رده‌بندی و آسیب‌‌شناسی پژوهش‌های سبک‌شناسی فارسی و راه‌حل‌های پیشنهادی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانش‌آموخته دکتری، زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه فردوسی مشهد

چکیده

محور اصلی مقالۀ حاضر رده­بندی پژوهش­های انجام‌شده در حوزه سبک­شناسی فارسی و شناخت آسیب­های این مطالعات است؛ با هدف شناسایی شاخه‌های مربوط به هریک از مطالعات و پژوهش­های انجام‌گرفته در سبک­شناسی فارسی، بررسی کاستی­های موجود در این حوزه، و پیرو آن، ارائۀ راه‌حل‌هایی برای خروج از وضعیت رکودی که سبک­شناسی فارسی دچار آن است. بدین منظور، ابتدا مطالعات و پژوهش­های مربوط به سبک­شناسی در دو شاخه سبک­شناسی تاریخی و صورتگرا دسته­بندی شده است، سپس غلبه ذهنیت تاریخی، فقدان پشتوانه نظری و استفاده‌نکردن از دانش زبان‌شناسی در مطالعات سبک­شناسانه، بریده‌بودن ارتباط متن از بافت موقعیتی­اش، بی‌توجهی به نقش یا کارکرد ویژگی­های سبکی در درک و دریافت عمیق­تر و بهتر متن و منفرد و سرگردان بودن پژوهش­ها به‌عنوان آسیب­های سبک­شناسی فارسی تشخیص داده شده است. در پایان، توجه پژوهشگران به کارآمدی دانش سبک‌شناسی، شناخت و به­‌کارگیری شاخه‌های جدید سبک­شناسی و بازیابی ابزارهای مناسب جهت تجزیه و تحلیل متون فارسی، آشنایی با مهم­ترین رویکردهای سبک­شناسی، صورتگرایی، نقش­گرایی، زنانه، انتقادی، شناختی و تاریخی، و در اولویت قرار دادن سبک­شناسی گونه­ ها را به­ عنوان راه حل­های پیشنهادی ارائه شده است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Categorization and Pathology of Persian Stylistic Researches and Suggested Solutions

نویسنده [English]

  • Maryam Dorpar
Ph.D. Graduate of Persian Language and Literature, Ferdowsi University of Mashhad
چکیده [English]

In following article, surveys and researches about Persian style were categorized in two branches of historical and formalistic styles; Mohammad Taghi Bahar founded stylistics as an autonomous knowledge by publishing his book, History of the evolution of Persian prose (1331), for teaching in University of Tehran. This book which has been influenced by verbal instructions of qajar dynasty’s scholars made the way generally has been followed by researchers in Persian stylistics up to now. However, researchers and critics have introduced various theories and approaches during last four decades.
Stagnation in Persian stylistic researches is the main problem which is considered in current article. The main questions are: What branch of stylistics should be the performed Persian stylistic researches?; “what are the weak points of surveys” and “what should be done for getting rid of this stagnation?” The main objective of current article is taking steps for removing stagnation from Persian stylistics.
Malek osh-Shoara Bahar used periodization in studying prose styles and analyzed revolution of Persian prose in lexical aspect (obsolete words, Arabic words, synonyms, words repetition), morphological aspect (verbal prefixes, comparative adjective suffixes), syntactic aspect (precedence of verb over its belongings, omission of verbs) and rhetorical aspect (simile and allegory, metonymy and metaphor, prolixity and periphrasis, riming prose and harmony). In fact he tried to show both health and strength and laxity and corruption period of prose. We call Bahar stylistics and all researches done in his way historical stylistics with traditional attitude. In this method, styles' consistency and evolution through history have been studied and preiodization of styles has been taken into account. Mentioned researches periodized styles, finding formal similarities and differences. Since, neglecting meaning and text functionality they have only paid attention to form and couldn't study dual relation of historical situation and language function as well, the name of Historical stylistics in a traditional way vs. modern historical stylistics is chosen for them.
Other surveys on Persian poems can be categorized in formalist stylistics branch; Mohammad Reza Shafi'ee Kadkani introduced formalist stylistics to Persian researchers in practice by presenting formalists' definition of style and studying Bidel style in mentioned way. One can criticize formalist stylistics because it stops on text surface and does not pay attention to situational context.
Historical subjectivity dominance, absence of theoretical support, loss of linguistics knowledge in stylistic surveys, lack of coherence between text and its situational context, disregarding stylistics features' role in deeper and better understanding of text and dispersion and fragmentation of researches are some weak points of Persian stylistics. To exit such situation, it is necessary to recall functionality of stylistics knowledge to researchers. Stylistics knowledge does not only pay attention to lingual description but in this knowledge analysis of formalistic features and lingual structure is a tool for understanding text meaning, identifying poets and authors' individuality and finally recognizing stylistic features of genres and periods.
It is necessary to study styles' genres using different approaches as functional, critical, cognitive, historical and feminist. Our first priority is studying styles' genres because it results not only to recognizing stylistics features of genres but also to know individual styles and finally to provide needed information for studying styles of periods.
Using the results of genre stylistics and paying attention to historical approach, one can recognize periods’ style in practice. Considering stylish intergeneric features, one can determine dominant genre of each period and finally can understand connection of stylish features with the dominant subjectivity asking different questions such as which historical and social features resulted in dominant subjectivity or what the role of power bases was. Despite complexities and difficulties of genre stylistics, we introduce following recommendations in prose and poem domain as start point:
In Persian prose area followings can be subjects of articles and theses of students who are interested in stylistic researches: Myth, legend and tales (which include sub genres of epical and fairy tales), fable (animal fables, Sufism charismata fables), Romance stories, novels, short stories, flash fiction and travel diaries (subgenre of monograph), history (Courtier history writing subgenres, daily chronology), Sufism Shathiyat, Sufism doctrinal texts, letter (subgenres of Sufism, friendly and official letters), irony (subgenres of political, social and general ironies), Siyasatname, political memories, and biography. Choosing mentioned subjects, students can extend research of Persian prose stylistics and then enter them to Persian literature history. Studying genres' styles, it will be possible to determine individual styles, level of creativity and personalized features of writers' language.
In the field of Persian poem, study of epic genres, zoorkhane poems, love poems, romantic ghazal, mystical ghazal, social ghazal, panegyric verse, hymns, elegies, comic verses, bacchonalian verses, prison verses  and subgenres of any of them, in addition to leading to the  precise recognition of subgenres of poems, identifies the individuality of poets and stylistic characteristics of each of these genres and periods. In total, this study can lead to the richness of the history of Persian literature.

مقدمه

محمّدتقی بهار با انتشار تاریخ تطوّر نثر فارسی (1331) که برای تدریس در دورة دکتری دانشگاه تهران تألیف کرده بود، سبک­شناسی را به­عنوان دانشی مستقل بنا نهاد. این کتاب که آن را متأثّر از آموزش­های شفاهی ادبای عهد قاجاری دانسته­اند، آغازگر راهی شد که پژوهش­های انجام‌شده در حوزة سبک­شناسی فارسی تا به امروز عموماً ادامه‌دهندۀ آن بودند. حسین خطیبی (1295- 1380) در سال 1366 کتاب فن نثر در ادب پارسی را منتشر کرد و به ویژگی­های نثر فارسی از آغاز تا پایان قرن هفتم پرداخت. محمّدجعفر محجوب در کتاب سبک خراسانی در شعر فارسی (1350) مختصات شعر فارسی را از آغاز تا پایان قرن پنجم بررسی کرد. پوران شجیعی نیز سبک شعر پارسی در ادوار مختلف سبک خراسانی را نوشت و نصرت تجربه­کار سبک شعر در عصر قاجار (1350) را منتشر کرد. سیروس شمیسا در کتاب­های سبک­شناسی نثر و سبک‌شناسی شعر به روشی مشابه به بررسی سبک نثر و شعر فارسی در دوره­های مختلف پرداخته است. کتاب کلیات سبک­شناسی شمیسا (1386) تألیفی دیگری است که سعی در معرفی رویکردهای توصیفی (بیانی)، تکوینی، نقش­گرا، ساخت­گرا و تأثّری دارد. سرانجام محمّد غلامرضایی کتاب سبک­شناسی شعر پارسی از آغاز تا شاملو را به روش سبک­شناسی شعر شمیسا نوشت و سبک­شناسی نثرهای صوفیانه (1388) را نیز تدوین کرد. محمّد‌تقی غیاثی، سبک­شناسی ساختاری را در کتابی با نام درآمدی بر سبک­شناسی ساختاری (1368) به حوزة پژوهش­های سبک‌شناسی فارسی افزود و محمود عبادیان در کتاب درآمدی بر سبک­شناسی در ادبیات (1368) نظریه‌های اروپایی را با نمونه­هایی از ادب فارسی معرفی کرد.

   بررسی کارنامة شصت‌سالة سبک‌شناسی، ادامة شیوة بهار در حوزة نثر فارسی و پرداختن به سبک­شناسی شعر به روشی مشابه را نشان می­دهد و این در حالی­ است که صاحب­نظران و پژوهشگران نظریه­ها و رویکردهای گوناگونی را در چهل سال اخیر معرفی کرده­اند. رکود و ایستایی در پژوهش­های سبک­شناسی فارسی مسألة اساسی است که پژوهش حاضر بدان می‌پردازد. شناخت آسیب­های این مطالعات و پژوهش­ها و ارائة راه­حل­هایی در این زمینه، از جمله موضوعاتی محوری است که بدان­ها می­پردازیم؛ با طرح این پرسش­ها که مطالعات و پژوهش­های انجام‌یافته در سبک­شناسی فارسی در چه شاخه­هایی از سبک‌شناسی قرار می­گیرد؟ این پژوهش­ها چه کاستی­هایی دارند و برای خروج از وضعیت رکودی که سبک­شناسی فارسی دچار آن است چه راه­حل­هایی می­توان ارائه کرد؟ هدف مقالة حاضر برداشتن گامی در جهت خروج از وضعیت رکودی است که سبک­شناسی فارسی دچار آن است.

   مسأله طبقه­بندی سبک شعر و نثر فارسی دغدغة خاطر کسانی بوده که به تحوّل و پیشرفت سبک­شناسی فارسی علاقه‌مند بوده­اند؛ از جمله رعدی آذرخشی (1370) در مقاله­ای با عنوان «دربارة سبک­های شعر فارسی و نهضت بازگشت» طبقه­بندی سبک­ها را مورد انتقاد قرار داده و به مطابق نبودن نام­گذاری سبک­های شعر فارسی با موازین علمی اشاره کرده است.

   کوروش صفوی (1377) نیز در مقالة «پیشنهادی در سبک­شناسی ادب فارسی­» با انتقاد از نامگذاری انواع سبک نثر فارسی بر مبنای دورة تاریخی (سامانی، غزنوی و ...) و طبقه­بندی سبک­های شعر فارسی برپایة حوزه­های جغرافیایی (خراسانی، عراقی و هندی)، دیدگاه علی­محمّدحق­شناس در گونه­شناسی ادب فارسی مبتنی بر نثر شاعرانه (نثری که تحت ­تأثیر فرآیند هنجارگریزی و انواع آن قرار می­گیرد) و نثر منظوم یا مسجّع (نثری که تحت­تأثیر فرآیند قاعده­افزایی قرار می‌گیرد) را مناسب دانسته و خود در ادامه به پیوستار نثر شاعرانه تا شعر منثور اشاره می­کند و این­که اگر قواعد نظم­آفرینی بر شعر منثور اعمال شود، شعر منظوم پدید می­آید. صفوی نظر یاکوبسون را دربارة دو قطب استعاری و مجازی زبان مطرح می­نماید و بالا بودن میزان عملکرد هریک از محورهای جانشینی و هم­نشینی را احتمالاً ابزاری دقیق برای تعیین شاخصه­های سبکی به حساب می­آورد. در جمع­بندی پیشنهاد صفوی می­توانیم بگوییم که آنچه او مطرح کرده­ به سبک‌شناسی صورت­گرا مربوط می­شود.

   مقاله­ای نیز با عنوان «نظری انتقادی بر سبک­شناسی در ایران» (مهربان، 1389) به چاپ رسیده که به کاستی­های نظری و روش­شناسی نپرداخته و راه­حل پیشنهادی آن «بسامدگیری از عناصر مختلف سبک­ساز است» (همان، 121). در این مقاله منظور نویسنده از ارائة روشی تازه در سبک­شناسی، سبک­شناسی صورتگراست که حدود نیم قرن از عمر آن می‌گذرد. از آن جا که آسیب­شناسی به­عنوان یکی از گام‌های نخست در پیمودن راه پیشرفت ضرورت دارد، در این مقاله با تفصیل بیش­تر به این مسأله می­پردازیم.

1. رده­بندی مطالعات سبک­شناسی

پژوهش­های سبک­شناسی انجام­شده در ادبیات فارسی، از بهار تا به امروز، را عمدتاً در دو شاخة سبک­شناسی تاریخی و سبک­شناسی صورتگرا (جهت آگاهی بیش­تر از این دو رویکرد (رک. NØrgaard et al., 2010: 24-26) می­توانیم دسته‌بندی کنیم؛ محمّدتقی بهار با انتشار تاریخ تطوّر نثر فارسی در سال 1331 آغازگر سبک­شناسی تاریخی در ایران است. بعد از بهار پژوهش­گران بسیاری به شیوة او در زمینة ادبیات فارسی به سبک­پژوهی تاریخی پرداخته­اند و تا به امروز این شیوه ادامه یافته است. ­بهار (1369) به روش دوره­بندی به مطالعة سبک نثر پرداخته و تطّور نثر فارسی را بیش­تر از جنبة واژگانی (واژگان مهجور و کهنه، واژگان عربی، مترادفات، تکرار واژه­ها)، تکواژشناسی (پیشوندهای فعلی، پسوند صفت تفضیلی)، نحوی (تقدیم فعل بر متعلّقات آن، حذف افعال) و بلاغی (تشبیه و تمثیل، کنایات و استعارات، اطناب و اسهاب، و سجع و موازنه) بررسی کرده و دوران سلامت و استحکام نثر و سستی و فساد آن را نشان داده است. از جمله پژوهش­هایی که به پیروی از بهار، شیوة سبک­شناسی تاریخی در آنها به کار گرفته شده و حتی گاه مختصات سبکی یافت‌شده همان مواردی است که بهار بدان‌ها رسیده است، می­توان به کتاب­ها و مقاله­های زیر اشاره کرد: فن نثردر ادب پارسی (خطیبی، 1366)، سبک­شناسی نثر (شمیسا، 1376) و حتی مقاله­هایی که به‌تازگی منتشر شده­اند، مانند «بررسی تحوّل کارکردهای ،،را,, در ادوار نثر فارسی» (نجفی و آرتا، 1390) «برخی نمودهای سبکی در نثر فنی با تأمل بر آثار برجستة آن» (حجت، 1390) نیز همین شیوه در آن­ها به کار گرفته شده است.

   اگر ما سبک­شناسی بهار و پژوهش­هایی را که به شیوة او انجام شده، سبک­شناسی تاریخی می­نامیم، صرفاً به جهت بررسی ثبات سبک­ها و دگرگونی آن­ها در گذر تاریخ و دوره­بندی سبک­هاست که در این پژوهش­ها بدان پرداخته شده است. این پژوهش­ها از طریق بررسی مختصات سبکی متون گذشته و یافتن همسانی­ها یا تفاوت­­هایی صوری متن به چنین دوره‌بندی‌هایی رسیده­ و از آنجا که عموماً تنها به بررسی فرم پرداخته و از معنا و کارکرد متن غافل بوده­اند و نیز رابطة متقابل کاربرد زبان و موقعیت تاریخی را نتوانستند بررسی کنند، عنوان سبک­شناسی تاریخی به شیوة سنتی را در مقابل سبک­شناسی تاریخی جدید (همین مقاله: 2-6) برای آن­ها مناسب می­دانیم.

   بسیاری از پژوهش­هایی که به شعر فارسی پرداخته­اند نیز به شیوة تاریخی انجام شده­ است؛ مانند سبک خراسانی در شعر فارسی (محجوب، 1350)، سبک‌شناسی شعر (شمیسا،1382)، بررسی سبک متون منظوم فارسی در این کتاب در سه سطح زبانی، فکری و ادبی انجام شده است:

 الف- سطح زبانی: شامل آوایی (موسیقی بیرونی و درونی، انواع سجع و جناس، انواع تکرار و مسائل کلّی مربوط به تلفظ)، لغوی (بررسی لغات دخیل، کهنه­گرایی، سره­نویسی، اسامی بسیط یا مرکب، اسم معنی یا ذات، حروف اضافة بسیط یا مرکب، نوع گزینش واژه با توجه به محور جانشینی، واژگان مترادف، نوع صفت)، نحوی یا سبک­شناسی جمله (کوتاه یا بلند بودن جملات، کاربردهای دستوری کهن مانند یاء تمنی، یاء گزارش خواب ...) ب- سطح ادبی: مسائل علم بیان و بدیع معنوی و علم معانی ج- سطح فکری: درون‌گرا یا برون‌گرا بودن اثر، شادی­گرا یا غم‌گرا، خردگرا یا عشق­گرا و اینکه چه فکر خاصّی را تبلیغ می­کند (شمیسا، 1386: 213- 224).

   همین شیوه در بسیاری از مقاله­های پژوهشی نیز به کار گرفته شده است. انتقادی که به شیوة مذکور وارد می­دانیم، این است که هریک از این سه سطح به صورت منفرد بررسی می­شود و پژوهش­گر قادر به برقراری ارتباط بین این سه سطح نیست، بررسی فکری اثر بسیار سطحی انجام می­شود و به نتیجه­گیری­های کلّی از این قبیل که «فضای حاکم بر اثر غمگینانه است» (تاج­بخش و حسن­پور، 1390: 197) بسنده می­شود. از نظر ادبی نیز بعد از تجزیة دقیق متن و شمارش بسامد استعاره‌ها، تشبیهات، کنایه­ها و ... و ترسیم جدول­های مربوط در نهایت به نتیجه­گیری­های از این قبیل می­رسند:

یکی از دلایل سادگی متن، استفادة کم از استعاره است و البته استعاره­های به‌کار‌رفته نیز به سادگی قابل فهم هستند. کنایه­های به‌کار‌رفته در آن نیز کنایه­هایی ساده و روشنی هستند که در ادب فارسی فراوان یافت می‌شود. درحوزة بدیع معنوی هم، بیشترین استفادة فخرالدّین به ترتیب بسامد عبارت بوده است از: تضاد، اغراق، ارسال­المثل، حسن تعلیل، مراعات­النظیر، حرف­گرایی و تلمیح که همة موارد یاد شده در نهایت سادگی و شیوایی بیان شده­اند. در حوزة علم معانی نیز بیشتر از جملات خبری سپس پرسشی و امری استفاده شده است (همان).

   چنان‌که مشهود است، رنج تجزیه­های دقیق و موشکافانة متن به تحلیل­های معناداری منجر نمی­شود و این هدف که گفته‌اند: «امروز دیگر هدف مطالعات سبک­شناسی فقط این نیست که مختصات صوری سبکی را نشان بدهد؛ بلکه غالباً هدف این است که اهمیت و نقش این مختصات را در تأویل و تفسیر متون مشخص کنند، یا بتوانند بین تأثیر و تأثّر ادبی و عنصر زبانی ارتباط ایجاد کنند» (شمیسا، 1386: 143)، محقّق نمی­شود. تحلیل­های سیروس شمیسا در سطوح سه‌گانة مذکور در سبک­شناسی شعر نیز در مسیر تحقق این هدف نبوده است. دلیل این ناکامی، قطع بودن ارتباط بین متن و بافت بیرونی آن است؛ چنان‌که در یکی از پژوهش­هایی که به همین شیوه انجام شده (نصراصفهانی و شمعی، 1388: 185) اما متن در بافت گستردة سیاسی و اجتماعی آن در نظر گرفته شده است، پژوهش­گر به نتایج مطلوبی رسیده است.

   برخی دیگر از پژوهش­هایی که به شعر فارسی پرداخته­اند، در شاخة سبک­شناسی صورتگرا قرار می­گیرند؛ این شاخه از سبک­شناسی مبتنی بر نظرهای صورتگرایان روسی در دهة 1960 پدید آمده و بیش­تر به پژوهش شعر متمایل است و مؤلّفه‌های صوری متن مانند مشابهت­ها و انحراف از هنجار (نرم) را به­عنوان مؤلّفه­های سبکی بررسی می‌کند. محمّدرضا شفیعی کدکنی، سبک­شناسی صورتگرا را در عمل به پژوهش­گران فارسی معرفی کرد؛ هم با ارائة تعریف مورد نظر صورتگرایان از سبک: «هیچ سبکی را جز از طریق مقایسة نرم و درجة انحراف آن از نرم نمی­توان تشخیص داد و در یک کلام، سبک یعنی انحراف از نرم و در مطالعة نرم و انحراف از آن، بودن یا نبودن یک عنصر یا چند عنصر چندان اهمیت ندارد که «بسامد» آن عنصر یا عناصر (شفیعی کدکنی، 1366: 38- 39) و هم با بررسی سبک بیدل به شیوة مذکور. او در بررسی سبک بیدل دهلوی این عوامل متمایز­کننده را برمی­شمارد: «افزونی بسامد تصویرهای پارادوکسی، افزونی بسامد حسامیزی، افزونی بسامد وابسته­های خاصّ عددی، افزونی بسامد تشخیص، افزونی بسامد ترکیبات خاص، افزونی بسامد تجرید، افزونی بسامد اسلوب معادله، شبکة جدید تداعی در پیرامون موتیوهای قدیم و ایجاد موتیوهای نو (همان:40). همچنین شفیعی کدکنی در کتاب موسیقی شعر (1376: 7- 10) بعد از نقل دیدگاه صورت­گرایان روسی دربارة شعر که آن را رستاخیز کلمه­ها خوانده­اند، راه­های شناخته‌شدة تمایز زبان یا رستاخیز کلمه‌ها را در دو گروه موسیقایی و زبانشناسیک دسته‌بندی کرده است. گفتنی است که تعداد پژوهش­های سبک­شناسی انجام شده به این شیوه در مقایسه با سبک­شناسی تاریخی بسیار اندک است؛ مقالة «عناصر سبک­ساز در موسیقی شعر فروغ فرخزاد» (حسین­پور آلاشتی و دلاور، 1387) از جملة این پژوهش­هاست. به شیوة سبک­شناسی صورتگرا نیز این انتقاد وارد است که در سطح متن متوقّف می­ماند و به بافت بیرونی آن نمی­پردازد. در واکنش به همین امر، گونه‌هایی از سبک­شناسی پدید آمدند؛ مانند سبک‌شناسی نقش‌گرا بر مبنای دستور نظام­مند نقش­گرای هلیدی و نیز شاخه‌هایی مانند سبک­شناسی زنانه و انتقادی که به بافت و ایدئولوژی اهمیت می­دهند.

2. آسیب­شناسی سبک­پژوهی فارسی

بررسی مطالعات و پژوهش­های سبک­شناسی، کاستی­هایی نظری و روش­شناختی را نشان می­دهد که موجب رکود و ایستایی سبک­شناسی فارسی شده و تحقیقات این حوزه را به پژوهش­های سترونی تبدیل کرده که از کارآمدی دانش­ سبک­شناسی بی­بهره­اند. در ادامه، این کاستی­ها را بررسی و راه­حل­هایی جهت خروج از این وضعیت ارائه می‌کنیم.

2.1. غلبة ذهنیت تاریخی

برجستگی مطالعة سبک دوره­ها به­عنوان یکی از زمینه­های مطالعاتی در سبک­پژوهی فارسی، ذهنیت تاریخی را بر پژوهش‌های سبک­شناسی غالب ساخته است. فصل­­بندی کتاب­های سبک­شناسی با عنوان­های سبک دورة طاهری و سامانی، سبک دورة غزنوی، سبک دورة سلجوقی، سبک دوران مغول، سبک دورة تیموری و سبک دورة مشروطه، غلبة ذهنیت تاریخی بر سبک­شناسی فارسی را نشان می­دهد. در انتقاد از نام­گذاری سبک­ها بر مبنای دوره­های تاریخی گفته‌شده: «سلطان محمود غزنوی مقامی فرهنگی نبوده که تاریخ حکومتش سبکی ادبی پدید آورده باشد. پدیدآوردن سبک، شرایط فرهنگی و مبنای تفکر می­طلبد؛ ابن­سیناها می­خواهد، شیخ شهاب­الدّین سهروردی می­خواهد و ملاصدرا نه طغرل، تیمور و شاه طهماسب (صفوی،1377 : 44). در این پژوهش­ها به بررسی سبک گونه­ها (ژانرها) نیز پرداخته نشده اگرچه به دسته­بندی انواع ادبی و گونه­شناسی سخن از زمان افلاطون و ارسطو تاکنون توجه شده است؛ برای مثال در آثار گذشتگان ما- قدامة‌بن جعفر در نقد‌النثر، خفاجی در سرّ‌الفصاحه، ابن اثیر در المثل­السائر و قلشقندی در صبح‌­الاعشی- نثر را به دو گونة خطابه و ترسل تقسیم کرده­اند. اما در پژوهش­های سبک­شناسی نثر فارسی چندان به سبک گونه­ها پرداخته نشده است؛ مگربه­طور ضمنی، از جمله حسین خطیبی در فن نثر در ادب پارسی به گونه­هایی از قبیل نثر محاوره، نثر خطابه، ترسلات و مکاتیب، و مقامه­نویسی پرداخته است.

2.2.  فقدان پشتوانة نظری و استفاده‌نکردن از دانش زبان­شناسی در مطالعات سبک­شناسانه

نگاهی به پژوهش­های سبک­شناسی انجام شده در زبان فارسی ضعف مباحث نظری را در این پژوهش­ها نشان می­دهد. سبک­شناسی که زمانی به ضعف مبانی نظری متهم بود، امروزه با استفاده از یافته­های دانش زبان­شناسی، به‌ویژه در شاخه‌های زبان­شناسی صورتگرا، نقش­گرا و انتقادی مبانی نظری و رویکردهای خود را چنان تقویت کرده که به یک نظام مستقل و یک دانش بینارشته­ای تبدیل شده است؛ دانشی که سبب پیوند زبان­شناسی و مطالعات ادبی شده و حاصل این پیوند در تفسیر و نقد متون نمود پیدا کرده است. در حال حاضر، ضرورت دارد که سبک­شناسی فارسی نیز با استفاده از این رویکردها و مبانی نظری به کشف ویژگی­های سبکی گونه­ها و دوره­ها بپردازد و سبک­های فردی نویسندگان و شاعران خلاق را شناسایی کند و نتایج پژوهش­های خود را در اختیار تاریخ ادبیات فارسی، نقد ادبی و انواع ادبی (گونه­شناسی سخن) قرار دهد.

2.3. بریده بودن ارتباط متن از بافت موقعیتی آن در پژوهش­های سبک­شناسی

در کتاب­ها و پژوهش­های سبک­شناسی فارسی ارتباط متن از بافت بیرونی و موقعیتی آن بریده و بررسی­ها در سطح جمله متوقف مانده است و حال آنکه بررسی ویژگی­های سبکی متن در درون بافت موقعیتی آن و توجه به زمان، مکان و فضای خلق متن، مقام و موقعیت اجتماعی و سیاسی نویسنده و در مواردی که متن مخاطب خاص دارد، بررسی مقام و موقعیت مخاطب در معنادار شدن ویژگی­های سبکی اهمیت بسزایی دارد. بی‌توجهی به نقش یا کارکرد ویژگی­های سبکی در درک و دریافت عمیق­تر و بهتر متن و شناخت ذهنیت و اندیشة پدیدآور آن که به­عنوان حاصل و نتیجة مطالعات سبک­شناسی باید بدان اهمیت داد، جنبة دیگری از کاستی­های سبک‌پژوهی فارسی است. افزون بر این، در مطالعة سبک دوره و گونه (ژانر) نیز نقش و کارکرد ویژگی­های سبکی در شناخت ذهنیت غالب بر دوره و گونه نیز باید لحاظ شود.

2.4. منفرد بودن پژوهش­ها

پژوهش­هایی که تاکنون در حوزة سبک­شناسی فارسی ­انجام شده پژوهش­های منفرد و سرگردانی است که عمدتاً در دایرة تکراری بررسی سه سطح زبانی، ادبی و فکری- با کیفیتی مشابه آن­چه شرح آن گذشت- افتاده­اند و بین آن­ها پیوندی وجود ندارد که به سبک­شناسی دوره­ها، گونه­ها و نیز شناخت سبک­های فردی منتهی شود. در صورتی که هر تحقیق منجر به طرح پرسش برای پژوهش‌های بعدی شود و ادامة راه را به پژوهشگران بعد از خود نشان دهد، این پیوند می­تواند برقرار شود و پژوهش­های سبک­شناسی در زبان فارسی را از سترونی نجات دهد.

3. راه­حل­های پیشنهادی

برای خروج از وضعیت رکودی که سبک­شناسی فارسی دچارآن شده، در مقالة حاضر این راه حل­ها پیشنهاد می­شود:

3.1. توجه دادن پژوهشگران به کارآمدی دانش سبک­شناسی

دانش سبک­شناسی صرفاً به توصیف­های زبانی یک متن نمی­پردازد، بلکه در این دانش، تجزیه و تحلیل­ ویژگی­های صوری و ساختارهای زبانی وسیله­ای برای درک معنای متن، شناسایی فردیت شاعران و نویسندگان و در نهایت شناسایی ویژگی­های سبکی گونه‌ها و دوره­هاست. به عبارت دیگر، کارآمدی دانش سبک­شناسی را در سه حیطة شناسایی فردیت شاعران و نویسندگان، شناخت ویژگی‌های سبکی دوره­ها و شناسایی ویژگی­های سبکی گونه­ها می­توان دسته­بندی کرد.

3.1.1. شناسایی فردیت شاعران و نویسندگان

سبک­شناسی می­تواند فردیت نویسندگان و شاعران را شناسایی کند و زبان شخصی آن­ها را نشان دهد؛ تصاویر، لحن بیان و واژگانی که به تعبیر بارت (1387: 36) از جسم و گذشتة نویسنده پدید می­آیند و کم­کم به واکنش­های خودکار هنر او تبدیل می­شوند و زبانی شخصی را تحت عنوان «سبک» شکل می­دهد. شناسایی فردیت پدیدآور متن با نام اسپیتزر (1877- 1960) و سبک­شناسی تکوینی شناخته شده است؛ به نظر اسپیتزر بین مختصات زبانی یک نویسنده و زبان خاص او تفاوت وجود دارد (رک. شمیسا، 1386: 150- 156).

3.1.2. شناسایی سبک دوره

کارکرد مهم دیگر سبک­شناسی، شناسایی سبک دوره است که از طریق بازشناسی ویژگی­ها، الگوها و ساختارهای زبانی و گفتمان­های مسلّط بر هر دوره حاصل می‌شود. شناسایی سبک دوره به شناخت ذهنیت و گفتمان غالب در آن دوره منجر شده آگاهی­های شایان توجهی را در اختیار پژوهشگران تاریخ و جامعه­شناسی قرار می­دهد. این کارکرد، بر اهمیت سبک­شناسی به­عنوان یک دانش ­بینارشته­ای تأکید می‌کند؛ دانشی که خود ابزارهای تحلیلی­اش را از رویکردهای مختلف زبان­شناسی و از نتایج تحقیقاتش برای شاخه­های دیگر علوم ادبی أخذ می‌کند؛ از جمله تاریخ ادبیات و نقد ادبی و نیز برای شاخه­هایی از علوم انسانی مانند تاریخ و جامعه­شناسی کارآمد است. این کارکرد، بر اهمیت سبک­شناسی را به­عنوان یک دانش ­بینارشته­ای تأکید میکند؛ از طرفی، خود ابزارهای تحلیلی­اش را از رویکردهای مختلف زبان­شناسی می­گیرد و از طرف دیگر نتایج تحقیقاتش برای دیگر شاخه­های علوم ادبی، از جمله تاریخ ادبیات، نقد ادبی و نیز برای شاخه­هایی از علوم انسانی مانند تاریخ و جامعه­شناسی کارآمد است. در این خصوص، رویکردهای بافت­بنیادی از قبیل سبک­شناسی انتقادی و سبک­شناسی زنانه کارکردی قابل توجه دارند؛ زیرا منجر به شناخت نویسندگان و شاعرانی می­شود که متون خلّاقة آن­ها سبب ستیز علیه سلطه و نابرابری­های اجتماعی شده و یا برعکس موجب گسترش سلطه، ظلم و بی­عدالتی گردیده است. این کارکرد، هر دوره تاریخی را با یک مشخصۀ ویژه میشناساند.

3.1.3. شناسایی سبک گونه­ها

علاوه بر شناسایی سبک دوره، کارکرد مهم دیگر سبک­شناسی، شناسایی سبک گونه­ها (ژانرها) است که از طریق بازشناسی ویژگی­ها، الگوها و ساختارهای زبانی و گفتمان­های مسلّط بر هرژانر امکان­پذیر است؛ برای مثال در حوزة سبک­شناسی نثر شناسایی سبک گونه­های رمان، داستان کوتاه، حکایت، قصّه، رمانس، نامه، نوشتار تاریخی و شناسایی ویژگی­های سبکی زیرگونه­های ژانرهای مذکور، این ژانرها را آمادة ورود به تاریخ ادبیات فارسی خواهد کرد. همچنین طبقه­بندی متون و رده‌بندی انواع ادبی (ژانرها یا گونه­های ادبی) از طریق شناسایی ویژگی­های سبکی گونه­ها انجام‌شدنی است. مجموعة کارکردهای مهمی که برای سبک­شناسی برشمردیم در صورتی عملی می­شود که سبک­پژوهان بارویکردهای جدید سبک­شناسی آشنا باشند.

3.2. معرفی شاخه­های جدید سبک­شناسی

معرفی شاخه­های جدید سبک­شناسی و بازیابی ابزارهایی مناسب جهت تجزیه و تحلیل ویژگی­های سبکی متون فارسی، راه حل پیشنهادی دیگر در این مقاله است. در دو دهة­ اخیر، پژوهش­های سبک­شناسی در غرب رشد چشمگیری داشته و ابزارهایی کارآمد در شاخه­های سبک­شناسی صورت­گرا[1] ، نقش‌گرا[2] ، زنانه[3] ، انتقادی[4] ، شناختی[5] و تاریخی[6] به کار گرفته شده است.

3.2.1. سبک­شناسی صورتگرا

سبک­شناسی که از نظر سابقة تاریخی ریشه در رتوریک ارسطو دارد و به تمرکز بر سبک گفتار و بیان برمی­گردد، درخشش واقعی­اش را با سبک­شناسی صورتگرا در دهة 1960 نشان داد. صورتگرایانی مانند رومن یاکوبسون و ویکتور شکلوفسکی در پایه­گذاری و گسترش سبک­شناسی صورتگرا بسیار مؤثّر بودند. آنان به مقولة ادبیت[7] علاقة فراون داشتند و مطالعة سبک را به بررسی صورت­های آوایی، واژگانی، دستوری، ساختارهایی مانند تشبیه و هنجارگریزی­هایی که به متن کارکرد شاعرانه می­دهد، اختصاص دادند و آشنایی­زدایی و برجسته­سازی را که در نتیجة انحراف از زبان معیار (هنجارگریزی) پدید می­آید، در شمار عناصر ذاتی سبک به شمار آوردند. در رویکرد صورتگرایی سبک عبارت است از «گزینش هر شخص از زبان» یا «هنجارگریزی و انحراف از زبان معیار». به تعبیر دیگر، شکل‌گیری سبک حاصل گرایش گوینده یا نویسنده به استمرار برخی از ساخت­های زبان است؛ یعنی تکرار و تداوم گزینش­های زبانی. توصیف هنجارگریزی، شناسایی برجسته­سازی، شگردهای هنری زبان و کشف عنصر سبک­ساز مسلط بر متن از مواردی است که سبک­شناسی صورتگرا بر آن تأکید دارد. به جهت تمرکز گستردة سبک­شناسی صورتگرا بر متن ادبی آن را سبک­شناسی متن نیز نامیده­اند. انتقادی که به این شاخه از سبک­شناسی وارد است، همین تمرکز گسترده بر متن و صرف نظر کردن از بافت تاریخی، اجتماعی و کاربردی آن است NØrgaard et al., 2010: 24- 25)).

3.2.2. سبک­شناسی نقش­گرا

از اواخر دهة 1970 موضوعات مرتبط با نقش و کارکرد، و بافت اهمیتی روزافزون یافت و موجب پدید آمدن رویکرد نقش­گرایی در سبک­شناسی شد؛ چنان‌که در کتاب اصطلاحات کلیدی در سبک­شناسی (Ibid) می‌خوانیم: سبک­شناسی بعد از این­که یک دوره به بررسی شکل شاعرانة کلام (سبک­شناسی صورتگرا) پرداخت، به‌تدریج به سوی مطالعة بافت، نقش و معنی بینافردی گرایش پیدا کرد. برطبق گفتة لیچ: نقش­گرایی رویکردی است که می­کوشد تا زبان را نه­تنها در درون خود و ویژگی­های صوری­اش توضیح دهد؛ بلکه قصد دارد، زبان را در ارتباط با نظام­های بزرگ­تری که آن را در بر گرفته­اند مطالعه کند؛ چه این نظام‌های بزرگ­تر را فرهنگ بنامیم و چه نظام­های اجتماعی یا نظام عقاید یا چیزهای دیگر، آن­چه اهمیت دارد این است که نقش­گرایی به جست­وجوی رابطة میان زبان و آنچه زبان نیست می­پردازد، در حالی­که صورتگرایی (فرمالیسم) در پی بررسی روابط میان عناصر زبانی خود متن با یکدیگر است (Leech, 1987: 76).

   چرخش سبک­شناسی به جانب نقش­گرایی تا حدود زیادی از روش­های تحلیل نقش زبان متأثّر بود؛ بویژه از الگوی نقش­گرای مایکل هلیدی که امروزه با نام زبان­شناسی نقش­گرای نظام­مند مشهور است. نظریة نقش­گرای هلیدی علاقه‌مند به مطالعة زبان در کاربرد است و این­که هر کاربرد زبانی در یک بافت، موقعیت اجتماعی یا در درون یک فرهنگ روی می­دهد.

   از آن­جا که رویکرد نقش­گرایی علاقه‌مند به تحلیل شکل­های بلندتر سخن است، سبک­شناسان را قادر می­سازد تا به آسانی توجهشان را به متن­های طولانی­تر و بزرگ­تری مانند روایت­های داستانی و نمایش­نامه معطوف کنند. زبان­شناسی نقش­گرا به­خاطر تمرکزش بر ساخت معنا در بافت بر بسیاری از شاخه­های سبک­شناسی ازجمله سبک­شناسی زنانه و انتقادی تأثیر گذاشت (NØrgaard et al., 2010:26).

3.2.3. سبک­شناسی زنانه

سبک­شناسی زنانه قصد دارد، ابزارهای سبک­شناسانه در مطالعة زبان را برای تجزیه و تحلیل آنچه به طور سنتی در رویکرد زنانه (فمنیستی) وجود دارد، به کار بگیرد؛ چنان­که سارا میلز (2006: 221) می­گوید: سبک­شناسی زنانه مرتبط با تحلیل روشی است که پرسش­هایی دربارة جنسیت بر تولید و تفسیر متون تأثیر می­گذارند. سبک­شناسی زنانه، پیام­های دشوار و پیچیده­ای که از متون برمی­آید را قابل‌فهم می­کند و نگرش زنانه اگر بخواهد موفق باشد، لازم است، علاوه بر تحلیل ناقص متن در خردلایه­های زبان (مانند کاربرد ضمایر مذکر در برخی از زبان­ها مانند انگلیسی و عربی یا نام­های عمومی برای رمزگشایی جنسیت) به سطح گفتمان کامل­تری که ساختارهای زبانی مانند گفتار مستقیم و غیرمستقیم و شیوة ارجاع غیرمعمول به شخصیت­های مرد و زن یا مطالعة همایندهای واژگانی را در ارتباط با الگوهای زبانی مرتبط با موجودیت متنی زن و مرد، مدّنظر قرار دهد (رک. NØrgaard et al., 2010: 18- 21).

   در ادبیات فارسی، موضوعاتی از قبیل احساس ناامنی و کشاکش درونی زن با خود و جامعه، تنهایی، بی­پناهی، ترس از بدنامی، روسپی­گری، بهره­کشی جنسی، چندهمسری، و آزار و رنج زنان از قدرت مسلّط مردان از جمله موضوعات غالب داستان­نویسی معاصر است. به اندرونی راندن و در خانه نشاندن زنان در گذشته و بغض و خشم زنان امروز از این مسأله آنان را چنان به عرصة کار و فعالیت‌های اجتماعی کشانده که خود مایة گرفتاری­های دیگری شده است. در نوشتار زنان این رنج و اندوه­ها گاه با خشم و عصبانیت به نگارش درآمده و جنبة مردستیزی را در این نوشته­ها برجسته کرده است. تعداد زیادی از مردان نویسنده نیز به صف زنانه­نویس­ها و مدافعان حقوق زنان پیوسته­اند. علاوه برستیزه­جویی زنان با مردان که درنتیجة نابرابری­های اجتماعی، ستم­ها و زورگویی­ها پدید آمده، آرامش‌طلبی شخصیت‌های زن در کنار مردان و پناه­جویی آنان، و نیز پرداختن به تن و نیازمندی­های آن به طور آشکار از جمله موارد قابل بررسی در سبک­شناسی زنانه است.

3.2.4. سبک­شناسی انتقادی

راجر فاولر یکی از اولین و مهم­ترین مطرح­کنندگان نگرش انتقادی است؛ او برای اولین بار، در نقد زبان­شناسی (1986)، معنا و جهان­بینی و نقش خواننده را به­عنوان ارتباط متن و بافت متنی مطرح کرد. این شاخة سبک­شناسی تا حد زیادی به وسیلة زبان‌شناسی انتقادی[8] (CL) و تحلیل گفتمان انتقادی[9] (CDA)، که ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند، عملی می­شود. زبان‌شناسی انتقادی به‌وسیلة راجر فاولر و همکارانش رابرت هاج، گونتر کرس و تونی تریو در دانشگاه ایست انگلیا در انگلستان پا گرفت. به علّت ناکارآمدی­ نگرش­های سنّتی به تحلیل گفتمان، افراد مذکور با انتشار کتاب زبان و کنترل (1979) پایه­های نگرش انتقادی به زبان را بنا نهادند و نگرش خود را زبان­شناسی انتقادی نامیدند. این افراد، سه اصل مهم را مبنای کار خود قرار دادند: 1- زبانی که به کار می­بریم «مجسّم­کنندة دیدگاهی خاص نسبت به واقعیّت است»، 2- «تنوّع در گونه­های گفتمان از عوامل اقتصادی و اجتماعی جدایی­ناپذیرند» و از این­رو «تنوّع زبانی منعکس‌کننده و بیانگر تفاوت­های اجتماعی ساخت‌مندی است که این تنوّع زبانی را ایجاد می­کنند» و 3- «به‌کارگیری زبان فقط حاصل و بازتاب فرآیند و سازمان اجتماعی نیست؛ بلکه بخشی از فرآیند اجتماعی است» (فاولر و دیگران: 1979: 1 به نقل از پنی­کوک، 1378: 130).

   این اثر به همراه پژوهش­های دیگری که در دهة هشتاد شکل گرفتند، از جمله هاج و کرس (1979)، وندایک (1985)، فرکلاف (1989) و وداک (1989) منجر به بسط این نگرش جدید در قالب زبان­شناسی انتقادی شد. اما رفته‌رفته از ابتدای دهة نود به بعد اصطلاح تحلیل گفتمان انتقادی جای زبان­شناسی انتقادی را گرفت. ون دایک (2001 به نقل از میلز، 1382: 40) معتقد است که اصطلاحات زبان­شناسی انتقادی و تحلیل گفتمان انتقادی را می­توان به جای هم به کاربرد هرچند در سال­های اخیر به نظر می­رسد اصطلاح تحلیل گفتمان انتقادی بیش­تر به کار می­رود.

   سیمپسون در مقدّمة کتاب زبان، ایدئولوژی و زاویة دید (1993: 2- 8) به ارتباط بین سبک‌شناسی و زبان­شناسی انتقادی پرداخته است؛ دو شاخه­ای که با یکدیگر ارتباط درونی دارند، در دو دهة اخیر درخشیده­اند و هر دو از تحلیل‌های زبان­شناسی برای تفسیر متون استفاده می­کنند. او نشر کتاب­ها و مقالات زبان­شناسی انتقادی و سبک­شناسی در یک جلد را، دلیل بر ارتباط درونی این دو شاخه دانسته است و جفریز (2010) با انتخاب نام سبک­شناسی انتقادی برای کتاب خود و با اهمیّت ویژه‌ای که به بیان مفاهیم اجتماعی در زبان داد و ابزارهایی که برای تحلیل در این سبک­شناسی ارائه کرد، بر پیوند استوار سبک­شناسی و تحلیل گفتمان انتقادی را بار دیگر تأکید کرد (NØrgaard et al., 2010: 13).

   سبک­شناسی نامه­های غزالی با رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی (درپر، 1390)، رسالة دکتری نگارنده، پژوهشی است که همپای کتاب سبک­شناسی انتقادی جفریز در ایجاد پیوند سبک­شناسی و تحلیل گفتمان انتقادی گام برداشته و این توفیق را حاصل کرده که در شمار نخستین پژوهش­ها در این زمینه باشد. در این رساله بر «سبک»، «گفتمان»، «انتقادی»، «ایدئولوژی» و «قدرت» به­عنوان مفاهیم پایه در سبک­شناسی انتقادی متمرکز شدیم سپس ابزارهای کاربردی لازم برای تجزیه و تحلیل انتقادی سبک متن را به روش لایه­ای ارائه کردیم و آن را «سبک­شناسی لایه­ای» (قوام و درپر، 1390) نامیدیم. در این روش، بافت متن را در چهار لایة واژگانی، نحوی، کاربردشناختی و بلاغی به­عنوان خردلایه­ها تجزیه و کارکرد ویژگی­های سبکی برآمده از این چهار لایه را با توجه به بافت موقعیتی متن تحلیل کردیم که این تجزیه و تحلیل­ها در نهایت به بررسی رابطة قدرت و کشف ایدئولوژی متن در نامه­های غزالی انجامید.

3.2.5. سبک­شناسی ­شناختی

پذیرش بسیار زیاد سبک­شناسی ­شناختی از جانب سبک­شناسان باعث رشد و پیشرفت قابل‌ملاحظة این شاخه از سبک‌شناسی شده است؛ چنان‌که این رویکرد را شاخه­ای بسیار پرثمر دانسته­اند که به سرعت بر اهمیت و گسترش آن افزوده خواهد شد (NØrgaard et al., 2010: 13). این رویکرد جنبه­هایی از خوانش متن را که خوانندگان ادبیات در فرایند پردازش متن کالبدشکافی می­کنند، برجسته می­نماید. در واقع، این شاخه از سبک­شناسی از مواجهة سه قلمرو زبان­شناسی شناختی، مطالعات ادبی و علوم شناختی پدید آمده است (Semino and Culpeper, 2002: IX).

   به این دلیل که داده­های این شاخه از سبک­شناسی مرتبط با ادبیات است، پیوستگی­های پیچیده و بسیار دقیق با سبک­شناسی ادبی دارد. سبک­شناسی ادبی به خود متون ادبی اهمیت بسیار می­دهد و بر همان مبنای سنتی سبک‌شناسی عمل می‌کند؛ یعنی مواجهة سه­گانة صورت متن، نقش و کارکرد آن و تأثیر آن بر خواننده. اما سبک­شناسی شناختی تأکید دارد که به بخش­های ذهنی فرآیند خلق معنا نیز باید توجه شود. به عبارت دیگر، در این رویکرد گزینش­های زبانی را به ساختارها و فرآیندهای شناختی پیوند داده و بدین­گونه گزارش­های نظام­مند و روشنی از رابطة متون از یک سو و واکنش و تفسیر از سوی دیگر ارائه می­کنند (Ibid:XII) به همین دلیل نظریة طرح‌واره یکی از اصول بنیادین در این شاخه از سبک­شناسی است. علاوه بر نظریة طرح‌واره، استعارة مفهومی، برجسته‌سازی، نظریة جهان متن از اصول بنیادین سبک­شناسی شناختی­اند که در کتاب اصطلاحات کلیدی در سبک‌شناسی (NØrgaard et al., 2010: 147- 150, 60- 63, 94- 96, 158- 161) به‌تفصیل به هریک پرداخته شده است.

3.2.6. سبک­شناسی تاریخی

سبک­شناسی تاریخی عبارت است از کاربرد رویکردها، ابزارها و روش­های زبان­شناسی به منظور بررسی دگرگونی­های سبکی یا ثبات سبک­ها در متون ادبی گذشته، در یک دورة خاص یا در یک ژانر معین. همچنین این رویکرد، رابطة متقابل کاربرد زبان و موقعیت تاریخی را نیز بررسی می­کند و پرسش مهمی که دربارة متن ادبی کهن مطرح می­کند، این است که متن چگونه معنادار می­شود؟ و در پاسخ به این پرسش با همان چالش­هایی روبه­رو می­شود که زبان­شناسی تاریخی با آن روبه­رو بوده است؛ چالش­هایی از این قبیل که چگونه می­توانیم تفسیرهای خود از متون گذشته را اعتبار ببخشیم؟ چگونه می­توانیم گذشته را بازسازی کنیم و بازشناسی سبک­های یک دوره، ژانر، پدیدة زبانی خاص و غیره را چگونه انجام دهیم؟ (Ibid: 26- 27).

   بازسازی گذشته از طریق شناخت بافت تاریخی و موقعیتی دورة مورد نظر، شناسایی گفتمان­های غالب در آن دوره یا در ژانر مورد بررسی، هنجارهای زبانی و ساختاری در دوره یا ژانر مورد نظر امکان­پذیر است. همچنین نگرش خوانندة امروزی بر آن اثر می­گذارد، چیزی که از آن به­عنوان «تأثیر خواننده» یاد کرده­اند. نگرش و درک و فهم خواننده در همکاری با روش‌های زبان­شناسی و سبک­شناسی پیکره­ای، تفسیرهای ما از متون گذشته را قابل قبول می­کند (Ibid: 27- 29). سبک­شناسی تاریخی می­تواند اصول و قراردادهای یک ژانر ادبی، نسخه­های متفاوت یک متن و نسخه­برداری از آن، دگرگونی در تلفظ و نگارش واژه­ها و نقش کاتبان و نسخه­برداران به­عنوان میانجی را به‌روشنی مشخص کند (Ibid: 28). بنابر این، کارکرد سبک­شناسی تاریخی، مقدمه­هایی که مصحّحان نسخه­های خطی بر متون ادب فارسی نوشته و تغییرات زبانی و سبکی یک متن خاص را بررسی کرده­اند، نیز سبک­شناسی تاریخی به حساب می­آید.

   در هریک از رویکردهای مذکور، می­توان از روش­های آماری و سبک­شناسی پیکره­ای[10] استفاده کرد. در سبک­شناسی پیکره­ای، پیکرة متن با استفاده از رایانه و روش­های آماری تجزیه می­شود؛ آمارهای دقیق از سازه‌های زبانی، بسامد ویژگی­های سبکی و الگوهای متنی در یک ژانر خاص، دورة معین و حتی فردی مشخص ارائه می‌شود و داده­های دقیقی جهت تحلیل سبک در اختیار سبک­پژوهان قرار می­گیرد (Ibid: 9- 10). در بررسی میزان تکرارها و تعیین بسامدها می­توان به‌خوبی از آمارها و تجزیه و تحلیل­های رایانه­ای کمک گرفت. البته باید توجه داشت که هر تکراری ارزش آمارگیری ندارد و تنها آمارهایی ارزشمند است که معناداری ویژگی­های سبکی را نشان دهد و تحلیل­گر سبک را به ذهنیت غالب گونه، فرد یا دوره برساند.

3.3. لزوم بررسی سبک­ گونه­ها (ژانرها)

سومین راه­حلی که پیشنهاد می­کنیم این است که مطالعه و بررسی سبک­گونه­ها با استفاده از رویکردهای نوین که به برخی از مهم­ترین آن­ها اشاره کردیم، در اولویت پژوهشی قرار گیرد؛ چراکه نه­تنها منجر به شناخت ویژگی­های سبکی گونه­ها و شناسایی دقیق انواع ادبی می­شود بلکه در درون شناسایی سبک­ گونه­ها، سبک­های فردی نیز شناخته می­شود و در نهایت اطلاعات مورد نیاز جهت بررسی سبک دوره­ها نیز مهیا می­گردد. با استفاده از دانش به دست آمده از سبک­شناسی گونه­ها و با اهمیت دادن به رویکرد تاریخی، شناخت سبک دوره­ها به طور دقیق عملی خواهد شد و با پرداختن به ویژگی­های سبکی بیناگونه­ای، گونة غالب در هر دوره شناسایی می­شود و در نهایت با طرح پرسش­هایی در خصوص ویژگی­های تاریخی و اجتماعی مؤثر در پدیدآمدن گونه­های غالب و نقش پایگاه­های قدرت، می­توان به ارتباط ویژگی­های سبکی در هر دوره با ذهنیت غالب بر آن دوره دست یافت. با وجود اینکه سبک­شناسی گونه­ها دشواری­ها و پیچیدگی­های زیادی دارد، برای شروع، پیشنهادهای پژوهشی ذیل را در حوزة نثر و شعر ارائه می­کنیم:

   در حوزة نثر فارسی گونة ادبیات داستانی و زیرگونه­های آن شامل اسطوره، افسانه و قصه­ (شامل زیرگونه­های قصه‌های عیاری و پهلوانی، قصه­های پریان) حکایت (حکایت­های حیوانات، حکایت­های کرامات صوفیان)، رمانس­های عاشقانه، رمان، داستان کوتاه، داستانک، و گونه­های سفرنامه­ (زیرگونة تک­نگاری)، تاریخ (زیرگونه­های تاریخ­نویسی درباری، وقایع­نگاری روزانه)، شطحیات صوفیه، متون تعلیمی صوفیه، نامه (زیرگونه­های نامه­های منشیانه، صوفیانه، دوستانه و ...)، طنز (زیرگونه­های طنز سیاسی، اجتماعی، لطیفه­های عامیانه)، سیاست­نامه­، خاطرات سیاسی، شرح‌حال‌نویسی از جمله گونه­هایی هستند که پژوهش­گران و دانشجویان علاقه‌مند به مطالعات سبک­شناسی می­توانند آنها را به­عنوان موضوعات پژوهشی پایان­نامه­ها یا مقالات خود برگزینند، و حوزة پژوهشی سبک­شناسی گونه­های نثر فارسی را گسترش داده هر یک از گونه­های مذکور را آمادة ورود به تاریخ ادبیات فارسی سازند. ضمن مطالعة سبک گونه‌ها، سبک‌های فردی و میزان خلاقیت و جنبه­های شخصی­سازی زبان نویسندگان را نیز می­توانند شناسایی کنند.

   در زمینة شعرفارسی نیز مطالعة گونه­های حماسه، اشعار زورخانه­ای، منظومه­های عاشقانه، غز­ل عاشقانه، غزل عرفانی، غزل اجتماعی، شعر ستایشی، مناجات­نامه­ها، ساقی­نامه­ها، مرثیه­ها، حبسیه­ها، طنزسروده­ها و زیرگونه­های مختلف هریک از گونه­­های مذکور علاوه بر اینکه به شناسایی دقیق زیرگونه­های شعری منجر می­شود، سبب شناسایی فردیت شاعران و نیز شناخت ویژگی­های سبکی هریک از گونه­ها و دوره­ها شده و در مجموع به غنای تاریخ­ادبیات فارسی منجر خواهد شد.

نتیجه­

بر اساس آنچه در این مقاله مطرح شد، مطالعات و پژوهش­های مربوط به سبک­شناسی را در دو شاخة سبک­شناسی تاریخی و صورتگرا دسته­بندی کردیم؛ سبک­شناسی بهار و دیگر پژوهش­هایی را که به همین شیوه انجام شده، به جهت بررسی ثبات سبک­ها و دگرگونی آن­ها در گذر تاریخ و دوره­بندی سبک­ها، سبک­شناسی تاریخی به شیوة سنتی در مقابل سبک­شناسی تاریخی جدید نامیدیم و در حوزة شعر فارسی دو شاخة سبک­شناسی تاریخی سنتی و صورتگرا را مشخص کردیم و در توضیح سبک­شناسی صورتگرا گفتیم که شفیعی کدکنی، سبک­شناسی صورتگرا را در عمل به پژوهش­گران فارسی معرفی کرد. سپس در خصوص آسیب­های سبک­شناسی فارسی، کاستی­هایی نظری و روش­شناختی را شناسایی کردیم که موجب رکود و ایستایی سبک­شناسی فارسی شده و تحقیقات این حوزه را به پژوهش­های سترونی تبدیل کرده است؛ مانند غلبة ذهنیت تاریخی، فقدان پشتوانة نظری و استفاده‌نکردن از دانش زبان­شناسی در مطالعات سبک­شناسانه، بریده بودن ارتباط متن از بافت موقعیتی­اش، بی‌توجهی به نقش یا کارکرد ویژگی­های سبکی در درک و دریافت عمیق­تر و بهتر متن و منفرد و سرگردان بودن پژوهش­ها. در پایان، توجه دادن پژوهشگران به کارآمدی دانش سبک­شناسی در سه حیطة شناسایی فردیت شاعران و نویسندگان، شناخت ویژگی­های سبکی دوره­ها و شناسایی ویژگی­های سبکی گونه­ها، شناخت و به­ کارگیری شاخه­های جدید سبک­شناسی و بازیابی ابزارهای مناسب جهت تجزیه و تحلیل متون فارسی، معرفی مهم­ترین رویکردهای سبک­شناسی همچون صورتگرایی، نقش­گرایی، زنانه، انتقادی، شناختی و تاریخی، و در اولویت قرار دادن سبک­شناسی گونه­ها را به­عنوان راه حل­های پیشنهادی ارائه کردیم. دانشجویان و پژوهشگران با استفاده از پیشنهادهای پژوهشی مطرح در بخش پایانی این مقاله تحت عنوان «لزوم بررسی سبک گونه‌ها» می­توانند در جهت­‌دهی و هدفمند‌سازی پژوهش­های سبک­شناسی فارسی گام‌های مؤثّری بردارند و کارآمدی سبک­شناسی را به­عنوان دانشی بینارشته­ای پدیدار کنند.

پی‌نوشت‌ها

  1. رسالة مذکور به­صورت کتاب در دست چاپ است.
  2. سبک­شناسی شناختی‌، بوطیقای شناختی نیز نامیده شده است.

 



[1]. formalist Stylistics

[2]. functionalist Stylistics

[3]. feminist Stylistics

[4]. critical Stylistics

[5]. cognitive Stylistics

[6]. historicalStylistics

[7]. literariness

[8]. critical linguistics-

[9]. critical discourse analysis

[10]. corpus stylistics

  1. بهار، محمّدتقی (1369). سبک­شناسی، تهران: سپهر.
  2. بارت، رولان (1387). درجة صفر نوشتار، ترجمة شیرین­دخت دقیقیان، تهران: هرمس.
  3. پنی‌کوک، الستر (1378). «گفتمان­های قیاس‌ناپذیر»، ترجمۀ سید علی‌اصغر سلطانی، در فصلنامة علوم سیاسی، ش 4، ص 118-157 .
  4. تجربه­کار، نصرت (1350). سبک شعر در عصر قاجاریه، مشهد: انتشارات توس.
  5. تاج­بخش، اسماعیل و هیوا، حسن­پور (1390). «سبک­شناسی ده­نامة ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی»، فصلنامۀ تخصصی نظم و نثر فارسی (بهار ادب) (پیاپی 13)، ص183- 200 .
  6. حجّت، محمّد (1390). «برخی نمودهای سبکی در نثر فنی با تأمّل بر آثار برجستة آن»، پژوهش‌های نقد ادبی و سبک­شناسی، 1 (3)، ص .
  7. حسین­پور آلاشتی، حسین و دلاور، پروانه (1387). «عناصر سبک­ساز در موسیقی شعر فروغ»، مجله زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال ششم، بهار و تابستان، ص 27-52.
  8. حق­شناس، علی­محمّد (1371). «شعر، نظم، نثر؛ سه گونة ادبی» در میرعمادی، سیدعلی (گردآورنده) مجموعه مقالات دومین کنفرانس زبان­شناسی نظری و کاربردی.
  9. خطیبی، حسین (1375). فن نثر در ادب پارسی، تهران: زوّار.
  10. رعدی آذرخشی (1370). «دربارة سبک­های شعر فارسی و نهضت بازگشت»، در گفتارهای ادبی و اجتماعی.
  11. درپر، مریم (1390). سبک­شناسی نامه­های امام محمّد غزالی با رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی، رسالة دکتری، دانشگاه فردوسی مشهد.
  12. شجیعی، پوران (بی­تا). سبک شعر پارسی در ادوار مختلف به سبک خراسانی، شیراز.
  13. شفیعی کدکنی، محمّد‌رضا (1366). شاعر آیینه­ها، تهران: آگاه.
  14. ------------------ (1376). موسیقی شعر، تهران: آگاه.
  15. شمیسا، سیروس (1380). سبک­شناسی نثر، تهران: میترا.
  16. ----------- (1382). سبک­شناسی شعر، تهران: فردوس.
  17. ----------- (1386). کلیات سبک­شناسی، تهران: میترا.
  18. صفوی، کوروش (1377). «پیشنهادی دربارة سبک­شناسی فارسی»، فصلنامة زبان و ادب، شماره6، ص43- 56.
  19. عبادیان، محمود (1368). درآمدی بر سبک­شناسی در ادبیات، تهران: جهاد دانشگاهی.
  20. غیاثی، محمّدتقی (1368). درآمدی بر سبک­شناسی ساختاری، تهران: شعاه اندیشه.
  21. قوام، ابوالقاسم و درپر، مریم (1390). «سبک­شناسی لایه­ای: توصیف و تبیین بافتمند سبک‌نامة شمارة 1 غزالی دردو لایة کاربردشناسی و نحو»، فصلنامة تخصصی سبک­شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، 4 (2) (12)، تابستان 1390. ص 193- 215.
  22. مهربان، جواد (1389). «نظری انتقادی بر سبک­شناسی در ایران»، فصلنامة تخصصی ادبیات فارسی دانشگاه آزادمشهد، (27)، پاییز 1389. ص 111- 122.
  23. نجفی، عیسی و آرتا، سید محمّد (1390). «بررسی تحول کارکردهای «را» در ادوار نثر فارسی»، در فصلنامة تخصصی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، 4 (2) (12)، ص229- 247 .
  24. محجوب، محمّدجعفر (1363). سبک خراسانی در شعر فارسی، تهران: جاویدان.
  25. محمودی بختیاری، بهروز و نفیسه سرایلو (1387). «ویژگی­های زبانی متن دانشنامة علایی»، در زبان و ادب فارسی (نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز). شماره 51 (پیاپی 204)، ص195- 230 .
  26. میلز، سارا (1382). گفتمان، ترجمة فتاح محمّدی، زنجان: نشر هزارۀ سوم.

 

  1. Fowler, R., Hodg, B., Kress, G., and Trew, T. (1979). Language and Control. London: Routledge and Kegan Paul.
  2. Fowler, R. (1986). Linguistic Criticism. Oxford: Oxford University Press.
  3. Leech, G (1987). Stylistics and Functionalism, in N. Fabb, D. Attridge
  4. Durant, A. & C. MacCabe (eds). The Linguistics of Writing: Arguments between Language and Literature. Manchester: Manchester University Press, pp. 76- 88.
  5. NØrgaard, N.m Busse. B. and Montoro. R. (2010). Key Terms in Stylistics. London and New York: Continuum.
  6. Semino, E. and Culpeper, J. (eds.). (2002), Cognitive Stylistics: Language and Cognation in Text Analysis. Amsterdam and Philadelphia: John Benjamins.
  7. Simpson, P. (1993). Language, Ideology and Point of View. London: Routledge.
  8. Mills, S. (2006). ‘Feminist Stylistics’, in K. Brown (ed.), Encyclopaedia of Language and Linguistics. Amsterdam: Elsevier Science, pp. 221- 3.
  1. ون دایک، تئون ای (1382). مطالعاتی در تحلیل گفتمان؛ از دستور متن تا گفتمان­کاوی انتقادی، ترجمة پیروز ایزدی و دیگران، تهران: انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه­ها.