پیشینه و انواع خودزندگی‌نامه‌نوشت‌ در ایران باستان

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1  استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد، گروه زبان و ادبیات فارسی، مهاباد، ایران

2 استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد، گروه روانشناسی و علوم تربیتی، مهاباد، ایران

چکیده

این مقاله درصدد است به معرفی و بررسی نمونه­هایی از «خودزندگی­نامه­نوشت» در ایران باستان بپردازد و با بررسی و تحلیل آن‌ها ضمن کمک به پیشینۀ این نوع ادبی در ایران، به ویژگی­های خاص فرهنگی این نوع در ایران باستان اشاره نماید. برای دستیابی به این هدف از روش توصیفی- تطبیقی استفاده­ شده است؛ نخست آثار موردی توصیف ‌شده‌اند و پس از مقایسه به بررسی شباهت­ها و تفاوت­ها جهت دستیابی به یک متد کلی برای این نوع پرداخته ­شده­است. نتیجۀ پژوهش نشان می­دهد که این نوع، ریشه در ایران باستان دارد و در تقسیم­بندی انواع آن باید بیشتر به موقعیت و علایق اتوبیوگراف­ها توجه شود تا زبان و ساختار متن. همان­گونه که در ایران باستان نیروهای سیاسی و دینی سبب ایجاد دو نوع متفاوت شده­اند؛ نخست، نوع سیاسی که در کتیبه­ها مشاهده­ می­شود و از لحاظ محتوایی شاه درصدد است سه عنصر نژاد، فره و هنر خود را در آن­ها تشریح کند و از لحاظ ساختاری شامل بخش­های مقدمه، متن و مؤخره هستند که در متن بسیار شبیه هم اما در مؤخره متفاوت‌اند؛ دوم، نوع دینی آن بیشتر شامل ابعاد روحانی و اقدامات دینی اتوبیوگراف است و شاهد این ادعا روایتی است که از عروج مانی و کرتیر به آسمان در اتوبیوگرافی ­ها موجود است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

History and species of autobiography in Ancient Persia

نویسندگان [English]

  • Khavar Ghorbani 1
  • Edris Islami 2
1 Assistant Professor of Persian Language and Literature, Mahabad Islamic Azad University, Mahabad, Iran
2 Assistant Professor of Educational Sciences, Mahabad Islamic Azad University, Mahabad, Iran
چکیده [English]

Autobiography is one of the genres that have been neglected in the researches of Persian literature; While Persian literature is full of examples of autobiography and if we want to refer to provided history of this genre in Persian literature, we will get Ghazzali and Avicenna. We see many examples of this genre in our ancient Iranian culture and literature that language and literary characteristics of them indicate the authenticity and origin of this genre in our culture and literature. Therefore, this article introduces and discusses examples of this genre in ancient Persia.
The inscriptions and books of ancient Persia which have autobiographical traits are statistical population of the study. However, because of the varieties of inscriptions only style and narration of three inscriptions of the kings of Achaemenid and Sassanid; Cyrus, Darius and first Shapour have been investigated and the autobiography of "Mani" and one of the priests of the Sassanid period called "Kartir", have been analyzed from amongst the books of this genre. Methods of this article at first will be checking the content of these records and a compare and classification of their themes, then, index elements of structure of the autobiographies such as Narratology, characters, time and place will be discussed. Results show that we must search the first of autobiographies in ancient Persia. They have been published in the form of inscriptions from kings of this period. They also fit with the culture of that time when ideal king was selected based on the principle of race, culture and art. For this reason, king highlighted these three principles in his autobiography.
The second category that has a fundamental role in the creation of this genre is religious figures such as Kartir and Manny. So we have mentioned two kinds of political and religious ancient Iranian autobiography.
Structure of autobiographies in ancient Persia is so similar that they can be considered like modern forms – their questions are clear and autobiographer just fills them out. This implies the formality of this kind of writing in ancient Persian's courts, So that the structure does not change even by the change in the position of autobiographer. For example, "Kartir" has written structure of his writing inscriptions like kings of ancient Iran in the form of text and epilogue but they are different in terms of content, because the content is affected by his position and experience.

کلیدواژه‌ها [English]

  • The Ancient Persia
  • literary genre
  • political and religious autobiography
  • content
  • STRUCTURE

مقدمه

در ایران، از زمانی که نخستین صاحب­نظران در مورد «انواع ادبی» قلم­فرسایی کرده­اند تا امروز، به خلأهای موجود در این دانش اشاره ­شده ­است؛ «شفیعی کدکنی» (1352: 96)، در اولین سخنرانی خود در باب انواع ادبی، به دشواری تحقیق در این حوزه اشاره کرده­‌اند و عقیده دارند که «ما امروز در مرحلۀ اقتباس هستیم تا برسیم به مرحله‌ای که از خود نیز ملاک­های نقد و بررسی به وجود آوریم» و همین خلأ در پژوهش­های امروزی هم مشاهده می­شود؛ اگر محققان علاقه‌مند به این حوزه، به بررسی یکی از موضوعات این علم- مثلاً در تعریف نوع یا گونه- در چند پژوهش موجود بپردازند، در نهایت، با بحث­های محدودی که به شکل تسلسلی تکرار شده­است، مواجه ­خواهند ­شد. البته برخی محققان، این خلأها را دیده و درصدد رفع آن برآمده­اند و با بررسی تئوری­های این علم، در پژوهش­های خود سعی کرده­اند «موضوعات یا جستارمایه‌های اصلی نظریة انواع ادبی و گونه­های سخن بررسی و تحلیل شود تا قوانین حاکم بر چگونگیِ شکل­گیری، دگرگونی، دریافت و وضعیت گونه­های سخن مشخص شود؛ مسائلی که در منابع فارسی کمتر بدان­ها پرداخته شده­است» (قاسمی­پور، 1391: 32). همچنین برخی دیگر به فقدان شیوه‌اى تحقیقى که بتوان بر اساس آن، انواع ادبى را تقسیم‌بندى کرد، اشاره نموده­اند (احمدی دارانی، 1390: 8).

یکی از این انواع که کمتر بدان توجه شده «اتوبیوگرافی» یا «خودزندگی­نامه­نوشت» است که بارها به نبود پیشینۀ پژوهشی کافی برای آن اقرار شده­است؛ مهدی خلجی (1380: 72) عقیده دارد که «در فرهنگ ایرانی عمر و کارنامه اتوبیوگرافی و خاطره‌نویسی کوتاه و کم‌مایه است». همچنین حورا یاوری (1379، 40-39) می­گوید رواج گفت‌وگو بر سر پیشینۀ تاریخی، دوره‌بندی و تعریف اتوبیوگرافی در دهۀ اخیر و هم‌چنین وجوه همسانی و ناهمسانی آن با انواع دیگر خاطره‌نویسی هنوز به پیدایی گونه‌ای هم‌رأیی در میان صاحب‌نظران نینجامیده است.

این در حالی است که ادبیات ­فارسی سرشار از نمونه­های اتوبیوگرافی است و ما از همان ابتدا - چنان­که نمونه­هایی از آن را در این مقاله بررسی­ خواهیم­ کرد- تاکنون سیاستمداران، محققان و حتی بیشتر شاعران معاصر و کلاسیک در لابه‌لای اشعار یا آثار منثور خود اقدام به نگاشتن زندگی خود کرده­اند و بررسی آن­ها برای مشخص­شدن مسائلی مانند روش و سبک خود زندگی‌نامه‌نویسی و مشخصه­های دقیق آن در ادب فارسی لازم و ضروری است تا این نوع ادبی بر اساس نمونه­های آن در ادبیات فارسی معرفی گردد. آنچه در این‌ بین، بیش از همه نیاز به معرفی دارد، ارائۀ پیشینۀ دقیق برای این نوع در ادب فارسی است. اگر بخواهیم در میان پیشینه­های ارائه­شده به نخستینه­های این نوع اشاره‌ کنیم، در ادبیات غرب به آگوستین (بهشتی و توانا، 1386؛ احمد اشرف، 1375)و در ادب فارسی به غزالی و ابن­سینا خواهیم ­رسید (شمیسا، 1381: 282؛ مولوی، 1388، 365-364)، درحالی‌که در فرهنگ و ادبیات ایران باستان شاهد نمونه­های بسیاری از این نوع هستیم که تعیین خصیصه­های زبانی و ادبی آن­ها هم اصالت و ریشۀ این نوع را در فرهنگ ما نشان می­دهد و هم به ما کمک می­کند تا همان­گونه که در تعریف مفاهیم نظری اشاره­ خواهد شد، برخی از نقایص مربوط به تعاریف این نوع را برطرف نماییم. همان‌طوری که این مقاله درصدد است به معرفی و بررسی نمونه­هایی از این نوع ادبی در ایران باستان بپردازد و با بررسی و تحلیل آن­ها ضمن کمک به پیشینۀ این نوع ادبی در ایران، به ویژگی­های خاص فرهنگی این نوع در ایران باستان اشاره نماید و به این سؤالات پاسخ دهد: چه نوع اتوبیوگرافی­هایی در ایران باستان وجود داشته‌اند؟ این نوع چه ویژگی­های ساختاری و محتوایی داشته­است؟ چه عواملی در شکل‌گیری آن­ها مؤثر بوده­است؟ در این پژوهش، برای دستیابی به این هدف از روش توصیفی- تطبیقی استفاده­ شده است؛ نخست آثار موردی توصیف ‌شده‌اند و پس از مقایسه به بررسی شباهت­ها و تفاوت­ها جهت دستیابی به یک متد کلی برای این نوع پرداخته ­شده­است.

 

پیشینۀ تحقیق

چنانکه در مقدمه با استناد به برخی از پژوهش­ها هم اشاره­ شد، تحقیق درباب نوع اتوبیوگرافی در ایران برخلاف غرب که به مرحلۀ معرفی کتابشناسی آن هم رسیده­است (James and Anita, 2008)، بسیار کم‌مایه است؛ زهرا مؤذن و  محمدحسین جواری (1382) در مقالۀ «اتوبیوگرافی و مباحث نظری آن در فرانسه» اظهار می‌کنند که اتوبیوگرافی به‌صورت اشکال گوناگون از زمان رنسانس وجود داشته است و آن را پدیده‌ای مدرن و غربی می‌داند. در این مقاله، نخستین شکل بیوگرافی روحانی یا اعترافات، در اعترافات آگوستین معرفی ‌شده است و بر آن است که وجود اعتراف در فرهنگ مسیحی در ایجاد بیوگرافی نقش مهمی ایفا کرده است و محمدباقر محسنی (1383)،  در مقالۀ «حسب‌حال‌نویسی (سنّت مسنون شاعران)» حسب‌حال­نویسی را همان اتوبیوگرافی­نویسی و آن را سنّتی مسنون در میان شاعران می‌داند. وی از شاعرانی چون بیدل، مسعود، شهریار و... شواهدی ارائه می‌کند. همچنین احمد اشرف هم (پاییز1375) در مقالۀ «تاریخ، خاطره، افسانه» ضمن بیان تاریخچۀ اتوبیوگرافی یا حدیث نفس اعترافات آگوستین را نخستین نوع اتوبیوگرافی می‌داند و عقیده دارد که این نوع نخست با عناوین «اعترافات‏» و «پوزش‌نامه» یا «توجیه‌نامه» استعمال می‌شد. چنانکه ملاحظه­ می­شود تا کنون هیچ یک از نویسندگان پیشینۀ این نوع را در ایران باستان بررسی نکرده­اند و جستار پیش رو قصد بررسی آن را دارد.

 

تعریف اتوبیوگرافی

اتوبیوگرافی که در زبان فارسی به زندگی­نامه شخصی، سرگذشت خود، زندگی­نامه­خودنوشت و شرح­حال خود ترجمه ‌شده، از دو بخش «اتو»[1] به معنی خود و بیوگرافی[2] به معنی زندگی‌نامه‌نویسی ساخته شده­ است و در اصطلاح به معنای زندگی­نامۀ فردی است که شخص خود آن را نوشته­­ باشد (جواری، مؤذن، 1382: 104). معمولاً در تعاریفی که در کتاب­های انواع ادبی از این نوع ­ارائه ‌شده ­است، بیشتر بر همین بعد یعنی بر نوشتن تاریخ زندگانی یا دوره‌ای از زندگی شخص به قلم خود او تأکید شده­است (فسایی، 1380: 283؛ رزمجو، 1374:228-227). اما گاه مؤلفه­های دیگری هم به آن افزوده­ شده است؛ مثلاً زمان روایت آن پس‌نگرانه و زبانش منثور است (لوژن به نقل از جواری، مؤذن، 1382: 109-108). بنابر این ­تعاریف، می­توان مؤلفه­های زیر را برای اتوبیوگرافی یا خودزندگی­نامه­نوشت برشمرد:

طرح زندگی شخصی: ویژگی اصلی اتوبیوگرافی این است که باید بیانگر زندگی شخصی نویسنده باشد. در غیر این صورت، اگر موضوع مطرح‌شده، زندگی شخصی نباشد و مثلاً در آن سرگذشت یک گروه مطرح شود، متن ارائه­شده دیگر یک اتوبیوگرافی نیست، بلکه خاطره‌نویسی یا انواع دیگر است. فهم این مسئله از طریق بررسی روایت در اثر به‌راحتی قابل‌فهم است. پس باید هویّت نویسنده، راوی و شخصیت اصلی تعیین شود (جواری، مؤذن، 1382: 110). البته بر این ویژگی ایراداتی وارد است؛ گاهی اوقات نویسنده به دلیل مسائل عقیدتی، سیاسی و اجتماعی و بالتبع پنهان­ ساختن هویت واقعی و اجتماعی خود، نام دیگری به کار­ می­برد؛ «برای مثال، هنری بیل با نام مستعار استاندال اثر مشهور خود: زندگی هانری برولار را خلق  ­می­کند که در حقیقت زندگی‌نامۀ خود وی ­می­باشد» (همان: 111). این مسئله به‌ویژه در ادبیات کلاسیک ما به خاطر رواج نداشتن نوع ادبی اتوبیوگرافی به ‌طور مستقل، شواهدی دارد؛ مثلاً، بررسی روایت در گلستان سعدی نشان داده است که از میان چهل‌وهشت حکایت که با راوی اول ‌شخص روایت‌ شده‌اند، نوزده حکایت را می­توان خودزندگی‌نامه نوشت سعدی دانست (رضایی و جاهدجاه، 1391: 120) یا کاربرد تمثیلی نی در مثنوی هم از این نوع است.

بیان حقیقت در اتوبیوگرافی: بیان حقیقت در اتوبیوگرافی هم یکی از اساسی­ترین ویژگی­های این نوع است که می­تواند آن را از انواعی مانند رمان که در آن عامل تخیل دخیل است، جدا سازد. حتی در اتوبیوگرافی نویسنده باید اشتباهاتش، برتری­هایش، سرگردانی­هایش عادات زشتش را ابراز کند و با خوانندۀ خود گفت‌وگوی کم­و­بیش صریح و روشنی را برقرار ­­کند طوری که خواننده واقعیت را در اتوبیوگرافی بیاید (جواری، مؤذن، 1382: 104).

روایت در اتوبیوگرافی: تا سخن از اتوبیوگرافی به میان می­آید، روایت اول‌شخص در ذهن تداعی می­گردد و در تمامی تعاریفی که از این نوع ارائه­ شده هم همین رعایت­ شده ­است. اما خلاف عادت مرسوم، باید گفت که اتوبیوگرافی فقط با ضمایر اول‌شخص «من» به کار نمی­رود، بلکه گاهی با دوم‌شخص «تو» یا سوم شخص «او» هم ارائه ­می­شود (همان: 114-113). روایت سوم‌شخص در اتوبیوگرافی­های ادبیات کلاسیک ما بسیار رواج داشته و بیشتر از اول­شخص مورد توجه بوده است؛ برای مثال، «صائن‌الدین علی ترکه» در دو اثر به نام­های «نفثة‌المصدور اول» و «نفثة‌المصدور دوم» مباحثی را مطرح کرده­است که می­توان آن را دفاعیات یا به عبارتی توجیه­نامۀ او هم نامید که در آن ضمن تبرئۀ خود به معرفی حوادث زندگی خود پرداخته ­است: «حال آن است که این فقیر را پنجاه‌ونه سال از عمر گذشته، بیست‌وپنج سال در خدمت برادر بزرگ که یگانۀ عصر خود بودند به تحصیل علوم دینی مشغول شد که پدر بر پدر از دویست سال باز، که تصانیف ایشان در میان است، بدین علم‌ها مشغول بوده­اند ... (ترکه اصفهانی، 1351: 170).

 

انواع اتوبیوگرافی

برای این نوع، تقسیماتی پیشنهاد شده‌است؛ مثل حسب­حال‌های جزئی­نگر و کلی­نگر یا رسمی و غیررسمی (انوشه، 1376: 764). به نظر نگارنده، این تقسیم­بندی­ها متد مشخصی ندارند و صرفاً به زبان یا ساخت اثر توجه کرده­اند یا به محتوای آن؛ درحالی­که باید به این نکته توجه کنیم که در اتوبیوگرافی کدام مهم­تر است؟ زبان یا محتوا. قطعاً محتوا اهمیت بیشتری دارد؛ آنچه اتوبیوگرافی را می­آفریند محتوای آن است که بیان مسائل شخصی زندگی نویسنده است و به هر شیوه‌ای ارائه شود تنها می‌تواند وجه اثر را تغییر دهد نه گونه یا نوع آن را؛ مثلاً، می­توانیم بگوییم خودزندگی‌نامه نوشت تمثیلی؛ بنابراین، توجه به محتوا مهم­تر است. اما چه کسی محتوا را می­آفریند؟ نویسنده. نویسنده است که نوع اتوبیوگرافی را خلق می­کند؛ یعنی بررسی ارتباط نویسنده و اتوبیوگرافی نوع آن را مشخص می­کند و بسته به تفاوت نویسندۀ آن نوع اتوبیوگرافی هم تغییر می­کند؛ مثلاً نویسنده‌ای از طبقۀ سیاسی باشد، اتوبیوگرافی سیاسی می­آفریند و از طبقۀ دینی، اتوبیوگرافی دینی می­آفریند؛ چون هرکدام به شرح احوال و تجارب، دیدگاه و علاقه‌­های خود می­پردازند و متناسب با آن کیفیت و حتی گاهی کمیت آن نیز شکل­می­گیرد. بنابراین، در این مقاله، بر اساس طبقات اجتماعی و علایق نویسندگان، به معرفی دو نوع اتوبیوگرافی سیاسی و دینی پرداخته ­خواهد شد.

 

خودزندگی­نامه­نوشت در ایران باستان

آثار بازماندۀ پیش از اسلام را که به زبان­های فارسی باستان و پهلوی نوشته ­شده­اند، می­توان به سه دسته تقسیم کرد: نخست سکه‌ها و مهرها که شامل اسامی پادشاهان و چند لفظ مختصر است و به دلیل محدودیت حجمی نمی­تواند بیان­گر یک نوع ادبی به‌ویژه اتوبیوگرافی باشد. به همین دلیل، از بررسی آن­ها در مقاله خودداری خواهد شد؛ دوم کتیبه‌ها و سوم کتاب­ها. به ‌این‌ ترتیب، برای دستیابی به بود یا نبود گونه­های نخستین اتوبیوگرافی در این دوره، آثار موردی شامل کتیبه­ها و کتاب­های پیش از اسلام هستند که در آن­ها از زبان شخصیت اصلی به معرفی زندگی‌شان پرداخته ‌شده است. در بخش نخست، به خاطر تعدد کتیبه‌های دورۀ هخامنشی، تنها به بررسی سبک و روایت­پردازی سه کتیبه دربردارندۀ زندگی شاهان هخامنشی و ساسانی که هم ازلحاظ حجم و هم ازلحاظ ارزش از بقیه چشمگیرترند و در بخش بعدی به اتوبیوگرافی «مانی» و یکی از موبدان دورۀ ساسانی به نام «کرتیر» در آثارشان پرداخته ­خواهد شد. روش کار به‌ این‌ ترتیب خواهد بود که نخست محتوای آن­ها بررسی  و مضامین موجود در آن­ها طبقه­بندی می‌گردد، سپس به بررسی عناصر ساختاری مانند روایت‌شناسی، شخصیت، زمان و مکان پرداخته­ خواهد شد.

الف. بررسی اتوبیوگرافی شاهان در برخی کتیبه­های دورۀ هخامنشی و ساسانی

کتیبه­ها می­توانند جزء قدیمی­ترین انواع اتوبیوگرافی محسوب گردند؛ بنابراین، اولین اتوبیوگرافی­های ایران سیاسی از آن شاهان ایران هستند که با روایت واقع­گرای خودِ شاهان دربارۀ نژاد، فرۀ ایزدی، مهم‌ترین اقدامات سیاسی آن­ها توسط دبیرانشان به نگارش درآمده­اند و نقش این دبیران در تغییر روایت به سوم شخص به شکل کمرنگی در کتیبه­ها مشهود است و جزء اولین تفاوت­هایی است که می­توان در بررسی وجه­های اتوبیوگرافی به آن توجه نمود. این کتیبه­ها به خاطر برجستگی من اتوبیوگراف (شاهان) نمی­تواند صرفاً خاطره­نگاری محسوب گردد و به دلیل حضور عناصر غنایی (اشاره به پشتیبانی اهورامزدا) و عناصر تعلیمی (در مؤخرۀ آن­ها) نمی­توانند صرفاً رویدادشماری به‌حساب آیند. این اتوبیوگرافی‌های سیاسی، کارکرد ارتباطی دارند و هدفشان ایجاد ارتباط با مردم و عموم است تا از این طریق بتوانند اصل و نسب، اقدامات، دارایی‌ها، فتوحات و حتی اخلاقیات خود را به گوش همه برسانند. ساختار آن­ها را می­توان به اجزایی تقسیم کرد: مقدمه، متن اصلی سرگذشت و خاتمۀ آن، که در زیر به معرفی هر بخش پرداخته ­خواهد شد.

 

1. بررسی اتوبیوگرافی کوروش کبیر در منشوراو1

مقدمه (فضاسازی): ازلحاظ روایت­شناسی، راوی این اثر دوگانه است نخست در بخش مقدمه، راوی به روایت سوم شخص فضاسازی کرده و به وجود فرمانروای ناشایستی در شهر بابل اشاره­ می­کند که آیین‌های کهن را از میان برده و چیزهای ساختگی به جای آن مرسوم کرده­است و مهم­تر از همه از پرستش «مَردوک» خدای بزرگ روی برگردانده­است، تا اینکه مردوک از ناله و دادخواهی مردم، ناراحت شد و «به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جست‌وجو پرداخت؛ به جست‌وجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنْشان» را برخواند. از او به نام پادشاه جهان یاد کرد. او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ درحالی‌که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی‌داشت» (س 19-1)

متن اصلی: از سطر بیست به بعد و با روایت اول‌شخص شروع می­شود که دربردارندۀ زندگینامۀ کوروش از زبان خود اوست؛ نخست به معرفی خود و نژادش می­پردازد:منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِل، شاه سومر و اَکَّد، شاه چهارگوشه جهان. پسر کمبوجیه شاه بزرگ، شاه اَنْشان، نوه کورش (س 23-20).

سپس به پشتیبانی مردوک در این فتح اشاره­ می­کند: «مَردوک دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد؛ زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم» (س 28).

برشمردن اقدامات سیاسی خود: «ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم. ... من برده‌داری را برانداختم. به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند ...» (۲۶-۲۴) و فتح شهرهای دیگر مانند «آگادِه»، «اِشنونا»، «زَمبان»، «مِتورنو»، «دیر»، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آن سوی «دجله» (۲۹).

اقدام دینی و گشایش و بازسازی نیایشگاه‌ها به‌فرمان کورش: «فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته ­شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به‌جاهای خود بازگرداندم ...» (۳۴-30).

خاتمه: در خاتمه به خاطر اقداماتش، عاقبت خیر در دنیا و آخرت برای خود و خانواده­اش طلب می­کند: «بشود که دل‌ها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستینشان بازگرداندم، هرروز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پربرکت و نیک­خواهانه برایم بیابند ...» (37-34).

4.1. بررسی عناصر ساختاری

روایت­شناسی کتیبۀ کوروش: راوی در این اثر بیشتر «کارکرد ارتباطی» صرف دارد. برای تعیین نوع راوی در این اثر باید آن را به دو بخش تقسیم کرد. در بخش مقدمه، راوی سوم‌شخص ناظر و در بخش دوم، اول‌شخص است و بنابراین، از زاویه دید و کانون بیرونی و درونی استفاده ­شده ­است و چون شاه از اقدامات گذشتۀ خود سخن می­گوید، زمان آن پسینی و گذشته است.

شخصیت، زمان و مکان: با توجه به سبک روایی اتوبیوگرافی و نزدیکی آن به قالب داستان، باید دنبال عناصر ساختاری دیگر مانند تعیین نوع شخصیت و واقعی یا تمثیلی و تخیلی بودن آن و اشاره به مکان و زمان­های تاریخی یا غیرتاریخی هم بود؛ چون همان‌گونه که گفته شد، بیان حقیقت در اتوبیوگرافی یکی از اساسی­ترین ویژگی­های این نوع است که می­تواند او را از انواعی مانند رمان که در آن عامل تخیل دخیل است، جدا سازد. در این اتوبیوگرافی اشارات زمانی و مکانی واقعی و نام شخصیت­ها دال بر وجود حقایق در زندگی کوروش وجود دارد­؛ اما اشارات به زمان تقویمی چنانکه در کتیبه داریوش در بخش بعدی مشاهده می‌شود، در کتیبه کوروش وجود ندارد ولی از مکان­های بابل و سایر شهرهای مفتوحه نام می­برد که همگی ازلحاظ تاریخی درست هستند.

 

2. بررسی کتیبۀ داریوش در بیستون2

متن اصلی: در این متن هم داریوش در آغاز به معرفی خود و پدرانش می‌پردازد. بنابراین، این کتیبه بدون مقدمه و فضاسازی وارد معرفی­ خود و نیاکانش می­شود: «من دارَیَوَئوش (داریوش)، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در «پارسَه» (پارس)، شاه سرزمین‌ها، پسر وِشتاسَپه (ویشتاسپ)، نوة اَرَشامَه (اَرشام)...»: (س 1-6) سپس در بند 5 سطر 12-11 به پشتیبانی اهورامزدا اشاره می­کند: «من به خواست «اَئورَمَزدا» (اهورامزدا) شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من داد» و در بند 9 سطر 26-24 هم این مضمون را تکرار می‌کند.

معرفی سرزمین­های خود: در بند 6/ 12-17 به معرفی سرزمین­های خود می­پردازد: «این است سرزمین‌هایی که به بخشایش اهورامزدا به من رسیده است و من در این سرزمین‌ها شاه هستم: «پارسَه» (پارس)، «اووْجَه» (خوزیه/ عیلام)، «بابیروش» (بابل)، «اَثورا» (آشور)، «اَرَبایَه» (عربیه)، «مودرایَه» (مصر)، «تْیَئی‌یْ دْرَیَهْیا» (دریانشینان)، «سْپَردَه» (اسپارت/ سارد/ لیدی) و ...». 

نبرد با شورشگران قبل از شاهی: داریوش شاه، به‌تفصیل و با ذکر زمان و مکان در مورد نبرد خود با دشمنان سخن می­گوید و اینکه چگونه بر افرادی مانند بردیای دروغین چیره می­شود «هیچ‌کس توان نداشت که دربارة مُغ گَئومات سخنی بگوید. تا اینکه من سررسیدم. آنگاه من از اهورامزدا یاری خواستم. اهورامزدا مرا یاری داد. آن هنگام 10 روز از ماه «باگَیادَئیش» (باگَیادی/ بَغَیادی) گذشته بود ...» (14- 10/ 26-71).

سرکوب شورشگران پس از شاهی: او نخست به مقابله با شورش خوزیان اشاره می­کند: «پس ‌از آنکه من مُغ گَئومات را کشتم؛ مردی به نام «آثْرینَه» پسر «اوپَدَرمَه» در خوزیه شورش کرد ... داریوش‌شاه گوید: سپس من به پیکی به خوزیه فرستادم. آثْرینَه بسته‌ به نزد من آورده شد. من او را کشت» (15- 1783-72) سپس در بند 18، به جنگ خود با نبوکدشاه در بیست و ششم ماه «آثْری‌یادی‌یَه» در بابل و در بند 19 90-96، به شکست او در دومین روز از ماه «اَنامَکَه» اشاره­ می­کند. در ستون دوم بند 4-1 و س 13- 1 از کشتن شاه و گرفتن بابل و شورش مردم بابل به سرکردگی مردی به نام «مَرتی‌یَه» در پارس که خود را «ایمَنیش» شاه خوزیه نامیده بود و چون خوزیان از او ترسیده­اند، این شاه را گرفته و کشته­اند. سپس از شکست مردی مادی به نام «فْرَوَرتیش» در ماد که خود را «خْشَثریتَه» می­نامد، توسط فرمانده­ای به نام «ویدَرنَه» در شهری به نام «ماروش» در ماد و در بیست و هفتمین روز از ماه اَنامَکَه اشاره­ می­کند (6-5/29-17).

این شیوۀ بیان جنگ‌ها و شکست­ها تا ستون چهارم هم ادامه­ می­یابد و به قول خود او در سطر 32-31 «این است آنچه من به خواست اهورامزدا در همان یک سال پس از پادشاهی انجام دادم. 19 نبرد کردم. به خواست اهورامزدا من آنان را شکست دادم و 9 شاه را دستگیر کردم».

خاتمه: آنچه اهمیت دارد و شیوه و کارکرد ارتباطی این نوع اتوبیوگرافی­ را نشان می‌دهد خطاب قرار دادن مخاطب به‌طور مستقیم است و از مخاطبان می­خواهد در نگهداری این سخنان کوشا باشند. در ستون پنجم، بند 6، سطر 40-43، «این است آنچه من کردم. به خواست اهورامزدا در همان یک سال کردم. تویی که از این ‌پس این نبشته‌ها را خواهی خواند (خواهی شنید؟)؛ آنچه من کرده‌ام ترا باور شود. مباد این را دروغ انگاری» و تا سطر 56 سه بار دیگر بر واقعیت و نهی از دروغ‌پنداری آن تأکید می‌کند.

 

بررسی عناصر ساختاری

روایت­شناسی: راوی در این اثر صرفاً «کارکرد ارتباطی» ندارد بلکه کارکرد «گواهی­دهنده» به‌ویژه در بخش خاتمه دارد و مدام صدق و صحت سخنانش را گوشزد می­کند و از خواننده می­خواهد تا او را باور کند.راوی در کل کتیبه، اول‌شخص است و بنابراین از زاویه دید و کانون درونی است و زمان نقلآن پسینی و گذشته است.

شخصیت، زمان و مکان: در این کتیبه، علاوه بر تأکیدات داریوش بر واقعی بودن آن، وجود اعلام، زمان و مکان­های واقعی و تقویمی بارزترین شاهد بر حضور واقعیت در آن است.

 

3. کتیبه شاپور یکم در کعبه زرتشت

متن اصلی: در این کتیبه هم شاپور بدون مقدمه­سازی وارد متن اصلی می­شود و در سطر اول شروع به معرفی خود و نیاکانش می­کند: «من مزدیسن، بغ شاپور، شاهنشاه ایران و انیران که چهر از ایزدان، پور مزدیسن، بغ اردشیر شاهنشاه ایران که چهر از ایزدان. پور (نوه) بغ بابک شاه» (س 1).

 ذکر کشور و استان‌های آن: در ادامۀ سطر اول و دوم خود را خداوندگار ایران‌شهر و صاحب شهرهای پارس، پارت، خوزستان، میشان، آسورستان، اربایستان، آتورپاتکان، ارمنستانوروچان، سیکان، اران، بلاسگان تا فراز کوهِ کاف و... می­داند.

از سطر دو تا نه به شرح لشکرکشی خود را علیه گردیانوس قیصر روم و از میان رفتن او و جانشین شدن فیلیپ عرب و قبول پرداخت خراج و لشکرکشی دومش، یعنی اشغال سی‌وهفت کشور، مانند شهر اسوریه، حلب، قنسرین، کروس، نکوپولیس، سیژر، دیکور، قرقیسیه، ژرمن، بتنان و ...، می­پردازد. سپس به لشکرکشی سوم خود و گرفتن سی و شش سرزمین دیگر و به اسارت درآوردن والریانوس قیصر اشاره می­کند و از تک تک مفتوحاتش نام می­برد (16-10)

اقدامات دینی: تأسیس آتشکده‌هایی که شاپور در جاهای مختلف برای روان خویش یا اعضای خاندان خود بر پا داشته و نذوراتی که برای روان خویش یا خاندان سلطنتی یا بزرگان دربار به این آتشکده‌ها اختصاص داده است. «برای روان و دوام ناممان، آتشی به نام خسرو آذر-ناهید برای روان و دوام نام دخترمان آذر-ناهید شاهبانوان شاهبانو، آتشی به نام خسرو هرمزد .. (اختصاص) دادیم» (س 19-18).

 خاتمۀ کتیبه: اشاره به پشتیبانی اهورامزدا و این­که شاپور این سرزمین‌ها را به یاری ایزدان به ‌دست ‌آورده و به آیندگان توصیه کرده‌است که در کارهای ایزدان و امور خیریه بکوشند؛ و در این کتیبه در پایان نسخۀ اشکانی نام دبیر کتیبه، یعنی هرمزد دبیر پسر شیلگ دبیر، برده ­شده است (س 30).

 

مقایسۀ ساختار و محتوای کتیبه­ها

برای سهولت مقایسه، نخست داده­های مربوط به هر کتیبه در جدول زیر نشان داده ­خواهد شد:

محتوا

ساختار

 

 

 

روایت­شناسی

شخصیت، زمان، مکان

ساختار کلی

 

 

 

کتیبه ­های

دورۀ هخامنشی

کتیبۀ کوروش

معرفی خود و نیاکانش

 

واقعی

 

پشتیبانی و نیروی خدایی در پیروزی­هایش

روای اول‌شخص در متن اصلی و دوم‌شخص در مقدمه کتیبه وجود دارد

 

 

 

مقدمه

متن اصلی

خاتمه

 

شرح اقدامات سیاسی و دینی

دعا و طلب عاقبت نیک برای خود

کتیبۀ داریوش

معرفی خود و نیاکانش

راوی اول‌شخص

واقعی

متن اصلی

خاتمه

پشتیبانی و نیروی خدایی در پیروزی­هایش

شرح اقدامات سیاسی قبل و بعد از شاهی

پشتیبانی و نیروی خدایی در پیروزی­هایش

درخواست نگهداری از کتیبه و باورداشت سخنانش

کتیبه‌های دورۀ ساسانی

 

کتیبۀ شاپور یکم

معرفی خود و نیاکانش

راوی اول‌شخص

واقعی

متن اصلی

خاتمه

شرح اقدامات سیاسی و دینی

پشتیبانی و نیروی خدایی در پیروزی­هایش

مقایسۀ محتوا: بررسی محتوای کتیبه­ها نشان می­دهد که اشاره به سه اصل مشترک در این کتیبه­ها برای تمامی شاهان ضروری بوده که مهم‌تر از همۀ آن­ها نژاد است. البته با توجه به اینکه اصل در اتوبیوگرافی معرفی خود است و معرفی نام یکی از مهم‌ترین فرع­های این مؤلفه است، شاید کاربرد لفظ «اهمیت» برای آن مقداری همراه با مسامحه باشد و شاید بهتر باشد بگوییم از لحاظ تقدم و آوردن مطالب برایشان مهم بوده است. اما تفصیلی که در معرفی اجداد و شکوهی که در کاربرد الفاظ به کار می‌برند نشان از افتخار آن­ها به نژادشان است.

پشتیبانی نیروی اهورایی یا خدا از مضامین برجستۀ دیگری است که در کتیبه­ها تکرار می­شود و این نشان از دو نکته دارد. یکی تأکید بر فره در شاهان ایران باستان و دیگری پیوند دین و دولت در حکومت­های آن دوره.

سومین وجه اشتراک در مضمون­پردازی، اشاره به اقدامات شاه است. او می‌خواهد هنر خود را به مخاطب بنمایاند. این اقدامات چنانکه در دو کتیبه مشاهده می­شوند، هم اقدامات سیاسی است هم دینی. شاهان به‌تفصیل از این بخش سخن گفته‌اند و می­توان گفت مهم‌ترین بخش زندگی‌نامه نوشته را تشکیل می­دهند. به‌طورکلی، سه محور اساسی برای محتوای این کتیبه­ها می­توان در نظرگرفت: نژاد شاهانه، فره و پیشتیبانی اهورا از شاه و هنرهای سیاسی و دینی او.

تفاوت اصلی در مضمون خاتمه است که هریک به مضمون متفاوتی با دیگری اشاره کرده­اند و می­توان گفت که نویسنده در این بخش مختار بوده است هر چیزی که از مخاطب می­خواهد در مؤخرۀ کتیبه­اش بیاورد؛ یکی دعای خیر می­طلبد، دیگری از مخاطب می­خواهد سخنانش را تصدیق کنند و سومی به نام اهورا و دبیرش اشاره می­کند.

مقایسۀ ساختار: تفاوت ساختار این کتیبه­ها یکی در تقدم و تأخر مطالب است که اگر بتوان آن را نشان از اهمیتشان دانست، می‌توان آن را در شکل زیر نشان داد:

نژاد

 

 

 

 

اقدامات و هنرهای دینی و سیاسی

 

 

 

 

در همه آنها به معرفی نژاد توجه شده است اما در ترتیب دو عنصر دیگر تقدم و تأخر مشاهده ­می­شود. صرف­نظر از مقدمۀ منشور کوروش، بقیۀ ویژگی­های ساختاری هم شبیه هم هستند و چون دو کتیبۀ دیگر فاقد مقدمۀ او هستند، نمی­توان آن را تفاوت در نظر گرفت.

ب‌.          اتوبیوگرافی­های دینی در آثار مانی و کرتیر

در دورۀ ساسانیان دو گرایش دینی عمده وجود داشت: آیین مانی و دین زرتشتی. نمایندگان این دو گرایش، «مانی» و «کرتیر» بودند (سمیعی گیلانی، 1355: 15). جالب توجه­ است که از هر دو نماینده اتوبیوگرافی­هایی برجای مانده ­است که در عناصری که بر وجه دینی آن تأکید می­کنند، مشترک‌ا‌ند.

 

1. اتوبیوگرافی مانی در آثارش

بررسی هرچند مختصر، در تاریخ ادبیات نشان­ می­دهد که‌ مانی به نوشتن کتاب و نگارگری مفاهیم، اهمیّت زیادی می­داده ­است و تنوع کتاب­ها و نوشته­هایش (راسخی، 1381: 176-173) دال بر این ادعاست. این تعدد آثار سبب ایجاد انواع ادبی متنوعی در آثارش شده­­است؛ بیشتر آثار او مانند مواعظ، اعترافات، ارژنگ و ... را می­توان از نوع ادب تعلیمی و کتاب غولان را ادب حماسی و شعر و زبور مانوی را ادب غنایی قلمداد کرد یا داستان­های تمثیلی و غیرتمثیلی در میان آثار او به‌ویژه کفالایا را از نوع ادبیات روایی دانست. امایکی از بدیع­ترین انواع در آثار مانی وجود زندگی­نامه­نویسی از زبان خود او یا شاگردانش است؛ در حالی ‌که در هیچ پژوهشی دربارۀ زندگی­نامه­نویسی او سخنی به میان نیامده و معمولاً پیشینۀ این نوع ادبی به متأخران او برگردانده­ شده­است. زندگی‌نامه‌نویسی در آثار او به دو شیوه نمود دارد؛ یکی به‌طور مستقل و دیگری در لابه‌لای سایر آثارش. او به‌طور مستقل، در دست‌نوشته‌هایش به زندگی خود اشاره می­کند و به غیر از این­ها در لابه‌لای کتاب «کفالایا» و «شاپورگان» هم به گوشه­هایی از زندگی­خود اشاره نموده­است، که در این مقاله به خاطر محدویت­ حجمی، صرفا به بررسی «دست­نویس کهن مانی متعلق به دانشگاه کلن»3 که مستقلاً مربوط به زندگی اوست، پرداخته ­خواهد شد.

 

خلاصۀ موضوعی دست­نویس کهن مانی متعلق به دانشگاه کلن

محتوای این دست‌نویس را می­توان به دو بخش قبل از رسالت و بعد از آن تقسیم کرد:

وقایع قبل از رسالت مانی: او در صفحات دو تا پنج دست‌نوشته از تجلی فرشتگان بر خود و زندگی نزد شویش­گران (به روایت برخی کتب مغتسله) در دوران کودکی و نوجوانی سخن می­گوید: «من با نیروی فرشته و نیروهای پاکی که به نگهداری‌ام گمارده شده بودند، نگهبانی می‌شدم. آنان تنها در مکاشفه‌ها و معجزه‌هایی که کوچک و گذرا بودند، خود را بر من پدیدار می‌کردند تا من بتوانم آنان را برتابم و این‌چنین مرا پروراندند» و اذعان می­کند که رؤیت‌ها و چهره‌هایی را در سرتاسر مدّت جوانی به او نشان داده (صص 5-2) و در صفحات هشت ‌تا ده به مراقبه­های خاصی که از درختان و گیاهان داشته و شویش­گران آن­ها را رعایت نمی‌کردند، اشاره‌ کرده و اینکه با درختِ خرمای سخن‌ گفته و درد آن و گیاه سبزی را که درو شده، احساس کرده اما شویشگر به او می­گوید که «این راز را نگه‌دار، به کس مگوی تا کسی تو را از رَشک نکشد».

- در چهارسالگی وارد انجمنِ عقیدتی شویش­گران می­شود و بیان می­کند که جسم او از سوی فرشتۀ روشنی و نیروهای بسیار توانمندی که عیسی به نگهداری‌اش گمارده، مراقبت می­شد و اشاره به بیرون آمدن مردی می­کند که از درونِ چشمۀ آبی بر او پدیدار شده و همچنین به توان یابی از نیروهای آسمانی اشاره ‌کرده است که به او می­گوید: «توانِ خود را بیفزا، ذهنِ خود را استوار ساز و هر آنچه را که بر تو پدیدار می‌شود، بپذیر!» و یک‌بار دیگر به من همین را گفت: «توانِ خود را بیفزا، ذهنت را پابرجا کن و رنجِ همۀ آن چیزی را که سویت می‌آید، پذیره شو» و او بر زمین می­افتد و فرشتگان به او می­گویند: «ما از سوی پدرانِ کلان فرستاده‌ شده‌ایم» (صص 13-10).

آموزگاران او: بعد به آموزش جسمانی و تحصیلی خود توسط «بارایسِ آموزگار»، اشاره می­کند و ضمن اشاره به لزوم پرورش جسم همزمان با روح با استفاده از تمثیلاتی کمال جسمی خود را در این مرحله نشان می­دهد:

«به بردگی گرفته‌شدگانی را که در پیکر جای دارند، از دارندگانِ نیرو جدا سازد و اعضای آنان را از گردن نهی در میانِ سرکشانِ بی‌خرد آزاد کند و از فرماندار رهایی بخشد و به خدمت گران خود راستیِ عرفانی را که او در آن درب‌ها بر زندانی گشوده می‌شود و با آن زندگی روحی... تا داشتۀ خود از همۀ آموزش‌ها (؟) نشان دهد و از همۀ قانون‌ها برگزیند و روان‌ها را از نادانی آزاد سازد، اگر آرامی‌بخش و سرآمدِ این نسل، عاملِ رسالت شده باشد.»

تجلی دوقلوی آسمانی: پس از تحصیل و کمالات زمینی در بیست‌وچهارسالگی دوقلوی آسمانی که قبلاً در دوران کودکی دیده ­بود بر او تجلی می­کند و به قول خود، بهترین امیدها و اندیشه­ها را از او می­آموزد (صص 24-16)، تا اینکه دوقلوی آسمانی دستور آشکار شدن این رابطه را صادر می­کند: «این رازی که بر تو نمودم، بر همه‌کس بنما... و بر کسانی که آشکار ساختن بر ایشان، شایسته است ...».

وقایع بعد از رسالت

احساس تنهایی و ترس از آشکار کردن این رابطه و ترس از انجام آن مرحلۀ بعدی زندگی اوست که به آن اشاره می­کند و توسط دوقلوی آسمانی مورد دلجویی و نوازش قرارمی­گیرد (صص 33-25). بعد از این، واقعه جدایی درونی از شویش­گران اتفاق می‌افتد وخودش را زود از هنجارهای آموزشی که در آن پرورش‌ یافته بود رها می‌کند و همانند یک بیگانه و گوشه‌گیر، منتظر روزی است که به‌کلی جدا شود (صص 44-42).

مخالفت علنی با عقاید شویش­گران: مانی بر رفتار شویشگران انتقاداتی وارد می­کند؛ وسواسی است که آن­ها در تهذیب جسم خود دارند، مانی به آن­ها می­گوید جسم و خوراکی­های جسمانی را هرچند مهذب و تمیز کنند، به‌اندازۀ تمیز کردن و تزکیۀ روح آنان نیست و با شنیدن این سخنان، گروهی چند از ایشان از سخنانش شگفت‌زده­ می­شوند و او را تمجید می­کنند: «سخن زنده را وی ابلاغ کرد؛ ما او را آموزگار دین خود خواهیم ساخت!» دیگران گفتند: شاید آوایی از نهان با وی سخن می‌گوید و او آنچه را که آن بر او آشکار می‌سازد، بر زبان می‌آورد؟ اما گروهی او را گمراه خواندند: «وی می‌خواهد ملت‌ها را به گمراهی برد و در دین ما شکاف اندازد؟ و گروهی طالب مرگ او شدند» (صص 85-74).

- مناظره با شویش­گران: سپس سیتا و هواخواهانش وقتی دیدند که او با آن­ها همسو نیست، برای او مناظره­ای ترتیب دادند، ایشان پاتیکیوس سالارِ آستان یعنی پدر مانی را هم فراخواندند و گفتند او از قواعد آیین ما سرپیچی می‌کند و از او دلیل سرکش‌هایش را می­پرسند و او با استدلال و ارجاع سخنان آنان را بر باد می‌دهد و سبب خشم آن­ها می­گردد، طوری که یکی از آنان او را می­زند و برخی دیگر «مویم را مانند دشمن کشیدند. آن‌ها به‌سختی و خشم، هرچه بلندتر سر من فریاد کردند، گویی من از دین برگشته‌ام و از رشکی که بر ایشان چیره بود، خواستند مرا خفه کنند» تا پدرش با زاری او را از دست آن­ها نجات می‌دهد (صص 101- 88).

رفتن مانی از میان شویش­گران: بعد از این واقعه، به نیایش می­پردازد. هنگامی‌که او بسیار اندوهگین می­شود و در برابرش دوقلوی خجسته پدیدار می­شود و مانی از تنهایی و رانده شدن از جایی که از دوران کودکی در آنجا بوده است اظهار ترس می­کند و دوقلو به او می­گوید به اطراف برو، می­بینی غیر از پدرت دو مرد از تو پیروی خواهند کرد و دو مرد جوان از شویش­گران به نام­های «سیمئون» و «آبیزاخیاس» که همسایه­هایش بودند به سویش رفتند و یاریگرش شدند.

رفتن پنهانی به تیسفون: مانی پنهانی و بدون اجازۀ پدرش به تیسفون می­رود و تو پس از جست‌وجوی زیادی فرزندش را می‌یابد و در بیرون شهر در روستایی به نام «ناسیر» در میان انجمن مقدسان او را پیدا می­کند، بسیار گریه و زاری می‌کند و سعی می‌کند با ابراز احساسات او را بازگرداند (صص 111-102)، اما مانی به او اطمینان می‌دهد که بازنخواهد گشت.

رفتن به هند و پارس: این جای متن این دست‌نویس کهن چنان شکسته و تکه‌تکه است که بازخوانی خیلی دقیق، ممکن نبوده است.4

 

بررسی محتوایی

این اثر چنانکه نشان داده­ شد، بیانگر مراحل مختلفی از زندگی مانی است؛ او از دوران کودکی و نوجوانی تا زمانی که در سن بیست‌وپنج‌سالگی آشکارا به هدایت مردم می­پردازد و به نقاط مختلف سفر می­کند؛ اما هدف و کارکرد اصلی او بیان بعد زندگی پیامبر اوست نه سایر ابعاد زندگی مانند معرفی نام، خانواده، دوستان و ... . این نوع هدف را می­توان به‌نوعی شبیه سیر تکامل امام محمد غزالی در «المنقذ من الضلال» دانست.

بررسی بخش‌های زندگی پیامبری‌ مانی: همان‌گونه که اشاره شد، مراحل زندگی‌ مانی را در این اثر می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: قبل از رسالت و بعد از آن. آنچه از متن می­توان برداشت کرد دقت مانی در بیان جزئیات مرحلۀ اول است. او در این بخش به بیان جزئیاتی می­پردازد که هرچند مربوط به عالم لاهوت است (ارتباط و دیدن فرشتگان و دوقلوی آسمانی)، اما در بیان آن بسیار ماهرانه سخن می­گوید.

آنچه در این بخش باید به آن اشاره کرد، هنر او در حذف زواید است. او به بیان حوادثی می­پردازد که در بیان سیر تکامل زندگی پیامبری او، با کارکرد اصلی اتوبیوگرافی و مخاطبانش متناسب است؛ به ‌عبارتی ‌دیگر، مانی این زندگی را برای پیروانش تألیف کرده­است - حتی چنانکه در بخش روایت­شناسی آن اشاره خواهد شد، در بخش‌هایی از آن می­توان رد پای یکی از شاگردانش را ملاحظه ­کرد و از عباراتی چون «سرور من می­گوید» مخاطب احساس می­کند که در حال املای زندگینامه برای اوست و اوست که زندگینامه را برایش می­نویسد و به عبارتی او را می­توان راوی ثانوی و فرعی دانست که رابط بین مخاطب و راوی اصلی است و همان نقش دبیر را در کتیبه­های شاهان دارد- برای پیروانش مهم بوده که از سرگذشت پیامبری او مطلع شوند. بنابراین، او تنها به حوادثی اشاره می‌کند که در تبیین این هدف سودمندند. به عبارتی دقیق­تر، یکی از ویژگی‌های اصلی اتوبیوگرافی او در این بخش ایجاز و پرهیز از اطناب است.

اما در بخش دوم خواننده احساس می­کند که انسجام بخش نخست و پیوستگی مطالب آن را ندارد. البته در پایان آن مترجم هم به آشفتگی و ناخوانا بودن آن اشاره ­می­کند و همین می­تواند یکی از عوامل آن باشد. اما ربط بین حوادث هم کم و گویای وقایع بعد از پیامبری نیست. او به برخی از معجزاتش اشاره می­کند که برخی از مباحث زاید هم دارد، مانند داستان سیاهکار متعصبی که در حال نفرین پدر اوست و در بالا جهت پرهیز از اطالۀ بحث، به آن اشاره نشد؛ و این بیشتر یک هدف فردی است تا یک معجزه برای جمع و مردم. افزون بر این، انتظار مخاطب این است که او به اقدامات بعد از پیامبری در ارشاد مردم و وظایف خطیری که دوقلوی آسمانی در ابتدای داستان بر دوشش می­نهد عمل کند، که اثری از آن­ها نیست. شاید هم بخش‌هایی از آن در پایان از بین رفته ­باشد، ولی به هر حال، مهارت او در بیان مرحله اول بسیار مشهودتر است.

 

بررسی ساختاری

روایت­شناسی این اثر: در مورد نقش کارکردی اتوبیوگرافی مانی، باید گفت که به خاطر اختصاص دادن اثر صرفاً به مباحثی در باب نحوۀ رسیدن به پیامبری و بی‌توجهی به مسائل شخصی و فردی و حتی اجتماعی (به‌غیر از نقدهای وارد بر گنوسی­ها که آن‌هم لازمۀ اثبات رسالتش است)، «کارکرد ایدئولوژیکی» دارد. گزارش‌گونگی متن سبب کاهش ارتباط با مخاطب شده­است. راوی اول‌شخص است و بنابراین، از زاویه دید و کانون درونی استفاده ­شده است. همچنین،  چون راوی با شخصیت اصلی داستان یکی است، راوی خودروایتی است. زمان نقل راوی هم چون مانی از خاطرات گذشتۀ خود سخن می­گوید و زمان آن پسینی و گذشته است. افعال به‌کاررفته هم همین را نشان می­دهند.

شخصیت‌پردازی: در این اتوبیوگرافی اشارات زمانی و مکانی واقعی و نام شخصیت­ها دال بر وجود حقایق در زندگی‌ مانی است­.

زمان تقویمی: «در سالی که اردشیر شاهِ ایران ‌شهر هاترا را شکست داد و شاپورشاه پسرش را نیم تاجِ بزرگ بر سر نهاد، در روزِ هشت (؟) ماهِ فراموثی بر پایۀ گاه‌شماری قمری» (صص 18-16).

مکان­ها: در این اثر از مسافرت مانی به شهرهای گنجه، هند و پارس سخن گفته ­شده­است (صص 164-144).

نام­ها: نام پدرش، شاپورشاه، نام یکی از شویش­گران، نام دو تا از اولین پیروانش، بارایس آموزگار و ...

 

اتوبیوگرافی کرتیر در کتیبه­هایش

از کرتیر، موبد مشهور زرتشتی، چهار کتیبه در دست است: 1. کتیبۀ سر مشهد که در 36‌ کیلومتری‌ مغرب دهستان جرّه و هشتاد کیلومتری جنوب کازرون واقع است 2. کتیبۀ نقش رستم که در‌ زیر‌ نقش‌ کرتیر قرار دارد و بسیار آسیب‌دیده است و از نظر مضمون شبیه به کتیبۀ‌ سر‌ مشهد است 3. کتیبۀ کعبۀ زردشت که در ضلع شرقی دیوار کعبۀ زردشت در‌ زیر‌ تحریر‌ فارسی میانۀ کتیبۀ بزرگ شاپور نگاشته شده است 4. کتیبۀ‌ نقش رجب که در نقش رجب بر دامنۀ کوه رحمت در فاصلۀ‌ یک‌و‌نیم‌ کیلومتری جنوب استخر (تخت طاووس کنونی) و در حدود سه کیلومتری شمال تخت جمشید واقع است (تفضلی، 1378: 298). زندگی او را می­توان بر اساس کتیبه­ها در دو بخش بررسی کرد؛ یکی نام و القاب و موقعیت و اقدامات او و دیگری معراج او به آسمان که این بخش نخست بر اساس کتیبه او در کعبۀ زرتشت5 آمده و با توجه به اینکه به قول محققان از همه سالم­تر است (همان) معرفی می‌شود و بخش دوم شامل معراج اوست که بر اساس محتوای آن کتیبۀ سرمشهد ارائه­ خواهد شد.

شرح احوال کرتیر در کتیبه کعبۀ زرتشت: این کتیبه در ضلع شرقی کعبه زرتشت دارای ۱۹ سطر و شامل مواد زیر است:

معرفی کرتیر و القاب و عناوینش: کرتیر در ابتدا خود را معرفی می‌کند و سپس عناوین و القاب خود را در زمان پادشاهان گذشته می‌آورد که در زمان شاپور یکم، عنوان «هیربد داشته‌» است و در زمان هرمز یکم و بهرام یکم عنوان «موبد اهورامزدا»: «... در آن‌ها چنین بر نبشته است: «کرتیر هیربد» و‌ پس‌ از‌ آن‌که‌ شاپور شاهنشاه به گاه بغان‌ شد و‌ هرمزد شاهناشه پسرش به شهریاری‌ رسید... و مرا «کرتیر هرمزد-موبد» به‌نام هرمزد خدای نام کرد (س 4-1) و در زمان بهرام دوم بر عناوین کرتیر افزوده شد: «...گزارش‌هایی‌ نیز‌ که‌ در زمان بهرام‌ شاهنشاه کرده شد-چنین برنبشته است «کرتیر هرمزد-موبد».» (س 7).

ذکر فعالیت­های دینی: آنگاه کرتیر به ذکر فعالیت‌های دینی خود، مانند مبارزه با ادیان دیگر مسیحیان و مانویان و یهودیان و غیره می­پردازد: «و اهریمن و دیوان‌ را‌ بزرگ‌ گزند و اندوه دررسید؛ و کیش‌ اهریمن‌ و دیوان از شهر رخت بربست و ناباور گردید. و یهود و شمن ‌و‌ برهمن‌ و نصارا و مسیحی و مک‌ تک (؟) و زندیک در کشور‌ زده‌ شدند» (س 10-9). سپس به تأسیس آتشکده­ها و تخصیص موقوفات اشاره می­کند (س 13-11). در پایان به دلیل نوشتن کتیبه، شناساندن خود به آیندگان، اشاره‌ و برای پاکی مخاطبان (18-16) دعا می‌کند.

 

مقایسۀ اتوبیوگرافی مانی و کرتیر

مقایسۀ این دو نوع اتوبیوگرافی شاید به خاطر نوع نوشتار آن­ها در اصل صحیح نباشد؛ چون مانی در یک مجموعه به نام دست‌نوشته‌های خود به معرفی زندگی و فعالیت‌های دینی خود می­پردازد و با صفحات نامحدودی مواجه است که می­تواند به‌تفصیل از آن سخن بگوید؛ درحالی‌که کرتیر در کتیبه‌ای که بیش از صد سطر مجاز نبوده، از زندگی خود سخن­ می­گوید؛ اما دو عامل می­تواند این مقایسه را توجیه کند، یکی اشتراکات موجود بین این دو کتیبه و دیگری فعالیت همزمان این دو نفر برای دو دین مجزا. به همین دلیل، ما به شباهت­ها توجه می­کنیم نه تفاوت­ها؛ چون قطعاً تفاوت­ها می­توانند حاکی از همین تفاوت نوع نوشتار باشند؛ برای ‌مثال، معرفی نام و موقعیت در کتیبۀ کرتیر و نبود آن در دست‌نوشتۀ مانی می‌تواند ناشی از رویۀ کتیبه‌نویسی در دربار باشد، که قبلاً نمونه­هایی از آن ذکر شد و کرتیر بنابر الگوهای رسمی شاهان در کتیبه‌نویسی همچون آن­ها نخست به معرفی نام، موقعیت و القابش می­پردازد؛ اما شباهت­هایی که در این دو اتوبیوگرافی مشاهده ­می­شود، مهم‌تر از همه اقدامات دینی آنان است که در مورد کرتیر که مقام و موقعیّت دینی – دولتی داشته­ برجسته­تر است و دیگری معراج مانی و کرتیر در نوشته‌هایشان است که بعد روحانی و دینی آن را برجسته­تر می­کند که نخست به خلاصۀ آن اشاره می­شود.

 

معراج کرتیر و مانی

کرتیر در کتیبۀ سرمشهد: در این کتیبه، از سطر بیست‌وپنج تا سی‌وچهار مشاهده می­شود که او سوار بر اسب سپیدی است و یک همزاد یا مانند مانی دوقلویی او را همراهی می‌کند. البته شایان توجه است چون کرتیر خود در حال خلسه یا به عبارتی مرگ قرار می­گیرد، داستان از زبان راوی سوم شخص برای مخاطب بیان می‌گردد: (در این حال)، مردگانی که مرا در عاقبت مرگ دیدند این‌گونه گفتند: «ما یک اسب‌سوار و شاهزاده سپیدروی و درخشان می‌بینیم و او بر یک اسب گران‌بها سوار است و او درفشی (در دست) دارد... و بر تخت زرینی نشسته است؛ و ... یک مرد همزاد کردیر به همراه شخص دیگری پدیدار می‌گردد (س 25).

و توسط زنی و همزادش که او را همراهی می­کنند به راه می­افتد: «زن و آن مرد که همزاد کرتیر است، دست همدیگر را گرفته‏اند و به آن راهِ روشن شرق مى‏روند ... آن راه بسیار روشن بود» (26).

عبور از یک پل (31-27) و وارد قصر شدن و بهره­مندی از مأکولات و مشروبات معنوی و توصیف داخل قصر (33) و خوردن و رفتن به حضور شهریار از مراحل بعدی این عروج است: «... بسیاری (از مردمان) جلو می‌آیند و این مرد همزاد کرتیر و همگی به حضور آن شهریار (اهورامزدا) می‌رسند و این شهریار با انگشت همزاد کرتیر را نشان می‌دهد و به نشانه رضایت لبخند می‌زند و این (مرد همزاد کریتر) نیز به او تعظیم می‌کند» (34).

داستان عروج مانی به آسمان توسط دوقلو یا همزاد آسمانی: در بخشی از اثر او، پس از یک طوفان شنی بین او و پدرش جدایی اتفاق می‌افتد و داستان عروج خود را از زمین به آسمان­ها و دیدن مردی با موهای پرپشت و بلند که به قول خود او پیک امید و راستی بوده است. سپس به حضور شاهی نایل می­گردد و در برابر آن­ها زانو می­زند و شاه او را کنار خود می‌نشاند، با او دست می‌دهد و گویی آموزش­هایی را به او تعلیم می­دهد. سپس به نزد پدرش برمی­گردد (صص 124 تا 135 دست‌نویس یونانی). معراج هر دو نویسنده قالب تمثیلی به خود می­گیرد و این بیانگر بعد روحانی زندگی آن­هاست که چون مفهومی انتزاعی است و مرتبط با عالم لاهوت، اتوبیوگراف­ها برای تبیین آن از تمثیل بهره می­گیرند.

 

نتیجه­

نتیجۀ پژوهش نشان می­دهد که باید نخستینه­های نوع ادبی اتوبیوگرافی خود را در ایران باستان جست‌وجو کنیم؛ اولین اتوبیوگرافی­ها در قالب کتیبه از شاهان این دوره منتشر شده‌اند و متناسب با فرهنگ جامعۀ آن روز که شاه آرمانی بر اساس سه اصل نژاد، فره و هنر انتخاب می­شد، این سه اصل در زندگی­نامه­نوشت­های آنان برجسته ­شده­ است. علاوه بر این، رجال دینی مانند کرتیر و مانی هم که عنصر قدرتمند دوم جامعه بوده­اند، نقش اساسی در خلق این نوع داشته­اند.

با توجه به نقش نویسندگان در ایجاد نوع اتوبیوگرافی، باید در تقسیم­بندی انواع بر موقعیّت نویسنده تأکید شود؛ نویسندگانی که از موقعیّت و تجارب و علایق یکسان برخوردارند، شیوۀ نوشتار آن­ها در اتوبیوگرافی­هایشان بسیار شبیه هم است.

اتوبیوگرافی­های سیاسی در ایران باستان، از لحاظ ساختاری شبیه هم هستند و حتی می­توان آن را شبیه فرم­های امروزی دانست که سؤالات آن مشخص است و اتوبیوگراف فقط به پرکردن آن­ها می­پردازد و این نشان از رسمی بودن این نوع نوشتار در دربارهای ایران باستان دارد؛ به طوری که حتی با تغییر موقعیّت اتوبیوگراف هم ساختار تغییر نمی­کند؛ مثلاً، کرتیر هم ساختار کتیبه­نویسی خود را مانند شاهان ایران باستان به شکل متن و مؤخره آورده ­است، اما از لحاظ محتوایی متفاوت هستند؛ چون محتوا بستگی به موقعیّت و تجارب نویسندگان دارد. این بعد علاوه بر تأثیر بر نوع محتوا، در کمیّت خودزندگی­نامه­نوشت هم تأثیر دارد و میزان هر اثر بستگی به مقدار تجارب افراد درزمینۀ موردعلاقۀ آن­ها –مثلاً فعالیّت­های سیاسی یا دینی در این مقاله- دارد.

اشتراکات بدون شک ناشی از اجباری است که از طرف محیط بر نویسنده اعمال می­شود و اختلافات به اختیارات و تفاوت‌های فردی برمی­گردد؛ به‌عنوان‌مثال، در مورد اتوبیوگرافی در کتیبه­ها ساختار کلی آن­ها نشان از رواج این نوع به شکل مقدمه، متن و مؤخره است که هرکدام به‌ویژه متن اصلی باید دربردارندۀ محتوای اجباری از جانب اجتماع باشد و شاه باید سه عنصر نژاد، فره و هنر را در آن­ها به اثبات برساند. در این میان، شاه بدون پشتیبانی اهورامزدا و فرۀ او قابل‌قبول جامعه نیست. پس وجود این موضوعات اجباری است، اما در مؤخره متن شاه اختیار دارد بر اساس شخصیت و هویت فردی از مخاطب چیزهایی را طلب کند که همان‌گونه که اشاره شد تفاوت­هایی دارند. کرتیر هم چنانچه قالب کتیبه اجبار می­کند، باید ساختار و محتوا متناسب با آن باشد، اما در پایان چون او شخصیتی دینی است باید از تجارب روحانی خود هم سخن بگوید. به هرحال، بر نوشتن یک اتوبیوگرافی به همان میزان که فرد تأثیر دارد، اجبارهای دیگری اعم از نیاز مخاطبان و محیط اجتماعی هم می­تواند تأثیر داشته ­باشد.

 

پی‌نوشت‌ها

1- ترجمه آن برگرفته از کتاب منشور کوروش هخامنشی، رضا مرادی غیاث­آبادی، (1386)، شیراز: نوید.

2- ترجمه آن برگرفته از چاپ سوم کتاب بیستون: کتیبه داریوش بزرگ، رضا مرادی غیاث­آبادی، (1384)، شیراز: نوید.

3- برای متنِ ترجمۀ پارسی دست‌نویس دانشگاه کلن ن.ک: کورنلیا رومر؛ ژوزف زودبراک، در جستجوی دینی گمشده (دین مانی)، ترجمۀ امیرحسین اکبری شالچی (1387)، تهران: پازینه، صص 70-24.

4- برای خلاصه و اطلاعات دربارۀ این اثر به زبان انگلیسی ن.ک:

Albert Henrichs,The Cologne Mani Codex Reconsidered, Harvard Studies in Classical Philology, Vol. 83 (1979), pp. 339-367.

5- ترجمۀ این کتیبه هم برگرفته از کرتیر و سنگ نبشتۀ او در کعبۀ زرتشت، پرویز رجبی، (مهر1350)، مجلۀ بررسی­های تاریخی، شمارۀ ویژه.

 



[1] Auto

[2] Biography

  1.  

    1. احمدی دارانی، علی اکبر (پاییز 1390). «نوع ادبی کارنامه»، نقد ادبی، ش15، صص 30-7.
    2.  اشرف، احمد (پاییز1375). «تاریخ، خاطره، افسانه»، ایران نامه، ش56، صص538-525.
    3. انوشه، حسن (1376)، دانشنامۀ زبان و ادبیات فارسی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات.
    4. بهشتی، سیدعلی رضا؛ توانا، محمدعلی (آبان1386). «فرآیند شکل‌گیری خود (self) روایی در اعترافات سنت آگوستین»، نامه مفید، ش62، صص116-92 .
    5. تفضلی، احمد (1370). «کرتیر و سیاست اتحاد دین و دولت در دوره ساسانی» یکی قطرۀ باران: جشن‌نامهاستاددکترعباسزریابخویی، تهران: چاپخانه مهارت.
    6. تفضلی، احمد (1387). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، تهران: انتشارات سخن.
    7. خلجی، محمدمهدی (زمستان 1380). «اتوبیوگرافی و حوزه‌های علمیه: نگاهی به کتاب خاطرات مهدی حائری یزدی»، ایران نامه، ش77، صص90-71 .
    8. راسخى، فروزان (1381). «متون دینى آیین مانى»، هفت‌آسمان، ش 12 و 13.
    9. رجبی، پرویز (1350). «کرتیر و سنگ نبشتۀ او در کعبۀ زرتشت»، بررسی­های تاریخی، شمارۀ ویژه.
    10. رزمجو، حسین (1370). انواع ادبی، مشهد: آستان قدس رضوی.
    11. رستگار فسایی، منصور (1380). انواع نثر فارسی، تهران: سمت.
    12. رضایی، لیلا و جاهد جاه، عباس (تابستان 1391). «راوی اول‌شخص در گلستان سعدی»، متن شناسی ادب فارسی، دورۀ جدید، ش2، پیاپی 14
    13. سمیعی گیلانی، احمد (۱۳۵۵). ادبیات ساسانی، تهران: انتشارات دانشگاه آزاد.
    14. شفیعی کدکنی، محمدرضا (بهار و تابستان 1352). «انواع ادبی و شعر فارسی»، خرد و کوشش، ش 11 و 12، صص 119-96.
    15. شمیسا، سیروس (1381). انواع ادبی، تهران: فردوس.
    16. قاسمی­پور، قدرت (بهار1391). «درآمدی بر نظریة گونه‌های ادبی»، ادب پژوهی، ش19، 56- 29.
    17. کادن، جی. ای. (1380). فرهنگ ادبیات و نقد، ترجمة کاظم فیروزمند، تهران: شادگان.
    18. کشمیری، سروان محمد (1350). «پژوهشی چند در کتیبه‌های شاهنشاهان هخامنشی»، بررسی­های تاریخی، شمارۀ ویژه.
    19. کورنلیا رومر؛ ژوزف زودبراک، در جست‌وجوی دینی گمشده (دین مانی)، ترجمۀ امیرحسین اکبری شالچی (1387). تهران: پازینه.
    20. مرادی غیاث­آبادی، رضا (1384). بیستون: کتیبه داریوش بزرگ، شیراز: نوید.
    21. ـــــــــــــــــــــــ (1386). منشور کوروش هخامنشی، شیراز: نوید.
    22. مؤذن، زهرا؛ حواری، محمد حسین (بهار1382). «اتوبیوگرافی و مباحث نظری آن در فرانسه»، علامه، دورة اول، ش4، صص126-102 .
    23. مولوی، فرشته (بهمن و اسفند 1388). نگاهی گذرا به زندگینامه نویسی، بخارا، ش 74، صص 364 - 369.
    24. یاوری، حورا (زمستان 1379). تأملی در «غرب‌زدگی» و پیوند آن با خودزندگی‌نامه‌های جلال آل احمد، گفتگو، ش30، صص 64-37.
    25. Albert Henrichs, The Cologne Mani Codex Reconsidered, Harvard Studies in Classical Philology, Vol. 83 (1979), pp. 339-367.
    26. James .E. Birren, Anita. C. Reyes, MS (2008), Bibliography of Autobiography, Memoir and Reminiscence Literature For Use by Scholars, Students and Practitioners, Los Angeles, Center University of Southern California