نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران
2 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Complaint (as a type of Gravamen) is one of the sub-genres of lyrical literature in which the poet or the writer expresses his/her personal feelings that are mostly used to express the emotions, the woes or complaints of the environment, the friends and society and mostly it depicts the frustration, despair and deprivation of the suffered, sensitive poet. This type of poetry, more or less, regular or sporadic, is reflected in the poetry of the past poets of Iran in the form of “HasbiyyehSorayi” as type of Complaint. According to the researchers, Complaintcan be divided into five kinds: philosophical, mystical, personal, social and political.
In Social Complaint, Shahriyar posits himself against the social ills such as corruption, degradation, illiteracy positions, expressing his criticism in the form of woes and poems. A part of Shahriyar’s complaining and criticizing is about the incorrect attitude of the cosmopolitan residents of the capital city of Tehran against the townspeople, disclosing the defects and shortcomings of the environment and the city of Tehran through various methods.
In the political Complaints, the poet examines the failures and the frustrations caused by the Constitutional Revolution, the repressive dictatorship and his hated and antipathy from the political actions of that time. Of course, due to the interconnectedness of social and political issues, this of issue of Bath Ashshekva is interwoven with the poet’s poem. The personal Complaint incorporates the poet’s illness and aging that is derived from the poet’s natural passage of his life.
The poet’s enormous spiritual and psychological sufferings are caused by his frustration in the abortive love affair that shows itself in the form of the lover’s complains of love, life, fortunate, old and young ages. We can call these types of grievances as unparalleled. They can make Shahriyar frustrated with love and alienation. In his mystical grievances, Shahriyar is of a spiritual mystic old face who has fallen far away from the right and truth and desirably plays the return song to Sugar Cane plantation like Mawlanaw’s reed. In the Philosophical Complaint, one can find sort of Khayyam’s thought in not finding and not obtaining a response to truth. Despite the fact that Shahriyar’s grievances are diverse, one can say that their tone is sad and is accompanied by a sharp and stinging rebuke and protest in order to express the atmosphere of this chain of emotional vocabularies, words and phrases like emotional, sentence composition, using Monada he employs appropriate rhymes. Apart from the tone of the speech, he has also used other literary devices.
He has mostly used symbols of classical Persian poetry to express grievances and complaints. Another feature of Shariyar’s grievances is expression of regret and nostalgia of the soul. The sense of being a stranger and loss of time and youth are among the most significant subjects. Yet another feature of Shahriyar’s Complaint is the simple expression of and invocation to the common expressions of the slang and street appeal in which the poet contributes a lot to their beauty and strength by selecting exact titles to them. The poet has mostly chosen the form of Ghazal to express his Complaint.
Finally, the experience of the poet’s emotional breakdown was a minor wickedness that transformed Shahriyar into one of the greatest poets, at least in the area of composing Complaint. This was the alchemy that transformed him from school and the limited
environment into a mate of the sun and the moon and the Ghazal’s Shahriyar.
1. مقدمه
انواع ادبی در میان ملل مختلف با توجه به کارکرد آن، به اصلی و فرعی(روبنایی) تقسیم میشود؛ برای نمونه، تراژدی و اساساً دراما در تمدن یونان و روم و بعدها غرب، نوع اصلی به شمار میرفت؛ امّا در ایران چنین نبود؛ یا اینکه مفاخره و مرثیه، در نزد اعراب دورۀ جاهلیت نوع اصلی بودند، ولی در ادبیات فارسی، به ترتیب، جزو ادب حماسی و غنایی محسوب میشوند. همچنین است نوع فرعی بثّالشکوی که «از نظر ماهیت جزو ادب غنایی است؛ چراکه شاعر در آن از احساسات و عواطف خود سخن میگوید» (شمیسا، 1383: 236). حال آنکه قدما بثّالشکوی را نه تنها جزو انواع ادبی به شمار نمیآوردند، بلکه به صورت موضوعى غیرمستقل، ضمن صنعتِ بدیعى کلام جامع مورد بحث قرار دادهاند. کلام جامع، کلامى است که شاعر در آن، حکمت، موعظه و شکایت از روزگار و مسائلى از این دست را بیان کند (وطواط، 1362: 81 ؛ رادویانی، 1949م: 131).
بثّالشکوی، مقتبس از قرآن است؛ مشتقات «شکو، شکا» (= شکوه و شکایت کرد) 2 بار و در 2 آیه، و واژة «بثّّ» - به معنى پراکندهساختن (جرجانى، ذیل واژه)؛ آشکارکردن راز و اندوه سخت(دهخدا، ذیلواژه)- و مشتقات آن 9 بار و در 9 آیه از قرآن کریم (عبدالباقى، ذیل واژههای بثّّ، اشکوا و تشتکى) آمده است، اما تعبیر «اَشکوا» (شکوه و شکایت مىبرم) تنها در یک آیه، در کنار «بثّّ» (بثّى) ذکر شده است و بثّ شکوی یا بثّالشکوی را به ذهن متبادر مىسازد: «قالَ اِنَّما اَشْکوا بثّى وَ حُزْنى اِلَى اللّهِ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مالا تَعْلَمُونَ: [یعقوب(ع) خطاب به فرزندان خود] گفت: من اندوه و درد دلِ خویش به خداوند باز مىگویم و از لطف بیکران خدا چیزی مىدانم که شما نمىدانید» (یوسف/86). بىگمان، تقارن تعبیر «اشکوا» با واژة «بثّ» در این آیه، الهامبخش شاعران در بیان شکوه و شکایت و موجب ظهور و تعبیر ادبى و شاعرانة بثّالشکوی شده است؛ در واقع، بثّالشکوی در اصطلاح ادبی «شعری است که ناکامیها، رنجها، نومیدیهای شاعر را بیان میکند و آلام فکری، روحی و اجتماعی او را شرح میدهد. بنابراین، چنین اشعاری حاوی مضامینی چون شکایت از روزگار، سرنوشت، مردم زمانه، سختیهای زندگی، ارباب قدرت و جزو اینهاست» (یاحقی، 1384: 7 ؛ عباسپور، 1376: 227).
شعر شکوایی فارسی از قرن سوم آغاز شده است و در آثار بازمانده از نخستین سرایندگان پارسیگوی، چون رودکی، بوشکور و کسایی به نمونههایی از آن برمیخوریم. شاید کهنترین نمونة این نوع، قصیدة دندانیّه رودکی باشد. «بثّالشکوی در شعر شاعران قرن ششم به دلیل تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی روزافزون عهد سلجوقی نمود بیشتری داشت» (صفا، 1366: 366).
شکواییه صرفاً منحصر به متون منظوم نیست؛ «در زمینه نثر هم چند رساله در بثّالشکوی و نفثةالمصدور در دست است. بثّالشکوی گاهی با مفاخره آمیخته است و شاعر از خود تمجید میکند و گاهی صورت مدافعه دارد؛ یعنی کسی که در مظان اتهام قرار گرفته است، ضمن شکایت از ابنای روزگار، از خود دفاع میکند؛ مثل رساله «شکویالغریب عنالاوطان» که عینالقضاة همدانی چند ماه قبل از کشتهشدن در زندان بغداد به عربی نگاشت و در آن خطاب به علمای عصر، برخی از نکات عرفانی و فلسفی را در آثار خود که باعث سوءتفاهم شده بود، شرح داد و از دشمنان و حاسدان خود گله کرد» (شمیسا، 1383: 257).
در تلاش برای پیگیری پیشینۀ این جستار، غیر از چند مقاله مختصر ولی مفید، مانند «بثّالشکوی در شعر خاقانی»(طالبیان، 1372)، «بثّالشکوی چیست؟» (یاحقی، 1384)، «مقایسة تحلیلی مبانی فکری سبک شکوائیههای انوری و خاقانی» و «نقد و بررسی شکوائیههای سیاسی در شعر قرن ششم» (واحد و نوری باهری، 1390) و چند دیدگاه بسیار مجمل در کتبی مثل «شعر فارسى در عهد شاهرخ»(یارشاطر، 1334)، «فنون بلاغت و صناعات ادبى» (همایی، 1363)، «شعر و ادب فارسى» (موتمن، 1364)، «شعر بىدروغ شعر بىنقاب» (زرینکوب، 1363) و «انواع ادبى» (شمیسا، 1383) هیچ پژوهش کاملی انجام نگرفته است.
2. بحث
با عنایت به اینکه بثّالشکوی از نظر ماهیت جزو ادب غنایی است، قدرت و ضعف رقّت شاعر در تعدّد و کیفیت آن تأثیر مستقیم دارد؛ همچنین نوع نگرش شاعر نسبت به جهان نیز از دیگر عوامل مهم در این نوع ادبی است؛ مثلاً نوع نگاه عارفی مانند مولوی که پیرو مکتب خوشباشی است و معتقد به:
استن این عالم ای جان غفلت است |
هوشیاری این جهان را آفت است |
(مولوی، 1368: 1/1252)
با شاعری مانند شهریار که از هر حادثهای ولو کوچک متأثر میشود متفاوت است. شهریار از معدود شاعرانی است که دیوانش آیینه تمامنمای زندگی پرفرازونشیب شخصی و مبیّن احساسات وی است. با تورقّی در آثار نگارین شهریار بهویژه در فهرست دیوانش، از جمله عناصری که نظر خواننده را به خود جلب میکند بسامد یأس، نامیدی، غم و شکایت در عناوین قالبهای مختلف ایشان است. تنوع و تعدّد این شکواییهها و گلایهها به حدّی است، که خواننده را برای کشف علل آن کنجکاو میکند.
تقسیمبندی «بثّالشکوی» اغلب بر اساس محتوا و موضوع و در برخی موارد بر اساس لحن گفتار صورت میگیرد. برخی از محققان، حبسیهها را در شمار بثّالشکوی قرار دادهاند، با این توجیه که سرایندة حبسیه نیز از رنجها و ناکامیهای خود در زندان شکوه مىکند؛ مثل حبسیات مسعود سعد و خاقانى در روزگاران گذشته و حبسیههای ملکالشعرای بهار در روزگار ما (محجوب،1350: 656). برخى نیز کوشیدهاند تا اشعاری را که شاعران در مصائب و آلام خویش، اعم از فردی و اجتماعى سرودهاند، به مرثیه ملحق سازند و بدینسان بثّالشکوی را گونهای مرثیه به شمار آورند (زرینکوب، 1355: 170). این نوع تقسیمبندیها، نسبی و حتماً توأم با تسامح و تساهل است؛ چراکه روحیه و شرایط زندگی شخصی در سرودن بثّالشکوی نقش تعیینکننده دارد و بالطبع از شخصی به شخص دیگر متفاوت است. در مجموع، صاحبنظرانِ این حوزه «بثّالشکوی» را اغلب از منظر موضوع و محتوا و نه لحن، بر پنج نوعِ مستعمل 1. فلسفی 2. عرفانی 3. شخصی 4. اجتماعی 5. سیاسی (یاحقی، 1364: 77) تقسیم کردهاند. حال آنکه در آثار شهریار، گلایههایی وجود دارد که نه با لحن جدی، بلکه توأم با زبان طنزآمیز و مطایبه است و در قالب هیچکدام از این تقسیمها قرار نمیگیرد. همچنین انواع گلایهها در شعر ایشان، چنان در تار و پود هم تنیدهاند که تفکیک آنها کاری بس دشوار است و این امر در گلایههای سیاسی و اجتماعی نمود بیشتری دارد. هرچند هرگونه تقسیمبندی خالی از اشکال نخواهد بود، میتوان شکواییههای شهریار را با تساهل در چارچوب ذیل نشان داد.
بثّالشکوای اجتماعی: گاه شاعر به دلیل تطابق نداشتن جامعة آرمانی خود با جامعهای که در آن زندگی میکند و وجود نابرابریهای اجتماعی، انحطاط فرهنگی، نادانی، فساد اقتصادی، بیبندوباری برخی از اقشار و غیره، از وضع موجود گلایه میکند. شهریار از جمله شاعرانی است که هر جا فرصتی یافته، جامعه خود را از این منظر نقد و بررسی و در برخی موارد از آن گلایه کرده است. برخی از عناوین شکواییههای اجتماعی شهریار عبارتاند از: «نقش شیطان»، «تخته به طوفانها»، «پیام دانوب به جامعه بشر»، «فرهنگ ما»، «برگشت جاهلیت»، «سد شکسته»، «غروب نیشابور»، «تهران و تهرانی» و...:
فرهنگ ما برای جهالت فزودن است |
|
مأمور زشت بودن و زیبا نمودن است |
و گاهی پا را از این فراتر گذاشته و از وضع جوامع بشری گلایه کرده است:
از مهد تمدن و تدیّن انسان |
|
ناگاه به عهد بربریت برگشت |
از دیگر انواع شکواییههای سیاسی در شعر شهریار، گلایه از برخی قشرهای جامعه است. ایشان در شعر «خرابات» و با استفاده از رئالیسم تکمعنایی و زبان گفتار به نقد و گلایه از وجود شیرهکشخانههای تهران پرداخته است:
دوشینه گذشتم به خرابات علی کور |
|
مأمور ملاقات کسی بودم و معذور |
گلایة شاعران از مردم یک شهر نیز از مصادیق گلایه اجتماعی است و در ادبیات کلاسیک مسبوق به سابقه است. شهریار در شعر «تهران و تهرانی» به زبان یک سرباز، به گلهگزاری از وضعیت نابهنجار اجتماعی تهران آن زمان پرداخته است، همچنین در شعر «گرد و غبار تهران» و «تهران نوین» از آب و هوای بد تهران و از بین رفتن تهران قدیم شکوهیده. این در حالی است که ایشان در «تهران و یاران»، «دعوت تهران» و ...از این شهر تمجید کرده است.
بثّالشکوای سیاسی: «شکواییههای سیاسی، در بین انواع دیگر، به دلیل حساسیت حکومتها نسبت به این گونه سرودهها و واکنشهای شدید آنها و خطراتی که از این رهگذر متوجه گویندگان و سرایندگان این اشعار میشود، از اهمیت خاصی برخوردارند. شاید به وجودآمدن برخی از شکواییههای فلسفی و تا حدی اجتماعی که در آنها شاعر از افلاک و ناسازگاری بخت و طالع خویش و یا از طبقات مختلف اجتماعی شکوه میکند، تا اندازهای معلول همین امر باشد؛ یعنی شاعر به خاطر بیم از واکنش قدرت حاکم، به جای اعتراض و شکایت صریح و مستقیم، افلاک و طالع خویش را مورد سرزنش و نکوهش قرار میدهد» (واحد و نوری، 1391: 145). بهرغم تقارن دوران جوانی شهریار (دوران شور و احساس) با انقلاب مشروطه و ظهور ادبیات سیاسى، و دوستی با اشخاصی مثل عشقى و بهار – که به سرودن شعر سیاسى میپرداختند- و نفرت شاعر از حکومت و عمّالش به دلیل ماجرای ثریا (معشوقهاش)، باز، شهریار هیچوقت دیدگاه سیاسی خاصی نداشت. این در حالی است که «همواره درد وطن داشت و این موضوع در تمام اشعار و هم چنین در منش او آشکار بود، او ذاتاً اهل خشونت نبود ولی انقلابی که میبایست در روح او رخ دهد از نوع دیگری بود» (مشرف، 1386: 250). جوهرة اصلی شکواییههای سیاسی شهریار، صرفاً نه از روی نقد حکومت سیاسی، بلکه برخاسته از احساسات عمیق انسانی و برای اصلاح هرچه بیشتر وضعیت جامعه و اقشار مختلف آن است؛ به همین دلیل، «بخشی از شهرت و محبوبیت او ناشی از برجستگی و مقبولیت تفکر انسانگرایانه و صلحجویانه وی است» (مشتاق مهر، 1385: 50). برخی از عناوین شکواییههای سیاسی شهریار عبارتاند از: «رخت سیاه و بخت سیاه»، «اهریمن جهل»، «نقاش»، «غوغای غروب»، «منبر و دار»، «قرق دریا»، «ماهی شیلات»، «سمبولیک وطنی»و... . برای نمونه شعر «نقاش»، نمونه شکواییه سیاسی است که در آن به مسائل بغرنج اجتماعی نیز پرداخته است:
نقاش عزیز/ اکنون به سراغ رنگهامان برویم/ از دوده آه بیگناهی محکوم/ کز گوشه زندان به افق مینگرد/ یک رنگ مداد سایه روشن کافی است/ از خون جوانی که به زورش از راه/ در برده، بدان بهانه هم کشتندش/ شنگرف کنیم/ وز آنچه که از چهره آن طفل یتیم/ پرواز گرفت و دیگرش باز نگشت/ شنگرف دگر بازتر و روشنتر/ از زهر جگرهای کباب مسموم/ قربانی نقشههای شیطانی شوم/ بازیچه ایدههای پوچ و موهوم/ زنگار کنیم/ وز رنگ بهاری که جوانان آن را/ از پشت در و شیشه زندان دیدند... (شهریار، 1389: 964).
شهریار گاه در بیان گلایههای سیاسی، به پیروی از پیر و مراد خود، حافظ، به طنز نزدیک میشود؛ برای مثال، در شعر «سمبولیک وطنی» با استفاده ضمنی از تصویر پرچم حکومت پهلوی به نقد و شکایت از حکومت پرداخته است:
شیخ بوزینه از این بیشه به آن بیشه گریخت |
|
مگر از توت فرنگی شکمی سازد سیر |
شایان ذکر است این نوع بیان و جهانبینی ناشی از ترس و واهمه شاعر از حکومت نیست؛ چراکه شاعر در شعر «سرود ایستگاه»، چشم در چشم شاه مملکت و به صورت رندانه، غیرمستقیم و از زبان آذربایجان، به نقد و شکایت از عملکرد حکومت نسبت به این منطقه پرداخته است:
چار راهی بودم از بازارهای شرق و غرب |
|
کاروان کوی من از چار سو بازارگان |
بثّالشکوای شخصی: این نوع از گلایهها - که اغلب در میان شاعران پارسیگو عمومیت دارند - حاصل دردها و رنجهای زندگی شخصى و به دو قسم 1- طبیعى و مادی 2- روحی و معنوی قابلتقسیماند. شکوههای طبیعى و مادی، نشئت گرفته از مصائب و آلام مادی و طبیعى است؛ مثل شکایت از بیماری، ناتوانى و پیری و شکوههای معنوی و روحى، ناشی از دردها و رنجهای درونى و روحى. نوع اخیر گلایه، از یک طرف با عشق و از طرف دیگر با غمِ از دست دادن کسی در ارتباط است و به همین خاطر به نوع فرعی مرثیه نزدیک میشود. بخش اعظم شکواییههای شهریار شخصی است و مهمترین دلیل آن عشق آتشین و ناکام شهریار بود؛ بعد از این اتفاق بود که فضای موجود در اشعار شهریار، تبدیل به فضایی توأم با یأس، نامیدی و گلایه از همه چیز و همه کس شد. اهم شکواییههای شخصی شهریار عبارتاند از:
الف) شکایتعاشقانه: ازدواج تحمیلی معشوقه شهریار با یک فرد منسوب به دربار پهلوی، چنان آشفتگی در روان و زندگی وی ایجاد کرد که اثر آن تا آخر عمر او برجای بود. هرچند این ماجرا، به صورت توفیق اجباری باعث دلربایی و زیبایی هر چه بیشتر اشعارش نیز شد و این، تعبیر خوابی بود که مدتها پیش دیده بود؛ او در خواب میبیند: «در استخر پارک بهجتآباد تهران، با نامزد خود، ثریا، مشغول شناست. ناگهان نامزدش به زیر آب فرومیرود و شهریار به دنبال او دست و پا میزند و زیر آب میرود، ولی هرچه میگردد، اثری از او نمییابد و در ته استخر، سنگی به دستش میآید و چون روی آب میرسد و نفسی تازه میکند، میبیند آن سنگ، گوهری درخشان است و نور آن مانند خورشید همه جا را روشن میکند و صدایی میشنود که میگوید: «گوهر شبچراغ است این که یافتهای» (ثروتیان، 1389: 18). در واقع آبشخور اصلی شکواییههای وی، بهخصوص نوع شخصی و فلسفی آن، همین عامل است. اشعاری را که شهریار بعدِ از دستدادن معشوقهاش سروده، جلوهگاه لطیفترین بثّالشکویهای عاشقانه است. برخی از عناوین شکواییههای عاشقانه شهریار عبارتاند از: «حالا چرا»، «نی دمساز»، «دستم به دامنت»، «غوغای غروب»، «روزه شکن»، «گله عاشق»، «هجران کشیدهام»، «ناله ناکامی»، «گوهر فروش»، «گله خاموش»، «شب فراق تو»، «فغان دل» و... :
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم |
|
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم |
ب) شکایت از زندگی: به دنبال عشق شورانگیز و ناکام شهریار، سیل عظیمی از اتفاقات ناگوار خواسته و ناخواسته دامنگیر زندگی وی شد؛ فوت ابوالقاسم شهیار- یار گرمابه و گلستانش- ، ترک تحصیل از رشته پزشکی، قطع حقوق ماهیانه و به تبع آن فقر مالی شدید، تبعید و آوارگی به شهرهای فیروزکوه وخراسان، فوت پدر و از دست دادن برخی از دوستان و آشنایانی که شهریار آنها را مأمنی برای فرار از سختیهای زندگی انتخاب کرده بود، همه و همه به مصداق
از هر طرفی دست به هم داده خرابی |
در فکر خرابیّ من خانهخراب است |
از عوامل مؤثر در سرودن شکواییههای شخصی وی شدند. از این قبیل است: «انتحار تدریجی»، «سیل روزگار»، «جرس کاروان» و...:
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست |
|
به زندگانی من فرصت جوانی نیست |
ج) شکایت از پیری: شهریار نزدیک 30 سال بعدِ ازسرگذراندن ماجرای عاشقیاش، ازدواج نکرد؛ در حدود 50 سال داشت که با «عزیزه»نامی که از آشنایانش بود، ازدواج کرد، ولی این ازدواج نیز طولی نکشید و عزیزه خیلی زود کالبد تهی کرد و شهریار را با سه فرزندش تنها گذاشت. از یک طرف، کهولت سن و از طرف دیگر فشار ناشی از زندگی و همچنین یاد ایام گذشته و خاطرات آن، روحیه شاعر را بیش از پیش تحت تأثیر قرار داد تا بهانهای برای سرودن شکواییههای پیری باشد:
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را |
|
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را |
د) شکایت از بخت: از جمله شکواییههایی است که اغلب نوع بشر در آن مشترکاند و در ارتباط مستقیم با مکانیزم دفاعی«فرافکنی» قرار دارد؛ «فرافکنی نسبتدادن کمبودها، تقصیرها، انگیزهها و خواستههای نامطلوب خود است به دیگران به منظور اجتناب از احساس حقارت، ناکامی، ناخشنودی و گناهکاری»:
به تیرهبختی خود کس نه دیدم و نه شنیدم |
|
ز بخت تیره خدایا چه دیدم و چه کشیدم |
هـ) شکایت از جوانی: صرفنظر از مرگ دوستان، اغلب حوادث ناگوار شهریار در اوج جوانی و بعد از ماجرای عشق نافرجام وی اتفاق افتاد و این بهترین بهانه برای سرودن شکواییههای جوانی است:
از زندگانیم گله دارد جوانیم |
|
شرمنده جوانی از این زندگانیم |
از جمله شکواییههای شهریار که از یک طرف مربوط به نوع شخصی و از طرف دیگر با نوع اجتماعی در ارتباط است شعر «غروب نیشابور» است:
دی به هنگام غروب خورشید |
|
که جهان جامه غم میپوشید |
در این شعر، هرچند از نیشابور و مردمان آن گلایه کرده، ولی این احساس، بیشتر محصول بدبینی شاعر بعد از شکست عاشقی وی است تا برخاسته از اوضاع این شهر؛ او در سالهای آینده همواره از نیشابور به نیکی یاد میکند (ر.ک: شعر «گلشن آزادی»).
شکواییههای عرفانی: این سرودهها عموماً در بیان بیقراری روح الهی در فراق جانان، برای رجعت به اصل وجود است؛ شکایتی که «نی» در دیباچة مثنوی معنوی از جدایی از نیستان سرداده، کاملترین نمونة آن است. این شکواییهها از نظر محتوا بیشتر فیلسوفانه مینمایند، با این تفاوت که در این نوع، شکایت نه از سر اعتراض صرف بلکه بیشتر از روی اشتیاق برای دیدار معشوق ازلی است. شهریار هرچند مانند مولوی، عطار و سنایی به معنی اخص، شاعر عرفان نیست، ولی گاه از سرِ همین احساس و برای تسکین و تسلّی روح ناآرام خود اشعار دلکش و نغزی را سروده است. برخی از عناوین شکواییههای عرفانی شهریار عبارتاند از: «ناله روح»، «مبادی و غایات»، «عشق مادرزاد»، «صفای چشمه جان» و… در آثار فارسی.
طوطی هند عالم قدسم و طبع قندجو |
|
وه که به گند خاکیان ساخته چون مگس مرا |
بثّالشکوای فلسفی: کلامی است اعم از نظم و نثر که در آن از نظام هستى و چرخ فلک شکایت مىشود. در واقع «شعر فلسفى، شعر نگرانى و دلهره است که موضوع و مضمون آن نگرانى انسان از مسائل زندگى است« (فرشیدورد، 1357: 47). شکوة حکیمانة فردوسى در مقدمة داستان رستم و سهراب و اعتراض دایمی امثال ناصرخسرو و حافظ نمونه اعلای بثّالشکوای فلسفى در ادبیات کلاسیک است. اغلب شاعران از «ساقینامه»ها به عنوان بستری مناسب برای بیان این نوع استفاده کردهاند. این نوع، به شدت متأثر از زندگی فردی و اجتماعی شاعر است؛ برای مثال، شهریار بهرغم اینکه شخصی مقید به مسائل مذهبی و دارای روحیه دینی و عالم به اهمیت مسئله «رضای الهی» است:
نقص در معرفت ماست نگارا ورنه |
|
نیست بیمصلحتی حکم خداوند حکیم |
بعد از سرازیر شدن سیل عظیم اتفاقات ناگوار، از عالم و آدم شکوهیده است. همچنین، ایشان در برخی اشعار ولو بسیار اندک به ایدولوژی خیام، قهرمان این نوع شکواییه (صادق، 1353: 37) نزدیک میشود:
بشر از مادر ایام نمیزاد ای کاش |
|
تا عنان در کف تقدیر نمیداد ای کاش |
****
3. ویژگی شکواییههای شهریار
هرچند اغلب انواع ادبی اعم از اصلی و فرعی دارای مشخصات نسبتاً یکسانی هستند، در برخی موارد متفاوت از همدیگرند؛ از جمله ویژگی شکواییههای شهریار میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1- فضاسازی: «فضایی را که خواننده به محض ورود به دنیای مخلوق اثر ادبی، استنشاق میکند، فضا و رنگ میگویند. ممکن است به آن «حال و هوا» نیز گفته شود، اما نباید آن را با لحن یکی فرض کرد» (میرصادقی، 1376: 532)، چراکه لحن از عناصر تشکیلدهنده در فضای اثر ادبی است.
الف) لحن: «نحوۀ القای حرفهای ناگفته از طریق زبان و ...» (اسکولز، 1387: 29) است. شهریار با علم به قدرت القای لحن و استفاده از تمام زیروبمهای آن، از این عنصر در انواع مختلف ادبی اعم از اصلی و فرعی استفاده کرده است؛ برای مثال، لحن فخریههایش تحکمی، مرثیهها یأس مفرط، بخشی از عاشقانهها متضرعانه، بخش دیگر عاشقانههایش، منتقدانه است. لحن شکواییههای وی غمناک و توأم با اعتراض بسیار تند و گزنده است. با توجه به اینکه «1- انتخاب کلمات و عبارات مناسب که نویسنده میتواند از طریق آنها، منظور خاصی را بیان کند، 2- استفاده از ترفندها و شگردهای ادبی مانند اغراق، کنایه، تمثیل و ...»(فتاحی، 1386: 228) از جمله عوامل تأثیرگذار در لحن است. اشعار شهریار را از این منظر میتوان بررسی کرد:
الف) استفاده از زنجیره واژگان عاطفی: هر مجموعه گفتار از مقداری عناصر آوایی و صوتی به وجود آمده و این مجموعهها ممکن است با یکدیگر یا بعضی از آنها با بعضی دیگر توازنها یا تناسبهایی داشته باشند. به فراخور امکاناتی که در جهت این توازنها در یک مجموعه آوایی وجود داشته و قابلتصور باشد، انواع موسیقی متصور است؛ در واقع، «مجموعه عواملی که زبان شعر را از زبان روزمرّه به اعتبار بخشیدن آهنگ و توازن، امتیاز میبخشد و در حقیقت از رهگذر نظام موسیقایی سبب رستاخیز کلمهها و تشخیص واژهها در زبان میشوند، میتوان گروه موسیقایی نامید و این گروه موسیقایی خود عوامل شناختهشده و قابلتحلیل و تعلیلی دارد؛ از قبیل انواع وزن، قافیه، ردیف، جناس و ...» (شفیعی کدکنی، 1381: 8). شهریار نیز برای ایجاد فضای گلایه سعی در استخدام نظام واژگانی و عناصر آوایی و صوتیای داشته که دارای بار عاطفی زیادی باشد. شایان ذکر است در بیشتر این عوامل سایهای ولو بسیار کم از اعتراض و انتقاد دیده میشود؛ ازجمله میتوان به موراد زیر اشاره کرد:
- استفاده از کلمات و شبهجملات عاطفی:
وای چه خسته میکند تنگی این قفس مرا |
|
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا |
آوخ این عمر فسونکار به جز حسرت نیست |
|
کس ندانست در اینجا به چه کار آمده است |
- به کار بردن جملات سؤالی و انتقادی:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ |
|
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟ |
تحمل گفتی و من هم که کردم سالها اما |
|
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت؟ |
- استفاده از منادا:
آب داری عوض ماست به دوغ، ای دنیا |
|
راست یک مو به تنت نیست دروغ ای دنیا |
پروردمت به ناز که بنشینمت به پای |
|
ای گل چرا به خاک سیه می نشانیم! |
عشق همدست به تقدیر شد و کار مرا ساخت |
|
برو ای عقل که کاری تو به تدبیر نکردی! |
- هجو و نفرین روزگار:
خواب شباب بود که ما را فریب داد |
|
نفرین بدان شباب که آمد به خواب عمر |
به روز من نشینی روزگارا |
|
چه بی رحم و مروت روزگاری |
شهریار در شکواییههای عاشقانه خود به مصداق «هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت»، کوچکترین اهانت یا نفرینی به معشوق خود نکرده است:
گرچه جز زهر من از جام محبت نچشیدم |
|
ای فلک زهر عقوبت به حبیبم نچشانی |
اما تنها شعری که شهریار در سرودن آن به مکتب «واسوخت» نزدیک شده شعر «نفرین» است:
چو ابرویت نچمیدی به کام گوشهنشینی |
|
برو که چون من و چشمت به گوشهها بنشینی |
- استخدام قافیههای مناسب: از جمله عوامل تأثیرگذار در متون منظوم، توجه به قوافی است؛ چراکه «توجه به زیبایی ذاتی کلمات در قافیه بیشتر از دیگر قسمتهای شعر است؛ چراکه چشم و گوش هر دو در این ناحیه به نقطهای میرسند که چندان شتابی ندارند و نمیخواهند به زودی از آن بگذرند و باعث میشود که به زیبایی ذاتی و فیزیکی کلمات بیشتر توجه کنند. در صورتی که اگر همان کلمهای که در قافیه قرار گرفته و در میانه مصراع میبود، این فرصت برای درک زیبایی ذاتی آن حاصل نمیشد؛ زیرا بالطبع چشم و گوش هر دو در یک سیر پرشتاب حرکت دارند و میخواهند به نقطهای برسند برای مکث و تکیه، اما وقتی به آن نقطه میرسند، چون نمیتوانند بیکار بمانند، به همان نقطه و زیبایی ذاتی همان کلمه توجه میکنند و این نقطه جز قافیه چیز دیگری نیست» (شفیعی کدکنی، 1381: 94). شهریار با علم به این نکته در گزینش قوافی سعی داشته تا از کلماتی استفاده کند تا تأثیر هرچه بیشتر داشته باشد.
زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها |
|
مستم از ساغر خونجگرآشامیها |
ب)استفاده از شگردهای ادبی
- کاربرد تلمیحات: از جمله ویژگیهای سبکی شعر شهریار، استفاده پیاپی از داستان زندگی حضرت یوسف (ع) برای مضمونآفرینی است و این مسئله در شکایات ایشان بسامد بیشتری دارد. به نظر میرسد استخدام این تلمیح برای گلایهها اتفاقی نبوده و شهریار در این کار نگاهی داشته است به آیه «قالَ اِنَّما اَشْکوا بثّى وَ حُزْنى اِلَى اللّهِ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مالا تَعْلَمُونَ» - که در ارتباط مستقیم با بثّالشکوی است. ایشان در کاربرد این تلمیح اغلب جنبه اندوهباری این داستان را مد نظر داشته است:
مسند مصر تو را ای مه کنعان که مرا |
|
نالههایی است در این کلبه احزان که مپرس |
دلم به حسرت گم کردهای است چون یعقوب |
|
گر آن عزیز نوازد به بوی پیرهنم |
کشیده یوسف ما بر سر بازار مصر غم |
|
کلاف حیله در کف مشتری بین زال بدبختی |
بی تو چون یوسف به چنگال حریفی گرگسیرت |
|
رو به چاه گور دارم آه و واویلا جوانی |
ای یوسف عزیز که ثانی ندیدمت |
|
بازآ که در فراق تو یعقوب ثانیم |
البته این بدان معنی نیست که ایشان از دیگر شخصیتها و حوادث تاریخی استفاده نکرده است:
ز دورم دوستدارانند و از نزدیک خونخوران |
|
وفای خلق با من رستم و سهراب را ماند |
نه رخ ماه منیژه، نه کمند رستم |
|
آه از آن ناله که من در چه بیژن کردم |
- استفاده از سمبلها: «اصطلاح «سِمبُل» که در زبان فارسی به «نماد» ترجمه شده است، از ریشۀ مصدر یونانی "Symballein" به معنای «به هم پیوستن» و «به هم انداختن» و اسم مُشتق آن یعنی «سیمبُلُن» در زبان یونانی باستان، به معنای «نشان»، «مظهر»، «نمود» و «علامت» به کار رفته است. نمادآفرینی در طول تاریخ بشر، پیشینهای دور و دراز دارد. انسان از هزاران سال قبل، برای تبیین پدیدههای طبیعی و بیان احساسات و عواطف خود، از نماد، استفاده میکرده است؛ به عنوان مثال: «تُندر»، آوای خشمآگین خدا، «آذرخش»، تیر انتقام خدا، «رودخانه»، نماد پناهگاه ارواح و ... است» (ناظرزاده، 1367: 1/3)«... سمبل، دارای جنبۀ ناخودآگاه وسیعتری است که هرگز به طور دقیق، تعریف نشده است ... ذهن آدمی، در کندوکاو سمبل، به تصوّراتی میرسد که خارج از محدودۀ استدلال معمولی است» (یونگ، 1384: 22). شهریار در بیان و تقویت فضاسازی و تصویرپردازی در شکواییهها، از سمبلهایی استفاده کرده است که در تاریخ ادب فارسی، بهخصوص شعر کلاسیک بهعنوان نماد عناصر و اشخاص شاکی یا طرف شکایت شناخته شدهاند؛ مثل «روح» در مقابله با «جسم»، «عاشق» در قبال «معشوق»، «دنیا» در قبال «عالم معنی»، و... .
باد خزان به گلشن آمال من وزید |
|
پژمرد نوشکفته یکی غنچه امید |
بنال ای نی که من غم دارم امشب |
|
نه دلسوز و نه همدم دارم امشب |
و شگردهای ادبی دیگری که از حوصله بحث خارج است.
2-حسرت و نوستالژی: حسرت که زیربنای نوستالژی را تشکیل میدهد، از جمله ویژگی شکواییههای شهریار است. با توجه به اینکه «نوستالژی در دو شاخه مکانی و زمانی قابل بررسی است» (شریفیان، تیموری، 1375: 36)، اما حسرت شهریار بیشتر در گلایههای شخصی به بُعد زمانی نوستالژی مربوط است. سیروس شمیسا با نگاهی وسیعتر به این عنصر معتقد است: «ژرفساخت نوع ادبی گلایه و شکایت، پروتوپایپ حسرت به دوره اساطیری اهورایی و عصر نور است که فطری بشر است. بعد از عصر تسلط اهورامزدا و نور، دوره ظلمت فرارسید و ما اکنون در عصر گومیزشن، یعنی عصر اختلاط نور و ظلمت، به سر میبریم»:
چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصر تو |
|
به امیدی که مهتاب رخت بینم به ایوانت |
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی |
|
هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم |
چه بود ار باز میگشتی به روز من توانایی |
|
که خود دیدی چهها با روزگارم ناتوانی کرد |
چه شد آن عهد قدیم و چه شد آن یار و ندیم |
|
خون کند خاطر من خاطره عهد قدیم |
3- سادگی و استفاده از اصطلاحات عامیانه: سادگی و روانی کلام، شیوۀ مخصوص شهریار بود. با توجه به اینکه او در عصر مشروطه و تجدّد - که ویژگی اصلی آن سادهنویسی بود - زندگی میکرد، و از طرفی اعتقاد داشت که شعر در وهلۀ اول باید تأثیرگذار باشد؛ همچنین وجود افرادی همچون اشرفالدین حسینی، دهخدا، جمالزاده که پیشرو و مبلّغ سادهنویسی بودند، و دوستی با افرادی همچون صادق هدایت که در پی نوشتن و ترویج ادبیات عامیانه بود، همه و همه دلایلی هستند که شهریار را بیش از پیش به سوی سادهنویسی سوق میداد. از جمله مختصات منحصر به فرد سبکی شهریار، استخدام اصطلاحات عامیانه در غزل است. او اصطلاحاتی همچون «بیپیر»، «رو داشتن»، «پدر عشق بسوزد»، «ولو شدن»، «با کسی آبش به یک جو نرفتن» و ... را آنچنان رندانه و نغز به کار میبرد، که هوش از سر خواننده میرباید. در این میان، اشخاصی، به وجود الفاظ عامیانه در شعر شهریار خرده گرفته و آن را نپسندیدهاند؛ اما ظاهراً و با قید احتیاط به این نکته توجه نداشتهاند، که شهریار فرزند عصر مشروطه و تجدّد است و تأثیر اوضاع زمانه بر ادبیات همان عصر، اجتنابناپذیر مینماید:
دور سر هلهله و هاله شاهین اجل |
|
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه؟ |
4-گویا بودن عناوین گلایهها بر محتوا: عنوان ابتداییترین و گویاترین قسمت هر محتواست؛ حال آنکه «فقدان عنوان شعر در سرودههای شاعران گذشته، از علل و عوامل ظهور و بروز ابهام در ارائه تعبیر نزدیک به مقصود سراینده به شمار میآید» (مظفری، 1387: 33). با دقت و تفحص در فهرست مطالب دیوان ترکی و فارسی شهریار، به عناوینی برمیخوریم که هر کدام گویای محتوای مشخصی هستند. شهریار برخلاف اغلب شاعران کلاسیک، برای هر کدام از اشعار خود نامی انتخاب کرده است و در گزینش این اسامی سعی بر این داشته که گویای محتوای شعر باشند. به نظر ریفاتر «شعر حاصل تبدیل ماتریس، یعنی جمله کمینه و دارای معنی تحتاللفظی، به یک بیان بلندتر، پیچیده و دارای معنایی فراتر از معنای تحت اللفظی است» (آلن، 1383: 348) و این در اغلب اشعار شهریار رعایت میشود؛ چراکه ماتریس (موضوع) گویای هیپوگرام (محتوا) است؛ برای مثال، برخی از عناوین شکواییههای شهریار عبارتاند از: «گله عاشق»، «فغان دل»، «ناله ناکامی»، «گله خاموش»، «نفرین»، «ناکامیها»، «وداع جوانی»، «یاران را چه شد»، «سیل روزگار»، «دروغ ای دنیا»، «ناله روح»، «نی دمساز»، «شتاب عمر»، «انتحار برگشت جاهلیت»، «جرس کاروان»، «وای جوانی»، و…. با دقت در این عناوین مشخص میشود که هر کدام بیانگر موضوع مرگ و سوگواری هستند نه چیز دیگر.
5-قالب بثّالشکوی: بیشتر شاعران در قالبی که در آن تبحر داشتند یا در دوره زندگی آنها غالب بود، به شکایت پرداختهاند؛ این در حالی است که موضوع بثالشکوی «در هر قالب و به هر سبک که سروده شود، بدان سبب که بیانى است صادقانه و بىتکلف، غالباً لطیف و دلنشین است و چون سخنى است برآمده از دل، لاجرم بر دل مىنشیند» (یارشاطر، 198: 203). شهریار نیز چون معتقد بود که «احساسات شاعر در غزل بسیار خلاصه و چکیده است؛ احساسات مختلفی که مثل اصوات یک سمفونی در هم دویده، از مجموع آنها یک تابلوی مبهم ولی بسیار مؤثر از حالت شاعر به خواننده عرضه میشود. در واقع، غزل نمایشگر حالت شاعری است عاشق. شاهد شعر در غزل بسیار ظریف و خوشپوش و آدابدان است. مرغ اندیشۀ ما به همه صورتهای شعری سری میزند و عشقی میبازد، ولی همیشه بازگشتش به سوی غزل است (کاندر آن دایره سرگشتۀ پابرجا بود) چون بیان غزل مثل موسیقی مبهم و منطبق با بسیاری از احساسات مردم است» (عظیمی، 1368: 53)، اغلب در این قالب و در وهله بعدی در قالبهای قصیده، قطعه و نیمایی سروده است:
چون صیحه افلاک و ندای وجدان/ بشنو که به زیر زخمه ساز دانوب/ با جامعه بشر چنین پیغامی است:/ ای جنس دو پا که خود بخوانی انسان/ در اوج تمدن از عروج صنعت/ در قعر توحش از سقوط اخلاق/ هم آدم و هم دیو و دد آدم کش/ زآنسو ملکالعرش و به تسخیر فضا/ زینسو گیوتین و آلت قتاله (شهریار، 1389: 980).
4. نتیجهگیری
از جمله عوامل اقبال شعر غنایی و انواع فرعی آن اعم از تغزل، مرثیه، گلایه، حبسیه و... از طرف خوانندگان، سخنگفتنِ این نوع ادبی از عواطف و احساسات مشترکی است که شاعر به نمایندگی از نوع بشر بدان میپردازد. از طرف دیگر، شهریار، شاعری است بسیار حساس که بارزترین مشخصه شاعریاش احساس و عاطفه مکنون در اشعارش است و این دو عامل در کنار قدرت تخیل، ذوق ادبی و ویژگیهای منحصر به فردش، باعث مقبولیت و دلنشینی هر چه بیشتر اشعار ایشان بهخصوص گونه غنایی شده است. یکی از توفیقات شهریار، ربودن گوی سبقت در بیان انواع گلایههاست که از عوامل آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
آنچه دلایل مذکور را تقویت میکند رقت طبع و مجال شاعری شهریار است. او نزدیک به 50 سال مجرد زندگی کرد و این دوران بهترین فرصت برای تخیل و خلق آثار وی بود؛ چراکه او معتقد بود:
مرغان خیال وحشی من/ تنها که شدم برون بریزند/ در باغچه شکفته شعر/ با شوق و شعف به جست و خیزند/ تا میشنوند صوتی از دور/ برگشته چو باد میگریزند/ در خلوت حجره دماغم .
با توجه به اینکه هر کسی از ظن خود برای بثالشکوی انواعی را قایل شده، گلایههای شهریار را نیز از جهت موضوع میتوان به نوع شخصی، عرفانی، فلسفی، اجتماعی، سیاسی تقسیم کرد. برخی از این شکایات، دو به دو (شخصی- فلسفی و اجتماعی- سیاسی) چنان در تاروپود هم تنیده شدهاند که تفکیک آنها کاری بس دشوار است. اغلب شکواییههای این شاعر مربوط به گونه شخصی است.
ویژگی گلایههای شهریار را میتوان از ابعاد مختلف بررسی کرد؛ از میان آن توصیف، سادگی، عنصر حسرت، فضاسازی، گویا بودن عناوین مراثی بر محتوا و ... از همه مهمترند.
منابع