نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اراک، اراک، ایران
2 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اراک، اراک، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Allusion is one of the most commonly used rhetorical techniques in Persian literature and especially Persian poetry. This research reviews the allusion figure of speech in Persian rhetorical sources comparatively. Research questions are: 1) What is allusion? 2) What is the position of allusion in Persian rhetorical resources? 3) Why and how has allusion been commingled with other figures of speech? 4) How does the role of allusion aesthetics in poetry become apparent? For answering these questions, relevant information to allusion from forty different Farsi and Arabic rhetorical references was collected based on inductive method. Obtained data was investigated based on descriptive-analytical approach. Results of the research indicate that Farsi rhetorical sources to comply with Arabic resources just rounded off with allusion definition and by categorizing it in a subset of plagiarism does not clarify its position as an independent rhetorical figure. Because of unlimited conceptual boundaries, allusion has comingled with other figures of speech and therefore analysis of its impact and aesthetic role in Persian poetry has been ignored.
In present times, by quantitative and qualitative development of studies based on modern literary theories, rhetorical studies has been quite dim. Farsi rhetoric sources mainly to comply with Arabic references has discussed each figure of speech separately, defined and given examples but has not talked about their relations. Allusion is one of figures of speech. In this article has been tried to clarify allusion definition, position, its beauty-creation role and its relevance to contemporary literary theories in Farsi rhetorical sources.
1. At first, literal and figurative meaning of allusion was investigated. Precise definition of this term was explained and borders between it and other figures of speech was drawn. According to this investigation, acceptable definition of allusion is: when an artist in his/her text hints to other story, proverb, poetry or another work on condition that this hint and referral is covert, temporary, indirect and story-based.
2. A dual and paradoxical vision dominates allusion position in Farsi rhetorical sources. In rhetorical works dependent on author`s view point, the term of allusion has been defined and interpreted. Sometimes it is considered as a kind of plagiarism and sometimes it is regarded as a kind of rhetorical figure and technique.
3. Allusion has been merged to other figures of speech. Since the conceptual area of the term allusion is not clearly distinct in rhetorical sources, it has been mingled with other figures such as quotation title, gnomic verse (proverb), interpolation, prose paraphrase and adaptation. Authors have tried to make clear the borders among these figures and separate the conceptual area of allusion from other rhetoric figures.
4. In rhetorical sources, there is little focus on the role of allusion in highlighting and beauty- creation. Allusion in Farsi poetry and prose often occurs with other literary figures simultaneously and this density and interrelation of figures doubles its beauty and influence power. The hidden conciseness and prolixity in allusion joins this figure to pragmatics and in the field of rhetoric, connection of allusion to other figures strengthens imagery effects in the literary work.
5. Allusion is linked with some of the contemporary literary theories and is one of the fields of intertextuality emergence in a literary work. This intertextuality connection is sometimes apparent and obvious and sometimes hidden and obscure. Therefore, to avoid repeated allusions and releasing from influence anxiety of the previous text and misreading of it, orators have used the allusion figure.
کلیدواژهها [English]
1. مقدمه
یکی از محورهای پژوهش در حوزة زبان و ادبیات فارسی تحقیق در بلاغت زبان و آثار ادبی است. بیشتر آثار بلاغی و پژوهشهایی که در محور بلاغت صورت گرفته، گرتهبرداری از مآخذ بلاغت در زبان عربی است. منابع بلاغت فارسی در تعریف و تبیین آرایههای ادبی و گاهی در ارائه شواهد نیز متأثر از آثار بلاغی زبان عربی هستند و روند این تأثیر از گذشته تا کنون با شدت و ضعف ادامه داشته است. در برخی از منابع مدرسی بلاغت فارسی، تعریفها عیناً از منابع عربی برگرفته و گاهی تنها مثالهای فارسی افزوده شده است. در منابع معاصر فارسی، با وجود پژوهشهای ارزشمندی که در حوزة بلاغت انجام شده است، در کنار افزایش تعداد صناعات ادبی، ارائه شواهد شعر معاصر و برخی نوجوییها، دو رویکرد به صورت برجسته وجود دارد: نخست اینکه منابع فارسی پیرو سنت بلاغی گذشته و تحت تأثیر آثار بلاغی در زبان عربی هستند و دیگر اینکه تحت نفوذ ترجمه و فرهنگ اصطلاحات ادبی غربی، بهویژه انگلیسی، هستند. به نظر میرسد در کنار بهرهگیری از منابع دیگر زبانها و بررسیهای تطبیقی، پژوهش انتقادی در فنون بلاغت فارسی ضرورت دارد تا ضمن نقد، تعریف و توضیح صناعات بلاغی، نقش زیباییشناختی آرایهها در بافت هر متن و پیوند و ارتباط آنها با یکدیگر بیش از پیش نشان داده شود.
2. بیان مسئله
نقد بلاغی یکی از معیارها و روشهای نقد و بررسی متون ادبی است که در مطالعات حوزة زبان و ادب فارسی مانند سبکشناسی، نقد ادبی و ... بدان پرداخته میشود. سابقه تلمیح بیانگر آن است که یکی از صناعات ادبی شمرده میشده و امروزه نیز در چهارچوب نقد بلاغی همچنان محل اعتناست. تعریف، نقد جایگاه و نقش زیباییآفرینی آن در منابع بلاغت فارسی بهروشنی تبیین نشده است و آنچه دربارة این هنرسازه در آثار بلاغی آمده بیشتر تعریف کلیشهای و مثالهای تکراری است و غالباً ارزیابی نقش و تأثیر تلمیح در متن درخور اعتنا نبوده است. در این جستار، برای روشن شدن مباحث مربوط به تلمیح کوشش خواهد شد تا به پرسشهای زیر پاسخ داده شود:
1ـ تلمیح چیست. 2ـ تلمیح در منابع بلاغی فارسی چه جایگاهی دارد. 3ـ چرا و چگونه تلمیح با دیگر صناعات ادبی آمیخته شده است. 4ـ نقش تلمیح در برجستهسازی و زیباییآفرینی در شعر چگونه آشکار میشود.
3. اهمیت و ضرورت تحقیق
در روزگار معاصر با گسترش کمّی و کیفی مطالعات ادبی بر اساس نظریههای ادبی جدید، مطالعات بلاغی بسیار کمفروغ شده است، منابع بلاغت نیز بیشتر به پیروی از مآخذ بلاغت در زبان عربی، به طرح صناعات ادبی به صورت جزیرهای پرداختهاند و هر هنرسازهای را جداگانه تعریف و مثالی برای آن آوردهاند و از ارتباط بین آنها سخنی نگفتهاند. همچنین از نقد جایگاه و تأثیر آرایهها در متن و ارتباط آنها با سایر مباحث ادبی از جمله سبکشناسی، نقد ادبی و... سخن نگفتهاند. این پیشینه نشان میدهد که پژوهش در بلاغت فارسی و مقایسه و سنجش منابع بلاغی، مغفول مانده و با رکود و جمود مواجه شده است. به نظر میرسد نقد و بررسی منابع بلاغی در زبان فارسی، نقد تطبیقی بلاغت فارسی با دیگر زبانها، تبیین پیوند فنون بلاغی با یکدیگر و ارتباط آنها با انواع ادبی، بهرهگیری از نقد بلاغی در مباحث نقد ادبی و سبکشناختی و ... و نیز روزآمد کردن مباحث بلاغی در زبان فارسی بر اساس نظریههای ادبی جدید به پویایی مطالعات حوزة بلاغت در زبان فارسی یاری میرساند و از طریق ایجاد ارتباط میان مباحث سنتی بلاغت با تحقیقات امروزی پیوند محققان را با گذشته ادبی روزافزون میکند.
4. روش تحقیق
جامعة آماری این پژوهش چهل منبع در حوزة بلاغت و بهویژه بدیع در زبان و ادبیات فارسی است. در این جستار، برای ارزیابی و مقایسه تعاریف، جایگاه و نقش تلمیح در منابع بلاغی فارسی ابتدا به روش استقرایی اطلاعات منابع بلاغت گردآوری شد و پس از استخراج اطلاعات، به روش توصیفیتحلیلی و با رعایت تقدم زمانی، مطالب دربارة موضوع مقاله طرح و در نهایت نقد و ارزیابی مقایسهای منابع انجام شد.
5. پیشینة تحقیق
بحث و بررسی دربارة صناعات ادبی در حوزة زبان و ادبیات فارسی از گذشته تا روزگار معاصر پربار و بسیار است و در همة منابع بلاغی فارسی به تعریف تلمیح و ارائة شواهدی از شعر و نثر فارسی اهتمام شده که از بسیاری از آنها در جامعة آماری این مقاله بهره برده شده است و در فهرست منابع نشانی آنها داده شده است. در کنار انبوه کتابهای مدرسی در بلاغت و بدیع از این آثار میتوان به عنوان مشت نمونة خروار یاد کرد: کتابهای «فرهنگ تلمیحات» (1371) از سیروش شمیسا که با مقدمهای در تعریف تلمیح، انواع آن و روند گسترش آن در ادوار گذشته شعر فارسی آغاز شده سپس تلمیحات شعر کلاسیک فارسی به ترتیب الفبایی معرفی شده است؛ صور خیال در شعر فارسی (1370) از محمدرضا شفیعی کدکنی، نویسنده در فصلی زیر عنوان «اسطورهها در صور خیال»، بحث تلمیح در کتب قدما را همان اسطوره تلقی کرده و از انواع و تجلی اسطورهها در شعر شاعران تا سدة ششم هجری سخن گفته است؛ فرهنگ تلمیحات شعر معاصر (1385)، تدوین محمدحسین محمدی، اثر دیگری است که پس از بیان کلیاتی دربارة تلمیح در مقدمة کتاب، به ترتیب الفبایی، تلمیحات شعر معاصر فارسی را معرفی کرده است. داستان پیامبران در کلیات شمس (1388)، از تقی پورنامداریان، وی ضمن بیان مقدمهای دربارة انعکاس داستان انبیاء در ادب فارسی، به صورت خاص، تجلی قصص انبیاء را در کلیات شمس تبریزی بیان و تفسیر عرفانی کرده است و مقالههای «تسامح در تلمیح به داستانهای حماسی و ملی» (87 ـ 1386)، از حیدر قمری، در این گفتار نویسنده شانزده تلمیح را که با منابع پیشین خود مطابقت ندارد یافته و با شاهدهای آنها در ادب فارسی مقایسه کرده است و دلایل عدم انطباق را بیان کرده است؛ «کندوکاوی در آرایه تلمیح» (1389)، از محسن اعلا، که نویسنده در آن به تعریف، انواع و کارکرد تلمیح بر اساس منابع بلاغی با تکیه به نمونههای شعر کلاسیک و جدید پرداخته است؛ «تجلی اسطوره در شعر م. سرشک» (1390)، از ملیحة کریمیپناه و ابوالقاسم رادفر، که تلمیحات اشعار شفیعی کدکنی را در پنج گونة ملّی-قومی، پیامبران، عرفانی، شاعران و فراملّی-جهانی بررسی کردهاند؛ «حافظ و آشناییزدایی در قلمرو تلمیح» (1392)، از حمیدرضا توکلی، در این مقاله نویسنده میکوشد نشان دهد که حافظ به داستانها از زوایای گوناگون نگریسته است و از طریق تناسب و ایهام به پیچیده کردن ساختار تلمیح و در نهایت آشناییزدایی از تلمیح آشنا دست یازیده است؛ «تلمیح اشخاص در دیوان مخفی» (1393)، از نسرین فلاح، در این مقاله ضمن نشان دادن انواع تلمیحات به اشخاص در دیوان مخفی، تلمیح به روش آماری و به لحاظ بلاغی بررسی شده است. بهجز موارد یادشده، مقالات بسیاری درباره جایگاه و انواع تلمیح در دیوان شاعران پارسیگوی به رشته تحریر درآمده است که از نوع مطالعه موردی به شمار میآیند.
اما آنچه در منابع بلاغی فارسی کمفروغ و گاه به فراموشی سپرده شده است نقد جایگاه تلمیح و بیان نقش آن در زیبایی شعر و نثر فارسی است؛ به این معنی که در همة این مطالعات، نمونههای تلمیح استخراج شده است؛ اما بررسی جایگاه تلمیح در زیبایی شعر و پیامد حضور تلمیح در آن کمتر نمود دارد که در این جستار بر تبیین این مهم بیشتر تأکید خواهد شد.
6. بحث
1-6. تلمیح در لغت و اصطلاح ادبی
تلمیح در فرهنگ واژگان زبان عربی مصدر باب تفعیل از ریشه «لَمَحَ، یَلْمَحُ، لَمْحاً و لَمْحاناً» است. این واژه در زبان عربی به معانی نگاه کردن، اشاره کردن، درخشیدن، نظر و نگریستن کوتاه و شتابزده و ... به کار رفته است (ر.ک: ابنمنظور، بیتا: «لمح»). این لغت در زبان فارسی به معانی نمودن و آشکارکردن، نگاه سبک کردن به سوی چیزی، اشاره کردن به چیزی، نگاه و نظر، خیال و تصور (دهخدا، 1377: «تلمیح») آمده است. در کتابهای بلاغت نیز معنی لغوی تلمیح، همسو با مفهوم آن در فرهنگ لغات زبان عربی و فارسی آمده است: «لَمح جستن برق باشد و لَمحه یک نظر بود ...» (شمس قیس، 1388: 383).
تعریف تلمیح در بیشتر منابع بلاغی عربی از نظر مفهومی همانند هم و گاه از نظر لغوی لفظ به لفظ تکرار شده است. به طور خلاصه، در تعریف این اصطلاح چنین آمده است: «وَ اَمَّاالتَّلمِیحُ فَهُوَ اَن یُشَارَ فِى فَحوَىالکَلامِ اِلَى قِصَّهٍ اَو شِعرٍ اَو مَثَلٍ سَائِرٍ مِن غَیرِ ذِکرِهِ» (مطلوب، 1406: 2/344). این تعریف که از کتاب الطراز (علوی، 1332ق: 480) و المطول (تفتازانی، بیتا: 475) و الایضاح (خطیب قزوینی، 1424ق: 320) تا منابع متأخر عربی عیناً تکرار شده است، به منابع بلاغت فارسی راه یافته و گاهی بر آنچه در آثار عربی آمده چیزی افزوده شده که حوزة معنایی این اصطلاح را گستردهتر کرده است و گاه با سایر آرایههای بلاغت در هم آمیخته است؛ به طوری که نویسندگان آثار بلاغی ناگزیر از بیان تفاوت تلمیح با دیگر آرایهها و شرح مطلب بودهاند.
در آثار بلاغت فارسی، تعریف تلمیح برگردان تعریف تفتازانی در المطول است: «آن است که متکلم در نظم یا نثر اشاره نماید به قصهای معروف یا مثلی مشهور، بهطوری که معنی مقصود را قوّت دهد و گاه به شعری اشاره نماید» (شمسالعلماء گرکانی، 1377: 167). هرچه به منابع روزآمد و معاصر علم بدیع نزدیک میشویم، شاهد تعریف تلمیح در بخش آرایههای بدیع معنوی و گسترش آن است. در این منابع، تعریف تلمیح از عناصر ساختاری قصه، مَثَل و شعر در نگاه سنتی خارج شده و موضوعاتی مانند اشاره به آیات قرآنی، احادیث، نجوم، اصطلاحات علوم و موسیقی و ... را نیز در بر گرفته است1 (همایی، 1370: 328؛ رضایی، 1382: 11؛ حلبی، 1388: 55)
یادآور میشود که در برخی منابع بلاغی به جای اصطلاح تلمیح از واژه تملیح به معنی نمک بسیار در طعام کردن، نمکین کردن کلام و آوردن مثلی ملیح در سخن و ... استفاده شده است (ر.ک: واعظ کاشفی سبزواری، 1369: 121؛ هدایت، 1383: 135)؛ اما تفتازانی به صراحت به تقدیم لام بر میم )صورت تلمیح( در بحث ملحق به سرقات شعری تأکید کرده است و کاربرد اصطلاح تملیح را در باب تشبیه و استعاره ملیح جایز دانسته است (ر. ک: تفتازانی، بیتا: 475).
بر اساس آنچه پیشتر گفته شد، به نظر میرسد تحدید حوزة مفهومی و تعیین حد و رسم اصطلاح تلمیح ضروری است تا ضمن تعریف دقیق این اصطلاح، مرز میان تلمیح با دیگر صناعات ادبی مشخص گردد. آنچه در این پژوهش با عنوان تلمیح پذیرفته و ارائه شده عبارت است از اینکه هنرمند در متن خود به داستان، مثل، شعر یا اثری دیگر اشاره کند، مشروط به اینکه این اشاره و ارجاع، گذرا و غیرمستقیم با زیرساخت داستانی باشد؛ برای نمونه:
اگرچه آتش نمرود دارد خشم در ساغر |
|
ولی از خوردنش در دل بهاری میشود پیدا |
از دید شاعر در این بیت، خشم آتش نمرود در ساغر خود دارد و هرکه بتواند این ساغر را فروکشد و آتش نمرودی را فروبرد ـ کظم غیظ نماید ـ دلش بهاری میشود؛ همچنانکه حضرت ابراهیم (ع) بر آتش نمرودی شکیبایی کرد و به امر خداوند آتش بر او سرد و گلستان شد (الأنبیاء: 69)
تا به سرچشمة خورشید رسم / وام از واژه گرفتم بالی / شوق پرواز مرا از جا کند / دلم از وسوسة وصل آکند / بال من مومین بود / تاب رخسارة خورشید نداشت / آتش عشق به من فرصت گفتار نداد / در گلو / تار آوازم سوخت / پیش آتش رخ خورشیدی تو / پر پروازم سوخت (مصدق، 1386: 740 ـ 739).
شاعر، در این قطعه، داستان ایکاروس[1]، از اساطیر یونان باستان، را بازخوانی کرده است که به کمک بالهایی که با موم به تنش چسبیده بود از زندان گریخت و آنقدر اوج گرفت که به خورشید نزدیک شد تا بالهایش آب شد و به دریا سقوط کرد و غرق شد (شوالیه، و گربران، 1388: 1/318)
در دو نمونة ارائهشده از شعر قدیم و جدید فارسی، تلمیح به آتش نمرود و اسطوره ایکاروس متکی به روایتی داستانی است که شاعر از طریق تداعی، اشارهای گذرا بدانها کرده است.
2-6. جایگاه تلمیح در منابع بلاغی
یکی از نکاتی که در منابع بلاغی اتفاق نظر در آن نیست جایگاه تلمیح در چهارچوب بلاغت است. تلمیح گاه نوعی سرقت ادبی ـ یا دست کم ملحق به بخش سرقات ـ قلمداد شده است و گاه آرایه و هنرسازه. در آثار بلاغی بسته به نوع نگاه مؤلف اصطلاح تلمیح تعریف و تفسیر شده است. در منابع بلاغت عربی تلمیح نوعی سرقت ادبی دانسته شده و در بخش پایانی آثار آمده است (تفتازانی، بیتا: 471؛ خطیب قزوینی، 1424: 312؛ مراغی، 1422: 372).
در منابع بلاغت فارسی، چهار رویکرد، دربارة اصطلاح تلمیح، تشخص داده شده است؛ نخست، تلمیح بر اساس تعریف المعجم فی معاییر اشعارالعجم است که بیشتر به حوزة علم معانی ـ در مبحث ایجاز و اطناب ـ مربوط میشود، آنجا که مینویسد: «چون شاعر چنان سازد کی الفاظ اندک او بر معانی بسیار دلالت کند، آن را تلمیح خوانند» (شمسقیس، 1388: 383). این نگرش، که جای بحث و بررسی بیشتری دارد، در منابع معاصر تنها به عنوان یکی از نتایج کاربرد تلمیح پذیرفته شده است (شمیسا، 1371: 38)؛ دوم، نویسندگانی که در آثارشان کاملاً متأثر از منابع بلاغت عربی هستند و همانند ایشان تلمیح را سرقت یا ملحق به مبحث سرقات ادبی میدانند (آق اولی، بیتا: 226)؛ سوم، بیشتر مؤلفان کتابهای بلاغت و بدیع در روزگار معاصر هستند که تلمیح را آرایه و صنعت ادبی در بخش بدیع معنوی میشمارند و تعریف و حوزة معنایی آن را گسترش دادهاند (تقوی، 1317: 259؛ همایی، 1370: 328) که برخی از ایشان به ژرفساخت تلمیح یعنی تشبیه و تناسب اشاره داشتهاند (شمیسا، 1372: 90) یا به نقش زیباییشناختی تلمیح، ازجمله تناسب، تداعی و ایجاز، اشاره کردهاند (وحیدیان کامیار، 1379: 77) و چهارم، مؤلفان فرهنگنامهها و مترجمان فرهنگهای اصطلاحات ادبی هستند که در کنار بهرهگیری از منابع بلاغی فارسی و عربی، نگاهی به منابع بلاغت غربی نیز دارند و در تعریف تلمیح، عناصری جدید نیز افزودهاند، ازجمله اشاره به زندگی شخصی، جا، متن یا اثر ادبی دیگر، رویداد ادبی و تاریخی و ... (عباسپور، 1381: 2/403؛ سبزیان مرادآبادی و کزازی، 1388: 22).
3-6. آمیختگی تلمیح با دیگر صناعات ادبی
اگر در تعریف تلمیح مطابق منابع سنتی بلاغت دقت شود، این آرایه با تضمین و ارسالالمثل ارتباط مییابد و اگر به تعاریف جدید تلمیح بنگریم، حوزة مفهومی آن بسیار وسیع میشود و هرگونه اشاره به بیرون از متن حاضر را در بر میگیرد و علاوه بر دو آرایة پیشین (تضمین و ارسالالمثل) با حل، درج، اقتباس و آرایههای تفننی دیگر پیوند میخورد. دلیل این آمیختگی تحدید نشدن حوزة مفهومی اصطلاح تلمیح است که زمینهساز بحث و توضیح مؤلفان برای جدا کردن و مرزبندی میان این صناعات ادبی شده است.
الف) تلمیح و ارسالالمثل
یکی از عناصر ساختاری در تعریف تلمیح مَثَل است؛ یعنی سخنور به مثلی در سخن خود اشاره کند. همین موضوع در برخی از منابع بلاغت فارسی زمینهساز آمیختگی تلمیح با ارسالالمثل شده است، از جمله در بدایعالافکار فی صنایعالاشعار در بیان اصطلاح ارسال ملیح (واعظ کاشفی، 1369: 121) و مدارجالبلاغه در تعریف تملیح (هدایت، 1383: 58 و 135)، تعریف به گونهای آمده است که کاملاً با تلمیح در منابع بلاغی یکسان و همسوست. همپوشانی این دو اصطلاح زمانی خواهد بود که مَثَل مندرج در متن با زیرساخت داستانی باشد و بدان داستان نیز اشارة گذرا شده باشد و هر متن دارای مثل لزوماً دارای آرایة تلمیح نخواهد بود؛ برای روشن شدن مطلب دو نمونة زیر از کتب بلاغت را میتوان مقایسه کرد. در بیت نخست، مثل یخفروش نیشابور دارای زیرساخت داستانی است و بدان ارجاع میدهد، ولی در نمونة دوم بیت دارای آرایة ارسالالمثل است:
حال من بنده در ممالک هست به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می |
|
حال آن یخفروش نیشابور علاج کی کنمت آخرُالدَّواءالکَیّ |
یادآور میشود برخی از نمونههای ذکرشده در ذیل تلمیح (اشاره به مَثَل) یا ارسالالمثل ممکن است در ادوار بعد تبدیل به مثل شده باشند و در زمان آفرینش اثر پیشینهای نداشته و مثل قلمداد نمیشدهاند.
ب) تلمیح و تضمین و آرایههای ذیل آن
بر اساس تعاریفی که در متون مدرسی بلاغت فارسی ارائه شده است، اشاره به آیة قرآن، حدیث، شعر و ... نیز در قلمرو تلمیح وارد شده است و پژوهشگران ناگزیر از تفکیک حوزة مفهومی و بیان تفاوت میان تلمیح با آرایههایی نظیر تضمین، اقتباس و درج و ... شدهاند؛ برای نمونه، در فنون بلاغت و صناعات ادبی، به بیان فرق میان اقتباس و تلمیح اشاره شده که « [در] تلمیح اشارتی لطیف به آیة قرآن یا حدیث و مثل سایر یا داستان و شعری معروف کرده و عین آن را نیاورده باشند، اما در اقتباس شرط است که عین عبارت مورد نظر یا قسمتی از آن را، که حاکی و دلیل بر تمام جمله اقتباسشده باشد، بیاورند» (همایی، 1370: 386).
گفتنی است که مرز مشترک میان تلمیح با تضمین و آرایههای زیرمجموعة آن، ورود و حضور یک متن یا بخشی از یک متن در متن حاضر است که میتواند در قلمرو تلمیح هم بگنجد، مشروط به اینکه بخش واردشده زیرساخت داستانی داشته باشد و با ارجاع گذرا، اصل متن را تداعی کند. به عبارت دیگر، میان تلمیح با تضمین و دیگر آرایههای پیوسته بدان، عموم و خصوص من وجه برقرار است. در دو بیت زیر، اقتباس از دو تعبیر قرآنی شده است که در بیت نخست بخش اقتباسشده داستانی قرآنی را تداعی کرده است و تلمیح در آن برجستهتر شده است، اما در بیت دوم تنها اقتباس مشهود است:
با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم می خور به بانگ چنگ و مخور غصّه ور کسی |
|
همچو موسی ارنیگوی به میقات بریم گوید ترا که باده مخور گو هُوَالغَفُور |
در بیت نخست، بخش اقتباسشده از قرآن به داستان حضرت موسی (ع) در آیه 143 سورة الاعراف اشاره دارد و کل آن قصة قرآنی را تداعی میکند، اما در بیت دوم تعبیر هوالغفور اقتباس از آیة 53 سورة الزّمر است و ژرفساخت داستانی ندارد.
4-6. نقش زیباییآفرینی تلمیح در شعر
در اغلب منابع بلاغی به تعریف و ارائة شاهد از کاربرد تلمیح در متون بسنده شده است و از تحلیل نقش تلمیح در برجستهسازی اثر و زیباییآفرینی آن کمتر سخن رفته است. این نگرش در مباحث بلاغی و ازجمله دربارة تلمیح سبب رکود و جمود مباحث بلاغت شده و پیوند بلاغت را با دیگر حوزههای نقد و تحلیل ادبی سست کرده است. تلمیح در شعر و نثر فارسی اغلب با دیگر آرایهها و صناعات ادبی توأمان میآید و همین تراکم و تنیدگی آرایهها، زیبایی و قدرت القاگری را دوچندان میسازد.
الف) پیوند تلمیح با علم معانی
در منابع بلاغی فارسی، ایجاز را یکی از کارکردهای تلمیح برشمردهاند، این تلقی و نگرش که با المعجم فی معاییر اشعارالعجم آغاز شده است (شمسقیس، 1388: 383)، در منابع متأخر نیز وجود دارد (شمیسا، 1371: 38). نکتة درخور تأمل این است که تلمیح، ایجاز و اطناب را توأمان دارد؛ یعنی از سوی هنرمند، کاربست تلمیح منجر به ایجاز میشود؛ زیرا وی در قالب الفاظ اندک معانی بسیار را بیان میکند اما از سوی خواننده تلمیح به اطناب میانجامد و همان الفاظ اندک هنگام خوانش، تداعیِ نمایی کلی از اصل موضوع یا داستان را در ذهن مخاطب دامن میزند. به بیان دیگر، در ساخت و آفرینش تلمیح حرکت از کل به جزء است و هنرمند از کل موضوع تلمیح، جزئی را گزینش کرده در متن خویش میآورد و هنگام خوانش متن، حرکت از جزء به کل تغییر میکند و مخاطب از طریق جزء ذکرشده به کل موضوع تلمیح پی میبرد؛ بنابراین، میتوان گفت که تلمیح کارکردی دوگانه دارد:
سخنور
|
|
|
مخاطب |
نکتۀ شایستة یادآوری این است که تنوع و تکثر تلمیح در سخن سخنوران دلیل بر پشتوانة غنی دینی، تاریخی، ادبی، فکری و فرهنگی ایشان است؛ اما میزان درک و التذاذ مخاطب از تلمیح بستگی به سطح دانش وی و آشنایی با پشتوانة اندیشهای گویندگان دارد؛ به دیگر سخن، برقراری ارتباط میان مؤلف و خواننده در حوزة تلمیح متکی به آگاهی بینالاذهانی و مشترک است؛ برای نمونه در بیت:
بر آب گُرم درمانده است پایم |
|
چو در زفرین در انگشت ازهر |
اگر مخاطب از حادثهای که در مصرع دوم بیت دقیقی بدان اشاره شده است اطلاعی نداشته باشد، درک مفهوم بیت و به تبع آن تلمیح مورد نظر دیریاب و دشوار خواهد شد.2 از سوی دیگر، اگر تلمیح به موضوعی فراوان تکرار شود، به کلیشه تبدیل شده قدرت القاگری خود را از دست خواهد داد.
ب) پیوند تلمیح با آرایههای علم بدیع
اگر تلمیح صرفاً اشارهای گذرا به بیرون از متن حاضر داشته باشد و با اجزا و عناصر متن حاضر، همسو با نیت مؤلف درهمتنیده نشده باشد، زیبایی و برجستگی آن چشمگیر نخواهد بود. در بیت زیر تنها تلمیح به اسکندر و آینه وی شده است:
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند |
|
نه هرکه آینه سازد سکندری داند |
اما اگر تلمیح در تلفیق با دیگر آرایهها به صورت متراکم آمده باشد، علاوه بر ایجاز، جلوههای صورخیال و القاگری را نیز در اثر ادبی قدرت و نیرو خواهد بخشید. در بیت زیر، شاعر به داستان سیاوش و مرگ وی به دسیسة گرسیوز به دست افراسیاب اشاره کرده است و در عین حال، به تعریض و کنایه، پادشاه زمان خویش (شاه شجاع) را از پذیرش سخن بدخواهان برحذر داشته است:
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود |
|
شرمی از مظلمة خون سیاووشش باد |
مقایسة دو بیت یادشده از خواجة شیراز نشان میدهد که برجستگی و بلاغت درخشان بیت دوم، علاوه بر تلمیح به داستان سیاوش در شاهنامه، برخاسته از تشبیه مستتر در ژرفساخت آن (من شاعر: سیاوش)، مراعات نظیر عناصر سازندة تلمیح در محور افقی (شاه ترکان: افراسیاب: پادشاه معاصر شاعر، شاه شجاع؛ مدعیان: حاسدان شاعر؛ خون سیاوش: خون شاعر ) و بیان کنایی و تعریض شاعر است.
حضور تلمیح در اثر ادبی زمینهساز ظهور تناسب و مراعات نظیر در محور همنشینی میشود و انسجام میان اجزای اثر را در محور افقی بیشتر میکند؛ به عبارت دیگر اجزای تلمیح از یک سو و مفاهیم همگون شده از سوی دیگر تناسب میان عناصر اثر را برجسته میسازد:
شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت |
|
دستگیر ار نشود لطف تهمتن چه کنم |
تلمیح این بیت برگرفته از داستان بیژن و منیژه در شاهنامه است. شاعر همچون بیژن در چاه افراسیاب اسیر است و امید به یاری رستم دارد تا رها شود؛ اما شاعر، با بدخوانی[2] خلاق، خوانشی دیگرگون از آن داستان به دست داده است. در این بیت، شاه ترکان (افراسیاب یا شاه زیبارویان، نفس یا شاه شجاع یا ...)، تهمتن (رستم یا قطبالدین تهمتن یا پیر طریقت)، چاه (چاه بیژن یا چاه تعلقات دنیوی) و من (بیژن یا من شاعر یا روح) میتواند باشد.
ج) پیوند تلمیح با نظریههای ادبی
میتوان تلمیح و آرایههای نزدیک بدان را از دیدگاه نظریههای ادبی جدید مطرح و دربارۀ آن بحث کرد. تلمیح یکی از زمینههای ظهور بینامتنیت[3] در اثر ادبی است. این پیوند بینامتنی گاه آشکار و روشن است (تلمیح مشهور) و گاه پنهان و دیریاب (تلمیح غیرمشهور). در هر دو صورت یادشده، اگر با این نگرش بینامتنی، که «هر اثر ادبی مکالمهای است با دیگر آثار» (احمدی، 1388: 103)، متون ادبی را بررسیم، اصطلاح تلمیح در بلاغت سنتی فارسی از حوزة سرقات و ملحق به سرقات ادبی خارج شده، هم در تکوین اثر از جانب مؤلف هم در خوانش اثر در نزد خواننده، یکی از جلوههای بینامتنی قلمداد خواهد شد. تأثیرپذیری و گزینش مؤلف از پشتوانة فرهنگی، ادبی، دینی، تاریخی و ... در هنگام تولید متن موجب پیدایی آرایة تلمیح و صناعات همسو با آن میشود که از جلوههای بینامتنی است. در بیت زیر، دم مسیح و درمانگری وی، که یکی از تلمیحات رایج شعر فارسی است، زمینة پیوند بینامتنی قصة قرآنی حضرت عیسی (ع) را با شعر صائب ایجاد کرده است:
مسیحا در علاج ما نفس بیهوده میسوزد |
|
لب خاموش ساغر میگشاید مشکل ما را |
تکرار و کلیشه شدن تلمیح در اثر کاربرد فراوان و بدون دخل و تصرف سخنور، که منجر به خنثی شدن ارزش بلاغی و زیبایی تلمیح میشود، یکی از موضوعاتی است که به کمک نظریة اضطراب تأثیر[4] و بدخوانی[5] شایان نقد و بررسی است. سخنوران هر دوره در بهرهگیری و ارجاع به منابع یکسان پیشین تلاش میکنند تا از تأثیر آنها کاسته و خود طرحی نو دراندازند؛ به دیگر سخن، زمانی که منبع تلمیح شاعران یک متن قبلی است، همه در برابر این متن، دلهرة فرار از تقلید و بیان نوآورانه و ماندگار دارند. از این رو، با تکیه بر این نظریه میتوان قدرت نوآوری و بیان هنری شاعران را با یکدیگر سنجید تا میزان آشناییزدایی و خوانش خلاقانه ایشان از زمینة تلمیح روشن شود. هنگامی که چندین سخنور مادة خام تلمیحی یکسان را در اختیار داشته باشند، نحوه و میزان بدخوانی خلاق یا خوانش خلاقانة ایشان از متن پیشین، نشان از قدرت سخنوری و مضمونآفرینی ایشان خواهد داشت؛ برای مثال، میتوان موضوع مشترک یک تلمیح را در سرودههای مختلف یک شاعر یا در چند دیوان به صورت ریختشناختی مطالعه و بررسی کرد؛ مثلاً به بیت زیر توجه کنید:
علاج دردمندان را کند دیگر به بیماری |
|
اگر افتد نظر بر چشم بیمار تو عیسی را |
این بیت نیز تلمیح به همان قصة قرآنی حضرت عیسی (ع) دارد، با این تفاوت که خوانش شاعر از متن پیشین در مقایسه با بیت قبلی خلاقانه و با بدخوانی توأم شده است؛ شاعر با بیان نقیضی میگوید: مسیح اگر چشم بیمار معشوق را ببیند، نه با دم جانبخش خود که با بیماری، بیماران را علاج خواهد کرد.
7. نتیجه
از نقد و بررسی تلمیح به عنوان یکی از صناعات ادبی و هنرسازههای پرکاربرد در شعر و نثر فارسی میتوان چنین نتیجه گرفت:
ـ تلمیح عبارت است از اشاره و ارجاع گذرا به داستان، مثل، شعر یا اثری دیگر به شرط آنکه این اشاره و ارجاع، غیرمستقیم و با زیرساخت داستانی باشد. در منابع پیشین بلاغت، تعریف تلمیح برگرفته از بلاغت عربی است و در منابع جدید از منابع غربی نیز بهره گرفته شده است.
ـ تلمیح، در منابع بلاغی فارسی در گذشته، یکی از گونههای سرقت ادبی شناسانده شده و در منابع جدید و مدرسی یکی از آرایههای بدیع معنوی است. در هر دو نگاه، به تعریف و ارائة شاهد بسنده و کمتر نقد و ارزیابی شده است.
ـ هرچه از منابع بلاغی سنتی بیشتر فاصله میگیریم، تعریف تلمیح گستردهتر شده است و اشاره به آیه، حدیث، اصطلاح نجومی، موسیقی و باورهای عامه و ... را نیز در بر گرفته است و این اختلاط، آرایههای دیگر را با آن درآمیخته است و مرز میان تلمیح با ارسالالمثل، تضمین، حل، درج، عقد، اقتباس و نظایر آنها به روشنی تببین نشده است.
ـ در منابع بلاغی، تنها به تعریف و ارائه شاهد یا مثال اکتفا شده و نقش زیباییشناختی و برجستهسازی تلمیح در شعر و نثر فارسی کمتر نمود یافته است. توأمان بودن تلمیح با دیگر آرایهها و شگردهای بلاغی، ازجمله تشبیه، استعاره، کنایه، تناسب، ایهام و اغراق و ... ارزش زیباییشناختی، بلاغی و القاگری تلمیح را در یک متن دوچندان میکند.
ـ تلمیح با بخشهایی از نظریههای ادبی جدید مانند بینامتنی، اضطراب تأثیر و بدخوانی ارتباط دارد. پیوند دادن تلمیح با این نظریهها مباحث بلاغت سنتی را روزآمد کرده زمینة بحث و بررسی بیشتر را فراهم میسازد.
پینوشتها
* این مقاله دستاورد طرحی پژوهشی است با عنوان «پژوهشی در بلاغت شعر فارسی: مطالعه موردی تلمیح» که با حمایت مالی دانشگاه اراک انجام شده است.
1ـ جدول گسترش عناصر تلمیح در منابع بلاغی
ردیف |
منبع و مؤلف
|
عناصر تلمیح |
||||||
قصه |
شعر |
مثل |
آیه |
حدیث |
دیگر عناصر ساختاری تعریف تلمیح |
جایگاه و آرایه نزدیک |
||
1 |
المطول، تفتازانی |
* |
* |
* |
|
|
|
ملحق سرقات |
2 |
کشاف اصطلاحاتالفنون العلوم، تهانوی |
* |
* |
* |
|
|
|
|
3 |
الایضاح فی علومالبلاغه ..، خطیب قزوینی |
* |
* |
|
|
|
|
|
4 |
علوم البلاغه، مراغی |
* |
* |
* |
|
|
|
|
5 |
معجمالبلاغهالعربیه، طبانه |
* |
* |
* |
|
|
نکته مشهور |
|
6 |
معجمالمصطلحاتالبلاغیه و تطورها، مطلوب |
* |
* |
* |
|
|
|
|
7 |
جواهرالبلاغه، هاشمی |
* |
* |
* |
|
|
|
|
8 |
ابدعالبدایع، شمسالعلماء گرکانی |
* |
* |
* |
|
|
|
|
9 |
فرهنگ بلاغی ـ ادبی، رادفر |
* |
* |
* |
|
|
|
|
10 |
فن بدیع در زبان فارسی، کاردگر |
* |
* |
* |
|
|
|
|
11 |
هنجار گفتار، تقوی |
* |
* |
* |
* |
* |
|
عنوان و اشاره |
12 |
دانشنامه جهان اسلام، احمدنژاد |
* |
* |
* |
* |
* |
|
|
13 |
فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد |
* |
* |
* |
* |
* |
|
|
14 |
فرهنگنامه مهارتهای ادبی، صابری |
* |
* |
* |
* |
* |
|
|
15 |
دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، بازرگان |
* |
* |
* |
* |
* |
|
|
16 |
تاثیر قرآن و حدیث در ...، حلبی |
* |
* |
* |
* |
* |
|
|
17 |
بدیع از دیدگاه ...، وحیدیان کامیار |
* |
* |
* |
* |
* |
|
|
18 |
واژگان توصیفی ادبیات، رضایی |
* |
* |
* |
* |
* |
اصطلاحات نجوم و موسیقی |
|
19 |
فنون بلاغت و صناعات ادبی، همایی |
* |
|
* |
* |
* |
|
|
20 |
روش گفتار یا علمالبلاغه، زاهدی |
* |
|
* |
* |
* |
|
|
21 |
بدیع نو، محبتی |
* |
|
* |
* |
* |
|
|
22 |
زیباشناسی سخن پارسی (بدیع)، کزازی |
* |
|
* |
* |
* |
|
|
23 |
بدیع: فنون و آرایشهای ادبی، بهزادی |
* |
|
* |
* |
* |
|
تملیح |
24 |
بدایعالافکار...، واعظ کاشفی سبزواری |
* |
|
* |
|
|
|
ارسالالمثل |
25 |
دررالادب، آق اولی |
|
* |
|
|
|
قضیه |
|
26 |
مدارجالبلاغه، هدایت |
* |
|
|
|
|
اشاره به خبر، واقعه |
تملیح |
27 |
برابرهای علوم بلاغت در ...، طبیبیان |
* |
* |
|
|
|
|
ملحق سرقات |
28 |
هنر سخن آرایی (فن بدیع)، راستگو |
* |
* |
|
* |
|
اشاره به سنت و قانون |
|
29 |
فرهنگ تلمیحات، شمیسا |
* |
* |
* |
|
|
فرهنگ عامه، باورها و علوم قدیم |
|
30 |
فرهنگ تلمیحات شعر معاصر، محمدی |
* |
|
* |
* |
* |
باور معروف |
|
31 |
المعجم فی معاییر اشعار...، شمس قیس |
|
|
|
|
|
افاظ اندک با معانی بسیار |
علم معانی |
32 |
فرهنگ نظریه های ادبی، سبزیان و کزازی |
|
|
|
|
|
جا، شخص، رویداد تاریخی، رویداد ادبی، اثر ادبی یا متن |
|
33 |
فرهنگ توصیفی اصطلاحات ادبی، ایبرمز |
|
|
|
|
|
جا، شخص، رویداد تاریخی، رویداد ادبی، اثر ادبی یا متن |
|
34 |
فرهنگواره اصطلاحات ادبی، آبرامز |
|
|
|
|
|
جا، شخص، متن یا اثر ادبی |
|
35 |
فرهنگ اصطلاحات ادبی، گری |
* |
|
|
|
|
شخص، زندگی خود، واقعه، متن |
|
36 |
دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، فرزانه |
* |
* |
|
|
|
|
|
37 |
بلاغت: بدیع و بیان، انوری و عالی |
* |
|
|
* |
* |
واقعه |
|
38 |
واژهنامه هنر شاعری، میرصادقی |
* |
|
* |
* |
* |
واقعه و کلام مشهور |
تملیح |
39 |
واژه نامه هنر داستاننویسی، میرصادقی |
* |
* |
|
|
|
شخص، اسطوره، کلام مشهور، واقعه |
تملیح |
40 |
فرهنگ ادبیات فارسی، شریفی |
* |
|
* |
* |
* |
اسطوره |
تشبیه و تناسب |
41 |
نگاهی تازه به بدیع، شمیسا |
* |
|
|
|
|
|
تشبیه و تناسب |
2ـ تلمیح بیت دقیقی به حکایت ازهر بن یحیی در تاریخ سیستان به صورت زیر آمده است: «روزی مردمان برخاستند اندر قصر یعقوبی، او [ازهر] انگشت به زفرین اندر کرده بود و انگشت او سخت کرده و آماس گرفته و بمانده، چون او برنمیخاست نگاه کردند و آن بدیدند، آهنگری بیاوردند تا انگشت او بیرون کرد از آن و برفت، دیگر روز هم آنجا بنشست باز انگشت سخت کرده بود به زفرین اندر. گفتند چرا کردی؟ گفت نگاه کردم تا فراخ شد» برای دیدن حکایتهای دیگر درباره وی بنگرید به : تاریخ سیستان، به تصحیح محمدتقی بهار (ملکالشعرا)، تهران: معین، صص 266 ـ 263.