نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه زبان های خارجی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه حضرت معصومه (س)، قم، ایران
2 مربی گروه زبان های خارجی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه حضرت معصومه (س)، قم، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Abstract
Understanding cultural and social factors plays an important role in our comprehension of cultural concepts. Among cultural concepts, allusion is examined in this study. The occurrence of allusions is more challenging than the semantic or syntactic difficulties of a text for translators. Translating allusions is considered a reader-centered process.
Introduction
Allusions are some of the cultural elements that require an understanding of the culture and language of the ST. Such adequate fluency is not possible for foreign language readers, so collecting these elements and making them available to the TL can greatly alleviate the difficulties of these verses, even helping translators.
According to Hatim and Mason (1990), “translators should find TT equivalents for allusions of ST in such a manner that what has intentionally been covered is not explicitly explained, while the meaning of allusions is retrieved”. Comparing the original version with two English translations, the researcher tried to find the strategies selected by two translators to transmit religious allusions as well as their success in introducing implicit meanings.
Research questions
This research is supposed to provide answers to the following questions:
Have the translators understood the implicit meaning of these stories?
What strategies have they used to translate these allusive devices into English?
How successful is the quality of the translated versions of this poem in terms of conveying the half-hidden meanings in religious allusions?
Theoretical framework
After the model proposed by Leppihalme (1997) for translating allusions, another model was introduced by Gambier (2001). Gambier places culture-specific items and allusions in one category, and so his model is more general than Lippihalme's and can be used to translate cultural elements.
Literature review
According to Mona Baker (2009), in cultural translation, cultural elements and concepts such as dialect, allusion, customs, etc. are targeted, and the question that always arises is what the best-proposed solution is for translating cultural elements so that cultural differences can be properly understood.
Methodology
Overall, 60 allusions from among the Seven Beauties stories (Haft Peikar) and the strategies to translate them, based on Gambier’s theory (2001), were found. Then two English translations were examined and the equivalents of the desired phrases were identified. The selected solutions of translators and the frequency of each were obtained and placed in a table.
Discussion and Conclusion
The most frequent strategy selected by these two translators was "literal translation". Wilson, the first translator of this work, has translated this masterpiece in prose. But the second translation, which was done by Meisami, is a rhymed version. The second translation is considerably successful because the translator has added some explanation to make allusive meanings explicit. Due to using inadequate strategies, excess of literal translation, omission, and incorrect translation, the first translation is not considered to be a good version in English.
کلیدواژهها [English]
واژگان فرهنگمحور همواره در ترجمه چالشهایی پیش روی مترجم میگذارند. زمانی که سخن از فرهنگ به میان میآید، ممکن است تصور شود مشکلات پیرامون ترجمۀ این عناصر صرفاً مربوط به فرهنگهایی است که افراد و نگرشهای آنها فرسنگها از هم فاصله دارند؛ اما شاید بتوان گفت درواقع مترجمان با مشکلات ترجمۀ عناصر فرهنگهای همجوار و مشابه نیز دستوپنجه نرم میکنند. در سرزمین ما فرهنگ و مذهب با هم در آمیختهاند و بسیاری از باورها در مذهب مردم ریشه دارد. شاعران چیرهدست نیز از این مهم بهره جستهاند و کمتر اثر فاخری میتوان یافت که ردپای باورها و مشخصههای دینی در آنها نباشد.
لپیهام (Leppihalme, 1997) زمانی که از مشکلات ترجمه سخن به میان میآورد، این موارد را در دو مقوله جمعبندی میکند: مشکلات فرازبانشناختی و مشکلات درونزبانشناختی(فرازبانی و درونزبانی) که مقولۀ نخست مشکلات واژگانی و مقولۀ دوم عناصر فرهنگمحور و حوزۀ کاربردشناختی را دربر میگیرد؛ شامل اصطلاحات، جناس، تلمیح و...؛ عناصر مذهبی نیز از مصادیق تلمیح به شمار میآیند. به گفتۀ وی تلمیحات به دریافت و فهم معنا کمک میکنند و این دریافت در صورتی اتفاق میافتد که خواننده با کاربرد این واژگان و عبارات در متن یا جایی دیگر آشنا باشد. معمولاً نویسندگان در آثار خود مطالبی از منابع دیگر نقل میکنند.
«تلمیح در لغت بهمعنی به گوشۀ چشم اشارهکردن، نگاه و نظرکردن است و در دانش «بدیع» آن است که در خلال سخن به آیهای شریف و حدیثی معروف یا داستان و واقعه و مثل و شعری مشهور چنان اشاره شود که کلام یا الفاظی اندک بر معانی بسیار دلالت کند» (داد، 1380: 86). در کتاب علامه همایی (206:1389 ) نیز تلمیح این گونه تعریف میشود: «تلمیح یعنی به گوشۀ چشم اشاره کردن و در اصطلاح بدیع آن است که گوینده در ضمن کلام به داستانی یا مثلی یا آیه و حدیثی معروف اشاره کند؛ چنانکه مولوی گفته است: چون جواب احمق آمد خامشی/ این درازی در سخن چون میکشی؟» که اشاره است به حدیث معروفِ «جواب الحمق سکوت».
وقتی از تلمیح بحث میشود، واژگان مرتبط را نیز بایست تببین کرد. اصطلاح بینامتنیت مرتبطترین واژهای است که در این میان مطرح میشود: واژهای عام که دربرگیرندۀ شیوههای مختلفی است که واژگان مرتبط دیگر معنا مییابند؛ واژگانی ازقبیل تلمیح، تقلید، نقیضه و شماری دیگر. در کل میتوان تلمیح را زیرشاخۀ بینامتنیت به حساب آورد. بارتس ( Barts, 1975a) میگوید که روابط بینامتنی در سرتاسر فرهنگ جریان مییابد؛ درنتیجه هر فرهنگ شبکهای پیچیده از بینامتنیت است که در آن سرانجام همۀ متون به یکدیگر ارجاع داده میشوند (به نقل از فیسک،Fiske, 1987 ). مونتگومری (Montgomery, 2007) هر شعر را متشکل از گفتوگوهای شعری میداند که وجه اشتراک این نوع ادبی با نثر است. روابط بینامتنی در هر نوع ادبی در مورد زیرشاخههای آن نیز صادق است؛ برای مثال غزل زیرشاخهای از نوع ادبی شعر.
براساس نظر لپیهام (1997) ترجمۀ تلمیحات نیازمند مترجم دوفرهنگی است نه مترجم دوزبانه. در این حالت مترجم متن مبدأ را کامل میفهمد و میتواند بهخوبی به زبان مقصد منتقل کند. به گفتۀ نیومارک (1989Newmark,) هر زبانی دارای ویژگیهای فرهنگی خاصی است و وظیفۀ مترجم است که این ویژگیهای فرهنگی را در قالب مناسبی به زبان مقصد منتقل و ارتباط میان فرهنگی ایجاد کند (به نقل از موسوی میانگاه، 1393). بسنت (2003Bassnet, ) نیز به اهمیت رابطۀ متقابل زبان و فرهنگ اشاره میکند؛ وی زبان را بهمنزلۀ قلب و فرهنگ را کالبد آن میداند؛ ارتباط قلب و کالبد آدمی درهمتنیده است، علاوهبر مسائل زبانشناختی مؤلفههای فرازبانی را نیز باید مدنظر داشت. او در ادامه میگوید که مترجم باید با متون زبان مبدأ و مقصد چنان ارتباط برقرار کند که بتوان بین متن اصلی و نسخۀ ترجمهشده تطابق را مشاهده کرد؛ همچنین باید خاطر نشان ساخت که تحمیلکردن نظام ارزش فرهنگ زبان مبدأ به زبان مقصد بسیار مخاطرهآمیز خواهد بود (2003Bassnet, ) . مترجمان باید برای تلمیحات زبان مبدأ معادلهایی در زبان مقصد بیابند تا اطلاعات عمداً در متن پنهانشدۀ را تصریح نکنند و چنین موفقیتی در ترجمۀ این عناصر زمانی حاصل میآید که معنای آنها نیز قابل فهم باشد (Hatim& Mason, 1990).
زبان مجاز برخلاف زبان غیرادبی بهمعنای تعریفشدۀ کلمات اشاره ندارد؛ بلکه با کلمات و عباراتی سروکار دارد که از معنای معمول مؤلفههای تشکیلدهندۀ خود فاصله میگیرند. چنین زبانی خاص ادبیات بهخصوص شعر است که ازحیث بهرهگیری از زبان مجاز در قلۀ ادبیات قرار میگیرد. برخی از محققان بر این باورند که ترجمۀ شعر غیرممکن است. برای نمونه، لاندرز (Landers, 2000: 97) چنین استدلال میکند که «به دست دادنِ یک ترجمۀ خوب و قابل قبول از یک شعر تا حدی دشوار است که اغلب کارشناسان آن را امری غیرممکن خواندهاند». از سوی دیگر، گروهی از افراد نیز غیرممکن بودن ترجمۀ شعر را قبول ندارند. برای مثال، باشویس (به نقل از میرعمادی) در مورد ضرورت ترجمۀ ادبی (شامل شعر) سخن به میان آورده است؛ چراکه براساس باور وی، ترجمه با عریانکردن یک شعر، تمامی زوایای پنهان آن را برای ما روشن میسازد (1995: 35). بهطورکلی، خودداری از ترجمۀ شعر توجیهپذیر نیست؛ زیرا شعر ابزار بیان احساسات و نگرشهای یک ملت نسبت به مسائل جهان به شمار میرود. در این صورت، ترجمه میتواند پل ارتباطی ملتهای مختلف جهان باشد. درایدن بر ترجمهپذیربودن شعر تأکید ورزیده است. بنابر عقیدۀ وی، برای ترجمۀ شعر، مترجم باید یک شاعر بهتماممعنا باشد (به نقل از میرعمادی، 1995 : 85). باوجودِ مشکلاتی که ترجمۀ شعر به همراه دارد، ترجمههای عالی و قابل قبول از شاهکارهای ترجمهشدۀ اشعار جهانی را میتوان یافت؛ مانند ترجمۀ رهستاک (Rehatsek, 1964) از گلستان سعدی یا ترجمۀ آربری از دیوان حافظ (Arberry, 2004).
متون سرشار از صنایع ادبی مانند هفتپیکر و عناصر فرهنگیاش را نمیتوان در شمار متون ترجمهناپذیر قرار داد؛ بلکه با ارائۀ راهکارهای مناسب میتوان این مفاهیم دشوار را منتقل ساخت. برای ترجمۀ متون ادبی از این نوع بایست تلاش کرد تا در حد امکان فرهنگ مبدأ برای خواننده تصریح و ملموس شود؛ برای مثال بهتر است توضیحاتی دربارۀ این متون و عناصر فرهنگی موجود در آنها در ابتدای ترجمه ذکر شود یا مترجم بعد از ترجمۀ هر بیت اگر توضیحی وجود دارد، در ادامۀ متن یا پانویس مشخص کند. به دنبال این کار، دستیابی آنان به معانی و مضامین فرهنگی و تأثیرگذاری بر مخاطب تا حدی امکانپذیر خواهد بود.
تلمیحات و اشارات پارهای از عناصر فرهنگی هستند که دریافت و درک آنها مستلزم اشراف بر فرهنگ و زبان مبدأ است. چنین تسلط کافی و وافی برای خوانندگان زبان بیگانه امکانپذیر نیست بنابراین، جمعآوری این عناصر و قراردادن آنها در اختیار مخاطب زبان مقصد میتواند مشکلات مربوط به فهم این ابیات را تا حد زیادی مرتفع سازد؛ حتی به مترجمان کمک شایانی خواهد کرد.
نظامی مرد دین، حکمتآموز و اخلاقگراست و داستانهای وی مشحون از نتایج اخلاقی و عرفانی هستند؛ اگرچه در ظاهر امر حکایات هفتپیکر داستانهایی عاشقانه را روایت میکنند، در باطن دریایی از حقایق و معارف موج میزند. در این حکایات، نظامی از عشرت و لذت و دلدادگی بهرام به دختران هفت اقلیم سخن میراند؛ ولی در پشت پردۀ هر داستان آموزههای دینی و اخلاقی همچون نیکاندیشی، توکل به خدا، تقوا و پرهیزگاری، نکوهش دنیا، مبارزه با ستم و بیداد، عمل صالح و صدها نکتۀ اخلاقی مستور است که انسان را به تکامل و رستگاری هدایت میکنند و همۀ آنها نشان میدهند که نظامی با قرآن و روایات و احادیث بیگانگی ندارد. درحقیقت آنچه در دین اسلام ارزش معرفی شده است، به زبان شعر در داستانهای شاهزادگان هفت اقلیم بازتاب یافتهاند. ازهمینرو حساسیت و دقت در ترجمۀ این اثر و قراردادن آن در اختیار مخاطبان فرهنگهای بیگانه با این عناصر مذهبی بسیار احساس میشود؛ زیرا هر گونه لغزش مترجم برای انتقال این مفاهیم در کل اثر خلل ایجاد خواهد کرد.
در این تحقیق قرار است پاسخی برای پرسشهای زیر بیان شود:
مطابق دیدگاه مونا بیکر Mona Baker, 2009) ) ترجمۀ فرهنگی، نقطۀ مقابل ترجمۀ دستوری یا واژگانی است که در این دو نوع حوزه کار محدود به عبارات و جملات متن است. در ترجمۀ فرهنگی عناصر و مفاهیم فرهنگی مانند گویش، تلمیح، رسوم و ....، هدف قرار میگیرند و سؤالی که همواره در این میان مطرح میشود این است که بهترین راهکار پیشنهادی برای ترجمۀ عناصر فرهنگی چیست؛ به نحوی که بتوان تفاوتهای فرهنگی را بهدرستی منعکس کرد و مفاهیم را منتقل ساخت.
ترجمۀ تلمیحات و اشارات بهدلایل زیر دشوار به نظر میرسد:
پورتر (Porter, 1986) معتقد است که بینامتنیت در دو نوع یافت میشود؛ تکرارپذیری و پیشفرض. تکرارپذیری بهمعنای تکرار برخی از قسمتهای خاص متن است که شامل اشارات و تلمیحات صریح و نقل قولهاست. اما پیشفرض به اشارات و تلمیحات تصریحنشده در متن برمیگردد. هفتپیکر سرشار از این پیشفرضهاست؛ اگرچه نمیتوان از اشارات تصریحشده در متن نیز چشم پوشید.
در زمینۀ تلمیحات این اثر در دهۀ 90 دو رساله در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی انجام شده است: «تلمیحات و اشارات هفتپیکر» دولتآبادی آرانی (1391) دانشگاه کاشان با راهنمایی دکتر حسین قربانپور و «فرهنگ تلمیحات نظامی با تأکید بر مثنویهای مخزنالاسرار و هفتپیکر» (هادی رهبر، 1391) دانشگاه آزاد اسلامی تهران جنوب با راهنمایی دکتر نرگس محمدی بدر. در خصوص ترجمۀ تلمیحات این اثر ادبی به انگلیسی نمونهای یافت نشد. در دهۀ کنونی چند مورد از مقالات به مسئلۀ ترجمۀ تلمیحات در اشعار پرداختهاند. یکی از این موارد «اشعار تی اس الیوت در زبان فارسی: بررسی موردی ترجمۀ تلمیحات» نوشتۀ احمدگلی و منبری (1390) است. در این تحقیق به بررسی راهکارهای مترجمان ایرانی برای انتقال تلمیحات بینامتنی به زبان مقصد پرداخته شده است و نتایج نشان داد که بیشتر تمایل به استفاده از راهکار توضیح صریح و آشکارسازی وجود دارد؛ زیرا در درک اثر حائز اهمیت است. پژوهش دوم با عنوان «انتقال معنا و بینامتنی براساس مدل لپیهالم: بررسی موردی ترجمۀ اشعار احمد مطر» میرزایی و شیخی قلات (1390) است. نگارنده باتوجهبه مدل لپیهالم و نظریۀ بینامتنی به ترجمۀ دو شکل از انواع بینامتنی با عنوان «بینامتنی علم» و «بینامتنی لفظی» میپردازد و درنهایت این نتیجه را مشخص میکند که راهکار توضیح صریح در بینامتنی نوع دوم نسبت به راهکارهای دیگر، معنای بینامتنی را بهتر منتقل میکند.
1.3.1. انواع تلمیح
شمیسا (77:1390) تلمیح را در دو دستۀ تلمیح اسلامی و تلمیح ملی- حماسی قرار میدهد و سپس تلمیحات را به صورت زیر تقسیمبندی میکند:
و هدف از تلمیح، بالابردن یا ایجاد زبان شعری، اغراق در اثبات صفتی برای ممدوح یا معشوق، ایجاز، تمثیل، ایجاد زبان رمزی یا مقاصد دیگر است (همان: 36).
بعد از مدلی که لپیهام (Leppihalme, 1997) برای ترجمۀ تلمیحات ارائه داد، مدلی دیگر را گمبیر2001) Gambier,) معرفی کرد. گمبیر تلمیح و مشخصههای فرهنگی (واژگان فرهنگمحور) را در یک مقوله جای داده است؛ بنابراین مدل وی در مقایسه با لپیهام کلیتر بوده و میتوان از آن برای برگردان عناصر فرهنگی بهره جست. او راهکارهای زیر را برای ترجمۀ این عناصر پیشنهاد میدهد:
میتوان گفت راهکارهای 4 و 5 مشابه هستند؛ زیرا جایگزینی فرهنگی لزوماً با حفظ نقش تلمیح نیز همراه است. وی معتقد است که میتوان از تلفیق راهکارها نیز بهره جست (به نقل از رووکنن، 2010). بهمنظور سهولت در بهکارگیری این روشها محقق از حروف انگلیسی استفاده کرده است تا از درج کامل نام راهکارها خودداری شود.
اثری که در این پژوهش توصیفی ازلحاظ ترجمۀ تلمیحات و مشخصههای مذهبی- فرهنگی ارزیابی شده کتاب هفتپیکر حکیم نظامی گنجوی (قرن ششم هجری) است. دلیل انتخاب این اثر آن است که تاکنون پژوهشی در این زمینه و دربارۀ ترجمۀ انگلیسی آن انجام نشده است؛ حال آنکه این اثر فاخر مضامین والایی درون خود جای داده است. هفتپیکر مشحون از انواع تلمیحات مذهبی، اساطیری، تاریخی و ... است.
داستان شاهزادگان به زبان فارسی بهدقت مطالعه شده و تلمیحات و اشارات این بخش میانی از کتاب هفتپیکر استخراج شده است، سپس دو ترجمۀ انگلیسی بررسی و معادلهای عبارات موردنظر مشخص شد. راهکارهای انتخابی مترجمان و فراوانی هرکدام به دست آمد و در جدول قرار گرفت و بعد دادههای بهدستآمده از هردو ترجمه تجزیه و تحلیل و نمودار آماری ترسیم شد. لازم به ذکر است که محقق تنها به نمونههای مذهبی تقریباً صریح در متن- نمونههایی که در نسخۀ فارسی این اثر دارای حواشی و شرح و توضیحات است- اکتفا کرده است؛ چونکه پرداختن به تلمیحات تصریحنشده که حاوی پیامهای اخلاقی، عرفانی و دینی داستانهاست، در مقالۀ حاضر نمیگنجد و در ترجمۀ ابیات نمیتوان به آنها پرداخت. عناصر تلمیح مطابق دیدگاه لپیهام (1977) به دو دسته اسامی خاص و عبارات تلمیحی تقسیمبندی میشوند. باتوجهبه اهمیت موارد یافتشده به ترجمه عبارات تلمیحی بسنده شده است. ترجمۀ این عناصر استخراجشده با ابیات متن مبدأ مقایسه گردید و نمونههای بهدستآمده براساس راهکارهای پیشنهادی گمبیر 2001) Gambier,) دستهبندی شد تا بررسی شود که آیا این راهکارها برای بیان این اثر به زبان انگلیسی ازلحاظ انتقال بار معنایی عبارات مذهبی موفق ارزیابی میشوند یا خیر؟
در سراسر این کتاب میتوان اشارات مذهبی را یافت؛ اما بهدلیل گستردگی موارد یافتشده در اینجا صرفاً ترجمۀ بخش میانی این اثر- داستان هفت گنبد- شایستۀ ارزیابی است. تنها دو ترجمه از این اثر موجود است که اولین ترجمۀ منثور را در سال 1924 سی. ای. ویلسون(C.E. Wilson) و ترجمۀ دوم را جولی اسکات میثمی (Julie Scott Meisami)به نظم در سال 2015 انجام دادهاند.
1.3. هفتپیکر
این دفتر را ازجهت ساختار کلی و روال داستانی میتوان به دو بخش متمایز تقسیم کرد: یکی بخش اول و آخر کتاب دربارۀ رویدادهای مربوط به بهرام پنجم ساسانی از بدو ولادت تا مرگ رازگونۀ او؛ که برپایۀ روایتی تاریخگونه است؛ دیگری بخش میانی که مرکب از هفت حکایت از زبان هفت شاهزاده و در زمرۀ حکایات عبرتانگیزی است که دختران پادشاهان هفت اقلیم برای بهرام نقل میکنند. نظامی زندگانی بهرام را از زمان تولد و بزرگشدنش دور از پدر آغاز میکند و آنگاه مبارزه او را برای دستیابی به سلطنت شرح میدهد. سپس از ازدواج وی با هفت دختر هفت پادشاه و جایدادن آنها در هفت گنبد به هفت رنگ و رفتن بهرام در هریک از روزهای هفته به یک گنبد و مهمان یک دختر شدن سخن میراند. بهرام در هر روز از روزهای هفته با لباسی به رنگ همان گنبد به نزد یکی از این دختران میرود. دختران نیز درحالیکه لباسی به همان رنگ پوشیدهاند، مانند شهرزاد در هزار و یک شب، افسانهای نغز میسرایند و امتیاز رنگ انتخابی خود را ضمن آن داستان بیان میکنند؛ به این ترتیب هفت داستان از قول این هفت دختر روایت میشود که از شاهکارهای شعر فارسی است. از مجموعۀ این داستانها پنجرهای جدید به هستی گشوده میشود و بهرامشاه در این سیاحت آفاقی از طریق داستانهای هفتگانه، سلوکی انفسی را مشاهده میکند و با دنیای پیچیده و شگفت درون آشنا میشود(دردکشان، نقل از سایت تبیان، 1390).
2.3. تحلیل دادهها
موضوع مهم در این پژوهش دشواری ترجمۀ بینامتنی (تلمیح به عنوان شاخهای از بینامتنیت) داستان شاهزادگان هفتپیکر است که در صورت موفقیت ترجمه، رنگوبوی فرهنگ اسلامی منتقل میشود و در صورت ضعف در ترجمه، ابهام و سردرگمی و برداشت غلط برای مخاطبان را به همراه خواهد داشت. باوجود فراوانی انواع تلمیحات در این اثر ارزنده (ازجمله تلمیحات اساطیری، فلسفی، تاریخی و ...) فقط اشارات مذهبی در این جا مدنظر قرار میگیرد.
عبارات تلمیحی (عناصر مذهبی- فرهنگی) این اثر اشاراتی به آیات قران کریم، احادیث، روایات، اذکار، سنن و مفاهیم اسلامی است. روشن است که در ابیات مورد بررسی در این پژوهش مستقیماً نقل آیات قرآن یا روایات دیده نمیشود؛ اما ترجمۀ آنها به فارسی یا اشارۀ شاعر و گنجاندن آنها در میان ابیات دور از نظر نیست. در مواردی هم اذکار اسلامی-مانند لاحول (و لا قوه الا بالله)- به عربی آورده شدهاند.
در اینجا نمونههایی ازاین دسته تلمیحات از هر هفت داستان آمده و ترجمههای آنها به انگلیسی بررسی شده است. مواردی که مترجمان ازنظر دور داشتهاند، بهصورت نکات توضیح داده شدهاند. تلاش نویسنده برای به دست دادنِ نمونههای صریح و گویاست. سعی شده است نمونههایی از تمام راهکارهای بهکارگرفتهشده فراهم شود. ترجمههای نخست از کتاب سی. ای. ویلسون (1924) و ترجمۀ دوم از جولی اسکات میثمی 2015)) است.
1. گفت کای پیشوای دیو و پری |
|
چون هنر خوب و چون خرد هنری |
T1: She said, O lord of demons and of fays, like goodness comely, and like wisdom good (p.289)
T2: She said, "O lord of div and fay, like wisdom skilled, like virtue fair: (p.196)
نکته: «پیشوای دیو و پری»، منظور حضرت سلیمان است و به حکومت و ملک او اشاره دارد. سلیمان در قرآن بهکمک قدرت خدا بر اجنه و شیاطین حاکم میشود. مترجم نخست از روش تحتالفظی برای کلمات مصرع مورد نظر استفاده کرده (B) و مترجم دوم کلمۀ «دیو» را وامگیری کرده است (F). در هیچیک، توضیحی از حضرت سلیمان مشاهده نمیشود. مفهوم معنای این بیت مستلزم آوردن این نکته در ترجمه است؛ درنتیجه هیچیک از دو ترجمه موفق عمل نکرده است.
2. در گمان آمدش که این چه فن است |
|
اصل طوفان تنور پیرزن است |
T1: She tried to fancy what the trick might be—from the old woman’s oven rose the storm (p.291)
T2: 'What art is this?' she thought; 'this storm*was cooked up by that aged crone.' (p. 199)
Note: The storm 'came from that old woman's oven'; witches were said to be able to raise storms by means of theircauldrons. There is also an allusion to the Flood, which in popular tradition (based on Koran 11: 41, 'When Our decree was issued and the oven boiled forth') was said to have poured out of the oven of an old woman in Kufa (Iraq).
نکته: اشاره به داستان حضرت نوح. در طوفان نوح نخست آب از تنور پیرزنی جوشیدن گرفت. مترجم نخست از روش ترجمۀ تحتاللفظی (B) استفاده کرده است بدون اشاره به این حادثه؛ که باعث ابهام در ترجمه است؛ زیرا خواننده نمیداند منظور از واژههای تنور و طوفان در این بیت چیست. ترجمۀ دوم از راهکار افزودن توضیح به ترجمه (C) بهره جسته که مناسب است.
3. نور شمع از نقاب زردی یافت |
|
گاو موسی بها به زردی یافت |
T1: The candle from its yellow veil takes light; through yellow Moses’ calf its value gained (p.292)
T2: The smiles it brings. A yellow veil Makes bright the candle's flame; the Calf*(p.201)
Note: the Calf of Gold: the calf worshipped by the Israelites during Moses' absence on Sinai (see e.g. Koran zo: 84-98).
نکته: مترجم نخست از راهکار (B) استفاده کرده که میتون گفت در این مورد قابل قبول است؛ چون خواننده زبان مقصد نیز با داستان قوم بنی اسرائیل و گوسالۀ سامری آشنایی دارد، تلمیح موجود در شعر بهطور ضمنی منتقل شده است. مترجم دوم توضیحی به متن افزوده است (C) که مفهوم را برای تمامی خوانندگان بهصراحت بیان میکند. این روش نیز مناسب در نظر گرفته میشود.
4. از پرندش غیار زردی شست |
|
برگ سوسن ز شنبلیدش رست |
T1: Washed from her mead the dust of yellowness; petals of lily grew and hyacinth
T2: He washed the yellow from her silks; green jasmine leaves grew in their place. (p.214)
نکته: غیار وصله زردی است که یهودیان برای امتیاز به حکم اسلام بر لباس میدوختهاند- آن را یهودیانه نیز مینامند. در گذشته «حکومتهاى اسلامى براى تمایز ذمّیان از مسلمانان قواعد و قوانین خاصى را تعیین کرده بودند که رعایت آنان واجب مىنمود. یکى از این قوانین، تعیین نشان یا لباس خاص ذمّیان بود. از پوشش یهودیان در منابع اسلامى تحت عنوان «عسلى» به «رنگ عسل، سرخ یا زرد» نام برده شده است؛ گرچه این یک امر قراردادى بود و ممکن بود که در جاهاى متفاوت و سرزمینهاى دیگر فرق کند. عسلى ممکن بود تکهاى پارچه باشد که تحت عنوان «غیار» از پس و پیش لباس یهودى آویخته مىشد و نصب غیار باید بهشکلى مىبود که بهراحتى تشخیص داده مىشد» (نادری شیخ، 1383: 106). بدینترتیب یهودیان از مسلمانان بهراحتی شناخته میشدند. هردو مترجم این مورد را منتقل نکرده و راهکار نامناسبی را برگزیدهاند. روش ترجمه هر دو تحتاللفظی است (B) که ابهامآفرینی کرده است.
5. سبزپوشی به از علامت زرد |
|
سبزی آمد به سبز من درخورد |
T1: Green dress is better far than yellow badge; green is becoming to the cypress tree (p.199)
T2: Better than yellow robes are green;* green well befits the cypress' form. (p.214)
Note: Better than yellow robes are green: perhaps an allusion to the green color sacred to Islam, contrasted with the yellow garments Jews were sometimes obliged to wear.
نکته: روش انتخابی مترجم نخست راهکار تحتاللفظی است (B) و همانطور که گفته شد، خواننده با این ابهام روبهروست که رنگهای سبز و زرد به چه چیز اشاره دارند. مترجم دوم با استفاده از آوردن پانویس (C) معنا را منتقل ساخته است.
6. از دگر روز هفته آن به بود |
|
ناف هفته مگر سه شنبه بود |
T1: The best of all the (seven) days of the week, Tuesday its happy and auspicious name (p.306)
T2: A day which other days outstrips, Tuesday, the navel of the week*(p.223)
Note: he 11ave/ of the week: so called because Tuesday comes in the middle of the Muslim week, which begins on Saturday and ends on Friday.
نکته: راهکار مترجم اول ترجمۀ تحتاللفظی (B) و مترجم دوم از پانویس استفاده کرده است؛ با این توضیح که نکتۀ ذکرشده درست نیست. این بیت به حدیث «خیرٌ الامور اوسطها» اشاره دارد (نظامی، 1386: 214) که منتقل نشده است.
7. از سر فرخی و فیروزی |
|
کرد از آن خضر دانشآموزی |
T1: Through his good fortune and most happy state (much) knowledge did he gather from that Khiẓr (p.311)
T2: His smiling fortune then ordained that from that Khizr he obtained (p.223)
نکته: اشاره به داستان خضر و حضرت موسی؛ داستان خضر و موسی(ع) داستانی قرآنی است که در سورۀ کهف بدان آمده است. در این داستان حضرت موسی(ع) خواستار همراهی و شاگردی خضر شد. در هیچیک از دو ترجمه مذکور اشارهای به این نکته نشده است. راهکار هردو مترجم ترجمۀ تحتاللفظی است (B) که برای انتقال تلمیح نامناسب است.
8. زان بهشتم بدین خراب افکند |
|
گم شد از من چو روز گشت بلند |
T1: He cast me from that heaven upon this waste, and when the sun rose vanished from my sight. (p.225)
T2: He cast me from that Paradise into this ruin, and left my sight. (p. 235)
نکته: اشاره به هبوط آدم از بهشت است. بهدلیل استفادۀ هردو مترجم از راهکار (B)، این تلمیح منتقل نشده است.
9. گفت بردم به خویشتن لاحول |
|
که شدی ایمن از هلاک دو هول |
T1: Repeating often to himself “Lā ḥaul”, (he said), You’re saved from horror and from death. (p.226)
T2: 'Recite La haw/;* for you've escaped destruction by two demons. They, (p.236)
Note: La haw/: La hawlwa-la quwwa ilia billah, 'There is no power and no strength but in God', a prayer recited when one has escaped from danger.
نکته: در روایات آمده است که خواندن ذکر «لاحول ولا قوه الا بالله» فوایدی بسیاری دارد؛ از جمله آنکه انسان را از هول و هراس میرهاند. مترجم اول راهکار نامناسب (B) و مترجم دوم عین ذکر عربی را وامگیری کرده و توضیحات لازم را در پاورقی افزوده (C) است. راهکار مترجم دوم توصیه میشود؛ چون خواننده را با اذکار و عبارات اسلامی آشنا میکند و به علت آمدن پانویس ابهامزدایی نیز شده است.
10. هر یکی آتشی گرفته به دست |
|
منکر و زشت چون زبانی مست |
T1: Each of them bearing fire upon his hand, (each) ugly, evil one like drunken Fiend. (p.227)
T2: Gruesome and ugly, each one held a flame, drunk like the guards of Hell. (p.240)
Note: the guards of Hell: zabaniyya (pl. zabaniyyat), the 'violent thrusters' (from Arabic zabana, 'to push') of Koran 96:I9. The demons are said to spurt tongue-like flames from their mouths.
نکته: مترجم نخست مصرع دوم را نادرست ترجمه کرده و بهجای واژۀ خاص «زبانی» نام ملک دوزخ از کلمۀ نادرست fiend بهمعنای شیطان و مترجم دوم از راهکار (E) استفاده کرده است؛ یعنی کاربرد واژۀ عام "guards of Hell" برای زبانی. ترجمۀ دوم ازلحاظ انتقال تلمیح پذیرفتنی است؛ علاوهبر اینکه مترجم ریشۀ این کلمه را نیز توضیح داده است.
11. شد در آن چاهخانه یوسفوار |
|
چون رسن پایش اوفتاده ز کار |
T1: Like Joseph he went down into the pit; his legs (then) slackened like the rope (disused). (p.239)
T2: Into that pit he tumbled, like some Joseph, legs like ropes grown slack, (p.240)
نکته: اشاره به داستان حضرت یوسف که برادران وی را در چاه انداختند. شاید بتوان گفت بهدلیل آشنایی نسبی مخاطبان زبان مقصد با این داستان استفاده از روش تحتاللفظی (B) بدون مشکل بوده و معنا منتقل شده است.
12. لب برآن چشمۀ رحیق نهاد |
|
مهر یاقوت بر عقیق نهاد |
T1: He put his lips upon that fount of wine: on red cornelian put a ruby seal (p.235)
T2: Of silver; kissed that fount of wine; with ruby sealed cornelian. (p.250)
نکته: «رحیق» (مطففین، 25) شراب طهورى است که مانند شراب آلوده و شیطانى دنیا معصیتزا و جنونآفرین نیست؛ بلکه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مىآفریند. غالب مفسران «رحیق» را بهمعنى شراب خالص گرفتهاند؛ شرابى که هیچگونه غش و ناخالصى و آلودگى در آن وجود ندارد (مکارم شیرازی، 1353: 275).
راهکار هردو مترجم (E) است؛ این عبارت با مفهوم عام fount of wine جایگزین شده است. اگر مترجمان توضیحی برای این عبارت اضافه میکردند، ابهامزدایی میشد.
13. چفته پشتی - نعوذ بالله –کوز |
|
چون کمانی که برکشند به توز |
T1: A hunch-back,—God defend us (all)!—a hump like that of bow, a bow that’s drawn in Tūz (ibid)
T2: A humped back-God forbid!-bent like a bow that's bound with coarse tuz bark. (p.250)
نکته: عبارت «نعوذ بالله» در مورد ذکر امری مکروه و واقعهای نادلپسند استعمال میشود و در وقتی گفته میشود که احتمال رخداد ناگوار باشد؛ بهمعنای پناه بر خدا. مترجم نخست برای عبارت «نعوذ بالله» راهکار (A) را به کار برده است؛ تلمیح حذف شده و فقط معنای آن را انتقال داده و مترجم دوم از راهکار (D) جایگزینی فرهنگی بهره برده است که معادل انتخابشده در شرایط مشابه توسط خوانندگان زبان مقصد استفاده میشود. اگرچه بهتر بود برای انتقال تلمیح موجود این عبارت وامگیری شده و سپس توضیحی به آن افزوده میشد.
14. تا چو از حضرت تو گردد باز |
|
لوح محفوظ را بجوید راز |
نکته: لوح (به فتح لام) بهمعنى صفحۀ عریضى است که چیزى بر آن مىنویسند، و لوح (به ضم لام) بهمعنى عطش و همچنین هوایى است که بین آسمان و زمین قرار دارد. فعلى که از اولى مشتق مىشود، بهمعنى آشکارشدن و درخشیدن است. به هر حال در اینجا منظور صفحهاى است که قرآن مجید بر آن ثبت و ضبط شده است؛ ولى نه صفحهاى همچون الواح متداول در میان ما، بلکه در تفسیرى از ابن عباس آمده است «لوح محفوظ» طولش بهاندازۀ فاصلۀ زمینو آسمان! و عرضش بهاندازۀ فاصلۀ مغرب و مشرق است! و اینجاست که به نظر مىرسد لوح محفوظ همان صفحۀ علم خداوند است که شرق و غرب عالم را فراگرفته و از هرگونه دگرگونى و تحریف مصون و محفوظ است (مکارم شیرازی، 1353: 354).
T1: So that, returning from your presence, he the secret from “the Guarded Tablet”* (p.286)
Note:“The Guarded or Preserved Tablet,” Lauḥ-i Maḥfūz. “In the Ḥadīs (the Traditions), and in theological works, it is used to denote the tablet on which the decrees of God were recorded with reference to mankind.” (Hughes’s Dictionary of Islām.) In Ṣūfī phraseology it is used to denote the Qur’ān, or the Universal Soul.
T2: When he returns, he may discern the secret from the Tablet.* Then… (p.138)
هردو مترجم واژۀ tablet را معادل «لوح» قرار داده و سپس با بهرهگیری از راهکار (C) و آوردن توضیح لازم، معنا را روشن بیان کردهاند و تلمیح نیز انتقال یافته است.
Note: the Tablet: the Preserved or Well-Guarded Tablet, said to be inscribed with God's knowledge.
15. بادهخور شد ز دست لعبت چین |
|
آب کوثر ز دست حورالعین |
T1: Wine he received not from a Chinese doll, but Kausar’s nectar from a ḥūrī’s hand. (p.249)
T2: That Chinese beauty gave him wine: a Kawsar from a houri's band. (p.255)
نکته: کوثر چشمهای است در بهشت. هردو مترجم این کلمه را وامگیری کردهاند (F) که برای انتقال تلمیح میبایست توضیح همراه واژه وارد زبان مقصد میشد. ترجمه برای خواننده با ابهام همراه است.
16. خوان نهادند خازنان بهشت |
|
خوردهایی همه عبیرسرشت |
T1: (Then) the celestial servants placed a tray, fragrant as ambergris (were) all the foods (p. 45)
T2: Those Paradisal treasures set, whose foods diffused sweet amber's scent. (p.119)
نکته: منظور از خازنان بهشت فرشتگان نگهبان بهشت هستند. مترجم اول از عبارت celestial servants استفاده کرده است که در فرهنگ لغت اینگونه تعریف میشود:
Celestial is primarily used to describe things that have to do with the heavens such as angels, spirits, stars and planets
که معادل مناسب و درستی برای این عبارت نیست. مترجم دوم نیز معادل نادرستParadisal treasures را به کار برده که تلمیح و معنا مخدوش شده است.
17. دل نهادم به بوسۀ چو شکر |
|
روزه بستم به روزهای دگر |
T1: Upon her honeyed kisses set my heart, resigned myself to fast from other things (p.49)
T2: I set my heart on kisses sweet, and fasted from all other meat. (p.125)
نکته: ترجمۀ اول تحتاللفظی است (B) و معنا را تاحدی منتقل ساخته است. مترجم دوم برای «روزه بستن» معادلی فرهنگی به کار برده و آن را با روزهگرفتن در مسیحیت- پرهیز از خوردن گوشت- معادلیابی کرده است (D). باوجود انتقال معنا، تلمیح انتقال نیافته است.
شکل 1. راهکارهای ترجمۀ تلمیحات هردو مترجم
شکلهای زیر درصد فراوانی راهکارهای دو مترجم را بهطور جداگانه ارائه میدهد:
شکل 2. راهکارهای ترجمۀ تلمیحات مترجم اول
شکل 3. راهکارهای ترجمۀ تلمیحات مترجم دوم
مترجم |
موارد منتقلشدۀ موفق |
توفیقنیافتن/ حذف |
توفیقنیافتن/ ترجمه نادرست |
موفقنشدن/ راهکار نامناسب |
ویلسون |
58% |
10% |
8% |
29% |
میثمی |
62% |
3% |
5% |
30% |
جدول زیر نشاندهندۀ تعداد و میزان موفقیت مترجمان در انتقال این تلمیحات مذهبی است:
جدول 1. تعداد انتقال و میزان موفقیت مترجمان در انتقال تلمیحات مذهبی.
در هفت داستان بررسیشده درمجموع، محقق 60 مورد را استخراج کرد که از این مجموع تقریباً بیش از نیمی به انگلیسی راه یافتهاند. پرکاربردترین راهکار بهکاررفته برای ترجمۀ عبارات و مفاهیم مذهبی در این دو ترجمه راهکار (B) یعنی ترجمۀ تحتاللفظی است و از این آمار راهکار ترجمۀ تحتاللفظی برای مترجم نخست فراوانی بیشتری داشت. راهکار (C): روش اضافه کردن عبارت توضیحی، برای مترجم دوم بعد از روش ترجمۀ تحتالفظی در ردۀ دوم فراوانی بود. وی فقط از این راهکار برای روشنکردن مواردی که لازم دانسته، بهره جسته است. البته در ترجمۀ اول موارد اشتباه و حذف کامل تلمیح بدون حفظ معنا در مقایسه با کل دادهها قابل تأمل است؛ بسیاری از مفاهیم در جریان این دو شیوه انتخابی مترجم نادیده گرفته شدهاند. میتوان ترجمه نادرست را این گونه توجیه کرد که چون هفتپیکر متعلق به قرن ششم هجری است، در ابیات آن کلمات و عبارات مهجور به کار رفته و ناآشنایی مترجم با معانی آنها مشکلاتی برای ترجمه ایجاد کرده است. در بسیاری موارد هم ناآشنایی با فرهنگ و عبارات اسلامی باعث ارائۀ معادل نادرست شده است؛ درنتیجه این اشارات و تلمیحات حذف یا نادرست منتقل شده است. برای مثال واژه «زبانی» در بیت (هر یکی آتش گرفته به دست/ منکر و زشت چون زبانی مست» (نظامی، 1386: 243) در ترجمۀ نخست «زبانی»، شیطان در نظر گرفته شده است؛ درحالیکه نام مالک یا نگهبان دوزخ است. راهکارهای دیگر در هردو ترجمه بهندرت کاربرد داشتند. باتوجهبه نتایج میتوان گفت مترجم دوم (میثمی) در مقایسه با ویلسون در ارائۀ مفاهیم اسلامی توفیق بیشتری داشته است. برای ترجمۀ اثری همچون هفتپیکر میتوان بهترین روش را راهکار (C) معرفی کرد؛ زیرا در زبان فارسی نیز برای فهم دقیق این اثر ارزشمند شرح و توضیحاتی تقریباً برای هر بیت افزوده شده است. ترجمۀ تحتاللفظی (راهکار B) برای مواردی که در زمرۀ مشترکات مذهبیفرهنگی قرار میگیرند یا تا حدودی با آشنایی زبان مقصد با این مقوله توجیه میشود، راهکار نامناسبی به نظر نمیرسد؛ برای مثال میتوان اشاره به داستان یوسف و زلیخا را با این روش ترجمه کرد: «یوسف یاوهگشته را کشتند/ چون زلیخا ز دامنش رستند» (همان: 305). لازم به ذکر است که مشترکات فرهنگی در این بخش فراوانی چندانی نداشت. راهکار (D) توصیه نمیشود؛ زیرا با تغییر مفاهیم مذهبی یا به عبارتی بومیسازی همراه است؛ درحالیکه نمیتوان مفاهیم فرهنگ اسلامی را با مفاهیم سایر ادیان جایگزین کرد و تفاوتها باید با صراحت بیان شوند. برای مثال میثمی واژۀ «روزهداری» در دین اسلام را با روزهداری در مسیحیت- بهمعنای پرهیز از خوردن گوشت- جایگزین کرده است. راهکار (E) نیز در برخی موارد پذیرفتنی است؛ چون برای بعضی مفاهیم نمیتوان! معادل دقیقی در زبان مقصد یافت و منتقلکردن آنها با واژهای عام و شناختهشده به فهم مطلب کمک شایانی میکند: برای مثال بیت «نیت کار خیر پیش گرفت/ توبهها کرد و نذرها پذرفت» (همان: 265) دارای دو عبارت اسلامی توبه و نذر است. میثمی این ترجمه را ارائه کرده است:
He made intention to do good,/ repented, and made vows to God (p.196)
راهکار (F) نیز بهتنهایی راهکار مناسبی نیست؛ زیرا ابهامات متن را دوچندان خواهد کرد و بهتر آن است که مترجم در کنار واژۀ وامگیریشده عبارات توضیحی برای روشنشدن مطلب بیفزاید که روش مناسبی برای انتقال اذکار اسلامی مانند «لاحول ولا قوه الا بالله» است و باید معنا و کاربرد آن ذکر میشد.
نکتهای دیگر دربارۀ ترجمههای این اثر به تفاوتهای مذهبی برمیگردد. ابیات این اثر به آیات قرآن کریم، احادیث و روایات اشاره دارد که انتظار میرود برای مخاطبان مسلمان روشن و قابل فهم باشد؛ اما این مشخصههای مذهبی- فرهنگی در آیین غیراسلامی به گونهای متفاوت بیان شده است یا اصلاً به چشم نمیخورد. بدینترتیب لازم است مترجم با تفاوتهایی از این نوع نیز آشنا باشد و این اختصاصات را دستخوش تغییر نکند. برای مثال در بیت «تا بر آن حورپیکران چو ماه/ چشم نامحرمی نیابد راه»، واژۀ نامحرم در آیین اسلامی معنایی متفاوت از فرد غریبه دارد. بهسبب نبودِ این مفهوم در زبان انگلیسی، مترجمان از کلمۀ انگلیسی stranger استفاده کردهاند که باید گفت اگرچه معنا را به نحوی منتقل کرده، تلمیح مربوطه حذف شده است. شاید بتوان گفت محتوا و مضامین والای دینی این دو اثر فاخر در قالب تلمیحات بهکارگرفتهشده جای خود را به انتخاب واژگان بهظاهر زیبا و قالب شعری انتخابشدۀ مترجمان داده است.
عناصر تلمیح از مؤلفههای بارز و حائز اهمیت در منظومۀ هفتپیکر است و پرداختن به آنها در ترجمه اهمیت ویژهای خواهد داشت؛ زیرا محتوای این ابیات در گرو فهم صحیح این مؤلفههاست. در شعر صورت و محتوا، به یک اندازه درخور توجهاند و زیباییآفرینی شعر را به دنبال خواهند داشت؛ اما در جایی که لایههای معنایی عمیقتری در شعر یافت میشود؛ بدون شک، صورت باید در ردۀ دوم اهمیت قرار بگیرد.
در پاسخ به پرسش نخست باید گفت کشف و فهم کامل این تلمیحات برای مترجمان فرهنگ بیگانه تحقق نیافته و در ترجمه نیز این کژفهمیها تا حدی منعکس شده است. در پاسخ به پرسش دوم میتوان گفت مترجم نخست تنها به ترجمۀ لفظی توجه بیش از اندازه داشته و درنتیجه برای انتقال صورت و معنا تلاش چندانی نکرده و چه بسا نسخهای که به زبان انگلیسی ارائه داده است، خواننده را به برداشت نادرست از متن و سردرگمی میکشاند. تلاش مترجم دوم برای حفظ صورت و درحقیقت خلق ترجمۀ موزون تحسینبرانگیز است؛ اما شاید تلاش مفرط وی برای پایبندی به قافیه سبب شده که وی انتقال معنا را در درجۀ دوم اهمیت قرار دهد و حتی در بعضی موارد نادیده بگیرد. برای پاسخ به پرسش سوم این نتیجه به دست آمد که ترجمۀ نخست بهسبب استفاده از راهکار نامناسب در ترجمه، حذف، ترجمۀ نادرست عبارات ناشی از آشنایی با مفاهیم نسخۀ اصلی و تلاشنکردن برای تصریح معانی نیمهپنهان در این ابیات ناموفق بوده و درصد موفقیت مترجم دوم باتوجهبه انتقال تلمیحات نیز چندان زیاد نیست.
در پایان براساس این یافتهها میتوان افزود که ترجمۀ هفتپیکر بسیار دشوار است؛ اگرچه نمیتوان آن را ترجمهناپذیر دانست. پس، پیش از ترجمه، گام نخست آشنایی خواننده و مترجم با عناصر فرامتنی را میطلبد. در این تحقیق تنها تلمیحات مذهبی بررسی شده است؛ حال آنکه این منظومۀ ارزشمند سرشار از تلمیحات اساطیری، تاریخی، فلسفی، موسیقایی و... است که هر کدام پژوهشی گسترده و جداگانه را میطلبد.