نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه قم
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
From the perspective of rhetorical word, a symbol is a phrase or a sentence that has an apparent meaning. Moreover, it inspires the reader a wide range of meanings. Since expressing the complicated social and political ideas and indirect reflection of social and political thoughts is easier if done symbolically, so the symbol and symbolism – especially in Persian literature and specifically in the realm of Persian poetry – have had a special appearance. In addition to the factors mentioned, in the contemporary literature, paying attention to defamiliarization in literary works and the emergence of particular schools interested in ambiguity, have increased the range of symbolization. More especially, the symbol has all the features of artful ambiguity, and it is one of the major factors causes ambiguity in the poem. Thus, giving exact definitions and contemplating on symbols of contemporary poetry could resolve the ambiguity of them and help the reader to distinguish between similar figures, that is, coded kennings and symbol-like metaphors.
In literature, especially in language of poetry, the inability of language to reflect obscure mystical ideas, avoiding direct expression of political and social concerns of the reader in the course of participation with an aim of creating ambiguous literary works is the main motivation towards symbol and symbolization. According widespread use of symbol and its different species can be viewed from different perspectives. The creation of ambiguity is the main purposes of using symbols (especially in contemporary poetry), so the efforts of many poets to achieve this goal have caused formation of similar symbols. The explanation and resolution of this issue can open new window for understanding the poetry in front of the audience.
This paper examines the ambiguity of symbols in terms of its precise boundaries. Ambiguity is one of the important and key processes in the Iranian poetry; or in a better word, today poetry. In such poetry ambiguity is a necessity to explore the new world or from a different perspective, it is the result of this complex world. In general, in Persian poetry there are three types of ambiguity such as: nonessential ambiguity, intentional and unintentional ambiguity.
An effective literary texts, owes its origin to creation of multiple meanings and spreading its levels of meaning. One of the serious differences between literary work with other linguistic works is the plurality of meaning. Richness and depth of literary texts and creation a range of meanings, is the result of ambiguity. In this respect, engaging the reader in creating meaning will make a typical interaction between the audience and the text. Ambiguity provides opportunities for deep thinking and reacting of reader, so takes reader beyond freedom of the text within its borders and freedom of thought has to be brought for its reader.
Having interaction between text and reader in the history has caused different reactions and multiple conversations with generations. This process has been interpreted as dynamicity of the literary work. The ambiguity of the poem is creating by the symbols and symbolism. So the symbol is a rhetorical element suggests the reader the apparent meaning, in addition to a wide range of meaning. In classical Persian works ambiguity in text is created indifferent forms such as kenning and metaphor and code. Today, symbol is burdening this task mostly .
In past, allegory in terms of clarity divided to the four categories: Allusion, gesture, code and innuendo. Those kennings are considered as codes that vehicles are hidden in them, and perception of their meaning is difficult and sometimes impossible. So, in this case, code should be considered as a mark or word. Also there are metaphors due to their newness and uncertain senses to support new meaning according to the traditional meaning and appearance of metaphors (i.e. not considering true and apparent meaning), with multiple figurative meanings takes readers to the border of suspicion of doubt about symbols. These metaphors generally are divided into two categories:metaphors that are close to the symbol and symbols that have been decoded. Since the nature of symbol is fundamentally ambiguous and multiple causes dynamicity and depth of literary work. Poets - especially today poets - try using symbols and symbolic terms in their work or even take steps in symbolization. The scope of this paper consists of the concept of true symbols and similar ones such as coded kennings and symbol-like metaphor.
As noted above, "ambiguity" is the main goal of a symbol ,especially in today poetry, where the poet hides his purpose and expression in cover of meaning and makes the audience confused. Although other rhetorical elements, such as metaphor and allegory, pave the way for reaching this goal, because of signs (which lead the reader to the original meaning) cannot be as ambiguous as symbol and by semantic flexibility force reader to think deeply. Therefore, poets' efforts to connect metaphor and kenning to symbol for reaching a higher level of ambiguity, put issues like coded kennings and symbol-like metaphors in front of real symbols.
مقدمه
نماد و نمادپردازی علیرغم پیشینه و قدمت چندین قرنیاش و بسامد بالای آن در ادبیات معاصر، از منظر بلاغی کمتر مورد کاوش و پژوهش قرار گرفته است. لذا علاوه بر نماد مواردی مثل کنایههای رمزی و استعارههای نمادنما که نوعاً نمادگونههای پرکاربردی در شعر معاصر هستند و آشنایی با آنها در کشف ابهامات شعر مؤثّر است، مغفول مانده است. یکی از زاویههای دید نماد بررسی آنها از نظر میزان ابهام است. در این راستا نماد با مشابهات خود مانند کنایههای رمزی و استعارههای نمادنما خلط میشود. در این مقاله به مرزبندی روشن و واضحی از این قسم مشابهات پرداخته و سعی مینماییم، راه صحیح تشخیص نماد را از آنها نشان دهیم.
پیشینه تحقیق
مقاله «نظری بر نمادشناسی و اختلاف و اشتراک آن با استعاره و کنایه» و کتاب «آیین آینه» از حسینعلی قبادی، مقاله «عوامل ایجاد ابهام در شعر معاصر فارسی» از بهزاد خواجات و مقالة «ارزش ادبی ابهام» از محمود فتوحی را باید نام برد که البته پژوهش حاضر کاملاً متفاوت با آنهاست.
نماد، رمز و سمبل
مادّة سازنده ادبیات زبان است و رابطة دال و مدلول که جنبه جداییناپذیر نشانههای زبانی است، مبتنی بر وضع و قرارداد است. در متون ادبی این رابطة دگرگون شده و آشناییزدایی زبانی و ایجاد ابهام جای آن را میگیرد؛ زیرا به میزانی که ذهن مخاطب درگیر رفع ابهام باشد، لذّت ادبی که از متن میبرد بیشتر میشود. در تعریف متون ادبی برخی صاحبنظران مانند تقی پورنامداریان معتقدند با معیار آشناییزدایی میتوان متون ادبی را از غیر آن جدا نمود، مشروط بر اینکه این آشناییزدایی از زبان، نتیجه تأکید بر عواطف شخصی و ایجاد زیبایی نباشد؛ بلکه به منظور تحقّق فایدهای عملی (شخصی یا گروهی) و تأثیر فوری بر مخاطبان ایجاد شده باشد (رک: پورنامداریان، 1384: 51).
نماد اصطلاح مشترکی در عرصة دانشهای گوناگون است و متخصّصان در حوزههای علوم مختلف از آن بهره میگیرند. در ادبیات و بخصوص زبان شعر، ناتوانی زبان معیار جهت انعکاس اندیشههای غامض عرفانی، گریز از بیان مستقیم اندیشههای سیاسی و اجتماعی، دغدغة مشارکت خواننده در جریان خلق آثار ادبی و ابهامگرایی، انگیزة اصلی گرایش به نماد و نمادپردازی است. با توجه به گستردگی کاربرد نماد و تنوّع گونههای آن که از آن به نمادگونهها تعبیر میشودمیتوان نماد را از دیدگاههای مختلفی نگریست. با توجه به اینکه ابهام از مهمترین اهداف به کارگیری نماد (خصوصاً در شعر معاصر) است و تلاش بسیاری از شاعران برای رسیدن به این هدف سبب شکلگیری موارد مشابه نماد شده است و نیز توضیح و تفکیک اصل و فرعها در این زمینه میتواند دریچهای روشن برای فهم شعر معاصر در برابر دیدگان مخاطب بگشاید، در این نوشتار ضمن بررسی و تحلیل عناصر بلاغی نماد و نمادگونههای شعر معاصر، آنها را از دیدگاه ابهام مورد بررسی قرار (گرفته) داده تلاش میکنیم، حد و مرزهای دقیقتر آن را بیان نماییم.
(«نَماد» با فتح نون و سکون دال (بر وزن سواد)، از نمود (بر وزن ودود) است. «نمودن» یعنی «نشان دادن» (غیاث اللغات، ذیل «نماد»)؛ در این صورت مفهوم متعددی دارد. همچنین از ریشه «نُمود» و «نُمودن» به ضمّ نون، به معنی «ظاهر شدن و نمایان گردیدن» در برخی متنها و فرهنگهای کهن به چشم میخورد. با این تلفظ، مفهوم لازم را دربردارد که در معنی فاعلی نیز به کار رفته است؛ یعنی «ظاهر شونده و نمایان گردنده». در صیغة مصدری (نَماییدن) و با مفهوم متعددی (نمایان گردانیدن) نیز آمده است (آنندراج، ذیل «نماد»)؛ نزدیک به همین معنی، کلمات «نَمایه»، «نَمودن» و گاه «نمونه» و مانند آنها در اشعاری از منابع قدیم به چشم میخورد. نظر به همخوانی و قرابت با معانی اصطلاحی رایج امروز نماد در ادبیات و هنر،) مناسبترین و جامعترین تعریف لغوی نماد را صاحب آنندراج عرضه کرده است که آن را در مفهوم متعدی و به معنای فاعلی آن؛ یعنی «ظاهر کننده» و «نشان دهنده» آورده و دهخدا نیز در لغتنامه عیناً عبارت آنندراج را پذیرفته و شاهد مثال را نیز از همان مأخذ نقل کرده است (لغت نامه دهخدا، ذیل «نماد»).
رمز، معادل عربی نماد است که (در زبان فارسی نیز به کار میرود. این کلمه در اصل، مصدر ثلاثی مجرد از باب «نَصَرَ یَنصُرُ» و ضَرَبَ یَضرِبُ» است. معنی آن به لب، چشم، ابرو، دهن، دست و یا به زبان اشاره کردن است. این کلمه همچنانکه در زبان عرب) در زبان فارسی به معانی گوناگون به کار رفته است؛ ازجمله: اشاره، راز، سرّ، ایما، دقیقه، نکته، معمّا، نشانه، علامت، اشاره کردن، اشاره کردن پنهان، نشانة مخصوصی که از آن مطلبی درک شود، چیز نهفته میان دو کس که دیگری بر آن آگاه نباشد و بیان مقصود با نشانهها و علایم قراردادی و معهود است (پورنامداریان، 1367: 1).
سَمبُل (Symbol) معادل انگلیسی نماد است (و در اصل یونانی از دو جزء «Syn=Sym» و «ballein» ساخته شده است. جزء اول این کلمه به معنی «با»، «هم»، «با هم» و جزء دوم به معنی «انداختن»، «ریختن»، «گذاشتن» و «جفت کردن» است. پس کلمه «Symballein» به معنی «با هم انداختن»، «با هم ریختن»، «با هم گذاشتن»، «با هم جفت کردن» و نیز به معنی «شرکت کردن»، «سهم دادن»، و «مقایسه کردن» است. کلمه «Symbolé» در یونانی از همان اصل است و به معنی «نشانه» یا «علامت» به کار میرود (پورنامداریان، 1367: 5). به هر حال این کلمه که در ایران، ابتدا از زبان فرانسه با تلفظ «سَمبُل» ترجمه شده بود، اکنون هم با همان تلفظ در زبان فارسی رایج است؛ به عنوان نمونه فرهنگ نفیسی «سمبل» را چنین تعریف کرده است: «نشانه، نشان، علامت، نماینده، نمونه، رمز، شبه، صورت» (فرهنگ نفیسی، ذیل «سمبل»). در فرهنگ فارسی معین نیز ذیل سمبل (Symbol) به فرانسه «Symbolé»، معانی نشانه، علامت، مظهر و هر نشانه قرادادی اختصاصی آمده است (فرهنگ معین، ذیل «سمبل»).
از آنجا که مفهوم این سه لغت، صرف نظر از پارهای اختلافات جزئی، یکی است، در این پژوهش به جهت رعایت اختصار از کلمه «نماد» استفاده میشود. به عبارت دیگر با کمی تساهل میتوان چنین گفت:
نماد (فارسی) = رمز (عربی) = سمبل (انگلیسی)
نمادپردازی = سمبلیسم
«نماد» از اصطلاحاتی است که روانکاوان و روانشناسان، دینشناسان و محقّقان پدیدارشناسی دینی، پژوهشگران عرصههای عرفان و تصوف، اسطورهشناسان و هنرمندان مختلف، تعریفی از آن ارائه کرده و از منظر خود به آن نگریستهاند. همین فراگیری، ارائة تعریفی جامع و مانع را از نماد دشوار میکند. اگرچه بیشتر افرادی که به تعریف نماد پرداختهاند، به گنگ بودن و کامل نبودن تعاریف خود اعتراف کردهاند؛ اما در میان تعاریف ارائه شده، نقطة مشترکی وجود دارد و آن عبارت است از اینکه سمبل و نماد باید معنایی فراتر از معنای ظاهری داشته باشد.
سردرگمی و تشویش در تعریف نماد بیان کنندة این مطلب است که «نماد عنصری سرکش و غیرقابل تعریف است و تامل و تلاش هرچه بیشتر برای تعریف نماد، فقط به ناگشودگی، بیکرانگی و عروج بیشترش مدد میرساند» (قبادی، 28: 347). یونگ(Carl Gustav Jung) روان شناس و متفکّر سوئیسی میگوید: «سمبل دارای جنبه ناخودآگاه وسیعتری است که هرگز به طور کامل توضیح داده نشده و کسی هم امیدی به تعریف آن ندارد» (یونگ، 1352: 24).
در مجموع نماد از منظر علوم بلاغی (که مبنای این پژوهش است) کلمه، عبارت و یا جملهای است که علاوه بر معنای ظاهری، طیف معنایی گستردهای به خواننده القا کند؛ عمل به کارگیری یا شیوة به کار بردن، پردازش و تبدیل مفاهیم به نماد را «نمادپردازی» گویند؛ در واقع نمادپردازی، مجموعه مراحل و تبدلات فرآیند تکون یک ساختار نمادین است؛ با این توصیف نمادپردازی در برابر «Symbolization» قرار میگیرد (قبادی، 1388: 44).
نمادگرایی تحت عنوان سمبلیسم، یک صد سال پیش با گلهای شَر بودلر (Charles Baudelaire) شاعر و نویسنده فرانسوی به وجود آمد و در واقع نهضتی علیه ناتورالیسم و رئالیسم بود. (طبیعتگران و واقعگرایان، اعتبار چندانی برای واقعیتهای ذهنی، روانی و عاطفی قایل نبودند و نمیتوانستند احساسات، عواطف و آگاهیهای درونی و روحانی خود را به دیگران منتقل کنند. نمادگرایان شورشی علیه آنها به راه انداختند و ضعف و ناتوانی آن مکاتب را نمایان ساختند؛ به دنبال آن سمبلیسم به عنوان جریانی قوی و بادوام شکل گرفت. نمادگرایان اغلب تحت تأثیر موسیقی تازه و پر هیجان واگنر (Wilhelm Richrd Wagner) آهنگساز، رهبر ارکستر، نظریه پرداز و مقاله نویس آلمانی، هیجانهای رمانتیک عصر، افکار شوپنهاوئر (Arthur Schopenhauer) فیلسوف آلمانی و تخیّلات ادگار آلنپو ((Edgar Allen Poe نویسندة داستانهای کوتاه، شاعر، نقّاد و ویراستار آمریکایی که بودلر آثار او را به فرانسه ترجمه کرده بود، به وجود آمد. مالارمه (Stephan Mallarme)، ورلن (Pol Verlen) و رمبو (Arthuras Zanas Nikola Rembo) شاعران فرانسوی از پیشروان این مکتب و بودلر از راهگشایان آن به شمار میآیند. از دیگر پیروان این مکتب میتوان به پاوند (Ezra Weston Loomis Pound) شاعر آمریکایی، تامس (Dylan Tams) ادیب و شاعر انگلیسی و کمینگز (E.E.Cummings) شاعر و نقاش برجستة ایالات متحدة آمریکا اشاره کرد. ادبیات اروپایی از جنگ جهانی اول به بعد به طرف سمبلیسم متمایل شد و در اشعار غنایی ییتز (William Butler Yeats) نمایشنامه نویس و شاعر ایرلندی، سرزمین ویران الیوت (Thomas Stearns Eliot) شاعر، نمایشنامه نویس، منتقد ادبی و ویراستار آمریکایی، اولیسیس و بیداری فینیقیهای جیمز جویس (James Joyce) نویسنده ایرلندی و خشم و هیاهوی فاکنر ((William Faulkner رمان نویس آمریکایی سمبلهای بحثانگیز بسیاری دیده میشود). باید توجه داشت که سمبل همواره در ادبیات مطرح بوده و مراد از آثار سمبلیستی، آثاری است که در آنها به طرز جدی به سمبل پرداخته شده است (آقاحسینی و خسروی، 1389: 13 و شمیسا، 1381: 224).
اهم اصولی که سمبلیستها مراعات میکنند، چنین است:
1. حالت اندوهبار و ماتمزای طبیعت، مناظر و حوادثی را که مایة یأس، عذاب، نگرانی و ترس انسان است، بیان میکنند.
2. به اشکال، سمبلها، آهنگها و قوانینی که عقل و منطق؛ بلکه احساسات، آنها را پذیرفته است، توجه دارند.
3. هر خوانندهای اثر ادبی را به درک خود میفهمد؛ از این رو باید چنان آثاری به وجود آورد که همه کس آن را به طور عادی و متشابه درک نکند؛ بلکه هر خوانندهای بنا به وضع روحی و میزان ادراک خویش معنی دیگری از آن دریابد.
4. تا حد امکان باید از واقعیت عینی (Objective) دور و به واقعیت ذهنی (Subjective) نزدیک شد. چارلز چدویک((Charles Chadwick رماننویس انگلیسی معتقد است: «سمبلیسم را میتوان هنر بیان افکار و عواطف، نه از راه شرح مستقیم و نه به وسیلة تشبیه آشکار آن افکار و عواطف به تصویرهای عینی و ملموس؛ بلکه از طریق اشاره به چگونگی آنها و استفاده از نمادهایی بیتوضیح برای ایجاد آن عواطف و افکار در ذهن خواننده دانست» (چدویک، 1375: 11).
5. انسان دستخوش نیروهای ناپیدا و مشئومی است که سرنوشت او و طبیعت را تعیین میکند، بدین جهت حالت مرگبار و وحشتآور این نیروها را در میان نوعی رویا و افسانه بیان میکنند (سیدحسینی، 1376: 551).
6. حالت غیرعادی روحی و معلومات نابهنگام را که در ضمیر انسان پیدا میشود و حالت مربوط به نیروهای مغناطیسی و انتقال فکری را در اشعار و آثارشان بیان میکنند.
7. به مدد احساس و تخیل، حالات روحی را در میان آزادی کامل با موسیقی کلمات و با آهنگ، رنگ و هیجان تصویر میکنند.
(سمبلیسم که هنوز هم به حیات خود ادامه میدهد، در شعر، ادب، موسیقی، هنر، داستاننویسی و مانند آن، تحوّلی بزرگ پدید آورد و منشأ تحقیقات گسترده و فراگیری در علوم مختلف قرار گرفت که دامنة آنها به نمادهای کهن انسانی نیز کشیده شد؛ از این رو) در تاریخچه سمبلیسم، باید گفت نماد عمری به درازای تاریخ انسان دارد (کاسیرر، 1367: 35). به قول آرتور سیمونز ( (Arthur Symons شاعر و منقد انگلیسی: «سمبلیسم با اولین کلماتی که به وسیلة انسان اظهار شد و یا حتی پیشتر از آن، آنگاه که خداوند در بهشت، دنیا را به هست شدن فرا خواند، آغاز گشت» (پورنامداریان، 1367: 6).
اگرچه سمبلیسم به عنوان یک مکتب ادبی در اواخر قرن نوزدهم تشخص پیدا کرد؛ ولی در ادب فارسی خیلی پیشتر از آن، شعرای ما به زبانی نمادین و رمزآمیز، آثاری شگرف آفریدهاند، هرچند نمیتوان به ضرس قاطع آغاز آن را مشخص کرد؛ ذکر این نکته بیفایده نیست که برخی محقّقان، بیان کردن مطالب را به صورت رمز و نماد، رسم ایرانیان باستان میدانند و میراثی تلقی میکنند که از آنها به صوفیه رسیده است؛ چنان که شیخ اشراق در کتب خویش بتصریح گفته است که زرتشت و جاماسب و اعاظم ایران، مطلب خود را به رمز بیان میکردهاند (ستاری، 1376: 21).
ابتدای زمینهسازی و شکلگیری نماد در شعر، از سبک خراسانی آغاز شد. اگرچه زبان طبیعی، ساده و روان و نیز عدم تعقید و ابهام در سبک خراسانی، استفاده از بدیع و بیان را طبیعی و معتدل میساخت؛ اما مقولههایی مانند کنایه رمزی را میتوان پیریزی بحث ابهام و به تبع آن، نماد دانست. کنایههای رمزی که یکی از انواع کنایات به شمار میآیند به خاطر داشتن وسایط خفی، مبهم ترند و مانند نشانه عمل میکنند. از متداولترین و رایجترین مثالهایی که برای کنایههای رمزی در کتب بلاغی ذکر شده عریضالقفا (به معنی کودن) و دندانگرد (به معنی طماع) است.
از قرن ششم و حرکت به سمت سبک عراقی، به سه دلیل بحث نماد جدیتر شد:
ساقیا سایة ابر است و بهار و لب جوی |
|
من نگویم چه کن از اهل دلی خود تو بگوی |
در حالی که در این بیت، ساقی میتواند خداوند، پیر و مراد و یا معشوق باشد.
بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح |
|
شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم |
2. در این دوره، شیوع عرفان، سبب آفرینش نمادهای خاصی شد که به وفور در اشعار سنایی، عطّار و مولوی قابل مشاهده است؛ ازجمله آنها میتوان به می، ساقی، خرابات، پیر و ... یا اسامی بسیاری از حیوانات مانند: ماهی، شیر، خر، طاووس و ... اشاره کرد.
3. رشد و شکوفایی شعر در حوزههای مختلف، دور شدن از سادگی سبک خراسانی و حرکت به سمت ابهام و پیچیدگی، به چندمعنایی شدن کلمات انجامید؛ مثلا حافظ در بیت زیر، آیینه را در معانی معشوق، دل، دیده و ... به کار برده است.
حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست |
|
آیینه ندارم از آن آه میکشم |
در سبک هندی و عصر صفوی، شعر از مجالس بزرگان و فضلا و مدرسهها به محافل عمومی و قهوهخانهها راه یافت؛ از این رو انعکاسی از این محیط در شعر آن عصر مشهود است. واقعهگویی یا «مکتب وقوع» که از درون زندگی روزانه و تجربیات عملی حیات مایه میگرفت و پیش از رواج سبک هندی آغاز شده بود، در این مکتب به کمال رسید؛ بدین سبب نه تنها لغات محاوره و زبان گفتار در شعر راه یافت، بلکه «اخذ الهام از تجارب روزمره، اشخاص و اشیای محیط» به صورت یکی از اختصاصات این سبک درآمد. در شعر صائب که اوج کمال این مکتب است نه فقط احساس، حکمت، دردها، اندیشهها و زبان عامه مجال بروز یافته؛ بلکه با جلوهگری جنبههای گوناگون و واقعی زندگانی در شعر، نوعی رئالیسم خاص در سخن وی دیده میشود (صائب، 1368، 51)؛ با وجود این، صائب اندیشههای مغلق عرفانی خود را نیز به زبان ساده بیان میکند تا عامه مخاطبان از سخنش بهرهمند شوند. بنابراین به جز نمادهای تکراری، زمینه و شرایط مساعد برای آفرینش و پردازش نمادها فراهم نیست؛ برای نمونه نماد بهار که دربردارنده معانی جوانی، روزهای خوش، عمر و ... است.
از این چه سود که در گلستان وطن دارم؟ |
|
مرا که عمر چو نرگس به خواب میگذرد |
در سبک هندی، تنها در آثار بیدل، نمادهای تازهای یافت میشود که آنها هم اغلب، برگرفته از فرهنگ و آداب و رسوم هندی است. در بررسی این نمادها توجه به این نکته ضروری است که آنها از بار معنایی قابل توجهی برخوردار نیستند و در مرحلة اول نماد؛ یعنی «نشانه» قرار دارند؛ مانند نماد قشقه (خالی که هندوان بر پیشانی میگذارند) که نشانة کافری است و معمولا همراه با زنّار به کار میرود.
آتش حسن که در دهر خیال افتادهاست |
|
شمع هم سوخته قشقه و زناری هست |
دورة بازگشت نیز شامل همان نمادهای تکراری گذشته است و تحوّل خاصی در روند نمادپردازی به چشم نمیخورد؛ تنها در اواخر این دوره و قبل از آغاز مشروطه، گاه گاهی نمادهای سیاسی و اجتماعی در آثار افرادی، مانند فتحالله خان شیبانی و قاآنی میتوان یافت:
شیبانی (نماد باغ را با معانی کشور، جامعه و مردم آورده است)
باغ پریشان و سرو و کاج پریشان |
|
ملک پریشان و تخت و تاج پریشان |
قاآنی (شب را نماد جامعه خفقان زده و دچار ظلم و ستم به کار برده است)
شبی چنان سیه و سهمناک کز هر سو |
|
به چشم و گوش فروبسته راه سمع و بصر |
شعر در دورة مشروطه، چه از نظر محتوا و چه از نظر اهداف شاعر، دور از دربار، مردمی و مملو از حزن، فریاد و گرمی زندگی مردم کوچه و بازار است. در این دوره موضوعاتی مثل وطن، آزادی و قانون مطرح میشود و زبان شعر نه تنها مبتنی بر نوآوری در زمینة تخیل نیست؛ بلکه مملو از واژگان و عبارات مردم و روزمرگیهاست. طبیعتاً، نمادها در این دوره همان نمادهای تکراری است که در اشعار عوامانه نسیم شمال و دهخدا به چشم میخورد:
نسیم شمال (صبح را نماد پیروزی، صلح، فضای آرام و آزادی آورده است)
اول صبح است برخیز ای نسیم |
|
ده شراب سرخ از رطل قدیم |
دهخدا (باغ را نماد جامعه و کشور و دی که مفهوم زمستان را دربردارد، نماد جامعه دچار رکود و افسردگی دانسته است)
چون باغ شود دوباره خرم |
|
ای بلبل مستمند مسکین |
نمادگرایی در شعر نو، با نیما یوشیج آغاز میگردد. او تحت تاثیر نمادگرایان فرانسوی و مطالعه آثار آنان، برخی از ویژگیهای نمادگرایی را وارد شعر فارسی کرد. بیتردید «جدا از غزلهای عارفانه، ابهام شعری با کوشش نیما بود که در شعر فارسی، به معنی حقیقی کلمه راه یافت» (پورنامداریان، 1381: 229).
نیما با عقیده به جریان طبیعی بیان و نیز تعهّد در شعر در بیان حقایق اجتماعی، استفاده از نماد را نه برای بیان مفاهیم انتزاعی و گسسته از طبیعت زندگی؛ بلکه در خدمت واقعیتهای زندگی و حفظ جریان طبیعی در خلاقیت شاعرانه به کار گرفت (پورنامداریان، 1381: 173). این شیوة بیان بعدها توسط اخوان و شاملو به اوج زیبایی شعری خود رسید و راه و سبک نیما نهادینه شد و پیروان زیادی یافت.
به طور کلّی علل گرایش به نماد در شعر معاصر فارسی را میتوان چنین خلاصه نمود:
1. ابهام آفرینی، عمق بخشی و جستن راهی برای غنای هنری و ادبی آثار از مسیر نمادپردازی و نمادآفرینی یا آشنایی زدایی از نمادهای پیشین.
2. تأثیر و تأثّر از مکتبهای ادبی جهان بخصوص مکتب سمبلیسم.
3. شرایط نابسامان حاکم بر جامعه بسته ایران و تأثیر منفی آن بر ادبیات.
(نمودار سیر نمادگرایی در شعر فارسی)
سبک خراسانی: کنایههای رمزی مانند عریض القفا
گذر از شعر عاشقانه به عارفانه
سبک عراقی رواج عرفان در شعر
سیر نمادگرایی حرکت به سمت ابهام و پیچیدگی
سبک هندی: نمادهای تکراری
دوره مشروطه: نمادهای تکراری
گرایش به ابهام و آشناییزدایی
شعر معاصر تأثیر از سمبلیسم
شرایط خفقانآور جامعه
ابهام
ابهام (Ambiguity) در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است و با ایهام (Equivoque) ارتباط چندانی ندارد. در تعریف ایهام گفتهاند: «ایهام یعنی به گمان افکندن که آن را به چند اسم دیگر (توریه، توجیه، تخییل، توهیم) نیز خواندهاند، این است که لفظ دارای دو معنی حقیقی یا مجازی باشد؛ یکی قریب یعنی نزدیک به ذهن که ظاهر لفظ بر آن دلالت کند و دیگر غریب؛ یعنی دور از ذهن که ظاهر لفظ بر آن دلالت نکند و فهم آن محتاج به لطف طبع و ذوق دقیق باشد و ذهن شنونده ابتدا به طرف معنی نزدیک (قریب) رود، اما مقصود گوینده معنی دور (غریب) باشد» (همایی، 1373: 46).
باید توجه داشت که اگرچه ایهام نتیجة تعبیه دو معنا در کلام است؛ اما ابهام نتیجه عوامل گوناگونی است که به واسطة قرابت لفظی با ایهام، گاهی در تعاریف کنار آن ذکر میشود. به طور خلاصه میتوان گفت، ابهام (در شعر)، پیچیدگی معنای شعر است، به دلایل گوناگون. در کتابهای زیباشناختی سخن فارسی، درباره ابهام توضیح چندانی داده نشده و آنچه هست، به طور مختصر چنین مینماید: «ابهام آن است که عبارتی را بتوان دو گونه خواند، به صورتی که با هر نوع خواندن یک معنای تازه داشته باشد» (محبتی، 1380: 127-128).
(نمودار تفاوت ابهام و ایهام)
معنی قریب
ابهام ایهام
معنی غریب
چندلایگی همراه با در هم تنیدگی است ایهام دوگانگی معنایی است که یکی از آنها مراد شاعر است
از آغاز ادبیات تا قرن بیستم، وجود ابهام در متن ادبی چندان خوشایند به نظر نمیآمده و در نظر بلاغیان پیشین تا حدودی به عنوان یک اصطلاح تحقیرآمیز به کار میرفته است. این جهتگیری علیه حضور دو یا چند معنی در یک تعبیر، بازتاب کلّی تمدنی بوده است که به طور سنتی از روزگاران یونان باستان ایمانش را بر دریافتهای عقل و اعتقاد به نظم هستی بنا نهاده و معناداری کلام را بر اساس انطباق آن با واقعیت بیرونی سنجیده است؛ اما از قرن بیستم معنای زندگی شروع به تغییر کرده و در پی آن ذائقة بشر و ذوق زیبایی شناختی مدرن به کلام چند وجه و چند چهره مشتاقتر شده از خواندن متون مبهم لذّت بیشتری میبرد. در نتیجه، ابهام در آثار هنری ارزش جدیتری پیدا کرده و شرح دشواریها و تفسیر ابهامها، جای خود را به خواندن برای کشف معانی متعدد داد تا جایی که رازناک شدن زبان ادبی و چند لایگی معنا برای متن، امتیاز به حساب میآید و راز ادبیت متن در عمق ابهامی است که دامنة معانی متن را گسترش میدهد و زمینه تأویلهای بیشتر را فراهم میکند (فتوحی، 1387: 18).
ابهام یکی از فرآیندهای مهم و در عین حال کلیدی شعر معاصر ایران و به بیان بهتر، شعر امروز است. این سخن هرگز بدان معنا نیست که شعر گذشته ما ابهام نداشته؛ بلکه در شعر سنتی فارسی، ابهام بیشتر به شکل عمدی و عارضی اتفاق میافتد، حال آنکه در شعر امروز، ابهام یک ضرورت برای کشف دنیای جدید و از منظری دیگر، نتیجه همین دنیای پیچیده است، چراکه با فردی شدن جریان شعر و به طبع، تمام عناصر آن، شعر دیگر نمیتواند به مقولههای از پیش تعیین شده (وزن، قافیه، صور خیال، مناظر و به ویژه مضامین شعر کهن) تن در دهد و در پی نگاهی تازه به هستی است؛ همین امر شعر را به ابهامی طبیعی و گاه غیرطبیعی سوق میدهد. این مسأله زمانی مهمتر جلوه میکند که بدانیم یکی از بزرگترین اتهاماتی که از بدو شکلگیری شعر امروز، متوجه آن بوده و کمابیش پررنگتر هم شده است، به ابهام بازمیگردد که به گمان برخی، از ملزومات جهان معاصر و افقهای نظری این عصر و به گمان گروهی، نقطة ضعف یک شعر در مخاطبگزینی و حضور در میان مردم است.
ابهام همیشه یک معضل یا مشکل کاذب نیست. همان گونه که پیچیدگیهای علمی هرگز بیهوده تلقی نمیشوند. در دنیای مدرن، ابهام با ذات هنر عجین و مأنوس است، اما تشخیص ابهام راستین و طبیعی از ابهام تصنّعی و کاذب، وظیفه اصلی منتقدان است. 1. ابهام عارضی
به طور کلی در شعر فارسی سه نوع ابهام یافت میشود 2. ابهام عمدی
3. ابهام غیر عمدی
ابهام عارضی همان چیزی است که بفراوانی در شعر فارسی وجود دارد؛ مانند: ورود اصطلاحات علمی، آداب و رسوم و ... . ابهام عمدی آن است که گوینده به واسطه دخالت مستقیم برای پنهان کردن معنا، در آن تعقید ایجاد میکند. ابهام غیرعمدی یا طبیعی فرآیندی است که ضرورتهای شعر، آن را ایجاد میکند و نقش منفی ندارد؛ بلکه یکی از ویژگیهای تمام شاهکارهای جهان به شمار میآید (خواجات، 1387: 77-79).
از میان تقسیمبندیها و نظریههایی که منتقدین در مورد ابهام ارائه کردهاند، تقسیم بندی امپسن ((Empsen، از منتقدان انگلیسی قرن بیستم ، دقیقتر و جزئیتر به نظر میرسد. وی ابهام را در هفت گروه طبقهبندی کرده است:
1. وقتی که یکی از اجزای جمله به طور همزمان چند معنی میدهد.
2. وقتی که دو یا چند معنای قابل جانشینی در یکدیگر ادغام میشوند تا پیچیدگی وضعیت ذهنی نویسنده را عیان کنند؛ به عبارت دیگر چند بدیل که در نهایت به طور کامل به یک معنی منتهی میشوند.
3. وقتی که دو معنای کاملا بیربط، همزمان ارائه میشوند.
4. وقتی که دو معنای جانشینی جمع میآیند تا پیچیدگی وضعیت ذهنی نویسنده را عیان کنند؛ به عبارت دیگر دو یا چند معنا که با یکدیگر سازگار نیستند، برای روشن کردن پیچیدگیهای ذهن مؤلّف با هم ترکیب شوند.
5. نوعی سردرگمی ناشی از اینکه نویسنده در جریان آفرینش اثر به فکر مطلب تازهای افتاده است؛ یعنی پیشاپیش با آن موضوع یا نظریه آشنا نبوده و در فرآیند خلق اثر به آن دست یافته است.
6. کلام متناقض و نامربوط که خواننده را وامیدارد تا برای آن تفسیری بیافریند.
7. تناقض واضح و کامل که نشان میدهد نویسنده دربارة آنچه گفته است، دیدگاه روشنی ندارد (همان، 1387: 76-77).
اگرچه تقسیمبندیهای گوناگونی برای ابهام ارائه شده و عوامل مختلفی (همچون ابهام ذاتی، مانع تراشی برای ایجاد درنگ در خواننده، ایجاد مانع در ورود اغیار به فضای شعر، سبقت گرفتن ذهن و اندیشه شارعان از کلمات، ایجاز، نابهنجاری نحوی، ورود مسائل جدید علوم، مرگ مولف، نداشتن آگاهی از تلمیحات و زمینههای تاریخی خاص، آشنایی زدایی لفظی و معنایی، بهرهگیری از بیان روایی، فردی شدن جریان شعر و باستانگرایی) را سبب ایجاد آن دانستهاند؛ اما آنچه هدف همه این ردهبندیها و شناخت عوامل و عناصر است و اگر نباشد، حتی میتوان ابهام را نکوهیده دانست، جنبه هنری آن است؛ یعنی اینکه ابهام موجب بنبست متن نشود، بتواند پنجرهها و افقهای تأویل را به روی خواننده بگشاید، واکنشهای شگفت و جالب در او برانگیزد و عطش او را برای تدارک توجیهات معنایی متن زیاد کند. ابهام هنری ویژگیهایی دارد که عبارتند از:
1. داشتن فحوای معناشناختی: یعنی متن شواهدی از معناداری را ارائه میکند و با آن که گنگ و مبهم مینماید؛ اما پوچ و تهی نیست؛ بلکه محتوای آن پوشیده و چند لایه است. این خصلت، مخاطب را برمیانگیزد و با فحوای خود درگیر میکند.
2. پاشیدگی و تودرتویی معنایی: معانی چند لایه و گاه متناقض که بر سراسر متن پاشیده شده، با هم مرتبط و متداخل هستند؛ به گونهای که بر هم تأثیر میگذارند و مانع مشخص شدن معنی قاطع و یگانه میشوند؛ حتی از تفسیری به تفسیر دیگر فرق دارند.
3. کوری و بصیرت: هر عنصر ابهامآفرین در متن ادبی، نخست خواننده را دچار سرگشتگی و کوری میکند؛ البته نه آنچنان که او را از متن برهاند؛ بلکه به تلاش وامیدارد تا پس از آن کوری، به بصیرتی عمیق در مکاشفة معانی متعدد و محتمل برسد.
4. تأویلپذیری: متن ادبی مؤثّر، اصالت خود را مرهون آفرینش معانی متعدد و گسترش سطوح معنا است. یکی از تفاوتهای جدی اثر ادبی با اثر زبانی در همین تکثر معنی است. غنا و ژرفای ادبی متن و آفرینش گسترههای معنایی، نتیجة پوشیدگی و ابهام است. از این رهگذر، با سهیم ساختن خواننده در آفریدن معنا، نوعی تعامل میان مخاطب و متن صورت میگیرد. ابهام امکاناتی را برای ژرفنگری و واکنشهای خواننده فراهم میکند و خواننده را از محدودة متن و مرزهای آن فراتر برده و آزادی اندیشیدن را به ارمغان میآورد. تعامل متن و خوانندگان در طول تاریخ به واکنشهای گوناگون و گفتگوهای متعدد نسلهای متفاوت با متن میانجامد که از آن به پویایی اثر ادبی تعبیر میکنند.
5. تنش اندیشه با صور بلاغی: جدال و کشمکش میان ظاهر کلام و قرائن بازدارنده معانی، موجب تولید معانی مجازی و متناقض در متن میشود. در نتیجه این تنش، کلاف درهم پیچیدهای از معانی پدید میآید که هیچ کدام بر دیگری ترجیح ندارد و قرینه کافی برای گزینش یکی از آن معانی موجود نیست. این سردرگمی که هم برای گوینده و هم برای خواننده رخ میدهد، معمولاً زمانی اتفاق میافتد که متن به دلیل بازی با صناعات بلاغی، منطق خود را از دست میدهد. این مشخصهها ابهام هنری را از دشواریهای زبانی و مسألههای علمی متمایز میکند. در نتیجه، ابهام هنری، جوهرة ادبیات ناب و ماندگار است و برای متن ادبی ارزش و فضیلت محسوب میشود و اگر آن را از ادبیات بگیرند ژرفای آن تقلیل مییابد. لازم است بدانیم، ابهام و وجوه معنایی متعدد، اگرچه برای متن ادبی فضیلت است؛ اما در یک قطعه زبانی که نقش رسانگی دارد، نقص محسوب میشود (فتوحی، 1387: 28-29).
حاصل بررسیها پیرامون نماد در شعر معاصر با توجه به دستهبندی امپسن، نشان میدهد که نماد، تمام ویژگیهای ابهام هنری را داراست و میتوان آن را یکی از انواع ابهام و یا عوامل اصلی ابهامزا در شعر به شمار آورد.
از آنجا که نماد بنا به طبیعتش، اساساً مبهم و چند پهلوست و طبعاً، موجب عمق بخشی و پویایی اثر ادبی میشود، شاعران بویژه شاعران امروز در پی آنند که نمادها و تعابیر نمادین را در آثارشان به کار گرفته و یا حتی نمادسازی کنند. آنچه در گستره این پژوهش مدّ نظر است، مقوله نمادهای حقیقی و موارد نزدیک به آن، یعنی کنایههای رمزی و استعارههای نمادنما است که ذیلاً به شرح آنها میپردازیم:
1. نمادهای حقیقی
نماد حقیقی همان است که از آن با عنوان نماد یاد کردیم و اگر با صفت «حقیقی» همراه شده، صرفاً جهت تأکید و نیز خط قرمزی برای تفکیک از دو گروه دیگر است؛ بنابراین نماد عنصری بلاغی است که علاوه بر معنی ظاهری، طیف معنایی گستردهای را به خواننده القا میکند؛ پس چند معنایی بودن و ابهام از ویژگیهای اصلی آن محسوب میشود. برای اینکه علاقهمندان به حوزة شعر معاصر به طور عینی با نماد و الگوهای عملی آن آشنا شوند، بجاست به چند مورد از آن در شعر معاصر اشاره کنیم:
سلمان هراتی ایران و جامعه دوستداشتنی خود را چنین توصیف میکند:
اما اینجا/ آسمان آبی است/ وطن پیراهنی تابستانی دربردارد/ و کنار پنجرهای ایستاده است/ که رو به آسمان باز میشود
اینجا همه خوبند/ و بدها اندکند... (هراتی، 1380: 249)
«آسمان» در این شعر نماد است، چون طیفی از مفاهیم را میتوان از آن دریافت؛ مفاهیمی همچون: آزادی، آینده روشن، آگاهی، پاکی و زیبایی، خوشبختی و ... .
حسن حسینی در شعر «ای همچو سربهداران» که خطاب به شهید، عباس پالیزگیر و دیگر شهیدان گمنام سوسنگرد سروده است، تصاویر گوناگونی برای حماسهآفرینیها و شجاعتهای آنها ارائه میکند:
ای در قرار سرخت مفهوم بیقراری |
|
در بستر حماسه خونت هماره جاری |
در این شعر «خفاش» نماد افرادی است که از پذیرش حق سر باز میزنند، افرادی که چشم دیدن حقیقت را ندارند، انسانهای رذل و پست و نیروهای دشمن در جبهه.
طاهره صفّارزاده در شعر «سفر هزاره» که به یاد علی شریعتی و مجاهدتهای او سروده، سفرهای ذهنی هزارههای گذشته و مقایسه زمانهای پیش از اسلام را برای شناخت اسلام شرح میدهد:
و در هزاره خشکی/ خشکسالی/ آذوقه را/ کنار مرده نهادند/ و نقش ظرف/ عقابی که خم شده ست/ که طعمه را بردارد/ و نقش ظرف/ نقشه فرداست/ فردا که روز از نو/ روزی از نو/ من نیستم/ اما کلام داغ دلم/ مرغی خواهد شد/ و از محاصره دیوارها/ خواهد رست/ و شعر بودن/ چگونه بودن/ چگونه باید بودن را/ دوباره/ باز/ هماره/
خواهد خواند/ (صفّارزاده، 1384،86-87)
«دیوار» نماد زندان، زندان روحی، عدم آزادی و وجود خفقان شدید، ظلم و ستم، فضای سانسور، جسم و ... است.
2. کنایههای رمزی
قدما کنایات را به لحاظ وضوح و خفا به چهار دسته تلویح، ایما، رمز و تعریض تقسیم کردهاند و کنایههایی را رمزی میدانند که وسایط در آنها خفی است؛ یعنی نمیتوانیم وسایط را دریابیم و در نتیجه، انتقال از معنی ظاهر به باطن، دشوار و گاهی غیرممکن است؛ لذا در این مورد باید رمز را به عنوان یک نشانه یا یک لغت تلقی کرده، معنی آن را بیاموزیم (شمیسا، 1381: 48). شفیعی کدکنی هم کنایه رمزی را این چنین تعریف کرده است: «وسایط کم باشد ولی معنی و مقصود اصلی، پوشیده باشد؛ از قبیل عریضالوساده (پهن بالش) به کنایه از کودنی و بلاهت» (شفیعی کدکنی، 1383: 146). آنچه در بیشتر کتب بلاغی قدیم و جدید راجع به کنایات رمزی آمده، مطلبی بیشتر و فراتر از تعاریف فوق نیست تا جایی که مثالهای ارائه شده هم غالباّ تکراری و از پنج یا شش مورد تجاوز نمیکنند و عبارتند از: آب دندان، دراز بالا، عریضالقفا، عریضالوساده، عظیمالرأس (همگی کنایه از انسان احمق و نادان هستند)، متناسبالاعضا (کنایه از انسان باهوش و با ذکاوت) و دندانگرد (کنایه از حریص).
علاوه بر ابهامگرایی و به کارگیری معانی پنهان و متعدد، اکراه و پرهیز شعرای معاصر از به کارگیری عناوین سنتی مانند کنایه، میتواند از دلایل گرایش به کنایات رمزی و اصرار بر نماد جلوه دادن آنها باشد.
نمونهها:
- دنیا در بستر نیرنگ/ آرمیده است/ اریستو کراسی(اشراف سالاری، حاکمیت اشراف)/ با جلیقه مخمل/ بر پلههای سازمان ملل/ بار انداخته است/ و به دنیا برگ زیتون تعارف میکند (هراتی،1380: 94)
در این شعر محتوا و مضمون و همچنین نمونههای به کار گرفته شدۀ «زیتون» توسط دیگر شعرا ما را به کنایه «برگ زیتون» که حاوی مفهوم صلح و آرامش است، راهنمایی میکند؛ اما از آنجا که وسایط خفی است و علت قرار دادن چنین معنا و مفهومی برای آن مشخص نیست، آن را جزء کنایات رمزی محسوب میکنیم.
- ما ساکنان واقعه بغضیم/ ای بغضهای ساکت/ و ای شقیقههای شکسته/ ما دلشکستهایم/ ما بازماندگان/ این استخوان کوفته/ این درد استخوان/ از جبر همجواری بیباوران/ ما را کنار خاک نشانده/ شما بلند پروازید/ شما خودِ پروازید/ و ما در زیر این همه آوار/ فلج شدیم و زمینگیر (صفّارزاده،1384: 44-45)
«خاک» کنایه رمزی از تعلقات مادی و وابستگیهاست.
اگرچه تعداد این کنایات اندکند اما اگر گستره رنگهایی را که شاعران در چارچوب تعریف کنایات رمزی به کار گرفتهاند به آنها بیافزاییم تعداد قابل توجهی را به خود اختصاص میدهند.
نمونهها:
عید، «حوّل حالنا» است/ که واجب است بفهمیم/ عید، شوقی است/ که پدرم را به مزرعه میخواند/ عید، تنپوش کهنه باباست/ که مادر/ آن را به قد من کوک میزند/ و من آن قدر بزرگ میشوم/ که در پیراهن میگنجم/ عید، تقاضای سبز شدن است/ یا مقلّب القلوب! (هراتی، 1380: 209-210)
در این شعر «سبز» کنایه رمزی از پاک و مقدّس است.
- ای نای زخمی/ ای سینه تنگ/ ای در فصول زرد با دامانی از درد/ چونان شباهنگ/ افشانده بذر نغمههای پاک بر خاک/ هم در شبان تیره و سرد (حسینی،1385: 77)
حسن حسینی در این شعر که خطاب به «شیعه» سروده شده، از تصاویر غمانگیز و دردآلود و عناوینی چون نای زخمی و سینه تنگ برای توصیف استفاده کرده و به اقتضای کلام، کنایه رمزی «زرد» را هم با مفهوم سخت و دردناک، کاملاً متناسب با فضای شعر به کار برده است.
3. استعارههای نمادنما
استعارههایی هستند که به دلیل بکر بودن، تردید معنایی، داشتن پشتوانه معانی جدید با توجه به معنای سنتی و داشتن ظاهر استعارهای (یعنی مد نظر نبودن معنای حقیقی و ظاهری) اما معانی مجازی متعدد، خواننده را به مرز شک به نماد میبرند و به طور کلی به دو دسته تقسیم میشوند:
نمادهایی که گرهگشایی شدهاند
استعارههای نمادنما استعارههایی که به نماد نزدیک میشوند
الف. نمادهایی که گرهگشایی شدهاند
گاهی شاعر با دستپاچگی، نمادی را به کار میبرد و ضمن تشریح، مفاهیم پنهان آن را آشکار میکند. در چنین حالتی، حرکت ذهن مخاطب که در رویارویی با یک نماد، درگیر جستجوی معانی و غوطهور شدن در ابهامات حاصل از آن بوده، کند میشود و به مسیر مشخصی هدایت میگردد.
با توجه به اینکه مفاهیم و تعاریف تئوری در این باب، چندان راهگشا نیستند، سعی میکنیم با مثالها و نمونههای عملی، استعارههای نمادنما را بهتر معرفی نماییم.
نمونهها:
- امسال سال موش است/ سالی که هزار نقشه برای مردم کشیدی/ و نیرنگ را/ در محضر موش اعظم تلمذ کردی
دلت مثل پستو تاریک است/ میدانم/ و واحدهای درس «نداریم» را/ تمام کردهای/
.
.
الهی هرچه در پستو داری زنگ بزند/ مثل دلت که زنگ زده است/ و مثل تریاک قهوهای شده است (هراتی،1380: 96-98)
در این شعر، کلمه «موش» در ابتدا برای خواننده نماد است؛ چون علاوه بر اینکه میتواند در واقعیت اتفاق بیفتد (یعنی سال، سال موش باشد) مجموعهای از معانی مانند حرص، فرومایگی، مرگ و ... را دربردارد؛ اما عنوان شعر (یک قلم ناسزا به محتکر قربۀ الی الله) و توضیحاتی که شاعر بعد از آن میآورد و محتکر را مستقیماّ مخاطب ناسزای خود قرار میدهد، ابهام را از «موش» برداشته و مشخص میکند که موش فقط استعاره از محتکر است.
هشدار که باغ شوره زاران نشود |
|
این خانه مکان لاشخواران نشود |
بیت دوم، ابهام را از «باغ» در بیت اول برداشته و معنی آن را روشن کرده است. بنابراین «باغ» استعاره از انقلاب و یا امنیت حاصل از فداکاری شهداست.
- لبهای تشنه فاصله دارند/ با چشمههای آب/ این تشنگی/ برای عدالت/ برای حق/ از کربلا حرکت کرده/ و مویه کنان/ از قرنی/ به قرن دگر میرود (صفّارزاده، 1384،70)
در این شعر هم «چشمههای آب» میتواند مفاهیم زیادی مثل ایمان، حق و حقیقت، شعائر مذهبی، عدالت و ... را دربربگیرد. در عین اینکه وقوع خارجی «فاصله داشتن لبهای تشنه از چشمههای آب» امکان پذیر است؛ اما وقتی شاعر، نوع تشنگی (برای عدالت، برای حق) را برای خواننده مشخص میکند، طبعاً «چشمههای آب» هم بار نمادین خود را از دست داده و استعاره از عدالت و حق میشود.
ب. استعارههایی که به نماد نزدیک میشوند
این گروه به لحاظ بسامدی، قابل مقایسه با گروه اول نیست و تعداد بسیار زیادی از استعارههای نمادنما را به خود اختصاص میدهد. این دسته از استعارهها آنهایی هستند که به لحاظ چندمعنایی بودن و ابهام، خود را به نماد نزدیک کردهاند و تنها قرینه صارفهای (که نشان از عدم وقوع خارجی آنهاست) آنها را از نماد شدن بازمیدارد.
نمونهها:
- نشاط سرودهایم را حفظ میکنم/ میان آفتاب و مردم راه میروم/ و ترانههایم را که از امید سرشارند/ در جیبشان میریزم/ در سبدهای خالیشان/ در دلشان/ و دفتر لبخندهایم را/ با مردم کوچه و خیابان/ ورق میزنم/ با کودکان امسال/ مردان سالهای دیگر/ که منشور تحقق آفتاب را/ در سرانگشتان خویش دارند (هراتی،1380: 240-241)
سلمان هراتی در این شعر، ظهور افرادی را به انتظار نشسته که باعث تحقق حقیقت، آزادی، عدالت، تفکّر نو و آینده روشن میشوند. واضح است که گسترة معنایی «آفتاب» تفاوتی با نماد ندارد؛ اما اینکه منشور تحقّقی برای آفتاب وجود داشته باشد، تصویری مجازی است.
در جای دیگر نیز هراتی توانسته «گرد و غبار» را در قالب استعاره نمادنمای بسیار زیبایی ارائه دهد:
- در این شب سپیدتر از روز/ روز آفرین دقایق معنا/ بیتوته/ آب پاککننده است/ که تا سحر/ گرد و غبار خاطر شب زندهدار را/ از این جهان کنه و آلوده/ در نهر بینهایت خود میشوید (هراتی، 1380: 78)
خواننده شعر با کمی تعمق میتواند معانی خستگی، وابستگی و تعلق، ناراحتیها، موانع و حجابها و... را از این استعاره درک کند؛ اما با اضافه شدن «خاطر شبزندهدار» به «گرد و غبار» ذهن از نماد خواندن آن منصرف شده و از محدوده استعاره پا را فراتر نمینهد؛ چرا که اولی انتزاعی و دومی متعلّق به جهان ماده است، بنابراین جز در عالم خیال نمیتوانند به هم مرتبط باشند.
- وقتی/ طوفان تازیانه/ بر مأذنههای ناآرام/ فرود آمد/ در کورههای داغ – داغهای مکرر-/ خشت کدام واقعه/ میپخت؟/ و کدام شهاب ثاقب/ بر تصورات شب غالب/ خط بطلان میکشید؟ (حسینی، 1386: 74)
«شب» میتواند اشاره به دستگاه حکومت، جامعه دچار خفقان، عوامل محدودیتزا و سران ظلم و فساد باشد؛ اما این که شب دارای تصورات باشد، غیر معقول و غیر واقعی است.
- نماز اصل است/ و اصلِ اصل/ ایمان استوار به غیب است/ آن رشوه خوار/ آن مال مردم خوار/ آن دروغگوی ستمکار/ چگونه در مراوده با توحید/ چگونه در مخاصمه با کفر است/ ثقل فریب زمین/ جاذبهای لغزاننده است/ خلافکاران را/ از دستگیرههای نور/ محروم میکند (صفّارزاده،1384: 29)
«نور» معانی فرامین الهی، معنویت، فضایل و صفات خوب، معرفت، حقیقت و راه روشن را میرساند، اما قرینه صارفه «دستگیرهها» جلوی نماد شدن آن را میگیرد.
نتیجه
چنانچه گفته شد،"ابهام" از اهداف مهم به کارگیری نماد؛ بخصوص در شعر معاصر است، یعنی شاعر منظور خود را در هالهای از معانی میپیچد و در نتیجه مخاطب را دچار سردرگمی میکند. اگرچه عناصر بلاغی دیگر، مانند استعاره و کنایه، راه را برای رسیدن به این هدف هموار میکنند؛ اما به دلیل وجود قراین و نشانهها (که خواننده را به معنای اصلی رهنمون میکند) نمیتوانند به اندازة نماد مبهم باشند و با انعطاف معنایی خواننده را به تفکّر عمیق وادار کنند؛ لذا تلاشهای شاعران جهت نزدیک کردن کنایه و استعاره به نماد و رسیدن به حد بالاتری از ابهام، مقولههایی مانند کنایههای رمزی و استعارههای نماد نما را در مقابل نمادهای حقیقی ایجاد کرده که در این مقاله برای جلوگیری از اطالة کلام تنها به آوردن نمونههای محدودی بسنده کردیم. مسلماً جستجوی بیشتر در گسترة پهناور شعر معاصر میتواند نمونههای بکر و جالبی به دست دهد و حد و مرزهای روشنتری را به خوانندگان و علاقهمندان این حوزه معرفی نماید.