نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانش آموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه فردوسی مشهد
2 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه فردوسی مشهد
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Kholasatol-Maqamat is a manuscript on spiritual stations of famous mystic and Sofi, Sheikh Ahmad Jam. This manuscript has been written by Ab ol-Makarem Ibn Ala’ ol-MolkJami, one of Sheikh Ahmad's descendants, in the time of Shahrokh Mirza’s reign (840) to whom that manuscript was presented.
The style of this book is similar to that of Asrar ot-Towhid and as it appears from its name, it is a concise of some books on maqamat written in Sheikh Jam's time. Therefore, maqamt is a name applied generally to papers written about spiritual stations of special characters. Historically, it so happened that this work probably belongs to Sheikh Ahmad's time, because at that time or afterwards some books have been written on his spiritual stations which wewill point out. Webelieve works of this kind which has been written afterwards, such as Asrar ot-Towhid on Abu Saeed'sspiritual stations are affected by the method of maqamat-writing in the time of Ahmad Jam, and Kholasatol-Maqamat is an anthology of early works on this subject.
To write this book, Ala’ ol-Molk, in addition to Mohammad Ghaznavi's Maqamat which is a description of the Ahmad Jam's Maqamat, has used four Maqamats: Imam razi od-Din Ilias Taybadi's Maqamat, Sheikh Ahmad Tarkhestani's Maqamat, Taj ed-Din Mahmoud buzjani's Maqamat and Darwish Ali Buzjani's Maqamat.
Moreover, he has benefited from Khaje Mohammad Heisam’s History, Jame’ ol-Osul, Some of Sihahe Sitte and Masanid Arba’e, apparently complete works of Several poets including Sheikh Attar Neishaburi and also some works of Sheikh Jam (Ons ot-Taebin, Seraj os-Sa’erin, Rawzat ol-Moznebin, Konuz ol-Hekme, Miftah on-Nijat, Bihar ol-Haqiqe and a collection of Sheikh Jam’s poems). Additionally, this book contains mystical, geographical, historical benefits and stylistic and lingual characteristics.
This manuscript is distinguishable for some reasons such as availability of some other manuscripts titled maqamat of which the author made used, all have been written in jam's time by his cohorts. Each of them has a great value, since that time is probably the beginning of writing maqamat. Because on the basis of notes remained, Ala’ol-Molk has used four maqamats named Imam Razi od-Din Ilias Taibadi, Sheikh Ahmad Tarkhestani, Darvish Ali Buzjani that now there is no information about. This point increases the value of Kholasatol-Maqamat.
He had also some of his ancestor's works that contain more accurate and detailed subjects as well as more complete information about family and descendents of Sheikh than Mohammad Ghaznavi's Maqamat.
Three manuscripts of Kholasatol-Maqamat are available with different mode of hand writing: Manuscript in Ganj Bakhsh library of Lahur, manuscript in theology faculty of University of Mashhad and digital library of parliament.
Finally, necessary to say, this manuscript indicates Sheikh's spiritual stations happened to and written by his cohorts at that time. Since that papers except Mohammad Ghaznavi's Maqamat have been disappeared, Kholasatol-Maqamat which is the extract of those maqamats could be known as the most important and exquisite manuscript about Sheikh's spiritual stations and Keramat.
Actually, recognition, introduction and emendation of this manuscript will be an effective and fruitful step to know more about Sheikh Ahmad Jam and his spiritual stations and tunes and the style of writing maqamat which is of high importance for researchers in getting information about Sheikh's dignity and styles of writing maqamat. There is a hope that this book has the success of unveiling.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
با وجود معرفی، تصحیح و نشر بسیاری از نسخههای خطی و رسالهها، هنوز بسیارند آثار ارزشمندی که همچنان در پردة گمنامی ماندهاند و بدیهی است که معرّفی و شناساندن آنها جز از طریق تصحیح و عرضه به خوانندگان، صورت نمیپذیرد.
از جملة این کتابها، خلاصةالمقامات شیخ احمد جام است که در کنج فراموشی قرار داشت و با این فرض به تصحیح این نسخه، با استفاده از منابع نسخهشناسی و فهرستهای نسخ خطی اقدام گردید.
بهترین سؤال تحقیق در این زمینه، این بود که آیا نسخه چنان ویژگیها و شرایطی را دارد که شایستۀ تصحیح باشد؟ که خوشبختانه هرچه بیشتر دربارة آن پژوهش شد، انگیزة تصحیح نسخه در ذهن پژوهندگان فزونی یافت تا آنجا که تمامی همّت خود را آنچنان که شایستة این نسخة برجسته باشد، به کار گرفتیم تا هم از یک سو به وظیفة پژوهشگری خویش تا حد وسع عمل کرده باشیم و از دیگر سو به آرمانها و آرزوهای محقّقانی که در نوشتههای خویش به لازمة تصحیح این نسخه اشاره کرده بودند،1 جامة عمل پوشیده باشیم.
شیخالاسلام احمدبنابوالحسن جامی نامقی ترشیزی، معروف به شیخ احمد جام، صوفی بزرگ و عارف مشتاقی بود که در محرّم سال 440 هجری، در روزگار سلجوقیان، در روستای نامق (ترشیز) خراسان در خاندانی اصیل که از نژاد عرب بودند پا به عرصۀ هستی نهاد. سلسلۀ نسبش به جریربن عبدالله بجلی، صحابی معروف پیامبر، میرسد.
نامش احمد و «کنیت وی ابونصر است، چه فرزند عزیز وی را برهانالدّین نصر نام بوده است و لقب مبارک وی معینالدّین است. لقب دیگر [ که] از غیب بدان ملقب شده ژندهفیل است» (روضةالرّیاحین، 1345 : 25).
لفظ ژنده به معنای بزرگ و مهیب و کلان است که اشارتی است به بلندبالایی و زورمندی و درشتاندامی شیخ جام یا روحیۀ کینکشی و انتقامجویی و سختگیرانۀ وی در مقابل مخالفان.
در باب لقب ژندهپیل: «چنین گویند که شیخالاسلام میفرمودهاند که شبی در مقام انس وقتی بر آن داشت که در مناجات گفتم: خداوندا هر بنده از بندگان خاصّ خود را بهنام خواندی، لقب بایزید بسطامی را «باز» خواندی، ابوسعید ابوالخیر را «مرغ» خود خواندی، خدایا احمد را به درگاه تو چه نام است؟ هاتفی آواز داد که یا احمد تو زندهفیل مایی!
آنی [ تو ] که از نام تو میبارد عشق |
|
وز نامۀ پیغام تو میبارد عشق |
(همان: 26)
در باب تخلّص به جامی: «وی را احمد جامی گویند به واسطۀ آنکه مسکن وی در ولایت جام بوده و به جهت آنکه [می] در جام وی عسل مصفّی شده بود به فرمان حقتعالی، یا آنکه وی مست از جام عشق بود و چنانکه فرمودهاند:
احمدا مست باش در ره عشق |
|
تا بگــویند احمد جامی است |
تخلّص به نامقی نیز از آن جهت است که: ولادت وی در نامق بوده. احمد عربی نیز گویند، زیرا که وی عربیالاصل بود، هم از طرف پدر و هم از طرف مادر» (همان: 26).
از آثار احمد جام در حال حاضر یک رساله به نام رسالۀ سمرقندیه و شش کتاب به نامهای انس التائبین، مفتاحالنجات،بحارالحقیقة، کنوزالحکمة، روضةالمذنبین، سراج السائرین و یک دیوان شعر موجود است.
درگذشت شیخ جام: احمد جام پس از بازگشت از زیارت کعبه، در دهم محرّم سال 536 هـ ق. در خانقاه خود، دیده از جهان فروبست. پیکرش را نزدیک دروازۀ «معدآباد» جام به خاک سپردند. معدآباد پس از وفات شیخ، جهت زیارت مرقد وی، محلّ رفتوآمد مسافران و زائران شد و به قدری مشهور شد که رفته رفته، جای و نام جام را که در کنارش بود گرفت و امروزه به یمن وجود مرقد شیخ جام، به «تربتجام» مشهور است.2
وی یکی از بزرگان خاندان شیخ احمد جام است. گویند نسبش به شش واسطه به شیخ احمد جام میرسد، امّا از سلسلۀ نسب او و چگونگی پیوندش با دودمان شیخ جام اطّلاع دقیقی در دست نیست. وی مردی فاضل، آدابدان و کتابخوانده بوده و خواندمیر فضایل او را چنین برمیشمارد: «... خواجه ابوالمکارم با وجود علوّ نسب به وفور فضل و ادب از سایر «مشایخ جام» بلکه از اکثر اکابر و صنادید آن ایّام امتیاز تمام داشت و به جودت طبع نقّاد و حدّت ذهن وقّاد موصوف بوده به قلم بلاغت رقم ابیات و منشآت فصاحت آیات بر اوراق روزگار مینگاشت. به جود و سخاوت مشهور بود و به محاسن اخلاق و کرایم اطوار بر السنه و افواه مذکور ...» (حبیبالسّیر 4 / 1333: 11 ، 12).
و به گفتۀ بوزجانی: «... در زمانۀ خود سرآمد اولاد شیخالاسلام بوده و به خانقاه قائممقام بوده ... و از اولاد امجاد هرکدام که کاملتر و فاضلتر میبودهاند سلسله به وی میرسیده و قائم مقام بوده و همان طریقۀ شیخالاسلام را در میان مریدان مسلوک میداشتهاند ...» (روضةالرّیاحین، 1345: 110).
مؤلّف روضةالرّیاحین در ادامه به داستان در واقعه دیدن خواجه شمسالدّین محمّد کوسوی، شیخ الاسلام را به صورت خواجه ابوالمکارم، اشاره میکند و آن را نشاندهندۀ التفات شیخالاسلام به ابوالمکارم و نیز کمال مرتبۀ وی میداند. و این داستان را نورالدّین عبدالرّحمن جامی، از زبان خواجه شمسالدّین محمّد کوسوی- که از اولاد بزرگوار شیخ جام و وارث خرقۀ او بوده- چنین نقل کرده است: «... حضرت شیخالاسلام احمد- قدّسسرّه- در صورت خواجه ابوالمکارم ـ که از اولاد بزرگوار وی بود ـ بر من ظاهر شد و نفس مبارک خود در من دمید. فیالحال به هوش باز آمدم و از وقت نماز پرسیدم و به قضای فوایت مشغول شدم» (نفحاتالانس، 1370: 497).
در کتاب فرائد غیاثی چند مکتوب به قلم علاءالملک ثبت شده و همچنین چند نامه که صادره از دیوان شاهرخشاه است که ضمن یکی از نامهها، علاءالملک را به تولیت اوقاف جام منصوب کرده و به وی لقب شیخالاسلامی عطا نموده و در ضمن سه مکتوب دیگر در باب رسالت وی به هندوستان شرح داده و به حکّام و امیران و مأموران سفارش اکید کرده که در کمال احترام با شیخ برخورد نموده نصایح او را به کار گیرند.
مضامین نامهها و فرمانهایی که از جانب حاکمان و فرمانروایان وقت در مورد علاءالملک صادر شده و در آنها مأموریت و رسالتی به وی داده شده است، نشان از این دارد که وی علاوه بر محبوبیت و نفوذی که در بین اقشار مختلف مردم و خصوصاً مشایخ جام داشته، نزد شاهرخشاه نیز دارای اعتبار و احترامی درخور توجّه بوده است (رک. کارنامة احمد جام، 1383: 79- 81).
از تاریخ توّلد و وفات علاءالملک اطّلاع دقیق و موثّقی در دست نیست. در مجمل فصیحی در باب تولّد او فقط این عبارات ذکر شده: «ولادت شیخالاسلامالاعظم سلالةالاکابر خواجه شهابالدّین ابوالمکارم اسماعیلبنالشیخالاسلام خواجه علاءالدّین ابوالمعالی علاءالملکبن شیخالاسلام خواجه قطبالدّین محمد از فرزندان شیخالاسلام احمد، ولادته فی غرة جمادیالاولی سنةالمذکوره». (مجمل فصیحی 1/ 1339 - 41 / 138). البته سال وفات علاءالملک را باید با توجّه به اینکه تاریخ صدور نامههای شاهرخشاه در باب علاءالملک- که در فرائد غیاثی موجود است- رمضان 845 هجری، و اینکه درویش علی بوزجانی در روضةالرّیاحین، 1345: 111، مدّت سفر و اقامت وی در هندوستان را دو سال ذکر نموده است، در حدود سال 847 هجری دانست.
بنابراین مقامات بیشتر به نوشتههایی گفته میشده است یا میشود، که در بیان حالات و کرامات و بزرگواریهای شخصیّتهای خاص، به نگارش در میآمده است و از قضا پیشینة این کار، به احتمال زیاد به زمان شیخ احمد جام برمیگردد؛ چراکه در زمان این شخصیّت یا بعداً در حالات او چند کتاب مقامات نوشته شده است که به آن اشاره خواهد شد و ما بر این باوریم که آثاری از این دست که بعدها به نگارش در آمده، از جمله اسرارالتّوحید در حالات ابوسعید، باید تحت تأثیر مقاماتنویسی عصر احمد جام باشد و خلاصةالمقامات حاصل یا برگزیدهای از تألیفات پیشین با این موضوع است.
علاءالملک در تألیف خود، علاوه بر مقامات امام رضیالدّین الیاس تایبادی، مقامات شیخ احمد ترخستانی، مقامات درویشعلی بوزجانی و مقامات تاجالدّین محمود بوزجانی، از تاریخ خواجه محمّد هیصم، جامعالاصول، بعضی از صحاح ستّه و مسانید اربعه و ظاهراً دیوان چند تن از شعرا از جمله عطار نیشابوری و همچنین برخی تألیفات شیخ جام (انسالتّائبین، سراج السّائرین، روضة المذنبین، کنوزالحکمه، مفتاحالنّجات و بحارالحقیقة و همچنین مجموعه اشعار شیخ جام) استفاده کرده است.
اساس مطالب کتاب بر سه مقاله بنا نهاده شده است و هر یک از مقالهها بابهایی را به قرار ذیل شامل میشود:
مقالۀ اول: در انساب شیخ است و در پنج باب نوشته شده است: باب اول: نسب شیخ؛ باب دوم: خرقه و ذکر پیران؛ باب سوم: ذکر اولاد و ازواج ایشان؛ باب چهارم: ذکر تصانیف؛ باب پنجم: تاریخ ولادت و وفات و توبة شیخ.
مقالۀ دوم: در کرامات شیخ و در پنج باب و یک فصل است: باب اول: در کرامات و توبه؛ باب دوم: در کراماتی که از شیخ در سرخس ظاهر شده؛ باب سوم: در واقعات جام و نیشابور؛ باب چهارم: در کرامات بلدة هرات؛ باب پنجم: در کراماتی از شیخ که پس از وفات وی مشاهده شده است. و همچنین یک فصل در کرامات فرزند وی، شمسالدّین مطهر- که بنا بر اظهار درویش علی بوزجانی (روضةالرّیاحین، 1345: 72) اشرف اولاد شیخالاسلام احمد جام است- نوشته شده است.
مقالة سوم: به سخنان شیخ اختصاص یافته، که نکات بسیار مهّم و قابل استفادهای را در برگرفته است. این فصل شامل بیست وچهار باب به قرار ذیل است:
باب اول: در توحید و معرفت؛ باب دوم: در سنّت و جماعت؛ باب سوم: در توبه و انابت؛ باب چهارم: در فضیلت نماز؛ باب پنجم: در صفت عقل؛ باب ششم: در مطلق علم؛ باب هفتم: در علم لدنّی؛ باب هشتم: در بیداری دل و طلب طالبان؛ باب نهم: در فضیلت گناهکاران مخلص؛ باب دهم: در فقر؛ باب یازدهم: در اسرار محققّان؛ باب دوازدهم: در عشق و محبّت؛ باب سیزدهم: در اخلاص؛ باب چهاردهم: در توکّل و رضا؛ باب پانزدهم: در قناعت؛ باب شانزدهم: در صفت زهد؛ باب هفدهم: در ذمّ دنیا؛ باب هجدهم: در ذمّ سؤال؛ باب نوزدهم: در ذمّ حسد؛ باب بیستم: در شرح روح و نفس؛ باب بیست و یکم: در سیرت پیران و اولیا؛ باب بیست و دوم: در زاویهداری و سماع؛ باب بیست و سوم: در تفسیر بعضی آیات؛ باب بیست و چهارم: در فضایل پیامبر (ص).
شایان ذکر است که در مقالة سوم، مطالب با سلیقه و نظر شخصی مؤلّف انتخاب شده و گویا باب بیست و چهارم را که به نقل فضایل پیامبر (ص) اختصاص دارد از جایی نقل نکرده و سخنان خود اوست و آن را به عنوان حسن ختام دلنشینی برای کتاب قرار داده است.
از امتیازات این نسخه میتوان این موضوع را مطرح کرد که علاءالملک علاوه بر مقامات محمّد غزنوی، به نسخههای دیگری با عنوان مقامات دسترسی داشته که همه در زمان احمد جام و به وسیلة طرفداران او نوشته شده و هر کدام از ارزش خاصّی برخوردار است و میتوان این احتمال را داد که شروع مقاماتنویسی از این زمان باشد؛ چرا که بر اساس یادداشتهای بهجامانده، علاءالملک از چهار مقامات به نامهای مقامات امام رضیالدّین الیاس تایبادی، مقامات شیخ احمد ترخستانی، مقامات درویش علی بوزجانی و مقامات تاجالدّین محمود بوزجانی، که امروزه اطّلاعی از آنها در دست نیست، استفاده کرده و این نکته بر ارزشخلاصةالمقامات (نسخة تصحیحشده) بیش از پیش میافزاید (رک. مقدمة مقامات ژندهپیل، 1340 :5).
همچنین به بعضی از آثار جدّ خویش دسترسی داشته و در مقایسه با مقامات محمد غزنوی حاوی مطالب دقیقتر و مفصّلتری میباشد و روایات و اطّلاعاتی که در مورد خاندان و اعقاب شیخ میباشد، کاملتر است.
1- فواید عرفانی: از ارزشهای این تألیف ذکر نام مردانی است که در هر یک از داستانها نقشی برعهده داشتهاند و با شیخ به طریقی در ارتباط بوده و هریک در زمان خود صاحب نام و مقام داشتهاند؛ به طوری که اگر فهرستی مشروح از آنها گردآوری شود، میتواند حکم تذکرهای مفید از عرفای آن دیار را داشته و بازنمودی باشد از فواید ارزشمند این کتاب. مختصات عرفانی از قبیل آداب و تعالیم شیخ و اصطلاحات صوفیانة موجود، ذکر مصنّفات و نمونههایی از سخنان پرمغز شیخ که مقالهای را به خود اختصاص داده، بر ارزش آن افزوده است.
2- فواید جغرافیایی، تاریخی و سیاسی: نام دهها و آبادیهای بسیاری که ماجراها و فعّالیّتهای معنوی شیخ جام در آن رخ میداده و قلمرو فعّالیّتهای عارفانة وی بوده و ضمن شرح حال وی بیان شده است، برای کسانی که علاقهمند به شناخت اوضاع جغرافیایی بخشهایی از خراسان بزرگ که بسیاری هنوز ناشناخته ماندهاند، حکم دایرةالمعارف جغرافیایی بسیار مفیدی دارد. سناتور ثابتی در مقالة خود (مجلۀ سخن، ش 6، دورة دهم، 1338ش) بعضی اعلام جغرافیایی خلاصةالمقامات را که در حوزة جام و باخرز بوده، با نام کنونی آنها مقایسه کرده است. اطّلاعات تاریخی و سیاسی که در این کتاب نهفته است نیز از بسیاری رازهای تاریخ آن زمان پرده برمیدارد. برای مثال داستان آمدن مرد اسماعیلی از قُهستان به مرو و کارد نهادن در زیر بالین سلطان سنجر توسط اسماعیلیان که در ادامه میبینیم چطور شیخ دست آنان را از خراسان کوتاه میکند و چه بسیار نکتههای تاریخی که در این داستان مشهود است و ازآن جمله مخالفت شیخ جام با اسماعیلیان و همچنین خیانت بیک بارق (برکیارق)4 به برادرش و ارتبـاط وی بـا اسماعیـلیان را نتیجـه مـیگیریـم (رک. مقـالة تقی بینش، مجلـة آستـان قـدس رضـوی، ش اول، تیـرماه 1339ش).
3- فواید دستوری و زبانی: فواید لغوی و ادبی و همچنین داستانهای دلکش و خواندنی این نسخه بسیار چشمگیر بوده و سبک ساده و روان آن یادآور سادهنویسی در قرنهای 5 و 6 است (به استثنای دیباچه که نثری متکلّف و مصنوع دارد).
1- فاصله افتادن یک یا چند کلمه میان حرف نفی «نه» و فعل: هرکه نه عارف است، از معرفت چه خبر دارد؟
هرکس که نه چنین گوید و داند کافر شود. نه در هر عبادتی نیز بدعت افتد.
2- کاربرد حرف تأکید و تفصیل «امّا»:
امّا دانستی که آن در بر تو گشادهاست یا بسته؟
امّا هیچ توبه، آسانتر از توبة مفسدان نیست.
3- «مگر» جهت افادة معنی استثنا، شک و تردید و استفهام:
مگر ولایت قلب جنس از احمد بازستانیدهاند؟ (استفهام)
همه از الحاد رجوع کردند مگر هجده تن که توبه نکردند. (استثناء)
ما رکوع و سجود میکنیم... تا مگر از رستگاران باشیم. (شک و تردید)
4- قید کیفیت و تأکید: سخت، عظیم، عجب، نیک، بوالعجب، بس:
چون نیک بنگری همه جویندگان و نیازمنداناند که هلاک میشود.
درازگوش را سخت میرنجانیدم.
ایشان عظیم متحیّر شدند.
باران سخت درگرفت.
بوالعجب قومیاند و بوالعجب کاری است!
5- کاربرد «را» در معنای «برای»:
امام را و همة اهل درس را معلوم شد که...
پیش از توبة من، مرا دو واقعه افتاد.
6- تخفیف و حذف یکی از دو حرف مکرّر یا قریبالمخرج، افتادن یک یا دو حرف از کلمه و نزدیک شدن به زبان محاوره:
تائب حقیقی به نزدیک حق سبحانه و تعالی از جملة خلایق دوستر است.
گفتم یا رسولالله! دست بر سینة من فرود آر.
پس گفت: رضا ندهم تا او را از خانقاه بیرون نیاری.
رسول - صلیالله علیه و سلّم- گفت: ازین سختر امّت چه پیش آید؟
آن مرد از من و از تو بتر است.
7- کاربرد مصدر مرخّم بهجای مصدر تام:
همه از این نواخت و از این کرامت و از این شربت نصیب دارند.
نه به گفت و کرد ما، بلکه بهفضل و عنایت خویش دهد.
8- اسمهای مصدر شینی و ساختن اسمهای مصدر با الحاق پسوند «ش» به بن زمان مضارع و غالباً به دوم شخص حاضر:
هرچه نه این باشد نمایش باشد و.. و نام دانش او را مجاز باشد نه تحقیق.
آمرزش خواهید از من تا شما را بیامرزم.
9- کاربرد بازان، بازو، بازین در معنای با آن، با او، با این:
چون خشوع بازان یار گردد.
هرچه میپرستی فردا بازان برخواهی خاست.
و من بازین همه نیاز از جمله مخلوقات بیزار گشتم.
10- تتابع اضافات/ توالی صفات:
اسرافِ اشرافِ اوقات. اعنی حضرتِ سلطانِ سلاطینِ جهان.
خداوندِ عالمگیرِ کشورگشای. خسروِ دینپرورِ شرعآرایِ شرایعِاسلام و دین.
محلِ فنایِ اعدایِ دین و دولت. و از واقعاتِ عزیزانِ معتمدِ صاحبِ کشف.
11- الحاق «می» به فعل امر برای افادة معنی تأکید:
بر پی این میرو.
امّا تو هر چه میدانی، میخوان و هر چه ندانی از سر آن فرا میگذر.
اکنون مینگر...
12- کاربرد ضمایر خاص جاندار برای غیرجاندار:
همة اسبان دهان از علف بازداشتند و... آب از چشمان ایشان میرفت.
و او از ولایت ترخستانه بود که حالا او را بلوک شیب جام گویند.
و هرکس که کتابی کند او را از کتابهای دیگر برگیرد.
و هر کتابی که چنین باشد او را رنگ و بویی باشد که کتابهای دیگر را نباشد.
13- کاربرد ضمایر خاصّ بیجان برای جاندار (ذویالعقول) یا پروردگار:
توکّل بر کرم حق کن تا آن صاحبفرضان تو را از خزانة فضل و کرم خود روزی دهد.
چون پارهای برفت در دل شیخ آمد که آن را بازخوان.
اگر بگویم که چه خواب دیدی و تعبیر او چیست انکار از دل بیرون کنی؟
تو درخت انار کشتی بر سر آن چشمه تا در سایة او عبادت کنی.
14- استفاده از «با» به جای «به»:
چون با خود آمد.
هر دو پای مبارک با هم کشید.
هرکس با جای خویش شد.
چون حواله با قول او کرد.
15- الحاق یاء مجهول به افعال به جای «می» و «همی» برای افادة معنی استمرار:
صاحبفرضان مرا، چون بامداد برخاستندی...
و به هیچ وجه حرکت نتوانستی کرد.
پیوسته با هم صحبت داشتی و به شرب خمر مشغول بودی.
16- استفاده از علامت جمع «ها» برای تأکید و افادة معنی کثرت:
مرا بیرون آورد و از من عذرها خواست.
شیخ در کوه ریاضتها کشیدند.
شیخ را به اعزاز تمام در شهر بردند و او را ارادتها نمودند.
با من در خلوت محبّت میداشت و از او فایدهها میگرفتم.
17- استفاده از افعال پیشاوندی:
همه با او در مناظره به عجز و قصور تن دردادند.
امّت محمّد (ص) را از حضرت حق درمیخواستم.
خواجه مودود و یاران او برخاستند.
اکنون بازگردید؛ من سه روز اینجا مقام خواهم کرد.
18- کاربرد فعل «گرفتن» در معنای افعال شروع:
خمها شکستن گرفتم.
آن مرد و زن خود را در میان خانقاه بر زمین زدن گرفتند.
... طبل و دمامه فروکوفتند و نعرهزدن گرفتند.
19- جمعهای مطابق با اوزان جمع در زبان عربی:
اقربای بد و ابلیس با حشم خود گرد او درآمدند.
اگر همة نعیم بهشت بیارند و حور و قصور و انهار و اشجار...
هر چه شما را میباید، خزاین من پر است.
20- پیشوند «فرا»، از مختصّات زبان دری و ساختن اسم، ضمیر، فعل، ترکیب قیدی:
اگر گوید بگوی فرا گفتن میآیی.
چون با زهد محبّت باشد از راز فرا پرواز آید.
فردا فرا شما نمایم که کار ولایت چون است.
فرا گذارد از کسی که بر وی ظلم کند.
21- کاربرد پیشوند «فرو»:
دیگران فرو شوند و آن بر جای خواهد بود.
هر ساعت نور زیادت میشد و گرداگرد او فرو کوفته بودند.
22- کاربرد پیشوند «فرود»:
اعتذار نمود و به جای فرود بنشست.
چشمۀ آبی بود که از بالای کوه فرود میآمد.
چون مجلس گفت، او را فرود میآرند.
23- آوردن «ب» بر سر افعال برای افادة تأکید:
امام تنگ بستد و ببوسید.
دختر بند ازار پای ببافت و به خدمت شیخ فرستاد.
چون خواهم که کاری بباشد، گویم بباش، بباشد.
24- «به» مفید معنای اندازه و مقدار:
به لفظ و معنی، برابر. به بالا، بلند.
25- «به» بر سر افعال منفی (از مختصّات نثر کهن):
اگر ما شکر نعمتهای او بندانیم...
... هرگز بنگذارد که مرد از سر پی بیفتد.
26- «به» در معنی استعانت و یاری رسانی:
حق را - جلّ جلاله- به هدایت حق توان شناخت.
هرکه حق را به تعلیم غیر شناسد، بتپرست است.
حق را جز به هدایت او نتوان شناخت.
27- استفاده از اوزان ثلاثی مزید در عربی:
و بوالحسن پارسی را بسیار استخفاف کردند.
در هر دلی که ... و تکاثر و تفاخر و ریا و نفاق و طمع و عجب باشد...
28- به کار بردن لفظ «مر»:
بشارت باد مر تو را و ایشان را.
در سبک خلاصةالمقامات ما دو شیوه مشاهده میکنیم: «خطبة آغازی کتاب انشایی بالنّسبه مصنوع و منشیانه دارد و در ضمن احاطه و تسلّط ابوالمکارم علاءالملک جامی را بر دقایق و نکات اسلوبی که ابزار کار مترسّلان کار آمد و ورزیدة قرن نهم هجری بوده، بهخوبی روشن میسازد» (کارنامة احمد جام، 1383: 85).
«میتوان گفت دیباچة کتاب را ابوالمکارم به پیروی از سبک روز و زمان خود نگاشته و در دیگر قسمتها تحت تأثیر شیوة پیشینیان واقع شده است یا اینکه همانطور که در دیباچة کتاب به تعمیه اشارتی کرده است، ابتدا کتاب را فراهم آورده و بعد آن را به نام شاهرخ درآورده و به مقدمهای مصدّر کرده است. هرچه هست آثار سبک قدیم در آن بهخوبی آشکار است» (مقالة تقی بینش، مجلة آستان قدس، شماره اول، تیرماه 1339).
به هرحال جدا از دیباچة مصنوع آن، میتوان گفت سبک نویسنده ساده و روشن است، بیآنکه از لغات عربی فراوان استفاده کند یا در پی صنایع لفظی و آراستن جملات به سجع و قافیه باشد و لغات مترادف و زاید را در پی هم آورد. گرچه علاءالملک سخنان و مقامات شیخ را نقل و جانب امانت را رعایت میکرده است، ولی در قسمتهایی که از خود چیزی افزوده، مانند باب سوم که در ذکر اولاد و ازواج شیخ است، پایبندی او را به سادهنویسی مشاهده میکنیم. حکایات کتاب هم در کمال سادگی و روانی نوشته شده است و بهندرت کلمه یا عبارتی زاید و بیفایده در آن یافت میشود، ضمن اینکه جملات کوتاه و زیبا، خواندن کتاب را بسیار لذّتبخش کرده است. به نظر مؤید ثابتی، همة خلاصةالمقامات یکجور نیست و پارهای از قسمتهای آن که منقول از نوشتههای پیشینیان است، قدیمتر و به سبک نثر قرن 6 و 7 مانند است (رک. همان).
ویژگیهای ادبی خلاصةالمقامات
در این تألیف، علاوه بر ویژگیهای سبکی و رسمالخطی- که ذکر آن گذشت- نویسنده از عناصر خیالانگیز در جملهپردازیها استفاده کرده، خصوصاً تضمین و تلمیح که به اقتضای نوع اثر، بارزترین جلوه را دارد.
اینک نمونههایی از این آرایهها را از نظر میگذرانیم:
جناس: «به گوشِ هوش...»
«درود نامعدود و صلوات نامحدود»
«مبشّرِ مستبشران؛ اسرافِ اشراف»
«در کنج محنت پای بر سر گنج محبّت»
«مرکب هوا از میدان خطا راند و سودا زده چون نافة ختا ماند»
«سلیمانحشمت سکندرحشم»
سجع: «آل او که راهنمای شاهراه عاقبت و مآلاند و اصحاب اخیار او که راویان کتاب و اخبارند»
«آنکه هفت آسمان معلّق علامتی است از بخار بحار کمال او و هفت زمین مطبّق کفی است از دریای جلال او؛ آدم به حمایت صفای او مغفور، خلیل به رعایت ولای او مسرور»
تکرار و عکس: «تو گناه میکنی و میکنی و من گناه میآمرزم و میآمرزم»
«ملک، ملکِ من و خزینه، خزینة من.
«رقص نباید کرد و میکنند و در پیش شیخ میکنند»
«منشور کمال آفرینش و آفرینش کمال»
مراعات نظیر: «دست فیّاض او در بحار لطف و کرم گوهربار و انامل وهّاب او در معادن جود و سخا جوهرنثار، مرافق عدل او دستگیر مستغیثان و لواحق فضل او کارساز مستعینان»
«کس باشد که دانهای از دست او بیفتد، چندان شاخ و بال کند که جهان در سایة او بنشیند و از میوة او برخورد و کار خدا را اخلاص باید و تخم به جایگاه کاشتن تا به زیان نیاید»
واجآرایی: «آن لایزال که چهرة کمال او از غبار زوال مصونست و پایة جلال او از مراتب اهل کمال، افزون»
«اگر در بند خلاص درویشی نباشند، نمک بر ریش دلریش نپاشند»
توصیف: «صورت سیاه کبود، جامه و چادر کهنه و خونآلود و پشت خمیده و سبلت سفید دمیده و دندانهای زرد از دهان او بیرون آمده و در یک دست عصای و در دیگر دست، کارد خونچکان...»
تلمیح:
جبرئیلت گر بپرسد حاجتی داری به ما |
|
رو جواب جبرئیل از لای مطلق بازده |
«و آن ذیالقرنین که به طلب آب حیوان رفت هم از این نوع چیزی بود»
تضمین: (استناد به آیات و احادیث)
گر خروش غیرت مردان نبودی در ازل |
|
«لن ترانی» کی جواب پور عمران آمدی |
(سوره اعراف، آیة 143)
عقـــل کل وامانده در معــــراج او |
|
از «لعمرک» داده یزدان تاج او |
(سورة حجر، آیه 72)
بهکار بردن ترکیبات و واژگان نامأنوس: اسکیل (نوعی خار)؛ خُلوله؛ تشویر خوردن؛ درباقی کردن؛ هراس خوردن.
از خلاصةالمقامات چند نسخۀ خطی موجود است که به معرفی اجمالی برخی از آنها میپردازیم:
این تألیف، کتابی است به خط نستعلیق خوش در 184 صفحة 19 سطری به ابعاد 12× 7/17. در پایان کتاب نوشته شده است: «کتب هذه الرسالةالمبارکة عبدالواحدبن مقری محمّد چرنگی، اللّهم اغفر له و لوالدیه آمین- تمّت خاتمةالطّبع- شکر و سپاس آن خدای را که پروردگار عالم است که کتاب هذا بار اول به صرف زر و کوشش طبع گردید، به تاریخ یوم پنج شنبه، شهر رجب المرجّب، سنة1335»
پارهای از ویژگیهای رسمالخطّی این نسخه- که بر برخی از آنان اشکالات املایی وارد است- بدین شرح است:
1- سرهمنویسی- که مختصّ این نسخه نیست و نسخههای دیگر را هم شامل میشود- در سراسر متن به چشم می خورد:
بواسطۀ ← به واسطۀ بدرستیکه ← به درستیکه رفیعمقدار ← رفیعمقدار
2- استفاده از «همزه»، به صورتی که امروزه معمول نیست:
ثنائی ← ثنای ارتقائی ← ارتقای نتائج ← نتایج پائمال ← پایمال
3- کاربرد «همزه» به جای «ای» نکره:
قبیلۀ ← قبیلهای شمّۀ ← شمّهای معشوقۀ ← معشوقهای
4- کتابت کلمۀ «هوی» در معنی هوس، به صورت «هوا» و «اعلی» به صورت «اعلا».
5- کتابت «خا» به شکل «خوا»، که در نسخههای دیگر هم به چشم میخورد:
«خواطر» در معنی مفرد ← خاطر نشست و خواست ← نشست و خاست
6- حفظ «و» به شیوۀ قدیم- در هر سه نسخه- در کتابت لغاتی چون :
«خورد» به معنی کوچک ← خُرد خوشنودی ← خشنودی خورسند ← خرسند
7- کاربرد «ک» به جای «گ» در اکثر موارد در همۀ نسخهها:
رنک ← رنگ سنکی ← سنگی بانک ← بانگ
8- گاه، جدا نوشتن «به» و همچنین «نه» از فعل پس از خود:
نه مانده باشد ← نمانده باشد نه کشند ← نکشند نه دهد ← ندهد نهآید ← نیاید
9- کاربرد «ج» به جای «چ» در چند مورد و در هرسه نسخه: هیج ← هیچ هیجکس ← هیچکس
10- ضبط اعداد به گونۀ قدیمی آنها، که در سه نسخه به همین صورت است: هژده← هجده دویم← دوم
11- در برخی موارد، نوشتن حرف «س» همراه با «3»: تفسیر؛ سر؛ خسران؛ راسخ؛ سه
12- در بسیاری موارد، پیشوند «بی» به صورت «پی» نوشته شده و این مورد در نسخههای دیگر نیز مشاهده شد: پیعلم ← بیعلم پیتقوا ← بیتقوا پیهدایت ← بیهدایت
13- کتابت کلمات «تقوا» و «فتوا» به صورت: تقوای و فتوای
14- حفظ «ه» در کلماتی چون: روزهگار؛ جویندهگان ؛ نظارهگیان
15- تخفیف، که در همۀ نسخ کاربرد داشته: هفصد ← هفتصد بتر ← بدتر دوستر← دوستتر
16- حذف «های غیرملفوظ» در اتّصال به «های جمع» و در هرسه نسخه بدین صورت است:
خزانها ← خزانهها نشانها ← نشانهها تراشها ← تراشهها گنجینها ← گنجینهها
17- در مواردی، حذف همزۀ «است»:
سلطانیست ← سلطانی است کجاست ← کجا است آنست ← آن است
18- کتابت کلماتی چون: «در این» ، «در آن» و «از آن» ، به صورت: درین، دران و ازان
19- کاربرد «ی نکره» همراه با «همزه» به شیوهای منسوخ به جای «کسرۀ اضافه»:
دوائی ← دوای ارتقائی ← ارتقای
در فهرست نسخ خطی دانشکدة الهیات مشهد در باب معرّفی این نسخه چنین میخوانیم: «نستعلیق سیزده سطری 2 / 16 × 1/ 10 دارای 153 برگ 22 × 18، کاتب خواجه عصمتالله ولد مرحوم ملا خواجه رحمتالله در یوم پنجشنبه پانزدهم جمادیالثانی 1328 هـ ق. کاتب آن را برای میرزا سلیمان خانبن میرزا محمد ابراهیم خان نوشته، خط با مرکب آبی و مشکی نوشته شده، نسخه قبلاً در اختیار فکری سلجوقی بوده و در صفحة عنوان این کتاب یادداشتی به خط و امضاء او هست. کاغذ فرنگی. جلد مقوا» (ج 1، فهرست نسخ خطی دانشکدة الهیات مشهد، 1376 :107، ش نسخه 205).
در صفحۀ عنوان کتاب این عبارت نوشته شده است: «اهدا به حضور حضرت استاد معظّم، جناب آقای محترم مولوی بزرگوار نمود. احقرالعباد فکریالسلجوقی غفرالله له» و بعد: «هدیۀ عبدالحمید مولوی به دانشکدۀ الهیات مشهد».
از نسخههای خطی این کتاب در بسیاری از کتابخانههای بزرگ مانند: فهرست چاپی ریو- ضمیمه- فهرست کتابخانۀ سپهسالار- کتابخانۀ تربیت- کتابخانۀ آستان قدس رضوی و فهرست دستنویس کتابخانۀ ملک، نشانی نیست (رک. مقالة تقی بینش، مجلة آستان قدس، شماره اول، تیرماه 1339). این نسخه در مقایسه با نسخ دیگر، کهنهتر بوده و حفظ صورت اصیل و کهن واژه ها در آن بیشتر رعایت شدهاست. داشتن رکابه نیز یکی دیگر از ویژگیهای این نسخه است. رسمالخط کاتب و همچنین شیوۀ نگارش برخی از کلمات، نشان از کمسوادی کاتب دارد. گویا وی نسخۀ کهنهتری در اختیار داشته و هرگاه که در خواندن و فهم عبارتی دچار مشکل میشده، متأسّفانه سلیقه و پنداشت خود را در آن وارد میساخته است. گاهی اغلاط به گونهای است که این گمان را بهوجود میآورد که فردی متن را برای وی میخوانده و او بدون دقّّت هر آنچه به اشتباه میشنیده، ضبط میکرده است.
مثال: کرم امین ← کرم عمیم امهام ← الهام ازین ← عظیم زر ← زهر
از دیگر ایراداتی که بر این نسخه وارد است، آشفتگی و جابهجایی قسمتهای مختلف متن است. به طوری که گاه مطلبی در میانه رها شده و پس از چند سطر، درون مطلب دیگر تکمیل میشود.
اغلاط املایی نیز در سراسر متن به وفور دیده میشود. مثال:
اغلاط ناشی از ضبط یک حرف: فطّوت ← فتوّت قده ← قدح انظار ← انذار حاظر ← حاضر
اغلاط ناشی از جابهجایی حروف: انصاف ← اصناف درو ← ورد
اغلاط ناشی از اشتباه شنیدن کاتب: جاه ← جام زر ← زهر ماه ← مار متحرّک ← متبرّک
همچنین در مواردی، آنگونه که از ظاهر لغات برمیآید، کاتب هرجا که راهی به سوی خواندن درست کلمات نمییافته، آن را به همان شکل ناخوانا وارد متن نموده و در اصل آن را نقّاشی کرده است. از دیگر موارد قابلتوجّه در این نسخه این است که در خط کتابت نسخه، دوگانگی به چشم میخورد (قسمتی از برگ 11 و کل برگ 22) و خط آن درشت و ریز شده که مشخّص نیست نتیجۀ عوض شدن کاتب است یا خیر! در ضمن برگ 36 و 115 این نسخه افتاده است. همچنین در ترقیمة نسخه عباراتی نوشته شده که قسمتهایی از آن ناخواناست. عبارات بدین شرح است: «این کتاب را پنجشنبه میرزا سلیمانخانبن میرزا محمّد ابراهیمخان...
پیش ارباب خرد نامة ایمان خرد اســـت |
|
لاجرم پیشة مردان ســخندان ادب است |
بـیادب را به ســماوات لقا منزل نیسـت |
|
در سماوات لقا منزل مـــردان ادب اســت |
آدمیزاده اگر بیادب اســت آدم نیســت |
|
فرق در جنس بنیآدم و حیـوان ادب است |
کـردم از عقل سؤال که بگو ایمان چیست |
|
عقل در گوش دلم گفت که ایمان ادب است |
دو سه روز کرده در غالب تن مهمانی |
|
....................................................................................... |
کتابت آیات شریف قرآنی و اخبار و احادیث در این نسخه به هیچوجه قابلاعتماد نبوده و اغلب با املای نادرست و افتادگی کلمه و گاه کلمات یا جملهای همراه است.
اکنون تعدادی از فاحشترین اغلاط نسخه (با چشمپوشی از اغلاط املایی) برای مثال ذکر میشود:
اهتزاز ← اعتذار زرّات ← رزّاق زر ← زهر افغان ← امغان طلا ← اطّلاع غزی ← عرش خیر ← خبر تلخ ← ملخ متحرّک ← متبرّک فتح ← فسخ گفت ← کتب بیگانه ← یگانه جاه ← جام نهد ← نمد تمام ← مقام
اکنون علاوه بر ویژگیهای رسمالخطی که ذیل معرفی نسخۀ چاپ سنگی مربوط به هرسه نسخه ذکر شد، مواردی دیگری که مختص نسخۀ الهیات میباشد، بیان میگردد:
1- کتابت «خا» به جای «خوا»: و تو از ما چه «خاستی» که ندادیم ← خواستی
2- کتابت «ب» به صورت «پ» در چند مورد : اسپ ← اسب اوپاش ← اوباش پیادب ← بیادب
درنیاپی ← درنیابی پینصیب ← بینصیب پیاختیار ← بیاختیار
3- بدل شدن «ی» نکره به کسرۀ اضافه: مرد جلد و ... بود. ← مردی جلد و ... بود.
دانستم که تو رسول خدای ← دانستم که تو رسول خدایی
4- کتابت «دست» و «دوست» به صورتی که زیر «سین» یک الف کوچک (1) قرار داده شده است
5- کتابت «ذ» به جای «د» در کلمۀ «خذمت» ← خدمت
6- گاهی موارد، جدا نویسی لغاتی به جز فعل: پیشانی ← پیشانی چهگونه ← چگونه
7- در مواردی، خذف علامت «مد» روی مصوّت بلند «ا»: انکه ← آنکه انجا ← آنجا ابا ← آبا
8- کتابت «ت» به جای «ث» در کلمۀ: وتاق ← وثاق
9- در چند مورد، حذف «د» از پایان افعال: بنشان ← بنشاند نتوانستنگرفت ← نتوانستندگرفت
نکتۀ قابل توجّه این است که در پارهای موارد، میان جملاتی که «و» ربط دارند- با توجّه به وجود آن در نسخههای دیگر- این «و» به چشم نمیخورد؛ به طوری که میتوان نتیجه گرفت «و» ربط، به صورت گفتاری، به ضمّه در بین جملات بدل شده است.
این نسخه که به خط «نسخ» نوشته شده است، کاتب و تاریخ کتابت آن مشخّص نیست. عکس این نسخه در کتابخانه دیجیتال مجلس بهشماره نسخة 10067 موجود است. بر روی صفحة اول آن نوشته شده است: «جعفر سلطانالقرایی، تبریز 1365 قمری». متن کتاب که فاقد مقدمه است با عبارت «هذا کتاب گنجینة حکمت» آغاز میشود. همچنین از برگ 145 تا پایان نسخه افتادگی دارد.
این نسخه نسبت به دو نسخه دیگر اضافاتی مشهود دارد که جهت تکمیل و تصریح متن بسیار مفید بوده و به متن افزوده شده است. نسخه دارای رکابه بوده و قسمتهایی از متن که پاک یا ساقط شده است و قابلخواندن نیست، در حاشیة صفحه آورده شده است. در حواشی نسخه، گاه یادداشتها یا بیت شعری به چشم میخورد که گویا مربوط به خود کاتب است. سرفصل بابها و الفاظ «دگر» و «گفت» که مباحث و داستانها را از هم جدا میسازد، همچنین مشخصههای شعر، مثل نقطه یا واژة بیت، نظم یا شعر با شنگرف کتابت شده است. متأسفانه همان طور که بیان شد پایان نسخه موجود نیست و در نتیجه ما از دسترسی به ترقیمه که حکم شناسنامة نسخه را داشته و میتوانست در باب تاریخ کتابت و کاتب آن اطّلاعاتی را در اختیار ما قرار دهد، محروم ماندیم. در خصوص ضبط آیات و احادیث میتوان گفت که نسبت به نسخة الهیات بسیار دقیقتر و مستندتر بوده و اعرابگذاری در بیشتر موارد فهم و درک آن را سهولت میبخشید.
برخی از ویژگیهای رسمالخطی که مختص این نسخه میباشد و در نسخههای دیگر دیده نشد، بدین قرار است:
1- حذف «ـه» از آخر کلمات: آنک ← آنکه؛ چنانک ← چنانکه؛ زیراک ← زیراکه
2- حذف «و» گاهی: ترا (تو را) ؛ تست (توست)
3- کتابت «ت» به صورت «ة»: زکاة؛ نجاة؛ صلاة
4- جدا نویسی حرف نهی «نه» و «مه» از فعل: نه اندیشی ← نیندیشی؛ نه بیند ← نبیند؛ نه آییم ← نیاییم؛ مهآر ← میار
5- کتابت همزه به جای «ی»: دعاء او ← دعای او؛ نامهاء ایشان ← نامهای ایشان؛ اولیاء خدا ← اولیایخدا
نتیجه
بدون تردید پرداختن به نسخ خطی و چشم چرخاندن در لابهلای فهرستها و گنجینههای بعضاً ازیادرفته، این مزیت را دارد که به نسخه یا نسخههای نفیس دست پیدا کنیم؛ نسخه یا نسخههایی که سالها در انزوایی غریب، چشم به راه پژوهشگری کهنهکار یا جوانی باذوق و باحوصلهاند تا بتوانند با آرایشی نو، در پیش چشم و ذهن دیگران قرار گیرند. به هر حال، یکی ار ویژگیهای تصحیح همین است و دلخوشی مصحح نیز همین.
خلاصةالمقامات از بیشمار نسخههای نفیسی است که بهرغم اهمیت آن تاکنون فرصت خودنمایی نیافته بود و همانگونه که یاد شد از ویژگیهای مهم این نسخه، یادآوری پیشینۀ تحریر مقاماتنویسی است. سبک و سیاقی که در زمان شیخ احمد جام پیش گرفته شد و همزمان با شیخ یا بعد از او، نمونههایی از مقاماتنویسی تجربه شد و بعدها دیگران از این شیوه بهره بردند، که برجستگی اسرارالتوحید خود گواه بر این مطلب است.
نکتۀ مهم دیگری که این نسخه گویای آن است حالات و مقاماتی است که بر شیخ گذشته و مریدان شیخ در زمان او نگاشتهاند و چون آن نگاشتهها به جز «مقامات محمد غزنوی» همه از بین رفته، خلاصةالمقامات که به واقع عصارۀ آن مقامات است، به عنوان یک نسخۀ نفیس و قابلتوجه میتواند مهمترین تألیف در بیان حالات و کرامات شیخ جام به حساب آید.
در واقع شناسایی، معرفی و تصحیح این نسخه گامی مؤثر و مفید در شناخت بیشتر شیخ احمد جام و اوضاع و احوال و کرامات وی و شیوۀ مقاماتنویسی خواهد بود، که برای آگاهی پژوهشگران از مقام و مرتبۀ شیخ و شیوههای مقاماتنویسی بسیار اهمیت دارد و امید است در آیندهای نه چندان دور، توفیق رونمایی نیز پیدا کند.
پینوشتها
[1]- از جمله مرحوم دکتر فاضل که تمامی سعی خود را صرف پژوهش دربارة شیخ جام کرده است، رک. شرح احوال و نقد و تحلیل آثار احمد جام، 1373: 181- 182.
2- در باب احوال شیخ جام نیز رک. دانشنامۀ ایران و اسلام 10/ 1360/ مقالۀ فریتز مایر: 1262 ؛ تاریخ گزیده، 1336: 673؛ نفحاتالانس، 1370: 363 – 371؛ روضاتالجنّات فی اوصاف مدینةالهرات، 1343 :173– 177؛ مقامات ژندهپیل، 1340/ مقدّمۀ مصحّح؛ شرح احوال و نقد و تحلیل آثار احمد جام، 1373؛ و نیز کارنامۀ احمد جام نامقی (ژندهپیل)، 1383.
3- مقامات محمد غزنوی (مقامات ژندهپیل) تنها مقامات بهجامانده در احوال شیخ احمد جام است که در سال 1340 به همّت حشمت مؤید سنندجی، تصحیح و چاپ شده است.
4- در خلاصۀالمقامات همهجا به صورت بیگبارق آمده که صحیح آن برکیارق است. رک. مقالۀ علی مؤید ثابتی در مجلۀ سخن، ش6، دورۀ دهم، 1338ش: 669. نیز: مجمعالانساب شبانکارهای، 1363: 105- 107.