نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Bidel Dehlavi is the greatest Persian poet of India that difficulty is the main characteristic of his style. Technical discussions about Bidel’s style and his word difficulties, demands more attention to some syntactic cases that have been remained unnoticed. One of the poet's way of speaking is frequently using of compound numerical adjectives and specific classifiers in a specific and unique way. One of his specific methods to display and offer different concepts to the reader's mind is the use of certain words in place of numerical-classifiers, which is new and by breaking norms of language, makes the reader surprised and gives him pleasure. So, understanding his ways of using compound numerical adjectives and specific classifiers demands some researches as follows:
1) Survey of classifiers in terms of imagery
2) Survey of classifiers on the basis of meaning making
3) Survey of classifiers on the basis of ambiguity making
4) Survey of classifiers in the point view of concretion or abstraction
When it comes the classifier to be material and tangible and on the other hand, the numeri be abstract, the role of classifier will become more prominent.
According to what we found on this research, it turns out the structure of firstly “concrete classifier + abstract computed noun” and then “concrete classifier + abstract computed noun” with the most frequency, are in the best position in Bidel’s poem. In general, the basic principles of Bidel’s style are as follows:
(1) The diversity and plurality of application of specific classifiers in compound numerical adjectives.
(2) Deviating from the norms of conventional languages, presented in a new and innovative way.
(3) The relationship and cohesion between classifier and computed noun.
(4) Being strong and prominent in image making.
(5) Being strong and prominent in meaning making
(6) Creating ambiguity and increasing the complexity of the word.
(7) Having a metaphoric role to express the diversity or lack of things
(8) According to Shafi'ee kadkani’s classification and on the basis of all available evidences in Bidel’s Divan, the compound (x + material classifiers + abstract computed noun), by 148 out of 314 cases, is the most. Therefore, Bidel has used of the best kind of compound numerical adjectives and numeri in his poem.
مقدمه
«عبدالقادر بیدل دهلوی (1054-1133) بزرگترین شاعر فارسیگوی هند است که اشعارش به دشواری و تعقید معروف است» (شمیسا، 1382: 295)؛ او را به حق میتوان نقش پارسی بر احجار هند نامید. بیدل در غزل یکی از موفّقترین شاعران سبک هندیست؛ او غزل را نه در معنای عرف آن بلکه به عنوان ابزاری در اختیار تفکرات عرفانی و فلسفی خود قرار میدهد. در شعر او لفظ بر معنی مقدّم است و فهم اشعارش مستلزم فهم افکار اوست لذا غزلیات او هم از دیدگاه معنی و مفهوم و هم از دیدگاه سبک و شیوة بیان قابل بررسی است (شیدایی، 1379: 17). این شاعر گرانقدر نه تنها در غزل سرآمد است بلکه «در بسیاری از قالبهای شعری از جمله ترجیعبند و ترکیببند نیز دارای مشخصاتی مخصوص به خود است به طوری که «در تاریخ ادب فارسی به شکل نمایشی و زیبا، افتخار داشتن طولانیترین ترکیببند و ترجیعبندها را داشته است» (سلجوقی، 1380: 554). امّا از نظرگاه فکری، دید بیدل، دیدی فلسفی است و منبع بیشتر پیچیدگیهای زبانی او نیز از همین دید خاص او نشأت میگیرد. در واقع «گرایش بیدل [به تعبیرات مبهم و گنگ] به سبب مکتب فلسفی اوست نه وسوسة پیچیدن در لفظ» (حسینی، 1367: 12) چنانکه خود شاعر نیز در بیتی اشارهای به این مسأله دارد:
به سررشتـــة وهــــم دیگر مپیچ |
|
که غیر از سخن در جهان نیست هیچ |
|
|
(کلیات بیدل، جلد3: 776) |
در زمینة سبکی نیز، سبک شعر او را سبک هندی نامیدهاند. «شاعران سبک هندی به دو شاخه تقسیم میشوند: سبک هندی و سبک هندی ـ ایرانی که سرآمد سبک هندی بیدل و سرآمد سبک هندی ـ ایرانی، صائب تبریزی است. سبک هندی برای گریز از تکرار و ابتذال زبان فارسی به وجود آمد و در این گریز، صائب محافظهکارتر از بیدل است پس شاید بتوان بیدل را تنها نمایندة واقعی این سبک به حساب آورد که این موضوع با نگرش به تمامی مشخصاتی که برای این سبک در نظر گرفته شده است، بهتر مشخص خواهد شد. یکی از ویژگیهای برجسته در سبک بیدل، ابهام است. «ابهام در لغت به معنی پوشیده گذاشتن، مجهول گذاشتن، به مرحلة وضوح نرساندن، پیچیدگی و بستگی و... است» (داد، 1387: 13) حبیب نیز آن را بستگی بیان یا سکته دار و تأمّل طلب بودنِ سخن تعبیر میکند (حبیب، 2010: 116). حسینی همچنین معتقد است که ابهام در شعر بیدل همچون ابهام خاقانی، ابهامی سازنده و ثمربخش است (حسینی، 1376: 25). از دیگر ویژگیهای مهم و برجسته در شعر بیدل، معنیآفرینی است. «او شاعری خیالپرداز و معنیساز است که کوشش دارد تا واژهها و ترکیبها را از هر نوع که باشد تابع خیال خود کند و به راهی از معنیرسانی ببرد که قریحة او میخواهد» (خلیلی، 1384: 66-65). در واقع این امور رویهم رفته، سبب میشود که در کلام پر معنای بیدل الفاظی پدید آید که در دید عوام دیرفهم و غیرمعمول جلوه نماید. البته این مسأله نیز میتواند ناشی از این امر باشد که هرگاه سخن شاعری تازه و بدیع باشد، دشواری و دیریابی، نتیجه و حاصل آن است. از جملة بداعتها و تازگیهایی که بالطبع الفاظی مناسب خویش میطلبد، به کارگیری صفات شمارشی مرکب و ممیز خاص در جای جای اشعار بیدل به شیوهای نوین است.
اکنون لازم است در رابطه با صفت شمارشی مرکب و ممیز خاص, ابتدا به تعاریفی که در چند کتاب دستوری آمده است اشارهای داشته باشیم:
شریعت در دستور خود میگوید: «گاهی بعد از عدد (= صفت شمارشی) و قبل از معدود اصلی (= موصوف) کلماتی میآورند که بر مقدار یا شاخص وجودی هر چیزی دلالت میکند. دستورنویسان این حالت را چنین تعبیر میکنند که بعد از عدد را معدود کلی و پس از آن را تمییز یا حالت تمییزی میگویند: ده خروار شکر خریدم. (ده: عدد یا صفت شمارشی، خروار: معدود کلی یا موصوف، شکر: تمییز و مفعول بیواسطه، خریدم: فعل و فاعل.) اما بهتر است که عدد و معدود کلی را یک صفت شمارشی مرکب بدانیم. یعنی (ده خروار: صفت شمارشی مرکب) و پس از آن (شکر) موصوف و مفعول و موضوع به این وسیله حل میشود» (شریعت، 1367: 2-291).
انوری و احمدی گیوی نیز معتقدند: «گاهی بین صفت شمارشی و موصوف (عدد و معدود) اسمهایی به عنوان واحد شمارشی میآید که میتوان آن اسمها را با صفت شمارشی، جمعاً صفت شمارشی مرکب فرض کرد» (انوری و احمدی گیوی، 1367: 176).
وحیدیان کامیار بیان میکند که «بین صفت شمارشی و موصوف آن برای شمارش تعداد یا اندازه و وزن موصوف، معمولاً اسمی میآید که وابسته صفت شمارشی است و ممیز نام دارد. ممیز با عدد همراه خود یکجا وابستة هسته میشود. ممیزها را میتوان به دو گروه کلی تقسیم کرد:
ـ ممیزهایی که چیزی به معنا نمیافزایند و وجود آنها اختیاری است: دو جلد کتاب و...
ـ ممیزهایی که به معنا میافزایند و وجود آنها اجباری است: یک دست استکان و...» (وحیدیان کامیار، 1382: 88).
و اما نظر مشکوة الدینی نیز چنین است: «ممیز از لحاظ معنا با اسم پس از آن ارتباط دارد؛ به عبارت دیگر حرف ممیز از میان واژههای اسم که به یکی از مفاهیم شمارشی اشاره میکند و متناسب با ویژگیهای معنایی اسم در گروه اسمی است، گزیده میشود. به اسمهایی که به تنهایی با حرف عدد و بیممیز به کار نمیروند، اسم ناشمردنی گفته میشود. از لحاظ معنی اسم ناشمردنی به جنس یا مادة طبیعی و تودهوار و یا اسم معنی اشاره میکند. از جمله: الف) شیر، آب، شکر، برنج ب) هوش، درستی، خطر، آسودگی و....» (مشکوةالدینی، 1386: 146-145).
شفیعی کدکنی نیز در کتاب شاعر آینهها ـ کتابیست دربارة شعر بیدل ـ معتقد است که «نظام نحوی مجموعه عدد + وابسته عددی (=ممیز) + معدود در شعر بیدل به چهار نوع تقسیم میشود:
1) عدد + مادی + مادی = صد مصر شکر
2) عدد + مادی + انتزاعی = یک سحر رسوایی
3) عدد + انتزاعی + مادی = یک افتادگی زنجیر
4) عدد + انتزاعی + انتزاعی = صد عقبا امل» (شفیعی کدکنی، 1371: 47).
روش کار و پیشینه تحقیق
در زمینة پیشینة بررسی شعر بیدل از جنبههای گوناگون، باید به کتاب «شاعر آینهها» از شفیعی کدکنی اشاره کرد. نویسنده در بخشی از کتاب مذکور، یک تقسیم بندی از ترکیبِ صفت شمارشی مرکب و معدود, در شعر بیدل ارائه نموده است. در ارتباط با پیشینة صفت شمارشی مرکب در شعر بیدل همچنین میتوان مقالة مختصری از سروش سپهری را با عنوانِ «دو عالم دستگاه» نام برد. این مقاله در اصل نقدی است بر مقالهای با عنوانِ «اشارت صبح» از علی محمّدی. سپهری در مقالة خود معتقد است که در مقالة محمّدی، نگرش درستی در رابطه با ترکیبِ «دو عالم دستگاه» ارائه نشده است. باید خاطر نشان کرد که در هیچیک از موارد مذکور، بررسی جامعی در زمینة ویژگیهای بخصوص و متمایزِ صفت شمارشی مرکب و معدود آن در دیوان بیدل دهلوی ارائه نشده است. لذا پرداختن به صفت شمارشی مرکب و معدود در سخن بیدل از جنبههای مختلف و اثبات آن به عنوان یک مشخصة سبکی در شعر بیدل، تنها توسط نگارندگان این مقاله صورت گرفته است.
روش کار مقاله چنین است که ابتدا به جمعآوری شواهد ترکیبهای مورد نظر (= صفت شمارشی مرکب و معدود) از دیوان بیدل دهلوی پرداختیم سپس با مطالعة کتب دستوری مختلف، نظرات دستورنویسان را در رابطه با ترکیب مذکور گردآوری نمودیم؛ پس از آن ضمن در نظر داشتن سبک هندی و ویژگیهای آن، به بررسی شواهد موجود در دیوان شعر بیدل پرداختیم تا در نهایت وجوه تمایز آن ترکیبها و آنچه سبب تازگی آنها در سبک خاص او گردیدهاند را نمایان سازیم. محور تحلیلهای موجود در این جُستار، ممیزهای خاصی است که بیدل در ترکیبِ «صفت شمارشی مرکب» مورد استعمال قرار داده است؛ اینکه بیدل چگونه آنها را در ساختار صفتهای شمارشی مرکب و معدود، در ارتباط با عددها و معدودها و گاه در رابطه با دیگر اجزای شعر خویش برمیگزیند، مورد مداقّه قرار گرفته است.
بحث
«یکی از سؤالات عمده در بررسی زبان این است که دنیای مورد ادراک، چگونه در زبان و از طریق زبان نمود مییابد. ما نه تنها دنیا را ادراک میکنیم بلکه در مورد آنچه ادراک میکنیم مفاهیمی را شکل میدهیم و صورتهای زبانی را که بیانگر این مفاهیم هستند خلق میکنیم. این صورتهای زبانی به کنشها، حالات، موقعیت، چیزها و اشیاء، اشخاص و موجودات زنده اشاره میکنند. یکی از مواردی که میتواند نشاندهندهی چگونگی ادراک سخنگویان یک زبان از دنیای اطرافشان باشد، مقولهی ممیز عدد است» (استاجی، 1388: 1). یکی از شگردهای خاص و متفاوت بیدل دهلوی برای نمایش مفاهیم ذهنی خویش به خواننده، کاربرد برخی از واژهها در جایگاه ممیز عدد است که تازه است و با شکستن هنجارهای معمول زبان، خواننده را به شگفتی وا میدارد و سبب کسب لذت هنری بیشتر از کلامش میگردد. «در واقع در آثار خلّاق ادبی، انحراف از معیارهای متعارف زبان فراوان است و یکی از وجوهی که به آنها تمایز سبکی میدهد همین نکته است» (شمیسا،1380: 32). «آوردن صفتهای شمارشی مرکب (= لفظ مناسب معدود یا ممیز) دور از ذهن در بین دیگر شاعران سبک هندی نیز رواج داشته و منحصر به بیدل نبود» (سروش، 1387: 12). امّا بنا بر اینکه همواره فراوانی به کارگیری امری در سخن هر شاعر یا نویسندای، میتواند نشان از محوری بودن آن امر در دید و سبک او باشد، لذا در سبک بیدل نیز به کارگیری صفتهای شمارشی مرکب به شیوهای منحصر به زبان او، به صورت اصلی کلی و منسجم جلوه میکند و از اینجاست که بیدل سرآمد شعراییست که چنین شگردی در سخن ایشان یافت میشود.
نگارندگان بنا بر آنچه توسط دستورنویسان و محقّقان شعر بیدل دربارة صفت شمارشی، ممیز و معدود یا موصوف بیان شده است، موارد موجود در دیوان بیدل را از چند منظر، مورد ارزیابی قرار دادهاند. لازم به یادآوریست که در این جُستار، تنها موارد محدودی از شواهد مثال در دیوان بیدل را ارائه مینماییم چرا که بررسی تمام موارد، مجال بیشتری میطلبد.
1. بررسی ممیزها از دید تصویر خیال
این که سخن سرای دهلی، ممیزهای خاصی را به همراه معدودهای مورد نظر خود برمیگزیند، نه تنها به سبب عدول از هنجارهای متعارف زبان است که آن را از ویژگیهای سبک هندی به طور عام میدانند بلکه بیشتر به سبب قدرت خیال شاعر است که با مهارت ویژة خود تصرّفهایی در عالم واقع انجام میدهد و از این طریق کلامش را در دید مخاطبانش زیور تازگی و بداعت میبخشد؛
صد کـوچه خیــال است غبـار نفـس اینجــا |
|
تا سیـر گریبـــان به چه اندیشـه دوانــد |
|
|
(750/25)1 |
بیدل، میان ممیز «کوچه» و موصوف «خیال» از دید تصویر آفرینی، رابطهای استوار برقرار نموده است؛ رابطهای بر پایة تشبیه که به زیبایی، بر عمق طرح تصویرش افزوده است و برای بینندة این تصویر، لذت بخش است و چشم نواز.
هر حلقه از این سلسله صد فتنـه جنون است |
|
غافــل نروی در خم آن طره و کــــاکـل |
|
|
(950/27) |
شاعر برای نمایش شدّت و عظمت «جنون»، ممیز «فتنه» را در نظر میگیرد با این تفسیر که «فتنه» خود تداعیگر خطر، آسیب و پریشانی احوال و امثال این امور است. لذا بیدل برای نشان دادن جنون و دیوانگی عاشق، از چنین استعارهای استفاده میکند و بدین شکل بر اغراق موجود در سخنش میافزاید. همچنین واژة «فتنه» نیز به نوعی با انذار و هشدار موجود در مصرع دوم ارتباط تنگاتنگ دارد. بیدل در جایی دیگر نیز برای معدود «جنون» ممیز «طوفان» را آورده است که استعاره از آشفتگی و پریشانی است:
خرامش در دل هر ذره صد توفان جنون دارد |
|
عنــان گیرید این آتش به عالـم افکن ما را |
|
|
(233/8) |
شاهدی دیگر:
پر هرزه درآ مگـذار زیـن قافــله آفـــات |
|
شـور نفسی دارد صد صــور طنیـن هستش |
|
|
(872/14) |
رابطة معنایی موجود در واژة «صور» برگرفته از صور اسرافیل و تلمیحی به آن است و «طنین» نیز کامل کنندة این تلمیح. لذا صفت شمارشی مرکب (= صد صور) + معدود یا موصوف (= طنین) برابر است با سبک خاص شعر بیدل.
صد چمــــن امیـد لیــــک داغ فســــردن |
|
نامــه رنـگم که بست بر پر طــــاووس |
|
|
(861/11) |
بیدل برای واژة امید و نشان دادن فراوانی آن از ممیزی استفاده کرده است که خیالبرانگیز است و نظر مخاطب را به خود جلب میکند. واژة چمن که مجاز از چمنزار و دشت است، استعارهای برای بزرگی و وسعت قرار گرفته است و شاعر از این طریق، امید بسیار را تصویر نموده است.
عمــــریست که چون آینه در بــزم خیالت |
|
حیـرت نـگه یک مـــژه خـواب است دل ما |
|
|
(86/11) |
شاعر در چندین مورد، برای آسودن و غنودن و خوابیدن و... واژة مژه را به عنوان ممیز به کار برده است. در واقع او برای نشان دادن پلک بر هم نهادن و چشم بستن که لازمة آن برهمآمدن مژههاست از ممیز «مژه» به صورت مجازی استفاده میکند که زیباست و به خوبی خیالآفرینی شاعرانه را نمودار میسازد. نمونههایی دیگر:
شعـله خاکستر شود تا آورد چشمـــی به هم |
|
یک مـژه آسودگی اینجا به صد دشواری است |
|
|
(329/27) |
چون کاغــذ آتــش زده این شــوخ نگـاهان |
|
تسلیـــم غنودنکده یک مــــژه خـــــوابند |
|
|
(770/7) |
بیدل در تصویری دیگر, «اشک» را ممیزی برای اضطراب قرار داده است:
تــــو و صـد مــــوج گــوهــر تمـکیـــن |
|
مــــن و یــک اشـــــک اضطـراب فــروش |
|
|
(869/2) |
از ویژگیهای اشک، لغزانی آن است. بیدل در خیال خویش میان این لغزانی و نااستواری اشک، با اضطراب و تشویش خاطر شباهتی دیده است لذا ممیز «اشک» را برای اضطراب برگزیده است. این نوع نگاه و خیالآفرینی، مختص به اوست و در واقع، ویژگی سبکی مخصوص به خود اوست.
در جایی دیگر:
بر مـن مـیتاز از ایـن نــُه حلقـــه زنجیــر |
|
جنــون عاشقــــان یــــک نشئــه بــالاست |
|
|
(361/17) |
واحد شمارش زنجیر، حلقه است امّا شاعر در اینجا ممیز «حلقه» را استعاره از فلک قرار میدهد؛ او فلک را به سبب صورت ظاهری به حلقه مانند کرده است. قرار دادن «زنجیر» نیز به عنوان معدود، معنای استعاره را مستحکمتر گردانیده است یعنی گرفتار بودن و اسارت انسان در نُه فلک را به شکل زنجیری نُه حلقه تصویر نموده است.
نیز طبق بررسی جامع موارد موجود در شعر بیدل در زمینة صفات شمارشی، یا همان اعدادی که شاعر در صفتهای شمارشی مرکب در شعر خویش به کاربرده است باید گفت: کل این صفات شمارشی که از اعدادِ «یک»، «دو»، «نُه»، «صد»، «هزار» و «یک دو» تجاوز نمیکند، در تمامی موارد، معانی اصلی خود را از دست دادهاند و استعارهای برای کثرت و یا قلّت امور گوناگون واقع گردیدهاند.
استعاره از قلّت و اندکی:
همــــــه سقّــــای آبــــروی خـــودنــد |
|
یــک دو گــوهر تو نیــــز آب فــــــروش |
|
|
(872/11) |
مغـــرور نباشید که این یک دو نفــس عمر |
|
وارستــــه نگاهیــــست بـه زنـــدان تغــافل |
|
|
(957/9) |
استعاره از کثرت:
به زلفی بستهام دل از مضامینم چـه میپرسی |
|
دو عـالم معنــی باریـک قـربـان ســـر مویش |
|
|
(902/6) |
به دشت و در همه سو کـاروان دردسر است |
|
هـزار ناقــه ستــم میکـشد تو بــــــار مکش |
|
|
877/6) |
در بسیاری از موارد ممیزها، استعارهای برای انبوه و فراوانی و بزرگی هستند که در اکثر موارد نیز شاعر از واژههای «جهان» و «عالم» برای این منظور استفاده میکند:
جـــرأت پـرواز بـرق خــرمن آسودگیست |
|
یک جهــان آشفتگی در بـال و پــر داریـم ما |
|
|
(159/11) |
دل بـا دو جهــان تشنگی حرص چه سازد |
|
بر یک چه بیآب ز صد دلــو هجـــوم است |
|
|
(299/13) |
از دید آماری، کاربرد ممیز به صورت تصویری و خیال انگیز، با 249 مورد، از بیشترین بسامد در میان دیگر کاربردها برخوردار است.
2. بررسی ممیزها از دید معنیافزایی
طبق آنچه دستورنویسان به آن اشاره کردهاند ممیز در صفت شمارشی مرکب، بر معنای اسم پس از خود میافزاید. در شعر بیدل نیز تنها ممیزهایی که بر معنا میافزایند، یافت میشود زیرا در سبک بیدل، معنیآفرینی و خیالپروری بیشتر از هر شاعر دیگر سبک هندی نمود دارد. اینگونه کاربرد صفت شمارشی مرکب تأیید کنندة کثرت توجّه شاعر به اموریست که معنای بسیار را در الفاظ کم، جای میدهند. شاعر در اینگونه توجّهات خویش، میانممیز و معدود رابطة معنایی برقرار نموده است به صورتی که به کارگیری ممیز، معنایی گسترده را بر معنای معدود اضافه مینماید.
درین محیط که هر قطره صد جنون تپش است |
|
شناخت مــوج گهــر قیمت وقـــار نفــس |
|
|
(866/22) |
به کارگیری ممیز خاصِ «جنون» برای معدودِ «تپش» به سبب ارتباط معنایی که میان این دو واژه قابل درک است، بر شدّت پویایی و تحرّک موجود در واژة تپش میافزاید.
رنـــگ بنـــایم از حــظ تسلیــــم ریــختند |
|
یک جبهــه سجده است بر و دوش نقش پا |
|
|
(164/11) |
جبهه (= پیشانی) جایگاه سجده است لذا شاعر برای معدودِ «سجده» ممیزِ «جبهه» را آورده است. همانطور که میبینید میان جبهه و سجده رابطة معنایی برقرار است و کاربرد ممیز برای معدود، استحکام معنای آن را سبب میشود.
نفس به قید دل افسرده همچو موج به گوهر |
|
همیـــن یک آبــله استادگیست رفتن ما |
|
|
(192/2) |
آبله بر اثر راه رفتن بسیار بر پای ایجاد میشود. شاعر با قرار دادن «آبله» به عنوان ممیز برای واژة استادگی در واقع پارادوکسی را که میان استادگی و رفتن ایجاد کرده است، تقویت نموده است. البته با این توضیح که در این بیت، استادگی در معنای مقاومت و پایداری است اما ایستادن را در بادی امر به ذهن میآورد و اینگونه است که میان استادگی و رفتن نوعی پارادوکس ایجاد کرده است.
صد خلــد حـلاوت پی پـرواز هوس رفت |
|
شیرینی جــانم همــه در راه مگــس رفت |
|
|
(286/12) |
شاعر برای افزودن بر معنای حلاوت و شیرینی، از ممیز «خلد» استفاده میکند؛ از این طریق آنچه از معنی که در خلد(=بهشت خلد) نهفته است را بر معنای «حلاوت» میافزاید و آن را از لحاظ معنایی تقویت میکند.
از مــذاق ناز اگر غافــل نباشد کـام شوق |
|
میتوان صد بـوسه لذت بــردن از دشنــامها |
|
|
(134/7) |
بیدل با قرار دادن ممیز «بوسه»، معنای بوسه را که لذتی خاص است بر معنای معدود «لذت» میافزاید.
همچنین باید خاطر نشان کرد که «به اسمهایی که به تنهایی با حرف عدد و بیممیز به کار نمیروند، اسم ناشمردنی گفته میشود» (مشکوةالدینی، 1386: 146). امّا بیدل در ترکیبِ (صفت شمارشی مرکب + معدود)، برای معدود چه اسم قابل شمارش باشد و چه ناشمردنی، ممیزهایی با بار معنایی بسیار قرار داده است:
یک حلب شیشه گر از هر قدمت میجوشد |
|
خاطـر آبلـــه در سیر و سفر خواهی داشت |
|
|
(338/26) |
ای ز عکس نرگــست آیینه جام مل به کف |
|
شانه از زلف تو نبض یک چمن سنبل به کف |
|
|
(931/8) |
یک نگه نظارهات سر جوش صد میخانه می |
|
یک تبسّــم کردنت آغوش صد گلـزار گــل |
|
|
(950/2) |
در مثالهای بالا، شیشه، گل و سنبل معدودهایی قابل شمارش هستند اما بیدل برای آنها ممیزهایی برمیگزیند که اغراق و پیچیدگی معنایی و در نهایت لذّت هنری بیشتری ایجاد میکند.
از لحاظ بسامد، کاربرد ممیز به منظور معنیافزایی در جایگاه دوم قرار میگیرد. یعنی از مجموع 314 ترکیب «صفت شمارشی مرکب و معدود» 40 ترکیب از چنین ویژگیای برخوردار است.
3. بررسی ممیزها از دید ابهامزایی
نشاط در کتاب «شمار و مقدار در زبان فارسی» معتقد است که ممیز از معدود، رفع ابهام میکند (نشاط، 1368: 178)؛ همانطور که پیش از این نیز اشاره نمودیم، ابهام که حاصل درهمآمیختن مفاهیم عمیق است و سبب پیچیدگی زبان میشود، یکی از بنیادیترین ویژگی زبانی بیدل دهلوی است. از مصادیق به کارگیری ابهام در کلام بیدل، استفاده از ممیزها به گونهای دیگر است. در زبان خاص او ممیزها گاهی بر ابهام اسم پس از خود میافزایند و سبب شگفتی مخاطب خود میگردند. به طور مثال بیدل در بیت زیر برای معدودِ «درنگ»، واژه «تپش» را به عنوان ممیز برگزیده که در ارتباط با صبر و درنگ مبهم است و غیر منتظره!
سپند مجمر هستی ندارد آن همه طاقت |
|
نیاز حوصله کن یک تپــش درنگ برون آ |
|
|
(80/17) |
در بیتی دیگر:
گر کنی یک غنچـه فکر عالـم آزادگـی |
|
یابی از هر چین دامن صد گریبـانزار گل |
|
|
(951/23) |
در مصرع اول، غنچه بسته است و به بستگی شهرت دارد و شاعر آن را ممیزی برای فکر عالم آزادگی قرار داده است که به نوعی تناسب تضاد میان ممیز و معدود ایجاد میکند. اما در مصرع دوم که موضوع بحث ما است، واژه غریبِ «گریبانزار» را ممیزی برای گل قرار داده است که سراسر ابهام است. هرچند آنچه از گریبان به ذهن میآید گشادگیست و گریبان دریدن به هنگان مستی و از خود بی خود شدن، یادآور رسمی قدیمی است؛ اما پیچیدگی و ابهام آن به کاربردن واژة مشتق «گریبانزار» به عنوان ممیزی برای گل است که نامأنوس مینماید.
فرصـت از خـود گذشتن هـم کــم اسـت |
|
یک عــرق پـــل بر نفس بنـد ای حبـاب |
|
|
(278/15) |
در بیت بالا، ممیز «عرق» برای معدود «پل بستن»، مبهم و گیج کننده است. پل بستن در ارتباط با شکل حباب، معنایی را به ذهن خواهد آورد امّا آوردن ممیز «عرق» معنا را تیره و تار و دور از دسترس میگرداند.
بر فـرصـت هستـــی مفروشیــد تعیـــّن |
|
گو یک دو شــرر چیــن نکشد دامن کاغذ |
|
|
(822/13) |
استفاده از ممیز «شرر» برای «چین» کاربردی ابهامآمیز است. به بیان دیگر، اینکه منظور شاعر از چنین انتخابی چیست، مبهم است و شایستة تأمّل. همچنین است:
از آن مــدّ تغافلها که دارد چیــن ابـرویش |
|
قیامت بگذرد تا یک مــژه دنبـــاله بنویسم |
|
|
(1032/5) |
این دیدگاه نیز از نظر بسامدی در رتبة سوم در میان دو دیدگاه قبلی قرار میگیرد چرا که تنها 21 ترکیب از میان 314 ترکیب را به خود اختصاص داده است.
به غیر از مواردی که تقسیم بندی و ارائه گردید، بیدل در مواردی اندک نیز ممیزهایی به کار میگیرد که ساده، عادی و همه فهم است و خالی از نکات ادبی:
نشئه صد خم شراب از چشم مستت غمزهای |
|
خونبهای صد چمـن از جلوههـایت یـک ادا |
|
|
(97/19) |
خــط او شیـرازه آشفتگـیهای مــن است |
|
از رگ یک برگ گل صد رسته سنبل بستهام |
|
|
(979/11) |
البته لازم به یادآوری است که چنین کاربردی در شعر بیدل بسیار اندک است و در کل از 10 مورد تجاوز نمیکند که این خود نشان از تعمّد شاعر در به کارگیری ممیزهای ادبی و پربار و در عین حال، احتراز او از ممیزهایی ساده و بیپیرایة ادبیست.
4. بررسی ممیزها از دید مادی یا انتزاعی بودن (= تکیه بر دیدگاه شفیعی کدکنی)
شفیعی کدکنی قائل به دستهبندیهایی برای ممیز و معدود است. او معتقد است که ممیزها و معدودها به چهار شکل در شعر بیدل نمود یافتهاند. 1) ممیز مادی + معدود مادی 2) ممیز مادی + معدود انتزاعی 3)ممیز انتزاعی + معدود مادی 4) ممیز انتزاعی + معدود انتزاعی (شفیعی کدکنی، 1371: 47). با نظر به این دیدگاه و بررسی تمامی موارد ممیز و معدود در دیوان بیدل میتوان اظهار داشت که از میان مجموعاً 314 ترکیب (عدد + ممیز + معدود)، به ترتیب کثرت استعمال، ممیز مادی + معدود انتزاعی با 148 مورد، ممیز مادی + معدود مادی با 140 مورد، ممیز انتزاعی + معدود انتزاعی با 14 مورد و ممیز انتزاعی + معدود مادی با 12 مورد، در دیوان دیدل دهلوی جای دارند.
خوانندگان مستحضر هستند که در یک معادله در زبان ادبی، اگر یک سوی معادله مادی و سوی دیگر انتزاعی باشد، نوعی تعادل و تساوی میان دو طرف معادله برقرار میشود. این در صورتی رساتر و گیراتر خواهد بود که ممیز، نقش و کارکرد اساسی خود که همان تمییز دادن و جداسازی امور است را به درستی ایفا کند؛ این امر نیز زمانی تحقّق مییابد که ممیز، مادی و ملموس باشد از طرف دیگر هنگامی که معدود انتزاعی و مبهم باشد، نقش ممیز نیز پر رنگتر و برجستهتر خواهد شد. با اوصاف مذکور مشخص میگردد که ترکیب (ممیز مادی + معدود انتزاعی) و پس از آن (ممیز مادی + معدود مادی) که از نظر بسامدی، بیشترین کاربرد را نیز در شعر بیدل دارند، در مناسبترین و متعادلترین جایگاه قرار گرفتهاند.
نمونههایی از هر یک از طبقات به ترتیب کثرت استعمال آنها به منظور آشنایی بیشتر مخاطبان:
ممیز مادی + معدود انتزاعی:
آگهی گرد دو عالم شبهه دارد در کمین |
|
تا نگه باقیست از تشویش مژگان چاره نیست |
|
|
(301/26) |
ممیز مادی + معدود مادی:
بیمحـابا کیست بیـدل از سر ما بگذرد |
|
چون شکست آبــله یـک قطــره دریــاییم ما |
|
|
(106/24) |
ممیز انتزاعی + معدود انتزاعی:
بوریا راحت مخـمل به فرامــوشی داد |
|
صد جنـون شور نیستان رگ خواب است اینجا |
|
|
(82/13) |
ممیز انتزاعی + معدود مادی:
به غیر از بادپیمایی چه دارد پنجه منعم |
|
ز وصل زر همان یک حسرت آغوش است میزان را |
|
|
(201/1) |
نکتة دیگر در بحث کیفیّت ممیزها این است که ممیز، همانطور که از نامش هم پیداست باید تمییزدهندة میان اموری باشد که کمّیّت آنها برای دیگران مجهول است بنابراین ممیز اگر مادی باشد برای ذهن مخاطب آشناتر است و کمک بیشتری به فهم معدود خود میکند. از اینجا میتوان تلاش ذهنی بیدل برای رسیدن به نوعی تعادل معقول را بهتر درک نمود.
نتیجه
با بررسی موارد به کارگیری صفات شمارشی مرکب و معدود در دیوان شعر بیدل دریافتیم:
1. کثرت و تنوّع کاربرد ممیزهای خاص در صفات شمارشی مرکب، به عنوان اصلی کلی در سخن بیدل، نشان از اختصاص آن به سبک بیدل دارد. بیش از سیصد شاهد مثال در دیوان بیدل گویای این امر است.
2. ممیزها در زبان بیدل، از طریق عدول از هنجارهای متعارف زبان، تازه و بدیع ارائه شدهاند.
3. میان ممیز و معدود آن رابطة محکم و استواری از نظر لفظی و معنایی ایجاد شده است که پایة تناسبات موجود در کل بیت است.
4. از دید تصویرآفرینی، ممیزها در صفت شمارشی مرکب با بیشترین بسامد، نقشی برجسته و مهم ایفا میکنند و شاعر از طریق آنها، مهارت ویژة خویش را در ایجاد تصاویر خیال انگیز، نشان میدهد.
5. در ترکیب صفات شمارشی مرکب (= عدد + معدود) + معدود، ممیزها اجباری هستند چرا که ممیزها از نوعی هستند که بر بار معنایی معدود خود میافزایند. معدودها نیز شامل اسامی قابل شمارش و غیر قابل شمارش میباشند.
6. ممیزها گاهی به جای ابهامزدایی از معدود خود، ابهامزایی میکنند و بر پیچیدگی کلام میافزایند.
7. صفتهای شمارشی (= عددها) در ترکیبهای شاعر، محدود هستند و از اعدادِ «یک»، «دو»، «یک دو»، «نُه»، «صد» و «هزار» تجاوز نمیکنند. در تمامی موارد نیز اعداد، استعارهای برای بیان کثرت و قلّت دربارة امور گوناگون واقع گردیدهاند.
8ـ بر طبق تقسیم بندی شفیعی کدکنی و بر اساس کل شواهد موجود در دیوان بیدل، طبقة (عدد + مادی + انتزاعی) با 148 مورد از مجموع 314 مورد، بیشترین بسامد را دارد. لذا بیدل از مناسبترین نوع صفتهای شمارشی مرکب و معدود در شعرش استفاده نموده است.
پینوشتها
1- ارجاع تمامی ابیات شاهد مثال در این مقاله، به ترتیب از راست به چپ، با شمارة صفحه و شمارة بیت از دورة دو جلدی دیوان بیدل دهلوی به تصحیح خلیل الله خلیلی و به اهتمام مختار اسماعیل نژاد، چاپ اول میباشد.
منابع