«از توارد تا سرقت ادبی»

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه فردوسی مشهد

چکیده

سرقت ادبی از دیرباز تا امروز، در متون بلاغی و مباحث نقد ادبی، به انواعی تقسیم شده است و افزون بر آن بحثی دربارۀ تأثیرپذیری شاعران از یکدیگر و توارد به میان آمده است. به نظر می‌رسد، جز مورد «نسخ و انتحال» که با اطمینان بیشتری می‌توان ذیل عنوان سرقت ادبی بررسی و طرح کرد، در بقیۀ موارد، چون نمی‌توان موضوع سرقت را اثبات کرد، باید بیشتر به تأثر و توارد و نقش ضمیر ناخودآگاه توجه داشت. در این مقاله، افزون بر نقل و بررسی نمونه‌هایی از تشابهات تام یا نسبی برخی متون از مقولۀ تأثرات و توارد یا نقلِ ناخودآگاهانه، بعضی سرقت­های ادبی و آرا و نظریات برخی منتقدان ادبی و اهل بلاغت، پیشنهادهایی دربارۀ نوع قضاوت و داوری هنگام مواجه شدن با تشابه متون با یکدیگر، به هر شکل و اندازه، ارائه شده است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

From Tavarod to Plagiarism

نویسنده [English]

  • S. Javad Mortezaei
Associate professor of Persian Language and Literature, Ferdowsi University of Mashhad
چکیده [English]

“Plagiarism” has been one of the important subjects in the field of  literary criticism and argued in the press and meetings from past till now. Today, there isn't any day and month that will go by without seeing a case in this field being  presented or claimed in books, journals or newspapers. However, thanks to the expanse of operation and wide scope of the Judiciary, mentioned claims are studied in Judicial courts as well (you can just search “Plagiarism” in Google search engine, and then you will encounter with hundred different pages on this subject). In countries that they have copyright rule, this subject is taken into account seriously and if someone adapts a subject or extracts some text from another one's, without mentioning its reference, he will be punished firmly in accordance with rules and regulations. Despite the importance of this subject in literary criticism, unfortunately it is not considered as it deserves in our country. Regardless of definition and categorization of Plagiarism by rhetoricians, there is disagreement for making decision whether a Plagiarism is happened or it is some other cases such as Tavarod (occurrence of one thought in two persons' minds) or Intertextuality. Considering the fact that contents and concepts are common between people in every inches of our planet, it is so hard to determine and prove that someone is innovator and creator of concept or content and if someone else uses the same content, he is copying the original creator. We know that sometimes the same word or phrase comes to the minds of two persons accidentally, so accusing somebody of plagiary should be done with care and comprehensive study and it should be provable. In other words, definition of Plagiarism boundaries based on rate of uniformity and similarity of terms and concepts of two works is very hard and the border between plagiarism and Tavarod is very narrow and skeptical.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Literary Criticism
  • affect
  • same entrance
  • share
  • Plagiarism
  • unconscious sense

مقدّمه

«سرقت ادبی» از دیرباز تا امروز از مباحث مهم نقد ادبی و محافل و مطبوعات بوده است و در حال حاضر روز و ماهی نیست که موضوعی در این زمینه در کتاب­ها و مجله­ها و روزنامه‌ها طرح و دعوی نشود. امروزه، به مدد گسترة کار و دایرة شمول دستگاه قضایی، دعاویِ از این دست در دادگاه­ها و محاکم قضایی نیز بررسی می­شود (کافی است برای نمونه در موتور جستجوگر گوگل «سرقت ادبی» را بنویسید، با صدها صفحه دربارۀ این موضوع با دامنه‌های مختلف مواجه شوید). در کشورهایی که قانون copy right وجود دارد، به این موضوع بسیار جدی نگریسته می‌شود و اگر مشخص شود کسی مطلب یا موضوعی را از کس دیگری گرفته و به این اخذ و اقتباس خود اشاره نکرده است، براساس قوانین موجود مجازات­های سنگینی برای او در نظر گرفته می­شود. در کشور ما این موضوع به رغم اهمیتش در حوزة نقد ادبی، متأسفانه تاکنون آنچنان که باید و شاید کانون توجه نبوده است. صرف نظر از تعریف این مقوله و تقسیم بندی­های اهل بلاغت به انواع و اقسام مختلف، میان ایشان در اینکه چه موقع می­توان به سرقت ادبی حکم کرد یا در چه مواردی بحث توارد و مسائلی دیگر از قبیل بینامتنیت[1] در میان است، اختلاف نظر وجود دارد. با توجه به اشتراک مضامین و معانی میان انسان­ها در هر نقطة این کرة خاکی، بسیار دشوار است که کسی بتواند خود را خالق و مبدِع معنی یا مضمونی بداند و ثابت کند، هیچ کس دیگری قبل از او در این کرة خاکی آن معنی و مضمون را بیان نکرده است و هر کس پس از او در هر کجا آن مضمون را بیان کند، قطعاً از او گرفته است. می‌دانیم حتی گاه عین لفظ و کلمه هم اتفاقی به ذهن دو نفر متبادر می‌شود. بنابراین، صدور حکم سرقت علیه اشخاص باید با احتیاط و بررسی همه‌جانبه و قابل‌اثبات باشد. به عبارت دیگر، تعیین حدّ و مرز سرقت ادبی براساس میزان و مقدارِ یکسان و تشابه لفظی، معنایی یا لفظی/ معناییِ دو اثر با یکدیگر، بسیار دشوار و مرز میان سرقت ادبی و توارد1 بسیار نغز و لغزنده است.

بحث و بررسی

 سرقت علمی و ادبی دلایل گوناگونی دارد: الف) مادی؛ ب) ارتقای مرتبه و درجه؛ پ) اخلاقی و روانی؛ ت) تنبلی و عادت به پخته­خواری؛ ث) مؤاخذه نکردن جدی و جریمة کم؛ ج) دیریابی و ناپیدایی.

الف- جنبة مادی: انگیزة مادی سرقت علمی و ادبی بیشتر در کشورهایی است که برای اینگونه آثار پاداش‌ها و حق­الزحمه­های بالا در نظر می­گیرند؛ برای مثال، تیراژ انتشار کتاب به ده تا بیست هزار نسخه و بیشتر هم می‌رسد، به گونه‌ای که مؤلفان و محققان صرفاً از راه تولید آثار علمی به نحوی مطلوب گذران زندگی می‌کنند. . در کشور ما به این دلیل که برخورداری مادی از آثار علمی و ادبی چندان قابل ملاحظه نیست، این انگیزه برای سرقت کمرنگ است.

ب- ارتقای مرتبه و درجه: این مورد بیشتر به افرادی مربوط می‌شود که در نهادها و سازمان‌های دولتی و خصوصی مشغول به کار هستند و یکی از شرایط اصلی آن نهاد و سازمان برای ارتقای مرتبه و درجة بالاتر، تولید مقاله‌های تحقیقی و پژوهشی، تألیف کتاب و انجام طرح­های پژوهشی است؛ مثل دانشگاه­ها و مؤسسات آموزش عالی.

پ- اخلاقی و روانی: گاه سرقت ادبی و علمی ناشی از مسائل و مشکلات اخلاقی و روحی و روانی است، از جمله: حسادت به پیشرفت و توان علمی دیگران، عقدة نارسیستی و علاقه به اظهار فضل و مطرح شدن میان اهل علم.

ت- تنبلی و عادت به پخته­خواری: تنبلی و اصطلاحاً عادت به پخته­خواری دلیل دیگر سرقت علمی و ادبی است. بدیهی است که باید برای نگارش یک کتاب یا مقالة تحقیقی و پژوهشی زحمت کشید، از یافتن و رسیدن به موضوع و عنوان تازه و جذاب گرفته تا جمع­آوری مطلب دربارۀ آن و تحلیل و استنباط علمی و پیدا کردن منابع و مآخذ مرتبط با موضوع و همچنین پیگیری پیشینة تحقیق آن موضوع و سرانجام سامان دادن مطالب و عرضة آنها به روشی علمی. افرادی هستند که نه توانایی انجام این کارها و نه حال و حوصلة آن را دارند، پس ساده­ترین راه را انتخاب می‌کنند: استفاده از دسترنج دیگران.

ث- مؤاخذه نکردن جدی و جریمة کم: پیگیری نکردن جزایی و قضایی جدی و نبودن قوانین سخت­گیرانه و بازدارنده و مجازات‌های سنگین به‌ویژه در کشورهای جهان سوم و درحال‌توسعه، از دیگر عوامل رواج سرقت علمی و ادبی است. بارها و بارها شاهد اثبات جرم سرقت علمی و ادبی بر کسی بوده‌ایم، اما نشنیده­ایم که براساس قانون یا قوانین مشخصی مجازاتی درخور نصیب سارق شده باشد.

ج- دیریابی و ناپیدایی: دیریابی و ناپیدایی از دیگر دلایل سرقت ادبی و علمی است. با توجه به رشد چشمگیر چاپ و انتشارات آثار و مقالات در حوزه­های مختلف و نداشتن اطلاع دقیق اهل فن از تمامی مطالب یا نوشته­هایی که دربارۀ یک موضوع در نقاط مختلف جهان نوشته شده است، پیگیری و یافتن ردّ پای آثار و مقالات مسروق کار آسانی نیست، بویژه که آن اثر یا مقالة سرقت شده از زبان دیگری اخذ و ترجمه شده باشد. برای مثال، فرض کنید در کشور خودمان شخصی که مسلّط به زبان اسپانیولی است، مقاله‌ای را از آن زبان عیناً به زبان فارسی برگرداند و مدعی شود اثر خود اوست. فکر می‌کنید چند نفر ممکن است افزون بر اینکه به زبان اسپانیولی آشنایی دارند، در حوزة پژوهشی مرتبط با آن مقاله هم کار کرده‌اند و اتفاقاً تمام مقاله­های نگاشته شده دربارة آن را در مجلات مختلف و سایت­های گوناگون خوانده و دیده‌اند.

   بحث از سرقت ادبی در ادبیات همۀ ملل از جمله ادبیات فارسی، عربی و اروپایی مطرح بوده است. اصولاً ویژگی تفکر و اندیشه  که اساس خلقِ آثار ادبی و هنری است ـ این است که در بسیاری از موضوعات و مضامین میان افراد، در نقاط گوناگون این کرۀ خاکی و در زمان­های مختلف اشتراک و تشابه وجود دارد. عنترة بن شداد عبسی شاعر جاهلی عرب که می پرسید «آیا شاعران گذشته مضمون ناگفته‌ای فروگذاشته­اند؟»2 به این حقیقت اشاره دارد.

   تردیدی در این موضوع نیست که بخشی از برجستگی هر اثر ادبی در گرو تأثیراتی است که صاحب آن در نتیجة مطالعة آثار دیگران پذیرفته است. بخشی از آفرینش ادبی در گرو استعداد و توان ذاتی افراد و بخشی نیز بسته به مطالعه و کسب آگاهی و تجربه از دستاورد دیگران است. نظامی عروضی، صاحب کتاب «چهار مقاله» در مقالت شاعری از شرایط شاعری که می‌خواهد شعری مؤثر و ماندگار داشته باشد، به این موضوع اشاره می‌کند که: «شاعر به این درجه نرسد الا که در عنفوان شباب و در روزگار جوانی بیست‌هزار بیت از اشعار متقدمان یاد گیرد و ده هزار کلمه از آثار متأخران پیش چشم کند و پیوسته دواوین استادان همی خواند و یاد همی‌گیرد...» (نظامی عروضی، 1327: 30) مسلم است با رعایت این شرط شاعری که سی هزار بیت از شاعران دیگر بیاموزد و در حافظه داشته باشد و پیوسته دیوان اشعار شعرای دیگر را مطالعه کند، هنگام سرودن شعر تحت تأثیر محفوظات و آموخته‌های خویش از دیگران است و هرگز نمی‌تواند یکسره مبدع باشد. البته این شرط نظامی عروضی تنها دربارة شاعری صادق نیست، بلکه در زمینۀ هر علم و دانش و موضوع آموختنی نیز صادق است و طالب و خواستار و همچنین آن کس که می‌خواهد خود صاحب اثر باشد، باید آثار دیگران را مطالعه کند و بدیهی است در این سیر مطالعاتی بسیاری مطالب در حافظۀ فرد رسوخ می‌کند و هنگامی که خود در حال خلق اثری است، خودآگاه و ناخودآگاه از آنها استفاده می‌کند. این شرط و ویژگی هر دانش و علمی است که رهروان آن بر شانه­های یکدیگر سوارند و دیدن و رسیدن به افق­های دیگر و دور جز از این طریق ممکن نیست.

   برای نمونه، در دیوان غزلیات شمس، کم نیست ابیات و مصراع‌هایی که از شاعران دیگر است و مولانا خودآگاه و ناخودآگاه آنها را ضمن غزل‌های خود آورده است. بیت اول غزل معروف او:

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا

 

کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

 

 

(مولانا، 1342، 200)

مطلع غزلی از سنایی است به صورت:

معشوقه به سامان شد تا باد چنین باد

 

کفرش همه ایمان شد تا باد چنین باد

 

 

(سنایی، بی‌تا: 838)

   «بیشترین تأثیر [بر غزلیات مولانا‍] در این میان از آنِ سنایی است ... در بسیاری موارد مانند غزل 697 و 2033 وقتی که قوّال غزل سنایی را آغاز کرده است، مولانا دنبالة آن را گرفته و ابیاتی بر آن افزوده است... بعضی غزل­های مولانا با مطلعی آغاز می‌شود که بیتی از منظومه‌های نظامی است، مانند:

زان ازلی نور که پرورده­اند

 

در تو زیادت نظری کرده‌اند

 

 

      (دیوان کبیر، غزل993؛

خمسة نظامی، چاپ هرمس40)

یا:

چند ازین راه نوِ روزگار

 

پردة آن یار قدیمی بیار

 

 

           (همانجا، غزل1166؛ خمسه، همان چاپ، 6؛

 مولوی، 1387، جلد1، 132و 200)

   سعدی نیز در پایان باب هشتمِ گلستان گفته است که تمام اشعار موجود در گلستان از اوست و از شاعران پیش از خود هیچ شعری نیاورده است: تمام شد کتاب گلستان، والله‌المستعان، و به توفیق باری، عزّ اسمه، در این جمله چنان‌که رسم مؤلفان است از شعر متقدمان به طریق استعارت تلفیقی نرفت.

کهن جامة خویش پیراستن

 

به از جامة عاریت خواستن

 

 

(سعدی، 1368: 191)

با وجود این، در صفحة 59 گلستان بیتِ:

مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت

 

که بسیار کس چون تو پرورد و کشت

    بنا بر نظر شادروان عبدالعظیم قریب در مقدمه گلستان، (صفحة ‹فه› ) از گرشاسپ نامة اسدی طوسی است.3

و در همان صفحة گلستان در مورد دو بیت:

آن خسروان که نام نکو کسب کرده­اند

 

رفتند و یادگار از ایشان جز آن نماند

نوشین‌روان اگرچه فراوانش گنج بود

 

جز نام نیک از پس نوشین روان نماند

   علامه قزوینی در یادداشت‌ها، جلد6، ص284 نوشته است: «این دو بیت را راحة­الصدور دارد و در گلستان هم مسطور است و من نمی‌دانم این را بر چه حمل کنم. از یک طرف سعدی در آخر گلستان ادعا می‌کند که از شعر کسی استشهاد نیاورده است و از طرف دیگر تألیف راحة­الصدور که در سنۀ 599 شده است، 57 سال قبل از تألیف گلستان است... پس باید بر ادخال نسّاخ این دو بیت را در گلستان یا تمثیل سعدی بدان حمل کرد، بدون تنبیه بر آن که از او نیست لِشهرة‌الابیات یا تواردالخاطرین». یوسفی در تعلیقات گلستان (ص237) دربارۀ این دوبیت نیز یادآور شده است: «دو بیت مذکور در کتاب لباب­الالباب، چاپ سعید نفیسی، 1/14 آمده و لباب­الالباب ظاهراً در سال 618 ه.ق و قبل از گلستان تألیف شده است و باز در صفحۀ 69 گلستان بیتی است:

اگر صد سال گبر آتش فروزد

 

چو یکدم اندر او افتد بسوزد

    که مرحوم یوسفی در تعلیقات (ص273) یاد آور شده است که مصراع اول این بیت در «ویس و رامین»، ص443  آمده است.

   با وجود این، آیا باید گفت که سعدی دروغ گفته یا نمی‌توانسته است به جای این بیت­ها از خود شعری بسراید؟! همه می‌دانند سعدی با آن استعداد شگرف و قدرت و مقام در شاعری ناتوان از سرودن دو سه بیت نبوده است و به دروغ گفتن و لاف و ادعا نیازی نداشته است. اگر موضوع دخل و تصرّف و ادخال ناسخان را در نظر نگیریم، بحث توارد نیز با توجه به اینکه با سه بیت و یک مصراع کاملاً یکسان مواجهیم، بعید به نظر می‌رسد. آنچه منطقی می‌نماید این است که سعدی این معدود بیت­ها را در حافظه داشته و ناخودآگاه آنها را ضمن گلستان خویش آورده است.4

   شمس­الدین‌محمد حافظ شیرازی تحت تأثیر بسیاری از شاعران پیش از خود و معاصر خویش بوده است، البته این تأثیرپذیری تنها در حوزة مضون و محتوا نیست و بیشتر شامل اقتفا و استقبال و اشتراک در واژگان و تعبیرات و ترکیبات و عبارات است. بهاءالدین خرمشاهی در مقدمة کتاب «حافظ‌نامه» (40- 90) با ارائة شواهدی تأثر حافظ را از این شاعران نشان داده است. سنایی، انوری، خاقانی، ظهیر فاریابی، نظامی، عطار، کمال­الدین اسماعیل اصفهانی، عراقی، سعدی، نزاری قهستانی، امیرخسرو دهلوی، اوحدی مراغه‌ای، خواجوی کرمانی، عبید زاکانی، ناصر بخارایی، سلمان ساوجی و کمال خجندی. آقای سید‌علی میر‌افضلی نیز در تکمیل بحث تأثیرپذیری حافظ از دیگران در مقاله‌ای با عنوان «زین قصة دراز...» که طی دو شماره در مجلة نشر دانش، شمارة دهم، سال 1369 چاپ شد، ضمن اشاره به ابیات و شواهدی از شاعران مذکور که از چشم خرمشاهی دور مانده است، از شاعرانی، چون همام تبریزی، ابن یمین فریومدی، عماد فقیه کرمانی، ادیب صابر، جمال­الدین اصفهانی، ضیاءالدین خجندی، سراج­الدین قمری آملی، امیر معزی، مولوی و جلال طبیب نام می‌برد که البته حافظ تأثیراتی از ایشان پذیرفته است.

   با توجه به این دو تحقیق، حافظ از 27شاعر تأثیر پذیرفته است و قطعاً با جست­وجو در اشعار شاعرانی دیگر می‌توان نمونه‌های دیگری از تأثیر‌پذیری حافظ نیز یافت. این تأثیرپذیری حافظ از دیگران تا آنجاست که برخی جرأت به خود داده­اند تا حافظ را بزرگترین سارق ادبی بدانند که البته ادعایی نابخردانه و غیرعلمی است. باید توجه داشت که بخشی از این مشابهات به هر نوع آن می‌تواند از مقولة توارد هم باشد، ضمن اینکه اگرچه میان ابیات آن شاعران و حافظ اشتراکاتی در ساختار و صورت است، اما تغییراتی که حافظ در واژگان داده است، حتی در واج­ها و طرز کابرد حافظ و قرار دادن واژگان در محور همنشینی کلام، آن بیت را تماماً از آن او و حافظانه ساخته است.

   در دورۀ سبک هندی در تذکره­ها و دیگر آثار مربوط به شعر و شاعری بحث از سرقت ادبی و توارد بسیار گرم و رایج بوده است. در عصر صفویه و دورة رواج سبک هندی به دلیل روابط ادبی گسترده و محدودیت منابع آگاهی و یکسانی مطالعات شاعران، تشابه در مضمون و محتوای اشعار از هر دوره‌ای بیشتر بود... این منابع مشترک و محفوظات شعری فراوان، ناگزیر به توارد و اشتراک مضمون می­انجامید. تذکره­های سده‌های دهم و یازدهم نیز در امر سرقت ادبی بسیار سختگیر بودند، اما در سده‌های دوازدهم تسامح بیشتری نسبت به سرقت و توارد به چشم می‌خورد. به عبارتی، ادیبان و منتقدان این عصر با کثرت مضامین مشابه و معانی مشترک مواجه بودند. حقیقت امر آن است که مضمون­ربایی و سرقت ادبی در قرن ده تا دوازده رواج بسیاری داشته است. سرقت‌های ادبی بزرگ از قبیل ربودن دیوان شاعران و خواندن شعر ایشان به نام خود متداول بود. دیوان‌های برخی شاعران نیز پس از مرگشان به تاراج می‌رفت؛ مثلاً در بارة شاعری به نام ملاخضری که به گفتة نصرآبادی اشعار خوبی داشته است، گفته­اند:

اشعارش را زلالی و قاضی امین

 

بردند و برادرانه قسمت کردند

 

 

(تذکرة نصرآبادی، 318)

   یا میر جدایی که اشعار خوب میر اشکی، شاعر عهد شاه طهماسب را به نام خود کرد و بقیه را شست؛ چنانکه در حق او نیز گفته‌اند:

اشکی نامراد را کشتی

 

عقل حیران خون خفتة اوست

به تو واماند چهار دیوانش

 

شعر واماندة تو گفتة اوست

   از این نمونه‌ها در تذکره‌ها فراوان دیده می‌شود، در شعر شاعران نیز گله از سرقت‌ها و ربودن مضامین بسیار است؛  اما مضامینِ پیش‌پا‌افتاده و متداول نیز فراوان است که به سهولت به ذهن افراد خطور می‌کند. در چنین مقامی تشخیص سرقت از توارد کار ساده­ای نیست.

   برخلاف تذکره­نویسان قرن ده و یازده که دقت بیشتری در این باب به کار می‌بستند، آزاد بلگرامی و خان آرزو اکبرآبادی، از کسانی هستند که بیشتر به توارد قائل­اند تا سرقت. آزاد می‌گوید که هیچ شاعری از توارد محفوظ نیست. آرزو نیز کثرت توارد را نتیجة «اتفاق طبایع» افراد می‌داند و عقیده دارد که همه کس مبتلای توارد می‌شوند (مجمع النفایس، برگ137). هم او و هم آزاد بلگرامی از توارد دل خوشی ندارند؛ زیرا توارد آبروی معنی­آفرینان را به مخاطره می‌افکند. آزاد در جایی زبان به نفرین توارد می­گشاید و می‌گوید: «الهی خانة توارد خراب شود که چه آفت‌ها بر سرِ معنی آفرینان می‌آورد» (فتوحی، 1379، 111-113).

   در کتاب تاریخ و تطور علوم بلاغت بنا بر نقلی از کتاب الحیوان، جاحظ به مثابه پیشوای اهل بلاغت زمینه­ساز بحث سرقت ادبی شمرده شده است: «هیچ شاعری را در جهان نمی‌شناسیم که در آوردن تشبیهی درست و کامل و معنایی غریب و مضمونی ارجمند پیشتاز باشد یا آرایه‌ای را ابداع کرده باشد، مگر اینکه شاعران بعدی یا همروزگاران با وی، به لفظ او دست‌درازی کرده و برخی از معانی او را ربوده­اند و اگر مدعی تمام آن نشده‌اند، باری از آن مدد جسته و خود را در آن شریک شمرده‌اند» (الحیوان، جلد3، 311 به نقل از: شوقی ضیف، 1383، 76-77 به نقل از).

   زرین­کوب هم در کتاب نقد ادبی بعد از مسألة انتساب یک اثر، مهم‌ترین کار منتقد را بحث و تحقیق در منبع الهام اثر دانسته است.5 «تحقیق علمی دربارة منابع الهام شاعران در اروپا از اواخر قرن اخیر ‌‌[قرن بیستم] آغاز گشت. مطالعات منتقدان امروز تقریباً به این نتیجه رسیده است که هیچ اثری منحصراً از قلم و فکر امضاکنندة آن تراوش نمی‌کند و ابداع و ایجاد مطلق و بی سابقه اگر به کلی نایاب نباشد، قطعاً کمیاب است. از این رو، هیچ شاعر و نویسنده‌ای نیست که به سرقت و انتحال متهم نباشد. ویرژیل را به جهت ابیاتی چند که از انیوس گرفته است، شکسپیر را به دلیل داستان‌های رایج و کهنه‌ای که از آنها الهام یافته است، مولیر را به واسطة پاره‌ای مطالب که از نویسنده­ای به نام سیرانودوبرژارک گرفته است به سرقت متهم کرده‌اند... در ادبیات ایران و عرب نیز حال براین گونه است. بحتری شاعر بزرگ عرب به سرقت اشعار ابی تمام متهم است و ابی تمام که خود در دواوین و اشعار پیشینیان مطالعه و ممارست داشته است نیز از این تهمت مصون نمانده است. بسیاری از معانی و مضامین متنبی را کسانی مانند صاحب بن عباد و مؤلف کتاب الابانه مسروق و منتحل شمرده‌اند. دیوان معزی از مضامین و تراکیب فرخی و عنصری و منوچهری و لامعی مشحون است و انوری که خون دو دیوان را بر گردن معزی- از اکابر گردنکشان نظم- افکنده است، خود از انتحال مضامین و افکار بوالفرج و دیگران برکنار نیست. پاره­ای از مضامین متنبی و ابونواس و امرؤالقیس و دیگر شاعران عرب در اشعار عنصری و منوچهری آمده است و اکثر مضامین سلمان را در نزد اساتید قدیم علی­الخصوص کمال اسماعیل یافته‌اند؛ حتی حافظ و سعدی نیز از نسبت سرقت و انتحال برکنار نمانده اند...» (زرین کوب، 1369، 98-99).

    در نگاهی کلی، منتقدان در بحث از سرقت ادبی به دو گروه تقسیم می‌شوند: الف- سختگیرانه و افراطی: برخی از منتقدان و اهل ادب با موضوع سرقت ادبی بسیار سخت گیرانه برخورد کرده‌اند و اندک شباهت در مضمون و لفظ را حمل بر سرقت کرده‌اند. این نگاه افراطی به هیچ وجه عالمانه نیست و نادیده گرفتن بحث بینامتنیت1 و توارد دور از انصاف علمی است. «بسیاری از منتقدان فقط به اندک شباهتی که در بعضی الفاظ یا ترکیبات بین دو شعر دیده‌اند حکم بر سرقت و انتحال کرده‌اند و در این قضاوت عجولانه از طریق انصاف و عدالت خارج گشته‌اند و مورد ملامت قرار گرفته‌اند. قاضی جرجانی در کتاب الوساطه و آمدی در کتاب الموازنه نمونه‌هایی از این احکام عجولانه و دور از انصاف را که بعضی از نقادان به متابعت هوی و تعصب و عناد کرده‌اند نقل نموده‌اند» (الوساطة ، 169؛ مقایسه شود با: آمدی، الموازنة، 139 و ما بعد به نقل از: زرین‌کوب، 1369، ج1، 107).

   عالمانه و بدور از افراط: با توجه به وجود معانی و مضامین مشترک میان افراد و بحث توارد و بینامتنیت، دسته‌ای از منتقدان هر نوع تأثیر و تأثری را سرقت ادبی نمی‌نامند. بیشتر موضوعات، معانی و مضامین متداول میان شاعران و نویسندگان مشترک است و تفاوت­ها در نوع زاویة دید و گونة عرضة آن اندیشه و مضمون ظاهر می‌شود.

   ابوهلال عسکری وجود معانی و مضامین مشترک را میان اهل ادب به این شرط عیب و سرقت نمی‌داند که در قالب الفاظ نو و متفاوت باشد. «به عقیدة ابی هلال و اصحاب او هر که معنایی را با عین لفظ آن از گوینده­ای بگیرد، آن را سرقت کرده است و هر که آن را با بعضی از الفاظ اصلی اخذ کند، سلخ کرده است و اما اگر کسی معنی و مضمونی را از دیگری بگیرد و از خود کسوت تازه­ای از الفاظ در آن بپوشاند که از کسوت نخستین خوبتر باشد، او بدان معنی سزاوارتر خواهد بود» (ابو هلال عسکری، الصناعتین، 148؛ به نقل از: زرین کوب، ج1،104 و 105).

انواع سرقات

جرجانی در کتاب الوساطه انواع سرقات را بر می‌شمرد و اقسام آن را به دقت توضیح می­دهد. او برای هر قسم اسمی پیشنهاد می­کند که حد و مرز هر یک را نشان می‌دهد. او بحث خود را در این باب این چنین آغاز می‌کند: «تنها ناقدان بصیر و عالمان مبرز می‌توانند از عهدة این باب برآیند و نه هرکه بدان پردازد، آن را دریابد و حق آن را ادا تواند کرد. و تو از خُبرگان سخن و ناقدان شعر شمرده نخواهی شد مگر آنکه بتوانی میان اصناف و اقسام سرقات تفاوت بگذاری و به مراتب و منازل آن آگاهی یابی و بتوانی میان سرقت و غصب و اغاره و اختلاس فرق نهی و المام را از ملاحظه بازشناسی و بین مضامینی که بین همه مشترک است و ادعای سرقت در آن روا نیست، و مضامین پیش‌پا‌افتاده که هیچ کس بدان اولویتی ندارد و میان مضمون ویژه که یک نفر پیش دستی کرده و آن را احیا نموده و اقطاع خویش ساخته فرق بگذاری» (شوقی ضیف، 1383، 180).

   در کتاب المعجم فی معاییر اشعارالعجم، سرقت ادبی چهار نوع دانسته می­شود: «انتحال، سخن دیگری بر خود بستن است و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد، بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن، یا به تصرفی اندک. چنان‌که بیتی بیگانه به میان آن درآرد یا تخلص بگرداند...؛ سلخ، پوست بازکردن است و در شعر این نوع سرقت چنان باشد که معنی فراگیرد و ترکیب الفاظ آن بگرداند و به وجهی دیگر ادا کند... و اما المام، قصد کردن است و نزدیک شدن به چیزی و در سرقات شعر آن است که معنی فراگیرد و به عبارتی دیگر و وجهی دیگر بکار برد... و اما نقل، آن است که درین باب شاعر معنی شاعری دیگر بگیرد و از بابی به باب دیگر برد و در آن پرده بیرون آرد» (شمس قیس رازی،1373، 397-401).

   مرحوم همایی در کتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی، سرقت ادبی را به 11 نوع تقسیم کرده است: 1. نسخ یا انتحال؛ . مسخ یا اغاره؛ 3. سلخ یا المام؛ 4. نقل؛ 5. شیادی و دغل کاری یا دزدی بی‌برگه و بی‌نام‌و‌نشان؛ 6. حل؛ 7. عقد؛ 8. ترجمه؛ 9. اقتباس؛ 10. توارد؛ 11. تتبع و تقلید6 (همایی، 1361: 357).

   به نظر نگارنده از 11 موردی که همایی ذیل سرقت ادبی نامگذاری کرده است و همچنین از میان 4 موردی که صاحب کتاب المعجم نام برده است، تنها دربارۀ «نسخ یا انتحال» می‌توان موضوع سرقت ادبی را عنوان و بررسی کرد و در بقیة موارد باید بسیار با احتیاط عمل کرد. همایی نیز خود به این موضوع به نوعی ذیل عناوینی از قبیل «نقل، عقد، حل و...» اشاره کرده است. اگرچه ممکن است مواردی را که ما با حُسن ظن توارد می‌نامیم، در حقیقت سرقت ادبی باشد؛ اما چون بر این امر یقین نداریم، برای پرهیز از اتهام ناروا بر دیگران و داوری نادرست، بهتر است در این گونه موارد به گفتن این جمله بسنده کنیم که این تعبیر و مضمون را پیش از این شاعر یا نویسنده دیگری بیان کرده است. سعدی شیرازی در قرن هفتم ضمن حکایتی در گلستان به موضوع نسخ و انتحال اشاره می­کند:

   «شیادی گیسوان بافت که من علویم و با قافلة حجاز به شهر در رفت که از حج همی‌آیم و قصیده­ای پیش ملک برد؛ یعنی خود گفته‌ام [نعمت بسیار فرمودش و اکرام کرد تا] یکی از ندیمان ملک [که] در آن سال از سفر دریا آمده بود. گفت: من او را عید اضحی در بصره دیدم حاجی چگونه باشد؟! دیگری گفت: من او را می‌شناسم. پدرش نصرانی بود [در ملطیه] پسر، علوی چگونه باشد؟ و شعرش را همان روز در دیوان انوری یافتند. ملک بفرمود تا بزنندش...» (سعدی، 1368: 81). 

   شفیعی کدکنی نیز مورد عجیبی را از دوران معاصر نقل می‌کند: «حدود چهل سال پیش از این، وقتی مردی سال‌خورده و باوقار، چند غزل از غزل‌های حزین لاهیجی (1180-1103)، شاعر اواخر عصر صفوی را با تغییر تخلص در بعضی از مجلات تهران به نام خود منتشر کرد؛ نیمایوشیج، پیشاهنگ شعر نو فارسی، گفت: «بزرگترین غزل‌سرایی که تاکنون دیده‌ام» اوست. و... روزی از روزهای سال 1340که در کتابخانة آستان قدس رضوی سرگرم مطالعة یکی از تذکره‌های عصر صفوی بودم، ناگهان متوجه شدم که یکی از ابیاتی که به نام آن استاد در حافظه دارم، در این تذکره به نام حزین لاهیجی آمده است. عمل مؤمن را حمل بر صحت کردم و آن را به حساب تضمین گذاشتم. اندکی آن سوتر به یکی دو بیت دیگر، باز از حزین، برخوردم که پیش از آن به نام آن شاعر معاصر در حافظة من ثبت شده بود... رفتم به فهرست کتابخانه مراجعه کردم. دیدم از قرار معلوم دیوان حزین چاپ شده. دیوان حزین را خواستم و شروع به ورق زدن کردم. در آغاز مثل این بود که خواب می‌بینم یا در عالم خیال و توهم سیر می‌کنم ...دیدم خیر نه خواب است و نه خیال؛ تمام غزل های برجسته‌ای که به نام این شاعر بزرگ معاصر بنده و همة شعر دوستان عصر در دفترها و حافظه‌های خود ثبت کرده‌ایم بدون کوچکترین تغییری در دیوان حزین موجود است. تعجب من بیش ازینکه از نفس این سرقت شگفت­آور باشد، از این بود که با بودن نسخة چاپیِ دیوان حزین- که صد سال از عمر نشر آن می‌گذرد- چگونه او جرأت چنین کاری را به خود داده؟... او در دفاع از خویش سخنانی گفته بود که من چون مستقیماً از خودش نشنیده‌ام در آن باره چیزی نمی‌گویم. اجمالاً نقل کردند که گفته است من خواب‌نما شدم. حزین در خواب مرا مخاطب قرار داد و گفت: من شاعر بزرگی هستم و سخت در گمنامی مانده‌ام. تو که مردی محترم و موقر و از ارباب طریقت و سلوکی این غزل‌ها را به نام خود منتشر کن، وقتی به کمال شهرت رسید و همگان آن شعرها را بر سر زبان ها خواندند و شنیدند، آنگاه در یک اعتراف‌نامه یادآور شو که این شعرها از حزین است...» (شفیعی کدکنی، 1375: 13-15).

   البته به ندرت پیش می‌آید که مطلبی عیناً یکسان از لحاظ لفظ از دو شاعر یا نویسنده صادر شود، بدون اینکه یکی از دیگری سرقت کرده باشد. به عبارتی، معمولاً در حدّ یک مصراع یا نهایتاً یک بیت است. «ابوهلال عسکری نقل می‌کند که وقتی در وصف زنان مصراعی بدین‌گونه سرودم: سفرن بدوراً و انتقبن اهلّةً و نزد خود گمان می‌بردم که پیش از من هیچ کس این دو تشبیه را در نیم بیتی نیاورده است. چندی بعد همین مصراع را در دیوان یکی از شاعران بغداد دیدم. شگفتم افزود و عزم کردم که از این پس بر هیچ متأخر به سرقت از متقدم، بر وجه قطع و یقین حکم نکنم» (الصناعتین، 146 به نقل از: زرین‌کوب، 1369، جلد1، 104).

همایی نیز از این باب در کتاب  فنون بلاغت و صناعات ادبی، ص394 خاطره‌ای از خود در این باره نقل کرده است.

نتیجه

بنابراین، به‌جرأت می‌توان گفت که هیچ اثر ادبی و هنری وجود ندارد که یکسره ابداعی و بدیع باشد. به‌ویژه دربارۀ اشتراک مضمون باید بسیار محتاط بود که بسیاری از انواع سرقت را به خود اختصاص می‌دهد که اهل بلاغت برشمرده­اند. بنابراین، نباید بلافاصله حکم به سرقت داد. مضامین و معانی محصول تفکر و اندیشه است و میان تمام انسان­ها در این کرۀ خاکی مشترک است. ضمن اینکه از مقولة بینامتنیت نیز نباید غافل شد که ناگزیر تمامی متون است. اگر اشتراک مضمون میان آثار را سرقت ادبی بدانیم. بسیاری از متون ما به‌ویژه متون عرفانی به این جُرم متّهم می‌شوند؛ زیرا مبانی اندیشه و اصول و بالتّبع معانی و مضامین، در عرفان عموماً یکسان و ثابت است و تنها طرز تعبیر و الفاظ متفاوت است.7

   مرز میان سرقت ادبی و توارد بسیار باریک و لغزان است و در بسیاری از موارد، جز مورد نسخ و انتحال، میان دو اثر که به هر شکل تشابهی دارند، نه می‌توان قاطعانه به سرقت یکی از دیگری حکم کرد و نه می­توان ادعا کرد که حتماً از مقولة توارد است. پیشنهاد نگارنده این است که برای رعایت جانب انصاف و قضاوت علمیِ به دور از افراط و تفریط - که لازمة منتقد ادبی است-در این گونه موارد تنها اشاره کنیم که فضل تقدم با کدام شاعر یا نویسنده بوده است، یا احتمالاً شاعر و نویسندة متأخر مطلب شاعر و نویسندة متقدم را دیده و خودآگاه یا ناخودآگاه تحت تأثیر قرار گرفته است. احتمالاً این اشتراک از باب توارد است و تنها در مواردی حکم به سرقت ادبی دربارة کسی صادر کنیم که میان اهل فن و کسانی که در آن موضوع دستی دارند قابل‌اثبات و با دلایل محکمه‌پسند باشد. البته گمان سرقت ادبی در یک مورد بیشتر صادق و قابل تأمل و بررسی است و آن موقعی است که شخصی خارج از توان علمی یا تخصصی‌اش اثری عالمانه و چشمگیر عرضه کند.

پی‌نوشت‌ها

1- «توارد که آن را توارد خاطرین (به صیغة تثنیة عربی) نیز می‌گویند، در اصل به معنی رسیدن دو نفر است با یکدیگر در یک جای، و از یک سرچشمه آب گرفتن و در اصطلاح آن است که دو شاعر بدون اطلاع و آگاهی از حال و سخن یکدیگر شعری را عیناً مثل هم ساخته باشند» (فنون بلاغت و صناعات ادبی، 218).

2- ترجمۀ مصراع اول این بیت از معلقۀ مشهور عنترة بن شداد است:

هل غادَر الشعراء مِن متردّم

 

أم هل عرفت الدار بعد توسّم

3- رک. گلستان چاپ دکتر یوسفی، 235.

4- برخی مطالبی که انسان از دیگران می‌خواند، در ناخودآگاهِ ذهن و ضمیر او می‌ماند و سال­ها بعد ممکن است عین یا شبیه آنها را. به این گمان که از خودِ اوست، نقل کند. این مطلب شبیه بحث روان­شناختی این کارل گوستاو یونگ، روانشناس سوئیسی (1875-1961) دربارۀ تشابه مضمون است. وی اعتقاد دارد که محتویات ذهن دو گونه‌اند: محتویات مبنی بر قصد و محتویات بدون قصد؛ یعنی خودآگاه و ناخودآگاه. ما پاره‌ای تجربیات را فراموش می‌کنیم که امری طبیعی و لازم است. این تجربیات (کلی یا جزئی) می‌تواند به صورت جزئی، موقت یا دائم به صورت ناخودآگاه درآیند و در مواقع خاص از ناخودآگاه سر برمی‌آورند که آنها را می‌توان خاطرة پنهان نامید. یونگ نمونه‌ای از این تشابه را در کتاب «چنین گفت زردشت» از نیچه یافته است، که با کتابی دیگر که پنجاه سال قبل از نیچه نوشته شده است، شباهت دارد. یونگ پس از مکاتبه با خواهر نیچه مطمئن می‌شود که نیچه آن کتاب را با خواهرش در یازده سالگی خوانده‌اند (انسان و سمبول­هایش، 48-50).

5-  نقد ادبی، جلد1: 97.

6-  1) نسخ یا انتحال: در اصطلاح آن است که گفته یا نوشتة دیگری را عیناً حرف به حرف و بی کم و زیاد و بدون تغییر یا با اندک تصرّفی به خود نسبت دهند که از حدود تغییر تخلص شعری و نام کتاب و مؤلف تجاوز نمی‌کند..

2) مسخ یا اغاره: در اصطلاح آن است که اثر دیگری را از لفظ و معنی بردارند و در آن به تقدیم و تأخیر کلمات و بسط عبارات یا نقل کردن به مرادفات و امثال این امور تصرف کنند.

3) سلخ یا المام: در اصطلاح آن است که فکر و مضمون نظم یا نثر را از دیگری بگیرند و آن را در قالب عبارتی دیگر بریزند، بدون اینکه موضوع آن را تغییر داده باشند... و همچنین ممکن است مضمون شعر را از گویندة دیگر بگیرند و با حفظ موضوع مدح و ذم و جدّ و هزل و تهنیت و تعزیت آن را در قالب الفاظی دیگر بپرورانند... هر گاه شاعر دوم فکر و مضمون را بهتر و شیواتر از گویندة اول به نظم درآورده باشد، نه تنها تهمت سرقت بر وی نباید نهاد، بلکه شایسته است که خود او را صاحب آن فکر و مضمون شناخت...

4) نقل: در اصطلاح آن است که گفته یا نوشتة دیگری را از لفظ و معنی، یا معنی و مضمون تنها بگیرند و موضوع آن را تغییر دهند، چنانکه سخن منظوم را از باب مدح به هجا و از وصف و حماسه به غزل و از شکر به شکایت و... نقل کنند.

5) شیادی و دغل کاری یا دزدی بی برگه و بی نام و نشان: همان سرقت مدارک و مآخذ تحقیق فضلا و دانشمندان است.

6) عقد: در اصطلاح ادب آن است که سخن نثر را که از دیگری است، به رشتة نظم درآورند و این عمل در صورتی جزو سرقت محسوب می‌شود که شاعر در قصد ربودن فکر و لفظ و معنی نویسندة قبل باشد؛ اما اگر قصد اقتباس یا هنرنمایی در فنّ شاعری داشته است و برای این امر قرینه­ای در کار باشد، نه تنها سرقت نیست که آن را باید جزو هنرمندی­ها شمرد.

7) حل: در اصطلاح عکس عقد است؛ یعنی سخن منظوم را تبدیل به نثر کردن. آن نیز اگر به وجه اقتباس یا برای ترجمه و شرح و تفسیر باشد؛ بسیار مستحسن و در جزو صنایع و محاسن بدیعی است.

8) ترجمه: 1- یکی «پایخوان»؛ یعنی ترجمة تحت­اللفظ... چنان‌که در ترجمة کتب مذهبی آسمانی معمول است. 2- قسم دیگر ترجمة به معنی که روح مقصود و حاصل مراد گوینده و نویسنده­ای را بگیرند و آن را در قالب زبانی دیگر بریزند... که این خود هنری بسیار عالی است.

صنعت ترجمه: در کتب بدیع این صنعت را به این امر اختصاص داده‌اند که مضمون شعری را از زبان عربی به نظم فارسی یا از فارسی به نظم عربی نقل کنند. این عمل مخصوصاً در صورتی که شاعر مترجم استادی به خرج دهد و ترجمه از اصل بهتر درآمده باشد، نه تنها جزو سرقات شمرده نمی‌شود، بلکه هنری بسیار گرانقدر محسوب می­شود. چنان نیست که به محض اینکه اندک تشابه لفظی یا تقارب فکری و معنوی مابین دو گوینده مشاهده کردیم، آن را بر ترجمه و اقتباس حمل کنیم، چرا که ممکن است در طبع حساس و روح الهام‌گیر دو شاعر استاد و دور از یکدیگر و در دو زبان و دو نقطة متقاطر جهان، یک فکر و یک مضمون القا شده باشد؛ و جمله­هایی را هم مشابه یکدیگر ترکیب و تلقین کرده باشند. بنابراین، نباید در این باره چندان افراط کنند که به محض مشابهت و نزدیکی دو فکر به یکدیگر آن را از نوع ترجمه و اقتباس قلمداد کنند؛ بلکه در این گونه امور باید جانب انصاف و احتیاط و تثبت و اجتناب از افراط و تفریط کاملاً مراعات شود.

9) اقتباس: در اصطلاح اهل ادب آن است که حدیثی یا آیتی از کلام الله یا بیت معروفی را بگیرند و چنان در نظم و نثر بیاورند که معلوم باشد قصد اقتباس است نه سرقت و انتحال. گفتنی است هرگاه در گرفتن اثری از نظم و نثر شعرا و نویسندگان، قرینه و قصد اقتباس در کار نباشد، محلّ تهمت سرقت است، بویژه هرگاه از شاعر یا نویسنده­ای گمنام و غیر معروف اقتباس کرده باشند.

10) توارد: در اصطلاح آن است که دو شاعر بدون اطلاع و آگاهی از حال و سخن یکدیگر شعری را عیناً مثل هم ساخته باشند، چنانکه در نظر اشخاص جاهل، مورد تهمت سرقت باشد. توارد در یک مصراع بسیار اتفاق می‌افتد، و در یک بیت تمام نیز مسلم و محقق است، چنانکه برای خود این حقیر در «غزل طرحی» انجمن شعرای اصفهان با یکی از استادان گویندگان آن انجمن اتفاق افتاد. باید دانست که توارد خاطرَین بیشتر در اوزان و قوافی محدود و ردیف­های مشکل و در موردی که میدان سخن تنگ باشد، اتفاق می‌افتد و در فراخی مجال توارد کمتر است. این اتفاق نیز ممکن است که در اثر ممارست دواوین و معاشرت با ارباب سخن، شعری را که در جایی خوانده یا از کسی شنیده باشند، در زوایای تو در توی مخزن حافظه و خیال پنهان مانده باشد و احیاناً به طور ناخودآگاه از پردة تاریک ذهن به پردة روشن افتد و خود را به صورت شعر تازه بر طبع شاعر جلوه دهد، به گونه­ای که یقین کند از خود او و مولود فکر و خیال تازة اوست، و حال آنکه از ذخایر و پس­اندازهای خزانة حافظة اوست که ناگهان در ذهن و خیال او خطور و ظهور کرده است.

11) تتبع و تقلید: در اینجا مقصود ممارست و بسیار خواندن دیوان شعر و پیروی کردن از سبک و اسلوب سخن یکی از شعراست. افراط در این کار نیز ممکن است احیاناً به عملی منتهی شود که مظنة تهمت سرقت باشد... چنانکه از پیروان مفرط پاره­ای از سبک­ها و مکتب­های ادبی، دیده‌ایم که گاهی خود به خود و بدون اراده و اختیار، عین مضامین و ترکیبات و احیاناً تمام یک مصراع یا یک بیت را از گویندة مقتدای خود گرفته‌اند بدون اینکه قصد سرقت یا خیانت ادبی داشته باشند (فنون بلاغت و صناعات ادبی، 361-395).

7- «... و اگر چه در صُور الفاظ مشایخ، از راه عبارت، تفاوتی نماید، معانی همه یکی باشد» (اسرار‌التوحید، جلد1: 47). 



      2.  intertextuality

  1. افشار، ایرج (1332- 1347). یادداشت‌های قزوینی، تهران: دانشگاه تهران.
  2. خرمشاهی، بهاءالدین (1367). حافظ‌نامه، چ 2، تهران: علمی و فرهنگی، و سروش.
  3. رازی، شمس‌الدین محمد‌بن قیس (1373). المعجم فی معاییر اشعار‌العجم، چ 1، به کوشش سیروس شمیسا، تهران: فردوس.
  4. زرین‌کوب، عبدالحسین (1369). نقد ادبی، چ 4، تهران: امیرکبیر.
  5. سعدی شیرازی (1368). گلستان، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، چ 1، تهران: خوارزمی.
  6. سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدود‌بن آدم (بی‌تا). دیوان، به سعی و اهتمام مدرس رضوی، چ 4، تهران: سنایی.
  7. شفیعی کدکنی، محمدرضا (1375). شاعری در هجوم منتقدان، چ 1، تهران: آگاه.
  8. ضیف، شوقی (1383). تاریخ و تطور علوم بلاغت، ترجمۀ دکتر محمد‌رضا ترکی، چ 1، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه­ها (سمت).
  9. عوفی، سدید‌الدین محمد (1335). لباب­الالباب، تصحیح سعید نفیسی، تهران: ابن سینا.
  10. فتوحی رودمعجنی، محمود (1379). نقد خیال، چ 1، تهران: روزگار.
  11. مولوی، جلال‌الدین محمد‌بن محمد (1336- 1342). دیوان شمس تبریزی، به تصحیح بدیع­الزمان فروزانفر، دانشگاه تهران.
  12. ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (1387). غزلیات شمس تبریز، مقدمه، گزینش و تفسیر محمدرضا شفیعی کدکنی، چ 2، تهران: سخن.
  13. میرافضلی، سیدعلی (1369). مقالة: «زین قصة دراز...»، مجلة نشر دانش، سال دهم، شماره‌های چهارم و پنجم، خرداد و تیر و مرداد و شهریور.  
  14. میهنی، محمد‌بن منور (1376). اسرارالتوحید فی مقامات­الشیخ ابی سعید، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، چ 4، تهران: آگاه.
  15. نظامی عروضی سمرقندی، احمد (1327ه). چهار مقاله، به سعی و اهتمام و تصحیح علامه محمد‌بن عبد­الوهاب قزوینی، چ 2، تهران: اشراقی (افست).
  16. نظامی گنجوی، الیاس‌بن یوسف (1385). خمسة نظامی، از روی چاپ وحید دستگردی، تهران: هرمس.
  17. همایی، جلال الدین (1361). فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: توس.

یونگ، کارل گوستاو (1359). انسان و سمبول‌هایش، ترجمۀ ابوطالب صارمی، چ 2، تهران: کتاب پایا.