نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرکرد، شهرکرد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
One of the features of Saeb’s poetry (1086 H) is his use of compound similes - particularly making abundant use of allegory. Allegory is a gate to novice themes and this is the case that Saeb participated in the theme-seeking game commonly held in Iran and India at the Safavids era. The kind of endeavor to explore and integrate new themes in the Safavid’s style of poetry increased the poets’ inclination to the use of metaphorical and laconic contexts (spaces). Their great tendency to compact a world of themes in a single verse made the influence of metaphor, figurative speech and simile possible in their poems.
Using a wide range of rhetorical skills such as simile, metaphor, personification, irony, imagery, synesthesia, and other figures of speech, Saeb Tabrizi has created an extended network of images and complex fictional clusters which had been rarely used in the previous poetic styles and periods. Yet his poetry has always enjoyed specific use of allegory and allegorical imagery as compared with that of the others in a way that he is known as the poet of ‘allegory’ (ref. Anvari, 1369, vol. 1: 117). Allegorical similes have been frequently used in Saeb’s poetry. A great number of these allegories are in balanced allegory format and others in the traditional format. Variation in allegory in the Divan of Saeb has brought up a wide range of varieties of skills of using it, therefore, Saeb’s major approach in using allegory could be seen within the formats of semi-compact allegory and balanced allegory. In a general classification and based on what we have seen in the issues discussed by the Old Persian rhetoricians, allegory can be seen in three types. The first type would be the extended allegory i.e. allegory which can be seen abundantly in mystical Mathnavies. This type of allegory has not a remarkable place in Saeb’s poetry since the very base of these allegories is rooted in fictional narratives as frequently seen in mystical Mathnavies such as Sanaee’s Hadigheh, Mantiq al-tair Attar and Maulana’s Mathnavi. Semi-compact allegory is the second type as far as length and the number of propositions in each category is concerned. Meaning density and distinctiveness are the two most dominant principles of this type of allegory and are often represented in a verse or two. The main feature of this type of allegory resides in the syntactic and rhetorical relationships of the propositions in both sides of the simile. The third type of allegory, compact allegory or what many may call balanced allegory is the most remarkable rhetorical and artistic product of Saeb Tabrizi.
Semi-compact allegories are those similes in which we can find a kind of syntactic relationship between the two half-verses while the poet disregards the syntactic independency of them. This kind of allegory would be represented in a wider context than that of a half-verse. Our criterion in this discussion, however, is the syntactic independency or dependency of verses. In many of Saeb’s allegories, verses are not independent and a syntactic relationship between the first and the second half-verses would create samples of this kind of allegory.
In this study specifically allegory and the way(s) of its application in the poems of Saeb Tabrizi was carefully examined. The following is a list of the results gained:
1- Allegory is one of the most remarkable features of eloquence in Saeb’s poetry.
2- Two general structures can be found in Saeb’s allegories: a) Semi-compact allegory, and b) compact allegory, i.e. balanced allegory.
3- Extended simile which is called allegory in literary criticism might not be found in Saeb’s poetry since the very creative essence of this kind of simile is the fictional narratives. Since Saeb’s poetry tends to single-verse units, allegory or extended simile would not be expected to form.
4- As far as the frequency of allegory with semi-compact and compact structure is concerned it should be said that Saeb has tended to construct compact allegory. In such cases there exists a stable logical relationship between two half-verses while no syntactic relation could be observed.
5- From the grammatical and rhetorical viewpoints, allegories are more frequently used in statements and compositional sentences respectively. Most parts of compositional sentences in the allegories of Saeb’s sonnets relate to denial questioning.
6- The most eloquent samples of allegory in the poems of Saeb are the verses in which both ‘claimant’ and ‘parable’ are interrogative.
7- Rhyming in poetry directly relates to the structure of allegory, especially to that of compact allegory. Wherever rhyming takes imperative or negative imperative verbs, allegory is not likely to be formed but when linking verbs and action verbs are used in rhyming positions and rhetorically function as statements, allegory can be more easily created.
8- Wise sayings written in the claims are often general sayings. Axioms and certainties of life and social issues are the focal points for poets.
9- Repetitive themes can be seen in the allegories of Saeb and it shows that he initiated his poems with particular themes in mind and then tried to turn them into words. Hence, his poetry should be seen as poetry of struggle and structure not poetry of enthusiasm and essence.
10- Verifying images are the final product of allegory in Saeb’s poetry. He makes use of these images in his rationalism and satisfying his audience.
11- Some of Saeb’s similes have got their fame due to the fictional, mythological and legendry characters and elements and therefore have been called allusive allegory.
کلیدواژهها [English]
1. مقدمه
از زمان نگارش قدیمترین کتابهای بلاغت فارسی، نظیر ترجمانالبلاغه و حدائقالسحر، تا امروز و تحقیقات نوین دانشگاهی، نظیر «صور خیال در شعر فارسی»، تحولات شگرفی در نظریّهها، تعاریف و کارکردهای بلاغت فارسی پدید آمده است. نظریههای بلاغت در گذشته، مبتنی بر آگاهی نویسندگان، منتقدان و شاعران از ادب عرب بود؛ در حالی که در روزگار ما، این نظریهها عمدتاً علاوه بر بلاغت سنتی به مطالعات جدید زبان شناسی و بلاغت غربی توجه جدی دارند. در حدود هزار سالی که از تطور نظریۀ بلاغت فارسی میگذرد، شعر و نثر فارسی زایندگی فراوانی در حوزههای مختلف هنری داشته و گاه خلاقیتهای ادبی سخنورانی که قصد نوسازی و نوآوری در زمینۀ بلاغت داشتهاند، با نظریات دانشمندان علوم ادبی پیش از ایشان ناسازگار بوده است؛ برای مثال، رشیدالدین وطواط (ف. ۵۷۳ ؟)، صاحب حدائقالسحر فی دقایقالشعر به خاطر ابداعات و شگردهای تازۀ ازرقی هروی (ف.۴۶۵ ؟) در حوزۀ صورخیال بر ازرقی و پیروان او تاخته و پیکان اعتراض خود را متوجه تشبیههایی کرده که در آنها ازرقی مشبّهٌبِه را از موهومات برگزیده است. رشید میگوید: «البته نیکو و پسندیده نیست این که جماعتی از شعرا کردهاند و میکنند. چیزی را تشبیه کردن به چیزی که در خیال و وهم موجود نباشد و نه در اعیان، چنانکه انگِشت افروخته را به دریای مشکین که موج او زرین باشد تشبیه کنند و هرگز در اعیان نه دریای مشکین موجوداست و نه موج زرین و اهل روزگار از قلّت معرفت، به تشبیهات ازرقی مفتون و معجب شدهاند و در شعر او همۀ تشبیهات ازین جنس است و به کار نیاید» (رشید وطواط، 1362: 42).
این که رشید وطواط تا بدین حد از ابتکارات و بدعتهای ازرقی در صورخیال برافروخته شده است، دلیلی روشن دارد. تغییر ذوق ادبی در فضایی که اصول، قراردادها و سنتهای ادبی شکلی ثابت به خود گرفتهاند، کاری دشوار است و هرکس در این زمینه از عصر خود فراتر برود، باید عذاب انتقادات تند سنتگرایان و استادان فن را بچشد. اگر این اصل را بپذیریم که تاریخ ادبیات دائماً در تعامل و گفتوگو با فرهنگ غالب عصر زاییده میشود، شکل میگیرد و تغییر میکند، خشم رشید وطواط را امری نابهجا خواهیم دانست.
2. طرح بحث
قراردادهای ادبی و نظریههای بلاغی همواره تابع خلاقیتهای شاعران و نویسندگان بودهاند و از همین روی، شاعران را باید پیشگامان بلاغت و فراهمآورندگان مواد تحقیق برای بلاغیون دانست. زیربنای نظریات ادبی بلاغیون در هر زبانی متون و شیوههای آفرینش متون بودهاند. در کتابهای بلاغت فارسی و عربی، مثالها و شواهد، پس از قرآن کریم از دیوانهای شاعران نقل شده است و نظریهها بر مبنای کوششهایی بنا شده که شاعران و نویسندگان پیشین در گریز از هنجارها و انحراف از نُرم کردهاند. بر این اساس، تحول نظریات مربوط به علوم بلاغی، نظیر تحولات علم بیان و تعاریف متنوعی که -مثلاً از تشبیه تمثیل- در کتابهای بلاغی صورت گرفته نشاندهندۀ این است که گاه تکلیف بلاغیون با یک شگرد ادبی بهدرستی روشن نبوده است1؛ مثلاً در ترجمانالبلاغه و در بحث «ارسالالمثلین فیالبیت» آمده است: «معنی این فصل چنان بود که شاعر مصراعی بگوید یا بیتی و اندر آن بیت یا مصراع دو حکمت گوید که آن دو حکمت به راه مَثَل رود؛ چنانکه ابوالحسن آغاجی گوید:
نان ناکس بتر زمرگ فجیء |
|
ذُلّ تهمت بتر ز ذُلّ نیاز |
هر که بشتافت باز پستر ماند |
|
زود بی تیر ماند تیرانداز |
ابوالفتح بُستی گوید:
نه هر که تیغی دارد به حرب باید رفت |
|
نه هر که دارد پازهر زهر باید خورد» |
|
|
(رادویانی، 1362: 84و85). |
این تعریف از ارسالالمثلین فیالبیت با آنچه امروز در تعریف تشبیه تمثیل و اسلوب معادله میبینیم شباهت بسیار دارد. صاحب المعجم فی معاییر اشعارالعجم در بحث از استعارۀ تمثیلیه دربارۀ تمثیل آورده است: «و آن هم از جملۀ استعارات است، الّا آنکه این نوع استعارتی است به طریق مثال؛ یعنی چون شاعر خواهد که به معنیای اشارتی کند، لفظی چند که دلالت بر معنیای دیگر کند بیارد و آن را مثال معنی مقصود سازد و از معنی خویش بدان مثال عبارت کند و این صنعت خوشتر از استعارت مجرّد باشد؛ چنانکه گفتهاند:
کرا خرما نسازد خار سازد |
|
کرا منبر نسازد دار سازد |
چون خواست تا بگوید که هر دشمن که به مراعات و استمالت دوست نگردد و به مدارات و مجاملت عادیۀ عداوت او کم نشود، درمان آن جز دوری نباشد و وجه خلاص ازو الّا به قهر و قمع ممکن نگردد، از این معانی بدان دو مثال عبارت کرد» (شمس قیس، 1387: 369).
در برخی منابع بلاغی نظیر حقایقالحدائق2 شرفالدین رامی (ف.795ه.ق.) و ابدعالبدایع3 شمسالعلمای گرکانی (ف.1345ه.ق) سخنی از تمثیل به میان نیامده و در برخی دیگر مثل بدایعالافکار4 ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری (ف.906-910ه.ق؟) و بدایعالصنایع5 عطاءالله محمودبن حسینی نیشابوری (ف.919ه.ق) نویسندگان به نقل گفتههای شمس قیس رازی بسنده کردهاند. نتیجۀ حاصل از مباحث گوناگونی که در خصوص تشبیه تمثیل در کتابها و منابع بلاغی آمده این است که تشبیه تمثیل نوعی از تشبیه مرکب است که در آن مشبّهٌبِه حسی و مشبّه عقلی باشد. مشبّهٌبِه حسی برای استدلال، بیان علت، توجیه کردن و ملموس کردن مشبّه عقلی که اغلب حکمی کلی است صادر میشود. با توجه به این تعریف، آنچه از این شگرد ادبی در نگاه اول به چشم میآید چیزی غیر از تشبیه مرکب نیست (ر.ک: جرجانی، 1374: 53). در این تحقیق کوشش بر آن است که تشبیه تمثیل به عنوان یک عنصر سبک ساز در شعر صائب تبریزی بررسی شود و به میزان و نحوۀ کاربرد این شگرد هنری در شعر او آگاهی حاصل شود.
3. پیشینۀ تحقیق
در مورد تشبیه تمثیل و بررسی انتقادی ساختارهای متنوع آن تحقیقاتی در گذشته انجام شده است که از آن جمله میتوان به آرای استاد احمد بهمنیار در مقالهای کوتاه با عنوان «تشبیه، تشبیه تمثیل، تمثیل یا مجاز مرکب» توجه کرد (ر.ک:بهمنیار،1328: 393-398) دکتر محمد فشارکی در مقالات متعددی که نگاشتهاند و خصوصاً در مقالهای با عنوان «نگاهی به بیان و بعضی تألیفات معاصران در این فن» در این باب نظریات خود را ارائه کردهاند (ر.ک: فشارکی، 1370: 394-420). «کاربردهای علم بیان در ادبیات داستانی (مجاز، تشبیه، استعاره، کنایه و تمثیل)» (ر.ک: حجوانی، 1375: 23-29)، «تشبیه تمثیل در شعر منوچهری» (ر.ک: طالبیان، 1377-1378: 72-81)، «تشبیه تمثیل در قرآن از نگاه زمخشری» (ر.ک: کریمی فرد، 1387: 257-270)، «یگانههای چندگانه» (ر.ک: یاسینی،1383: 60-64)، «بحث و پژوهشی دیگر در سه مطلب بیانی استعاره کنایی، تبعیه و تشبیه تمثیل» (ر.ک: نوروزی، 1384: 11-34)، «تحلیل بلاغی تمثیل بر اساس آراء بلاغیان متقدم و متأخر» (ر.ک: باباصفری و دیگران، 1389: 19-38)، «اسلوب معادله در شعر» (ر.ک: خسروی، 1389: 58-62)، «اسلوب معادله در غزل سعدی» (ر.ک: حکیمآذر،1390: 163-184)، «تمثیل، تصویر یا صنعت بدیعی؟» (ر.ک: مرتضایی،1390: 29-38 )، از عمدهترین تحقیقات مرتبط با این مقالهاند. اما کسانی هم مشخصاً به بحث تشبیه تمثیل در شعر سبک هندی و صائب پرداختهاند که از آن میان میتوان به آرای محمود فتوحی در کتاب بلاغت تصویر (ر.ک: فتوحی، 1386) و همچنین نظریات ایشان در کتاب نقد خیال (ر.ک: فتوحی، 1379) اشاره کرد. پس از آن میتوان به مباحثی که حسین حسنپور آلاشتی در کتاب طرز تازه ارائه کردهاند و مشخصاً به صفحات 71 تا 75 این کتاب توجه کرد (ر.ک: حسن پورآلاشتی، 1384). اخیراً نیز کتابی از سلسلۀ انتشارات بنیاد موقوفات افشار به قلم دکتر محمد سیاسی (ر.ک: سیاسی، 1389) منتشر شده که عنوان آن سبک اصفهانی و تمثیل در شعر صائب و شاعران عصر صفوی است6. نحوۀ نگرش نویسنده در این کتاب به مقولۀ تمثیل، عمومی، ذوقی و مبتنی بر طبقهبندیهای سنتی است.
4. تشبیه تمثیل
در دستهبندیهای گوناگونی که برای تشبیه قائل شدهاند، یکی از انواع فنّی و پیچیدۀ تشبیه را تشبیه مرکب دانستهاند. تشبیه تمثیل از فروع بحث تشبیه و از گونههای خاص تشبیه مرکب است و مانند سایر گونههای تشبیه، کوششی است برای تبیین جوانب یک حکم کلی یا مسئلۀ معقول که با کمک مشبّهٌبِه مرکب قابلیت تبدیل به تصویر را دارد. تشبیه تمثیل، تشبیهی است که وجه شبه قابل تأویل داشته باشد و آن وجه شبه، به سمت محسوس بودن میل کند و در آن برای مشبّه معقول (حکم کلی) نیز زمینههای سیر به محسوس شدن را فراهم آورد. جدا از بحثهای منطقی که بر سر چندوچون تمثیل پیش میآید، به زبان ساده میتوان گفت تشبیه تمثیل یکی از هنریترین راهها برای تشریح افکار، آرمانها، احکام کلی، ذهنیات، و مافیالضمیر شاعر به زبان قابلدرک مردم عادی است. اگر تشبیه تمثیل را ساختاری دوقطبی بدانیم، در قطب اول مشبهی داریم که با ابهام و تعقید همراه است و مخاطب را به گمان یا گمانهای متعدد دچار میکند یا اینکه ادعایی است که چندان پذیرفتنی و قابلدرک نیست و در قطب دوم مشبهٌبهی هست که با استفاده از تجربیات ملموس و مشترکی که با شاعر داریم، به کمک تبیین قطب اول میآید و تعقید و گمانهای پریشیده را بسامان میکند. خواننده پس از شنیدن این ترکیب هنری، غالباً نظر شاعر را تأیید میکند و با او در تجربهای که دارد سهیم میشود. تشبیه تمثیل را میتوان گونهای استدلال شاعرانه نیز دانست (ر.ک: شفیعی کدکنی، 1366: ب 84).
تا مست نباشی نبری بار غم یار |
|
آری شتر مست کشد بار گران را |
(سعدی، 1365: 417)
در بیت بالا، اقناع مخاطب، در پی استدلالی هنری حاصل میشود نه به دنبال استدلالی علمی؛ چون از نظر عقلی تحمل عشق ربطی به بار بردن شتر مست ندارد، ولی از نظر بلاغت میتوان پیوند مشترک عمیقی بین آن حکم و این تصویر کشف کرد. سعدی در این بیت، ادعای شاعرانۀ خویش را به یاری نمایش تجربۀ مشترکی که با مخاطب دارد، اثبات میکند (حسن تعلیل). نکته این است که فضای شعر، خودبهخود فضای استدلالهای علمی را منسوخ میکند و کسی در پی اثبات علمی این گونه ادعاهای شاعرانه نیست.
5. تشبیه تمثیل و استعارۀ تمثیلیّه
تشبیه تمثیل به ساختار اصلی تشبیه وفادار است. در تشبیه تمثیل دوسوی تشبیه، وجه شبه و در بسیاری موارد ادات تشبیه دیده میشود و این وجه ممیّزۀ تشبیه تمثیل از استعارۀ تمثیلیّه است. «در تشبیه تمثیل به قرینهای که به عدمارادۀ معنی اصلی دلالت کند نیازی نیست. تشبیه تمثیل نوعی از حقیقت به شمار میآید، اما استعارۀ تمثیلیه فقط در ترکیبات مشهود است نه در مفردات....استعارۀ تمثیلیه نوعی از مجاز به شمار میآید [و] احتیاج به قرینهای دارد که مانع ارادۀ معنی اصلی گردد [همچنین] در استعارۀ تمثیلیه جز مشبّهٌبِه باقی نمیماند» (فشارکی، 1370: 399).7
6. دوسوی تشبیه تمثیل
از دیدگاهی دیگر تشبیه تمثیل گونهای از تشبیه است که در آن میتوان با نگاهی هندسی تعادل بین یک مدّعا و یک مثل8 را بعینه مشاهده کرد. تنها تفاوتی که میتواند تشبیه تمثیل را از دیگر گونههای تشبیه مرکب جدا کند، این است که در تشبیه تمثیل مشبّهٌبِه مرکب، الزاماً محسوس و با ایجاد سازگاری بین حالی با حال مشبّه، در پی تقریر حال مشبّه است، اما در دیگر گونههای تشبیه، مشبّهٌبِه گاه معقول و گاه محسوس است و هدف شاعر در این گونهها صرفاً خلق تصویر است. مشبّهٌبِه محسوس در این گونه از موارد، در پی ایجاد ارتباط از طریق ادعای مبتنی بر کذب است. به تعبیر دیگر، در تشبیه تمثیل، شاعر حرف خود را به یاری تجربۀ مشترکی که با ما دارد به کرسی مینشاند، ولی در دیگر انواع تشبیه مرکب، بحثی برای به کرسی نشاندن ادعا و استدلال هنری ندارد؛ او در سرشت هنری خود معتقد است که الف (مشبه) همانند ب (مشبهبه محسوس مرکب) است.
وآن قطرۀ باران که برافتد به گل سرخ |
|
چون اشک عروسی است برافتاده به رخسار
|
|
|
(منوچهری، 1363: 37) |
در تشبیه مرکب بالا تناسبهای ریاضیواری بین عناصر و اجزای دو سوی تشبیه میتوان دید. شاعر یک موقعیت مشخص (افتادن قطرۀ باران به روی گل سرخ) را به یک موقعیت دیگر پیوند شاعرانه میزند. او با احضار تصویر سابقهداری که در ذهن مخاطب وجود دارد و تصویر اشک بر چهرۀ عروس، مشاهدات خود را از یک موقعیت محسوس، به حیطۀ شعر میکشد. از نظر اوف قطرۀ باران با اشک، سرخی گل با سرخی چهرۀ عروس، لطافت گل با لطافت چهرۀ عروس و تباین حاصل از دو رنگ شفاف و سرخ با یکدیگر تناسب مستقیم دارند.
7. دلالتهای ارجاعی در تمثیل
«آنچه از مجموع عقاید متأخرین در باب تمثیل دانسته میشود، و از میان مثالهایی که برای تمثیل در کتابهای بلاغت نقل کردهاند میتوان دریافت، این است که تعریف متأخرین از تمثیل در حوزۀ محدودتر و مشخصتری قرار داشته است؛ چنانکه صاحب انوارالربیع میگوید: وآن تشبیه حالی است به حالی، از رهگذر کنایه، بدینگونه که خواسته باشی به معنایی اشارت کنی و الفاظی به کار ببری که بر معنایی دیگر دلالت دارد اما آن معنا خود مثالی باشد برای مقصودی که داشتهای، و این گونه سخن گفتن را فایدهای است ویژۀ خود، که اگر به الفاظ خاص خود گفته شود، چندان تأثیر ندارد و راز آن در این است که در ذهن شنونده تصوری بیشتر ایجاد میکند؛ زیرا شنونده هنگامی که در دل خویش مثالی را تصور کند که مخاطب مستقیم آن نباشد، با رغبت بیشتر ی آن را پذیرا خواهد شد» (شفیعی کدکنی، 1366ب: 82). اگرچه میل به محسوس کردن مسائل معقول از اصول تشبیه تمثیل است، گاه در این نوع از تشبیه، سررشتۀ مشخصی برای ایجاد تناسب و قرینهسازی وجود ندارد و دست کم برای دریافتن سررشتهها به اندکی کوشش ذهنی نیاز هست.9 انوری (ف.583 ه.ق ؟) در بیتی میگوید:
حال من بنده در ممالک هست |
|
حال آن یخفروش نیشابور
|
|
|
(انوری، 1372: 238) |
نقش ارجاعی و ارتباطی زبان در رهیافت درست و درک عمیق معنا نقشی اصلی و ذاتی است (ر.ک: اسداللهی تجرق،1388: 55) در این گونه از تمثیلها نبود ارتباط به دلیل نبود دلالتهای ارجاعی است. در مثال بالا، تا احوال مرد یخفروش را ندانیم، رابطۀ تشبیهی برای ما برقرار نمیشود. در این تمثیل، خواننده باید نسبت به مشبّهٌبِه (احوال مرد یخفروش) آگاهی قبلی یا به قولی «عهد ذهنی» داشته باشد. کارکرد ارجاعی زبان در ایجاد رابطه بین دو سوی تشبیه در این دسته از تشبیهات تمثیلی به درک معنی کمک میکند، والّا باید از فحوای سخن انوری و از اعتراضی که در ابیات پیشین و پسین این بیت هست، به احوال مرد یخفروش نقبی بزنیم و مشبّهٌبِه را با توجه به نقش ارجاعی زبان از روی مشبّه بازشناسیم. این همان نعل وارونه زدن در تشبیه است. در این گونه از تشبیهات تمثیلی، هدف شاعر غالباً بیان حال مشبّه است. این نمونه را میتوان از مقولۀ نمونههای برجستۀ تشبیه تمثیل به شمار آورد.
رویکرد به این شگرد ادبی در سدۀ دهم، یازدهم و دوازدهم، بر اساس ارادۀ ناخودآگاه جمعی ادیبان و سخنوران برای فاصله گرفتن از معیارهای پیشین شعر و نثر فارسی بوده است. آنچه شاعران سبک عصر صفوی از آن به «طرز تازه» تعبیر کردهاند، در حقیقت کوششی برای فرار از سایۀ سنگین شاعران ادوار قبل و ایجاد زمینهای نو برای شگفتیآفرینی در شعر بوده است. «در بررسی شعر این عصر بهخوبی درمییاببم که ذوق زیباییشناسی شاعران و مخاطبان مفتون و مسحور لحظههای لذتبخش شاعرانه است؛ این لحظهها که از کشف و ابداعهای تخیلی و ایجاد تناسبهای لفظی و خیالی مایه میگیرد، بیشترین توجه شاعران را به خود معطوف ساخته است. شاید بتوان غلبۀ تصویرگرایی بر شعر این دوره را محصول این لذتطلبی در هنر از سوی شاعران و مخاطبان دانست» (حسنپور، 1384: 26).
8. آفرینش سبک بر اساس ذوق مخاطب
استغراق در لحظات کشف زوایا و ظرایف شعر، رویکرد نوینی را در تاریخ ادبیات فارسی رقم زد که بهویژه با گسترش تعاملات اجتماعی ایرانی - هندی، توجه بیسابقۀ مردم کوی و برزن را به شعر در پیآورد. در عصر تیموری و صفوی افرادی به میدان شعر و هنر پای نهادند که غالباً از تحصیل علوم و کمالات گذشته نیز طرفی نبسته بودند و این امر نتیجهای جز عوامانه شدن شعر و بیبهره ماندن آن از رویکردهای فلسفی، فکری و ایدئولوژیک نداشت.«سبک معروف به هندی را آن گونه که در نزد اکثریت شاعران عهد صفوی رواج داشت و مکتب وقوع یک جلوۀ دیگر آن بود، میتوان سبک شعر اهل بازار خواند» (زرینکوب، 1369: 725).
بازاری شدن شعر منجر به این شد که آفرینش ادبی به سمت ایجاد شگفتیهای لحظهای و جرقهواری برود که سرانجام آن فشردگی شعر در «تک بیت» بود. هرچند تعبیری طنز میتواند باشد، باید شعر عصر صفوی را «فَست شعر» نام داد.10 این شتابزدگی در شعر، محصول دور شدن جامعۀ ادبی از مطالعۀ آثار علمی و عقلی بود. فتوحی در این باره میگوید: «قلمرو آگاهی شاعران ما در عصر صفویه بسیار محدود است. بسیاری از آنان از مقدمات علوم ادبی بیبهرهاند. شاعرانی که دانش ادبی و اطلاعات عمومی گستردهای داشته باشند انگشت شمارند. روزگار آنان به مطالعۀ اشعار یکدیگر میگذرد. شواهد نشان میدهد که حتی برخی از ایشان با معانی کلمات و ترکیبات صرفی و نحوی زبان فارسی آشنایی ندارند؛ مثلاً نوشتهاند که شیدای فتحپوری که از شاعران برجستۀ هندوتبار است دندان را جمع دند میدانست» (فتوحی، 1379: 72). در چنین فضای سنگین و راکدی که فقر دانش، تصوف ناقص، یأس فلسفی و نامرادی در آن موج میزد، تنها راه برای شاعر، فرورفتن در پیلۀ لغز و معما بود. لغز و معما هم به تعریف لغوی و هم به شکل کلی در ادب این دوره رواج یافت و شعر از اندیشه فاصله گرفت و به بازیهای ذهنی تبدیل شد. در قیاس با دورههای پیشین، سبک شعری عصر صفوی را باید دورۀ رشد برخی از شاخههای صورخیال و فربهی ابهام و ایهام دانست.
9. صائب و تشبیه تمثیل
یکی از ویژگیهای شعر صائب (ف.1086) کاربرد تشبیههای مرکب و بهویژه بهرهگیری فراوان او از تشبیه تمثیل است.11 تشبیه تمثیل یکی از راههای ورود به ساحت مضامین تازه است. از همین روی، صائب نیز در مسابقۀ مضمونیابی که در دورۀ صفوی در ایران و هند راه افتاده بود، شرکت داشت و راههای گوناگون مضمونیابی و مضمونتراشی را آزمایش کرد.
موشکافان جهان را موی آتش دیده کرد |
|
بس که پیچیده است چون زلف بتان مضمون من (صائب،1370: 6/2969) |
جدیتی که برای کشف و به هم بستن مضامین تازه در شاعران سبک عصر صفوی وجود داشت، تمایل آنان را به فضاهای استعاری و ایجازهای مخل زیاد کرد. میل شدید این شاعران به فشرده کردن یک دنیا مضمون در انگشتانهای به نام بیت، نفوذ استعاره، مجاز و تشبیه را در شعر آنان سبب شد.12
صائب تبریزی به کمک شگردهای بلاغی نظیر تشبیه، استعاره، تشخیص، کنایه، مجاز، حسّامیزی و صنایع لفظی و معنوی شبکههای گستردهای از تصاویر و خوشههای پیچیدهای از خیال را پدید آورده که در سبکها و دورههای شعری پیش از او کمسابقه بوده است، اما در این میانه برخورداری او از تشبیه تمثیل از همه بیشتر است؛ به طوری که وی را شاعر تمثیل نام دادهاند (ر.ک: انوری، 1369: 1/117). فراوانی تشبیهات تمثیلی در شعر صائب تبریزی بسیار زیاد است. بخش زیادی از این تشبیهات تمثیلی در چارچوب اسلوب معادله و تعداد زیادی نیز به همان شکل سنتی تشبیه تمثیل جلوه گر شدهاند.13 تنوع تشبیه تمثیل در دیوان صائب خودبهخود تنوع گونهها و شگردهای بهکارگیری آن را نیز در پی آورد. بر این اساس، عمدهترین رویکرد صائب را در تشبیه تمثیل در قالب تشبیه تمثیل نیمهفشرده و اسلوب معادله میتوان دید.
10. بخشبندی تشبیه تمثیل
در یک تقسیمبندی کلی و بر اساس آنچه در مباحث بلاغیون قدیم فارسی از تمثیل دیدیم، تمثیل را میتوان سه گونه فرض کرد. گونۀ اول تمثیل گسترده یا همان Allegory است که در مثنویهای عرفانی و متون حکمی بهوفور میتوان دید. «الیگوری استعارهای مضاعف در شکل داستان یا قالبهای دیگر ادبی است که در آن به کمک شخصیتها، رویدادها و عناصر دیگر، یک مفهوم شرح و توضیح داده میشود» (رضایی، 1382: 10). این نمونه از تمثیلات در شعر صائب جایگاهی ندارند؛ به این علت که بستر خلق این تمثیلات روایتهای داستانی است و دقیقاً از همین روست که در مثنویهای عرفانی نظیر حدیقه سنایی، منطقالطیر عطار و مثنوی مولانا بهوفور یافت میشوند. تشبیه تمثیل نیمهفشرده دومین گونه از تمثیل با عنایت به طول و تعدد گزارههاست. در این نوع از تشبیه تمثیلی فشردگی و رسایی معنی بر هر اصلی مقدم است و غالباً در یک یا دو بیت ایراد میشود. ویژگی اصلی این نوع از تشبیه تمثیل رابطۀ نحوی و بلاغی گزارههای دو سوی تشبیه با هم است. گونۀ سوم، تشبیه تمثیل فشرده یا اسلوب معادله است که پررونقترین کالای بلاغی و هنری صائب تبریزی است.
11. تشبیه تمثیل نیمهفشرده
تشبیه تمثیل نیمهفشرده به تشبیهاتی میتوان گفت که در آنها رابطۀ نحوی بین دو مصراع برقرار باشد و شاعر به استقلال دستوری مصراعها توجهی نکند. این گونه از تشبیه تمثیل در مجالی بیش از مصراع به ظهور میرسد. در هرحال، ملاک ما در این بحث استقلال یا عدماستقلال دستوری ابیات است. در بسیاری از تشبیهات تمثیلی صائب مصراعها مستقل نیستند و وجود رابطۀ نحوی بین مصراع اول و دوم نمونههایی از این دست میآفریند:
خلاصی دل از آن زلف آرزوی خطاست |
|
که مرغ بی پر و بال است و کوچه بنبست است (صائب، 1365: 2/821) |
سیهروزی به قدر قرب باشد عشقبازان را |
|
که در فانوس دود شمع بیش از خانه میپیچد (همان، 1366: 3/1372)
|
زبان شکوه به خشم زمانه افزاید |
|
که خس به آتش سوزان زبانه افزاید (همان، 1367: 4/1934)
|
مگو پوچ، تا نشنوی حرف پوچ |
|
که خمیازه خمیازه میآورد (همان: 2186)
|
فلک با تنگچشمان گوشۀ چشم دگر دارد |
|
که چون فرزند کور آید، شود چشم گدا روشن (همان، 1370 : 6/ 3018)
|
کمتر میتوان غزلی از صائب تبریزی یافت که در آن تشبیه تمثیل نباشد. صائب در تمثیلهای نیمهفشرده، به خاطر اینکه بخشی از فرآیند معنارسانی را بر دوش رابطههای دستوری، نظیر که، چون، اگر، مگر، زیرا، ولی، اما، و، یا، نهاده مجبور به ساخت جملات پایه و پیرو شده است. میدانیم که در جملات مرکب انتقال معنا بهآسانی جملات ساده نیست؛ از همین روی، شاعر مجبور است دست کم در دو جمله، پیام و حکمت مورد نظر خویش را به خواننده منتقل کند.14 صائب با همۀ تبحری که در ایجاز و کوتاهنویسی و کوتاهگویی دارد، در این فرایند، یک بیت را به مصرف یک حکمت میرساند. هرکس با دیوان صائب سروکار داشته باشد، میداند که برخی صنایع ادبی نظیر موقوفالمعانی، جناس و ترصیع در شعر صائب حکم «النادر کالمعدوم» دارند. این صنایع بستر مناسبی برای گسترش مسلسلوار معنا هستند، ولی وقتی دست شاعر برای گسترش معنا در بیتهای مسلسل بسته باشد، خود را مکلف به انتقال پیام در یک بیت میکند و به جای گسترش معنا در محور عمودی شعر، به محور افقی و محدودۀ «بیت» میل میکند. نبودن صنایع مذکور، مخصوصاً موقوفالمعانی باعث شده است که در شعر صائب و دیگر پیروان سبک وی، تعویق معنا به بیت دیگر وجود نداشته باشد. اینان در همان یک بیتی که مجال سخن دارند، کار را آغاز و همانجا به پایان میبرند.
در مثالهای بالا، نباید از نقش حروف ربط غافل شد. در بیت چهارم، شاعر دلیلی شاعرانه برای نهی از یاوهگویی آورده است. ابتدا یاوهگویی را به خمیازه تشبیه کرده و از رهگذر وجه شبه تخییلی هردو را کاری عبث پنداشته است. آنگاه آن را بهمثابۀ دلیلی برای نگفتن حرف پوچ اقامه کرده و مخاطب را با این استدلال شاعرانه مجاب نموده است. در بیت آخر، مصراع دوم را دلیلی برای حکم صادره در مصراع اول فرض کرده است. هرچند در عالم واقعیت، این سخن که تنگچشمان (تنگی چشم از ظاهر به باطن میل میکند) نورچشمی آسماناند، ریشخند است، در شعر، این گونه گزارهها را از مقولۀ استدلالهای شاعرانه (حسن تعلیل) باید شمرد. بر اساس مشاهدات، بار سنگین بسیاری از این استدلالهای شعری بر عهدۀ حروف ربط و به طور خاص بر عهدۀ «که» است. به مثالهای زیر بنگرید:
فریب راستی از کجروان مخور زنهار |
|
که بدگهر چو شود راست تیر مار بود (صائب،1367: 4/1907)
|
به نامرادی خود واگذار عاشق را |
|
که تلخکامی دریا شکر نمیخواهد (همان: 1921)
|
چنان مباش که بر دوش خاک باشی بار |
|
که باغبان شجر بیثمر نمیخواهد (همان)
|
به قسمت ازلی باش از جهان خرسند |
|
که آب بحر به آب گهر نیفزاید (همان: 1923)
|
مخور فریب سعادت ز چرخ شعبده باز |
|
که بیضه بهر شکستن نهند زیر کلاه (همان ،1370: 6/3209)
|
ز اشک و آه ضعیفان خاکسار بترس |
|
که بود مشرق طوفان تنور پیرزنی (همان: 3357)
|
یک تورق ساده در دیوان صائب کثرت این نمونه از تشبیه تمثیلی را به خواننده مینمایاند. در تشبیههای تمثیلی نیمهفشرده، همان اثری که حرف ربط «که» داشت سایر حروف ربط، حروف اضافه، ضمایر و صفتهای اشاره هم دارند و از آنجا که بودن این عوامل دستوری باعث پیوند نحوی بین دو مصرعی میشوند که در حقیقت یک جملۀ مرکب بلندند، ساخت بسیاری از تشبیهات تمثیلی نیمهفشرده را باید نتیجۀ بهکارگیری این عناصر دستوری دانست. در این گونه تشبیهها، اغلب مصرع دوم مَثَلی معروف، عبارتی آشنا، متلی جذاب، حکمتی فراگیر یا تجربهای عمومی و همگانی است.
12. تشبیه تمثیل، ابزار استدلال
بازتابهای گوناگونی از زندگی مردم قرن دهم به بعد را در تمثیلهای شاعرانی چون صائب بهوضوح میتوان دید. این تمثیلهای اجتماعی همان مقولههایی هستند که به حکمت عامیانه تعبیر شدهاند. همانطور که در بالا گفته شد، تشبیههای تمثیلی نیمهفشرده از نظر نحوی جملات مرکب به حساب میآیند. از آن روی که در آنها به نوعی پیوند وابستگی یا همپایگی در میان «مدّعا» و «مثل» برقرار شده است. معمولاً مصراع دوم همان تجربۀ عامیانه یا حکمت آشنایی است که به توجیه یا اثبات ادعای صادرشده در مصراع نخست آمده است. در این گونه از تمثیلها، وجه شبه تناسب و تطابق هیئت برخاسته از حکمت عامیانه با مدّعای شاعر است. از آنجا که در این گونه از تشبیه، تصویرگری در خدمت اقناع مخاطب است، شیوۀ بیان استدلالی بر بیان هنری برتری دارد. شاعر در این نمونهها، در پی خلق یک تصویر و همذاتپنداری با طبیعت پیرامونی نیست، بلکه در پی صدور حکمی است که با آن ذهن مخاطب را تحریک کند و لذتی را که که محصول کشف رابطههای منطقی است جانشین لذت نقاشیهای شعری بکند. به بیان دیگر، تشبیه مرکب تمثیلی ابزاری است برای تفهیم آنچه مخاطب یا نسبت بدان ناآگاه است یا در موضع بیتفاوتی نسبت به آن قرار دارد یا شنیدن دوبارۀ آن برای وی لطیف است.
13. اسلوب معادله
تشبیه تمثیل به صورت فشرده یا همان اسلوب معادله در دیوان صائب کاربرد فراوان دارد. در تحقیقی که نگارنده صورت داد، قریب به ششهزار و سیصد بیت از غزل صائب یافت که در آنها اسلوب معادله به کار رفته است. کثرت این گونه از تشبیه در شعر صائب به نوعی است که میتوان گفت تقریباً از هر یازده بیت از غزل صائب یک بیت آن اسلوب معادله دارد. کوشش صائب برای ایجاد شبکهای از تداعیها به کمک اسلوب معادله منجر به بلاغی شدن لحن و شیوۀ بیان او شده است و یکی از دلایلی که شعر صائب و همعصران او را پیچیده میدانند وفور همین شبکههای تداعیهاست. برای دریافت معانی و رهیافت به دلالتهای ضمنی مندرج در ابیات صائب لازم است تا کوشش ذهنی قابلتوجهی صورت گیرد و همین امر رازناکی شعر او را توجیه میکند. شعر صائب مانند شعر حافظ به تفاسیر و تأویلات عدیده تن نمیدهد. پیام در شعر صائب حکمت محسوس، رایج و قابلدرک طبقات مختلف اجتماع است، ولی کشف تمثیلات و استعارههای مبهم او چندان هم ساده به نظر نمیرسد. در ساختمان تشبیه تمثیل در غزل صائب، فشردگی گاه به حدی است که معنا مختل میشود.15
ملاک فشرده شمردن این دسته از تشبیهات تمثیلی در تقسیمبندیهای این گفتار نبود رابطۀ نحوی بین دو مصراع بوده است و اصل را بر نظر شفیعی کدکنی قرار دادهایم که معتقدند «اسلوب معادله یک ساختار مخصوص نحوی است. تمام مواردی که به عنوان تمثیل آورده میشود مصداق اسلوب معادله نیست. اسلوب معادله این است که دو مصراع کاملاً از لحاظ نحوی مستقل باشند. هیچ حرف ربط یا شرط یا چیز دیگری آنها را حتی معناً (نه فقط به لحاظ نحو) به هم مرتبط نکند» (شفیعی کدکنی،1366الف: 63). لذا میتوان آنجا که در دو سوی بیت استقلال نحوی و معنایی حاکم است تشبیه تمثیل فشرده (اسلوب معادله) یافت.16 در این نوع از تشبیهها، شاعر برای ایجاد رابطه بین مدّعا و مثل از شناخت مخاطب، ارجاعات زبانی، عهد ذهنی، اصول منطق و شگردهای بلاغی و هنری دیگر مدد میگیرد تا سرانجام به مخاطب خود بفهماند که بین این گزارهها، اگرچه از نظر دستوری رابطهای نیست، از نظر منطقی و بلاغی دو سوی بیت عین یکدیگرند.
دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما |
|
به وطن هر که رسد یاد ز غربت نکند |
کرد دلگیرِ سفر پای گرانخواب، مرا |
|
هیچ کس با قلم کُند کتابت نکند (صائب،1367: 4/1712)17 |
در مدّعامثل، صائب و شاعران زبردست دیگر نظیر سعدی و حافظ حکمهایی را ارائه کردهاند که هیچکس با آنها مخالفت نتواند کرد. به بیان دیگر، اصول مسلم، بدیهیات، تجربههای همگانی و احکام قطعی، مدّعامثلهای شاعران ممتازند. در این شگرد ادبی، گاه شاعر بین دو سوی بیت، تعادلی از نظر ارزش ادبی و اعتبار منطقی ایجاد میکند که مخاطب را برمیانگیزد تا هر یک از دوسوی را به یاری سوی دیگر تفسیر و تعبیر کند. در اغلب این موارد، انتخاب اینکه کدام سوی مدّعا و کدام سوی مثل باشد، دشوار و گزینش آن بر عهدۀ مخاطب است؛ حال آن که قدما - همان طور که گفته شد - غالباً در تشبیه تمثیل، مشبّه را امری معقول (مدّعا) میدانند و مشبّهٌبِه را امری محسوس (مثل) که بیان حال مشبّه میکند (ر.ک: حکیمآذر، 1390: 171).18
14. اسلوب معادله و ساختار بلاغی-دستوری جملات
14-1. جملات خبری
اغلب ابیاتی که در دیوان صائب و شعرای دیگر در حوزۀ تشبیه تمثیل وجود دارد از آنجا که کارکردهای اثباتی و اقناعی دارند ساختار دستوری ساده و روانی دارند. در این میانه، اسلوب معادله در قالب جملات خبری، حجم زیادی از این مبحث را دربرمیگیرد. در این جملات، در یک سوی بیت، مدّعا در قامت یک جملۀ خبری ساده و مثل نیز به همین شکل در سوی دیگر قرار میگیرد. پیامی که شاعر در مصراع مدّعا مطرح میکند از اجزای مشخص بلاغی درست شده است که با مثل ارائهشده در مصرع دیگر قابلیت قرینهسازی دارد. نمونه:
نیست اوج اعتبار پوچمغزان را ثبات |
|
کوزة خالی فتد زود از کنار بامها
|
(صائب،1364: 1/156)
در این بیت، پوچمغزان قرینۀ کوزۀ خالی و اوج اعتبار آنها قرینۀ کنار بامهاست. طبیعتاً آنچه از این قرینهسازی درک میشود این است که بیاعتبار شدن پوچمغزان امری حتمی است؛ همانطور که در سقوط کوزۀ لب بام تردیدی نیست. وجه شبه افتادن است که برای کوزه امری تحقیقی و برای پوچمغزان امری تخییلی است. نمونههایی دیگر:
از کدو بوی شراب آید به دشواری برون |
از سر بیمغز نتوان برد حبّ جاه را |
(صائب، 1364: 1/98)
از بند گشت شورش مجنون زیادتر |
زنجیر، تازیانه بود فیل مست را |
(همان: 333)
سختی رسد از چرخ به نازک سخنان بیش |
با سنگ سرو کار بود شیشهگری را |
(همان: 397)
ریخت تا دندان، زهم پاشید اوراق دلم |
میرود بر باد، بیشیرازه گردد چون کتاب |
(همان: 423)
فیض روشندل به نیک و بد برابر میرسد |
پرتو مه میفتد یکسان به آباد و خراب |
(همان: 424)
دل زیاد زلف زد بر کوچة دیوانگی |
مست گردد فیل چون هندوستان بیند به خواب |
(همان: 435)
چشم عاشق خاک کوی دلستان بیند به خواب |
هرچه هرکس درنظر دارد، همان بیند به خواب |
(همان)
در مثالهای بالا در هر دوسوی تشبیه، جملات خبری در حکم قالبهایی برای بیان مفاهیم و مضامین شاعرانه است که از راه ارتباطی منطقی و با زیرساختی بلاغی با یکدیگر پیوند برقرار میکنند. تصاویر حاصل از این نمونهها برای همگان قابلفهم و محسوس است.
14-2. جملات انشایی
«انشا در لغت به معنی ایجاد است و در اصطلاح عبارت است از کلامی که بالذات محتمل صدق و کذب نباشد... بعبارهٍ اخری، کلامی است که برای نسبتش خارجی که با آن خارج مطابقت کند یا نکند نباشد» (رجایی، 1376: 132). جملات انشایی به دو دستۀ طلبی و غیرطلبی تقسیم میشوند که استفهام، تمنا، امر، نهی، ندا، مدح و ذم را شامل میشوند. این جملات اغراض ثانوی، کارکردها و افادات پرشماری دارند و وجود آنها در زبان عادی هم امری طبیعی است. شاعران از این امکان زبانی برای بیان اغراض ثانوی، فرار از صراحت، آزمودن هوشمندی مخاطب و رهیافت به زبانی مبهم، موهم، تأویلپذیر، چندپهلو، کنایی و استعاری (نه به معنای فنی آن) در شعر استفاده میکنند. یکی از ویژگیهای جملات انشایی (مخصوصاً امر و نهی) آن است که اجازۀ ساخت تشبیه تمثیل-چه فشرده و چه نیمهفشرده- را به آسانی نمیدهد. تأملی در ردیفهای شعر صائب و توجه به نوع افعال، مخصوصاً آنجا که ردیف غزل یک فعل امر یا نهی است، این مطلب را روشن میکند.
در تشبیهات تمثیلی فشرده در دیوان صائب، بخش قابلتوجهی از بلاغت شعر بر عهدۀ جملات انشایی است. در تشبیهات تمثیلی صائب، جملات انشایی باساختار تمنایی، امری، ندایی و نهی به ندرت یافت میشوند.19 بیشترین سهم جملات انشابی در تشبیهات تمثیلی فشرده در دیوان او در چارچوب استفهام است. در این نوع از تمثیلات فشرده، جملات انشایی با ساختاری استفهامی در قامت مدّعا یا در قامت مثل و یا در بیان هردو ارائه میشوند. به این معنا که شاعر گاه پیام یا ادعایی را که دارد در قامت جملهای انشایی (عمدتاً استفهام انکاری) عرضه میکند و آنگاه در مصرع دوم بیان مَثَل را بر عهدۀ جملات خبری میگذارد، یا اینکه پیام را در جملهای خبری و مثل را در جملهای انشایی عرضه میکند و در حالت سوم نیز در هر دو سوی بیت، جملات انشایی را عرضه میکند.
14-3. مدّعا استفهامی، مثل خبری
در بخشی از تشبیهات تمثیلی فشرده، مدّعا (مصرع محسوس) جملهای انشایی (استفهامی) است و مثلی که برای آن عرضه میشود جملهای خبری است. در این ساختار، جملۀ استفهامی، تا آنجا که تحقیق شد، از مقولۀ استفهام تأکیدی و استفهام انکاری است. نمونههای زیر از این دست هستند.
با تهیچشمان چه سازد نعمت روی زمین؟ |
|
خاک نتوانست کردن سیر چشم دام را (صائب، 1364: 1/59) |
تن به هر تشریف ناقص کی دهد نفس شریف؟ |
|
کعبه هیهات است پوشد جامة پوشیده را (همان: 106) |
چیست دنیا تا ازو اهل بصیرت نگذرند؟ |
|
از سر بحر گهر خیزد به یک ایما حباب (همان: 427) |
عاشق حیران چه میداند عتاب و لطف چیست؟ |
|
میخورد چون آب شیرین ریگ آب تلخ را (همان: 26) |
روح قدسی در تن خاکی چسان خامش شود؟ |
|
طشت بام افتاده را آواز میباشد بلند (همان: 1223) |
14-4. مدّعا خبری، مثل استفهامی
دراین ساختار نیز مانند نمونههای بالا اکثر قریب به اتفاق جملات استفهامی بهکاررفته در تشبیهات تمثیلی از نوع انکاری و تأکیدی هستند و قصد شاعر در پیش کشیدن آنها گرفتن تأیید نظر مخاطب و به تبع آن اثبات حکم مصرع دیگر بیت است. در این نمونه از تشبیهاتِ تمثیلی فشرده در دیوان صائب، میتوان غزلهایی را پیدا کرد که به طور کامل از این الگو تبعیت میکند و شاعر در آنها با آوردن ردیفی در قالب استفهام، کل شعر را به سویی برده که مؤید نظر ماست20: در غزل زیر تمامی ابیات بجز بیت اول مصداق این بحث است:
عاشق از طعنة اغیار چه پروا دارد؟ |
|
آتش از سرزنش خار چه پروا دارد؟ (صائب، 1367: 4/1596) |
14-5. مدّعا و مثل هردو استفهامی
به حکم «الکنایه ابلغ منالتصریح» هرچه از جملات ساده و خبری به جملات استفهامی و انشایی میل شود، شعر بلیغتر است. خواننده در جملاتی که ساختار استفهامی دارند، علاوه بر اینکه از لایۀ زبرین جمله عبور کرده، به لایۀ زیرین و لازم افادۀ خبر میرسد، باید تناسب و تقارن آن را با سویۀ دیگر تشبیه برقرار کرده، استدلال شاعر را دریابد. طبیعی است که این نمونه که ذکر شد، بلیغترین نوع اسلوب معادله تواند بود.
در نمونۀ سوم از تشبیهات تمثیلی فشرده، شاعر در دو سوی بیت جملات انشایی میآورد و از منطقی که در آنها پنهان کرده است، برای اثبات نظر خویش بهره میگیرد. این نمونه از تشبیهات تمثیلی فشرده به نسبت دو نوع پیشگفته در دیوان صائب کمتر یافت میشوند.
چشم بد ستاره به عاشق چه میکند؟ |
از کرم شبفروز چه غم شیر بیشه را؟ |
(صائب، 1364: 1/260)
جان مشتاقان ز کوی دلستان چون بگذرد؟ |
کاروان شبنم از ریگروان چون بگذرد؟ |
(همان، 1366: 3/1155)
از نظر دور، کی آن خطّ بنا گوش شود؟ |
طفل را چون شب آدینه فراموش شود؟ |
(همان، 1367: 4/1737)
عرق به پاکی گوهر کجا چو باده بود؟ |
حرامزاده کجا چون حلالزاده بود؟ |
(همان: 1908)
از دور باشِ عقل چه پرواست عشق را؟ |
سیل بهار را چه غم دیدهبان بود؟ |
(همان: 2039)
از خط فروغ روی تو پنهان کجا شود؟ |
خامش چراغ ماه به دامان کجا شود؟ |
(همان: 2048)
جوش درون کم از دو سه تبخال چون شود؟ |
دریا تهی به چشمة غربال چون شود؟ |
(همان: 2054)
کیست صائب از تردّد نفس را مانع شود؟ |
کی شود مور حریص از جستوجوی دانه سیر؟ |
(همان، 1368: 5/2239)
15. تشبیه تمثیل فشردۀ مکرّر
گاه سلطۀ یک مفهوم یا یک مضمون در ذهن صائب او را به خود مشغول کرده است. در چنین مواردی، وی با تکرار مضمونی خاص در سراسر غزلها و بدون اعتنا به تکراری بودن آن مضمون، ساختهای مشابهی خلق کرده است. بالا بودن میزان این قبیل تکرارها به حجم دیوان شاعر ارتباط مستقیم دارد. غربیان به این نوع مضمونسازی تکراری «اقتباس از خویش»[1] یا با کمی تسامح «سرقت از خویش» میگویند.21 در بیشتر موارد، غزلهایی که تشبیه تمثیل فشردۀ تکراری در آنها دیده میشود، اغلب در ردیف و قافیه مشترکاند یا ردیف و قافیۀ نزدیکبههم دارند، به طوری که به نظر میآید، صائب پیشفرضهای مشخصی برای سرودن غزل داشته و به تعبیری دیگر، به جای اینکه غزل بسراید، غزل را ساخته است؛ مثلاً با دو واژه «مار» و «راه» مضامینی تکراری ساخته است که در ابیات زیر به کار رفتهاند. با دقت در این ابیات میتوان دریافت که دو واژۀ کلیدی ذکرشده در ساخت مضمون محسوس، برای معادلهها، کاربردی اصلی دارند و صائب با پس و پیش کردن کلمهها، همان مضمون را چندین بار تکرار کرده است.
تنگدستی راست سازد نفسِ کجرفتار را |
پیچ و تاب از وسعت ره میفزاید مار را |
(صائب، 1364: 1/30)
تنگدستی نفس رادر حلقة فرمان کشید |
راست سازد مار را راهی که تنگ افتاده است |
(همان،1365: 2/568)
کجروی از مار راه تنگ بیرون میبرد |
تنگدستی نفس کافر را مسلمان میکند |
(همان،1366: 3/1254)
می شود در تنگدستی نفس کجرو مستقیم |
راستی در راه تنگ از مار پیدا میشود |
(همان: 1314)
زجان سیرست هر کس مینهد انگشت بر حرفم |
به گرد راه گردد بخت چون از مار برگردد |
(همان: 1376)
با راستان عداوت صائب شگون ندارد |
مار اجل رسیده بر گرد راه گردد |
(همان، 1367: 4/2142)
تنگدستی نفس را مانع شود از کجروی |
میشود از وسعت ره پیچوتاب مار بیش |
(همان، 1368: 5/2372)
تنگدستی نفس را در حلقه فرمان کشد |
کجروی را راه تنگ از مار میآرد برون |
(همان، 1370: 6/2976)
چون مار پا به راه نهد کشته میشود |
انگشت اعتراض منه بر کلام من |
(همان: 3106)
هر که بر حرفم نهد انگشت، ریزد خون خویش |
کشته گردد مار کجرو چون گذارد پا به راه |
(همان: 3187)
همین کارکرد را در موتیفهای «سیل و کهسار» و «حرص و پیری» در غزل صائب میتوان مشاهد کرد.
16. تشبیه تمثیل و تصویراثباتی
مدّعامثل، در مضامینی که شاعر میآفریند، در خدمت اثبات نظر است. شاعر برای اقناع مخاطب از راههایی میرود که روندگان پیشین آنها را پایکوب کردهاند و قبول عام یافتهاند. تصاویری را که شاعر با این مدّعامثلرسانی و ارائۀ احکام ادبی خلق میکند تصاویر اثباتی نامیدهاند (ر.ک: فتوحی، 1386: 60). یکی از عمدهترین کارکردهای تشبیه تمثیل در شعر صائب خلق تصاویر اثباتی و مجسم کردن آنها در ذهن مخاطب است تا به یاری آن، لذت حاصل از فهم و ادراک را به خواننده عطا کرده باشد. «تصویر اثباتی نوعی معادلۀ خردمندانه است که بر اساس رابطۀ جانشینی و همنشینی شکل میگیرد و در خدمت معنی و نظمدهنده به اندیشه است. تصویر اثباتی ثابت است و تن به یک معنی واحد میدهد و منطق زبان و الفاظ بر آن سیطره دارد» (همان). ابیات زیر از این منظر قابلتأملاند:
بود ملال به مقدار مال هر کس را |
به قدر روغن خود هر چراغ میسوزد |
(صائب، 1367: 4/1837)
شورش مجنون یکی صد گشت از زخم زبان |
میکند مهمیز، اسب تند را بدراهتر |
(همان، 1368: 5/2228)
از خصم برونی است بتر خصم درونی |
از خواب حذر میکند از گرگ شبان بیش |
(همان: 5091)
میکند آهستگی کوته زبان خصم را |
با نمد دندان ز کام مار میآید برون |
(همان، 1370: 6/ 2228)
مردم بیدستوپا را مرکبی در کار نیست |
میرود منزل به منزل جاده با افتادگی |
(همان: 6716)
17. تشبیه تمثیل تلمیحی
در برخی از انواع تشبیه تمثیل در دیوان صائب، مضامین به داستانها و افسانههای معروف در آمیخته است. استفاده از شخصیتهای داستانهای قرآن کریم و مصالح و مواد قصههای آشنا برای ساخت مضمون یکی دیگر از شیوههای ساخت تشبیهات تمثیلی صائب است. این نوع از تشبیه تمثیل دارای تنوعی دوسویه است، هم حکمت است و هم نیم نگاهی به افسانه، قصه، متل یا داستانی کهن. به این نوع از تشبیهات تمثیلی میتوان تشبیه تمثیلی تلمیحی نام داد. برای نمونه به ابیات زیر میتوان اشاره کرد.
چون بود دولت خدایی، دشمنان گردند دوست |
میبرد تخت سلیمان را هوا بر روی دست |
(صائب، 1365: 2/611)
زود از دنیا سبکروحان گرانی میبرند |
یک دو ساعت بار روحالله به مریم بیش نیست |
(همان: 643)
در غریبی مینماید خویش را حسن غریب |
قسمت یوسف ز کنعان قعر چاهی بیش نیست |
(همان: 644)
فکر آب و نان برآورد از حضور دل مرا |
از بهشت آواره آدم از فریب دانه شد |
(همان، 1366: 3/1196)
دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد؟ |
کشتی نوح چه اندیشه زطوفان دارد؟ |
(همان، 1367: 4/1603)
پایندگی به زور میسّر نمیشود |
آب خضر نصیب سکندر نمیشود |
(همان: 2065)
18. نتیجهگیری
در این تحقیق، به طور خاص تشبیه تمثیل و نحوۀ کاربرد آن در شعر صائب تبریزی بررسی شد. نتایجی که به دست آمد اجمالاً در ذیل آمده است:
پی نوشت ها
1- در مورد تاریخچه بیان و کوششهایی که در جهت تدوین برخی اصول آن صورت گرفته؛ ر.ک: فشارکی،1370: 394-420.
2- ر.ک: شرفالدین حسنبن محمد رامی تبریزی (۱۳۸۴).
3- ر.ک: شمسالعلمای گرکانی، محمد حسین (1377).
4- ر.ک: کاشفی، کمالالدینحسین (1369).
5- ر.ک: حسینی نیشابوری، عطاءالله بن محمود (1384).
6- بخش مربوط به بررسی تشبیه تمثیل در کتاب محمد سیاسی سابقاً در مجموعه مقالاتی که محمدرسول دریاگشت به مناسبت بزرگداشت مقام هنری صائب با عنوان «صائب و سبک هندی» جمعآوری کردهاند آمده است (ر.ک: دریاگشت، 1371: 215)
7- برخی از منتقدان و بلاغیون معاصر حذف مشبّه را در تشبیه تمثیل ممکن دانستهاند (ر.ک: بهمنیار، 1328: 394).
8- در مورد مدّعا مثل، ر.ک: فتوحی، 1386: 268.
9- شمیسا معتقد است که: «اگر در مثالهای تشبیه مرکب و تشبیه تمثیل دقت کنیم، متوجه میشویم که در تشبیه تمثیل بر خلاف تشبیه مرکب، قرینه سازی رعایت نمیشود و وجه شبه را از مجموع اجزاء مشبّهٌبِه به صورت کلی در مییابیم:
گر آید گنهکاری اندر پناه |
|
نه شرط است کشتن به اول گناه
|
چو باری بگفتند و نشنید پند |
|
بده گوشمالی به زندان وبند
|
وگر بند و پندش نیاید به کار |
|
درختی خبیث است بیخش برآر» (شمیسا، 1379: 112-111)
|
نظر شمیسا در تمامی موارد صدق نمیکند. از قضا، در بسیاری از موارد قرینهسازی در اسلوب معادله و تشبیه تمثیل یک اصل محتوم است. شاید منظور شمیسا عدمقرینهسازی در تشبیه تمثیل گسترده یا همان الیگوری (Allegory) باشد. تاملی در آنچه در این مقاله آمده و مخصوصاً مباحث مربوط به وجود اجزای متقارن در شعر، اثباتکنندۀ مدّعای ماست.
10- اگر متونی چون شاهنامه، خمسه، حدیقه، منطقالطیر، مثنوی، گلستان، بوستان و غزلیات همۀ بزرگان خصوصاً سعدی و حافظ را خوراک اصیل فرهنگی گذشتگان در سدههای پیشین بدانیم، شعر صفوی حکم فست شعر (به قرینۀ فست فود) دارد که نتیجۀ آن فقط ایجاد لذت و خوشیهای آنی است.
11- اطلاق صفت متعادل یا معتدل به صائب در هنگامۀ شعریی که گاه برخی نظریه پردازان آن (خصوصاَ هندیان) لزوم معنی برای شعر را امری ضرور نمیدانستند، بهترین امتیازی است که صائب را تاکنون در شعر فارسی مقبول نگاه داشته است. هرچند او نیز تحت تأثیر شرایط زمانه، گاه و بیگاه نمودهای هندی غلیظی از خود به نمایش میگذارد، اما در کل، این نمودها در زبان وی چندان ناچیزند که نمیتوانند بر فضای ایرانی شعرش چیره شوند. صائب را باید نمایندۀ شاخۀ ایرانی سبک عصر صفوی نام داد.
12- برای مثال:
ای ردا از دوش من بردار دست التفات |
|
کرده ام وقف سبوی میپرستان دوش را (صائب، 1364: 1/41) |
شبکۀ پیچیدۀ تصاویر در بیت بالا مرکب است از ردا که از طریق استعارۀ کنایی، انسانی تصور شده است که قصد یاری دارد، ضمن این که نوعی تجاهلالعارف نیز در خطاب به ردا (غیرانسان) وجود دارد، پس از آن دست التفات (اضافۀ اقترانی) است که به نشانۀ حمایت از سوی ردا بر دوش شاعر نهاده شده و خود نوعی تجرید است. آنگاه ادعای شاعرانۀ وقف سبو کردن دوش که باز هم تجریدی در آن نهفته است؛ بدین صورت که دوش را مانند کالا یا عمارتی تصور کرده که میتوان آن را وقف کرد. در خیالات نهانی شاعر، سبو نیز استعارتاً مانند کسی که مستحق دریافت وقف باشد، از تشخیص برخوردار شده است و سرانجام تصویر مرکب از کل بیت را میبینیم که صائب را در حالی که سبوی میپرستان را با میل و رغبت بر دوش میکشد -و از کسی هم انتظار یاری ندارد- نشان میدهد.
13- نگارنده به خاطر اصراری که برای بازشماری گونهای از تشبیه تمثیل به نام اسلوب معادله در شعر صائب داشت در تحقیقی جداگانه توانست بیش از شش هزار و سیصد بیت که در بردارندۀ اسلوب معادله بودند در شعر صائب بیابد.
14- در خصوص ساختار دستوری تشبیهات تمثیلی صائب میتوان به انوری، 1369: 117 رجوع کرد.
15- در این بیت: عرق به پاکی گوهر کجا چو باده بود/حرامزاده کجا چون حلالزاده بود (صائب، 1364: 1/1908) ابهام خاصی وجود دارد. صائب نسبت حلال زادگی را به باده و حرام زادگی را به عرق (در معنای عرق چهرۀ محبوب) داده است. اگر به لف و نشر، تناسبات و قرینه سازی تشبیه تمثیل در این بیت دقت کنیم در مییابیم که منظور صائب از حرامزاده و علت حرامزادگی او به درستی روشن نیست. مگر این که بر خلاف منطق شعری صائب باده را حرامزاده بگیریم و عرق را حلال زاده که کماکان اشکال به جای خود باقی است. عرق چرا حلال زاده است؟
16- شبلی نعمانی به این تکنیک ادبی "مثالیه" نام داده است. ر.ک: شعرالعجم، 1368 ج3 ص 17.
17- مفهوم ذهنی و مدّعای شاعر در مصرعهای نخست مطرح میشود. صائب در بیت اول از این که دل از کف داده و دلش در زلف محبوب جا خوش کرده و محبوبش به یاد شاعر تنها و بیکس نیست سخن میگوید و برای این که مفهوم این مضمون شاعرانه را برای مخاطب شیرین و دم دستی کند مصرع دوم (مثل) را اقامه میکند.
18- این ادعا در این بیت سعدی قابل بررسی است:
تا رنج تحمـل نکنی گنـج نیابی تا شب نرود صبح پدیدار نباشد (سعدی، 1365: 484).
19- به قدح دست مکن پیش خم باده دراز/ تا بود مهر، ز مه نور گرفتن ستم است (صائب 1365: 2/736)
20- ر.ک: غزلهای شماره:3300/ 4262/5200/5201/ در دیوان صائب.
21- اقتباس از خویشتن در ادبیات فارسی از مقولۀ سرقات ادبی نیست. این کار را می توان نوعی تکرار مضمون به شمار آورد که مخصوصاً در منظومههایی که حجم زیادی دارند مشهود است. این موضوعی است که البته تاکنون به طور تخصصی بدان نپرداختهاند. در شاهنامه فردوسی مصراعهای تکراری فراوانی وجود دارد. برای نمونه:
سراسر زمانه بدو گشت باز |
برآمد برین روزگار دراز |
(فردوسی،1384: 1/27)
برآمد برین روزگار دراز |
کشید اژدهافش به تنگی فراز |
(همان: 31)
برآمد برین روزگار دراز |
زمانه به دل در همی داشت راز |
(همان: 54)
شد از رنج و سختی جهان پرنیاز |
برآمد برین روزگار دراز |
(همان: 396)
پر از خون دل از رود گشتند باز |
برآمد برین روزگار دراز |
(همان: 414)
برآمد برین روزگار دراز |
به سیم و زر آمد سپه را نیاز |
(همان، 2/1591)
سعدی نیز در گلستان، بوستان و غزلیات ابیات مشترک دارد مانند بیت زیر که هم در بوستان است و هم در گلستان:
اگر ژاله هر قطره ای دُر شدی |
چو خر مهره بازار ازو پر شدی |
(سعدی، 1365: 169و 283 )
یا بیت زیر که هم در غزلیات است و هم در گلستان:
جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست |
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی بههماند |
(همان: 168 و 500)
ابیات زیر از حافظ هم نمونههای خوبی هستند:
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار |
که توسنی چو فلک رام تازیانۀ توست |
(حافظ، 1367: 25)
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار |
که در برابر چشمی و غایب از نظری |
(همان: 315)
گاه اقتباس از خویش به گونهای است که تصرف اندکی در مصراعهای مشابه میشود، مانند ابیات زیر از سعدی:
عمر گویندم که ضایع میکنی با خوبرویان |
وان که منظوری ندارد عمر ضایع میگذارد |
(سعدی، 1365: 472)
هر که معشوقی ندارد عمر ضایع میگذارد |
همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد |
(همان: 488)
هر که منظوری ندارد عمر ضایع میگذارد |
اختیار اینست دریاب ای که داری اختیاری |
(همان: 620)
به آب دیدۀ خونین نبشته قصه عشق |
نظر به صفحه اول مکن که تو بر توست |
(همان: 445)
حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری |
به آب دیدۀ خونین نبشته صورت حال |
(همان: 539)
منابع