نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران.
2 دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران.
3 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Poetic license is a vital concept in any prosodic system and it is particularly prominent in Persian and Arabic poetry. Among these, the Taskin license stands out as one of the most important and frequently utilized licenses in Persian prosody. While it is also present in Arabic prosody, it is referred to by different names. The concept of Taskin as a metrical allowance was first proposed by Ibn Farakhan in the 6th century; however, the term "Taskin" was initially introduced by Khwaja Nasir al-Din Tusi in his work Mi'yar al-Ash'ar. This license permits poets to substitute two short syllables (UU) with a single long syllable (–). In the context of Molamma'at poetry—especially where the Arabic portions adhere to Arabic meter and the Persian sections follow Persian meter—Taskin plays a crucial role in establishing similarities between the two metrical systems. This study examined and analyzed the Taskin license in both Persian and Arabic prosody through the lens of the Molamma'at of three poets. The findings derived from a descriptive-analytical and comparative approach indicated that the prosodic elements of Idmar and Asab in Arabic prosody corresponded to the Taskin license in Persian prosody. However, application of Taskin in Persian prosody was more extensive. Additionally, Taskin had significantly influenced the frequent use of specific Molamma't meters in Persian poetry.
Keywords: Persian and Arabic Prosody, Taskin, Molamma'at.
Introduction
Scholars of prosody generally agree that the foundation of meter in both Persian and Arabic poetry is quantitative, meaning it is based on the length of syllables. Consequently, many metrical features are shared between these two poetic traditions, one of which is the license known as "Taskin". Exploration of poetic licenses is crucial in any prosodic system and it is uncommon to find a poem in Persian or Arabic that does not utilize such licenses. These licenses enable poets to select between two metrical options based on their artistic preferences. Among the most commonly employed licenses is Taskin, which permits the poet to substitute two consecutive short syllables (UU) with one long syllable (-).
Given the lack of independent studies focusing on this topic, it is essential to investigate it further. This study aimed to address two primary questions:
What terms are used in Arabic prosody to refer to the Persian prosodic license of Taskin and what are the similarities and differences among them?
What role has the Taskin license played in shaping and expanding the prosodic possibilities of Molamma'at in Persian poetry?
To this end, the article was divided into two main sections: the first examined the Taskin license in both Persian and Arabic prosody, while the second analyzed its application in the Molamma'at works of three poets.
Materials & Methods
This research was categorized as a comparative study of prosody, employing a methodology that integrated historical, analytical, and statistical approaches.
Research Findings
History of the Term "Taskin":
The term "Taskin" was first introduced as a metrical license by Ibn Farakhan in the 6th century. Although he occasionally used the term "Taskin", he did not formalize it as a prosodic term. He referred to the transformation of "Mustaf'ilu" to "Maf'ulun" and "Mufta'ilun" to "Maf'ulun" as "Irhaf" and designated the resulting foot as "Murhaf". Khwaja Nasir al-Din Tusi also employed the terms "Taskin" and "Taskin Awsat". However, many contemporary prosodians, such as Khanlari and Najafi, were unaware of Khwaja Nasir's usage. It was likely that Shamisa was the first to adopt and popularize this term from Mi'yar al-Ash'ar.
Examination of the Reverse of Taskin:
Shamisa noted a distinction between Arabic and Persian prosody: the reverse of Taskin is applicable in Arabic but not in Persian. However, no Arabic prosodians have formalized this reverse. Generally, in both Arabic and Persian prosody, two short syllables serve as the standard, while a long syllable substitutes for the two short syllables.
Role of Taskin in the Meters of Molamma'at:
The quantitative foundation of meter in Persian and Arabic has facilitated the creation of successful Molamma'at (poems that combine Arabic and Persian lines). A common structure features the Arabic portion in the Wafir meter with the Persian segment in the same meter ("Mafailun Mafailun Faulun"). Taskin plays a crucial role in this context by transforming the Arabic "Mufailatun" into the Persian "Mafailun", thus preserving the aesthetic and rhythmic harmony of both parts.
Discussion of Results & Conclusion
Ibn Farakhan was the first to mention Taskin as a metrical license in the 6th century. However, it was Khwaja Nasir al-Din Tusi who formally defined the term and Shamisa was the first to adopt and popularize it from Khwaja Nasir. In Arabic prosody, the concept most closely related to poetic licenses is Zihaf, with the Zihaf of Idmar and Asab serving as equivalents to the Taskin license in Persian prosody. Notably, the scope of Taskin in Persian prosody is broader as Persian poetry requires more frequent use of this license. This is primarily due to the characteristics of the Persian language, which lacks vowels and often employs more long syllables. Additionally, the predominant prosodic feet in Persian are numerous and frequently include two consecutive short syllables. Moreover, the reverse of Taskin—substituting two short syllables for one long syllable—is not applicable in either Persian or Arabic prosody. An analysis of Molamma'at, particularly in the works of Mujir al-Din Bilaqani, Rumi, and Khaju Kermani, revealed that poets of Molamma'at had extensively utilized the Persian Taskin license. Since this license was applicable in both Persian and Arabic prosody, even when it appears in non-primary feet in Arabic, the fundamental rule of Taskin—replacing one long syllable with two short syllables—was still recognized and accepted.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
عروضیان اتفاقِنظر دارند که اساس وزن در زبان فارسی و عربی کمّی، یعنی مبتنیبر کمیت هجاهاست؛ به همین دلیل برخی ویژگیهای وزنی شعر فارسی و عربی مشترک است که تبلور این اشتراکات را در اختیارات شاعری دو نظام مشاهده میکنیم. مبحث اختیارات شاعری از مباحث مهم هر نظام عروضی است تاجاییکه کمتر شعری در زبان فارسی و عربی میتوان یافت که در آن اختیاری به کار نرفته باشد. اختیارات شاعری عبارت است از دو وجهِ وزنی که شاعر بنابر سلیقۀ شعری خویش اختیار دارد یکی از آن دو را برگزیند. یکی از اختیارات بسیار پرکاربرد، اختیار تسکین است. این اختیار به شاعر اجازه میدهد بهجای دو هجای کوتاه متوالی، از یک هجای بلند استفاده کند.
با توجه به اینکه دربارۀ موضوع مقالۀ حاضر، پژوهش مستقلی انجام نشده است، بررسی آن ضروری به نظر میرسد. در این مقاله علاوهبر بررسی و مطالعۀ اختیار تسکین در عروض فارسی و عربی، سعی شده است که اختیار تسکین در نمونههایی از شعر ملمَّع فارسی نیز بررسی شود؛ بنابراین مقالۀ حاضر چند بخش دارد: بخش اول، مبانی نظری پژوهش است که در آن به بیان کلیاتی درزمینۀ اختیار تسکین در عروض فارسی و عربی پرداخته میشود و در بخش دوم، تسکین در ملمَّعات شاعران منتخب بهصورت کاربردی بررسی خواهد شد. بررسی کاربرد اختیار تسکین در ملمَّعات، نقش تسکین در اوزان ملمَّعات و بررسی کاربرد عکس تسکین در ملمَّعات از دیگر بخشهای این پژوهش است.
«ملمَّع در لغت، برگرفته از لمعه است، به معنی پارهای از گیاه که خشک شده و باقی آن، تر باشد و کلمۀ ملمَّع یا لمعه به معنی چیزی است که از دو بخش ممتاز ترکیب شده باشد و ترکیب دلق ملمَّع به معنای جامۀ درویشانهای است که رقعهرقعه به هم دوخته شده باشد» (رستگار فسایی،1380، ص. 91)؛ اما در اصطلاح، ملمَّع شعری است که از دو زبان یا بیشتر ترکیب شده است «این صنعت چنان باشد که یک مصراع تازی و یکی پارسی و روا بود که یک بیت تازی و یکی پارسی و یا دو بیت تازی و دو پارسی و یا ده بیت تازی و ده بیت پارسی بیاورند» (وطواط، 1362، ص. 63)؛ به بیان دیگر، ملمّع یا ملمّعات به سرودههایی گفته میشود که در آن، ابیات عربی به همراه فارسی میآید. این شعر یکی از انواع شعر فارسی است که برخی با برشمردن آن از صنایع بدیعی، به آن صنعت تلمیع گفتهاند (همایی، 1391، ص. 164).
گفتنی است که شعر ملمَّع نباید ترجمۀ یا تضمین شعر باشد؛ شعر ملمَّع به این معنی است که شاعر ابیات جدید به زبان عربی بر وزن و قافیهای فارسی بسراید (قادری و شیخ احمدی، 1398، ص. 19).
۱ ـ ۲. جامعۀ آماری پژوهش
در این پژوهش برای بررسی کاربردی ملمّع در شعر فارسی، سه شاعر از سه قرن مختلف را انتخاب کردیم: 1. مجیرالدین بیلقانی شاعر قرن ششم؛ 2. جلالالدین محمد بلخی (مولوی) شاعر قرن هفتم؛ 3. خواجوی کرمانی شاعر قرن هشتم. دلیل انتخاب این شاعران، افزون بر فراوانی ملمّعات در دیوان آنان، تنوع اوزان اشعار بود که امکان بررسی جامعتر را فراهم میآورد.
در جدول زیر، میزان ملمّعات هرکدام از این سه شاعر مشخص شده است:
|
در قالب غزل |
در قالب قصیده |
درقالب مثنوی |
درقالب مسمط |
مجموع ملمَّعات |
مجیرالدین بیلقانی |
43 |
- |
- |
2 |
45 |
مولوی |
75 |
- |
1 |
1 |
77 |
خواجوی کرمانی |
12 |
1 |
- |
- |
13 |
۱ ـ 3. پرسشهای پژوهش
دو پرسش اصلی این پژوهش عبارت است از:
۱ ـ ۳ ـ ۱. اختیار تسکین در عروض فارسی و عربی با چه اصطلاحاتی شناخته میشود و وجه اشتراک و اختلاف بین آن دو چیست؟
۱ ـ ۳ ـ 2. اختیار تسکین چه نقشی در شکلگیری و افزایش امکانات عروضی ملمَّعات شعر فارسی داشته است؟
۱ ـ ۴. پیشینۀ پژوهش
دربارۀ بحث اختیارات شاعری در عروض فارسی و بحث زحافات در عروض عربی پژوهشهای فراوانی بهصورت جداگانه انجام شده است که برخی از بهشرح زیر است:
نجفی (1352) در مقالۀ «اختیارات شاعری» شرح مفصلی دربارۀ این اختیارات میدهد که از مهمترین این اختیارات، آوردن یک هجای بلند بهجای دو هجای کوتاه است.
سپنتا و فشارکی (1353) در مقالۀ «در پیرامون اختیارات شاعری» با تعریف اختیارات شاعری، به تفاوت آن با ضرورتهای وزنی پرداختهاند که در ضمن آن، نقدی بر مقالۀ ابوالحسن نجفی نیز آوردهاند.
مشهدی (1384) در مقالهای با عنوان «تسکین و موسیقی شعر (مقایسۀ تسکین یا سکتۀ عروضی در غزلهای انوری و خاقانی)» بعداز معرفی تسکین و پیوند آن با موسیقی شعر، تسکینهایی وسط مصراعها را باعث سنگین شدن وزن شعری میشمارد و آن را در تکتک ابیات غزلیات انوری و خاقانی بررسی میکند. نتیجۀ حاصل از این پژوهش، آن است که خاقانی در غزلیات خویش پنج برابر انوری از اختیار تسکین در وسط مصراع بهره برده است.
عیدگاه طرقبهای (1396) نیز در مقالۀ «بررسی بسامدی اختیارات وزنی در قصیدههای ناصرخسرو» با بررسیِ دگرگونیهای وزنی در شعر ناصرخسرو، به این نتیجه میرسد که مهمترین این دگرگونیها، تبدیل دو هجای کوتاه به یک هجای بلند است. او در این مقاله آمارهای مفصلی از بسامد کاربرد تسکین در شعر ناصرخسرو را ارائه میدهد.
مزرعه و دیباجی (1397) در مقالهای با عنوان «مصطلحات زحاف و تطبیق رابطۀ معنایی در زبان عربی و فارسی» به واکاوی و شرح مصطلحات زحاف پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که انتخاب مصطلحات زحاف با دقت، مهارت و متناسب با معنای لغوی انجام شده است. بررسیهای انجامشده حاکی از آن است که در پژوهشهای گفتهشده به مقایسۀ تسکین عروض فارسی و اختیارات نزدیک به آن در عروض عربی نپرداختهاند. در این پژوهش برای نخستین بار اختیار تسکین در اشعار ملمَّع فارسی بررسی میشود.
1- 5. روش پژوهش
ازآنجاکه این پژوهش در شمول مطالعات تطبیقی علم عروض قرار میگیرد، روش تحقیق بهکارگرفته در آن، روش توصیفیتحلیلی با رویکرد تطبیقی و استخراج دادههای آن به شیوۀ کتابخانهای است. همچنین، برای روشنتر شدن برخی ادعاها از تحلیل آماری نیز در آن استفاده شده است.
2-1. اختیارات شاعری
مبحث اختیارات شاعری از مباحث بسیار مهم در عروض فارسی و عربی است که عبارت است از «تغییراتی که شاعر میتواند در وزنی به کار برد، بیآنکه وزن از قاعده خارج شود» (خانلری، 1367، ص. 185). پیشاز خواجه نصیرالدین طوسی، عروضیان دیگری، مانند ابنفرخان و شمس قیس رازی نیز به اختیارات اشاره کردهاند؛ اما خواجه نصیر نخستین کسی بود که در یک کتاب فارسی و بهصورت مفصل -البته نه بهطور منسجم- به این اختیارات پرداخته است: «عروض سنّتی فارسی چه پیشاز خواجه نصیر و چه پساز او، از کشف و توصیف جوازهای وزنی در شعر فارسی بهصورت جامع غفلت کرده است و حالآنکه این امر، جزء مهمترین مباحث علم عروض است؛ اما در این میان، تنها خواجه نصیر است که به وجود بسیاری از جوازهای وزنی فارسی (اختیارات فارسی) پی برده و آنها را در لابهلای مباحث کتاب خود آورده است» (طوسی، 1393، ص. 35).
این اختیارات نهتنها در وزن اصلی شعر خللی ایجاد نمیکند، بلکه امکاناتی در اختیار شاعر قرار میدهد تا شعر او از وزن اصلی خارج نشود. ابوالحسن نجفی شرح مفصلتری دربارۀ این موضوع دارد: «غرض از اختیارات شاعری مواردی است که شاعر میتواند بهدلخواه خود، در کمیّت هجاییِ مصراع یا کلمات آن مداخله کند، مشروط بر اینکه این مداخله موجبِ تغییر بحر شعر نشود. در واقع بخش اختیارات شاعری مختصِ شرح میزان آزادی شاعر است در تجاوز از محدودۀ قواعد ثابت عروضی، در عین حفظ وزن اصلی شعر. حال اگر این تجاوز باعثِ تغییر وزن شود، آن را در زمرۀ اختیارات شاعری نمیآورند، بلکه از مقولۀ آزادی شاعر در انتخاب اوزان مختلف میشمارند» (نجفی، 1395، ص. 25).
مهمترین و پرکاربردترین اختیارات شاعری فارسی عبارت است از: 1. اختیار تسکین؛ 2. اختیار فاعلاتن بهجای فعلاتن؛ 3. اختیار قلب. در این پژوهش به اختیار تسکین خواهیم پرداخت؛ البته اختیار تسکین میان عروض فارسی و عربی اشتراکات و تفاوتهایی دارد که در ادامه خواهد آمد.
2-2. زحافات و علل
مبحث زحاف و علّه در عروض عربی از مهمترین مباحث عروضی است. زحاف تغییری است که در حرف دوم اسباب ارکان اصلی اتفاق میافتد و این تغییر همیشه حذف حرف یا حذف حرکتی و تبدیل آن به ساکن است (غرة و بیطار، 2019م، ص. 47)؛ اما به تغییری که در اوتاد یا اسباب ارکان اصلی اتفاق میافتد علّه میگویند. علّه معمولاً در عروض یا ضرب رخ میدهد (الهاشمی، 1991م، ص. 128). بر این اساس، فرق بین زحاف و علّه در این است که زحاف فقط در حرف دوم سبب واقع میشود؛ اما علّه -همانطور که در تعریف سابق آمد- مثل زحاف محدود نیست و میتواند در اوتاد و اسباب بیاید. باید دانست که شاعر مجبور بر رعایت علّه تا پایان شعر است و این برخلاف زحاف است؛ اما درهرحال استثناهایی نیز وجود دارد.[1]
افاعیل در عروض عربی براساس سبب و وتد تشکیل شده است. در هر رکن عروضی یک وتد و یک سبب یا یک وتد و دو سبب وجود دارد. درهرحال، یک رکن نمیتواند دو سبب ثقیل، دو وتد یا سه سبب داشته باشد (شوشتری، 1387، ص. 28). سبب دو نوع است؛ سبب خفیف که یک حرف متحرک و حرف پساز آن ساکن است، مانند قَدْ، لَنْ و سبب ثقیل، مانند بِکَ، مَعَ که دو حرف متحرک در کنار هم آمده است (الخطیب التبریزی، 2009م، ص. 13، 14). وتد هم، مانند سبب دو نوع است: نوع اول که به آن وتد مفروق میگویند و عبارت است از دو حرف متحرک که بین آنها حرف ساکنی میآید، مانند کَیْفَ، اما نوع دوم یعنی وتد مجموع، متشکل از دو حرف متحرک است که حرف بعدی آنها ساکن است، مانند دَعَا (الخطیب التبریزی، 2009م، ص. 14)؛ به همین دلیل در عروض عربی، حروف برخی از ارکان بهصورت جدا و متصل نوشته میشوند تا نوع وتد مشخص شود؛ مانند فاعلاتن و مستفعلن که وتد مجموع U)-) و فاعلاتن و مستفعلن که وتد مفروق (- U) دارد.
براساس این توضیحات مشخص میگردد که بحث علّه نمیتواند به بحث اختیارات شاعری در فارسی نزدیک باشد؛ چراکه شاعر ناگزیر از رعایت علّه تا پایان شعر است؛ درحالیکه اختیار شاعری در عروض فارسی اینگونه نیست و شاعر میتواند تنها یک بار از اختیاری بهره ببرد و دیگر از آن استفاده نکند. علّه، بیشتر در عروض و ضرب اتفاق میافتد؛ اما در عروض فارسی شاعر میتواند در هر قسمت از بیت از اختیارات شاعری استفاده کند.
با این توصیف میتوان گفت مبحث زحاف در عروض عربی نزدیکترین مباحث به اختیارات شاعری در عروض فارسی است؛ زیرا هر دو مبحث با تغییرات عارضی تمام ارکان عروضی یک بیت شعر ارتباط دارد.
3 ـ 2. اختیار تسکین
3 ـ ۲ ـ ۱. تاریخچۀ اصطلاح تسکین
عروضدانان فارسی بارها با اختیار تسکین مواجه شده و نامهای بسیاری برای آن آوردهاند. نخستین کسی که متذکر این تغییر بهعنوان یک جواز وزنی شده و برای آن نامی برگزیده است، ابنفرخان،[2] نحوشناس بزرگ قرن ششم است. وی در مواردی، از این تغییر با عنوان تسکین یاد کرده، ولی آن را بهعنوان یک اصطلاح عروضی نیاورده است (ابنفرخان، 2023م، ص. 405، 406). همچنین تبدیل مستفعلُ به مفعولن و نیز تبدیل مفتعلن به مفعولن را «اِرهاف» و رکنی نیز که دچار این تغییر شده باشد، «مُرْهَف» نامیده است. بر مبنای اندیشۀ ابنفرخان، جایگاه این تغییر منحصر به عروض (رکن پایانی مصراع اول) و ضرب (رکن پایانی مصراع دوم) است (ابنفرخان، 2023م، ص. 268)؛ البته خواجه نصیر اصطلاح تسکین و تسکینِ اوسط را بارها به کار برده است: «ازجملۀ تغییرات عام که به شعر پارسی خاص است یکی آن است که هرکجا سه حرف متحرک متوالی افتد، تسکینِ اوسط روا دارند و در یک وزنْ مُحرَّک و مُسَکَّن با هم بیامیزند و این حکم مُطَّرِد است، الاّ آنجا که مانعی افتد» (طوسی، 1393، ص. 48). این اصطلاح در عین سادگی، بسیار مأنوس و روشن است؛ زیرا با توجه به روش عروضیان قدیم در مواضعی که دو متحرک متوالی وجود دارد، اگر متحرک دوم ساکن شود، تسکین رخ داده است که به تعبیر عروضی، دو هجای کوتاه متوالی به یک هجای بلند تبدیل میشود.
همانطور که میدانیم المعجم شمس قیس بیش از معیارالاشعار محل رجوع عروضیان بعدی تا دورۀ معاصر بوده است. این اختیار در المعجم با اصطلاحات دیگری، مانند تخنیق (تبدیل مفاعیلُ مَـ به مفاعیلن)، تشعیث (تبدیل فعلاتن به مفعولن) و مقطوع (تبدیل مفتعلن به مفعولن) بیان شده است (شمس قیس، 1360، ص. 103، 132، 138). همچنین، تبدیل فعِلن به فعلن (فعِلانْ به فعْلانْ) نیز براساس قواعد زحافات و علّههای عربی بیان شده است؛ برای مثال، در اوزان بحر رمل، بهصورت زیر آمده است: (شمس قیس، 1360، ص. 132)
رکن |
فعِلن |
فعْلن |
فعِلانْ |
فعْلانْ |
|
نام رکن |
مخبون محذوف |
اصلم |
مخبون مقصور |
اصلم مسبَغ |
|
بعدها سراجالدین علیخان آرزو، ادیب و منتقد معروف هندوستانی در قرن دوازدهم، از تعبیر سکتۀ حرکتی برای تسکین استفاده کرد (به نقل از: شیفعی کدکنی،1390، ص. 49).
عروضیان و پژوهشگران معاصر ایرانی نیز اصطلاح خواجه نصیر را بهگونهای دیگر به کار بردهاند؛ بهطور مثال، خانلری این اختیار را تبدیل نامیده (خانلری، 1367، ص. 268)[3] و مسعود فرزاد آن را تحت عنوان سکتۀ عروضی آورده است (فرزاد، 1354، ص. 109). وحیدیان کامیار با ابدال نامیدنِ این اختیار، امکان روی دادن آن در هر مصراع را یک یا حداکثر دو بار میداند (وحیدیان کامیار، 1373، ص. 115). نجفی نیز در مقالۀ مشهور خود با عنوان «اختیارات شاعری» از این تغییر با عنوانِ تبدیل هجاها (هجای بلند بهجای دو هجای کوتاه) یاد کرده است (نجفی، 1352، ص. 157). عباس ماهیار بدون نامگذاری این اختیار، از آن با عنوان تبدیل دو هجای کوتاه به یک هجای بلند نام برده است (ماهیار، 1385، ص. 217).
شمیسا جزء نخستین کسانی است که اصطلاح تسکین را از معیارالاشعار اخذ کرده و دربارۀ آن آورده است: «من با تطبیق این مورد با برخی از آرای خواجه نصیر طوسی در معیارالاشعار بهتبعِ او به این قانون نام «تسکین» (اسکان متحرک) نهادم» (شمیسا، 1394، ص. 145). او خود به رواج دادن این اصطلاح و رونمایی مجدد آن در عروض جدید اشاره کرده است (شمیسا، 1386، ص. 36). پساز او نیز لارنس پُل الول-ساتن (Larence Paul Eewell-Sutton) به این نکته توجه کرده و اصطلاح تسکین را به کار برده است (Elwell-Sutton, 1976, p.79). فین تیسن (Finn Vilhelm Thiesen) نیز با توجه به آرا و اندیشههای الول-ساتن و نقد موارد بسیاری از آنها، برای این اختیار همواره تعبیر «یک هجای بلند بهجای دو کوتاه» را به کار برده است (Thiesen, 1982, p. 95, 97, 134, 273). او در مواقعی از واژۀ «rest» که یکی از معانی آن «سکون» است، بهره برده است و میتواند همخانواده و معادل تسکین باشد. (Thiesen, 1982, p. 98)
با این توصیف مشخص میشود که سیروس شمیسا در رواج اصطلاح تسکین در چند دهۀ اخیر نقش برجستهتری داشته و آن را دوباره بر سر زبانها انداخته است تاجاییکه ابوالحسن نجفی نیز در کارهای متأخر خود از این اصطلاح بهره برده است (نجفی، 1395، ص. 44).
ازسویدیگر، اصطلاح سکتۀ عروضی هم هنوز رواج دارد و از آن برای اشاره به مواضعی که تسکین اتفاق افتاده است، استفاده میشود. پژوهشگران امروزی با تقسیم اختیار تسکین به ملیح و قبیح، بر این باورند که اگر تسکین در ارکانی رخ دهد که شنوندۀ شعر متوجه آن نشود، ملیح است و اگر در ارکانی بیاید که شنونده احساس سکوت یا وقفه داشته باشد،[4] قبیح (شمیسا، 1393، ص. 76).
این نوع اختیار شاعری در عروض عربی نیز وجود دارد، ولی تسکین نامیده نشده است. خلیل بن احمد فراهیدی برای این تغییر، بنابر نوع رکن عروضی که در آن واقع میشود، اصطلاحی برگزیده است. او در تبدیل مفاعلتن به مفاعلْتن (مفاعیلن) و متفاعلن به متْفاعلن (مستفعلن) این اختیار یا زحاف را بهترتیب معصوب و مضمر مینامد که بسیار شایع و پرکاربرد است؛ اما چون عروض سنتی فارسی این دو رکن را به رسمیت نشناخته و آن را خاص عروض عرب شمرده است (شمس قیس، 1360، ص. 45) از معصوب و مضمر در عروض فارسی چشمپوشی شده است.
۳ ـ ۲ ـ ۳. مصداقهای تسکین در عروض عربی
۳ ـ ۲ ـ ۳ ـ ۱. اِضمار و عصْب
اِضمار و عَصْب در عروضِ خلیل بن احمد از زحافهایی است که براساس آن میتوان دومین متحرک از سبب ثقیل را ساکن کرد، با این اختلاف که اضمار در اجزای اول رکن و عَصْب در اجزای آخر رکن اتفاق میافتد (الهاشمی، 1991م، ص. 126-127) و ماهیت این دو تغییر منطبق بر اختیار تسکین است:
مُتَفاعِلن مُتْفاعِلن: مُسْتفَعلِن (اضمار)
U - - –U-UU -
مُفاعَلَتن مُفاعَلْتن: مَفاعیلُن (عصب)
U –UU-U - - -
برخی علّه تشعیث[5] را نیز تسکین میدانند با این توجیه که فاعلاتن ابتدا به فعلاتن و با سکون عین به فعْلاتن (= مفعولن) تبدیل شده است (قهرمانی مقبل، 1390، ص. 20)؛ البته عروضیان دیگر، این نوع تغییر را بدینگونه توضیح میدهند که از فاعلاتن حرف متحرک «عِ» حذف شده و فالاتن باقی مانده است (الجوهری، 1985م، ص. 84) که در این صورت، ربطی به اختیار تسکین نخواهد داشت.
۳ ـ ۲ ـ ۳ ـ 2. تسکین در وزنی از بحر سریع
در کنار عصب و اضمار، مصداقی دیگر نیز برای تسکین، در وزن زیر از بحر سریع وجود دارد:
سریع مکسوف و مخبول العروض، مکسوف و مخبول الضرب:
مستفعلن مستفعلن فعِلن مستفعلن مستفعـلن فعِلن
در عروض عربی، رکن ضرب فقط بهصورت «فَعِلن» آورده شده است که ما برای این وزن، دو شاهد شعری یافتیم که یکی از آنها در بیت ۳۶ سرودۀ مرقَّش اکبر، شاعر جاهلی است:
الدَّارُ قَفْرٌ والرُّسُومُ کَما |
|
رَقَّشَ فی ظَهْرِ الأَدِیمِ قَلَمْ |
و دیگری در 42 بیت از دیوان اعشی:
تَخْشَى عَلَیْهِ أَنْ تَبَاعَدَ أَنْ |
|
تَغْنَى بِهِ مَکانَهُ فَیَضِلْ
|
در هر دو شعر، شاهد ابیاتی هستیم که ضرب آن به تسکین فَعِلن و بهصورت «فعْلن» است (یَسْجُمْ - -، أَجْمَلْ - -)؛ این در حالی است که در یکی از وزنهای بحر سریع، ضرب بهصورت «فعْلن» (اصلم) آورده میشود.
بههرحال باید پذیرفت که این آمیختگی (جمع دو نوع ضرب در یک قصیده) وجود دارد تاجاییکه عروضیان قدیم دربارۀ آن دو گروه شدهاند: 1. عدهای این آمیختگی را پذیرفتهاند و آمدن «فعْلن» در برخی از ضربها را موجب ایجاد وزن مستقل ندانستهاند؛ 2. گروهی دیگر نیز با آوردن شواهد بسیار کمی و گزینشی، آن را وزن مستقل شمردهاند.
۳ ـ ۲ ـ ۳ ـ 3. تبدیل فعِلن به فعْلن در بحر خَبَب
مصداق دیگری برای تسکین وجود دارد که خارج از قواعد عروضِ خلیل بن احمد است و آن تبدیل فعِلن به فعْلن در بحر خَبَب است (یعقوب، 1991م، ص. 221) که این تغییر بهعنوان اختیار شاعری در تمام ارکان بیت به کار میرود.
چنانکه میدانیم رایجترین کاربرد تسکین در شعر فارسی در وزنهایی است که به «فعِلن» ختم میشود و با اعمال تسکین، «فعْلن» جایگزین آن میگردد. شمیسا در این باره آورده است: «طبیعیترین جا برای تسکین، هجای ماقبل آخر است که معمولاً گوش آن را احساس نمیکند» (شمیسا، 1393، ص. 55)؛ اما عروض عربی در رکنهای عروض و ضرب در این مورد بسیار سختگیرتر از عروض فارسی است؛ برای نمونه، دو وزن رایج بحر بسیط:
مستفعلن فاعلن مستفعلن فعِلن مستفعلن فاعلن مستفعلن فعِلن
مستفعلن فاعلن مستفعلن فعِلن مستفعلن فاعلن مستفعلن فعْلن
نخست باید توجه داشت که در رکن عروض در هر دو وزن (رکن پایانی مصراع اول)، باوجود دو هجای کوتاه متوالی، شاعر نمیتواند از تسکین استفاده کند؛ پس در رکن عروض همواره شاهد فعِلن هستیم، دوم آنکه وجود تسکین در ضرب (رکن پایانی بیت) باعث تمایز وزنی میشود؛ یعنی شاعر نمیتواند فعِلن و فعْلن را در یک قصیده جمع کند؛ زیرا متهم به خروج از وزن میگردد.
این امر، منحصر به بحر بسیط نیست و در بحرهای دیگر نیز وزنهایی وجود دارد که تنها تفاوت آنها، تفاوت فعِلن و فعْلن در ضرب است، مانند مدید، کامل و سریع.
بنابراین، ملاحظه میشود که وزن شعر عربی از وقوع تسکین در مواردی که بهدلیل تغییرات ثابت در ارکانی که منجر به تمایز وزنی میشود، جلوگیری میکند و اگر تسکین اتفاق بیفتد، وزن جدیدی شکل میگیرد که از زمرۀ اختیارات شاعری خارج میشود. در زیر نمونۀ دیگری در بحر منسرح مشاهده میشود:
منسرح تام العروض مطوی الضرب:
مستفعلن مفعولاتُ مستفعلن مستفعلن مفعولاتُ مفتعلن
منسرح تام العروض مقطوع الضرب:
مستفعلن مفعولاتُ مستفعلن مستفعلن مفعولاتُ مفعولن
همانطور که ملاحظه میشود ضرب در وزن اول مفتعلن و در وزن دوم مفعولن است که باعث تمایز وزنی میان وزن اول دوم شده است.
این مبحث را با بیان این نکتۀ مهم به پایان میبریم که عروض فارسی و عروض عربی، عکس تسکین را نمیپذیرد؛ یعنی در عروض این دو زبان، تبدیل یک هجای بلند به دو هجای کوتاه جایز نیست (قهرمانی مقبل، 1390، ص. 63).
۳ ـ ۲ ـ ۴. ممنوعیت تسکین
عروضیان، تسکین را در چند مورد بهعنوان اختیار شاعری نپذیرفتهاند:
در اشعار گذشتگان ملاحظه گردید که در برخی از موارد، ورود تسکین و پایبندی شاعر به آن در ضمن یک شعر، وزن جدیدی ایجاد کرده است؛ برای نمونه:
مفتعلن مفعولن مفتعلن مفعولن
در این وزن، در واقع مفعولن رکنِ جایگزین برای مفتعلن بوده است؛ ولی شاعر بهدلیل پایبندی به آن در کل شعر، از آن وزن مستقلی به وجود آورده است. نمونۀ دیگر:
مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن
اگر در این وزن تسکین رخ دهد، دو رکن فاعلاتُ و مفاعیلُ -که یکی به هجای کوتاه ختم شده و دیگری با هجای کوتاه آغاز شده- به هم میریزد و رکنبندی بهصورت زیر درمیآید:
مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن
گاه در اشعار گذشتگان، در شعری سرودهشده بر وزن اصلی (مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن) که برخی از ابیات آن بهصورت وزن دوم (مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن) نیز آمده است، تسکین نقش اختیارات شاعری را ایفا میکند:
آوازه شد به شهری، و آگاه گشت شاهی |
|
کاو عشقدان من شد، من بتپرست اویم
|
آنچه مسلّم است اینکه شاعران بهمرور زمان، وزن دوم (مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن) را بهعنوان وزن دوری و مستقل از وزن اول (مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن) به کار بردهاند. این وزن بعدها به وزن بسیار پرطرفداری تبدیل شده است[6] که در جدول زیر، بسامد این وزن در اشعار سه شاعر موردِ بحثِ این پژوهش آمده است:
نام شاعر |
تعداد ملمَّعاتی که بر وزن (مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن) |
مجیرالدین بیلقانی |
چهار ملمَّع |
مولوی |
دو ملمَّع |
خواجوی کرمانی |
سه ملمَّع |
بشنو نوای عشّاق از پردۀ سپاهان |
|
زانرو که در عراقست[7] آن لعبت عراقی
|
۳ ـ ۲ ـ ۵. اختلافات اختیار تسکین در عروض فارسی و عروض عربی
یکی از تفاوتهای بسیار مهم وزن در شعر فارسی و عربی این است که در شعر فارسی، در وزن اصلی و در اغلب رکنها که دو هجای کوتاه متوالی آمده باشد، احتمال تسکین وجود دارد؛ اما در شعر عربی چنین نیست؛ برای مثال در وزن بسیط:
مستفعلن فاعلن مستفعلن فعِلن مستفعلن فاعلن مستفعلن فعِلن
در رکن پایان مصراع اول، فعِلن (U U -) آمده است که در آن دو هجای کوتاه متوالی دیده میشود و همانطور که گفته شد، شاعر اجازه ندارد بهجای آن فعْلن (- -) بیاورد؛ چراکه این تغییر منجر به خروج از وزن خواهد شد؛ درحالیکه در عروض فارسی اگر رکن پایانی در هر وزن فعِلن باشد، شاعر مختار است که بهجای آن فعلن بیاورد. همچنین، شاعر در رکن پایانی مصراع دوم نباید از فعِلن عدول کند؛ البته اگر بهجای فَعِلُن، فَعْلُن آمده باشد، یک وزن جدید شکل میگیرد که مستقل از وزن اول است و تنها تفاوت میان دو وزن همین است که ضرب (رکن پایانی بیت) در وزن اول، فَعِلُن (U U -) و در وزن دوم، فَعْلُن (- -) است؛ به همین دلیل، شاعر نمیتواند در ضمن یک قصیده این دو وزن را با هم بیامیزد.
تفاوت مهم دیگر دربارۀ اختیار تسکین در عروض فارسی و عروض عربی، به رکنهای عروضی بازمیگردد؛ بدین مفهوم که در عروض فارسی چندین رکن اصلی حضور دارد که در آنها دو هجای کوتاه متوالی آمده است، مانند فعِلاتن، مفتعلن، مستفعلُ و نیز رکن ناقص فعِلن (که در پایان وزنهای مختلف میآید). این ارکان قابلیت پذیرش اختیار تسکین دارد.
4 ـ 2. بررسی کاربرد اختیار تسکین در ملمَّعات
در این بخش از پژوهش، کاربرد اختیار تسکین را در ملمّعات مجیرالدین بیلقانی، مولوی و خواجوی کرمانی بررسی خواهیم کرد تا بهصورت کاربردی نیز به این اختیار عروضی پرداخته باشیم. روند پژوهش در این قسمت بر اینگونه است که در شاهدهای مثال، ابتدا وزن شعر سپس شاهد شعری آورده میشود.[8]
بیت اول:
یا مَلیحَ الکلامِ هاتِ الجام إسقنى قَهوةً کَماء غَمام[9]
- - . U U - .
بیت چهارم :
باده در ده که عیش خواهد کرد ارسلان شاه آفتاب انام
- - . U U - .
فخِتامُ الرّیاضِ مِن مشکٍ وَ مزاحُ المُدام مِن تَسنیم
- - - - .
در دل از باده لذَّتی است تمام برگل از باد منّتی است عظیم
U U - . U U - .
اِنَّ ریحَ الصَّبا وَ نَفحَتها کَیف یُحیی العظامَ وهىَ رَمیم
- - U U - .
کیست ممدوح بلبل اندر باغ؟ پهلوان پادشاه هفت اقلیم
- - . - - .
بیت اول:
تشنهام تا به کی آخر بده آبی ساقی فی حشای اضطرَمت نایرة الاشواقِ
- - - -
بیت هفتم:
گرچه روزی بنهایت رسد ایّام بقا فى الهَوى لاتتناهى طُرق العُشاقِ
U U - - -
ابیات زیر از مولوی تقطیع دقیق و مفصلتر خواهد داشت:
اَیا نَضارَةَ عَیْشىْ بِما تُهَیِّجُنِىْ؟ مَتى تَقَرُّ عُیُونِى وَ صاحِبِى مَفْقُود؟!
وگر بدیدی جانی که پشت و رویش نیست گهِ تصوّر عشّاق پشت و روش چه بود؟
لَئِنْ سَکِرتَ بِما قَدْ سقَیْتَنى یا دَهْر اَکونُ مِثْلَکَ لُدّاً «لِرَبِّه لَکَنُود»
اَ یا نَ ضا رَ ةَ عَیْ شىْ بِ ما تُ هَی یِ جُ نِىْ مَ تى تَ قَر رُ عُ یُو نِى وَ صا حِ بِى مَفْ قُود
U U - U - U - - U U - U - U - U U - U - U - - - U - U - - .
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فَعِلن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعْلن
و گر ب دی دی جا ند که پش تو رو یش نیست گ هـِ[10] ت صو وُ رِ عش شاق پش تُ روش چه بود
- U - U - - - - U - U - - . U U - U - U - - - U - U U U - .
مفاعلن مفعولن مفاعلن فعْلن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فَعِلن
لَ ئِنْ سَ کِر تَ بِ ما قَدْ س قَیْ تَ نى یا دَهْر اَ کو نُ مِثْ لَ کَ لُد دن لِ رَب بِ هى لَ کَ نُود
- U - U UU - - - U - U - - . U U - U - U - - - U - U U U - .
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعْلن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فَعِلن
جَنَّةُ الرُّوح عِشْقُ خالِقِها |
|
مِنْهُ تَجْری جَمِیعَةُ الأنْهار
|
جَن نَ تر رو ح عِشْ قُ خا لِ قِ ها مِنْ هُ تَجْ ری جَ مِی عَ نل أنْ هار
U U - U - U - - U - - - U - U - - U - - - .
فاعلاتن مفاعلن فَعِلن فاعلاتن مفاعلن فعْلن
مِنْ هُ تَصْ فر رُ خُضْ رَ تل اَو راق مِنْ هُ تَخْ ضَر رُ اَغْ صُ نُل أشْ جار
- U - U - - U - - - . - U - U - - U - - - .
فاعلاتن مفاعلن فعْلن فاعلاتن مفاعلن فعْلن
اَشْتهى اَنْصَحُ لکِنَّ لِسانِی قُفِلَتْ |
|
اِنَّنی اَنْصَحُ بِالصَّمْتِ عَلَى الَاِخْفاءِ |
اَشْ ت هى اَنْ صَ حُ لا کِن نَ لِ سا نِی قُ فِ لَتْ اِن نَ نی اَنْ صَ حُ بِص صمْ تِ عَ لَل اِخْ فا ءِ
- U - - U U - - U U - - U U - - U - - U U - - U U - - - -
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فَعِلن فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعْلن این هـ مِ[11] تر سُ ن فا قو دُ د لی با ری چیست نَ کِ در سا یِ یُ در دو لت این مو لا یی
- U - - U U - - U U - - - - . U U - - U U - - - - - - -
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعْلن فعلاتن فعلاتن مفعولن فعْلن
شاید در نگاه اول، تشخیص اینکه مولوی در ابیات بالا از اختیار تسکین یا از زحاف بهره برده است، دشوار باشد؛ اما اگر به جزئیات نگاهی دقیقتر بیندازیم متوجه میشویم که اوزان بهکاررفته در این ابیات، اوزان فارسی است و ارکان آن ارکانی است که در عربی جزء ارکان اصلی دهگانه[12] به حساب نمیآیند؛ یعنی زحاف فقط بر ارکان اصلی وارد میشود و نمیتواند بر رکن مزاحف دوباره وارد شود؛ بهعنوان مثال، فعلاتن در عربی رکن مزاحف فاعلاتن است و مفتعلن رکن مزاحف فاعلاتن و مستفعلن.
فَعِلن و فَعْلن در عربی نیز همانطور ارکان اصلی نیستند؛ برای مثال در برخی از اوزان عربی، مانند وزن (مستفعلن فاعلن مستفعلن فعِلن مستفعلن فاعلن مستفعلن فعْلن) -که از اوزان بحر بسیط است- فعِلن – UU و فعْلن - - کاربرد دارد؛ اما باید در نظر داشت که اصل این دو رکن، فاعلن است و در اینجا تبدیل فاعلن به فَعِلن و فَعْلن براساس علّه[13] است که پیشتر گفته شد شاعر مجبور بر رعایت آن تا پایان شعر است. ازطرفدیگر در ابیات ذکرشده از مولوی، فعْلن - - در عروض (پایان مصراع اول) آمده است؛ اما در وزن بسیط، فعْلن فقط در ضرب (پایان مصراع دوم) به کار میرود.
باید توجه داشت که در شعر عربی، شاعر به ارکانی که میتواند فقط در عروض یا ضرب شعر بیاید، التزام دارد. نکتۀ دیگر اینکه واحد وزن در شعر عربی بیت است (وحیدیان کامیار، 1373، ص. 111)؛ اما در ابیات عربی مولوی که ذکر کردیم، واحد وزن بهمانند نظام وزنی فارسی مصراع است و باید وزن مصراعها یکسان باشد. وانگهی حتی اگر واحد وزنی ابیات بالا بیت نیز باشد، پایان برخی از ابیات با ابیات بعدی تفاوت دارد و همین دلایل نشان میدهد مولوی از اختیار تسکین فارسی در ابیات فارسی و عربی ملمَّعات بهره برده است.
جدول زیر، اختیار تسکین در تعدادی از ملمَّعات کلیات شمس[14] را نشان میدهد که با توجه بدان میتوان بدین نکته پی برد که در هر رکنی چند بار، اختیار تسکین به کار رفته است:
|
فعلاتن– UU – |
فَعِلن– UU |
مفتعلن– UU – |
مستفعل UU – – |
در ابیات فارسی |
14 |
68 |
20 |
12 |
در ابیات عربی |
2 |
37 |
5 |
3 |
همانطور که مشاهده میشود اختیار تسکین، بیشتر در ابیات فارسی اتفاق میافتد؛ بهویژه در رکن (فَعِلن) که در اوزان پرکاربردی، مانند (وزن فعلاتن مفاعلن فَعِلن).[15] علاوهبر این، تسکین در فارسی به گفتۀ وحیدیان کامیار، بیشتر در دو هجای کوتاه ماقبل آخر مصراع رخ میدهد و فَعِلن در بیشتر اوزان فارسی آخرین رکن مصراع است. (وحیدیان کامیار، 1373، ص. 111).
۵ ـ ۲. نقش تسکین در اوزان ملمَّعات
همانطور که پیشاز این آورده شد عروضیان اتفاقنظر دارند که اساس وزن در زبان فارسی و عربی کمّی و مبتنیبر کمیت هجاهاست. این اشتراک مهم و محوری در اساس نظام وزنی باعث شده است که فن ملمَّعات در نزد شاعران ایرانی از فنون موفق ادبی شود. ازسویدیگر، میدانیم که وزنهای شعر عربی با وزنهای شعر فارسی در بسیاری از ویژگیهای جزئی (مانند تعداد ارکان یک وزن، رکنبندی اوزان و اختیارات شاعری) با یکدیگر تفاوت دارد.
ملمَّعات از منظر عروضی به چند بخش تقسیم میشود که خود، موضوع پژوهش مستقل و جداگانهای است. یکی از این دستهها ملمَّعاتی است که بخش عربی آن بر وزن عربی و بخش فارسی آن بر وزن فارسی است. این وزنها با هم اختلاف جزئی دارد و اعمال اختیارات شاعری باعث تشابه بیشتر میان آنها میشود.
مهمترین وزن این دسته از ملمَّعات، وزنی است که مجیرالدین بیلقانی شش ملمَّع، مولوی سه ملمَّع و خواجوی کرمانی یک ملمَّع براساس آن سرودهاند:
وزن بخش فارسی |
|
وزن بخش عربی |
مفاعیلن مفاعیلن فعولن |
|
مفاعلتن مفاعلتن فعولن |
همانطور که پیشاز این گفته شد در دو رکن مفاعلتن و متفاعلن، دو هجای کوتاه متوالی آمده است که بنابر زحاف عَصْب، مفاعلتن به مفاعلْتن (= مفاعیلن) و بنابر زحاف اِضمار، متفاعلن به متْفاعلن (مستفعلن) تبدیل میشود که در واقع در هر دو رکن، دو هجای کوتاه به یک هجای بلند تبدیل میشود که به تعبیر خواجه نصیر میتوان آن را تسکین نامید. ازطرفدیگر، در زبان فارسی شعری که بر وزن مُفَاعَلَتن سروده شده باشد کمابیش وجود ندارد. همچنین، اشعاری که مبتنیبر تکرار مُتَفاعِلن سروده شده باشد تا قرن هفتم در شعر فارسی دیده نمیشود. این در حالی است که بحر وافر (مفاعلتن) و بحر کامل (متفاعلن) در عربی بسیار پرکاربردند.
مفاعیلن و مستفعلن ازیکطرف رکن مُزاحَف برای مفاعلتن و متفاعلن و ازطرفدیگر هر دو رکن اصلی نیز محسوب میشود؛ اما در عروض فارسی رکن مفاعیلن و مستفعلن دو رکن مستقل و نیز پرکاربرد به شمار میآید.
در میان ملمَّعات اشعاری دیده میشود که رکن اصلی در بخش عربی مفاعلتن و در بخش فارسی مفاعیلن است. اشعار اندکی نیز دیده میشود که در بخش عربی، رکن اصلی متفاعلن و در بخش فارسی مستفعلن است.
یکی از وزنهای پرکاربرد عربی وزن «وافر مقطوف العروض، مقطوف الضرب» است که ازحیث کاربرد در رتبۀ دوم قرار دارد (قهرمانی مقبل، 1401، ص. 143):
مفاعلتن مفاعلتن فعولن مفاعلتن مفاعلتن فعولن
در این وزن، رکن عروض دقیقاً مانند ضرب (فعولن) میآید و همانطور که بیان شد، در عروض عربی بهجای هر مفاعلتن میتواند مفاعیلن بیاید. این تغییر در ارکان باعث تغییر وزن نمیشود، بهطوری که در میان یک قصیده، مصراعهای بسیاری دیده میشود که در آنها هر دو مفاعلتن به مفاعیلن تبدیل شده و مصراع بهصورت «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» درآمده است؛ ازطرفدیگر، در میان وزنهای فارسی، «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» از گذشته تا به امروز از وزنهای بسیار پرکاربرد به شمار میآید.[16] حال در میان ملمَّعات،[17] یکی از پرکاربردترین آنها ملمَّعاتی است که بخش عربی آن بر وزن وافر مقطوف و بخش فارسی آن بر همین وزن، یعنی «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» باشد. در موفقیت این نوع ملمَّع، اختیار تسکین نقش بسیار مهمی را ایفا میکند؛ چراکه با ورود تسکین، مفاعلتنِ عربی به مفاعیلنِ فارسی تبدیل میشود و این تغییر بهدلیل رواج آن در شعر عربی هیچ لطمهای به زیباییِ بخش عربی شعر نیز وارد نمیکند، حتّی آن را با بخش فارسی منطبق مینماید. با این توصیف، این نوع ملمَّع موفقترین نوع از منظر عروضی به شمار میآید. در جدول زیر، تعداد ملمَّعات سرودهشدۀ شاعرانِ موردِ بحث پژوهش بر این وزن آمده است:
نام شاعر |
تعداد ملمَّعاتی که بر این وزن سروده شدهاند |
مجیرالدین بیلقانی |
شش ملمَّع |
مولوی |
سه ملمَّع |
خواجوی کرمانی |
یک ملمَّع |
مبارک باد و میمون بر تو نوروز |
|
که دین را پشت و دولت را پناهی
|
شایان ذکر است که رکن مفاعلتن، برخلاف عروض عربی در عروض فارسی کمتر استفاده میشود؛ چراکه بهدلیل وجود اعراب، هجای کوتاه در زبان عربی بسیار است؛ برخلاف زبان فارسی که هجای بلند در آن غالب است (خواجه نصیر، 1393، ص. 10) و در کل، این مسئله یک ویژگی زبانی است.
6 ـ 2. بررسی کاربرد عکس تسکین در ملمَّعات
شمیسا یکی از تفاوتهای عروض عربی و فارسی را این میداند که برخلاف عروض عربی، در عروض فارسی عکس تسکین صادق نیست. او دربارۀ اختیار تسکین میگوید: «میتوان بهجای دو هجای کوتاه، یک هجای بلند آورد، در فارسی عکس آن ممکن نیست؛ اما این قضیّه در عروض عربی رایج است»[18] (شمیسا، 1393، ص. 14).
در میان عروضیان عرب کسی را نیافتیم که اختیار عکس تسکین را در عروض عربی پذیرفته و به رسمیت شناخته باشد. قواعد تغییرات ارکان نشان میدهد که در عربی نیز مانند فارسی همواره دو هجای کوتاه، اصل در نظر گرفته شده و هجای بلند بهعنوان فرع و جایگزین آن، فرض شده است.[19] با این توصیف، اگر در زبان عربی به شعری برخورد کردیم که تمام ابیات آن براساس رکن مفاعیلن سروده شده و یک بار در آن رکن مفاعلتن به کار رفته است، نباید تصور کنیم که در آن از عکس اختیار تسکین (مفاعلتن بهجای مفاعیلن) استفاده شده است.
مثالهای زیر از ملمَّعاتی انتخاب شده است که رکن اصلی در بخش عربی مفاعلتن و در بخش فارسی مفاعیلن است:
از مجیرالدین بیلقانی:
می روشن درین شبهای تاری چه می داری بیاور تا چه داری؟
مفاعیلن مفاعیلن فعولن مفاعیلن مفاعیلن فعولن
اَدرِ للهِ دَرُک مِن مَلیحٍ زُجاجاتِ العُقارِ بِلا نِقارِ
مفاعیلن مفاعلتن فعولن مفاعیلن مفاعلتن فعولن
از خواجوی کرمانی:
بده ساقی که گل برقع بر افکند و فاح الرّوض و ابتسم الاقاحى
مفاعیلن مفاعیلن فعولن مفاعیلن مفاعلتن فعولن
زمیخواران کسی را همچو خواجو ندیدم تشنه بر خون صراحی
مفاعیلن مفاعیلن فعولن مفاعیلن مفاعیلن فعولن
با توجه به مباحث مطرحشده میتوان نتیجه گرفت که شاعران عرب نیز از اختیارِ عکس تسکین بهره نبردهاند و عروض عربی هم، مانند عروض فارسی این اختیار را نمیپذیرد. این موضوع در مثال بعدی بهطور مفصلتر توضیح داده میشود:
اَدِرْ کَأسى وَ دَعْنى عَنْ فُنُونى |
|
جُنِنْتُ فلا تُحَدِّث مِنْ جُنُونى
|
اَ دِرْ کَأ سى وَ دَعْ نى عَنْ فُ نُو نى جُ نِنْ تُ ف لا تُ حَد دِث مِنْ جُ نُو نى
- - U - - - U - - - U - - U - - - U - U U - U
مفاعیلن مفاعیلن فعولن مفاعلتن مفاعیلن فعولن
نَ چو ن ما ن دست ما را، نی چ گو نِ[20] ن دا نم تو[21] د لا را ما کِ چو نی
- - U - - - U - - - U - - U - - - U - - - U
مفاعیلن مفاعیلن فعولن مفاعیلن مفاعیلن فعولن
رَ اَیْ تُن نا سَ لِد دُنْ یا زَ بو نن وَ ذُقْ تُل عِشْ قَ فد دن یا زَ بُو نِى
- - U - - - U - - - U - - U - - - U - - - U
مفاعیلن مفاعیلن فعولن مفاعیلن مفاعیلن فعولن
م تر سز خص مُ تو [22] فا رغ هـ می باش کِ عا شق هست آن بح رِ [23] ف زو نی
- - U - - - U - - - U . - - U - - - U - - - U
مفاعیلن مفاعیلن فعولن مفاعیلن مفاعیلن فعولن
ابیات فارسی ملمَّع بالا، بر وزن (مفاعیلن مفاعیلن فعولن) سروده شده و وزن اصلی ابیات عربی آن (مفاعلتن مفاعلتن فعولن) است؛ اگرچه بهدلیل استفاده از رکن مفاعیلن، شبیه فارسی است. همانگونه که پیشاز این گفته شد اگر ارکان بحر وافر «به طریقِ زحافْ همه معصوب کنند، فرقی نباشد میانِ هزج و این بحر. و ازاینجهت باشد که اگر کسی «ملمَّعی» گوید، بیتهای پارسیِ او هزج باشد و بیتهای تازیِ او از وافر؛ چه به تازی هزجْ مسدّس نیاید و به پارسی وافر مستعمل نیست، و فرقِ میان هردو وزنْ به تسکین و تحریکِ اواسطِ متحرّکات، بیش نیست» (خواجه نصیر، 1393، ص. 63)؛ بنابراین در این ابیات نیز از اختیار عکس تسکین استفاده نشده است.
ازسویدیگر، حتی اگر مولوی همۀ ابیات این ملمَّع را براساس یک وزن سروده باشد، قطعاً وزن ملمَّع بالا، براساس وزن عربی که مبتنیبر تکرار مفاعلتن خواهد بود و رکن مفاعیلن -که در همۀ ابیات این ملمَّع دیده میشود- براساس اختیار تسکین یا زحاف عصب است.
باید توجه داشت که در مصراعها و ابیات فارسیِ ملمَّعات، تنها یک ملمّع از مولوی یافت شد که وزن آن مانند مثال قبلی است؛ یعنی ابیات فارسی بر وزن (مفاعیلن مفاعیلن فعولن) و ابیات عربی بر وزن (مفاعلتن مفاعلتن فعولن) سروده شدهاند:
جواب گفتۀ متنبّی است این فُؤادٌ ما تُسَلّیهِ الْمُدامُ
مفاعیلن مفاعلتن فعولن مفاعیلن مفاعیلن فعولن
ج وا بِ[24] گف ت یِ[25] مُ تَ نب بِ یس تین فُ ءا دن ما تُ سل لی هِل مُ دا مُ
- - U - U U - U - - - U - - U - - - U - - - U
مفاعیلن مفاعلتن فعولن مفاعیلن مفاعیلن فعولن
در این ملمَّع، شانزده مصراع فارسی آمده است که همۀ این مصراعها بر وزن (مفاعیلن مفاعیلن فعولن) است و مفاعلتن تنها در میان مصراع فارسی بیت بالا آمده است که تفسیر آن، میتواند یکی از دو حالت زیر باشد:
ابنفرخان نخستین فردی بود که در قرن ششم، تسکین را بهعنوان جواز وزنی معرفی کرد؛ اما اصطلاح تسکین را خواجه نصیرالدین طوسی مطرح کرده است. در میان پژوهشگران معاصر نیز سیروس شمیسا نخستین کسی بود که با برگرفتنِ این اصطلاح از خواجه نصیر، آن را دوباره رواج داد.
نزدیکترین مبحث به اختیارات شاعری در عروض عربی، مبحث زحاف است و زحاف اضمار و عصب در عروض عربی معادل اختیار تسکین در عروض فارسی است. دامنۀ اختیار تسکین در عروض فارسی وسیعتر از آن در عروض عربی است؛ چراکه عروض فارسی به دلایل زیر بیشتر به این اختیار نیاز دارد:
1) زبان فارسی اعراب ندارد و بیشتر از هجاهای بلند استفاده میکند؛
2) ارکان اصلی در عروض فارسی بسیارند و اغلب این ارکان دارای دو هجای کوتاه متوالیاند.
همچنین، عکس اختیار تسکین، یعنی آوردن دو هجای کوتاه بهجای یک هجای بلند، چه در عروض فارسی و چه در عروض عربی کاربرد ندارد.
بررسی و تحلیل ملمَّعات سه شاعر مورد ِبحث این پژوهش، یعنی مجیرالدین بیلقانی، مولوی، خواجوی کرمانی و بهویژه ملمَّعات کلیات شمس نشان میدهد که شاعران ملمَّعسرا از تسکین در ملمَّعات خود بسیار بهره بردهاند؛ چراکه این اختیار در هر دو عروض فارسی و عربی کاربرد دارد؛ بنابراین حتی اگر این اختیار در ارکانی به کار رود که در عروض عربی جزء ارکان دهگانه اصلی به شمار نمیرود، اصل قاعدۀ تسکین را میپذیرد.
[1] یعنی ممکن است زحافی در تمام شعر رعایت شود و ممکن است علهای باشد که رعایت آن در تمام شعر ضرورتی نداشته باشد.
[2] کتاب ابنفرخان به زبان عربی و بخشی از آن مربوط به عروض فارسی است.
[3] خانلری تبدیل را هم برای جایگزین کردن یک هجای بلند به جای دو کوتاه و هم بر عکس آن به کار برده است (خانلری، 1367، ص. 268).
[4] مانند وقوع تسکین در جای التقای ارکان در مصراع یا وقوع تسکین همراه با ضرورت شعری.
[5] تبدیل فاعلاتن به مفعولن در رکن ضرب، یعنی آخرین رکن مصراع دوم.
[6] پایان هر نیممصراع در وزن دوری حکم پایان مصراع را دارد؛ یعنی هجاهای کوتاه و کشیده در پایان هر نیممصراع معادل یک هجای بلند به حساب میآید.
[7] این وزن در آمار اوزان وحیدیان کامیار در رتبۀ یازدهم قرار دارد (وحیدیان کامیار، 1389، ص. 737).
[8] شایان ذکر است که حرکتگذاری و رسمالخط عبارات عربی دقیقاً منطبق بر آن چیزی است که در دیوانها آمده است.
[9] گفتنی است که در این مقاله هرجا هجای کشیده آمده، اما هجای بلند حساب شده است، به این شکل (- ) بدان اشاره شد.
[10] اشباعhē
[11] اشباع mē
[12] در عربی ده رکن اصلی یا سالم وجود دارد که عبارت است از: 1. فعولن؛ 2. فاعلن؛ 3. مفاعیلن؛ 4. فاعلاتن؛ 5. مستفعلن؛ 6. مفاعلتن؛ 7. متفاعلن؛ 8. مفعولاتُ؛ 9. مستفعِلن؛ 10. فاعِلاتن (السکاکی، 1987م، ص. 519). بقیۀ ارکان از این ده رکن اصلی بهوسیلۀ زحاف یا علّه به وجود میآیند.
[13] در اصل، تبدیل فاعلن به فَعِلن براساس زحاف خبن است؛ اما در این وزن، شاعر مجبور بر رعایت آن تا آخر شعر است و مثل علّه عمل میکند (قهرمانی مقبل،1390، ص. 48).
[14] شمارۀ ملمَّعات: 218، 263، 317، 1008، 1012، 1013، 1173، 1175، 1176، 1177، 1323، 1360، 1361، 1364، 1775، 1776، 2263، 2265، 2494، 2746، 2929، 3179، 3181، 3182، 3189، 3193،3192، 3196، 3204. این ملمَّعات اوزانی دارد که شرایط اتفاق اختیار تسکین در آنها مهیاست.
[15] این وزن از وزنهای محبوب و پرکاربرد فارسی است که در آمار الول-ساتن، 8.9درصد اشعار فارسی را به خود اختصاص داده است (Elwell-Sutton, 1976, p.162) و در رتبۀ پنجم در بین اوزان قرار دارد.
[16] براساس آمار الول-ساتن، 4.6درصد از اشعار فارسی به این وزن سروده شده است و در رتبۀ هشتم اوزان پرکاربرد قرار دارد (Elwell-Sutton, 1976, p. 16). این در حالی است که چندین مثنوی طولانی (مانند خسروشیرین نظامی و یوسف و زلیخای جامی) که بر این وزن سروده شده و در شمول این آمارگیری قرار نگرفته است.
[17] در تمام ملمًّعات شعر فارسی.
[18] نویسندگان مقالهای با عنوان «بررسی عکس اختیار تسکین» بر این باورند که عکس اختیار تسکین (یعنی کاربرد دو هجای کوتاه UU بجای یک هجای بلند _ ) در برخی از اشعار فارسی دیده میشود و در شعر عربی هم کاربرد دارد.
آنان برای نمونه، تبدیل مفاعیلن - - - Uبه مفاعلتن - U U - U را آوردهاند (سرمدی و شعبانی، 1396، ص. 161).
[19] مفاعلتن در عروض عربی - U U - U رکن اصلی حساب میشود و مفاعیلن - - - U رکن جایگزین آن شمرده میشود.
[20] اشباع nē
[21] اشباع tō
[22] اشباعtō
[23] اشباع rē
[24] اشباع bē
[25] اشباع ē