کارکرد بلاغی و ساختاری آیۀ 17 سورۀ انفال در شرح التعرف و مرصادالعباد با رویکرد بینامتنیت

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

چکیده

برخی شگردهای بلاغی در متون، به ویژگی‌های سبکی تبدیل شده‌اند. یکی از راه‌های بررسی این ویژگی‌های سبکی در متون مختلف تحلیل بینامتنی است. این موضوع در متون عرفانی اهمیت ویژه‌ای دارد؛ زیرا این متون زبانی تمثیلی و تأویلی دارند و با متون دینی و قرآنی در پیوندهای آشکار و پنهان هستند. این پژوهش در پی بررسی بینامتنی کارکرد بلاغی آیۀ 17 سورۀ انفال در شرح التعرف و مرصاد العباد است؛ به‌گونه‌ای‌که شگردهای سبکی ـ هنری که نتیجۀ کارکرد بلاغی و اندیشگانی این آیه است- بررسی شده است. همچنین به دنبال آن بوده است که کارکرد و ساختار صور خیال در دو دورۀ سبکی متفاوت در متون عرفانی تا چه میزان مشابهت دارند و نوع خوانش عارفانه‌ از این آیه، چگونه سبب شگردهای سبکی مشترک، در بیان آموزه‌های معرفتی آنان شده است. با تحلیل بُعد ساختاری و عناصر بینامتنی، سعی شد براساس نظریۀ ژنت، میزان استفادۀ این دو متن از یکدیگر و تطبیق آنها با بلاغت فارسی نشان داده شود. بر همین اساس دربارۀ آیۀ مدنظر در دو متن اشاره­شده، همۀ گونه‌های بینامتنی آشکار و ضمنی به‌صورت تضمین و تلمیح و تمثیل به ‌کار رفته است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Rhetorical Analysis of verse 17 of Surah Anfal Using the Intertextuality Approach: The Cases of Sharh al-Ta’arrof and Mersad al-‘ibad

نویسندگان [English]

  • Taqi Ezhiye 1
  • Fateme Qaderi 2
1 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature, University of Isfahan
2 Ph. D. Student Persian Language and Literature, Faculty of Literature, University of Isfahan
چکیده [English]

Mystical texts are formed based on religious and Qur’anic pretexts and extensive inter-textual connection with other mystical and literary texts; hence, mystical interpretations have been influenced in various aspects by the language of the Qur’an and religious influences. Such texts have been affected by the allegory and linguistic structure of the Qur’an. In addition,  in many cases, their teachings have been expressed through interpreting and paraphrasing Qur’anic verses.
The allegoric Verse 17 of Surah Anfal has influenced the mystical works linguistically and semantically. Therefore, it is important to study the intertextual relations of mystics' allusions and interpretations about this verse from different aspects. In this article, intertextual relations of  Sharh al-Ta’arrof in Sufism and Mersad-al-‘ibad in the interpretation and citation of this verse have been studied. In this study, the main focus was the rhetorical and stylistic differences and similarities of these two works in an explicit and implicit reference to the discussed verse.
The function and structure of  imaginary forms and linguistic structures of texts naturally differ in different stylistic periods; nevertheless, the thematic unity and the use of common discourse and pretexts may provide patterns in which the commonalities of the two texts, while different from the stylistic periods, outweigh the differences. As in the present article, studies have addressed the commonalities and differences between stylistic differences and intertextual similarities in those texts.
For the intertextual analysis of these texts, a context was required that would make this study methodical and there would be a model for this study, as well as showing the different rhetorical and stylistic aspects of the relationship between the two works. For this reason, the theoretical framework of Genette was
 chosen. His theoretical classification was similar in many ways to the text influencing patterns in Muslim rhetoricians' view. There is also the possibility of proposing rhetorical and stylistic discussions in intertextual comparison while in the discussed subject of this article, the direct and indirect presence of the Quranic text was important. So was it for Genette, and he in his intertextual discussions pays attention to the direct and indirect influences between texts.
Genette’s intertextuality includes three types: explicit-intentional, hidden-intentional, and implicit. The present study has been done on the same basis. In explicit intertextuality, which in traditional rhetoric is called quotation, the author embeds all or part of an earlier text in his work. In hidden-intentional intertextuality, the author deliberately hides his pretext such as different types of plagiarism, but in mystical texts, the motive for using Quranic themes and not mentioning the source is not plagiarism; rather, it is due to being influenced by Sufi language and thought of the Quran and Quranic prefaces. In implicit intertextuality, the author uses signs that indicate their source. So, those who are familiar with the author's pretexts, with the pieces of evidence that he has placed in the text, can find the reference.
In this research, based on the mentioned framework and descriptive-analytical method, the texts have been reviewed. The results show that the intertextual relationship between Sharh al-Ta'arrof and Mersad al-'ibad in quoting and interpreting verse 17 of Surah Anfal includes all three types; explicit, non-explicit, and implicit. Also, the intertextual connection of the Qur’an with the two texts of Sharh al-Ta’arrof and Mersad al-'ibad in the verse in question is not limited to content issues or quoting the verse and translating it; Rather, both texts have benefited from Qur’an’s linguistic structure in terms of the choice of words and their repetition as well as deprivative and nesseciative constructions.
Literally, the most important form of verse usage is implicit intertextuality because, in this connection, there are different forms of allusion, allegory, and illustration. Linguistically, although these two works are of two different style periods, both have a simple language to express the meanings of verse 17 of Surah Anfal. This feature has made their linguistic construction closer to that of the verse. Nevertheless, Mersad al-'ibad has more musical and literary prominence. In fact, the conscious use of the words in Mersad al-Ibad is more obvious than its poetic and literary aspects as there are more cases of repetition and pun. He has also used allegory and metaphor besides other literary arts that have made the text more conceptual and artistic than Sharh al-Ta’arrof, which has allegorical construction.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Stylistics
  • intertextuality
  • verse 17th of Surah Anfal
  • rhetoric
  • Sharh al-Ta'arrof
  • Mersad al-‘ibad

. مقدمه

با‌توجه‌به کارکرد زبان در ساختار متن، در بررسی متون کهن می‌توان ساختارهای زبانی، ادبی یا بلاغی و درون‌مایه و محتوا را جستجو کرد. هرکدام از این بررسی‌ها با رویکرد درون‌متنی یا بینامتنی ممکن است. ازجمله زمینه‌‌های مناسب برای مقایسه‌های بینامتنی، مقایسۀ سبکی دو متن با موضوعات مشترک است. آثار عرفانی دارای زبان و سبک خاص خود هستند که سبب تفاوت این متون با دیگر آثار منثور فارسی شده است. نگاه هنرمندانۀ عرفا به هستی سبب شده که آنان با به ‌کار بردن آرایه‌های بدیعی و بیانی و بلاغت از متون خود آشنایی‌زدایی کنند و به این ترتیب زیباترین نمونه‌های شعر و نثر فارسی را تألیف کنند. ویژگی‌های زبانی این متون، سبب برجستگی و ادبیّت این آثار شده است. همین برجستگی‌های زبانی و عادت‌گریزی‌ها سبب شکل‌گیری گونۀ خاصی از زبان شده است؛ به‌گونه‌ای‌که متون عرفانی حتی در رویکرد تعلیمی خود نیز با زبانی سرشار از عناصر آشنایی‌زدا همراه است. این عناصر ساختار ویژۀ این متون را پدید آورده است که با متون دیگر عرفانی از جنبه­های بسیاری مشابهت دارد. ساختارگرایان نثر را دارای طبیعتی بینامتنی می‌دانند. «نثر طبیعتی بینامتنی دارد و حال آنکه شعر چنین نیست. از نظر باختین، پیچیدگی شعری در میانۀ سخن و جهان موجود واقع می‌شود، ولی پیچیدگی نثر بین سخن و اداکنندگان آن قرار می‌گیرد» (علوی‌مقدم، 129:1377).ازآنجاکه نثرهای عرفانی بخش مهمی از ادبیات ما را تشکیل می‌دهند، تغییر نگاه در شیوۀ مطالعۀ این آثار و ماهیت بینامتنی آنها، به‌منظور دقت بیشتر بررسی‌ها و نتایج ضروری است. یکی از جنبه‌هایی که موجب زیبایی این آثار می‌شود، کاربرد هنری آیات قرآنی است. شاعر یا نویسندۀ عارف با آشنایی‌زدایی در زبان، آیه را به‌گونه‌‌ای بلیغ و هنرمندانه به کار می‌گیرد. در این روش از آیات فقط برای استشهاد استفاده نمی‌شود؛ بلکه به­دلیل نوع کاربرد آیات در متن به‌لحاظ ارتباط معنایی، بینامتنی و بلاغی، سبب می‌‌شود هنرمندانه و خاص به نظر ‌آید.

آیۀ 17 سورۀ انفال از آیاتی است که عرفا نگاه خاصی بدان دارند و به شیوه‌های مختلف از آن برای بیان مسائل کلامی مانند «توحید افعالی»، «جبر و اختیار» و «قضا و قدر» استفاده کرده‌اند و هرکدام به شیوۀ خود در تبیین این مباحث از آن سود جسته‌اند. متون عرفانی پس از ذکر این آیه، بلافاصله مباحثی دربارة قدرت لایزال خداوند و ارادۀ یگانۀ او و جبر و اختیار بیان شده است یا برای تبیین همین مباحث از این آیه سود جسته‌اند؛ ازاین‌رو براساس خوانش بینامتنی و با دقت در زنجیرۀ بینامتنیت در متون عرفانی می‌توان با کشف روابط بینامتنی این آیه، به ویژگی‌های اختصاصی هریک از این آثار پی برد.

در این مقاله با بررسی تجلی آیۀ 17 سورۀ انفال در این دو اثر عرفانی مربوط به قرن پنجم و هفتم، نحوۀ کاربرد آن براساس نظریۀ بینامتنیت ژنت نقد و تحلیل شده است. این رویکرد در محور بینامتنیت خود، سه نوع پیوند «آشکارا- تعمدی»، «پنهانی- تعمدی» و «ضمنی» را مطرح می‌کند که در حوزۀ مطالعات ادبی نیز در زمینة اثرپذیری متون از یکدیگر مانند تضمین، حل، اقتباس، ترجمه و درج مطرح می‌شود.

برپایة ساختارهای سه‌گانۀ سبک‌شناسی (زبانی، بلاغی و محتوا) متون مختلف باتوجه‌به تشابهات و تفاوت‌های آنها طبقه‌بندی می‌شود. براساس این طبقه‌بندی‌ها، کتاب‌های شرح التعرف لمذهب التصوف و مرصاد العباد در دو سبک متفاوت زبانی و ادبی قرار می‌گیرند. برپایۀ همین ساختارها، پس از استخراج ویژگی‌های بینامتنی و سبکی آثار منتخب پژوهش، به دنبال آنیم که ازنظر سبکی و بلاغی شباهت و تفاوت‌های این دو اثر را در تأویل و استناد به آیۀ 17 سورۀ انفال بررسی کنیم.

بررسی سبکی و بینامتنی کارکرد این آیه در متون معرفی‌شده، نوع برداشت و گفتمان دو مؤلف، از دو دورۀ زمانی متفاوت را نشان می‌دهد. این پژوهش زمینه‌ای را فراهم می‌کند که تحلیل بلاغی و سبک‌شناختی، قابلیت عملکرد خود را در حوزۀ متون عرفانی در پیوند با قرآن کریم ارزیابی کند.

 

1-1. پیشینۀ پژوهش

در دو موضوع تأثیر قرآن بر زبان و اندیشۀ صوفیه و بینامتنیت ژنت، کتاب‌هایی به رشتۀ تألیف درآمده‌اند که از مهم‌ترین آنان در موضوع نخست کتاب تفسیر عرفانی و زبان قرآنی نوشتۀ پل نویا (1373) است. نویا برای آنکه نشان دهد زبان عرفانی چگونه از تفسیرهای قرآن پدید آمده است، تحوّل تفسیرهای قرآنی را از کاربرد عناصر خیال تا نمادگرایی ویژۀ صوفیان بررسی می‌کند. تأثیرپذیری مدنظر نویا در دایرۀ اصطلاحات و واژگان قرآن و تصوف است.

در موضوع دوم یعنی بینامتنیت ژنت که چهارچوب نظری کتاب حاضر را تشکیل می‌دهد، کتاب بینامتنیت نوشتۀ گراهام آلن (1380) و نیز مقالۀ «ترامتنیت: مطالعۀ روابط یک متن با دیگر متن‌ها» نوشتۀ بهمن نامورمطلق» (1386)، به تشریح مبانی بینامتنیت ژنت پرداخته‌ و آن را به‌طور کامل تبیین کرده‌اند. همچنین مقالاتی به موضوع بینامتنیت ژنت در بلاغت سنتی و متون دینی ادب فارسی پرداخته‌اند که به موضوع مقالۀ ما نزدیک است؛ ازجمله:

مقالات «مفهوم بینامتنیت در منابع بلاغت فارسی، مطالعۀ تطبیقی» (قنبری‌عبدالملکی، 1391) و «بررسی تطبیقی محورهای سه‌گانۀ بینامتنیت ژنت و بخش‌هایی از نظریه بلاغت اسلامی» (صباغی،1391)، مباحثی را که علمای بلاغت دربارۀ اصطلاحاتی نظیر اقتباس، تلمیح، تقلید و حسن اتباع مطرح کرده‌اند، با پاره‌ای از اجزای مباحث گفت‌وگوی متن‌ها یا بینامتنیت تطبیق داده‌اند. همچنین به بررسی شباهت‌ها و تفاوت‌های مباحث بینامتنیت و با بحث‌ سرقات ادبی در کتب بلاغی پرداخته‌اند. ما در بررسی دیدگاه‌های بلاغیون قدیم (همچون اقسام تضمین) از این منابع استفاده کرده‌ایم.

همچنین برخی با همین شیوه به بررسی بینامتنی متون پرداخته‌اند. ازجمله سلامت‌باویل (1397) در مقالۀ «بینامتنیت آیات و احادیث در غزلیات شمس»، مباحث بلاغت سنتی دربارۀ چهار زیرگونۀ نقل قول، ارجاع، سرقت و تلمیح را با مباحث بینامتنیت ژنت تطبیق داده و به این نتیجه رسیده است که زیرگونۀ نقل قول و تلمیح، بیشترین بسامد را در غزلیات شمس دارد.

در زمینۀ بررسی بینامتنی متون دینی و عرفانی در چهارچوب بینامتنیت ژنت، مقالاتی دیگری نوشته شده است که مهم‌ترین آنان عبارت­اند از:

مقالۀ «تجلی آیات الهی در اشعار سنایی براساس بینامتنیت ژرار ژنت» (یلمه‌ها و رجبی، 1396)؛ نویسندگان این مقاله بینامتنیت را در آثار سنایی به سه بخش واژگانی، معنایی و شخصیتی تقسیم کرده­اند. بنابر پژوهش آنان در اشعار سنایی غالب واژگان قرآنی جزو بینامتنیت صریح است؛ ولی عبارت‌های معنایی و اعلام قرآنی به­دلیل داشتن صبغۀ عرفانی جزء بینامتنییت ضمنی به شمار می‌روند.

مقالۀ «بینامتنیت قرآنی در طرب المجالس براساس نظریۀ ژرار ژنت» (خدابخشی و همکاران، 1398). این مقاله به شیوه‌های بهره‌گیری متن طرب المجالس از متن قرآنی توجه دارد و بر دو شیوۀ بینامتنیت صریح و ضمنی ژنت تمرکز کرده است. براساس یافته‌های این پژوهش، بیشترین بهرۀ نویسندۀ کتاب از نوع بینامتنیت صریح است که به­صورت اقتباس از آیات قرآن آمده است.

مقالۀ «کارکرد تفسیری بینامتنیت نهج البلاغه با قرآن براساس نظریۀ ژنت» (نفیسی و افسردیر، 1397). در این مقاله مواردی بررسی شده که امام علی (ع) به بیان معانی واژگان قرآن پرداخته است. به نظر نویسندگان این مقاله، با بررسی بینامتنی نهج البلاغه و قرآن می‌توان به مصادیق آیات قرآنی پی برد و معنای گزاره‌های قرآنی را فهمید.

مقالۀ «بررسی تطبیقی متن مصباح الهدایه کاشانی با نهج البلاغه، برپایۀ نظریۀ بینامتنیت ژنت» (اجیه و آقاخانی، 1397). براساس دیدگاه نویسندگان مقاله، کاشانی در هرسه سطح بینامتنیت آشکارا-تعمدی، پنهانی- تعمدی، و ضمنی از نهج البلاغه تأثیر پذیرفته است.

مقالۀ «بررسی بینامتنی سیمای دنیا در اشعار خاقانی و نهج البلاغه» (محرمی و کریمی یونجالی، 1397). این مقاله نیز از روش ژنت برای بررسی روابط بینامتنی متون مدنظر خود استفاده می‌کند. تمرکز اصلی نویسنده بر بهره‌گیری خاقانی از مضامین و تعبیرات نهج البلاغه در ذمّ دنیاست و بر تشابهات لفظی و فکری دو اثر توجه دارد.

باوجود بررسی‌های بینامتنی در متون دینی، در هیچ‌کدام از این پژوهش‌ها به ارتباط بینامتنی آیۀ 17 سورۀ انفال با متون عرفانی نپرداخته‌اند؛ درحالی‌که بررسی روش‌های استناد و تفسیر آیۀ مذکور و روابط بینامتنی آن با متون عرفانی، در شناخت زبان و اندیشه و شیوه‌های بلاغی این متون اهمیت دارد.

 

 

  1. مباحث نظری

در مقایسۀ میان متون مختلف و بررسی تأثیرپذیری و نقاط اشتراک و اختلاف هر متن با متن دیگر، می‌توان به جنبه‌های مختلف زبانی، ادبی و فکری آنها توجه کرد. به‌طورکلی خصایص ویژۀ زبانی، ادبی و فکری هر متن را در دانش سبک‌شناسی متون بررسی می‌کنند. «سبک به یک اثر ادبی وجه خاص خود را ازلحاظ صورت و معنی القا می‌کند» (بهار، 1386: ج16:1)؛ ولی این وجه خاص درعین‌حال که ویژگی‌ای ممیّز است، به صورت عناصر منفرد زیرمجموعۀ اقسام دیگر قرار می‌گیرد و قابل مقایسه با ویژگی‌های مشابه سبکی دیگر است. ازهمین­رو سبک‌های دوره و ژانرهای مختلف پدید آمده است.

از‌سوی‌دیگر در موضوعات مشخص، تمایزهای سبکی سبب پدیدآمدن سبک شخصی نویسنده و شاعر و ویژگی‌های ممتاز زبان و اندیشۀ او می‌شود. یکی از راه‌های شناسایی ویژگی‌های مشترک و ممیّز سبکی متون مختلف، مقایسۀ متون با هم و بررسی تأثیروتأثرات زبانی و ادبی و محتوایی متون بر یکدیگر است. موضوعی که نظریۀ بینامتنیت بر آن تمرکز دارد.

نظریۀ بینامتنیت به ارتباط متون با یکدیگر و تأثیر و تأثرشان برهم توجه می‌کند. درحقیقت، بینامتنیت کاربرد آگاهانۀ تمام یا بخشی از یک متن پیشین در متن حاضر است (احمدی، 320:1388). این اصطلاح را نخستین­بار ژولیا کریستوا مطرح کرد و سپس کسانی چون رولان‌ بارت و ژرار ژنت، به اصلاح و گسترش این نظریه پرداختند (ر.ک. آلن،1380: 129). بینامتنیت به توضیح این مطلب می‌پردازد که «هیچ گفته‌ای نیست مگر اینکه از گفتۀ دیگر برگرفته باشد و هیچ قولی نیست مگر اینکه خود نقل‌قول دیگری باشد» (نامور‌مطلق،1390: 117) درحقیقت معنای هر متن به رمزگانی استوار است که پیش‌تر شناخته‌ایم و تنها به این دلیل معنا دارد که ما پیش‌تر متونی را خوانده‌ایم. «با تأکید بر این دانش پیشینی ناگزیریم که متون پیشین را چونان سازندگان رمزگان گوناگون بدانیم که افق دلالت را ممکن می‌کنند» (احمدی، 327:1386).

در بررسی‌های بینامتنی، متن یا متعلق به یک حوزۀ فرهنگی مشترک است که در این صورت پیوند درون‌فرهنگی دارد؛ مانند پیوند آثار عرفانی با یکدیگر یا از حیطه‌های فرهنگی متفاوت برخاسته‌ است و پیوند بینامتنی آنها بینافرهنگی است. همچنین ازنظر نظام زبانی و نشانه‌ای پیوند میان متون درون یک نظام نشانه‌ای مشترک را «بینامتنی درون‌نشانه‌ای» می‌خوانند؛ مانند پیوند شعر سبک خراسانی و عراقی با شعر دورۀ بازگشت ادبی و پیوند میان متون در دو نظام نشانه‌ای متفاوت را «بینامتنی بینانشانه‌ای» می‌نامند؛ مانند فیلم‌هایی که آنها را براساس متون دینی می­سازند (نامورمطلق، 1390: 117-118).

بنابراین متن «یک فضای چندبعدی است که در آن تنوعی از نوشته‌هایی که هیچ‌کدام منشأ نیستند، با هم مخلوط می‌شوند. متن بافته‌ای از نقل‌قول‌هاست» (چندلر، 280:1386). هر متن از آغاز آفرینش خود مدیون متن‌های دیگر است. بنابر مکالمة باوری باختین «هر سخن با سخن‌های پیشین که موضوع مشترک داشته باشد و با سخن‌های آینده که به یک معنا پیشگویی و واکنش به آنهاست، گفت‌و‌گو می‌کند» (احمدی، 93:1370).

یکی از نظریه‌های مهم در حوزۀ تحلیل بینامتنی متون، «ترامتنیت»[1] ژنت است. آنچه وی در نظریۀ خود مطرح می‌کند، فراتر از بینامتنیت است. او بر این باور بود که در قالب ترامتنیت می‌توان کلیۀ روابط میان متن و غیر خودش را بررسی کرد. وی در نظریۀ خود، محور بینامتنیت را حضور هم‌‌زمان دو یا چند متن و نیز حضور بالفعل یک متن در متن دیگر می‌داند و به روابط تأثیروتأثر متن‌ها می‌پردازد (احمدی، 320:1386). آنچه که ژنت از آن سخن می‌گوید «اصطلاحی است که می‌توان آن را بینامتنیت از دیدگاه بوطیقای ساختاری خواند» (آلن، 1380: 143).

او مناسبات میان متون را فرامتنیت می‌نامد و آن را به پنج دسته تقسیم می‌کند: 1. بینامتنیت،[2] 2. ورامتنیت،[3] 3. سرمتنیت،[4] 4. پیرامتن،[5] 5. زیرمتنیت؛

دستۀ نخست همان بینامتنیت است و شامل «حضور هم‌زمان دو یا چند متن و حضور بالفعل یک متن در متن دیگر می‌شود» (همان: 148)؛

گونۀ دیگرِ فرامتنیت، ورامتنیت است که ژنت آن را این‌گونه توضیح می‌دهد: «هنگامی‌که یک متن در رابطۀ تفسیری با متن دیگر قرار می‌گیرد، ورامتنیت یک متن مفروض را با متن دیگر متحد می‌کند، به‌گونه‌ای‌که این متن مفروض بدون اجباری به نقل­کردن و درواقع حتی گاهی بدون نام بردن از آن متن دیگر سخن می‌گوید» (همان: 149)؛

دستۀ سوم سرمتنیت است: سرمتنیت به‌طور مشخص به ارتباط متون و گونه‌شناسی می‌پردازد. «ژنت روابط طولی میان یک اثر و گونه‌ای را که به آن تعلق دارد، سرمتنیت می‌نامد» (نامور‌مطلق، 1386: 93). بررسی این نوع ارتباط بینامتنی می‌تواند در شناخت تطوّر گونه‌های متنی بسیار سودمند باشد.

چهارمین تقسیم‌بندی ژنت پیرامتن نام دارد: «پیرامتن نشان‌دهندۀ آن عناصری است که در آستانۀ متن قرار دارد و دریافت یک متن ازسوی خوانندگان را جهت‌دهی و کنترل می‌کند. این آستانه شامل یک درون‌متن است که عناصری چون عناوین، عناوین فصل‌ها، مقدمه‌ها و پی‌نوشت‌ها را دربر می‌گیرد و نیز شامل یک برون‌متن است که عناصر بیرون از متن مورد نظر را دربر می‌گیرد. پیرامتن حاصل درون‌متن و برون‌متن است.» (کامیاب، محمدی، 227:1396)

پنجمین دسته‌بندی ژنت، زیرمتنیت است. به نظر وی زیر‌متنیت هر‌گونه ارتباطی است که متن ب (زبرمتن) را با متن پیشین (الف) متحد می‌کند. «آنچه ژنت با عنوان زیرمتن از آن یاد می‌کند، همان چیزی است که اکثر منتقدان، آن را بینامتن می‌نامند؛ یعنی متنی که مشخصاً می‌تواند ازجمله سرچشمه‌های دلالت برای یک متن باشد» (آلن، 154:1380).

 

در میان این پنج دسته تمرکز مقالۀ حاضر بر دستۀ اول یعنی «بینامتنیت» است؛ زیرا بررسی روابط متنی در این دسته، به‌روشنی تأثیرپذیری معنایی و لفظی متون از آیۀ مورد بحث را نشان می‌دهد.

در پایان باید گفت اگرچه دستگاه نظری بینامتنیت، نظریه‌ای جدید به‌ حساب می‌آید، برخی از مباحث آن با اندکی تفاوت در میان علمای بلاغت سنتی ما نیز مطرح بوده است و ذیل مباحثی مانند ترجمه، اقتباس، تضمین، تلمیح و تقلید به آن پرداخته‌اند.[6] ما نیز در جای خود به اشتراکات مباحث سنتی و مباحث جدید در موضوع مقالۀ حاضر اشاره خواهیم کرد.

 

  1. بررسی بینامتنی شرح التعرف و مرصاد العباد

شرح التعرف کهن‌ترین متن صوفیانه به زبان فارسی است که پیش از دیگر آثار نامبردار تصوف، یعنی کشف المحجوب هجویری و طبقات­الصوفیۀ خواجه‌عبدالله انصاری نگاشته شده است. شرح التعرف در زمرۀ کتب عرفانی دورۀ سامانی و در دستۀ نثر مرسل قرار دارد (شمیسا، 1387 : 39).

همین‌طور مرصادالعباد نوشتۀ نجم‌الدین رازی که نثری زیبا و روان دارد. این اثر یکی از آثار باشکوه نثر فارسی در قرن هفتم است. دوره‌ای که ادب فارسی ازجهت تأثیر‌پذیری از قرآن و حدیث و ادب عربی در اوج است. شیوۀ سخن نجم‌الدین رازی شیوۀ وعاظ و مجلس‌گویان قرن ششم و هفتم است. این شیوه با چاشنی تصوف درآمیخته و از آثار عارفان معروف آن عصر مایه گرفته است.

باوجود تفاوت دوره‌های هردو اثر به لحاظ سبکی، تحلیل بینامتنیتی نشان می‌دهد این متون تا چه میزان متأثر از یکدیگرند. گفتنی است تحلیل‌هایی از این دست می‌تواند مشترکات سبکی، زبانی، اندیشگانی و نوع تأثیرپذیری از یکدیگر را با وجود فاصلۀ زمانی بسیار، نشان دهد.

آیۀ مورد بررسی ما در این دو متن عرفانی آیۀ 17 سورۀ انفال است. متن آیه:

(فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی‏ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ

پس (بدانید که) شما آنان را نکشتید؛ بلکه خدا آنان را کشت، و آنگاه که تو (به‌سوی آنان تیر و سنگریزه) افکندی، تو نیفکندی؛ بلکه خدا افکند (تا دشمن را مغلوب کند!) و برای آنکه مؤمنان را نیک آزمایش کند (یا نعمت نیکوی پیروزی دهد) که همانا خدا شنونده و داناست.

در ادامه با بررسی انواع بینامتنیت و تطبیق آن با بخش‌هایی از متون مورد مطالعه که متأثر از آیۀ 17 سورۀ انفال است، به شباهت‌های سبکی ناشی از بینامتنیت و کارکرد بلاغی آیه در متون می‌پردازیم.

 

3-1. بینامتنیت آشکار - تعمدی

در این­گونه از پیوند بینامتنی، نویسنده تمام یا قسمتی از متن نویسندۀ گذشته یا معاصر را در متن خود می‌گنجاند و آن را گاهی با ارجاع و گیومه و گاهی بدون ارجاع از قسمت‌های دیگر متمایز می‌کند. «در بلاغت اسلامی این نوع بینامتنیت را با عنوان تضمین و گونه‌های فرعی آن تعریف کرده‌اند. تضمین بر اساس اندازۀ برگرفتن هنرمند متأخر از متن پیشین، بر دو نوع رفو (ابداع) و استعانت است. همچنین به نام‌ونشان منبع پیشین هم دقت نشان داده‌اند و براساس یادکرد آن نام‌ونشان تضمین را به دو نوع مصرح و مبهم دانسته‌اند» (صباغی، 63:1391). این تقسیم‌بندی بلاغیون نشانۀ توجه دقیق آنها به نقد ادبی و شیوه‌های اثرپذیری متون از یکدیگر است.

نکتۀ مهم در درک و تشخیص پیوندهای بینامتنی این است که مخاطب دریابد پشتوانۀ فرهنگی هنرمند و دانش و توانایی وی در بهره‌گیری از سرچشمه‌های گوناگون فرهنگی چیست و این سرچشمه‌ها کدامند. در متون عرفانی این سرچشمه‌ها آیات قرآن، احادیث و روایات و سخنان مشایخ بزرگ تصوف است. در زیر به بررسی نمونه‌ای از بینامتنی آشکار می‌پردازیم:

«و شاید که مر این را معنی دیگر باشد و آن، آن است که داند که افعال بندگان موجب نیست. چون دانست که ثواب به فضل قایم؛ نه به عمل و عقاب به عدل قایم؛ نه به عمل، عمل بیاورد تا بندگی دوست کرد و آنگه از عمل تبرا کرد تا اعتماد بر خدای کرد نه بر بندگی و اصل این همه که یاد کردیم کتاب خدای است، گفت: (و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی)؛ نینداختی آنکه بینداختی. به «اذ رمیت» اثبات کرد و به «ما رمیت» نفی کرد. از همان مشیّت بودی که منفی بود تضاد بودی و اندر کلام خدای تعالی تضاد محال است. پس به «اذ رمیت» فعل ثابت کردش و به «ما رمیت» از دیدن فعلش بسند. اصل مذهب عرفان این است» (مستملی‌بخاری، 444:1363).

در اینجا برای پروردن مبحث کلامی توحید افعالی به این آیه استناد شده است؛ زیرا درصدد بیان آن است که رامی حقیقی تو نبودی آنگاه که فعل «رمی» را انجام دادی؛ بلکه خداوند بود و تو نباید خود را فاعل حقیقی فعل ببینی.

به لحاظ زبانی متن مورد بررسی دارای خصوصیات سبکی نثر دورۀ اول و مرسل است. کوتاهی جملات، تکرار فعل، حذف به قرینه، استفاده از ساخت‌های کهن در جمله مانند: «مر این را معنی دیگر باشد»، همگی از ویژگی‌های زبانی این دوره است.

اثرپذیری از آیه در ابتدا به­صورت وام‌گیری است. «در این شیوۀ اثرپذیری، نویسنده در به‌کارگیری پاره‌ای از واژه‌ها و ترکیب‌ها، وامدار قرآن است؛ یعنی واژه‌ها و ترکیب‌هایی را در نوشتۀ خویش می‌آورد که ریشۀ قرآنی دارند و مستقیم یا غیرمستقیم توسط خود نویسنده یا دیگران به زبان ادب راه یافته‌اند» (راستگو، 15:1380). در ادامه با تکرار «ما رمیت» و «اذ رمیت» آیه را به­صورت «حل» مورد استفاده قرار داده است. «حل در لغت به معنی ازهم‌بازکردن و گشودن و گداختن است و در اصطلاح گرفتن الفاظ آیه‌ای از قرآن مجید یا حدیثی از احادیث یا شعری از اشعار و یا مثلی از امثال در گفتار و نوشتار است، با خارج­ساختن عبارت آن از وزن یا صورت اصلی‌اش به‌طور کامل یا ناقص» (حلبی، 58:1373). بنابراین نویسنده باید با داشتن مهارت و هنر، توانایی تجزیه و تحلیل داشته باشد. از دیدگاه ترامتنیت ژنت این بینامتنی صریح و تعمدی و با ارجاع است. آنجا که می‌گوید: «و اصل این­همه که یاد کردیم کتاب خدای است».

ویژگی دیگر، طباق سلب در «ما رمیت اذ رمیت» است که در ساختار متن آن را توضیح داده است. در این متن و نمونه‌های مشابه دیگر که در ادامه خواهد آمد، در باب اسناد فعل به مسندالیه، مدام نفی و اثبات شده است. اسناد فعل و کنشِ «رمی» در ابتدا از مخاطب آیه (حضرت رسول اکرم) نفی شده (در ما رمیت: تو تیر نینداختی) و سپس به­طور ضمنی در جملۀ بعدی، باز به ایشان (اذ رمیت: هنگامی که تیر انداختی) و در ادامه، فعل «رمی» به الله نسبت داده شده است. این سلب و ایجاب پیاپی، سبب شده است که ساخت سلبی و ایجابی این آیه به­لحاظ بینامتنیت در تمام گزاره‌های متن سرایت کند و بر ساختار متن تأثیر بگذارد. بی‌شک هنرمندی مؤلف در کاربرد زبان سبب شده است تا انتخاب‌ واژگان و مفهوم مدنظر همسو با آیه باشد.

نویسنده برای بیان نفی و اثبات پیوسته از واژگان مترادف و متضاد استفاده کرده است. همین امر سبب ایجاد ساختاری منسجم و به‌هم‌پیوسته شده است و در پایان اشاره می‌کند که «اصل مذهب عرفان این است». همین امر سبب گرایش صوفیه به خوانش باطنی، استعاری و تخییلی از قرآن شده است. تأویل‌هایی ازاین­دست در متون عرفانی سبب گسترش زبان عرفانی و موجب ارائۀ مفاهیم و ساختارهای نو زبانی شده است. «و از این معنی بود که حق تعالی گفت: «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی» به «ما رمیت» نفی کردش و به «اذ رمیت» اثبات کردش. یک شیء مثبت و منفی عجب است. معنیش چنین باشد که از آنجا که توای تو نه توای و از آنجا که منم تو توای. ازآنجاکه توای آنگاه تو باشی که یک نفس بر آن خویش زنی، چون اتفاق است که حرکات و فکرات و خطرات بر آن من است نه بر آن تو، قایم به منی نه به خود. تو فانی‌ای ازآنجاکه توای، باقی‌ای ازآنجاکه منم» (مستملی بخاری، 1363).

در این نمونه نیز بینامتنیت صریح و تعمدی با ارجاع بیان شده است. در نمونه‌های ذکرشده وجه خبری فعل که میزان قطعیت کلام را بیشتر نشان می‌دهند، بسامد زیادی دارند. نویسنده در بیان مباحث معرفت‌شناسانه از موضع قدرت و چونان گوینده‌ای مسلم سخن می‌گوید. این ویژگی‌های زبانی را می‌توان از شاخصه‌های زبانی ـ بلاغی ادب تعلیمی به شمار آورد.

ویژگی دیگر استفاده از کلمات متضادی است که دارای موسیقی مشترک لفظی هستند و معادل‌های آن در آیه سبب تقویت معنایی و تناسب شده است. گاهی دلالت‌های معنایی که در ساختار آوایی کلمات وجود دارد و نظام آهنگینی که در پی مجاورت این کلمات ایجاد می‌شود، محملی برای تأکید بر مفهوم مورد نظر می‌شود.

همچنین تکرار ضمیر‌های شخصی «من»، «تو» و کاربرد نفی و نه برای ضمیر «تو» تأکید معنایی را دوچندان کرده است.

«اگر به قدرت متجلی شود چنان بود که محمد را بود علیه السلام که به یک مشت خاک لشکری را هزیمت کرد که ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی)» (رازی، 1389: 322).

نجم رازی برای ادای مقصود خویش از آیه‌‌ها به شیوه‌های مختلفی استفاده می‌کند که بارزترین شکل آن نقل آیه است (اثرپذیری واژگانی) که با مقاصد مختلفی شکل می‌گیرد و در این حال، نخست ترجمه یا مفهوم آیه و سپس متن را می‌آورد یا اینکه نخست آیه و سپس ترجمه یا مفهوم توضیح خود را می‌آورد. این شیوه‌ای است که در سنت نثر فارسی به­صورت صنعت تضمین یا اقتباس دیده می‌شود. در دوره‌های نخست نثر فارسی نویسندگان آیه را همراه با ترجمه می‌آوردند. در مورد این آیه نیز همین‌طور است. بیشترین کاربرد نجم رازی از این آیه به صورت نقل مفهومی آیه است و چنانچه با شرح التعرف مقایسه شود، به­لحاظ بینامتنی در ادامۀ آن و یا تکمیل‌کنندۀ همان مفهوم است. گویی وی این مفهوم را در مرصادالعباد به زبانی ادیبانه‌تر و بلیغ‌تر بیان می‌کند. کارکرد بینامتنی این آیه در مرصاد العباد و نمونه‌های دیگر صریح و تعمدی و بی‌ارجاع است. در نمونه‌های یادشده استفاده از آیات قرآن در بینامتنیت آشکار ـ تعمدی و به‌صورت استفاده از تضمین است. نویسنده با «که» موصولی آیه را به مفهوم پیشین ربط داده است.

یکی از مصادیق بارز بینامتنی صریح میان مرصاد العباد و شرح ‌التعرف همین مباحث مربوط به توحید افعالی است که با استناد به آیۀ مدنظر است. هردو مؤلف آیه را برای بیان محتوایی واحد به ‌کار گرفته‌اند.

 

3-2. بینامتنیت پنهان تعمدی

نکته‌ای که می‌توان در پیوند با بینامتنیت پنهان گفت نظریۀ «دیگرانگیزش» ژنت است. ژنت یادآور می‌شود که گاهی دگرگونی‌ها، حاصل فرایند «دیگرانگیزش» است. «بدین معنا که نویسنده‌ای دیگر متون را از متن فرهنگی پیش از خود برمی‌گیرد؛ اما آنها را همسو با انگیزۀ شخصی خودش دگرگون می‌کند. منتقدان پیرو رویکرد بینامتنیت بر این باورند که پس‌متن گاه ممکن است در متون پسین جولانگاه دگرگونی‌های اساسی شود» (کامیاب، 233:1396). نظر ژرار ژنت در این­باره چنین است: «متون می‌توانند بر اثر فرایندهای خودپیرایی، حذف، تقلیل، تشدید و... دگرکون شوند. زیر‌متن‌ها می‌توانند متحمل فرایند‌های بسط، آلایش و گسترش شوند» (آلن، 156:1380).

بینامتنیت پنهان، بیان­کنندة حضور غیرصریح یک متن در متن دیگر است. به عبارت دیگر، این نوع از بینامتنیت سعی در پنهان کردن مرجع خود دارد که دلایلی فراادبی دارد. «سرقت ادبی» از مهم‌ترین انواع بینامتنیت غیرصریح است.

اطلاق سرقت ادبی به امثال سلمی و نجم‌الدین رازی و دیگر چهره‌های نامی این عرصه، به دلیل تأثیرپذیری غیرصریح صحیح به نظر نمی‌رسد. آنچه دربارة آثار اینان صدق می‌کند، حضور غیرمستقیم متنی در متن دیگر است؛ نه سرقت تصاویر، واژه‌ها و مفاهیم! افزون‌بر نکات یادشده، گفتنی است «در آیین مربوط به عرفان اسلامی، معرفت امری اشتراکی است و عارفان با پاگذاشتن در وادی سلوک، متناسب با مراحلی که طی می‌کنند، با معارف مربوط به آن وادی آشنا می‌شوند. درنتیجه زمانی که تعدادی از عرفا به مکتب فکری مشترکی تعلق داشته باشند، در آثار، افکار و سخنان آنان شباهت‌های قابل توجهی می‌توانیم بیابیم» (مختاری و همکاران، 293:1393).

ساختارگرایان معتقدند در جریان گفت‌وگوی متن‌ها «مؤلف عناصر ساختار یا نظام بستۀ ادبی را اخذ می‌کند و آنها را در اثر آرایش می‌دهد و رابطۀ این اثر با آن نظام را مکتوم نگه می‌دارد؛ درحالی‌که منتقد اثر را اخذ می‌کند و آن را به نظام ارجاع می‌دهد و رابطۀ بین اثر و نظام را که مؤلف مکتوم نگه داشته است، روشن می‌کند» (آلن، 141:1385). در این مورد از رابطۀ بینامتنی، بعد از مطالعۀ شواهد آیه در هردو متن می‌توان از حضور متن اول در متن دوم سخن گفت؛ با این تفاوت که رازی زبان ادیبانه‌تری را برگزیده است.

«جبار است بدان معنی که همه آن باشد که وی خواهد و کس خواست ورا خلاف نتواند کردن و وی آن کند که خواهد. همۀ مشیّت‌ها از پس مشیّت وی است و همۀ مرادها تبع ارادت وی است» (مستملی، 36:1363).

«پس گفت ایمان را دوست تو من گردانیدم و در دلت من آراستم و کفر و فسون و عصیان بر دلت دشمن من کردم تا بدانی که همه من کردم و آنچه داری از من داری» (همان: 64).

در اینجا به بیان مفهوم اراده و توفیق خداوند در امور انسان پرداخته است. در ژرف‌ساخت متن می‌توان به آیۀ مدنظر نیز استناد کرد.

تناسب واژگان در ایمان، کفر، عصیان و تضاد در دوست / دشمن و کفر / ایمان، جالب توجه است. مؤلف از رهگذر این تناسب‌ها، ابزار بلاغی ایجاد کرده است تا معنی مدنظر خود را به­شکلی بدیع به مخاطب القا کند.

«و به حقیقت بدانک انسان آینۀ ذات و صفات حق است. چون آینه صافى گشت، به هر صفت که حضرت برو تجلّى کند، بدان صفت درو متجلى شود. هر صفت که از آینه ظاهر شود، تصرّف صاحب تجلّى بود؛ نه از آن آینه، او را پذیراى عکس آن بیش نیست، چون صافى بود. سرّ خلافت این است که او مظهر و مظهر ذات و صفات خداوندى باشد» (رازی، 1389: 322).

با کمی تأمل در ژرف‌ساخت متن، حضور پنهان آیه را می‌توان دریافت. عنصر مشترک در هردو متن سادگی و روان­بودن زبان است؛ به‌صورتی‌که سبب شده است زبان مرصاد‌العباد در اینجا به زبان دورۀ اول نثر فارسی نزدیک باشد؛ اما در آن، جملات مرکب بیشتر دیده می‌شود؛ درحالی‌که بیشتر جملات مستملی، کوتاه و ساده‌اند و با واو عطف به یکدیگر متصل شده‌اند.

نکتۀ جالب این است که هردو مؤلف با توضیح تکرارگونۀ جملات، سخن خود را مؤکّد کرده‌اند تا بر یگانگی ارادۀ خداوند تأکید کنند:

شرح التعرف: «جبار است بدان معنی که همه آن باشد که وی خواهد... و وی آن کند که خواهد».

مرصادالعباد: «چون آینه صافى گشت، به هر صفت که حضرت برو تجلّى کند، بدان صفت درو متجلى شود. هر صفت که از آینه ظاهر شود، تصرّف صاحب تجلّى بود».

نکتۀ دیگر این است که در هردو متن تکرار واژگان و افعال به چشم می‌خورد؛ چنانکه در شرح التعرف در نمونۀ اول فعل «خواستن» و واژۀ «مشیت» تکرار شده است و در نمونۀ دوم به جز ضمیر «من» که ازجهت حصر و قصر فعل برای خداوند است، عبارت «من کردم» دوبار تکرار شده که تأکید بسیار زیادی بر فاعلیّت یگانۀ خداوند است.

تکرار واژگان در نمونۀ مرصاد العباد بیشتر است؛ چنانکه واژۀ «آینه» چهار بار تکرار شده است. همچنین واژۀ «صفت» سه بار و کلمات «تجلی» و «صافی» هرکدام دوبار آمده است. به­جز این، واژگان هم‌تبار و هم‌جنس همچون «تجلی» و «متجلی»، «مَظهَر» و «مُظهِر»، «صفت» و «صفات» نیز در این پاره متن دیده می‌شود.

این تکرارها رابطۀ بینامتنی پنهانی با ساخت آیۀ 17 سورۀ انفال دارد. چون در آیه نیز فعل «رمی» (انداختن)، سه بار تکرار شده است و بر یگانگی فعل خدا تأکید شده است.

در متن مرصاد العباد، چنان‌که گفتیم، علاوه‌بر تکرارها از جناس‌ها و هم‌ساختی‌های لفظی نیز بهره برده است که نمونۀ آن در سطور بالا نقل شد؛ همچنین میان «صافی» و «صفات» نیز هم‌ساختی یا نوعی جناس وجود دارد.

این موارد تنها زمانی ارزش موسیقیایی و ادبی پیدا می‌کنند که مجموعاً در کنار هم در نظر گرفته شوند؛ در غیر این صورت، وجود دو یا سه تکرار یا هم‌ساختی واجی در متن منثور برجستگی خاصی ندارد؛ اما وقتی مجموعه‌ای از این عناصر مکرر و متجانس در یک بند به کار رفته باشد، سبب خوش‌آهنگی و تأکید در کلام می‌شود. از این نظر متن مرصاد العباد به نسبت متن شرح التعرّف، موسیقی و برجستگی ادبی بیشتری دارد.

در نمونه‌های یادشده بینامتنیت غیرصریح به‌کار رفته است. هر دو متن مفهوم آیه را با ظرافت و هنرمندی به کار برده‌اند.

 

3-3. بینامتنیت ضمنی

در این نوع از بینامتنیت «مؤلف متن دوم قصد پنهان‌کاری بینامتن خود را ندارد و به همین دلیل، نشانه‌هایی را به کار می‌برد که با این نشانه‌ها می‌توان بینامتن را تشخیص داد و حتی مرجع آن را نیز شناخت. این عمل هیچ‌گاه به صورت صریح، انجام نمی‌گیرد و به دلایلی و بیشتر به دلایل ادبی، به اشارات ضمنی بسنده می‌شود؛ بنابراین بینامتنیت ضمنی، نه همانند بینامتنیت صریح مرجع خود را اعلام می‌کند و نه همانند بینامتنیت غیرصریح سعی در پنهان کاری دارد؛ به همین دلیل، در این نوع بینامتنیت، مخاطبان خاصی که نسبت ‌به متن اول آگاهی دارند متوجه بینامتن می‌شوند. مهم‌ترین اشکال این نوع بینامتن کنایات، اشارات، تلمیحات و... است» (Genette, 1997: 8).

ژنت در این خصوص می‌گوید: «بینامتنیت در کمترین شکل صریح و لفظی‌اش، کنایه‌است؛ یعنی گفته‌ای که نیاز به ذکاوت فراوانی دارد تا ارتباط میان آن و متن دیگری که ضرورتاً بخش‌هایی را به آن باز‌می‌گرداند، دریافت شود» (همان).

بینامتنیت ضمنی با صنایعی چون: تلمیح، ارسال ‌المثل، تصویرآفرینی و اثرپذیری، مانند کنایه، وام‌گیری، ترجمه، اقتباس و بازآفرینی منطبق می‌شود.

در شرح التعرف و مرصاد العباد بیشترین گونۀ بینامتنیت ضمنی در ارتباط با آیه و ارتباط دو متن با یکدیگر، بینامتنیت تصویرآفرینی، تمثیل و تلمیح است.

«تا سر با نفس است به حق نرسد. چو از نفس جدا گردد به حق رسد تا رامی اندر قوس عمل نکند، قوس و سهم از فعل و عمل عاجزند. به قوّت غیر کار کنند. تا توفیق حق عزوجل نباشد، نه از نفس خدمت آید و نه از دل محبت» (مستملی، 632:1363).

استفاده از واژگان رامی، قوس و سهم نشانۀ تلمیح به آیۀ (ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی) است. اثرپذیری از آیه به صورت «حل» است. به عبارت دیگر «رامی، قوس و سهم» نشانه‌ای قرآنی است که با مدلول خویش سبب ایجاد پیوند میان این متن با آیۀ 17 سورۀ انفال شده است.

دربارۀ تشبیه عمل خداوند به رامی، گفتنی است، بهترین نوع تضمین آن است که تضمین‌کننده، در کلامش نکته‌ای تازه مانند تشبیه اضافه کند و القاکنندۀ معنی‌ جدیدی باشد. درواقع مستملی برای پروردن معنی توفیق الهی از تشبیه تمثیل سود جسته و بدین صورت، مفهوم مورد نظر خود را پرورانده است.

همین تشبیه تیر و کمان و تیر انداختن، در مرصاد العباد نیز به کار رفته است. در این کتاب نجم رازی خواست و ارادۀ سالک را در برابر خواست و ارادۀ خداوند فانی می‌داند و حرکت در راه سلوک را تنها با ارادۀ خدا ممکن می‌داند. ازاین­رو اندیشۀ توحید افعالی در نظام سلوکی با تمثیل تیر انداختن پیوند می‌یابد؛ اما این­بار سویۀ دیگر قضیه مطرح می‌شود. بدین­صورت که در طریق خدا جدّ و جهت و ارادۀ هیچ­کس اثر ندارد، بنابراین عمل تیراندازی این­بار با جدّ و جهد و ارادۀ بشری مطرح می‌شود و البته نتیجه‌ای نمی‌یابد.

«و اگر هزار بار خطاب مى‏رسد که اى بنده چه خواهى؟ گوید بنده را خواست نباشد، زیراکه خواست روى در هستى دارد و ما در نیستى مى‏زنیم، این راه پشتاپشت افتد و اگر هزارسال برین آستانه ناملتفت بماند باید که ملول نگردد، و روى ازین درگاه نتابد... جملگى انبیا و اولیا درین مقام عاجز و متحیّر شدند، که ازینجا به قدم انسانیّت راه نمى‏شاید سپرد، و به بازوى رجولیّت گوى نمى‏توان برد... درین مقام هر تیر جدّ که در جعبة جهد بود انداخته شد و هیچ بر نشانۀ قبول نیامد» (نجم رازی، 1382: 221-222).

گاهی بینامتنی ضمنی محملی است که هنرمند با آن به بیان غیر مستقیم و کنایی اندیشه و پیام خود مبادرت می‌کند تا تأثیر کلام و زیبایی آن را مضاعف سازد.

در این نمونه‌ها از میان وجوه صورخیال از تشبیه استفاده شده است. «اضافۀ تشبیهی مهم‌ترین روش تصویرسازی با آیات و احادیث است» (پورنامداریان و رستاد، 22:1392). در متن نجم رازی نیز تشبیه «تیر جدّ» و «جعبۀ جهد» و «نشانۀ قبول» همه از نوع اضافۀ تشبیهی است. همچنین «بازوی رجولیت» و «قدم انسانیت» اضافۀ استعاری است که با ابزار بیانی تشخیص، سبب انسان‌انگاری مفاهیم مجرد شده است.

نکتۀ مهم این است که در مباحث تعلیمی و عرفانی استفاده از صورت‌های تمثیلی و تشبیهی با سه هدف به ‌کار می‌رود: گاهی برای بیان محتوای تجربۀ عرفانی است و به‌نوعی زبان بیان معارف است که جز با این زبان نمی‌توان معارف را بیان کرد. این همان زبان اشارت صوفیان است (ر.ک. نویا، 1373: 5)؛ و گاهی نیز برای تقویت مفهوم در ذهن مخاطب است. در این حال صوفیان برای فهم آسان‌تر مفاهیم پیچیدۀ عرفانی از تمثیل استفاده می‌کنند تا مستمعان تعالیم آنان را آسان‌تر دریابند؛ اما صورت دیگری وجود دارد که در آن کاربرد زبان مجازی و تشبیهات، برای زیبایی‌آفرینی و برجسته‌سازی ادبی متن است. در این حالت نیز جنبۀ تعلیمی و معرفتی به‌کلّی نادیده گرفته نمی‌شود؛ ولی جهات ادبی و هنری زبان نیز بسیار مورد توجه است. این همان صورتی است که فولادی آن را «وجه پنداری تخیلات شاعرانه» می‌داند (فولادی، 1389: 152).

در اضافه‌های تشبیهی و استعاری متن مرصاد العباد به ‌نسبت ساخت تمثیلی متن شرح التعرف، وجه پنداری و شاعرانه بارزتر است؛ زیرا تمثیل از ویژگی‌های اساسی متون دینی است؛ ولی اضافۀ تشبیهی و استعاری جنبۀ ادبی و برجسته‌سازی هنری دارد و خاص متون ادبی است.

تمثیل تیر انداختن و ندیدن فعل خود، با واژۀ «رمی» که در آیۀ 17 سورۀ انفال آمده است، مستملی‌بخاری را به یاد «رمی جمرات» در مراسم حج می‌اندازد. او در تأویل این عمل شرعی، انداختن سنگ را همچون انداختن تیر با نفی فاعلیت رامی می‌بیند و رامی حقیقی را خدا می‌داند:

«و هرکه در دوستى متحقق شود جز دوست کس را نبیند و چون تنها او را دید جز با او انبساط کردن روى نیست و نیز حج را رمى جمار است و آن رمى جمار تبرا کردن است از آنچه دارد و انداختن است آن را که با اوست و عارف را جز انداختن فعل خویش و نادیدن که مرا فعل است و از خلق تبرّاکردن جز این روى نیست» (مستملی بخاری، ج3: 1092).

در این نمونه نیز فعل «انداختن» و واژۀ «فعل» دوبار تکرار شده است. درست مشابه ساخت آیۀ 17 سورۀ انفال که در آن فعل «رمی» (انداختن) تکرار شده است و از این نظر میان دو متن شباهت صوری و واژگانی وجود دارد. این شباهت به­دلیل همراه­شدن مفهوم توحید افعالی و ندیدن فعل رامی با واژۀ «رمی» تلمیحی به آیۀ 17 سورۀ انفال دارد و از این جهت از فروع بینامتنیت ضمنی است.

مؤلف با تأویل احکام آن را چون عملی تمثیلی و نمادین در نظر گرفته است. این تأویلات برآمده از دریافتی عرفانی است و حرکت متن در گرو برداشتی تأویلی از اختیار و قدرت پروردگار است.

تأویل صوفیان از قرآن و مأثورات و منابع دینی که به صورت ساخت‌های تمثیلی یا نمادین بروز می‌یابد، حاصل تجارب روحانی ایشان است. در دیدگاه صوفیان معنی از تلاقی نور باطن با نصِّ مقدس قرآن و حقیقت شریعت، حاصل می‌شود. «از این تلاقی تجربه و نصّ درعین‌حال زبانی پدید می‌آید که همان زبان عرفانی است» (نویا، 1373: 180).

پل نویا در بررسی زبان تمثیلی صوفیان در تأویلات قرآنی ایشان به جنبۀ بینامتنی آن نیز توجه دارد: «تمثیل‌ها توصیفاتی است که صوفی ازطریق آنها می‌کوشد تا به عناصر روحی تجربه‌ای که در آن زیسته و از آن درگذشته است، هیئتی ملموس ببخشد؛ این تجربه ازآنِ خود اوست؛ ولی ممکن است ازآنِ دیگران نیز باشد و این معنی خارجیّت تمثیل را نسبت به تجربه بیشتر نشان می‌دهد» (همان: 267).

درحقیقت پیوستگی زبان تمثیلی با تجربۀ عرفانی خود عارف و تجارب دیگر، همراه‌با پیوند زبان عارف با زبان عرفانی صوفیان دیگر دو جنبۀ بینامتنی را ازنظر زبان و اندیشه نشان می‌دهد.

همان‌طور که در تحلیل زبان این دو اثر، توجه به صناعات ادبی در تفسیر و استناد به آیۀ مورد بررسی اهمیت دارد، توجه به ژرف‌‌ساخت تأویلی آن نیز مهم است. به عبارت دیگر، در این نمونه‌ها، تشخص زبان عرفان پیش از آنکه وامدار صناعات ادبی موجود در متن باشد، وابسته به ساخت‌های تأویلی موجود در ژرف‌ساخت متن است. البته درباب ارتباط ساخت‌های تأویلی و تمثیلی و نمادین با تجارب صوفیانه نیز برخی آنها را چندان از یکدیگر انفکاک‌پذیر نمی‌دانند. ازنظر شفیعی‌کدکنی زبان وسیلۀ کشف عوالم روحی و تجارب صوفیانه است (ر.ک. شفیعی‌کدکنی، 1392: 151). این زبان تا حد زیادی آمیخته با تخیل، رمز و چندمعنایی است و دلالت‌های این عناصر از محتوای تجربه و اندیشه به‌طور کامل منفک نیستند (همان: 174).

هردو اثر مطالعه­شده در این جستار، ازنظر موضوع در زمرۀ ژانر تعلیمی قرار دارند که زبان و بلاغت آن نیز در خدمت همین نوع ادبی و متناسب با آن است. این همان بحث مقتضای حال و مقام است که اصل بلاغت به شمار می‌رود.

خلاقیت این دو نویسنده در به‌کاربردن به‌موقع متون پیشین و استفاده از صنعت تلمیح باعث شده است که پیوندی بدیع و مبتکرانه میان متن پیشین و حاضر ایجاد شود. پیوندی که مخاطب را اقناع می‌کند و جلوۀ هنری خاصی به روش بینامتنی این متون می‌دهد. البته متن مرصاد العباد، بیش از متن شرح التعرف به برجسته‌سازی‌های ادبی و تصویرسازی‌های شاعرانه توجه دارد.

 

  1. اقسام روابط بینامتنی در دو متن شرح التعرف و مرصاد العباد

رابطۀ بینامتنی در دو اثر را می‌توان این صورت تقسیم‌بندی کرد:

الف. موضوعات مشترک: در هردو متن، مؤلفان به موضوعات مشترکی دربارۀ توحید افعالی و فنای اراده و خواست بنده دربرابر ارادۀ خداوند پرداخته‌اند که زیرساخت آنها قابل استناد به آیۀ 17 سورۀ انفال است.

اشتراکات موضوعی که در ارتباط با آیۀ 17 سورۀ انفال در این متون دیده می‌شود، به برخی ویژگی‌های مشترک انجامیده است. ویژگی‌هایی که سبب می‌شود سبک آنها نیز تاحدودی به هم نزدیک باشد؛ اما از سویی دیگر، هر متن به واسطۀ برخی ویژگی‌های دوره که در آنها مشاهده می‌شود، سبکی متفاوت از آثار دیگر را به خود اختصاص می‌دهد.

ب. اشتراک در آیات و احادیث: استفاده از مفاهیم دینی و آیات و احادیث در نثر فارسی سابقه‌ای دیرین دارد. عارفان و صوفیه به سبب جوّ حاکم بر جامعه و دورماندن از تکفیرشدن از سوی متشرعان، خطابه‌ها و متون خود را با استناد به آیات و احادیث تألیف می‌کردند. هرچند این دو اثر مبنای کارشان توجه به قرآن و آیات است.

متون عرفانی مبانی تفسیری خود از آیات قرآن را در سه حوزۀ هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و زبان‌شناختی استوار می‌کنند و با معرفت کشفی می‌کوشند تا هر آیه‌ای از قرآن کریم را براساس معانی متعدد نهفته در آن تأویل کنند. بر این اساس، متون عرفانی مدلول‌های فراوان و گسترده‌ای را از آیات قرآن کریم به نمایش گذاشته‌اند و هرگز خود را در محدودیت‌هایی نظیر معنای دایرةالمعارفی، تاریخی و حدیثی، در فهم از آیات قرآن محصور نکرده‌اند و براساس اجتهاد خودشان برای آیات قرآن، چه از حیث مفهوم و چه از حیث مصداق، چشم‌اندازهای معرفتی خلق کرده‌‌اند؛

ج. ساختارهای زبانی و ادبی مشترک: باتوجه‌به تعلق هردو مؤلف به حوزۀ تصوف و تعلیمی­بودن نثر آنها و نیز اثرپذیری آنان از آیۀ مورد بحث، واژگان مشترکی، همچون «فعل» خدا و فعل بنده، «نیستی» و «فنا» و «رمی» و «تیر انداختن» و... و نیز ساخت‌های بلاغی مشترکی همچون، تمثیل‌ و تشبیه و تکرار افعال و واژگان در هردو متن دیده می‌شود. شایان ذکر است که براساس مقتضیات سبکی عصر هرکدام از مؤلفان، سبک زبانی و ادبی دو اثر با هم تفاوت‌هایی نیز دارد.

«مذهب ما آن است که خیر و شر و کفر و ایمان و طاعت و معصیت همه به علم خدای است و به خواست وی و به قضا و قدر وی. باز مذهب معتزله آن است که آنچه خیر است، به علم وی است و مشیّت و قضا و تقدیر وی و آنچه شر است به علم وی است و لکن نه به مشیّت وی و قضا و قدر موافق علم است. هرچه خدای تعالی داند که باشد، خواهد که باشد قضا کند که باشد و هرچه قضا کند تقدیر کند» (مستملی، 410:1363).

«و زرّاع به حقیقت خود را ندانند، حضرت خداوندی را دانند که (اأنتم تزرعونه ام نحن الزارعون) چون دست و پای و بینایی و شنوایی و قوت و قدرت جمله از حضرت عزت است تا مزارع تخم تواند انداخت، یا غرس تواند نشاند و آنگه در تخم هیچ تصرف نتواند کرد تا حضرت خداوندی به کمال قدرت تخم را در زمین از یکدیگر بشکافد و سبزه بیرون آورد و به‌تدریج تخم را در زمین نیست کند، بعد ازآن به روزگار، بر سر شاخ دیگرباره هست کند، یکى را صد تا هفتصد و اضعاف آن. پس درحقیقت زراع حضرت خداوندی بوده است. ارزاق بندگان را در زوایای زمین او پنهان کرده است... پس مزارع باید که خود را به نیابت بر کار کردة حق داند و زرّاع و رزاق حقیقی او را شناسد» (رازی، 1389: 520).

هردو مؤلف درصدد بیان یک مفهومند؛ اما مستملی باتوجه‌به ویژگی‌های نثر فارسی، دورۀ اول زبانی ساده را برگزیده و رازی چون در عصر و دورة رواج نثر فارسی فنی بوده، باوجود سادگی بیان از ویژگی‌های سبکی زمان خود بی‌تأثیر نمانده است. با وجود این، هرجا به بیان مفهوم آیۀ 17 سورۀ انفال می‌رسد، زبان وی به دورۀ اول نزدیک‌تر است.

 

نتیجه‌­

براساس نظریۀ ژنت، رابطه و گفت‌وگوی بین متن‌ها امری اجتناب‌ناپذیر است. این رابطه در متن‌های عرفانی، به­دلیل ویژگی‌های خاصی که دارند، بیش از متون دیگر مشهود است. رابطۀ بینامتنی متن شرح التعرف و مرصاد العباد در استناد به آیۀ 17 سورۀ انفال، برمبنای نظریۀ ژنت، شامل هرسه گونۀ صریح، غیرصریح، و ضمنی است. همچنین باتوجه‌به ویژگی‌های ساختاری، هم در شکل و هم در محتوا و تفکر حاکم بر این نمونه‌ها رابطۀ بینامتنی وجود دارد. این رابطه در شکل به شیوۀ انتخاب واژگان، عبارت‌ها و ترکیبات و تلمیح به آیه است. از نظر محتوا هردو متن به سبب تعلیمی­بودنشان در سیر تحول معنایی در حرکتند و سبب ایجاد افق معنایی مشترک در ارتباط با تأویل این آیه شده‌اند.

در نمونه‌های بررسی­شده، ازنظر ادبی، مهم‌ترین شکل کاربرد آیه، بینامتنیت ضمنی است. در این­گونه تأثیرپذیری، جنبه‌های مختلف بلاغی چشمگیر است و صورت‌های تمثیل، تلمیح و تصویرآفرینی مشاهده می‌شود.

فکر غالب بر نمونه‌های هردو متن از آیۀ 17 سورۀ انفال گرفته شده است و آن را با بیانی ادبی آمیخته‌اند و با انواع آرایه‌ها و صنایع لفظی و معنوی آراسته کرده‌اند.

کارکردهای بلاغی این دو متن در رابطه با مفهوم این آیه، ازنظر میزان وضوح و خفا، بسیار واضح و به دور از هرگونه ابهام است و به­صورت تأویل استفاده شده است.

هردو اثر برای بیان مفاهیم مرتبط با آیۀ مدنظر، زبانی ساده را برگزیده‌اند. شرح التعرف بنا به ویژگی‌‌های زبانی و سبکی نثر دورۀ اول نگارش یافته است. درواقع زبان این اثر نتیجة شیوه و روش عصر خود است؛ اما مرصاد العباد باوجود آنکه در دورة دوم سبک‌شناسی قرار دارد و اولین اثر عرفانی به زبان فنی است، در تأویل و خوانش از این آیه، زبانی ساده و شبیه به دورۀ اول را برگزیده است. همین امر باعث می‌شود بیان مفاهیم مشترک از این آیه در هردو اثر، زبانی نزدیک به­هم داشته باشد؛ اما در مرصادالعباد، برجستگی موسیقیایی و زبان شاعرانۀ پنداری و ادبی بیشتر جلوه یافته است.

یافتن رابطۀ معنایی میان متن‌های خویشاوند میزان تعامل آنها را مشخص می‌کند. از این طریق می‌توان به آنچه در آنها مشترک است و آنچه حاصل نوآوری خود مؤلف است، پی برد.

 

[1]. Transtextual.

[2]. Intertextuality.

[3]. Metatextuality.

[4]. Architextuality.

[5]. Hypertextuality.

[6]. در دو مقاله به بررسی تطبیقی بینامتنیت و نظریۀ بلاغت اسلامی به تفصیل پرداخته شده است که برای پرهیز از اطالۀ کلام معرفی نشدند. رجوع کنید به این مقالات: «بررسی تطبیقی محورهای سه‌گانۀ بینامتنیت ژنت و بخش‌هایی از نظریه بلاغت اسلامی»، نوشتۀ علی صباغی و «مفهوم بینامتنیت در منابع بلاغت فارسی (مطالعة تطبیقی)» تألیف رضا قنبری عبدالملکی.

  1. الف) کتاب‌ها

    1. آلن، گراهام . (1380). بینامتنیت، ترجمۀ پیام یزدانجو، ویراست دوم، تهران: نشر مرکز.
    2. احمدی، بابک (. (1386/1370). ساختار و تأویل متن، چاپ سوم، تهران: نشر مرکز.
    3. بهار، محمدتقی . (1377). سبک‌شناسی، جلد1، تهران: امیرکبیر.
    4. چندلر، دانیل. (1386). مبانی نشانه‌شناسی؛ ترجمۀ مهدی پارسا، تهران: انتشارات سورۀ مهر.
    5. حلبی، علی اصغر. (1373). تأثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی، چاپ سوم، انتشارات دانشگاه پیام نور.

    رازی، نجم‌الدین. (1389). مرصادالعباد، به اهتمام محمدامین ریاحی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

    1. راستگو، سید محمد. (1380). تجلی قرآن و حدیث در شعر فارسی، چ2، تهران: سمت.
    2. شفیعی‌کدکنی، محمد‌رضا . (1392). زبان شعر در نثر صوفیه، تهران: سخن.
    3. شمیسا، سیروس. (1387). سبک‌شناسی نثر، چ12، تهران: میترا.
    4. علوی­مقدم، مهیار (11377).نظریه‌های نقد ادبی معاصر (ساختارگرایی ـ صورتگرایی). سازمان سمت (سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها).
    5. فولادی ، علیرضا. (1389). زبان عرفان، تهران: سخن با همکاری انتشارات فراگفت (قم).
    6. مستملی بخاری، اسماعیل. (1363). شرح التعرف لمذهب التصوف، محقق و مصحح: محمد روشن، تهران: اساطیر.
    7. نامور مطلق، بهمن. (1390). درآمدی بر بینامتنیت؛ تهران: سخن.
    8. 1.            نویا، پل. (1373): تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمۀ اسماعیل سعادت، چاپ اول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
    9.  

    ب) مقاله

    1. اجیه، تقی و؛ آقاخانی، نفیسه. (1397). «بررسی تطبیقی متن مصباح الهدایۀ کاشانی با نهج البلاغه، برپایۀ نظریۀ بینامتنیت ژنت»، فصلنامۀ متن‌پژوهی ادب فارسی، سال 54، شمارۀ 40، صص 133-142.
    2. پورنامداریان، تقی و ؛ رستاد، الهام . (1392). «بررسی و تحلیل کاربرد آیات و احادیث در شرح شطحیات روزبهان بقلی»، فصلنامۀ متن پژوهی ادبی، شمارۀ 58، صص7-28.
    3. خدابخشی، الهام؛ محمودی، مریم و؛ داوری، پریسا . (1398). «بینامتنیت قرآنی در طرب المجالس براساس نظریۀ ژرار ژنت»، پژوهش‌های ادبی-قرآنی، سال 7، شمارۀ 26، صص 119-138.
    4. سلامت‌باویل، لطیفه. (1397). «بینامتنیت آیات و احادیث در غزلیات شمس»، پژوهش دینی، شمارۀ 36، صص 33-61.
    5. صباغی، علی. (1391). «بررسی تطبیقی سه‌گانۀ بینامتنیت ژنت و بخش‌هایی از نظریۀ بلاغت اسلامی»، پژوهش‌های ادبی، شمارۀ 38، صص59-72.
    6. قنبری‌عبدالملکی، رضا (1391). «مفهوم بینامتنیت در منابع بلاغت فارسی، مطالعه مطالعة تطبیقی»، پژوهش‌های نقد ادبی و سبک‌شناسی، سال 3، شمارۀ 9، صص 161-180.
    7. کامیاب، مرجان و؛ محمدی، سمیه. (1396). «بررسی تطبیقی انواع بینامتنیت ژنت با نظریۀ بلاغت اسلامی در نفثة­ المصدور زیدری نسوی»، فصلنامۀ اندیشه‌های ادبی، شمارۀ 31، صص217-242.
    8. محرمی، رامین و؛ کریمی یونجالی، ثریا. (1397). «بررسی بینامتنی سیمای دنیا در اشعار خاقانی و نهج البلاغه»، پژوهش‌های نهج البلاغه، سال 17، شمارۀ 59، صص 43-64.
    9. مختاری، مسروره؛ مباشری، محبوبه و سرامی، قدمعلی. (1393). «رابطۀ بینامتنیت میان سوانح­العشاق و عبهرالعاشقین»، نشریۀ ادبیات عرفانی و اسطوره‌شناختی، دورۀ 10، شمارة 36، صص 285-316.
    10. نامورمطلق، بهمن. (1386). «ترامتنیت: مطالعۀ روابط یک متن با دیگر متن‌ها»، پژوهشنامۀ علوم انسانی، شمارۀ 56، صص 83-98.
    11. نفیسی، شادی؛ افسردیر، حسین . (1397). «کارکرد تفسیری بینامتنیت نهج البلاغه با قرآن براساس نظریۀ ژنت»، پژوهشنامۀ نهج البلاغه، سال 6، شمارۀ 23، صص 93-112.
    12. یلمه‌ها، احمدرضا و؛ رجبی، مسلم. (1396). «تجلی آیات الهی در اشعار سنایی براساس بینامتنیت ژرار ژنت»، پژوهش‌های ادبی قرآنی، سال 5، ش 2، صص 37-57.

    ج) منابع لاتین

    26. Genette, Gerard. (1997). Palimpsests: Literature in Second Degree. Translared by: Channa Newman and Calude Doubinsky. University of Nebraska Press. Lincoln.