بررسی سرعتِ روایت در حکایت‌های گلستان سعدی بر اساس نظریّۀ ژنت

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه بجنورد، بجنورد، ایران

2 استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، ایران

چکیده


حکایت­های گلستان سعدی، از جملۀ موفّق­ترین حکایات ادبیّات کهن فارسی هستند. در این پژوهش که با هدف نمایاندن یکی از ارزش­‌های گلستان سعدی صورت پذیرفته، مسئلۀ «سرعتِ روایت» به عنوان عاملی مؤثّر در شهرت و ماندگاری حکایت­های این اثر مورد بررسی قرار گرفته است. بررسی سرعت روایت برای آن است که نشان داده شود در یک اثر ادبی، کنش­ها و رویدادها در طول چه مدّتی از زمان رخ داده­ و در سنجشِ هر یک از برهه‌های زمانی چه حجمی از کتاب به آنها اختصاص یافته است؛ لذا، بدین منظور حکایت­های گلستان بر اساس نظریّۀ روایت­شناسی «ژرار ژنت»، به شیوة توصیفی ـ تحلیلی، بررسی گردید و به عوامل افزاینده وکاهش­دهندة سرعت­روایی در مباحثی نظیر گزینش و حذف، زمان‌پریشی، بسامد، توصیف، گفت‌وگو، افزودن اپیزود، نظریّه‌پردازی­ نویسنده، بیان عمل ذهنی، نمایاندن زمان خیالی و زمان روانی ـ عاطفی، حدیث نفس و نقل قول پرداخته شد. نتیجۀ این بررسی نشان از آن دارد که سرعتِ روایت در حکایت­های گلستان سعدی «کُند» است. با توجّه به حجم این حکایت­ها، استفادة حداکثری از عوامل کاهندة سرعت در آنها به عنوان یک حُسن به شمار می­آید و باعث شهرت و ماندگاری بیش از پیش این اثر ادبی شده است.
 

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The speed of the narrative of the story of Sa'di's Golestan based theory of Gérard Genette

نویسندگان [English]

  • Omid Vahdanifar 1
  • Mohammad reza Sarfi 2
  • Mohammad sadegh Basiri 2
1 Assistant Professor of Persian Language Literature, University of Bojnord, Bojnord, Iran
2 Professor of Persian Language and Literature, Shahid Bahonar University of Kerman, Kerman, Iran
چکیده [English]


Today, because of the importance of narrative style in literature, science of "narratology" has great importance in the narrative, and the issue of "Time" has found a special place. "Time" and "speed" in the narrative are the two issues which are closely related to each other and always effective in narration of narrative works. Since "time" has found its great value for modern man, new knowledge, "narratology", like all areas of human knowledge, has given time particular importance. The speed of the story in a literary work is to display, actions and events occurred during what period of time and how much of the story is devoted to. Sa'di's Golestan anecdotes as one of the most successful ancient Persian literature and the Persian poet Sa'di, one of the most discussed story writers, represent other literary values. In this study the issue of "rapid narrative" as a factor contributing to the popularity and persistence of this effect has been studied. For this purpose, 81 pieces of Golestan, which has a narrative structure (with two elements: dialogue and action fiction) and also have more of a coherent plot, selected on the basis of Gerard Genette's theory of narratology, to do a descriptive analysis and to reflect the increase and decrease of speed of the narrative on topics such as: the selection and elimination, the Parish, frequency, description, dialogue, adding episode, theorist, writer, intellectual expression, revealing the imaginative and emotional time, Hadith breath, Quote, use of metaphor, decelerating and comparing the characters of the story, will be discussed. The result of this study showed that the pace of the narrative in the story of Sa'di's Golestan is "sluggish" and due to the volume of the stories, use of the maximum of rapidly reducing factors is considered good and causes this literary work to be more lasting. It also has a great impact on making the young novelists focus on the importance of the narrative in the story, and pushing researchers to discover unknown aspects of the literary works of ancient Persian language.
 More stories of Golestan were written in a "realistic" way and besides simplicity, in many respects accord with the contemporary fiction techniques and principles. In this work, the following questions will be answered:
1. What are the most important factors affecting the pace of the narrative Golestan's anecdotes?
 2. Does the rapid or slow pace of the narratives impact on their popularity or everlasting?
The objectives of this paper can be summarized as follows:
1. Evaluation of use of the additive and reductive factors in speed of Golestan's narrative stories.
 2. Examining the Effect of narrative speed as one of the most important topics in everlasting Golestan's stories.
 3- Determine the skills Saadi's successful or unsuccessful use of narrative speed.
In this paper was to review the pace of the narrative in Sa'di's Golestan anecdotes. The results of this study showed that:
1. In Golestan's anecdots, the use of elements of selection and elimination, single frequency and frequency recounts, speeded up (rapid movement) the narrative.
2. In Golestan's anecdotes these factors have been used more: descriptions, subjective expression, adding episode, frequently repeated, the Parish of retrospectively, revealing the mental - emotional, negative acceleration, self-talk, dialogue, quotation, analogy, theorizing and comparing the characters. But these elements slowed down the speed of narrative stories.
Thus, according to the results of this paper can be said the Golestan's anecdotes are narrative s in which the pace is slow. However this pace of the narrative is effective because pace factors of the narratives are charm and reputation and in the popularity of Golestan, have left a positive effect. Thus, this feature makes the reader without boredom, enjoy reading stories, adventures and events and pursue them until the end. Witness is the various and several editions of Golestan by different publications that justify the popularity of this work in the eyes of the audiences.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Sa'di
  • Golestan
  • speed of the narrative
  • Story time
  • Gérard Genette's theory

مقدّمه

بنا به اهمّیّت شیوة روایت در آثار ادبی، امروزه علم «روایت­شناسی» اهمّیّت فراوانی یافته است و در درون روایت، مسئلة «زمان» جایگاه ویژه­ای دارد. «زمان» و «سرعت» در روایت دو مقوله­ای هستند که ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند و همواره در روایت آثار روایی مؤثّر واقع می­شوند. سعدی یکی از مطرح­ترین حکایت­نویسان زبان فارسی است که در این پژوهش حکایت­های کتاب گلستان او جهت بررسی «سرعتِ روایت» انتخاب شده­است. در این مقاله به بررسی 81 قطعه از گلستان1 که دارای ساختار حکایت (دارای دو عنصر گفت­وگو و کنشِ داستانی) و پیرنگ منسجم­تری هستند پرداخته شده­است. دلیل انتخاب حکایت­های گلستان، شهرت این اثر و شیوة روایت واقع­گرایانۀ سعدی در آنها است. در افزایش و کاهش سرعتِ زمان روایت در حکایت­های گلستان می­توان عوامل ذیل را بررسی نمود:

 1 ـ عوامل افزایش سرعت، از قبیل گزینش و حذف، زمان­پریشی از نوع آینده­نگری، بسامد بازگو و بسامد مفرد.

 2- عوامل کاهش سرعت، از قبیل توصیف، بیان عمل ذهنی، افزودن اپیزود، زمان­پریشی از نوع گذشته­نگری، خودگویی (حدیث نفس)، نمایاندن زمان روانی - عاطفی، نقل قول (مستقیم و غیرمستقیم)، کاربرد تشبیه، نظریّه­پردازی نویسنده، نمایاندن زمان خیالی، گفت‌وگو، بسامد مکرّر، شتاب منفی و مقایسۀ شخصیّت­های داستان.

 

1. بیان مسئله

ادبیّات از دیرباز، توجّه زیادی به تصویرکردن زندگی بر پایۀ ارزش‌ها را داشته و این روایت است که با تصویر کردن زندگی بر بنیاد زمان، وظیفۀ دیگری بر وظایف ادبیّات افزوده است. برای زندگی دو جنبه قائل شده­اند: «زندگی در قالب زمان و زندگی در قالب ارزش‌ها. روایت در مجموعِ خود، اگر روایت خوبی باشد، همین تابعیّت دوگانه را رعایت می‌کند، با این تفاوت که در آن تبعیّت از زمان ضروری است» (فورستر، 38:1352).

 پس از درک ارزش زمان در روایت، باید توجّه خود را به زمانِ روایی معطوف داشت که این زمان (زمان روایی) در متن قابل‌بررسی است. با شکل­گیری روایت توجّه بسیاری به عنصر «زمان» شد؛ به گونه­ای که «روایت، سنّت ادبی دیرینۀ استفاده از داستان‌های بی­زمان، به منظور منعکس کردن حقایق جاودانۀ اخلاقی را زیر پا نهاد. به عبارت دیگر، در پیرنگِ روایت به واسطۀ عامل زمان، ارتباطی علّی بین وقایع برقرار می‌شود و همین امر ساختار روایت را منسجم می‌کند. شاید از این مهم‌تر تأثیری باشد که تأکید روایت بر فرایند زمان، در شخصیّت­پردازی باقی می‌گذارد» (لاج، وات و دیچز، 32:1389). شایان ذکر است که زمان متن متفاوت از زمان تقویمی است؛ زیرا «زمان متن نه بُعد زمانی، که بُعدی حجمی دارد. بنابراین، زمان متن به طرزگریز ناپذیری خطّی است. ژنت، جامع‌ترین بحث را ذیل ناهمخوانی­های‌ میان زمانِ داستان و زمانِ متن مطرح کرده­است» (ریمون­کنان، 1387: 63-64).

از مسائل اصلی مطرح در درون زمان روایی، مسئلۀ «سرعتِ روایت» است. نرجس عمادی در پایان­نامة خود، در مورد شرح کار «کاترین هیوم»، این­گونه می­نویسد: «هیوم با در نظر داشتن پدیدۀ سرعت و شتاب­زدگی در رمان­های معاصر و تأثیر آن بر ذهن خواننده، مفهوم سرعت روایت را مطرح و عوامل ایجادکنندۀ آن را بررسی می‌کند. از موارد مطرح‌شده در نظریّۀ هیوم، شگرد کمّیّتی کردن مسئلۀ سرعت است. او در این مورد سعی می‌کند سرعت را به صورت عددی بیان کند تا متون و سرعت آن به صورت ریاضی مقایسه شود» (عمادی، 1388: 23).

بررسی سرعت روایت در یک اثر ادبی برای آن است که نشان داده شود کنش­ها و رویدادها در طول چه مدّت زمانی رخ داده و با توجّه به این برهه از زمان، چه حجمی از کتاب به آنها اختصاص یافته­است. گزارش، داستان و روایت، سه عامل متفاوت با یکدیگر هستند. «گزارش ترتیب رویدادها در متن است. داستان ترتیب واقعی رویدادها در جهان بیرون متن است، تسلسلی که رویدادها عملاً در آن اتّفاق می‌افتند و می‌توان آن را از متن استنباط کرد و روایت، همان عمل روایت کردن و ارائۀ گزارش است» (اخلاقی، 1376: 66). ژنت، رابطۀ زمانی میان روایت و داستان را به سه جزء، با عنوان: ترتیب (نظم)، تداوم (استمرار) و بسامد (تکرار) تقسیم می‌کند (ریمون­کنان،1387: 12 - 78). مبحث «زمان‌پریشی» از مهم‌ترین موضوعات در سرعت روایت است. «زمان‌پریشی می‌تواند به زمان گذشته یا آینده دلالت کند، خواه با فاصلة بیشتر از زمان حال یا کمتر» (Genette, 1980: 48). در این پژوهش، نظریّۀ روایت‌شناسی «ژرار ژنت» به عنوان معیاری برای بررسی سرعتِ روایی حکایت­های گلستان سعدی انتخاب شده­است. دلیل این انتخاب، جامع‌تر بودن نظریّۀ ژنت نسبت به سایر نظریّات بوده­است.

1-1. سؤالات پژوهش

بیشتر حکایت­های گلستان به شیوۀ واقع­گرایانه نگارش یافته­اند و در عین سادگی، از بسیاری جهات با اصول و شگردهای داستان‌نویسی معاصر در ارتباط هستند. در این مقاله تلاش می‌گردد تا به سؤال­های زیر پاسخ داده شود:

1- مهم‌ترین عوامل مؤثّر در سرعت روایتِ حکایت­های گلستان کدام‌‌اند؟

2- آیا سرعت تُند یا کُندِ روایت، در ماندگاری و شهرت حکایت­های مورد بحث، تأثیری دارد؟

1-2. اهداف پژوهش

با توجّه به اینکه سرعت مطلوبِ «زمان روایی» در محبوبیّت و شهرت هر روایتی تأثیر به سزایی دارد و همچنین، تاکنون تحقیق مستقلّی در مورد بررسی سرعت روایت در حکایت­های گلستان سعدی انجام نشده­است؛ با در نظر داشتن شهرت گلستان، این ضرورت احساس شد که با واکاوی مسئلة «سرعتِ روایت» در حکایت­های این اثر، تأثیر سرعت «تُند» یا «کُند» روایت، به گونه­ای علمی بررسی شود. این امر علاوه بر معطوف نمودن  نظر رمان‌نویسان نوپا به اهمّیّت زمان روایی در حکایت، در سوق دادن محقّقان به سوی کشف جنبه‌های ناشناختة دیگر آثار ادبی کهن زبان فارسی نیز تأثیر به‌سزایی خواهد داشت. اهداف این مقاله را می­توان بدین صورت برشمرد:

1- بررسی موارد استفاده از عوامل افزاینده و کاهندۀ سرعت روایت در حکایت­های گلستان.

2- بررسی تأثیر سرعت روایت به عنوان یکی از مباحث مهم در ماندگاری حکایت­های گلستان.

3- مشخّص نمودن مهارت سعدی در استفادۀ موفّق یا  ناموفّق از عوامل سرعتِ روایت.

1-3. پیشینۀ پژوهش

تاکنون، پژوهشگران، رمان‌ها و داستان‌هایی را از منظر زمان روایی و با تکیه بر نظریّۀ ژرار ژنت، مورد پژوهش قرار داده‌اند که به مواردی از آنها اشاره می‌شود:

 صرفی (1385) در مقالۀ «زمان­مندی روایت در مثنوی»، به این نتیجه رسیده­است که ساختار کلّی مثنوی مولانا بر اساس نظم «زمانی- منطقی» سازماندهی شده و همچنین، بهره­گیری از عامل «زمان­مندی» در این اثر به شکل کاملاً هنرمندانه صورت گرفته است. غلامحسین زاده، طاهری و رجبی (1386)، در مقاله­ای با عنوان «بررسی عنصر زمان در روایت با تأکید بر حکایت اعرابی و درویش در مثنوی» با بررسی نظریّۀ ژنت و تأکید بر مبحث تداوم، «زمان‌پریشی‌ها» را عمده‌ترین عامل در به هم خوردن نظم و توالی زمانی در روایت دانسته­اند. طاهری و پیغمبر­زاده (1388)، در مقالۀ «نقد روایت‌شناسانۀ مجموعۀ ساعت پنج برای مردن دیر است»، بر اساس نظریّۀ ژرار ژنت به تحلیلساختاری دو زمان «روایی» و «خطّی» درداستان­هایکوتاهامیرحسنچهل‌تن پرداخته‌اند و این‌چنین نتیجه گرفته­اند که زمان،ابزاریرواییاستبراینویسنده کهبه کمک آنتغییراتیدرنظمخطّیرمانایجادمی‌کند. فاضلی و تقی‌نژاد (1389) در مقالۀ «روایت زمان در رمان از شیطان آموخت و سوزاند»، عنصرزمانواشکالمختلفآن، نظیرنظم،تداوموبسامد راواکاوی کرده­­اند و به این نتیجه رسیده­اند که عنصرزماندر این رمان ازاهمّیّتویژه‌ایبرخورداراست. حسن­لی و دهقانی (1389) نیز در مقاله­ای با عنوان «بررسی سرعت روایت در رمان جای خالی سلوچ»،  چنین نتیجه گرفته­اند که مؤلّفه‌هایکاهش­دهندهوافزایش­دهندةسرعتدررمان جای خالی سلوچبهشکل متوازنبهکاررفته‌اندوهمینویژگی،موجبتعدیلسرعتدر این رمانشده­است. درودگریان، زمان احمدی و حدّادی (1390)، در مقالۀ «تحلیل زمان روایی از دیدگاه روایت­شناسی بر اساس نظریّۀ زمان ژنت در داستان "بی­وتن" اثر رضا امیر خانی»، زمان­پریشی یا پرش زمانی در داستان «بی­وتن» را از نوع پیشگویانه دانسته­اند. همچنین، دزفولیان و مولودی (1390)، در مقاله­ای با عنوان «روایت­شناسی یک داستان کوتاه از هوشنگ گلشیری بر اساس نظریّۀ ژنت» نتیجه گرفته­اند که میزان سرعت پویایی در روایت هر رخداد، به میزان اهمّیّت آن رخداد برای راوی بستگی دارد. پایان‌نامه­ای نیز توسط عمادی (1388)، در دانشگاه شیراز با عنوان «بررسی مفهوم سرعت نثر و ارتباط آن با ایجاز و اطناب با نگاهی به مرزبان‌نامه» نگارش یافته­است.

در بررسی‌های انجام‌شده، مشخّص گردید که تاکنون در زمینۀ سرعت روایت در حکایت­های گلستان سعدیتحقیقی صورت نپذیرفته­است. بنابراین، تحقیق پیشِ رو، پژوهشی نو و جدید در مبحث «سرعتِ روایت» در حکایت­های گلستان سعدی محسوب می­شود. با عنایت به محدود بودن متون انتقادی و تحلیلی در زمینۀ شناخت روایتِ داستان‌ به عنوان یکی از مباحث مهمّ ادبی، این پژوهش پاسخی است به یکی از نیازهای ضروری در راستای اعتلای نقد ادبی و رشد کیفی ادبیّات داستانی. 

 

2. سرعت روایت[1]

با توجّه به اینکه «زمان» برای بشر امروزی ارزش والای خود را پیدا کرده، دانش نوظهور «روایت‌شناسی» نیز همانند تمام عرصه‌های دانش بشری، اهمّیّت خاصّی را برای زمان قائل شده­است.بررسی سرعت روایت در یک اثر ادبی برای آن است که نشان داده شود کنش­ها و رویدادها در طول چه مدّت زمانی رخ داده­اند و با توجّه به این برهه از زمان، چه حجمی از داستان به آنها اختصاص یافته­است. در سرعت تند یا کند روایت، عوامل زیادی را برشمرده­اند (حسن­لی و دهقانی، 1389: 60- 45) که مهم­ترین آنها عبارت‌ند از:

الف - عوامل افزایندة سرعت روایت؛ شامل: گزینش و حذف، زمان­پریشی از نوع آینده­نگر، بسامد مفرد و بسامد بازگو. ب – عوامل کاهندة سرعت روایت؛ نظیر: توصیف، حدیث نفس، نمایاندن زمان روانی- عاطفی، بیان عمل ذهنی، نمایاندن زمان خیالی، زمان­پریشی از نوع گذشته­نگر، گفت­وگو، نظریّه­پردازی نویسنده، کاربرد بسامد مکرّر، استفاده از نقل قول، شتاب منفی، مقایسۀ شخصیّت­های داستان، کاربرد تشبیه و افزودن اپیزود. اکنون به ارائة تعریف مختصری از هریک از عوامل مذکور پرداخته می­شود و سپس، در ذیل هر عنوان، شواهدی نیز از حکایت­های گلستان که مرتبط با آنهاست ذکر می­شود تا در پایان مشخّص گردد که کدام دسته از عوامل( افزاینده یا کاهنده) در حکایت­های گلستان کاربرد بیشتری دارد و در نتیجه، سرعت روایت در حکایت­ها کند است یا تند؟

2-1. عوامل افزایندة سرعت روایت

2-1-1. گزینش و حذف[2]

در استفاده از عنصر «گزینش و حذف» معمولاً قسمت­های مهم­ترِ داستان برای روایتگری گزینش می­شود و بخش­های دیگر داستان و رویدادها حذف می­گردد. قابل ذکر است که اغلب، در هر داستانی به روایت کانون تمرکز، پرداخته می­شود که عبارت است از «آن نقطه­ای که رویداد اصلی و تعیین­کننده­تر در همانجا روی می­دهد. بیشتر ارتباط عاطفی خواننده هم در همین نقاط پدید می­آید. این نقاط باید با شرح و بسط بیشتری پیش روی خواننده قرارگیرند و نقاط کم­اهمّیّت­تر، به اختصار بیان شوند» (بی‌نیاز، 1392: 119). پس از روایت کانون تمرکز، بخش­های کم­اهمّیّت­تر حذف می­شوند تا روایت به‌راحتی پیش برود. در حذف، زمان در داستان می­گذرد، در حالی­ که در روایت، زمان سپری نمی­گردد. به عبارت دیگر، «حدّاکثر سرعت زمان روایت را حذف می‌نامیم که در آن هیچ فضای متنی، روی بخشی از دیرش داستانی صرف نشده است» (تولان، 1383: 90). این مقوله نویسنده را مجاز می­کند، رویدادهای کم­اهمّیّت را کنار بگذارد، رخدادهای علّت و معلولی را فشرده کند و گسترة وسیع داستان را با اسلوبی موجز نمایان سازد. بنابراین، استفاده از عنصر «گزینش» و «حذف»، باعث ایجاد «شتاب مثبت»2 در سرعتِ روایت داستان می­شود. در هر قسمت از عمل روایتگری که شتاب مثبت با استفاده از گزینش و حذف حاکم باشد، سرعت زمانِ روایی تُند است و گزینش و حذف از مهم­ترین عوامل افزایش سرعت در روایت متن روایی به حساب می‌آیند.

با توجّه به مباحث بالا، مشخّص شد که در روایتِ داستان، جهت افزایش سرعت روایت گاهی بخش­های مهم­تر از حوادث و رخدادها گزینش می­شوند و اغلب، قسمت­های کم­اهمّیّت داستان، از روایت حذف می­گردد. استفاده از عنصر «حذف و گزینش» در جریان روایت حکایت­های گلستان کمتر دیده می­شود؛ به طور مثال، در مورد رفتار یکی از رفیقان سعدی در حکایت16 از باب اوّل، «صاحب دیوان» (شخصیّت اصلی حکایت) چند روزی رفتار «رفیق سعدی» را تحت نظر قرار می­دهد، سپس با مشاهدۀ شایستگی­های او، وی را از مقرّبان دربارش قرار می­دهد. راوی (سعدی)، در این حکایت از رفتار، حرکات، اخلاق، ویژگی­ها و ... رفیق، در مدّت چند روز، فقط به ذکر دو ویژگی او اشاره نموده و این­گونه روایتگری کرده­است: «روزی چند] بر این [برآمد لطف طبعش بدیدند و حسنِ ]تدبیرش [بپسندیدند کارش از آن گذشت و به مرتبه­ای برتر از آن ممکّن شد» (سعدی، 1389: 71).  در این مثال، از تمام وقایع اتّفاق افتاده در مدّت زمان تقویمیِ چند روز، برای رفیق(شخصیّت حکایت)، روای فقط دو ویژگیِ این شخصیّت را گزینش و روایت کرده و بقیّۀ ویژگی­های او را حذف نموده­است. این حذف و گزینش، سرعت روایت را افزایش می­دهد و خواننده را از ملالت می­رهاند و باعث تعقیب وقایع حکایت از جانب وی می‌گردد. در حکایت­های گلستان ایجاد شتاب مثبت با استفاده از عنصر «حذف» و «گزینش»، کمتر دیده می­شود. مثال دیگر در حکایت 5 از باب دوم: «... روزی تا به شب رفته بودیم و شبانگه به پای حصاری خفته» (همان: 88).

در مثال بالا، روایتگر (درویش)، از اتّفاق­های پیش رو در مدّت زمانِ تقویمی یک روز تا شب، فقط در یک سطر (دو جمله) روایت می­کند. او از این زمانِ تقویمی فقط قسمتی را که به رفتن و خوابیدن اختصاص داشته، گزینش کرده و بقیّة وقایع این زمان طولانی را حذف نموده­است. حذف، اغلب در صورتی انجام می­شود که مدّت داستان طولانی­تر از مدّت پیرنگ باشد. با اینکه با مشاهدة این حذف انتظار می­رود، حکایت­های گلستان سرعت روایی بسیار زیادی داشته باشند، در عمل می­بینیم که بنا به دلایلی چون استفادۀ زیاد از عوامل کاهندۀ سرعت و همچنین، استفادة بسیار اندک از عوامل افزایندة سرعت، سرعتِ روایت  در این حکایت­ها کُند است و این از نقاط قوّت روایت­های سعدی محسوب می­شود.

 در مثال دیگری از همین باب (حکایت 19)، سعدی، شبی به مجمع قومی می­رسد که در آنجا مطربی با زخمۀ ناساز مشغول نوازندگی است و همۀ اطرافیان از ساز ناموزون او در رنج هستند. ظاهراً مطرب تا صبح مشغول نواختن است و سعدی و اطرافیان، آن شب را به سختی تحمّل می­کنند و اقدامی انجام نمی­دهند. راوی (سعدی) در این حکایت به سختی­ها و چگونگی تحمّل اطرافیان از نوازندگی مطرب را در مدّت یک شب، فقط به اختصار و در حدّ یک جمله اکتفا کرده است: «فی­الجمله پاس خاطر یاران ]را[ موافقت کردم و شبی به چند مجاهده به روز آوردم» (همان:94). نمونه­های دیگر از عنصر «حذف و گزینش»، در حکایت­های 25 و 27 در باب دوم، 4، 6،11 و 28 از باب سوم، مشاهده می­شود.

2-1-2. بسامد مفرد[3]

بسامد سه گونه دارد: مفرد، مکرّر و بازگو. بسامد، رابطة میان تعداد دفعات تکرار رخداد در داستان و تعداد دفعات روایت رخداد در متن است (ریمون­کنان، 1387: 78). اگر در داستانی اتّفاقی فقط یک­بار بیفتد و در هنگام روایتگری نیز همان یک­بار روایت شود؛ عنصر «بسامد مفرد» در روایت به کار گرفته شده است. «بسامد مفرد: یک­بار گفتنِ آنچه یک­بار اتّفاق افتاده است، [این بسامد] متداول­ترین نوع روایت است ... روایت n مرتبۀ آنچه n مرتبه اتّفاق افتاده نیز در این رده جای می­گیرد؛ زیرا در اینجا نیز هر بار نقل رخداد در متن با یک­بار اتّفاق افتادن رخداد در داستان متناظر است» (همان: 79). در متون روایی ­گاهی یک اتّفاق چند بار روایت می­شود و این باعث کاسته شدن سرعت روایت می­شود. بنابراین، استفاده از عنصر «بسامد مفرد»، سرعت زمان روایت را در مقابله با بسامد مکرّر، می­افزاید.

بسامد مفرد در حکایت­های گلستان کاربرد اندکی دارد؛ برای مثال: در حکایت 1 از باب اوّل، با توجّه به متن حکایت، مشخّص می­شود که یکی از شخصیّت­های این حکایت، «اسیر» است که وی در هنگام کشته شدن، به پادشاه یک­بار دشنام داده و راوی نیز به این موضوع در درون حکایت فقط یک­بار اشاره کرده­است: «بیچاره در حالت نومیدی به زبانی که داشت ملک را دشنام دادن گرفت» (سعدی،1389: 58). نمونه­ای دیگر: «غلامی عاقلِ هشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه باز آمد و درم‌ها بوسه داد و پیش ملک بنهاد» (همان: 102). در این مثال، بوسه دادن به دِرَم­ها توسّط غلام، رخدادی است که فقط یک­بار در حکایت اتّفاق افتاده و در روایت متن نیز یک­بار به آن پرداخته شده­است که نمونة بارز بسامد مفرد است. در مجموع، در حکایت­های گلستانبسامد «مفرد» کاربرد زیادی ندارد و این به دلیل سبک نگارش کتاب و همچنین، حجم کم حکایت­های این اثر است.

2-1-3. بسامد بازگو

گاهی در داستان رخدادی چند­ بار اتّفاق می­افتد؛ امّا نویسنده فقط آن را یک­بار روایت می­کند و این باعث افزایش سرعت روایت می­شود. از انواع بسامد که تأثیر مستقیم در افزایش سرعت روایت دارد؛ «بسامد بازگو» است. اگر در داستانی رخدادی چند بار اتّفاق افتاده باشد و فقط یک­بار روایت شود؛ گفته می­شود که از عنصر «بسامد بازگو» استفاده شده­است. این امر باعث افزایش سرعت روایت می­گردد. «بسامد بازگو: نقل یک­بارة آنچه n بار اتّفاق افتاده است» (ریمون­کنان، 1387: 80). هنگامی که در روایت از بسامد بازگو استفاده می­شود، حجم کمی از متن به وقایع تکراری زیادی از داستان اختصاص می­یابد. استفاده از این شیوۀ روایت باعث می­شود که قسمت بسیاری از زمان تقویمی داستان بگذرد؛ امّا صفحات اندکی از متن روایی پرشود. در نهایت، این امر شتاب مثبت و تندی را در زمان روایی روایت ها موجب می­شود.

سعدی در حکایت­های گلستان از بسامد «بازگو» چند بار استفادة کرده­است؛ به عنوان مثال، در حکایت 16 از باب اوّل آورده است: «یکی از رفیقان شکایت روزگار نامساعد نزدیک من آورد که کفاف اندک دارم و عیال بسیار و طاقت بارِ فاقه نمی­آرم و بارها در دلم آمد که به اقلیمی دیگر نقل کنم» (سعدی،1389: 69). در این حکایت، سعدی اتّفاقی که بارها در ذهن شخصیّت حکایت (رفیقش) افتاده­است؛ فقط یک­بار نقل کرده است که نمونة بارزی از بسامد بازگو می­باشد. نمونة دیگر: «شیخ اجلّم بارها به ترک سماع فرمودی و موعظه­های بلیغ گفتی و در سمع قبول من نیامدی» (همان: 95). با توجّه به این مثال مشخّص می­شود که تذکّر استاد سعدی (شیخ ابوالفرج ابن جوزی) به سعدی در مورد ترک سماع چند بار صورت گرفته­است؛ امّا این رخداد در متن حکایت فقط یک­بار روایت شده­است. نمونه­ای دیگر از این بسامد در حکایت 17 از باب پنجم به کار رفته­است: «روزها بر سر خاکش مجاورت کردم و از جمله در فراق او می­گفتم» (همان: 143). در این مثال نیز مشخّص می­شود که راوی (سعدی)، در فراق دوستش روزهای زیادی به سر مزار او می­رفت و در فراقش ابیاتی می­گفت؛ امّا در متن حکایت فقط یک­بار به این موضوع پرداخته شده­است. مثال­های دیگر از بسامد «بازگو» در حکایت­های: 32 باب دوم، 28 باب سوم، 9 و 19باب پنجم، 2 باب ششم و 6 از باب هفتم نیز دیده می­شود. علاوه بر به‌کارگیری سه عنصر مذکور، گاهی صاحب اثر از عنصر زمان پریشی «آینده نگر[4]» ­نیز برای افزایش سرعت روایت و جلوگیری از ملالت خوانندگان از سرعت کند روایات بهره می­گیرد. به دلیل اینکه سعدی در هیچ کدام از حکایت­های گلستان از عنصر «زمان­پریشی» از نوع «آینده­نگر» استفاده نکرده­است، به توضیح آن پرداخته نشد.

2-2. عوامل کاهندة سرعت روایت

2-2-1. توصیف[5]

استفاده از عنصر «توصیف» در  متون روایی، اغلب زمان داستان را از حرکت باز می­دارد؛ امّا در عین حال، مناظری را برای خواننده ترسیم می­کند تا خواننده از کندی سرعت ملول نشود و پیگیر ادامۀ داستان باشد. «توصیف، کیفیّت اشیاء، اشخاص، اوضاع، احوال و رفتار را ارائه می­دهد، همان­گونه که در وهلۀ اوّل به چشم ناظر می­آید» (میرصادقی، 128:1387). کاربرد توصیف باعث رکود و کندی سرعت روایت می­شود. در توصیف، با وجود اینکه گفتمان ادامه می‌یابد، زمان داستان متوقّف می‌شود (چتمن، 89:1390). بنابراین، توصیف یکی از ابزارهای مؤثّر در کاهش سرعت روایت به حساب می­آید. در بسیاری مواقع، توصیف با استفاده از جملات بلند وصفی در روایت متن روایی صورت می­گیرد. نویسنده علاوه بر توصیف مکان­ها، احساسات، شرایط روحی و روانی شخصیّت­ها، با ذکر دقیق جزئیّات، باعث کندی و گاهی رکود سرعت روایت می­شود. اگر برای توصیف دو وجه قائل شویم، یکی توصیف شخصیّت­های داستان و دیگری، توصیف فضاهای موجود در متن روایی است. معمولاً توصیف به دو شکل «عینی» و «ذهنی» (اکسپرسیونیستی) شکل می­گیرد که توصیف عینی، فارغ از جهان­نگری و حالات روحی نویسنده است. امّا توصیف ذهنی، متّکی بر ذهنیّت و شرایط روحی نویسنده است؛ به عنوان مثال، در رمان­های تاریخی توصیف از نوع «عینی» است و در رمان­هایی که به سبک «سوررئال» نوشته شده­اند، بیشتر توصیفات از نوع «ذهنی» است. در نتیجه، استفاده از عنصر «توصیف» به هر نوعی که باشد، سرعت روایت را کند می­کند. بنابراین، در هر متنی استفاده از عنصر «توصیف» باعث کندی سرعت روایت می­شود. در حکایت­های گلستان نیز از عنصر «توصیف»، برای وصف اشیاء، مکان­ها، شخصیّت­ها و فضاها استفاده شده است و با توجّه به سبک «واقع­گرایانۀ» این حکایت­ها، آشکار است که توصیفات در آنها اغلب از نوع «عینی» هستند.

2-2-1-1. توصیف مکان­ها، اشیا و فضا

سعدی در حکایت­های گلستان با وصف مکان­ها، اشیاء و فضا­ها با استفاده از جملات و ابیات نسبتاً طولانی، سرعت روایت را کاسته است؛ به طور مثال، در حکایت 32 از باب دوم، «سرا­ بُستان» ملک را اینچنین توصیف کرده است:  «مقامی دلگشای، روان‌آسای.

گــل ســرخـش چـــو عــارض خـوبـان
هـمــچـنـان از نـهــیــب بــرد عــجــوز
و افــــانـــین عــلــیــــهــا جـــلنّـــار

 

ســـنـبلـش همـچـو زلـف محبـوبان
شـیــر نـاخــورده طـفـل دایـه هنـوز
عــلّـقــت بـالشّـجـر الاخــضر نـار»
                           (سعدی، 1389: 101)

 

نمونه­های دیگری از­ توصیف مکان و اشیاء در حکایت 28 از باب سوم گلستان دیده می­شود: «آبی که سنگ از صلابت ]او بر[ سنگ می­آمد و آواز]ش[ به فرسنگ می­رفت.

سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی

 

کمترین موج آسیا سنگ از کنارش در ربودی»
                                     (همان: 122)

 

نمونۀ زیبای توصیف فضا را  سعدی در حکایت «قاضی همدان» (حکایت 19 از باب پنجم) - هنگامی که ملک به همراه بزرگان دربار به نزد قاضی همدان می­روند- آورده­است: «شمع را دید ایستاده و شاهد نشسته و مِی ریخته و قدح شکسته و قاضی در خواب مستی، بی­خبر از ملک هستی» (همان،147). نمونۀ بسیار کوتاه توصیف مکان در حکایت­های گلستان را در حکایت «کُهن­پیرِ جفت­جوی» می­بینیم. سعدی در توصیف خانۀ پیر به اختصار گفته است: «حجره به گل آراسته» (همان: 150).

2-2-1-2. توصیف شخصیّت­ها

سعدی برای کاهش سرعت روایت در متن حکایت­های گلستان از توصیف شخصیّت­ها در قالب جملاتی کوتاه و گاهی نیز از جملات طولانی، بهره برده­است؛ به عنوان مثال، در حکایت 24 از باب اوّل در توصیف «خواجۀ ملک زوزن» اینچنین گفته­است:«خواجه­ای بود کریم‌النّفس، ]نیک محضر[ که همگنان را در مواجهه خدمت کردی و در غیبت نکویی گفتی» (سعدی، 1389: 76). نمونۀ دیگری از­ توصیف شخصیّت، در مورد «غلام سیاه» در حکایت 40 از همان باب، قابل مشاهده­است: «لب زبرینش از پرّۀ بینی درگذشته بود و زیرین به گریبان ]فرو[ هشته. هیکلی که صخرالجنّ از طلعتش برمیدی و عین‌القطر از بغلش بدمیدی.

تــو گــفتی تا قیامت زشت رویـی
شــخصـی نـه چنـان کریـه منـظـر
وانــگـه بـغـلــی، نـعـوذ بــالـلـه

 

بـر او ختـم اسـت و بـر یوسـف نکویی
کـــز زشــتــی او خــبــر تـــوان داد
مــــردار بـــــه آفـــــتـــاب مـرداد»
                                       (همان: 84)

یا در توصیف دختر حلب (حکایت30 از باب دوم) که به عقد سعدی درآمده بود، اینچنین گفته شده­است:

«دختری بدخوی، ستیزه‌روی،]نافرمانبردار[ بود» (همان، 100). نمونه­های دیگری از­ توصیف شخصیّت­ها در حکایت­های 32 (توصیف کنیزک، غلام ملک و عابد) باب دوم، 12 (فرد ترشروی) باب سوم، 4 (جوان)، 10 (شاهد)، 16 (پسر) در باب پنجم، 2 (پیر و جوان)، 5 (جوان) در باب ششم و20 (توانگران و درویشان) باب هفتم، قابل‌مشاهده است.

با توجّه به توصیف­های صورت‌گرفته از شخصیّت­های حکایات گلستان مشخّص می­شود که سعدی برای توصیف شخصیّت­ها گاهی از جملات کوتاه و گاهی از جملات بلند استفاده کرده است. در مجموع، می­توان گفت: در حکایت­های گلستان، توصیف اغلب دارای دو کارکرد بارز است. اوّل اینکه برای شخصیّت­پردازی مستقیم از توصیف استفاده شده و وضعیّت شخصیّت­های حکایات به گونه­ای از لحاظ ظاهری وصف شده است که خوانندة متن به شرایط فکری، روحی و روانی آنها نیز پی می­برد. دوم اینکه از توصیف به عنوان ابزاری مؤثّر برای بیان چگونگی رخدادهای حکایات بهره گرفته شده­است تا فضای حاکم بر حکایت برای مخاطب بیشتر نمایش داده شود. این هر دو روش استفاده از توصیف باعث کندی سرعت در روایتگری حکایت­های گلستان شده و زمان متن حکایات را به کندی پیش برده است. البتّه این نکته به عنوان یک حُسن برای سعدی در روایتگری حکایت­های گلستان قلمداد می­شود تا خواننده را بیشتر با متن درگیر و مرتبط سازد و همچنین، بر گیرایی متن بیفزاید. به طور کلّی، استفاده از عنصر توصیف همیشه و در هر حال- چه توصیف شخصیّت­ها و چه توصیف فضاها - باعث کندی سرعت روایی در هر متنی می­شود؛ به گونه­ای که از عوامل مؤثّر بر کاهش سرعت به حساب می­آید.

2-2-2. خودگویی (حدیث نفس[6])

خودگویی یا حدیث نفس گفتاری است که شخصیّتی تنها درطی آن از خودش و با خودش سخن می­گوید. گاه سؤالاتی از خود می­پرسد و باز خودش پاسخ خود را می­دهد. به عبارت دیگر، «حدیث نفس یا حرف زدن با خود، آن است که شخصیّت، افکار و احساسات خود را به زبان بیاورد تا خواننده از نیّات و مقاصد او با خبر شود. بدین طریق، اطّلاعاتی در مورد شخصیّت داستان به خواننده داده می­شود ... در شیوة حدیث نفس فرض بر این است که مخاطب حضور دارد، ولی شخصیّت با خود سخن می­گوید» (بیات، 88:1387). استفاده از عنصر «خودگویی» در نویسندگی و روایت متون روایی باعث ایستا شدن زمان روایت می‌شود و سرعت روایت را کاهش می­دهد. زمانی که در روایتگری از عنصر «حدیث نفس» استفاده می­شود؛ «شخصیّت با صدای بلند صحبت می­کند» (میرصادقی،373:1387).

به طور کلّی، خودگویی از عواملی است که باعث کندی سرعت روایت در هر متنی می‌شود. هر وقت این شگرد در روایت متون روایی به کار می­رود، زمان از حرکت باز می­ایستد و شتابی ثابت بر روایت حاکم می­شود. در واقع، هنگامی که نویسنده بخواهد سرعت تند روایت را بکاهد، می­تواند از عنصر «خودگویی» استفاده کند. استفاده از این عنصر در رمان­های بلند تاریخی باعث ملالت مخاطب می­گردد؛ امّا در رمان­هایی با حجم کم به عنوان یک حُسن به شمار می­رود و باعث می­شود که مخاطب با علاقة بیشتری روایت را دنبال کند.

در حکایت­های گلستان نیز از عنصر«خودگویی» استفاده شده­است و با وجود اینکه استفاده از این عنصر در رمان­ها باعث ملالت مخاطب می­گردد؛ امّا در حکایت­های گلستان به عنوان یک حُسن به شمار می­رود. سعدی در حکایت10 از باب چهارم، از زبان «یکی از شعرا» که شخصیّت این حکایت است با استفاده از این عنصر، به خودگویی (حدیث نفس) این شخصیّت اشاره کرده­است: «گفت: این چه بد فعل مردمند! سگ را گشاده­اند و سنگ را بسته!» (سعدی،1389: 130). در مثالی دیگر از باب پنجم (حکایت 10) به خود­گویی«شاهد»، یکی از شخصیّت­های این حکایت، پرداخته­است: «شنیدمش که همی­رفت و می­گفت:

شب‌پره گر وصل آفتاب نخواهد

 

رونــق بــازار آفــتـاب نــکاهـد»
                                    (همان: 138)

 

یا در حکایت 12 از همان باب، دو شخصیّت این حکایت «طوطی» و «زاغ» هستند که هر دو خودگویی­هایی اینچنین داشته­اند: طوطی: «این چه طلعت مکروه است و هیأت ممقوت و منظر ملعون و شمایل ناموزون؟ یا غراب البین، یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین.

علی‌الصّباح به روی تو هر که برخیزد
بداختری چو تو در صحبت تو بایستی

 

صـباح روز سـلـامـت بــر او مسـا باشـد
ولی چنان که تویی، در جهان کجا باشد؟»

زاغ: «این چه بخت نگون است و طالع دون و ایّام بوقلمون! لایق قدر من آن استی که با زاغی به دیوار باغی ]بر[، ]خرامان[ همی­رفتمی.

پارسا را بس این قدر زندان

 

کـه بـود هـم طویـلۀ رنـدان

تا چه گنه کردم که روزگار]م[ به عقوبت آن در سلک صحبت چنین ابلهی خود رای، ناجنس، خیره­درای، به چنین بند بلا مبتلی گردانیده­است؟

کس نـیایـد به پـای دیـواری
گر تو را در بهشت باشد جای

 

که بر آن صورتت نگار کنند
دیـگران دوزخ اخـتیار کنند»
                     (سعدی، 139:1389-140)

 

در این مثال­ها، شخصیّت­های حکایات خودگویه­هایی دارند و خودشان را  مورد خطاب قرار داده­اند و سخن­هایی را بیان کرده­اند که این عمل شخصیّت­ها در کاهش سرعت روایت حکایت­های گلستان مؤثّر واقع شده­است. علاوه بر این موارد، سعدی در حکایت­های 28 باب سوم، 19باب پنجم، 11 باب ششم و 5 باب هفتم گلستان نیز از «حدیث نفس» برای پیشبرد روایت بهره برده­است. این نمونه­های استفاده از عنصر«خود­گویی» در گلستان، نشان از هنر نویسندگی سعدی در حکایت­های این کتاب دارد که توانسته از این عنصر نیز در کاهش سرعت روایت بهره بگیرد.

2-2-3. نمایاندن زمان روانی­­- عاطفی

وجود زمان «روانی­- عاطفی» در روایت متون روایی یکی از عوامل کاهندة سرعت روایت است. «زمان روانی، زمانی است که به شیوه­های کاملاً متفاوت با حالات روانی ما پیش می­رود. به بیان دیگر، وقتی خواهان گذشتن سریع آن هستیم، مثلاً زمانی که حال و هوای روحی ما مناسب نیست، غمگین یا منتظریم، با لجاجتی خاص به کندی پیش می­رود و حتّی گاهی بازمی­ایستد؛ برعکس هنگامی که از چیزی لذّت می­بریم یا غرق کارهای مهیّج و دلخواه هستیم، به تندی سپری می­شود» (میرصادقی،1387: 338).

هنگامی که زمان روانی در روایت نمایانده می­شود، ارزش لحظه­ها با توجّه به نگاه شخصیّت­های داستان تغییر می­کند. اطّلاع از خبری خوب یا بد و آگاهی از رخدادی که قرار است اتّفاق بیفتد، می­تواند ارزش زمان را تغییر بدهد و اهمّیّت آن را نمایان کند. زمان «روانی- عاطفی» با زمان تقویمی تفاوت دارد و آنچه طول این زمان را تعیین می­کند احساسات و عواطف و رخدادهایی هستند که با روان آدمی سر و کار دارند. استفاده از این عنصر با وجود اینکه سرعت روایت را کند می­کند، موجب مهیّج شدن صحنه­ها می­شود و این هیجان، علاقه­مندی مخاطب را برای پیگیری متن روایی در اغلب موارد بیشتر می­کند.

سعدی نیز از عنصر زمان «روانی- عاطفی» در موارد زیر از حکایت­های گلستان استفاده کرده­است: «در جامع بعلبک ]وقتی[ کلمه­ای چند به طریق وعظ می­گفتم با قومی افسردۀ دل‌مرده ]و[ راه از صورت به معنی نبرده. دیدم که نفسم در نمی­گیرد و آتشم در هیزم تر اثر نمی­کند. دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه­داری در محلّت کوران» (سعدی،1389: 90). در این مثال، راوی (سعدی) در انتظاری کشنده به سر می­برد و این زمان روانی که با زمان واقعی متفاوت است، به کندی پیش می­رود. نمونة دیگر: «شبی در بیابان مکّه از ]بی[ خوابی پای رفتنم نماند سر بنهادم ]و شتربان را گفتم: دست از من بدار[.» (همان: 91). یا در این مثال: «مشت زنی را حکایت کنند که از دهر مخالف به فغان آمده بود و حلق فراخش از دست تنگ به جان رسیده. شکایت پیش پدر برد و اجازت خواست که عزم سفر دارم، ]مگر[ به قوّت بازو کفافی به دست آرم» (همان، 120-119). همچنین، در این مثال، زمان «روانی- عاطفی» مشهود است: «روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگه به پای گریوه­ای سست مانده. پیرمردی ضعیف از پس کاروان همی­آمد و گفت: چه خسبی که نه جای خفتن است؟ گفتم: چون روم که نه پای رفتن است؟» (همان: 151).

چنانکه از مثال بالا پیداست؛ نمایاندن ترس، از عواملی است که باعث ایجاد زمان «روانی- عاطفی» در روایت داستان می­شود و نمایاندن این نوع از زمان با استفاده از به روایت کشیدن ترس، باعث کندی سرعت روایت در حکایت­هایی نظیر این حکایت شده­است. درتمامی مثال­های ذکرشده، زمان «روانی- عاطفی» بر خلاف میل راوی و شخصیّت­ها پیش می­رود و آنها را با دردها همراه می­کند و زمان واقعی را به هم می­ریزد. 

2-2-4. بیان عمل ذهنی

بیان اعمال ذهنی شخصیّت­های داستان نیز از عوامل کاهش سرعت روایت محسوب می­شود. این عمل عبارت است از «افکاری که فقط در ذهن شخصیّت داستان می‌گذرد و در کنش داستانی هیچ ردّ و نشانی ندارد و از این روی سبب کندی زمان روایت و شتاب منفی می­شود» (جاهد و رضایی،1390: 39). در اغلب موارد جملاتی از قبیل من فکر کردم، من در دلم گفتم، من با خودم اندیشیدم و جملاتی از این نوع، نمایانگر استفادة نویسنده از عنصر «بیان اعمال ذهنی» در روایت است. گاهی شخصیّت داستان در ذهن و افکار خود اعمالی را انجام می­دهد و این اعمال در عالم واقع و نیز رخدادهای داستان هیچ­گاه ظهور و بروز نمی­یابد؛ امّا نویسنده همین افکار و اعمال ذهنی را در روایت می­آورد که این روایتگری در پیشبرد زمان، اثری نداشته، فقط باعث کندی سرعت روایت می­گردد. استفاده از این عنصر برای کنترل سرعت تند روایت بسیار مؤثّر است و یکی از عوامل کاهش سرعت روایی می­باشد. بنابراین، هرگاه در روایت داستان، نویسنده افکار شخصیّت­های داستان را روایت کند، از عنصر «بیان اعمال ذهنی» بهره برده است. لذا سرعت کند روایت داستان گاه به عمل ذهنی و تفکّر شخصیّت­های آن مربوط می‌شود؛ افکاری که فقط در ذهن شخصیّت داستان می‌گذرد و در کنش داستانی هیچ ردّ و نشانی ندارد و از این روی سبب کندی زمان روایت می‌شود. جریان اعمال ذهنی در موارد زیر ازحکایت­های گلستان مشاهده می­شود:

 «بارها در دلم آمد که به اقلیمی دیگر نقل کنم تا در آن صورت که زندگانی کنم کسی را بر نیک و بد من اطّلاع نباشد». «باز از شماتت اعدا می­اندیشم که به طعنه در قفای من بخندند و سعی مرا در حقّ عیال بر عدم مروّت حمل کنند و گویند ...» (سعدی،1389: 69-70). «وهم تصورّ کند که تریاقند یا کلید خزانۀ ارزاق» (همان: 164). «گفت: چندان بر این نمط بگفتم که گمان بردم که دلش در قید من آمد و صید من شد» (همان: 150).

در نمونه­های بالا، سعدی با استفاده از افعالی مانند تصور کردن، اندیشیدن، گمان کردن و به دل آمدن، از عنصر «عمل ذهنی» برای روایت حکایت­هایش استفاده کرده­است و این باعث کندی سرعت روایت در این حکایت­ها شده­است. این هنر موجب می‌گردد تا خواننده با لذّت بیشتری به پیگیری حکایات بپردازد. علاوه بر بیان عمل ذهنی، گاهی به کاربردن «زمان خیالی» نیز در طول روایت موجب کاهش سرعت روایت می­گردد. به دلیل اینکه این نوع زمان (زمان خیالی)، در حکایات گلستان بازتابی ندارد، از توضیح آن خوداری شد.  

2-2-5. زمان‌پریشی از نوع گذشته‌نگر[7]

منظور از زمان­پریشی، ناهماهنگی میان زمان روایت و زمان داستان است. «ژنت هرگونه به هم خوردن نظم در ترتیبِ بیان و چینش وقایع را زمان­پریشی می­نامد و آن را به دو نوع گذشته­نگر و آینده­نگر تقسیم می­کند» (رجبی و همکاران، 1388: 77). در زمان­پریشی از نوع گذشته­نگر، رویدادهایی هستند که در داستان زودتر اتّفاق افتاده­اند امّا در متن، دیرتر از زمان منطقی خود و به شکل بازگشت به گذشته روایت می­شوند. «گذشته­نگر، روایت رخداد داستان پس از نقل رخدادهای سپری‌شدة متن است.گویی روایت به گذشته­ای در داستان رجعت می­کند» (ریمون­کنان، 1387: 65).

گذشته­نگری نوعی عقب‌گرد نسبت به زمان تقویمی است؛ به این شکل که واقعه­ای که پیش از نقطۀ آغاز اوّلین روایت رخ داده است، در متن بعداً روایت می­شود. «زمان داستان در این نوع پس نگاه، خارج و مقدّم بر زمان روایت اصلی-که ژنت "روایت نخست" می­نامد- قرار دارد» (لوته، 1388: 73). استفاده از عنصر «گذشته­نگری» باعث کند شدن سرعت روایت می­گردد و همچنین، موجب آشنایی مخاطب با رخدادهای گذشته یا دوران سپری‌شدة اشخاص داستان و دوران کودکی آنها می­شود و به دنبال کردن متن روایی توسّط خواننده می­انجامد. در واقع، در زمان‌پریشی نوع «گذشته­نگر»، روایت از اکنون قصّه به زمانی در گذشته بازمی­گردد که این امر باعث کندی سرعت روایت می­شود. سعدی نیز از این عنصر برای کاستن سرعت روایت در حکایت­های گلستان بهره برده است؛ به عنوان مثال، در حکایت 35 از باب اوّل، از زبان «ملّاح» (یکی از شخصیّت­های این حکایت)، بازگشت به زمان گذشته را مشاهده می­کنیم:

 «ملّاح بخندید ]و[ گفت: آنچه تو گفتی یقین است. دیگر آنکه میل خاطر من به رهانیدن این یکی بیشتر بود که وقتی در راه مانده بودم و مرا بر شتر]ی[ نشاند و از دست آن یکی تازیانه خورده بودم در طفولیّت» (سعدی، 1389: 83-82). در این مثال، «ملّاح» به گذشته باز گشته­است و خاطرات خود در دوران کودکی با آن دو برادر را که درگرداب غرق شدند، روایت کرده­است. یا در نمونه­ای دیگر (حکایت 5 از باب دوم) آمده­است: «روزی تا به شب رفته بودیم و شبانگه به پای حصاری خفته ]که[ دزد بی توفیق ابریق رفیق برداشت که به طهارت می­روم و خود به غارت می­رفت.

پارسا بین که خرقه در بر کرد

 

جامۀ کعبه را جل خر کرد

چندان که از نظر درویشان غایب شد به برجی ]بر[ رفت و درجی بدزدید. تا روز روشن شد آن تاریک مبلغی راه رفته بود و رفیقان بی­گناه خفته. بامدادان همه را به قلعه درآوردند و بزدند و به زندان کردند. از آن تاریخ ترک صحبت گفتیم و طریق عزلت گرفتیم ]که[ السّلامه فی الوحده» (سعدی، 1389: 88). در این مثال، «یکی از درویشان» واقعه­ای را که در گذشته برای درویشان اتّفاق افتاده بود؛ تعریف کرده است و به آن دلیل اجازۀ همراهی سعدی را با خودشان نداده است. در حکایت­های 9 و 19 از باب دوم و 17 از باب پنجم، نیز عنصر «زمان­پریشی» از نوع گذشته­نگر به کار رفته­است. در تمامی این مثال­ها، مشخّص می­شود که شخصیّت­های این حکایات با یک فلش­بک (گذشته­نگری)، به دوران گذشته خود برگشته­اند و ایّامی را روایت کرده­اند که وقایع و حوادثی برای آنها در آن زمان اتّفاق افتاده است و اکنون، آن­ حوادث و وقایع را برای شخصیّت­های دیگر حکایت­ها و همچنین، مخاطبان و خوانندگان دیگر روایت کرده­اند.

2-2-6. گفت­وگو[8]

استفاده از عنصر «گفت­وگو» در هر روایتی باعث کند شدن سرعت روایی می­شود. در تعریف گفت­وگو (دیالوگ) آمده است: «صحبتی که در میان شخصیّت­ها یا به طور گسترده­تر، آزادانه در ذهن شخصیّت واحدی در هر اثر ادبی صورت می­گیرد، «گفت‌وگو» نامیده می­شود. گفت­وگو بنیاد نمایش­نامه را پی می­ریزد؛ امّا در داستان نیز یکی از عناصر مهم است که پیرنگ را گسترش می­دهد» (میرصادقی، 223:1389). از عنصر گفت­وگو برای کاهش سرعت روایت و پی بردن مخاطب به افکار و علایق اشخاص داستان استفاده می­شود. «گفت­وگو جزء لاینفک اشخاص است که خود مهم­ترین عنصر داستان است» (یونسی، 352:1388). همچنین، گفت­وگو باعث می­شود که خوانندۀ روایت با شخصیّت­ها احساس همدردی کند و در پی فهمیدن افکار آنان باشد و با اینکه سرعت روایت داستان ثابت می­شود، در طول خواندن داستان احساس خستگی به او دست ندهد. «گفت­وگو به شکیبایی بیش از حد و مهارت فراوان نیاز دارد تا درست از آب درآید. درستی و اصالت گفت­وگو در گرو آمیزۀ ظریفی است از آنچه واقعی است و آنچه زادۀ سبک­پردازی است» (میریام،507:1380).

آنگونه که در نظریّات دیده می­شود، گفت‌وگو از مهم­ترین و مؤثّرترین عناصر کاهندۀ سرعت است. همچنین، «وقایعی که معطوف به نگاه راوی نیست، یعنی راوی شاهد آن واقعه نبوده و نیست، از طریق گفت­وگو برای خواننده عینیّت پیدا می­کند. گفت­وگو به مثابۀ نوعی کنش، بازنمایی و شناخت شخصیّت­هاست» (خسروی، 75:1388). استفاده از این عنصر در هر روایت و به هر شکل ممکن، باعث کند شدن سرعت روایت می­شود که این کندی گاهی یک حُسن به حساب می­آید و اگر گاهی بیش از حدّ و غیر­حرفه­ای باشد، موجب خستگی مخاطب و عدم پیگیری داستان می­شود.

عنصر «گفت­وگو» یا «دیالوگ» ازعناصر روایی غالب در حکایت­های گلستان به شمار می­آید و سعدی در بیشتر حکایت­های گلستان برای پیشبرد روایات این اثر از آن بهره برده­است؛ به گونه­ای که می­توان گفت، عنصر اصلی و پیش­برندۀ تمامی حکایت‌های گلستان، «گفت­وگو» است. نمونۀ برجستۀ کاربرد این عنصر را درآخرین حکایت از باب هفتم (حکایت 20) «جدال سعدی با مدّعی در بیان توانگری و درویشی» -که به صورت یک مناظرۀ ادبی شیرین نگارش یافته­است- مشاهده می­کنیم. قابل ذکر است که استفاده از عنصر «گفت­وگو» در حکایت­های گلستان از بسامد بالایی برخوردار است و از لحاظ پراکندگی، در بیشتر حکایت­های این اثر قابل مشاهده است. بنابراین، برای پرهیز از اطناب مطالب از ذکر نمونه­های متعدّد آن خودداری می­شود و فقط به ذکر یک نمونه از «جدال سعدی با مدّعی» اکتفا می­شود: «گفتم: مذمّت اینان روا مدار که خداوند کرم‌اند. گفت: غلط گفتی که بندۀ درم‌اند؛ چه فایده؟ چون ابر آذارند و نمی‌بارند و ... گفتمش: بر بخل خداوندان نعمت وقوف نیافته­ای الّا به علت گدایی ... گفتا: به تجربت آن می­گویم که متعلّقان بر در بدارند و غلیظان شدید برگمارند ... گفتم: به عذر آن که از دست متوقّعان به جان آمده­اند و از رقعۀ گدایان به فغان؛ ...(سعدی، 1389: 164-165). با اینکه عنصر دیالوگ به روند داستان شتاب ثابت می­دهد، وقتی در روایتِ داستانی مسئلة «سرعت» بررسی می­شود، این عنصر از عوامل کاهندة سرعت روایت به شمار می­رود.

2-2-7. نظریّه­پردازی نویسنده

گاهی نویسنده در روایت، نظرات خود را وارد متن اصلی می­کند. البتّه برخی مواقع به صورت مستقیم و گاهی نیز از زبان شخصیّت­های داستان (غیرمستقیم) این نظرات منعکس می­شود که در هر دو صورت، باعث کندی سرعت روایت می­شود. اغلب نویسندگانی که دارای اندیشه و دیدگاه فلسفی یا اجتماعی هستند؛ به‌ویژه در آغاز کار، از شخصیّت­ها برای تبلیغ اندیشه­های خود استفاده می­کنند. «اشکالی که بسیاری از نویسندگان که دارای اندیشه و دیدگاه فلسفی یا اجتماعی­اند گرفتار آن می­شوند» (عبداللّهیان، 1381: 72). استفاده از این عنصر گاهی به طور مستقیم از زبان نویسنده اتّفاق می­افتد؛ در این حالت مشاهد می­شود که نویسنده با ارائة حدّاقل اطّلاعات از داستان اصلی، فضای زیادی از حجم متن را پر کرده و از این طریق باعث کاسته شدن سرعت روایت شده­است. استفاده از این عنصر به طور غیرمستقیم به گونه­ای است که نویسنده، افکار و عقاید خود را به شخصیّتی از اشخاص داستان به صورت عاریتی می­دهد تا در متن اصلی نمایانده شود و مخاطب اگر از دقّت کافی برخوردار نباشد، برای فهمیدن این مطلب دچار مشکل می­شود و نویسنده به‌راحتی او را با خود همسو می­کند. در هر صورت و در هر هنگام که نویسنده در روایت دخالت کرده باشد و نظر خود را وارد متن اصلی بکند، باعث می­شود که زمان از حرکت باز ایستد و سرعت روایت کاهش یابد.

سعدی نیز در حکایت­های گلستان هنگام روایتگری، گاهی نظریّات و عقاید خود را مستقیم (از زبان خودش) وارد متن حکایات کرده و گاهی از زبان شخصیّت­های اصلی حکایت، اعمال نظر نموده­است. در هر دو حالت  نیز از سرعت روایت حکایت­ها کاسته شده­است. بسامد عنصر«نظریّه­پردازی» در اغلب حکایت­های گلستان دیده می­شود. کاربرد این میزان از عنصر منجر به کاهش سرعت روایت در حکایت­ها گردیده­است. نمونه­های فراوانی از کاربرد «نظریّه­پردازی» در قالب نتیجه­گیری حکایات گلستان مشاهده می­شود. در واقع، می­توان گفت نتیجه­گیری­های پایان حکایات گلستان و گاهی جملات قصار به کار رفته در بین این حکایات، نظریّات سعدی هستند که آن گونه بیان شده­اند. به عبارت دیگر، حکایاتی که پایان­بندی دارند و به صورت ناتمام رها نشده­اند، از این ویژگی برخوردارند. بنابراین، سعدی جز در معدود حکایات گلستان در بقیّۀ حکایت­ها از عنصر«نظریّه­پردازی» استفاده کرده­است. در زیر، به دو مورد از نظریّه­پردازی­های سعدی در حکایات گلستان اشاره می­شود:

«شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی؟
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

 

ناکس به تربیت نشود، ای حکیم، کس
در باغ لاله روید و در شوره بوم خس»

***

«زمـیــن شــوره سـنــبــل بــر نـیـارد
نــکویـی بـا بـدان کـردن چــنـان است

 

در او تــخــم و عـمل ضـایـع مـگردان
کـه بـد کـردن بـه جـای نـیـکـمــردان»
                                       (همان: 62)

 

در این مثال، سعدی نظر خود در مورد «بی‌‌تأثیر بودن تربیت در سرشت نامناسب» را از زبان «ملک» (یکی از شخصیّت­های اصلی حکایت) بیان کرده­است. نمونۀ دیگر از بیان نظر سعدی در پایان حکایت:

«ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید
حــوران بهـشتی را دوزخ بـود اعـراف

 

معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است
از دوزخـیـان پـرس کـه اعـراف بـهـشـت است»
                           (سعدی، 1389: 65)

 

در مثال بالا، سعدی از زبان شخص اوّل حکایت، یعنی خودش، نظرش را که متناسب با محتوای حکایت است، بیان کرده­است. نمونه­های فراوان از بیان نظریّه­پردازی سعدی در پایان حکایات از زبان خودش یا از طریق شخصیّت­های دیگر، در حکایت­های:  5، 9، 13، 16، 18، 19، 21، 22، 26، 31، 34، 35 و 40 باب اوّل، 6، 27 و 31 باب دوم، 4 باب سوم، 12 باب چهارم، و 14 باب پنجم، 6 باب هفتم از گلستان مشاهده می­شود. این­گونه نظریّه­پردازی­ها در کلّ حکایت­ها، سرعت روایت را کند کرده و عاملی مؤثّر در کاهش سرعت روایت شده است؛ زیرا جلوی پیشروی زمان را گرفته در حالی که حجم متن افزایش یافته­است.

2-2-8. کاربرد بسامد مکرّر

اگر رخدادی در داستان یک­بار اتّفاق بیفتد و راوی برای چند بار همان یک رخداد را به صورت تکرار بیان ­کند در این صورت از شگرد «بسامد مکرّر» استفاده کرده است. این شیوۀ روایت در کاهش سرعت روایت تأثیر به سزایی دارد. بسامد «مؤلّفه­ای زمانی ]است[ که تا پیش از ژنت ذکری از آن در میان نبود، رابطة میان تعداد دفعات تکرار رخداد در داستان و تعداد دفعات روایت رخداد در متن است. پس بسامد مشمول تکرار می­شود و تکرار برساختی ذهنی است که با حذف کیفیّات خاصّ هر اتّفاق و حذف کیفیّات مشترک آن اتّفاق با سایر اتّفاقات حادث می­شود» (ریمون­کنان،1387: 78).

از این عنصر معمولاً با هدف تأکید و نشان دادن اهمّیّت موضوعی به مخاطب استفاده می­کنند. تکرار خودِ مطلب از یک سو و کند شدن سرعت روایت از سوی دیگر، باعث می­شود تا نویسندة روایت به هدف خود برای هم­سو کردن مخاطب با خودش نزدیک­تر بشود. از نظر کاهش سرعت روایت نیز آشکار است که وقتی موضوعی یک بار اتّفاق افتاده و چند بار در روایت متن اصلی تکرار شود، سرعتِ روایی را کاهش می­دهد و زمان را از پیش رفتن باز می­دارد. بنابراین، «بسامد مکرّر» از عوامل کاهش سرعت روایت متن محسوب می­شود و همچنین، باعث دقّت بیشتر مخاطبان به آنچه مّد نظر راوی است، می­گردد. در کلّ حکایت­های گلستان بسامد «مکرّر» فقط یک بار استفاده شده­است:

این بسامد در حکایت گرفتاری سعدی در دست جهودان (حکایت 30 باب دوم)، که یکی از رؤسای حلب به واسطۀ سابقۀ آشنایی که با سعدی داشته او را به ده دینار از بند نجات می­دهد، مشاهده می­شود: «بر حالت من رحمت آورد و به ده دینارم از قید فرنگ خلاص داد و با خود به حلب برد». «گفت: تو آن نیستی که پدر من تو را از قید فرنگ به ده دینار خلاص داد؟!». «گفتم: بلی، به ده دینارم ]از قید فرنگ[ خلاص کرد و به صد دینار در دست تو گرفتار» (همان:100). در این شاهد‌مثال­­ها، عبارت «به ده دینارم از قید فرنگ خلاص داد / کرد» سه مرتبه در همان حکایت تکرار شده است. این تکرار به‌خوبی، کارکرد «بسامد مکرّر»  را نشان می­دهد.

 2-2-9. استفاده از نقل قول[9]

استفاده از «نقل قول» به طور مستقیم یا از نوع غیرمستقیم آن، سرعت روایت را می­کاهد؛ زیرا زمان را از حرکت باز می‌دارد و روایت در عرض پیش می­رود و حرکتی در زمان انجام نمی­شود. گاهی در هنگام روایتگری، نویسنده نقل قول اشخاصی از داستان را از زبان دیگر شخصیّت­ها بیان می­کند که این عمل فقط حجم متن را افزایش می­دهد و از پیش رفتن زمان داستان هیچ اثری در هنگام نقل قول یافت نمی­شود. استفاده از این عنصر، ضمن آنکه سرعت روایت را کند می­کند، باعث می­شود تا خواننده از خلال این نقل قول­ها با بسیاری از وقایع اتّفاق‌افتاده در داستان آشنا شود و همچنین، به افکار و عقاید شخصیّت­ها پی ببرد که این خود باعث علاقه­مندی مخاطب به پیگیری داستان می­شود. قابل ذکر است که اگر حدّ و حدود استفاده از این عنصر رعایت نشود، باعث خستگی و ملالت و در نتیجه، بی‌رغبتی خواننده به پیگیری ادامة داستان خواهد شد.

استفادة چشمگیر از «نقل قول» در حکایت­های گلستان تأثیر مستقیم در کاهش سرعت روایت در حکایت­های این اثر داشته است. تقریباً در تمام حکایت­های گلستان استفاده از«نقل قول» مشاهد می­شود. به‌کارگیری این عنصر در میان حکایات گلستان بدین گونه است که هنگامی که شخصیّتی از حکایت در حال روایت است، در میان روایت، سعدی نقل قول­هایی از افرادی نظیر فریدون، انوشیروان، لقمان، خردمندان، حکما، لطیفان، فیلسوفان، صاحبدلان، ملّاحان، عرب و گاهی بدون ذکر فاعل مانند: گفته­اند، گویند و گاهی نیز نقل حدیث یا آیه را ارائه کرده­است که به‌­رغم افزایش حجم متن حکایت­ها، هیچ پیشبردی در سرعت روایت نداشته و بلکه از سرعت آن نیز کاسته­است. نمونه­های این بخش نیازی به تحلیل ندارند. لذا امثالی ذکر می­شود و بقیة نمونه­ها ارجاع داده می­شوند:

«آن شنیـدی که لاغری دانا
اسب تازی اگر ضعیف بود

 

گفت بـاری بـه ابلـهی فـربـه
همچنان از طویله ای خر به»
                            (سعدی ، 59:1389)

 

«در حدیث است: ما من مولود الّا و قد یولد علی الفطره فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه»

دانی که چه گفت زال با رستم گرد
دیدیـم بسی، که آب سرچشمۀ خرد

 

دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
چـون بیـشتر آمـد شتر و بار ببرد»
                                       (همان: 62)

 

«و حکما گفته­اند: چهار کس از چهار کس به جان ]به[ رنجند: حرامی از سلطان، و دزد از پاسپان، و فاسق از غمّاز، و روسپی از محتسب» (همان:70). استفاده از عنصر«نقل قول»­ در حکایت­های زیادی از گلستان به چشم می­خورد. از جمله در حکایت­های: 20، 23، 24، 26، 27 و 40 باب اوّل، 9، 13، 30 و 32 باب دوم، 15 و 28 باب سوم، 9 و 19 باب پنجم، 1، 4، 5 و 20 باب هفتم. استفاده از عنصر «نقل قول» حجم نسبتاً بالایی از متن حکایت­های گلستانرا به خود اختصاص داده است و اغلب این نقل قول­ها نیز کوتاه هستند.

2-2-10. کاربرد تشبیه

شگرد دیگری که نویسندگان برای کاهش سرعت روایت می­توانند از آن بهره بگیرند، عنصر «تشبیه» است. در این کارکرد، نویسنده قادر است اعمال و رفتار شخصیّت­های داستان را با هم مقایسه کند و شباهت­های آنان را ذکر کند و یا اینکه اشخاص داستان را با شخصیّت­های اسطوره­ای و دیگر موارد از طریق تشبیه مقایسه کند که نمود این شباهت­ها در روایت باعث ایستایی سرعت روایت از نظر زمان می­گردد. گاهی نیز فضاها و مکان­های موجود در داستان در هنگام روایت متن، مورد تشبیه قرار می‌گیرند که این تشبیهات و مقایسه­ها، باعث جلوگیری از پیشروی زمان روایت داستان می­شود و فقط حجمی از متن به آنها اختصاص می­یابد. با توجّه به این گفتار می­توان نتیجه گرفت که کاربرد «تشبیه» به شکلی باعث کندی سرعت روایت می­شود و حجم متن را افزایش می­دهد، بدون آنکه زمان داستان به جلو حرکتی داشته باشد. در واقع، هنگامی که در متنی هنگام روایت، عنصر «تشبیه» به کار می­رود سرعت روایت ثابت می­شود. در این تحقیق که عوامل افزاینده و کاهندة سرعت مورد بحث است، سرعت ثابت نیز در گروه عوامل کاهندة سرعت قرار می­گیرد. سعدی در حکایت­های گلستان فقط در چند مورد از عنصر تشبیه استفاده  کرده است که این نمونه­ها در ذیل ارائه می­شوند:

 «پسر چون پیلِ مست درآمد به صدمتی که اگر کوه آهنین بودی از جای بکندی» (سعدی، 79:1389). تشبیه به کار رفته در این مثال، در مورد «شاگرد کشتی­گیر» است که در حکایت 27 از باب اوّل  آمده­است. و یا در حکایت 12 از باب چهارم، صدای «خطیب بدآواز» این گونه تشبیه شده­است: «گفتی نعیب غراب البین در پردۀ الحان اوست یا آیت انّ انکر الاصوات در شأن او» (همان:131). نمونۀ دیگر از کاربرد تشبیه: «حلقی] داشت[ طیّب الادا و خلقی کالبدر اذا بدا» (همان: 138). در این مثال شباهت «حلق» و «خلقِ» شاهد (شخصیّت حکایت) به نمایش گذاشته شده­است. «دخل آب روان است و خرج آسیای گردان» (همان، 156). با توجّه به این امر که استفاده از عنصر «تشبیه» از عوامل کاهندة سرعت روایت است، استفادة بسیار ناچیز سعدی از آن در روایت حکایت­های گلستان، باعث شده است تا این عنصر در سرعت روایت این حکایت­ها تأثیر چندانی نداشته باشد.

2-2-11. افزودن اپیزود[10]

اپیزود عبارت است از: داستان فرعی، داستان ضمنی، واقعة فرعی، واقعة ضمنی، حادثة مستقل، داستان یا رویدادی مستقل که در متن اصلی داستان می‌آید. در واقع، اپیزود در خدمتِ رساندن مفهوم پیرنگ داستان است و همچنین، گاهی برای تنوّع‌­بخشی به پیرنگ ذکر می­شود. اپیزود می‌تواند به تنهایی داستان کاملی باشد و حتّی بدون آنکه در کلّ داستان خللی وارد کند، حذف گردد (داد،1380: 194). به عبارت دیگر، جای دادن چند مفهوم با شکل مستقل در یک قصّه برای رسیدن به هدفی مشخّص، «اپیزود» نام دارد. نویسنده با افزودن اپیزود و بیان داستان­های فراوان فرعی و حاشیه­ای می­تواند سرعت روایت را کاهش چشم‌گیری بدهد. به طور کلّی، متن را می­توان در ابعاد و سطوح مختلف بررسی کرد. یکی از این سطوح، سطح «اپیزودی» است. از این رو، گفته­اند: «اپیزود به عنوان جزئی از یک کل، درک می­شود که آغاز و پایانی دارد و بنابراین در قالب زمان و مکان تعریف می­شود. دیگر اینکه اپیزود به طور عمده، دربرگیرندة رشته­های متوالی وقایع یا اعمال است. اپیزود به نحوی دارای استقلال نسبی و وحدت درون­مایه­ای است که می­توانیم آن را از سایر اپیزودها متمایز کنیم» (غیاثیان و همکاران، 1393: 183). در مجموع، افزایش اپیزود در روایتِ متنِ اصلی باعث تفهیم راحت­تر مطلب به مخاطب می­شود، امّا سرعت روایت را کُند می­کند. استفاده از اپیزود همچنین، از خستگی خوانندة روایت به دلیل یکنواختی موضوع، جلوگیری می­کند.

سعدی در میان برخی از حکایت­های اصلی گلستانگاهی به شیوۀ داستان در داستان (اپیزودی)، حکایات فرعی کوچک­تری را نقل کرده­است. در این نوع حکایات، در سیرروایت اصلی، حکایت فرعی به قصد تعلیق، تأخیر انداختن و یا ذکر نتایج اخلاقی و همچنین، ملموس­تر کردن پیام مورد نظر سعدی برای خوانندگان در حکایت اصلی، گنجانده شده­است. این اپیزودها سرعت روایت حکایت­ها را کاهش چشم‌گیری داده­است. به عنوان مثال، در حکایت 15 از باب اوّل در ضمن حکایت «وزیر معزول»، حکایت «سیه گوش» را ذکر کرده­است: «سیه گوش را پرسیدند که ملازمت صحبت شیرت به چه وجه اختیار آمد؟ گفت: تا فضلۀ صیدش می­خورم و از شرّ دشمنان در پناه صولتش زندگانی می­کنم. گفتند: اکنون که به ظلّ حمایتش درآمدی و به شکر نعمتش اقرار کردی چرا نزدیک تر نیایی تا به حلقۀ خاصّانت درآرد و از بندگان مخلصت شمارد؟ گفت: از بطش او همچنان ایمن نیستم» (سعدی، 1389: 69). نمونۀ دیگر استفاده از «اپیزود» در حکایت بعدی همان باب (16، باب اوّل)، مشاهده می­شود:

 «حکایت آن روباه مناسب حال توست که دیدندش گریزان و بی­خویشتن، افتان و خیزان. کسی گفتش: چه آفت است که موجب چندین مخافت است؟ گفت: ]شنیدم[ شتر را به سخره می­گیرند. گفتند: ای شیفتۀ لایعقل شتر ]را[ با تو چه مناسبت و تو را با او چه مشابهت؟ گفت: خاموش! که اگر حسودان به غرض گویند شتر است ]و گرفتار آیم [که را غم تخلیص من باشد ]تا تفتیش حال من کند[؟ و تا تریاق از عراق آورده باشند مار گزیده مرده باشد» (همان: 70-71). در هر دو مثال مذکور، حکایت­های تمثیلی را که یکی از شخصیّت­های حکایت در ضمن حکایت اصلی تعریف کرده­است، «اپیزودی» می­باشد که سرعت روایی حکایت را کاهش داده­است. سعدی در حکایت­های 34 و 39 باب اوّل، 9، 16، 25 و 30 باب دوم، 15، 28 (4 مورد) و 29 باب سوم، 10، 12(2مورد)، 16 و 18 باب پنجم، 5 باب ششم، 9 و 20 باب هفتم، نیز از عنصر «اپیزود» استفاده کرده­است.

2-2-12. شتاب منفی

گاهی نویسنده در روایتِ داستان حجم زیادی از متن را به وقایعی اختصاص می­دهد که از لحاظ زمانی در برهه­ای کوتاه رخ داده­اند. این عمل، سرعتِ روایت را کند می­کند و نظریّه­پردازان روایت از جمله «ژرار ژنت» از آن تحت عنوان «شتاب منفی» یاد می­کنند (ریمون­کنان، 74:1387). شتاب منفی یکی از عوامل کاهش‌دهندۀ سرعت روایت در حکایت­های گلستان است که در یکی از حکایت­های این اثر دیده می­شود. نمونۀ بارز «شتاب منفی» را سعدی در حکایت 28 از باب سوم (حکایت مشت­زن) به کار برده­است. در این حکایت، سه صفحه از متن به نصیحت­های «پدر مشت­زن» اختصاص یافته که راوی (سعدی) آن را از زبان پدر مشت­زن بیان کرده­است. راوی این لحظة کوتاه از زمان تقویمی حکایت را با روایتگری، در حجم متن سه‌صفحه­ای آورده­است و به این ترتیب مثال بارزی از «شتاب منفی» را به نمایش گذاشته­است تا خواننده با علاقه­مندی بیشتر مطلب را دنبال نماید. این نوع  روایت باعث کندی سرعت روایت شده و به روند روایتگری حکایت شتاب منفی داده است. بنابراین، اشغال حجم سه صفحه­ای از متن حکایت برای نصیحت در این مثال، به‌خوبی بیانگر شتاب منفی است.

2-2-13. مقایسۀ شخصیّت­های داستان

هنگامی که نویسندة متن روایی، شخصیّت­های داستانش را در متن با هم مقایسه می­کند، بر حجم کتاب افزوده می­شود، بدون اینکه از لحاظ زمانی در داستان حرکتی دیده شود. این شیوۀ روایت باعث کندی و در نهایت، رکود سرعت روایت می­گردد. سعدی نیز در حکایت­های گلستان از این شگرد برای کاستن سرعت روایت استفاده کرده­است. نمونۀ کاربرد عنصر«مقایسۀ شخصیّت­ها» را در این سه مثال می­بینیم: «ملک‌زاده­ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادرانش بلند و خوبروی» (سعدی، 1389: 59). «دو امیرزاده در مصر بودند: یکی علم آموخت و ]آن[ دگر مال اندوخت. عاقبه‌الامر این یکی علّامۀ عصر گشت و آن دگر عزیز مصر شد» (همان: 109). «دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سیاحت کردند ]ی[ یکی ضعیف بود که هر ]به[ دو شب ]به[ اندک طعام افطار کردی، و آن دیگر قوی ]که هر روز[ سه بار خوردی» (همان: 111).

در هر سه مثال بالا، سعدی  بین هر دو شخصیّت موجود در حکایت­ها، مقایسه­ای انجام داده است که این مقایسه، بدون آنکه از لحاظ زمانی، حرکتی در روایتِ حکایت ایجاد کرده باشد، فقط حجم حکایت را افزوده است. در این گونه موارد سرعت روایت، کُند و یا حتّی ثابت می­شود.

 

3. نتیجه

بررسی سرعت روایت برای آن است که نشان داده شود در یک اثر ادبی، کنش­ها و رویدادها در طول چه مدّتی از زمان رخ داده­ و در سنجشِ هر یک از برهه­های زمانی، چه حجمی ازکتاب به آنها اختصاص یافته است. در این مقاله که به بررسی سرعت روایت در حکایت­های گلستان سعدی پرداخته شد، با توجّه به نتایج این پژوهش مشخّص گردید که:

1- در حکایت­های گلستان، استفاده از عناصرِ گزینش و حذف، بسامد مفرد و بسامد بازگو، باعث افزایش سرعت (سیر تُند) روایت شده­است، امّا این عوامل کارکرد چشمگیری از لحاظ سرعت بخشیدن به سیر روایت ندارند. بنابراین، هرچند ­که این عوامل کاربرد زیادی در مجموع کلّ حکایت­ها ندارند، در قسمت­هایی که مورد استفاده واقع شده­اند، سرعتِ روایت حکایت­ها را «تُند» کرده­اند.

2- در حکایت­های گلستان از کاربرد عناصرِ توصیف، بیان عمل ذهنی، افزودن اپیزود، بسامد مکرّر، زمان­پریشی از نوع گذشته‌نگری، نمایاندن زمان روانی­­- ­­عاطفی، شتاب منفی، خودگویی، گفت‌وگو (دیالوگ)، نقل قول، تشبیه، نظریّه­پردازی  و مقایسۀ شخصیّت­ها، بیشتر بهره برده شده­است که این عوامل باعث کُند شدن سرعتِ رواییِ حکایت­ها شده­است. بنابراین، عوامل کاهندة سرعت روایت در این حکایت­ها حجم بسیار بالایی از متن را به خود اختصاص داده­اند. به عبارت دیگر، عوامل کاهندۀ سرعت روایت در حکایات گلستان از کارکرد بسامدی بالایی برخوردار هستند؛ به گونه­ای که از لحاظ پراکندگی در بیشتر حکایات، این عواملدیده می­شوند. در نتیجه، عوامل افزایندة سرعت روایت در این حکایت­ها در مقایسه با عوامل کاهندة آن، بسیار ناچیز هستند و کاربرد کمتری دارند. به همین جهت، گلستان اثری است با سرعت کندِ روایت که این کندی به دلیل حجم کم (کوتاه بودن) حکایت­ها و با توجّه به ماهیّت «واقع­گرایی» بیشتر حکایت­ها، سبک نگارش آنها و همچنین، جنبۀ هنری سعدی در روایت­پردازی حکایات، برای این اثر یک حُسن و امتیاز مثبت به حساب می­آید. بنابراین، با توجّه به نتایج این مقاله می­توان حکایت­های گلستان را در مجموع، متنِ روایی­ای دانست که سرعت روایت در آنها «کُند» است. البتّه این کندی سرعت روایت مؤثّر واقع شده است؛ زیرا عناصرکاهش سرعت روایت  در این حکایت­ها از عوامل جذّابیّت و شهرت آنها به شمار می­آیند و در محبوبیّت و شهرت گلستان، اثر مثبت به جای گذاشته­اند. از این رو، این ویژگی باعث شده است تا خواننده بدون ملالت، از خواندن حکایت­ها لذّت ببرد و ماجرا، اتّفاق­ها و حوادث آنها را تا پایان پیگیری کند. شاهد این مدّعا، چاپ­های متعدّد و مکرّر کتاب گلستان توسّط انتشارات مختلف و با تیراژ بالاست که همگی حکایت از یافتن اقبال عمومی این اثر از سوی مخاطبان دارد.

 

پی ­نوشت­ها

1- مبنای بررسی و نقل شواهد (ارجاعات) از حکایت­های گلستان در این مقاله، بر اساس کتاب گلستان نسخۀ مصحّح دکتر غلامحسین یوسفی است که بر بنیاد آن، این پژوهش سامان یافته­است.

2- شتاب مثبت: اختصاص یک تکّۀ کوتاه از متن به مدّت زمان درازی از داستان، «شتاب مثبت» نام دارد (ریمون­کنان، 1387: 73).

 

 

[1].  narration Speed

[2]. selection and omission

[3].  frequency

[4] . flash­ forward

[5].  description

[6].  soliloquy

[7].  flash back

[8].  Dialogue

[9]. quotation

[10].  episode

  1. اخلاقی، اکبر. (1376). تحلیل ساختاری منطق‌الطّیر عطّار، اصفهان: فردا.
  2. بیات، حسین. (1387). داستان‌نویسی جریان سیّال ذهن، تهران: علمی و فرهنگی.
  3. بی نیاز، فتح الله. (1392). درآمدی بر داستان­نویسی و روایت­شناسی، چ 2، تهران: افراز.
  4. تولان، مایکل‌جی. (1383). درآمدی نقّادانه- زبان‌شناختی بر روایت، ترجمة ابوالفضل حرّی، تهران: بنیاد سینمایی فارابی.
  5. جاهد، عباس و لیلا رضایی. (1390). «بررسی تداوم زمان روایت در حکایت‌های فرعی کلیله دمنه»، مجلّۀ بوستان ادب، سال سوم، شمارۀ سوم :48-27.
  6. چتمن، سیمور. (1390). داستان و گفتمان، ترجمۀ راضیه­ سادات  میرخندان، تهران: مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما.
  7. حسن­لی، کاووس و ناهید دهقانی. (1389). «بررسی سرعت روایت در رمان جای خالی سلوچ»، فصلنامۀ زبان و ادب فارسی، شمارۀ50 : 67-37.
  8. خسروی، ابوتراب. (1388). حاشیه‌ای بر مبانی داستان، تهران: ثالث.
  9. داد، سیما. (1380). فرهنگ اصطلاحات ادبی، چ 4، تهران: مروارید.
  10. 10. درودگریان، فرهاد و دیگران. (1390). «تحلیل زمان روایی از دیدگاه روایت­شناسی بر اساس نظریّۀ ژنت در داستان بی­وتن اثر رضا امیرخانی»، فصلنامة تخصّصی سبک­شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، سال چهارم، شمارۀ سوم: 138- 127.
  11. 11. دزفولیان، کاظم و  فؤاد مولودی. (1390). «روایت­شناسی یک داستان کوتاه از هوشنگ گلشیری بر اساس نظریّۀ ژنت»، فصلنامۀ­ متن‌پژوهی ادبی، شمارۀ50: 80- 55.
  12. 12. رجبی، زهرا و دیگران. (1388). «بررسی رابطۀ زمان و تعلیق در روایت پادشاه و کنیزک»، فصلنامة پژوهش زبان و ادبّیات فارسی، شمارة 12: 98- 75.
  13. ریمون­کنان، شلومیت. (1387). روایت داستانی: بوطیقای معاصر، ترجمۀ ابوالفضل حرّی، تهران: نیلوفر.
  14. سعدی، مصلح بن عبدالله. (1389). گلستان، تصحیح غلامحسین  یوسفی، چ 9، تهران: خوارزمی.
  15. 15. صرفی، محمّد رضا. (1385). «زمان­مندی روایت در مثنوی»، مولانا و نظریّۀ­های ادبی (مجموعه مقالات مولانا‌پژوهی)، دفتر چهارم، زیر نظر غلامرضا اعوانی:100-81.
  16. 16. طاهری، قدرت­الله و لیلا سادات پیغمبرزاده. (1388). «نقد روایت­شناسانه مجموعۀ ساعت پنج برای مرگ دیر است بر اساس نظریّۀ ژنت»، ادب‌پژوهی، شماره 7 و8 :49-27.
  17. 17. عبداللهیان، حمید. (1381). شخصیّت و شخصیّت­پردازی در داستان معاصر، تهران: نشر آن.
  18. 18. عمادی، نرجس. (1388). بررسی مفهوم سرعت نثر و ارتباط آن با ایجاز و اطناب با نگاهی به مرزبان‌نامه، پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد دانشگاه شیراز.
  19. 19. غلامحسین­زاده، غلام­حسین و همکاران. (1386). «بررسی عنصر زمان در روایت با تأکید بر حکایت‌ اعرابی و درویش در مثنوی»، پژوهش‌های ادبی، سال چهارم، شماره 16: 217-199.
  20. 20. غیاثیان، مریم­ سادات و دیگران. (1393). «تحلیل اپیزودی فعّالیّت هسته­ای ایران در مطبوعات غرب»، فصلنامة جستارهای زبانی، دوره 5، ش 2 (پیاپی 18): 206-179.
  21. فاضلی، فیروز و فاطمه تقی­نژاد. (1389). «روایت زمان در رمان از شیطان آموخت و سوزاند»، ادبپژوهی، شمارۀ 12:30-7.
  22. فورستر، ادوارد مورگان. (1352). جنبه‌های رمان، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران: امیرکبیر.
  23. لاج، دیوید و همکاران. (1389). نظریّه‌های رمان، ترجمۀ حسین پاینده، چ 2، تهران: نیلوفر.
  24. لوته، یاکوب. (1388). مقدّمه­ای بر روایت در ادبیّات و سینما، ترجمة امید نیک‌فرجام، تهران: مینوی خرد.
  25. میرصادقی، جمال. (1387). راهنمای داستان­نویسی، تهران: سخن.
  26. ـــــــــــــــــ. (1389). راهنمای رمان­نویسی، چ 2، تهران: سخن.
  27. میریام، آلوت. (1380). رمان به روایت رمان­نویسان، ترجمۀ علی‌محمّد حق‌شناس، تهران: مرکز
  28. یونسی، ابراهیم. (1388). هنر داستان­نویسی، چ 10، تهران: نگاه.
  29. Genette, Gérard (1980). Narrative Discourse. Jane E. Lewin  (trans.), Ithaca New york: Cornell university.