نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران
2 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Although different literary genres can be gathered into three known groups of epic, lyric, and allegory, each category also has more specific divisions and subtle and pleasant types that make literature attractive. This abundance of types has sometimes led to forgetting other genres. One of these genres is Haft Qaapi and its different forms, which we have introduced and explained its various aspects in this study. This research, which is based on descriptive-analytical and direct reference researching methods, eventually found and introduced twelve forms of this genre. The results show that different forms of this genre exist, from Chaar Qaapi to Davaazdah Qadam, and Qaapi Cheraq is prominent among its forms. In addition, Musamat Makhams is the most popular poetic form among the poets of this genre. Qaapi Soraayi is also one of the practical forms of Persian poetry. The most practical aspect of it is to visit an old man. As we found in this research, Shah Cheragh is a respectful term for Sufi, not a popular name.
Keywords: Haft Qaapi, Literary Forms, Qaapi Goshayi, Ayiin-e-Solook.
Introduction
Literary genres and their knowledge are among the prestigious literary sciences. Undoubtedly, the pleasantness and sweetness of knowledge of literary types are due to its subtle sub-categories that are placed inside its bigger categories which consist of epic, lyrical, and allegory literature. The abundance of the genres and gathering them into bigger categories sometimes led to forgetting some of them. The books and articles which were written on this topic (i.e. literary genres) usually contain similar content, and their differences in introducing strange and rare genres are few. As a result of this, introducing uncommon genres is of high importance.
One of these genres that is less noticed in Persian literature is Haft Qaapi or Haft Qadam. In the present study, we try to properly introduce this literary genre based on a few newly found examples in manuscripts. The two questions of this research are: 1) What is Haft Qaapi literary genre? 2) Which poetic forms does it use and where and when is it used?
Materials and Methods
This study is done through library research by direct reference researching methods. Considering that only a few references reflect this literary genre, most of our research has been in manuscripts, and in addition to that, we have benefited from the Solouk Name (behavior books), Maraam Naameh (Manifesto), and Fotovat Nameh (books regarding Chivalry).
Research Findings
Haft Qaapi is a literary genre because its foundation is based on poetry. However, in the design of Haft Qaapi, verses of the Quran, hadiths of the infallibles, and famous sayings of mystics and Sufism are also used in it. But, as mentioned earlier, it does not necessarily use a poetic form. According to the examples that we provided in this study, we see three content areas which are: 1) Praising the innocent imams and religious elders, 2) Praising the kings and political rulers, and 3) Respect to the sheiks and elders of mystics and Sufism. In addition, the most popular forms of this type of literary genre are Haft Qaapi or Haft Ghadam, Davaazdah Ghadam, Chaar Qaapi, Qaapi Bastan, and Qaapi Goshaayi. The poetic forms of Mokhammas and Qaapi Cheraq are more noticeable than others. Our most prominent findings in this study are as follows:
Molla Zabih’s Haft Qaapi
Cheragh Haft Qaapi (Molla Naqdi’s Haft Qaapi)
Molla Saael Baqli’s Haft Ghadam
Qaapi Bastan and Qaapi Goshayi
CharQaapi (Mansoor or in English Prose)
Quran Haft Qaapi
Cheraqi Chahar sham (four candles) Haft Qaapi.
Cheraqi Do Sajde Haft Qaapi
Kaateb’s (scribe) Davazdah (12) Qadam
Mokhamas Davazdah (12) Qadam
Molla Naqdi’s Davazdah (12) Qadam
It is clear that each of these types is represented with descriptions and divisions.
Discussion of Results and Conclusions
It is clear that there is a deep and unbreakable connection between mysticism and Sufism and Persian poetry. In the meantime, important and well-known Sufi groups do not use any art as much as they use poetry. We cannot easily find an iconic mystic that isn’t a poet or at least doesn’t have a direct and meaningful relationship with literature and poetry. This is why special literary genres are born from this delightful connection. But because mysticism is noticeably away from selfishness and ostentation and aims for selflessness, it is not impossible that it does not aim to prove these genres. Now, the literary genre of Haft Qaapi and its different forms are also the same. Haft Qaapi, considering its vast diversity, can be a leading literary genre and also be a sub-group of mysticism. Another issue that is worth noting is that Haft Qaapi is a practical literary genre that was recurringly performed in the format of mysticism behavioral ceremonies at holy places such as religious grandees’ courts or monasteries not long ago. Many incorrupt people have memorized a good amount of these poems, and probably performed them with enjoyable voices like a ballad for interested audiences
کلیدواژهها [English]
انواع ادبی و دانش آن، یکی از جذابترین علوم ادبی است. بیگمان دلپذیری و شیرینی دانشِ انواع ادبی نیز زیرشاخههای ظریف و ذوقپسندی دارد که در دامنِ گونههای عمده، یعنی انواع ادبی حماسی، غنایی و تعلیمی جا خوش کردهاند. فراوانی گونهها و نیز گردکردن آنها در تقسیمات کلانتر، گاه به فراموشی برخی از آنها انجامیده است. آثاری که امروز در پیوند با گونهشناسی ادبی و بهویژه با عنوان «انواع ادبی» پدید آمدهاند، غالباً مطالبی یکسان را بازنمود دادهاند و تفاوت آنها در معرفی گونههای غریب و نادر بسیار اندک است؛ ازاینرو معرفی گونههای نادر و کمترشناختهشده، اهمیّت بالایی دارد.
یکی از این گونههای کمیاب در ادبیات فارسی که بسیار اندک به آن توجه شده و بازنمود یافته است «هفتقاپی» یا «هفت قدم» است. در این مقاله تلاش میشود تا این نوع ادبی را برپایة چند نمونة نویافته در نسخههای خطی، بهطور شایسته معرفی کنیم.
1ـ1 بیان مسئله
انواع ادبی غالباً از همگرایی معنایی چند اثر ادبی در پیوند با یک موضوع واحد پدید میآیند؛ چنانکه مثلاً معماسازی در عصر صفوی بسامد یافته، پرورده شده و به چشم آمده است (فتوحی، 1379)؛ ازاینرو بنیان انواع ادبی بیشتر بر بنمایه، پیام و معنامندی آثارِ همگرا استوار است. هرچند میتواند این همگرایی معنایی در یک قالب ادبی واحد نیز شکل بگیرد؛ چنانکه مثلاً نوع ادبی مرثیه، ممکن است قالبِ ترکیببند را فرایاد بیاورد. روشن است که یک حکم کلّی در این باره داوری راستین و صادقی نیست؛ برای نمونه اگر «واسوخت» را یک نوع ادبی بدانیم، شاعری مانند وحشیبافقی این گونه را در قالب غزل و ترکیببند ارائه کرده است. برای گونة نویافتة ما نیز چنین حکمی صادق است. هفتقاپی که بیشتر با این نام مطرح است، با اصطلاحات مشابهی نظیر «هفت قدم، دوازده قدم، چارقاپی و قاپیگشایی» نیز شناخته میشود. واژة «قاپی» (در، دروازه، در اینجا قدم) اصل ترکی دارد که به معنی دروازه به کار میرود (افشاری، 1391: 63). در گونة ادبی «هفتقاپی» به معنی «درگاه» و «مدخل» نیز به کار رفته است؛ اما اغلب به معنی «گام» و «قدم» کاربرد دارد. قالب اشعاری که در هفتقاپی به کار گرفته میشود، متنوع است؛ هرچند فراوانی با مسمّط، بهویژه مسمّط مخمّس است. هفتقاپی بیش از آنکه جنبة ادبی آن اهمیّت داشته باشد، آداب و آیین آن، که حالتی نمایشی دارد و در گونة ادب دراماتیک دستهبندی میشود، اهمیّت دارد و مراسم و مناسک خاصی را برای حضور در مرقد بزرگان دین، یا دربار پادشاه یا محضر پیر و مرشد یادآور میشود؛ البته چنین حضوری همواره با شعرخوانی و ارائة شعر همراه است؛ اینگونه است که این آداب و رسوم زیرِ عنوان «هفتقاپی» و در قالب انواع ادبی نامگذاری میشود.
پرسش بنیادین این پژوهش آن است که «نوع ادبی هفتقاپی چیست، چه قالبهایی را به خدمت میگیرد و در چه جایگاههایی کاربرد دارد؟».
1ـ2 پیشینة پژوهش
در هیچیک از آثاری که عنوانِ «انواع ادبی» یا «انواع شعر» را بر خود دارند سخنی از هفتقاپی یا مصطلحاتِ در پیوند با آن به میان نیامده است. دستکم آثاری نظیر انواع شعر فارسی انواع ادبی (عبادیان، 1379؛ رستگار فسایی، 1380) انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی (رزمجو، 1390)، انواع نثر فارسی (رستگار فسایی، 1394)، انواع ادبی (شمیسا، 1394) یا انواع ادبیات و سبکهای ادبی فارسی (ربیعی، 1399) چنین گونهای را رصد نکردهاند؛ دلیل آن نیز کاستی این پژوهشها و پژوهشگران نیست؛ بلکه بدان سبب است که هفتقاپی بیش از آنکه در گونههای ادبی نامور باشد، در آداب و آیینِ تشریفات سلوک و تشرّف کاربرد داشته است؛ ازاینرو در آثار آداب سلوک و آیینهای رفتاری فرقهها و گروههای خاص اجتماعی، نظیر فتوّتنامهها و مبانی سلوک بیشتر بازتاب داشته است؛ البته جای شگفتی است که حتی در کتاب فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی (سجادی، 1378) نیز از قاپی خبری نیست.
در کتاب سی فتوتنامة دیگر (افشاری، 1391)، از آداب چراغ روشنکردن سخن رفته است و هفتقاپی چراغ از مشهورترین آنهاست؛ البته آن را بینظم و ترتیبِ هفت گام، معرفی کرده است (همان: 63).
همچنین در کتاب مبانی سلوک در طریقت خاکساری جلالی و تصوّف از «چهارقاپی» سخن گفته است (منجّمی لاهیجانی، 1379: 139).
البته بیشترین «قاپیها» در نسخة خطی با نام اشعار مراسم شاهچراغ از مؤلفی ناشناس مربوطبه قرن 13، در مخزن کتابخانة دارالحدیث قم دیده میشود؛ این نسخه 149 صفحه با خط نسخ و قلم ریز است. این نسخه، تعداد هفت گونة متفاوت از «هفتقاپی» را در خود دارد که ازجملة آنها هفت قاپی چراغ، هفت قدم مولانا سائل بقّال 1، آداب قاپی و قاپیگشایی و قصیدة خلیلی 2 و مُخَمّس هلاکوکو 3را میتوان نام برد.
دومین نسخة خطی که از «قاپیها» نمونه به دست داده است، رسالة حاجینثار علیشاه خاکسار است. این نسخه که 101 صفحة چهار برگ دارد، به شمارة در کتابخانة مجلس شورای اسلامی قرار دارد و در آن از چهارقاپی (نسخة نثار علیشاه: 52) و هفت قاپی (همان: 68) سخن به میان آمده است (همان: 68).
همچنین در نسخهای متعلق به کتابخانة ملک، یک قاپی در قالب مسمّط مخمّس آمده است. این نسخه که با شناسة شمارة اموال 006/04583/04/1393، بر چرم میشن فرنگی، به طول 21 سانتیمتر و قطر 2 میل و به خط نستعلیق در کتابخانة حاج حسین ملک ثبت شده است، شامل 18 بند قاپیگشایی در موضوع طلب و پاسخ برای تشرّف به عالم سیروسلوک است؛ اما در پژوهشهای نو، بهویژه در شکل مقاله، دستکم در حوزة ادبیات و ادبیات عرفانی، اثری با این دستمایه یافت نشد.
2ـ قاپی و کیفیّت دگرگونی آن
نامگذاری و وضع اصطلاح یکی از امور مهم در بازشناسی های علمی، بهویژه در حوزة ادب و هنر است؛ ازاینرو برخی ارباب نظر تأکید میکنند که «ضرورت توجه به دانشهای بومی بهویژه در علومی که به مؤلفههای اختصاصی مانند تاریخ، فرهنگ، زبان و زیستبوم وابستگی دارند، اهمیت خاصی مییابند. دادههای چنین علومی زمانی کاربردی خواهد بود که به این وابستگیها توجه شود. بر همین اساس و با توجه به اینکه ادبیات و شگردهای ادبی، وابستگی ویژهای به نوع زبان و فرهنگ ملتها دارد، اهمیت و ضرورت توجه به دانش بومی نقد ادبی بیشتر آشکار میشود» (اسفندیاری و همکاران، 1401: 4).
قاپییا قاپو، واژهای مخصوص زبان ترکی است و در فرهنگهای فارسی عمدتاً به دروازه معنی شده است (محمدپادشاه، 1335: ذیل قاپیاقاپو). با استناد به اینکه در برخی متون سیروسلوک از واژة «در» و گاه «باب» برای شروع مراسم تشرّف و یا آیینهای ارتقای سالک استفاده شده است، باید اینگونه پنداشت که این واژه در عهد صفویه ـ که علاقه به کاربرد واژگان ترکی در آن عهد رواج داشت ـ جایگزین «در» یا «باب» شده است؛ نیز باید دانست که در ترکی، قاپی را به معنی مکان و جا یا ظرف استفاده میکنند؛ چنانکه احمد کسروی در کتاب ده سال در عدلیه» میگوید: «در زنجان کفش را اَیاق قاپی (ظرفِ پا) میگویند» (کسروی، 1323: 159). با این همه، سابقة چنین عنوانی در برخی منابع تا روزگار سلمان فارسی و یا امام رضا (ع) عقب برده شده است (مدرسی چهاردهی، 1361: 193).
در کتاب ادبیات عامیانة ایران آمده است که «درویش از فرقة عجم که صاحب مقام بود در آخرین شب از شعبان، در قهوهخانهای «سَر دَم» میبست. سردَم اتاقکی یا طاقنمایی چوبین بود که در گوشهای از قهوهخانه میگذاشت و خود درون آن مینشست و جلو آن، رشتههایی آویزان میکرد. جلوِ سردَم را "قاپی" میگفتند» (محجوب، 1382، ج 2: 1055).
جالب اینکه درویشِ حاضر در قاپی را سردَمدار میگفتهاند و این واژه در ادبیات سیاسی امروز ما از همینجا گرفته شده است. در جایی دیگر نیز گفته شده است: «بعضی اوقات در تکیهها طاقهایی از چوب و پارچههای رنگارنگ به نام قاپی (درگاه) میساختند و سخنوران برای گشودن قاپیها وارد تکیه شده و شروع به سخنوری میکردند» (پرتو بیضاییکاشانی، 1382: 25).
اهمیّت «قاپی» و اجرای گونهگون این آیین در خانقاهها و تکیههای مذهبی از نامگذاریهای متعدد آن برمیآید. درنگ در آثارِ اندکی که به این گونة ادبی پرداختهاند، عنوانهایی مانند «قاپیِ لسان، قاپیِ دلیل، قاپی غزوات، قاپی فقر، قاپی مُفرد ابدالی، قاپی معرفت و قاپی اختیاری» را بهدست میدهد» (افشاری، 1382: 355). تقسیمی دیگر در نزد فرقة معصومعلیشاهی چارقاپی با گامهای معرفت، شریعت، طریقت و حقیقت است (مدرسی چهاردهی، 1361: 114).
3ـ معرفی و بحث اصلی
هفت قاپی نوع ادبی است؛ زیرا خمیرمایة اصلی آن شعر است. هرچند در اثنای طرح یک هفتقاپی و بهضرورت، از آیات قرآن، احادیث معصومین و زبانزدهای مشهور اهل عرفان و تصوّف نیز در آن استفاده میشود؛ اما همانگونه که در آغاز اشاره شد، الزاماً قالب یا شکل خاصی را منظور نمیکند. به اعتبار نمونههایی که ما در این جُستار فراهم آوردهایم، سه ساحت مضمونی در آنان دیده میشود که عبارت است از: «مدح و ستایش ائمة معصومین و بزرگان دینی، ستایش و تمجید پادشاهان و حاکمان سیاسی و نیز دستِ ارادتدادن به مشایخ و پیرانِ اهل عرفان و تصوّف. هم اینکه شکلهای مطرح این گونة ادبی عبارتاند از: «هفتقاپی یا هفت قدم، دوازده قدم، چارقاپی، قاپیبستن و قاپیگشایی». در این میان قالب مخمّس و قاپی چراغ نمود بیشتری دارند.
اینک بهشکل نسبتاً مشروح نمونههای یافتشده و پیش از همه، «هفت قاپی ملاّ ذبیح» 4 معرفی میشوند؛ زیرا این نمونه در آغاز خود آداب قاپی را نیز گوشزد میکند.
یک) هفت قاپی ملاّ ذبیح
این قاپی در صفحات 121 تا 125 نسخظ موسوم به اشعار مراسم شاهچراغ قرار دارد و چنانکه معرفی شد، این نسخة خطی متعلق به خزانة کتابخانة دارالحدیث قم و به دلالت تخلص شاعر، اثر طبع شاعری به نام ملاّ ذبیح با تخلص ذبیحی است:
|
ما علیکم را در این مجموعه مشتاقیم و بس |
|
ای «ذبیحی» بر غبار مقدم جانان سلام |
(نسخة خطی اشعار مراسم شاهچراغ، قرن 13: 123)
در آن، آداب تشرّف و طلب به محضر یکی از امامزادگان اهل معنا به نام «میر سیّد معالی» 5 بیان شده است. آغاز این هفت قاپی اینگونه است:
«هفتقاپی درآمدن بدین دستور است: هرگاه شخصی به قاپی اهل طریق داخل شود، باید اول سر را برهنه نماید و نعلین از پایها بیرون کند و دستها را تا ساق برهنه کند و اگر دامان برزده باشد، بیندازد و شالی را ازقبیل "لام الف لام" [6] در گردن اندازد و شصت پای راست را بر روی شصت پای چپ اندازد که او را "الف دال" گویند و سر انگشت سبّابة دست راست را بر روی ناف گذارد و شروع کند به خواندنِ قاپی اول:
|
«لِلهِ الحمد قبلَ کلّ کلام |
|
بصفات الجلالِ و الإکرام
|
ـ قاپی دوّیم:
|
آمدم بر درگهت از روی عجر و التجا |
|
تا کشم بر دیدهام خاک رهت چون توتیا |
پس باید بایستد، تا آن مُرشد این درآمد را شروع کند و بخواند:
|
صد هزاران رحمتت بادا اَیا مرد طریق |
|
خانة چشمم بود جایت، درآ این دم درآ! |
پس آن شخص که در قاپی ایستاده شروع کند در عشق خواندن:
ـ قاپی سیّم:
|
مجموعة جمع سالکان را عشق است |
|
یعنی شعرای اصفهان [7] را عشق است |
سرانجام در قاپی هفتم، نام پیر بهطریق مکاشفه بر وی خوانده میشود و درمییابد که به کدام پیر باید دست ارادت دهد؛ چنانکه:
|
ناگهم این ندا رسید به گوش |
|
"میر سیّد معالیِ" با جود... |
بعد از آن، لب و دهان ساکنان مجلس به فاتحه شاد کند تا آن شخص بنشیند. تمام شد
سؤال و جواب هفتقاپی ملاّ ذبیح، بعون الله المالک الوهاب، یا حفیظ(همان: صفحات مختلف).
دو) هفتقاپی چراغ (هفتقاپی مُلاّ نقدی) 8
همانگونه که در سطرهای پیشین آمد، از موضوعات هفتقاپی، یکی هم ستایش بزرگان دین است. این قاپی درواقع آیین تشرّف به بارگاه حضرت احمد بن موسی شاهچراغ است که در برگههای 135 تا 137 نسخه آمده است. آغاز نسخه اینگونه است:
«هفتقاپی چراغ؛ چون خواهد چراغ یا شمعی را داخل مجلس عارفان نماید قدم اول پیش گذارد و این آیه [البته عبارتی عربی است نه آیه] و رباعی را بخواند: بسم الله الرّحمن الرّحیم الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى اشرقَتْ قلوبَ الاولیاء بالنّورین تجلیّات جمالِه و انوارُ جلاله و کماله و صلّ علی محمّد و آل محمّد. بعد از این باید که این رباعی را خواند:
|
« ای آن که تویی به دهر ایمان چراغ |
|
آیین رخ تو زیب دکّان چراغ |
«پس قدم دُویّم در پیش گذارد، این رباعی را بخواند:
|
« ای شاه تویی مظهر انوار چراغ |
|
باقی ز رخ تو اَست انوار چراغ |
***
«بعد از آن باید این آیه را بخواند: "وَ جَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً..." (نبأ/ 13)» (ناشناس، قرن 13: 135).
همة این هفتقاپی با دو رباعی و یک آیه یا متن عربیِ دعامانند همراه است تا آنکه سرانجام به قاپی هفتم میرسد. در پایان قاپی ششم سه بار تکبیر میگوید و صلوات بر پیامبر میفرستد.
«پس قدم هفتم در پیش گذارد و شمع و چراغ را بر زمین گذارد و این قصیده بخواند:
|
« ای ذرّهای زخاک درت افسر چراغ |
|
روشن بود ز نور تو چشم سرِّ چراغ |
[داستان مکاشفه همچنان در بند آخر ادامه دارد، چنانکه در ادبیات پایانی قصیده گوید:]
|
بودم سحر به فکر که ناگاه هاتفی |
|
گفتا بگو تو مدح شهِ کشور چراغ
|
سه) هفت قدم مُلّا سائل بقلی 3
این هفت قدم را باید هفت قاپیِ ساده یا باز، نامید؛ زیرا دربرگیرندة آداب و مناسک خاصّی نیست و موضوع آن نیز باز و آزاد است. به دلالت بیتی که در قدم دوم دارای تخلُّص است، شاعر این هفتقاپی «سائل بقلی» است، ضمن اینکه قبل از شروع قاپی و پیش از بسمالله، این برنویس دیده میشود که «هفت قدم نظم کلام مولانا سائل بقلی» (نسخة اشعار مراسم شاهچراغ دارالحدیث قم، 135).
این قاپی با درآمدی ستایشآمیز نسبتبه شاه آغاز میشود، پس از آن قدمها با شعرخوانی و در قالبهای مختلف ازجمله قطعه، غزل و مستزاد و بدون هیچ آداب و مناسکی پشت سرِ هم نوشته شده است؛ حتی قدم هفتم نیز هیچ درنگ رفتاری و یا دعا و آیهای با خود ندارد.
ـ قدم اول:
|
شها به درگهت ار شاه ار گدا آید |
|
به پایبوس تو اَر خلق باصفا آید |
ـ قدم دوم:
|
ما بدین در نه پی عجز و نیاز آمدهایم |
|
همچو محمود به پابوس ایاز آمدهایم همچو افلاک روش، پُشت فراز آمدهایم |
گونهگونی در قالبهای شعری که در هفتقاپیها رواج دارد، تا بدانجاست که از قالب کمکاربردی مانند مستزاد نیز سود میبرند. مسمّط نیز در هفتقاپیها فراوان کاربرد دارد؛ اما بیش از همه، رباعی استفاده میشود. البته در این نمونه که به هفت قدم سائل بقلی نامگذاری شده است، سائل بیشتر از غزل بهره میگیرد و نیمنگاهی به برخی غزلهای معروف نظیر حافظ و سعدی دارد؛ چنانکه در قدم دوم به غزل مشهور حافظ،
|
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم |
|
از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
|
التفات دارد و در قدم ششم که اینگونه آغاز میشود:
|
ای سواد لطف و رحمت جمله در شأن شما |
|
در دریای معانی رکن ایمان شما
|
به غزل دیگر حافظ توجه داشته است:
|
ای فروغ ماه حُسن از روی رخشان شما |
|
آبروی خوبی از چاه زنخدان شما
|
سرانجام این هفت قاپی با سلام بر منظور و مقصودِ قاپیخوان به پایان میرسد:
|
السّلام ای آفتاب برج رحمت را ضیا |
|
السّلام ای وارث سلطان تخت اصفیا
|
چهار) قاپیبستن و قاپیگشایی
در عالمِ همصنفی و همکاری، حتی در امور معنوی و در میان ارباب معرفت، ممکن است نزاع و جدل و حسادتهایی بروز کند؛ چنانکه در احوال مشایخ نیز گاه دیده شده است؛ ازاینرو در قاپیخوانی نیز اصطلاح قاپیبستن و قاپیگشایی رواج دارد؛ جز آنکه قاپیگشایی در دو معنا و دو کاربرد نمونه دارد. نخست معنی آن، همانا مقابل و مقابلة «قاپیبستن» است. بدین معنی که ممکن است خصم 9 بر کسی قاپی را بسته باشد و او به همّت خود و مدد مُراد و مرشد میکوشد تا آن را بگشاید؛ چنانکه قاپیبستن، چنان است که کسی بخواهد از راه دشمنی و خصمیکردن، درِ توفیق را بر رقیب خود بندد. دیگر معنی آن همانا آغاز به کار در رفتارِ سیروسلوک و ورود به جرگة متصوّفه است که آداب خاص خود را دارد. در این قاپیگشایی درواقع سالکِ مشتاق اجازت ورود به جرگة ارباب تصوّف را طلب میکند و منظور از قاپیگشایی در اینجا زبان بازکردن به طلب در محضر مشایخ و مرشدان کامل است.
ـ قاپی بستن: «اگر قاپی شخصی را خواهی ببندی، این را بخوان:
|
چو در ملک جهان یابم به پیش راه قاپی را |
|
گشایم در زمان از لطف بسمالله قاپی را
|
- قاپیگشایی (نوع اول): «اگر شخصی به رویت قاپی بسته و خواهی بگشایی این را بخوان:
|
ببندد گر به رویم خصم 9 بیمقدار قاپی را |
|
گشایم من به بسمالله اوّل بار قاپی را
|
- قاپیگشایی (نوع دوم): همانگونه که اشاره شد، منظور از قاپیگشایی نوع دوم تقاضای پیوستن به تصوّف است که آداب خاصی برای تشرّف دارد.
این نوع قاپیگشایی را در نسخة ویژة کتابخانة ملک یافتیم و درواقع یک مُسمِط مَخمَّس است با این آغاز:
«بر درویش لازم است که در اوّلِ ناطقشدن قاپیگشا بخواند، بسم الله الرحمن الرحیم.
قاپیگشایی مَخمَّس هفتقاپی:
|
صلوات بر رسول وَ آلش به اتفاق |
|
برگو که تا کنی به بهشت برین وثاق |
|
او دیده است در شب معراج نُه رواق |
|
|
پس از نُه بند که دربرگیرندة تقاضای شرفیابی است، پیر جواب میگوید:
|
حمد و سپاس و شکر خدایی که هست طاق |
|
بیمثل و بیشریک و نظیر است و بینفاق |
|
گاهی دهد مجال وصال و گهی فراق |
|
|
|
ای عارف سخنور نیکو خوش آمدی |
|
ای عندلیب گلشن یا هو خوش آمدی...»
|
جالب توجه اینکه نوع دوم قاپیگشایی گاه با دوازده قدم که ما در ادامه توضیح خواهیم داد، همسانیهایی دارد.
پنج) چارقاپی (منثور)
گونهای دیگر از قاپی که هم در عدد و هم در قالب متفاوت است، چارقاپی منثور است. این نمونه در کتاب مبانی سلوک در سلسلة خاکسار 10 جلالی و تصوف (منجّمیلاهیجانی، 1379: 139) آمده است که درواقع این کتاب و محتوای آن به موضوع قاپیها بسیار نزدیک است.
در این کتاب، چهارقاپی منثور در بخش اول کتاب و ذیل عنوان «شرح منازل» آمده است و عنوان آن «طالبنامه یا چهارقاپی» است. مهم اینکه در این سلسله عددهای مألوف قدری غیرمتعارف دیده میشود. برای مثال منازل هفتگانه که در اغلب سلوکنامهها دیده میشود، در این کتاب یا در رفتار این سلسله با عنوان «منازل پنجگانه» 11 مطرح است (همان: 141).
اما شرح چارقاپی سلسلة خاکساریّه اینگونه است:
«قاپی اوّل: پیر دلیل که به گردن خود و مرید رشتة فقری انداخته، هشت کلام رمزگونه فقری را به گوش طالب میخواند. آنگاه مرید به حالت گلبانگ میگوید: حق دوست الاّ الله. مرشد جواب میدهد، موجود الاّ الله، الله جل جلاله و عمّ نواله و عظم شأنه... در این زمان پیرِ دلیل، و تمامی فقرا که در مجلس شهود حضور دارند به سجده میروند...» (همان: 139).
قاپی دوم و سوم: درست مانند قاپی اول اجرا میشود و با سجده پایان میپذیرد؛ بهجز آنکه آیات آنها با یکدیگر متفاوت است. سرانجام قاپی چهارم انجام میشود.
«قاپی چهارم: پیرِ دلیل و مرید از سجده برخاسته و قاپی بسته و به تمام فقرای حاضر در مجلس عشق میرسانند. آنگاه پیر دلیل دست مرید را به دست مُرشد ارشاد میدهد. پیر ارشاد شرطهای توبه و آیات مربوطبه آن را به شرح زیر تلقین مینماید:
- اوّل، توبة شریعت... (همان: 140).
شش) هفت قاپی قرآنی
گونهای دیگر از هفتقاپی، چنان است که گامها تنها با آیات قرآن نشان شدهاند. البته چنانکه گذشت، دریافتیم که هرگز قاپیها از آیه یا حدیث خالی نیستند و اغلب با شواهدی از آیات پیوند میخورند؛ اما در اینگونه از هفتقاپی، در شش قدم اوّل تنها از آیات قرآن برای متن قاپی استفاده میشود و قدم پایانی را کلمات رمزگونهای تشکیل میدهد که بین مرشد و مرید رد و بدل میشود که البته به کتابت نمیآید و برای هر مِرید و هر مُراد این رمزها متفاوت است.
اینگونه از هفتقاپی نیز در شرح منازل سلوک سلسلة خاکسار جلالی دیده شد و این مناسک ذیلِ رفتاری به نام «گُلسپردن» روی میدهد که شرح آن چنین است:
«منزل چهارم در سلسلة خاکساریه "گُلسپردن" 12 است و آن به معنای این است که مرید تن خود را به نشانة فناء فی الرسول و فنای فی الله تسلیم پیر خود مینماید و پیر پس از دریافت گُلِ کسوت آن را چهار غسل داده و با آداب تمام گل را به خزانة یکی از ائمّة اطهار تسلیم مینماید. آنگاه گل کِسوت، طبق قاعده و اصطلاح خاصی هفت بار بین انگشتان پیر و مرید رد و بدل میشود و درنهایت به مرشد تحویل میشود:
قاپی اول ـ «وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» (بقره: 40).
قاپی دوم ـ «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ» (بقره: 45).
قاپی سوم ـ «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ» (بقره: 54).
قاپی چهارم ـ «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» (آلعمران: 159).
قاپی پنجم ـ «فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الاَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الاّعْیُنُ» (زخرف: 71).
قاپی ششم ـ «وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (غافر: 60).
قاپی هفتم ـ بیان کلمات رمزگونهای است که مرشد و مُرید هنگام رد و بدلکردن گُل ادا مینمایند» (منجّمیلاهیجانی، 1379: 153).
هفت) هفتقاپی چراغیِ چهار شمع
اینگونه از هفتقاپی نیز بیشتر در آداب تصوف و فرقههای آن کاربرد دارد و چنان است که پس از آزمونهای مختلف و طی مراحل متعدد، به مرید چراغی میدهند که درواقع همانا نور هدایت مرشدان و مشایخ و هدایت الهی است. قاپی اوّل در اینگونه، ارشاد شیخ بر مرید است و تعهّدگرفتن از مُرید که باید دارای یقین کامل باشد و از جان و مال در راه دوستی حضرت علی بن ابیطالب و فرزندان آن بزرگوار بگذرد.
قاپی دوم ـ فردی که او را چراغی 13 میگویند، از بین فقرایِ لسان 14 کشیده، انتخاب و به مرشد معرفی میشود.
قاپی سوم ـ بعد از انتخاب چراغی، مرشد وی را برای انجام چهار غسل آماده میکند و سپس او را در مجلس ارشاد حاضر مینماید.
قاپی چهارم ـ مجلسی با حضور چهار پیر 15، «پیرِارشاد، پیرِنظر، پیرِدعا، پیردلیل»، تشکیل میشود و بدینگونه انتخاب چراغی رسمیّت پیدا میکند.
قاپی پنجم ـ چراغی در حضور فقرا و از دست مرشد خود پیالة قدرت الله را مینوشد و این کار در سه مرحله انجام میپذیرد تا از مجلس خارج میشوند.
قاپی ششم ـ با استفاده از چهار شمع کافوری، طبق آداب خاص منظومة چراغی قرائت میشود:
|
مُستمع شو زنده، صاحب معنوی از این سخن |
|
تا بگویم جمله زاثباتِ چراغی 13 جان من |
آنگاه سورة نصر قرائت میشود و نیز چند آیة فردِ دیگر و قاپی ششم با تکبیر حاضران پایان مییابد.
قاپی هفتم ـ پس از قرارگرفتن شمعها در دستِ شیخ و چراغیِ وی، آیاتی چند خوانده میشود، سپس به روشنکردن شمعها میپردازند و هنگام روشنکردن هر شمع نیزآیهای جداگانه میخوانند.
- هنگام روشنکردن شمع اوّل: «تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (مُلک: 1)؛
- شمع دوّم: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ» (آلعمران: 134)؛
- شمع سوم: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ« (یس: 38)؛
- شمع چهارم: «فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ« (روم: 17؛ همان: 154).
هشت) هفتقاپی چراغیِ دو سجده
این هفتقاپی از دو جهت خاص است؛ نخست آنکه بیمبالات است؛ بدین معنی که در آن قدمشماری برجسته نشده و دیگر، موقعیتهای سجدة آن است. در آغاز که پیر از پوست تخته 16 برمیخیزد دو سجده میکند و در پایان قاپی نیز دو سجده با عنوان واجب و شکر تعبیه شده است.
خلاصة آن قاپی چنین است:
«... دو سجده بر دستِ راستِ پوست [تخته] به جا آورد و بعد از آن برخیزد و انگشت بزرگ پای راست به انگشت بزرگ پای چپ رساند و بنشیند و یک سجده کند و به روشنکردن چراغ بپردازد و این را بخواند:
|
ای چراغ از دل پاکان طریق |
|
پرتو آراستة کان طریق |
و بعد از آن آیت نور را بخواند. این است: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاة فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ...» (نور: 35) و فتیله روشن کند و به دم چراغ بدمد تا روشن شود و بر کندة زانو نشسته، سجده کند و برخیزد و چند قدم دورتر رود تا استاد تکبیر بخواند: روشن دمِ شاهچراغ، معنی صاحبالزمان و نیز بخواند:
|
ما چراغ از شمع جمع مصطفی آوردهایم |
|
روی دل در خدمت اهل صفا آوردهایم... |
پس مرید به سلام پیر طریقت آید. دوست اِلا الله بگوید و بعد از آن چهار بیت سلام بگوید:
|
السّلام ای شه زمین و زمان |
|
السّلام ای یگانة دوران... |
و پیش رود تا سر قدم و بعد از آن رباعیات عشق بخواند و در هر رباعی قدمی پیش نهد، اوّل پای راست و بعد از آن پای چپ [و] بگوید:
|
صاحب و شیخ و نقیب و نُقبا را عشق است |
|
بر همه راه روان مرشد ما را عشق است |
و چون درآید، به کُندة زانو نشیند و تهگُلی 12 یا آنچه باشد، بگذارند و بعد از آن دو سجده، یکی واجب و یکی شُکر، بهجا آورد و چند قدم دور بایستد و بگوید: ای والله الاّ الله، سلام فلان را آوردم و از خدمت فلان پیر و مراد آمدهام. پیر بگوید: صفای قدم درویشان است تا بیایند درویشان بیایند. منکر فنا شود از دم علی ولیالله، تکبیر» (افشاری، 1391: 66‑63).
نُه) دوازده قدم کاتب 18
گونهای دیگر از قاپی یا قدمنهادن، دوازده قدم است و همانگونه که از نام آن پیداست، در آن دوازده قدم به جا آورده میشود. در نسخة مطالعهشده (اشعار مراسم شاهچراغ)، به سه نمونه از دوازده قدم دست یافتیم.
ویژگیهای مشترک این سه نمونه نشان میدهد که دوازده قدمها بیشتر برای دوستی و رفق و همگرایی بین درویشان پدید آمدهاند و به اصطلاح خودشان، برآناند تا «خصمی نمودن» 9 را به «خلیلیکردن» 17 بدل کنند. از دیگر همسانیهای این نمونهها، نامگذاری قدمهاست؛ بدینگونه که دوسه قدم نخستین نامی بر خود ندارند و حالت درآمد دارند؛ اما از قدم چهارم به بعد تا پایان، هر قدم عنوان خاص دارد و اشعار براساس عنوانها سروده شدهاند. «گُلبخشی» 12 یا هدیهدادن نیز در این قاپیها مشترک است. البته اندک تفاوتهایی نیز با هم دارند.
نخستین نمونه از دوازده قدم را به نام شاعرش «کاتب» موسوم داشتهایم که در صفحات 127 و 128 نسخه جای دارد. آغاز این قاپی چنین است:
«چون خصم خلیلی 17 بکشد باید گفت جلّ جلاله و عمّ نواله و چون شروع کند در دوازد قدم که میخواند، تو جواب او را بخوان؛ اما برخیز و در برابر او بایست و میباید قدمبهقدم پیش آید تا به تو رسد. قدم اول: بسم الله الرحمن الرحیم.
|
« ای که از کوی وفا راهنما آمدهای |
|
بر سر خستهدلان بهر عطا آمدهای
|
«قدم پنجم که شروع در سلامدادن میکند، تو این را در جواب بخوان:
|
از یمن قدوم تو اَیا صاحب نام |
|
بگرفت مراد ما تمامی انجام |
قدم ششم مکان عشق است که درآمد عشق را بخواند، تو در جواب این را بخوان:
|
ای قبلة من روی شما را عشق است |
|
محراب رو ابروی شما را عشق است |
«... قدم نهم، چون جوز 19 را درکف اندازد، درآمد او را بخواند، این را بخوان و جوز را بردار:
|
« ای صاحب معرفت تو ای سرور فقر |
|
پیوسته تو را باد به سر افسر فقر
|
سرانجام پس از طی قدمها، خصمی به خلیلی بدل میشود و طرفِ مقابل جای نشستن طلب میکند و پذیرنده نیز باید او را در کنار خود جای دهد.
ده) دوازده قدم مُخَمّس
همانگونه که از عنوان پیداست، این قاپی در قالب مُسمّط مخمّس سروده شده است و ازنظر نامگذاری قدمها تا حدودی نزدیک به قاپی پیشین است. در این نمونه که در صفحات 126 و 127 نسخة شاهچراغ درج است، قدمهای نخستین نامی بر خود ندارند، قدم پنجم مانند نمونة قبل قدمِ سلام است. بند ششم پاسخ سلام است؛ چنانکه قدم هفتم عشق طلبیدن و قدم هشتم عشقدادن. بند نهم مکان «غزا» 20 است. جالب اینکه در نسخههای خطّی معمولاً علائم نگارشی و فتحه و ضمّه (سَر و بَر) هیچ جایگاهی ندارد؛ اما در این بند بهطور واضح «غُزّاوان» دارای ضمّه بر روی حرف «غ» است!
باری قدم دهم در اینجا مقام مٌفردان است. قدم یازدهم مکانِ اختیار است و درنهایت قدم دوازدهم مکان «گلبخشی» و رخصتِ دستبوس.
آغاز این نمونه چنین است:
«چون خصم در قاپی بایستد، درآمد دوازده قدم مخمس را بخواند، برخیزد و در برابر او بایستد. هر بند که او بخواند، جواب بخواند، قدم اول:
|
به مبدأ شد چو بسم الله الرحمن الرحیم انشا |
|
گشاید مشکلم از اَمر حیّ خالق یکتا |
|
|
|
||||
قدم دُوّیم که شروع در «خلیلی» میکند، تو این بند را جواب بخوان:
|
صفات این خلیلی گر کنی عارف تو اظهارم |
|
بَدَل من هم برایت شهد شَدّ الله میآرم ولی |
|
جواب سجدهات جلّ جلاله میکنم انشا
|
|
|
تفاوت این نمونه با قاپی پیشین در آن است که مقامهای سلام و عشق، یعنی گامهای هفت و هشت هر یک دو بند را دربردارند؛ یکی سلام و یکی جواب؛ یکی عشقطلبیدن و یکی عشقدادن.
اما قدمهای نهم و دهم نوعی تقریباً خاص است؛ بهگونهایکه نیازمند توضیح است:
«بند نهم مکان غزاست، چون او درآمد مکان غزا را بخوانَد، این را بخوان:
|
اگر خواهی که در عالم تو را نام و نشان باشد |
|
به جرگة اهل غُزّاوان تو را جا و مکان باشد |
|
درآ در منزل ما جلوهگر الحال ای دانا |
|
|
قدم دهم مکان مفردان است و او جای سنگ میدان است. چون خصم درآمدِ مفردان سنگ میدان را بخواند، تو نیز این را بخوان.
|
مکان مفردان است سنگ میدان شُکرها کردی |
|
تمام عارفان ملک ایران را ثنا کردی |
|
|
«ز حق رحمت به تو بادا آیا نور دو چشم ما»
|
|
||
چنانکه از شواهد شعری قاپیها دریافتیم، اصطلاحاتی چند از ارباب عرفان و اصحاب سیروسلوک در این شعرها مطرح بود. برخی از این اصطلاحات در فرهنگها و کتابهای جامع و برخی شروح فهمیدنی است؛ اما برخی بهدلیل متأخّربودن، ناشناخته ماندهاند. درنگ در قدمهای نهم و دهم از این نمونه، ما را نهایت به دو عنصر «سنگ و تیغ» 21 و اصطلاح « غزّاوان» میبرد که اگرچه در اصطلاحات عرفانی جایی ندارند، در میان لوازم ارباب فتوّت و جوانمردان جایگاهی ویژه دارند؛ تاجاییکه در فتوّتنامهها بابی ویژه بدانها اختصاص داده شده است (افشار و مداینی، 1388)؛ ما نیز در پایان مقاله (اشارهها) توضیحاتی را آوردهایم.
این قاپیِ موزون، سرانجام در قدم دوازدهم اینگونه پایان مییابد که:
«قدم دوازدهم مکانی است که جوز میدهد و رخصت دستبوس میطلبد، جوز را بردار و این را بخوان:
|
« شبیه جوز کردی سر، اَیا ای سرو سیمین تن |
|
فدای فرق تو بادا یقین جان حزین من |
|
«بیا ای عارف و بنشین به نزد "کاتب" شیدا |
|
|
«بعد از آن سه مرتبه صلوات بر محمد و آل او بفرست تا بنشینند» (همان: 127).
یازده) دوازده قدم مُلاّ نقدی
ابنقابی که در صفحههای 139 و 140 نسخه (اشعار مراسم شاهچراغ) آمده است، متأسفانه افتادگیهای زیاد دارد و از قدم هفتم آن موجود است. این نمونه بسیار به نمونة مخمس قبلی نزدیک است؛ نخست آنکه در قالب مسمّط مخمس سروده شده است؛ قدم هفتم عشق و قدم نهم منزل غُزاوان است؛ قدم دهم هم موضع سنگ میدان است؛ قدم یازدهم منزل مفردان و قدم آخر منزل «گلبخشی» نام دارد.
«پس قدم هفتم را در پیش گذارد و در آنجا باید عشق خوانده شود و این عشق را بخواند:
|
«جمال شاهدان پردهی لاریب را عشق است |
|
وجود محرمان سرّ راز غیب را عشق است |
|
«نوید عالم آرا، گل ز باغ جنت المأوا... |
|
|
«پس قدم دهم در پیش گذارد که در قدم دهم، موضوع سنگِ میدان است، پس قانون است که در همانجا به سجده رود و چون سر از سجده بردارد، شروع کند این درآمد را بخواند، بند دهم:
|
« به پای سنگ میدان چون رسیدم شکرها کردم |
|
حجَر را در کنار کعبهی میدان ثنا کردم |
|
کنون در منزل مفرد به صد امکان گذارم پا»
|
|
|
چنانکه اشاره شد، قدم یازدهم منزل مفردان است؛ این قدم را با توجه به صراحتی که در متن آمده است، دست به سینه اجرا میکند و به قدم آخر میرسد:
«پس قدم دوازدهم در پیش گذارد که قدم آخر است و این را بخواند:
|
« بهجای برگ سبزم هر چه جوزی هست در گردن |
|
نهم او را به رسم تحفه نزد فقرِ پُر اَحسَن |
|
نماید بعد از آن بر "کاظم" بیدل به مجلس جا |
|
|
«بعد از آنکه جا بنماید، قرار گیرد و فاتحة پادشاه و فقرا را بخواند» (همان: 140).
گفتنی است این قاپی در بند دوازدهم دو روایت آورده است و آن را ذیل «قسمی دیگر از درآمد» یاد کرده است و ازقضا از نوع اول قویتر و پختهتر مینماید و در آن «گلبخشی» با نارنج و گردو هر دو آمده است. رباعی گلبخشی و طلب در این بخش بدین قرار است:
|
ره یافت به دل زدوریات بسکه شکنج |
|
گردید عیان بر تن زارم صد رنج |
4ـ نتیجه
روشن است که میان عرفان و تصوّف با شعر فارسی پیوندی ژرف و ناگسستنی برقرار است. در این میان آداب و آیینهای سیروسلوک و مدراج و مراحل آن، بهویژه در میانِ فرقههای مهم و با نام و نشان تصوّف چندانکه از شعر بهره میبرند، از هیچ هنر دیگری تا این اندازه استفاده نمیکنند. کمتر چهرهای شاخص از ارباب تصوّف را میتوان یاد کرد که شاعر نباشد یا دستِکم با شعر و ادبیات رابطة مستقیم و معناداری نداشته باشد. اینگونه است که انواع ادبی ویژهای نیز از این پیوند مبارک سر برآوردهاند؛ اما از آنجا که ساحتِ عرفان و تصوّف از اَنانیّت و خودنمایی یا خودستایی فاصلة معناداری داشته است و نیستانگاری «خود» را سرلوحه قرار میدهد، چهبسا درپی اثبات و فرانمود این انواع برنیامده باشد. اینک «نوع ادبی هفتقاپی» و شکلهای مختلف آن نیز همینگونه است. هفتقاپی با توجه به گونهگونی تأملبرانگیزی که دارد در جایگاه یک نوع ادبی برجسته میتواند در ذیل انواع ادبی و در زیرمجموعة این دانش قرار بگیرد. دیگر اینکه هفتقاپی نوعی ادبی با ویژگی کاربردی است که در روزگاری نهچندان دور، پیدرپی در مکانهای مقدّسی همچون بارگاه بزرگان دین و یا خانقاههای اربابِ معنا، در شکل آیینهای سیروسلوک و تشرّف اجرا میشده است و بسیاری از پاکبازان میزان درخور توجهی شعر را از این رهگذر به خاطر سپردهاند و چهبسا در صوتی دلنشین و حالتی دلپذیر و در محضر اهل ذوق اجرا میکردهاند. این مقاله که سرآغازی برای معرفی این گونة ادبی است، یک نوع ادبیِ فراموششده را فرایاد آورده و معرفی کرده است؛ چنانکه اهمیّت نسخههای خطّی مغفول را نیز گوشزد میکند تا پژوهشگران ذوقمند این حوزه از این منظر نیز به این آثار گرانبها نگاه کنند؛ چهبسا که هنوز نایافتههایی در دل این آثار نهفته است که باید کشف، غبارزدایی و معرفی شوند.
پینوشت
(ناشناس، قرن 13: 59).