نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران
2 استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The Qur'an has always been the fountain of inspiration for Muslims and the greatest school of education for the believers and truth-seekers. Qur'an is outwardly and inwardly full of beauties and mysteries which manifest themselves according to the disposition and understanding of those who appeal to it. To express their understanding, mystics and poets have often cited Qur'an and it is mirrored in their words impressively as it is. One such poet is Amir Khusro Dehlawi, the Indian-born Persian mystic-poet, whose poetry is valued as inspired by the Qur'an. The evaluation of the Qur'anic light and allusions in his "Noh Sepehr Mathnavi” helps better understand the formation of Qur'anic allusions in the Persian literature.
1-Introduction
Ab'ul Hasan Yamin ud-Din Khusrow, the most well-known Persian poet of the Indian subcontinent, was among those who were affiliated with Chashtieh sect. "In his youth, he served Nizamuddin Auliya who was of the celebrated religious elders of dehli at that time (Zarrinkub, 2010). He has left many Persian poetry and prose works in India, in which he has addressed Qur'anic verses and prophetic Hadith along with his display of beauties of Persian literature.
2-Discussion
Regarding the spread of Sufism and the principles of Islamic Sufism among the Muslims of India, the writers and poets employed Qur'anic concepts in the form of "allusion, adaptation, translation, adaptive versification, etc." to articulate their Sufi thoughts. In this respect, Amir Khusro Dehlawi, who is both a great and celebrated mystic and poet, has best employed two literary figures of allusion and adaption in his Noh Sepehr Mathnavi. It is necessary to evaluate these two rhetorical figures in Noh Sepehr Mathnavi to realize the formation of Qur'anic allusions in Persian literature and to make use of the valuable literary-mystical heritage of great Persian poets.
3-Introduction of the Noh Sepehr Mathnavi
Amir Khusro Dehlawi wrote Noh Sepehr Mathnavi in 718 (of the lunar calendar) in nine Sepehr (skies), each of which was different in meter from other skies, in the name of Qutubuddin Mubarak ibn Alla od-Din Khilji known as Qutb od-Din Mubarak Shah – the last of the Khilji dynasty. While writing delicate lines, he has praised the Lord and eulogized the Holy Prophet (PBUH) and, at the same time, he has reported certain historical occurrences and battles in the work.
4-The ways Noh Sepehr Mathnavi is influenced by Qur'anic allusions and Hadith Nabawi
4-1. Direct influence: in the sense that the poet has cited all or part of a verse in his poem in the form of a line or couplet with an alteration, for example:
His flag is soaring over the cloud * In the help of God for victory he’s clad (Noh Sepehr)
“When comes the help of God, and victory” (An-Nasr, 1)
He who names himself a shepherd * He ought to keep an eye on the sheep
The prophet’s Hadith: “All of you are play the role of a shepherd to each other and are responsible. You will be questioned about this. A sovereign plays the same role toward his subjects and is responsible to them” (Foruzanfar, 2006).
4-2. Indirect influence: every now and then, the poet has used the gist of a verse in his poem.
The cumbered accounts best suits thrones * Reckoned as clean is the book of the good (ibid)
“But as for him who is given his book in his left hand, he shall say, 'Would that I had not been given my book * and not known my reckoning!” (Al-Haqqa, 25-26)
4-3. Association of meanings: Sometimes, the poet expresses his words in a way that the diction associates with Qur'anic allusions and Hadith Nabawi though he does not intend any allusion or adaptation.
The fire struck from the rocks thereupon * Created stars as if from the new moon (ibid)
By the snorting chargers, * by the strikers of fire (Al-'adiat, 1-2)
5- Conclusion
On reading Noh Sepehr Mathnavi, one might consider Amir Khusro Dehlawi a poet interested in Qur'anic themes and Hadith Nabawi. In the light of his attachment to and knowledge of Qur'anic mysteries, has proven to be a remarkable representative of Persia literature in India. The evaluation of allusion and adaptation in his work helps better understand the same reflection of Qur'anic mysteries and prophet’s Hadith in Persian literature and fathom out the influence of words of mystic in formation of literary traditions of Persian language.
کلیدواژهها [English]
1- مقدمه
دلایل و ضرورت همبستگی و ارتباط دو جامعۀ بزرگ هند و ایران از دیرباز تاکنون آشکارتر از آن است که نیازی به توضیح و تفسیر داشته باشد. وابستگیهای نژادی، اشتراکات فرهنگی کهن و همسایگی از بدیهیترین دلایل ارتباط و همبستگی دو ملت بوده است. افزون بر این، در دورۀ اسلامی باورمندی به دین و آیین اسلام و حضور فاتحان، امیران، سخنوران و ادیبان پارسیگوی، در سراسر شبهقارۀ هند، مراودات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی دو ملت را بیش از پیش رونق بخشید و مهاجرت ایرانیان را به سرزمین امن هندوستان بیشتر کرد. به دنبال این حضور و موقعیت برتر بود که فعالیت ایرانیان، درحوزههای گوناگون، در این سرزمین افزایش یافت. دین اسلام با اندیشههای برادری و برابری همانگونه که برای بسیاری از ملتهای جهان، جاذبه و گیرایی داشت، برای بسیاری از مردم هند نیز جذاب بوده است و این امر باعث شده تا مبلغان دینی، برای بسط و تعمیق اندیشههای قرآنی، از هیچ کوششی فروگذار نباشند. زبان محبتآمیز عارفان و صوفیان باصفای مسلمان در سرزمین هند بهمراتب بیشتر از شمشیر جنگجویان در جان و دل مردم منشأ اثر بوده و انگیزۀ روی آوردن عامه را به دین اسلام در پی داشته است. «اصالت سرزمین هندوستان در پرورش افکار صوفیانه بهقدری روشن است که با مختصر مراجعه به عقاید و مذاهب هندی جای تردیدی باقی نمیماند تا آنجا که بعضی معتقد شدهاند که هند زادگاه اولیّۀ تصوف بوده و افکار صوفیانه ازآنجا به محیطها و به مذاهب دیگر سرایت و نفوذ کرده است» (عمید زنجانی، 1367 :25)، لذا موضوعات و برداشتهای عرفانی و صوفیانه در دو فرهنگ هندی و ایرانی، لزوماً به دورۀ اسلامی و تعالیم قرآن محدود نمیشود؛ با اینهمه، آنچه حرکت تشکیلاتی صوفیان مسلمان در دورۀ اسلامی نامیده میشود، از نیمۀ دوم قرن دوم هجری به بعد شروع شد و وجوه مشترک بسیاری که عرفان اسلامی و عرفان هندی و ایرانی داشتهاند، باعث شده است تا ترویج مفاهیم عرفان اسلامی در سرزمینهای هند و ایران با اقبال و پذیرش مواجه گردد و نتیجۀ مطلوبی به بار آورد. در این میان، کوشش اهل تصوف در هند که غالباً پیشوایان آن از مسلمانان ایرانیالاصل و فارسیزبان بوده است، در ترویج مفاهیم و تعالیم قرآنی و رونق زبان وادبیات فارسی در سراسر شبهقارۀ هند، حقیقتی انکارناپذیر و حایز اهمیت است. «در حقیقت، اسلام از طریق ایرانیان و ایران به هند راهیافته است» (آریا، 1365 :17).
جالب اینکه عرفان اسلامی در شبهقارۀ هند با زبان فارسی تبلیغ و نهادینه شد، بهویژه اینکه «در قرن هفتم فارسی در شبهقارۀ هند فارسی، زبان مشترک مسلمانان بود و در همۀ مراکز علمی و دینی، تعلیم و تعلم و وعظ و ارشاد به فارسی صورت میگرفت، در حلقات ذکر و سماع و قوالی همۀ قولها و غزلها و ملفوظات مشایخ به فارسی بود» (مشایخ فریدنی، 1365: 30). تا آنجا که یکی از مهمترین کتب عرفانی توسط عارف و صوفی سرشناس، «ابوالحسن علیبن عثمانالغزنوی» مشهور به «علی هجویری» در قرن پنجم، یعنی دو قرن پیش از این کمال و فراگیری، با عنوان کشفالمحجوب در شبهقارۀ هند و به زبان فارسی نوشته شده است و «قدیمترین کتب فارسی صوفیّه است» (سجادی، 1385 :81). «چهار سلسلۀ معروف تصوّف، یعنی چشتیه، سهروردیه، قادریّه و نقشبندیه، در شبهقارۀ هند شکلگرفته است و مؤسسان هرچهار سلسله ایرانیالاصل بودهاند» (آریا، 1365: 14) و به زبان فارسی سخن و وعظ میگفتهاند و کموبیش عارفان و صوفیان مسلمان هند به یکی از این چهار سلسلۀ تصوف وابستهاند.
«یمینالدوله امیرخسرو دهلوی» پرآوازهترین شاعر فارسیگوی شبهقارۀ هند، که مناصب مهم حکومتی نیز در دربار شاهان و امیران هند داشته است، ازجمله کسانی است که به سلسلۀ چشتیه(1) وابسته بود، «و از جوانی به خدمت «نظامالدین اولیاء» که درآن زمان از مشایخ نامدار دهلی بود پیوست» (زرینکوب، 1389: 263). او آثار منظوم و منثور فراوانی به زبان فارسی، در سرزمین هند، از خود به یادگار نهاده است، که در این آثار علاوه بر نمایش زیباییهای زبان فارسی، به آیات و اشارات قرآنی و احادیث نبوی نیز پرداخته است.
1-1- بیان مسئله
با توجه به رواج تصوّف و مبانی عرفان اسلامی در میان مسلمانان هند، شاعران و نویسندگان در آثار خود برای بیان اندیشههای صوفیانه از مفاهیم قرآنی به شیوۀ تلمیح، اقتباس، ترجمه، عقد و... بهره می بردند. در این میان، امیرخسرو دهلوی که هم شاعر و هم عارفی بزرگ و صاحبنام بوده است، از دو آرایۀ ادبی تلمیح و اقتباس در مثنوی نهسپهر خود بهخوبی استفاده کرده است. از آنجا که او حلقۀ واسط بین نسل بزرگانی همچون، سنایی، عطّار، مولانا، نظامی، سعدی، و... با لسانالغیب حافظ شیرازی است، برای شناختن چگونگی شکلگیری زبان اشارات قرآنی در ادب فارسی و بهرهمندی از میراث ارزشمند ادبی-عرفانی شاعران بزرگ فارسیگوی، بررسی این دو آرایۀ بلاغی در مثنوی نهسپهر امری ضروری و راهگشاست. به همین منظور، نگارندگان این مقاله سعی دارند تلمیح و اقتباس مفاهیم، مضامین و اشارات قرآنی و احادیث نبوی را در این اثر ارزشمند و کمتر شناختهشده بررسی کنند.
1-2- پیشینۀ پژوهش
اگرچه تاکنون مباحث تلمیح و اقتباس مضامین قرآن و احادیث نبوی در ادب فارسی با عناوین و روشهای مختلفی در کتابها و مقالات علمی بسیاری بررسی شده است و آثار ارزشمندی، همچون احادیث مثنوی (1334) از بدیعالزمان فروزانفر، جلوههایی از تجلی قرآن و حدیث در شعر فارسی از سید محمد راستگو (1376)، «جلوههایی از قرآن کریم در شعر حافظ» از محمدعلی صادقیان (مجلۀ وحید، 1354)، «جلوههایی از قرآن و حدیث در آثار سعدی» از علی مرزبان راد (مجلۀ گلستان قرآن 1382) و... به این مهم اختصاص یافته است، متأسفانه آثار امیرخسرو دهلوی، بهویژه مثنوی نهسپهر ایشان در این خصوص کاوش و بررسی نشده است. لذا این تحقیق میتواند تا حدودی پاسخگوی نیاز و پرسشجویندگان این دو مقوله در مثنوی نهسپهر باشد.
1-3- معرفی مثنوی نهسپهر
امیرخسرو دهلوی پرکارترین شاعر زبان فارسی است. «امین احمد رازی در تذکرۀ هفتاقلیم و جامی در نفحاتالأنس آوردهاند که تعداد تصانیف او نود و نه مجلد میباشد» (مشایخ فریدنی، 1365 :38). او مثنوی نهسپهر را در سال 718 هجری قمری به نام «قطبالدین مبارکبن علاءالدین خلجی» معروف به «قطبالدین مبارکشاه» پادشاه هند و آخرین حکمران خاندان خلجی، در نهسپهر (باب) و هرسپهر (باب) را در بحری متفاوت از دیگر سپهرها سروده است، و در آن، ضمن اشعار لطیف و دقایق شعری، به ستایش پروردگار و مدح رسول اکرم (ص) و نیز گزارش پارهای از وقایع تاریخی و جنگها پرداخته است.
1-4- شیوههای تأثیرپذیری از قرآن و احادیث نبوی در مثنوی نهسپهر
تأثیرپذیری از قرآن کریم و احادیث نبوی در این اثر حداقل به سه روش صورت گرفته است؛
1-4-1- تأثیرپذیری مستقیم: به این معنی است که شاعر تمام یا بخشی از یک آیه را در کلام خود با اندک تغییری به صورت مصراع یا بیت آورده است ( در این اثر این روش تأثیرپذیری غالباً در مبحث اقتباس موضوعیت دارد و کمتر در تلمیح اتفاق افتاده است) مثل:
سر رایتش بر فراز مه است |
|
طرازش اذا جاء نصرالله است |
«إِذا جاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالفَتْحُ» (النصر/1) «چون یارىِ خدا و پیروزى فرارسد...»
گاه شاعر بخشی از آیه یا حدیث نبوی را در مصراع یا بیت آورده است و با این کار کلام و سخن خود را زیباتر کرده است؛ مثال:
چوسیصد بران ده هزار سیه زد |
|
ظفر ز آسمان بانگ کَم مِن فِئَه زد |
«کَم مِن فَئهٍَ قَلیلهٍ غَلَبَت فِئهً کَثیرهً بإذنِاللهِ واللهُ مَعَالصّابِرین» (البقره/249) «بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار، به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است»
آنکه زند سکۀ راعیالعباد |
|
به که کند از رمه همواره یاد |
حدیث نبوی: «الا کُلُکُمْ راعٍ و کُلُکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعیّتِهِ فالامیرُالذی عَلَیالنَّاس رَاع وَ هُوَ مَسْئُولُ عَنْ رَعَیَّته» «همانا فرد فرد شما نسبت به یکدیگر نقش چوپان را دارید و در این باره از شما سؤال خواهد شد. فرمانروا چنین نقشی برای مردم تحت فرمان خود دارد مسئول آن است» (فروزانفر، 1385: 332)
1-4-2- تأثیرپذیری غیرمستقیم:
گاه شاعر با ظرافت مفهوم و مضمون آیه یا حدیث را در کلام خود آورده است.
دگر تحفهها لایق تخت شاهان |
|
طربزای چون نامۀ بیگناهان |
«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ» (الحاقه /26-25)
«اما کسی که نامۀ اعمالش را به دست چپ بدهند میگوید: ایکاش هرگز نامۀ اعمالم را به من نمیدادند»
هنوز آدم اندر گل و آب بود |
|
که او قبلۀ هفت محراب بود |
حدیث نبوی: «کُنْتُ نَبَیّاً وَ آدَمَ بَیْنَالماءُ وَالطّین» «هنوز آدم بین آب و گل بود (آفریده نشده بود) که من پیامبر بودم»
1-4-3- تداعی معانی
گاهی شاعر کلام خود را به گونهای بیان میکند که اگرچه مقصود او تلمیح یا اقتباس نیست، سیاق عبارات تداعیکنندۀ مفاهیم قرآنی یا احادیث نبوی است.
شراره که از سنگ میجست در رو |
|
ستاره همی زاد گرم از مه نو |
« والعادیاتِ ضَبحاً* فَالمُورِیاتِ قَدحاً» (والعادیات 2-1) «سوگند به مادیانهایی که با همهمه تازانند و با سمهای خود از سنگ آتش میجهانند»
1-5- تعاریف
1-5-1- تلمیح
«آن است که گوینده در ضمن کلام به داستانی یا مثلی و حدیثی معروف اشاره [کند]» (همایی، 1377: 328). شمیسا در تعریفی کلیتر آورده است: «اشاره به داستانی در کلام است» (شمیسا، 1381: 121).
«اشاره کردن به قصه یا مثل مشهور یا آوردن اصطلاح علمی در شعر است؛ یعنی شاعر یا گوینده در بیان خود به داستانی یا حدیثی یا آیهای یا شعر مشهوری اشاره میکند و این از محسنات لفظی است» (رنجبر، 1385: 50).
محمد راستگو این تلمیح را «چشمزد آرایی» (رک: راستگو، 1382: 297) و کزازی آن را تحت عنوان «چشمزد» آورده است: «آرایهای است درونی که سخنور بدان، سخت کوتاه، از داستانی، دستانی (مثلی)، گفتهای و هرچه از اینگونه، سخن در میان میآورد» (کزازی، 1373: 110).
1-5-2- اقتباس
تعریف اقتباس: «آن است که حدیثی یا آیتی از کلامالله مجید یا بیت معروفی را بگیرند و چنان در نظم و نثر بیاورند که معلوم باشد قصد اقتباس است نه سرقت و انتحال» (همایی، 1377: 384).
«هرگاه آیهای از قرآن کریم یا حدیثی را بهطور کامل یا اندک تغییری در شعر و یا نثر بیاورند آن را اقتباس خوانند» (صادقیان، 1378: 154).
1-5-3- فرق بین تلمیح با اقتباس
تلمیح آن است که در ضمن کلام، اشارتی لطیف به آیۀ قرآن یا حدیث و مثل سایر یا داستان و شعری معروف کرده باشند، کافیست اما در اقتباس شرط است که عین عبارت مورد نظر، یا قسمتی از آن را که حاکی و دلیل بر تمام جملۀ افتباس شده باشد، بیاورند» (همایی، 1377: 386).
2- بحث
2-1- اشاره به مضامین قرآنی مربوط به پیامبران الهی
2-1-1- تلمیح به مضامین قرآنی حضرت محمّد (ص)
- اشاره معجزۀ شقّالقمر رسولالله (ص)
چو چوگان ابروش اشارت نمود مگر زان فرو شد به خاک آفتاب |
|
دو شد گوی مه بر سپهر کبود که زخمی که مه خورد ناورد تاب |
«إقتَرَبتِالسّاعَهُ و انْشَقُّالقَمَرُ» (القمر/1) «آن ساعت (قیامت)، نزدیک آمده مه آسمان شکافته شد» (2)
- اشاره به امّی بودن پیامبر
خود امّی و در صدر علمش نشست |
|
ز بالاش لوح و قلم زیر دست |
اشاره به اینکه رسول اکرم (ص)، با آنکه از سواد خواندن و نوشتن کسبی بیبهره بود، برتر از همۀ عالمان هستی بوده است. «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَالرَّسُولَ النَّبِیَّالأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِیالتَّوْراةِ وَالإِنْجِیلِ ... (اعراف/157). «همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده- که [نام] او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته مىیابند- پیروى مىکنند...»
قُلْ یا أَیُّهَاالنَّاسُ إِنِّی رَسُولُاللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُالسَّماواتِ وَالأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّالأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (اعراف/158). بگو: «اى مردم، من پیامبر خدا به سوى همه شما هستم، همان [خدایى] که فرمانروایى آسمانها و زمین از آنِ اوست. هیچ معبودى جز او نیست که زنده مىکند و مىمیراند. پس به خدا و فرستاده او- که پیامبر درسنخواندهاى است که به خدا و کلمات او ایمان دارد- بگروید و او را پیروى کنید، امید که هدایت شوید» دانشمندان اسلامی معانی دیگری نیز برای واژۀ امّی ارائه کردهاند؛ از آن جمله؛ امّی به معنی امُّالقری، یعنی کسی که وطن او امّالقری است (مکه) و نیز امی به معنی امّت است (ر.ک: فرهنگ الرائد ذیل واژۀ امّ).
- اشاره به تهمت حاسدان به پیامبر که او ساحر و شاعر است:
چو شاعر نبود او ز صدق مقال |
|
همی خواست شعری کند پایمال |
«و ماعَلّمْناهُالشِّعرَ و ما یَنْبَغی لَهُ إنْ هُوَ إلا ذکرٌ و قرآنٌ مُبین» (یاسین /69) «ما هرگز شعر به او نیاموختیم و شایستۀ او نیست، این [کتاب آسمانی] فقط ذکر و قرآن روشنگر است»
مایَنْطِقْ عَنِالهَوی* اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحی (النجم/3 و 4) «هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید. آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازلشده نیست»
- اشاره به فصاحت رسولالله (ص)
چو جانبخش گشته به نطق فصیح |
|
بمانده ز حیرت دم اندر مسیح |
«عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَالمُنْذِرینَ* بِلِسانٍ عَربیّ مُّبِیْنٍ» (الشعراء/195-194) «وآن را بر قلب تو فرود آورده تا به حکمت و اندرزهای آن خلق را متذکر ساخته و از عقاب خدا بترسانی*به زبان عربی فصیح»
- اشاره به معراج پیامبر اکرم (ص)
خبر کرد بر چـرخ روحالامین ملک خواست با او پریدن بلند |
|
که در میرسد آفتاب از زمین ادب جست و ریش ملائک بکند |
«وهُوَ بالأُفُقِالأعلی* ثُمّ دَنَی فَتَدلّی* فَکانَ قابَ قَوْسَیْن أوْ أدْنی» (النجم/9-8 ) «و آن رسول در افق اعلای کمال بود، آنگاه نزدیک آمد و بر او نازل گردید، (بدان نزدیکی که) با او بهقدر دو کمان یا نزدیکتر از آن شد»
«...عِندَ سِدرهُالمُنتَهی* عِندَها جَنّهالمَأوی* إذا یَغْشَالسِدرَه مایَغْشَی» (النجم/16-14) «... در نزد سدرهالمنتهی، بهشتی که مسکن متقیان است در همان جایگاه است، چون سدره میپوشاند آنچه احدی از آن آگه نیست، از حقایق آن عالم آنچه را باید بنگرد بیهیچ کموبیش مشاهده کرد»
- اشاره به مقام حضور یافتن رسولالله (ص) (شرف وحدت)
به راهی که جز وی نگنجد دلیل چو بر قاب قوسین شد در حضور |
|
یکی پیک نامه کشش جبرئیل بپوشیدشان نوری از توی نور
|
اشاره به مرتبهای از قرب در هنگام معراج، که هیچکس حتی جبرئیل، نتوانست به آن مقام شرف حضور یابد و برای پیامبر دیدن حضرت حق ّبیواسطه بوده است.
«ثُمّ دَنَا فَتَدَلّی* فَکانَ قابَ قَوسین أَو أدنی» (النجم/9-8) «سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد* تا آنکه فاصلۀ او (با پیامبر) بهاندازۀ دو کمان شد«
«اذْ یَغشیَالسِّدرهَ ما یَغْشَی» (النجم/16) «در آن هنگام که نور خیرهکنندهای سدره را پوشانده بود»
اشاره به معراج جسمانی پیامبراکرم (ص)
چو در پایۀ فرق و تمییز بود |
|
مثالی ز جسمیتش نیز بود ... |
«مُتَکّئینَ عَلَی رَفْرَفٍ خُضْرٍ و عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ» (الرحمن/76) «بر بالش سبز و فرش نیکو تکیه زدهاند»
نظامی در هفتپیکر «رفرف» را نام مرکب حضرت رسول (ص) دانستهاند:
رفرفش گرچه کرد سدرهگرای |
|
رفرف و سدره هر دو ماند بهجای |
2-1-2- تلمیحات مربوط به احادیث نبوی
به هر گنج پنهان کلیدش بسی در آن گنج پوشیده نتوان رسید دری بازکن بر من از گنج راز |
|
که بر گنج او نی کلید کسی که آنجا ندادند کس را کلید که گردم زگنج کسان بینیاز |
حدیث قدسی: «قالَ داودُ (ع) یا رَبِّ لِماذا خََلَقْتَالخَلْقَ قالَ کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً فَاحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفْ فَخَلَقْتُالخَلْق لِکَیْ اُعْرَفْ» «داوود (ع) گفت پروردگارا برای چه انسانها را خلق کردی؟ وحی آمد، من گنجی پنهان بودم دوست داشتم شناخته شوم پس آنها را خلق کردم تا شناخته گردم. [ابن تیمیّه گفته است این حدیث از پیامبر نیست]» و نیز «انّاللهِ کَنْزاً (کُنُوزاً) تَحْتَالعرشِ مَفاتِیحُها (مَفاتِیحُهُ) اَلْسِنَهُالشُّعراءِ» «همانا (بهراستی) خدای را در زیر عرش گنجهایی است که کلید آنها زبان شاعران است» (فروزانفر، 1385: 121)
وجودش جهان را کلید آمده |
|
جهان از پس او پدیدآمده
|
اشاره به حدیث قدسی: «لَوْلا مُحَمّدٌ (ص) مَا خَلَقْتُالدُّنیا والاخِرَهَ وَلاالسَّمواتِ وَالارْضَ ولاالعَرْشَ ولاالکُرْسیَّ ولااللّوْحَ ولاالقَلَمَ ولاالجَنّهَ و لاالنّارَ ولَوْ لا مُحَمّدٌ ما خَلَقْتُکَ یا آدَمُ»
«اگر محمد (ص) نبود، من دنیا و آخرت و آسمانها و زمین و عرش و کرسی و لوح و قلم و بهشت و دوزخ را نمیآفریدم. و ای آدم، اگر محمد نبود تو را نیز خلق نمیکردم» (یوسفی، 1372: 217)
«لََْوْ لاکْ خََلَقْتَالاَفْلاک» «اگر تو نبودی افلاک را نمیآفریدم» و «اوّلَ ما خلقالله نوری» «اول چیزی که خدا آفرید نور من [محمد (ص)] بود» (فیض کاشانی، 1377: 223-229)
هنوز آدم اندر گل و آب بود |
|
که او قبلۀ هفت محراب بود |
حدیث نبوی: «کُنْتُ نَبَیّاً وَ آدَمَ بَیْنَالماءُ وَالطّین» (یوسفی،1372: 217) «هنوز آدم بین آب و گل بود (آفریده نشده بود) که من پیامبر بودم» و نیز «کُنتُ نَبیاً و آدَمَ بَینَالرّوح والجَسَد» «زمانی که آدم در مرحلۀ دمیده شدن روح به جسمش بود، من پیامبر بودم» (فروزانفر، 1385: 337)
آنکه زند سکۀ راعیالعباد |
|
به که کند از رمه همواره یاد |
حدیث نبوی: «الا کُلُکُمْ راعٍ و کُلُکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعیّتِهِ فالامیرُالذی عَلَیالنَّاس رَاع وَ هُوَ مَسْئُولُ عَنْ رَعَیَّته»
«همانا فرد فرد شما نسبت به یکدیگر نقش چوپان را دارید و در این باره از شما سؤال خواهد شد. فرمانروا چنین نقشی برای مردم تحت فرمان خود دارد مسئول آن است» (فروزانفر، 1385: 332)
و نیز: «فَالاِمامِالذی عَلَیالنّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْؤُولٌ» «امام و پیشوا کسی است که نگهبان مردم است» (یوسفی، 1372: 211)
2-1-3- تلمیحات و مضامین مربوط به حضرت موسی (ع)
- اشاره به دیدار حضرت موسی (ع) با حضرت حق (جلّ جلاله) در کوه طور
لقا پیش ازو کرد موسی هوس |
|
نمودند سنگش که این بین و بس |
«ولَمّا جاءَ مُوسی لِمیقاتنا و کلّمهُ ربّهُ قالَ ربَّ أرَِنَی اُنظُر إلیکَ قالَ تَرانی و لکِن اُنظُر إلیالجَبَل فَإنِ استَقرّ مکانهُ فسوفَ ترانی فََلَمّا تَجَلیّ ربُّهُ للجَبَل جَعَلَهُ دکّاً و خَرّ موسی صَعَقا فلّمّا أفاقَ قالَ سُبحنَک تُبْتُ إلیکَ و أنا اوّلَالمؤمنینِ» (اعراف/143)
«و هنگامیکه موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد، پروردگارا خودت را به من نشان ده تا تو را ببینم، گفت هرگز مرا نخواهی دید، ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید، اما هنگامیکه پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرارداد و موسی مدهوش به زمین افتاد، چون به هوش آمد، عرض کرد؛ خداوندا منزهی تو [از اینکه با چشم تو را ببینم] من بهسوی تو بازگشتم و من نخستین مؤمنانم»
«و کَلّمَاللهُ موسی تَکْلَیْمَاً» (نساء/164) «و خدا سخن گفت با موسی سخن گفتنی»
- اشاره به سخن گفتن حضرت موسی (ع) در هنگام نوزادی
کودکی اما به بیانی چو شهد |
|
ناطق علمی چو مسیحا به مهد |
«فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِیالمَهْدِ صَبِیًّا (29)* قالَ إِنِّی عَبْدُاللَّهِ آتانِیَالکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا (30)» (مریم/30-29) «مریم (پاسخ ملامتگران) را به اشاره حواله به طفل کرد آنها گفتند ما چگونه با طفل گهوارهای سخنگوییم، (آن طفل به امر خدا به زبان آمد) و گفت همانا من بندۀ خاص خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوّت عطا فرمود»
2-1-4- تلمیحات و مضامین قرآنی مربوط به حضرت عیسی(ع)
-اشاره به معراج حضرت عیسی(ع)
مسیحا که قوّت ز سوزن فروخت |
|
بهجز چار تویی فلک را ندوخت
|
عیسی را به این شرط به آسمان بردند که از دنیا هیچچیز برنده و قاطع با خود نداشته باشد، اما سوزنی که از روی غفلت در جیب داشت موجب شد که از آسمان چهارم، که فلک خورشید است، فراتر نرود.
- اشاره به مرغ مسیحا (خفاش یا شبپره) که حضرت عیسی (ع ) او را از گل ساخت
گلین شد پرنده زبالا درست |
|
چو مرغ مسیحا که بود از نخست |
«انّی اَخلُقُ لکُم مِنْالطّینِ کَهیئهِالطیرِ فاَنْفَخ فیهِ فیکونَ طیراً بِاِذنِاللهِ » (آل عمران/49)
«و آن معجزه این است که از گل مجسمۀ مرغی ساخته و بر آن نفس قدسی بدمم تا به امر خدا مرغی گردد»
«عیسی (ع) بر پارهای گل چیزی خواند و در آن دمید و آن گل، مرغی شد و همان پرندهای است که امروز شبپره یا خفاش مینامیم» (یاحقی، 1386: 592)
- اشاره به اینکه گروهی از مسیحیان حضرت عیسی را فرزند و روح خدا میخواندند:
عیسویان روح و ولد بسته برو |
|
هندو ازین جنس نه پیوسته بدو |
«لَقَد کَفَرالذینَ قالُوا إنّاللهَ هُوَالمَسیح ابن مَریَم» (مائده/17) «کسانی که گفتند (خدا همان مسیح پسر مریم است) مسلماً کافر شدند»
«و قَالَتالیَهُود والنّصَری نَحنُ اَبنَؤا للّهِ وَ أَحبُِّؤهُ» (مائده/18) «یهود و نصاری گفتند ما فرزند خدا و دوستان (خاص) او هستیم»
2-1-5- تلمیحات و مضامین قرآنی مربوط به سلیمانبن داوود (ع)
- تسلط حضرت سلیمان (ع) بر دیو و پری
سلیمان که شد شاه دیو و پری |
|
ازو یافته تاج و انگشتری
|
«سلیمان را انگشتری بود که نام خدای تعالی برآن نبشته و چهار نگین درآن بود، دو تا آهنین و دو تا برنجین، با برنجین بر پریان و با آهنین بر دیوان و شیاطین حکم میراند و معجزۀ سلیمان و ملک و جهانگیری وی در نگین همین انگشتری بود که از بهشت آورده بودند و ارمغان روضۀ رضوان بود» (یاحقی، 1386: 374)
«واتّبَعُوا ماتَتْلواالشّیاطِینَ عَلی مُلکَ سلیمانَ» (البقره/102) و متابعت کردند دیوان بر پادشاهی سلیمان
- تسلط حضرت سلیمان (ع) بر باد
سلیمان صفت بر صبا زین نهاد |
|
برآمد به تخت سلیمان چو باد |
«فَسَخّرْنا لَهُالرّیح تَجْری بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیثَ أَصابَ» (ص/36) «پس ما باد را مسخّر او ساختیم تا به فرمانش به نرمی حرکت کند و به هر جا که بخواهد برود»
یکی از نعماتی که خداوند تبارکوتعالی به حضرت سلیمان عنایت فرموده بود، نعمت تصرف و تسلطی بود که او بر باد داشت و همواره باد مسخر او بود، « فَسَخّرْنا لَهُالرِّیحَ »؛ سلیمان پس از بنای بیتالمقدس بهقصد زیارت کعبه بهسوی مکه عزیمت نمود، در این سفرهمراهان او، علاوه بر آدمیان، انس وجن و وحوش و پرندگان، بر مرکب باد سوار بودند.
«وَ لِسُلَیمانَالرّیحَ غُدُوُّها شَهرٌ وَ رَواحُها شَهرٌ» (سبا/12) «باد را مسخّر سلیمان ساختیم تا (سریرش را) صبح یک ماه راه برد و عصر یک ماه»
2-1-6- تلمیحات و مضامین قرآنی مربوط به حضرت ابراهیم (ع)
- اشاره به در آتش افکندن حضرت ابراهیم (ع)
خلیل از وجودش پر انوار گشت |
|
که بر وی گل نار گلنار گشت |
«قُلنا یا نارَاً بَرْدَاً وسَلامَاً عَلی اِبراهیمَ» (انبیاء/69) «گفتیم ای آتش برای ابراهیم سرد و سالم باش»
2-1-7- تلمیحات و مضامین قرآنی مربوط به حضرت اسماعیل (ع)
-اشاره به ارادۀ ذبح حضرت اسماعیل (ع) و اثر نکردن دشنه بر گلوی او
سماعیل زو مایهای داشت پاک |
|
از آن دشنه نفکند خونش به خاک |
اسماعیل یا اسمعیل (ع) پسر ابراهیم خلیل (ع) است. ابراهیم نذر کرده بود اگر وی را فرزندی باشد، او را قربانی کند. ساره همسر او که فرزند نمیآورد، کنیزک مصری خود هاجر را به ابراهیم بخشید و اسماعیل از او به وجود آمد (ر.ک: سورۀ مبارکۀ صافات آیات 101 تا 109)
2-1-8- تلمیحات و مضامین قرآنی مربوط به حضرت ادریس (ع)
چو ادریس در خلد شد پیش ازو |
|
نگهداشت طوبی بر خویش ازو |
ادریس (ع) نام پیامبری که در قرآن به همراه اسماعیل (ع) و ذوالکفل (ع) در زمرۀ صابرین آمده است؛
«و اِسمَعیل و إدریس و ذااکَفْلِِ کُلُّ مِنَالصّبرین» (الانبیاء/85) «و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل [را به یاد بیاور] که همه از صابرین بودند»
«وَاذْکُر فِیالکتابِ اِدریس اِنّهُ صِدّیقاً نبیّاً» (مریم/56) «و در این کتاب از ادریس نیز یاد کن او بسیار راستگو و پیامبر [بزرگی] بود»
«ادریس سیصد و شصتوپنج سال در زمین بزیست فقط یک ساعت جان او جدا شد و آن هنگام افطار بود سپس خواست که او را به آسمان برند، در این گشتوگذار، از جهنم گذشت و در بهشت جاودانه ساکن شد» (یاحقی، 1386: 87)؛ سنایی با الهام از همین روایت، میگوید:
بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی |
|
که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما |
2-1-9- تلمیحات و مضامین قرآنی مربوط به حضرت یوسف (ع)
- اشاره به خوابگزاری حضرت یوسف (ع)
چنان سجده کردش مه و آفتاب |
|
که یوسف ندید آن کرامت بخواب |
در قرآن مهمترین خوابها و تعبیر خوابها به حضرت یوسف (ع) نسبت داده شده است، او که فرزند حضرت یعقوب (ع) بود از جانب خدا علم تعبیر خواب را دریافته بود و معجزۀ او علم تعبیر خواب بوده است. «وعلّمتَنی مِنْ تأویلِالاحادیث» (یوسف/100) «بارالها تو به من علم تعبیر خواب آموختی»
«وکَذلِکَ مُکّنا لِیُوسفَ فیالاَرْضِ و لِنُعَلِّمَه مِنْ تأویلِالاحادیث» (یوسف/12)
«بدینگونه ما یوسف را در روی زمین مستقر کردیم و به او تأویلالاحادیث آموختیم»
«إذْ قالَ یوسف لِأَبَیْهِ یا أبتَ انیّ رأیتُ أحَدَ عَشَرَکَوْکَباً والشّمْسَ والقَمَرَ رأیتهُمْ لِیَ ساجدین» (یوسف/4)
«ای پدر من در خواب دیدم که یازده ستاره همراه خورشید و ماه مرا سجده میکردند»
(در سورۀ مبارکۀ یوسف در قرآن مجید داستان خوابگزاریهای آن حضرت مذکور است)
2-1-10- تلمیحات و مضامین مربوط به حضرت نوح (ع)
- اشاره به طوفان حضرت نوح (ع) و نجات یافتن مؤمنین
به ملاحیش نوح چون در نشست |
|
ز بیآبی قوم خود بازرست |
«فَأَنْجَیْناهُ وَ أصْحابَالسّفَیْنَهِ و جَعَلْناها آیهً لِلْعالَمَیْن* و لَقَد اَرْسَلْنا نُوحَاً إلی قََوْمهِ فَلبثَ فیهِم ألفَ سِنَهٍ إلاّ خمسینَ عاماً فَأَخُذْهُمالطوفانُ و هُمْ ظالِمون» (العنکبوت/15-14)
«ما او را و سرنشینان کشتی را رهایی بخشیدیم و آن را آیتی برای جهانیان قراردادیم و ما نوح را بهسوی قومش فرستادیم و او در میان هزار سال مگر پنجاه سال، درنگ کرد، اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فراگرفت درحالیکه ظالم بودند»
«حضرت نوح (ع) که از پیامبران اولوالعزم و از نسل آدم بود، بنا بر تفاسیر، پس از ادریس، در چهل یا پنجاهسالگی به پیامبری برگزیده شد و بنا به روایت قرآن نهصد و پنجاه سال بزیست. نوح اولین پیامبری بود که در زمان وی عذاب نازل شد و پس از قرنها دعوت چون قوم گناهکارش او را حقیر میشمردند و به او ایمان نمیآوردند» (یاحقی؛ 1386: 827)
«کذّبتَ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَبّوا عَبِْدنا و قالوا مَجْنُون وازْدَجَرَ» (القمر/9) «پس از آنها قوم نوح را تکذیب کردند [آری] بندۀ ما را تکذیب کرده و گفتند [او دیوانه است] و [با انواع آزارها او را از ادامۀ رسالتش] بازداشتند»
«بنا به روایتی، وی قوم خویش را نفرین کرد و از خدا خواست، هیچکس از کفار بر روی زمین نگذارد و سپس خود، به فرمان الهی، با پیروان اندکش به ساختن کشتی پرداخت و پس از وقوع طوفان تنها خود و پیروان اندکش که به او گرویده بودند و جفت از هر حیوانی که به امر خدا گزیده بود، همه نابود شدند» (یاحقی، 1386: 827)
«و قومَ نوحٍ کَمَّا کَذَبّواالرُسُلَ اَغْرَقْناهُم وجَعَلْناهُمْ لِلْناسِ آیهً وَ اَعْتَدْنا لِلْظالِمَین عَذابَاًألیماً» (الفرقان/37)
«و قوم نوح را هنگامیکه رسولان [ما] را تکذیب کردند غرق نمودیم و آنان را درس عبرتی برای مردم قراردادیم و برای ستمگران عذاب دردناکی فراهم ساختیم»
2-2- تلمیح به مضامین قرآنی
2-2-1- اشاره به آفرینش انسان از گِل
تنی را که باجان ودل سازدش |
|
ز گل سازد و باز گِل سازدش |
«خَلَقَالانسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالفَخّار» (الرحمن/ 14) «انسان را از گل خشکیدهای همچون سفال آفرید»
«ولَقَدْ خَلَقْناالاِنْسنَ مِنْ سُللهٍ مِنْ طینٍ» (المؤمنون/12) «و ما انسان را از عصارهای از گل آفریدیم»
2-2-2- اشاره به بیچونی حضرت حق
چو برتر ز چون است آن بارگاه |
|
به بی چونیش چون توان برد راه |
«لَیْسَ کَمِثْلَهِ شَیءٌ وَ هُوَالسّمیعُالبَصیرُ» (شوری/11) هیچچیز مانند او [خدا] نیست و او شنوا و بیناست.
2-2-3- اشاره امر الهی برای خلق (کن فیکون)
پژوهندۀ کاف و نون مردم است به لوح کمالش معانی فزون |
|
چو در بینی او هم به حرفی گم است به معنی دو حرفی ازآن کاف و نون |
«انّما قَولِنا لِشیءٍ اِذا اَرَدناهُ اَن نَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُون » (النحل/40) «وقتی چیزی را اراده میکنیم، فقط به آن میگوییم موجود باش، بلافاصله موجود میشود»
«وإذا قَضَیَ أمرًفإنّما یَقولُ لَهُ کُن فَیَکُون» (البقره/117) «و هنگامیکه فرمان چیزی را صادر کند، تنها میگوید موجود باش و آن فوری موجود میشود»
2-2-4- اشاره بهعبث نبودن آفرینش
متاعی که نبود گزینش دران |
|
معطل بود آفرینش دران |
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون» (المؤمنون/115) «آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدهایم و بهسوی ما بازنمیگردید؟»
2-2-5- اشاره به ز ناچیز چیز آفریدن خداوند
آنکه ز ناچیز ترا چیز کرد |
|
صاحب عقل و دل و تمییز کرد |
«هَلْ أتََی عَلَیالإنسانِ حِینٌ مِنَالدَّهرِ لَمْ یَکُن شَیَئًا مذکُوراً» (الانسان/1) «آیا بر انسان روزگارانی نگذشت که او چیزی لایق ذکر نبود؟»
2-2-6- اشاره به هدایت و شقاوت در امر الهی است
همـه گمرهان را زبخت نگون به پاکان هم اندر سیه لوح خاک زهی نیکبختی که او را خدای |
|
تو بردی به ظلمات کفر اندرون تو دادی دل روشن و جان پاک سوی نیکبختان شود رهنمای |
«انّکَ لا تَهدی مَنْ احبَبْتَ ولکناللهُ یَهدی مَنْ یَشاء و هُوَ اَعْلَمُ بالمُهْتَدین» (قصص/56)
«تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی ولی خداوند هرکه را بخواهد هدایت میکند و او به هدایتیافتگان آگاهتر است»
«تُؤْتِیالمُلکَ مَنْ تَشاءُ و تَنْزِعُالمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ»(آل عمران/3) «تو به هر کس که بخواهی ملک و پادشاهی میبخشی و از هر کس بخواهی آن را بازمیگیری»
«رَبّناالذِی أعْطی کُلَ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» (طه/20) «پروردگار ما کسی است که به هر چیزی آفرینش [خاص] آن را عطا کرده، سپس هدایتش نموده است»
2-2-7- اشاره به هدف خداوند از خلق بندگان
وانکه گشت از پی طاعت موجود |
|
از بنفشه نشود نقش سجود |
«و ما خَلَقْتُالجِنَّ والإْنسَ إلاّ لِیَعْبِدونِ» (الذاریات/56) «من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند [و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند]»
نهتنها جن و انس بلکه بر اساس فرمایش قرآن همۀ آفرینش تسبیح و طاعت او میگویند:
«یُسَبِحُ لِلِّه ما فِیالسّماواتِ وَ ما فِیالاَرضِ» (التغابن/1) «هرچه در آسمانها و زمین است همه (به زبان فطرت) به تسبیح و نیایش خدا مشغولاند»
2-2-8- اشاره به احاطۀ حضرت حقّ بر همهچیز
همه هستی عالمش زیردست |
|
که هست ازپی او شده هرچه هست |
«والله قاهِرٌ فَوقَ عِبادَه» (انعام/18) «اوست که بر بندگان خود قاهر و مسلط است و اوست که حکیم و آگاه است»
«اِنّهُ بِکُلِّ شَیْء ٍمُحیطٌ» (فصلت/54) «خدا بر همۀ موجودات عالم احاطۀ کامل دارد»
2-2-9- اشاره به قساوت قلوب مشرکان
سخنهای او بشنود سنگ کر |
|
وزان گفته سنگیندلان بیخبر |
«لِیّجْعَلَ مایُلْقِیالشّیطنُ فِتْنَهَ لّلّّذین فی قُلُوبِهِم مّرَضٌ والقاسِیَهِ قُلوبُهُم وإنَّالظلمینَ لَفیِ شِقَاقِ بَعِیْدِ» (حج/53)
«تا خدا به آن القائات شیطانی کسانی که دلهایشان مبتلا به مرض نفاق و شک یا کفر و قساوت است بیازماید (و باطن آنها را پدیدار سازد) و همانا کافران و ستمکاران عالم سخت در شقاوت دور از نجات میباشند»
«...وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً» (مائده/13) « و دلهایشان را سخت گردانیدیم (که موعظه درآنها اثر نکرد)»
«خَتَمْاللهُ عَلی قُلوبِهِمْ وعَلی سَمْعِهِمْ وَعلی اَبْصارِهِمْ غَشاوَهٌ» (البقره/7) «مُهر نهاد خدای بر دلهای ایشان و بر گوشهایشان و بر چشمهاشان پوششی»
2-2-10- اشاره به آیۀ 255 سورۀ بقره (آیهالکرسی)
نه تخت خاک بلکه اوج نُه فرش |
|
همی خواند آیهالکرسی برو عرش |
2-2-11- اشاره به چهارقل (چهار سورۀ مبارک قرآن که با فعل «قُل» شروع میشوند)
ز طفلی گرچه خاموشی چو گل داشت |
|
به دل اخلاص و در لب چار قل داشت |
- «قُل یا ایُّهاالکافِروُن*لا اَعبُدُ ما تَعبِدوُن» (الکافرون/1) «بگو ای کافران* آنچه میپرستیدنمیپرستم»
- قُل هُوَاللهُ اَحَد* اللهُالصّمَد (اخلاص/2-1) «بگو اوست خدای یگانه * خدای صمد (ثابت- متعالی)»
- قُل اَعُوذُ بِرَبِّالفَلَق (الفلق/1) «بگو پناه میبرم به پروردگار سپیدهدم»
- قُل اَعُوذُ بِرَبِّالنّاس (الناس/1) «بگو پناه میبرم به پروردگار مردم»
2-2-12- اشاره به اصحاب کهف
سگ کهفم که نخیزم از خواب |
|
مه نخشب که نمانم بی آب |
اصحاب کهف، یاران غار، یا هفتتنان (هفتمردان) یا هفت تن خفتگان شهر افسوس کسانی بودند که از ستم دقیانوس حاکم جبار عصر خویش که دعوی خدایی داشت به غاری پناه بردند و به امر خداوند سیصدسال در آن غار بخفتند «ولَبَثُوا فی کَهْفِهِم ثَلَثَ مِائَهٍ سِنِینَ وَ اَزْدَادُوا تِسْعاً» (الکهف/ 25) «آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند و نه سال نیز بر آن افزودند»
«سگ اصحاب کهف، سگی بود که به همراه چوپان دقیانوس به یاران غار پیوست و بنابر برخی روایات، قطمیر نام داشت که سرانجام به زبان آمد و اخلاص و اشتیاق خویش را برای طلب آنچه آنها به دنبالش بودند بر زبان راند و در غار هم سر بر دو دست نهاد و از آنان پاسداری کرد» (یاحقی، 1386: 141-139)
2-2-13- اشاره به تعبیر قرآنی نامۀ اعمال انسانها در روز قیامت
نامهام بین سیه از دود گنه دگر تحفهها لایق تخت شاهان |
|
رویهم بر صفت نامه سیه طربزای چون نامۀ بیگناهان |
« فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ» (الحاقه/19) «پس کسی که نامۀ اعمالش را به دست راستش دهند [از شدت شادی و مباهات] فریاد میزند که [ای اهل محشر] نامۀ اعمال مرا بگیرید و بخوانید»
«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ» (الحاقه/26-25)
«اما کسی که نامۀ اعمالش را به دست چپ بدهند میگوید: ایکاش هرگز نامۀ اعمالم را به من نمیدادند»
2-2-14- اشاره به جنبش کوهها در روز قیامت
کوه که نامش به گرانیست نشر |
|
جنبش ناچار کند روز حشر |
«وَاِذَاالجّبالَ سُیِرَت» (التکویر/3) «آنگاهکه کوهها به رفتار آیند».
«یَوْمَ تَرْجُفُالأَرْضُ وَالجِبالُ وَ کانَتِالجِبالُ کَثِیباً مَهِیلا» (المزمل/14) «در آن روز که زمین و کوهها سخت به لرزه درمیآیند و کوهها به شکل تودههایی از شن نرم درمیآیند»
2-2-15- اشاره به نفخۀ صور و برپایی قیامت
ز صور قیامت چو جنبید کوه |
|
به آرامش او که دارد شکوه |
«فَإذا نُفِخَ فِیالصُّورِ نَفخَهٌ واحِدَهُ* وَ حُمِلَتِالأرضُ وَالجِبالُ فَدُکّنا دَکّهً وحِدَهً» (الحاقه/14- 13)
«بهمحض اینکه یکبار در (صور) دمیده شود * و زمین و کوهها از جا برداشته شوند و یکباره در هم کوبیده و متلاشی گردند»
2-2-16- اشاره به تعبیر قرآنی شهاب ثاقب
زیک جانبش دیو کُش صد شهاب سوی هندیان تیر گشته شتابان راستروی پیشه کن همچو شهاب فلک |
|
دگر جانب آفاق گیر آفتاب بدان سان که دنبال دیوان شهابان بو که ازین دیوگاه جان بهسلامت بری |
«إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَالسَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِین» (الحجر/18) «مگرآن کس که دزدیده گوش فرادهد که شهابى روشن او را دنبال مىکند»
«إِلاَّ مَنْ خَطِفَالخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِب»(الصافات/10) «جز آنکه کسی برباید هم او را تیر شهاب فروزان تعقیب کند»
« ولَقَدْ زَیّناالسّماءَالدّنیا بِمَصابَیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً للشَیاطینِ وأعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَالسّعیرِ» (الملک/5)
« ما آسمان دنیا را به چراغها [ی ستارگان] مزیّن ساختیم و آنها را موجب راندن شیاطین قراردادیم...»
2-2-17- اشاره به نه طبقۀ فلک
آنکه نه افلاک بدان سان که خواست |
|
از پی آرایش ما کرد راست |
« فَقَضَهُنَّ سَبْعَ سَمَواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أمْرَها وَ زَیّنّاالسَّمَاءَالدُّنیا بِمَصابَیِحَ و حِفْظَا ذلِکَ تَقْدیرُالعزیزِالعلیمِ» (فصلت/12)
«آنگاه نظم هفتآسمان را در دو روز استوار فرمود و در هر آسمانی به نظم امرش وحی فرمود و آسمان (محسوس) دنیا را به چراغهای رخشنده (مهر و ماه و انجم) زیب و زیور دادیم این (نظام آسمان و زمین) تقدیر خدای مقتدر داناست» (نه افلاک: زمین و هفتآسمان و فلک محیط که بر همه احاطه دارد)
2-2-18- اشاره به تعبیر قرآنی دخان فلک
ضمیرش که دریای روحانی است |
|
دخان فلک زو یکی خانی است |
«ثُمّ اَستوَی إَلیالسّماءِ و هِیَ دُخانٌ...» (فصلت/11) «سپس به آفرینش آسمان پرداخت درحالیکه به صورت دود بود»
2-2-19- تعبیر قرآنی آتش جهیدن از سنگ در زیر سم اسبان
شراره که از سنگ میجست در رو |
|
ستاره همی زاد گرم از مه نو |
«والعادیاتِ ضَبحاً* فَالمُورِیاتِ قَدحاً» (والعادیات 2-1) «سوگند به مادیانهایی که با همهمه تازاناند و با سمهای خود از سنگ آتش میجهانند»
2-3- اقتباس از آیات قرآن
چون ماه بر آسمان برآمد |
|
بسمالله از اختران برآمد |
آیۀ شریفۀ «بسماللهالرّحمنِالرّحیم» «به نام خداوند بخشندۀ بخشایشگر»
علم باز صف زد درازا و پهنا ز تیغ غزا هرکه آوا شنیده |
|
بسان الفهای انّا فتحنا ز محرابش انّا فتحنا شنیده
|
«إنّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً مُبَینا» (الفتح/1) «ما ترا پیروزی بخشیدیم، چه پیروزی درخشانی»
چو شه دید آیت دولت نشانش |
|
گذشت الحمدللهبر زبانش |
«اَلحَمدُللهِ رَبَّالعالَمین» (الفاتحه/2) «ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است»
ز بانگ روا رو که بر ماه شد سر رایتش بر فراز مه است ز شمشیر نصر منالله صلا |
|
ملائک به نصر منالله شد طرازش اذا جاء نصرالله است شده بر بداندیش تبت یدا
|
«إِذا جاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالفَتْحُ» (النصر/1) «چون یارىِ خدا و پیروزى فرارسد»
«وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَاللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِالمُؤْمِنِین» (الصف/13) «و دیگری [نعمتهای دیگر] که آن را دوست دارید، به شما میبخشد و آن یاری خداوند و پیروزی نزدیک است و مؤمنان را بشارت ده»
نی ره توفیق به میر و شه است |
|
کین رقم ذلک فضلالله است |
«ذلِک َمِنْ فضلالله عَلَینا و عَلیالنّاسِ و لکِنَّ أَکْثَرَالنَّاسِ لا یَشْکُرُونَ» (یوسف/38)
«این از فضل خدای بر ما و بر مردم است، ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمیکنند»
«قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُر» (نمل/40) «گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا میآورم یا کفران میکنم»
بخشش علم از وی و تعلیم هم |
|
مرتبۀ احسن تقویم هم |
«لَقَد خَلقْنَاالاِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْوِیم» (التین/4) «بهراستی ما انسان را به بهترین صورت ونظم آفریدیم»
زچشم خود مدارش یک زمان دور |
|
که تو نوری و او نورٌ علی نور |
«اللهُ نورُالسّمواتِ والارضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمُشْکَوه فِیْهَا مِصْباحٌالمصباحُ فی زُجاجهٍالزُجاجَهَُ کَأنّها دُرّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةِ مُبَرَکَهٍ زَیْتُونَهِ لاّ شَرْقِیّهِ وَلاَ غَرْبِیّهِ یَکَادُ زَیْنُهَا یُضِیءُ وَ لَمْ تََمْسَسْهُ نارُ...نُورٌعَلی نُورِ یَهْدیاللهُ لِنُورهِ مِنْ یشاءَ» (النور/35)
«خدا نور آسمانها و زمین است، مَثَل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی و آن چراغ در شیشهای است، که آن شیشه گویی اختری درخشان است که از درخت مبارک زیتون که با آنکه شرقی و غربی نیست شرق و غرب جهان بدان فروزان است و بیآنکه آتشی زَیت آن را برافروزد، خودبهخود جهانی را روشنی بخشد که پرتو آن نور حقیقت بر روی نور و معرفت قرار گرفته است و خدا هر که را خواهد به نور خود هدایت کند»
این کمندی نه کم و کوتاه است |
|
کش سر رشته به حبلالله است |
«واعتِصَموا بِحَبْلالله جَمیعاً و لا تَفَرّقُوا» (آل عمران/103) «و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید»
«وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُم للهِ فأولئِکَ مَعَالمؤمِنین» (النساء/146)
«و به کتاب حق متوسل شدند و دین خود را برای خدا خالص گردانیدند، پس این گروه در صف مؤمنان باشند»
به صدر شرف قدسیان خاستند |
|
ز رفرفدو رف بهرش آراستند |
«مُتَکّئینَ عَلَی رَفْرَفٍ خُضْرٍ و عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ» (الرحمن/76) «بر بالش سبز و فرش نیکو تکیه زدهاند»
نظامی در هفتپیکر رفرف را نام مرکب حضرت رسول (ص) دانستهاند:
رفرفش گرچه کرد سدره گرای نیارست چشم اندران باغ داشت |
|
رفرف و سدره هر دو ماند بهجای که چشمش سیاهی ما زاغ داشت |
«ما زاغَالبَصَر و ما طَغی» (النجم/17) «چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد»
چو بر قاب قوسین شد در حضور |
|
بپوشیدشان نوری از توی نور |
«ثُمّ دَنَا فَتَدَلّی* فکانَ قابَ قوسین أو أدنی» (النجم/9-8) «سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد، تا [فاصلهاش] بهقدر [طول] دو [انتهاى] کمان یا نزدیکترشد»
در دل شب ماه ز انوار فزون |
|
آیت نور است به واللیلدرون |
«وَاللَّیْلِ إِذا یَغْشى* والنّهارِ إذَا تَجَلّی» (اللیل/2-1) «قسم به شب آنگاه که جهان را بپوشاند* و قسم به روز آنگاه که عالم را به نور خود روشن سازد»
میل ز اقراء سوی والتّین برفت |
|
لب ز عبس جانب یاسین برفت |
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَالذِی خَلَق» (العلق/1) «بخوان به نام پروردگارت که آفرید»
«والتّین والزیتون» (والتین/1) «قسم به تین وزیتون»
«عَبَسَ وَ تَوَلَی» (عبس/1) «چهره درهم کشید و روى گردانید»
«یس والقرآنالحکیم» (یس/1-2) «یس [یاسین]، سوگند به قرآن حکمتآموز»
گفت که ربی معک ای صبح خیز |
|
کز تو صف دیو شد اندر گریز |
«قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى» (طه/46) « فرمود: نترسید، من با شما هستم، همهچیز را میشنوم و میبینم»
هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتَمْ (حدید/ 4) «وهرکجا باشید او با شماست»
یافت اطیعواالله ز ایزد نزول |
|
وز پس آن امر اطیعواالرسول |
«یا أَیُّهَاالذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوااللَّهَ وَ أَطِیعُواالرَّسُولَ وَ أُولِیالأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء 59) «اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید»
هرچه بگذشت درمیان دو تفت |
|
وانگه رمیاً بغیر رامٍ رفت (3) |
«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّاللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّاللَّهَ رَمى» (انفال/17)
«این شما نبودید که آنها را کشتید بلکه خداوند آنها را کشت و این تو نبودی [ای پیامبر که خاک و سنگ بهصورت آنها] انداختی، بلکه خدا انداخت»
چو سیصد بران ده هزار سیه زد |
|
ظفر ز آسمان بانگ کَم مِن فِئَه زد |
«کَم مِن فَئهٍَ قَلیلهٍ غَلَبَت فِئهً کَثیرهً بإذنِاللهِ واللهُ مَعَالصّابِرین» (البقره/249) « بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار، به اذن خدا پیروز شدند وخداوند با شکیبایان است»
فلک نعرۀ اقتلواالمشرکین زد |
|
ملک نعرۀ بَشّرالمُشرِکین زد |
«فَاقْتُلُواالْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَد» (التوبه/5)
«مشرکین را هر جا یافتید، به قتل برسانید و آنها را اسیر سازیدو محاصره کنید و در کمینگاه بر سر راه آنا بنشینید»
«بَشِّرِالمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیما» (نسا/138) «به منافقان بشارتده که مجازات دردناکی در انتظار آنهاست»
به بیتالحرم رمز اسری نهاد |
|
پس اندیشه در بیت اقصی نهاد |
سُبحانَالذی اَسری بِعبدهِ لَیلاً مِنَالمسجدِالحَرام إلیالمَسْجِدِالاََقصیالّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُریهُ مِنْ آیاتنِا إنّه هُوَالسّمیعُالبصیر (الاسراء/1) «پاک و منزه است خدایی که بندهاش را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی- که گرداگردش را پربرکت ساختهایم- برد تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چراکه او شنوا و بیناست»
به درگاه خلافت هاتف غیب |
|
نوایی زد نیابتدار لاریب |
ذَلِکَالکِتابُ لارَیبَ فیهِ هُدیً لِلمُتّقینَ (البقره/ 2) «این است کتابی که در(حقانیت) آن هیچ تردیدی نیست و مایۀ هدایت تقواپیشگان است»
نتیجه
با مطالعۀ مثنوی نهسپهر میتوان امیرخسرو دهلوی را شاعری علاقهمند و آشنا به مضامین و مفاهیم قرآن و احادیث نبوی دانست که در پرتو دلبستگی و جانآشنایی با رموز قرآنی توانسته است نمایندهای محترم برای زبان و ادب فارسی در سرزمین هند باشد. بررسی تلمیح و اقتباس در این اثر ارزشمند کمک میکند تا به درک درستتری از چگونگی بازتاب رموز قرآنی و احادیث نبوی در ادب فارسی برسیم و نیز شناخت بهتری از تأثیر کلام عارفان و صوفیان در شکلگیری سنتهای ادبی زبان فارسی داشته باشیم. سرگذشت و تقدیر شعر و ادب فارسی در سراسر جهان، با مفاهیم متعالی قرآن پیوندی خجسته و ناگسستنی دارد و امیرخسرو دهلوی در معرفی این پیوند در سرزمین هند تأثیرگذار بوده است.
پینوشتها
1- چشت بر وزن خشت، قریه یا شهرکی در نزدیکی هرات از ولایت خراسان قدیم بوده است، طریقۀ چشتیه دنبالۀ طریقۀ ادهمیه (منسوب به ابراهیم ادهم) است. نخستین بنیانگذار این طریقۀ ابواسحاق شامی (متوفی 329ق) است، گسترش و رواج طریقۀ چشتیه در هندوستان با خواجه معینالدین چشتی (متوفی633ق) انجام گرفت. خواجه ابو احمد ابدال چشتی، خواجه ابو محمد چشتی، خواجه ابویوسفبن سمعان، خواجه مودود چشتی، خواجه قطبالدین بختیار، شیخ فریدالدین گنج شکر، و خواجه نظامالدین اولیاء از جمله اقطاب و مشایخ این طریقه بودهاند (برای اطلاع بیشتر ر.ک: طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان از غلامعلی آریا)
2- در این مقاله، برای ترجمۀ آیات قرآن، از ترجمۀ قرآن کریم استاد فولادوند استفاده شده است.
3- در بین اعراب مثلی است که مفاد آن به این بیت نزدیک است:
رُبَّ رَمْیَهٍ مِنْ غَیْرِ رامٍ بسا تیری که به هدف میرسد و حالآنکه اندازندۀ آن خطاکار است.
سعدی در باب سوم گلستان ضمن حکایتی از اصابت تیر کودکی نابلد به هدف میگوید:
گاه باشد که کودکی نادان |
|
بهغلط بر هدف زند تیری |