر نمونهای از این مضامین دیده میشود:
چون رسیدی بر در لا صدر الا جوی از آنک |
|
کعبه را هم دید باید چون رسیدی در منا |
(همان،2)
ای پـنـج نــو به کوفتــه در دار مـلــک لا |
|
لا در چهــار بــالـش وحــدت کشد تـو را |
دروازة سرای از ل دان سـه حرف عشــق |
|
دنــدانة کـلیــد ابــد دان دو حــرف لا |
بـی حاجبی لا به در دین مــرو که هســت |
|
دیــن گنـــج خانــه حـق و لا شکل اژدها |
(همان،13)
بــا لا بر آر نفس چلیپا پرســت از آنــک |
|
عیسی تست نفس و صلیب است شکل لا |
لا را ز لات باز نــدانــی به کــوی دیــن |
|
گر بـــی چـــراغ عقــل روی راه انبـیــا |
(همان،16)
از دیگر مضامین رایج در شعرخاقانی، تصویرآفرینی با عناصر چهارگانه است. گاه برخی از این عناصر در یک بیت جمع میشوند و گاه هر چهار عنصر را با هم ذکر میکند و در اغلب موارد این کلمات مجاز هستند.
ما در آب و آتش از فکرت که گویی آن نسیم |
|
بــاد زلفــت بود یا خــاک جناب پادشــا |
(همان،19)
اسطوره از دیگر مضامین دیوان این شاعر است. خاقانی هر چند خود اسطوره آفرین نیست؛ اما توجه زیادی به عناصر فرهنگی و ایران باستان دارد و بسیاری از اسطورههای باستانی را دست مایة تصویر آفرینی خود کردهاست.
دست آهنگر مرا در مار ضحاکی کشید |
|
گنــج افریــدون چه سـود اندر دل دانای من |
(همان،321)
نتیجه
در میان شعرای فارسی زبان، شعر خاقانی از لحاظ زبان، تصویر و موسیقی از غنای خاصی برخوردار است. وی از تمام ظرفیتهای موجود سود جسته تا زبان شعر خود را به جایگاهی مناسب برای تصویرگری و مضمونپردازی درآورد. خاقانی با به کارگیری وسیع واج آرایی، تمثیل، موسیقی درونی و حتی کم و بیش آرایة استخدام و ایهام به زبان شعر خود برجستگی و تمایز بخشیده و راه را برای ظهور شاعرانی چون حافظ و سعدی هموار کردهاست. به نظر میرسد حافظ؛ خصوصاً در ایهام پردازی و مضمونسازی نگاهی ویژه به خاقانی داشتهاست. با این تفاوت که حافظ
دشواریهای زبانی وی را پالودهاست. از همینروست که میتوان ادعا کرد در شعر خاقانی آمیزش زبان مجازی و ترکیبات بدیع، با علوم و باورهای رایج عصر بیشترین سهم را در پیچیدگی و دشواری زبان وی دارد؛ اما از سویی دیگر همین ویژگیها نقشی بسزا در آفرینش مضامین و تصاویر شعری ایفا کردهاست. مضمونآفرینی وتصویرگری جنبة دیگری از هنر خاقانی به شمار میرود. به جز معدودی از شعرای سبک اصفهانی که خاقانی خود پیشوای آنهاست. هیچ یک از شعرای ایران در مضمونآفرینی یارای برابری با خاقانی را ندارند. همچنین بسامد بالای تمثیل در شعر خاقانی او را به سبک اصفهانی نزدیک میکند. آگاهی گستردة وی از ادیان مختلف، نجوم، طب، باورها و فولکلور با نگاه ژرف و شاعرانه وی توأم شدهاست تا در قصاید وی تصاویری بکر آفریدهشود. تلفیق معنی و موسیقی جاندار باعث شده، خاقانی پس از فحول اربعة شعر فارسی به همراه نظامی، عطار و صائب در شمار نام آورترین شعرای فارسی قرار گیرد. این شاعر سهم مهمی در بارور کردن ظرفیتهای ناشناخته یا کمتر شناخته شدة زبان فارسی دارد. از این رو خصوصاً در بحث واژه سازی و بهگزینی واژهها میتوان از شگردهای وی بهره گرفت.
پی نوشتها
1- در سبک شناسی شمیسا از سبک ادبی که در شمال غربی ایران شکل گرفت با عنوان سبک آذربایجانی یاد شده است. این نام گذاری نسبتاً جدید به شمار میرود و اگر چه مصطلح شده است ولی دقیق نیست (شمیسا، 1374: 186).
2- برای آگاهی بیشتر، ر. ک. مقدمة قصیده فنی وتصویر آفرینی درشعر خاقانی ص ده.
3- برای آگاهی بیشتر، ر. ک. موسیقی شعر مقدمة چاپ سوم.
4- شمیسا در سبک شناسی نظم خود ص 149 در تأیید این قول به سخنان حمدالله مستوفی و دولتشاه اشاره کردهاند.
5- نیم مصوت صامتی را گویند که ادای آن به ادای مصوت بسیار نزدیک است مانند واج آغازی تکواژ یار یا واج پایانی تکواژ چای «ر.ک. مبانی زبانشناسی اثر ابوالحسن نجفی ص58».
6- ر.ک. نگاهی به زبان، ترجمة نسرین حیدری، ص60.
7- برخی از ردیفهای فعلی در قصاید خاقانی از معنای اصلی خود فاصله گرفتهاند و به دلیل طولانی بودن شماره ابیات به صورت فعل مرکب یا افعالی با معنای مجازی به کار رفتهاند؛ مثلاً در قصیده ص 135 ردیف «برافکند» فقط در چند بیت به معنایی واقعی به کار رفتهاست و در بقیه ابیات معنی برافکندن نمیدهد. همین نکته در قصیده ترنم المصاب ص 159 درباره ردیف «بگشایید» و ردیف «باز دهید» ص 162 کاملاً صادق است.
8- تکواژهای تقریباً مشابه مثل «بار، دار» را جفت کمینه گویند. «ر.ک. ابوالحسن نجفی، پیشین، ص55».
9- ر. ک. نگاهی به زبان، ترجمه نسرین حیدری، ص55.
10- برای آگاهی بیشتر به مقاله ارزشمند ضیاء موحد نام «جادوی شعر گذشتگان» در مجموعة سعدی شناسی شمارة 5 ص 82 مراجعه فرمایید.
11- واجهایی مثل «ز» که در هنگام تولید حنجره را به ارتعاش درمیآورند، «واکدار» و دیگر آواها «بیواک» هستند.
12- خرمشاهی دراین باره نوشتهاست: فرق مضمون با معنی این است که مضمون عبارتست از معنی جزیی متکی به مناسبات لفظی و رایج در سنت شعر و با موجودات و روابط شعری سروکار دارد. معنی عبارتست از فکر و فرهنگی که لزوماً شاعرانه نیست؛ ولی در شعر بیان میشود. به عبارت دیگر ما بازاء آن فقط عالم تخیل آمیز و مجازی شعر و سخن نیست؛ بلکه ما بازاء غیر شعری هم دارد و راه به زندگی میبرد. حافظ نامه ج1 ص38.
13- ر.ک. گزینه اشعار منوچهری، به انتخاب احمد علی افشار، ص50.
14- ر.ک. دیوان خاقانی به تصحیح سجادی، ص 101.