بررسی تطبیقی عنصر داستانی کشمکش و مکانیسم‌های دفاعی فروید در داستان فرود شاهنامه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهرکرد، شهرکرد، ایران

2 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهرکرد، شهرکرد، ایران

چکیده

کنش‌ها و واکنش‌های دفاعی در برابر فشارهای روانی همواره از موضوعات مشترک روان‌شناسی و ادبیات بوده است. در این زمینه، داستان یکی از بهترین جایگاه‌ها برای شناخت و ارائة این کنش‌ها و واکنش‌هاست و می‌تواند جلوه‌گاه پژوهش‌های میان‌رشته‌ای از جمله در حوزه‌های روان‌شناسی و داستان‌پردازی باشد. در شاهنامة فردوسی، به دلیل تعدد و تعامل شخصیت‌ها و گوناگونی حوادث، می‌توان شاهد بسیاری از رفتارها و مکانیسم‌های دفاعی در برابر عوامل گوناگون بود. داستان فرود، در این میان، صحنة مناسبی است که جنبه‌های مختلف شخصیتی را ارائه می‌کند. در این داستان، انواع کشمکش‌های درونی، اجتماعی، ذهنی، گفتاری و جسمانی مشهود است. بسیاری از حوادث آن نتیجة کشمکش روانی و عاطفی و مکانیسم‌های دفاعی است. مشاهدۀ مکانیسم‌های دفاعی از جمله مکانیسم اعتراض ناهشیار طوس، مکانیسم دلیل‌تراشی، پرخاشگری و انزواطلبی کیخسرو و گیو، مکانیسم جبران طوس و جریره و واکنش معکوس تژاو این داستان را درخور توجه می‌سازد. بررسی و ریشه‌یابی این واکنش‌ها می‌تواند، با نشان دادن ژرف‌ساختی عمیق از داستان، امکان برداشت‌های روانکاوانه را فراهم آورد.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Contemplation on the story elements of conflicts and defense mechanisms of Freud in the story of “Foroud” in Shahname

نویسندگان [English]

  • Fakhri Zarei 1
  • Seyed Kazem Muosavi 2
  • Gholam hossein Madadi 1
1 M.A. Graduated of Persian Language and Literature University of Shahr Kord, Shahrakord, Iran
2 Associate professor of Persian Language and Literature University of Shahr Kord, Shahrakord, Iran
چکیده [English]

Defensive actions and reactions versus psychological pressures have been always a common theme in psychology and literature. In the meanwhile, story/fiction functions a good role for a better understanding of these actions and reactions. In Shahname, because of the numerous characters and a variety of incidents, host of tensions, behaviors, and defensive reactions could be identified. A study of these reactions can reveal underlying structures of the story, and hence, help to achieve a psychoanalytic understanding.
Social tension and the unconscious protest of Toos
Every story proceeds based on the principles of the society in which it takes place. These principles, sometimes, works as an obstacle for individuals, hence, they revolt against them; that is what has been called as social tension. This tension has not been observed in Mir Sadeghi's classification. In ancient Iran, obeying commands of the king was an ethical value which had taken a legal form in that society. Toos, in disobedience from Keykhosrow's command, chooses the path of Clat. This act is one of the social tensions which has been put under the category of unconscious protest.
Mental tension and the mechanism of rationalization in Geeve 
Bahram is resolute to find the lash. But Geeve is scared that he might get killed, hence, promises him some glorious lashes. Their conversation with one another and Bahram's act to bring the lash show two contrary thoughts. Geeve wants to show that Bahram's absence in the battle field is an ordinary thing, therefore, unconsciously resorts to a rationalization mechanism.
Emotional tension a mechanism of rationalization and projection
In the section related to the defeat of Toos, readers can, through an analysis of Geeve's speeches, identify his internal and emotional tension. Although he is angry with Foroud and his act, has some affections for Keykhosrow's brother. Hence, cools himself down by rationalization. The other way is to blame other people for the event, which is called as projection. Although he knows that Toos's act was not proper, blames Foroud's acts for the war and by this projection makes his war against Foroud a legitimate one.
Piran and the defense mechanism of displacement
The suggestion of Piran to Bahram to come to Tooran, too, shows his internal tension. Piran feels guilty of Siavash's death and Bahram is associative of Siavash for him. With this displacement of internal emotions, he directs himself and alleviates his internal chaos.
Afrasiab and the defense mechanism of displacement 
Keykhosrow's failures in childhood had two consequences: aggression and seclusion. Aggression is represented in his command to attack Tooran and his seclusion is shown at the end of his reign and his resort to mountains.
Contrast and doubt in Foroud                     
A contrast of two purposes is seen in Foroud: on the on hand, the fact of Iran's army arrival could be a good chance to take revenge for his father's blood by the help of this army and on the other hand, he commands to close the door of the castle and gathering of things. This contrast in behaviors originates from his internal contrast. His doubt, also, can be seen in how Foroud faces Toos. Internal tensions take place when the character is put in a doubt stance. This can be an internal entanglement which the detangling can only be after the tension has taken place.
Toos and the mechanism of compensation 
After hearing of Bahram's speeches about chivalries of Foroud, Toos feels a tension within, and an inferiority one, which is the basis of his all abnormal behaviors. He attacks Foroud's castle based on his inferiority complex, which is in effect a compensation mechanism.
Tjhaw and the defense mechanism of reaction making
Tjhaw feels an internal tension after he hears Spinooy. His sorrow at the time of Spinooy's release shows his emotional tension as well as his love for him. In this section, he builds a ''reaction making'' defense mechanism and has a behavior, which is contrary to his real feeling.
Jarire and mechanism of displacement and compensation
Many behaviors are the result of failures and oppressed desires. Since he cannot resist Iranian army, Jarireh burns the castle and his treasures. This act originates from his internal tension. His suicide not only makes any significant detriment to the allure of the story but also could be figured as a compensation defense reaction.
Foroud and the mechanism of reverse reaction
Ladies of the harem threw themselves down from the castle because of Foroud's commands. He builds this reaction, which is known as ''reverse reaction'' defense mechanism, because of his intense love for his ladies as well as his inability to protect them.
Speech tension
Controversies and speeches of the characters in which there is tension and culminates in a climax is called speech act. This tension sometimes causes physical tension, such as speech tension of Fariborz and Bijan. Sometimes it does not lead to physical tension, like that of Toos and Bahram.
Physical Tension
Because Shahname is an epic, most of its tensions are physical ones. 

 مقدمه

شاهنامه مجموعه داستان‌های اساطیری، حماسی و تاریخی منظومی است که بارها از نظر تحلیل محتوایی، شکل ظاهر، چگونگی ارائة صور خیال و... بررسی شده است. داستان‌پردازی و ابعاد مختلف روان‌شناسی جنبه‌های دیگری است که می‌توان به این اثر از منظر آنها نگریست و پژوهش‌هایی میان‌رشته‌ای در این زمینه ارائه کرد.

داستان فرود سیاوش از داستان‌های عاطفی-حماسی شاهنامه است که دارای جنبه‌های روان‌شناختی پررنگی است. فرود شاهزاده‌ای هم‌نژاد با کیخسروست اما سرنوشتی دیگرگونه با کیخسرو، برادر ناتنی خویش، می‌یابد. پس از مرگ سیاوش، طوس به فرمان کیخسرو همراه با سپاه ایران برای کین‌خواهی به سمت توران حرکت می‌کند. این حرکت در پی حوادثی سبب تقابل دو شخصیت محوری داستان، یعنی طوس و فرود، می‌شود. به دنبال این رویارویی شخصیت‌های دیگر نیز به نوعی درگیر می‌شوند و هریک در جبهة یکی از این دو قهرمان قرار می‌گیرند. این تقابل، کشمکش را پی‌ریزی می‌کند.

کشمکش از موضوعات ادبیات داستانی و روان‌شناسی و زمینه‌ای مناسب برای تحقیقات میان‌رشته‌ای است. شخصیت‌های درگیرشده در مواردی برای مقابله با کشمکش‌های ایجادشده به مکانیسم‌های دفاعی مختلفی دست می‌زنند. این مکانیسم‌ها نیز که موضوعی روان‌شناختی‌اند در داستان راه یافته، موجب کشش و جذابیت آن می‌شوند. همچنین پیوند ادبیات داستانی و روان‌شناسی را عمیق‌تر و بیشتر می‌کنند.

داستان مجموعه حوادثی است که شخصیت بدان شکل می‌دهد. چنانچه داستان‌پرداز شخصیت‌های داستان را به شکلی واقعی به تصویر درآورد، در مواردی ناگزیر باید آنها را در مقابل یکدیگر قرار دهد تا از این رویارویی عنصر کشمکش به وجود آید. «کشمکش مقابلة دو نیرو یا دو شخصیت است که بنیاد حوادث را می‌ریزد» (میرصادقی، 1380: 72). با توجه به این مطلب می‌توان کشمکش را تقابل و درگیری ذهن، لفظ، عمل، عاطفه و اخلاق دو یا چند شخصیت با یکدیگر یا با خود تعریف کرد. کشمکش باعث تنش می‌شود و این تنش‌ها به داستان پویایی و جذابیت می‌بخشد. بدین وسیله داستان‌پرداز خواننده را تا پایان با خود همراه می‌کند.

وجود جدال در هر داستان پیرنگ را محکم‌تر گردانده بستر مناسبی برای رسیدن حوادث به نقطة اوج آماده می‌کند. جان‌پک در اهمیت عنصر کشمکش می‌گوید: «در یک اثر ادبی همواره باید نوعی کشمکش وجود داشته باشد وگرنه داستانی وجود نخواهد داشت. تشخیص تضاد اصلی یکی از سریع‌ترین راه‌های درک داستان است» (پک، 1366: 16). اگر در داستان تضادی نباشد، جدالی نیز رخ نمی‌دهد و داستان بی‌تحرک پیش می‌رود. جمال میرصادقی کشمکش را به کشمش جسمانی[1]، کشمکش ذهنی[2]، کشمکش عاطفی[3] و کشمکش اخلاقی[4] تقسیم می‌کند (ر.ک: میرصادقی، 1380: 4- 73).

داستان دربردارندة حرکت و ماجراست. وقتی نیاز شخصیت داستان و رفتار و کردار او با مانع برخورد کند، کشمکش شروع می‌شود. این مانع می‌تواند، درونی یا بیرونی باشد. آنچه مربوط به حوزة درون می‌شود کشمکش شخصیت با خود، وجدان، تفکر و ذهنیت خود است و آنچه به حوزة بیرونی مربوط است برخورد شخصیت با پدیده‌های بیرونی است.

هریک از کشمکش‌های ذکرشده رابطة تنگاتنگی با یکدیگر دارند. این تودرتویی می‌تواند جذابیت داستان را بیشتر و خواننده را با حوادث و جریانات داستان درگیرتر کند. با توجه به بررسی انجام‌شده در داستان‌های شاهنامه و حماسی‌ـاساطیری بودن آن، می‌توان افزون بر کشمکش درونی، ذهنی و جسمانی، کشمکش گفتاری (لفظی) و کشمکش اجتماعی را نیز به تقسیم‌بندی میرصادقی افزود.

داستان با کنش‌ها و واکنش‌ها شکل می‌گیرد، از این رو، ریشه‌یابی رفتارها از دیدگاه روان‌شناسی معاصر می‌تواند درک درست‌تری از داستان به خواننده دهد. پس برای بررسی روان‌شناختی واکنش‌های شخصیت‌ها، ابتدا به مفهوم شخصیت و جنبه‌های آن از نظر فروید اشاره‌ می‌شود.

فروید معتقد است «نهاد»، «خود» و «فراخود» یا «من برتر» جنبه‌های مختلف روان فرد هستند. نهاد بر اساس اصل لذت عمل می‌کند؛ یعنی دریافت لذت و دوری از رنج. «نهاد» دلیل، منطق، ارزش‌ها و اخلاقیات را نمی‌شناسد. دومین ساختار، «خود» است. «خود» واقع‌بین است. عمل «خود» این است که تمایلات «نهاد» را بر اساس واقعیت و خواسته‌های «فرد» بیان و ارضا کند. «خود» می‌تواند خیال و آرزو را از هم جدا کند. می‌تواند تنش را تحمل کرده مصالحه کند و در طی زمان تغییر یابد. «فراخود» یا من برتر سومین ساختار نظریة فروید در مورد شخصیت است. «فراخود» کمال‌جو و نقطة مقابل نهاد و بیانگر بخش اخلاقی کنش فرد است و شامل ایده‌آل‌هایی است که فرد برای آن تلاش می‌کند.

 این ساختار برای کنترل رفتار براساس قوانین اجتماعی عمل می‌کند. فراخود ممکن است در سطحی بسیار ابتدایی عمل کند و کم و بیش از آزمون واقعیت، یعنی تغییر رفتار بسته به موقعیت، عاجز باشد. در این موارد، فرد نمی‌تواند بین فکر و عمل تمیز قائل شود و در مورد فکری که به عمل منتهی نشده است احساس گناه می‌کند (ر.ک: ای پروین، 1373: 9-107 ). توجه به سه سطح ساختار شخصیت، نشان می‌دهد «خود» باید تعارض بین درخواست‌های نهاد و قید و بندهای جامعه یا فراخود را کاهش دهد. به عقیدة فروید این تعارض همیشه وجود دارد؛ زیرا غرایز همیشه برای ارضا فشار می‌آورند و تحریم‌های اطراف همواره چنین ارضایی را محدود می‌کند.

فروید معتقد است تمامی رفتارها با غرایز برانگیخته می‌شوند و همه دفاعی هستند. این مبارزه که همیشه در درون شخصیت وجود دارد، ممکن است نوسان داشته باشد اما هرگز متوقف نمی‌شود (شولتز و...، 1390: 64). وقتی شخصیت در اثر تضادها دچار تنیدگی روانی می‌شود، برای رهایی از این فشارهای روانی ناآگاهانه به مکانیسم‌های دفاعی متعددی دست می‌زند که سبب سازگاری فرد با محیط می‌شود. در تعریف مکانیسم دفاعی آمده است: فرد برای اینکه نیازها، تمایلات و خواسته‌های خود را با قید و بندهای اخلاقی سازش دهد و میان آنها تعادل و هماهنگی برقرار نماید، خودبه‌خود و غالباً ناآگاهانه تدابیری به کارمی برد که آنها را مکانیسم‌های سازگاری و دفاعی می‌نامند. این مکانیسم‌ها از دیدگاه فروید انواعی دارد؛ از جمله مکانیسم تعویض، دلیل‌تراشی، واکنش معکوس، بازگشت و... (ر.ک: سیاسی، 1356: 96).

کشمکش بین نهاد و فراخود و مکانیسم‌هایی که فرد برای دفاع و سازگاری به کار می‌برد در عرصة داستان‌های مختلف راه یافته و قابل‌بررسی‌اند. یکی از این داستان‌ها که عرصة مناسبی برای این بررسی است و نتایج سودمندی می‌دهد، داستان فرود شاهنامه است که در این پژوهش به آن پرداخته می‌شود.

در زمینة پژوهش‌های میان‌رشته‌ای دربارة شاهنامه و روان‌شناسی مقالاتی با رویکرد روان‌شناختی تألیف شده است که می‌توان به مقاله «تحلیل شخصیت کاووس، گرسیوز و سیاوش در شاهنامه» نوشتة احمد امین و...، «تحلیل شخصیت در داستان رستم و سهراب» نوشتة سیدکاظم موسوی و... و همچنین مقاله «تحلیل میتوس‌های روایی لشکرکشی کیکاووس به مازندران در شاهنامه» نوشتة مصطفی ملک پایین و...اشاره کرد اما دربارة مکانیسم‌های دفاعی در شاهنامه اثری دیده نشد و موضوع در نوع خود تازه است.

 این پژوهش به شیوه تحلیلی-توصیفی ارائه می‌شود و افزون بر بررسی عنصر کشمکش و انواع آن به تحلیل روان‌شناختی کنش‌ها و چگونگی به‌کارگیری مکانیسم‌های دفاعی شخصیت‌ها می‌پردازد. روش کار در این پژوهش، بررسی انواع کشمکش با توجه به درون‌مایه و شکل داستان فرود است. ، بر تقسیم‌بندی کشمکش توسط صاحب‌نظران انواع دیگری نیز از تنة داستان به دست آمده است که بیانگر مهارت و تسلط فردوسی در داستان‌نویسی است.

 

انواع کشمکش و مکانیسم‌های دفاعی مربوط به آن در داستان فرود

براساس آنچه گفته شد و با توجه به زمینة داستان به انواع کشمکش در داستان فرود پرداخته می‌شود:

 

1-کشمکش اجتماعی

هر داستان با توجه به اصول جامعه‌ای که حوادث در آن جریان دارد پیش می‌رود. گاهی این اصول، که شامل اصول اخلاقی، قوانین اجتماعی و ارزش‌های رفتاری است، مانع فرد می‌شوند و او قادر نیست در مسیر اهداف و امیال خود حرکت کند؛ از این ‌رو، فرد دست به قیام علیه این اصول می‌زند که از آن به کشمکش اجتماعی تعبیر می‌شود. این نوع از کشمکش در تقسیم‌بندی میرصادقی وجود ندارد اما می‌تواند نوع جدیدی از کشمکش در نظر گرفته شود.

از کشمکش‌هایی که در این داستان می‌توان شاهدش بود، واکنش پیران است. از اصول حاکم بر جامعه و آیین جنگاوری آن است که با فرارسیدن شب، جنگ به پایان رسد؛ اما پیران و لشکر توران بر خلاف این ارزش عمل می‌کنند و مستی ایرانیان را غنیمت شمرده شبانه بر آنها شبیخون می‌زنند. حملة آنها با ارزش‌های حاکم برجامعه منافات دارد. در تأیید این سخن می‌توان به پیام فریبرز خطاب به پیران اشاره کرد. فریبرز توسط رهام پیامی برای پیران می‌فرستد و در آن از این عمل ناجوانمردانه و غیراخلاقی اظهار گله‌مندی می‌کند:

کسی کو بلا جست گرد آن بود
شبیخون نسازند کنداوران

 

شبیخون نه کردار مردان بود
کسی کو گراید به گرز گران
                     (فردوسی، 1382: 4/6-1285 )

1-1-کشمکش اجتماعی و مکانیسم اعتراض ناهشیار طوس

در داستان شخصیت‌ها در طول حوادث با کنش‌های مختلف با خواننده ارتباط برقرار می‌کنند. این کنش‌ها گاهی در پاسخ به عوامل بیرونی و درونی است. شرایط متفاوت، فرد را به واکنش‌های رفتاری وامی‌دارد. هر رفتار در پی انگیزه‌ای انجام می‌گیرد و تحقق نیافتن انگیزه‌ها و اهداف فرد سبب تنیدگی روانی می‌شود. در داستان فرود تحلیل روان‌شناسانة رفتارهای شخصیت‌ها موجب دست‌یابی به علل و منشأ واکنش‌های شخصیت‌ها می‌شود و می‌تواند رهیافتی به درون شخصیت و ضمیر ناخودآگاه فرد باشد. این شیوه موجب ارتباط بهتر با داستان می‌شود و بدین گونه خواننده با داستان‌پرداز همراه می‌شود.

اقدام طوس در صحنة رفتن به توران از منظر روان‌شناسی قابل‌بررسی است. در جامعة ایران باستان اطاعت از فرمان پادشاه در همة امور، یک ارزش اخلاقی است و در قالب قانونی اجتماعی درمی‌آید. طوس شخصیتی خودرأی و مغرور است. او در انتخاب راه برای رسیدن به سرزمین توران برخلاف فرمان کیخسرو عمل می‌کند و با آگاهی کامل بر علاقة کیخسرو به فرود، راه کلات را برای عبور خود انتخاب می‌کند. این عمل در فرهنگ ایران قیام علیه پادشاه و در واقع علیه جامعه است و در زمرة جدال‌های اجتماعی به شمار می‌آید. از سوی دیگر، این اقدام طوس نوعی کشمکش با ارزش‌های اخلاقی است. او با رفتن از راه کلات بر عهد و پیمان خود پایدار نمی‌ماند و بدین گونه علیه ارزش‌های اخلاقی حاکم بر جامعه قیام می‌کند.

اقدام طوس که در بررسی عناصر داستان ذیل عنوان کشمکش اجتماعی قرار دارد از مکانیسم‌های دفاعی مطرح‌شده فروید است و ذیل عنوان اعتراض ناهشیار قرار می‌گیرد. گاهی فرد با طرز رفتار خود از قبول نقشی که ارادة دیگران بر او تحمیل می‌کند سرمی‌تابد. اگر نقشی که به او محول می‌شود نقشی باشد که نتواند مسئولیت آن را نپذیرد یا رد کردن آن آشکارا غیراخلاقی جلوه کند، آن وقت است که اعتراض علیه نقش تحمیل‌شده ظهور می‌کند که در روان‌شناسی در مبحث طبقه‌بندی واکنش‌ها از آن به «اعتراض ناهشیار» تعبیر می‌شود. گاهی چنین اعتراضی حالت امتناع یا کارشکنی را نسبت به نقشی که بر وی تحمیل کرده اند در وی به وجود می‌آورد (ر.ک: منصور، 1369: 79).

طوس با سرپیچی از فرمان کیخسرو نسبت به این وظیفه اعتراض خود را نشان می‌دهد که همان اعتراض ناهشیار است. او قادر نیست فرمان کیخسرو را نپذیرد و مخالفت خود را بیان کند؛ زیرا نپذیرفتن فرمان پادشاه عملی غیراخلاقی است. بنابراین، در این صحنه با رفتن به راه کلات مخالفت خود را نشان می‌دهد.

 

2-کشمکش ذهنی و مکانیسم دلیل‌تراشی گیو

گاهی فرد در برابر اندیشة دیگران دچار تضاد ذهنی می‌شود. در واقع، این تضاد باعث از بین رفتن تعادل می‌شود. در نتیجه، شخصیت نیازمند برگشت یا رسیدن به تعادل اولیه یا تعادل ثانوی می‌شود. این تضاد  کشمکش پدید می‌آورد و جذابیت داستان را بیشتر می‌کند. نتیجة این تضاد کشمکش ذهنی است. کشمکش ذهنی از مبارزة دو اندیشه در برابر یکدیگر به وجود می‌آید. داستان‌پرداز می‌تواند خواننده را در زمانی کوتاه با تمام زوایای روح شخصیت آشنا سازد تا خواننده به تحلیل شخصیت و رفتار او با شناخت کافی بپردازد (ر.ک: اولیایی‌نیا، 1379: 54). در داستان فرود، می‌توان شاهد کشمکش ذهنی در میان سخنان بهرام با گیو بود. بهرام به خاطر گم شدن تازیانة خود اندوهگین و برای یافتن آن مصمم است. گیو از رفتن و کشته شدن بهرام هراسان است و به او و‌عدة تازیانه‌های رنگین می‌دهد. اندیشه و فکر بهرام در یافتن تازیانه از آن جهت است که نام او بر تازیانه حک شده است. در شاهنامه، نام یعنی افتخار، زندگی و در مجموع یعنی هویت قهرمان. به نظر می‌رسد یکی از شاه‌بیت‌های شاهنامه که حاکی از تفکر و اندیشة ایرانی و انسانی است این بیت است:

شما را ز رنگ و نگارست گفت

 

مرا آنکه شد نام با ننگ جفت
                    (فردوسی، 1382: 4/1455)

 

اما تفکر گیو غافل از این امر است و وی بینش و تفکری متفاوت با بهرام دارد. گیو برخلاف بهرام تازیانه را وسیله‌ای بیش نمی‌بیند. سخنان آن دو با یکدیگر بیانگر دو اندیشه و تفکر متضاد است. اگرچه به ظاهر نوعی اختلاف‌نظر است که در قالب کشمکشی گفتاری و لفظی نمایان می‌شود، در لایه‌های زیرین آن می‌توان شاهد بود که این اختلاف نظر برخاسته از دو ذهنیت متفاوت است:

بدو گفت گیو ای برادر مشو
یکی شوشة زر به سیم اندرست
فرنگیس چون گنج بگشاد سر
من آن درع و تازانه برداشتم
یکی نیز بخشید کاووس‌شاه
دگر پنج دارم همه زرنگار
ترا بخشم این هفت ز ایدر مرو
چنین گفت با گیو بهرام گرد
شما را ز رنگ و نگارست گفت
گر ایدونک تازانه باز آورم

 

فراوان مرا تازیانه‌ست نو
دو شیبش ز خوشاب و ز گوهرست
مرا داد چندان سلیح و کمر
به توران دگر خوار بگذاشتم
ز زر و ز گوهر چو تابنده ماه
برو بافته گوهر شاهوار
یکی جنگ خیره میارای نو
که این ننگ را خرد نتوان شمرد
مرا آنکه شد نام با ننگ جفت
و گر سر ز کوشش به گاز آورم
                                ( همان: 56-1447)

 


در اینجا، گیو در پی آن است که بازنگشتن بهرام را به میدان جنگ منطقی جلوه دهد و ناخودآگاه به «دلیل‌تراشی»[5] مبادرت می‌کند. دلیل‌تراشی نوعی مکانیسم دفاعی است که به موجب آن فرد برای اینکه رفتار خود را منطقی‌تر و مقبول‌تر جلوه دهد آن را به صورت متفاوتی تعبیر می‌کند و فکر یا عمل تهدیدکننده‌ای را با قانع کردن خود به اینکه توجیه منطقی برای آن وجود دارد، موجه جلوه می‌دهد» (شولتز و...، 1390: 67). گیو با وعده دادن به انواع تازیانه‌هایی که در اختیار دارد سعی دارد نرفتن بهرام را منطقی جلوه دهد و توجیه کند.

 

3-کشمش درونی (عاطفی)

هر آنچه فرد انجام می‌دهد می‌تواند تحت تأثیر افکاری باشد که ریشه در گذشته و آینده دارد. نقش عواطف برای تبیین رفتار، نقشی انکارناپذیر است و بسیاری از رفتارها نتیجة کشمکش درونی‌ـ عاطفی فرد است. کشمکش درونی به قیام و شورشی که در درون فرد بر پا شود اطلاق می‌شود و آن «وقتی است که عصیان و شورشی در میان باشد و درون شخصیت داستان را متلاطم کند» (میرصادقی، 1380: 74 ). این تلاطم درونی موجب ایجاد واکنش‌هایی به نام مکانیسم دفاعی می‌شود. با بررسی و تأمل در داستان می‌توان گفت ممکن است کشمکش با عواطف و احساسات خود فرد باشد یا با عقاید، اصول اخلاقی و ارزشی او. هرچه کشمکش‌های درونی‌ـ‌ عاطفی داستان بیشتر باشد، بحران‌ها قوی‌تر، تعلیق‌ها شدید‌تر و در نتیجه داستان از جذابیت و کشش بیشتری برخوردار می‌شود. کشمکش درونی بر اثر کارکردها و کنش‌های روانی در فرد ایجاد می‌شود. این فعل و انفعالات منشأ بروز رفتار و واکنش از سوی فرد است. بررسی این واکنش‌ها از منظر روان‌شناسی و علت‌یابی آنها در درک بهتر اثر کمک شایانی می‌کند.

3-1-گیو: کشمکش عاطفی و مکانیسم دلیل‌تراشی و فرافکنی

توجه به رفتار و گفتار از جنبة روان‌شناسی می‌تواند کشمکش‌های نهفته را نشان دهد؛ برای نمونه، در صحنة شکست طوس، خواننده با واکاوی سخنان گیو می‌تواند به کشمکش درونی او دست یابد. گیو با دیدن شکست طوس دچار کشمکشی عاطفی می‌شود. اگرچه در ظاهر هیچ نشانی از این کشمکش نیست، در لایه‌های زیرین سخنان گیو می‌توان شاهد کشمکش درونی او بود. او از یک سو از عمل فرود خشمگین است و از سوی دیگر مهری نسبت به برادر کیخسرو در وجود خود احساس می‌کند:

بپیچید زان کار پرمایه گیو
چنین گفت کین را خود اندازه نیست
اگر شهریارست با گوشوار
نباید که باشیم هم‌داستان
اگر طوس یک بار تندی نمود
همه جان فدای سیاوش کنیم
زرسپ گرانمایه زو شد به باد
به خونست غرقه تن ریو نیز
گرو پور جم است و مغز قباد
همی گفت و جوشن همی‌بست گرم

 

که آمد پیاده سپهدار نیو
رخ نامداران برین تازه نیست
چه گیرد چنین لشکر گشن خوار
به هر گونه‌ای کو زند داستان
زمانه پرآزار گشت از فرود
نباید که این بد فرامش کنیم
سواری سرافراز نوذرنژاد
ازین بیش خواری چه بینیم نیز
به نادانی این جنگ را برگشاد
همی برتنش بر بدرید چرم
                (فردوسی، 1382: 4/33-724)

او با استفاده از مکانیسم دفاعی دلیل‌تراشی درون خود را آرام می‌گرداند. از سویی به شیوة غیرمستقیم عمل طوس را سرزنش می‌کند، اما بی‌درنگ با بیان دلایلی، شورش طوس و آماده شدن خود را برای جنگ با فرود توجیه می‌کند. او همچنین به مکانیسم فرافکنی دست می‌زند. راه دیگر برای دفاع کردن علیه تکانه‌های ناراحت‌کننده، نسبت دادن آنها به فرد دیگری است. این مکانیسم دفاعی، که فرافکنی[6] نامیده می‌شود، اضطراب را کاهش می‌دهد (فیست و...، 1387: 53). گیو نقش فرود را در ایجاد این جنگ پررنگ‌تر نشان می‌دهد. او اگرچه اقدام طوس را اقدامی نادرست می‌داند، با برشمردن اقدامات فرود نقش او را در ایجاد این درگیری بیشتر می‌داند و با فرافکنی، جنگ خود علیه فرود را موجه جلوه می‌دهد.

سخنان گیو توجیهی برای اقدام او علیه فرود است. درحقیقت، او با این سخنان، دربارۀ عمل خود قضاوت و آن را تأیید می‌کند. توجه به ارتباط کشمکش‌ها و حوادث شیوه‌ای برای دریافت بهتر پیام و درون‌مایه‌ای است که از یک داستان می‌توان استنباط کرد. درحقیقت، تشخیص تضادها که منجر به کشمکش می‌شود از راه‌های درک داستان است (ر.ک: پک، 1366: 16).

3-2-پیران و مکانیسم دفاعی جابه‌جایی

پیشنهاد پیران برای آمدن بهرام به توران نیز نشانة کشمکش درونی است. پیران که از سال‌ها قبل با بهرام آشنایی داشته ‌است، نسبت به او مهر و عطوفت خاصی نشان می‌دهد. او با دیدن وضعیت بهرام اندوهگین و آشفته می‌شود.

بیامد بدو گفت کای نامدار
نه تو با سیاوش به توران بدی
مرا با تو نان و نمک خوردن است
نباید که با این نژاد و گهر
ز بالا به خاک اندر آید سرت
بیا تا بسازیم سوگند و بند
از آن پس یکی با تو خویشی کنیم
پیاده تو با لشکری نامدار

 

پیاده چرا ساختی کارزار
همانا به پرخاش و سوران بدی
نشستن همان مهر پروردن است
بدین شیر مردی و چندین هنر
بسوزد دل مهربان مادرت
به راهی که آید دلت را پسند
چو خویشی بود رای بیشی کنیم
نتابی مخور با تنت زینهار
               (فردوسی، 1382: 4/17-1510)

سخنی که پیران در پایان کلام خود به بهرام می‌گوید، نشانة دیگری از آشکارشدن کشمکش درونی او در مورد وضعیت بهرام است. بهرام از پیران می‌خواهد اسبی در اختیار او قرار دهد و پیران چنین پاسخ می‌گوید:

اگر نیستی رنج افراسیاب
ترا بارگی دادمی ای جوان

 

که گردد سرش زین سخن پرشتاب
بدان تات بردی بر پهلوان
                               (همان: 27-1526)

توصیف حالت پیران هنگام بازگشتن از نزد بهرام در بیان این کشمکش مؤثر است:

بگفت این و برگشت و شد باز جای

 

دلش پر زکین و سرش پر ز رای
                                      (همان: 1528)

 

 

واکنش‌های دفاعی لزوماًنبایدمنفی باشد. فرد می‌تواند در شرایطی عکس‌العملی از خود نشان دهد که جنبة مثبت آن قوی باشد و بتواند اضطراب و تنش فرد را بکاهد. پیران در این صحنه از جنگ به واکنش «جابه‌جایی» دست می‌زند. اگر چیزی که تکانة نهاد را ارضا می‌کند در دسترس نباشد، امکان دارد فرد آن تکانه را با چیز دیگری جابه‌جا کند؛ این عمل به جابه‌جایی[7] معروف است (فیست و...، 1387: 52). پیران نسبت به سیاوش مهر فراوانی دارد و پس از مرگ سیاوش خود را مقصر می‌داند. این خوداتهامی همواره با پیران همراه است. از این رو، با دیدن وضعیت بهرام که از همراهان سیاوش است، دگرگون می‌شود. در واقع، بهرام برای پیران تداعی‌کنندة وجود سیاوش است. او محبتی را که نسبت به سیاوش داشته، نسبت به بهرام نشان می‌دهد و با این جابه‌جایی تمایلات درونی خود را جهت می‌بخشد و از آشفتگی درونی خود می‌کاهد.

3-3- افراسیاب و مکانیسم دفاعی جابه‌جایی

افراسیاب نیز از مکانیسم جابه‌جایی استفاده می‌کند؛ اما این واکنش برخلاف واکنش دفاعی پیران بازتابی منفی دارد. او از شکست سپاه توران و ربوده شدن اسپنوی بسیار ناراحت است و چون قادر نیست این شکست و حقارت را جبران کند، خشم خود را متوجه پیران می‌کند و برای کاهش اضطراب خود از مکانیسم جابه‌جایی کمک می‌گیرد. توصیف این صحنه در نشان دادن این امر کمک می‌کند:

چو بشنید افراسیاب این سخن
به پیران ویسه چنین گفت شاه
درنگ آمدت رای از کاهلی

 

غمی گشت و بر چاره افگند بن
که گفتم بیاور ز هر سو سپاه
ز پیری گران گشته و بددلی
                 (فردوسی، 1382: 4/30-1128)

3-4 - کیخسرو و مکانیسم دلیل‌تراشی

سخنان بی‌مقدمة کیخسرو با رستم و اطرافیان نشان‌دهندة جدال درونی اوست و جنبة پنهان شخصیت او را نمایان می‌سازد. کیخسرو پس از رفتن طوس به سمت توران با رستم و تنی چند از بزرگان دربار، مجلسی ترتیب می‌دهد. او از مرگ پدر غمگین و برای کین‌خواهی او دچار جدالی درونی می‌شود و سعی دارد با این سخنان عمل لشکرکشی به توران را موجه و منطقی جلوه دهد. کیخسرو در این صحنه برای ایجاد سازگاری میان تمایلات خود و موانع و دشواری‌های محیط به مکانیسم دفاعی دلیل‌تراشی دست می‌زند. «این مکانیسم دفاعی «من» تلاشی ذهنی برای معرفی امیال و سائق‌ها به منظور پذیرفته شدن آنهاست. در اینجا پای گونه‌ای توجیه و توضیح عقلانی محرک‌ها در میان است» (موکی یلی، 1377: 33).

کیخسرو از سویی حمله به نیای خود، افراسیاب، را عملی غیراخلاقی می‌داند و از سوی دیگر انتقام خون پدر نیز درون او را ناآرام کرده است. سراینده داستان با بیان این دلایل از زبان کیخسرو، خواننده را به درون شخصیت او می‌برد. این درون‌نگری شخصیت برای داستان‌پرداز ضروری است. درون‌نگری به منزلة اطلاعات تکمیلی است و خواننده را از واکنش شخصیت در برابر حوادث آینده آگاه می‌کند. درحقیقت «درون‌نگری کاشتن عمده افکاری در ذهن شخصیت برای افشای واکنش ذهنی او در برابر حادثه است» (بیشاب، 1383: 76).

یکی مجلس آراست با پیلتن
فراوان سخن گفت ز افراسیاب
ز آزردن مادر پارسا
مرا زی شبانان بی‌مایه داد
فرستادم این بار طوس و سپاه
جهان بر بداندیش تنگ آوریم

 

رد و موبد و خسرو رای‌زن
ز رنج تن خویش و ز درد باب
که با ما چه کرد آن بد پرجفا
زمن کس ندانست نام و نژاد
ازین پس من و تو گذاریم راه
سر دشمنان زیر سنگ آوریم
                   (فردوسی، 1382: 4/30-425)

 

 

 

 

 

 

 

 

3-5- کیخسرو و مکانیسم پرخاشگری-انزواطلبی

ریشه‌یابی رفتار کیخسرو و دقت در جوانب دیگر آن سبب شناخت بیشتر رفتارهای او می‌شود. دوران کودکی نامناسب کیخسرو (از دست دادن پدر، دوری از مادر، بی مهری نیای خود و پرورش در کوه) برای او ایجاد نوعی ناکامی کرده است. صاحب‌نظران در علم روان‌شناسی معتقدند که فرد همواره در پاسخ به ناکامی و فشاری که از آن ایجاد می‌شود سه نوع عکس‌العمل از خود نشان می‌دهد؛ 1) پرخاشگری 2) رجعت 3) بی‌تفاوتی. آنها معتقدند پرخاشگری همیشه به دنبال ناکامی آشکار می‌شود. گاهی رجعت، گوشه گیری و انزواطلبی نیز از عوارض این ناکامی است (ر.ک: عظیمی، 1350: 7-154).

در این داستان، ناکامی‌های دوران کودکی و نوجوانی کیخسرو دو پیامد پرخاشگری و رجعت (انزواطلبی)[8] را به همراه دارد. نمود پرخاشگری او را در فرمان حمله به توران و نمود رجعت و انزوا‌طلبی او را در پایان حکومت او و پناه بردن به کوه می‌توان دید. دور بودن از مادر در دوران کودکی و طرد شدن او از سوی نیای خود، افراسیاب، در زمان نوجوانی منشأ ناکامی‌های کیخسرو است که بستری را برای کشمکش‌های درونی او فراهم می‌آورد. سخن رستم در پایان کلام کیخسرو تأییدی بر وجود کشمکش درونی کیخسرو است. بایدگفت پی بردن به تضادهای درونی شخصیت باعث می‌شود خواننده ذهن خود را فعال‌تر کند تا به لایه‌های زیرین داستان دست یابد. این عمل هم باعث جذب بیشتر خواننده می‌شود و هم داستان را از یکنواختی دور می‌کند.

ورا پیلتن گفت کین غم مدار

 

به کام تو گردد همه روزگار
                        (فردوسی، 1382: 4/431)

3-6- فرود و تضاد و تردید:

داستان‌پرداز گاهی با بیان کنش‌ها به روانکاوی شخصیت می‌پردازد. فردوسی از رفتار و کنش فرود بهره می‌گیرد و درون ناآرام او را به تصویر درمی‌آورد. اعمال و رفتار فرود پس از شنیدن خبر لشکرکشی طوس گویای وجود جدال درونی اوست:

چو بشنید ناکار دیده جوان
بفرمود تا هرچه بودش یله
فسیله به بند اندر آرند نیز
همه پاک سوی سپد کوه برد

 

دلش گشت پردرد و تیره روان
هیونان و ز گوسفندان گله
نماند ایچ بر کوه و بر دشت چیز
به بند اندرون سوی انبوه برد
                                    (همان: 6-453)

او از یک سو فرمان به جمع‌آوری گله و بستن در قلعه می‌کند و به نوعی حالت تدافعی به خود می‌گیرد و از سوی دیگر دربارة آمدن لشکر ایران و مهمان کردن آنها با جریره رای‌زنی می‌نماید. تضاد رفتار و گفتار فرود، جدال درونی او را نشان می‌دهد. سخنان او با مادر حاکی از درون آشفتة اوست.

بر مادر آمد فرود جوان
از ایران سپاه آمد و پیل و کوس
چه گویی چه باید کنون ساختن

 

بدو گفت کای مام روشن‌روان
به پیش سپه در سر‌افراز طوس
نباید که آرد یکی تاختن
                                  (همان: 60-458)

توجه به رفتارهای دوگانة فرود، جنبه‌ای دیگر از شخصیت او را به خواننده نشان می‌دهد. او هنگام شنیدن خبر لشکرکشی طوس، دچار «تضاد» می‌شود. «تضاد در اثر درگیری دو انگیزه متفاوت ولی همزمان حادث شده، سبب ایجاد فشارهای شدید در ارگانیزم می‌شود. در این حالت، فرد خود را در مقابل دو هدف می‌بیند که هر دو برای او دل‌پسند ولی مغایر هستند» (عظیمی، 1350: 171). فرود در تضاد میان دو هدف قرار می‌گیرد؛ اول خبر آمدن سپاه آمدن سپاه ایران و اینکه او با کمک آنها انتقام خون پدر را بگیرد اما در سوی دیگر، جان خود را در خطر می‌بیند و فرمان به جمع‌آوری اموال و بستن در قلعه برای محافظت می‌دهد. این تضاد رفتاری ناشی از تضاد درونی فرود است.

نوع دیگر حالت تردید و در نهایت ایجاد نوعی کشمکش درونی را در برخورد فرود با طوس می‌توان دید. به نظر می‌رسد جدال‌های درونی بیشتر زمانی به وجود می‌آید که شخصیت در حالت تردید قرار می‌گیرد. این موضوع می‌تواند نوعی گره‌افکنی باشد و از آن به گره‌افکنی درونی تعبیر می‌شود و تنها با رخ دادن کشمکش گره‌گشایی می‌شود.

فرود با دیدن طوس، که تخوار به وی معرفی‌اش می‌کند، تصمیم به جنگ می‌گیرد، اما سخنان تخوار باعث مردد شدن او می‌شود. آنچه درون فرود را آشفته و دگرگون می‌سازد افزون بر شنیدن دلاوری طوس از زبان تخوار، آزرده شدن کیخسرو از احتمال مرگ طوس و ناکام ماندن جریان کین‌خواهی سیاوش است. این عوامل باعث تردید او می‌شوند و درون او را مشوش می‌کنند. بازگشت او به داخل قلعه، نشانة این جدال درونی است که در نهایت با بازگشتن به قلة کوه به پایان می‌رسد. این کشمکش در ایجاد تعلیق نیز مؤثر است و کشش داستان را در اوج نگه می‌دارد.

چنین گفت با شاهزاده تخوار
تو هم یک سواری اگر ز آهنی
از ایرانیان نامور سی هزار
نه دژ ماند اینجا نه سنگ و نه خاک
[وگر طوس را زین گزند‌ی رسد
به کین پدرت اندر آید شکست
بگردان عنان و مینداز تیر
سخن هرچه از پیش بایست گفت
ز بی‌مایه دستور ناکاردان
فرود جوان را دژ آباد بود
همه ماه‌رویان به باره بدند
ازآن بازگشتن فرود جوان

 

که شاهان سخن را ندارند خوار
همی کوه خارا ز بن برکنی
به رزم تو آیند بر کوهسار
سراسر ز جا اندر آرند پاک
به خسرو ز دردش نژندی رسد]
شکستی که هرگز نشایدش بست
به دژ شو مبر رنج برخیره خیر
نگفت و همی داشت اندر نهفت
ورا جنگ سود آمد و جان زیان
به دژ در پرستنده هفتاد بود
چو دیبای چینی نظاره بدند
ازیشان همی بود تیره روان
                 (فردوسی، 1382: 4/708-697)

تک‌گویی‌ها نقش به‌سزایی در نشان دادن کشمکش درونی دارد. عنصر گفت‌وگو در داستان، درون آشفته شخصیت‌ها را نمایان می‌کند. در این صحنه، فرود با دیدن گیو در جدالی درونی قرار می‌گیرد.

فرود سیاوش چو او را بدید
همی گفت کین لشکر رزم‌ساز
همه یک ز دیگر دلاورترند
ولیکن خرد نیست با پهلوان
نباشند پیروز ترسم به کین
به کین پدر جمله پشت آوریم

 

یکی باد سرد از جگر برکشید
ندانند راه نشیب و فراز
چو خورشید تابان به دو پیکرند
سر بی‌خرد چون تن بی‌روان
مگر خسرو آید به توران زمین
مگر دشمنان را به مشت آوریم
                                 (همان: 40-735)

گره‌خوردگی عناصر داستان گاه به گونه‌ای جداناشدنی هستند. جدال‌ها پیش‌زمینة حوادث دیگر و حوادث، زمینه‌ساز جدال هستند تا جایی که «جدال نقطة اوج این حادثه‌هاست» (محبتی، 1381: 89) و دست کم آنها را به سوی نقطة اوج پیش می‌برد.

 3-7 - طوس و مکانیسم جبران یا تلافی

در مواردی رقابت و تضادی که بین شخصیت‌ها وجود دارد، سبب جدال می‌شود. «جدال، تأثیر متقابل اشخاص یا نیروهای مخالف در یک روایت و در شخصیت داستان است که موجب ایجاد هیجان در کنش‌ها و رویدادها می‌شود» (رضایی، 1382: 62). نیروهای مخالف در این داستان از عوامل ایجاد کشمکش هستند. طوس با شنیدن سخنان بهرام در مورد دلاوری فرود، دچار جدال درونی می‌شود. این کشمکش منجر به حادثه‌ای می‌شود. فرمان طوس به عده‌ای از گردان برای حمله به قلة کوه حادثه‌ای است که آشکارکنندة این جدال درونی است. از منظر روان‌شناسی این عمل طوس ناشی از احساس حقارتی است که در شخصیت او وجود دارد. ریشة احساس حقارت در طوس ناشی از سرخوردگی‌های او در گذشته است. او همواره در پی تفوق و برتری خود است اما به دلیل دست‌نیابی کامل به این برتری‌ها در مواقعی رفتارهایی از خود نشان می‌دهد که بیانگر عقدة حقارت اوست.

آلفرد آدلر احساس کهتری را انگیزة واقعی کلیه رفتارهای غیرعادی می‌داند. به نظر او این رفتارها را می‌توان از تسلیم تا شورش از شرارت تا اطاعت و بندگی و... طبقه‌بندی کرد. مکانیسمی که فرد به کار می‌برد تا علیه کهتری خود مبارزه کند همواره بر یک اصل متکی است و آن اصل «جبران یا تلافی»[9] است. جبران فقط به معنی از بین بردن نارسایی نیست؛ زیرا ممکن است این احساس که ظاهراً از میان رفته است باز هم با فرد باقی بماند. جبران انواع مختلفی دارد از جمله «جبران تهاجمی» که گاهی آن را انتقامی می‌نامند؛ زیرا فرد را وادارمی‌کند که بر اثر عیوب خود از دیگران انتقام بگیرد (ر.ک: منصور، 1369: 39-22). طوس با حمله به سوی قلعه فرود علیه حقارت خود مبارزه می‌کند؛ حقارتی که منشأ مکانیسم جبران است. نتیجة کشمکش درونی طوس را در جایی دیگر می‌توان شاهد بود؛ طوس با دیدن پیکر فرود لحظه‌ای از مرگ او متأثر می‌شود. حس عاطفه‌، درونش را متلاطم می‌کند. گریستن او پس از دیدن پیکر بی‌جان فرود مبین این امر است. در اینجا داستان‌پرداز به کمک توصیف این جدال را به تصویر درمی‌آورد.

سپهبد به سوی سپد کوه شد
چو آمد به بالین آن کشته زار
به یک دست بهرام پر آب چشم
به دست دگر زنگة شاوران
گوی چون درختی برآن تخت عاج
سیاوش بد خفته بر تخت زر
برو زار بگریست گودرز و گیو
رخ طوس شد پر ز خون جگر

 

وزآنجا به نزدیک انبوه شد
برآن تخت با مادر افگنده خوار
نشسته به بالین او پر ز خشم
برو انجمن گشته کنداوران
به دیدار ماه و به بالای ساج
ابا جوشن و تیغ و گرز و کمر
بزرگان چو گرگین و بهرام نیو
ز درد فرود و ز درد پسر
                   (فردوسی، 1382: 4/14-907)

3-8- تژاو و مکانیسم دفاعی عکس‌العمل‌سازی

ـ تژاو با شنیدن سخنان اسپنوی دچار کشمکشی درونی می‌شود. بیان حالت او پس از شنیدن سخنان اسپنوی جدال درونی او را نشان می‌دهد:

چو نزدیکی دژ رسید اسپنوی
که از کین چنین پشت برگاشتی
سزد گر ز پس برنشانی مرا
تژاو سرافراز را دل بسوخت
فراز اسپنوی و تژاو از نشیب
پس اندر نشاندش چو ماه دمان

 

بیامد خروشان پر از آب روی
بدین دژ مرا خوار بگذاشتی
بدین ره به دشمن نمانی مرا
به کردار آتش رخش برفروخت
بدو داد در تاختن یک رکیب
برآمد ز جا باره زیرش دنان
                                (همان: 6-1101)

هنگامی که تژاو می‌خواهد اسپنوی را رها کند و به فرار خود ادامه دهد، غمگینی او گویای کشمکش عاطفی او و عشق به اسپنوی است:

فرود آمد از اسپ او اسپنوی

 

تژاو از غم او پر از آب روی
                                    (همان: 1113)

تژاو در این صحنه به مکانیسم دفاعی «عکس‌العمل‌سازی»[10] دست می‌زند. این وسیلة دفاعی عبارت است از کیفیتی که فرد تحت آن رفتاری برخلاف احساس واقعی خود آشکار می‌کند. در این شرایط فعالیت به طور ناخودآگاه است و هیچ گونه بصیرت و آگاهی از این کوشش ندارد. با این وسیله دفاعی فرد کاملاً برخلاف انگیزه‌های واقعی خودش که در شرایط خاص طرد می‌شود، رفتار می‌کند (ر.ک: عظیمی، 1350: 208 ). در این موقعیت «من» برای جلوگیری از امر نامطلوب، خود را تسلیم ضد آن میل یا عاطفه می‌کند و عملی از خود ظاهر می‌سازد که درست مخالف آن عاطفه و میل است (ر.ک: سیاسی، 2536: 41). ناتوانی تژاو برای نجات اسپنوی سبب بروز این مکانیسم تدافعی می‌شود و با رها کردن اسپنوی و فرار، به سرکوب تمایلات درونی خود می‌پردازد.

3-9- جریره و مکانیسم جابه‌جایی

در رفتارشناسی بسیاری از رفتارها نتیجة امیال سرکوب‌شده‌ای است که فرد در پی رسیدن به آنهاست. چون فرد در عالم واقع نمی‌تواند همة امور را مطابق میل خود پیش برد، دچار ناکامی می‌شود. این ناکامی‌ها نوعی کشمکش عاطفی است و منجر به واکنش‌هایی می‌شود که او را از واقعیت برهاند. جریره که از مرگ فرود افسرده و غمگین است به نشانة اعتراض قلعه و گنجینه‌های خود را به آتش می‌کشد. این عمل ریشه در کشمکش درونی او دارد. این عمل جریره از منظر روان‌شناسی مکانیزم دفاعی «جابه‌جایی» است. «در حالت جابه‌جایی، افراد می‌توانند امیال نامعقول خود را به سمت اشخاص یا اشیای گوناگون هدایت کنند؛ به طوری که تکانة اصلی تغییر شکل یافته باشد» (فیست و ...، 1387: 52). جریره در این صحنه دچار دوگانگی روانی می‌شود و چون قادر نیست در برابر سپاه ایران اقدامی انجام دهد، این خشم را متوجه قلعه، اسبان و اموال می‌کند و آن را به شکلی کامل ظهور می‌دهد.

یکی آتشی خود جریره فروخت

 

همه گنج‌ها را به آتش بسوخت
                                        (همان: 889)

 

 

 

 

3-10-جریره و مکانیسم جبران

خویشتن‌کشی جریره از شدت اندوه مرگ فرزند در پردازش و در اوج نگه داشتن داستان پس از نقطة اوج اصلی درخور اهمیت است. هر داستانی پس از رسیدن به نقطة اوج سیر نزولی می‌یابد و از کشش داستان کاسته می‌شود، اما داستان‌پردازی قوی فردوسی موجب می‌شود پس از نقطة اوج اصلی، یکباره جذابیت داستان کاهش نیافته و بی‌رغبتی در خواننده برای پیگیری حوادث به وجود نیاید. در این کشمکش، یک سو جریره و سوی دیگر خود یا نهاد اوست که بر او غلبه می‌یابد. این خودکشی نتیجة کشمکش عاطفی جریره است. فراهم‌آیی عوامل دفاعی، خودکشی را به صورت واکنشی دفاعی درمی‌آورد که فرد در وابستگی با یک درگیری روانی و اجتماعی از خود بروز می‌دهد. در این صحنه، جریره با خودکشی به واکنش دفاعی «جبران» دست می‌زند.

آدلر معتقد است خودکشی ناشی از سه عنصر است که یکی از آنها فرار از مشکلات است. احساس هرگونه ناتوانی می‌تواند مولد یک سلسله رفتارهایی شود که جنبة جبرانی دارد. آدلر تحت شکل خاص‌تری میل به مردن را واکنشی دفاعی و انتقام‌گیرنده به منظور جبران بیش از اندازه احساس حقارت می‌داند. کاهش یافتن نیروی زندگی نابود شدن غریزه صیانت ذات به‌خصوص تحت تأثیر فراهم‌آیی عوامل مرگ‌آفرین، فقط تصویری از یک وضع منفی به دست می‌دهد که در بعضی موارد اعتبار دارد. لیکن میل به مرگ و گرایش پویا به نابود کردن خود را توجیه نمی‌کند. گاهی فرد دچار نقش گریز می‌شود؛ این حالت حاکی از ناتوانی فرد در مقابل خطر هراس‌انگیز یک تهدید یا وضعی تحمل‌نکردنی است. این فرد تجاوز را متوجه خویشتن می‌سازد و اقدام به خودکشی معنی گریز به خود می‌گیرد. در حقیقت، خودکشی به نوعی تجاوز به خود است (ر.ک: منصور، 1369: 80-75 ).

اینکه انسان بتواند خود را نابود کند دلیل بر وجود وضع روحی خاصی است که او را به انصراف از غریزه معروف صیانت ذات وادار می‌کند. جریره برخلاف غریزه صیانت نفس عمل می‌کند و برای رهایی از وضع تحمل‌ناپذیر پیش‌آمده اقدام به خودکشی می‌کند.

3-11-فرود و مکانیسم واکنش معکوس

کنیزکان و زنان حرمسرا به فرمان فرود خود را از باره بر زمین می‌افکنند. این عمل آنها در پی کشمکش درونی آنها به وجود می‌آید. عمل ندیمان فرود عملی روان‌شناختی است و کاملاً در درون فرد جریان دارد. احساس‌ها نه دیگر در روحشان جای دارد و نه در جسمشان، بلکه تغییری در رفتار است (ر.ک: بورنوف، اوئله، 1378: 196). در حقیقت، احساسشان را با رفتارشان به تصویر درمی‌آورند. بدین ترتیب، داستان‌پرداز عمل شخصیت را می‌کاود و در برابر خواننده متصور می‌کند. اگر این عمل را از منظر رفتارشناسی شخصیت فرود بنگریم، از این جهت که فرمان خویشتن‌کشی ندیمان را فرود صادر می‌کند، باید گفت فرود با این فرمان در واقع به مکانیسم دفاعی «واکنش معکوس» دست می‌زند. او از یک سو به دلیل عشق فراوان خود به ندیمان و از سوی دیگر، به علت ناتوانی در محفاظت از آنها به این واکنش روی می‌آورد.

 

4- کشمکش گفتاری

کشمکش گفتاری، گفت‌وگوهایی است که با لحن تند و خشم‌آلود بیان می‌شود. گاه این کشمکش‌ها در نهایت منجر به جدال جسمانی می‌شوند و گاهی تنها در حیطة کشمکش لفظی باقی می‌مانند. عناصر داستانی اجزایی به‌هم‌پیوسته‌اند و نمی‌توان برای آنها مرز و محدودة خاصی معین کرد. گاه عنصری در دل عنصری دیگر قرار می‌گیرد و همین تودرتویی و پیچیدگی است که داستان را منسجم می‌کند. سخنان شخصیت‌ها از سویی جزء عنصر گفت‌وگو و از سوی دیگر در حیطة کشمکش گفتاری قرار می‌گیرد. نکتة شایان ذکر و تأمل این است که کشمکش گفتاری افزون براینکه خود نوعی کشمکش است که در لفظ جلوه می‌نماید، نتیجه یا فرآیند یک نوع کشمکش دیگر نیز هست. در واقع، کشمکش گفتاری جلوه‌گاه کشمکش گفتاری و کشمکش درونی یا ذهنی... نیز هست.

«گاه در میان نبردهایی که فردوسی در شاهنامه توصیف می‌کند، جنگ دیگری بین پهلوانان رزم‌آور و سپاه درمی‌گیرد که سلاح آن تیر و کمان و گرز و کمند و شمشیر و نیزه و ژوبین نیست بلکه سلاح برنده‌تری به کار می‌رود و آن زبان است به همراه حرکاتی که ربطی به عملیات جنگی ندارد ولی موجب تضعیف روحیة دشمن و در نتیجه شکست خصم می‌شود» (ستوده، 1369: 237). به رجزخوانی‌ها و سخنان شخصیت‌ها که در آن نوعی جدال و کشمکش است و به یک نقطة اوج منتهی می‌شود، کشمکش گفتاری می‌گویند. کشمکش‌های گفتاری را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

- کشمکش‌های گفتاری که در آن لحن تند است اما موجب جدال جسمانی نمی‌شود؛ برای نمونه، بهرام پس از بازگشت به نزد طوس و معرفی نژاد فرود، سخن کیخسرو مبنی برگذر نکردن از کلات را یادآوری می‌کند. طوس از سخنان بهرام خشمگین شده در کشمکشی لفظی این گونه می‌گوید:

چنین داد پاسخ ستمکاره طوس
ترا گفتم او را به نزد من آر
گر او شهریارست پس من کیم
یکی ترک‌زاده چو زاغ سیاه
نبینم ز خودکامه گودرزیان
بترسیدی از بی‌هنر یک سوار
سپه دید و برگشت سوی فریب

 

که من دارم این لشکر و بوق و کوس
سخن هیچ گونه مکن خواستار
برین کوه گوید ز بهر چیم
برین گونه بگرفت راه سپاه
مگر آنک دارد سپه را زیان
نه شیر ژیان بود بر کوهسار
به خیره سپردی فراز و نشیب
                   (فردوسی، 1382: 4/31-625)

- بیژن پس از شکست پدر با سخنان خود، غیرمستقیم او را تحقیر می‌کند. گیو از این گونه برخورد خشمگین می‌شود و با او به تندی سخن می‌گوید (ر.ک: همان: 66-758 و 5-960).

نوع دوم کشمکش‌های گفتاری است که منجر به کشمکش جسمانی می‌شود؛ برای نمونه، پس از شکست ایرانیان و بازگشت طوس به دربار، کیخسرو به علت مرگ فرود، با طوس به تندی سخن می‌گوید (ر.ک: 75-1265). اگرچه داستان‌پرداز نقطة اوج داستان را پشت سرگذاشته است، کشمکش‌های لفظی از سیر نزولی یکبارة داستان جلوگیری می‌کند.

ـ کشمکش گفتاری فریبرز با بیژن هنگام درفش‌خواهی او از این نمونه است. بیژن به فرمان گودرز از فریبرز می‌خواهد درفش کاویانی را به او واگذار کند، اما فریبرز با سخنان ریشخندآمیز خود باعث می‌شود خشم بیژن برانگیخته و منجر به کشمکشی جسمانی شود (ر.ک: همان: 84-1381)

- بیژن پس از افتادن از اسب نه تنها نمی‌گریزد بلکه شجاعانه در برابر فرود می‌ایستد و با سخنان خود او را تحریک می‌کند (ر.ک: 11- 809 ). این کشمکش در نهایت منجر به کشمکش جسمانی می‌شود و با کشته شدن پلاشان به پایان می‌رسد.

ـ کشمکش گفتاری گیو و تژاو نمونة دیگری است. قبل از مبارزه‌، این دو ابتدا شروع به رجزخوانی می‌کنند. سخنان آن‌ دو زمینة کشمکش جسمانی را مهیا می‌کند (ر.ک: همان: 79-1059).

 

5- کشمکش جسمانی

به دلیل حماسی بودن شاهنامه درصد بسیاری از جدال‌های داستان جسمانی است. برخورد و درگیری جسمانی میان دو یا چند شخصیت موجب کشمکش جسمانی می‌شود. در مواردی نیز تضادهای فرهنگی، اخلاقی و اعتقادی منجر به جدال جسمانی، ایجاد تعلیق و تحرک در داستان می‌شود. گاهی کشمکش درونی منشأ کشمکش جسمانی است. این کشمکش‌ها ابزاری برای ایجاد هیجان در داستان است. شاهنامه عرصة نمایش کشمکش جسمانی است. در داستان فرود سیاوش نیز این نوع کشمکش به دفعات دیده می‌شود. برای جلوگیری از اطناب به ذکر چند مورد اکتفا می‌شود.

یکی از کشمکش‌های جسمانی در این داستان که درخور توجه است، کشمکش جریره با اسب‌های قلعه است. اقدام جریره به کشتن اسبان، نوع جدیدی از جدال جسمانی است که ریشه در کشمکش عاطفی و درونی دارد. از سویی کشتن اسب با توجه به شخصیت‌مندی اسب و حیوانات دیگر در آثار حماسی-اسطوره‌ای می‌تواند این جدال را تا حد جدال انسانی پیش برد.

یکی تیغ بگرفت زان پس به دست
شکمشان بدرید و ببرید پی

 

در خانۀ تازی‌اسپان ببست
همی ریخت از دیده خوناب وخوی
                                    (همان: 1-890)

آنچه خواننده را جذب می‌کند و حقیقت امر به شمار می‌آید کشمکش انسانی است؛ حتی اگر شخصیت اصلی حیوان یا هر چیز دیگر باشد. تقابل میان شخصیت‌های داستان منجر به کشمکش می‌شود که اساس دراماتیک است (ر.ک: تورکو، 1389: 5-40). در اینجا اسب در جایگاه یک شخصیت قرار می‌گیرد و جدال با آن جدالی جسمانی به شمار می‌آید. اوج کشمکش جسمانی داستان فرود در خودکشی جریره و ندیمان دیده می‌شود. از آنجا که برای انواع کشمکش نمی‌توان مرز خاصی قائل بود، خودکشی جریره از یک سو در حوزة کشمکش درونی قرارمی‌گیرد و از سوی دیگر جزو کشمکش جسمانی به شمار می‌آید. اقدام ندیمان نیز نتیجة کشمکش درونی است که در قالب کشمکش جسمانی نمود می‌یابد. مهر فراوان ندیمان به فرود سبب می‌شود جدالی عاطفی در آنها ایجاد شود. انداختن خود از بارة دژ کشمکشی جسمانی است که نتیجة کشمکش درونی آنهاست.

- پس از مرگ ریو نیز طوس از فرزندش، زرسپ، می‌خواهد تا به جنگ فرود رود. او نیز خود را آماده می‌کند. اما سرانجام همانند ریونیز به دست فرود کشته می‌شود (ر.ک: فردوسی، 1382: 4/84-672). در اینجا آنچه سبب به وجود آمدن کشمکش جسمانی فرود و زرسب است، جدال قبل از آن است.

- طوس پس از کشته شدن داماد و فرزندش به سوی ستیغ کوه حرکت می‌کند. فرود با دیدن او به تحریک تخوار، اسب او را هدف قرار می‌دهد و او ناکام باز می‌شود (ر.ک: همان: 716-686).

 

نتیجه

تحلیل و بررسی تطبیقی داستان فرود از دیدگاه عناصر داستان به‌ویژه کشمکش و مکانیسم‌های دفاعی روان‌شناسی بیانگر این حقیقت است که ویژگی‌ها و شرایط روانی و کنش‌ها و واکنش‌های روان‌شناختی در شکل‌گیری داستان و عناصر آن نقش مؤثر و کارسازی داشته‌اند و بسیاری از حوادث داستان و کشمکش‌های موجود در پیرنگ داستان نتیجة کشمکش روانی-عاطفی و مکانیسم‌های دفاعی بوده و از منظر روان‌شناسی درخور تحلیل و بررسی علمی‌اند. آفرینندگان داستان‌های کهن این توانایی شگفت را داشته‌اند که این کنش‌ها، واکنش‌ها و مکانیسم‌ها را درک و هنرمندانه بیان کنند، اگرچه از تعریف، دسته‌بندی و نام‌گذاری آنها به شیوة جدید علمی بازمانده‌اند. پژوهش‌هایی از این نوع می‌تواند با کشف و اثبات این توانایی‌ها به متون داستانی کهن حیاتی دوباره ببخشد و آنها را با تحقیقات معاصر و به‌روز علمی پیوند دهد تا هم عمق و ژرفای آنها کشف شود و هم خوانندگان و علاقه‌مندان سایر حوزه‌ها به مطالعة این آثار ارزشمند و پرمعنا ترغیب و تشویق شوند.

این مطالعات می‌تواند در حوزة روان‌شناسی نتایج مفید کاربردی نیز داشته باشند. در داستان فرود انواع کشمکش‌ها، که نتیجة تضادها و فشارهای درونی و محیطی است، دیده می‌شود. این تضادها از ابتدای داستان با تضاد میان انسان و اجتماع، آغاز و با کشمکش و تضاد درونی، ذهنی، گفتاری و... ادامه یافته و به کشمکش جسمانی منتهی می‌شود. در بررسی انجام شده این نتیجه حاصل می‌شود که هر فرد در شرایط قرارگرفته و در پی ایجاد تضاد در خود، فشار و بحران‌های روانی به مکانیسم‌های دفاعی مختلفی دست می‌زند. مکانیسم اعتراض ناهشیار از مکانیسم‌هایی است که طوس در ابتدای داستان پس از کشمکش اجتماعی به آن دست می‌زند. دلیل‌تراشی و فرافکنی‌های گیو و کیخسرو نیز در قسمت‌های مختلف داستان شایان توجه است. افراسیاب، جریره و پیران شخصیت‌های دیگری از داستان‌اند که می‌کوشند با استفاده از مکانیسم جابه‌جایی بر تنش‌ها و فشارهای روانی فایق آیند. مکانیسم جبران مکانیسم دیگری است که در رفتار طوس و جریره دیده می‌شود و این دو شخصیت برای رهایی از وضعیت‌های پیش‌آمده از این مکانیسم استفاده می‌کنند. مکانیسم عکس‌العمل‌سازی که تژاو به کار می‌گیرد هم در نوع خود درخور تأمل است. او با این مکانیسم به سرکوب تمایلات درونی خود می‌پردازد. پرخاشگری و انزواطلبی کیخسرو در پایان حکومت نیز واکنشی است که این شخصیت در برابر موقعیت‌های پیش‌آمده از خود نشان می‌دهد.



[1] Physical conflict

[2] Conflictmental

[3] Emotional conflict

[4] Moral conflict

[5]rationalization

[6]projection

[7] displacement

[8] regression

[9] compensation

[10] reaction formation

  1.  

    1. امین، احمد؛ مددی، غلامحسین (1386). تحلیل شخصیت کاووس، گرسیوز و سیاوش در شاهنامه، فصلنامه زبان و ادب، ش 34، صص (7 -33).
    2. اولیایی‌نیا، هلن (1379). داستان کوتاه در آیینة نقد، چ1، تهران: فردا.
    3. ای پروین، لارنس (1373). روان‌شناسی شخصیت، چ2، ترجمة محمدجعفر جوادی، پروین کدیور، تهران: رسا.
    4. بورنوف، رولان، اوئله، رئال (1378). جهان رمان، چ1، ترجمة نازیلا خلخالی، تهران: مرکز.
    5. بیشاپ، لئونارد (1383). درس‌هایی دربارة داستان‌نویسی، چ3، ترجمة محسن سلیمانی، تهران: سوره.
    6. پک، جان (1366). شیوة تحلیل رمان، چ1، ترجمة احمد صدارتی، تهران: مرکز.
    7. تورکو، لویس (1389). گفت‌وگونویسی در داستان، چ1، ترجمه پریسا خسروی سامانی، تهران: رسش.
    8. رضایی، عربعلی (1382). واژگان توصیفی ادبیات، چ1، تهران: فرهنگ معاصر.
    9. سیاسی، علی اکبر (1356). روان‌شناسی شخصیت، چ2، تهران: امیرکبیر.
    10. .ـــــــــــــــ  (2536). نظریه‌های شخصیت یا مکاتب روان‌شناسی، چ2، تهران: دانشگاه تهران.
    11. شولتز، دوان. پی و شولتز، سیدنی الن (1390). نظریه‌های شخصیت، چ18، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران: ویرایش.
    12. عظیمی، سیروس (1350). مباحث اساسی در روان‌شناسی رفتار‌شناسی، چ3، تهران: مروی.
    13. فردوسی، ابوالقاسم (1382). شاهنامه، به کوشش سعید حمیدیان، ج4، چ6، تهران: قطره.
    14. فیست، جس، فیست، گریگوری جی (1387). نظریه‌های شخصیت، ترجمه یحیی سیدمحمدی، چ3، تهران: روان.
    15. مجموعه‌ سخنرانی‌های سومین دورة جلسات دربارة شاهنامة فردوسی (1353). چ1، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و هنر.
    16. محبتی، مهدی (1381). پهلوان در بن‌بست، چ1، تهران: سخن.
    17. ملک پایین، مصطفی، خانیانی، علی‌اکبر (1392). تحلیل میتوس‌های روایی لشکرکشی کیکاووس به مازندران در شاهنامه، شعرپژوهی (بوستان ادب)، دوره 5، ش4، صص(76-151)

    18. موسوی، سیدکاظم، صفری، جهانگیر، طاهری، ابراهیم (1392). تحلیل شخصیت در داستان رستم و سهراب، شعرپژوهی (بوستان ادب)، دوره5، ش 2 صص(76- 151).

    19.منصور، محمد (1369). احساس کهتری (به ضمیمه بررسی‌های بالینی آدلر)، چ1، تهران: دانشگاه تهران.

    20. موکی یلی، الکس (1377). مکانیسم‌های دفاعی حیات روانی، چ2، ترجمه محمدرضا شجاع رضوی، مشهد: آستان قدس رضوی.

    21. میرصادقی، جمال (1380). عناصر داستان، چ 4، تهران: سخن.

    22. ستوده، غلامرضا (1369). نمیرم از این پس که من زنده‌ام، مجموعه مقالات کنگرة جهانی بزرگداشت فردوسی، تهران: دانشگاه تهران.