تضاد و انواع آن در زبان فارسی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه قم

2 دانشجوی زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تهران

چکیده

تضاد یکی از پیوندهای معنایی میان کلمات و یکی از مؤلّفه‌های مهم زبان است که در بعد واژگانی در حوزه مطالعات دستور زبان قرار می‌گیرد و در بعد معنایی از مقولات بلاغی به حساب می‌آید. اهل زبان به طور ناخودآگاه از این مؤلّفه در سخن خویش استفاده می‌کنند و چون از ابتدا با آن مأنوس و آشنا هستند هنگام به کاربردنش با مشکلی روبه‌رو نمی‌شوند؛ ولی غیر فارسی زبانان در بسیاری از موارد هنگام یافتن متضاد کلمه­ای دچار مشکل می­شوند؛ زیرا ساختار تضاد در زبان فارسی کاملاً قیاسی نیست و در بسیاری از موارد سماعی است. در برخی ساختارهای قیاسی نیز کاربر، علاوه بر نحوه ساخت، باید به معنای آن نیز توجه نماید؛ زیرا متضاد به دو کلمه­ای اطلاق می‌شود که در تمام ویژگی­ها غیر از یک مشخصه، یکسان باشند. کلمات متضاد اعم از کلمات منفی است و رابطۀ هم نشینی مهمترین عامل در تشخیص متضادهاست، چون هنگام کاربرد متضاد باید به تمام ویژگی­های همسان و غیر همسان آن دو کلمه توجه داشته باشد. در زبان فارسی تضاد دو ساختار عمده دارد: متضادهای قیاسی یا مشتق که از ترکیب پیشوندهای مختلف با اسم، صفت، بن فعل و... ساخته می‌شوند؛ زیرا در زبان فارسی پسوند یا میانوند متضادساز وجود ندارد. دوم متضادهای سماعی یا مرکب که گاه با توجه به تکیه اصلی بر روی معنی کلمه یک جزء آن ثابت و یک جزء دیگر تغییر می‌کند و گاه نیز هر دو جزء متغیر است. گاهی نیز ترکیب‌های متضاد با واو عطف یا بدون آن ساخته می­شود که اگر این گونه متضادهای مرکب یک مفهوم واحد را به ذهن برساند، در مقوله پارادوکس یا متناقض نمایی نیز که در حوزه بلاغت است، قرار گیرد. در کتاب­های دستور کمتر به مقوله تضاد پرداخته شده است. دستور پژوهان نوعاً به تضاد نپرداخته­اند یا اشاره­وار از آن گذشته­اند. در یک بررسی میدانی که بر روی نزدیک به شصت کتاب دستور انجام گرفت؛ از مجموع بیش از 20 هزار صفحه حجم این کتاب­ها کمتر از هفت صفحه مطلب درباره تضاد یافت شد.

 

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Different Types of Contrast in Persian Language

نویسندگان [English]

  • Mohammadreza Yousefi 1
  • Roghayeh Ebrahimi ShahrAbad 2
1 Assistant Professor of Persian Language and Literature, University of Qom
2 Ph.D. Student of Persian Language and Literature, University of Tehrsan
چکیده [English]

The contrast of semantic links between words and its important compound of language which in aspect of words studies it’s placed in grammatical part and within meaning its part of Rhetoric issues. Speakers are utilizing these components in their language subconsciously. Because the conflict in the Persian language is completely modular so in many cases is auricular. In some modular structure, in addition to the type of structure, the user, it should also make sense to semantic. The style of relationship companion of the most important factor is in determining the contrast. As opposed to two in all features other than a word that refers to the same specification. the conflict word refers to negative words. The style of relationship companion of the most important factor is in determining the contrast. When it opposite should apply to all non-identical and identical features of two words.
Conflict in the Persian language has two main structures: inductive or antonyms derived from a combination of different prefixes with nouns, adjectives, verbs and roots. because there are no conflicting instrument in Persian languages. ​​The second sonic antonyms or compound that when the main focus on the meaning of a word is a constant and a variable component to another. Sometimes contradictory combinations with “ vave  atf” or without is made. If it this contradictory combinations consists of a single concept of antonyms bring to mind in the paradoxical or contradictory view of is used rhetoric in grammatical  books rarely pointed to category of conflict. Scholars typically have not  paid to the conflict. In a field study was nearly studied sixty books. A total of them were more than 20-thousand-pages. Less than seven pages of these books was on contrast.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Conflict
  • Tbaq
  • Sonic Opposite
  • Opposite the Narrow
  • Construction
  • Grammar
  • Rhetoric
  • Language

مقدمه

افراد برای برقراری ارتباط با یکدیگر بناچار از واژگان زبان مدد می‌گیرند و با به کارگیری آنها منظور و اهداف خود را برای یکدیگر بیان می‌کنند. هر چه دایرۀ واژگانی آنها قوی­تر و کامل­تر باشد، برقراری ارتباط نیز آسان­تر و پرسودتر خواهد بود. برخی معتقدند حتی وقتی ارتباطی برقرار نمی‌شود و فرد بتنهایی در گوشه‌ای نشسته و فکر می­کند، باز هم از واژگان زبان مدد می­گیرد. او نیز اگر واژگان بیشتری در ذهن داشته باشد، راحت­تر و سریع­تر فکر می­کند و افکارش ثمربخش­تر خواهد بود. با توجه به شمار بسیار زیاد واژه­های هر زبان و در عین حال "امکان گزینش و به کارگیری آسان و سریع آنها در گفتار" نمی‌توان تصور کرد، واژه­ها بدون نظم در ذهن سخنگویان انباشته شده باشد. معمولاً سخنگویان در هر موقعیت واژه‌های مورد نیاز خود را بآسانی و بسرعت بر می­گزینند و در گفتار به کار می­برند. همچنین به هنگام شنیدن، آنها را براحتی باز می­شناسند. به همین سبب به نظر می­رسد، واژگان با نظم خاصی در ذهن سخنگویان جایگزین شده باشد. در غیر این صورت به کارگیری آسان و سریع آنها در گفتار ممکن نیست.

    واژه­های نظام یافته را همانند دیگر واژه­های فراوان و سازمان یافتۀ درون ذهن بآسانی می­توان به یاد آورد و به کار گرفت. بعلاوه نظام یافته بودن واژگان مانند دیگر داده­های شناختی ذخیره شده در ذهن، موجب می­شود، حافظۀ انسان انعطاف پذیر و گسترش پذیر شود. به بیان بهتر به سخنگویان امکان می­دهد در هنگام گفتار در جمله­های مورد نظر خود واژه­ها را با واژه‌های دیگر براحتی پیوند داده یا جایگزین کنند یا آنها را با مفاهیم خاصی به کار برند و هنگام ضرورت واژه­های جدیدی به این واژگان بیفزایند (مشکوة الدینی، 1386: 28).

    یکی از پیوندهای میان واژه‌ای "تضاد معنایی" بین آنهاست که می‌تواند ربط کلمات را مشخص کند. ربطی که در تضاد جلوه­گر می­شود و کلمات را مقابل هم قرار می­دهد. این تقابل که عمدتاً در معنای آنها خود را نشان می­دهد، بیانگر نوعی پیوند میان واژه­هاست. دریافت واژگان متضاد برای کسانی که اهل یک زبان هستند، بسیار ساده­تر است، نسبت به کسانی که اهل زبان نیستند و در صدد آموزش زبانی بیگانه برآمده­اند؛ زیرا در هر زبانی کلمات متضاد، ساختمانی ویژه دارد که طبق اصول و قواعد آن زبان ساخته می­شود. در زبان فارسی با توجه به آنکه ساختمان این کلمات هم سماعی است و هم قیاسی، یافتن متضاد برای کلمات قدری مشکل­تر می­نماید. لذا هر چه دایرۀ واژگانی زبان­آموز بیشتر و قوی‌تر باشد، یافتن واژگان متضاد برای او راحت­تر و سریع­تر خواهد بود. این امر حتی در مورد خود اهل زبان نیز صادق است؛ زیرا هر چه دایرۀ واژگانی خویش را قوی­تر نمایند، راحت­تر و سریع­تر می­توانند انواع پیوندهای میان واژه‌ای ازجملة تضاد را دریابند و به کار برند.

طرح مسأله

    آیا ساخت واژگان متضاد از قانون و نظام خاصی پیروی می‌کند؟ یا آنکه زبان آموز به مرور زمان باید آن را بیاموزد و برای او حالت سماعی دارد؟

    ساختار کلمات متضاد هم "سماعی" است و هم "قیاسی". بدین معنا که برخی از واژگان از نظر معنایی با هم تضاد دارند و از قانون و دستور خاصی پیروی نمی­کنند. چون اهل زبان آنها را در معانی متضاد و مقابل هم به کار برده‌اند، ما نیز آنها را مقابل هم به کار می بریم. مثل شب ¹ روز، روشن ¹ تاریک، بزرگ ¹ کوچک.

    برخی دیگر نیز نظام­مند هستند. مثلاً با قرار گرفتن پیشوندهای منفی ساز می­توان واژگان متضاد ساخت مثل: باوفا¹ بی­وفا، بی­شعور¹ باشعور. نخست لازم است به این نکته اشاره شود که در نظام زبان کدام دسته از کلمات به عنوان واژگان متضاد به حساب می­آیند؟

1- منظور از کلمات متضاد چیست؟

    هر زبان مجموعه­ای از کلمات (تکواژ­ها1 و واژ­ه­ها2) است. هر تکواژ دارای مجموعه­ای از ویژگی­های معنایی است که برای توصیف و شرح معنای آن تکواژ به کار می­رود. مثلاً از طریق رابطه معنایی "ترادف" می­توان واژه­های هم معنا را جدا کرد و گفت: "پدر" و "بابا" در یک معنی هستند و یا از طریق رابطۀ تضاد گفت "روز" و "شب" ضد هستند. برای توجیه اصطلاحات معنایی "تضاد" می‌توان از این مشخصه استفاده کرد:

    متضاد به دو واژه­ای گفته می­شود که کلیۀ مشخصه­های آن­ها به‌جز یک مشخصه یکسان باشد یا فقط در یک مشخصه اختلاف داشته باشد (فالک، 1377: 355).

    این مشخصۀ استثنایی باید بتواند یک پدیده را به دو وضعیت متمایز تقسیم کند. طبق این تعریف می­توان گفت "پیر" و "جوان" متضاد هستند؛ زیرا هر دو حاکی از سن افراد هستند و فقط در مقدار سن یکسانی ندارند. در این راستا واژه­های "مرد" و "دختر" نمی­توانند ضد باشند، زیرا تفاوت آن­ها در بیش از یک مشخصه است.

   واژه­های متضاد حتماً باید در تمام ویژگی­ها مثل هم باشند، به جز یک ویژگی اصلی و هر دو کلمه در یک مقوله و گروه قرار گیرند و ویژگی­های مشابه به هم داشته باشند. مثلاً هیچ گاه نمی­توان گفت: "آسمان" ضد "خاک" است؛ زیرا تفاوت آسمان و خاک در بیشتر از یک مورد است و این دو کلمه در یک مقوله قرار نمی­گیرند.

    برخی نیز رابطة تضاد بین کلمات را این گونه معنی کرده­اند: «دو کلمه را گویند که در "صورت" مختلف و در "معنی" ضد یکدیگر باشند: مثل خوبی و بدی» (قریب، 1350: 63). در این تعریف بر این امر تأکید شده است که دو کلمة متضاد حتماً باید در "صورت" و "ظاهر" مختلف باشند تا معنی ضدّیت را برساند. البته خلاف این امر نیز دیده شده است که کلمات حتی در ظاهر کاملاً شبیه هم هستند؛ امّا معنای ضدّیت خویش را حفظ کرده­اند که از آن تحت عنوان "اضداد" یاد می­شود (روایی، 1365: 19). مثل واژۀ "فراز" که هم به معنی "باز" است و هم "بسته". در لغت نامۀ "دهخدا" ذیل این کلمه چنین آمده است: «فراز آمدن، فراز شدن، فراز کردن، فراز گردیدن، فراز گشتن، در این معنی از اضداد است و به معنی بسته نیز می آید» (دهخدا ذیل کلمه). و نیز کلمات "خواجه" در زبان فارسی و "مولی" در زبان عربی که هم به معنی "سرور" و "آقا" است و هم "عبد" و "غلام".

    باید اذعان کرد، براحتی نمی‌توان واژه‌هایی را یافت که از نظر ویژگی­های معنایی کاملاً با هم مطابقت داشته باشند. این امر مخصوصاً برای کسانی که در صدد آموزش زبان فارسی هستند و خود اهل این زبان نیستند، مشکل­تر می‌نماید. مثلاً تعداد واژه­های متضادی که کاملاً از نظر معنایی با هم یکسان باشند، مگر در یک مورد، بسیار کم است. به همین خاطر است که یافتن واژه­های متضاد گاهی با دردسر و اختلاف نظر روبه‌رو می­شود. این امر نه تنها در واژه­های متضاد؛ بلکه در یافتن واژه­های مترادف نیز صدق می­کند. زیرا هم معنایی کامل بسیار نادر است. حتی واژه­هایی که معانی آن­ها بسیار نزدیک به هم است، در جنبه­های ظریفی که عموماً منشأ کاربرد شناختی دارند، با هم متفاوتند. مثلاً اگر چه معانی گروه واژه­هایی چون: "زیاد، فراوان، بسیار" یکی است؛ امّا هر کدام از آنها در بردارندۀ معنایی است که دیگر واژگان از آن بی­بهره­اند یعنی در همین گروه ترادفی بار معنایی "بسیار" بیشتر از "زیاد" و "فراوان" است. با مطالعه در محتوا و مشخصه­های واژه­ها معلوم می­شود، دو واژه هیچ گاه به طور دقیق هم معنا نیستند، زیرا ممکن است، بار محتوایی و معنایی آن­ها به مقدار کمی با هم تفاوت داشته باشند. "برخی معتقدند در هیچ زبانی کلمات مترادف وجود ندارد، زیرا اگر دو کلمه به ظاهر هم ردیف و یا نزدیک به هم باشند، از جهت مورد استعمال در عبارات فصیح و بلیغ با هم مترادف نخواهد بود" (احمدی، بی تا:53).

    امکانات زبانی اجازه نمی­دهد، دو واژه معنای واحدی را به طور کامل داشته باشند. فقط گاهی، واژه­ها در برخی هم‌نشینی­ها روی زنجیرۀ گفتار می­توانند معنای واحدی بیابند. واژه­های هم­معنا تنها به طور ناقص می­توانند در برخی   بافت­های ویژه با یکدیگر هم­معنا شوند. تفاوت­های موجود میان واژه­های هم­معنا برخاسته است، از کاربردهای لهجه­ای‌ سبکی (ادبی، غیرادبی و غیره) گونه­ای (گفتاری، نوشتاری، رسمی، غیر رسمی) در زمانی (غیر هم زمانی) بافتی (از نظر هم­نشینی با واژه­های دیگر دارای توزیع جداگانه باشند) و بار عاطفی به سبب چنین مسایلی معنی­شناسان معتقدند هم‌معنایی مطلق میان واژه­ها نیست» (مدرسی، 1387: 467).

    "شاملو" در کتاب "نام و نشانه­ها" شرط جدیدی برای کلمات متضاد می­آورد. او معتقد است: «شرط متضاد بودن دو کلمه آن است که هر دو از یک زبان باشند. مثلاً "بیاض" و "سیاه" را متضاد به حساب نیاورده یا "حیات" و "مرگ" را، اگر چه در معنی متفاوتند» (شاملو، 1385: 108). علی سلطانی در بحث تعریف تضاد، می­گوید: «دو یا چند کلمه نسبت به هم در صورتی متضاد هستند که معانی ضد هم داشته باشند» (سلطانی، 1354: 80). او در بین چند کلمه نیز چنین رابطه­ای را برقرار می­داند.

2- آیا مطابقه (تطابق) با تضاد یکی است؟

    "مطابقه" در لغت به معنی برابر کردن و دو چیز را در مقابل یکدیگر انداختن است و در اصطلاح بدیع آن است که دو کلمه را که در معنی متضاد یکدیگرند در سخن بیاورند. مانند کلمات "شکر" و "شکایت" در بیت زیر:

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است

 

چو بر صحیفۀ هستی رقم نخواهد ماند

                                                                                                        (حافظ، 1376: 148)

    در این بیت علاوه بر "شکر" و "شکایت"، "نیک" و "بد" نیز با هم متضاد هستند. کلمه­ها دارای متضادهای مختلفی هستند و بستگی دارد که در چه جمله­ای و در کنار چه کلماتی به کار روند. به عبارت بهتر در زنجیرۀ گفتار چه رابطه هم نشینی با کلمات دیگر برقرار نمایند. در بیت زیر "شکر" با "کفر" متضاد است زیرا در این بیت معنی ضدیت با آن برقرار کرده است:

شُکرِ نعمت، نعمتت افزون کند

 

کُفر نعمت از کفت بیرون کند

                                                                                                         (انوشه، 1381: 125)

    بعضی از علمای بدیع "مطابقه" و "تضاد" را قسمتی جداگانه از صنایع بدیع نشمرده و آن را داخل مراعات نظیر و تناسب قرار داده­اند. به این ملاحظه ممکن است، اشیاء متضاد را نیز از نظر ادبی داخل امور متناسب قرار بدهیم؛ زیرا ممکن است از شنیدن چیزی ضد آن نیز به ذهن خطور کند. بدین سبب است که می­گویند اشیاء به ضد خود شناخته می­شوند "و بضدها تتبین الاشیاء". هم به همین جهت است که تضاد را هم از نوع تناسب و ملازمت، در فلسفه یکی از اسباب تداعی معانی و انتقال افکار شمرده­اند (همایی، 1376: 274). 

    مثل این جمله سعدی: "گدای نیک انجام به از پادشاه بدفرجام" ß نیک ¹ بد.   گدا ¹ پادشاه

و این بیت سنایی:

چه باید نازش و نالش بر اقبالی و ادباری

 

که تا بر هم زنی دیده نه این بینی نه آن بینی

                           نازش ¹ نالش                                         اقبال ¹ ادبار

    بحث "مطابقه" در بدیع و "تضاد" در دستور اگر چه در اصل یکی است و هر دو به رابطۀ تضاد بین واژگان برمی‌گردد، امّا گاهی در "مطابقه" تضادهایی برقرار می­شود که تشخیص آن با کمی مشکل رو به رو می­شود؛ زیرا بحث دستور، کاربردی­تر است و اهل زبان با آن بیشتر سرو کار دارند. پس از نظر آنان واژگانی متضادند که در دستورزبان یا در دایرۀ واژگانی­شان به کار رفته باشند. مثلاً در بحث طباق اهل بدیع چهار عنصر: "آب"، "باد"، "خاک"، "آتش" را ضد هم می­دانند و در صورت کاربرد آن در سخنی معتقد به آرایۀ طباق هستند؛ ولی در دستور زبان و بین اهل زبان "باد" به عنوان تضاد "خاک" یا "آتش" کاربرد ندارد.

    پس این سؤال را که "آیا مطابقه و تضاد یکی است؟" می‌توان این­گونه پاسخ داد: تمام کلماتی که از نظر دستور زبان با هم رابطۀ تضاد دارند، می­توانند در صورت کاربرد در جمله­ای با هم رابطۀ طباق نیز برقرار سازند؛ امّا تمام آنچه بدیع­­نویسان به عنوان طباق در نظر می­گیرند، اهل زبان آن را به عنوان تضاد در نظر نمی­گیرند. همچنین در طباق باید دو کلمۀ ضد هم حتماً در کنار هم قرار گیرند؛ ولی در بحث دستور باید ضدی برای آن در خارج از جمله بیابیم.

3- آیا کلمات متضاد با کلمات منفی یکی هستند؟

    آنچه مسلّم است، این است که کلمات متضاد با کلمات منفی یکی نیست. برخی از دستورنویسان از جمله فرشیدورد معتقدند، رابطۀ ضدیت اعم از نفی است و در بسیاری از مواقع کلمات منفی نیز رابطۀ ضدیت معنایی با هم دارند، حتی اگر بتوان غیر از واژۀ منفی آن، ضد دیگری برایش پیدا کرد، فقط در معنا این رابطه را دارند و از نظر ساختار ظاهر، از الگوی خاصی پیروی نمی­کنند (فرشیدورد، 1382: 90). مثل: "رفتن" که متضاد آن، هم "آمدن" است هم "نرفتن". طبق نظر او اگر کلمه­ای را منفی کنیم باز هم متضاد آن را گفته­ایم؛ یعنی رابطه تضاد نسبت به کلمات منفی رابطة عموم و خصوص مطلق است.

 

 

    حروف منفی­ساز متفاوت است و البته تعداد آن ها بسیار کم. از جمله حروف منفی­ساز می­توان(نا، نـ، بی و...) را نام برد که متعاقباً به آن اشاره خواهد شد. ذکر این نکته ضروری است که اکثر دستورنویسان و زبان­شناسان در این باره که آیا کلمات متضاد و منفی یکی هستند یا نه سخنی نگفته‌اند.

4- رابطه هم­نشینی، مهم­ترین عامل در تشخیص واژه­های متضاد

    یکی از نظریات سوسور که تقریباً در همۀ مکتب­های ساخت­گرایی اساس کار قرار گرفت، شناسایی یا تقطیع عناصر سازندۀ یک جمله (یا هر قطعۀ زبانی) بر مبنای دو نوع رابطه بود که رابطۀ جانشین و رابطۀ هم­نشین خوانده شده است. رابطۀ هم­نشین نشان می­دهد، عناصری که روی زنجیرۀ گفتار کنار هم قرار می­گیرند با یکدیگر چه رابطه­ای دارند. در حالی که رابطۀ جانشین نشان می­دهد عنصری که بالفعل در یک نقطه از زنجیرۀ گفتار ظاهر شد با عناصر بالقوه­ای که می­توانستند در آن جایگاه قرار گیرند چه رابطه­ای دارد» (باطنی، 1385: 81).

    منظور از رابطۀ هم­نشینی آن است که کلمات وقتی در جمله کنار هم قرار می­گیرند، با هر یک از اجزای دیگر جمله رابطه­ای معنایی برقرار می­کنند. در نتیجه این رابطه هر کدام از کلمات معنی خاصی می­دهند. به گونه­ای که امکان دارد اگر همان کلمه در جملۀ دیگری در کنار واژه­های جدید دیگری به کار رود، معنی تازه­ای بدهد که با معنی جمله قبل کاملاً متفاوت باشد. مثل واژۀ "تند" در جمله­های زیر: آیا می­توان در تمام جمله­ها یک معنی از این واژه فهمید و آیا می­توان برای تمام آن­ها یک متضاد ثابت درنظر گرفت؟

1-    علی تند می­رود.

2-    رنگ لباس فاطمه سبز تند بود.

3-     غذای امروز بسیار تند بود.

    در جملۀ اوّل "تند" به معنی "سریع" است. در جمله دوم "تند" به معنی "پررنگ" و در جمله سوم اشاره دارد، به نوعی طعم غذا که "تیز" نیز گفته می­شود. با توجه به ساختار جمله­ها کلمۀ "تند"، معانی مختلفی می­یابد پس "متضاد" آن نیز متفاوت می­شود. "نظام دستوری زبان به ما می‌گوید اَشکال زبان (کلمات) چگونه در کنار هم قرار می­گیرند و می­توانند جمله­های معنی­دار بسازند" (عمرانی، 1383: 13).

    برخی رابطۀ هم­نشینی کلمات را فراگیرتر از رابطۀ کلمات در جمله می­دانند و حتی معتقدند کلمات علاوه بر رابطه با سایر اجزای جمله، با جهان بیرون نیز ارتباط­هایی دارند. آن­ها معتقدند «هر واژه عنصری از نظام زبان است و معنای آن از یک طرف به رابطۀ آن با سایر واژه­های داخل این نظام بستگی دارد و از طرف دیگر به پدیده یا چیز معینی در جهان بیرون. قواعد تغییر معنایی نشانگر رابطۀ واژه با پدیده­های خارج از ذهن است. هر واژه ویژگی­هایی دارد که باعث می‌شود از واژه­های دیگر زبان متمایز گردد» (ابومحبوب، 1383: 124).

 

 

 

 

 

 

در زنجیره گفتار ویژگی­های معنایی واژه ها از چهار عامل مهم تشکیل می­شوند:

1-    طبقه دستوری   2-  نشانه­های معنایی   3-  مشخصه­های معنایی   4-  محدودیت­های گزینشی.

در مثال زیر هر کدام از این عوامل با نمونه ذکر شده است:

  1. طبقه دستوری مثل فریدون (اسم)        گاو (اسم)
  2. نشانه معنایی مثل فریدون (انسان)       گاو (حیوان)
  3. مشخصه­های معنایی مثل فریدون (دو پا، متفکر، سخنگو و...)    گاو (چهارپا، نشخوار کننده، شاخدار و...)
  4. محدودیت­های گزینشی مثل فریدون + دو پا + فعل حرف زدن.  گاو + چهارپا + فعل نشخوار کردن.

    این چهار عامل ویژگی­های معنایی را پدید می­آورند و در نهایت محدودیت­های گزینشی معین می­کنند که هر واژه در کدام جمله می­تواند ظاهر شود. مثلاً طبقات مذکور در این جمله­ها ظاهر می­شوند: «فریدون با من حرف زد» « گاو نشخوار می­کند» هیچ کدام از این کلمات نمی­توانند جای خود را در این دو جمله با هم عوض کنند. مثلاً نمی­توانیم بگوییم «فریدون نشخوار می­کند» و نیز در مثال "شیشه تار است" از طریق رابطۀ "تار" و "شیشه" ما درمی­یابیم که "تار" یکی از اجزای موسیقی و نیز تار مو نیست (همان:125).

    در رابطۀ تضاد نیز این عوامل باید درنظر گرفته شود. از این رو پیشنهاد می­شود، برای پیدا کردن متضاد کلمات آنها را در قالب جمله بررسی نماییم و رابطۀ هم­نشینی آن را با کلمات دیگر در نظر بگیریم. اگر چه در برخی از کلمات نیاز به چنین رابطه­ای نیست. بر اساس همین رابطه هم­نشینی است که زبان شناسان "ترادف بین واژه ها" را تبیین می نمایند. به نظر آنان دو واژۀ هم معنا می‌توانند در جمله جانشین هم شوند، به شرط آنکه بار معنایی آنها در یک حد باشد. آنها رابطۀ تضاد کلمات را بین دو واژۀ مترادف یکسان می­دانند. مثلاً "پالمر" معتقد است دو واژه زمانی مترادف و هم معنا هستند که به طور مشترک یک واژۀ متضاد داشته باشند (صفوی، 1360: 115). مثل: "خیس ¹ خشک"، "تر¹ خشک"، ß (خیس = تر) این رابطه را این­گونه می­توان نشان داد:

واژۀA ¹ واژۀB

واژۀ ¹ CواژۀB

واژۀC = واژۀA

    "هریس" معتقد است، دو واژۀ زمانی می­توانند هم معنا باشند که بتوانند در یک زنجیره جانشین یکدیگر شوند، بدون اینکه معانی آن جمله تغییر یابد. مثلاً در جمله: "این فرش خیس است" می­توانیم کلمۀ "خیس" را حذف کرده و به جای آن، کلمۀ "تر" را گذاشت و گفت "این فرش تر است". پس "تر" و "خیس" هم معنا هستند و می‌توانند یک ضد داشته باشند.

 

ß B ß A  است

                                      =  A   C  است

ß C ß A  است

     تعبیر مذکور بر این اساس است که معنای یک واژه یا تکواژ باید طبق محیط وقوع آن تعیین شود. این مطلب  درست است امّا با مطالعه در محتوا و مشخصه­های واژه، هیچ دو واژه­ای دقیقاً هم معنا نیستند؛ زیرا به مقدار کمی نیز امکان دارد بار محتوایی و معنایی آن­ها با هم تفاوت داشته باشد. به نظر می­رسد، امکانات زبانی اجازه نمی­دهد، دو واژه با معنای کاملاً واحد در کنار یکدیگر در زبان باقی بمانند. فقط گاهی واژه­ها در برخی هم­نشینی­ها روی زنجیرۀ گفتار می‌توانند معنای واحدی بیابند. مثلاً در جملۀ "او تردامن است"، "تر" به معنی "آلوده بودن" است و نمی­توان واژۀ "خیس" را جانشین "تر" کرد؛ زیرا این بافت فقط با واژة "تر" معنای "آلوده" را می­رساند. بنابراین هم معنایی و متضاد بودن مطلقاً وابسته به بافت سخن است؛ یعنی دو واژه فقط در شرایط و هم­نشینی­های ویژه­ای مترادف و هم معنا می‌شوند و باز در بافت­های دیگر تداوم این هم معنایی را از دست می­دهند (ابومحبوب، 1386: 132).

    در مثال زیر این رابطه بهتر نشان داده می­شود. دو واژۀ "خراب" و "فاسد" ضد هم­اند؛ ولی در جملۀ زیر نمی­توانند جانشین هم شوند. "دیوار خراب شد" نمی­توانیم بگوییم:      "دیوار فاسد شد". اما در جملۀ: "غذا فاسد شد". می­توانیم بگوییم:      "غذا خراب شد". در متضاد نیز این­گونه است. مثال: او فقط شب­ها می­خوابد در این مثال منظور آن است که روزها نمی­خوابد، پس شب ¹ روز است. امّا در مثال: "این دارو را در دو وعده بخور یکی شب یکی صبح". نمی­توان به جای "صبح" "روز" را به کار برد. پس ضد شب  صبح است.

    برخی از دستورنویسان، رابطۀ هم­نشینی کلمات را تحت عنوان "محدودیت­های گزینشی" بررسی کرده و معتقدند، در تمام جملات معنی­دار، اهل زبان ناچارند محدودیت­هایی را بپذیرند و نمی­توانند هر واژه­ای را برای هر ساختاری برگزینند؛ زیرا در این صورت جملات آنها بی­معنی خواهد شد. از نظر اینان رابطۀ هم­نشینی چنان اهمیتی دارد که در صورت نادیده گرفتن آن، جملات مهمل و بی­معنی می­شوند (گلفام، 1386: 63).

4- انواع تضاد

    قبل از ورود به ساختار کلمات متضاد و کیفیت ساخت آن ابتدا انواع متضاد بیان می­گردد. در این تقسیم­بندی براحتی می­توان ضدّ کلمات را تشخیص داد و در مواقعی که برای یک کلمه، بین دو کلمه متضاد مرّدد هستیم با توجه به ساختار این نظام به راحتی کلمۀ اصلی را درمی­یابیم. مطالعۀ واژه­های متضاد پیچیده­تر از مترادف است؛ زیرا ترادف واژه‌ها را فقط از طریق معنا باید دریافت و در این راه اهل زبان بهترین معیار و میزانند. امّا تضادها علاوه بر معنی از نظر ساختار نیز قواعد و قوانین خاصی دارند.

    کلمات متضاد با توجه به مناسبت­ها و ارتباط­هایی که با هم دارند می­توانند در گروه­ها و دسته­های مختلفی قرار گیرند. دستورنویسان و زبان­شناسان بندرت برای تضاد انواعی را برشمرده­اند. اکثر قریب به اتفاق آنها خیلی گذرا به آن اشاره کرده­اند و انواعی برای آن قائل نیستند؛ امّا با بررسی کلمات متضاد، می­توان انواع مختلفی را برای آن برشمرد که ذیلاً به آن اشاره می‌شود. برخی از انواعی نیز که ذکر شده‌است اندکی قابل بحث است (جدول آماری و تفصیلی کتاب‌های دستوری بررسی شده در پایان مقاله آمده است).

الف: تضاد وجودی

    این تضاد بین کلماتی است که وجود یکی وابسته به عدم وجود دیگری است. مثل: "شب" ¹ "روز". به عبارت دیگر در این نوع از تضاد، مفهوم یکی از واژه­ها خود بخود مفهوم واژه مقابل را نفی و رد می­نماید و بین آنها درجات دیگری نمی­توان در نظر گرفت. همچنین است واژه های؛ "زنده" ¹ "مرده" و "مجرد" ¹ "متأهل" حد وسطی بین این واژگان وجود ندارد که در اصطلاح فلسفه می‌گویند اجتماع نقیضین محال است. امّا در دو واژۀ "سیاه" ¹ "سفید" می‌توان جسمی را یافت که نه سیاه باشد و نه سفید.

 

                                                                                                                  

                                                                                                                     روشنایی ¹ تاریکی     

ب: تضاد وارونه

 

    تضادی را وارونه نامند که در آن، تضاد بین مفهوم یک واژه و واژۀ دیگر در مورد عکس آن­ها نیز صدق کند. مثلاً: بالا ¹ پایین، کوچکتر ¹ بزرگتر و... رابطۀ تضاد وارونه چنین ترسیم می­شود: اگر "الف" بالای "ب" باشد پس "ب" پایین "الف" است. مثلاً اگر این مداد از آن مداد بزرگتر باشد پس آن یکی کوچکتر است. در زبان فارسی بین کلیۀ جفت فعل­های مرکبی که پایه­ای مشترک دارند و عنصر فعلی یکی از آن­ها "دادن" و از آن دیگری "گرفتن" باشد، رابطۀ تضاد وارونه برقرار است. بین صورت­های تفضیلی صفت­های متضاد رابطۀ تضاد نیز وارونه است. بزرگتر ¹ کوچک‌تر، سریع­تر ¹ آهسته­تر (مدرسی، 1387: 101).

 

 

 

 

 

 

 

ج: تضاد مقطعی

 این تضاد بین کلماتی است که در یک زمان و مقطع محدود چنین رابطه‌ای را نسبت به هم برقرار می‌سازند. تضاد این کلمات اگر چه در زمانی خاص ممکن است، بسیار معروف و زبانزد شود؛ ولی به مرور زمان ممکن است، فراموش گردد و برای اهل زبان ناشناخته باقی بماند. مثلاً جلوۀ دو گروه سیاسی ضد هم در دو رنگ مختلف و با دو نماد متفاوت که کم کم آن رنگ ها و نماد ها به عنوان دو ضد به کار می‌روند. در صورتی عمر این واژگان متضاد بیشتر می‌شود که آن دو گروه سیاسی به زندگی خویش ادامه دهند. مثلاً A در مقطع زمانی C متضاد B در همان مقطع زمانی است.

 

 

 

 

 

د: تضاد جنسیتی

    در این دسته دو جنس از یک گروه در مقابل هم قرار می­گیرند. باید توجه شود که حتماً آن دو جنس از یک گروه باشند و در دو دستۀ متفاوت قرار نگیرند. اگر چه آن دو جنس در واقع ضد هم نیستند و مناسباتی نیز با هم دارند؛ امّا  می­توانند از نظر جنسی ضد هم باشند مثل زن ¹ مرد که هر دو از گروه انسان هستند یا پدر ¹ مادر که هر دو از گروه والدین­اند. در تضاد جنسیتی بین دو کلمۀ متضاد و گروه مشترک آنها رابطۀ تضمّن برقرار است. انسان = زن ¹ مرد.

 

                                                                                               

                                                                                                                

گروه انسان

   یعنی آن دو جنس جزئی از آن گروه‌اند. البته رابطۀ تضمنّی که زیر گروه دیگری غیر از آن دو نداشته باشد؛ زیرا دیگر نمی‌توانند با هم رابطۀ تضاد برقرار کنند، مثلاً دو نوع ورزش "والیبال" و "فوتبال" که رابطۀ تضمنّی با "ورزش" دارند نمی­توانند ضد هم باشند؛ زیرا "ورزش" دربرگیرندۀ انواع دیگری چون "هندبال" و فوتبال و... نیز می­باشد.

 

 
   

 

 

 

 

                                                                                                               

                                                                                                                                         

                                                                                                                  گروه ورزش

ه: تضاد معنایی

    در این گروه کلماتی قرار می­گیرند که معنی آنها در اصل ضد هم است؛ یعنی همیشه و تحت هر شرایطی آن واژگان معنایی ضد هم دارند. می­توان تمام فعل‌های منفی را در این گروه قرار داد. مثل: رفت ¹ نرفت. اگر چه ضد کلمۀ "رفت"، "آمد" نیز می­شود؛ ولی آن را نمی‌توان در این گروه قرار داد و بهتر است "رفت" و "آمد" و واژگانی از این قبیل را جزء تضاد رفتاری دانست. در این نوع تضاد مصدر و شروع دو کلمۀ ضد هم از یک نقطه است، ولی هر کدام در جهتی خلاف دیگری حرکت می­کند. به عبارت دیگر اصل آن دو کلمه از یک منشأ است با دو حرکت کاملاً ضد.

تضاد معنایی را می توان اینگونه نشان داد:

 

 

 

 

و: تضاد رفتاری

    برخی از رفتارها ضد هم بوده در مقابل هم قرار می­گیرند. در پی آن، کاربرد واژه­هایی که بیانگر آن رفتارها هستند، نیز ضد هم­اند. به عبارت دیگر عملی خلاف عمل دیگر است. مثل: خنده ¹ گریه و یا تمام فعل‌هایی که ضدی به جز منفی خود دارند. مثل: "خوابید" ¹ "بیدار شد" یا "نشست" ¹ "برخاست". در تمام اینگونه تضادها، رفتاری سر می‌زند که خلاف رفتار دیگر است. باید توجه داشت که این نوع تضاد، برخی از صفاتی را که در نتیجۀ آن، رفتارها ساخته می‌شوند نیز در برمی­گیرد.

ز: تضاد مدّرج:

    این تضاد هنگامی بین مفاهیم دو واژه ایجاد می­شود که آن دو واژه در دو انتهای طیفی از مفاهیم مربوط به هم؛ امّا درجه بندی شده قرار گیرند. مثلاً: کوتاهترین ¹ بلندترین، زیباترین ¹ زشت­ترین. فرق آن با تضاد وارونه در این است که در این نوع تضاد نوعی درجه بندی نیز بین متضادها مشاهده می­شود. تضاد مدّرج بین صورت­های عالی صفت‌ها برقرار است.

 

    در این نوع تضاد همانگونه که از نامش پیداست، پراکنده شدن درجات مختلفی از دو عضو تضاد در فاصلۀ بین آن­ها مطرح است. به گونه­ای که همگی طیفی از ویژگی­های درجه بندی شده­ای را منعکس می­کنند. مثلاً بین دو واژۀ "کوتاه‌ترین" و "بلندترین"

 

 

 

 

    می­توان درجات مختلفی از کوتاهتر بودن و بلندتر بودن را تصور کرد (فالک، 1377: 470). خلاصه آنکه اگر واژه­ای با ساختار صفت عالی بود متضاد آن نیز باید این ساختار را داشته باشد (مدرسی، 1387: 102).

 

 

ح: تضاد یک جانبه

    تضادی است بین دو واژه که یکی از آنها بر دیگری تأثیرگذار است. به عبارت دیگر در این نوع تضاد همواره یکی از کلمات بر دیگری تأثیر منفی دارد و همین رابطۀ نفی است که باعث ایجاد رابطۀ تضاد می­شود؛ زیرا یکی از آنها نابود کننده دیگری است و می­تواند آن را از بین ببرد. مثل: "سنگ" ¹ "شیشه" یا "سنگ" ¹ "سبو". در این رابطه "سنگ" بر "سبو" و "شیشه" اثر می­گذارد؛ امّا برعکس آن امکان­پذیر نیست.

 

ط: تضاد کاربردی

    این تضاد زمانی است که دو واژه در اصل، نه از حیث لفظ­ و نه از حیث معنا ضد هم نیستند؛ امّا در کاربرد بین اهل زبان به عنوان ضد هم شناخته شده­اند. مثل دو واژۀ "زرد" و "سرخ" که در حالت عادی ضدیتی با هم ندارند، ولی وقتی برای نشان دادن رنگ صورت اشخاص استفاده می­شوند، چهرۀ زرد در مقابل چهرۀ سرخ قرار می­گیرد و زردروی در حالت غیر کنایی (حقیقی) به معنی شخص لاغر و پژمرده است، ولی سرخ­روی در حالت (غیر کنایی و حقیقی) به معنی شخص با طراوات و شاداب است (مدرسی، 1387: 101). این نوع تضاد با تضاد مقطعی کاملاً فرق دارد.

 

 

 

    معمولاً کلمات متضاد را به دو نوع"درجه بندی پذیر" و "درجه بندی ناپذیر" تقسیم می­کنند. کلمات متضاد درجه بندی پذیر مثل دو واژۀ بزرگ و کوچک که می­توانند که در ساخت­های مقایسه­ای بزرگ­تر و کوچک­تر به کار روند و نفی یکی از آنها لزوماً بر اثبات دیگری دلالت نمی­کند. در مورد کلمه­های متضاد درجه بندی ناپذیر که "جفت­های مکمّل" نیز نامیده می­شوند، معمولاً ساخت­های مقایسه­ای به کار نمی­روند و نفی یکی نشانگر اثبات دیگری است» (جورج یول، 1381: 141).

 

5- طرز ساخت واژه­های متضاد

    در بیان و کیفیت ساخت واژگان متضاد باید توجه داشت، در زنجیرۀ گفتار برخی از واژه­ها در معنی، ضد هم هستند و از نظر شکل و ساختار ظاهری بین دو واژۀ متضاد تناسبی دیده نمی­شود. در این‌گونه موارد، کاربرد اهل زبان، معیار است و کلماتی را که اهل زبان ضد هم به کار می­برند، اضداد می­دانیم، البته در رابطۀ هم­نشینی آن­ها با کلمات دیگر. اینگونه کلمات سماعی­اند. در کلمات متضادی که از نظر معنوی چنین رابطه­ای با هم دارند، بعد از آن که آن کلمه در نتیجۀ ساختارهای دستوری، حالت­های مختلف گرفت، کلمۀ ضد آن نیز چنین حالت­هایی را عیناً می­گیرد. به عبارت دیگر در اینگونه کلمات، تکیه بر اصل دو کلمه ای است که ضد هم هستند و پیشوندها و پسوندهایشان تکرار می­شود. مثل روز ¹  شب / روزانه ¹ شبانه / روزی ¹ شبی / روزها ¹ شب‌ها.

    گاهی برای ساخت کلمات متضاد تحت تأثیر قواعد صرف و نحو عربی هستیم. مثلاً ساختار "اسم فاعل" ضدی      می­شود برای ساختار "اسم مفعول" مانند™ ظالم ¹ مظلوم یا حاکم ¹ محکوم. امّا در همین ساختار نیز گاهی کلمات  نمی­توانند به صورت متضاد به کار روند. مثلاً در ساختار فارسی هیچ وقت "عالم" را ضد کلمه "معلوم" نمی­دانیم؛ بلکه معتقدیم ضد "عالم" ، "جاهل" است. از طرفی برخی از جفت واژه­های متضاد نیز قیاسی هستند و از قوانین و ساختار خاصی پیروی می­نمایند. مثلاً در برخی از کلمات ضد "با" می شود "بی". مثال: "با ادب" ¹ "بی ادب"، "باارزش" ¹"بی­ارزش". برای بیان این امر می­توان آن را در ساختار کلمات "مشتق" و "مرکب" به طور جداگانه بررسی نمود.

الف: کلمات مشتق

    منظور از کلمات مشتق کلماتی هستند که از یک تکواژ معنی­دار + یک یا دو تکواژ بی معنی به وجود آمده باشند. مثل: "بی ادب" که "بی" ™ تکواژ بی معنی و ادب ™ تکواژ معنی دار است. به جزء بی معنی آن پیشوند1، پسوند2 یا میانوند3 اطلاق می­گردد.

در بررسی­هایی که انجام شد "میانوند" و نیز "پسوندی" که باعث منفی شدن کلمات شود، دیده نشد و هر چه هست "پیشوند" است. دستورنویسان در کتاب­های دستوری بیش از 200 نوع "پسوند" آورده­اند که هر کدام در معانی و کاربردهای مختلفی به کار می­روند؛ ولی هیچکدام از آن­ها متضاد ساز یا منفی ساز نبودند. پس در این مقاله ما فقط به انواع پیشوندهای منفی­ساز اشاره می­نماییم.

انواع پیشوندهای منفی ساز

الف- نا:

"نا" پیشوند فعال منفی­ساز است که قید و صفت می­سازد.

1-    بر سر اسم می­آید (به معنی بی) و صفت می­سازد. مثل: ناامن، ناامید، ناکام.

2-    بر سر صفت می­آید و صفت می­سازد. مثل نادرست، ناپخته.

3-    بر سر ریشۀ مضارع می­آید و همراه اسمی که متمم فعل است صفت می­سازد. مثل: حق ناشناس، خدا ناترس.

4-    بر سر ریشۀ ماضی می­آید و متضاد می­سازد مثل بود ¹ نابود.

5-    بر سر صفتی که از متمم و ریشۀ مضارع به وجود می آید آمده و صفت می­سازد. مثل: نامکان گیر

6-    بر سر مصدر و افعال مشتق می آید و آن را منفی می­کند مثل: ناگفتن (فرشیدورد، 1386، ص380).

    در چنین ساختارهایی متضاد کلمه از حالت فعلی بیرون می­آید و معنی مصدری (اسمی) می­یابد. پس بهتر است اگر قصد منفی کردن فعل را داریم پیشوند "ن" را برای آن به کار بریم تا ساختار کلمه حفظ شود. بود ¹ نبود (خطیب رهبر، 1381: 57).

7-    بر سر مادۀ فعل امر می­آید و صفت­ها را به معنی فاعلی تبدیل می­کند. مثل: ناپسند، ناساز، نایاب و...

یادآوری: در کتب قدیمی مثل "شاهنامه" این پسوند هم بر سر اسم می­آمد و هم بر سر صفت. مانند: ناباک، ناپاک، ناسزاوار، نادلیر.

دلاور  شد آن  مردم     نادلیر

 

گوزن اندر آمد به بالین شیر

ز ناخوب کاری که او رانده است

 

به بد، نام او در جهان مانده است

                                                                                                  (فردوسی،1314: 5/1143)

مثل: آزموده ¹ ناآزموده / تمام ¹ ناتمام / خواسته ¹ ناخواسته / درست ¹ نادرست / لایق ¹ نالایق / مرتب ¹ نامرتب / مساوی ¹ نامساوی / شناس ¹ ناشناس / معین ¹ نامعین و... امروزه با پیشوند "نا" کلمات فراوانی ساخته می­شود. "نا"  می­تواند یکی از پیشوندهای اصلی یا پُرکاربرد برای ساخت کلمات متضاد باشد. بدین صورت که کلمۀ بدون "نا" اگر به کار رود ضد کلمه­ای باشد که با "نا" به کار می­رود. البته کاربرد بسیاری از این کلمات تحت تأثیر ترجمه بوده است و از عبارات فرنگی گرفته شده است. مثل:  impossible  ≠  possible

گاهی کلمات علاوه بر چنین ساختاری، متضاد دیگری هم دارند مثل: مرد¹ زن ؛ مرد ≠ نامرد

ب نی:

    امروزه این نشانه فقط در نفی فعل "است" دیده می شود که در آن با تبدیل همزه به "ی" مصوت به صورت "نیست" درمی آید (احمدی گیوی، 1380، ص181) مثال: است    نه است    نیست

ج- بی / اَبی:

پیشوند "بی" یا صورت قدیم­تر آن "ابی" نبود چیزی یا نداشتن صفتی را به ذهن القا می­کند:

به نا رفته در جامه گریان شدند

 

ابی آتش از درد بریان شدند

                                                                                                  (فردوسی،1314 :6/1469)

"بی" حرف اضافۀ منفی است که با اسم­ها به طور فعال "صفت مرکب منفی" می­سازد و می­توان آن را شبه پیشون

شمرد. مثل: بی ادب ¹ با ادب / بی وفا ¹ با وفا (فرشیدورد، 1386: 273).

    برخی از کلماتی که با "بی" منفی می­شود متضاد آن با پیشوند "با" همراه می­گردد، اما گاهی نیز اینگونه نیست چنانکه می­توانیم بگوییم ™ "بی وفا ¹ وفا دار" یعنی برای واژه­ای مشتق حتی واژه­ای مرکب در ضد آن می آوریم؛ زیرا اهل زبان این‌گونه به کار برده­اند.

    در کلمات مشتق با پیشوند"با" و "بی" در اصل این دو پیشوند ضد هم هستند و باعث ساخت کلمات متضاد می­شوند؛ یعنی قسمت اصلی کلمه ثابت است و تغییری نمی­کند و پیشوند آن متغیر است. مثل: واژۀ ادب: ™ با ادب ¹ بی ادب / با حوصله ¹ بی حوصله.

    در این‌گونه کلمات در واقع "با" به معنای "همراهی" و "دارا بودن" به کار می­رود و "بی" به معنی "خالی بودن از صفت یا عنوانی است". در این نوع متضادها نیز به طور قطعی نمی­توان چنین ساختاری را در کلمات در نظر گرفت. مثلاً ضد کلمۀ بی خرد، خردمند است و این ساختار بیشتر از "باخرد" کاربرد دارد (خطیب رهبر، 1367: 240). "با" وقتی به معنی مصاحبت و استعانت باشد ضد "بی" است (خیام پور، 134: 158).

    گاهی در این ساختار "پیشوند" چنان با کلمه پیوند می­خورد که تشخیص آن براحتی ممکن نیست. مثل: کلمۀ "بیابان" که "بی" در آن پسوند نفی است و "ان" نشانۀ جمع ™بی+آب+ان ™ جاهایی که بی آب باشد. پس این کلمه می­تواند با "آباد" متضاد باشد چون واژه "آب" در هر دو موجود است و تکواژ "بی" توانسته است ضدیت را برقرار کند (فرشیدورد، 1386، ص317). مثال: بی آب ان ¹ آب اد

د: پیشوند(نـ):

            این پیشوند در ساختارهای متفاوت و متنوعی به کار می رود:

1- پیشوند جوش خورده و غیربارزی است به معنای ضد که بر سر اسم می­آید و صفت می­سازد.

مثال: نفرین ™ نه + آفرین. ناب™نه آب (خالص)

2- پیشوند صرفی که بر سر افعال می­آید و منفی می­سازد، مثل: نمی­روم، نخواهد رفت. هر فعلی می­تواند به صورت منفی به کار رود که این نشانه پیش از مادۀ فعل می­آید. در فعل­های مرکب و پیشوندی که بیش از یک جزء دارند حرف نفی(نـ) بر سر جزء فعلی می­آید و نه قسمت اسمی و پیشوند آن. مثل: مطالعه کرد ¹ مطالعه نکرد. دررفت ¹ درنرفت. در فعل­های امر اگر آن را منفی کنیم «نهی» می­شود و حرف نفی در فعل امر "م" یا "ن" است. مثل "بکن" ¹ "نکن". "برو" ¹ "مرو" (خانلری، 1373: 126).

3- پیشوند منفی ساز مصدر: مثل: نخوردن، نرفتن، نگفتن.

4- گاهی بر سر ریشه مضارع و صفت مفعولی می­آید و صفت می­سازد، مثل: نفهم، نشکن، نسوز (فرشیدورد، 1386: 281).

    نکته: در این صورت متضاد آن بدون کاربرد "ن" نیست بلکه کلمه‌ای دیگر به عنوان ضد آن قرار می‌گیرد. مثلاً نفهم ¹ فهمیده، نشکن ¹ شکننده. گاهی هم اگر پیشوند "ن" را برداریم و پیشوند "ب" به جای آن بگذاریم، متضاد کلمه ساخته می‌شود. مثل نسوز ¹ بسوز یا نخور ¹ بخور.

ه: دُش و دُژ:

    "دُش" از جمله پیشوندهای غیر فعال زبان است که در قدیم می‌توانسته کلمات متضاد بسازد و امروزه به عنوان یک پیشوند مستقل کاربرد ندارد. تکواژهای "دُش" و "دُژ" معنی نفی و ضدیت را می­رساند و به معنی "بد" و "زشت" و "ضد" به کار رفته است. مثل:" دشنام"™ضد "نام و خوبی". "دشخوار" ™ خوار به معنی آسان و دشخوار به معنی ضد آسان یا همان مشکل است که بعدها این کلمه به شکل "دشوار" درآمده است؛ دژخیم ¹ خوش خیم؛ دشمن ™ ضد من.

    خطیب رهبر این دو پیشوند را پیشوند مضادت نامیده که همراه اسم و صفت کاربرد دارند و برای آن معنی نفی قائل نیست (خطیب رهبر، 1367: 99).

و: پا/پاد، پت/پد:

    پیشوند پا را فرشیدورد در کتاب "فرهنگ پیشوندها و پسوندهای زبان فارسی" ذکر کرده و معتقد است: این پیشوند غیرفعّال و نانمایان نفی است و بر سر اسم می­آید و اسم جدید می­سازد. مانند زهر ¹ پازهر/ سخن ¹ پادسخن ™پاسخ ؛ پاداش نیز چنین است. 

    پاد از جمله پیشوندهایی است که بر سر اسم می­آید و معنی ضدیت را می­رساند. مثل: زهر¹ پادزهر/ تک ¹پاتک. که امروزه نیز این پیشوند در ساختارهای جدید زبان کاربرد ندارد. پادافراه ™پادافره ¹ فره.   

 پتیاره= پت (ضد) + اره (رفتن) = ضد رونده، برخلاف رفتارکننده.  پدرود¹ درود (این پیشوند نیز از پیشوندهای غیر فعّال و نانمایان منفی است).

ز- غیر

    این پیشوند نیز برای منفی ساختن به کار می­رود و می­تواند در ساختار کلمات، واژگان متضاد بسازد. مثل: ضروری ¹ غیر ضروری / حضوری ¹ غیرحضوری.

ح: " اَ " و " ان ":

    " اَ " و " ان " از پیشوندهای مرده و غیر فعال ضدیت هستند که در ساختمان کلمات در قدیم به کار می­رفته­اند. مثل: آناهیتا = ان(نه) + اهیته(آلوده) = ناآلوده؛ انوشه = ان(نه)+هوش (مرگ) = بی مرگ، بی زوال

این پیشوند در پهلوی فعال بوده است (فرشیدورد، 1386: 271).

ط: " آ ":

             " آ " پیشوند نفی و یا غیر آن است که در قدیم کلماتی از آن ساخته می­شده است. مثل آوردن ¹ بردن. آکندن ¹ کندن. آسودن ¹ سودن.(همان:273) آورد (جنگ) ¹ ورد (برد) توضیح اینکه ناورد به معنی جنگ معرّب نورد و نبرد است ؛ آهو (عیب) = آ(غیر) + هو(خوب)

ب: کلمات متضاد مرکب:

   واژگان مرکب واژگانی هستند که از دو یا چند تکواژ معنی دار ساخته شده باشند. مثل: کلمۀ "بدخواه" که هم "بد" به تنهایی معنی مستقل دارد و هم "خواه".  ضد این واژه می­شود ™ خیرخواه یا نیک خواه. در کلمات مرکب که از ترکیب دو یا چند اسم معنی دار ساخته می­شوند، فرقی ندارد کدام یک از اسم­ها با ترکیب متضاد خود رابطۀ معنایی ضدیت برقرار کند؛ یعنی گاهی در واژۀ متضاد، ضدّ قسمت اول کلمه می­آید. مثل: "زشت روی" که ضد آن می­شود "زیباروی" یا شاه نشین ¹  فقیر نشین / خوشگوار ¹ بدگوار/خوش خوراک  ¹ بد خوراک / خوش خیم ¹ بد خیم / خوشگل ¹ بد گل. در این واژه ها تکواژ دوم تکرار می­شود و ضد تکواژ اول آورده می‌شود. گاهی نیز برعکس، یعنی ضدّ، تکواژ دوم است. مثل: "دلسرد" که ضد آن می­شود "دلگرم" یا سربالا ¹ سرپایین، پاک سرشت ¹ بد سرشت. در ساخت این واژه‌ها قانون خاصی وجود ندارد و کاربرد اهل زبان معیار است؛ زیرا از نظر معنایی، اهل زبان باید تشخیص دهد، تکیۀ معنایی بر روی کدام جزء کلمه است جزء اول یا دوم؟ مثلا: روی یا دل. لذا همان جزء ثابت می­ماند و جزء دیگر متضاد می‌شود.

    در واژه­های مرکب نیز مانند واژه­های مشتق، گاهی اجزاء ترکیبی کلمه چنان به هم تلفیق شده­اند که تشخیص آن دشوار است. مثلاً در ترکیب امروز ¹ دیروز ™ "ام" به معنی اکنون و "دی" به معنی گذشته ضد هم هستند. نیز: امشب ¹ دیشب. پس امروز؛ یعنی روز کنونی و دیروز یعنی روز گذشته. در این ساختار لزومی ندارد  "روز" و "شب" را به صورت متضاد به کار بریم؛ یعنی هیچ گاه نمی­گوییم مخالف "امروز" ™"امشب" است. زیرا امروز معنای متضاد امشب را در بر ندارد و چنانکه اشاره شد اختلاف این دو متضاد در بیش از یک ویژگی می­شود و درست نیست. پس طبق این الگو ضد کلماتی مثل: "مادر شوهر" ¹ "پدر شوهر" می­شود نه مادر زن و...

    نکته: کلمۀ "ام" ضد دیگری نیز دارد و آن "پار" است. مثل: امسال ¹  پارسال که امروزه واژۀ "پار" فقط در ضد کلماتی انگشت شمار به کار می­رود و واژۀ جدید از آن ساخته نمی­شود. امروز ¹ پارروز™پریروز، همچنین پادینه، دینه، پریشب.

    در ساختار برخی اسم­های ترکیبی دو گونه متضاد به کار می­رود. مثل: "پوست کنده" که ضد آن، هم واژۀ "باپوست" است و هم واژۀ "پوست نکنده"؛ یعنی گاهی واژه­ای مشتق به عنوان ضد واژۀ مرکب در نظر گرفته می­شود، چنانچه در بحث مشتق به آن اشاره شد و گاهی واژه‌ای مشتق- مرکب به عنوان متضاد می­آید. در بعضی موارد اصلاً به اجزای ترکیب نظر نکرده ترکیب جدیدی بدون هیچ تناسب با واژۀ اصلی در معنی متضاد آن به کار می­برند. مثل: پیش­رفت ¹ عقب­گرد. (اگر چه برخی، واژۀ "پس رفت" را نیز برای آن ذکر می­کنند).

    گاهی دو کلمۀ ضد در کنار هم همراه با "واو" عطف به عنوان یک واژۀ مرکب به کار می­روند. مثل: "ریز و درشت"، "کم و بیش"، "گاه و بیگاه"، تر و خشک" (روایی، 1365: 17) و گاهی بدون "واو" عطف مثل: بگو مگو، برو بیا، بده بستان. در این ساختارها هر دو متضاد در کنار هم می­توانند واژۀ جدیدی بسازند و گاهی چنین ساختارهایی با مفهوم کنایی همراه می­شود. مثلاً ریز و درشت ™در مفهوم کنایی تمامیت به کار می­رود.

    برخی متضادها نیز به صورت ترکیبی و جمع شده، در یک حالت در زبان به کار می­رود (در صورتی که جمع آن محال است) که به آن "پارادوکس" یا "متناقض­نما" یا "ناسازی هنری" می­گویند. این نوع تضادهای هنری ساختاری ترکیبی دارند؛ ولی در پس ظاهر متناقض­نما و متضاد آنها حقیقتی نهفته است که دو امر متضاد را آشتی می­دهد. به تعبیر بهتر ترکیب این دو متضاد یک حقیقت واحد را به ذهن متبادر می­سازد. مثل: زندۀ میرا، خراب­آباد، حاضر غایب، مردۀ متحرک، آب آتش افروز، تلخ خوش، شور شیرین و... از آنجا که این گونه تضادها جنبۀ هنری دارد و در دایرۀ استعمال عموم اهل زبان کاربرد ندارد در کتب بلاغت به آن پرداخته می­شود و در کتب دستور زبان جایی ندارد. به همین جهت ما نیز در خاتمۀ این مقاله با هدف تتمیم بحث به آن اشاره کردیم.

در کتاب­های زبان­شناسی انواع دیگری نیز برای تضاد برشمرده­اند که در این نوشتار مجال پرداختن به آنها نیست. مثلاً صفوی تضاد را تحت عنوان تقابل معنایی بررسی نموده انواعی را برای آن برمی­شمارد از جمله: تقابل مکمل، تقابل جهتی، تقابل واژگانی، تقابل ضمنی، تقابل متقاطر، تقابل خطی... (صفوی، 1385: 75).

نمودار انواع تضاد:

1-     تضاد وجودی: کلماتی که وجود یکی وابسته به عدم وجود دیگری است و بین آنها درجاتی وجود ندارد.

2-     تضاد وارونه: تضادی که رابطۀ تضاد بین مفهوم یک واژه و واژۀ دیگر در مورد عکس آنها نیز صادق است.

3-     تضاد مقطعی: تضاد بین جفت واژه­هایی است که در یک زمان و مقطع محدود چنین رابطه­ای با هم دارند.

4-     تضاد جنسیتی: تضاد بین دو جنس از یک گروه با این شرط که آن گروه فقط دارای همان دو جنس باشد .

5-     تضاد معنایی: تضاد بین کلماتی که در معنی ضد هم هستند و همیشه و تحت هر شرایطی این رابطه را حفظ می­کنند.

6-     تضاد رفتاری، آن است که عملی خلاف عمل دیگر باشد، تجلّی این تضاد بیشتر در صفات است.

7-     تضاد مدرّج: جفت واژه­هایی دارای این نوع تضادند که در دو انتهای طیفی از مفاهیم مربوط به هم، امّا درجه بندی شده قرار گیرند.

8-     تضاد یک جانبه: تضادی بین دو واژه که یکی از آنها بر دیگری تأثیرگذار باشد واین رابطه یک جانبه است.

9-     تضاد کاربردی: جفت واژه­ای که نه از حیث لفظ و نه از حیث معنی ضد هم باشند؛ بلکه در کاربرد بین اهل زبان به عنوان ضد هم شناخته شده­اند.

                                    نمودار ساختمان انواع کلمات متضاد

 

 

کلمه "بدون" حرف اضافه است و چون به عنوان پیشوند کاربرد ندارد در این مقاله موضوعیت ندارد. البته برخی از پیشوندهای­ منفی­ساز در جملات دیگر می­توانند به عنوان حرف اضافه دوم به کار روند؛ ولی از آنجا که موضوع بحث ما پیشوند است، از شمول بحث خارج می­گردد؛ زیرا "بدون" همیشه حرف اضافه است و هیچگاه به عنوان پیشوند به کار نمی­رود. در کتاب فرهنگ پیشوندها و پسوندهای زبان فارسی که اختصاصاً به کاربردهای پیشوندها و پسوندها پرداخته شده هیچ اشاره­ای به کلمه "بدون" نشده است. خطیب رهبر حتی ذیل حروف اضافه و ربط  نیز ذکری از آن ننموده فقط در اشاره­ای کلمه "بدون" را معادل "غیر و جز" آورده است.

    همایونفرخ ذیل "بدون" نوشته است: این کلمه یا حرف را به جای"بی" استعمال می­کنند؛ ولی این کلمه فارسی نیست و شاید از عربی گرفته شده باشد و "ب" در اول آن درافزوده­اند. در نوشته­ها و اشعار فصحای قدیم دیده نمی‌شود و نتوانستیم شاهدی از یکی از فصحا برای آن بیابیم و شاید از استعمال آن دو سه یا پنج قرن بیشتر نگذشته باشد و حتماً به صورت اضافی به کار می­رود (همایونفرخ ،1338: 725).

     مؤلّف "دستور مختصر تاریخی زبان فارسی" معتقد است، کلمه "بدون" متمم قیدی می­سازد و تحت تأثیر ترجمه از زبان­های فرنگی به وجود آمده است. مثل: بدون اجازه؛ بدون واسطه؛ بدون کاربرد؛ بدون فکر و... (فرشیدورد،1387: 190).

نتیجه

1-    در زبان فارسی کلمات متضاد کاربرد فراوان و ساختارهای متفاوتی دارند که چون به طور تجربی از کودکی با آنها مأنوس بوده­ایم هنگام یافتن یا کاربرد آنها کمتر دچار درنگ یا لغزش و خطا می­شویم؛ ولی هنگام آموزش به غیر فارسی زبانان گاهی با مشکل روبه‌رو می­شویم.

2-    در تشخیص واژگان متضاد، کاربرد اهل زبان اولین و مهم­ترین معیار و محک است؛ زیرا ممکن است، در بین اهل زبان جفت واژگانی به عنوان متضاد به کار روند که برای غیر اهل زبان تشخیص تضاد آن ممکن نباشد. در اینگونه واژگان در ظاهر لفظ و معنای واژه هیچگونه تضادی دیده نمی­شود و فقط معیار اهل زبانند.

3-    ساختمان واژگان متضاد از قانون و نظام خاصی پیروی نمی کند. اگر چه برخی از ساختارهای آن قیاسی است و  می­تواند الگوی مشترکی داشته باشد امّا در اکثر موارد اینگونه نیست و حالت سماعی دارد.

4-    متضادهای سماعی سه دسته‌اند، متضادهایی که یک جزء ثابت دارند، متضادهایی که هر دو جزءشان متغیر است و متضاد های ترکیبی که نوع اخیر خود به دو دسته همراه با واو عطف و بدون واو عطف قابل تقسیم‌اند.

5-    کلمات متضاد باید در تمام مشخصه‌ها با هم یکسان باشند به جز یک مشخصه. پس اگر جفت واژگانی در بیش از یک مشخصه با هم اختلاف داشته باشند، نمی‌توانند با هم رابطه ضدیت برقرار نمایند.

6-    رابطه تضاد اعم از نفی است. به عبارتی تمام کلمات منفی با هم رابطة ضدیّت دارند؛ امّا تمام اضداد نمی‌توانند رابطة نفی برقرار کنند. رابطة تضاد و نفی عموم و خصوص مطلق است.

7-    برخی از جفت واژه های متضاد تحت تأثیر زبان عربی ساخته شده‌اند. مثلاً در زبان عربی ساختار "اسم فاعل" و "اسم مفعول" می‌توانند نسبت به هم ضدیت داشته باشند. مثل "ظالم" و "مظلوم". امّا در همین ساختار واژه‌هایی هستند که رابطة ضدیّت را نمی‌رسانند. مثل "عالم " که ضد آن "معلوم" نیست؛ بلکه "جاهل" است.

8-    در ساختار کلمات مشتق که از قانون و نظام خاصی برای ساخت واژگان متضاد پیروی می‌شود، تمام وندهایی که در ساختمان اضداد به کار می‌رود پیشوند است و در بررسی‌های انجام شده "میانوند" یا "پسوند" دیده نشد.

9-    در ساختمان کلمات مشتق هنگام ساخت متضاد گاهی تکواژ آزاد آن تکرار می‌شود و تکواژ وابسته آن متغیّر است و گاهی برعکس تکواژ وابسته تکرار می‌شود و تکواژ آزاد به عنوان ضد آورده می‌شود.

10-                       تمام کلماتی که در دستور زبان با هم رابطۀ تضاد دارند، می‌توانند در بدیع نیز آرایه تضاد و مطابقه داشته باشند؛ امّا تمام آنچه در بدیع و در بین بدیع شناسان می‌توانند با هم مطابقه داشته باشند در دستور زبان نمی‌توانند رابطة تضاد با هم داشته باشند. مثل تضاد چهار عنصر در بدیع که در دستور زبان، دستور نویسان تضادی بین آنها قائل نیستند.

11-                       در برخی از ساختارهای مرکب که کلمه از دو تکواژ معنی دار تشکیل شده، می‌تواند واژهای مشتق به عنوان ضد آن در نظر گرفته شود. برعکس این امر نیز صادق است؛ یعنی واژه‌ای مشتق که ضدّی مرکّب داشته باشد.

12-                       جفت واژه‌های متضاد باید حتماً از یک زبان باشند؛ نمی‌توان ضد کلمه‌ای را به زبان دیگر بیان کرد. مثل: موت و زندگی.

13-                        گاهی اضداد در کنار هم به عنوان واژه‌ای جدید در دایرۀ واژگان زبان به زندگی خود ادامه می‌دهند و کم کم حالت یک کلمه را می‌گیرند.

14-                       از آنجایی که بحث طباق و تضاد و پارادوکس (متناقض نمایی) در حوزه علم بلاغت نیز در بردارندة بحث تضاد در دستور است؛ بخصوص در مواردی که در ساخت و کابرد تضاد باید به معنای آن توجه داشت، آشنایی با بدیع و بیان می­تواند مفید واقع شود.

جدول آماری کتاب­های دستوری بررسی شده و میزان پرداختن آن­ها به تضاد

             نامکتاب

         نویسنده

تعداد  صفحاتکتاب

تعدادصفحاتپرداختهبهآن

                     توضیحات

1. نحو زبان فارسی (بر پایه­  نظریه­ حاکمیت­ و مرجع گزینی)

سیدعلی­میرعمادی

350

ندارد

 

2.دستور زبان فارسی (بر پایه نظریۀ گشتاری)

مهدی­      مشکوه­الدینی

219

ندارد

در بحث «نفی»از نشانه­های منفی ذکری می­کند که معنای تضاد دارند.

3.دستور زبان فارسی

پرویزناتل خانلری

367

ندارد

در بحث منفی کردن افعال چند خط توضیح ذکر کرده است.

4. شالوده نحو زبان فارسی

محمد پژوه

174

ندارد

 

5. از کلمه تا کلام

علی سلطانی

254

2 خط

در بحث وضع اسمها نسبت به یکدیگر در تعریف متضاد یک"تعریف به دور"آمده است: «دو یا چند کلمه نسبت به هم در صورتی متضاد هستند که معانی آنها ضد هم باشد».

6. دستور زبان فارسی

مهدی معینیان

288

2 خط

"تعریف به دور" (نظیر مورد قبل)

7. طرح دستور زبان فارسی

حسن ندیمی

142

1 خط

تحت عنوان حالات دو کلمه نسبت به هم:«دو کلمه که در نوشتن مختلف و در معنی ضد یکدیگرند».

8. دستور زبان فارسی نوین

علی شهبازی

156

1 خط

نظر او مثل ندیمی است

9. دستور زبان فارسی

خیام پور

191

ندارد

 

10. دستور سودمند

علی مرزبان راد

304

1 خط

 

11. دستور زبان فارسی پنج استاد

یاسمی، بهار، فروزانفر، قریب، همایی

274

1 خط

 

12. دستور زبان فارسی

خلیل خطیب رهبر

328

ندارد

در بحث پیشوندها به برخی از پیشوندهای ضدیت اشاره کرده

13. جمله، جمله­واره و ترکیب

عبدالرشید صهبا

282

ندارد

 

14.نام­هاونشانه­هادر دستور.....

احمد شاملو

173

2 خط

«دو کلمه که معنای مخالف داشته باشند».

15. ویژگیهای نحوی زبان فارسی در نثر قرن 5 و 6

مهین دخت صدیقیان

217

ندارد

 

16. دستور زبان فارسی بر مبنای نظریه ساخت گرایی نوین

فیض الله شریفی

184

ندارد

 

17.دستور زبان فارسی برای همه

محمد فاضل نیا

256

1 خط

 

18.زبان دستور

غلامرضا عمرانی

528

ندارد

 

19.دستور نو

حسن ناظمی

197

ندارد

فقط در بحث نفی اشاره­ای جزئی به حروف نفی کرده.

20. دستور زبان یا صرف و نحو

احمد احمدی

319

نیم خط

«دو اسمی که از جهت معنی ضد یکدیگرند».

21. نخستین دستور

ابو القاسم پرتو اعظم

191

ندارد

 

22. دستور زبان فارسی

عبد العظیم قریب

147

نیم خط

 

23.دستور زبان فارسی معاصر

ژیلبر لازار

234

ندارد

 

24. جمله و تحول آن در زبان فارسی

خسرو و فرشیدورد

556

ندارد

 

25. دستور تاریخی فعل (ج 1 و2)

حسن احمدی گیوی

ج 1 1116 ج 2 1964

ندارد

دربارۀ منفی کردن فعل­ با نقل مطالبی کوتاه معتقد است در «نفی» معنای ضدیت نیز از فعل فهمیده می­شود.

26. دستور زبان فارسی

عباسعلی مولوی

144

ندارد

فقط در بحث نفی، اشاره­ای جزئی کرده

27. دستور زبان فارسی

محمد روایی و جهانگیر معصومی

116

1 خط

به برخی ازپیشوندهای منفی ساز اشاره نموده است.

28. دستور زبان  و ادبیات فارسی

عبد الرشید صهبا

207

ندارد

 

29. دستور نامه

محمد جواد مشکور

378

1 خط

 

30. دستور روشمند

منوچهر عدنانی

293

ندارد

 

31. آموزش زبان فارسی

یدالله ثمره

290

ندارد

وی بحث­ هم­نشینی کلمات را نادیده گرفته در پایان هر درس لیستی از کلمات متضاد ارائه داده که برخی  در نتیجه رابطه هم­نشینی معانی دیگری دارند.

32. دستور زبان فارسی کتاب حروف اضافه و ربط

خلیل خطیب رهبر

543

ندارد

 

33. دستور زبان فارسی از دیدگاه رده شناسی

شهرزاد ماهوتیان

365

ندارد

 

34. نگاهی تازه به دستور زبان

محمد رضا باطنی

192

ندارد

 

35. ظرفیت فعل و ساختمانهای بنیادین جمله در فارسی امروز

امید طبیب زاده

294

ندارد

 

36. دستور تاریخی زبان فارسی

محسن­ابو القاسمی

476

ندارد

 

37. دستور مختصر امروز بر پایه زبان شناسی جدید

خسرو فرشیدورد

414

ندارد

به برخی  پیشوندهای منفی و ضدیت اشاره می­کند.

38.دستور مفصل امروز

خسرو فرشید ورد

703

ندارد

 

40.جمله و تحول آن در زبان فارسی

خسرو فرشید ورد

556

ندارد

 

41. دستور زبان فارسی

وحیدیان کامیار

130

ندارد

 

42. از واج تا جمله

فاطمه مدرسی

494

2 صفحه

تنها کتابی است که  بیش از همه و در حدود 2 صفحه به توضیح تضاد و بیان انواعی از آن پرداخته است.

43. دستور زبان فارسی1

حسن انوری

179

یک خط

(پیام نور)

44. تاریخ زبان فارسی

مهری باقری

212

ندارد

 

45. دستور زبان فارسی 2

انوری،احمدی گیوی

393

ندارد

 

46. لعل پارسی

شالی­بیک، قاسمی،  همتی

266

ندارد

 

47. اصول دستور زبان

ارسلان گلفام

164

ندارد

 

48. کلک خیال­انگیز ج3

حمید بصیریان

264

ندارد

 

49. کلک خیال­انگیز ج1

حمید بصیریان

303

ندارد

 

50. دستور زبان فارسی 2 (پیام نور)

حسن انوری

208

ندارد

 

51. فرهنگ پیشوندها و پسوندهای فارسی

خسرو فرشیدورد

573

ندارد

در بحث معانی پیشوندها، برخی از پیشوندهای تضادساز و منفی­ساز را ذکر نموده

52. ساخت زبان فارسی

ابو محبوب

146

ندارد

 

53. زبان شناسی وزبان

جولیا فالک

256

ندارد

 

54. شاهنامه و دستور

محمد شفیعی

537

ندارد

در بیان پیشوندهای قدیمی برخی از پیشوندهای نفی را نام می­برد که معنی تضاد نیز دارند.

55. راهنمای دستور زبان فارسی

حسن­انوری، یوسف‌ عالی عباس آباد

413

ندارد

به طور جزئی به پیشوندهای نفی ساز اشاره کرده

56.دستورزبان فارسی

محمدجوادشریعت

460

13خط

 پیشوندهای منفی سازرامعرفی کرده

57.نگاهی به زبان

یول جورج

235

5خط

تقسیم بندی جدید نموده

58.دستورزبان فارسی(واژگان وپیوند...)

مهدی­      مشکوه­الدینی

245

ندارد

 

59.واژه شناسی و فرهنگ نگاری درزبان فارسی

حسین وثوقی

219

5خط

تضاد در جمله

60.آشنایی با معنی شناسی

کورش صفوی

108

3صفحه

تضاد را تحت عنوان تقابل معنایی دانسته

 

پی نوشت‌ها

1- تکواژ:‌ کوچکترین واحد زبان بعد از واج است (واج: حروف الفبا (صامت) و حرکات (مصوت)) که گاهی به تنهایی معنا دارند مثل آب و گاهی در تکمیل معنای واژه­های دیگر به کار می­روند مثل نشانه­های جمع یا نشانه تر و ترین.

2- واژه: همان کلمه­ای است که می­تواند به تنهایی معنای کاملی را برساند. مثل میز، تخته، این واژه­ها فقط از یک تکواژ تشکیل شده مثل میز. گاهی از چند تکواژ مثل کتابخانه (کتاب + خانه) دانش (دان+ ـِش).

3-پیشوند: حروف یا تکواژهای بی معنی هستند که در ابتدای واژه می آیند. مثل: با ادب

4-پسوند: حروف یا تکواژهای بی معنی هستند که در آخر واژه می آیند. مثل: خوبی

5-میانوند: حروف یا تکواژهای بی معنی هستند که در وسط واژه می آیند. مثل: رو در رو

1- ابو محبوب، احمد. (1383). ساخت زبان فارسی، تهران: میترا، چاپ سوم.
2- ابوالقاسمی، محسن. (1385). دستور تاریخی (مختصر زبان فارسی)، تهران: سمت، چاپ چهاردهم.
3- احمدی گیوی، حسن. (1380). دستور تاریخی، قطره، چاپ دوم.
4- ـــــــــــــــ. . (1386). زبان و نگارش فارسی، با همکاری اسماعیل حاکمی، یدالله شکری، محمود طباطبایی، تهران: سمت، چاپ بیست و هشتم.
5- احمدی، احمد. ( بی تا). دستور زبان یا صرف و نحو، مشهد: باستان، چاپ پنجم.
6- انوری، حسن. (1387). دستور زبان فارسی ج 1 و 2 ، با همکاری حسن احمدی گیوی، تهران: فاطمی، چاپ چهاردهم.
7- ــــــــــ . (1389). راهنمای دستور فارسی، ج 1 و2، با همکاری یوسف عالی عباس آباد، تهران: سخن، چاپ اول.
8- ــــــــــ . (1368). دستور زبان فارسی ج 1 و2 (پیام نور)، تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ یازدهم.
9- انوشه، حسن. ( 1376). فرهنگ نامۀ ادبی فارسی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم.
10- باطنی، محمدرضا. (1380). توصیف ساختمانی دستور زبان فارسی، تهران: امیرکبیر، چاپ سیزدهم.
11- ـــــــــــ . (1385). نگاهی تازه به دستور زبان، تهران: آگاه، چاپ دوازدهم.
12- باقری، مهری. (1382). تاریخ زبان فارسی، تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ یازدهم.
13- بصیریان، حمید. (1386). کلک خیال انگیز، ج 1 و2 ،قم: هاجر، چاپ پنجم.
14- پرتو اعظم، ابوالقاسم. (2536). نخستین دستور، تهران: چاپار، چاپ اول.
15- پژوه، محمد. (1346). شالودۀ نحو زبان فارسی، تهران: چاپ اول.
16- ثمره، یدالله. (1372). آموزش زبان فارسی، تهران: الهدی، چاپ سوم.
17- حافظ، شمس الدین محمد. (1376). دیوان، به تصحیح غنی و قزوینی، تهران: طلوع، چاپ دوازدهم.
18- خطیب رهبر، خلیل. ( 1376). دستور زبان فارسی، تهران: سعدی، چاپ اول.
19- خیام پور، عبدالرسول. (1344). دستور زبان فارسی، تهران: شفق، چاپ پنجم.
20- دهخدا، علی اکبر. (1372). لغت­نامه، تهران: دانشگاه تهران، چاپ اول از دورۀ جدید.
21- روایی، محمد. (1365). دستور زبان فارسی، با همکاری جهانگیر معصومی، تهران: علوی، چاپ دوم.
22- سلطانی، علی. (1354). از کلمه تا کلام، تهران: مدرسۀ عالی ادبیات و زبانهای خارجی.
23- شالی بیک، محمود. (1383). لعل پارسی، با همکاری محمد قاسمی و اسماعیل همتی، اراک: سما، چاپ دوم.
24- شاملو، احمد. (1385). نام­ها و نشانه­ها در دستور زبان فارسی، تهران: مروارید، چاپ اول.
25- شریعت، محمد جواد. (1370). دستور زبان فارسی، تهران: اساطیر، چاپ چهارم-
26- صهبا، عبدالرشید،1366، دستور زبان و ادبیات فارسی، تهران: باستان، چاپ چهاردهم.
 27- شفیعی، محمد. (1377). شاهنامه دستور، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم.
28- شهبازی، علی. (بی تا). دستور زبان فارسی نوین، تهران: افشار، چاپ اول.
29- شریفی، فیض الله. (1384). دستور زبان فارسی بر مبنای نظریه ساخت گرایی نوین، شیراز: نوید، چاپ اول.
30- صدیقیان، مهین دخت. (1383). ویژگیهای نحوی زبان فارسی در نثر قرن 5 و 6، تهران: معراج، چاپ اول.
31- صفوی، کورش. (1380). از زبان شناسی به ادبیات، تهران: سوره، چاپ اول.
32- ــــــــــ . (1385). آشنایی با معنی شناسی، تهران: پژواک کیوان، چاپ اول.
33- صهبا، سید عبدالرشید. (1372). جمله، جمله واره و ترکیب، تهران: گلبهار، چاپ اول.
34- طبیب زاده، امید. (1385). ظرفیت فعل (و ساختمانهای بنیادین جمله در فارسی امروز) تهران: مرکز، چاپ اول.
35- عدنانی، منوچهر. (1382). دستور روشمند دستور زبان فارسی فشرده، نموداری، تهران: ثالث، چاپ اول.
36- عمرانی، غلامرضا. (1383). زبان دستور (44 مقاله درباره دستور جدید)، تهران: لوح زرین، چاپ اول.             37- فاضل نیا، محمّد. (بی تا). دستور زبان فارسی برای همه، تهران: سعدی، چاپ اول.
38- فالک، جولیا اس. (1372). زبان شناسی و زبان، ترجمه خسرو غلامعلی زاده، مشهد: آستان قدس، چاپ دوم.
39- فردوسی، ابوالقاسم. (1314). شاهنامة فردوسی، ج 1 تا 9، تهران: چاپ بروخیم.
40- فرشید ورد، خسرو. (1386). دستور مفصل امروز، تهران: سخن، چاپ اول.
41- ـــــــــــــ . (1382). جمله و تحول آن در زبان فارسی، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم.
42- ـــــــــــــ . (1386). فرهنگ پیشوندها و پسوندهای فارسی، تهران: زوار، چاپ اول.
43- ـــــــــــــ . (1388). دستور مختصر امروز بر پایۀ زبان شناسی جدید، تهران: سخن، چاپ اول.
44- قریب، عبد العظیم. (1325). دستور زبان فارسی، تهران: علمی، چاپ بیست و دوم.
45- ـــــــــــــ . (1350). دستور زبان فارسی، با همکاری ملک الشعرا بهار، بدیع الزمان فروزانفر، جلال الدین همایی، رشید یاسمی) تهران: چاپ اول.
46- گلفام، ارسلان. (1386). اصول دستور زبان، تهران: سمت، چاپ دوم.
 47- لازار، ژیلبر. (1384). دستور زبان فارسی معاصر، ترجمۀ مهستی بحرینی، تهران: هرمس، چاپ اول.
 48- ماهوتیان، شهرزاد. (1378). دستور زبان فارسی از دیدگاه رده شناسی، ترجمه مهدی سمائی، تهران: مرکز، چاپ اول.
49- مدرسی، فاطمه. (1387). از واج تا جمله، تهران: چاپار، چاپ دوم.
50- مرزبان راد، علی. (1358). دستور سودمند، تهران: دانشگاه ملی ایران: چاپ اول.
51- مشکور، محمد جواد. (1346). دستورنامه، تهران: شرق، چاپ پنجم.
52- مشکوة الدینی، مهدی. (1366). دستور زبان فارسی (بر پایۀ نظریۀ گشتاری)، مشهد: دانشگاه فردوسی، چاپ اول.
53- ــــــــــــــــــ . (1386). دستور زبان فارسی (واژگان و‍‍‍‍ پیوندهای ساختی)، تهران: سمت، چاپ دوم.
54- معینیان، مهدی. (1370). دستور زبان فارسی، تهران: معینیان، چاپ ششم.
55- مولوی، عباسعلی. (1366). دستور زبان فارسی (تجزیه و ترکیب با جواب)، تهران: اتحاد، چاپ یازدهم.
56- میرعمادی، سیدعلی. (1376). نحو زبان فارسی (بر پایۀ نظریۀ حاکمیت و مرجع گزینی)، تهران: سمت، چاپ اول.
57- ناتل خانلری، پرویز. (1373). دستور زبان فارسی، تهران: بنیاد و فرهنگ ایران، چاپ چهاردهم.
58- ناظمی، حسن. (بی تا). دستور نو، تهران: شرق، چاپ اول.
59- ندیمی، حسن. (1353). طرح دستور زبان فارسی، تهران: رز، چاپ اول.
60- وثوقی، حسین. (1382). واژه­شناسی و فرهنگ نگاری در زبان فارسی، تهران: انتشارات باز، چاپ اول
61- وحیدیان کامیار، تقی. (1385). دستور زبان فارسی، با همکاری غلامرضا عمرانی، تهران: سمت، چاپ هشتم.
62- همایی، جلال الدین. (1376). فنون بلاغت و صناعات ادبی، قم: ستاره، چاپ سیزدهم.
63- همایونفرخ، عبدالرحیم. (1338). دستور جامع زبان فارسی، تهران: علمی، چاپ دوم
64- یول، جورج. (1386). نگاهی به زبان (یک بررسی زبان شناختی)،ترجمه نسرین حیدری، تهران: سمت، چاپ هفتم.