ارزش بلاغی قصر در قصاید سنایی غزنوی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران

2 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران

چکیده

این پژوهش به بررسی ارزش­های بلاغی قصاید سنایی از دیدگاه علم معانی می‌پردازد تا جنبه­ای مهمّ از ارزش­های ادبی آن را روشن کند. یکی از مباحث مهمّ علم معانی، مبحث قصر یا حصر است که بلاغت کلام را به­ویژه در بحث قصر اضافی و ادّعایی تبیین‌می­کند. در این جستار بر اساس قواعد مدوّن علم معانی، موضوع قصر و حصر در اشعار سنایی، ازجمله انواع آن، از چند زاویه بررسی و پس از سنجش آنها بر پایۀ قواعد و مباحث مطرح در علم معانی، بسامدهای مربوط و عوامل اثرگذاری و بلاغت ابیات مربوط در قصاید او از دیدگاه مورد بررسی تبیین‌می­گردد. سنایی از انواع قصر و حصرِ  صفت بر موصوف، موصوف بر صفت، اِفراد، قلب، تعیین، حقیقی، و اضافی یا ادّعایی و با روش‌های گوناگونِ ایجاد مفهوم حصر، هم  با استفاده از ادات قصر  و هم بدون آن به‌طور مؤثّر استفاده‌کرده‌است. بسامد استفاده از ادات قصر در قصاید وی شامل بیش از 110 مورد و بسامد شیوه‌های دیگر درحدود 45 مورد است. هم‌چنین سنایی قصر صفت بر موصوف را حدوداً در 120 بیت و قصر موصوف بر صفت را در 25 بیت به‌کارگرفته‌است. ازجملة مقاصد قصر و حصر در قصاید مورد بحث همان است که برای انواع قصر و حصر به اعتبار اعتقاد مخاطب در متن مقاله ذکر شده‌است. هم‌چنین به مواردی همچون مبالغه در وصف یا مدح و منقبت، ترغیب و شوق‌انگیزی، نفی غیر موصوف، مفاخره، منحصر کردن طریق یا وسیلة رسیدن به هدف (رستگاری، کمال، عزّت، و...) در یک طریق یا وسیلة خاصّ، تحقیر غیر موصوف، هشدار، ایجاد نفرت نسبت به چیزی، تعریض و کنایه به غیر موصوف، و امثال آن می‌توان‌اشاره‌کرد.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Rhetorical Value of Bound and Omission in Sanai Ghaznavi’s Odes

نویسندگان [English]

  • Ahmad Bahmaei Asl 1
  • Ali Asghar Ghafour 2
1 M.A. Student of Persian Language and Literature, Yasouj University, Yasouj, Iran
2 Assistant Professor of Persian Language and Literature, Yasouj University, Yasouj, Iran
چکیده [English]

 This research studies the rhetorical values of Sanai Ghaznavi’s odes. Sanai Ghaznavi, the Wise, is one of the greatest Persian poets of the fifth and sixth century (Lunar year). Sanai’s Divan consists of more than 13,000 verses and includes poems in various forms. His odes are his richest poems. Like his other poems, these poems are extremely high in literary value. Investigation of rhetorical values, from the view of semantics, reveals an important aspect of the literary value of the work. An important argument in semantics is bound and omission which clarifies rhetoric in speech, especially in the discussion of literary bound and omission, and has greater literary value. In the current study, based on the established rules of rhetoric, bound and omission, especially its types, has been explored from different perspective. After their investigation, based on the rules and arguments of semantics, the related frequencies and factors relevant to effectiveness and rhetoric of verses are investigated in his odes.
    Sanai has used, effectively, different types of omission with various methods. In his odes, the frequency of omission devices is more than 110 cases and the frequency of other items is 45. Moreover, he used omission of qualifier on the qualified in nearly 120 couplets and omission of qualified on the qualifier in 25 couplets.
    Due to his writings in ethical and spiritual domains as well as his interest in wisdom and sermon, Sanai drew upon rhetorical techniques such as “omission and bound” in order to deeply influence his addressees. Therefore, using omission and applying its various methods, he had different intentions and purposes in mind. In addition to the items mentioned before, some other issues such as exaggeration in description or eulogy, motivation and instigation, ignoring the non-qualified, glory, limiting the way or a mean to an end to one specific method, belittling the non-qualified, warning, expressing hatred toward something, allusion to non-qualified and etc. were introduced as well.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Rhetoric
  • Bound
  • Sanai
  • Omission
  • rhetorical

مقدّمه

«بلاغت» در لغت به معنی رسایی و چیره­زبانی و در اصطلاح به معنای «مطابق بودن کلام با مقتضای مقام با فصاحت آن ]است[. مثلاً اگر مقام مقتضی تأکید است کلام مؤکد باشد و اگر مقتضی خلو از تأکید است خالی از تأکید باشد و اگر مقتضی بسط است متوسط باشد و اگر مقتضی ایجاز (اختصار) است مختصر باشد» (معین، 1364: 563). کلام بلیغ در اصطلاح، کلام فصیحی است که به مقتضای حال و مقام گفته شود. شمیسا در کتاب معانی بر این باور است که «مقصود از بلاغت این است که کلام د­لنشین و مؤثر و رسا و به­اصطلاح وافی به مقصود باشد و بلیغ کسی است که بتواند مافی­الضمیر خود را به نیکویی بیان‌کند و به‌اصطلاح مطلب خود را به‌راحتی برساند. بدیهی است که کلام وقتی در مخاطب مؤثّر خواهدبود و از نظر او رسا تلقی خواهدشد که به مقتضای حال او ایراد شود.» (شمیسا، 1389: 58).

آنچه مسلّم است این است که «بلاغت بیش از هر چیز وام­دار و رهین قرآن کریم است. زیرا مسلمانان سعی بر آن داشتند که با تعمق و تدبر در قرآن پی به مواردی چون: دقایق و دلایل اعجاز آیات، و وجوه امتیازات ادبی آن ببرند و هم‌چنین لطایف و علت ­گیرایی و زیبایی آن­ها را دریابند» (شعبانی، 1383: 25).

بلاغت در سه شاخۀ بدیع، بیان، و معانی بررسی می­شود. در بیان و بدیع بیشتر با «واژه» و در معانی با «جمله» سروکار داریم. در علم معانی بیشتر این بحث مطرح است که همیشه مخاطب­ها و موقعیّت­ها یکسان نیستند؛ هر مخاطب دارای حالتی خاصّ است و هر موقعیّتی با موقعیّت­های دیگر تفاوت­هایی دارد که اقتضای کلام در هر کدام متناسب با همان مخاطب و همان موقعیّت است. به همین سبب سخن باید به مقتضای حال و مقام و موقعیّت ویژۀ خود ادا شود تا بجا و مؤثّر واقع شود.

سخنوران بزرگ همیشه بر اساس شناخت و آگاهی از زبان و موقعیّت­های کلام، چنان سخن رانده­اند که حال مخاطب، موقعیّت کلام و موضوع سخن را مدّ نظر داشته و بر اساس آن سخن خود را تنظیم‌ کرده­اند. ازجمله شاعران صاحب­سبک و ارجمند زبان فارسی، سنایی غزنوی است که با دانش و ذوقی ستودنی، آموزه­های صوفیانه و تعالیم پربار عرفانی را در قالب­ نظمی استوار ریخته­است.

یکی از مباحث قابل تحقیق در اشعار سنایی غزنوی، به‌ویژه در قصاید وی، مبحث قصر و حصر است که جنبه­ای از جنبه­های بلاغت کلام وی را روشن می­سازد.

 

1. معنای لغوی و اصطلاحی قصر و حصر

«قصر» در لغت به معنی «حبس و نگه داشتن و کوتاه کردن» و «حصر» به معنی «تنگ گرفتن و منع نمودن از سفر» و معناهایی از این نوع است. «قصر عبارت است از تخصیص چیزی به چیزی، و امر نخست را مقصور و امر دوم را مقصورٌعلیه خوانند؛ مثلا در قصر میان مبتدا و خبر گویند: انما زید قائم، و در قصر میان فعل و فاعل گویند: ماضربت الا زیداً» (دهخدا، 1377، 17608)؛ امّا در علم معانی این دو واژه، معنای اصطلاحی ویژه­ای دارد که عبارت از تخصیص چیزی به چیز دیگر و منحصر کردن چیزی در چیز دیگر به روشی مخصوص است. به گفتۀ دیگر، هنگامی که صفت یا حالتی را مخصوص و منحصر به یک چیز یا یک فرد بدانیم، یا به عکس، فردی یا چیزی را مخصوص و منحصر به داشتن یک صفت بشماریم، عمل قصر یا حصر واقع شده­است.

حصر دو طرف دارد: «مقصور» و «مقصورٌفیه» یا «مقصورٌعلیه»؛ ادات حصر در جمله ممکن است مقدّر باشد. به جای واژۀ «مقصور» از واژۀ «محصور» یا «مخصوص» و به جای «مقصورٌفیه»، از واژۀ «محصورٌفیه» یا «محصورٌعلیه» یا «مخصوصٌ‌به» نیز استفاده می­شود.

لازم است یادآوری شود که قصر به‌طور مطلق مستلزم نفی و اثبات است. قصر در سخن عادی روزمرّه ممکن است از ارزش ادبی برخوردار نباشد؛ امّا در کلام ادبی برای قصر ارزش و مقاصد بلاغی ملحوظ است. شایستۀ تأمّل و دقّت است که شیوۀ بیان و تکیۀ کلام گوینده یا خواننده در تعیین نوع قصر اعمّ از قصر صفت بر موصوف یا موصوف بر صفت، تأثیری ویژه دارد؛ برای مثال در جملۀ «سعدی فقط شاعر است.»، اگر تکیه بر واژۀ «سعدی» باشد، مفهوم و مقصود این است که «امر شاعری خاصّ سعدی است و کسی جز سعدی شاعر نیست.»، و اگر تکیه بر روی واژۀ «فقط» باشد، معنا و مفهوم دیگر، یعنی «سعدی فقط شاعر است و صفات دیگری مانند نویسندگی و ... ندارد یا  به صفات دیگر وی کاری نداریم.» به­دست­ داده ­می­شود. در کلام ادبی و توابع آن، بنای قصر و حصر بر پایۀ مبالغه و اغراق نهاده ‌شده‌است.

2. اشاره‌ای به مباحث قصر

در بیشتر کتب مربوط به علم معانی، ازجمله کتاب اصول علم بلاغت نوشتۀ غلامحسین رضانژاد «نوشین» (رضانژاد «نوشین»، 1376: 268-290) و کتاب معانی نوشتۀ سیروس شمیسا (شمیسا، 1389: 125-132) ذیل مبحث قصر و حصر چند بحث عمده شامل این موارد مطرح‌ شده‌است: 1- معنای لغوی و اصطلاحی قصر و حصر و تعریف و تشریح کلّی آن  2- انواع قصر و حصر به اعتبار طرفین؛ یعنی به اعتبار مقصور و مقصورٌعلیه 3- انواع قصر و حصر به اعتبار حقیقت و واقع 4- انواع قصر و حصر به اعتبار اعتقاد مخاطب نسبت به اصل حکم یا مضمون خبر 5- شیوه‌های قصر و حصر 6- مقاصد به‌کاربردن قصر یا اغراض گوینده در استفاده از شیوۀ بلاغی قصر و حصر شایستۀ یادآوری است که مباحث قصر و حصر و شیوۀ بحث در انواع و جوانب آن در کتاب‌های علوم بلاغت بسیار به هم نزدیک است و در اغلب آنها به‌اختصار مطرح و مثال‌ها و شواهد فارسی کمتری آورده‌ شده‌است؛ جز در کتاب نخست که مؤلّف آن بنای تألیف خود را هر چند بر اصول شیوۀ بحث در کتب بلاغی عربی نهاده، شرح و تفصیل و ذکر شواهد فارسی بیشتر نسبت به کتاب‌های دیگر را هم در نظر داشته‌است؛ امّا در همین کتاب نیز مؤلّف برای یکی از مباحث عنوانی جداگانه قرار نداده‌ و چندان به آن نپرداخته‌‌است و آن «مقاصد به‌کاربردن قصر» است.

 

3. انواع قصر در قصاید سنایی

نویسندگان علوم بلاغی به موضوع قصر با نگاه­های گوناگون و از زاویه­های متفاوت نگریسته­اند و برای آن تقسیمات متنوّع و متعدّدی ارائه ‌کرده­اند که هر یک دارای تعریف و ویژ­گی­هایی خاصّ است. در این مبحث به اهمّ این موارد از نگاه علم معانی می­پردازیم.

3-1. انواع قصر و حصر به اعتبار طرفین

دانشمندان علوم بلاغی و نویسندگان کتب معانی عموماً قصر و حصر به اعتبار طرفین، یعنی به اعتبار مقصور و مقصورٌعلیه را به دو دسته تقسیم‌ کرده‌اند: قصر صفت بر موصوف و قصر موصوف بر صفت. لازم است یادآوری شود که منظور از صفت در علم معانی مقولۀ دستوری صفت در دستور زبان نیست؛ بلکه مانند برخی دیگر اصطلاحات علم معانی، معنای آن متفاوت و به‌صورت قراردادی، عبارت از هر چیزی است که به نهاد جمله نسبت‌ داده‌ می‌شود؛ به عبارت دیگر، صفت در مبحث قصر به معنای هر چیزی اعمّ از صفت دستوری، فعل، مصدر، قید و... است که به موصوف نسبت ‌داده ‌می­شود.

3-1-1. قصر صفت بر موصوف

اگر صفت را در موصوفی مقصور کنند، به آن حصر و قصر صفت بر موصوف می­گویند. بر پایۀ توضیحات کتاب مختصرالمعانی (تفتازانی، 1382: 115)، این صفت از موصوف مورد نظر برای موصوف دیگری درنظرگرفته ‌نمی­شود و در عینِ‌ حال این موصوف مجاز است که صفات دیگری هم داشته‎باشد؛ چنان­که در بیت زیر از قصیدۀ زیبای سنایی در توصیف مرگ دیده‌می­شود، سنایی صفت «بازخریدن شخص از مشتی سگِ کاهلِ کاهدانی» را در «پنجۀ مرگ» به عنوان موصوف قصر و محصور کرده­است:

به‌جز پنجۀ مرگ بازت که خرّد

 

ز مشتی سگ کاهل کاهدانی؟
                            (سنایی،1387: 679)

در این بیت از نگاه سنایی صفتِ مزبور ویژۀ مرگ است و اشتراک­پذیر نیست. مرگ در اینجا می­تواند صفات دیگری هم داشته‎باشد. به بیت زیر از همان قصیده­ نیز توجّه ‌شود:

تو بی مرگ هرگز نجاتی نیابی

 

ز ننگ لقب­های اینیّ و آنی
                                            (همان)

سنایی از دو نوع قصر صفت بر موصوف، و موصوف بر صفت، مانند بسیاری از دیگر گویندگان زبان فارسی، از نوع نخست بسیار بیشتر بهره‌ برده‌است؛ به‌گونه‌ای که نسبت بسامد نوع دوّم به نوع نخست درحدود یک‌ششم است. سنایی قصر صفت بر موصوف را حدوداً در 120 بیت و قصر موصوف بر صفت را در 25 بیت به ‌کار گرفته‌است. علّت این برتریِ نسبتِ به‌کارگیری نیز همان است که در کتب معانی در مبحث قصر موصوف بر صفت به‌نوعی به آن اشاره‌ کرده‌اند و آن محدودیّت حصر موصوف در یک صفت، به‌ویژه به‌صورت حقیقی است؛ یعنی در عالم واقع ، هر موصوفی دارای صفات متعدّد و ویژگی‌های گوناگون است و جز به‌طریق ادّعا نمی‎توان موصوفی را در یک صفت خاصّ حصر کرد و این هم باز کمتر رایج است و بیشتر گویندگان از نوع نخست بسیار بیشتر بهره‌برده‌اند.

در همۀ مثال­هایی نیز که در دنبالۀ بحث خواهیم ‌آورد­، سنایی صفتی را به یک موصوف منحصر کرده و دیگر موصوف­ها را به‌ کنار نهاده ‌است و با بهره­گیری از شیوۀ بلاغی قصر، امر مورد نظر خود را در یک موصوف خاصّ محصور نموده تا تمام توجّه مخاطب را به آن موصوف معطوف سازد، کلام خود را با تأکید بیان نماید، و سخن خود را در دل و جان مخاطب بنشاند:

عَلَم بودن به عشق اندر مسلّم نیست جز آن را

 

که همچون کوسْ جای خورد بیرون شکم سازد
                                     (همان، 324)

در این بیت برای جلب توجّه شخص یا سالکی که آرزوی سرآمد شدن در عشق الهی را در سر می­پروراند، تحقّق این آرزو فقط در گرو یک چیز و منحصر و محصور در یک امر بیان شده­است و آن جانشین ساختن «کمال آمادگی برای خوردن ضربات شدائد روزگار و تحمّل دشواری­های راه سلوک» به جای «شهوتِ خوردن ـ که می­تواند مجاز از همۀ امیال نفسانی و دیگر شهوات باشد ـ » است و نتیجۀ­ آن این است که راه دیگری برای تحقّق این آرزو وجود ندارد. خالی از لطف نیست اشاره ‌شود که در این بیت با استفاده از واژۀ «خورد» آرایۀ استخدام به‎ کار رفته­است؛ با واژۀ «شکم» معنای معمول خوردن و با «کوس» معنای ضربه‌خوردن و پذیرفتن صدمات و لطمات لحاظ‌ شده‌است.  

درگه خلق همه زرق و فــریب است و هوس

 

کـارْ درگــاه خــــداوند جهان دارد و بس!
                                     (همان، 457)

سنایی برای تأکید مفهوم مصراع نخستِ این بیت و در باور مخاطب نشاندن آن، مصراع دوّم را به شیوۀ حصر بیان‌ می­کند و کار و نتیجه­بخشی آن و اعتبار واقعی و حقیقی امور را در «درگاه خداوند جهان» محصور می‎سازد تا بدین طریق مخاطب با مقایسۀ مفهوم و منطوق دو مصراع، به نتیجۀ دل­خواه شاعر برسد.

جـز به دســـت و دل محمّــد نیســت

از مال تو جـــز خانۀ تو کیست تهی­دست؟

 

حـلّ و عقــد خــزانـــۀ اسـرار
                                     (همان، 378)

و از دست تو جـــز کیسۀ تو کیست زیان­کار؟
                                     (همان، 370)

وی در قصیده‌ای گیرا و مؤثّر با موضوع «مرگ» و با مطلعِ:

بمیر، ای حکیم!، از چنین زندگانی

 

از این زندگانی چو مردی، بمانی

در ابیاتی پیاپی، با استفاده از همین شیوۀ بلاغی قصر سعی بر آن دارد که اندیشه و اعتقاد خود را در گوش جان مخاطب بنشاند: 

به‌جز مرگ در گوش جانت که خواند
به‌جز مرگ با جـــان عقلت که گوید
به‌جز مرگت اندر حمـــایت که گیرد

 

که «بگذر از این منـزل کاروانی!»؟
که «تو میزبان نیستی، میهمانی!»؟
از این شوخ­چشمـــان آخــرزمانی؟
                                     (همان، 679)

و در جایی دیگر چنین می‌گوید:

جهان یکسر همه پر دیو و پر غول است و امّت را

ای خــدایی که به بـازار عـــزیــزانِ درت

چون تو «لا» را کهتری کردی، پس از دیوان امر

 

که یارد کـــرد جز اسلام و جز سنت نگهبانی؟
                                      (همان،680)

نرخ جــان­ها به‎جز از کفّ تو ارزان نشــود
                                     (همان، 353)

جز تو ز «إلاّ اللَّه» که خواهدیافت امر مهتری؟
                                    (همان، 665)

در بیت نخست زیر، مفهوم «نیابی محرمی مر جانت را (برای جان محرمی یافتن)» صفتی است که در دو موصوف «صفای احمدی» و «سخای حیدری» مقصور و محصور شده ­است:

اندر این عالم نیابی محــرمی مر جــانت را
هرگز اندر طبع یک شاعر نیابی حذق و صدق

 

جز صفـای احمدیّ و جز سخــای حیدری
جز گــدایی و دروغ و مُنکِریّ و مُنکَـــری
                                    (همان، 668)

در بیت اخیر «یافتن چیزی در طبع شاعر» منحصر به موصوف­های «گدایی، دروغ، منکری، و منکری» شده‌است. در اینجا شاعر از طریق قصر اضافی، مرتبه و مقام شاعران مدّاح درباری پست و بی­مایه را با تأکید و مبالغه نمایانده و آنها را در ویژگی­های منفیِ برشمرده، منحصر کرده‎است. به بیت زیر نیز بنگرید:

هیچ شــــاعر نخــــورْد از صلـــه­شـــان

 

از پـس شعــــر جـــز پشیمــــانی
                                     (همان، 673)

در این بیت صفتِ «در پی شعر چیزی خوردن» برای شاعران در مدح ممدوحان درباری، در موصوف «پشیمانی» منحصر شده است.

قصر در هر دو مصراع بیت زیر نیز از نوع صفت بر موصوف است و حاصل قصر آنها چنین است:  «صفت ملک­العرش دانستن توسّط من خاصّ توست و دیگری در آن راه ندارد.» ؛ «صفت بر زبان من آمدن نام فقط ازآنِ نام توست»:

ای خدایی که به‌جز تو ملک­العرش ندانم

 

به‌جزاز نـــام تو نـامی نه­برآید به زبــانم
                                    (همان، 499)

3-1-2. قصر موصوف بر صفت

اگر موصوفی در صفتی خاصّ محدود و مقصور شود، قصر موصوف بر صفت واقع شده ‌است. در کتاب مفتاح­العلوم (سکّاکی، بی­تا: 258) برای توضیح این موضوع آیۀ شریفۀ «وَ ما مُحَمَّدٌ إلاّ رسولٌ» (آل عمران3: 144) آورده‌ شده‌است. در این آیه «محمّد(ص)» موصوف و مقصور است و «رسول» صفت و مقصورٌعلیه. شایستۀ یادآوری است که قصر موصوف بر صفت معمولاً ادّعایی است؛ چون ادبای بلاغت گفته‌اند که در عالم واقع هیچ موصوفی نیست که فقط یک صفت داشته‌باشد؛ مگر اینکه مقتضای کلام به گونه­ای باشد که بقیّۀ صفات نفی­شده مشخّص باشد؛ البتّه باز هم ادّعایی است و برای اغراق و مبالغه و تأکید به‎کارمی­رود. چنان­که پس از این در مبحث قصر اضافی یا ادّعایی خواهیم گفت، در این نوع از قصر است که کلام ادبی اوج می­گیرد و موجب تخییل و پرورش سخن با ذوق ادبی می­گردد. سنایی در قصیدۀ نهم دیوان خود با مطلعِ:

ای به نام و خوی خوش میراث­دار مصطفی

 

بر تو عاشق هر دو گیتیّ و تو عاشق بر سخا

به ستایش قاضی یحیی صاعد می­پردازد و در خطاب به او با آمیزه­ای از اغراق و ادّعا این بیت را می­سراید:

جز دعای تو نمی­گویند شیران در زئیر

 

جز ثنای تو نمی­خواهند مرغان در نوا
                           (سنایی، 1387: 244)

در این بیت سنایی با بهره­گیری از شگرد قصر چنین می­گوید: «شیران در غرّش­های خود، فقط تو را دعا می­کنند و مرغان در نوای خود، فقط قصد ثنای تو دارند» در این بیت «شیران» و «مرغان» موصوف­اند و در صفات «دعا گفتن» و «ثنا خواستن» «برای ممدوح» قصر شده­اند. سنایی در این روش، دیگر صفت­ها را کنار می­نهد و موصوف را تنها در یک صفت ویژه می­دارد. در قصر و حصر، گویندۀ بلیغ، سخن خود را با جرأت و تأکید و آمیزه­ای از مبالغه اظهار می­کند تا دیگر برای شنونده جای دودلی و پرسش باقی نماند.

چنان‌که در مبحث پیشین گفته ‌شد، سنایی قصر موصوف بر صفت را در ضمنِ حدود 25 بیت به‌ کار گرفته ‌است.

سنایی در توصیف­های عاشقانۀ خود از فنون گوناگون علم معانی بهره ­می­گیرد و آنها را با اغراق و مبالغه­­های فراوان می‌آمیزد. وی در ابیات زیرین با قصر موصوف بر صفت، در وصف معشوق روحانی و تجلّیّات نورانی او و با خطاب به معشوق چنین او را می­ستاید:

زلف تو یقین عاقــلان را
روی تو رخان عاشقـان را
بیجـادت چشم بیدلان را

رخسار تو قدّ گردنــان را

 

جز در کفن گمـــان ندارد
جز در کنـــف امـان ندارد
جز چون ره کهکشان ندارد
                                     (همان، 304)

جز چون خم طیلسان ندارد
                                     (همان، 305)

در این ابیات شاعر برای مدح معشوق خود به گونه­ای، از قصر موصوف بر صفت استفاده‌می­کند که چنین قصرهایی را پدید می­آورد: «زلف تو یقین عاقلان را فقط در کفن گمان می‌نهد»، «روی تو رخان عاشقان را جز در کنف امان نگاه‌نمی‌دارد.»، «لبان تو چشم بیدلان را در انتظار خود فقط مانند ره کهکشان می‌کند.» و «و چهرۀ تو قدّ گردنان را فقط مانند خم طیلسان می‌نماید»؛ البتّه تأثیر و تأکید این جمله­ها در شعر بیشتر از نثر است. سنایی نخست زیبایی­های معشوق خود را ذکرمی­کند و سپس با شگرد قصر موصوف بر صفت، توجّه مخاطب را به سحرآفرینی آنها جلب‌ می­نماید. در این شیوۀ توصیف، توان بلاغی شاعر و جادوی سخن او مشاهده‌ می­شود که با زیبایی، شیوایی، و سادگی خاصّ خود، تأثیر فراوانی در دل و جان و ذهن مخاطب برجای‌ می­گذارد و امکان نفوذ قابلِ‌ِتوجّهی پیدا می­کند. به ابیات دیگری نیز توجّه‌ کنید:

دانــۀ دُر در بنِ دریـــای «إلاّ اللَّه» دَر است

 

«لا إلهـ»ـی غــور بایــد تا بــرآرد بی­ریــا
                                     (همان، 239)

 

سنایی در این بیت بدون استفاده از ادات قصر بیان می­دارد که «دانۀ دُر، فقط در بن دریای «إلاّالله» است» و به این صورت دانۀ دُر را که موصوف است، در صفت «بودن در دریای إلاّ الله» قصر می­کند. 

آن دست و آن زبان که در او نیست نفع خلق

جز در چمن، ولیّ تو، چون گل پیاده کیست؟ [:نیست]

عشــــقْ نگـه دار که در دیدۀ عقل
در سراپردۀ فقــــر آی و ز اوباش مترس
موکب جان‌ستدن چــون بزند لشگر عشق

 

جز چون زبان سوسن و دست چنار نیست
                                    (همان، 290)

جز بر اجل، حسود تو، چون جان سوار نیست
                                    (همان، 290)

ســروِ آزاد تو جـز خـار مغیــلان نشود
سینۀ جـاهـلْ جـز غـارت شیطان نشود
او به‌جز بر فرس خـاصّ به میدان نشود
                                     (همان، 255)

قصر در هر دو مصراع بیت زیر نیز از نوع ادّعایی موصوف بر صفت و مفید مبالغۀ عاشقانۀ شاعر در برابر معشوق و محبوب است و حاصل آنها چنین است: «عادت چشم من فقط صفتِ دیدن صنع توست.» و «ورد زبان من فقط یک صفت دارد و آن گفتن حمد توست»

به‌جز از دیدن صُنعـــت نبود عادت چشمم

 

به‌جز از گفتن حمدت نبود ورد زبــانـــم
                                     (همان، 499)

 

3-2. انواع قصر و حصر به اعتبار حقیقت و واقع

بزرگان علوم بلاغی قصر و حصر را بر پایه و اعتبار حقیقت و واقع به دو گونۀ «قصر حقیقی» و «قصر اضافی یا نسبی یا ادّعایی» تقسیم ‌نموده­اند و برای هر یک ویژگی­ها و اوصافی برشمرده­اند که در ادامۀ بحث خواهد آمد. قصر اضافی یا نسبی همان قصر ادّعایی است که از لحاظ ادبی ارزش واقعی قصر در آن نمایان می­شود و به اعتباری می‌توان آن را «قصر و حصر ادبی» نامید.

3-2-1. قصر حقیقی

قصر حقیقی منحصر کردن چیزی در چیزی دیگر بر اساس امور واقعی و حقیقی است نه بر اساس ادّعا و اغراق. در کتاب ترجمه و شرح البلاغة­الواضحه برای توضیح قصر حقیقی چنین آمده­است: «و هُوَ أن یختصَّ المقصورُ بالمقصورِ علیه بحسب الحقیقة و الواقع بألاّ یتعدّاهُ إلی غیرِهِ أصلاً» (الجارم و امین، 1413ق.: 219) و اقبالی نیز همین مطلب را چنین آورده‌است: «قصر حقیقی، تخصیص چیزی به چیز دیگر بر حسب حقیقت و نفس امر است به‌طوری‌که صفت مورد نظر گوینده جز بر موصوف معیّن به دیگری تجاوز نکند.

نیست از راه عقل و وهم و حواس

 

جز خدا هیچ کس، خدای­شناس
                                           «سنایی»

وقتی سنایی می­گوید: جز خدای، هیچ­کس خدای­شناس نیست، خداشناسی را در وجود خدای متعال، مقصور و محدود می­کند و این ادّعا کاملاً مطابق با واقع و درست است. پس این حصر و قصر، حقیقی است» (اقبالی، 1380: 360).

دربارۀ تفاوت قصر اضافی و قصر حقیقی گفته­اند که «فرق قصر اضافی با حقیقی اینست که اگر اعتبار تخصص بهمۀ صفات باشد؛ آنرا قصر حقیقی نامند، خواه همه این صفات در موصوف یافت شود و یا نه، و اگر برخی از صفات در موصوف، مورد اعتبار قرار گیرند آنرا قصر اضافی نامند. بنابراین، ممکن است که موصوف در قصر اضافی دارای اوصاف دیگری هم باشد، لیکن گوینده تنها یک صفت آنرا بر می­گزیند و سایر صفاتش را نادیده می­انگارد. مثال از نظامی:

بنده جز سایه­وار، کی باشد

 

بنده را، اختیار کی باشد

تخصیص سایه­وار به بنده و برگزیدن این صفت، برحسب قصد و اعتبار گوینده است، در صورتیکه ممکن است بنده را صفاتی دیگر به‌جز سایه­وار بودن باشد، ولی گوینده قصد اعتبار و لحاظ سایر صفات مزبور را نداشته‌است» (رضانژاد، 1367: 278).

در بیت زیر، سنایی حافظ و ناصر بودن را در مخاطب خود (تو: خداوند) قصر کرده است که از نگاه عقلی در نزد فرد معتقدِ موحّد، حقیقی است:

حافظ و ناصــر تویی مر بنـــدگان خویش را

 

کیست جز تو حافظ و ناصر؟ «وَ لا هُم یَنْصُرون»
                           (سنایی، 1387، 594)

سنایی در مصراع دوّم بیت زیر با به‎کاربردن قصر حقیقیِ صفت بر موصوف  اظهارمی­دارد که تنها درگاه خداوند ارزش و جایگاه حقیقی فرمان­روایی و کارسازی دارد:

درگه خلقْ همـه زرق و فریب است و هوس

 

کارْ درگـــاه خـــداوند جهـان دارد و بس!
                                     (همان، 457)

درحالی­که قصر در مصراع نخست از نوع اضافی و ادّعایی و برای برجسته­سازی مفهوم آن است.

ویژگی بارز قصر حقیقی، همه­پذیر بودن آن­ است که اغلب در آن چندوچون وجود ندارد. نمونه­های دیگری از کاربرد قصر حقیقی در قصاید سنایی در ادامه ­آورده‌ می­شود:

من جز به شخص نیستم آن قـوم را نظیـــر

راستکاری پیشه کن کَه‌اندر مصاف رستخیز

 

شمشیر جـــز به رنـگ نمــاند به گندنا
                                     (همان، 246)

نیستند از خشم حق جز راستکاران رستگار
                                     (همان، 364)

سنایی در شاهد زیرین با آوردن قصر بدون ادات، از زبان خداوند متعال چنین می­سراید:

عارفا ! فخر به من کن که خـــداوند جهانم
غیب من دانم و پس غیب نداند به‌جز از من

 

مَلک عالمم و عالم اسرار نهــــــانم
منم آن عالم اسرار که هر غیب بدانم
                                     (همان، 499)

به نمونه­های دیگر نیز توجّه کنید:

در ازل خلاّق چـون تن را و دل را آفـــرید

عقل و عشق اندر بدایت جز دم آشفته نیست

 

راحت و آرام دل ننهــاد جز در رنــج تن
                                   (همان، 592)

عزّ و ذُلّ بُگسِل تو و در عاشقی تعیین ‌مکن
                                  (همان، 577)

3-2-2. قصر اضافی یا نسبی

«اضافه» در لغت به معنای نسبت دادن است و وجه تسمیۀ قصر اضافی این است که اختصاص مقصور به مقصورٌعلیه به‎طور مطلق نیست. همگان یا اکثر مردم در این نوع از قصر اتّفاقِ‌نظر ندارند و در آن چندوچون آورده‌می­شود. معمولاً قصر اضافی همراه با مبالغه است (اقبالی، 1380: 360).

در این نوع قصر، میدان جولان برای خیال شاعر و اغراق شاعرانه فراخ است و به شاعر امکان‌ داده‌ می­شود تا با قصر ادّعایی، به بزرگ­نمایی و برجسته­سازی امور دست بزند و تأکید و تأثیر سخن را نسبت به قصر حقیقی به‌مراتب افزون سازد و بر میزان خیال­انگیزی کلام بیفزاید.

سنایی در توصف مفاهیم و عناصر دینی و عرفانی و مدح ممدوحان خود، آن­ها را در صفاتی ویژه می­دارد که در واقع شدنی نیست. این از ویژگی­های سخن ادبی است که با خیال و قریحۀ شاعرانه و هنرمندانه از تنگنای واقعیّت­ها بیرون می­آید و از حقایق فاصله می­گیرد و به آنچه از نگاه شاعر حقیقی است، نزدیک می­شود؛ برای مثال در ابیات زیر قصرهایی صورت‎گرفته که ظاهر آنها واقعی و راستین نیست و در عالم واقع مصداق ندارد؛ بلکه در دنیای خیال­انگیز شعر، واقعی و معنادارند؛ چراکه اساس آنها بر ادّعای شاعر و اغراق شاعرانه و خیال­انگیزی است:

جز در خم زلف دل­فریبت

درد تو بر آسمـــان چارم

 

روح­القُدُس آشیان ندارد
                                     (همان، 304)

جز عیسیِ ناتـوان ندارد
                                     (همان، 305)

مبالغه در قصر اضافی، توصیف شاعر دربارۀ خود را نیز دربرمی­گیرد. در سه مصراع ­آخر دو بیت زیر از سنایی این موضوع دیده ‌می­شود:

ای خدایی که به‌جز تو مَلِک­العـــرش ندانم
به‌جز از دیدن صُنعت نبودت عادت چشمم

 

به‌جز از نام تو نامی نه­برآید به زبانـم
به‌جز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم
                                     (همان، 499)

سنایی در مصراع دوّم و چهارم زبان خود را در یک صفت خاصّ ویژه کرده ­است و آن بردن نام خداوند و گفتن حمد اوست؛ درحالی­که این صفت تنها یکی از چیزهایی است که زبان شاعر به گفتن آنها می­پردازد؛ امّا وی با منحصر کردن موصوف، یعنی زبان و سخنانی که بر آن جاری می­شود، به یک صفت، یعنی نام و ثنای محبوب خود با اغراق ادبی، اشتغال خود به ذکر نام و ستایش معشوق خویش را برجسته و نفوذ کلام را افزون می­سازد. در ابیات زیر نیز همین شگرد خیال­انگیز و برافزایندۀ نفوذ و تأثیر کلام دیده‌ می­شود:

قبلۀ دینِ امامـان خـاندان توست و بس

به‌جز تو اهل صنعت را ز دعوی­های بی­معنی

 

دیر زی ای شـاه خـانه! شـاد باش ای خاندان!
                                     (همان، 525)

همه بانگ­اند چون طبل و همه رنگ­اند چون رویَن
                                     (همان، 575)

آنچه دربارۀ کاربرد قصر اضافی در قصاید سنایی مسلّم است این است که قصر اضافی بیشتر در آن دسته از قصاید وی به کار رفته­است که  مدح و ستایش در آنها فراوان است؛ به همین روی در قصاید دورۀ نخست زندگانی او که به ستودن اربابان روزگار خویش در دربار شاهان می­پرداخت، این خصیصه به فراوانی دیده ‌می­شود. هرچند نباید نادیده انگاشت که در قصایدی از سنایی که به مدح پیامبر و اولیای دین اختصاص دارد، نیز قصر اضافی هست؛ امّا به دلیل مذهبی بودن شخصیّت­ها، قصر و حصرهای او از نوع حقیقی است و جنبۀ خیالی و ادّعایی بودن در آن­ها بسیار کم است؛ مگر اینکه واقعیّتی را با خیال درآمیخته و شاعرانه بیان ‌کرده ­باشد.

سنایی در ابیات زیر با بهره­گیری از قصر اضافی، بزرگان زمانۀ خود را به دلیل آزمندی­های دردآورشان این­گونه نقد می­کند:

نیست از جمع مالشان کس را
آبشــــان در سبــوی عاریتی
هیچ شاعر نخـورد از صله­شان

 

حاصلِ نقد جز پریـشانی
نانشان بر طبقْ گـروگانی
از پس شعر جز پشیمانی
                                     (همان، 673)

سنایی در ابیات یادشده به زیبایی از قصر اضافی استفاده ‌می­کند و آزمندی و خساست ممدوحان دورۀ خود را برجسته می‌سازد. او در بیت نخست با تقدیم فعل «نیست» و توقّف بر این هجا، بُعد منفی صفات آنان را بیشتر نمایان می­کند و می­گوید: «حاصل نقد بزرگان فقط پریشانی است.» و در بیت سوّم با همان مضمون می­گوید: «نتیجۀ صلۀ دریافتی شاعران از بزرگان فقط پشیمانی است»؛ درحالی­که در عالم واقع این دو امر نتایج دیگری نیز دارند. در بیت زیر نیز او با قصر اضافی قصد دارد وضع روزگار  خود را نقد کند و زشتی نادانی و خیانت­کاری را به­طور برجسته نشان‌ دهد:

روزگاری است که جز جهل و خیانت نخرند!

 

داری این مایه؟ ـ وگرنه خر از این کلبه بران
                                     (همان، 534)

سنایی در شواهد زیرین نیز با همین شگرد خیال­انگیز و اثرگذار، شیوایی و نفوذ کلام خود را در مدح ممدوح، و بلاغت سخن خود را با آمیزه­ای از اغراق افزایش‌می­دهد:

عرش است رکاب سخنت زآنکه سخن را
رُمــح است در آب حَیَــــوان لیک نباشد
بـر نامۀ دین کس به از آن می­­ننویسد

به‌جز عشــق، تا عمـر دارم، نــورزم

نیست امّیــد سنــایی در مقامات فزع

ای سنــــایی! گـر ز دانایی بجـویی مهر او

جز چهره و جز غمـزۀ او در صف ایّام

معدۀ حرصْ که شد تافته از تفّ نیــــاز

به خدا ار خاطــــر این بنده اندر کلّ کون

 

امروز به‌جز در کف تــو نیست عنانی
جز آتش سوزنده در آن رُمحِ سنانی
جز نام ابوبکرِ محمّد، عُنُـــــــوانی
                                     (همان، 689)

اگر بیش باشـد ز صــد سـال زادم
                                    (همان، 482)

جز کـف بخشنده و مهر جهان­بخشای تو
                                     (همان، 618)

جز کمـالش را مدان و جز جمالش را مبیـن
                                     (همان، 610)

روی همـــۀ دولـــت و پشت سپهی کـو؟
                                     (همان، 626)

جز ســــوی مائدۀ جود تو مهمان نشـود
                                     (همان، 356)

جز بت مدح تو را بوده‌است هرگز بِرْهَمــن
                                     (همان، 560)

3-3. انواع قصر و حصر به اعتبار اعتقاد مخاطب

قصر و حصر را بر پایۀ باور مخاطب، به قصر «اِفراد»، «قصر قلب»، و «قصر تعیین» تقسیم‌ کرده­اند. تشخیص و تعیین هر یک از این انواع قصر بستگی بسیاری به فضای کلام و قصد گوینده و به‌اصطلاح قرائن حالی و مقامی دارد و بدون توجّه به این امر، به‌سبب مرزهای مشترک و شناور آنها، گاهی این سه نوع با هم درمی­آمیزند و تشخیص و تعیین آنها دشوار می­شود. هر یک از این سه نوع در جای خود می‌تواند درجۀ بلاغت بالایی داشته‌ باشد و درواقع نمی‌توان یکی را بر دیگری برتری داد؛ چون هر کدام از اینها برای قصد و منظوری خاصّ به‌ کاربرده ‌می‌شود و معمولاً نمی‌توان آنها را به جای یکدیگر نشاند.

3-3-1. قصر اِفراد

«اِفراد» یعنی «یکتا و یگانه ساختن». وجه تسمیۀ این قصر آن است که گویندۀ بلیغ یک تن یا یک چیز را تنها در یک صفت،  یا یک صفت را تنها در یک تن یا یک چیز  حصر می­کند. گاهی شنونده یا مخاطب بر این پندار است که یک موصوف دارای صفات متعدّدی است یا اینکه دو کس یا دو چیز را در یک صفت، مشترک می­داند؛ ولی گوینده باور و اعتقاد دیگری دارد؛ یعنی برای آن موصوف تنها یک صفت قائل است نه بیشتر. هم‌چنین او چند موصوف را در یک صفت شریک نمی­پندارد و بر این باور است که تنها یک موصوف، آن صفت را دارد نه بیشتر؛ برای مثالْ سنایی در بیت زیر صفتِ «امکان دیدن روی شاه با چیزی» را در یک موصوف، یعنی «چشم شاه»، منحصر کرده و گفته‌است که «دیدن روی شاه فقط با چشم شاه امکان­پذیر است و با چشمان دیگر و از طرق دیگر شدنی نیست»:

هم به چشم شاه روی شاه خواهی دید و بس

 

دیده اندر کار شه کن کوریِ بدخواه را !
                                     (همان، 228)

ویژگی بارز قصر افراد، قطع شراکت غیر است. سنایی از این خصیصه در مدح پیامبر اکرم(ص) و یگانه و فرد دانستن او، به‌نیکویی بهره ‌برده ‌است. در دو بیت زیر این شگرد بلاغی سنایی قابلِ‌مشاهده است:

کفر و ایمان را هم اندر تیرگی هم در صفا

در خدای­آبــــاد یابی امر و نهی دین و کفر

 

نیست دارالملکْ جز رخسار و زلف مصطفا
                                     (همان، 231)

وَ احْمد مرسـل خدای­آباد را بس پادشـــا
                                     (همان، 257)

سنایی در ابیات زیر با قصر افراد، اغراض متنوّع خود را با آمیزه­ای از اغراق بیان‌ می­کند:

عشق عیّار است، بر تزویرِ تقدیرش چه کار؟

از مال تو جز خانۀ تو کیست تهی­دست؟

درد این باد هوا در تن هر کس که شــود
جسم و جان را به عرضگاه نهادم که مــرا

وصل از قِبل خــدمت او جـــویم و بس

هیچ کــامــم نمــــانْد جـــز یک کام

 

عقل با حفظ است، که‌او را کار جز تدبیر نیست
                                 (همان، 291)

و از دست تو جز کیســۀ تو کیست زیــان­کار؟
                                      (همان،370)

هست دردی که به‌جز سوختنش درمـــان نیست
مایۀ عرض در این جز غـرض جانـــان نیست
                                    (همان، 294)

ورنه من کمترم از بنـد قبـا و کمـرش
                                    (همان، 465)

چیست آن کــام؟ ـ: جـــستنِ کـــامـــش
                                     (همان، 470)

3-3-2. قصر قلب

«قلب» در لغت به معنی «وارونه» است. در علم معانی قصر قلب را چنین تعریف ‌می­کنند: گاهی گوینده، باوری برخلاف یا برضدّ باور شنوندۀ کلام دارد. در این صورت گوینده حکمی برخلاف یا برضدّ باور شنونده صادرمی­کند و به چیزی انحصار و اختصاص می­بخشد. در قصر قلب، گویندۀ بلیغ بر دیدگاه مخاطب خود، ردّیه­ای وارد و دیدگاه خود را بیان‌می­کند؛ چنان­که در آیۀ شریفۀ 51 سورۀ ذاریات، خداوند برخلاف باور مخاطبان، منظور خلقت و آفرینش را اینگونه بیان‎می­کند: «و ما خلقتُ الجنَّ و الإنسَ الاّ لِیَعبدون.» (الذّاریات/ 51: 56)

در کتاب مفتاح‌العلوم (سکّاکی، بی‎تا: 258) برای قصر قلب آیۀ «مَا قُلتُ لَهم إلاّ مَا أَمَرتَنِی بِه أَنِ اعْبدوا الله» (المائده 5: 117) برای مثال آورده‌ شده ‌است که با توجّه به آیۀ پیش از آن: «و إذ قالَ اللهُ یا عیسیَ‌ابنَ مَریمَ ءَ أنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتّخِذُونی و أمِّیَ الهینِ مِن دُونِ اللهِ» (المائده/ 5: 117) در این موضوع می­گنجد؛ البتّه ناگفته نماند که این مثال در مقام اشتمال بر معنی آورده ‌شده ‌است.

در بیتی که در پی خواهدآمد، سنایی با استفاده از قصر قلب و برخلاف باور مستمع می­گوید: «حسود تو فقط بر اجل سوار است»:

جز در چمن، ولیّ تو، چون گل پیاده کیست؟ ]: نیست.[

 

 

جز بر اجل، حسود تو، چون جان سوار نیست
                                     (سنایی، 1387: 290)

     

ادات حصرِ «جز» و فعل منفیِ «نیست» در این بیت و شواهد دیگر، از یک سو دایرۀ حصر و اختصاص را تنگ­تر می­کند و از سوی دیگر به مفهوم قلب و عکس حکم مخاطب یا شنونده قوّت بیشتری می­بخشد. این ویژگی بلاغی، زبان ادبی و هنری شاعر را برای قدح و مدح بجا و مؤثّر و افزودن میزان تأثیر کلام بر مستمع، ارتقا می­بخشد. در ابیات زیرین، سنایی با قصر قلب و برخلاف باور مخاطب، رأی خود را اظهار و این گونه بیان‌ می­کند:

جز شاعــران کوته­بین را در این دیار
آری! ز نور آتــش و از لطف آب

 

بر بارگاه جـــود و کریمیت بار نیست
رفعت به‌جز نصیب دخان و بخار نیست
                                     (همان، 290)

در این دو بیت واژۀ «آری» و اسلوب معادلۀ میان دو بیت، قصر قلب را مؤکّد و غنی­تر می­کند و به تبع آن، بلاغت و تأثیر کلام را افزایش‌می­دهد.

عشق بر تدبیر خندد زآنکه در صحرای عقل

 

هرچه تدبیر است جز بازیچۀ تقدیر نیست
                                   (همان، 291)

در این بیت سنایی یک بار تدبیر را سخرۀ عشق می­خواند و بار دیگر در جملۀ دوّم که مصداق قصر موصوف بر صفت است، از طریق قصر قلب با قوّت بیشتری اظهارمی­دارد که تدبیر بازیچۀ تقدیر است و کارآمدی و ویژگی دیگری ندارد. او با این شیوه سخن پیشین خود را مؤکّد می­سازد تا بر مخاطب خود تأثیر فزون­تری داشته‌باشد.

ای پسر! پای در این بحـر مـزن زآنکـه تو را
که‌این طریق است که در وی چو شوی، تـوشه تو را

این عـروسی است که از حسن رُخش با تـن تو

 

معبـر و پایگـــهْ قلــزمِ بی­پایـــان نیست
جز فنـا بودن، اگر بوذری و سلمان، نیست
                                     (همان، 293)

گر حسینی، همه جز خنجر و جز پیکان نیست
                                     (همان، 293)

در این ابیات، سنایی دل­سوزانه به پند و اندرز می­پردازد و با استفاده از جمله­های شرطی، خلاف باور مستمع را اظهارمی­کند تا او را از پیمودن راه خطا باز دارد. به مثال زیر نیز بنگرید:

جز بخل نپنداشت جهانی که عطا داد

 

جز کفر نینگاشت سخایی که ریا کرد
                                     (همان، 315)

3-3-3. قصر تعیین

«تعیین» یعنی «عیان و روشن ساختن». نویسندۀ کتاب اصول علم بلاغت دربارۀ قصر تعیین چنین گفته ‌است: «شنونده ـ در این گونه از قصر اضافی ـ در بودن یک صفت برای چند موصوف تردید دارد و به طور جزم و قطع نمی‌داند، کدام‌یک از این موصوف‌ها دارای صفت مورد نظر هستند، و گوینده با قصر صفتی در یک موصوف معین، به‌طور قاطع شنونده را از تردید خلاص می‌کند. گاه دیگر، شنونده یقین دارد که یک موصوف دارای چند صفت است و بطور یقین نمی­داند که موصوف منظور، کدام یک از صفات را دارد؛ و گوینده با قصر یک صفت معین به موصوف، شنونده را از سرگردانی رها می­کند» (رضانژاد، 1367: 288) و در دنبالۀ مطلب چنین نوشته‌­است: «اینگونه از قصر اضافی را بدین سبب قصر تعیین نامیده­اند، که گوینده با قصر موصوف معین در صفت منظور، یا با قصر یک صفت معین در موصوفی شنونده را از تردید نجات می­دهد و بحقیقت آن آگاه می­کند» (همان، 289). چنانچه شنونده­ای تردید داشته‌ باشد که «حسین شاعر است یا مورّخ» و گوینده به او بگوید: «حسین فقط شاعر است.»، او با قصر تعیین شنونده را از تردید و دودلی می­رهاند؛ برای مثالْ سنایی در دو بیت زیر با بهره‌گرفتن از نوع قصر تعیین، شنونده را از حالت دودلی به‌درمی­آورد و به او اطمینان می­بخشد که در موضع معهود جز گوهر ثنای او نثاری نیست و همانندی سنایی با قوم و گروه مورد نظر تنها از جنبۀ ظاهری و پیکر انسانی است نه از جنبه‌ای که ممدوح وی را گمان بر آن بوده‌است:

گرچه دهی  و گر ندهی  صله در دو حال

من جز به شخص نیستم آن قوم را نظیر

 

جز گوهر ثنای من اینجا نثار نیست
                           (سنایی، 1387: 290)

شمشیر جز به رنگ نماند به گندنا
                                     (همان، 246)

سنایی در بیت اخیر برای مخاطب این واقعیّت مورد ادّعای خود را روشن می­کند که او فقط از لحاظ جسمانی مانند دشمنان است و در صفات و خصوصیّات منفی با آنان یکی نیست. نمونه­های دیگری از همین دست نیز در ابیات زیر مشاهده‌ می­شود که سنایی با کمک گرفتن از قصر تعیین به نیکوترین شیوه، شنونده را از رنج دودلی بیرون می­آورد:

عشق عیّار است، بر تزویر تقدیرش چه کار؟

اندر این عالم نیابی محـــرمی مر جانت را

 

عقل با حفظ است، که‌او را کار جز تدبیر نیست
                                    (همان، 291)

جز صفـای احمدیّ و جز سخای حیــدری
                                     (همان، 662)

هم‌چنین در قصیده‌ای دربارۀ «مرگ» که پیش از این ذکرش رفت، با همین شیوه شکّ مخاطب و باور نادرست وی دربارۀ مرگ را تصحیح می‌کند و  می‌گوید:

به‌جز پنجـــۀ مرگ بازت که خَـــرّد
به‌جز مرگ در گوش جانت که خواند
به‌جز مرگ با جان عقلـــت که گوید
به‌جز مرگت اندر حمایت که گیـــرد

 

زمشتی ســگ کاهــلِ کاهــدانی؟
که: «بگذر از این منزل کــاروانی.»؟
که: « تو میزبـان نیستی؛ میهمـانی! »؟
از این شوخ­چشمــان آخرزمــانی؟
                                     (همان، 679)

4. شیوه‌های قصر و حصر 

در کتب مربوط به علم معانی شیوه‌هایی گوناگون و اغلب نزدیک به هم برای عمل قصر و حصر ذکرشده‌است. این شیوه‌ها را براساسِ یک دسته‌بندی علمی و منطقی در چند دستۀ کلّی، به شرحی که در پی می‌آید، می‌توان‌جای‌داد:

4-1. با  استفاده از ادات قصر: در جمله‌های مثبت با ادات «تنها» و «فقط» و در جمله‌های منفی با اداتی مانند «جز، به‌جز، إلاّ، ...و بس، مگر، و امثا ل آن» به‌صورت ایجابی یا سلبی، صفت در موصوف یا موصوف در صفت قصر می‌شود. هر یک از این ادات جملۀ خاصّ خود را اقتضامی­کند و به همین سبب جمله­های گوناگونانی با آنها ساخته‌می­شود؛ برای مثال ادوات «جز، به‌جز، مگر، و إلاّ» در جمله‌ها­ی منفی که دارای تأکید خاصّی نیز می‌باشند، به‌کارمی­روند؛ مانند دو بیت زیر از سنایی:

ای خـدایی که به بـازار عزیـزانِ درت

جـز به دسـت و دل محمّـد نیسـت

 

نرخ جـان­ها به‌جز از کفّ تو ارزان نشـود
                                     (همان، 663)

حــلّ و عقــد خـزانـۀ اســرار
                                     (همان، 378)

بدیهی است در تحلیل و توضیح، جملۀ دربردارندۀ استفهام انکاری نیز به جملۀ خبری تبدیل‌می‌شود و فعل آن نیز منفی به‌شمارمی­آید؛ مانند بیت زیر از سنایی:

به‌جز پنجۀ مرگ بازت که خرّد

 

ز مشتی سگ کاهلِ کاهدانی؟
                                     (همان، 679)

یعنی: «کسی به‌جز پنجۀ مرگ تو را از مشتی سگ کاهلِ کاهدانی بازنمی‌خرد»

ذکر این نکته خالی از فایده نیست که همۀ جمله‌های حاوی قصر و حصر، اعمّ از مثبت و منفی، چه با ادات ویژۀ آن و چه بدون آن، قابلیّت تبدیل به جملۀ خبری مثبت را که ادات «تنها» و «فقط» در آنها می‌آید، دارند. درواقع، صورت اصلی قصر و حصر هم که با همین ادات همراه است، در چنین جمله‌هایی واقع می‌شود. به بیانی دیگر، تمام جمله‌های دارای قصر را می‌توان به جمله‌ها‌ی خبری مثبت با ادات «تنها» یا «فقط» برگرداند. به بیان دستورِ زبانی، باید گفت که ژرف‌ساخت تمام جمله‌های دارای قصر عبارت از یک جمله‌ها‌ی خبری مثبت است که تنها با دو ادات مذکور همراه‌اند. این مطلب را در دنبالۀ بحث با چند شاهد از دیوان سنایی نشان ‌می‌دهیم.

سنایی در دو بیت زیر با استفاده از ادات «...و بس»، که از آن به‌ندرت استفاده‎کرده‌، مفهوم حصر به جملۀ خبری مثبت داده ‌است:

وصل از قِبَل خــدمت او جـــویم و بس

درگه خلق همه زرق و فــریب است و هوس

 

ورنه من کمتــرم از بنـد قبـا و کمـرش
                                     (همان، 465)

کــارْ درگـاه خــداوند جهان دارد و بس
                                    (همان، 457)

پیداست که ژرف‌ساخت دو جملۀ منظور این خواهد بود: 1- تنها (فقط) از قِبَل خــدمت او وصل می‌جـــویم. 2- تنها (فقط)  درگــــاه خــــداوند جهان کــــارْ دارد. در مصراع نخستِ بیت دوّم نیز ترکیب خاصّ جمله با درج قید «همه» مفهوم حصر ایجاد کرده‌ است: درگه خلق تنها (فقط) زرق و فــریب و هوس است. ابیات زیر نمونه‌هایی از جمله‌های خبری منفی یا دربردارندۀ استفهام انکاری قابل تبدیل به جمله‌ها‌ی خبری مثبتی‌اند که مشمول قاعدۀ استثنا  با ادات مخصوص (جز، به‌جز، به‌غیراز، إلاّ، مگر، و...) یا همان قید استثنا در دستور زبان فارسی‌اند:

جُرم ز اجرام ندانند به‌جز کوردلان

جسم و جان بابت این لعبت سیمین‌تن نیست
فرد شو ز این همه تا مرد عَرَضگاه شوی

هشت بستان را کجا هرگز توانی یافتن

 

طمع از چرخ ندارند مگر خیره‌سران!
                                     (همان، 536)

تحفۀ بی‌خطر اندرخور این سلطان نیست
که‌اندر این کوی به‌جز رهگذر مردان نیست
                                     (همان، 294)

جز به حبّ حیدر و شُبّیْر و شُبّر داشتن؟
                                     (همان، 554)

نتیجۀ برگرداندن این ابیات به جمله‌ها‌ی خبری مثبت، یعنی ژرف‌ساخت و مفهوم روشن آنها، چنین است: تنها کوردلان جُرم را از اجرام می‌دانند؛ تنها خیره‌سران از چرخ طمع دارند؛ در این کوی تنها رهگذر مردان است؛ تنها با حبّ حیدر و شُبّیْر و شُبّر داشتن می‌توانی هشت بستان را بیابی(به‌دست‌بیا‌وری).

سنایی در قصیده‌ای در ستایش و منقبت پیامبر اعظم، حضرت محمّدبن عبدالله(ص) با مطلعِ:

روحی فِداک! » ای محتشم! لبّیک! لبّیک! ای صنم

 

ای رای تو شمس‌الضّحی! وِ ایْ روی تو بدرُ الظُّلَم!

در مصراع دوّم یکی از بیت‌ها با استفهام انکاری و ادات «جز» چنین گفته‌است:

می کَش که غم‌ها میْ‌ کُشد؛ اندوه مردان وی کَشد

 

در راه رستم کی کَشد جز رخشْ رخت روستم؟1

                                     (همان، 503)

که حاصل آن چنین ‌است: در راه رستم تنها رخش می‌تواند رخت رستم را بکَشد. در مصراع نخست نیز با تکرار واژۀ «میْ» که تکیه دارد، و تقدیم مفعول بر مسندٌالیه (نهادِ جمله، مبتدا) این مفهوم قصر ایجاد‌ شده‌است: تنها میْ‌ غم‌ها را می‌کُشد.

چنان‌که ملاحظه ‌می‌شود، ژرف‌ساخت تمام نمونه‌ها یک جملۀ خبری مثبت با ادات «تنها»ست. 

4-2. بدون استفاده از ادات قصر: شمیسا در کتاب معانی در این باره نوشته‌ است: «آوردن ادات اجباری نیست بلکه در متون عالی ادبی، مکرراً ادات را نیاورده­اند و در این صورت تأکید و اغراق و تخییل بیشتر است:

سرم خوش است و به بانگ بلند می­گویم

 

که من نسیم حیات از پیاله می­جویم
                               (حافظ، 1385: ؟)

یعنی من نسیم حیات را «فقط» از پیاله می­جویم» (شمیسا، 1389: 126).

4-2-1. با تقدیم فعل یا بخش دیگری از گزاره (خبر، مسند): با پیش‌تر آوردن بخشی از گزاره شامل فعل یا متعلَّقات فعل، مانند مفعول، مسند، و... نسبت به نهاد جمله (مسندٌالیه، مبتدا) به شکلی خاص که از آن با عبارت «تقدیم ما حقُّهُ التّأخیر» یاد کرده‌اند نیز می‌تواند مفهوم قصر ایجاد ‌شود. 

4-2-2. با استفاده از ساختار نحوی خاصّ: سوای مورد دوّم، تنظیم کلام و نگارش جمله به‌صورتی که جهت بلاغی پیداکند و مفید قصر گردد. یادآوری می‌کنیم که مورد دوّم نیز به‌گونه‌ای در همین مورد می‌گنجد؛ امّا به‌سبب اهمّیّت آن می‌توان آن را جداگانه ذکر کرد. این مورد که خود شیوه‌های گوناگون و فراوانی دارد و پرداختن به همۀ آنها مجالی دیگر می‌طلبد، در کتب مربوط، جز در کتاب اصول علم بلاغت، به‌اختصار بیان و شواهد اندکی برای آنها ذکرشده‌است.

بنابراین شیوه‌های قصر را در دو دستۀ کلّیِ «با ادات قصر» و «بدون ادات قصر» می‌توان‌ خلاصه‌ نمود. نویسندۀ کتاب اصول علم بلاغت برای روش دوّم شش شیوه‌ ذکر کرده ‌است. برخی از شیوه‌های مزبور را با آوردن شواهدی از قصاید سنایی در  مبحث بعدی ذکر خواهیم ‌کرد.

 

5. شیوه‌های قصر و حصر در قصاید سنایی

قصر و حصر در قصاید سنایی به شیوه‌های گوناگونی انجام­گرفته‌است. وی از بیشتر شیوه‌هایی که در مبحث پیشین بدانها اشاره‌شد، به‌ویژه از روش ایجاد قصر و حصر با  استفاده از ادات قصر، بهره‌ برده ‌است. در دنبالۀ بحث موارد مزبور را بررسی‌خواهیم‌ کرد. در قصاید سنایی به‌جز روش اخیر از روش ایجاد ساختار نحوی خاصّ که به‌گونه‌ای «تقدیم ما حقُّهُ التّأخیر» را نیز دربرمی‌گیرد، نیز فراوان استفاده‌شده‌است که شامل حدود 25 شیوه می‌گردد. 

5-1.  استفاده از ادات قصر

سنایی در بیشتر شعرهای حاوی شگرد قصر و حصر دیوان خود، که در اغلب آنها بیانی شاعرانه‎ دارد و باید آنها را در زمرۀ قصر ادّعایی و ادبی قرارداد، از ادات قصر استفاده ­کرده‌است؛ یعنی بسامد این شیوه‌ که در قصاید وی شامل بیش از صد مورد است، از همه بیشتر است. مهم­ترین ادات قصر در قصاید سنایی عبارت است از «جز، جُزاز، به‌جز، به‌جُزاز، إلاّ، مگر». در بیشتر شواهدی که تا اینجای بحث آوردیم، از همین ادات استفاده‌ شده‌است و نیازی به ذکر نمونه‌های بیشتر احساس ‌نمی‌شود.

5-2. استفاده از ساختار نحوی خاصّ

سنایی در موارد قابلِ‌ِتوجّهی بی­­آنکه از ادات قصر استفاده‌ کند، ارادۀ قصر ­کرده‌است؛ مانند بیت زیر که در آن واژۀ «شریعت» تکیه دارد:

در شریعت ذوق­ یابی نه اندر عقل از آنک

 

قشرِ عالم عقل دارد، مغـــزْ روح انبیا
                           (سنایی، 1387: 256)

یعنی «فقط» در شریعت ذوق­ می­یابی. مصراع نخست این بیت یک ساختار تقابلی خاصّ دارد که در آن یک جملۀ خبری مثبت به‌صورتی در تقابل با یک جملۀ خبری منفی قرار داده ‌شده‌است که موجب پدیدآمدن مفهوم قصر در سخن می‌شود. ‌اکنون مواردی از شیوۀ استفاده از ساختار نحوی خاصّ در قصاید سنایی را در حدّ مجال این گفتار برمی‌شماریم:

5-2-1. ساختار تقابلی مثبت و منفی: در این روش، همان گونه که در سطرهای پیشین نیز به‌نوعی نشان‌ داده ‌شد، به یکی از شیوه‌های مربوط، جمله‌ای مثبت در تقابل با جمله‌ای منفی قرار داده ‌می‌شود تا منطوق و مطلب جملۀ مثبت مفهوم قصر به ‌خود بگیرد. از منابع این پژوهش، تنها در کتاب اصول علم بلاغت از این شیوه و با عنوان «قصر به حروف منفی» یاد شده‌ است (رضانژاد، 1367: 270). از این مورد درحدود پانزده بیت در قصاید سنایی به ‌نظر رسید. شواهد زیر به‌روشنی گویای این شگرد زبانی برای ایجاد مفهوم قصرند:

دین ز کرّار جو نه از طرّار

ز راه دین توان ‌آمد به صحرای نیاز ار نی
به تیغ عشق شو کشته که تا عمر ابد یابی

حدیث آن کلام و طور و موسی گر همی‌ خواۀ

در دو عالم همی‌نگنجی ازآنک
به تن و طبع تازه‌ای نه به روح

 

خز ز بزّاز جو نه از خبّاز
                           (سنایی، 1387: 405)

به معنی کی رسد مردم گذر ناکرده بر اسما
که از شمشیر بویحیی نشان‌ ندهد کس از احیا
                                     (همان، 249)

که بشناسی، ز خود یابی؛ ز دیگر کس کجا یابی؟
                                     (همان، 643)

تو بزرگیّ و هر دو عالم تنگ
به دل و نام زنده‌ای نه به رنگ
                                      (همان،474)

 

5-2-2. مشروط ساختن به قید زمان؛ یعنی مشروط ساختن تحقّق امری به زمان تحقّق امری دیگر  و بیشتر در ساخت جملۀ منفی با آوردن حرف «تا» و قید زمان یا با استفهام انکاری و قید پرسش «کیْ» و یا با قید «آن‌گاه»: در این شیوه، گوینده اذعان‌می‌دارد که تا هنگامی که امری خاص محقّق نشود، امر مطلوب محقّق نخواهدشد؛ به عبارت دیگر، امر مطلوب تنها مشروط به تحقّق امری خاص، که در این مورد شرط است، محقّق خواهدشد. سنایی از این شیوه بیشتر بهره‌برده‌است که شامل حدود 25 مورد است؛ مانند بیت زیر:

تا ز سر شادی برون ننهند مردان صفا

 

دست نتوانندزد در بارگاه مصطفی
                                     (همان، 238)

یعنی «مردان صفا تنها هنگامی می‌توانند دست در بارگاه مصطفی(ص) بزنند که شادی را از سر بیرون کنند»

سنایی در قصیده‌ای با موضوع پند و اندرز و با مطلعِ:

زیر مُهر پادشا زرّی درآرد روزگار

 

گر نفاق اندرونی پاک آید در عیار

در سیزده بیت با همین شیوه مضمون کلام را با قصر و حصر بیان‌کرده‌است؛ چنان‌که در ابیات زیر از همان قصیده:

تا بود دل در فریب نقش جادو جای‌گیر
دست در سنگی زده کی کوه بیند بت به دست؟
تا ضیاع اندر دل مرد است، ضایع نیست کفر

 

کی شود در حلقۀ مردانِ میدان پایدار؟
پای بر مرغی نهاده کی رسد کس بر مدار؟
آتشی باید که افتد در ضیاع و در عقار
                                    (همان، 396)

 

دو بیت زیر نیز شاهدی گویا از استفادۀ سنایی از این شیوه ‌است:

ای بنده! به درگاه من آن‌گاه برآیی

برهنه تا نشد قرآن ز پردۀ حرف پیش تو

 

کَه‌از جان قدمی سازی و در راه درآیی
                                     (همان، 637)

تو را گر جان بوعَمروی ، نگویم کَه‌اهل قرآنی
                                    (همان، 685)

5-2-3. مخیّر ساختن با حرف تسویۀ «یا»: در این روش با استفاده از حرف تسویۀ «یا ... یا» مخاطب را میان دو یا چند چیز مخیّر می‌دانند یا می‌سازند تا تنها یکی از دو طرف را برگزیند؛ یا امری را میان دو حالت قرارمی‌دهند و تنها بر امکان وقوع یکی صحّه می‌گذارند؛ و همین موجب ایجاد مفهوم قصر می‌شود. به دو مثال‌ زیر بنگرید:

گر هوای نفس جویی، از در دین درمیای

چشمۀ حیوانت باید، خاک ره شو چون خضر

 

یا براهیمی مسلّم باشدت یا آزری
                                     (همان، 663)

هر دو نبود مر تو را، یا چشمه یا اسکندری
                                     (همان، 664)

5-2-4. صورتی خاص از شرط و جواب شرط: در این شیوه که سنایی از آن کمتر بهره‌برده‌است، گوینده با ایجاد تقابل میان امر مشروط و شرط آن، مفهوم انحصار در تحقّق امری را به موضوع سخن واردمی‌کند؛ مانند موارد زیر:

که آمرزد، خداوندا! رهی را، گر تو نامُرزی؟

 

که بخشاید در این بیدادمان، گر تو نبخشایی؟
                                     (همان، 633)

یعنی «اگر تو نیامرزی و نبخشایی، هیچ کس دیگری نمی‌آمرزد و نمی‌بخشاید. پس تنها تو می‌توانی بیامرزی و ببخشایی»

روی گردآلود بر زی او که بر درگاه او

 

آبروی خود بری، گر آب روی خود بری!
                                     (همان، 666)

یعنی «تنها آبروی خود را می‌بری و هیچ نتیجۀ دیگر و فایده‌ای به حال تو ندارد»

5-2-5 . سؤال و پاسخ کوتاه: این شیوه در بیت زیر به‌روشنی دیده‌می‌شود:

راه عشّاق کِه‌سْپُرَد؟ ـ : عاشق

 

آه بیمار کِه‌شْنَوَد؟ ـ : بیمار
                                     (همان، 379)

چنان‌که گفته‌ شد، سنایی از روش‌های دیگری نیز برای به‌کارگرفتن شگرد قصر بهره‌ برده‌است که شرح آنها در این مقال نمی‌گنجد؛ مانند اختصاص تقابلی، گنجاندن فعل در میان ضمیر «آن» و جملۀ وصفی مربوط یا به بیان نحو زبان عربی: تقدیم فعل بر جملۀ صله، تقدیم مفعول بر فعل، تقدیم مفعول بر فاعل، مشروط کردن تحقّق فعل به وجود ابزار یا متمّمِ انجام فعل، و نظایر آن.

 

6 . مقاصد قصر و حصر

در بیشتر کتب مربوط به علم معانی، بحث از اغراض و مقاصد قصر و حصر یا به‌کلّی نیامده یا به‌صورت مستقلّ به آن پرداخته ‌نشده؛ جز در کتاب معانی نوشتۀ سیروس شمیسا که تحت عنوان «مقاصد کاربرد قصر» درحدود یک صفحه از آن بحث‌ شده‌است که در دنبالۀ بحث آنها را ذکر خواهیم‌ کرد. عبدالقاهر جرجانی در کتاب دلائل‌الاعجاز فی‌القرآن، آنجا که (در فصل چهاردهم) بیشترْ از دیدگاه نحوی به بحث دربارۀ انحصار و قصر در اسم معرفه (جرجانی، 1368: 246-262) و قصر و اختصاص با «إنّما» (در فصل بیست‌وهفتم تا سی‌ام) (همان، 406-437) پرداخته، به‌طور پراکنده به برخی از مقاصد و نتایج این بحث تصریح یا  اشاره ‌کرده‌ است. مواردی از مقاصد قصر که می‌توان از بحث‌های وی برداشت ‌نمود و یکجا بیان‌ کرد، عبارت است از «مبالغه، بی‌اعتنایی به غیر موصوف، ادّعای انحصار صفت در موصوف و قاصر و ناقص بودن آن در غیر یا منحصربه‌فرد بودن موصوف در صفتی، رفع شکّ و شبهه از مخاطب، تبیین انحصار صفتی در موصوف برای مخاطبِ معتقد به عکس آن، و تعریض و کنایه به غیرموصوف».

بدیهی است که غرض از قصر و حصر حقیقی همان مواردی است که معمولاً در بحث از انواع قصر و حصر به اعتبار اعتقاد مخاطب از آنها بحث‌ می‌شود و برپایۀ واقعیّت یا حقیقت موضوع و نیز تأکید بر آن بیان ‌می‌شوند. این موارد عبارت‌اند از 1- منحصربه‌فرد دانستن صفت در موصوف 2- بیان عکس اعتقاد مخاطب 3- تعیین مورد برای مخاطب و رفع شکّ و شبهه از او. آنچه حوزۀ این بحث را گسترده می‌سازد، خروج قصر و حصر از نوع حقیقی و گسترش آن به حوزۀ بیان ادبی و اغراق و ادّعا و حتّی خیال‌انگیز شدن آن است که طبیعی‌ترین نتیجۀ آن مبالغه و اغراق ادبی و برجسته‌سازی بلاغی است. 

در کتاب معانی نوشتۀ شمیسا (شمیسا، 1389: 130) ، جز آنچه معمولاً در بحث از انواع قصر و حصر به اعتبار اعتقاد مخاطب بیان‌ می‌شود، برای مقاصدی که از کاربرد قصر در نظر گرفته ‌می‌شود، این پنج مورد ذکر شده‌است: 1- مبالغه 2- ترغیب و تشویق 3- تحقیر غیرِمقصور 4- طنز و مسخره 5- جلب توجّه و تأکید و برجسته‌ساختن مقصورٌعلیه

برای شگرد بلاغی قصر و حصر، به‌جز مواردی که برشمرده‌شد، اغراض و مقاصد دیگری نیز می‌توان از راه تحلیل گفته‌های بلیغ ادبی و غیر آن به‌دست‌آورد که پرداختن به همۀ آنها مجال وسیعی می‌طلبد. در دنبالۀ بحث، برپایۀ قصاید سنایی، برخی از آن اغراض را ذکر خواهیم‌ کرد.

7. مقاصد قصر و حصر در قصاید سنایی

با تحلیل قصاید سنایی، اغراض و مقاصد قابلِ‌ِتوجّهی برای ابیات دارای قصر و حصر دیوان وی می‌توان ‌به‌ دست ‌آورد که پرداختن به همۀ آنها در این گفتار نمی‌گنجد. سنایی به‌سبب تلاش مجدّانه‌اش در نکته‌پردازی در موضوعات و مضامین اخلاقی و عرفانی و علاقۀ وافری که به حکمت و موعظه نشان‌ داده، از شگردهای بلاغی ازجمله قصر و حصر در همین زمینه و برای دوچندان ساختن تأثیر و قدرت نفوذ کلام خود در مخاطبان بهرۀ فراوان برده‌است. بنابراین، طبیعی است که این شاعر اهل حکمت و عرفان در استفاده از قصر با به‌کارگرفتن شیوه‌های گوناگون آن، مقاصد متعدّدی را در نظرگرفته ‌باشد. ازجملۀ این مقاصد، همان است که برای انواع قصر و حصر به اعتبار اعتقاد مخاطب ذکر شد. هم‌چنین به مواردی همچون مبالغه در وصف یا مدح و منقبت، ترغیب و شوق‌انگیزی، نفی غیرموصوف، مفاخره، منحصر کردن طریق یا وسیلۀ رسیدن به هدف (رستگاری، کمال، عزّت، و...) در یک طریق یا وسیلۀ خاصّ، تحقیر غیرموصوف، هشدار، ایجاد نفرت نسبت به چیزی، تعریض و کنایه به غیر موصوف، و امثال آن می‌توان ‌اشاره ‌کرد.‌ در اینجا به چند مورد از این اغراض، بیشتر از نوع قصر و حصر غیرِحقیقی (اضافی، نسبی، ادبی، ادّعایی یا بَلاغی) خواهیم‌ پرداخت.

7-1. مبالغه: مبالغه بیشتر برایبرجسته‌سازی موصوف در صفتی در میان اقران یا برجسته‌سازی وجود صفتی در خود موصوف، غرض گوینده از قصر و حصر واقع می‌شود؛ مانند شاهد زیر:

هرگز اندر طبع یک شاعر نیابی حذق و صدق

 

جز گــدایی و دروغ و مُنکَریّ و مُنکِـــری
                           (سنایی، 1387: 668)

 پیداست که آنچه در طبع شاعران است، فقط «گــــدایی و دروغ و مُنکَری و مُنکِـــری» نیست؛ بلکه هدف و غرض شاعر از بیان چنین نسبتی برجسته‌ساختن این صفات است که در طبع بسیاری از شاعران تملّق‌پیشۀ درباری بوده‌ است؛ یعنی با اغراق در این نسبت، زشتی آن را در چشم مخاطب دوچندان می‌سازد. هچنین است دو بیت زیر:

کــــارْ آن دارد که افتد در خم چوگان فقر

 

 

نام آن گیرد که باشد چون سها زرد و نزار

هر چه جز درد است، دوزخ؛ هر چه جز فقر است، غیر

 

 

هر چه جز بند است، زحمت؛ هر چه جز زخم است، عار
                                              (همان، 396)

     

7-2. ترغیب و شوق‌انگیزی: گاهی هدف گویندهاز قصر صرفاً ایجاد شوق و رغبت در وجود مخاطب نسبت به موضوع است. سنایی در ابیات زیر همین غرض را در نظر داشته ‌است:

تکیه بر شرع محمّد کن و بر قرآن کن

 

زآن‌کجا عروۀ وثقای تو جز قرآن نیست
                                    (همان، 296)

در هر دو مصراع قصر واقع شده، امّا شاهد بحث بیشتر در مصراع نخست است که مفهوم آن این است که «تکیه‌ات تنها بر شرع محمّد(ص) و قرآن کریم باشد.»

هم به چشم شاه روی شاه خواهی دید و بس

هر که او نام کسی یافت، از آن درگه یافت

 

دیده اندر کار شه کن، کوریِ بدخواه را!
                                   (همان، 229)

ای برادر! کس او باش و میندیش از کس
                                    (همان، 457)

7-3. نفرت‌انگیزی: سنایی در مطلع یکی از قصاید اندرزی خود در همان مصراع نخست با همین قصد می‌گوید: 

درگه خلق همه زرق و فــریب است و هوس

 

کــارْ درگـاه خـداوند جهان دارد و بس!
                                     (همان، 457)

پیداست که شاعر برای منصرف ساختن مخاطب از توجّه و امید به غیر حقّ و روی‌گردان کردن وی از درِ مخلوق، با اغراق و تأکیدی خاصّ که حاصل آوردن قید «همه» و عطف سه عنصر منفیِ «زرق و فــریب و هوس» است، می‌خواهد درگاه خلق را نفرت‌انگیز نشان ‌دهد. در مقابل، در مصراع دوّم باز هم با قصر، تنها درگاه خداوند را کارساز می‌شمارد و به‌گونه‌ای منطوقِ مصراع نخست را مؤکّد می‌سازد.

 

نتیجه

با بررسی­ و تحلیل قصاید حکیم سنایی غزنوی این موضوع روشن گردید که وی با بهره­گیری از فنون بلاغی، ازجمله قصر و حصر در کلام خود، توانسته‌است به­خوبی با مخاطب خود ارتباط برقرارکند و با شکل و شیوه‌ای مؤثّر، سخن خود را در جان و دل او بنشاند. توانایی و احاطۀ او بر شگردهای بلاغی باعث شده­است که او در بسیاری از ابیات قصاید خود با درهم­ریختن اصول و قواعد خشک و مستقیم دستوری و ازجمله مقدّم داشتن برخی مؤخّرات و مؤخّر داشتن برخی مقدّمات، نظم دیگری در کلام خود بیافریند و بدین شیوه تأکیدات و برجستگی­های لازم را در سخن خود پیش روی مخاطب یا مستمع بیاورد و حسّاسیّت­ها و دغدغه­های خود را به او منتقل ‌کند. قصر و حصر یکی از شیوه‌هایی است که او به‌خوبی از آن بهره ‎برده و با آن کلام خود را تقویت نموده و به آن نیروی نفوذ بیشتری بخشیده ‌است.

سنایی از انواع قصر و حصرِ  صفت بر موصوف، موصوف بر صفت، اِفراد، قلب، تعیین، حقیقی، و اضافی یا ادّعایی و با روش‌های گوناگونِ ایجاد مفهوم حصر، هم  با استفاده از ادات قصر  و هم بدون آن در جای خود  و با تردستی و به‌طور مؤثّر استفاده‌ کرده و از به‌کارگیری هیچ‌یک  فروگذار نکرده‌است. بسامد استفاده از ادات قصر در قصاید وی شامل بیش از 110 مورد و بسامد شیوه‌های دیگر درحدود 45 مورد است. سنایی از دو نوع قصر صفت بر موصوف، و موصوف بر صفت، مانند بسیاری دیگر از گویندگان زبان فارسی، از نوع نخست بسیار بیشتر بهره‌ برده‌است؛ به‌گونه‌ای که نسبتِ بسامد نوع دوّم به نوع نخست درحدود یک‌ششم است. سنایی قصر صفت بر موصوف را حدوداً در 120 بیت و قصر موصوف بر صفت را در 25 بیت به‌ کار گرفته‌است. علّت این برتریِ نسبتِ به‌کارگیری نیز محدودیّت حصر موصوف در یک صفت، به‌ویژه به‌صورت حقیقی است.

ازآنجاکه قصر اضافی یا نسبی که همان قصر ادّعایی است،  بیش از دیگر طرق قصر جنبۀ ادبی و ارزش بلاغی دارد، سنایی نیز از این شیوه بیشتر بهره‌برده و به‌ویژه در بیان اندیشه‌های اخلاقی و عرفانی، از راه قصر و حصر و با منحصر ساختن راه‌های ترقّی و دست‌یابی به نشاط و آرامش پایدار، در راه دین و تصوّف و عرفان و سلوک واقعی، سعی‌کرده‌است توجّه مخاطبان را به این اندیشه‌ها معطوف و با سخنِ مؤکّدِ خود آنان را تحتِ‌ِتأثیرقراردهد و به طریق درست دین و معرفت و عشق به حقّ و لوازم آن سوق ‌دهد.

با تحلیل قصاید سنایی، اغراض و مقاصد قابلِ‌ِتوجّهی برای ابیات دارای قصر و حصر وی می‌توان به‌ دست ‌آورد. ازجملۀ این مقاصد، همان است که برای انواع قصر و حصر به اعتبار اعتقاد مخاطب ذکر شد. هم‌چنین به مواردی همچون مبالغه در وصف یا مدح و منقبت، ترغیب و شوق‌انگیزی، نفی غیرموصوف، مفاخره، منحصر کردن طریق یا وسیلۀ رسیدن به هدف (رستگاری، کمال، عزّت، و...) در یک طریق یا وسیلۀ خاصّ، تحقیر غیرموصوف، هشدار، ایجاد نفرت نسبت به چیزی، تعریض و کنایه به غیرموصوف، و امثال آن می‌توان‌ اشاره ‌کرد.

 

یادداشت‌ها

1- در دیوان سنایی (بقایی،1387: 503) به‌صورت «می‌کش که غم‌ها می‌کُشد» ضبط ‌شده‌است. هرچند با این صورت هم که ممکن است ناشی از  اشتباه در تحریر باشد، مفهوم بیت درست است، اگر هم‌آهنگی سه واژۀ «میْ، وی، و کیْ» را در نظر بگیریم و تأکید و حتّی مفهوم قصری را که با تکرار واژۀ «میْ» ایجاد می‌شود، لحاظ ‌کنیم، ترجیح ‌خواهیم‌ داد که به‌صورت پیش‌نهادیِ فعلی بنویسیم و بخوانیم. یادآوری ‌می‌شود در  مأخذ مورد استفاده، در مصراع دوّم بیتِ پیش از آن نیز جملۀ «میْ کَش به‌سان تهمتن» به‌صورت «می‌کَش به سان تهمتن» ضبط ‌شده‌است.

  1.  

    1. قرآن کریم.
    2. تفتازانی سعدالدّین مسعودبن‌عمر. (1387). المطوّل. بی­تا: دارالکوخ للطّباعة و النّشر.
    3. تفتازانی سعدالدّین. (1382). مختصرالمعانی. قم: دارالفکر.
    4. ـــــــــــــــــ. (1369). شرح المختصر. چ 3، قم: دارالنکر.
    5. الجارم، علی و امین، مصطفی. (1413ق.). البلاغة‌الواضحه. قم: دارالثّقافة.
    6. ـــــــــــــــــــــــــــ. (1380). البلاغة‌الواضحه. ترجمۀ ابراهیم اقبالی، اردبیل: شیخ صفی‌الدّین.
    7. جرجانی، عبدالقاهر. (1384). اسرارالبلاغه. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
    8. ـــــــــــــــــــ. (1368). دلائل‌الاعجاز فی‌القرآن. ترجمه و تحشیۀ سیّدمحمّد رادمنش، مشهد: آستان قدس رضوی.
    9. حافظ، شمس‌الدّین. (1385). دیوان. به اهتمام محمّد قزوینی و قاسم غنی، چ 4، تهران: زوّار.
    10. خاقانی شروانی، بدیل بن علی. (1385). دیوان. به اهتمام سیدضیاء­الدین سجادی، چ 4، تهران: زوّار.
    11. خطیب قزوینی، محمّدبن عبدالرحمان. (1989). الایضاح فی علوم­البلاغه. شرح و تعلیق محمّد عبدالمنجم الخفاجی، قاهره: الشّرکةالعامیّة للکتاب .
    12. الدّیباجی، السّیّد ابراهیم. (1376). بدایةالبلاغه. تهران: سمت.
    13. دهخدا، علی‎اکبر. (1377). لغتنامه. چ 2، تهران: مؤسّسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
    14. رجایی، محمّدخلیل. (1359). معالم‌البلاغه. چ 5، شیراز: دانشگاه شیراز.
    15. رضانژاد(نوشین)، غلامحسین. (1376). اصول علم بلاغت. تهران: الزّهراء.
    16. رنجبر، احمد (1385). معانی. تهران: اساطیر.
    17. سعدی، مصلح‌بن­عبدالله. (1387). کلّیّات سعدی. به اهتمام محمّدعلی فروغی، چ 2، تهران: بهزاد.
    18. سکّاکی، ابی­یعقوب یوسف بن ابی بکربن محمد. (بی­تا). مفتاح العلوم. مصر: المکتبه التوفیقیه.
    19. سنایی، مجدود بن آدم. (1388). دیوان اشعار. به اهتمام محمّدتقی مدرّس رضوی، چ 7، تهران: سنایی.
    20. سنایی، مجدودبن‌آدم. (1387). دیوان اشعار. مقدّمه، تصحیح و شرح محمّد بقائی (ماکان)، تهران: اقبال.
    21. شعبانی، اکبر (1383). تاریخ تکوین علوم بلاغی. مشهد: سخن­گستر.
    22. شفیعی کدکنی، محمّدرضا. (1372). تازیانه­های سلوک. تهران: مؤسّسۀ انتشارات آگاه.
    23. شمیسا، سیروس. (1389). معانی. چ 2، ویرایش دوّم، تهران: میترا .
    24. ضیف، شوقی. (1383). تاریخ و تطّور علوم بلاغت، ترجمۀ محمّدرضا ترکی، تهران: سمت.
    25. ظهیری، عبّاس. (1386). المعتبر فی شرح المختصر. ج1، چ 4، قم: مؤسّسۀ بوستان کتاب.
    26. عرفان، حسن. (1412). کرانه­ها (شرح فارسی مختصرالمعانی). مؤسّسۀ انتشارات هجرت.
    27. علوی مقدّم، محمّد و علی اشرف­زاده (1383). معانی و بیان. چ 5، تهران: سمت.
    28. کزّازی، میرجلال­الدّین. (1373). معانی. تبریز: آیدین.
    29. معین، محمّد. (1364). فرهنگ فارسی(متوسّط). چ 7، تهران: امیرکبیر.
    30. 30. الهاشمی، احمد. (1381). جواهرالبلاغه. ترجمۀ حسن عرفان. ج1، چ 3، قم: نشر بلاغت.