نقد استعاره تمثیلیه در کتب بلاغی

نویسنده

مدرس زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد دهدشت

چکیده

در باب استعاره و صورت‌های گوناگون آن، در کتب بلاغت بحث‌ها و نکته‌ها آورده‌اند و از دیدگاههای مختلف استعاره را تقسیم بندی کرده‌اند. یکی از بحث انگیزترین مباحث، موضوع استعاره تمثیلیه است که گاهی با عنوان‌های استعاره مرکب و مجاز مرکّب بالکنایه نیز تعریف شده است. در بسیاری از این کتاب‌ها، این سه موضوع تحت عنوان یک تعریف آمده و شواهد مشترکی برای آن ذکر کرده‌اند؛ امّا با غور در این کتاب‌ها و با دقّت نظر بیشتر می‌توان تعاریف دقیق‌تر و روشن‌تری برای آن ارائه کرد و مرز بین آنها را تفکیک نمود. در این وجیزه سعی بر این است که ضمن تطبیق تعاریف ارائه شده در کتب بلاغی در مورد استعاره تمثیلیه، موارد تشابه و اختلاف مورد نقد و بررسی قرار گیرد و مرزهای استعاره مرکّب، استعاره تمثیلیه و کنایه تا حد ممکن تفکیک گردد تا تعاریف دقیق‌تری از آنها ارائه شود و شواهد آن در کتب بلاغی در ترازوی نقد قرار گیرد

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

A Criticism of Allegoric Metaphore in Rhetorical Book

نویسنده [English]

  • Alisina Rakhshandemand
Instructor of Persian Language and Literature, Islamic Azad University Dehdasht Branch
چکیده [English]

In Most of the rhetorical book, lost of points and debates are mentioned about Metaphor and its various forms. also, Metaphor is classified based on different views. one of the most controversial debates is allegory which is sometimes defined as compound Metaphor, figurative language or irony.  In these books, these three topics are represented under the same definition for which there mentioned some common proofs. but, thinking deeply in these books and considering more details, the scope of each topic can be determined, therefore, more adequate definitions are obtained. In this study it is attempted to make a comparison between the definition of allegory which are mentioned in rhetorical books, while the differences and similarities of these definitions would be analyzed and criticized. fur theremore, the scope of the abovementioned items (Compound Metaphor, Figurative Language and Irony) will be determined so, they can be distinguished as much as possible. this can be result in providing more precise definitions for them and conducting a fair criticism of their  proofs.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Metaphor
  • Allegory Metaphor
  • Figurative language
  • Compound Figurative Language
  • Irony

مقدمه

علم بلاغت از دیر باز مورد توجه ادیبان و دانشمندان قرار گرفته است و از چنان اهمیتی برخوردار بوده که در مورد آن نوشته‌اند: «بالاترین و لازم ترین دانش‌ها پس از شناخت خدای متعال، علم بلاغت است و آگاهی از فصاحت» (عسکری، 9:1998). از این روی، در این فن تحقیقات مختلف و نظریات متفاوتی ارائه شده است؛ امّا چنان می‌نماید که نانوشته‌ها و ناگفته‌های بسیاری در این علم همچنان باقی است. از مطالعة کتابهای بلاغی  بوضوح  می­توان دریافت که برای بسیاری از مباحث حوزة بلاغت نمی­توان تعریف جامع ­و مانعی­ به دست­ داد و پس­­ از ­تعریف، تطبیق همة شاهد مثال‌ها با تعاریف نیز امکان پذیر نیست؛ اگرچه بسیاری از تعاریف ظاهراً به هم نزدیک می‌نماید؛ امّا در شرح و بسط شواهد اختلافات بسیاری دیده می‌شود. از دیگر سوی، با همة دقّت نظرها و نکته‌گیری‌هایی که در باب مسائل مختلف علوم بلاغی بیان شده «باز هم اختلاف در تشخیص یا نام گذاری همچنان باقی مانده و باز همان گیر و داری است که در تعبیرات ارسطو می‌بینیم که مرز مشخصی میان استعاره و مجاز نمی‌گذاشت» (سلامه،132:1952). این کتاب‌ها­ که­ به منظور تفهیم ­بهتر ­و تسهیل یادگیری علوم بلاغی تألیف شده، گاهی­خوانندگان را با سردرگمی و حیرت مواجه کرده است. چنان می‌نماید که در بررسی تبویب و اصول مطالب،‌ بخش‌ها و مباحث مختلف آن، استقصا و فحصی در خور صورت نگرفته و با  نگاهی اصولی و دقیق به تعاریف کلّی و مبهم و ناهمخوانی‌های میان مصادیق و نمونه‌ها ننگریسته‌ایم، چنانکه گویی این سخن ویتگنشتاین که «واقعیت بنیادی آن است که ما برای یک بازی قاعده‌هایی وضع می‌کنیم، فن تعیین می‌کنیم و آنگاه هنگامی که از آن قواعد پیروی می‌کنیم، می‌بینیم چیزها آن جور که فرض می‌کردیم، از آب در نمی‌آید، گویی ما در قاعده‌های خودمان گیر افتاده‌ایم» (ویتگنشتاین، 106:1381) مصداق بارز بسیاری از مسائل علوم بلاغی است.

    این مسأله را اساساً  ناشی از چند عامل می‌توان دانست؛ از جمله 1- آفت تکرار  2- آمیختن صورت و معنا 3- غبار عادت 4-  بسندگی به ظاهر کلام 5-  عدم توجّه و دقّت نظر به بطن کلام و ....   آنگونه که به قول عبدالقاهر جرجانی «در عبارات و کلمات گاه تفاوت های نهانی دیده می‌شود که نه تنها بر عامة مردم روشن نیست‌؛‌ بلکه خواص و اهل اطّلاع نیز گاه آن را درک نمی کنند» (جرجانی،1366:242).

آشکار است که کشف این نکته‌های ظریف و مکتوم- ضمن ارج نهادن به آثار اولیای سلف- مستلزم رهایی از آفت تقلید و برگزیدن نگاهی نقّادانه و کاوشی جدّی است تا حقیقت مقصود در پرده نماند و از «ورای حجاب و طی امکان به حیز وجود رسد تا غلیل حکمت را شفائی باشد و علیل دانش را قانونی» (وراوینی،90:1373).

 

طرح مسأله   

 یکی از بحث­انگیزترین مباحث بلاغی، موضوع استعاره تمثیلیه است که­گاهی با عنوان‌های استعارة مرکّب و مجاز مرکب بالکنایه نیز تعریف شده است. در بسیاری از کتاب‌های بلاغی این سه موضوع را تحت عنوان یک تعریف آورده و شواهد مشترکی برای آن ذکر کرده‌اند، در حالی که در حقیقت بین آنها تفاوت بسیاری است؛ امّا با غور در این کتاب‌ها و با دقّت نظر بیشتر می­توان تعاریف دقیق‌تر و روشن‌تری برای ­آن ارائه ­کرد و مرز آنها را تفکیک نمود. بر این ‌اساس می‌توان گفت، همان‌گونه که در کتب بلاغی هر تشبیه تمثیلی را مرکّب دانسته­اند؛ ­اما هر تشبیه مرکّبی را تمثیلی نمی‌دانند، استعاره مرکّب نیز اعم از استعاره تمثیلیه است؛ یعنی­هر ­استعاره تمثیلیه‌ای مرکّب است، امّا هراستعاره مرکّبی استعاره تمثیلیه نیست؛ بنابراین نسبت این دو، عموم و خصوص مطلق از نسب اربع است.

    نکتة دیگر این که گاهی میان این دو و کنایة فعلی، نیز خلط مبحث شده است که با مرزبندی روشن‌تری می‌توان کنایه را از دایرة استعاره مرکّب خارج­ نمود و تعریف دقیق‌تری از آن ارائه داد.

برای­استعارة ­تمثیلیه ­تعاریف ­و شاهد مثال‌هایی ­نیز­ ذکر ­شده ­که بعضاً ­بین­ تعاریف ­و مثال‌ها­ سازگاری ­­وجود ­ندارد و در مواردی با­کنایه ­در­ هم­ می­آمیزد.

 

 

تفاوت‌های میان­ استعارة تمثیلیه وکنایه

1- کنایه معمولاً قرینه صارفه ندارد (کنایه فعلی). عبارت فعلی است و می‌توان آن را محقّق کرد.

2- استعاره مرکّب شکل ظاهری کنایه فعلی را دارد؛ امّا قابل تحقّق نمی‌باشد.

3- استعارة ­تمثیلیه ­جمله­ای ­ثابت­ و مشخص است ­که ­معمولاً­ حکم­ «مثل»­ دارد- در معنای خود به کار­ نمی­رود و معمولاً ­ثابت است.

4- در کنایه کلام یکی است، اما دو معنی از آن برمی‌آید و نوعی ابهام و ایهام دارد در حالی که استعاره تمثیلیه چنین نیست.

5- کنایه با توجه به «اراده معنی حقیقی کلام» نقش تصویرگری مفاهیم را دارد و در حقیقت تصویرگری می‌کند؛ امّا استعاره تمثیلیه با توجه به عدم «اراده معنی حقیقی کلام» تصویر عینی و واقعی نیست.

6- کنایه همان گونه که در مفرد استعمال می‌شود، در مرکّب نیز وجود دارد، در زبان بلغا هم آمده است «الکنایه الفظ» (خطیب، بی‌تا:4/273) که شامل مفرد و مرکّب می‌شود؛ اما استعارة تمثیلیه جمله است و در مفرد مستعمل نیست.

7- در یکی از کتاب‌های بلاغی برای کنایه چند سبب ذکر شده از جمله « ... یکی اینکه تصریح از کلماتی باشد که ذکر آنها زشت است، مانند کنایه آوردن خداوند از جماع به «ملابسه» و «مباشره» و «افضاء» و «دخول» و«سِرّ» در فرموده خداوند «ولکن لا تواعدُوهُنَ سِراً» (بقره، 235) و غشیان در فرموده خداوند: «فَلَماَّ تَغَشَّاها» (اعراف، 189)» (سیوطی،156:1363).

  - چنانکه ملاحظه می‌شود این مطلب در مورد استعاره تمثیلیه و مجاز چندان صادق نیست. 

8- در کنایه شرط تشبیه وجود ندارد؛ «اما در استعاره استعمال لفظ است، در غیر موضوعٌ له به علاقه مشابهت» (همایی،242:1370) و این یعنی «انتخاب نشانه‌ای به جای نشانه دیگر بر حسب تشابه».

9- استعارة تمثیلیه قابلیت واسطه و استدلال ندارد اما در کنایه میان مکنّی به و مکنّی عنه نوعی استدلال و واسطه هست، مانند: کثیرالرماد: فراوانی خاکستر              سوخت و سوز زیاد             پخت  و پز زیاد          خورندة زیاد

  کریم و مهمان نواز.      

10- از نظر علم معانی، یکی از موارد حذف مسندالیه وقتی است که «مصلحت پنهان کردن اسم مسندالیه باشد (مثلاً ترس یا احتیاط) این وجه معمولاً در تعریض (کنایه) به کار می‌رود» (شمیسا، 77:1379) همان طور که زرّین کوب هم می‌نویسد: «کثرت کنایه و رمز در آثار یک دوره غالباً نمودی از غلبة حس ترس است، در آن دوره بر احوال عامه یا در یک طبقه از جامعه» (زرین کوب ،63:1372) و بعضاً به همین خاطر کلام رنگی ازایهام و ابهام به خود می‌گیرد؛ اما در مورد استعاره تمثیلیه و مجاز چنین نیست.

11- یکی از علل به کار بردن کنایه، سنجیدن و امتحان کردن هوش و استعداد مخاطب است؛ اما این  مورد دربارة استعاره تمثیلیه صادق نیست.

12- ایجاز کنایه، بیش از استعاره تمثیلیه است.

 

 

 

فرق میان مجاز و کنایه

1- «فرق مابین مجاز و کنایه بنا بر معروف این است که در مجاز استعمال لفظ است در غیر معنی موضوعٌ له با قرینه صارفه و چون قرینه صارفه با مجاز است، ارادة معنی حقیقی ممتنع می‌باشد؛ امّا در کنایه قرینه صارفه‌ای نیست و از این جهت ارادة معنی حقیقی جایز است و بالجمله فرق کنایه و مجاز به این است که اگر ارادة معنی حقیقی ممکن نباشد، آن را مجاز و اگر ارادة معنی حقیقی جایز باشد، آن را کنایه می‌گویند» (همایی،206:1370).

2- «در مجاز، لفظ مستعمل است، در معنی مجازی و در کنایت در معنی کنایی» (نیشابوری، 262:1384). بنابراین آنچه در کتاب‌های بلاغی تحت عنوان معنای مجازی گفته می‌شود، در مورد کنایه، به نظر درست نمی‌آید و نباید به آن معنی مجازی گفت؛ بلکه باید معنی کنایی گفته شود، چرا که در حقیقت معنی کنایی است نه مجازی.

3- در کنایه به علت دو بعدی بودن کلام، هر دو معنی حقیقی و مجازی مراد است و نوعی ابهام و ایهام دارد، یعنی «کنایه نه حقیقت صرف است و نه مجاز صرف؛ بلکه برزخی است مابین حقیقت و مجاز» (همایی، 299:1370).

4-  سکّاکی مابین مجاز و کنایه دو تفاوت ذکر می‌کند: یکی این که ارادة معنی حقیقی هم ممکن است و با معنی مجازی کلمه منافاتی ندارد. دوم اینکه در کنایه انتقال از لازم است، به ملزوم و در مجاز انتقال از ملزوم به لازم (سکاکی، 1402 :138).

5- مجاز و کنایه هر دو دارای ایجاز هستند؛ چنانکه، الف: «فخررازی از مجاز حذف سخن گفته و آیه                       «و اسأل القریه» که در اصل و اسأل اهل القریه» بوده از نوع مجاز حذف دانسته است» (رمانی،85:1968).

ب: ابن رشیق نیز ایجاز حذف را اکتفا نام نهاده و آن را از زمرة مجاز شمرده است.                                              (ابن رشیق، 1981: 1 / 251)

ج:  ابن جنی نیز حذف مضاف را از زمرة مجاز دانسته است (ابن جنی، بی تا : 2/451)

اما ایجاز کنایه، از نوع ایجاز هنری است؛ چرا که بار معنایی دوگانه دارد و در حقیقت دوبعدی است،‌ یک لفظ با دو بار معنایی.

6-  به نظر می‌رسد که مجاز فرآیندی برحسب گزینش از روی محور جایگزینی که از رابطه مشابهت سود می‌جوید، نیست؛ بلکه نوعی فرآیند انتقال معنی بر روی محور همنشینی است که از رابطة مجاورت استفاده می‌کند. از نظر «یاکوبسن» اولی با استعاره و دومی با مجاز مرسل مرتبط است (Jakobson,1995:115).

بنابراین می‌توان گفت که مجاز نیز به همین سبب مخیّل نیست، در حالی که کنایه تصویرگر و مخیّل است.

7-  در تفاوت بین علاقة ملازمه و کنایه نیز می‌توان چنین استنباط کرد که در علاقة ملازمه، لازم و ملزوم جزء لاینفک همدیگر هستند، مانند علاقه میان آتش و گرمی، نیز علاقه میان آفتاب و نور آفتاب، مثلاً در نمونة: «چو خورشیدی که درتابد ز روزن» خود خورشید نمی‌تواند از روزن در تابد؛ بلکه این پرتو خورشید است که از روزن می‌تابد، هر چند پرتو خورشید جزء لاینفک آن است، اما امکان ارادة معنی حقیقی وجود ندارد، در حالی که در کنایه، ارادة معنی حقیقی و عینی و واقعی می‌توان کرد و نیز با توجه به ابهام و ایهامی که در معنی کنایه وجود دارد، بعضاً لازم و ملزوم در مواردی شاید جزء لاینفک همدیگر نباشند.

8-  انواع مجاز برحسب نوع «علاقه» طبقه بندی می‌شود و این طبقه بندی در کتاب‌های بلاغی متغیّر است و بعضی «سی» الی« چهل» نوع علاقه ذکر کرده‌اند، در صورتی که در مورد کنایه چنین نیست.

9-  کنایه، با تکرار، مبتذل می‌شود و می‌میرد، در حالی که این مسأله در مورد مجاز مرسل و گونه‌های آن مصداق ندارد.

10- همان گونه که در تفاوت بین استعاره تمثیلیه و کنایه نیز گفته آمد، کنایه دارای نوعی استدلال و واسطه است؛ اما مجاز مرسل به استدلال و واسطه نیاز ندارد.

11- چنان چه پیشتر در تفاوت استعارة تمثیلیه و کنایه نیز گفته آمد، یکی از علل به کار بردن کنایه ترس یا احتیاط است؛ اما مجاز مرسل چنین ویژگی ندارد.

12- یکی دیگر از موارد به کار بردن کنایه سنجیدن میزان هوش و استعداد مخاطب است؛ اما این مورد  در باره مجاز صادق نیست.

13- در علاقه‌های مجاز مرسل مبالغة چندانی دیده نمی‌شود، در حالی که یکی از ویژگی‌های کنایه، مبالغه و اغراق است.

14- معنای اصلی کلمه در مجاز مرسل حفظ نمی‌شود؛ اما در کنایه حفظ می‌شود.

 

نقدی بر تعاریف

جهت آگاهی از پیشینه و چگونگی تعاریف ارائه شده دربارة استعارة تمثیلیه در کتب بلاغی، نخست تعاریف ارائه شده را عیناً ذکر کرده و سپس به نقد و بررسی آنها خواهیم پرداخت.

     کتاب‌های بلاغی استعارة تمثیلیه را این‌گونه تعریف کرده‌اند: «استعارة تمثیلیه آن است که وجه شبه در آن از امور متعدد انتزاع شده باشد: مانند «وَاعتصموا بحبل الله جمیعاً» که مستظهر شدن بنده به خداوند و اعتماد به حمایت او، و نجات یافتن از ناملایمات را تشبیه کرده است به کسی که در پرتگاه افتاده پس به ریسمان محکمی که اطمینان دارد، قطع شدنی نیست دست یازیده است» (سیوطی، 151:1363).

دیگری نوشته است: «المجاز المرکب بالاستعاره التمثیلیه هُوَ ترکیب استعمل فی غیرما وضع له لعلاقه المشابهه مع قرینه مانعه من اراده معناه الوضعی بحیث یکون کل من المشبه و المشبه به هیأه متنزعه من متعدد و ذالک بأن تشبه احدی صورتین متنزعین من امرین او امور باخری ثم تدخل مشبه فی الصوره المشبه بها مبالغه فی التشبیه و یسمی بالاستعاره التمثیلیه. مثال: انی اراک تقدم رجلاً و تؤخّر اخری» (هاشمی، 185:1368).

 نیز چنین آمده است: و استعارة تمثیلیه لفظ مرکّبی است، مستعمل در غیر موضوعٌ له ترکیبی به سبب علاقة مشابهت در هیأتی منتزع از متعدّد جهت مبالغه در تشبیه، چنان که گفته شود به شخصی که متردد بوده باشد در کاری- گاهی به سبب دواعی آن، متوجه کردن او می‌شود و متعاقب آن به اعتبار موانع از آن باز ایستد- «اراکَ تُقَدمُ رِجلاً وَ تؤخرُ اخری» که این ترکیب موضوع است، از برای بیان تردّد در مشی به اعتبار آن که گاهی متوجه رفتن می‌شود و پای پیش می‌گذارد و گاهی از رفتن پشیمان می‌شود و پایی پس می‌گذارد و در اینجا مستعار شده از برای اظهار تردّد او در کاری                       (مازندرانی، 297:1376).

همچنین نوشته‌اند: «مجاز مرکّب آن است که تشبیه دهی یکی از دو صورت را که منتزع باشد از متعدد به دیگری، پس دعوی آن کنی که صورت مشبّه از جنس مشبّهٌ به است، پس اطلاق کنی برای آن لفظی که دلالت دارد بر مشبّهّ به، چنان چه گویی: فلان آهن سرد می کوبد» (آرزو، 87:1381).

نیز نوشته‌اند: «استعاره ­به اعتبار ­آنکه وجه ­جامع بسیط ­باشد­ یا مرکّب­ منقسم ­می­شود ­به استعارة ­تمثیلیه ­و غیر ­تمثیلیه» (تقوی،161:1376).

در یکی دیگر از این کتاب ها آمده است: «استعاره مرکّب که آن را استعا­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­رة تمثیلیه یا تمثیل بر وجه استعاره نیز گویند، آن است که دو صورت را که هر کدام منتزع باشد، از امور متعدّد در نظر گرفته یکی از آن دو را به دیگری تشبیه نمایند آنگاه لفظی که بر مشبّهٌ­به دلالت دارد، بالمطابقه اطلاق کنند، برمشبّهٌ به ادعای دخول مشبّه در مشبّهٌ­به پس در استعارة تمثیلیه هریک از مستعارٌله و مستعارٌمنه مرکّب؛ یعنی هیأت منتزع از دو یا چند چیز است و وجه جامع نیز لامحاله هیأت منتزع و مشترک بین الهیئتین خواهد بود» (رجایی،301:1352).

  - آنچه که از بعضی از این تعاریف برمی­آید، این است که دراستعاره تمثیلیه مشبّه و مشبّهٌ به هر دو ذکر می­شود، بنابراین تعریف تفاوت بین تشبیه مرکّب و استعارة تمثیلیه­ روشن نیست.

نیز مرقوم داشته‌اند: «استعاره آمیغی (مرکّب) که آن را استعارة تمثیلی نیز می‌نامند، استعاره‌ای است که در آن مستعار، جمله است نه واژه. استعارة تمثیلی، در قلمرو استعاره به تشبیه آمیغی می­ماند، در قلمرو آن هنر. در استعارة ­آمیغی، همچون تشبیه آمیغی، جامع پیکرواری پندارین است که از دو یا چند پیوند در میانه دوسوی استعاره که با هم آمیخته‌اند، درهم تنیده‌اند، پدید می­آید، ناگفته نماند، پیداست که در استعاره آمیغی، دوسوی استعاره نیز می­باید، از پاره­هایی چند پدید آمده باشند، به سخن دیگر، استعاره تمثیلی آن است که دو سخن را که از پاره­هایی چند پدید آمده­اند، به یکدیگر مانند کنند، سپس مستعارٌله را با این گمان و انگیزه که آنچنان به مستعارٌمنه می­ماند که با آن یکی شده است، بسترند و تنها مستعارٌمنه را در سخن بیاورند» (کزّازی،120:1368).

مشابه این نظر در یکی دیگر از کتاب های بلاغی مطرح شده است: «استعاره تمثیلیه که آن را مجاز مرکّب به استعاره نیز می­گویند جمله‌ای است که در غیر معنی اصلی خود استعمال شده باشد به علاقه مشابهت، و وجه ­شبه صورتی است که از امور متعدد انتزاع شده باشد» مانند جمله ذیل که آن را به معنی تحیّر و تردید و دودلی استعمال کنند: اراکَ تُقَدمُ رِجلاً وَ تؤخرُ اخری، یعنی می‌بینم که یک پای پیش و یک پای واپس می نهی، یعنی در کار خود مردد و دو دل هستی (همایی،190:1370).

در جای دیگری آمده است: «استعاره تمثیلیه، هر گاه جمله‌ای در غیر معنی ماوضع له، ‌با علاقه مشابهت به کار ببرند، آن را تمثیل یا استعاره مرکّب یا استعاره تمثیلیه یا مجاز مرکّب بالاستعاره گویند، به بیان دیگر، هر گاه مشبّه یا مستعارٌ له حذف شود و مشبّهٌ به یا مستعارٌ منه مذکور بصورت جمله باشد و وجه شبه یا جامع نیز صورت و هیأتی منتزع از امور متعدد باشد، استعارة تمثیلیه خواهد بود» (علوی­مقدم­،127:1376).

-        در دیگر آثار پدیده آمده در زمینة بلاغت نیز، مطلب تازه‌ای افزون بر آنچه گذشت، موجود نیست.

مسلماً این نوع نگاه و این تعاریف نیز خالی از ضعف نبوده، فاقد جامعیت می‌باشند و تنها بخشی از واقعیت را در برمی‌گیرند. همچنان که شفیعی کدکنی نوشته است: «یکی از پریشان‌ترین تعاریف در کتب بلاغی پیشینیان، تعریف استعاره است» (شفیعی کدکنی، 107:1366). تعریف استعارة تمثیلیه نیز خالی از پریشانی نیست.

وجه مشترک همه تعاریف جنبة مرکّب بودن وجه شبه آنها است، در حالی که آنچه اصلاً به آن توجه نشده، جنبة تمثیلی یا ضرب المثل بودن استعاره تمثیلی است که تنها یکی از کتاب های بلاغی (شمیسا،195:1376) به آن اشاره کرده است.

- بنابراین به نظر می­رسد، وجه­ شبه را به صرف مرکّب بودن، موجد استعارة تمثیلیه دانستن خالی از تسامح نباشد و دارای اشکال است؛ چون با این نظریه هر تشبیهی را که وجه شبه مرکّب داشته باشد، باید استعاره تمثیلیه محسوب کرد (همانطور که در شاهد مثالهای موجود در اغلب کتاب‌های بلاغی مشهود است که به شرح آن خواهیم پرداخت)؛ در صورتی که ظاهراً این دو باید با همدیگر فرق داشته باشند. بنابراین بهتر می‌نماید که اصطلاح استعارة تمثیلی را در مواردی به کار ببریم که استعارة مرکّب جنبة تمثیلی یا ضرب­المثلی داشته باشد؛ یعنی مأخوذ از تشبیه تمثیلی باشد. پس استعارة تمثیلی، مشبّه­به مرکّبی است که حکم مثل داشته باشد.

 در یکی دیگر از کتاب‌های بلاغی آمده است: «استعارة تمثیلیه و مرکّب: مجاز بالاستعاره مرکّب: و آن استعاره در جمله است، یعنی با مشبّهٌ ­بهی سر و کار داریم که جمله است، در این صورت باید به تأمّل­عقلی دریافت ­که ­جمله در معنای خود به­ کار ­نرفته است و به علاقة ­مشابهت معنای دیگری را افاده می­کند. مثلاً «آب در هاون کوبیدن» ممکن (متعارف) نیست و مراد از آن، به مقیاس (علاقة مشابهت) «عـــمل­­­ لغو ­و ابلهانه ­است» به استعارة مرکّب، استعارة تمثیلیه هم می­گویند، مشابهت است که اصطلاح استعارة تمثیلی را در مواردی به کار ببریم که استعارة مرکّب جنبة ارسال المثلی یا ضرب المثلی داشته باشد، یعنی مأخوذ از تشبیه تمثیلی باشد. پس استعارة تمثیلی، مشبّهٌ­به مرکّبی است که حکم مثال داشته باشد (در ارسال المثل مشبّه هم ذکر می­شود) «مثل مهتاب به گز پیمودن» یا «خورشید به گل اندودن »که استعاره تمثیلی از عمل لغو و ناممکن­اند» (شمیسا،195:1376-194).

بعلاوه در«فرق استعارة مرکّب با کنایه» نوشته­­­­­­­است: «کنایه نیز مانند استعارة مرکّب جمله است، منتهی در کنایه قرینة­ صارفه نداریم تا حتماً جمله را در معنای ثانوی دریابیم، امّا در استعارة مرکّب به حکم قرینه متوجه می­شویم که مراد معنای دیگری است» (همان، ص196-195).

- بایدگفت همان‌طور که پیشتر در تفاوت میان استعارة تمثیلیه و کنایه نیز آمد: کنایه صرفاً جمله نیست؛ بلکه گاهی ممکن است، یک لفظ مفرد نیز کنایه باشد، مثال کثیرالرماد، پیاده، و...

دوران که فرس نهادة توست

 

با هفت فرس «پیادة» توست
                             (نظامی،10:1380)

«پیاده» کنایه از خدمتکار و جنیبت کش است.

یک واژه‌ای از قرآن کریم: مانند «ملابسه» یا «مباشرت»یا «افضاء» (تماس پوست به یکدیگر = لازم ) و (هم آغوشی = ملزوم) یا «رفث» جماع است و از آن به «مراوده = جستجو» کنایه زده است.

چنان که بعضی از کتب بلاغی هم اشاره کرده‌اند: «کنایه همان گونه که در مفرد استعمال می‌شود، در مرکّب نیز وجود دارد.... و مثال موردی کنایه در کلمة مفرد استعمال «ان هذا أخی له تسع و تسعونَ نعجه» است که«نعجه» کنایه از زن است» (شفیعی کدکنی،114:1366).

 

تفاوت استعارة تمثیلیه واستعارة مرکّب

- در استعارة تمثیلیه مستعارٌمنه حکم «مثل» دارد و جمله‌ای ثابت است، اما استعارة مرکّب حکم عبارت فعلی را دارد که از جهت ساختار ظاهری مانند کنایه در فعل است؛ با این تفاوت که تحقق مکنّی به در کنایه امکان دارد؛ امّا تحقّق مستعارٌمنه در استعاره مرکّب ممکن نیست.

-  با این اوصاف به نظر می­رسد، اگر در تعریف استعارة­ تمثیلیه بگوییم: استعارة تمثیلیه، جمله (ترکیبی) است که در غیر ماوضع له (غیر معنای اصلی و حقیقی خود) به کار می‌رود، با علاقة مشابهت، همراه با قرینه‌ای است که مانع ارادة معنای اصلی و حقیقی شود و جنبة تمثیلی یا ضرب المثلی داشته باشد؛ یعنی مأخوذ از تشبیه تمثیلی باشد، بهتر است.

در کنایه نیز هم ارادة معنی حقیقی کلمه شده و هم معبر معنی مجازی است؛ اما به وجهی که ارادة معنی حقیقی هم ممکن باشد؛ یعنی امکان دارد که وقتی می‌گوییم: فلانی در خانه‌اش باز است ممکن است، واقعاً مراد این باشد که در خانه خود را باز می‌گذارد یا وقتی می‌گوئیم فلانٌ رحبُ الصدر (= او فراخ سینه است)، ممکن است که فرد واقعاً سینة فراخی داشته باشد یا فلان مرد هم بلند قامت باشد، هم واقعاً طویل النجاد، از این جهت همان طور که پیشتر هم گفته شد، کنایه نه حقیقت صرف است و نه مجاز صرف؛ بلکه برزخی است مابین حقیقت و مجاز.

بنابراین از تعاریفی که در کتب بلاغی آمده است، یک نتیجه کلّی می‌توان گرفت و آن چنین است که وقتی گفته می‌شود: در مجاز، قرینة صارفه مانع تحقّق لفظ مجاز در موضوعٌ له خویش است؛ یعنی اینکه لفظ مجاز در موضوعٌ له خویش قابل تحقّق نیست و واژه در معنای قراردادی خویش به کار نرفته است؛ امّا در کنایة قرینه صارفه‌ای در کار نیست که مانع تحقّق معنی اصلی و قراردادی شود؛ بنابراین وقتی واژه یا ترکیبی در معنای کنایی به کار رود، علاوه بر (معنای کنایی) (مکنّی عنه) باید بتوان معنای حقیقی (مکنّی به) را نیز تصوّر کرد و این چنان که پیشتر هم گفته شد، از ویژگی دوبعدی و دوجنبه‌ای کنایه است که دو معنی از آن بر می‌آید (معنای ظاهری «مکنّی به» و معنای پوشیده و پنهان «مکنّی عنه»).

 

 نقد و بررسی شاهد مثال‌ها

مقایسة اجمالی کتاب‌های بلاغی، نظر خواننده را به دو مطلب بسیار مهم معطوف می‌دارد که می‌تواند موضوع اصلی بحث حاضر باشد. نخست ایستایی و تقلید در کتاب های بلاغی- بخصوص در ارائة شاهد مثال‌ها. از آن ‌جایی که در دو مقالة دیگر در این مورد به تفصیل سخن رفته است، از تکرار مکرّرات که خود یکی از عیوب کلام به شمار می‌آید خودداری می‌شود و علاقمندان را به آن‌جا ارجاع می‌دهیم (فشارکی، 570:1365 ؛ رخشنده مند، 85:1386 ).

دو دیگر، تناقض و اختلاف نظر در تعاریف و ارائة شاهد مثال هاست. به عنوان نمونه می‌توان سؤال کرد که آیا از میان مصادیق و نمونه‌هایی که برای این نوع استعاره (تمثیلیه) ذکر شده است، همه می‌تواند با تعاریف داده شده همخوانی داشته باشد؟ اگر پاسخ منفی است که البته چنین است، پس باید در کدام یکی تجدید نظر کرد؟ در تعاریف یا  نمونه‌ها، یا در هر دو آن‌ها؟ همچنین آیا نمی‌توان برخی از این مثال ها را کنایه دانست؟ نیز آیا بعضی از شاهد مثال‌های ارائه شده در مبحث کنایه را نمی‌توان استعارة تمثیلیه محسوب کرد؟ کتاب های بلاغی عربی و فارسی در این زمینه شاهد مثال‌هایی ذکر کرده‌اند که همگی جای بازنگری و تأمل دارد.

حال با توجه به تعریفی که از استعارة تمثیلیه به دست داده‌ایم؛ یعنی دارا بودن شرایطی از جمله:

1- به کار رفتن در غیر معنای اصلی خود با علاقة مشابهت 2- دارا بودن قرینة صارفه‌ای که مانع ارادة معنی حقیقی شود 3- قابل تحقق نبودن در موضوعٌ له خویش 4- جنبة تمثیلی یا ضرب المثلی داشتن و نیز با توجه به تعریف و ویژگی‌های کنایه و تفاوت استعارة تمثیلیه و کنایه و نیز فرق مجاز و کنایه چنان که گذشت به نقد و بررسی شاهد مثال‌ها خواهیم پرداخت.

1- مثال معروف، «اراک تُقَدّم رِجلاً وتوخّر اُخری» در اغلب کتاب‌های بلاغی قدیم و جدید شاهد مثال استعارة تمثیلیه دانسته شده است (جاحظ، 301:1947 ، جرجانی، 99:1961، طیبی ،1987م:241، تفتازانی، 247:1382، سکاکی ،175:1402، خطیب،438:1989، هاشمی،185:1368‌، مازندرانی،297:1376 ، نراقی،10:1335،فندرسکی، 66:1381 ، تقوی،191:1376، رجایی،310:1352 ، همایی،190:1370،تجلیل، 68:1365، دیباجی، 221:1376، محمدی، 100:1387).

یکی از ­کتاب‌های بلاغی ­در ­توضیح نوشته است: «یعنی استعمال شده است، در صورت ترکیبیه مشبّه؛ یعنی هیأت تردّد شخص متردّد بر سبیل استعاره بوجه جامع مذکور که مشترک بین صورتین است. استعارة تمثیلیه را مثل گویند، در صورتی‌ که استعمالش در معنی مجازی؛ یعنی به طریق استعاره جاری و شایع باشد مانند کلام مذکور که آن را معمولاً مثل آورند، برای هرکس که در امری شکّاک و متردّد باشد» (رجایی،311:1352).

دیگری­ نوشته است: «یعنی می‌بینم که یک پای پیش و یک پای واپس می­نهی. یعنی در کار خود مردّد و دودل هستی» (همایی،190:1370).

    - دیگر کتاب های بلاغی یا اصلاً توضیحی نداده‌اند یا توضیح وتفسیری بیش از آنکه ذکر شد ارائه نکرده‌اند.

    -  این شاهد مثال با توجه به تعریفی که از کنایه­ در کتاب‌های بلاغی آمده، ­کنایه­­­­­ است­ نه استعارة تمثیلیه؛ زیرا ارادة معنی­ حقیقی آن وجود دارد؛ یعنی اینکه یک نفر می‌تواند در حالت تردّد و دودلی در انجام کاری، یک پا پیش بگذارد  و یک پا پس [قرینة صارفه‌ای هم وجود ندارد] باید سؤال کرد که آیا واقعاً چه تفاوتی بین این شاهد مثال و شاهد مثال هایی از قبیل: فلانٌ رحبُ الصدر (او فراخ سینه است) یا فلانٌ طویل النجاد (بند شمشیرش بلند است) یا فلانٌ عریض الوصاد (بالشش پهن است) یا فلانٌ رحب الذراع (او گشاده دست است) و یا پخته خوار که در دیگر کتاب های بلاغی به عنوان شاهد مثال کنایه ذکر شده (همایی، 205:1370 )، وجود دارد؟ آیا ارادة معنی حقیقی همه این شاهد مثال‌ها در عالم واقع امکان پذیر نیست؟ آیا قرینة صارفه‌ای نیز وجود دارد؟

2- مثال معروف دیگر: آب در هاون کوفتن = [کوبیدن] است که در اکثر کتاب‌های بلاغی فارسی شاهد مثال استعارة تمثیلیه دانسته شده: در یکی از کتاب های بلاغی آمده است: «... در این صورت باید به تأمّل عقلی دریافت که جمله در معنای خود به کار نرفته است و به علاقة مشابهت، معنای دیگری را افاده می­کند. مثلاً «آب در هاون کوبیدن» ممکن (متعارف) نیست و مراد از آن به قیاس (علاقة مشابهت) عملی لغو و ابلهانه است» (شمیسا،194:1376).

 در جای دیگر، در توضیح این بیت ناصر خسرو:

بی علم، دین همی چه طمع داری

 

در هاون، آب خیره چرا سایی

   آمده است: «آب در ­هاون­ سودن»­ زبانزدی ­است ­که ­فرزانة یمگان ­آن ­را، به­استعاره­ای تمثیلی ­از ­کار بیهوده و بی­فرجام، در سخن­ خویش، ­آورده است (کزّازی،122:1368).

نیز نوشته‌اند: بسیاری از ضرب المثل‌های فارسیِ بظاهر کنایه، استعارة تمثیلی است: مثال «فلان، آب در هاون می‌کوبد؛ یعنی کاری بیهوده و بی نتیجه و بی سرانجام و ابلهانه انجام می‌دهد یا «دندان اسب پیشکشی را نمی‌شمارد»؛ یعنی اگر کسی چیزی به کسی هدیه کرد یا مفت و مجانی به او بخشید، نباید آن را خوب و بد کند و بر آن عیب و ایراد بگیرد» (نوروزی، 455:1380). باید پرسید: آیا واقعاً امکان ندارد، دندان اسب پیش کشی را بشمارند؟ آیا انجام چنین کاری در عالم واقع امکان پذیر نیست؟ بنابراین ملاک ما این است که هر کاری که بتوان آن را در عالم واقع انجام داد (یعنی ارادة معنی حقیقی آن در عالم واقع انجام پذیر باشد) و نیز بتوان از آن معنای پوشیده و پنهانی اراده نمود کنایه است، نه استعارة تمثیلیه.

 «آب در هاون کوبیدن» در جای دیگر نیز استعارة تمثیلیه دانسته شده و در ادامه آمده است، سپر افکندن کنایه از تسلیم شدن است؛ امّا امکان دارد که کسی واقعاً سپر خود را به زمین بیندازد (محمدی،101:1387). باید پرسید آیا این دو مثال چه فرقی با همدیگر دارند؟ آیا امکان کوبیدن [کوفتن] آب در هاون وجود ندارد؟  

همچنین نوشته‌اند: «قدما به خطا به این گونه کاربردها [آب در هاون کوفتن] را کنایه اطلاق می‌کرده‌اند» (گلی، 157:1387) و در ادامه آمده است، در مجاز (مجاز مرکب یا استعارة مرکّب ) پیوند میان آن چیزی که ذکر می‌شود با آنچه اراده می‌گردد، شباهت است؛ امّا در کنایة پیوند لازمیّت یا ملزومیّت است، مانند عبارت «آب در هاون کوفتن» که استعاره از عمل لغو و بیهوده است؛ یعنی این کار تو (مستعارٌله) همانند آب در هاون کوبیدن است (استعارة تمثیلیه)؛ امّا در عبارت «سیه کاسه بودن» که کنایه از بخیل و ممسک است سیه کاسگی لازمه معنایی بخیل و ضنت است (گلی، 200:1387).

  - آیا نمی‌شود لازمه و بایستة بیکاری، آب در هاون کوفتن باشد!؟  

در فرهنگنامة کنایه نیز «آب در هاون کوبیدن» به عنوان استعارة تمثیلیه آمده است (میرزانیا،13:1382-18).                                                                                 

- اولاً برخلاف نظرارائه شده، کوبیدن آب درهاون، امکان دارد؛ یعنی ارادة معنی حقیقی کلام امکان پذیر است و قرینة صارفه‌ای وجود ندارد، هر چند غیر متعارف باشد (باید توجه داشت که مراد قدما از امکان ارادة معنای اصلی به عنوان وجه مفارق میان مجاز و کنایه، امکان عقلی است نه عرفی، چنانکه در استعارة شیر تیرانداز برای انسان شجاع، عقلاً امکان اراده معنی اصلی، وجود ندارد). ثانیاً این مثال، کنایه از بیهوده­کاری است. به عبارت علمی­تر، لازمة بیهوده­کاری
(ملزوم)، آب در هاون کوبیدن است. به نظر می‌رسد «آب در هاون کوبیدن» از «کام افعی را خاریدن» عملی‌تر باشد که در جای دیگر (میرزانیا،951:1382) کنایه دانسته شده است.

3) در یکی دیگر از کتاب‌های بلاغی، «باد صبا عنان گشوده و رکاب گران کرده می‌آید» شاهد مثال استعارة تمثیلیه آمده است (صفا،47:1373).

- چنان که می‌دانیم «عنان گشودن» و «رکاب گران کردن» هر دو کنایه است و باد صبا عنان گشوده و رکاب گران کرده می‌آید، استعارة مکنیه است.

4) در مورد این بیت حافظ:

ساربان بار من افتاد خدا را مددی

 

که امید کرمم همره این محمل کرد

     مرقوم داشته‌اند: حافظ به استعارة تمثیلیه خود را به کاروانی بارافتاده مانند کرده است که دردمند و درمانده، از ساربان یاری می‌طلبد (کزّازی،121:1368).

نیز نوشته‌اند: «بار من افتاد» استعاره تمثیلی است؛ یعنی من درمانده شدم و شکست خوردم                          (نوروزی، 457:1380).

- در فرهنگنامة کنایه «بار من افتاده» (عاجز و ناتوان) بدرستی کنایه دانسته شده است                            (میرزانیا، 968:1382).

- بنابراین، بیت حافظ به وضع حقیقی خویش دلالت دارد؛ یعنی این‌که شاید واقعاً بارش افتاده باشد = (ارادة معنی حقیقی کلام وجود دارد) پس استعارة تمثیلیه نیست؛ بلکه کنایه است.

5) نیز نوشته‌اند: «میوه را اگر نچینی تباه می شود؛ یعنی هر کاری را باید به هنگام خود انجام داد، استعارة تمثیلیه است» (نوروزی، 456:1380).

 - حقیقت امر همین است که اگر میوه را بموقع نچینی تباه می‌شود، از آنجایی که قرینة صارفه‌ای وجود ندارد و ارادة معنی حقیقی کلام نیز امکان پذیر است، این قبیل شاهد مثال را باید از زمرة کنایه دانست.

6) همچنین نوشته‌اند: از چاله به چاه افتاده؛ یعنی از گرفتاری سبک، به گرفتاری سنگین دچار شده، استعارة تمثیلیه است (نوروزی، 497:1380) این در حالی است که در فرهنگنامة کنایه: از چاله به چاه افتادن [به درستی] کنایه است از خطر کوچکی به خطر بزرگی انداختن (میرزانیا، 57:1382).

7) دربارة این بیت دیگر از حافظ:

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

 

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

     نوشته‌اند: «پارة نخستین این بیت استعاره‌ای تمثیلی است. مستعار در این استعاره سخن است، نه واژه، مستعارٌله نیز سترده شده چنان که گویی خواجه خود در آن گرداب هول افتاده بوده است و این بیت را در آن هنگام که آسیمه و هراسان در کام گرداب فرود می‌رفته» (کزّازی، 121:1368).

در جای دیگری آمده است: «مصراع اول استعارة تمثیلی است. ‌حافظ، حال و گرفتاری خود و سردرگمی و پریشانی جامعه خود را، به کسی تشبیه کرده که در شبی تاریک و طوفانی در گردابی هولناک افتاده باشد» (نوروزی،455:1380).

نیز نوشته‌اند: «شاعر هرگز در دریا نیست و شب هم تاریک نیست؛ زیرا ابیات غزل و همه سخنان دیگر این معنی را رد می‌کند ... متوجه می‌شویم، به قرینة ابیات دیگر که همه عارفانه است. یا اگر بخواهد پا از دایرة غزل بیرون نهد و آن را بیرون از دایرة عرفان تفسیر و تعبیر کند، هر معنای دیگری که بر اساس همانندگی به جای این بیت قرار گیرد، سرانجام به یک معنی کنایی بر می‌گردد و آیه‌72 سوره احزاب را به خاطر می آورد، «حمله الانسانُ انه کان ظلوماً جهولا» (ثروتیان، 176:1383).

در کتاب گمشدة لب دریا آمده است: «مصراع اول این بیت تصویری است که انسان را در موقعیتی سخت خطرناک و وحشت بار نشان می دهد، انسانی گرفتار امواج و گرداب در شبی تاریک» (پورنامداریان، 428:1382).

- اتفاقاً این یکی از ویژگی‌های کنایه است که با توجه به «ارادة معنی حقیقی کلام» تصویرگر مفاهیم است و در حقیقت تصویرگری می‌کند؛ امّا در استعارة تمثیلیه با توجه به «عدم ارادة معنی حقیقی کلام» تصویر عینی و واقعی نیست. حال با توجه به عدم قرینة صارفه‌ای که مانع پذیرفته شدن معنای ظاهری کلام باشد حداقل در این یک بیت، باید این بیت را از زمرة کنایه دانست، دیگر اینکه این مصراع با تعریفی که از استعارة تمثیلیه به دست داده‌ایم چندان سازگاری ندارد؛ بلکه با تعریف کنایه سازگار است.

- این نکته را نباید از نظر دور داشت که در کتاب های بلاغی خواننده دنبال نکات ادبی و بلاغی است تا عرفانی بعلاوه دیگر ابیات در اینجا ذکر نشده‌است تا قرینه‌ای به حساب آید.

8) این ابیات حافظ:

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

 

از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

 

زنهار از این بیابان واین راه بی نهایت

     نیز شاهد مثال استعار‌ة تمثیلی است. در توضیح آمده است: «حافظ به استعارة تمثیلی خود را به گم گشته‌ای درمانده در بیابانی مرگ آفرین مانند کرده است که در شبی تاریک برای رهایی به هر سویی می‌پوید» (کزّازی،121:1368).

 - این ابیات نیز با توجه به تعریفی که از استعارة تمثیلیه به دست داده‌ایم، استعارة تمثیلی نیست؛ بلکه کنایه است.  

در فرهنگنامة کنایه عبارات: کاه کهنه بر باد دادن(663)، رستن خار بر گوشه گلستان(455)، شیشه را از سنگ نگه داشتن(597)، شیر و شهد در هم آمیختن(596)، سنگ در آبگینه خانه انداختن(567)، ترب در هاون کوبیدن(241)، با علامت (ات.) استعارة تمثیلیه آمده است؛ امّا عبارت «عرق از سنگ گرفتن»(612) کنایه دانسته شده! (میرزانیا ،663:1382و612،567،596،597،455)

- آیا معنی ظاهری این عبارات مانند معنای پوشیدة آنها پذیرفتنی نیست؟ آیا این عبارات با تعریف کنایه همخوانی و سازگاری دارد یا تعریف استعارة تمثیلیه؟ دانسته نیست با چه استدلالی و چگونه این عبارات استعارة تمثیلیه دانسته شده؛ امّا عبارت «عرق از سنگ گرفتن» کنایه؟ در حالی که دقیقاً برعکس است.

9)در مورد این بیت:

اسب درتاز تا جهان طرب

 

به سر تازیانه بستانیم

     در توضیح نوشته‌اند: یعنی بسهولت: و آن را شاهد مثال استعارة تمثیلیه دانسته‌اند (آهنی، 171:1360).

چنانچه می‌دانیم «به سر تازیانه ستاندن» و «به سر تازیانه دادن»، کنایه است نه استعارة تمثیلی.

10) این­بیت:

هر که سر بر این ستانه نهد

 

پای بر تارک زمانه نهد

     نیز شاهد مثال استعارة تمثیلیه آمده است (شمیسا،194:1376) دانسته نیست چگونه و با چه استدلالی این استعارة تمثیلیه است؛ در حالی که                                                                           

-  تارک زمانه استعارة مکنیه است./ پای ­بر تارک ­زمانه نهادن استعارة مرکب است نه استعارة تمثیلیه.

11) این ­­بیت ­سعدی:

گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست

 

بیچاره بر هلاک تن خویشتن عجول

    استعارة تمثیلیه دانسته­ شده است و در توضیح آمده است: «حال عاشق را در آرزوی وصل جانان تشبیه کرده است به حال گنجشک که صحبت شاهین را تمنّی می­کند سپس کلام مخصوص مشبّهٌ­به را استعمال کرده است در مشبّه» ‌ (رجایی، 314:1352؛ نوروزی، 456:1380‌؛ گلی، 158:1387).

- اولاً: این شاهد مثال بیشتر به تشبیه شبیه است تا استعارة تمثیلیه، زیرا هم مشبّه ذکر شده و هم مشبّهٌ­به.

- ثانیاً: آیا نمی‌توان گنجشک و شاهین را استعارة مصرّحه یا رمز و سمبل دانست؟

  از نظر علم معانی این بیت [امر] از نوع انشاء طلبی است که مفهوم تعجب از آن استنباط می‌شود و غرض از بیان آن تعجب است.

12) در مورد این بیت انوری:

خرد زان تیره گشت الحق مرا گفتا که با من هم

 

بگز مهتاب پیمائی به گل خورشید اندائی؟

     نوشته‌اند: «مهتاب به گز پیمودن» استعاره است، برای کار لغو و بیهوده کردن واین دو استعاره یعنی                            «­ به گز مهتاب پیمودن و آفتاب را به گل اندودن از امثال سائرة فارسی است»­ (رجایی، 314:1352 ،                               نوروزی، 459:1380).

در جای دیگری آمده است ... مثل «مهتاب به گز پیمودن یا خورشید به گل اندودن که استعارة تمثیلی از عمل لغو و ناممکن اند» (شمیسا، 395:1376 – 194).

این در حالی است که در یکی دیگر از کتاب‌های بلاغی آمده است: «آفتاب به گل اندودن: کنایت از پوشیدن فضایل دیگران» و مهتاب به گز پیمودن: کنایه از فریب دان و فریب خوردن (همایی، 206:1373).

 در مورد «مهتاب به گز  پیمودن» باید گفت که کنایة­ فعلی است، از بیهوده کاری و استعاره نیست. چرا که جواز ارادة معنی اصلی وجود دارد. [ساحران مهتاب پیمایند زود    پیش بازرگان و زر گیرند سود].

13) این بیت عرفی:

به هر که عرضه دهم درد خویش مینگرم

 

که غرقه­ام من و او برکنار می­گذرد

 شاهد مثال استعارة ­تمثیلیه ­آمده است (­تقوی،192:1376؛ رجایی، 314:1352)­.

در توضیح آمده است: «صورت مبتلا بودن به درد خود و بی پروایی و عدم تأثّر کسی را که پیش او اظهار درد نموده تشبیه کرده است، بصورت غرقه بودنش در دریا و عبورکردن شخص مذکور بی خبر بر ساحل آنگاه کلامی­ که دلالت به مشبّه­به بالمطابقه استعمال کرده است، در مشبّه بر سبیل استعاره»! (رجایی،314:1352)

 - مواردی مثل این بیت را باید تشبیه تمثیل دانست، چون عرضه دادن حال خود به دیگران، مثل حال غرقه‌ای است که دیگران از حال او خبر ندارند، مشبّه و مشبّه­ٌبه هر دو با هم آمده است، بنابراین تشبیه تمثیل است.

14) این بیت ­خواجه شیراز:

تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار

 

تاج کاووس ربود و کمر کیخسرو

را شاهد مثال استعارة تمثیلیه دانسته‌اند (تجلیل،68:1365).

  باید­گفت،­ تکیه­کردن­ در اینجا به­ معنی­اعتماد­ کردن است و اگر ­قرار باشد استعاره باشد، استعارة تبعیه­ است                  نه­ تمثیلیه.

15) همچنین­این بیت قوامی رازی:

تخم بر شوره فشانده خشت بردریا زده

 

گشته سرگردان خلایق زیر این گردان حصار

را نیز شاهد مثال استعاره تمثیلیه آورده‌اند (تجلیل،68:1365؛ علوی­مقدم­،127:1376).

در توضیح آمده است: «تخم بر شوره فشانده» و «خشت بر دریا زده» جملاتی هستند ­که در غیر معنی ماوضع­ له و با علاقة مشابهت به کار رفته­اند و هر دو، استعاره از «کار بیهوده کردن» هستند؛ یعنی «کار بیهوده کردن» (مشبّه یا مستعارٌله) چون­ «تخم­ در شوره ­فشاندن» و «خشت بر دریا زدن» (مشبّهٌ­به یا مستعارٌ­منه) است (علوی­مقدم­،127:1376).

در فرهنگنامة کنایه نیز «خشت بر دریا زدن» و «تخم بر شوره افشاندن» استعارة تمثیلیه دانسته شده (میرزانیا،340:1382 – 241).

در جای دیگر «خشت بر دریا زدن» را کنایه دانسته‌اند (همایی، 207:1373).

- بایدگفت «تخم بر شوره فشاندن» کنایه است، نه استعارة تمثیلیه چون می‌توان تخم را در شوره افشاند هر چند بی‌فایده باشد، منظور این است که در ظاهر اراده و انجام دادن این کار عملی است، همان طور که در تعریف کنایه هم آمده است (یعنی اراده معنی حقیقی جایز باشد).

- آیا نمی‌توان گفت لازمه و بایستة بیهوده کاری «تخم بر شوره افشاندن» است!؟ و آنها را از زمرة کنایه دانست؟

16) این بیت­نظامی:

شبی­که­اسب ­نشاطش­ لنگ ­رفتی

 

روا بودی ­که ­سی ­فرسنگ ­رفتی

 نیز شاهد مثال استعارة تمثیلیه آورده شده است (تقوی،193:1376).

- دانسته نیست که با چه توضیح و تفسیری این بیت استعارة تمثیلیه دانسته شده است؟

17) در مورد این بیت نظامی:  

سمندش­گر­چه ­با هر ­کس بزینست

 

سنان ­دور ­با شش­ آهنین است

     در توضیح آمده است «مصراع اول کنایه است از، ملایمت و منادمت شکر با هر کس که با او مجالست و معاشقت نماید و مصراع دوم استعاره است، برای امتناع و عدم تمکین او از هم بستری و مضاجعت» (تقوی،193:1376).

- دور باش: نیزه کوتاه دو شاخ که عوانان و سرکردگان شاه پیشاپیش وی با آن راه می‌افتادند و با گفتن: «دور باش، کور باش» مردم را از سر راه شاه دور می‌کردند و می‌تاراندند؛ از این روی با توجه به آنکه اراده معنی حقیقی کلام در مصراع دوم امکان پذیر است، باید آن را از زمرة کنایه دانست.

18) این بیت­ سعدی:

که خاصان در این ره فرس رانده‌اند

 

به لا احصی از تک فرو مانده‌اند

    برای شاهد مثال استعارة تمثیلیه ذکر شده، با این توضیح: «تشبیه شده است سیر مسافرین الی الله ونا رسیدن ایشان به  مقصد معنوی که مقام وصول به مبدأ اول و استهلاک قطره وجود عبودیت در بحر محیط احدیت است، به سیر به سوی مقصد حسی و نا رسیدن ایشان به­آن» (تقوی،192:1376).

- اولین ­سؤالی­که ­به نظر می‌رسد، این است: آیا کدام راه است که این ویژگی را داراست، در جواب باید گفت که منظور راه معرفت و خداشناسی است.

- خاص در خاصان کنایه از پیامبر اکرم است؛ فرس راندن کنایه است/ به­ لااحصی­یعنی­ با گفتن ­لااحصی ثناء علیک­... /اولاً: به دلیل وزن یا قرینه معنوی «گفتن» حذف شده است/ ثانیاً: لااحصی را می‌توان مجاز به علاقة جز­ء و کل دانست/ «فرس راندن» و «از تک فرو ماندن» هر دو کنایه است / می­توان استعاره تبعیه گرفت، با گفتن لااحصی ثناء علیک...از حرکت باز ایستادند/ بنابراین­ استعارة تمثیلیه­ای در بیت نیست.

19) همچنین این بیت سعدی:

آبستنی که این همه فرزند زاد و کشت

 

دیگر که چشم دارد از او مهر مادری

برای شاهد مثال استعارة تمثیلیه آمده است (تقوی،193:1376؛ رجایی، 314:1352).

     - ای کاش توضیح داده می‌شد که چه استعارة تمثیلیه ای در این بیت وجود دارد؟

- آبستنی صفت ­جانشین ­موصوف است؛ جهان را به زن آبستنی تشبیه کرده، بنابراین استعارة مکنیه بهتر  می‌نماید.

شاید منظور چشم داشتن باشد که البته «چشم داشتن» کنایه است.

20) این بیت نظامی:

ملک را فرخ آمد فال اختر

 

که از چندین مگس چون رست شکر

شاهد مثال استعارة تمثیلیه محسوب شده. با این توضیح: «اگر مراد از شکر، شکرخوردنی باشد استعارة تمثیلیه است و اگر مراد شکر نام باشد، کلام مشتمل بر ایهام است» (تقوی،193:1376).

 - دانسته نیست با چه استدلالی و چگونه این بیت استعاره تمثیلیه است.

- مگس استعاره است از فرد مزاحم. شکر قطعاً اسم خاص است، مگس و شکر ایهام تناسب دارند.

21) نیز این  بیت انوری:

طوطی فکر من نکند ذکر این و آن

 

گنجشک نیستم که بدام آرد ارزنم

شاهد مثال استعارة تمثیلیه ذکر شده (تقوی،193:1376).

- باز دانسته نیامد با چه توضیح و تفسیری استعارة تمثیلی است؟

- طوطی فکر، فکر به طوطی تشبیه شده است.

 - در مصراع دوم نیز خود را به گنجشکی تشبیه کرده است که فریب ارزن را نمی‌خورد و به دام در نمی‌آید. می‌گوید من مانند گنجشکی نیستم که ارزن مرا به دام آورد.

  بنابراین در این بیت استعاره‌ای دیده نمی‌شود، چه برسد به اینکه استعارة تمثیلیه باشد.

22) این بیت سنایی:

جان پذیران چه بینوا چه به برگ

 

همه در کشتی‌اند و ساحل مرگ

دانسته نشد با چه توضیح و تفسیری استعارة تمثیلی است (تقوی،193:1376).

23) این بیت حافظ:

تو و طوبی و ما و قامت یار

 

فکر هرکس به قدر همت اوست

دور مجنون گذشت و نوبت ماست

 

هرکسی پنج روزه نوبت اوست

شاهد مثال استعارة تمثیلیه آمده است بدون هیچگونه توضیحی (علوی­مقدم،127:1376).

- باید گفتکه در این دو بیت مصراع های دوم مثل است، برای مصراع اول و استعارة تمثیلیه نیست.

24) این دو بیت عرفی شیرازی:

دادم به چشم او دل اندوه پیشه را

 

غافل که مست می شکند زود شیشه را

در بیستون به صورت شیرین نگاه کن

 

تا عشق چون به سنگ فرو برده تیشه را

بدون هیچ گونه توضیحی شاهد مثال استعارة تمثیلیه آورده شده است (همایی، 191:1370؛ علوی­مقدم­،127:1376).

مصراع دوم  بیت اول «مثل» است، برای مصراع  اول و استعاره تمثیلیه نیست؛ بلکه تشبیه تمثیل است.

بیتدوم رانیز می‌توان تشبیه تمثیل گرفت.

    می‌توان عشق را علاقة سبب و مسبّب دانست؛ یعنی عشق سبب فرو رفتن تیشه در سنگ است.

25) در یکی دیگر از کتاب های بلاغی ابیات زیر بدون هیچگونه توضیحی به عنوان شاهد مثال استعارة تمثیلیه آمده است (آق اولی،172:1373).

الف: از ملامت چو غم خورد سعدی

 

مرده را ز نیشتر مترسانش

ب: به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می

 

علاج کی کنمت آخرالدواء الکی

ج: تو چراغی نهاده بر برباد

 

خانه‌ای در ممرّ سیلاب

د: منتهای کمال نقصان است

 

گل بریزد به وقت سیرابی

- در بیت الف: سعدی خود را به مرده‌ای تشبیه نموده است که از نیشتر نمی‌ترسد (همان طور که مرده از نیشتر نمی‌ترسد، سعدی هم از ملامت نمی‌ترسد). از آن جایی که مشبّه و مشبّهٌ به هر دو در بیت ذکر شده، این بیت یک تشبیه تمثیل است نه استعارة تمثیلیه.

- در بیت ب: با توجه به اینکه تعبیر «آخر دواء الکی» جنبة حقیقت داشته و ناظر به یک راه و روش درمان بیماری در قدیم محسوب می‌شده، می‌تواند از زمرة کنایه باشد (این بیت در جای دیگر نیز شاهد مثال استعارة تمثیلیه آمده است) (گودرزی، 245:1379).

- بیت ج: «چراغ بر بر باد نهادن» و «خانه در ممر سیلاب ساختن» هر دو کنایه است، با این توضیح که با تعریف کنایه کاملاً تناسب دارند؛ یعنی ارادة معنی حقیقی امکان پذیر است و قرینة صارفه‌ای نیست که مانع ارادة معنی حقیقی و اصلی شود؛ اگر این طور تفسیر کنیم که چراغ بر باد نهادن مثل خانه در ممر سیلاب ساختن است، یک تشبیه است و مشبّه و مشبّهٌ به هر دو در بیت ذکر شده، بنابراین می‌توان آن را تشبیه تمثیل دانست. «چراغ بر راه باد نهادن» در جای دیگر (میرزانیا، 291:1382) نیز به اشتباه استعاره تمثیلیه دانسته شده است.

 - بیت د: می‌فرمایند منتهای کمال نقصان است، همان طور که گل در وقت سیرابی می‌ریزد، نقصان منتهای کمال به ریزش گل در وقت سیرابی تشبیه شده است؛ از آن جائی که مشبّه و مشبّهٌ به هر دو در کلام ذکر شده باید تشبیه تمثیل باشد.

26) این بیت:   

چرا روز و شب جفت اندیشه‌ای

 

تو گویی که با شیر در بیشه‌ای

 شاهد مثال استعار‌ة تمثیلی آمده است با این توضیح: حالت تردّد ممدوح را به کسی تشبیه کرده که با شیر در بیشه روبه‌روست (آهنی،171:1360).

27) همچین ابیات زیر شاهد مثال استعارة تمثیلیه است (همایی، 191:1370).

 

آنکه چون پسته دیدمش همه مغز

 

پوست بر پوست بود همچون پیاز

پارسایان روی در مخلوق

 

پشت بر قبله می‌کنند نماز

- چنانکه ملاحظه می‌شود، در این دو مثال گذشته (26و27) با توجه به اینکه مشبّه و مشبّهٌ به هر دو ذکر شده است، حاوی تشبیه تمثیل‌اند.

28) در یکی دیگر از کتاب های بلاغی «جوز بر گنبد افشاندن، شیره مالیدن، سبیل چرب کردن» شاهد مثال استعارة تمثیلیه دانسته شده است (پرچمی، 110:1373).

 در فرهنگنامة کنایه، جوز بر گنبد افشاندن (انداختن) [به درستی] کنایه دانسته شده (میرزانیا،281:1382).

29) «آب در هاون کوفتن» و «آب به غربال پیمودن» نیز در جای دیگر استعارة تمثیلیه آمده است (سلاجقه،  159:1378- پرچمی، 110:1373).

آهن سرد کوفتن نیز در کتاب‌های بلاغی شاهد مثال استعارة تمثیلیه آمده است (آرزو‌، 87:1381؛ میرزانیا،44:1382 ؛ پرچمی، 110 : 1373).

در کتاب‌های بلاغی عربی هم آمده است: «انتَ تضرب فی حدید بارد» (الجازم، 99:1379).

 باید گفت از آن جایی که ارادة معنی حقیقی همه این مثال‌ها در عالم واقع جایز است و قرینة صارفه‌ای نیست که مانع پذیرفته شدن معنی ظاهری آن باشد، باید این قبیل مثال را از زمرة کنایه دانست.

30) در کتاب‌های بلاغی عربی نیز شاهد مثال‌هایی برای استعارة تمثیلیه ذکر شده است که همگی احتیاج به بازنگری و تأمّل دارد از جمله: اَحَشفاً و سوء کیله= (آیا هم خرمای پست و هم پیمانة بد) تجوع الحُره و لا تأکل بثدییها = (زن آزاده گرسنگی می‌کشد و به وسیلة دو پستانش خود را تغذیه نمی‌کند) قطعت جهیزه قولَ کلَ خطیب= (جهیزه سخن هر سخنوری را قطع کرد)

اذا قالت حذام فَصَدَّ قوها  / فأن القول ما قالت حذام= (زمانی که حذام سخن بگوید او را تصدیق کنید، پس براستی سخن آن است که حذام گفته است).

عادَ سیفَ الی قرابه و حل اللیث منیع غابه =(شمشیر به نیامش برگشت و شیر در بلندای بیشه جای گرفت) (المراغی، 2000م :345؛ هاشمی، 185:1368؛ رجائی، 310:1352؛ دیباجی، 221:1376، الجازم،97:1379؛ الفضلی،123:1384).

-چنان که ملاحظه می‌شود، ارادة معنی حقیقی همه این شاهد مثال‌ها در عالم واقع امکان پذیر است و قرینة صارفه‌ای که ذهن ما را از معنی حقیقی متوجه معنی مجازی نماید، وجود ندارد؛ بنابراین، این قبیل شاهد مثال‌ها را باید از زمرة کنایه دانست.

در یکی دیگر از کتاب‌های بلاغی آمده است: «عادَ سیفُ الی قرابه» (شمشیر به غلاف خود برگشت) این کلام را در مورد مردی که به فعّال بودن مشهور و برای امر مهمی موطن خویش را ترک کرده و پس از موفقیت به خانه و وطن خود برگشته است به کار می برند» (نصیریان،  142:1385، الجازم،58:1380).

- به فرض صحّت چنین تشبیهی این جمله حاوی استعارة مصرّحه است، نه استعارة تمثیلیه. از دیگر سوی، برگشتن شمشیر به غلاف خود و جای گرفتن شیر در بلندای بیشه در عالم واقع امکان پذیراست و در آن قرینة صارفه‌ای وجود ندارد، بعلاوه این جمله جنبه تمثیل نیز ندارد!

این بیت متنبی:

وَ مَنْ یَکُ ذا فَمٍ مُرٍ مریضٍ

 

یجد مُراً بِهِ الماءَ الزُلالا

(کسی که دارای دهانی تلخ و بیمار باشد، به همین جهت آب زلال را هم تلخ می‌یابد) شاهد مثال استعارة تمثیلی آمده است (عتیق، بی تا:386؛ الجازم، 97:1379).

-بیت متنبی به «وضع» حقیقی خویش دلالت دارد؛ یعنی اینکه مریضی که به تلخی دهان گرفتار آمده است، هرگاه آب شیرین و گوارایی را بنوشد باز آن را تلخ خواهد یافت.

-ممکن است، واقعاً یک نفر دارای چنین شرایطی باشد،‌ با توجه به اینکه معنای ظاهر آن مانند معنای پوشیده آن، پذیرفتنی است و قرینة صارفه‌ای وجود ندارد تا ذهن را از معنی حقیقی دور کند و به معنی مجازی برسد، بنابراین این تعبیر، کنایه است نه استعارة تمثیلی.

همچنین عبارت «قبل الرماء تملأُ الکنائن» (پیش از تیراندازی، ترکش‌ها (تیردان ها) پر می‌شود) استعارة تمثیلی دانسته شده است (الجازم،60:1380).

- آیا حقیقت امر غیر از این است؟ آیا معنی ظاهری کلام مانند معنای پوشیده آن پذیرفتنی نیست؟ آیا قرینة صارفه‌ای در این عبارت وجود دارد؟

این آیة قرآن: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً» شاهد مثال استعارة تمثیلیه دانسته شده است.

در توضیح نوشته‌اند: مستظهر شدن بنده به خداوند و اعتماد به حمایت او و نجات یافتن از ناملایمات را تشبیه کرده است، به کسی که در پرتگاه افتاده است، پس به ریسمان محکمی که اطمینان دارد، قطع شدنی نیست دست یازیده است (سیوطی، 151:1363؛ طیبی،1987م:243؛ خطیب،440:1989).

- باید گفت، نه تعریفی که از استعارة تمثیلیه در این کتاب‌ها ارائه شده، تعریفی جامع است و نه این شاهد مثال شاهد مثالی درست برای استعارة تمثیلیه است و بر خلاف آنچه نوشته‌اند، به صرف مرکّب بودن وجه شبه نمی‌توان تعبیر را استعارة تمثیلیه دانست و این جمله نیز به فرض چنین تشبیهی نه جنبة تمثیلی دارد و نه قرینة صارفه‌ای.

 

نتیجه

بنابر آنچه که گذشت، مقایسة اجمالی کتاب‌های بلاغی از میزان موفقیت نه چندان چشمگیر نظریه پردازان بلاغی و نیز از تحوّل اندک بلاغت حکایت دارد، آن گونه که رساله‌هایی که در این فن تألیف شده، بیشتر رونوشت و اقتباسی از یکدیگر بوده و بعضاً بدون تحقیق و نقد و بررسی دقیق است تا جایی که غلط‌های فاحش زیباشناسی نیز شبیه به هم است و این نشانی از ایستایی و رکود محسوس در روند تکاملی بلاغت است.

یکی از مباحث بحث برانگیز و مشوّش در حوزة بلاغت، موضوع استعارة تمثیلیه است که گاهی با عنوان‌های استعارة مرکّب و مجاز مرکّب بالکنایه نیز تعریف شده است. در بسیاری از این کتاب‌ها این سه موضوع را تحت یک تعریف آورده و شواهد مشترکی برای آن ذکر کرده‌اند، نکتة دیگر اینکه گاهی میان این مباحث و کنایة فعلی نیز خلط مبحث شده است، آنگونه که بعضاً در یک کتاب، دو شاهد مثال با دو مفهوم مشابه را از دو نوع کنایه و استعارة تمثیلیه دانسته است.

چنان می‌نماید که برای تحقیق و بررسی این موضوع به چند مسأله مهم باید توجه کرد: نخست باید به بررسی این موضوع پرداخت که آیا اساساً آنچه در تعریف استعارة تمثیلیه آمده است، با مصادیق و نمونه‌های ارائه شده همخوانی دارد؟ دو دیگر اینکه آیا نمی‌توان برخی از این مثالها را کنایه دانست؟ سه دیگر این‌که آیا این تعاریف جامع و مانع است یا کلّی و مبهم. دیگر اینکه آیا نمی‌توان تفاوتی مرزآفرین میان استعارة تمثیلیه، مجاز مرکّب، استعارة مرکّب و کنایه یافت؟ بنابراین با توجه به آنچه پیشتر گفته آمد، با غور و استقصا و دقت نظر بیشتر می‌توان تعاریف دقیق‌تر و روشن‌تری برای آنها ارائه کرد و مرز آنها را تفکیک نمود، تا طالبان و دانشجویان را از سردرگمی نجات داده، زمینة تحقیق و تفحص و شناخت بیشتر و دقیق‌تر را برای آنان فراهم کند.

 

1 - آرزو، سراج الدین علی بن حسام. (1381). عطیة کبری و موهبت عظمی، مقدمه و تصحیح                       سیروس شمیسا، تهران: فردوس، ‌چاپ اول.
 2 - آق اولی، حسام العلما. (1373). دُررالادب، قم: هجرت، چاپ سوم.
3 - آهنی، غلامحسین. (1360). معانی و بیان، تهران: بنیاد قرآن، چاپ دوم.
4 - ابن جنی، عثمان بن جنی. (بی تا). الخصائص، بیروت: دارالکاتب العربی.
5- ابن رشیق، الحسن بن رشیق. (1981 م). العمدة فی محاسن الشعر و آدابة و نقدة، بیروت: الطبعه الخامسه.
6-احمد نژاد، کامل. (1382). معانی و بیان، تهران: زوار، چاپ اول.
7- پرچمی، محب الله. (1373). بیان آموزشی، تهران: مرغ آمین، چاپ اول.
8- پورنامداریان، تقی. (1382). گمشدة لب دریا، تهران: سخن، چاپ اول.
9- تجلیل، جلیل. (1365). معانی و بیان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ سوم.
10- تفتازانی، سعدالدین. (1382). مختصر المعانی، قم: دارالفکر، چاپ هشتم.
11-تقوی، نصرالله. (1367). هنجارگفتار، اصفهان: فرهنگسرای اصفهان، چاپ دوم.
12- ثروتیان، بهروز. (1383). فن بیان در آفرینش خیال، تهران: امیر کبیر، چاپ اول.
13 - جاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر. (1947). البیان و التبیین، بیروت: دارالفکر.
14 - الجازم، ‌علی و امین، مصطفی. (1975م). البلاغة الواضحه، تهران: امام صادق(ع)، چاپ سوم.
15-ــــــــــــــــــ. (1380). البلاغة الواضحه، ترجمه، نقد، تحلیل و تطبیق با امثله فارسی، ابراهیم اقبالی، تبریز: شیخ صفی، چاپ اول.
16- جرجانی، عبدالقاهر. (1366ق). دلائل الاعجاز، تحقیق السید محمد رشید رضا، مصر: چاپ سوم.
17- ـــــــــــــــــ. (1961). دلائل الاعجاز، القاهره: مکتبه و مطبعه.
18 - حسینی نیشابوری، عطاءالله بن محمود. (1384). بدایع الصنایع، تصحیح رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ اول.
19 - خطیب قزوینی، محمد بن عبدالرحمن. (1989). الایضاح فی علوم البلاغه، شرح و تعلیق محمد عبدالمنعم الخفاجی، لبنان: العالمیه، بیروت.
20 - خطیب و دیگران. (بی تا ). شروح التلخیص، چاپ مصر.
21- دیباجی، ابراهیم. (1376). بد ایة البلاغه، تهران: سمت، چاپ اول.
22- ­رجایی، محمد خلیل. (1352). معالم البلاغه، شیراز: دانشگاه شیراز، چاپ اول.
23- رخشنده مند، علی سینا. (1386). «باز آوری شواهد فارسی در کتب بدیع»، فصلنامة تخصصی ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد: سال 4 ، شماره 15 و16.
24- رمانی، ابوالحسن. (1968). رسائل النکت فی اعجازالقرآن، قاهره: داراحیاء الکتب العربیه.
25- زاهدی، زین الدین (جعفر). (1346). روش گفتار، مشهد: دانشگاه مشهد، چاپ اول.
26- زرّین کوب، عبدالحسین .(1372). شعر بی دروغ، شعر بی نقاب، تهران: علمی، چاپ هفتم.
27- سکّاکی، یوسف بن محمد. (1402 هـ ق ). مفتاح العلوم، به اهتمام اکرم عثمان یوسف، بغداد:                               مطبع دارالرساله، چاپ اول.
28- سلامه، ابراهیم. (1952). بلاغة ارسطو بین الیونان و العرب، قاهره.
29- سلاجقه، پروین. (1378). درآمدی بر زیبا شناسی شعر معانی و بیان، تهران: چکاد، چاپ اول.
30- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان. (1363). ترجمه الاتقان فی علوم القرآن، به قلم سید مهدی حائری قزوینی، ‌تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیمی، تهران: امیر کبیر، چاپ اول.
31- شفیعی کدکنی، محمد رضا. (1366). صور خیال در شعر فارسی، تهران: آگاه، چاپ سوم.
32- شمیسا، سیروس. (1376). بیان، تهران: فردوس، چاپ ششم.
33- ــــــــــــــ. (1379). معانی، تهران: میترا، چاپ ششم.
34- صادقیان، محمد علی. (1382). طراز سخن در معانی و بیان، یزد: ریحانه الرسول، چاپ اول.
35- صفا، ذبیح الله. (1373). آیین سخن، مختصری در معانی و بیان فارسی، تهران: ققنوس، چاپ هیجدهم.
36 - الطیبی، شرف الدین حسین بن محمد. (1987). التبیان فی علم المعانی و البدیع و البیان، تحقیق هادی عطیه مطر الهلالی، بیروت: عالم الکتب.
37 - عتیق، عبدالعزیز. (بی تا). علم المعانی و البیان و البدیع، بیروت: دارالنهضه عربیه.
38- عسکری، ابوهلال. (1989). الصناعتین، تحقیق مفید قمحه، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ دوم.
39- علوی مقدم، محمد و اشرف زاده، رضا. (1376). معانی و بیان، تهران: سمت، چاپ اول.
40 - فشارکی، محمد. (1365). «ایستایی و تقلید و انتحال در تألیف کتب بلاغی»، مجلة آینده، سال دوازدهم، شماره9و10.
41- الفضلی، عبدالهادی. (1384). تهذیب البلاغه، به تعلیق السید علی الحسینی، قم: دارالعلم، چاپ اول.
42- فندرسکی، میرزا ابوطالب. (1381). رسالة بیان بدیع، تصحیح و تحشیة مریم روضاتیان، اصفهان: دفترتبلیغات اسلامی، چاپ اول.
43- کزّازی، میرجلال الدین. (1368). زیباشناسی سخن پارسی (بیان)، تهران: مرکز نشر، چاپ اول.
44- گلی، احمد. (1387). بلاغت فارسی (معانی و بیان)، تبریز: آیدین، چاپ اول.
45- گودرزی، محمود. (1379). حافظ از دیدگاه علوم بلاغی، قم: ظفر، چاپ اول.
46- مازندرانی، محمد هادی بن صالح. (1376). انوارالبلاغه، به کوشش محمدعلی غلامی نژاد، تهران: قبله، چاپ اول.
47 - محمّدی، محمّد حسین. (1387). بلاغت: معانی، بیان و بدیع، تهران: زوار، چاپ اول.
48 - المراغی، احمد مصطفی. (2000م). علوم البلاغه، قاهره: دارالافاق العربیه، چاپ اول.
49- میرزانیا، منصور. (1382). فرهنگنامة کنایه، تهران: امیر کبیر، چاپ دوم.
50- نراقی، محمد مهدی ابن ابی ذر. (1335). نخبة البیان، به اهتمام حسن نراقی، تهران: ابن سینا، چاپ اول.
51 - نصیریان، یدالله. (1385). علوم بلاغت و اعجاز قرآن، تهران: سمت، چاپ ششم.
52- نظامی، الیاس بن یوسف. (1380). لیلی و مجنون، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره، چاپ چهارم.
53- نوروزی، جهانبخش. (1380). میزان سخن پارسی، معانی و بیان، شیراز: کوشامهر، چاپ دوم.
54- وراوینی، سعدالدین. (1373). مرزبان نامه، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران: صفی علیشاه، چاپ پنجم.
55- ویتگنشتاین، لودویگ. (1381). پژوهش‌های فلسفی، مترجم، فریدون فاطمی، تهران: مرکز، چاپ دوم.
56- هاشمی، سید احمد. (1368). جواهرالبلاغه، قم: مطبوعات دینی، چاپ سوم.
57- همایی، جلال الدین. (1370). معانی و بیان، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران: نشرهما، چاپ دوم.
58- Jakobsom, Roman. (1995). Two aspecis of language and two types of aphasic disturbances,on language, Edited by Linda R. wavgh and Monique Monville Bursion, U.S.A, Harvard University press.
59-  -----------. (1960). Linguistics and Peetics, In sebeok, T.A, (ed), style in language, Cambridge: MIT press.