نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه ارومیه
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه ارومیه
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Romanticism is a literarily movement which in last years of 18 the century , derived from England and changed to literally school in 19 century reaching most of the European countries, western Europe and even Russia. This school has deeply in flounced on different aspects of literature in different parts of the world. Romanticism school pierced into Iranian literature, when Iranian poets and writers got introduced with western literature. “ mirzade-ye-eshgi” is one of those poets who we can cleanly see the effects of romanticism school in his poems, since the value of this literarily products owes to romanticism school elements. Revolutionary, creativity, Retiring idealism flash backs to traditional literarily forms national emotions nostalgia creating atmospheres full of sadness and showing sympathy toward the poor, are ports of romanticism school in fluencies on his poems.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
این موضوع که مکتبهای ادبی غربی بر آفرینشهای ادبی شرقی و بویژه ایرانی قابل انطباق باشد، قابل مناقشه است؛ چرا که «ادبیات فارسی از بسیاری جهات با ادبیات غرب تفاوت دارد و نمیتوان تمامی مفاهیم و اصطلاحات خاص ادبیات اروپایی را در مورد ادبیات فارسی به کار برد و برای جنبشها و مکتبهای اروپایی معادل دقیقی در ادبیات و فرهنگ ایرانی جستجو کرد» (جعفری، 1386 : 11). با وجود این میتوان جلوههایی از مکتبها و جنبشهای ادبی اروپا را در جریان ها و دورانهای ادبی کشورمان شناسایی و ریشهیابی کرد و از این رهگذر به شناخت بیشتر عناصر ادبی و خصلتهای اندیشگی و روان شناختی شعرا و نویسندگان کشورمان دست یافت. ازسوی دیگر میتوان اذعان داشت که یکی از ریشههای چندگانه بروز و گسترش این مکتب ها به شرق و خاصه به ایران باز میگردد: «به طور مشخص رنسانس اگرچه تحت تأثیر ادبیات یونان و روم کهن از اعماق قرون وسطی سر بر کشید؛ ولی هرگز پدیدهای تک بعدی و خالصاً غربی نبود. دو برخورد طولانی با اسلام یکی در قرون وسطی و به صورت جنگهای صلیبی و دیگری در همان حول و حوش رنسانس و در هیأت تخاصم با امپراطوری عثمانی شدیداً بر غرب تأثیر گذاشته بود» (ثروت. 1385 : 63) رمانتیسم جنبشی ادبی است که از اواخر قرن هیجدهم از انگلستان شروع شد و در اوایل قرن نوزدهم زمانی که به اغلب کشورهای اروپایی، اروپایی شرقی و حتّی روسیه گسترش یافته بود در شکل یک مکتب ادبی ظهور پیدا کرد و طیف وسیعی از جریانها و شخصیّتهای ادبی را در خود جای داد. بسیاری از منتقدان ادبی رمانتیسم را جنبش ادبی سرچشمه گرفته از حرکتی اجتماعی میدانند که این حرکت از تقابل طبقات میانی جامعه با طبقة اشراف که در آن موقع در حضیض انحطاط خود بود، پدید آمده است. همان گونه که طبقة بورژوا در مقابل طبقة اشراف قد علم میکند، پرچمداران نهضت رمانتسیم هم در مقابل سردمداران کلاسیسم و نئوکلاسیسم سر برمیفرازند و به قوانین و قواعد صلب و غیر قابل تغییر آنها برمیآشوبند، به طوری که ویکتور هوگو، پیشگام صاحب نام مکتب رمانتیسم فرانسه در مقدّمهای که بر نمایشنامة "ارنانی" مینویسد اظهار میدارد: «رمانتیسم عبارت از آزادی خواهی در هنر است» (سید حسینی، 1387: 179). الساندرو مانتسونی (1785-1873) از پیشگامان مکتب رمانتیسم در ایتالیا ضمن طرد تقلید بردهوار از قواعد ادبیات کلاسیک، رمانتیسم را واژهای مبهم میداند و مینویسد این ابهام حسن بزرگ رمانتیسم است. وی اضافه میکند: «تنها هدف مشترک خاص رمانتیکها این است که غایت شعر باید حقیقت باشد» (ولک، 1379: 309). یوزف گورس (1776 - 1848) از رومانتیکها نسل دوم آلمان رسیدن به بهشت رمانتیسم را در بازگشت به آغازهها و ادواری که مردم در امتی واحد جمع بودند و تمایز طبقاتی وجود نداشت و تاریخ حماسهای دینی بود، میداند و در توصیف ادبیّات این دوره رویایی مینویسد: «هیچ تقلیدی از متقدّمان بلای جان نیروی جبلی آفرینش نبود. (ولک، 1379: 329) هر چند که پیشگامان و ادامه دهندگان نهضت رمانتیسم تعریفهای زیادی برای این مفهوم ارائه و به جنبههای متعدّد و بعضاً متناقض آن اشاره کردهاند؛ امّا جمع بندی کلّی تعاریف ارائه شده این امکان را میدهد که اصول و خصلت هایی مشترک و تکرار شوندهای از میان این تعاریف شناسایی و بیان شود: آزادی از قیود متعارف ادبی هم در حیطة شکل و هم در قلمرو محتوا، گرایش به طبیعت و زندگی روستایی، بروز و تجلّی قدرتمند شخصیت هنرمند یا به عبارتی " فرمانروایی من" در هنر، تجلّی مبالغه آمیز هیجان و احساسات، گریز از واقعیتها به سوی خیالات آرمانی، سیاحت در ابعاد جغرافیایی و تاریخی، کشف و شهود و تکیه برافسون سخن از قدور مطلق و وجوه مشترکی است که میتوان از تعاریف متعدد و متفاوت متولیان مکتب رمانتیسم در چیستی مفهوم آن به دست آورد. البته این ویژگیها را کما بیش در ادوار مختلف شعر فارسی میتوان نشانه گذاری کرد برای مثال از نظر "گرایش به طبیعت" و ارائه تصاویر بدیع و دلکش از آن اشعار منوچهری دامغانی میتواند جلوهای از مکتب رمانتیسم را در خود داشته باشد، یا اشعار صوفیانه و عارفانه ما از قرن هفتم تا قرن نهم به لحاظ احتوای خصلت "کشف و شهود" میتواند از یک نگاه رمانتیک باشد، همچنانکه نمونههای ادبیّات مکتب هندی ما نیز میتواند از نگرش "افسون سخن" جلوهای از این مکتب را در خود داشته باشد؛ امّا حلول و تجلی حداکثری خصال رمانتیکی در شعر فارسی و بسامد معنی دار آن را در شعر فارسی باید در ادبیّات دورة مشروطه و دوران بعد از آن تا اواخر دهه 20 جستجو کرد. مفاهیم و چهار چوبهای رمانتیک برای اوّلین بار توسّط شعرایی مانند تقی رفعت، شمس کسمایی و جعفر خامنهای وارد قلمرو ادبیات فارسی شد و دلیل آن آشنایی آنها با ادبیّات ترکیه و از آن طریق با ادبیّات اروپا است. ترجمة آثار ادبیّات اروپایی؛ بخصوص رمانها و داستانهای رمانتیک هم در بروز و رواج رمانتیسم در ادبیّات فارسی بی تأثیر نبوده است. در این پژوهش فرض بر این است که آثار میرزادة عشقی مهمترین جلوهگاه مکتب رمانتیسم در ادبیات فارسی است و بسامد عناصر رمانتیک در این آثار فراوانی معنی داری دارد.
پیشینة تحقیق
بررسی تأثیرات مکتب رمانتیسم در آثار میرزادة عشقی در مقاله یا کتابی مستقل مسبوق به سابقه نیست و هر چند در برخی کتب مانند ادوار شعر فارسی شفیعی کدکنی، یا چشم انداز شعر معاصر ایران از سید مهدی زرقانی اشاراتی به تأثیر پذیری میرزادة عشقی از مکتب رمانتیسم وجود دارد؛ امّا بحث اساسی و مفصل در این زمینه صورت نگرفته است. همچنین مقالة ارزشمند میرزادة عشقی و رمانتیسم انقلابی به قلم آقای مسعود جعفری از آثار نوشته شده در این زمینه است.
عشقی شاعری مبارز با احساساتی آتشین
میرزادة عشقی در سال 1312 ق در همدان متولّد شد. از اوان کودکی در تهران سکنی گزید و در مدارس فرانسوی زبان آن زمان، زبان فرانسه را فراگرفت. مدتی نیز در ترکیه ساکن بود و از طریق فضای فرهنگی و علمی آن کشور با ادبیات جدید ترکیه و اروپا آشنا شد. عشقی به دلیل جوانی از روحیهای سخت انقلابی برخوردار بود که گاهی به مرحلة اغتشاش و آنارشی کشیده میشد: «عشقی همچون انقلابیون سرسخت فرانسوی فریاد میزد: ما نمیترسیم، ما مرگ را حقیر میشماریم، ما میل داریم که در راه وظیفه کشته شویم، به شهادت برسیم، این منتهای آمال ما و رفقای ما خواهد بود» (جعفری، 101:1386). وی از جمله شعرا و نویسندگانی است که هم به سبب حضور نسبتاً طولانی خود در ترکیه در جریان مهاجرت رجال سیاسی- فرهنگی ایران به آن سامان در جنگ جهانی اول و هم به سبب آشنایی که با زبان فرانسه داشت با قالبها و مفاهیم رمانتیسم آشنا شد و آنها را با داعیة نوگرایی در شعر فارسی در آفرینشهای ادبی خود متجلّی ساخت. ذهن خلاّق، سنّت ستیز و نوآور میرزادة عشقی هم در بروز جلوههای رمانتیک آثار او بیتأثیر نبوده است؛ چرا که نوآوری و خلاّقیت هم از سر چشمههای رمانتیسم به شمار میآید و "از یک نظر همة نوشته های خلاّق تا حدودی رمانتیک هستند و از همین روست که این صفت را میتوان به یکسان هم به شکسپیر اطلاق کرد و هم به دانته و سروانتس" (فورست، 1375: 19). میرزادة عشقی شاعری را از سنین نوجوانی و جوانی شروع کرد، به گونهای که برخی اشعار مضبوط در دیوان وی مربوط به سن 14 سالگی اوست:
این چه بساطی است چه گشته مگر |
|
مملکت از چیست شده محتضر |
موقع خدمت، همه مانند خر |
|
جمله اطباش به گل مانده در |
به به از این مملکت خر تو خر! |
|
(میرزادهعشقی،424:1350) |
شاعر با همین بضاعت سنی و ادبی پا در مهلکة تنشهای حساس اجتماعی و سیاسی مینهد و لاجرم نقدهای اجتماعی او در قالب هجو و حتی دشنامهای رکیک رخ مینماید. زبان زهر آلود و گزنده و حملههای بی مهابا علیه رجال سیاسی آن موقع، لحظه به لحظه این شاعر جوان را به سوی سرنوشت محتوم که مرگ در جوانی بود به پیش میراند، سرنوشتی که خود بارها آن راپیش بینی کرده بود:
چون من گوینده جز ایران که قربانش کنند آخر |
|
به هر ملکی که پیدا گشت جان سازند قربانش |
نفیسی دربارة تندخویی و تندزبانی میرزادة عشقی می نویسد: «گاهی قطعاتی را که در هجو این و آن میگفت بسیار دلآزار، تند و بیباکانه بود، کسانی که این اشعار به سودشان بود آنها را به دست گرفته و در شهر
میگرداندند و ناچار آن کسی که مورد آزار عشقی قرار گرفته بود سخت میرنجید. گاهی هم که اشعار بلندی از طبع او میترواید و معروف میشد، نمیتوانست این ناسازگاریهای وی را جبران کند، میتوان گفت هنر او به هدر میرفت. من از میان سخن سرایان این دوره تاکنون کسی را ندیدهام که هنر خویشتن را به اینگونه حرام کرده باشد» (عشقی،85:1350). میرزادة عشقی سرانجام در اواخر خرداد 1303 هجری شمسی به دست مزدوران حکومت رضاخان به ضرب گلوله به قتل رسید و به این ترتیب «نخستین آدمکشی تمام عیار در نامة اعمال باند نظامیان کودتای سوم اسفند و خاندان پهلوی ثبت شد» (قائد، 13:1377).
میرزاده عشقی اولین چکاد رمانتیسم در ایران
میرزادة عشقی از جملة شعرا و نویسندگانی است که هم به جهت حضور نسبتاً طولانی خود در ترکیه در جریان مهاجرت رجال سیاسی و فرهنگی ایران به آن سامان در جنگ جهانی اول و هم به سبب آشنایی که با زبان فرانسه داشت با قالب ها و مفاهیم رمانتیسم آشنا شد و آنها را با داعیة نو گرایی در آفرینشهای ادبی خود متجلّی ساخت «مفهوم تجدّد ادبی ارتباطی دقیق و تنگاتنگ با رمانتیسم و گسترش آن در ادبیات مشروطه و بعد از آن دارد و عشقی برجسته ترین نمایندة شعر رمانتتیک عصر خود است» (جعفری،1384 :81). جلوههای بدیع خیال پردازی، رویکردهای نوگرایانه و زبان تند و هجاگوی میرزادة عشقی ویژگیهای بارز اشعار اوست که ماندگاری و نفاذ اجتماعی و ادبی آنها را تضمین کرده است. «عشقی یکی از بلندترین صداهایی است که علیرغم مرگ زود هنگامش طی سالیان پس از آن همچنان با شعرهای رمانتیک و زبان هجا گویش، طنین انداز ماند» (قائد،1377 :15). هر چند بسیاری از محقّقان، افسانة نیما یوشیج را سرآغاز جلوهگری رمانتیسم در ادبیات ایران بر میشمارند (جعفری. 70:1386)؛ امّا اشعار رمانتیک میرزادة عشقی، هم از نظر تقدّم و هم از نظر بسامد و انبوهی مفاهیم و جلوههای رمانتیسم گوی سبقت را در این میدان از نیما ربوده است. اشعار نیما بعد از جرقههای روشنی بخش رمانتیسم که در افسانة او به ظهور پیوست دیگر کمتر از دامنههای مه آلود رمانتیسم عبور میکند و اغلب در جادههای سنگلاخ و البته پرجلوة تصاویر و مفاهیم رئالیستی به مسیر خود ادامه میدهد. گفته میشود میرزادة عشقی در آفرینش پارهای از آثار رمانتیک خود از جمله در منظومة «ایده آل، یا سه تابلوی عشقی» تحت تأثیر فضای رمانتیک منظومة «افسانه» قرار داشته است. پر بیراه نیست، خصوصاً میدانیم که نیما منظومة خود را در روزنامة قرن بیستم منتشر کرده که میرزادة عشقی از گردانندگان و قلمزنان آن بوده و از این رهگذر به یقین از اولین خوانندگان منظومة زیبای افسانه به شمار میآمده است. به هر حال میرزادة عشقی اگر در سرودن منظومة ایدهآل تحت تأثیر نیما یوشیج بوده باشد هم به سبب فضل تقدّم و هم به سبب آثار متعدد رمانتیک نمیتوان اثر گذاری نیما یوشیج را تنها موجد روح رمانتیک در آثار او دانست. به هر حال منظومة «ایدهآل یا سه تابلوی مریم» مهمترین جلوهگاه رمانتیسم در اشعار میرزادة عشقی است. این منظومه از جمله زیباترین آثار میرزادة عشقی است که شاخصهای نوگرایانه و رمانیتک روش ادبی او را باز نموده است. «ایدهآل نوترین و جدّیترین شعر نمایشی عشقی است که شاید در مجموع به اندازة تمامی اشعار وی مقام و موقعیّت شاعری او را در میان نسل نو روزگار خود نامبردار کرده باشد» (یاحقی،73:1367). این منظومه «شامل تمام ایدههایی است که او (عشقی) در نوگرایی داشته است» (زرقانی، 1387 : 127). نگرش و رویکرد ادبی نوین میرزادة عشقی که دانسته یا ندانسته بر شالودة ارزشها و عناصر رمانتیسم استوار شده است با منظومة زیبای «ایده آل» آغاز میشود که خود عشقی آن را انقلابی در ادبیات میشمرده است، چنانکه در مقدمة آن مینویسد: «من شروع کردهام به شکل نوظهوری افکار شاعرانه را به نظم در آورم و پیش خود خیال کردهام که انقلاب ادبیات زبان فارسی با این اقدام انجام خواهد گرفت» (عشقی،1350 :173). اینک بخشی از منظومه ایدهآل که بیشترین جلوههای رمانتیک را در خود دارد:
دو ماه رفته ز پاییز و برگها همه زرد |
|
فضای شمران از باد مهرگان پر گرد |
هوای دربند از قرب ماه آذر سرد |
|
پس از جوانی پیری بود چه باید کرد |
بهار سبز به پاییز زرد شد منجر |
|
|
به تازه اول روز است و آفتاب به ناز |
|
فکنده در بن اشجار سایه های دراز |
روان به روی زمین برگها ز باد ایاز |
|
به جای آن شبیام بر فراز سنگی باز |
نشستهام من و از وضع روزگار پکر |
|
|
شعاع کم اثر آفتاب، افسرده |
|
گیاهها همگی خشک و زرد و پژمرده |
تمام مرغان سر زیر بالها برده |
|
بساط حسن طبیعت همه به هم خورده |
به سان بیرق غم سرو آیدم به نظر |
|
|
به جای آنکه نشینند مرغهای قشنگ |
|
به روی شاخة گل خفتهاند بر سر سنگ |
تمام درّة در بند زعفرانی رنگ |
|
ز قال و قیل بسی زاغهای زشت آهنگ |
شدست بیشه پر از بانگ غلغل منکر |
|
|
نحیف و خشک شده سبزههای نو رسته |
|
کلاغ روی درختان خشک بنشسته |
ز هر درخت بسی شاخه باد بشکسته |
|
صفا ز خطة ییلاق رخت بر بسته |
ز کوهپایه همی خرّمی نموده سفر |
|
|
بهار هر چه نشاط آور و خوش و زیباست |
|
به عکس، پاییز افسرده است و غم افزاست |
همین کتیبهای از بی وفایی دنیاست |
|
از این معامله نا پایدارییش پیداست |
که هر که سازد اول کند خراب آخر |
|
(عشقی، 1350 :179) |
اشکال و جلوههای رمانتیسم در آثار میرزاده عشقی
1- روحیه انقلابی گری
هنرمند حقیقی پیشتاز جامعه خود است و از این جهت روحیة عصیان و انقلابیگری کمابیش در منش و آفرینش او وجود دارد. «این عصیان ممکن است از دو دیدگاه مختلف درک و وصف شود: یکی عصیان صوری هنری که جامعه را نمیپذیرد و ناچار به کشف پیکرههای تازه بیان به قصد انکار آن جامعه دست مییازد و دیگری درون مایة عصیان است که مضمون، اندیشة اصلی و ساختار اثر را تشکیل میدهد» (گلدمن، 1382: 142). اگر چه روحیة عصیان و انقلاب در جوهرة هر اثر هنری وجود دارد؛ امّا این خصلت در مکتب رمانتیسم ملموس تر و پر رنگ تر است، به طوری که یکی از شاخصهای این مکتب به شمار میآید «رمانتیسم در اصل یک جنبش مطلقاً انقلابی است و شعارهای آنها همان سخنان فلسفی و سیاسی است که تقریباً همة آنها در عصر روشنگری مطرح شده است» (سیّد حسینی، 1387: 161). میرزادة عشقی، چنانکه در زندگی نامه او بخوبی منعکس است، فردی ذاتاً ناآرام و انقلابی است. او موجی است که آسودگی را بانی و باعث عدم میپندارد و لاجرم مدام در تپش و تکاپو است و البته با هر حرکتی که انجام میدهد، جایی را خراب و کسی را آزرده میکند، برای خودش دشمنهای روز افزون میتراشد و دوستان خودش را هم به همین نسبت از دست میدهد «عشقی دیدگاهی انقلابی و ایده آل طلب دارد که جنبهای از رمانتیسم است و در برخی موارد هم به آرناشیسم کشیده میشود (جعفری، 1386: 161). از منظر میرزادة عشقی جامعه، متشکّل از سیاه و سفید و حق و باطل است و حد وسطی وجود ندارد. او در حالی از ملّت آرمانی ایران سخن میراند که از تودههای واقعی منزجر و گریزان است. روح ناآرام و افراط گرای او را میتوان در مقالة «عید خون» (روزنامه شفق سرخ ،1301 ش) مشاهده کرد که محتوای آن تقریباً این است که ملّت ایران باید هر سال به مدت 5 روز عید خون برگزار کند و در آن تمام دزدها، خلاف کارها، وطن فروشها و خائنها را از دم تیغ بگذراند. این قشر «از دم تیغ گذرنده» از دیدگاه عشقی چنان انبوه و پر تعداد است که بخش عظیمی از دولت و ملّت ایران را در بر میگیرد، عشقی ایدة «عید خون» خود را خیلی جدّی میگیرد و در دیوان اشعارش هم قطعهای را به آن اختصاص میدهد:
ای بشر مظهر شرافت شو |
|
نه که سر تا به پا قباحت باش |
مرضی مانع شرافت تست |
|
درپی رفع این نقاهت باش |
وین تعدی است بر حقوق بشر |
|
از پی دفع این جراحت باش |
"عید خون " گیر پنج روز از سال |
|
سیصدو شصت روز راحت باش |
(عشقی، 1350: 405)
روحیة انقلابی گری عشقی در ابیات زیر نیز خود را نشان میدهد:
اعلان زوال سیم وزر خواهم داد |
|
دولت همه را به رنجبر خواهم داد |
یا افسر شاه را نگون خواهم کرد |
|
یا در سر این عقیده سر خواهم داد (همان:409) |
این ملک یک انقلاب می خواهد و بس |
|
خونریزی بی حساب می خواد و بس |
امروز دگر درخت آزادی ما |
|
از خون من و تو آب میخواهد و بس(همان: 412) |
بر این پایه، میتوان گفت: که روح ناآرام و روحیة انقلابی میرزاده یکی از سر چشمهها و جلوههای رمانتیسم در آثار او به شمار میآید.
2- روحیة عدم پذیرش شرایط موجود جامعه و فرار از آن
یکی از سرچشمههای بروز و رواج مکتب رمانتیسم عدم پذیرش شرایط جامعه از سوی هنرمند و تلاش او برای شکستن قالبهای رایج اجتماعی، هم از نظر شکل و هم از نظر محتوا است. هنرمند رمانتیک چون پذیرفتار شرایط موجود نیست تلاش میکند که از آنها فاصله بگیرد و از این نظر «در تعریف رمانتیسم بیشتر بر روی انواع فرار تکیه میشود: فرار به رویا، فرار به گذشته، فرار به سرزمین های دور دست، فرار به تخیل» (سیّد حسینی، 1387 : 162 ). میرزادة عشقی از نظر روانی فردی اجتماع گریز و انزوا جوست. او نه تنها از جامعه خود در گریز است که مهاجرت به ترکیه از جلوههای ملموس آن به شمار میآید، بلکه تمایل دارد از زمانه خود نیز فرار کند. علاقة او به دوران مجد و شکوه ایران باستان که در نمایشنامة منظوم «رستاخیز شهریاران ایران» تجلّی یافته است، نوعی سفر تاریخی و گریز از زمانه است. سفری که در مسیر خود او را به ویرانههای قصر مداین میکشاند:
این در و دیوار دربار خراب |
|
چیست یارب وین ستون بی حساب |
زین سفر گرجان به در بردم دگر |
|
شرط کردم ناورم نام سفر |
اندرین بیراهه وین تاریک شب |
|
کردم از تنهایی و از بیم تب |
گرچه حال از دیدن این بارگاه |
|
شد فراموشم تمام رنج راه |
این بود گهواره ساسانیان |
|
بنگه تاریخی ایرانیان |
قدرت و علمش چنان آباد کرد |
|
ضعف و جهلش این چنین برباد کرد |
(عشقی،1350: 233)
خلق صحنههای رویایی و تسلیم شدن به جولان تخیّلهای زیبا و ابهام آلود هم از اشتیاق فراوان او به فرار از واقعیّت ها خبر میدهد. البته فرار او از واقعیتها، گریز در دامان حقایق است. او از آنچه «هست» به آنچه «نیست اما باید باشد» فرار میکند، همچنان که روحیة گریز از اجتماع او به معنی ادبیات غیر اجتماعی او نیست. او از اجتماع دور میشود تا در فاصلة منطقی که از آن میگیرد، دردهای آن را شناسایی و بیان کند. اینک وصفی دیگر ازگریزهای عشقی به تاریخ که در آن خودرا در دوران مجد و عظمت ایران می بیند:
آنچه در پرده بد از پرده به در می دیدم |
|
پرده ای کز سلف آید به نظر می دیدم |
واندر آن پرده بسی نقش و صور می دیدم |
|
بارگه های پر از زیور و زر می دیدم |
یک به یک پادشهان را به مقر می دیدم |
|
همه بر تخت و همه تاج به سر می دیدم |
همه با صولت و با شوکت و فر می دیدم |
|
صف به صف لشگر با فتح و ظفر می دیدم |
وز سعادت همه جا ثبت اثر می دیدم |
|
وان اثرها ثمر علم و هنر می دیدم |
(همان:204)
3_فردگرایی (Individualism)
اگر از به کار بردن تعابیری مانند خودپسندی و خود بزرگ بینی ابا داشته باشیم، دست کم میتوانیم بگوییم که عشقی شاعری خود محور و فرد گراست. لحن سخن او با مخاطبان به لحن پیامبری میماند که با امّت خویش سخن میگوید. به نظر میرسد که حقیقت مطلق در نزد اوست و دیگران باید برای بهره مند شدن از نور حقیقت حتماً به او رجوع کنند. در جایی میگوید:
من تازه شاعرم سخن این سان سرودهام |
|
وای ار که کهنه کار شوم در سخن وری |
حیف است این قریحة زیبا بیوفتد |
|
در چـنـگ روزگـــار سیــاه سلـنـدری |
شاید همین قریحه در آینده آورد |
|
الــواح بـه ز گـفتة سعـدی و انـوری |
عشقی تو خویش همسر دیگر کسان مکن |
|
نـی دیگـران کنند همی بـا تـو همسری |
(عشقی،1350: 363)
در ابیات زیرهم رگه های فرد گرایی شاعر به روشنی قابل درک و لمس است:
گرسنه چون شیرم و برهنه چو شمشیر |
|
برهنه ای شیرگیر و گرسنه ای شیر |
برهنه ام دستگیری ام نکند کس |
|
دست نگیرد کسی به برهنه شمشیر |
من دم شیرم به بازی ام نگرفتند |
|
کس نه به بازی گرفته است دم شیر |
عزت نفسم نگر که هست خوراکم |
|
خون دل و اشک چشم و چشم دلم سیر |
(همان:342)
عشقی همچنین در نمایشنامة منظوم و موسیقایی «رستاخیز شهر یاران ایران» یکی از نقشهای اصلی را به خودش- با همان نام واقعیاش- اختصاص داده است و علاوه بر این در غالب آثار رمانتیکش احساسات و اندیشه های فردی او محوریّت دارند. لذا با توجه به اینکه «پرداختن به خود و حدیث نفس از خصلت های رمانتیسم است» (جعفری،1386: 111). یکی دیگر ازجلوه ها و سرچشمه های روانشناختی رمانتیسم در اشعار و آثار میرزادة عشقی روشن میشود.
4- آرمان گرایی و رویا پروری
زندگی میرزادة عشقی مصداق این بیت معروف است که « آنچه بینم، دلم نمیخواهد / و آنچه خواهد دلم، نمیبینم ». او به در پی آرزوها و آرمانهای بزرگ بود و چون آنها را در عالم واقع پیدا نمییافت به دنیای رؤیا و خیال پناه میبرد و «با قلمی سرکش به آرمان گرایی میپرداخت و دیگران را تشویق به بلند پروازی و رویا پروری میکرد» (قائد، 1377: 9).
جهان سپید تر از فکرهای عرفانی است |
|
رفیق روح من آن عشقهای پنهانی است |
درون مغزم از افکار خوش چراغانی است |
|
چرا که در شب مه فکر نیز نورانی است |
چنانچه دل شب تاریک و تیره هست و حزین |
|
|
نشسته ام به بلندی و پیش چشمم باز |
|
به هر کجا که کند چشم کار، چشم انداز |
فتاده بر سر من فکرهای دور و دراز |
|
بر آن سرم که کنم سوی آسمان پرواز |
فغان که دهر به من پر نداده چون شاهین
|
|
|
حباب سبز چه رنگ است شب ز نور چراغ |
|
نموده است همان رنگ ماه منظر باغ |
نشان آرزوی خویش این دل پر داغ |
|
ز لابلای درختان همی گرفت سراغ |
کجاست آنکه بیاید مرا دهد تسکین
|
|
(عشقی، 1350 :5-174)
|
5 - بازگشت به قالب های کهن و فراموش شده
میرزادة عشقی در سرودن اشعاری که در قالب های مرسوم، مانند غزل، قصیده و قطعه ساخته شدهاند، شاعر برجستهای نیست. زبان ناسخته، تعابیری نادلچسب و ضعف تألیف و از همه بدتر مضمونهای پیش پا افتاده با مبالغی فحش و سخنان ناشایست خمیر مایه اینگونه اشعار او است. «اولاً اشعار کاملاً سنتی او زیاد نیست و ثانیاً در همان مقداری که هست جلوه و جلایی دلکش به چشم نمیآید، عشقی در این میدان، سست جولان بود» (زرقانی، 1387: 126). ذوق هنری میرزادة عشقی در حقیقت در اشعاری شکوفا میشود که مایهای از رمانتیسم دارد. این قبیل اشعار را شاعر در قالبهای کهن و متروک ماندهای چون مستزاد، مسمط، ترکیب بند و ترجیع بند ساخته و پرداخته میکند. وی در بعضی موارد دستکاری هایی نیز در این قالب ها انجام میدهد، از جمله اینکه بیت های «بند» را در قالب ترکیب بند کوتاه تر از بیت «ترکیب» میآورد:
در تکاپوی غروب است ز گردون خورشید |
|
|
دهر مبهوت شد و رنگ رخ دشت پرید |
|
|
دل خونین سپهر از افق غرب دمید |
|
|
چرخ از رحلت خورشید سیه می پوشید |
|
|
که سر قافله با زمزمه زنگ رسید
|
|
|
|
|
در حوالی مداین به دهی |
|
|
ده تاریخی افسانه گهی |
ده به دامان یکی تپه پناه آورده |
|
|
گرد تاریک وشی بر تن خود گسترده |
|
|
چون سیه پوش یکی مادر دختر مرده |
|
|
کلبه هایش همه فرتوت و همه خم خورده |
|
|
الغرض هیئتی از هر جهتی افسرده |
|
|
|
|
|
|
|
کاروان چون که به ده داخل شد |
|
|
هر کسی در صدد منزل شد |
(عشقی، 1350: 201)
یکی از نشانهها و جلوههای مهم رمانتیسم در اشعار میرزادة عشقی همین تحوّل در قالبها و بازگشت به قالبهای کهن است «در ادبیّات اروپا نیز یکی از نوآوریهای رمانتیک ها به خصوص در اوایل، احیای فرمها و قالبها فراموش شدهای همچون بالاد بود» (جعفری، 1386 : 110).
شاعر در سرایش بیشتر اشعار رمانتیک خود از قالبهای متروک مانند ترکیب بند، ترجیع بند و مستزاد سود میجوید به طوری که اشعار معروفش مانند «ایده آل» «نوروزی نامه» «کلا نمدیها» «عشق وطن» «احتیاج» «نکوهش روزگار» و «تصنیف جمهوری» در این قالب ها سروده شده است.
6 - احساسات ملّی گرایانه
یکی از شاخصها و محورهای مهم اشعار میرزادة عشقی، عشق به میهن و احساسات ملّی گرایانه است که این دیدگاه نیز از خصلتها و نشانههای مکتب رمانتیسم به شمار میآید «ناسیونالیسم و رمانتیسم خواهران توأمانند، به همین مناسبت اوج ناسیونالیسم در اشعار عشقی بیشتر به چشم میخورد (شفیعی کدکنی، 1380: 120). با تأمل در مجموعة اشعار مختصر امّا نغز میرزادة عشقی در مییابیم که موضوع وطن در میان این اشعار محوریّت دارد. آتش عشق وطن در نهاد عشقی شعله میکشد و علیرغم تحاشی و پرده پوشی شاعر در جای جای سخن شعله و پرهیب خود را نمایان میسازد:
هر چه من ز اظهار راز دل تحاشی میکنم |
|
بهر احساسات خود مشکل تراشی میکنم |
ز اشک خود بر آتش دل آب پاشی میکنم |
|
باز طبعم بیشتر آتش فشانی میکند |
ز انزلی تا بلخ و بم را اشک من گل کرده است |
|
غسل بر نعش وطن، خونابه دل کرده است |
دل دگر پیرامن دلدار را ول کرده است |
|
بر زوال ملک دارا نوحه خوانی میکند |
|
|
(عشقی، 1350 : 309) |
|
|
|
عشقی، شاعر میهن پرست و رمانتیک، سخن را از هر جا آغاز کند در نهایت به وطن ختم مینماید، چنانکه در شرح زندگی دردناک یک شاعر که یقیناً خود اوست به این روند بر میخوریم:
در منتها الیه خیابان بود پدید |
|
تهران، برون شهر، خرابه یکی بنای |
ساعت دوازده ست هلا نیمه شب رسید |
|
جز وای وای جغد نیاید دگر صدای |
یک بیست ساله شاعری آواره فرید |
|
با هیکل نحیف و خیالات غم فزای |
شام از پس گرسنگی مدتی مدید |
|
یک نیمه نان بخورده پس کوچه در خفای |
ناگه سکوت، پرده شب را زهم درید |
|
از دست حزن خویش چوبگریست های های |
خوابید روی خاک و عبا برسرش کشید |
|
سنگی نهاد زیر سرش بهر متکای |
با آنکه در نتیجه عشق وطن گزید |
|
در این خراب مانده وطن درخرابه جای |
بازش ببین کز و درو دیوار می شنید |
|
دایم ز شام تاسحر این ناله: کای خدای |
گر این چنین به خاک وطن شب سحر کنم |
|
خاک وطن که رفت چه خاکی به سر کنم |
(عشقی، 1350: 316)
میرزادة عشقی در اشعار دیگر خود از جمله «پریشانی ایران» «چکامه جنگ» «درد وطن» «شراب مرگ» «یک رنگی» و «عشق وطن» هم از احساسات وطن دوستانه خود پرده بر می گشاید.
7 - جزئی نگری در توصیف حالات و مناظر
نگاه شعرای کلاسیک ایران به طبیعت نگاهی تکراری و غیر مستقیم است. هر شاعری طبیعت را با نگاه و تعابیر شعرای گذشته توصیف کرده است، از این رو در شعر کلاسیک کمتر به توصیف مستقیمی از طبیعت و پدیدههای آن بر میخوریم. در اشعار رمانتیک عشقی ما شاهد نوعی تجربة مستقیم شاعرانه در ارتباط با طبیعت هستیم، به طوری که این تجربه با ضرب آهنگ اسامی واقعی محلها و مکانها هر چه بیشتر ملموس تر و واقعی تر جلوه میکند:
اوائل گل سرخ است و انتهای بهار |
|
نشستهام سـر سـنـگی کـنار یـک دیــوار |
جوار دره "دربند " و دامن کهسار |
|
فضای "شمران" اندک ز قرب مغرب تار |
هنوز بد اثر روز بر فراز "اوین " |
|
|
چو آفتاب پس کوهسار پنهان شد |
|
ز شرق از پس اشجار مه نمایان شد |
هنوز شب نشده آسمان چراغان شد |
|
جهان ز پرتو مهتاب نورباران شد |
چو نوعروس سفیداب کرد روی زمین |
|
|
فکنده نور مه از لابلای شاخة بید |
|
به جویبارو چمن زار خال های سفید |
به سان قلب پر از یاس و نقطه های امید |
|
خوش آن که دور جوانی همی شود تجدید |
ز سی عقب به نهم پا به سال بیستمین... |
|
|
تنش نهفته به چادر نماز آبی گون |
|
برون فتاده از آن پرده چهرة گلگون |
در آن قیافه گهی شادمان گهی محزون |
|
به صد دلیل به آثار عاشقی مشحون |
زسوز عشق نشان ها در آن لب نمکین |
|
(عشقی، 1350 : 5-174) |
در این ابیات شاعر با آزادی خاصی که زائیدة مکتب رمانتیسم است" احساسات، عواطف و ذهنیات خود را بیان میکند و تحت تأثیر صرف میراث و سنن ادبی قرار نمیگیرد " (جعفری، 1386 :84 ).
8 - دلتنگی برای روزگاران با شکوه سپری شده
یکی دیگر از جلوههای رمانتیسم در اشعار میرزادة عشقی. نوستالژی دوران شکوه و شوکت پادشاهان باستانی ایران است. این گرایش شاعر در قالب فرارهای رمانتیکی از نوع سفر تاریخی قابل ملاحظه و ارزیابی است. میرزادة عشقی بارها عشق و علاقه خود را به شکوه و عظمت پادشاهان هخامنشی و ساسانی بیان دارد و این موضوع را بستری برای آه و افسوسهای خود قرار میدهد، منظومة موسیقایی "رستاخیز شهریاران ایران" یکی از اشعاری است که احساس دلتنگی شاعر برای روزگاران باشکوه گذشته در آن خودی نمایانده است. شاعر در مقدمهای این منظومه می نویسد: این گوینده به سال 1334 کوچی (هجری قمری) در حین مسافرت از بغداد به موصل ویرانههای شهر بزرگ مداین را زیارت کردم. تماشای ویرانههای آن گهواره تمدن جهان مرا از خود بیخود ساخت این اپرای رستاخیز نشانه دانههای اشکی است که بروی کاغذ به عزای مخروبه های نیاکان بدبخت ریختهام:
ز دلم دست بدارید که خون می ریزد |
|
قطره قطره دلم از دیده برون می ریزد |
کنم ار درد دل از تربت اهخامنشی |
|
از لحد بر سر آن سلسله خون می ریزد |
آبرو و شرف و عزت ایران قدیم |
|
نکبت و ذلت ایران کنون می ریزد |
نکبت و ذلت و بدبختی و آثار زوال |
|
از سر و پیکر این مردم دون می ریزد |
یرج ایفل ز صنا دید گل و گلوا، گل |
|
بر سر مقبره ناپلئون می ریزد |
تخت جمشید ز بی حسی ما بر سر جم |
|
خشت با سرزنش از سقف و ستون می ریزد |
(عشقی،233:1350)
عشقی در شعر «عید نوروز» هم به دوران ساسانی که آن را دوران مجد و عظمت ایران میشمارد گریزی میزند و به آن بهانه از وضعیت نا به سامان کشور گلایه آغاز میکند:
بوی این درد دل خسرو از آن باد آمد |
|
کاین چه بد بر سرت ای ملک خداداد آمد |
من چو از خسروم این شکوه همی یاد آمد |
|
در و دیوار در آن خانه به فریاد آمد |
وین چنین روی سخن جانب خسرو آراست |
|
|
کای شه از خاک برآ ملک تو این بود؟ ببین |
|
حال این ملک به عهد تو چنین بود؟ ببین |
خطة پاک تو ویرانه زمین بود ؟ ببین |
|
قصر شیرین تو این جغد نشین بود؟ ببین |
بیستونی ز تو ای شه فقط اینجا برپاست |
|
|
همه دار و ندار تو به تاراج رسید |
|
کار ملک تو در این دور به حراج رسید |
در خور تاج سرت از همه جا باج رسید |
|
سر برآور چه ببین بر سر این تاج رسید |
نه سری بر تنی ونی زتنی سر پیداست |
|
(عشقی،1350 :325 ) |
9 - همدلی با محرومان و رنج دیدگان
همدلی با محرومان و رنجهایشان و بی گناه شمردن خطا کارانی که خود قربانیان بی عدالتیهای اجتماعی هستند، یکی از جنبههای مهم رمانتیسم شمرده میشود که در اشعار میرزادة عشقی این موضوع محوری جایگاه خاصّی برای خود باز کرده است. نمایشنامه «بچه گدا و دکتر نیکوکار» منظومة «ایده آل یا سه تابلوی عشقی» از آثار مهمی هستند، که میرزادة عشقی آنها را با محوریّت همدلی با محرومان نگاشته و جلوهای دیگر از تأثیرات رمانتیسم را در آثار خود پدید آورده است. این قبیل آثار در کنار اینکه تأثیر مکتب رمانتیسم را در اشعار میرزادة عشقی تبیین میکند در عین حال نشان میدهد که رمانتیسم مورد علاقه و اقبال میرزادة عشقی از نوع «رمانتیسم فردی» نیست که با تکیه بر احساسات شخصی از درد اجتماع و مردم غفلت کند بلکه از نوع رمانتیسم اجتماعی است که «توجه به مسائل و مفاهیم اجتماعی و سیاسی، البته آمیخته با عاطفه و احساس و توجه به فقر و فساد و شکایت از اینکه بشر به مفاهیمی چون انسانیت و عدالت توجه ندارد» (زرقانی، 1387 : 532) از ویژگیهای آن است. بخشی از احساسات همدلانة عشقی با محرومان وابزار انزجار او از زورمداران در پایان تابلوی دوم از منظومة «ایده آل» از زبان پدر مریم- که دخترش قربانی هوس رانی یک جوان شهری شده است - بیان میشود:
چه ما که زور نداریم قادرند آنها |
|
هر آنچه میل کنند آورند بر سر ما |
دگر ز ناله و نفرین نماند هیچ به جا |
|
که بهر مردم تهران ورا نکرد ادا |
به اختصار نوشتم من اندر این دفتر |
|
(عشقی، 1350 : 182) |
در منظومة زیبای «کلانمدی ها» نیز با جلوه های زیبایی از همدلی با محرومان روبرو میشویم:
شهر فرنگ است ای کلا نمدی ها |
|
موقع جنگ است ای کلا نمدی ها |
خصم که از رو نمی رود تو ببین روش |
|
آهن وسنگ است ای کلا نمدی ها |
بنده قلم دستم است و دست شماها |
|
بیل و کلنگ است ای کلا نمدی ها |
زور بیاریید ای کلا نمدی ها |
|
دست در آریید ای کلانمدی ها |
رو بگو این نکته بر عوام نماها |
|
کله تراشیده ها سه چاک قباها |
حق شما را کنند ضایع و پامال |
|
گر که نباشد قیام و کوشش ماها |
کوشش ماها پی حقوق شماهاست |
|
به که به ماها کمک کنید شماها |
از چه کنارید ای کلا نمدی ها |
|
دست در آرید ای کلا نمدی ها |
ای رفقا این زمامدار خراب است |
|
وضع اداری در این دیار خراب است |
گرچه به پندار میرزاده عشقی |
|
هر که به کالسکه شد سوار خراب است |
از همه این ها بود خرابتر این مرد |
|
ملتی از بین برد،کار خراب است |
فکر چه کارید ای کلانمدی ها |
|
دست درآرید ای کلانمدی ها |
حرف من ازروی منطق است وقیاس است |
|
حرف مرا فهمد آنکه نکته شناس است |
ارث پدر ار قوام سلطنه بخشید |
|
بربه برادر که از اواسط ناس است |
دزد اگر نیست خانه اش زچه پولی |
|
گشته به پا، کو درآن مدام پلاس است |
خواب و خمارید ای کلانمدی ها |
|
دست در آرید ای کلانمدی ها (عشقی،1350 : 318) |
|
|
|
10- ایجاد فضاهای آکنده از اندوه
"ایجاد فضاهای دلهره آور و آکنده از اشباح و ارواح، توصیف شب، قبرستان و بیان اندوه از ویژگیهای ادبیات رمانتیک اروپایی است" (جعفری، 1386: 12) که در رمانتیسم میرزادة عشقی هم جای پایی از خود به جای گذاشته است. این ویژگی در منظومة "کفن سیاه" بخوبی مشهود است:
چه فضایی، سخن از موت و فنا گویی بود |
|
|
چه هوایی، عفن و مرده نما بویی بود |
|
|
وحشت و مرگ مجسم شده هر سویی بود |
|
|
صوت اگرچه نه به مقدار سر مویی بود |
|
|
باز گویی که ز اموات هیاهویی بود |
|
|
|
|
گاه آوازه یک پروازی |
|
|
رسد از جغدی و گه آوازی |
تیره سنگی سر هر مقبرهیی کرده وطن |
|
|
چون درختان بریده ز کمر در به چمن |
|
|
زیر پایم همه جا جمجمه خلق کهن |
|
|
با همه خامشی آنان به سخن با من و من |
|
|
گویی از مرده دلی در دهنم مرده سخن |
|
|
|
|
بر سر خاک سر خلق قِدم |
|
|
هشتم آن شب بسی القصه قَدم |
|
|
(عشقی، 1350: 206) |
نتیجه
هر چند که مقولة مکتبهای ادبی امری مربوط به ممالک اروپایی است، مقیاسها و معیارهای مطرح شده در این مکتبها اکنون به یک امر جهانی تبدیل شده است و همانطور که جریانهای علم و فن آوری با منشاء غرب مناطق وسیعی از جهان از جمله مشرق زمین را در می نوردد، خواهی نخواهی جریانهای فرهنگی نیز چنین سیطرهای را برای خود رقم زدهاند. هر چند که این قضیه را میتوان در چهار چوب معادلات و مبادلات فرهنگی نیز ارزیابی کرد؛ چرا که علم و فرهنگ حد و مرز جغرافیایی نمیشناسد و چنانکه در همین تحقیق هم اشاره شد، یکی از ریشهها و سرچشمههای رمانتیسم مربوط به مشرق زمین و مشخصاً ایران است. بروز جلوههای رمانتیسم در ادبیات ایران با بسامد معنی دار از اوایل دوران مشروطه آغاز شده است. جلوههای رمانتیسم هر چند که در اشعار شاعرانی مثل نیما یوشیج، عارف قزوینی و ایرج میرزا هم وجود دارد؛ ولی در اشعار میرزادة عشقی به اوج خود رسیده است. رمانتیسم میرزادة عشقی یک رمانتیسم اجتماعی است اگر هم حدیث نفسی در منظومههای او میان آمده است مقدمهای برای طرح مسألهای اجتماعی است. میرزادة عشقی در اشعار غیر رمانتیک خود شاعری متوسط و حتی پایینتر از آن است و میتوان گفت، نبوغ شعری او در پرتو تأثیرات رمانتیسم درخشش یافته است.