شگرد‏های متناقض‏ نمایی (پارادوکس) زیبایی‏ شناختی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهیدمدنی آذربایجان ، تبریز، ایران

2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیان فارسی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان ، تبریز، ایران

چکیده

در این مقاله، اقسام متناقض‏ نماهای زیبایی‏ شناختی، یکی از بدیع‌ترین و برجسته‌ترین شگردهای ادبی، در ادبیات فارسی نقد و بررسی شده است. متناقض ‏نماهای زیبایی‏ شناختی ادبیات فارسی را از حیث ساختار می‏ توان به دو دستۀ تعبیری و ترکیبی تقسیم کرد. هر یک از این متناقض ‏نما‏ها هفت نوع هستند: بر مبنای استعاره، تشبیه، کنایه، مجاز، تصویر دووجهی، ایهام و غلو. این شیوه‌های بیانی و بدیعی، خودشان دارای زیبایی هستند، امّا وقتی به صورت متناقض ‏نما بیان می‌شوند، زیبایی و تأثیرگذاریشان چندین برابر می‏ شود. در متناقض ‏نماهای زیبایی‏ شناختی، شاعران می‌توانستند سخن خود را به شکل ساده و غیرمتناقض ‏نما هم بیان کنند؛ مثلاً می‏ توانستند به جای «آزاد بودن اسیر»، «آزاد بودن عاشق» و به جای «جمع پریشان»، «گروه پریشان» بیاورند، اما عمداً به صورت متناقض‏ نما آورده‏اند تا توجّه خواننده به سوی سخن متناقض ‏نما جلب، شگفتی او برانگیخته و سبب احساس لذت در او شود. در مجموع، متناقض‌نماها با برانگیختن کنجکاوی خواننده، او را به تلاش برای کشف حقیقت وامیدارد و از همین رو، موجب ماندگاری مطلب در ذهن او می شود.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Skills of paradox in Aesthetics

نویسندگان [English]

  • Ahmad Goli 1
  • Sardar Bafekr ajabshir 2
1 Associate Professor of Persian Language and Literature, Shahid Madani University, Azarbaijan, Iran
2 Ph.D. Student of Persian Language and Literature, Shahid Madani University, Azarbaijan, Iran
چکیده [English]


Aesthetics paradox is one of the ways of defamiliarization and creating language aesthetics and is not related to concepts, but it contains vocables which contradict somehow (Vahidian, 1376: 284). In aesthetic paradox, the poets can convey themselves in a simple way, for example, instead of "Atash dar Atash Zadan", "Nabood Kardan Atash", "Azad bodan Asiir"
"Azad bodan Asheg”, “Tagreebe jodaiee”, “fararesidan jodaiee" and "jameh Parishan" instead of "gorohe parishan". They often conveyed this through paradox to stimulate the readers. By this the reader tries to get the fact beyond this. The reader tries to enjoy from discovering this fact and store that in his mind.
The paradox can be divided into two parts structurely
1-     Exional e.g: Bikhabar Ra Saheebe Khabar Danestan", "Bishee Rar Dar Kamii Danestan"
2-     Syntactical e.g.: "Rahee BiRahii", "Zabane Bizabanie”
 
1. Paradox through exion: Sometimes paradox in the concept of one verse or one half verse is in the form of exions. Such images, in comparison to syntactic paradox has more artistic value. Most aesthetics paradoxes in Persian Literature are exional. Exional paradox is divided into seven kinds.
1.1.           On the basis of Metaphor
1.2.           On the basis of simile / Analogy
1.3.           On the basis of kenning
1.4.           On the basis of allegory
1.5.           On the basis of two- sided images
1.6.           On the basis of ambiguity
1.7.           On the basis of Rhetoric
These rhetorical and figurative language practices are inherently beautiful but when they are conveyed through paradox, their effects are increased several times.
 
1.1. on the basis of Metaphor
In this type of contradiction, view of aesthetics mosta’ar is chosen to be in contradiction with a word in poetry and by eliminating moshabah-on-beh, contradiction is clear: (Given example – Hafeez 1835: 192)

1.2. On the basis of simile:
In this type of contradictory view such vehicle is chosen to be in contradiction with the word poetry and with the removal of this vehicle, contradiction is clear. (Given example- Khaganie, 1367: 699).
 
2. Paradox in the form of syntactic
In this rhetorical art two sides of one coin of a combination violate each other in terms of the concept (Shaffiee- 1370: 37 for example aabe khoshk, atashe abdar, …. In these combinations, there are paradox and contradiction in term of concepts. Although such contradictions are fault in the Logic, they are excellent in Persian Literature.
This type of application is frequent. Synthetic paradoxes are also seven kinds.
2.1. On the basis of Metaphor
2.2. On the basis of simile / Analogy
2.3. On the basis of kenning
2.4. On the basis of allegory
2.5. On the basis of two- sided images
2.6. On the basis of ambiguity
2.7. On the basis of Rhetoric
 
2.1. On the basis of Allegory
Here it is allowed to put the synonymous instead of a word. This synonym is in contradiction with that word in one concept, but in central meaning has consistency.
For e.g. jogdea Homayon (Saee 1375, first vol. 258)
 
2.2. On the basis of two- sided images
In this exponential contradictory of aesthetic, these vehicles are chosen in the way that they create paradox in poetry and by eliminating them, this contradiction is clear (Given example, Khaganii, 1367: 368).

کلیدواژه‌ها [English]

  • Paradox
  • aesthetic techniques
  • Persian literature

1. مقدمه     

متناقض‌نمایی در بسیاری از آثار عرفانی منظوم و منثور، به کار رفته است و در شعر فارسی از قرن ششم به بعد بسامد زیادی دارد. شناختن این شگرد زیبایی‌شناختی، ما را یاری می‌کند که آثار ادبی و عرفانی فراوان را بهتر بشناسیم؛ چه از لحاظ اندیشه‌ها و چه از لحاظ بلاغت، سبک‌شناسی و نقد ادبی.

 متناقض‏نمای زیبایی‏شناختی صرفاً یکی از شیوه‏های آشنایی‏زدایی و زیبایی‏آفرینی زبانی است و به مضمون و مفاهیم متناقض ربطی ندارد؛ یعنی در معنی، تناقض وجود ندارد، اما در آن الفاظی هست که در یک معنی با هم تناقض دارند و در معنی دیگر متناقض نیستند (وحیدیان کامیار، 1376: 284).

 متناقض‏نماهای زیبایی‏شناختی در ادبیات فارسی را از حیث ساختار می‏توان به دو دستۀ تعبیری مانند: «خنده‏زنان گریه کردن»، «بیشی را در کمی دانستن» و ترکیبی مانند: « راه بی‏راهی»، «جغد همایون» تقسیم کرد. هر کدام از این متناقض‏نماها دو گونه هستند:

 1ـ متناقض‏نماهایی که بر اساس شیوه‏های بیانی هستند: الف) بر مبنای استعاره، ب) بر مبنای تشبیه، ج) بر مبنای کنایه، د) بر مبنای مجاز، هـ) بر مبنای تصویر دووجهی.

 2ـ متناقض‏نماهایی که بر اساس صنایع بدیعی معنوی است: الف) بر مبنای ایهام، ب) بر مبنای غلو.

 این شیوه‏های بیانی و بدیعی، ذاتاً دارای زیبایی هستند؛ امّا وقتی به صورت متناقض‏نما بیان می‏شوند، زیبایی و تأثیرگذاریشان چندین برابر می‏شود. اغلب متناقض‌نماهای زیبایی‏شناختی در ادبیات فارسی، تعبیری هستند که این نوع تعابیر ارزش هنری و زیبایی‌شناختی بیشتری نسبت به متناقض‌نماهای ترکیبی دارند و متناقض‌نماهای ترکیبی در ادبیات فارسی بسامد چشمگیری ندارند. در متناقض‌نماهای زیبایی‌شناختی شاعران می‏توانستند سخن خود را به شکل ساده و غیرمتناقض‏نما هم بیان کنند؛ مثلاً می‌توانستند به جای «آتش در آتش زدن» « نابود کردن آتش»، «آزاد بودن اسیر» «آزاد بودن عاشق»، «تقریب جدایی» «فرا رسیدن جدایی»‏ و به جای «جمع پریشان» « گروه پریشان» بیاورند، اما عمداً به صورت متناقض‏نما آورده‏اند تا توجّه خواننده به سوی سخن متناقض‏نما جلب و شگفتی او برانگیخته شود، و چون خواننده برای دریافت حقیقتی که در ورای ظاهر متناقض هست، کنجکاوی و تلاش زیادی می‏کند، از کشف حقیقت، لذّت می‏‏برد و آن مطلب در ذهنش می‌ماند، به‌زودی فراموش نمی‏شود.

 مقالۀ حاضر روشی در بررسی اقسام متناقض‌نماهای زیبایی‏شناختی در ادبیات فارسی به همراه نمودار آنها به دست می‌دهد که می‌تواند در بررسی کثیری از آثار ادبی و عرفانی به کار گرفته شود.

2. ریشه متناقض‏نمایی (پارادوکس) و تعریف آن در اصطلاحات ادبی

«متناقض‌نما» یا پارادوکس (Paradox) برگرفته ازParadoxum در لاتین است که منشأ آن هم واژة یونانیParadoxon است، مرکب از Para به معنی مقابل یا «متناقض‌با» و doxa به معنی عقیده و نظر (چناری، 1377: 68).

 دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، در تعریف متناقض‌نمایی می‌گوید: «تصویری است که دو روی یک ترکیب آن، به لحاظ مفهوم، یکدیگر را نقض می‌کنند مثل «سلطنت فقر» (شفیعی کدکنی، 1371: 54).

 آقای سید محمد راستگو دربارة متناقض‌نمایی می‌نویسد: «خلاف‏آمد گاه به گونه‌ای است که حاصل آن اجتماع و هم‌زیستی دو مفهوم متضاد یا متناقض است؛ یعنی همان چیزی که از نظر عقل محال و ناشدنی است، اینگونه تصویرها و ترکیب‌های متضادنما یا متناقض‌نما و در هر حال باطل‌نما؛ مانند حاضر غایب همان است که در اصطلاح فرنگیان «پارادوکس» نامیده می‌شود.» (راستگو، 1368: 29).

 دکتر تقی وحیدیان کامیار متناقض‌نمایی را چنین تعریف می‌کند: «متناقض‌نما (Paradox) یکی از ترفندهای برجسته و شگفت‌انگیز ادبی است. متناقض‌نما کلامی است که متناقض به نظر می‌رسد و این تناقض ذهن را به کنجکاوی و تلاش برای دریافت حقیقتی که در ورای ظاهر متناقض است، وامی‌دارد.» (وحیدیان کامیار، 1376: 271).

 آقای امیر چناری در تعریف متناقض‌نمایی می‌نویسد: «بیانی ظاهراً متناقض با خود یا مهمل که دو امر متضاد یا ناسازگار را جمع کرده باشد؛ اما در اصل دارای حقیقتی باشد که از راه تفسیر یا تأویل بتوان به‌آن دست یافت.» (چناری، 1377: 19). بنابراین، تعریف زیر را به عنوان تعریف «متناقض‌نما» در بلاغت می‌پذیریم:

 متناقض‌نما (پارادوکس) یکی از انواع آشنایی‌زدایی و شگردهای برجسته و شگفت‌انگیز ادبی است. متناقض‌نما کلامی است ظاهراً متناقض با خود یا مهمل که دو امر متضاد یا ناسازگار را جمع کرده و با باورهای عرفی، عقلی، شرعی و.... و منطق عادی ناسازگار است و این تناقض و ناسازگاری چندان شگفت‌انگیز است که ذهن را به کنجکاوی و تلاش برای دریافت حقیقتی که در ورای ظاهر متناقض است، وامی‌دارد و از راه تفسیر و تأویل می‌توان به آن حقیقت دست یافت؛ مانند:

کفر و ایمان را دارای صلح دانستن

 زلف و عارض با تشبیه مضمر به کفر و ایمان مانند شده‌اند و وجه شبه در تشبیه زلف به کفر، سیاهی، پریشانی و گمراه‏کنندگی و در تشبیه عارض به ایمان، روشنی و نورانیّت است. با حذف مشبهٌ‏به‌ها (کفر و ایمان) تناقض رفع می‌شود.

 قرار گرفتن زلف کنار عارض مثل این است که کفر و ایمان با هم صلح کرده‌اند.

 کفر و ایمان را به هم صلح است، خیز از زلف و رُخ

 فـتنه ای سـاز و میـان کـفر و ایـمان در فــکن

            (خاقانی، 1367: 649)

جمع پریشان

 جمع: مجازاً جماعت، گروه.

 غمزة معشوق سبب جمعیّت و آرامش دلها نمی‌شود، مگر زلف معشوق این گروه آشفته و پریشان را به آرامش و آسایش خاطر برساند.

 غـمزه بی‌پـرواست در جمعیـت دل‌هـا، مـگر

زلــف این جمـع پریشـان را کنـد گردآوری

           (صائب، 1375: ج6/غ6694)  

3. نظرهای مختلف دربارة متناقض‌نمایی

متناقض‌نمایی یکی از بدیع‌ترین و برجسته‌ترین شگردهای ادبی است. در این تصویر ادبی دو امر متناقض بر خلاف منطق با هم اجتماع می‌کنند و شگفت اینکه در عین متناقض بودن، تناقض ندارند (وحیدیان کامیار، 1376: 272). گرچه از متناقض‌نما در آثار ادبی فارسی استفاده شده است و شاعران و نویسندگان تیزبین و ژرف‌اندیش ما آن را وسیله‌ای بسیار مهم برای نشان دادن نکات مهم و پیچیده و زیبایی‌آفرینی یافته‌اند، علمای بلاغت ایرانی و اسلامی آن را نشناخته، و جزو تضاد به شمار آورده‌اند و حال آنکه تضاد، آوردن دو چیز در تضاد با هم است، نه جمع دو امر متضاد (وحیدیان کامیار، 1376: 273). در دنیای غرب، متناقض‌نما، از دیرباز شناخته شده بوده است، رومی‌ها پیش از میلاد مسیح با آن آشنا بوده‏اند، حتی در زمان افلاطون هم متناقض‌نما شگردی شناخته بوده است. با این همه، در قرن بیستم بود که به اهمیت واقعی آن پی برده شد (وحیدیان کامیار، 1376: 274).

 آشنایی ما با متناقض‏نمایی از طریق ادب غرب صورت گرفته است، و اولین کسی که به این شگرد اشاره کرده، دکتر شفیعی کدکنی است که از آن به نام تصویر پارادوکسی یاد می‌کند؛ تصویر پارادوکسی تعبیراتی است که به لحاظ منطقی، تناقضی در ترکیب آنها نهفته است، ولی اگر در منطق عیب است، در هنر در اوج تعالی است و این یکی از شیوه‌های عظیم در بلاغت سنتی است که مثل بسیاری از موارد دیگر، کتاب‌های قدیم از تبیین آن و نشان دادن مبانی عظیم جمال‌شناسی آن عاجزند (شفیعی کدکنی، 1370: 37). نمونة تصاویر پارادوکسی را در شعر فارسی، ‌در همة ادوار، می‌توان یافت. در دوره‌های آغازین ادب فارسی که نه عرفان و تصوف به ادب راه یافته بود و نه نکته‌گویی و مضمون‌آفرینی بازاری داشت، تصاویر خلاف‏آمد و پارادوکسی هم اندک‌یاب‌اند و هم ساده و ابتدایی، اما در دوره‌های طلایی و تکاملی به‌ویژه ادب عرفانی (ادبیات مغانه: شطحیات صوفیه چه در نظم و چه در نثر) و نیز سبک هندی که افزون بر اثرپذیری سخت آشکار از عرفان بر محور باریک‌خیالی، ظریف‌اندیشی و نکته‌پردازی می‌چرخد، هم بسامد بسیار بالایی دارند و هم ظریف، ذوق‌انگیز و ژرفناک‌اند و در میان شاعران سبک هندی، صائب و بیدل بیشترین نمونه‌های این گونه تصاویر را ارائه می‌کنند (شفیعی کدکنی، 1371: 57).

 پس از او آقای سید محمد راستگو دربارة متناقض‌نمایی می‌نویسد: خلاف‏آمد و کژآوری، آگاهانه و به عمد در سخن می‌آید و از جلوه‌های جمال‌شناسانه و بلاغت‌افزای کلام می‌باشد (راستگو، 1368: 29).خلاف‏آمد با همه بلاغت‌افزایی و سخن‌آرایی، و با اینکه از ویژگی‌های پرکاربرد برخی از سبک‌های ادب فارسی است، در بلاغت، نقد ادبی و سبک‌شناسی گذشته مورد توجه نبوده است و به عنوان یک آرایة بدیعی یا شیوة بیانی از آن بحثی نشده است (راستگو، 1368: 29). با توجه به اثرپذیری انکارناپذیر ادب فارسی از قرآن و حدیث، و توجه به اینکه در روایات عرفانی توحیدی مضامین پارادوکسی بسامد چشمگیری دارند، اگر این گونه روایات را نیز مستقیم یا غیرمستقیم در پیدایی و رواج این تصاویر مؤثر بدانیم بی‌جا نخواهد بود (راستگو، 1368: 29).

 سومین کسی که دربارة متناقض‌نمایی سخن گفته دکتر عبدالکریم سروش است. در مقالة «تعمیم صنعت طباق یا استفاده از عکس و نقض و عدم تقارن در شعر سعدی» دکتر سروش متناقض‌نما را نوعی از تضاد به شمار آورده می‌نویسد: صنعتی است حلاوت‌بخش، و سرّ حلاوت آن گویی این است که خلاف عرف و منطق است؛ یعنی به ظاهر دو اثر ناسازوار را در موضوع واحد جمع می‌کند و همین مایۀ جذب ذهن و گره‌خوردگی سخن با ضمیر است (سروش، 1364: 259).

  برخی از منتقدان به‌ویژه در نقد نو، برای متناقض‌نما ارج بسیاری قائل هستند؛ مثلاً کلینت بروکس، متناقض‌نما را از ویژگی‌های اساسی شعر می‌داند و دربارة آن غلوّ می‌کند و چنین می‌گوید: «معدودی از ما آمادگی قبول این نظر را دارند که زبان شعر زبان تناقص است، تناقض زبان سفسطه است، سخت و درخشان و بذله‌گوست، زبان روح نمی‌تواند بود، تمایلات، ما را ناگزیر می‌کند که تناقض را بیشتر دارای جنبه فکری نه عاطفی، هوشمندانه نه عمیق، عقلائی نه ذاتاً غیرعقلایی محسوب داریم» (دیچز، 1370: 251).

 با این همه، مفهومی وجود دارد که بر حسب آن تناقض، زبان مناسب و اجتناب‌ناپذیر از برای شعر است... این عالم است که حقایق مورد نظر آن، محتاج بررسی پیراسته از هر تناقض است، اما ظاهراً به حقیقتی که شاعر بیان می‌کند فقط می‌توان از طریق تناقض دست یافت (وحیدیان کامیار، 1376: 276). فردریک شلکل و توماس دکونسی ثابت کرده‌اند که: «متناقض‌نما عاملی حیاتی در شعر است؛ عاملی که ماهیت متناقض جهان را که کار شعر نشان دادن آن است، منعکس می‌سازد» (وحیدیان کامیار، 1376: 276). در فارسی متناقض‌نما و ناسازی هنری (کزازی، 1374: 107) را معادل پارادوکس به کار برده‌اند و آن یکی از انواع آشنایی‌زدایی هنری در زبان (شفیعی کدکنی، 1370: 36) و از جمله شگردهای بسیار مهم در شعر و ادب است؛ به‌ویژه در نقد نوین آن را از ویژگی‌های اساسی شعر می‌شمرند (وحیدیان کامیار، 1379: 97).

 دیوید دیچز منتقد معاصر انگلیسی می‌گوید: «به اعتقاد من روش هنر هیچ گاه مستقیم نمی‌تواند بود و همیشه نامستقیم است» (دیچز، 1370: 255). باز او در کتاب شیوه‌های نقد ادبی معتقد است: «تناقضات از اصل ماهیت زبان شاعر ناشی می‌شود؛ زبانی که در آن مضمون‌های ضمنی به اندازه معانی صریح اهمیت دارد» (دیچز، 1370: 256). حتی شاعر به ظاهر ساده‌گو و صریح ناگزیر بر اثر اهمیت ابزار کار خود، به جانب تناقض رانده می‌شود (دیچز، 1370: 256) و آن از جمله جلوه‌های موسیقی معنوی شعر است (شفیعی کدکنی، 1370: 393). دکتر شمیسا در بیان برخی از خصوصیات معرفت ادبی، فرامنطقی و محیرالعقول بودن را از جمله ویژگی‌های معرفت ادبی ذکر نموده‌اند (شمیسا، 1380: 317) که تصاویر و تعبیرها و ترکیبات پارادوکسی از نمونه‌ها و مسببات آن محسوب می‌شود.

 در مضامین پارادوکسی، بیان شگفت‌انگیز و محیرالعقول است و خواننده در نگاه نخستین با توجه به اینکه مضمون یا موضوع طرح‌شده را خلاف منطق و عرف و عادت معمول می‌پندارد، باور آن را بعید می‌داند، اما با تفکر و تأمّل در زیرساخت انگارة شاعرانه در بیت به زیبایی بیان پی‌برده و از فهم آن لذت می‌برد.

 متناقض‌نمایی از ویژگی‌های شعر ناب است (محمدی: 1374: 222) و می‌توان آن را یکی از شگردهای بیانی برشمرد. مبحث متناقض‌نمایی، از میان علوم و فنون ادبی، گذشته از «بیان»، با «بدیع»، «سبک‌شناسی» و «نقد ادبی» مرتبط است (چناری، 1374: 69).

4. اقسام متناقض‏نمایی در ادبیات فارسی

 متناقض‏نماهای ادبیات فارسی دو گونه است: محتوایی و زیبایی‏شناختی

 در این مقاله فقط متناقض‏نماهای زیبایی‏شناختی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

4-1. متناقض‏نمای زیبایی‏شناختی

متناقض‏نمای زیبایی‏شناختیصرفاً یکی از شیوه‏های آشنایی‏زدایی و زیبایی‏آفرینی زبانی است و به مضمون و مفاهیم متناقض ربطی ندارد؛ یعنی در معنی، تناقض وجود ندارد، اما در آن الفاظی هست که در یک معنی با هم تناقض دارند و در معنی دیگر متناقض نیستند (وحیدیان کامیار، 1376: 284).  

متناقض‏نماهای زیبایی‏شناختی ادبیات فارسی را از حیث ساختار می‏توان به دو دستۀ تعبیری و ترکیبی تقسیم کرد:   

4-1-1. متناقض‏نمایی به صورت تعبیر

گاهی متناقض‏نمایی و خلاف‏آمد عادت در مفهوم یک مصراع یا بیت به صورت عبارت یا تصویر و تعبیر به کار می‏رود. این نوع تصاویر نسبت به متناقض‏نماهای ترکیبی ارزش هنری و زیبایی‏شناختی بیشتری دارند. در ادبیات فارسی این نوع کاربرد بسامد چشمگیری دارد، مانند آبدار بودن آتش، آتش در آتش زدن، آزاد بودن اسیر، بی‏خبر را صاحب خبر دانستن، بیشی را در کمی دانستن، خنده‏زنان گریه کردن، فتح را در شکست بال دانستن، لباس بودن عریانی و غیره. متناقض‏نماهای تعبیری دو گونه است.           

- تعبیراتی دارای تضاد در ساختار ظاهری

این متناقض‏نماها نیز دو گونه است: بیانی و بدیعی             

- متناقض‏نماهایی که بر اساس شیوه‏های بیانی است    

این متناقض‏نما‏ها پنج نوع است:          

الف) بر مبنای استعاره

در این نوع از متناقض‏نماهای زیبایی‏شناختی، مستعارٌمنه چنان انتخاب می‏شود که با وا‏ژه‏ای در شعر، تناقض ایجاد می‏کند و با حذف مستعارٌمنه تناقض (در حقیقت متناقض‌نما) رفع می‏شود؛ مانند:

خنده‏زنان گریه کردن

 خنده: استعاره از حرکت شعله شمع است. گریه: استعاره از قطراتی است که هنگام ذوب شدن شمع بر زمین می‏ریزد. با حذف مستعارٌمنه‏ها (خنده و گریه) تناقض رفع می‏شود.

 بر خود مثل شمع خنده‏زنان گریه می‏کنم و با دل خونین لبی خندان دارم، به این امید که سوختن و ساختن من در تو سنگدل اثر گذاشته نسبت به من مهربان‌تر بکند.

بر خود چو شمع خنده‏زنان گریه می‏کنم

تا با تو سنگدل چه کند سوز و ساز من

            (حافظ، 1385: 792)

لباس بودن عریانی

عریانی استعاره است از ترک همه چیز جز معشوق و هستی خود را در وجود معشوق محو کردن.

  هیچ لباسی مانند رها کردن ماسوی‌الله و هستی خود را در وجود معشوق فانی کردن برازنده و لایق اندام کسی نیست.

غیر عریانی لباسی نیست تا پوشد کسی

از خجالت چون صدا در خویش پنهانیم ما

            ( بیدل، 1389: 186)                          

و نیز آب دریا را آتش دانستن (دیوان سنایی، 1362: 806)، آزاد بودن اسیر (حافظ، 1385: 76)، آفتاب را در شب دیدن (مثنوی مولوی، 1363: دفتر ششم، ب 437)، اسیر بودن را چارۀ خلاص دانستن (حافظ، 1385: 798)، رستگار بودن بستگان کمند (حافظ، 1385: 390)، سایه‏نشین بودن آفتاب (مخزن‏الااسرار نظامی، 1367: 25)، عریانی را خلعت و جامه تصور کردن (بیدل، 1389: 132).

    ب) بر مبنای تشبیه

در این نوع از متناقض‏نما‏ها مشبهٌ‏به چنان انتخاب می‏شود که با واژه‏ای در شعر تناقض ایجاد می‏کند و با حذف مشبهٌ‏به تناقض (در حقیقت متناقض‏نما) رفع می‏شود (وحیدیان کامیار، 1376: 284)؛ مانند:

 

آبدار بودن آتش

 رخسار با تشبیه مضمر و جمع، در سرخی به آتش و در لطافت، آبداری و عرق به آب مانند شده است. با حذف مشبهٌ‏به‏ها (آتش و آب) تناقض رفع می‏شود.                             

 رخسار سرخ و لطیف او، در زیر گیسوی تابدار و پرپیچ وخم‏اش مثل پارۀ آتش بسیار آبدار است.

رویِ او در زیــرِ زلــفِ تــابــدار

 بــود آتـشپــاره‏ای بــس آبــدار

        (عطار، 1389: ب1224)       

 جامه و حلّه پوشاندن از عریانی

 ایمان با تشبیه مضمر به عریان مانند شده است. با حذف مشبهٌ‏به (عریان) تناقض رفع می‏شود.

 جامه و حلّه‏ای از ایمان خود بر او پوشید.

حُلّه‏ای پوشیدش از عریانِ خویش

چیست عریان؟ یعنی از ایمانِ خویش

        (همان، 1388: ب 417)

ج) بر مبنای کنایه

در این نوع از متناقض‏نماهای زیبایی‏شناختی، مکنیٌ‏به (الفاظ و معنای ظاهری) چنان انتخاب می‏شود که با ترکیب یا جمله‏ای در کلام تناقض ایجاد می‏کند و با حذف مکنیٌ‏به تناقض (در حقیقت متناقض‌نما) برطرف می‏شود؛ مانند:

از عالم خشک، تر بیرون آمدن

 خشک: کنایه از بی‏روح، بی‌ذوق و بی‏مزه. تر بیرون آمدن: کنایه از شرمنده و خجل شدن، شرم و حیا داشتن است. با حذف مکنیٌ‏به‏ها (خشک و تر) تناقض از میان می‏رود.

درین بساط خیال بیدل ز سعی بی‏حاصل انفعالی

حیا بس است آبروی همت ز عالم خشک، تر برون‏آ

              (بیدل، 1389: 82)

بیشی را در کمی دانستن

 کمی کنایه است از تواضع و فروتنی، فراموش کردن دنیاطلبی و خودی خود.

 در این دنیا افزونی قدر و منزلت در اظهار تواضع و فروتنی، و فراموش کردن وابستگی‌های دنیوی و خودیّت خود است.

 در بساط عالم هستی که بیشی در کمی است

می‌زنی روزی دو شش صــائب که نقــش کم شوی

            (صائب، 1375: ج6، غ6751) 

و نیز بی‏خبر را صاحب خبر دانستن (صائب، 1375: ج2، ب2154)، بی‌رنگی را رنگ دانستن (صائب، 1375: ج5، غ4595)، پیاده را سواره تلقی کردن (صائب، 1375: ج2، غ2070)، فتح را در شکست بال دانستن (صائب، 1375: ج2، غ1298)، گم‏شدگی را لازمة پیدایی دانستن (صائب، 1375: ج1، غ919)، نغمه‌های تر داشتن رباب خشک (صائب، 1375: ج5، غ5219)، همه گردیدن از هیچ شدن (صائب، 1375: ج2، غ2178).  

د) بر مبنای مجاز                              

آن است که در ترکیب به جای یک واژه، مترادف آن را بیاورند؛ مترادفی که با واژۀ دیگر در یک معنی تناقض داشته باشد و در معنی اصلی بدون تناقض (وحیدیان کامیار، 1376: 284)؛ مانند:        

آب حیات بودن و آتش برانگیختن                       

 آب حیات مجازاً به معنی حیات‏بخش آمده است. آتش درانگیختن نیز به معنی فتنه انگیختن است.              

 اگر او حیات‏بخش است، چرا باید فتنه‏انگیزی کند؟ وقتی او مایۀ آرامش و قرار جان است، چرا جان این چنین بی‏قرار شده است.

چو او آب حیات آمد، چرا آتش برانگیزد؟

چو او باشد قرار جان، چرا جان بی‏قرار آمد؟     

                                      (مولوی، 1363: ج2، غ580)

از کژی راست شدن

 راست مجازاً به معنی درست، خوب و عالی است.

 شتر می‏گوید: نقش و جسم من از روی مصلحت اینگونه کژ آفریده شده است، همچنانکه کژ بودن کمان سبب درستی و خوب کار کردن کمان می‏شود؛ چراکه کمان هر قدر کژ و خمیده باشد، تیر را خوب پرتاب و به هدف می‏زند.

نقشم از مصلحت چنان آمد

از کژی راستـی کمـان آمد

       (سنایی، 1383: 83)

و نیز آب داشتن آتش (مخزن‏الاسرار نظامی، 1367: 21) و (مصیبت‏نامه عطار، 1388: ب132)، ثمر داشتن  بی‏حاصلی (بیدل، 1389: 86)، کار بودن بی‏کاری (کلیات شمس مولوی، 1363: ج6، غ3054).

 هـ) بر مبنای تصویر دووجهی (استعاره و تشبیه)، (استعاره و کنایه)، (کنایه و مجاز) و غیره

در این نوع از متناقض‏نماهای زیبایی‏شناختی، مستعارٌمنه، مشبهٌ‏به و مکنیٌ‏به چنان انتخاب می‏شوند که با هم در شعر تناقض ایجاد می‏کنند و با حذف مستعارٌمنه، مشبهٌ‏به و مکنیٌ‏به تناقض (در حقیقت متناقض‏نما) رفع می‏شود؛ مانند:

آتش را با آب درآمیختن

 آتش استعاره از لب سرخ و آب کنایه از لطافت، زیبایی و دلنشینی است. با حذف مستعارٌمنه و مکنیٌ‏به (آتش و آب) تناقض رفع می‏شود.

 وقتی شعرهای زیبا و دلنشین خاقانی را می‌خوانی گویی آتش (لبان سرخ) را با آب (شعرهای زیبا و دلنشین) درآمیخته‏ای.

شعر تر خاقانی چون در لبت آویزد

گویی که همی آتش با آب درآمیزی

 (خاقانی، 1367: 689)

جانب بی‏جانبی

 جانب: مجازاً به معنی سوی و جهت است. بی جانبی: کنایه از عالم غیب و معنا است.

 کبوترِ جان هر انسانی مذهبی را پیش می گیرد ولی کبوتر جان مولوی به سوی عالم غیب و معنا روی آورده است.

هر کبوتر می‏پرد در مذهبی

وین کبوتر جانب بی‏جانبی

       (مولوی، 1363: دفتر پنجم، ب351)     

و نیز سودای خام پختن (بیدل، 1389: 85)، کفر و ایمان را با هم داشتن (دیوان سنایی، 1362: 585).

4-1-2. انواع متناقض‏نما بر اساس صنایع بدیعی معنوی   

این متناقض‏نماها دو نوع است:                 

الف) بر مبنای ایهام                      

آن است که در کلام واژه‏ای را بیاورند که دارای ایهام است؛ واژه‏ای که در یک معنی با کلمه، ترکیب و جمله‏ای از کلام تناقض داشته باشد و در معنی دیگر بدون تناقض؛ مانند:

آب داشتن آتش

 آب دارای دو معنی است: در معنی آبی که مایۀ حیات است با آتش تناقض دارد و در معنی آبرو و اعتبار تناقض بر‏طرف می‏شود.

 سوزش و درد و داغ تو به قدری است که آتش در برابر آن آبرو و اعتبار خود را از دست داد.

آتش از سوز تو آب خویش برد

تا چو آتش تشنه آب‏اندیش مرد

        (عطار، 1388: ب132)   

 ب) بر مبنای غلو              

 این نوع از متناقض‌نماها در اثر غلو به وجود می‌آیند؛ مانند:

آب شدن و مثل یخ فسردنِ آتش

 شاعر در توصیف عظمت عشق و سختی راهش غلو کرده و گفته عظمت عشق و سختی راهش به قدری است که آتش وقتی به اینجا می‏رسد، آب شده و مثل یخ، فسرده می‏شود.                      

بسا آتش که چون این جا رسیده‌ست

شده‌ست آبی و همچون یخ فسرده ست

           (همان، 1371: 57) 

گوهر بودن سنگ

ای معشوق تو برایم آن قدر عزیز و شکوهمند هستی که اگر از تو سنگ بی‏ارزش و معمولی برایم برسد، گوهر گرانبها می‏شمارم.

از تو اگر سنگ رسد، گوهر است

گر تو کنی جور، بِه از صد وفاست

        (مولوی، 1363: ج1، غ503)

    

تعبیراتی بدون تضاد در ساختار ظاهری

این متناقض‏نما‏ها دو گونه است: بیانی و بدیعی                    

4-1-3. انواع متناقض‏نما‏ بر اساس شیوه‏های بیانی

این متناقض‏نماها پنج نوع است:                        

الف) بر مبنای استعاره                           

با آب خضر کشتن

 آب خضر استعاره از سخن شیرین و دلپسند است.                             

 آن زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود، وقتی لبان سرخ و عقیق‌مانند خود را به سخن گفتن باز می‌کرد، با سخنان شیرین و دلپسند خود سرکشان و سرافرازان را شیفته و مجذوب خود می‏کرد.

چو بگشادی عقیقِ دُر فِشان را

به آبِ خضر کُشتی سرکشان را

       (عطار، 1388: ب489)

ملک نیمروز را در شب تصور کردن

 ملک نیمروز استعاره از خورشید، و خورشید  استعاره از حضرت محمد (ص) است. این تناقض حاصل استعاره است و با حذف مستعارٌمنه (خورشید) تناقض رفع می‏شود.                        

 حضرت محمّد (ص) در نیمۀ شب معراج جسم خود را که همچون خورشید، نورانی و گیتی فروزنده بود، به سوی عالم معنا روان کرد.            

نیم‌شبی کآن ملک نیمروز

کرد روان مشعل گیتی فروز

                (نظامی، 1367: 19)             

ب) بر مبنای تشبیه                 

    آفتاب به شب دیدن                           

 باز زرّین و دستارچه (پارچۀ پرچم که تیره رنگ بوده) با تشبیه مضمر به آفتاب و شب مانند شده‏اند. با حذف مشبهٌ‏به‏ها (آفتاب و شب) تناقض رفع می‏شود.

 باز طلایی نصب شده در بالای پرچم و پارچۀ پرچم مثل آفتابی به شب آراسته هستند.

بازِ زرّین به سرِ رایت و دستارچه

زیر  آفتابی به شب آراسته عمدا بینند

(خاقانی، 1367: 97)

 ج) بر مبنای کنایه          

    آتش در آتش زدن

 آتش در چیزی زدن: کنایه از تباه و نابود کردن است. با حذف مکنیٌ‏به (آتش در چیزی زدن) تناقض برطرف می‏شود.

 بی‏شرابی و خماری به وجود ما آتش زده، چه کسی هست که با دادن باده، آتشِ خماری ما را رفع کند.

بی‏شرابی آتـش انـدر ما زده اسـت

کیست کو آتـش درین آتش زند

         (انوری، 1376: 2/619)

و گر اصل آتـش است آبی برو زن

چـو آبش برزدی آتـش درو زن

         (عطار، 1388: ب28)                       

سوی نبودن سو

این سو کنایه از عالم غیب و معناست. با حذف مکنیٌ‏به (این سو) تناقض رفع می‏شود.

 در عالم غیب و معنا که جهات ششگانه و جایی وجود ندارد، قدم اندر قدم است.

 خود از این سو که نه سوی است و نه جا

قــدم انـدر قــدم انـدر قــدم اســت

         (مولوی، 1363: ج1، غ435)

و نیز جدا شدن از جدایی (دیوان سنایی، 1362: 394).

د) بر مبنای مجاز        

   خرد نداشتن خرد

 خرد مجازاً به معنی درک و فهم است.

 در این دنیا اگر خرد، درک و فهم می‏داشت، می‏گفت: که این چقدر کارافزاست.

بر این بساط، خرد را اگر خرد بودی

بیامدی و بگفتی که این چه کارافزاست

        (مولوی، 1363: ج1، غ457)    

هـ) بر مبنای تصویر دووجهی

سوختن آب

 آتش دل: کنایه از درد و رنج و غم و اندوه. سوختن: کنایه از تباه و نابود کردن. آب: مجازاً شهوت. و خاک مجازاً جسم است. با حذف مکنیٌ‏به (سوختن) و آب تناقض برطرف می‏شود.

 حضرت سلیمان با سوز و گداز درونی‏اش امیال نفسانی و شهوانی را نابود کرد. به همین سبب، کالبد جسمانی‌اش بر باد چرخ سوار بود و باد در اختیار او قرار می‏گرفت. سالک نیز می‏تواند به مدد مجاهده، قوای طبیعت را در اختیار خویش بگیرد (درّی، 1387: 60).

ز آتش دل چو سوخت آب نهاد

خاک بر دوش باد چرخ نهاد

        (سنایی، 1383: 79)      

شیرین بودن نمک

 شیرین مجازاً به معنی زیبا و دلنشین و نمک کنایه از ملیح و زیبا بودن است.

 لبانش هنگام خنده، شیرین، زیبا و ملیح است؛ نمک شیرین نیست ولی لبان شیرین و زبیای او هنگام خندیدن ملیح است.                 

نمک دارد لبش در خنده پیوست

نمک شیرین نباشد و آنِ او هست

                 (نظامی، 1367: 51)

4-1-4. انواع متناقض‏نما‏ بر اساس صنایع بدیعی معنوی

این متناقض‏نما‏ها دو گونه است:                  

الف) بر مبنای ایهام                        

بی‌قیمت بودن از گران‌مایگی

 بی‌قیمت دارای ایهام است؛ یک معنی‌اش بی‌قدر و بی ارزش است که با گران‌مایگی تناقض دارد و معنی دیگرش گرانبها و بی‌قیمت است که در این معنی تناقض رفع می‌شود.

 گرانبهایی ما از گران‌مایگی ماست.

بی‌قیمـــتی مــا ز گـــران‌مـایگی ماست

کایـــن چـــرخ فــرومایه ندارد ثــمن ما

            (صائب، 1375: ج1، غ822)        

نمک نداشتن عالم پرشور

 شور دارای دو معنی است: یک معنی‌اش مزۀ شور (مقابل شیرین) که نزدیک به ذهن است و با نمک نداشتن تناقض دارد و در معنی فتنه و آشوب تناقض برطرف می‌شود.

 در این عالم پرفتنه و آشوب ملاحت و زیباییی وجود ندارد.

نمکــی نیــست درین عالم پرشـور، مگر

از نمکــدان قیــامت دهــنی شـور کنیم؟

           (همان، ج5، غ5704)

و نیز به برگ و بار آستین افشاندن و به نوا رسیدن (صائب، 1375: ج4، غ4174)، بی‌نوایی نی از شکر داشتن (صائب، 1375: ج4، غ3390)، شور را موجب تازگی و بهبودی زخم دانستن (صائب، 1375: ج1، غ404).

ب) بر مبنای غلو

سوختن آب، فسردن نار، دریا شدن خاک، شخیدن برق

 خشم ممدوح آن قدر با هیبت است که اگر ذرّه‏ای از آن را به روزگار نشان بدهد، خاک دریا می‏شود، آب می‏سوزد، آتش یخ می‏بند و برق پژمرده می‏شود.

صورت خشمش ار ز هیبت خویش

ذرّه‏ای را بـــه دهــــر بنمـــایـــد،

خـاک دریــا شــود، بســوزد آب

بفْسُـــرد نـــار، بـــرق بِشخــایــد

           (دقیقی، 1347: 98)        

کمتر از هیچ بودن

  فلانی آن قدر پست و حقیر است که چیزی کمتر از هیچ‏کس است.

  فلان هیچ کس است و چیزی کم (وطواط، 1362: 73)                                                                            

 و نیز اندک نبودن اندک (کلیات شمس مولوی، 1363: ج1، غ484)، بساط نبودن بساط (یوشیج، 1369: 619)، دو جو کمتر از هیچ بودن (خاقانی، 1367: 642)                              

4-2. متناقض‏نمایی به صورت ترکیب

در این هنر بیانی دو روی یک ترکیب به لحاظ مفهوم یکدیگر را نقض می‏کنند (شفیعی، 1371: 54)؛ مانند: آب خشک، آتش آبدار، تقریب جدایی، جغد همایون، جمع پریشان، راه بی‏راهی، روض دوزخ‏بار،  زبان بی‏زبانان و غیره. در این ترکیبات اضافی به لحاظ مفهوم، تناقض و ناسازواری وجود دارد و اگرچه در منطق، چنین بیان نقیضی عیب محسوب می‏شود، در هنر اوج تعالی است (شفیعی، 1370: 37). در ادبیات فارسی این نوع کاربرد، بسامد چشمگیری ندارد. متناقض‏نماهای ترکیبی دو نوع است:             

1ـ2ـ4. ترکیباتی دارای تضاد در ساختار ظاهری

این متناقض‏نماها یک نوع بیشتر ندارند: بیانی           

1ـ1ـ2ـ4. انواع متناقض‏نما بر اساس شیوه‏های بیانی

این متناقض‏نماها پنج نوع است:                      

الف) بر مبنای استعاره                     

آتش تر

 آتش استعاره از شراب سرخ‌رنگ و خشکی زهد جمودت در عقاید است (گلچین معانی، 1381: ج1، 334).

 می و بادة گلرنگ، خشکی زهد را برطرف می‌کند.

زهد را خون در جگر از بادة گلرنگ کن

آتـش تر می‌کند درمان این سرمای خشک

           (صائب، 1375: ج5، غ5209)

 یا رب چـه بلا بود کــه تردستـی سـاقی

بـر خرمـن مخمـور فشانـد آتـش تـر را

            (بیدل، 1389: 85)

خون حلال

 خون حلال استعاره از شراب سرخ‌رنگ است.

هزار میکده می و بادة گلرنگ لازم است

تا چشم تو را از خمارآلودگی در بیاورد.

هـــزار میـــکده خــون حـلال می‌باید

که نـــرگــس تو ز خواب خمار برخیزد

           (صائب، 1375: ج4، غ3818)

ب) بر مبنای تشبیه                                        

آب خشک

 جام با تشبیه مضمر، از غایت لطافت و صافی به آب مانند شده است. با حذف مشبهٌ‏به (آب) تناقض رفع می شود.

 بادۀ زلال در جام بلورینِ لطیف و شفّاف مثل آب خشک و آتش تر هستند.

بـــاده در جـــام آبــگیــنه گــــهر

راست چون آب خشک و آتش تر

         (نظامی، 1367: 140)

 آتش تر

 باده با تشبیه مضمر، از لحاظ شدّت تأثیر و تا اندازه‏ای رنگ، به آتش مانند شده است. این تشبیه‏ها ذاتاً دارای زیبایی هستند، امّا با این بیان متناقض‏نما، زیبایی بیت چندین برابر گردیده است.

بـــاده در جـــام آبــگیــنه گــــهر

راست چون آب خشک و آتش تر

         (همان)                              

 ج) بر مبنای کنایه    

   سوی بی‏سویی

 بی‏سویی کنایه از عالم غیب و معناست. با حذف مکنیٌ‏به (بی‏سویی) تناقض رفع می‏شود.

 ناله و زاری جان‌های عاشق از سوی عالم غیب و معنا دیشب هنگام دعا مرا از خواب بیدار کرد.

غریو و نالۀ جان‌ها ز سوی بی‏سویی

مرا ز خواب جهانید دوش وقت دعا

        (مولوی، 1363: ج1، غ224)

د) بر مبنای مجاز             

تقریب جدایی

 تقریب مجازاً رسیدن است.

 حسن و زیبایی او بی‌وفایی را به جایی رسانیده است که عاشقان فرارسیدن جدایی را از خدا می‌خواهند.

رسانیده است حسن او به جایی بی وفایی را

که عشّاق از خدا خواهند تقریب جدایی را

            (صائب، 1375: ج1، غ449)

زبان بی‌زبانان

 بی‌زبانان مجازاً حیوانات و هر چیز جز انسان است.

 وقتی که از خاموشی و سکوت زبان حیوانات و هر چیز جز انسان را دریافتم، روی در دیوار کردم، برای من همزبانی شد.

تــا ز خـــاموشی زبــان بی‌زبـانان یافتم

روی در دیــوار کـردم، همزبانی شـد مرا

           (همان، غ134)  

و نیز آب آتشناک (همان، غ104)، دیدة ندیده (همان، غ628)، راهِ بی‏راهی (مولوی، 1363: دفتر ششم، ب 1226)، نقش ساده‌لوحان (صائب، 1375: ج5، غ5202).

   هـ) بر مبنای تصویر دو وجهی

آتش آبدار

 آتش استعاره از سرخی رخسار است و آبدار کنایه از لطافت و عرق رخسار است. با حذف مستعارٌمنه و مکنیٌ‏به‌ (آتش و آبدار) تناقض رفع می‌شود.

 رخسار سرخ و لطیف معشوق، آب (لطافت و عرق) را با آتش (سرخی) جمع کرده است.

صلــــح داده اســــت آب و آتـــش را

آتـــــش آبــــــدار رخــــــســارش

           (همان، غ5101)

روضِ دوزخ‏بار و حورِ زبانی‏سار

 روض و حور استعاره‏هایی‏اند از شمشیر؛ شمشیر در رنگِ سبز به روض و در رخشندگی به حور مانند شده است. دوزخ‏بار کنایۀ از آزار و شکنجه‌دهنده است. حور (شمشیر) به زبانی، فرشتۀ کیفر و آزار در دوزخ مانند شده است. با حذف مستعارٌمنه‏ها (روض و حور)، مکنیٌ‏به (دوزخ بار) و مشبهٌ‏به (زبانی) تناقض رفع می‏شود.

 آن شمشیر را ببین که مثل روض، سبز، مثل دوزخ، آزار و شکنجه‌دهنده، مانند حور، رخشنده و نورانی، و همچون زبانی، کیفردهنده است.

آن روض دوزخ‏بار بین، حور زبانی‏سار بین

بـحر نـهنگ‏اوبـار بیـن، آهنگ اعـدا داشته          

                     (خاقانی، 1367: 368)

2ـ2ـ4. ترکیباتی بدون تضاد در ساختار ظاهری

این متناقض‏نما‏ها یک حالت بیشتر ندارند: بیانی                               

1ـ2ـ2ـ4. انواع متناقض‏نما بر اساس شیوه‏های بیانی

این متناقض‏نماها چهار نوع است:                              

الف) بر مبنای استعاره

بنای خانه‌به‌دوشی

 بنای خانه‌به‌دوشی استعارة مکنیه است، خانه‌به‌دوشی به ساختمانی مانند شده و سپس مشبه‌به (ساختمان) حذف شده و یکی از ملائمات آن که بناست با مشبه آورده شده است و با حذف آن تناقض از بین می‌رود.

 سبکروان به هر زمینی که پا می‌گذارند خانه‌به‌دوشی را پیشة خود می‌کنند (شاهد متناقض‌نمایی بر مبنای استعارة مکنیه تنها یک مورد بود. به همین خاطر در ذیل متناقض‌نمایی بر مبنای استعارة مصرحه آورده شد).

سبـــکروان به زمــینی که پا گذاشتــه‌اند

بنـــای خــانه‌بدوشــی بجا گـذاشـته‌اند

(صائب، 1375: ج4، غ3902)

 

ب) بر مبنای کنایه                            

چهرۀ بی‌رنگ

 هر چیزی که وجود مادّی دارد نمی‌تواند بی‌رنگ باشد و در هر حال رنگی دارد و چهرۀ بی‌رنگ ترکیبی متناقض است. امّا منظور از بی‌رنگ کنایه است از بدرنگ یا سفیدرنگ.

 به خاطر داشتن چهرۀ بد‏رنگ یا سفید‏رنگ، خزان جهان محسوب می‏شویم.

از سیـنـۀ پــرداغ، بهــار جــگر خـاک

 از چــهرۀ بی‏رنــگ خــزانیم جــهان را

           (همان، غ811)

 

 ج) بر مبنای مجاز

آب خشک

 خشک مجازاً در معنی خالص، خالی و در تداول، خشک و خالی است (گلچین معانی، 1381: 1/332 و333). معنی مصرع گردش آسیای من تنها با آب خالی است.

نظر به دانــة کـس نیست سیرچشـمان را

به آب خشک بــود گـــردش آسیای مرا

           (همان، غ630)

جغد همایون

 جغد مجازاً در معنی ویرانه است.

 ساده‌لوحانی که از جاهای آباد گنج می‌جویند، از ویرانة همایون (دل پردرد و داغ) ما که گنج عشق معشوق ازلی را در خود جای داده است غافل هستند.

 ساده‌لوحانی که در معموره می‌جویند گنج

غــافلـ‌ــند از سـایة جغـد همایون‌فـال ما

            (همان، غ258) 

و نیز شراب آتشین (همان: ج6، غ6096)، گریة آتشین (همان: ج1، غ126).

 

د) بر مبنای تصویر دووجهی

سایۀ خورشید

 سایه مجازاً به معنی نتیجه و حاصل، و خورشید عشق اضافه تشبیهی است.                          

 دنیا و آخرت نتیجه و حاصل عشقی است که مثل خورشید نورانی و فیض‏بخش است، «به عشق است آسمان ایستاده».

دو عالم سایۀ خورشید عشق است

دو گیتی حضرت جاویدِ عشق است

         (عطار، 1388: ب 598 )

                        

 

 

 

انواع متناقض‌نماهای زیبایی‏شناختی در ادبیات فارسی را می‌توان در نمودار زیر خلاصه کرد:

 

 

نمودار 1. انواع متناقض‌نماهای زیبایی‏شناختی در ادبیات فارسی

 

 

5. نتیجه ‏گیری

متناقض‏نماهای زیبایی‏شناختی ادبیات فارسی را از حیث ساختار می‏توان به دو دستۀ تعبیری مانند:     «خنده‏زنان گریه کردن»، «بیشی را در کمی دانستن» و ترکیبی مانند: « راه بی‏راهی»، «جغد همایون» تقسیم کرد. هر کدام از این متناقض‏نماها دو گونه هستند: 1ـ متناقض‏نماهایی که بر اساس شیوه‏های بیانی هستند: الف) بر مبنای استعاره، ب) بر مبنای تشبیه، ج) بر مبنای کنایه، د) بر مبنای مجاز، هـ) بر مبنای تصویر دووجهی. 2ـ متناقض‏نماهایی که بر اساس صنایع بدیعی معنوی است: الف) بر مبنای ایهام، ب) بر مبنای غلو. این شیوه‏های بیانی و بدیعی، ذاتاً دارای زیبایی هستند، امّا وقتی به صورت متناقض‏نما بیان می‏شوند، زیبایی و تأثیرگذاریشان چندین برابر می‏شود. اغلب متناقض‌نماهای زیبایی‏شناختی در ادبیات فارسی، تعبیری هستند که این نوع تعابیر ارزش هنری و زیبایی‌شناختی بیشتری نسبت به متناقض‌نماهای ترکیبی دارند و متناقض‌نماهای ترکیبی در ادبیات فارسی بسامد چشمگیری ندارند. در متناقض‏نماهای زیبایی‌شناختی شاعران می‏توانستند سخن خود را به شکل ساده و غیر متناقض‏نما هم بیان کنند؛ مثلاً می‌توانستند به جای «آتش در آتش زدن»، «نابود کردن آتش»، به جای «آزاد بودن اسیر»، «آزاد بودن عاشق»، به جای «تقریب جدایی»، «فرارسیدن جدایی‏» و به جای «جمع پریشان»، «گروه پریشان» بیاورند، اما عمداً به صورت متناقض‏نما آورده‏اند تا توجّه خواننده به سوی سخن متناقض‏نما جلب و شگفتی او برانگیخته شود، و چون خواننده برای دریافت حقیقتی که در ورای ظاهر متناقض است، کنجکاوی و تلاش زیادی می‏کند از کشف حقیقت، لذّت می‏‏برد و آن مطلب در ذهنش ماندگار می‌گردد و به زودی فراموش نمی‌شود.

  1. منابع

    1. انوری، علی‌بن محمد. (1376). دیوان (2جلد)، چ 5، به کوشش محمد تقی مدرّس رضوی، تهران: علمی و فرهنگی.
    2. بیدل، عبدالقادر. (1389). دیوان (2جلد)، چ 2، به کوشش اکبر بهداروند، تهران: نگاه.
    3. چناری، امیر. (1377). متناقض‌نمایی در شعر فارسی، چ1، تهران: فرزان‌روز.
    4. چناری، عبدالامیر. (1374). «متناقض‌نمایی در ادبیات فارسی»، کیان، تهران: سال پنجم، ش 27، مهر و آبان، صص68ـ71.
    5. حافظ، شمس‌الدین محمد. (1385). دیوان، چ 2، تدوین و تصحیح دکتر رشید عیوضی، تهران: امیرکبیر.
    6. خاقانی، افضل‏الدین بدیل. (1367). دیوان (2جلد)، چ 3، به کوشش دکتر ضیاءالدین سجادی، تهران: زوّار.
    7. درّی، زهرا. (1387). شرح دشواری‏هایی از حدیقه‌الحقیقه سنایی، چ 2، تهران: زوّار.
    8. دقیقی، ابومنصور محمد بن احمد. (1347). دیوان، گردآورنده محمد دبیر سیاقی، تهران: علی اکبر علمی.
    9. دیچز، دیوید. (1370). شیوه‌های نقد ادبی، چ 3، ترجمة محمدتقی صدقیانی و غلامحسین یوسفی، تهران: علمی.
    10. راستگو، سید محمد. (1368). «خلاف آمد»، کیهان فرهنگی، تهران: سال ششم، ش 9، آذر، صص 29ـ31.
    11. سروش، عبدالکریم. (1369). «تعمیم صنعت طباق یا استفاده از عکس و نقض و عدم تقارن در شعر سعدی»، ذکر جمیل سعدی (جلد 2)، چ 3، تهران: وزارت ارشاد اسلامی
    12. سنایی، مجدودبن آدم. (1362). دیوان، چ 3، به کوشش محمد تقی مدرّس رضوی، تهران: کتابخانۀ سنایی.
    13. _____________ . (1368). حدیقه‌الحقیقه، تصحیح محمد تقی مدرّس رضوی، تهران: دانشگاه تهران.
    14. شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1370). موسیقی شعر، چ 3، تهران: آگاه.
    15. _____________ .  (1371). شاعر آینه‌ها، چ 3، تهران: آگاه.
    16. شمیسا، سیروس. (1380). نقد ادبی، چ 2، تهران: فردوس.
    17. صائب، میرزا محمدعلی. (1375). دیوان (6 جلد)، چ 3، به کوشش محمد قهرمان، تهران: علمی و فرهنگی.
    18. عطار، فریدالدین محمد. (1371). دیوان، چ 6، به اهتمام تقی تفضلی، تهران: علمی و فرهنگی.
    19. _____________. (1388). الهی‏نامه، چ 4، مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران: سخن.
    20. _____________ . (1388). مصیبت‏نامه، چ 4، مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران: سخن.
    21. _____________ . (1389). منطق‏الطیر، چ 7، مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران: سخن.
    22. _____________ . (1388). اسرارنامه، چ 5، مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران: سخن.
    23. عفیفی، رحیم. (1376). فرهنگنامة شعری (3 جلد)، چ 3، تهران: سروش.
    24. کزازی، میر جلال‌الدین. (1374). زیباشناسی سخن پارسی 3 (بدیع)، چ 3، تهران: نشر مرکز.
    25. گلچین معانی، احمد. (1381). فرهنگ اشعار صائب (2 جلد)، چ 3، تهران: امیرکبیر.
    26. محمدی، محمدحسین. (1374). بیگانه مثل معنی، چ 1، تهران: نشر میترا.
    27. مولوی، جلال‌الدین محمد. (1363). مثنوی معنوی (4 جلد)، چ 1، تصحیح رینولدالین نیکلسون و به اهتمام دکتر نصرالله پورجوادی، تهران: امیرکبیر.
    28. ______________ . (1363). کلیات شمس (10 جلد)، چ 3، تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران: امیرکبیر.
    29. نظامی، الیاس‌بن یوسف. (1367). مخزن‏الاسرار، چ 2، تصحیح و شرح وحید دستگردی، تهران: علی اکبر علمی.
    30. ______________ . (1367). هفت پیکر، چ 2، تصحیح و شرح وحید دستگردی، تهران: علی اکبر علمی.
    31. ______________ . (1367). خسرو و شیرین، چ 2، تصحیح و شرح وحید دستگردی، تهران: علی اکبر علمی.
    32. وحیدیان کامیار، تقی. (1376). متناقض‌نما (Paradox) در ادبیات، نشریة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، سال بیست و هشتم، ش3 و4، صص271ـ294.
    33. وحیدیان کامیار، تقی. (1379). بدیع از دیدگاه زیباشناسی، چ 1، تهران: دوستان.
    34. وطواط، رشیدالدین. (1362). حدایق‌السحر، به تصحیح عباس اقبال، تهران: کتابخانۀ طهوری و کتابخانۀ سنایی.
    35. یوشیج، نیما. (1369). مجموعۀ آثار، به کوشش سیروس طاهباز، تهران: نشر ناشر.