بررسی ظرایف معنایی در بخش‌هایی از هفت‌پیکر بر پایۀ تحلیل لایۀ نحوی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه حکیم سبزواری، سبزوار، ایران

2 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه حکیم سبزواری، سبزوار، ایران

3 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه حکیم سبزواری، سبزوار، ایران

4 دانشیار گروه زبان شناسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران

چکیده

در آثار برجستۀ ادبی، ظرایف هنریِ خاصی در نحوۀ کاربرد واحدهای زبانی در لایه‌های مختلف وجود دارد. هفت‌پیکر نیز از آثاری است که در سطوح مختلفِ آن از ظرفیت‎های زبانی متنوّعی به‌منظورِ برجستگی، تولید و القای محتوا استفاده شده‌است. بعضی از تمهیدات زبانی در لایۀ نحوی، نوعی تشخّص سبکی را در این اثر ایجاد می‌کند‌. اثرِ ادبی متشکّل از لایه‌های درهم‌تنیده است؛ ازاین‌رو تحلیل هفت‎پیکر با رویکرد سبک‎شناسی لایه‎ای، شیوۀ مناسبی برای کشف ظرفیت‌های زبانی و کارکردِ هنریِ واحدهای زبانی است. ازآنجاکه بخشی از ظرایف سبکی و معنای متن، بسته به گزینش ساخت‌های نحوی و نحوۀ کاربرد آن‌هاست، واکاویِ لایۀ نحوی در کشف ظرفیت‌های زبانی و پیوند هنری زبان و معنا کارآمد است. در این پژوهش سعی بر آن است که با بررسی لایۀ نحوی، در بخش‌هایی از هفت‌پیکر به‌ویژه تحمیدیه و نصیحت فرزند، کارکردهای هنری واحدهای زبانی در تولید و القای مفاهیم کشف شود. کارکردهای معناشناسی در چینش عناصر زبانی، صدای نحوی، طول جملات، الگوهای نحوی نوبنیان و دلالت‌های ضمنی در وجهیت نمونه‌هایی از تمهیدات زبانی در سطح نحوی است که تحلیل آن‌ها سبب درک عمیق‌تری از محتوا می‌شود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Investigation of semantic subtleties in some parts of “Haft Peykar” based on syntactic layer analysis

نویسندگان [English]

  • Gholamhosein Madadi 1
  • Ebrahim Estaji 2
  • Ali Tasnimi 3
  • Azam Estaji 4
1 Ph. D. Student of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, University of Hakim Sabzevari, Sabzevaran, Iran.
2 Assistant Professor of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, University of Hakim Sabzevari, Sabzevaran, Iran.
3 Associate Professor of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, University of Hakim Sabzevari, Sabzevaran, Iran.
4 Associate Professor of Persian Linguistics, Faculty of Literature and Humanities, University of Ferdowsi, Mashhad, Iran.
چکیده [English]

Depending on the poet's genius in using linguistic elements and literary techniques in literary works, capacities are created in the linguistic layers that lead to the artistic connection between language and meaning. Part of the meaning of the text and the poet's thought in these artistic connections are placed in different layers. Accordingly, the layered analysis of a literary work is to discover the artistic connections between language and meaning, which is the main purpose of this study to introduce a suitable approach for a deeper understanding of it. There are certain artistic nuances in the outstanding literary works, in the way linguistic units are used in different layers. Haft-Peykar is also one of the unique works in which various language capacities have been used in different levels to highlight, produce, and induce the content. Some linguistic arrangements in the syntactic layer create a kind of stylistic distinction in this work. The literary work consists of intertwined layers. Therefore, analyzing the Haft-Peykar text with a layered stylistic approach is a proper way to discover the linguistic capacities and artistic function of language units. Since part of the nuances of the style and meaning of the text depends on the selection of syntactic constructions and the way they are used, the analysis of the syntactic layer is very effective in discovering the linguistic capacities and artistic connection of language and meaning. It is tried in this study to discover and represent the artistic functions of language units in producing and inducing the concepts by examining the syntactic layer. Semantic functions in the array of linguistic elements, syntactic sound, sentence length, novice syntactic patterns, and implicit meanings are examples of linguistic arrangements at the syntactic level, the analysis of which leads to a deeper understanding of the content.

کلیدواژه‌ها [English]

  • semantic subtleties
  • syntactic layer
  • Haft-Peykar

1- مقدمه

ادبیات، از مهم‌ترین نمودهای هنر در عرصۀ تجلّی اندیشه و عواطف بشری است و پدیدآورندۀ اثر ادبی می‌کوشد به‌کمک هنر، اندیشه یا احساس خود را در قالب کلامی هنری به مخاطب انتقال دهد. آثار برجسته و برتر ادبی، به‌ فراخور استعداد پدیدآورنده‌ و تسلط او بر زبان ویژگی‎هایی می‎یابند که از دیگر آثار متمایز می‎شوند. هفت‎پیکر از آثار برجستۀ ادب فارسی است که اعتلای آن نتیجۀ عوامل مختلف وابسته به یکدیگر است. پیوند هنری ظرایف زبان و معنا در لایه‎های مختلف زبانی از بارزترین شاخصه‎های آن است. در تحلیل این نمونه از آثار ادبی باید به ظرایف معنایی در عناصر مختلف زبانی و جنبه‌های زیباشناسانۀ آن دقت شود؛ زیرا توجّه به آن‌ها زمینۀ درک عمیق‌تری را از اثر فراهم می‌آورد.

1-1- بیان مسئله

نظامی در آفرینش بخش‌های مختلف هفت‌پیکر می‌کوشد به فراخور محتوا از امکانات زبانیِ مناسب استفاده کند. او در لایه‌های مختلف، از تمهیدات زبانی و شگرد‌های ادبی بهره می‌برد. عناصر زبانی در هر لایه، در راستای برجستگی و تولید معنا، تقویت زبان، انتقال و القای بهترِ مفاهیم، کارکرد خاصی می‌یابند. در این‌گونه آثار، گزینش ساخت‌های نحوی، از عوامل پیدایش دلالتمندی و تشخّص‌های سبکی است (رک. قاسمی، 1397‌: 232). گزینش و نحوۀ کاربرد واحدهای زبانی، تنش در عناصر زبان و ایجاد دلالتمندی، حرکت از سطح بیان به محتوا و تناسب شاخصه‌های صوری با محتوا از شگرد‎های زبانی است که سبب نوعی پیوند هنری میان زبان و معنا در لایه‎های مختلف می‌شود و زمینۀ اعتلای هفت‌پیکر را فراهم می‌سازد. اثر ادبی متشکّل از لایه‎های درهم‌تنیده است؛ بر این اساس، تحلیل لایه‎ای هفت‎پیکر «کشف و تفسیرِ پیوند مشخصه‎های صوری متن با محتوای آن را آسان‎تر می‎سازد» (رک. فتوحی، 1395: ‎237). مؤلفه‌های نحوی مانند ساخت‌های نحوی، وجهیت، صدای دستوری و چیدمان جمله علاوه بر انسجام متن در فرایند ایجاد دلالتمندی نیز مؤثرند (رک.‌ صادقی، 1392: 12). ازآنجاکه «نحو» به‌عنوان لایه‌ای زبانی، نقش تعیین‌کننده‌‌ای در ایجاد ظرفیت‌های معنایی دارد و بازتاب اندیشۀ شاعر است، تحلیل لایۀ نحوی در اثر، شیوه‌ای کارآمد، برای کشف ظرفیت‎های زبانی در ابعاد معنایی آن است.

نگارندگان در این جستار کوشیده‌اند با تحلیل لایۀ نحوی در بخش‌هایی از هفت‌پیکر، به‌ویژه بخش‌های نخستین (تحمیدیه و نصیحت فرزند) کارکردهای هنری واحدهای زبانی در انسجام، تولید و القای مفاهیم کشف و بازنمایی شود. گزینش هدفمند ضمایر و حذف مرجع، دلالت‌های ضمنی در وجهیت، کارکردهای معناشناسی در ساختمان عناصر زبانی، صدای نحوی، کوتاهی و بلندی جملات و الگوهای نحوی نوبنیان، کارکردهای هنری و تمهیدات زبانی در سطح نحوی هستند که بررسی ظرایف معنایی در آن‌ها سبب فهم بهتری از محتوا خواهد شد. دربارۀ پرسش‌های تحقیق می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1-تحلیل لایه‌های زبانی در هفت‌پیکر نظامی چه تأثیری بر درک عمیق‌تر از اثر دارد؟

2-مؤلفه‌های نحوی در هفت‌پیکر چگونه سبب معناآفرینی و القای معنا می‌شود؟

نظامی در هفت‌پیکر با استفاده از ظرفیت‌های زبانی در لایۀ نحوی، تنش میان عناصر زبانی و پیوند‌های صوری و محتوایی سبب پیوند هنری میان زبان و معنا شده ‌است که کشف آن‌ها زمینۀ درک عمیق‌تری را از اثر فراهم می‌کند.

1-2- پیشینۀ تحقیق

از پژوهش‌های مرتبط و نزدیک به موضوعِ این جستار می‌توان به آثار زیر اشاره کرد. مقالۀ «تحلیل سبکی لایۀ نحوی منظومۀ ازهر و مزهر نزاری قهستانی» رحیمی و همکاران (1397) که در این پژوهش ساختمان جملات، طول جمله‌ها، بسامد جملات ساده و مستقل و نقش وجه اخباری در قاطعیت گزاره‌ها و صدای فعّال بررسی شده است. مقالۀ «سبک‌شناسی انتقادی غزلی از سعدی با تکیه بر لایۀ نحوی و کاربردشناسی» طهماسبی و دیگران (۱۳۹۹)  که در آن، واکاوی لایۀ نحوی، نشان از مهارت‌های سعدی در چینش‌های نحوی، بسامد افعال معلوم و صدای نحوی فعّال گوینده دارد. مقالۀ «ساختار نحوی معارف بهاءولد بر اساس الگوی سبک‌شناسی لایه‌ای» از علیزاده و اسدی (1396) که بررسی لایۀ نحوی در این اثر گویای برجستگی‌های دستوری ، ساختار زبانی و نحوی آن است و محتوای عرفانی متن و پیشۀ وعظ نگارنده بر ساختمان نحوی تأثیر گذاشته است. کتاب‎ سبک‎شناسی (فتوحی ‎رودمعجنی، 1395) که راهنمایی راهگشا برای چگونگی بررسی لایه‎ای زبان است و مقالاتی که به بررسی لایۀ نحوی در آثار مختلف پرداخته‎اند، از آثاری هستند که به‌دلیل رویکرد یکسان، مبنایی برای این پژوهش به شمار ‎میآیند. 

1-4- ضرورت، روش و هدف تحقیق

بررسی محتوایی و یا ساختاری آثار از شیوه‌های معمول در بررسی متون ادبی است. تحلیل لایه‌ای زبان از روش‌هایی است که در آن همزمان به بررسی ساختار و محتوا پرداخته می‎شود، اما این رویکرد مانع از آن است که متن به عنوان یک کل و پیکره‌ا‌ی واحد در نظر گرفته شود. ارزیابی لایه‌ای زبان به‌منظور کشف ظرایف پیوند هنری زبان و معنا مبحثی است که این امکان را فراهم می‌کند، متن به‌صورت پیکرۀ واحدی ارزیابی شود؛ ازاین‌رو کشف ظرایف پیوند هنریِ زبان و معنا با رویکرد تحلیل لایه‌ای، شیوه‌ای کارآمد و دقیق است که جنبه‌های گوناگون اثر ادبی را ارزیابی می‌کند. بررسی سطوح مختلف متن و کشف روابط عناصر زبانی با محتوا سبب درک بهتری از اثر خواهد شد. روش تحقیقِ این پژوهش، داده‌بنیاد است که به‌صورت تحلیلی-توصیفی و روش استقرایی با استناد به منابع کتابخانه‌ای فراهم آمده است و هدف کلّی، کشف ظرافت‌های پیوند هنری زبان و معنا در لایۀ نحوی هفت‎پیکر است.

1-5- مبانی نظری پژوهش

1-5-1- سبک فردی و تحلیل لایهای

گزینش و چگونگی بیانِ محتوا از موضوعاتی است که در سبک‎شناسی اهمیّت زیادی دارد و بررسی آن در آثار ادبی آشکارکنندۀ مباحث مختلف از جمله خلّاقیت پدیدآورندگان‎ در فرایند آفرینش اثر است. خلّاقیت‎ها، گوناگونی گزینش‎ها و شیوه‌های متفاوت در خلق اثر و چگونگی بیان محتوا (رک.‌ وردانک، 1389: ‎21‎) به سبک فردی می‎انجامد. نحوۀ بهره‎مندی از امکانات زبانی و شگردهای ادبی حتّی در میان سرایندگان هم‎عصر نیز تفاوت‌هایی دارد. در حقیقت سبک فردی بر خلاف سبک دوره‎ای که بر وجوهِ تشابه استوار است، بر پایۀ تفاوت‎‎ها و تمایزها در بهره‌مندی از ظرفیت‎های زبانی و ادبی است (رک. ‎عبادیان، 1372‌: ‌10). ابتکار و هنرمندیِ بعضی از شاعران و نویسندگان در بهره‌مندی از واحدهای مختلف زبانی و ادبی گاه به‌گونه‌ای است که سبک خاصی را ابداع می‎کنند و مقلّدان بسیاری می‎یابند. صاحب سبک، هنرمندی است که «درشیوه‎های صورخیال و استفاده از عناصر اوّلیۀ زبان و به کار بردن امکانات بالقوّۀ آن ، مبدع و مبتکر باشد» (غلامرضایی، 1391‎: ‌17). باوجود اینکه شاهد نظریات متعدّدی درزمینۀ دشواریِ تجزیه‌وتحلیلِ سبک شخصی و دست‌یافتن به شاخصه‎هایِ به‎کاررفته در آن هستیم (رک.‎ شمیسا، 1393‌: 94 و 6)، در شیوه‎های بررسی آثار ادبی، تحلیل لایه‌ای، الگوی مناسبی برای تجزیه و تحلیل سبک و شاخصه‌های فردی است. سبک‌شناسی لایه‌ای این امکان را فراهم می‎آورد که مشخّصه‎های برجستۀ سبک و نقش و ارزش آن‎ها در هر لایه جداگانه مشخص شود؛ همچنین از آشفتگی تحلیل و تداخل داده‎ها و دیدگاه‎ها پیشگیری می‎کند (رک. ‌فتوحی، 1395: ‎237). بر این اساس تحلیل لایه‌ایِ آثار ادبی در شناسایی شاخصه‌های سبک فردی کارآمد است.

1-5-2- تحلیل لایۀ نحوی

ساختار نحوی، ارتباط تنگاتنگی با اندیشه و ذهنیّت نویسنده دارد. «بلندی و کوتاهی جمله‌ها، ساده، مرکّب و پیچیده بودن جمله، چگونگی نظم واژه‌ها در جمله و جابه‌جایی در ساختار نحوی، تعدّی، وجهیّت و صدای نحوی » (دُرپر، 1392: 89-88) مؤلّفه‌هایی هستند که بررسی آن‌ها، ابزاری برای دریافتِ اندیشۀ حاکم بر متن است. اثر ادبی از نظر نحوی ویژگی‌هایی دارد که با بررسی آن‌ها می‌توان مفاهیم و اطّلاعات بیشتری از متن دریافت کرد. «معنای نحوی» از شاخص‌هایی است که باتوجه‌به جابه‌جاییِ ارکان جمله در متن درک می‌شود. بخشی از معنای آثار ادبی در گرو تقدیم و تأخّرهای نقش‌های دستوری و عناصر زبانی است که گاه متناسب با نوع سبک و ایدئولوژی نویسنده انجام می‌شود.

«وجهیّت» مؤلّفۀ دیگری در بررسی لایۀ نحوی است «که مردم با آن درجۀ تعهّد و التزام‌شان را نسبت به حقیقت گزاره‌هایی که می‌گویند، بیان می‌کنند» (فاولر، 1986: 131). بسیاری از تمایلات درونی شاعران از تحلیل وجه در فعل، افعال کمکی و قیدهای موجود در متن قابل تشخیص است. در حقیقت وجهیّت، دستورشدگی باورها و عقاید گوینده است (رک. ‌پالمر، 1986: 16)؛ ازاین‌رو بررسی وجه، میزان باورمندی شاعر یا نویسنده را نسبت به سخنش آشکار می‌سازد.

صدای نحوی از موضوعات زبان‌شناسی نقش‌گراست که به سه صورت فعّال، منفعل و انعکاسی در جمله نمود می‌یابد. صدای نحوی، متناسب با این که «نهاد» انجام‌دهندۀ عملی باشد، صورت فعّال دارد و اگر مانند جمله‌های مجهول و اسنادی، پذیرندۀ حالتی باشد، منفعل است. جمله‌های مجهول و ربطی به این دلیل منفعل نامیده می‌شوند که نهاد هدف و پذیرندۀ عمل است. صدای فعّال بازتابی از موضع قدرتِ نویسنده و صدای منفعل، نشانگر ضعف و تسلیم در برابر موضوعی خاص است (رک. درپر، 1392: 93-92). باتوجه‌به نوع جملات در صداهای نحوی می‌توان دریافت در صدای منفعل، کنش‌گر پنهان است؛ ازاین‌رو این نوع از صدا، ابزاری است که نویسنده بتواند آگاهانه سخنی را بدون انتساب به شخصی خاص و به‌منظور پنهان‌کردنِ نهاد بیان کند.

 

2- بحث و بررسی

2-1- ضمیر

ضمیر عنصر زبانی است که ازنظر توزیع نحوی همانند اسم است و مانع از تکرار آن می‌شود (ر.ک ‌غلامعلی‌زاده، 1374 : 41). باوجود اینکه ضمیر نسبت به واژه‌های دیگر تنوّع کمتری دارند، اما در هفت‌پیکر عرصه‌ای برای نمود خلّاقیت‌های شاعر است. برای نمونه ظرایف معنایی و کارکرد هنری در کاربرد ضمیر دوم شخص «تو» در این اثر تأمّل‌برانگیز است. در اینجا به بعضی از ظرایف معنایی ضمیر و کارکردهای مرتبط با آن اشاره می‌شود.

2-1-1- گزینش ضمیر

شاعران در گزینش واحدهای زبانی آزادی عمل دارند. انتخاب عناصر زبانی در آثار برجسته، بسته‌به خلّاقیت و نبوغِ خالق اثر متغیّر است. گزینش و بسامد واحدهای زبانی می‌تواند در پیوند با معنا و اندیشۀ سراینده باشد (جعفری قریه‌علی و دیگران، 1400: 6 ). در هفت‌پیکر، گزینش ضمیر گاه در جهت ایجاد مفاهیم صریح و ضمنی است. ضمیر «تو» با مرجع «خداوند» از گزینش‌های هدفمند در تحمیدیۀ این اثر است. شاعر براساسِ آزادی عمل می‌تواند از ضمیر شخصی «او» استفاده کند، اما از آنجا که ضمیر سوم شخص «او» دلالت بر غیبتِ مرجع و نوعی پوشیدگی و ابهام در آن دارد (ر.ک‌ فرشیدورد، ۱۳۸۸:‌ ۲۴۲)، ضمیر «او» را برنمی‌گزیند. به بیانی دیگر مرجع ضمیر «تو» در تحمیدیه، «خداوند» است که استفاده از آن، دلالتی مبنی بر حضور مرجع(خداوند) ایجاد می‌کند؛ ازاین‌رو کاربرد بسیارِ آن متأثّر از باورِ حضورِ همیشگی و مداوم پروردگار است. ظرافت کاربرد ضمیر، زمانی بهتر مشخص می‌شود که به تغییر ضمیر و مرجع آن نیز دقت شود. در این تحمیدیه وقتی از ناسپاسی «شیطان» و سجده نکردنِ او بر آدم(ع) سخن به میان می‌آید، از ضمیرِ سوم شخص «او» استفاده می‎شود که دلالتی مبنی بر غیبت «شیطان» در جایگاهِ حضورِ خداوند ایجاد می‌کند.

2-1-2- بسامد و تکرار ضمیر

تکرار نظام‌مند ضمیر شگردی برای انسجام اثر است. باتوجه‌به خاصیت ارجاعی که در تکرار نهفته است، این شگرد به انسجام اثر کمک می‌کند (ر.ک ‌هالیدی و حسن، 1976: ‌۶‌). بررسی آماری ضمیر «تو» در تحمیدیۀ هفت‌پیکر، بیان‌کنندۀ آن است که کاربرد فراوان این ضمیر با بیش از (59) بار تکرار، در (58) بیت به گونه‌ای هدفمند افزایش یافته است؛ این درحالی است که از ضمایر دیگر تنها در یک مورد از ضمیر «او» استفاده می‌شود. تکرار پی‌درپی ضمیر «تو» در ارتباط با دو سطح ساختاری و معنایی است. تکرار نظام‌مند ضمیر «تو» از نظر ساختار به انسجام اثر کمک می‌کند و از نظر محتوایی، مفهوم حضور خداوند را در متن تقویت می‌کند. ابیات زیر نمونه‌ای از ابیات تحمیدیه است که بسامد ضمیر «تو» دلالتی مبنی‌برحضور پروردگار است.

ای جهان دیده بودِ خویش از تو
نام تو که ابتدای هر نام است

وان که نا‌اهل سجده شد سر او

ما که جزئی ز سبع‌گردونیم
عقل کلی که از تو یافته راه
حال گردان تویی به هر سانی
تا نخواهی تو نیک و بد نبود

 

هیچ بودی نبوده پیش از تو
اول آغاز و آخر انجام است
                                   (نظامی،1380: 2)

قفل بر قفل بسته شد در او
                                           (همان: 3)

با تو بیرون هفت بیرونیم
هم ز هیبت نکرده در تو نگاه
نیست کس جز تو حال‌گردانی
هستی کس به ذات خود نبود
                                           (همان: 4)

2-1-3- حذف مرجع

ضمیر مانع تکرار اسم می‌شود و «آن اسمی که ضمیر به‌جای آن نشسته ‌است مرجع نامیده می‌شود» (شریعت، 1384: 233) که حذف آن نوعی ابهام در کلام ایجاد می‌کند. در تحمیدیۀ هفت‌پیکر مرجع ضمیر «تو» در بعضی از ابیات، منادای محذوف است. حذف مرجع با نوعی ظرافت معنایی همراه شده است؛ زیرا در این ابیات، منادا(خدا) به‌قرینۀ حضوری حذف شده است. در حذف به‌قرینۀ حضوری، گوینده باتوجه‌به احساس و باورمندی به حضورِ مرجع، آن را از روساخت حذف می‌کند و دلالتی مبنی‌بر حضورِ مرجع را در ژرف‌ساخت می‌آفریند (رک. هاشمی و باقری خلیلی، 1395: 126). نظامی نیز با حذف به قرینۀ حضوری، مفهومی ضمنی را مبنی‌بر حضور خدا (منادا) خلق می‌کند و حضور خدا را در متن و ذهن مخاطب محسوس و برجسته‌تر می‌گرداند.

 ای برآرندۀ سپهر بلند
 سازمند از تو گشته کار همه

ای ز روز سپید تا شب داج

ای به تو زنده هر کجا جانی‌ست

 

 انجم‌افروز و انجمن‌پیوند
ای همه وآفریدگار همه
                                    (نظامی، 1380 : 2)

 به مددهای فیض تو محتاج
                                              (همان: 4)

 وز تنور تو هر که را نانی‌ست
                                               (همان: 5)

2-2- وجهیّت

وجه از مقولات نحوی است که نوعی دلالت ضمنی نیز ایجاد می‌کند؛ ازاین‌رو با سطح معنایی نیز مرتبط است. «شاید فراگیرترین تعریف زبان‌شناختی از وجهیّت که مقبول پژوهشگران ایرانی نیز بوده است، معرّفی آن به‌عنوان مقوله‌ای معنایی باشد که دیدگاه گوینده را نسبت به گزاره نشان می‌دهد» (ایلخانی‌پور، 1394: 13). به عقیدۀ پالمر نیز وجهیّت در پیوند با باورها و عقاید گوینده، نسبت به موضوعی خاص است (رک. ‌پالمر، ۱۹۸۶: ۱۶). بخشی از میزان قطعیت و یقین نظامی دربارۀ اعتقادات و باورهای او از تحلیل وجهیّت در سطح نحو آشکار می‌شود.

2-2-1- وجهیّت در افعال اخباری

وجوه گوناگون فعل جهت‌گیری، آگاهی و احساس سراینده را نمایان می‌سازد. کاربرد فراوان و پی‌درپیِ «وجه اخباری» در ابیاتی که شاعر به بیان اعتقادات خود می‌پردازد، نشان‌دهندۀ آن است که انتخاب «وجه» در هفت‌پیکر تصادفی نیست. شاعر هر گاه از اعتقادات خود سخن می‌گوید، برای افزایش میزان قاطعیت کلام، از «وجه اخباری» استفاده می‌کند. برای نمونه وجه افعال در غالب ابیات در تحمیدیه (حدود 98درصد) «اخباری» است که نشان از قاطعیت و یقین سراینده نسبت به اعتقادات و باورها در مباحث دینی و فلسفیِ بیان‌شده دارد. نکتۀ مهم در این بخش استفاده‌ از امکانات زبانی در دو فعل «بنمایی» و «بگشایی» است که به‌دلیل اختلاف در وجه و ساختمان نسبت به افعال دیگر برجستگی یافته است. با اندکی تأمّل می‌توان دریافت وجه این افعال ازنظر ساختمان ظاهری، وجه التزامی است و مفهومی از تردید را به ذهن می‌رساند، اما باتوجه‌به کاربرد آن‌ها در معنی «می‌نمای» و «می‌گشایی» درواقع دارای وجه «اخباری» هستند. شاعر با بهره‌گیری از تقابل وجه و ساختمانِ افعال که پیشنۀ ادبی دارد، سبب آگاهی‌بخشی و دقت‌افزایی در مخاطب می‌شود.

به یک اندیشه راه بنمایی

 

به یکی نکته کار بگشایی
                                     (نظامی، 1380: 3)

2-2-2- وجهیّت در افعال امری

دامنۀ ارجاع در فعل امر باتوجه‌به ساختِ صرفی در دوم و سوم شخص متغیّر است. بافت موقعیتی نیز از موضوعاتی است که در دامنۀ ارجاع فعل امر تأثیر دارد (رک. کراترز، 1977: ۸). در بخش‌ تعلیمیِ «نصیحت فرزند» اگر چه مخاطب، فرزند شاعر است و با گفتمانی شخصی رو به‌رو هستیم، دامنۀ ارجاعِ آن باتوجه‌به بافت موقعیتی و اندیشۀ سراینده مبنی‌بر ایجاد یک آرمان‌شهر گسترش یافته ‌است. وجه امری در دوم شخص، به کلّ جهان بشریت تعمیم می‌یابد. ابیات زیر نمونه‌هایی از این نوع کاربرد هستند.

بار چندان بر این ستور آویز
عهد خود با خدای محکم دار
گوهر نیک را ز عِقد مریز

 

که نماند برین گریوۀ تیز
دل ز دیگر علاقه بی‌ غم دار
وان که بدگوهر است ازو بگریز
                                         (نظامی، 1380: 52)

توجه به دلالت‌های ضمنی در وجه امری، ارزش و کارکرد معناشناسی آن را مشخص می‌کند. در فعل امر فرمان، خواهش، آرزو یا منعی از اجرا یا وقوع فعلی بیان می‌شود (رک. ناتل‌خانلری، ۱۳۹۲: ۱۰۷). در بخش تحمیدیه و نصیحت فرزند، بسامد وجه امری به‌شکل چشمگیری افزایش می‌یابد. تنوّع و طیفِ معناییِ فعل امر در این بخش‌ها اهمّیت زیادی دارد که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود. در بیت زیر مفهوم خواهش و فرمان، در فعل امر با «تحذیر» همراه می‌شود. قراردادن مخاطب در نقش «منادایی» و استفاده از صوت «هان» و تکرار آن مفهوم «هشداربخشی» را در کلام شاعر نمایان می‌سازد.

ای پسر، هان و هان ترا گفتم

 

که تو بیدار شو که من خفتم
                                         (نظامی، 1380: 51)

از نیروی منظوری و دلالت ضمنی در وجه امری، مفهوم «پیشنهاد» است که اساساً همراه با بیان علّت و در جهت اقناعِ مخاطب به کار می‌رود. در بیت زیر اگر چه سراینده به کمک وجه امری در فعل «آموز» (بیاموز) در پی آن است که مخاطب را به «هنرآموزی» ترغیب کند؛ اما ذکر دلیل در مصرع دوم پیرامونِ علّتِ «هنرآموزی» جنبه اقناعی و پیشنهادیِ نهفته در اندرز را برجسته‌تر می‌کند.

هنر آموز، کز هنرآموزی

 

در گشایی کنی نه در بندی
                                             (همان: 52)

«توصیه» و «دستورالعمل» دلالت دیگری است که در وجوه امری هفت‌پیکر می‌توان دید، جملات امری دارای نیروی منظوری است. در بیت زیر عبارت «راه بر دل فراخ دار» در مفهومِ «صبور باش» توصیه‌ و دستورالعملی در خصوص نحوۀ برخورد با مسائل در موقعیت‌های دشوار است که در قالب وجه امری ارائه می‌شود.

چون رسد تنگی ز دور دورنگ

 

راه بر دل فراخ دار نه تنگ
                                             (همان: 52)

2-2-3- وجهیت در جملات پرسشی

جملات پرسشی گزاره‌هایی هستند که اختلاف آهنگ در ابتدا و انتهای جملات سبب تمایز لحن در این جملات می‌شود و دلالتی را مبنی‌بر تأکید می‌آفریند. آهنگ ممتدِ خیزان در جملات پرسشی سبب دقت‌افزایی می‌شود و اغلب اطّلاعات بیشتری را به مخاطب می‌دهد (رک. ‌شمیسا، 1389: 145). بسامد زیاد جمله‌های پرسشی در هفت‌پیکر بیان‌کنندۀ آگاهی سراینده از میزان تأثیرگذاری و دلالت‌های ضمنی در این جملات است. بسیاری از جملات هفت‌پیکر با واژۀ «چند»، پرسشی می‌شوند که همراه با نوعی آگاهی‌بخشی و هشدار در خصوص از دست دادن فرصت‌ است.

چند چون شمع مجلس افروزی؟

چند حمّالی جهان کردن؟

زر دو حرف است، هر دو بی پیوند

حوضه‌ای دارد آسمان یخ‌بند

 

جلوه سازی و خویشتن سوزی؟
                                 (نظامی، 1380: 45)

در زمین حمل زر نهان کردن؟
                                          (همان: 44)

زین پراگنده چند لافی؟ چند؟
                                           (همان: 43)

چند از این یخ فُقَع گشایی؟ چند؟
                                         (همان: 358)

  جملات پرسشی از جملات انشایی طلبی هستند که اغراض ثانوی متنوّعی دارد. پرسش‌های تأکیدی به عنوان نمونه‌ای از جملات پرسشی، مقاصد ثانوی جداگانه‌‌ای دارند(رک. ‌براتی و همتیان، 1389: 9). در هفت‌پیکر نیز پرسش‌های تأکیدی، کارکردهای خاصی می‌یابند. سراینده باتوجه‌به مشخص بودنِ پاسخ در این جملات می‌کوشد میزان باورمندی مخاطب را به اعتقادات و باورهای مطرح‌شده افزایش ‌دهد. تکرار فراوان این نوع از جملات در تحمیدیه تأییدی بر هدفمندی آن‌هاست.

چون خرد در ره تو پی گردد

تو که جوهر نی‌ای نداری جای

بد و نیک از ستاره چون آید
کیست از مردم ستاره‌شناس

خاک را پیل چرخ کرده مغاک

گویی این سکّه نقد ما دارد؟

 

گِرد این کار، وهم کی گردد؟
                                   (نظامی، 1380: 3)

چون رسد در تو و من شیفته‌رای؟
                                             (همان: 3)

که خود از نیک و بد زبون آید؟
که به گنجینه ره برد به قیاس؟
                                             (همان: 4)

به چنین پیل گل ندارد باک
                                            (همان: 49)

یا همه کس خود این بلا دارد؟
                                            (همان: 55)

2-2-4- وجهیّت در قید

تغییر بسامد قید، در فضاهایی که اشعار، رنگ تعلیمی یا اعتقادی به خود می‌گیرند، دلیلی بر اهمّیت وجهیّت در هفت‌پیکر است. بسامد قیدها، از میزان تأکید، یقین و التزام متکلم، نسبت به کلام خود، روشنگری می‌کند. برای نمونه قید استثنای «جز» باتوجه‌به قصری که ایجاد می‌کند نوعی تأکید می‌آفریند (رک. فرشیدورد، 1373: 411). واژۀ «جز» در هفت‌پیکر تأکیدی بر مسائل اعتقادی و اهمّیت تعلیم و جنبه‌های علم‌آموزی نزد سراینده است. با نگاهی به دیگر آثار نظامی می‌توان دریافت وی به‌منظور ایجاد برجستگی به موضوعاتی که ازنظر باورمندی، موضوع، مباحث داستانی و... اهمّیت می‌یابد، ابتدا موضوعی را بیان می‌کند، سپس با استثناکردنِ آن سبب برجسته شدنِ محتوا در آن بخش از سخن می‌شود. همچنین تقدیم قید مقدار «بسا» معادلِ «چه بسیار» در بیان تمثیل با حالت گواه‌نمایی، نوعی وجه معرفتی ایجاد می‌کند(ر.ک ‎رضایی و نیسانی، 1395: 41) و سبب باورمندی و یقین‌افزایی مخاطب نسبت به محتوای ابیات می‌شود.

نیم‌خورد سگان صیدسگال

جز به آموختن نبودش رای

من که گاوی برآورم بر بام

نیست از هیچ مردمیم هراس

بس گره کو کلید پنهانی‌ست
ای بسا خواب کو بود دلگیر

وای بسا کوردل که از تعلیم

ای بسا رنج‌ها که رنج نمود
وای بسا دردها که بر مرد است

 

جز به تعلیم علم نیست حلال
                                    (نظامی، 1380: 53)

 بود عقلش به علم راهنمای
                                              (همان: 66)

جز به تعلیم بر نیارم نام
                                            (همان: 188)

به‌جز از مردم خدای‌شناس
                                            (همان: 100)

 بس درشتی که در وی آسانیست
وَ اصْل آن دلخوشی در تعبیر
                                              (همان: 52)

گشت قاضی‌القضات هفت اقلیم
                                              (همان: 53)

رنج پنداشتند و راحت بود
همه جان‌دارویی در آن درد است
                                            (همان: 314)

2-3- معنای نحوی

محدودیت‌های وزنی در شعر، ترتیب هنجارمند واژه‌ها و ارکان جمله را برهم می‌زند. جابه‌جایی ارکان زبان در محور هم‌نشینی علاوه بر قواعد حاکم بر شعر، ناشی از ذهنیت و نگرش خاصّ شاعر است. متناسب با جابه‌جایی کلمات و ارکان، کلام شاعر علاوه بر معنای اصلی، معنای ضمنی می‌یابد که آن را «معنای نحوی» نامیده‌اند. «معنای نحوی در اثرِ جابه‌جایی کلمات تغییر می‌کند» (فتوحی، 1395: 273). بر این اساس می‌توان چینش دستوری شعر را نوعی چینش نشاندار به شمار آورد که جهت‌گیری اندیشۀ شاعر را آشکار می‌سازد.

 2-3-1- تقدیم فعل

تقدیم و تأخّرِ فعل به‌عنوان اصلی‌ترین رکن جمله، نقش تعیین‌کننده‌ای در ایجاد معنای نحوی و القای اندیشه دارد. برای نمونه در بیت زیر که اشاره‌ای به نقشِ التزام واژه در آن شد، نظامی، مطابق با باور اشعری خود معتقد به دیدن بصری خداست؛ ازاین‌رو می‌کوشد با تقدیم فعل «دید» در مصرع اوّل و «دیده» در مصرع دوم، نوعی معنای نحوی ایجاد کند و مخاطب را در خصوص اعتقاد خود اقناع گرداند. در این بیت قید «به‌درست» تأکیدی است که در راستای تقویت معنای نحوی انتخاب شده است.

دید معبود خویش را به‌درست

 

دیده از هرچه دیده بود بشست
                                    (نظامی، 1380: 13)

زبان شاعر آن گونه که خود نیز به آن اشاره می‌کند، زبانی اندرزی است (همان: 22). در ابیاتی که رنگ تعلیمی آن آشکارتر است، افعال به‌ویژه، افعالی که وجه امری دارند، در چینشی جهت‌مند در آغاز بیت، مقدّم بر دیگر عناصر زبانی، حضور مقتدرانه‌ای می‌یابند. در بخش ستایش سخن و حکمت و اندرز، بسامد تقدیم افعال، آگاهانه و به‌گونۀ چشمگیری افزایش می‌یابد. ابیات زیر نمونه‌هایی از این چینش هدفمند هستند که عامدانه و به‌منظور افزایش ترغیب مخاطب صورت می‌گیرد.

خیز تا فتنه زیر پای آریم
 

بنگر اول که آمدی ز نخست

کوش تا وام جمله بازدهی

 

شرط فرمانبری به جای آریم
                                              (همان: 42)

زانچه داری چه داشتی به درست
                                              (همان: 49)

تا تو مانیّ و یک ستور تهی
                                             (همان: 50)

2-3-2- تقدیم و تأخیر ضمیر

نوع چینش واژگان متأثر از مفهوم و اندیشه‌ای است که خواننده در ذهن دارد. بخشی از تحمیدیه به ازلی بودن خداوند اشاره دارد (همان: 2)؛ نکته آنکه تقدیم ضمیر «تو» بر دیگر عناصر زبانی نوعی هم‌خوانی میان چینش واژه با محتوا ایجاد می‌کند. به بیان دیگر، تقدیم ضمیر در ۲۱درصد از ابیات، دلالتی ضمنی مبنی‌بر وجود ازلی خداوند بر همۀ موجودات می‌آفریند. موضوع دیگری که در تقدیم ضمیر «تو» اهمّیت می‌یابد، آوردنِ فعل بلافاصله‌ پس از ضمیر است که جنبۀ فاعلیتِ مطلقِ خداوند را به کمک چینشی هدفمند برجسته و تداعی می‌کند.

تو نزادی ّو آن دگر زادند
تو دهی صبح را شب‌افروزی
تو سپردی به آفتاب و به ماه
تو برافروختی درون دماغ

 تو دهیّ و تو آری از دل سنگ
تو دهی بی میانجی آن را گنج

 

تو خدایی و آن دگر بادند
روز را مرغ و مرغ را روزی
دو سراپردۀ سفید و سیاه
خردی تابناک‌تر ز چراغ
                                             (همان: 3)

 آتش لعل و لعل آتش‌رنگ
که نداند ستاره هفت از پنج
                                            (همان: 4)

موسیقی حاصل از انتظام‌های هنری در ردیف و قافیه برجستگی خاصی به زبان شعر می‌بخشد. مسدّس بودن ارکان عروضی در هفت‌پیکر مانع حضور ردیف‌های طولانی است. ضمایر از پربسامدترین ردیف‌های هفت‌پیکر است. نظامی در تحمیدیه هفت‌پیکر با آوردن ضمیر «تو» در جایگاه ردیف، از موسیقی حاصل از تکرار آن برای برجستگی این واژه در ذهن مخاطب بهره می‌برد و نزدیکی معبود را ملموس می‌کند.

هست بود همه درست به تو

روز و شب سالکان راه تواند

چون به عهد جوانی از بر تو
در که نالم؟ که دستگیر تویی

ای نظامی پناه‌پرور تو

 

 بازگشت همه به تست به تو
                                               (همان: 2)

 سفته گوشان بارگاه تواند
                                              (همان: 3)

 بر در کس نرفتم از در تو
در پذیرم که در پذیر تویی
                                              (همان: 5)

 به در کس مرانش از در تو
                                                (همان: 6)

 

بار معنایی واژه‌ها باتوجه‌به جایگاهشان تغییر می‌کند و سبب تداعی مفهومی دیگر از همان واژه می‌شود. برای نمونه حرف «تا» در بخش‌های مختلف کاربردهای متنوّعی دارد. کاربرد آن در نقش حرف ربط از پربسامدترین آن‌هاست، اما حرف «تا» در ابیاتی که محتوای شعر رنگی از تعلیم دارد، سبب تداعی مفهومی از تحذیر در قالب «صوت» می‌شود؛ به‌ویژه تقدیم این واژه در ابتدای مصرع و آوردن فعل منفی پس از آن، در تداعی شبه‌جملۀ «تا» و تقویت مفهوم «تحذیر» کارآمد است؛ زیرا «تا» اگر در مفهوم شبه جمله کاربرد بیابد اغلب پس از آن فعل به صورت منفی می‌آید.

پیش مفلس زر زیاده مسنج

کوش تا خلق را به کارآیی
چون گل آن به که خوی خوش داری

دل مکن چو زمین زرآگنده

خانۀ دیو شد جهان، بشتاب
به که دندان کنی ز خوردن پر

خویشتن را چو خضر بازشناس

در ره دین چونی کمر بربند

 

تا نپیچد چو اژدها در گنج
                                            (همان: 13)

 تا به خلقت جهان بیارایی
تا در آفاق بوی خوش داری
                                           (همان: 40)

 تا نگردی چو زر پراگنده
                                            (همان: 43)

 تا نگردی چو دیوخانه خراب
تا گرامی شوی چو دانۀ در
                                            (همان: 44)

تا خوری آب زندگی به قیاس
                                            (همان: 53)

تا سرآمد شوی چون سرو بلند
                                            (همان: 54)

2-3-3- تقدیم مفعول

اهمّیت واژه‌ها در ذهن نویسنده در چیدمان و ترتیب آن‌ها مؤثر است. میزان آگاهی‌بخشی از متن نیز متأثّر از همین چینش است. تقدیم مفعول باتوجه‌به بسامدی که در هفت‌پیکر می‌یابد، نوعی حساسیت ذهنی ایجاد می‌کند. ترتیب و نحوۀ چیدمان کلمات در یک جمله اولویت برخی از واژه‌ها و عبارات نسبت به برخی دیگر را بیان و محتوای ژرف ساخت را آشکار می‌کند(رک. ‌‌لطیف‌نژاد، 1396: 165). تقدیم مفعول در ابیات اندرزی و آوردنِ فعل بلافاصله پس از آن، سبب برجستگی محتوای مفعول می‌شود. نکته آن که در بیت اوّل و دوم «کرد» تنها جزءِ صرفی نیست، بلکه کاربرد آن در معنای «انجام‌دادن» سبب می‌گردد این واژه در جمله به صورت فعل بسیط، ایفای نقش کند(رک. عمرانی، 1383: 187)؛ بر این اساس، واژۀ «کار»، «سختگیری» و «هنر» در ابیات زیر مفعول‌هایی هستند که تقدیمِ آن‌ها، دلالتی مبنی‌بر تأکید بر مفهوم آن‌ها آفریده است.

کار کن زانکه به بود به سرشت

سختگیری مکن که خاک درشت
 

هنر آموز کز هنرمندی

 

کار و دوزخ ز کاهلیّ و بهشت
                                     (نظامی، 1380: 39)

چون تو صد را ز بهر نانی کشت
                                               (همان: 41)

در گشایی کنی نه در بندی
                                               (همان: 52)

2-4- صدای نحوی

 هم‌خوانیِ صدای نحوی با ذهنیت، باورهای شاعر و محتوای شعر از نبوغ سراینده است؛ زیرا بخشی از معنای پنهان و تلقّی‌های نهفتۀ شاعر در ارتباط با صدای نحوی است. برای نمونه غلبه‌ و بسامد افعال ربطی، جمله‌های مجهول، جمله‌های بی‌فعل و شبه‌جمله‌ها که سبب ایجاد صدای منفعل در اثر می‌گردد(ر.ک. ‌فتوحی، ۱۳۹۵: ۲۹۶) در هفت‌پیکر به‌ویژه در بخش‌هایی که سراینده به بیان اعتقادات خود می‌پردازد، ناشی از اندیشۀ اشعری حاکم بر متن است. ساخت‌ها و صدای نحوی می‌تواند اندیشه و ذهنیت خالق اثر به گوش برساند (رک. دشت‌بش، 1396: 127). سراینده، مطابق با مذهب اشعری خود، انسان را در برابر ارادۀ الهی و مشیت او تسلیم می‌داند. بازتاب روحیۀ تسلیم و منفعل بودنِ او به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه در صدای دستوری نمود یافته است. ابیات زیر نمونه‌ای از بیان اعتقادات سراینده از زبان قهرمان داستان است که با صدای منفعل سروده شده است.

گفت بشر: این هم قضای خداست
گفت بشر: ایزدیَست این پیوند

 

هیچ بی حکم او نگردد راست
که یکی پست و دیگری‌ست بلند
                                    (نظامی، 1380: 203)

انتخاب صدای نحوی منفعل در بخش «خطاب زمین‌بوس» انتخاب هدفمند است. صدای منفعل در لایۀ نحوی بیانگر نوعی مفهوم تسلیم در برابر مخاطب(پادشاه) است. در حقیقت سراینده به کمک صدای دستوریِ منفعل، مفهوم تسلیم را از بخش لایۀ نحوی به سطح محتوا انتقال می‌دهد. بررسی صدای نحوی در این بخش نشان می‌دهد که حدود «۸۵ درصد» از افعال، افعالی هستند که سبب ایجاد صدای نحوی منفعل می‌شوند. در این میان افعال ربطی، بیشترین بسامد را دارد، نکته آن که 15درصدی که صدای نحوی «فعال» دارند، از نظر محتوایی ابیاتی هستند که به توصیف پادشاه پرداخته‌اند. هم‌خوانی صدای «منفعل» و محتوا در ابیات زیر به خوبی قابل دریافت است.

آسمان کآفتاب ازو اثری‌ست
مه که از چرخ تخت زر کرده‌‌ست
آب باران که اصل پاکی شد
لعل با تیغ تو خزف رنگی

 

برمیان تو کمترین کمری‌ست
با سریر تو سربسر کرده‌ست
با تو چون چشم شور خاکی شد
کوه با حلم تو سبک‌سنگی
                                      (همان: 30)

تأثیر افلاک و ستارگان در سرنوشت بشر، از مباحث پر بسامد در آثار ادبی است، اما سراینده مطابق با اعتقاد درونی خود نسبت به تأثیرنداشتن افلاک، کوشیده است به‌کمک صدای دستوری منفعل د‌ر بیت زیر نقش تأثیر افلاک و ستارگان را در ذهن مخاطب کم‌رنگ ‌کند. به بیانی دیگر صدای نحویِ منفعل، ابزاری برای القای جهان‌بینیِ تأثیرنداشتن افلاک در سرنوشت بشر انتخاب شده‌ است.

انجم آسمان حمایل تست

 

چیستند آن همه؟ وسایل تست
                                         (همان: 355)

نظامی گاه مطابق با باور شخصیّت‌های داستانی دربارۀ تأثیرگذاری افلاک در سرنوشت انسان، در بیان همان اندیشه از افعال متعدی در جملۀ معلوم که صدای نحویِ فعّال دارند (رک .فتوحی، 1395: 296) استفاده می‌کند. درحقیقت در بیان تأثیر اجرام آسمانی و نیروهای ماورایی، صدای فعّال و منفعل در لایۀ نحوی مطابق با اعتقاد و زبان شخصیّت‌های داستان تغییر می‌کند.

آن نگر که آسمان چابک سیر

 

نام من شر نهاد و نام تو خیر
                                   (نظامی، 1380: 290)

تناسب و پیوند صدای نحوی با عناصری مانند «لحن» در برجسته کردنِ مفهوم، نقش به سزایی دارد. لحن عنصر داستانی است که به شدّت به درون‌مایه و فضای کلّی داستان وابسته است و استفادۀ نامناسب از آن، از تأثیرگذاری بر مخاطب می‌کاهد (رک‌. مستور، 1384: 48). انتخاب صدای «فعّال» در بخشی از داستان که بهرام سران کشور را سرزنش می‌کند، سبب برجستگیِ لحن تحکم‌آمیز او می‌شود. دقت در لحن بهرام در ابیات زیر تأثیر صدای فعال را در انتقال مفاهیم آشکار می‌کند.

از کجی به که روی برتابید
گر نگیرید گوش راست به دست

 

رستگاری به راستی یابید
ای بسا گوش چپ که خواهد خست
                                  (نظامی،1380: 100)

2-5- کوتاهی و بلندی جمله

سطح نحوی در پیوند با اندیشه و عواطف سراینده است؛ برای نمونه کوتاهی و بلندی جملات از مؤلفه‌های نحوی است که در ارتباط با اندیشه و بر معنا تأثیرگذار است (رک. جبری، 1396: 80). بهره‌مندی از طول جمله برای درونی‌کردنِ احساس یا اندیشه‌‎ای خاص از شاخصه‌های سبکی هفت‌پیکر است. ترس، خشم و شادی از هیجاناتی هستند که محرّکی برای بعضی رفتارهای انسان به عنوان نمود و پاسخ‌ هیجان است (رک. ‌شکرکن و دیگران، 1387: 222). شادی از هیجانات درونی است که در هفت‌پیکر گاه با ضرب‌آهنگ حاصل از توالی جملات کوتاه آشکار می‌شود. در بیت زیر جملات کوتاه و آهنگین، بازتابی از شادمانی نهفته در بیت مبنی‌بر دستیابی بهرام به تاج و تخت پادشاهی است. جمله‌های کوتاه شادمانی نهفته در بیت را از سطح بیان به محتوا انتقال می‌دهند.

تخت گیرد، کلاه بستاند

 

بنشیند، غبار بنشاند
                                    (نظامی، 1380: 85)

ترس از بارزترین عوامل هیجان‌انگیز است. قرارگرفتن در موقعیت‌هایی مانند جنگ می‌تواند عاملی برای ایجاد ترس در وجود انسان ‌شود که در انگیزش هیجان مؤثر است. شدّت و ضعف هیجانِ ناشی از ترس، سبب بروز رفتارهای متنوّعی در انسان می‌شود (رک. ‌نرمان، 1346: 125). میزان شدّت و ضعف هیجانات را می‌توان از نحوۀ به کارگیری عناصر و طول جملات دریافت. کوتاهی جملات و خارج‌شدن صورت ملفوظِ واژۀ «نیست» (نی) از حالت متعارف، در توصیف شبیخونِ بهرام، هیجان درونی لشکر چین را در سطح نحوی ‌نمایان می‌کند.

زخم دیدند و تیر پیدا نی
 

 

تیر پیدا و زخمی آنجا نی
                                    (نظامی، 1380: 125)

هیجان، گاه نتیجۀ دو عامل انگیزشی متفاوت است. خشم و ترس از عوامل انگیزش‌ هیجان هستند که می‌تواند رفتارهای فیزیولوژیکی و روانی را در پی داشته باشند (رک.‌ فرجی، 1355: 120). تغییر در رفتارهای کلامی از فعل و انفعالات هیجانات درونی است. کوتاهی جملات در توصیف جنگاوری بهرام‌شاه از زبان سران کشور که شخصیّت دیگری را به جای بهرام به پادشاهی برگزیده‌اند، نشان از هیجان درونی مرکب ازخشم و ترس آن‌هاست. آوردنِ افعالِ کنشی که به قدرت جنگاوری و ویرانگری بهرام اشاره دارد، در جملات کوتاه : «دیو رابست اژدها را سوخت پیل را کشت کرگدن را دوخت» دلالتی مبنی‌بر خشم و ترس درونی راوی در سطح نحوی است.

دیو را بست، اژدها را سوخت

 

پیل را کشت، کرگدن را دوخت
                                      (نظامی، 1380: 130)

هم‌خوانی طول جمله با محتوای بیت، نوعی تشخّص سبکی در هفت‌پیکر ایجاد کرده است. از تحلیل ابیات زیر در شرح معاشقۀ قهرمان داستان، می‌توان تناسب جملات کوتاه را با محتوای شاد در بیانِ عیش و خوش‌گذرانی دریافت. جملات کوتاه مانند آهنگِ زیر عمل می‌کنند و مفهوم شادمانی را به خوبی انتقال می‌دهند. تناسب محتوا با طول جملات، زمانی بهتر درک می‌شود که به ناکامی قهرمان داستان در ابیات واپسین دقت شود. با از میان رفتن شادمانی، طول جمله‌ها در دو بیت پایانی به‌طور محسوسی بلند می‌شوند. اندوه حاصل از ناکامی قهرمان داستان، در آهنگ سنگینِ جمله نمود پیدا می‌کند.

چنگ می‌زد، به چنگ در می‌گفت
باغبان باغ را مطرّا کرد
 جام می ‌دید و برگرفت به دست
ای به تاراج برده هرچه مراست
گرچه با تو ز کار خود خجلم

 

کارغوان آمد و بهار شکفت...
شاهی آمد، در او تماشا کرد
سنگ افتاد و جام را شکست
جز به تو کار من نگردد راست
بی‌توی نیست در حساب دلم
                                (نظامی، 1380: 307)

تحلیل جملات طولانی، آشکارکنندۀ اغراض سراینده در ارائۀ این نوع از جمله‌هاست. در بخش‌هایی که محتوای ابیات حاکی از یأس و ناامیدی و خستگی است، جملات نسبت به گونۀ معیار طولانی‌تر می‌شوند. در ابیات زیر ناامیدی و بی‌انگیزگی پادشاه را از دیالوگ‌های او با مرد قصاب می‌توان دریافت. جملات طولانی در این بخش انعکاسی از ناامیدی قهرمان داستان است که در لایۀ نحوی خود را نشان می‌دهد.

من ستم‌دیده را به خاموشی
کز چنان پخته آرزوی به کام
 

 

ناگزیر است ازین سیه‌پوشی
دور گشتم به آرزویی خام
                                          (همان: 181)

در فرجام کار بهرام که وُشاقان و خدمتکاران از یافتن او ناامید می‌شوند، بازتاب ناامیدی در لایۀ نحوی نیز پدیدار می‌شود. طول ابیات متناسب با محتوا بلندتر می‌شود؛ ازاین‌رو سنگینی خاصی در بیت قابل احساس است. خستگی و ناکامی وشاقان به‌کمک جملات طولانی از سطح نحوی به سطح محتوا انتقال می‌یابد.

بر نشان دادن خلیفۀ تخت
زآه آن طفلکان دردآلود

 

می‌زدند آن وشاقگان را سخت
گردی از غار بردمید چو دود
                                            (همان: 351)

2-6- الگوهای نحوی

ساختار اثر متأثّر از عوامل مختلفی است. الگوهای ساختاری گاه در ارتباط با الگوهای ذهنی در حافظۀ فردی سراینده است؛ ازاین‌رو درک ، فهم و تفسیر آثار بسته‌به درک الگوهای ذهنی آن‌ها‌ست (رک. ون‌دایک، ۱۳۹۴: ۳۵). در هفت‌پیکر بعضی از الگوهای نحوی در چینش و ارتباط واژه‌ها با یکدیگر -به‌ویژه در مصرع دوم- حاکی از تأثیرپذیری ساختار گزاره‌ها از الگوی ذهنی سراینده است. مصرع دوم در ابیات زیر الگویی نحوی است که در پیوند با معنا قرار می‌گیرد. برای نمونه در بیت نخست، سراینده مبنی‌بر اعتقادی که در خصوص آمیختگی اندوه و شادی، خوبی و بدی، و آسانی و سختی در دنیا دارد، کوشیده است این اعتقاد را به‌کمک الگوی نحویِ درهم‌آمیخته و جابه‌جاییِ واژه‌های متضاد «نوش» و «زهر» به نمایش بگذارد. در بیت دوم نیز بی‌ثباتی زنان با درهم‌آمیختگیِ واژه‌های متضاد «خام» و «پخته» عینیت می‌یابد.

حکم هر نیک و بد که در دهر است

مادگان در کده کدو نام‌اند

 

زهر در نوش و نوش در زهر است
                                 (نظامی، 1380: 360)

 خامشان پخته پخته‌شان خام است
                                          (همان: 192)

نمونه‎ای دیگر از الگوهای نحوی، گروه‌های تضادی هستند که پیوندی نحوی با یکدیگر دارند. ساختار این نوع از الگوهای نحوی، اغلب نقش‌های دستوری همسان در دو گروه از واژه‌های متضاد هستند. بی شک ارائۀ واژه‌های متضاد در الگوی نحوی، برگرفته از الگوهای ذهنی سراینده و در پیوند با بافت موقعیتی مانند آشفتگی‌های اجتماعی و اقتصادی و کشمکش‌های مذهبی و اجتماعی در زمان شاعراست (رک. ‌فروزانی، 1394: 380-375). کاربرد فراوان الگوی نحوی و جابه‌جای هدفمند واژه‌های متضاد سبب برجستگی متن و دقت‌افزایی خواننده می‌شود.

ساز بر پردۀ جهان می‌ساز

شاه گر مست و گر بیدار است

یافتندش دران گواهی راست

آن مفرّح که لعل دارد و دُر

بود چون غنچه مهربان در پوست

لب چو مرجان، ولیک لؤلؤبند

چینیان را وفا نباشد و عهد

 

سست می‌گیر و سخت می‌انداز
                                (نظامی، 1380: 223)

 شحنه خفته، دزد بیدار است
                                          (همان: 322)

مهر بنشست و داوری برخاست
                                         (همان: 297)

خندۀ کم شده‌ست و گریۀ پر
                                            (همان: 39)

آشکارا ستیز و پنهان دوست
                                         (همان: 187)

تلخ‌پاسخ، ولیک شیرین‌خند
                                          (همان: 185)

زهرناک اندرون و بیرون شهد
                                          (همان: 320)

2-7- الگوی عکس

چیدمان واژه از مهم‌ترین مباحث نحوی است که در تأکید و انتقال پیام تأثیر بسزایی دارد. نظامی در اغلب آثار خود از جابه‌جاییِ هدفمند واژه‎ها در محور هم‌نشینی و صنعت عکس در جهت افزایش موسیقی شعر بهره می‌برد (رک. ناصری، 1395: 181 ). در هفت‌پیکر نقش جابه‌جایی گروه‌های اسمی در برجستگی متن و آگاهی‌بخشی به مخاطب، نوعی تشخّص سبکی را ایجاد کرده‌ است. سراینده از الگوی عکس و جابه‌جایی گروه واژگان برای تأکید بر سخن بهره می‌برد؛ برای نمونه در بیت زیر ترکیب «بهرام گور» و «گور بهرام» سبب برجستگی متن و تقویت مفهوم تحذیر شده ‌است.

ای ز بهرام گور داده خبر
 نه که بهرام گور با ما نیست
کانچنان ستد که بازنداد

چون دعایی چنین به پایان برد

 

گور بهرام جوی از این بگذر
گور بهرام نیز پیدا نیست
ساز چاره به چاره ساز نداد
                                           (همان: 353)

لعل کان را به کان لعل سپرد
                                           (همان: 215)

3- نتیجه‌

هفت‌پیکر از آثار برجستۀ ادبی است که بخشی از مقبولیت آن مرهون بهره‌مندی از ظرفیت‌های زبانی و تمهیدات ابداعی شاعر در لایۀ نحوی است. از ظرفیت‌های زبانی که در پیوند با ظرافت‌های معنایی قرار می‌گیرد و کشف آن‌ها سبب درک عمیق‌تری از اثر می‌شود، می‌توان به گزینش و کاربرد هدفمند عناصر زبانی اشاره کرد. ضمیر «تو» با مرجع «خداوند» از گزینش‌های هدفمند در تحمیدیه‌ است. باتوجه‌به دلالت ضمیر «تو» مبنی بر حضورِ مرجع، انتخاب و تکرار نظام‌مند آن از نظر محتوایی، متأثّر از باورِ حضورِ همیشگی و مداوم خداوند است و از نظر ساختار به انسجام اثر کمک می‌کند. حذف مرجع یعنی «خدا» به قرینۀ حضوری، دلالتی مبنی‌بر مفهومِ حضور خدا می‌آفریند و آن را در متن و ذهن مخاطب برجسته‌ و محسوس می‌گرداند.

وجه در هفت‌پیکر در خدمت محتوا است. در تحمیدیه 98درصد از گزاره‌ها در وجه «اخباری» است که نشان از قاطعیت و یقین سراینده به اعتقادات، مباحث دینی و فلسفی است. دامنۀ ارجاع در «وجه امریِ» دوم شخص، باتوجه‌به اندیشۀ سراینده مبنی‌بر ایجاد یک آرمان‌شهر گسترش می‌یابد و به کلّ جهان بشریت قابل تعمیم است. در بخش تحمیدیه و نصیحت فرزند، بسامد وجه امری به شکل قابل توجّهی افزایش می‌یابد. تنوع و طیفِ معناییِ فعل امر افزون بر خواهش، فرمان و ... بر نیروی منظوری «توصیه» ، «دستورالعمل» ، «تحذیر»، «آرزو» و «پیشنهاد» نیز دلالت می‌کند. آهنگ ممتدِ خیزان در جملاتی که «وجه پرسشی» دارند، سبب دقت‌افزایی مخاطب می‌گردد و اغلب اطّلاعات بیشتری را می‌آفریند. برای نمونه بسیاری از جملات هفت‌پیکر با واژۀ «چند»، پرسشی می‌شوند که همراه با نوعی آگاهی‌بخشی و هشدار در خصوص از دست دادنِ فرصت‌ها است. سراینده از پرسش‌های تأکیدی، در کارکردی نو برای افزایش میزان باورمندی مخاطب به اعتقادات و باورهای خود استفاده می‌کند. بسامد قیدها در بخش‌های اعتقادی به گونه‌ای چشمگیر افزایش می‌یابد و از میزان تأکید، یقین و التزام متکلم، نسبت به کلام خود روشنگری می‌کند. برای نمونه قید استثنای «جز» نشانگر تأکید بر مسائل اعتقادی و اهمّیت تعلیم، نزد سراینده است. همچنین تقدیم قید مقدارِ «بسا» در بیان تمثیل با حالت گواه‌نمایی، نوعی وجه معرفتی ایجاد می‌کند.

جابه‌جایی ارکان زبان در محور هم‌نشینی علاوه بر قواعد حاکم بر شعر، ناشی از ذهنیت و نگرش خاص شاعر است. برای نمونه نظامی، مطابق با باور اشعری خود معتقد به دیدن بصری خداست؛ ازاین‌رو می‌کوشد با جابه‌جایی ارکان و تقدیم فعل «دید» و واژه‌هایی که دلالت بر «دیدن» دارند نوعی معنای نحوی ایجاد کند و مخاطب را در خصوص اعتقاد خود اقناع گرداند. تقدیم ضمیر «تو» بر دیگر عناصر زبانی نوعی هم‌خوانی میان چینش واژه با محتوا ایجاد می‌کند. تقدیم ضمیر در ۲۱درصد از ابیات تحمیدیه، دلالتی ضمنی مبنی بر وجود ازلی خداوند می‌آفریند. تقدیم ضمیر «تو» و آوردن بی فاصلۀ فعل پس از ضمیر، سبب تداعی جنبۀ فاعلیتِ مطلقِ خداوند در ذهن مخاطب می‌شود. تقدیم و تکرار هدفمند حرف «تا» در آغاز مصرع دوم و آوردن فعل منفی پس از آن، در بخش‌های تعلیمی سبب معنی‌افزایی و تداعی شبه‌جملۀ «تا» و تقویت مفهوم ضمنی «تحذیر» می‌شود. تقدیم مفعول در ابیات اندرزی و آوردنِ فعل پس از آن سبب برجستگی محتوای مفعول می‌شود.

   بخشی از معنای متن در صدای نحوی نهفته‌است. در هفت‌پیکر غلبۀ صدای منفعل، بازتابی از اندیشۀ اشعری حاکم بر متن و تسلیم انسان را در برابر مشیّت الهی است که به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه در صدای دستوری نمود یافته است. انتخاب صدای نحوی منفعل در بخش خطاب زمین بوس، بیانگر نوعی مفهوم تسلیم در برابر مخاطب (پادشاه) است که سراینده به کمک صدای دستوری منفعل، مفهوم تسلیم را از لایۀ نحوی به سطح محتوا انتقال می‌دهد. تناسب و پیوند صدای نحوی با عناصری مانند «لحن» در برجسته‌کردن مفهوم، نقش بسزایی دارد. صدای «فعّال» در داستان که بهرام، سران کشور را سرزنش می‌کند، سبب برجستگیِ لحن تحکم‌آمیز او می‌شود.

بررسی مؤلفه‌هایی مانند کوتاهی و بلندی جملات، رهیافتی برای کشف ظرایف پیوند میان شاخصه‌های نحوی با اندیشه و احساسات شاعر است. مفهوم شادی در هفت‌پیکر با ضرب‌آهنگ حاصل از توالی جملات کوتاه در سطح نحوی آشکار می‌شود. هنرمندیِ سراینده در بهره‌مندی از ظرفیت‌های زبانی به گونه‌ای است که میزان شدّت و ضعف هیجانات را می‌توان از طول جملات دریافت. در هفت‌پیکر الگوهای نحوی نو بنیانی است که کاربرد فراوان آن‌ها و نوع چینش خاص در آن حاکی از تأثیرپذیری ساختار گزاره‌ها از الگوی ذهنی سراینده است.

 

 

  1.  

    1. ایلخانی‌پور، نگین (۱۳۹۴). صفات وجهی در زبان فارسی، چاپ اول، تهران: مرکز.
    2. براتی، محمود و همتیان، محبوبه (۱۳۸۹). کاربردهای پرسش در حدیقۀ سنایی، فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطوره‌شناختی، سال 6 ، شمارۀ ۲۱: ۶۵-۹۲.
    3. رحیمی، سید مهدی؛ گل‌سرخی، فرشته؛ بهنام‌فر، محمد و شایان‌سرشت، اکبر (1397). «تحلیل سبکی لایه‌ی نحوی منظومه‌ی ازهر و مزهر نزاری قهستانی»، نشریۀ مطالعات زبانی و بلاغی، دورۀ 9، شمارۀ 18
      پاییز و زمستان: 165- 192.
    4. جبری، سوسن (1396). تأثیر گسترش ساختاری جمله بر ماهیت معنا در نثر صوفیانۀ میبدی، نشریۀ نثرپژوهی، سال 20، شماره 42: 96-74.
    5. جعفری قریه‌علی، حمید؛ سیدیزدی، زهرا و میری، ناهید (1400). بررسی روابط متقابل عناصر زبانی، ادبی، و ایدئولوژی نویسنده در آثار سعید عاکف»، نشریۀ فنون ادبی، سال13، شمارۀ 2، پیاپی 35: 17-1.
    6. درپر، مریم (1392). سبکشناسی نامههای غزالی با رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی، چاپ اول، تهران: نشرعلمی.
    7. دشت‌بش، مرضیه (1396). «بررسی لایه‌های نحوی سبک و صدای شعر سهراب سپهری»، نشریۀ مطالعات زبانی و بلاغی، سال 8، شمارۀ 16، صص134-111.
    8. رضایی، والی و نیسانی، مژگان (۱۳۹۵). «تمایز گواه‌نمایی و وضعیت معرفتی براساس رفتار قیدهای زبان فارسی»، دوفصلنامۀ پژوهشهای زبانی دانشگاه تهران، دورۀ ۷، شمارۀ ۱، صص 37 ـ 56.
    9. شریعت، محمدجواد (1384). دستور زبان فارسی، چاپ هشتم، تهران: اساطیر.
    10. شکرکن، حسین؛ نفیسی، غلامرضا؛ ماهر، فرهاد؛ برادران‌رفیعی، علی‌محمد و غروی، محمد (۱۳۸۷). مکتبهای روان‌شناسی و نقد آن، جلد دوم، چاپ پنجم، تهران: سمت.
    11. شمیسا، سیروس (1393). کلیات سبکشناسی، چاپ چهارم، تهران: میترا.
    12. _________ (1389) معانی، چاپ دوم، تهران: میترا.
    13. صادقی، لیلا (1392). نشانه‌شناسی و نقد ادبیات داستانی معاصر(مجموعه مقالات ادبی ـ هنری)، تهران: سخن.
    14. فتوحی ‌رودمعجنی، محمود (1395). سبک‌شناسی نظریه‌ها، رویکردها و روش‌ها، چاپ‎ سوم، تهران: سخن.
    15. فرجی، ذبیح الله (1355). نقش ناکامیها در شخصیت، چاپ اول، تهران: کاویان.
    16. فرشیدورد، خسرو (1388). دستور مفصل امروز، چاپ سوم، تهران: سخن.
    17. __________ (1373). دربارۀ ادبیات و نقد‌ ادبی، دورۀ دوجلدی، چاپ دوم، تهران: امیرکبیر.
    18. فروزانی، ابوالقاسم (1394). سلجوقیان: از آغاز تا فرجام، چاپ دوم، تهران: سمت.
    19. قاسمی، ضیا (1397). سبک ادبی از دیدگاه زبان‌شناسی، چاپ دوم، تهران: امیرکبیر.
    20. عبادیان، محمود (1372). درآمدی بر سبکشناسی در ادبیات، چاپ دوم، تهران: آوای‌نور.
    21. عمرانی، غلامرضا (1383). زبان دستور، چاپ اوّل، تهران: لوح زرّین
    22. غلامرضایی، محمّد (1391). سبکشناسی شعرپارسی از رودکی تا شاملو، چاپ چهارم، تهران: جامی.
    23. غلامعلی‌زاده، خسرو(1374). ساخت زبان فارسی، چاپ اوّل، تهران: احیاءکتاب.
    24. لطیف‎نژاد رودسری، فرّخ (1396). نحوۀ تشکیل و دریافت متن در اشعار معاصر(نیما، سپهری و باباچاهی) چاپ اول، تهران: سخن.
    25. مستور، مصطفی( ۱۳۸۴ ). مبانی داستان کوتاه، چاپ دوم، تهران: مرکز.
    26. ناتل‌خانلری، پرویز(1392). دستور زبان فارسی، به کوشش عفت مستشارنیا، چاپ هشتم، تهران: توس.
    27. ناصری، فرشته (1395). «بررسی و تحلیل عناصر موسیقایی در منظومۀ لیلی و مجنون نظامی با تکیه بر عناصر زیبایی‌شناختی»، فصلنامۀ زیبایی شناسی ادبی، سال 13، شماره 26، صص 189-158.
    28. نرمان، ل.مان (۱۳۴۶). اصول روانشناسی، ترجمه محمود صناعی، چاپ پنجم، تهران: اندیشه.
    29. نظامی، الیاس بن یوسف (1380 ). هفت‌پیکر، تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، چاپ چهارم، تهران: قطره.
    30. وردانک، پیتر(1389). مبانی سبکشناسی، چاپ اوّل، تهران: نشرنی.
    31. ون دایک، تئون ای(۱۳۹۴). ایدئولوژی و گفتمان: درآمدی چندرشتهای، چاپ اوّل، تهران: سیاهرود.
    32. هاشمی، سید محمّد و باقری خلیلی، علی‌اکبر (1395). «شیوه‌ها و کارکردهای هنری حذف عناصر کلام در غزل‌های پست مدرن»، ادبیات پارسی معاصر، دورۀ 6، شمارۀ 4، صص140-117.
    33. Fowler,Roger.(1986). Linguistic criticism. Oxford: Oxford University Press.
    34. Halliday, M. A. K. & R. Hassan. (1976). Cohesion In English. London: London : Edward Arnold.
    35. Kratzer, A. (1977). What “Must” and “Can” Must and Can Mean. Linguistics and Philosophy, 1, 337-355.
    36. Palmer, F. R. (1986). Mood and Modality. Cambridge: Cambridge University Press.