نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
In linguistics, etymology is to understand the origin of word and how the meaning and form of it changes over the time. So, etymology of word “Tarjomeh” in base of form, meaning and its origin is the case of study. “Tarjomeh” is derivated of”Tarjoman” which has been mentioned for several meanings in the dictionaries. Today, the most usage of “Tarjomeh” is translating one language to another. About the root of this word, several questions should be answered: According to the dispute about its roots in Arabic and Soryani or Persian, there should be the proper answer to the origin language of this word. Moreover, there have to be some studies and researches about, when and how the word spread in Arabic and Persian languages. Third, explaining history of its meanings from origins to its usage in the present era. The word ‘Tarjomeh’ is already used in several meaning in Persian, the most famous ones are: Translating from one language to another, Interpretation and explaining speech and biography of prominent people. It is certain, the origin of this word entered from the Arabic language in Persian. So, first it is necessary to study its conceptual transformation record in Arabic language, and then review it in the Persian language. It requires studying and deliberating the evolution history of the word and its origins. In this paper, according to the evidence, it has been tried to investigate the origin of the word “Tarjomeh” and how the meaning and form of it in Arabic. Previous studies showed, the word “Tarjoman” which “Tarjome” is its derived, came from two sources into the Arabic language, one of them in Sryani language means interpret and explaining of states, and another one in Pahlavi language means translating one language to another one, and both meaning have many evidence in Arabic texts which presented in this paper.
Developing of word “Tarjoman” from the main source and Spreading to the Persian and Arabic languages has different procedure, showed like the below:
Torgaman (Pahlavi) Tarzhoman Tarzophan Tarzaban Tarjoman (Arabic) Tarjoman (Farsi), meaning translator whom translating one word to another language.
Targamana (Sryani) Tarjoman (Arabic) Tarjoman (Farsi), meaning exegete and interpreter.
The oldest Iranian texts which have words “Tarjoman” and “Tarzaban” are from fourth centuries onwards, because there is no text regarding to the second and third centuries, and its evidences are mentioned in the article. Existence of the word “Tarjoman” is approved in early Islam by using of some quoted phrases in “Sahabeh” book. But it looks, this word spread in Arabic since the late Omavian era especially at the beginning of Abbasian era which coincided with the beginning era of the translation movement. Because of prohibition of writing Hadith in the first centuries and telling oral narrations some of these narrations are paraphrased and in these paraphrases probably were used “Trajoman” and “Tarjomeh” instead of words in their meanings.
Remarkable point about “Tarjoman” is that, by expanding the usage of it among Arabs and spreading translating Greek text to the Arabic language, in Arab cultural connections this term entered in the form of “Dragoumanos” to the Greek language, therefore entered in Latin in the form of “Dragumannus”, then prevalent in Many European languages. In the following mentioned some forms of words “Tarjoman” in European languages:
Dragoman in English
Dragoman and Truchemen in French
Dragoman in German
Turcimanno in Italian
Trujamán and Trujimán in Spanish.
کلیدواژهها [English]
1. مقدمه
در دانش زبانشناسی، ریشهشناسی واژه[1]، شناخت خاستگاه واژه و چگونگی تغییر صورت و معنای آن در طی زمان است. از این رو، ریشهشناسی واژه ترجمه مطالعۀ آن از نظر صورت و معنا و خاستگاه آن است. واژه ترجمه مشتق از ترجمان است و در کتابهای لغت معانی چندی برای آن بیان شده است. امروزه کاربرد غالب آن در معنای برگرداندن زبانی به زبانی دیگر است. در خصوص ریشه این کلمه باید به چند سؤال پاسخ داده شود: نخست آنکه با توجه به اختلافی که در باره ریشۀ آن در عربی بودن یا سریانی و فارسی بودن وجود دارد، لازم است پاسخ مناسبی به زبان خاستگاه این کلمه داده شود؛ دیگر آنکه دربارۀ زمان و چگونگی رواج این کلمه در زبان عربی و فارسی مطالعه و تحقیق صورت گیرد؛ سوم آنکه سیر تاریخی معنای آن از خاستگاه تا کاربرد آن در عصر کنونی تبیین شود.
2. واژهشناسی ترجمه
«ترجمه» مصدر رباعی و مشتق از «تَرجُمان» است. کتب لغت عربی به عربی ترجمان را به سه صورت تَرجُمان، تَرجمان و تُرجُمان ضبط کردهاند. جوهری میگوید: «التَرجمان والجمعالتراجم و یقال تَرجُمان و لک أن تضمّالتاء لضمّةالجیم فتقول تُرجُمان» (جوهری، 1378: 5/1928) و فیروزآبادی نیز مینویسد: «التُرجُمانُ، کعُنفُوانٍ و زَعفَرانٍ و ریهُقانٍ.» (فیروزآبادی، 1415: 4/17) ولی در لغتنامههای فارسی چهار وجه برای آن ذکر شده است. به فتح و ضمّ یکم و به ضمّ و فتح سوم که چهار حالت تَرجُمان، تَرجمان، تُرجمان و تُرجُمان حاصل خواهد شد (قوام فاروقی، 1385: 1/297 ؛ فیضی سرهندی، 1337: 1/364)
در باره خاستگاه ترجمان نظرهای مختلفی از سوی دانشمندان لغتشناس بیان شده است، بیشتر لغتشناسان آن را مُعرَّب و برخی نیز آن را دارای ریشه عربی میدانند که به شرح زیر گزارش میشود:
1. ترجمان بر وزن تفعُلان کلمهای عربی و از ریشه رجم است (راغب اصفهانی، 1412: 346) راغب اصفهانی نخستین کسی است که ترجمان را از ریشۀ رجم دانسته است و برای آن ریشۀ عربی قایل است.
2. ترجمان مُعرَّب «ترگمانا-Targmana» سریانی است که خود مشتق از «ترگومانو- Targumanu» آکادی است و فعل آن در زبان آرامی «ترگم یا ترجم Targem» است که به معنی «شرح و توضیح دادن» است. تفاسیر تورات به زبان آرامی را «ترجوم Targum» میخوانند که از همین واژه مشتق شده است (مشکور 1357: 98).
3. ترجمان مُعرَّب ترزبان یا ترزفان فارسی است. قدیمیترین اثری که ترجمان را مُعرَّب ترزبان و ترزفان دانسته است، کتاب ترجمانالقرآن میرسید شریف جرجانی (م 816ق9) است (جرجانی، 1360: 1).
3. نقد و بررسی دیدگاهها در باره خاستگاه ترجمه
1. نخستین نظر از آن راغب اصفهانی است که ترجمان را بر وزن تفعلان و از ریشه رجم میداند. وی با این نظر معتقد به ریشه عربی برای این کلمه است. لغتشناس دیگری غیر از راغب در اشتقاق ترجمان از ماده رجم اعلام نظر صریح نکرده است ابنسیده در لغتنامه المحکم والمحیطالاعظم و ابنمنظور در لسانالعرب ترجمان را هم در ماده ترجم و هم در ماده رجم آوردهاند و به نقل از ابنجنی میآورند که ترجمان بر وزن فُعْلُلان و تاء در آن اصلی است (ابنسیده، 1421: 7/421؛ ابنمنظور، 1414: 12/229). با توجه به اینکه این لغتشناسان وزن ترجمان را فعللان دانستهاند، ذکر ترجمان در ماده رجم به دلیل اصلی بودن «ت» خطای آنان بوده است؛ زیرا در ماده رجم فاءالفعل حرف «ر» است و در ترجمانِ بر وزن فعللان فاءالفعل حرف «ت» است. ابنمنظور در ذیل مادۀ ترجم بر عکس آنچه در ذیل ماده رجم آورده که تا در آن اصلی است، تا و نون را زایده دانسته است (ابنمنظور، 1414: 12/66). شاید بتوان گفت ابنمنظور در اینجا با نظر راغب موافقت کرده است. این پریشانی در سخن ابنمنظور و نیز این عبارت او که میگوید: «این وزن از جمله اوزانی است که سیبویه آن را ذکر نکرده است» (همان) موجب میشود که نتوان قاطعانه استنباط کرد که او ریشه این کلمه را عربی میداند یا مُعرَّب میشمارد. البته اجمالاً میشود برداشت کرد که ابنمنظور نتوانسته ریشه دقیق ترجمان را به دست آورد، به همین جهت، گرفتار پریشانی در نظر شده است. بنابراین، پایه و اساس این دیدگاه به دلایل زیر ضعیف است:
الف) به جز راغب اصفهانی کسی به صراحت مدعی این نظر نشده است.
ب) همانطور که در بیان ابنمنظور نیز آمده است، وزن ترجمان از اوزان مذکور در کتاب سیبویه نیست.
ج) با توجه به اینکه حروف اصلی کلمات عربی از پنج حرف فراتر نمیرود، در صورتی که تمام حروف ترجمان اصلی باشد، نباید ریشهای برای آن در زبان عربی جستوجو کنیم.
د) دلیل دیگری که ضعف اشتقاق ترجمان را از رجم نمایان میسازد، عدم ظهور ارتباط معنایی است که باید بین ترجمان و رجم باشد. با بررسی معانی رجم بهسادگی نمیتوان بین معنای آن با ترجمان پیوند برقرار کرد. معانیای، که برای رجم در منابع لغوی ذکر شده، عبارت است از: قتل: کشتن، رمی بالحجاره: سنگ زدن، لعن: لعنت کردن، شتم: دشنام دادن، قذف: نسبت فاحشه به کسی دادن، هجران: جدایی کردن، طرد: راندن و دور کردن و ظن: از روی حدس و گمان سخن گفتن. با نگاهی به اصلیترین معنای ترجمان که شخصی را گویند که لغتی را به زبان دیگری بیان نماید، متوجه خواهیم شد که بهسادگی نمیشود بین این معانی با معانی رجم ارتباط برقرار کرد. احتمال ضعیفی که در این باره میشود ارائه کرد این است که بگوییم: همانگونه که در رجم به سوی کسی سنگ پرتاب میشود، ترجمان به معنی پرتاب سخن به سوی افراد دیگر است یا ترجمان کسی است که زبانی را با حدس و گمان به زبان دیگری بر میگرداند.
2. نظر دوم ترجمان را مُعرَّب «ترگمانا-Targmana» سریانی میداند که فعل آن در زبان آرامی «ترگم یا ترجم Targem» به معنی «شرح و توضیح دادن» است. این نظر دربارۀ ریشه ترجمان به دلایل زیر قابلقبول است:
الف) استعمال این کلمه در زبان عربی در ابتدا به معنای تفسیرکننده و توضیحدهنده است که هممعنا با زبان سریانی و آرامی آن است. چنانکه عبداللهبن عباس، مفسر بزرگ عصر صحابه، در روایتی ملقب به ترجمانالقرآن یعنی مفسر قرآن شده است (هیثمی 1408: ج9: 276).
ب) وجود کلمه (פרשן) در زبان عبری به معنای مفسر و با تلفظ «تُرجِمان» مؤید این نظر است که هم زبان عبری و هم زبان عربی این کلمه را از ریشه آرامی اخذ کردهاند.
3. نظر دیگر آن است که ترجمان مُعرَّب ترزبان یا ترزفان فارسی به معنای برگرداننده زبانی به زبانی دیگر است. این نظر نخستین بار توسط میرسید شریف جرجانی در کتاب ترجمانالقرآن در آغاز قرن نهم بیان شده است (جرجانی، 1360: 1). پس از او لغتنامهنویسان سده نهم مانند ابراهیم قوام فاروقی (878ق) در شرفنامه مَنیری به این موضوع اشاره کردهاند. در لغتنامههای فارسی که قبل از قرن نهم تألیف شده است از قبیل لغت فرس اسدی (متوفای 465ق)، فرهنگ قوّاس غزنوی (تألیف بین سالهای 695 تا 716ق)، صحاحالفرس محمدبن هندوشاه نخجوانی (متوفای776 ق)، دستورالافاضل از حاجب خیرات دهلوی (تألیفشده به سال743ق)، واژهنامه فارسی – بخش چهارم معیار جمالی – از شمسی فخری اصفهانی (نوشتهشده در سال744 – 745) نه واژه ترجمان وجود دارد و نه اثری از ترزبان و ترزفان دیده میشود. این در حالی است که شواهد بسیار زیادی بر استعمال این کلمه حداقل از قرن چهارم به بعد در میان شعر و نثر فارسی وجود دارد که به ذکر نمونههایی از آن پرداخته میشود. فردوسی در شاهنامه میسراید:
یکی ترجمان را ز لشکر بجست |
که گفــتار ترکـــان بداند درست |
(کزازی، 1387: 5/84)
و در جایی دیگر گفته است:
بدان انجـمـن تو زبـان منـى |
بهـر نیـک و بد ترجمــان منی |
(همان، 9/62)
ناصر خسرو میگوید:
اگر هارون زموسی ترجمان بود |
که حجـت گفت بر فرعون و هامان |
(ناصرخسرو، 1392: 315)
ترزفان نیز حداقل از قرن چهارم به بعد در زبان فارسی رایج بوده است. فردوسیمیگوید:
زلشـــکر یکی ترزفــان برگزید |
که گفتــار ایشــان بـداند شنــید |
(دهخدا، 1377: 5/6620)
و سوزنی میگوید:
وصف تو آن است کز زبان تو گفتم |
من به میان راسـت تـرزفان بیـــانم |
(همانجا)
این نظر با توجه به شواهد زیر مانند نظر دوم صحیح است:
الف) در زبان پهلوی واژه ترگمان به همین معنی، یعنی شخصی که لغتی را از زبانی به زبان دیگر تقریر نماید، وجود داشته است (فرهوشی، 1352: 548)؛ «مردی وسیِل اَپایذ کردن، زیرک ترگمان- که شوذ او بگویذ پت هندوکان- که اَماه چه دیت هچ دشتی تاجیکان/ مردی گسیل باید کردن، زیرک ترجمان که شود و بگوید به هندوستان که ما چه دیدیم از دشت تازیان» (انوشه، 1380: 2/ 339). ترگمانِ زبان پهلوی در زبان دری به صورت ترژمان و ترزمان رایج شده است. در فرهنگ جامع شاهنامه در معنای ترجمان آمده است: ترژمان، ترزمان و مترجم (فرهنگ جامع شاهنامه، 1372: ترجمان). بعدها کاتبان به شباهت لفظی و معنوی آن را به صورت «ترزبان» و «ترزفان» خواندهاند (تبریزی، 1357: 5/120).
نتیجه مطالعات نگارنده در باره خاستگاه ترجمان این است که کاربرد ترجمان در عربی به دو معنا بوده است؛ نخست به معنای مفسر و توضیحدهنده که از زبان آرامی وارد زبان عربی شده و دیگر به معنای شخصی که مطلبی را از زبانی به زبان دیگری تقریر نماید که از زبان فارسی وارد زبان عربی شده است. ابنمنظور به این اختلاف معنا با توجه به تلفظ ترجمان اشاره کرده است، ولی به جهت آنکه تحقیقات او در باره ریشه و خاستگاه آن کافی نبوده است، پی نبرده که این اختلاف معنا ناشی از دو خاستگاه متفاوت آن بوده است. ابنمنظور در باره معنای آن با توجه به نوع قرائت تفاوت قایل میشود و مینویسد: «التّرجُمان والتَّرجمان: المفسر للسان. الترجمان، بالضم والفتح: هوالذی یُتَرجِمالکلام: أَی ینقله من لغة إلی لغة أخری، والجمعالتَّراجِم» (ابنمنظور، 1414: 12/66). چنانکه ملاحظه میشود، ابنمنظور با دو تلفظ متفاوت دو معنای مختلف از ترجمان ارائه داده است. بعد از ورود این کلمه به زبان عربی، به دلیل کثرت استعمال، وزن ترجمان به فتح «ت» و ضم «ج» بر سایر اوزان غلبه کرده و علاوه بر آنکه در هر دو معنا کاربرد داشته، معنای برگرداندن زبانی به زبان دیگر از سایر معانی رواج بیشتری پیدا کرده است.
4. معانی ترجمه
واژه ترجمان در منابع لغوی دارای معانی متعددی است که دو معنای آن اصلی و سایر معانی از معناهای ثانوی است. در زیر، ابتدا دو معنای اصلی و سپس سایر معانی ذکر میگردد:
1. گفتار یا نوشتاری را از زبانی به زبان دیگر برگرداندن؛ و یقال: قد تَرجم کلامه إذا فسره بلسان آخر (الجوهری1407: 5/1928).
2. شرح و تفسیر سخن؛ المفسر للسان (ابنمنظور، 1414: 12/66 ؛ فیروزآبادی، 1415: 4/17) تفسیر سخن ممکن است به زبان اصلی یا به زبانی دیگر باشد. «ترجمانالقرآن» که در روایات لقب ابنعباس است به معنی مفسر قرآن است. عن ابنعباس قال: دعانی رسولُالله (ص)، فقال: «نِعم ترجمانالقرآن أنتَ و دعا لی جبریل مرتین» (هیثمی، 1408: 9/276). طبری در تفسیر سوره حمد میگوید: «و قد اختلفت تراجمةالقرآن فیالمعنی بالصراطالمستقیم» (طبری، 1415: 1/56) که در این عبارت تراجمه به معنای مفسران است. در برخی از روایات و ادعیه شیعه، ائمه (ع) به عنوان تراجمهالوحی خوانده شدهاند که بیانگر همین معناست.
3. تبلیغ و رساندن سخن به کسی که آن سخن به گوش او نرسیده باشد؛ عوفبن محلم شیبانی وقتی بر عبداللهبن طاهر امیر خراسان وارد شد و به او سلام کرد و او سلامش را نشنید، گفت:
یا ابنالـذی دان لهالمشــرِقْان |
وألبــسالعـــدلَ بهالمـغرِبــان |
إنّالثــمانین، و بُلِّغْتَـــــــها |
قد أحوجتْ سمعی الی ترجمان[2] |
(حموی، 1381: 5 /2139)
«ای پسر آن کس که شرق و غرب در اطاعت او درآمد و بهواسطه او لباس عدل بر تن نمود، در سن هشتاد سالگی، که بیشتر از آن شوی، گوشم نیازمند کسی است که سخن را برایم تکرار کند و به گوشم برساند»
شاید از همین باب باشد که در تصوف ترکی، کسی که طریقه صوفیه را به مبتدی القا میکند، ترجمان گفته میشود.
4- سرگذشت و شرح سیرت و نسب اشخاص؛ کتب تراجم کتابهایی هستند که شرح حال اشخاص و ذکر اخلاق و نسب آنان را نوشتهاند. [لویس معلوف، ترجم] ترجمه احوال و ترجمه مؤلف در همین معنا به کار رفته است. «ترجم حیاته» یعنی زندگینامه و احوال او را شرح داد. این معنا برای ترجمه پس از دو معنای اصلی ترجمه از معروفترین معانی و مفاهیم ترجمه است.
5- آغاز و دیباچه کتاب؛ در المنجد آمده است: «ترجمهالکتاب: فاتحته».
6- عنوان مطالب کتاب؛ ابواسحاق مستملی در مقام خردهگیری بر صحیح بخاری میگوید: «انتسخت کتاب البخاری من اصلهالذی کان عند صاحبه محمدبن یوسفالفریری فرأیت فیه اشیاء لم تتمّ، و أشیاء مبیَّضه، منها تراجم لم یُثبِت بعدها شیئاً، و منها أحادیث لم یترجم لها...» کتاب بخاری را از روی نسخه اصل نزد محمدبن یوسف استنساخ میکردم، پس در این نسخه مطالبی دیدم که کامل نشده و مطالبی به صورت پاک نویس بود، قسمتی از نوشتهها عناوینی بود که در ذیل آن چیزی ثبت نشده و برای بخشی از احادیث عنوانی ذکر نشده بود (عسقلانی 1408: 1/6) «ترجم لهذاالباب» یعنی برای این باب عنوانی وضع کرد.
7- سطور بالای نامه؛ که شامل نام کسی است که نامه را نوشته و نیز کسی که نامه را دریافت میکند؛ مثلاً «من حسنبن علی إلی معاویهبن أبی سفیان». عبارت «و اکتب معها رقعة غیرمترجمة- نامهای بدون عنوان برای او مینویسم در معجمالادباء مؤید همین معناست (حموی، 1381: 1 /375).
8- رمز و معنا؛ در اسکندرنامه قدیم - نسخه سعید نفیسی- آمده است: حکیم (ارسطو) نامهای به خط خویش به ترجمهای که میان او و اسکندر بود بنوشت؛ چنانکه هیچ کس نتوانستی خواندن الاّ شاه و حکیم. در این عبارت، مراد از ترجمه میان ارسطو و اسکندر، رمز و معنایی است که میان آن دو بوده است.
9- سفیر، رسول و واسطه: در ترکی به رابطها و واسطههای سیاسی و تجاری میان دولتهای اسلامی و دولتها و ملل غیراسلامی ترجمان اطلاق میشد و خود یکی از مهمترین منصبهای حکومت عثمانی بوده است. سعدی در بیت زیر ترجمان را به همین معنی به کار برده است:
سخن سر به مهر دوست به دوست |
حیــــــف باشــد به ترجـــمان گفتن |
(سعدی، 1386: 532)
5. سابقه استعمال واژۀ ترجمان در زبان عربی
واژه ترجمان کلمهای مُعرَّب است و چنانکه قبلاً اشاره شد، استعمال این کلمه در زبان عربی در آغاز به معنی شرح و تفسیر سخن به زبان اصلی به کار رفته و پس از آن به معنای مترجم متداول شده و این معنی به عنوان معنای غالبی آن رایج شده است. تاریخ آغاز استعمال این واژه و مشتقات آن در زبان عربی دقیقاً مشخص نیست. در اشعار جاهلی که جستوجو شد، واژه ترجمان و مشتقات آن یافت نشد. بررسی شواهد زیر تأیید میکند که از صدر اسلام این کلمه در میان اعراب رواج داشته است که هم در معنی شارح و مفسر به کار برده شد و هم به معنی مترجم آمده است.
الف) روایات تاریخی حاکی از آن است که پیامبر اکرم (ص) ابنعباس را به عنوان «ترجمانالقرآن» ملقب ساخت. این روایت از زبان خود ابنعباس به پیامبر (ص) نسبت داده شده است. ابنعباس میگوید: که آن حضرت (ص) در باره من دعا کرد و فرمود: « ِعم ترجمانالقرآن أنتَ» و جبرئیل نیز دو بار در حق من دعا کرد (هیثمی، 1408: 9/276).
از ابنمسعود نیز از چند طریق این روایت نقل شده است: «نعم ترجمانالقرآن ابنعباس» (طبری 1415: 1/62-61 ؛ حاکم نیشابوری، 1406 3/537)، لیکن ابنمسعود این عبارت را از زبان خود گفته است و آن را به پیامبر (ص) نسبت نداده است. شیخ عباس قـــمی این عــــبارت را به عمربن خــطاب نســـبت داده است (قمی، 1368: 3 /173) ولی در روایات شاهدی بر ادعای او نیافتم.
ب) از رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمود: «کُلّکُم یکَلِّم ربه یومالقیامه لَیس بینَه و بینَه تَرْجُمان» روز قیامت هر یک از شما با پروردگارش در حالی سخن میگوید که مفسر و مترجمی میان آنان نیست (راوندی، 1320: 3 ؛ نوری 1408: 7/ 154).
ج) در نهجالبلاغه سه بار این کلمه و مشتقات آن در معنای شرح و تفسیر به کار برده شده است:
- إِنَّا لَم نُحکِّمِالرجالَ و إِنَّما حکمنَاالقُرآن هذَاالقُرآن إِنَّما هو خَطٌّ مسطُور بینالدفَّتَینِ لَا ینطق بِلسان و لَا بُد لَه من تَرجمانٍ و انَّما ینطق عنهالرجال؛ بهراستی ما مردان را حکم و داور قرار ندادیم و بلکه صرفاً قرآن را داور کردیم و این قرآن منحصراً خطی است نوشتهشده میان دو بر که به زبان سخن نمیگوید و ناگزیر مترجم و مفسری برای آن باید و فقط مردان راجع به آن زبان می گشایند (نهجالبلاغه، 1368: 123).
- رسُولُک تَرجمان عقلک و کِتَابک أَبلَغُ ما ینطِق عنک؛ فرستادة تو میزان عقل تو را تفسیر و تبیین میکند، و نامة تو رساترین چیزی است که راجع به تو زبان به سخن میگشاید (همان، 426).
- اتَّخَذَهم إِبلیس مطَایا ضَلَالٍ و جنداً بِهِم یصُولُ علَیالنَّاسِ و تَراجِمهً ینطق علَی السنتهِم؛شیطان آنها را به عنوان مرکبهای راهوار در گمراهی انتخاب نموده و سپاهی که به وسیلة آنها بر مردم میتازند و مترجمان و مفسرانی قرار داد که به زبانشان سخن میگوید (همان، 214).
د) المقنعالکندی از شاعران عصر اموی که ولادت او در سال 70 هجری ذکر کردهاند (زرکلی، 1424: 6/319) در بیتی آورده است:
ولَه تَراجِمة بِأَلسنة لهُم |
تِبیان ما یتلون من ترجامه |
(جاحظ، 1424: 1/94)
ه) ابنعباس میگوید: ابوسفیانبن حرب برای من جریانی را تعریف کرد، که در زمانی که خبر نبوت محمد (ص) پخش شده بود و ما برای تجارت به شام رفته بودیم، هرقل شخصی را به کاروان قریش فرستاد و آنها را به مجلس خودش فراخواند«ثُمّ دعاهم و دعا بِتَرجمانِه، فَقال: اََیکُم اَقْرب نَسباً بِهذاالرجُلِالذی یزْعُم اَنَّه نَبِیّ؟ فقال أبوسفْیان: فقلتُ اَنا اَقْربهم نَسباً. فقال: اَدنوهُ منّی و قَربوا اَصحابه فاجعلوهُم عند ظَهره. ثم قال لتَرجمانِه: قُل لَهُم انّی سائلٌ هذاالرجُلَ فاٍن کَذَبنی فَکذبوه» (بخاری 1425: 1/11). هرقل کاروان قریش را به آن مجلس دعوت کرد و مترجمی را فراخواند تا سخنان ما را ترجمه کند. آنگاه سؤال کرد در میان شما، کدام یک وابستگی نزدیکتری با این شخص که ادعای نبوّت کرده است دارد؟ ابوسفیان اظهار داشت: وابستگی من به او بیشتر است. گفت: او را به جایگاه من نزدیک کنید و کسانی را که با او همراه هستند، در پشت سرش قرار دهید. آنگاه خطاب به مترجمش گفت: به آنان بگو مطالبی که از این مرد میپرسم، هر گاه بر خلاف واقع جواب گفت، شما او را تکذیب کنید.
و) امام باقر (ع) میفرماید: «نَحن خُزّان علمِاللهِ و نَحن تَراجِمُةُ وحیِالله و نحنالحُجةُالبالغةُ علی من دونالسماءِ و من فَوقالارض» (کلینی 1365: 1/192) ما خزانهدار علم خداییم، ما مفسر وحی خداییم: ما بر هر که در زیر آسمان و روی زمین است برهان آشکاریم.
ح) کلینی در واقعه تاریخی حمله لشکریان ابرهه به مکه از امام صادق (ع) نقل کرده است: وقتی عبدالمطلب برای بازپسگیری شتران نزد ابرهه رفت، نزدیکان ابرهه گفتند: «هذا عبدالمطّلبِبنهاشم قال و ما یشاءُ قالَ و ما یشاءُ قالَالتَّرجمان جاء فی ابلِ لَه ساقُوها یسالک ردها فَقال ملکُالحبشة لاَصْحابِه هذا رئیس قَومٍ و زَعیمهم جِئتُ الی بیتهالذی یعبده لاَهدمه و هُو یساَلنی اطلاق ابِله اَما لو سألنیالامساک عن هدمه لَفَعلْتُ رُدوا علیه ابلَهُ فقال عبدالمطلب لتَرجمانِه ما قال لَکالملک فَاَخْبره فَقال عبدالمطلب: اَنا ربالابلِ و لهذاالبیت رب یمنعه» (کلینی، 1365: 1/447). این عبدالمطلببن هاشم است، گفت: چه میخواهد؟ مترجم گفت: آمده است و تقاضا دارد که شترانی را که لشکر تو بردهاند به او برگردانی. پادشاه حبشه به اصحابش گفت: این مرد رئیس و پیشوای قومی است که من برای خراب کردن خانهای که عبادتش میکنند آمدهام، و او رها کردن شترانش را از من میخواهد، اگر او خراب نکردن کعبه را از من میخواست، میپذیرفتم. شترانش را به او برگردانید. عبدالمطلب به مترجمش گفت: سلطان به تو چه گفت؟ مترجم به او گزارش داد. عبدالمطلب گفت: من صاحب شتر هستم و خانه صاحبی دارد که آن را نگه میدارد.
هرچند این شواهد کاربرد واژه ترجمان در صدر اسلام را تأیید میکند، به نظر میرسد که این واژه در زبان عربی از اواخر دوره امویان، بهویژه در ابتدای دوره عباسیان که مصادف با آغاز عصر نهضت ترجمه است، رایج شده باشد؛ زیرا به دلیل منع کتابت حدیث در قرن اول هجری و نقل روایات به صورت شفاهی، بخشی از روایات نقل به معنا شده و احتمال دارد که در این نقلبهمعناها واژه ترجمان و ترجمه به جای کلمهای در معنای آن به کار رفته باشد.
نکتۀ قابلتوجه دربارۀ ترجمان آن است که با گسترش کاربرد واژه ترجمان در میان اعراب و رواج ترجمه متون یونانی به زبان عربی، این واژه در مراودات فرهنگی اعراب با یونان به شکل «dragoumanos» به زبان یونانی و از آن جا به صورت «dragumannus» به زبان لاتین وارد شده، سپس در بسیاری از زبانهای اروپایی رواج یافته است. در ذیل، به اشکالی از واژۀ ترجمان در زبانهای اروپایی اشاره میشود:
1. dragoman در زبان انگلیسی
2. drogman و truchemen در زبان فرانسوی
3. dragoman در زبان آلمانی
4. turcimanno در زبان ایتالیایی
5.trujamán و trujimán در زبان اسپانیایی (نک: www.answers.com/topic/dragoman)
سابقۀ استعمال واژۀ ترجمان در زبان فارسی
رواج ترجمان در زبان فارسی دو مسیر متفاوت دارد که در نمودار زیر ترسیم شدهاند:
1. ترگمان (پهلوی) ترژمان ترزفان ترزبان ترجمان (عربی) ترجمان (فارسی) به معنای مترجم و کسی که لغتی را از زبانی به زبان دیگر تقریر نماید.
2. ترگمانا (سریانی) ترجمان (عربی) ترجمان (فارسی) به معنای مفسر و تبیینکننده.
به دلیل نبود دسترسی به آثار فارسی قرنهای دوم و سوم، قدیمیترین آثاری که در زبان فارسی از واژه ترجمان و ترزبان استفاده کردهاند مربوط به قرن چهارم به بعد است، که پیش از این به شواهدی از آن اشاره شد.
6. نتیجهگیری
با توجه به شواهد و مطالب ذکرشده، واژۀ ترجمان که ترجمه نیز از مشتقات آن است، از دو منشأ وارد زبان عربی شده است؛ یکی از زبان سریانی به معنای تفسیر و تبیین سخن و دیگری از زبان فارسی به معنای زبانی را به زبان دیگر برگرداندن و هر دو معنا در آثار عربی شواهد بسیاری دارد. این کلمه در زبان عربی از اواخر دوره امویان بهویژه در ابتدای دوره عباسیان، مصادف با آغاز عصر نهضت ترجمه، رایج شده است. در بارۀ کاربرد آن در روایات، به جهت اینکه تا پایان قرن اول کتابت حدیث ممنوع بوده و نقل آن به صورت شفاهی انجام گرفته است، این احتمال وجود دارد که احادیثی که واژه ترجمان و تراجمه در آن است نقل به معنا شده باشند. در فارسی نیز در آثارقرن چهارم به بعد به معنای مترجم به کار برده شده است.
منابع