تلمیح، از سرقت ادبی تا صنعت ادبی: بررسی تلمیح در منابع بلاغی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اراک، اراک، ایران

2 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اراک، اراک، ایران

چکیده

تلمیح یکی از شگردهای بلاغی پرکاربرد در ادب فارسی، به‌ویژه شعر فارسی، است. این جستار قصد دارد این آرایه را در منابع بلاغی فارسی به روشی مقایسه‌ای نقد و بررسی کند. پرسش­های پژوهش پیش رو عبارت است از: 1ـ تلمیح چیست. 2ـ تلمیح در منابع بلاغی فارسی چه جایگاهی دارد. 3ـ چرا و چگونه تلمیح با دیگر صناعات ادبی آمیخته شده است. 4ـ نقش زیبایی‌شناختی تلمیح در شعر چگونه آشکار می­شود. برای پاسخ به این پرسش­ها، اطلاعات مربوط به تلمیح از چهل منبع بلاغت فارسی و عربی به روش استقرایی گردآوری و داده­های به‌دست‌آمده به شیوه توصیفی‌تحلیلی نقد و بررسی شده است. نتیجه پژوهش بیانگر آن است که در منابع بلاغی فارسی به تبعیت از آثار بلاغت در زبان عربی، تنها به تعریف تلمیح بسنده شده و با قرار دادن آن در زیرمجموعه سرقات شعری از تبیین آن در جایگاه آرایه ادبی غفلت شده است. همچنین به دلیل تحدید نکردن حوزه مفهومی تلمیح، آن را با دیگر صناعات ادبی در هم آمیخته، تحلیل اثر و نقش زیبایی­شناختی آن را در شعر فارسی نادیده گرفته­ اند.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Allusion: From plagiarism to rhetorical figure: Examining of allusion in rhetorical resources

نویسندگان [English]

  • Ali Sabbaghi 1
  • Hasan Haidary 2
1 Assistant Professor of Persian Language and Literature, University of Arak, Markazi, Iran
2 Associate Professor of Persian Language and Literature, University of Arak, Markazi, Iran
چکیده [English]


Allusion is one of the most commonly used rhetorical techniques in Persian literature and especially Persian poetry. This research reviews the allusion figure of speech in Persian rhetorical sources comparatively. Research questions are: 1) What is allusion? 2) What is the position of allusion in Persian rhetorical resources? 3) Why and how has allusion been commingled with other figures of speech? 4) How does the role of allusion aesthetics in poetry become apparent? For answering these questions, relevant information to allusion from forty different Farsi and Arabic rhetorical references was collected based on inductive method. Obtained data was investigated based on descriptive-analytical approach. Results of the research indicate that Farsi rhetorical sources to comply with Arabic resources just rounded off with allusion definition and by categorizing it in a subset of plagiarism does not clarify its position as an independent rhetorical figure. Because of unlimited conceptual boundaries, allusion has comingled with other figures of speech and therefore analysis of its impact and aesthetic role in Persian poetry has been ignored.
In present times, by quantitative and qualitative development of studies based on modern literary theories, rhetorical studies has been quite dim. Farsi rhetoric sources mainly to comply with Arabic references has discussed each figure of speech separately, defined and given examples but has not talked about their relations. Allusion is one of figures of speech. In this article has been tried to clarify allusion definition, position, its beauty-creation role and its relevance to contemporary literary theories in Farsi rhetorical sources.
1. At first, literal and figurative meaning of allusion was investigated. Precise definition of this term was explained and borders between it and other figures of speech was drawn. According to this investigation, acceptable definition of allusion is: when an artist in his/her text hints to other story, proverb, poetry or another work on condition that this hint and referral is covert, temporary, indirect and story-based.
2. A dual and paradoxical vision dominates allusion position in Farsi rhetorical sources. In rhetorical works dependent on author`s view point, the term of allusion has been defined and interpreted. Sometimes it is considered as a kind of plagiarism and sometimes it is regarded as a kind of rhetorical figure and technique.
3. Allusion has been merged to other figures of speech. Since the conceptual area of the term allusion is not clearly distinct in rhetorical sources, it has been mingled with other figures such as quotation title, gnomic verse (proverb), interpolation, prose paraphrase and adaptation. Authors have tried to make clear the borders among these figures and separate the conceptual area of allusion from other rhetoric figures.
4. In rhetorical sources, there is little focus on the role of allusion in highlighting and beauty- creation. Allusion in Farsi poetry and prose often occurs with other literary figures simultaneously and this density and interrelation of figures doubles its beauty and influence power. The hidden conciseness and prolixity in allusion joins this figure to pragmatics and in the field of rhetoric, connection of allusion to other figures strengthens imagery effects in the literary work.
5. Allusion is linked with some of the contemporary literary theories and is one of the fields of intertextuality emergence in a literary work. This intertextuality connection is sometimes apparent and obvious and sometimes hidden and obscure. Therefore, to avoid repeated allusions and releasing from influence anxiety of the previous text and misreading of it, orators have used the allusion figure.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Rhetoric
  • Figures of speech
  • figures of meaning
  • Allusion

 

1. مقدمه

یکی از محورهای پژوهش در حوزة زبان و ادبیات فارسی تحقیق در بلاغت زبان و آثار ادبی است. بیشتر آثار بلاغی و پژوهش‌هایی که در محور بلاغت صورت گرفته­، گرته­برداری از مآخذ بلاغت در زبان عربی است. منابع بلاغت فارسی در تعریف و تبیین آرایه­های ادبی و گاهی در ارائه شواهد نیز متأثر از آثار بلاغی زبان عربی هستند و روند این تأثیر از گذشته تا کنون با شدت و ضعف ادامه داشته است. در برخی از منابع مدرسی بلاغت فارسی، تعریف‌ها عیناً از منابع عربی برگرفته و گاهی تنها مثال­های فارسی افزوده شده است. در منابع معاصر فارسی، با وجود پژوهش­های ارزشمندی که در حوزة بلاغت انجام شده است، در کنار افزایش تعداد صناعات ادبی، ارائه شواهد شعر معاصر و برخی نوجویی­ها، دو رویکرد به صورت برجسته وجود دارد: نخست اینکه منابع فارسی پیرو سنت بلاغی گذشته و تحت تأثیر آثار بلاغی در زبان عربی هستند و دیگر اینکه تحت نفوذ ترجمه و فرهنگ اصطلاحات ادبی غربی، به‌ویژه انگلیسی، هستند. به نظر می­رسد در کنار بهره­گیری از منابع دیگر زبان‌ها و بررسی­های تطبیقی، پژوهش انتقادی در فنون بلاغت فارسی ضرورت دارد تا ضمن نقد، تعریف و توضیح صناعات بلاغی، نقش زیبایی­شناختی آرایه­ها در بافت هر متن و پیوند و ارتباط آنها با یکدیگر بیش از پیش نشان داده شود.

 

2. بیان مسئله

نقد بلاغی یکی از معیارها و روش­های نقد و بررسی متون ادبی است که در مطالعات حوزة زبان و ادب فارسی مانند سبک‌شناسی، نقد ادبی و ... بدان پرداخته می­شود. سابقه تلمیح بیانگر آن است که یکی از صناعات ادبی شمرده می‌شده و امروزه نیز در چهارچوب نقد بلاغی همچنان محل اعتناست. تعریف، نقد جایگاه و نقش زیبایی­آفرینی آن در منابع بلاغت فارسی به‌روشنی تبیین نشده است و آنچه دربارة این هنرسازه در آثار بلاغی آمده بیشتر تعریف کلیشه­ای و مثال­های تکراری است و غالباً ارزیابی نقش و تأثیر تلمیح در متن درخور اعتنا نبوده است. در این جستار، برای روشن شدن مباحث مربوط به تلمیح کوشش خواهد شد تا به پرسش­های زیر پاسخ داده شود:

1ـ تلمیح چیست. 2ـ تلمیح در منابع بلاغی فارسی چه جایگاهی دارد. 3ـ چرا و چگونه تلمیح با دیگر صناعات ادبی آمیخته شده است. 4ـ نقش تلمیح در برجسته­سازی و زیبایی­آفرینی در شعر چگونه آشکار می­شود.

 

3. اهمیت و ضرورت تحقیق

در روزگار معاصر با گسترش کمّی و کیفی مطالعات ادبی بر اساس نظریه­های ادبی جدید، مطالعات بلاغی بسیار کم‌فروغ شده است، منابع بلاغت نیز بیشتر به پیروی از مآخذ بلاغت در زبان عربی، به طرح صناعات ادبی به صورت جزیره­ای پرداخته­اند و هر هنرسازه­ای را جداگانه تعریف و مثالی برای آن آورده‌اند و از ارتباط بین آنها سخنی نگفته­اند. همچنین از نقد جایگاه و تأثیر آرایه‌ها در متن و ارتباط آنها با سایر مباحث ادبی از جمله سبک­شناسی، نقد ادبی و... سخن نگفته­اند. این پیشینه نشان می­دهد که پژوهش در بلاغت فارسی و مقایسه و سنجش منابع بلاغی، مغفول مانده و با رکود و جمود مواجه شده است. به نظر می­رسد نقد و بررسی منابع بلاغی در زبان فارسی، نقد تطبیقی بلاغت فارسی با دیگر زبان‌ها، تبیین پیوند فنون بلاغی با یکدیگر و ارتباط آنها با انواع ادبی، بهره­گیری از نقد بلاغی در مباحث نقد ادبی و سبک­شناختی و ... و نیز روزآمد کردن مباحث بلاغی در زبان فارسی بر اساس نظریه­های ادبی جدید  به پویایی مطالعات حوزة بلاغت در زبان فارسی یاری می‌رساند و از طریق ایجاد ارتباط میان مباحث سنتی بلاغت با تحقیقات امروزی پیوند محققان را با گذشته ادبی روزافزون می‌کند.

 

4. روش تحقیق

جامعة آماری این پژوهش چهل منبع در حوزة بلاغت و به‌ویژه بدیع در زبان و ادبیات فارسی است. در این جستار، برای ارزیابی و مقایسه تعاریف، جایگاه و نقش تلمیح در منابع بلاغی فارسی ابتدا به روش استقرایی اطلاعات منابع بلاغت گردآوری شد و پس از استخراج اطلاعات، به روش توصیفی‌تحلیلی و با رعایت تقدم زمانی، مطالب دربارة موضوع مقاله طرح و در نهایت نقد و ارزیابی مقایسه‌ای منابع انجام شد.

 

5. پیشینة تحقیق

بحث و بررسی دربارة صناعات ادبی در حوزة زبان و ادبیات فارسی از گذشته تا روزگار معاصر پربار و بسیار است و در همة منابع بلاغی فارسی به تعریف تلمیح و ارائة شواهدی از شعر و نثر فارسی اهتمام شده که از بسیاری از آنها در جامعة آماری این مقاله بهره برده شده است و در فهرست منابع نشانی آنها داده شده است. در کنار انبوه کتاب‌های مدرسی در بلاغت و بدیع از این آثار می­توان به عنوان مشت نمونة خروار یاد کرد: کتاب‌های «فرهنگ تلمیحات» (1371) از سیروش شمیسا که با مقدمه­ای در تعریف تلمیح، انواع آن و روند گسترش آن در ادوار گذشته شعر فارسی آغاز شده سپس تلمیحات شعر کلاسیک فارسی به ترتیب الفبایی معرفی شده است؛ صور خیال در شعر فارسی (1370) از محمدرضا شفیعی کدکنی، نویسنده در فصلی زیر عنوان «اسطوره­ها در صور خیال»، بحث تلمیح در کتب قدما را همان اسطوره تلقی کرده و از انواع و تجلی اسطوره­ها در شعر شاعران تا سدة ششم هجری سخن گفته است؛ فرهنگ تلمیحات شعر معاصر (1385)، تدوین محمدحسین محمدی، اثر دیگری است که پس از بیان کلیاتی دربارة تلمیح در مقدمة کتاب، به ترتیب الفبایی، تلمیحات شعر معاصر فارسی را معرفی کرده است. داستان پیامبران در کلیات شمس (1388)، از تقی پورنامداریان، وی ضمن بیان مقدمه­ای دربارة انعکاس داستان انبیاء در ادب فارسی، به صورت خاص، تجلی قصص انبیاء را در کلیات شمس تبریزی بیان و تفسیر عرفانی کرده است و مقاله­های «تسامح در تلمیح به داستان‌های حماسی و ملی» (87 ـ 1386)، از حیدر قمری، در این گفتار نویسنده شانزده تلمیح را که با منابع پیشین خود مطابقت ندارد یافته و با شاهدهای آنها در ادب فارسی مقایسه کرده است و دلایل عدم انطباق را بیان کرده است؛ «کندوکاوی در آرایه تلمیح» (1389)، از محسن اعلا، که نویسنده در آن به تعریف، انواع و کارکرد تلمیح بر اساس منابع بلاغی با تکیه به نمونه­های شعر کلاسیک و جدید پرداخته است؛ «تجلی اسطوره در شعر م. سرشک» (1390)، از ملیحة کریمی‌پناه و ابوالقاسم رادفر، که تلمیحات اشعار شفیعی کدکنی را در پنج گونة ملّی-قومی، پیامبران، عرفانی، شاعران و فراملّی-جهانی بررسی کرده­اند؛ «حافظ و آشنایی‌زدایی در قلمرو تلمیح» (1392)، از حمیدرضا توکلی، در این مقاله نویسنده می­کوشد نشان دهد که حافظ به داستان‌ها از زوایای گوناگون نگریسته است و از طریق تناسب و ایهام به پیچیده کردن ساختار تلمیح و در نهایت آشنایی­زدایی از تلمیح آشنا دست یازیده است؛ «تلمیح اشخاص در دیوان مخفی» (1393)، از نسرین فلاح، در این مقاله ضمن نشان دادن انواع تلمیحات به اشخاص در دیوان مخفی، تلمیح به روش آماری و به لحاظ بلاغی بررسی شده است. به‌جز موارد یادشده، مقالات بسیاری درباره جایگاه و انواع تلمیح در دیوان شاعران پارسی­گوی به رشته تحریر درآمده است که از نوع مطالعه موردی به شمار می­آیند.

اما آنچه در منابع بلاغی فارسی کم‌فروغ و گاه به فراموشی سپرده شده است نقد جایگاه تلمیح و بیان نقش آن در زیبایی شعر و نثر فارسی است؛ به این معنی که در همة این مطالعات، نمونه­های تلمیح استخراج شده است؛ اما بررسی جایگاه تلمیح در زیبایی شعر و پیامد حضور تلمیح در آن کمتر نمود دارد که در این جستار بر تبیین این مهم بیشتر تأکید خواهد شد.

 

6. بحث

1-6. تلمیح در لغت و اصطلاح ادبی

تلمیح در فرهنگ واژگان زبان عربی مصدر باب تفعیل از ریشه «لَمَحَ، یَلْمَحُ، لَمْحاً و لَمْحاناً» است. این واژه در زبان عربی به معانی نگاه کردن، اشاره کردن، درخشیدن، نظر و نگریستن کوتاه و شتاب­زده و ... به کار رفته است (ر.ک: ابن‌منظور، بی‌تا: «لمح»). این لغت در زبان فارسی به معانی نمودن و آشکارکردن، نگاه سبک ‌کردن به ‌سوی چیزی، اشاره کردن به‌ چیزی، نگاه و نظر، خیال و تصور (دهخدا، 1377: «تلمیح») آمده است. در کتاب‌های بلاغت نیز معنی لغوی تلمیح، همسو با مفهوم آن در فرهنگ لغات زبان عربی و فارسی آمده است: «لَمح جستن برق باشد و لَمحه یک نظر بود ...» (شمس قیس، 1388: 383).

تعریف تلمیح در بیشتر منابع بلاغی عربی از نظر مفهومی همانند هم و گاه از نظر لغوی لفظ به لفظ تکرار شده است. به طور خلاصه، در تعریف این اصطلاح چنین آمده است: «وَ اَمَّا‌التَّلمِیحُ فَهُوَ اَن یُشَارَ فِى فَحوَى‌الکَلامِ اِلَى قِصَّهٍ اَو شِعرٍ اَو مَثَلٍ سَائِرٍ مِن غَیرِ ذِکرِهِ» (مطلوب، 1406: 2/344). این تعریف که از کتاب الطراز (علوی، 1332ق: 480) و المطول (تفتازانی، بی‌تا: 475) و الایضاح (خطیب قزوینی، 1424ق: 320) تا منابع متأخر عربی عیناً تکرار شده است، به منابع بلاغت فارسی راه یافته و گاهی بر آنچه در آثار عربی آمده چیزی افزوده شده که حوزة معنایی این اصطلاح را گسترده­تر کرده است و گاه با سایر آرایه‌های بلاغت در هم آمیخته است؛ به طوری که نویسندگان آثار بلاغی ناگزیر از بیان تفاوت تلمیح با دیگر آرایه­ها و شرح مطلب بوده­اند.

در آثار بلاغت فارسی، تعریف تلمیح برگردان تعریف تفتازانی در المطول است: «آن است که متکلم در نظم یا نثر اشاره نماید به قصه‌ای معروف یا مثلی مشهور، به‌طوری که معنی مقصود را قوّت دهد و گاه به شعری اشاره نماید» (شمس‌العلماء گرکانی، 1377: 167). هرچه به منابع روزآمد و معاصر علم بدیع نزدیک می­شویم، شاهد تعریف تلمیح در بخش آرایه­های بدیع معنوی و گسترش آن است. در این منابع، تعریف تلمیح از عناصر ساختاری قصه، مَثَل و شعر در نگاه سنتی خارج شده و موضوعاتی مانند اشاره به آیات قرآنی، احادیث، نجوم، اصطلاحات علوم و موسیقی و ... را نیز در بر گرفته است1 (همایی، 1370: 328؛ رضایی، 1382: 11؛ حلبی، 1388: 55)

یادآور می­شود که در برخی منابع بلاغی به جای اصطلاح تلمیح از واژه تملیح به معنی نمک بسیار در طعام کردن، نمکین کردن کلام و آوردن مثلی ملیح در سخن و ... استفاده شده است (ر.ک: واعظ کاشفی سبزواری، 1369: 121؛ هدایت، 1383: 135)؛ اما تفتازانی به صراحت به تقدیم لام بر میم )صورت تلمیح( در بحث ملحق به سرقات شعری تأکید کرده است و کاربرد اصطلاح تملیح را در باب تشبیه و استعاره ملیح جایز دانسته است (ر. ک: تفتازانی، بی‌تا: 475).

بر اساس آنچه پیشتر گفته شد، به نظر می­رسد تحدید حوزة مفهومی و تعیین حد و رسم اصطلاح تلمیح ضروری است تا ضمن تعریف دقیق این اصطلاح، مرز میان تلمیح با دیگر صناعات ادبی مشخص گردد. آنچه در این پژوهش با عنوان تلمیح پذیرفته و ارائه شده عبارت است از اینکه هنرمند در متن خود به داستان، مثل، شعر یا اثری دیگر اشاره کند، مشروط به اینکه این اشاره و ارجاع، گذرا و غیرمستقیم با زیرساخت داستانی باشد؛ برای نمونه:

اگرچه آتش نمرود دارد خشم در ساغر

 

ولی از خوردنش در دل بهاری می­شود پیدا
                        (صائب، 1375: 1/167)

از دید شاعر در این بیت، خشم آتش نمرود در ساغر خود دارد و هرکه بتواند این ساغر را فروکشد و آتش نمرودی را فروبرد ـ کظم غیظ نماید ـ دلش بهاری می­شود؛ همچنان‌که حضرت ابراهیم (ع) بر آتش نمرودی شکیبایی کرد و به امر خداوند آتش بر او سرد و گلستان شد (الأنبیاء: 69)

تا به سرچشمة خورشید رسم / وام از واژه گرفتم بالی / شوق پرواز مرا از جا کند / دلم از وسوسة وصل آکند / بال من مومین بود / تاب رخسارة خورشید نداشت / آتش عشق به من فرصت گفتار نداد / در گلو / تار آوازم سوخت / پیش آتش رخ خورشیدی تو / پر پروازم سوخت (مصدق، 1386: 740 ـ 739).

شاعر، در این قطعه، داستان ایکاروس[1]، از اساطیر یونان باستان، را بازخوانی کرده است که به کمک بالهایی که با موم به تنش چسبیده بود از زندان گریخت و آنقدر اوج گرفت که به خورشید نزدیک شد تا بال­هایش آب شد و به دریا سقوط کرد و غرق شد (شوالیه، و گربران، 1388: 1/318)

در دو نمونة ارائه‌شده از شعر قدیم و جدید فارسی، تلمیح به آتش نمرود و اسطوره ایکاروس متکی به روایتی داستانی است که شاعر از طریق تداعی، اشاره­ای گذرا بدانها کرده است.

2-6. جایگاه تلمیح در منابع بلاغی

یکی از نکاتی که در منابع بلاغی اتفاق نظر در آن نیست جایگاه تلمیح در چهارچوب بلاغت است. تلمیح گاه نوعی سرقت ادبی ـ یا دست کم ملحق به بخش سرقات ـ قلمداد شده است و گاه آرایه و هنرسازه. در آثار بلاغی بسته به نوع نگاه مؤلف اصطلاح تلمیح تعریف و تفسیر شده است. در منابع بلاغت عربی تلمیح نوعی سرقت ادبی دانسته شده و در بخش پایانی آثار آمده است (تفتازانی، بی­تا: 471؛ خطیب قزوینی، 1424: 312؛ مراغی، 1422: 372).

 در منابع بلاغت فارسی، چهار رویکرد، دربارة اصطلاح تلمیح، تشخص داده شده است؛ نخست، تلمیح بر اساس تعریف المعجم فی معاییر اشعار‌العجم است که بیشتر به حوزة علم معانی ـ در مبحث ایجاز و اطناب ـ مربوط می­شود، آنجا که می­نویسد: «چون شاعر چنان سازد کی الفاظ اندک او بر معانی بسیار دلالت کند، آن را تلمیح خوانند» (شمس‌قیس، 1388: 383). این نگرش، که جای بحث و بررسی بیشتری دارد، در منابع معاصر تنها به عنوان یکی از نتایج کاربرد تلمیح پذیرفته شده است (شمیسا، 1371: 38)؛ دوم، نویسندگانی که در آثارشان کاملاً متأثر از منابع بلاغت عربی هستند و همانند ایشان تلمیح را سرقت یا ملحق به مبحث سرقات ادبی می­دانند (آق اولی، بی­تا: 226)؛ سوم، بیشتر مؤلفان کتاب‌های بلاغت و بدیع در روزگار معاصر هستند که تلمیح را آرایه و صنعت ادبی در بخش بدیع معنوی می‌شمارند و تعریف و حوزة معنایی آن را گسترش داده­اند (تقوی، 1317: 259؛ همایی، 1370: 328) که برخی از ایشان به ژرف­ساخت تلمیح یعنی تشبیه و تناسب اشاره داشته­اند (شمیسا، 1372: 90) یا به نقش زیبایی­شناختی تلمیح، ازجمله تناسب، تداعی و ایجاز، اشاره کرده­­اند (وحیدیان کامیار، 1379: 77) و چهارم، مؤلفان فرهنگنامه­ها و مترجمان فرهنگ‌های اصطلاحات ادبی هستند که در کنار بهره­گیری از منابع بلاغی فارسی و عربی، نگاهی به منابع بلاغت غربی نیز دارند و در تعریف تلمیح، عناصری جدید نیز افزوده­اند، ازجمله اشاره به زندگی شخصی، جا، متن یا اثر ادبی دیگر، رویداد ادبی و تاریخی و ... (عباسپور، 1381: 2/403؛ سبزیان مرادآبادی و کزازی، 1388: 22).

3-6. آمیختگی تلمیح با دیگر صناعات ادبی

اگر در تعریف تلمیح مطابق منابع سنتی بلاغت دقت شود، این آرایه با تضمین و ارسال­المثل ارتباط می­یابد و اگر به تعاریف جدید تلمیح بنگریم، حوزة مفهومی آن بسیار وسیع می‌شود و هرگونه اشاره­ به بیرون از متن حاضر را در بر می­گیرد و علاوه بر دو آرایة پیشین (تضمین و ارسال­المثل) با حل، درج، اقتباس و آرایه­های تفننی دیگر پیوند می­خورد. دلیل این آمیختگی تحدید نشدن حوزة مفهومی اصطلاح تلمیح است که زمینه­ساز بحث و توضیح مؤلفان برای جدا کردن و مرزبندی میان این صناعات ادبی شده است.

الف) تلمیح و ارسال­المثل

یکی از عناصر ساختاری در تعریف تلمیح مَثَل است؛ یعنی سخنور به مثلی در سخن خود اشاره کند. همین موضوع در برخی از منابع بلاغت فارسی زمینه­ساز آمیختگی تلمیح با ارسال­المثل شده است، از جمله در بدایع‌الافکار فی صنایع‌الاشعار در بیان اصطلاح ارسال ملیح (واعظ کاشفی، 1369: 121) و مدارج‌البلاغه در تعریف تملیح (هدایت، 1383: 58 و 135)، تعریف به گونه‌ای آمده است که کاملاً با تلمیح در منابع بلاغی یکسان و همسوست. همپوشانی این دو اصطلاح زمانی خواهد بود که مَثَل مندرج در متن با زیرساخت داستانی باشد و بدان داستان نیز اشارة گذرا شده باشد و هر متن دارای مثل لزوماً دارای آرایة تلمیح نخواهد بود؛ برای روشن شدن مطلب دو نمونة زیر از کتب بلاغت را می­توان مقایسه کرد. در بیت نخست، مثل یخ‌فروش نیشابور دارای زیرساخت داستانی است و بدان ارجاع می­دهد، ولی در نمونة دوم بیت دارای آرایة ارسال‌المثل است:

حال من بنده در ممالک هست

به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می

 

حال آن یخ‌فروش نیشابور
                         (انوری، 1376: 1/238)

علاج کی کنمت آخرُ‌الدَّواء‌الکَیّ
                            (حافظ، 1387: 418)

یادآور می­شود برخی از نمونه­های ذکرشده در ذیل تلمیح (اشاره به مَثَل) یا ارسال‌المثل ممکن است در ادوار بعد تبدیل به مثل شده باشند و در زمان آفرینش اثر پیشینه­ای نداشته و مثل قلمداد نمی­شده­اند.

ب) تلمیح و تضمین و آرایه­های ذیل آن

بر اساس تعاریفی که در متون مدرسی بلاغت فارسی ارائه شده است، اشاره به آیة قرآن، حدیث، شعر و ... نیز در قلمرو تلمیح وارد شده است و پژوهشگران ناگزیر از تفکیک حوزة مفهومی و بیان تفاوت میان تلمیح با آرایه­هایی نظیر تضمین، اقتباس و درج و ... شده­اند؛ برای نمونه، در فنون بلاغت و صناعات ادبی، به بیان فرق میان اقتباس و تلمیح اشاره شده که « [در] تلمیح اشارتی لطیف به آیة قرآن یا حدیث و مثل سایر یا داستان و شعری معروف کرده و عین آن را نیاورده باشند، اما در اقتباس شرط است که عین عبارت مورد نظر یا قسمتی از آن را، که حاکی و دلیل بر تمام جمله اقتباس‌شده باشد، بیاورند» (همایی، 1370: 386).

گفتنی است که مرز مشترک میان تلمیح با تضمین و آرایه­های زیرمجموعة آن، ورود و حضور یک متن یا بخشی از یک متن در متن حاضر است که می­تواند در قلمرو تلمیح هم بگنجد، مشروط به اینکه بخش واردشده زیرساخت داستانی داشته باشد و با ارجاع گذرا، اصل متن را تداعی کند. به عبارت دیگر، میان تلمیح با تضمین و دیگر آرایه­های پیوسته بدان، عموم و خصوص من وجه برقرار است. در دو بیت زیر، اقتباس از دو تعبیر قرآنی شده است که در بیت نخست بخش اقتباس‌شده داستانی قرآنی را تداعی کرده است و تلمیح در آن برجسته­تر شده است، اما در بیت دوم تنها اقتباس مشهود است:

با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم

می خور به ­بانگ چنگ و مخور غصّه ور کسی

 

همچو موسی ارنی­گوی به میقات بریم
                           (حافظ، 1387: 433)

گوید ترا که باده مخور گو هُوَالغَفُور
                                     (همان: 327)

در بیت نخست، بخش اقتباس‌شده از قرآن به داستان حضرت موسی (ع) در آیه 143 سورة الاعراف اشاره دارد و کل آن قصة قرآنی را تداعی می­کند، اما در بیت دوم تعبیر هو‌الغفور اقتباس از آیة 53 سورة الزّمر است و ژرف­ساخت داستانی ندارد.

4-6. نقش زیبایی­آفرینی تلمیح در شعر

در اغلب منابع بلاغی به تعریف و ارائة شاهد از کاربرد تلمیح در متون بسنده شده است و از تحلیل نقش تلمیح در برجسته‌سازی­ اثر و زیبایی­آفرینی آن کمتر سخن رفته است. این نگرش در مباحث بلاغی و ازجمله دربارة تلمیح سبب رکود و جمود مباحث بلاغت شده و پیوند بلاغت را با دیگر حوزه­های نقد و تحلیل ادبی سست کرده است. تلمیح در شعر و نثر فارسی اغلب با دیگر آرایه­ها و صناعات ادبی توأمان می­آید و همین تراکم و تنیدگی آرایه­ها، زیبایی و قدرت القاگری را دوچندان می‌سازد.

الف) پیوند تلمیح با علم معانی

در منابع بلاغی فارسی، ایجاز را یکی از کارکردهای تلمیح برشمرده­اند، این تلقی و نگرش که با المعجم فی معاییر اشعار‌العجم آغاز شده است (شمس‌قیس، 1388: 383)، در منابع متأخر نیز وجود دارد (شمیسا، 1371: 38). نکتة درخور تأمل این است که تلمیح، ایجاز و اطناب را توأمان دارد؛ یعنی از سوی هنرمند، کاربست تلمیح منجر به ایجاز می­شود؛ زیرا وی در قالب الفاظ اندک معانی بسیار را بیان می­کند اما از سوی خواننده تلمیح به اطناب می­انجامد و همان الفاظ اندک هنگام خوانش، تداعیِ نمایی کلی از اصل موضوع یا داستان را در ذهن مخاطب دامن ­می­زند. به بیان دیگر، در ساخت و آفرینش تلمیح حرکت از کل به جزء است و هنرمند از کل موضوع تلمیح، جزئی را گزینش کرده در متن خویش می­آورد و هنگام خوانش متن، حرکت از جزء به کل تغییر می­کند و مخاطب از طریق جزء ذکرشده به کل موضوع تلمیح پی می­برد؛ بنابراین، می­توان گفت که تلمیح کارکردی دوگانه دارد:

 


 

سخنور

 

 

 

 

 

 

 

مخاطب

 

نکتۀ شایستة یادآوری این است که تنوع و تکثر تلمیح در سخن سخنوران دلیل بر پشتوانة غنی دینی، تاریخی، ادبی، فکری و فرهنگی ایشان است؛ اما میزان درک و التذاذ مخاطب از تلمیح بستگی به سطح دانش وی و آشنایی با پشتوانة اندیشه­ای گویندگان دارد؛ به دیگر سخن، برقراری ارتباط میان مؤلف و خواننده در حوزة تلمیح متکی به آگاهی بین‌الاذهانی و مشترک است؛ برای نمونه در بیت:

بر آب گُرم درمانده است پایم

 

چو در زفرین در انگشت ازهر
                  (دقیقی طوسی، 1373: 102)

اگر مخاطب از حادثه­ای که در مصرع دوم بیت دقیقی بدان اشاره شده است اطلاعی نداشته باشد، درک مفهوم بیت و به تبع آن تلمیح مورد نظر دیریاب و دشوار خواهد شد.2 از سوی دیگر، اگر تلمیح به موضوعی فراوان تکرار شود، به کلیشه تبدیل شده قدرت القاگری خود را از دست خواهد داد.

ب)  پیوند تلمیح با آرایه­های علم بدیع

اگر تلمیح صرفاً اشاره­ای گذرا به بیرون از متن حاضر داشته باشد و با اجزا و عناصر متن حاضر، همسو با نیت مؤلف درهم‌تنیده نشده باشد، زیبایی و برجستگی آن چشمگیر نخواهد بود. در بیت زیر تنها تلمیح به اسکندر و آینه وی شده است:

نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند

 

نه هرکه آینه سازد سکندری داند
                            (حافظ، 1387: 171)

اما اگر تلمیح در تلفیق با دیگر آرایه­ها به صورت متراکم آمده باشد، علاوه بر ایجاز، جلوه­های صورخیال و القاگری را نیز در اثر ادبی قدرت و نیرو خواهد بخشید. در بیت زیر، شاعر به داستان سیاوش و مرگ وی به دسیسة گرسیوز به دست افراسیاب اشاره کرده است و در عین حال، به تعریض و کنایه، پادشاه زمان خویش (شاه شجاع) را از پذیرش سخن بدخواهان برحذر داشته است:

شاه ترکان سخن مدعیان می­شنود

 

شرمی از مظلمة خون سیاووشش باد
                                     (همان: 100)

مقایسة دو بیت یادشده از خواجة شیراز نشان می­دهد که برجستگی و بلاغت درخشان بیت دوم، علاوه بر تلمیح به داستان سیاوش در شاهنامه، برخاسته از تشبیه مستتر در ژرف­ساخت آن (من شاعر: سیاوش)، مراعات نظیر عناصر سازندة تلمیح در محور افقی (شاه ترکان: افراسیاب: پادشاه معاصر شاعر، شاه شجاع؛ مدعیان: حاسدان شاعر؛ خون سیاوش: خون شاعر ) و بیان کنایی و تعریض شاعر است.

حضور تلمیح در اثر ادبی زمینه­ساز ظهور تناسب و مراعات نظیر در محور همنشینی می­شود و انسجام میان اجزای اثر را در محور افقی بیشتر می­کند؛ به عبارت دیگر اجزای تلمیح از یک سو و مفاهیم همگون شده از سوی دیگر تناسب میان عناصر اثر را برجسته می­سازد:

شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت

 

دستگیر ار نشود لطف تهمتن چه کنم
                                     (همان: 338)

تلمیح این بیت برگرفته از داستان بیژن و منیژه در شاهنامه است. شاعر همچون بیژن در چاه افراسیاب اسیر است و امید به یاری رستم دارد تا رها شود؛ اما شاعر، با بدخوانی[2] خلاق، خوانشی دیگرگون از آن داستان به دست داده است. در این بیت، شاه ترکان (افراسیاب یا شاه زیبارویان، نفس یا شاه شجاع یا ...)، تهمتن (رستم یا قطب‌الدین تهمتن یا پیر طریقت)، چاه (چاه بیژن یا چاه تعلقات دنیوی) و من (بیژن یا من شاعر یا روح) می­تواند باشد.

ج)  پیوند تلمیح با نظریه­های ادبی

می­توان تلمیح و آرایه­های نزدیک بدان را از دیدگاه نظریه­های ادبی جدید مطرح و دربارۀ آن بحث کرد. تلمیح یکی از زمینه‌های ظهور بینامتنیت[3] در اثر ادبی است. این پیوند بینامتنی گاه آشکار و روشن است (تلمیح مشهور) و گاه پنهان و دیریاب (تلمیح غیرمشهور). در هر دو صورت یادشده، اگر با این نگرش بینامتنی، که «هر اثر ادبی مکالمه­ای است با دیگر آثار» (احمدی، 1388: 103)، متون ادبی را بررسیم، اصطلاح تلمیح در بلاغت سنتی فارسی از حوزة سرقات و ملحق به سرقات ادبی خارج شده، هم در تکوین اثر از جانب مؤلف هم در خوانش اثر در نزد خواننده، یکی از جلوه­های بینامتنی قلمداد خواهد شد. تأثیرپذیری و گزینش مؤلف از پشتوانة فرهنگی، ادبی، دینی، تاریخی و ... در هنگام تولید متن موجب پیدایی آرایة تلمیح و صناعات همسو با آن می‌شود که از جلوه­های بینامتنی است. در بیت زیر، دم مسیح و درمانگری وی، که یکی از تلمیحات رایج شعر فارسی است، زمینة پیوند بینامتنی قصة قرآنی حضرت عیسی (ع) را با شعر صائب ایجاد کرده است:

مسیحا در علاج ما نفس بیهوده می­سوزد

 

لب خاموش ساغر می­گشاید مشکل ما را
                        (صائب، 1375: 1/175)

تکرار و کلیشه شدن تلمیح در اثر کاربرد فراوان و بدون دخل و تصرف سخنور، که منجر به خنثی شدن ارزش بلاغی و زیبایی تلمیح می­شود، یکی از موضوعاتی است که به کمک نظریة اضطراب تأثیر[4] و بدخوانی[5] شایان نقد و بررسی است. سخنوران هر دوره در بهره­گیری و ارجاع به منابع یکسان پیشین تلاش می­کنند تا از تأثیر آنها کاسته و خود طرحی نو دراندازند؛ به دیگر سخن، زمانی که منبع تلمیح شاعران یک متن قبلی است، همه در برابر این متن، دلهرة فرار از تقلید و بیان نوآورانه و ماندگار دارند. از این رو، با تکیه بر این نظریه می­توان قدرت نوآوری و بیان هنری شاعران را با یکدیگر سنجید تا میزان آشنایی­زدایی و خوانش خلاقانه ایشان از زمینة تلمیح روشن شود. هنگامی که چندین سخنور مادة خام تلمیحی یکسان را در اختیار داشته باشند، نحوه و میزان بدخوانی خلاق یا خوانش خلاقانة ایشان از متن پیشین، نشان از قدرت سخنوری و مضمون‌آفرینی ایشان خواهد داشت؛ برای مثال، می­توان موضوع مشترک یک تلمیح را در سروده­های مختلف یک شاعر یا در چند دیوان به صورت ریخت­شناختی مطالعه و بررسی کرد؛ مثلاً به بیت زیر توجه کنید:

علاج دردمندان را کند دیگر به بیماری

 

اگر افتد نظر بر چشم بیمار تو عیسی را
                                     (همان: 170)

این بیت نیز تلمیح به همان قصة قرآنی حضرت عیسی (ع) دارد، با این تفاوت که خوانش شاعر از متن پیشین در مقایسه با بیت قبلی خلاقانه و با بدخوانی توأم شده است؛ شاعر با بیان نقیضی می­گوید: مسیح اگر چشم بیمار معشوق را ببیند، نه با دم جانبخش خود که با بیماری، بیماران را علاج خواهد کرد.

 

7. نتیجه

از نقد و بررسی تلمیح به عنوان یکی از صناعات ادبی و هنرسازه­های پرکاربرد در شعر و نثر فارسی می­توان چنین نتیجه گرفت:

ـ تلمیح عبارت است از اشاره و ارجاع گذرا به داستان، مثل، شعر یا اثری دیگر به شرط آنکه این اشاره و ارجاع، غیرمستقیم و با زیرساخت داستانی باشد. در منابع پیشین بلاغت، تعریف تلمیح برگرفته از بلاغت عربی است و در منابع جدید از منابع غربی نیز بهره گرفته شده است.

ـ تلمیح، در منابع بلاغی فارسی در گذشته، یکی از گونه­های سرقت ادبی شناسانده شده و در منابع جدید و مدرسی یکی از آرایه­های بدیع معنوی است. در هر دو نگاه، به تعریف و ارائة شاهد بسنده و کمتر نقد و ارزیابی شده است.

ـ هرچه از منابع بلاغی سنتی بیشتر فاصله ­می­گیریم، تعریف تلمیح گسترده­تر شده است و اشاره به آیه، حدیث، اصطلاح نجومی، موسیقی و باورهای عامه و ... را نیز در بر گرفته است و این اختلاط، آرایه­های دیگر را با آن درآمیخته است و مرز میان تلمیح با ارسال‌المثل، تضمین، حل، درج، عقد، اقتباس و نظایر آنها به روشنی تببین نشده است.

ـ در منابع بلاغی، تنها به تعریف و ارائه شاهد یا مثال اکتفا شده و نقش زیبایی­شناختی و برجسته­سازی تلمیح در شعر و نثر فارسی کمتر نمود یافته است. توأمان بودن تلمیح با دیگر آرایه­ها و شگردهای بلاغی، ازجمله تشبیه، استعاره، کنایه، تناسب، ایهام و اغراق و ... ارزش زیبایی­شناختی، بلاغی و القاگری تلمیح را در یک متن دوچندان می­کند.

ـ تلمیح با بخش­هایی از نظریه­های ادبی جدید مانند بینامتنی، اضطراب تأثیر و بدخوانی ارتباط دارد. پیوند دادن تلمیح با این نظریه­ها مباحث بلاغت سنتی را روزآمد کرده زمینة بحث و بررسی بیشتر را فراهم می­سازد.

 

پی­نوشت‌ها

* این مقاله دستاورد طرحی پژوهشی­ است با عنوان «پژوهشی در بلاغت شعر فارسی: مطالعه موردی تلمیح» که با حمایت مالی دانشگاه اراک انجام شده است.

 

1ـ جدول گسترش عناصر تلمیح در منابع بلاغی


ردیف

منبع و مؤلف

 

 

عناصر تلمیح

قصه

شعر

مثل

آیه

حدیث

دیگر عناصر ساختاری تعریف تلمیح

جایگاه و آرایه نزدیک

1

المطول، تفتازانی

*

*

*

 

 

 

ملحق سرقات

2

کشاف اصطلاحات‌الفنون  العلوم، تهانوی

*

*

*

 

 

 

 

3

الایضاح فی علوم‌البلاغه ..، خطیب قزوینی

*

*

 

 

 

 

 

4

علوم ‌البلاغه، مراغی

*

*

*

 

 

 

 

5

معجم‌البلاغه‌العربیه، طبانه

*

*

*

 

 

نکته مشهور

 

6

معجم‌المصطلحات‌البلاغیه و تطورها، مطلوب

*

*

*

 

 

 

 

7

جواهر‌البلاغه، هاشمی

*

*

*

 

 

 

 

8

ابدع‌البدایع، شمس‌العلماء گرکانی

*

*

*

 

 

 

 

9

فرهنگ بلاغی ـ ادبی، رادفر

*

*

*

 

 

 

 

10

فن بدیع در زبان فارسی، کاردگر

*

*

*

 

 

 

 

11

هنجار گفتار، تقوی

*

*

*

*

*

 

عنوان و اشاره

12

دانشنامه جهان اسلام، احمدنژاد

*

*

*

*

*

 

 

13

فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد

*

*

*

*

*

 

 

14

 فرهنگنامه مهارتهای ادبی، صابری

*

*

*

*

*

 

 

15

دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، بازرگان

*

*

*

*

*

 

 

16

تاثیر قرآن و حدیث در ...، حلبی

*

*

*

*

*

 

 

17

بدیع از دیدگاه ...، وحیدیان کامیار

*

*

*

*

*

 

 

18

واژگان توصیفی ادبیات، رضایی

*

*

*

*

*

اصطلاحات نجوم و موسیقی

 

19

فنون بلاغت و صناعات ادبی، همایی

*

 

*

*

*

 

 

20

روش گفتار یا علم‌البلاغه، زاهدی

*

 

*

*

*

 

 

21

بدیع نو، محبتی

*

 

*

*

*

 

 

22

زیباشناسی سخن پارسی (بدیع)، کزازی

*

 

*

*

*

 

 

23

بدیع: فنون و آرایشهای ادبی، بهزادی

*

 

*

*

*

 

تملیح

24

بدایع‌الافکار...، واعظ کاشفی سبزواری

*

 

*

 

 

 

ارسال‌المثل

25

درر‌الادب، آق اولی

 

*

 

 

 

قضیه

 

26

مدارج‌البلاغه، هدایت

*

 

 

 

 

اشاره به خبر، واقعه

تملیح

27

برابرهای علوم بلاغت در ...، طبیبیان

*

*

 

 

 

 

ملحق سرقات

28

هنر سخن آرایی (فن بدیع)، راستگو

*

*

 

*

 

اشاره به سنت و قانون

 

29

فرهنگ تلمیحات، شمیسا

*

*

*

 

 

فرهنگ عامه، باورها و علوم قدیم

 

30

فرهنگ تلمیحات شعر معاصر، محمدی

*

 

*

*

*

باور معروف

 

31

المعجم فی معاییر اشعار...، شمس قیس

 

 

 

 

 

افاظ اندک با معانی بسیار

علم معانی

32

فرهنگ نظریه های ادبی، سبزیان و کزازی

 

 

 

 

 

جا، شخص، رویداد تاریخی، رویداد ادبی، اثر ادبی یا متن

 

33

فرهنگ توصیفی اصطلاحات ادبی، ایبرمز

 

 

 

 

 

جا، شخص، رویداد تاریخی، رویداد ادبی، اثر ادبی یا متن

 

34

فرهنگواره اصطلاحات ادبی، آبرامز

 

 

 

 

 

جا، شخص، متن یا اثر ادبی

 

35

فرهنگ اصطلاحات ادبی، گری

*

 

 

 

 

شخص، زندگی خود، واقعه، متن

 

36

دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، فرزانه

*

*

 

 

 

 

 

37

بلاغت: بدیع و بیان، انوری و عالی

*

 

 

*

*

واقعه

 

38

واژه­نامه هنر شاعری، میرصادقی

*

 

*

*

*

واقعه و کلام مشهور

تملیح

39

واژه نامه هنر داستان­نویسی، میرصادقی

*

*

 

 

 

شخص، اسطوره، کلام مشهور، واقعه

تملیح

40

فرهنگ ادبیات فارسی، شریفی

*

 

*

*

*

اسطوره

تشبیه و تناسب

41

نگاهی تازه به بدیع، شمیسا

*

 

 

 

 

 

تشبیه و تناسب

 

2ـ تلمیح بیت دقیقی به حکایت ازهر بن یحیی در تاریخ سیستان به صورت زیر آمده است: «روزی مردمان برخاستند اندر قصر یعقوبی، او [ازهر] انگشت به زفرین اندر کرده بود و انگشت او سخت کرده و آماس گرفته و بمانده، چون او برنمی­خاست نگاه کردند و آن بدیدند، آهنگری بیاوردند تا انگشت او بیرون کرد از آن و برفت، دیگر روز هم آنجا بنشست باز انگشت سخت کرده بود به زفرین اندر. گفتند چرا کردی؟ گفت نگاه کردم تا فراخ شد» برای دیدن حکایتهای دیگر درباره وی بنگرید به : تاریخ سیستان، به تصحیح محمدتقی بهار (ملک‌الشعرا)، تهران: معین، صص 266 ـ 263.



[1]. Icarus

[2]. Misreading

[3]. Intertextuality

[4] . The anxiety of influence

[5] . misreading

  1.  

    1. قرآن کریم.
    2. ابن‌منظور، محمد‌بن مکرم (بی­تا). لسان‌العرب، ج2، بیروت: دار‌الفکر للطباعه و‌النشر و‌التوزیع.
    3. احمدی، بابک (1388). ساختار و تأویل متن، چ11، تهران: نشر مرکز.
    4. انوری، محمد بن محمد (1376). دیوان انوری، به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی، چ5، تهران: علمی و فرهنگی.
    5. آق اولی، عبدالحسین «حسام‌العلماء» (بی­تا). درر‌الادب در فن معانی، بیان، بدیع، بی­جا: بی­نا.
    6. تفتازانی، مسعودبن عمر (بی‌تا). کتاب‌المطول، بهامشه حاشیه السید میرشریف، قم: مکتبه‌الداوری.
    7. تقوی، نصرالله (1317). هنجار گفتار در فن معانی و بیان و بدیع فارسی، تهران: چاپخانة مجلس.
    8. حافظ، شمس­الدین محمد (1387). دیوان حافظ، به سعی سایه، چ13، تهران: کارنامه.
    9. حلبی، علی­اصغر (1388). تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسی، چ6، تهران: اساطیر.
    10. خطیب قزوینی، جلال‌الدین محمدبن عبدالرحمن‌بن عمر‌بن احمد‌بن محمد (1424ق. 2003 م.). الایضاح فی علوم‌البلاغه‌المعانی و‌البیان و‌البدیع، وضع حواشیه ابراهیم شمس‌الدین، بیروت: دار‌الکتب‌العلمیه.
    11. دقیقی طوسی، ابومنصور محمدبن حمد (1373). دیوان دقیقی طوسی، به اهتمام محمد جواد شریعت، چ2، تهران: اساطیر.
    12. دهخدا، علی‌اکبر (1377). لغتنامه دهخدا، ج5، تهران: مؤسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره جدید.
    13. رضایی، عربعلی (1382). واژگان توصیفی ادبیات (انگلیسی ـ فارسی)، تهران: فرهنگ معاصر.
    14. سبزیان مرادآبادی، سعید و میر جلال‌الدین کزازی (1388). فرهنگ نظریه و نقد ادبی، واژگان ادبیات و حوزه­های وابسته انگلیسی ـ فارسی، تهران: مروارید.
    15. شمس قیس، محمدبن قیس (1388). المعجم فی معاییر اشعار‌العجم، به تصحیح عبدالوهاب قزوینی و تصحیح مجدد مدرس رضوی و تصحیح مجدد سسیروس شمیسا، تهران: علم.
    16. شمس‌العلماء گرکانی، محمدحسین (1377). ابدع‌البدایع، به اهتمام حسین جعفری، با مقدمه جلیل تجلیل، تبریز: احرار.
    17. شمیسا، سیروس (1371). فرهنگ تلمیحات، چ3، تهران: انتشارات فردوس و مجید.
    18. شمیسا، سیروس (1372). نگاهی تازه به بدیع، چ4، تهران: انتشارات فردوس با همکاری انتشارات مجید.
    19. شوالیه، ژان و آلن گربران (1388). فرهنگ نمادها، جلد 1، ترجمه و تحقیق سودابه فضایلی، تهران: جیحون.
    20. صائب تبریزی (1375). دیوان صائب تبریزی، جلد 1، به کوشش محمد قهرمان، چ3، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
    21. عباسپور، هومن (1381). «تلمیح»، دانشنامه ادب فارسی، ج2، چ2، به سرپرستی حسن انوشه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
    22. علوی، یحیی بن حمزه (1332 ق.). الطراز‌المتضمن لاسرار‌البلاغه و علوم حقایق‌الایجاز، قاهره.
    23. محمدی، محمدحسین (1385). فرهنگ تلمیحات شعر معاصر، چ2، تهران: نشر میترا.
    24. مراغی، احمد مصطفی (1422). علوم‌البلاغه‌الـبیان و‌المعانی و‌البدیع، بیروت: دار‌الکتب‌العلمیه، الطبعه‌الرابعه.
    25. مصدق، حمید (1386). مجموعه اشعار حمید مصدق، چ1، تهران: مؤسسه انتشارات نگاه.
    26. مطلوب، احمد (1406). معجم‌المصطلحات‌البلاغیه و تطورها، الجزء‌الثانی، بی­جا: مطبعه‌المجمع‌العلمی‌العراقی.
    27. واعظ کاشفی سبزواری، کمال‌الدین حسین (1369). بدایع‌الافکار فی صنایع‌الاشعار، ویراسته و گزارده میر جلال‌الدین کزازی، تهران: نشر مرکز.
    28. وحیدیان کامیار، تقی (1379). بدیع از دیدگاه زیبایی‌شناسی، تهران: دوستان.
    29. هدایت، رضاقلی بن محمد هادی (1383). مدارج‌البلاغه در علم بدیع، به اهتمام حمید حسنی با همکاری بهروز صفرزاده، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
    30. همایی، جلال‌الدین (1370). فنون بلاغت و صناعات ادبی، چ7، تهران: مؤسسة نشر هما.