نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Rhetoric such as prosody, semantics, etc have important role to form mysticism language. By attention to methods and rules of semantics, is explained effect and importance of sentences in speech. This science divides speech to predicate and request and studies their second meanings. Rhetorical sentence is one of the important elements of effect on mysticism language. Mystics for educating and explaning of their mysticism experiences use rhetorical sentences with their primary and second meanings. Rhetorical sentences in Persian works of Aynolghozat have important role in teaching and explaning of mysticism experiences. Imperative and negative imperative are important topics of rhetorical sentences and deliberates to transferring massage to effectually addressee. In this study it is tried to define and study imperative and negative imperative: their rhetorical specifications and their role on Aynolghoza's texts are investigated
کلیدواژهها [English]
مقدمه
عارفان برای تعلیم اندیشهها و بیان دریافتهای ذوقی و عرفانی از واژگان معمول و متداول زبان استفاده میکنند و با بهره گیری از عناصر مختلف، زبانی به وجود آوردند که آن را زبان عرفانی مینامند. بلاغت یکی از این عناصر مهم است که در شکل گیری زبان عرفانی مؤثّر است.
تأثیر و رسایی سخن به میزان اثرگذاری آن بر مخاطب بستگی دارد، از این رو ارتباط میان متکلّم و مخاطب مهم است. یکی از شاخههای اصلی بلاغت، علم معانی است که به کمک قواعد آن میتوان نحوة ارتباط متکلّم و مخاطب را در کلام بررسی و تبیین کرد. از دیدگاه این علم عناصری مؤثّر است که در ارتباط، بیشترین نقش و کارایی را داشته باشد و کلامی بلیغ است که مفاهیم را مؤثّر و رسا به مخاطب انتقال دهد. برای تبیین نقش امر و نهی به عنوان یکی از اقسام انشاءدر تحکیم ارتباط و انتقال پیام، در این مقاله باجمال نظریة ارتباط یاکوبسن بررسی میشود. یاکوبسن هر گونه ارتباط سادة زبانی را متشکّل از پیامی میداند که از فرستنده (متکلّم) به گیرنده منتقل میشود.
در علم معانی کلام به خبر و انشاء تقسیم میشود. انشاء در انتقال پیام، نقش مهمّی دارد و با پذیرش معانی ثانوی امکان تعلیم مؤثر و ابراز مواجید عرفانی را برای عارف فراهم میکند.
انشا در آثار فارسی عینالقضات همدانی، نقش مهمّی دارد. امر و نهی دو قسم انشای طلبی است که در خدمت تعلیم و بیان تجربههای عرفانی قاضی همدانی قرار گرفته است. در این مقاله با توجّه به تعریف امر و نهی در منابع بلاغی عربی و فارسی، کارکرد و تأثیر آن در نامهها، تمهیدات و رسالة جمالی عینالقضات بررسی و تبیین میگردد.
جواهر البلاغه و مختصر المعانی از مهمترین منابع بلاغی عربی است از این رو همواره مورد توجّه اهل بلاغت فارسی بوده است. امر و نهی، در این کتابها چنین تعریف شده است: «الامر، هُو طََلَب حُصول الفعل مِن المُخاطَب عَلی وَجه الاِستعلاء مَع الاِلزام» (هاشمی،1960: 77).
«النَهی وَ هُوَ طَلَبُ الکفِّ عن الاِستِعلاء وَلَه حَرفٌ واحِدٌ وَ هوَ لاءِ الجازِمَة فی نحو قولک لاتَفعَل وَ هُوَ کَالاَمرُ فِی الاِستِعلاء» (تفتازانی،1411: 141).
در کتابهای بلاغـی فارسی که از منابع عربـی تأثیـر پذیرفته است، تقریباً ترجمة همین تعاریـف آورده شده است. همایی آورده است: «امر یعنی فرمودن و آن طلب کاری است به طریق بزرگی و برتری و به عبارت دیگر فرمان دادن بزرگ به کوچک» (همایی،1370: 101). «طلب حصول فعل، بر سبیل استعلاء» در معالم البلاغه به عنوان تعریف امر ذکر شده است» (رجایی،148:1340).
«نهی، همان طلب است و درخواست منتها نه درخواست فعل یک چیز؛ بلکه درخواست ترک آن، در واقع نهی همان امر است، امّا امر وارونه و معکوس بنابراین بسیاری از خصوصیّات و خواصّ آن را میپذیرد و از معنی اصلی خود به معانی فرعی کشیده میشود» (تجلیل،1370: 27). «نهی در اصل طلبِ «نکردن» و تحریم است» (شمیسا،128:1373)/
تعریف امر و نهی در سایر منابع بلاغی فارسی نسبت به تعاریف مذکور تفاوت چندانی ندارد. در این عریفها، تأکید بر دو مفهوم «برتری موضع گوینده نسبت به مخاطب» و «طلب و درخواست» در امر و «بازداشتن مخاطب از عمل و درخواست ترک آن» در نهی آشکار است. از این رو، اگر یکی از این دو شرط در بیان امر و نهی رعایت نشود، این دو جمله، در معنای ثانوی به کار رفته است. سه صورت صیغة امر عربی در کتابهای بلاغی عربی و بیشتر کتاب های بلاغت فارسی ذکر شده است: امر حاضر(اِفعَل)، امر غایب (لِیفعَل) و اسم فعل (صه). اسم فعلهایی که برای امر به کار می روند، اگر چه معنای امری دارند؛ ولی نسبت تامّه (جمله) به شمار میروند، بنابراین شبه جملهاند. یاد آوری میشود که در علم معانی جملات، به انواع خبری و انشایی تقسیم شده است؛ بنابراین حتّی اگر شبه جملهای با معنای امر به کار رود و از نظر دستوری در زمرة ساختهای امر به شمار رود، از منظر علم معانی به این دلیل که شبه جمله است، در تقسیمبندی مربوط به جملات جای نمیگیرد.
امر حاضر فارسی فقط در دو ساخت دوّم شخص مفرد و جمع به کار میرود. آهنگ ادای این جملات طبیعةً آمرانه است. در بعضی دستورها برای متکلّم و مخصوصاً غایب نیز ساخت امر قائل شدهاند که شش صیغه است و به جز دو صیغة دوّم شخص، با مضارع تطبیق میکند (بروم، برو، برود، برویم، بروید، بروند) (ر.ک. قریب،176:1380).
نهی در عربی یک صیغه دارد که از آوردن لام ناهیه بر سر فعل مضارع، ساخته میشود و در فارسی افزودن «ن» یا «م» به آغاز ریشة مضارع فعل، شیوة ساخت فعل نهی است؛ از این رو اختلاف آشکاری در ساخت دستوری امر و نهی نیست و تنها معنای فعل معکوس میشود، همایی با تکیه بر ساخت آن بدرستی صیغة امر و نهی را یکی میشمارد: «دو صیغه امر و نهی فارسی را باید یکی شمرد؛ زیرا در صیغه فقط حرف نفی یا نهی علاوه میشود، پس هر دو را تحت یک عنوان باید آورد، چون مثل عربی نیست که صیغة امر و نهی آن بکلّی متباین است، مخصوصاً امر حاضر که آن را امر به صیغه میگویند؛ امّا امر بلام عربی تقریباً مثل فارسی است (لِینفَق- لاینفِق) حرف پیشاوند تغییر میکند مثل برو، مرو؛ باز هم فارسی سادهتر است؛ زیرا حرف باء هم در فعل جزو ارکان کلمه نیست، رو- مرو- کن- مکن و...» (همایی،1370: 101).
علم معانی، جمله را از جهت اغراض ثانوی آن بررسی میکند. گاهی امر و نهی با معانی غیر حقیقی (اغراض ثانوی) به کار میرود. این معانی که در کتابهای بلاغی فارسی و عربی بیان شده، در جدول شمارة 1 و معانی ثانوی نهی در جدول شمارة 2 آمده است.
مقاصد ثانوی جملات را نمیتوان تنها به آنچه در کتاب های بلاغی آمده است محدود کرد، بلکه اقتضای مطالب و مخاطبان گوناگون، کلام و جملات مختلف است. علاوه بر این چنان که در جدولهای شمارة 1 و 2 مشاهده میشود، بیشتر مقاصد ثانویی که علمای بلاغت برای امر و نهی ذکر کردهاند، مشترک است. برای نمونه، همایی اغراض ثانوی امر را «دعا، التماس، ارشاد، تمنّی، تخییر، تهدید، اباحه، تسویه، تعجیز، اهانت و تحقیر» معرفی کرده واغراض ثانوی نهی را «دعا، التماس، تمنی، ارشاد، تهدید، تسلیت، تحقیر» میداند. در سایر منابع بلاغی نیز مشابهت اغراض ثانوی امر و نهی مشهود است، با توجّه به این مقایسه میتوان گفت امر و نهی علاوه بر آن که در ساختار دستوری اختلاف زیادی ندارند، اغراض ثانوی آنها نیز چندان متفاوت نیست.
2. کارکرد «امر و نهی» در آثار فارسی عینالقضات همدانی
در متنهای تعلیمی که هدف اصلی و حقیقی آن تعلیم و ارشاد است، نمیتوان «ارشاد» را به طور مطلق معنای ثانوی جملهها دانست؛ زیرا تمام متن، برای تعلیم و تربیت و ارشاد و تنبیه، خلق شده است؛ بویژه در مفهوم جملههای امر و نهیِ متون تعلیمی، «ارشاد» و «تعلیم» با معنای حقیقی جمله در آمیخته است. به عبارتی دیگر، در جملات امر و نهی متون تعلیمی، دو رکن اصلی تعریف؛ یعنی «موضع برتر گوینده» و «طلب و درخواست از مخاطب» در امر یا «باز داشتن مخاطب از عمل» در نهی، رعایت شده است. همانطور که گفته شد، رعایت این شرایط، به این معناست که جمله، در معنای حقیقی به کار رفته است؛ از این رو بهتر است «ارشاد» و «تعلیم» را در این متون، غرض ثانوی متن ندانیم. مثال:
«حالی خیری میکن و از شر دور میباش چندان که میتوانی» (عینالقضات،1362: 478).
«خدا را فراموش مکن» (همان،1362: 125).
«بنده مدبران مباش» (همان،1362: 445).
«ای عزیز اگر خواهی که جمال این اسرار بر تو جلوه کند از عادت پرستی دست بردار که عادت پرستی بت پرستی باشد» (همان،1341: 12).
«هرچه می شنوی اگر ندانی عذری پیش آر و وجهی بنه و اگر بدانی مبارک باد» (همان،197).
در مثالهای بالا به خاطر کاربرد وجه امر و نهی در فعل جمله، موضع گوینده نسبت به مخاطب برتر است و از مفهوم جمله، حالت طلب از مخاطب یا بازداشتن مخاطب از عمل فهمیده میشود؛ بنابراین امر و نهی در معنای حقیقی و با هدف ارشاد و تعلیم به کار رفته است؛ از این رو در متون فارسی عین القضات و بسیاری از متون تعلیمی دیگر، هدف کلّی ارشاد و راهنمایی اثر نباید باعث شود که کاربرد جملات امر و نهی در معنای ثانویه فرض شود و بهتر است در این موارد کاربرد جملات امر و نهی در معنای حقیقی و اصلی در نظر گرفته شود.
2. تأکید با استفاده از جملات امر
در آثار فارسی عینالقضات، جملههای امری کوتاهی با معانی حقیقی و ثانوی به کار رفته است، به نظر میرسد، این جملات بیشتر با قصد تأکید و جلب توجّه مخاطب تکرار شده است.
2-1-1. بدان: بسامد جملههای امریی که با فعل «بدان» آغاز شده است، در نامهها، تمهیدات و رسالة جمالی بسیار بالاست، به نظر میرسد، تقدیم این جملة امری بر مطالب خبری، به نوعی خبر را مؤکّد کرده و توجّه مخاطب جلب میکند تا جایی که در بسیاری از موارد «بدان» به معنای «بشنو»، «گوش دار» و «محسوب کن» است. مثال: «بدان که کاغذ و مداد و سطرها نور نیستند، پس «القرآن کَلام الله غیرُ مَخلوق» کدامست؟» (عینالقضات،2:1341).
«بدان و آگاه باش که این آیت از غوامض آیات قرآن است:...» (همان،1362: 47).
علاوه بر جلب توجّه مخاطب و تأکید بر خبر، «بدان» و «دان» که به صورت «میدان» هم آمده است، به معنای «میشناس»، «محسوب کن» و «است» به کار رفته است.
«تصرّف جان در این قالب چنان دان [است] مثلاً که تصرّف من در این قلم و تصرف روح در قالب قهری دان نه طبیعی» (همان،1362: 54).
«ای عزیز، جمال لیلی دانهای دان [محسوب کن/است] بر دامی نهاده» (همان،1341: 104).
این جملاتِ کوتاه با معنای حقیقی به کار رفته و تکرار آن در متن باعث شده، به مثابة ابزاری برای تأکید، عمل کند.
2-1-2. گوش دار و بشنو:معنای این دو جملة فعلی، طلب شنیدن از مخاطب از موضع برتر است و قصد قاضی همدانی از بیان آن جلب توجّه، جذب تمرکز مخاطب و ترغیب او به خواندن مطلبی است که پس از این جملهها ذکر میکند. مثال: «گوش دار تا بدانی که چه میگوید: گفت هر که خدا را میشناسد، هرگز نگوید «الله» و هرکه «الله» بگفت خدا را نشناخت و نشناسد» (همان،36).
عینالقضات در بسیاری از مواردی که از «بشنو» و «گوش دار» استفاده میکند، گویندة خبر را نیز ذکر میکند. مثال: «از سهل تستری بشنو که چه گوید: النیة نورٌ لاَنَّ حَرف النونِ اِشارَة اِلی النور» (همان،83).
«دریغا! از مصطفی بشنو که اِنَّ فِی جَسَدِ ابن آدمِ لمَضغََة...». (همان،145).
«گوش دار» و «بشنو» به معنای توجّه کن و بدان نیز آمده است. به عبارتی دیگر متکلّم فعل امری را بیان کرده و فعل امر دیگری را اراده کرده است. بسامد بالای این جملهها به قصد جلب توجّه و افزودن تمرکز و دقّت مخاطب، نمایانگر آن است که حتّی تکرار این جملاتِ موجز و صریح، نقش مؤثّری در تأکید بر مطلبی که پس از آن آمده، دارد. بطوری که گاهی این دو جمله را پشت سر هم به کار میبرد. مثال:
«گوش دار و بشنو که این کلمات به نزدیک ارباب بصایر چه ذوق دارد وگفتن ایشان چگونه باشد» (همان،73).
«این کلمه را گوش دار و به گوش جان بشنو: خدا مصطفی را دوست داشت او را از جمله مکنونات و مخزونات نگاه داشت و او را از عالمیان پوشیده داست» (همان،220).
گاهی همراه «بشنو» و «گوش دار» از انواع دیگر انشاء نیز برای جلب توجّه استفاده میکند، به عنوان مثال قبل ازآن ندا و منادا یا پرسش میآورد، یکی از کارکردهای پرسش و ندا و منادا در آثار عینالقضات جلب توجّه مخاطب برای بیان مطلب است. مثال:
«اگر باورت نیست از قرآن بشنو وَکَذلِکَ نّرِی اِبراهیمَ مَلَکوتَ السَّمواتِ وَ الاَرض او در این ملکوت چه دید؟گوش دار: فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأی کَوکَباً قال هذا رَبِّی» (همان،212).
«ای عزیز، این حدیث گوش دار که محمد مصطفی(ص) گفت: مَن عَشِقَ وَ عَفَّ ثُمَّ کَتَمَ فَماتَ ماتَ شهیداً» (همان،96).
2-1-3. برخوان:معمولاً مفعول جملة امری «برخوان»، آیهای از قرآن کریم است، به عبارتی وقتی عینالقضات جملة «برخوان» را به تنهایی و بدون ذکر متمّم میآورد، منظور، «از قرآن برخوان» است. چون مفعول جمله، آیهای از قرآن است.
«دانی که نعت مسلمانی چه آمد؟ برخوان این آیت که «اَلّذینَ یستَمِعونَ القَول فَیتّبَِعونَ أحسَنَه» (همان،197:1341).
«دریغا، این آیت برخوان و قالوا أبَشَرٌ یهدونَنا فَکَفَروا» (همان،267).
«برخوان» در این جملهها مانند «بشنو» و «گوش دار» علاوه بر توصیه و ارشاد، برای جلب توجّه مخاطب و تأکید بر خبر (آیه) ذکر شده است.
2-1-4. باش: یکی از پرکاربردترین جملات امری است که در آثار فارسی عین القضات به کار رفته است. این فعل امری برای کامل شدن معنا، به وسیله حرف ربط «تا» به جمله پیرو خبری متّصل است.
«کار را باش، اگر سر کار داری و اگر نه به خود مشغول باش» (همان، 14).
«تو کار خود را باش و در آن مرد باش» (همان،1362: 408).
«باش» درمواردی جملة امری محسوب میشود؛ ولی در معنای حقیقیِ «بودن و ماندن» به کار نرفته است و قصد متکلّم، طلب انتظار مخاطب برای حصول معنای جملة پیرو پس از «باش» است. امّا تکرار «باش» در متن آثار فارسی عینالقضات، قرائن لفظی موجود در جمله و قرائن معنایی متن، دامنة ویژگیهای این واژه را گسترده است.
مفاهیم و مطالبی که پس از «باش» ذکر میشود، به قدری لطیف است که درک و فهم آن مستلزم کسب لطافت معنوی، امتیاز و مرتبهای است که به آسانی برای مخاطب مرید حاصل نمیشود و حتّی ممکن است، خارج از اختیار مرید و صرفاً موهبتی از جانب پروردگار باشد. بنابراین طلب انتظار از سوی متکلّم معمولاً خالی از توبیخ نیست، همچنین به نوعی ترغیب مخاطب به کسب فضیلت هم محسوب میشود. مثال: «دریغا، از جوش دیگ دل مصطفی که کانَ یصَلّی وَ فِی قَلبه کَأَزِیرِ المِرجَل، گفت: جوش دل مصطفی از مسافت یک میل شنیدندی، باش تا بدانی. این جوش که شنید؟ ابوبکر صفتی شنیده باشد؛ اما باش تا این حدیث با تو غمزه بزند که إنّ الله یحِبُّ کلَّ قلبٍ حَزین» (همان،1341: 241). «باش تا به مقامی رسی که آتشی دهند ترا که جگر حقیقت تو از حرارت آن آتش سوخته شود» (همان،240).
مثالهای مذکور نشان میدهد که مطمئناً مخاطب در مرتبهای نیست که مطلب را بخوبی درک کند. بنابراین عینالقضات برای نشان دادن عظمت مطلب و بیان عجز مخاطب از درک تجربة عرفانی، فهم آن را موکول به قیامت و منوط به کسب مقامات خاص و ناممکن کرده است. بدین ترتیب ضمن بیان عظمت مطلب، هیجان خود را به مخاطب القا کرده است. در مواردی این جملة کوتاه امری مانند «بدان» و «گوش دار» ذهن مخاطب را به دریافت مطلب پس از «باش» متوجّه میکند و برای افزایش تمرکز او بر مطلبی که پس از آن ذکر میشود به کار میرود.
«باش تا بدانی که جان را به قالب چه نسبت است؟ به درون است یا بیرون؟ دریغا روح هم داخل است و هم خارج او نیز هم داخل باشد با عالم و هم خارج» (همان،157).
بطور کلّی تکرار جملههای کوتاه امری با معنای ثانوی تذکّر، جلب توجّه و ترغیب مخاطب و جذب تمرکز او، ذهن مخاطب را برای درک و توجّه به مطلب بیدار نگه میدارد. این جملهها، به متن پویایی میبخشید.
مفهوم نهی در آثار قاضی همدانی، به عنوان معنای ثانوی جملههای انشایی، زیاد به کار رفته است، امّا شمار جملههای نهی چه در معنای حقیقی چه با معانی ثانوی، بسیار اندک است؛ البته همین تعداد نیز برای تعلیم به کار گرفته شده است. مثال:
- هشدار:
«مرگ را فراموش مکن» (همان،1362: 437).
- تنبّه:
«جوانمردا! غافل مباش از کار خود که غافل بودن نه کار مردان است» (همان،469).
«عاشقان را به ترازوی عقل خود مسنج» (همان،216).
چون هشدار و تنبیه متناسب با هدف تعلیم است، به نظر میرسد، حتّی اگر برای آنها معنای حقیقی نیز در نظر گرفته شود، اشتباه نیست. چنان که گفته شد، مناسب است در متون تعلیمی «ارشاد» معنای ثانوی جملات امر و نهی محسوب نشود.
با در نظر گرفتن حجم نامهها و تمهیدات و رسالة جمالی، میتوان گفت: در نامهها، جملات امری با معنای حقیقی یا به قصد امر و ارشاد بیشتر به کار رفته است. شاید پاسخگویی مستقیم قاضی به مریدان، دلیل اصلی این نکته باشد؛ از این گذشته نباید موقعیّت قاضی همدانی را به عنوان مرادی بی پروا نادیده گرفت. همچنین اقتضای حال مریدان عینالقضات نیز همواره وی را بر آن داشته تا مخاطب را به رعایت اصول طریقت فراخواند نه اینکه در بند تعارفات بماند، این نکتهها در بیپردگی و صراحت ارتباط متکلّم و مخاطب بیتأثیر نیست.
3. کارکرد «امر و نهی» با معانی ثانوی در آثار عینالقضات همدانی
شمار زیاد و معانی ثانوی گوناگونی که از طریق امر القا میشود، نشاندهندة اهمّیّت آن، در نامهها، تمهیدات و رسالة جمالی است. البته تعداد و تنوّع معانی ثانوی نهی نسبت به امر کمتر است. با توجّه به شباهت دستوری و معنایی نهی و امر، کارکرد این دو مقولة انشای طلبی در آثار عینالقضات، کنار هم بررسی میگردد. جملههای زیر نمونههایی از کاربرد امر و نهی با مقاصد ثانوی در آثار عینالقضات است.
3-1. تحقیر:
«رو بازی کن که عاشقی کار تو نیست» (عینالقضات،1362: 150).
«مپندار که تو اهل آنی که با تو این اسرار بر صحرا نهند» (همان،57).
3-2. توبیخ:
مشتی خاک بر سر کن از دست خود و از خود به تظلم رو به نزدیک او» (همان،150).
«آخر سردی مکن! انگار که در نماز از وی قران میشنوی غافل مباش فریاد!» (همان،159).
3-3. تسلیت:
نومیـــد مشو مـگو کــه امیــد نماند |
|
کس در غـم روزگـار جاوید نمــاند |
3-4. تمنّی:
بنـــــواز مــرا که از پی بــوی تو من |
|
ماندم شب و روز در تکاپـــوی تو مـن |
3-5. تخییر:
«اسم را خواه عین مسمّا گیر ،خواه غیر مسمّا اخلاق را بگذار تا خود تغیر پذیرد یا نه» (همان،321:1362).
3-6. تسویه:
«کار را باش اگر سر کار داری و اگر نه به خود مشغول باش» (همان،14:1341).
3-7. دعا:
«ما را از خودی خود با حقیقت ده» (همان، 16).
3-8.. تعجّب و شگفتی:
«ببین که چون درجت و قیمت در مقابله و ضمن همّت است، درجات چگونه متفاوت باشد!» (همان،307).
3-9. تهدید: «اگر کار با من است هر چه خواهی گوی و کن » (همان،1362: 440).
3-10. اهانت: «در عالم حیوانی باشید فارغ و ما در عالم الهی بی زحمت» (همان،1341: 39).
علاوه بر تفاوت ناچیز صورت ظاهری (دستوری) صیغههای امر و نهی و مقایسة اغراض ثانوی آنها، میتوان در کارکرد امر و نهی در آثار فارسی عینالقضات نیز تفاوت اندک این دو مقوله را مشاهده کرد و محتاطانه قول همایی را دربارة یکسان دانستن امر و نهی پذیرفت. بر این اساس، به نظر میرسد، بهتر است، دلیل استفادة عینالقضات از امر و نهی را مشابه دانسته و در نتیجه تعلیم و ارشاد را به عنوان هدف و مقصود اصلی قاضی همدانی در به کار بردن این دو جملة انشایی معرفی کنیم.
4. بررسی نقش امر و نهی (در آثار عین القضات) در برقراری ارتباط بر اساس نظریة یاکوبسن
بر اساس نظریة ارتباط یاکوبسن، «هر گونه ارتباط زبانی از یک «پیام» تشکیل شده است که از سوی گوینده یا به بیان کلّیتر «فرستنده» به «گیرنده» منتقل میشود. این سادهترین شکل ارتباط است. امّا هر ارتباط موفّق باید سه عنصر دیگر را نیز همراه داشته باشد: «تماس» به هر دو معنای جسمانی و فکری/ روانی؛ «کُد» یا مجموعهای از رمزگان و علائم؛ و سرانجام «زمینه» که در گستره آن میتوان فهمید پیام چیست. یاکوبسن، کارکرد فرستنده را «عاطفی»، کارکرد زمینه را «ارجاعی»، کارکرد تماس را «کلامی»، کارکرد کُد را «فرا زبانی» کارکرد گیرنده را «کوششی»، و سرانجام کارکرد پیام را «ادبی» نامیده است» (احمدی،1372: 66).
«در پدیده ارتباط زبانی هر گاه تمرکز بر گیرنده پیام باشد، کارکرد انگیزشی پیام برجستگی دارد و بارزترین نمود زبانی این کارکرد در ساختهای ندایی و امری و کاربرد آشکارتر ضمیر تو پدیدار میشود؛ در این صورت پیام کوششی است و به گونهای مستقیم به گیرنده مرتبط میشود، مانند کارکرد فعل امر در گفتار گوینده یا کاربرد خطاب» (همان،66:1370).
بر این اساس، میتوان، وجود جملات امری و به تبع آن جملات نهی را که به نحو مخصوصی بر مخاطب تکیه دارد، از عناصر تقویت جنبة انگیزشی متنهای تعلیمی عینالقضات دانست.
شمار فراوان جملات امر در آثار عینالقضات نشاندهندة ارتباط قوی و گسترده مخاطب و متکلّم است؛ البته این ارتباط فیزیکی نیست، چون در درجة اول فاصله این دو رکن اصلی ارتباط، از لحاظ حسّی به تنگی متن مکتوب و از لحاظ زمانی حتّی به دوری قرنها هم میرسد. از این گذشته، به استناد گفتة عینالقضات درتمهیدات، گاهی فایده اصلی را غایبی برخواهد داشت که حتّی عین القضات هم او را نمیشناسد و به این ناآشنایی آگاه است؛ ولی نمییارد که نگوید و بر این نگفتن دریغ میخورد. «با تو گفتم اگرچه مخاطب تویی؛ امّا مقصود و فایده دیگری و غایبی برخواهد داشت» (عینالقضات،15:1341). «دریغا! ببین که چند نمّامی و جاسوسی بکردم و اسرار الهی بر صحرا نهادم!» (همان، 269).
گاهی هر چند بیش مینویسد، چشمه معارفش بیش میجوشد. «دریغا هرچند بیشتر مینویسم بیشتر میآید و افزونتر میآید!» (همان،137) ولی هدف او والاتر از آن است که سکوت اختیار کند و جان به سلامت ببرد، هرچند خونش بخواهند ریخت! «دریغا از دست خود که گستاخی میکنم به گفتن این سخنان که نه در این جهان و نه در آن جهان گنجد! امّا میگویم، هرچه باداباد!» (همان، 209).
به نظر میرسد، عین القضات با بیان چنین مطالبی، زمینة حسّی کلام و ارتباط با مخاطب را تقویت کرده است. این امر به تأثیر مطلب بر مخاطب کمک فراوانی میکند.
بطور کلّی، اثر تعلیمی در پی تأثیرگذاری است. یکی از ارکان اصلی تأثیر کلام تقویت ارتباط حسّی متکلّم و مخاطب است، متکلّم هوشیار و موفّق کسی است که از ابزار طبیعی مخاطب محور در ایجاد ارتباط بهره ببرد. این ابزار طبیعی همانا عبارتند از شبه جملاتی که بیانگر احساس متکلّم است، جملات امر و نهی که مستقیماً مخاطب را مورد توجّه قرار میدهد و ندا و منادا که اقبال مخاطب طلب را میکند. بنابراین امر و نهی ابزاری است که با تقویت حضور مخاطب و متکلّم عینالقضات را در تفهیم مطالب تعلیمی یاری میدهد.
5.نتیجه
کاربرد امر و نهی چه با معنای حقیقی چه با معنای ثانوی، بیانگر اهمّیّت این مباحث بلاغی در زبان عرفانی آثار عینالقضات است. در متون تعلیمی، «ارشاد» به طور مطلق معنای ثانوی امر و نهی نیست، چون هدف تعلیم، ارشاد و راهنمایی؛ مخصوصاً در مواردی که نویسندة متن پیر و مراد باشد، در معنای اصلی و حقیقی جملات تنیده شده است.
تعلیم، یکی از محورهای اصلی آثار عینالقضات است و انواع انشاء ابزار مؤثّری است که قاضی را در این امر یاری میکند. جملههایی که با معنای ثانوی به کار گرفته شده، غالباً بر حضور مخاطب تأکید میکند. به عنوان مثال توبیخ، تهدید، تحقیر، تمنّی و... در صورتی معقول است که مخاطب وجود داشته باشد. از این رو میتوان گفت: عین القضات همدانی، با فرض حتمی حضور مخاطب، جملههای امر و نهی را با مقاصد مذکور را به کار برده است. همین امر باعث میشود حالت و موقعیّت برتر متکلّم نیز ابراز شود و در نتیجه ارتباط بین متکلّم و مخاطب در متن مکتوب تقویت گردد. این قسم از جملات انشای طلبی با برجستگی زمینة تعلیمیِ پیام و تکیه و تأکید بر حضور مخاطب و متکلّم، جریان ارتباط را حفظ و تقویت میکند. جملات امر و نهی، به طور صریح و با ادای آهنگ تحکّم آمیز بر حضور مخاطب تأکید کرده، مخاطب را به انجام عمل بر میانگیزد.
در واقع متنهای عین القضات با حضور مخاطب زنده است، حضور مخاطب در سطر سطر آن احساس میشود، احوال مخاطب غایبی که همیشه در جریان کلام حاضر است، برای عین القضات قابل درک است. حتّی گاهی وی با جملههای توبیخی و تحقیرآمیز، مخاطب را به فهم و عمل ترغیب میکند. «دیده خفّاش را منصب بیش از این باید که خود را در جلالت آفتاب بازد، رو بازی کن» (عینالقضات،473:1362). بیان احساسات شخصی و تأثّرات عینالقضات از نشانههای دیگری است که به پویایی متن کمک کرده است، گویی مخاطب حضور دارد، قاضی با او سخن میگوید و به وی میآموزد: «دریغا اگربگویم که نور چه باشد، احتمال نکنی، وعالمها بر هم اوفتد اما رمزی بگویم و دریغ ندارم، بشنو:الله نورُ السَّمواتِ وَ الاَرض» (عین القضات،1341: 39).
بطور کلّی، امر و نهی که مستقیماً مخاطب را مورد توجّه قرار میدهد، به مثابة ابزاری است که با تقویت حضور مخاطب و متکلّم، عینالقضات را در تفهیم و تعلیم مؤثّر یاری میدهد.
جدول شمارة 1: اغراض ثانوی امر در کتابهای بلاغی عربی و فارسی
جواهرالبلاغه (احمد هاشمی) |
1. دعا 2. التماس 3. ارشاد 4. تهدید 5. تعجیز 6. اباحه 7.تسویه 8. امتنان 9.اکرام 10. اهانت 11. دوام12. تمنّی 13. عبرت آموزی 14. اجازه دادن 15. به وجود آوردن 16. تخییر17 . تأدیب 18. تعجّب |
مختصرالمعانی (تفتازانی) |
1.اباحه 2.تهدید 3. تعجیز 4. تسخیر 5.تسویه 6.تمنّی 7.دعا 8. التماس |
معانی بیان (همایی) |
1. دعا 2. التماس 3. ارشاد 4. تمنّی 5.تخییر 6. تهدید 7. اباحه 8. تسویه 9. تعجیز 10. اهانت و تحقیر |
معانیوبیان (تجلیل) |
1.ارشاد 2.دعا 3.التماس 4.تمنّی وآرزومندی 5.تخییر 6.تعجیز 7. تهدید 8.اباحه 9.دوام |
معانی (شمیسا) |
1. عبرت 2. دعا 3. تمنّی و تقاضا و آرزو 4. ارشاد و ترغیب و تشویق 5. تهدید و تحذیر 6. تعجیز 7. تعریض 8. تسویه و تخییر 9. اذن و اجازه 10. تعجّب 11. استهزاء و تحقیر 12. استرحام 13. نهی |
معالمالبلاغه (رجایی) |
1. دعا 2. التماس 3. اباحه 4. تهدید 5. تعجیر 6. تسخیر 7. اهانت 8. تمنّی 9. تسویه 10. تعجب. |
اصول بلاغت (غلامحسین رضانژاد) |
1. دعا 2. تمنّی 3. عاجز بودن 4. ارشاد 5. تسلط و تسخیر 6. تهدید 7. اهانت و تحقیر 8. تسویه 9. تنبیه 10. دراختیار داشتن 11. التماس 12. طلب رحم و دلسوزی 13. اکرام 14. اجازه و انتظار 15. تأدیب16.تعجب 17.اندرز دادن بهمأمور 18. اباحه 19. دورکردن مخاطب 20. برانگیختن و احسان 21. اعتبار 22. تنبیه حال بر امر آینده 23.التذاذ 24. اشتیاق 25.اغتنام فرصت 26.اغماض 27.تعجیل 28.درنگ و تامل 29.تنبه از خطا و ارشاد به صواب 30.تحذیر 31.تحقیر و برانگیختن به تعالی و بزرگی 32.طلب به نحو تضرع 33.تنبیه به امری مهم 34. مجهول بودن مأمور 35.درمعنی جزایشرط 36.در معنی بشارت 37.در معنی تشویق |
درر الادب (آق اولی) |
1. دعا 2.التماس 3.ارشاد 4.تهدید 5.تسویه 6.اکرام 7.اهانت 8.تمنّی 9. اعتبار(عبرت گرفتن) 10. اذن 11. تخییر 12. تأدیب 13. تعجّب 14. تکوین 15. امتنان 16. اباحه |
هنجارگفتار(تقوی) |
1. اباحه 2.تهدید 3.تعجیز 4.تسخیر 5. اهانت 6.تسویه 7. تمنّی 8. تنبیه 9. دعا |
معانی و بیان (علویمقدم و اشرفزاده) |
1. دعا 2. آرزو 3. استرحام و برانگیختن رحم و شفقت مخاطب 4. تهدید 5. ارشاد و راهنمایی 6. بیان عجز شنونده 7. تخییر 8. استهزاء و ریشخند 9. تعجب |